می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 12 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
ب نام الله مهربان هدایتگر ب سمت سلامتی ثروت شادی
سلام ب استاد عزیز و خانوم شایسته و همه دوستان
نکات فایل که من فهمیدم
خوب دسته اول نیستم
=قانون جهان یا حرکت میکنی یا از بین میری
گروه دوم هم نیستم
گروه سوم نمیدونم هستم یا نه نه نیستم
دسته چهارم قبل از اینکه مجبور بشن تغییر میکنن
خداروشکر این دسته هستم و همیشه برای پیشرفت تغییر کردم
با اینکه اوضاع مالی پدرم خوبه و خداروشکر هر روز خوب تر میشه
من مهاجرت کردم ده سال و شروع کردم ب تنهایی رشد کردن خداروشکر خیلی خیلی پیشرفت داشتم
و تغییر الانم مغازم بود که درامد راحت و خوبی داشت ولی جمع کردم تا پیشرفتم بیشتر بشه
و خدارو شکر درهای بهتری داره باز میشه
و شجاعتتون قابل تحسین برای مهاجرت ب سمت بند عباس
شجاتتون قابل تخسین برای ضبط این ویدیو در سطل شهر در این شلوغی
شجاتتون قابل تحسین حرکتتون ب سمت تهران
شجاعت و ایمان عباسمنش زبان زد دیگه
و شجاعتتون برای بیرون اومدن از ایران واقعن چقد شجاع بودید و ایمان ب الله دارید
=ما به دنیا اومدید تا پیشرفت کنیم و از زیبایی ها لذت ببریم
=ما ب دنیا اومدیم تا تجربه های زییا داشته باشیم
=جوری زندگی کنیم تا موقع مرگمون حسرت زندگی کردن را نخوریم
=موقعی که همه چیز خوب تغییر کنیم و اینده روپیش بینی کنیم
=خودمون بخاییم تغییر کنیم نه اینکه مجبور بشیم
چقد الگویی ب تمام معنایی هستین و بی نظیرید
و چقد زیبا خود ادم اموزش ببینه تا اطلاعاتش از این بهتر باشه و هر روز بهتر باشه
#قورباقه_نباشیم
من هم دوست داریم در اقیانوس شنا کنم
همیشه دنبال بهبودم وچند سالی این بهبود داشتم و هر روز باید بهتر و بهتر کنم