- چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
- چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
- چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
- همچنین بنویسید وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
- و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل: دوره کشف قوانین زندگی
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در بروزرسانی اخیر این دوره و نحوه خرید را از اینجا مطالعه کنید
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری میزان تحمل شما چقدر است؟454MB29 دقیقه
- فایل صوتی میزان تحمل شما چقدر است؟28MB29 دقیقه
به نام خداوند عشق که این جهان از عشق خلق کرد و به ما هدیه داد خدای عزیز و مهربون که رحمتش جاریست
خدای مهربونم من هر چه دارم از لطف الهی توست
من در مقابلت هیچم تو هستی همه کاره و قدرتمند
سلام خدمت استاد عزیز و خانم شایسته نازنین
خدای عزیزم سپاسگزارم بابت روز شمار امروزم که پای تعهدم هستم و ادامه میدم این مسیر الهی
– چه جاهایی در زندگی خود، شرایط نادلخواه را پذیرفتید و تحمل کردید؟
واقعا ممنونم استاد در این فایل پاشنه آشیلم فهمیدم و ترمزی که دارم ، اخه من فکر میکردم طبق اساتید معنوی تو باید بپذیری هر شرایطی که هست همینی که هست و من باور کرده بودم باید بپذیرم کاری نمیتونم انجام بدم چندین سال راکد زندگی کردم و فکر میکردم باید پذیرفت راهی نداره و میگفتم من بپذیرم راهی برام باز میشه ، حالا درک میکنم معنی پذیرفتن یعنی چی ؟من بپذیرم الان هر چی در زندگی من هست خودم با باورهام و افکارام و توجه به ناخواسته ها خلق کردم خودم به خودم ظلم کردم و بعد حالا که درک میکنم من خودم خالق زندگیم هستم با قدرتی که خداوند مهربون بهم عطا کرده در این دنیای مادی میتونم به جای پذیرش و تحمل کردن شرایطی که هست حالا اونطور که میخوام خلق کنم با افکارهام و باورهام ، بی نهایت راه حل وجود داره اونم ساده اگه از خدا بخوام هدایتم کنه .
من متوجه شدم من داشتم تحمل میکردم و این صبر نیست ، صبر یعنی تکامل یعنی تو روی خودت کار کردی حالا طبق قانون تکامل قدم به قدم به شرایط بهتر هدایت میشی.
. و بعد اون 5 سالی که ثابت زندگی کردم و تغییری در خودم صورت ندادم وارد داستان هایی شدم و تضادها اومد که تغییر کنم خسته شدم دوره ها شرکت میکردم اما نتیجه نمی گرفتم ، تضادها باعث شد بهم فشار بیاد هم از لحاظ مالی و هم تنهایی و بفهمم باید کاری کنم من عادت کرده بودم به یک شکل زندگی و خونه و زندگی که هست و پیشرفتی نمیکردم ، و قانع شده بودم به همینی که هست هر روزم به یه شکل .
چه باورهایی باعث شد تا آن شرایط نادلخواه را تحمل کنید؟
من باور کرده بودم باید هر چی هست بپذیرم یعنی خدا خواسته من این رنج ها برام پیش بیاد و بپذیرم این شرایط خدا کمکم میکنه ، و عادت کردم ، ذهنم عادت کرد به این شرایط و روزمرگی و بعد خوب تغییر دادن این ذهن از جای امن و راحت کار سختی برای تغییر و همینطور ادامه دادم ، ادامه دادم تا تضادها اومد .
چه باورهایی را اگر تغییر میدادید، باعث میشد آن شرایط نادلخواه را نپذیرید و تحمل نکنید؟
باور به اینکه پذیرش یعنی من بپذیرم خودم این شرایط خلق کردم ، خودم خواستم تنهایی رو ، خودم خواستم این روابط خلق کنم ، خودم خواستم این محدودیت و فشارهای مالی خلق کنم با افکارام و با باورهام و توجه به ناخواسته ها و من میتونم زندگیمو هر طور که میخوام خلق کنم بعد اینکه بپذیرم خودم این شرایط خلق کردم و خودم به خودم ظلم کردم تغییر شروع میشه اون موقع خدا عاشقانه کمکم میکنه و منو هدایت میکنه به راه درست
– وقتی دیگر آن شرایط نادلخواه را تحمل نکردید و «همین که هست» را نپذیرفتید، به چه راهکارهایی هدایت شدید و چه درهایی برای شما باز شد؟
خوب بعد از اینکه خسته شدم و تضادها مسایلی که برام پیش اومد منو تکون داد از خواب بیام بیرون چون از هر دوره ای که شرکت میکردم نتیجه نمیگرفتم من نمیدونستم باورهای من ایراد داره و اون موقع پذیرفتم از خدا خواستم هدایتم کنه کمکم کنه و من هدایت شدم بیام سایت از اول شروع کنم ، بیام از دوستان سوال بپرسم که میشه با فایل های رایگان نتیجه گرفت و بعد دوره ها بخرم و من نتایج دوستان خوندم از کجا چقد تغییر کردند و بعد عقل کل خوندم دنبال الگو بودم و در آخر باور کردم میشه تغییر کرد میشه زندگیمو و سرنوشتمو تغییر بدم ، میگم ذهنم برای تغییر مقاومت داره اما ادامه میدم هنوزم ادامه میدم کامنت مینویسم و کامنت ها رو میخونم تا تکرار شه برام و این در برام باز شد که همه چیز باوره و من باید باورهامو تغییر بدم تکرار کنم و توجهمو بیارم به چیزهایی که میخوام و تجسم کنم.
استاد به قدری قوانین ساده توضیح دادید با مثال هایی از زندگی خودتون و من درک کردم همه چیز بر اساس قوانین ثابت خداوند هست و ترمزهامو شناسایی کردم البته هنوزم ترمزهای دیگه هست به خصوص در روابط باید شناسایی و کار کنم . به قول استاد باید مثل غذا خوردن روتین زندگیم هست کار کردن روی قوانین هم روتین زندگیم بشه.
– و در نهایت به چه شکل مسئلهای که سالها آن را تحمل میکردید، حل شد؟
خوب درآمدم چند برابر شد تونستم بدهیم پرداخت کنم
و دوره هم جهت با جریان خداوند تهیه کنم و کار کنم که بفهمم من همیشه خسته میشدم و مومنتوم مثبت قطع میکردم و باز طبق شرایط فعلیم ادامه میدادم
هنوز هم تضاد دارم به خصوص روابط که باید تغییر بدم شخصیتمو و باورهامو بیشتر کار کنم و به خداوند ایمان بیارم و بتونم به سمت رویاهام حرکت کنم و هر چی بیشتر خوب روی خودم کار کنم به نتایج بزرگتر دست پیدا میکنم و دیگه تحمل نکنم و کار کنم روی خودم از درون و اون موقع بیرون هم خود به خود تغییر میکنه
اگه کاری داره سخت پیش میره به مغزم بگم این نباید اینطور پیش بره حتما راه حل داره و باورهامو تغییر بدم تحمل نکنم و در مسیر هدایت میشم و بدونم خدا هدایتم میکنه و نترسم شرایط فعلی تغییر کنه از نقطه امنم بیرون بیام و بدونم وقتی من روی خودم کار میکنم حتما شرایط هر روز در زندگیم بهتر میشه حتی از جای فعلیم و خونه ای که دارم زندگی میکنم صد برابر به جاهای بهتر و مکان های بهتر و راحت تر و زیبا تر هدایت میشم و روابطم بهتر میشه و میتونم رابطه دلخواهم خلق کنم.
و به خودم تعهد میدم با تمام وجودم بیشتر روی خودم کار کنم تا به نتایج بزرگ و رویاهامو خلق کنم به هر اندازه که باور کنم بیشتر در مدار دریافت خواسته هام قرار میگیرم.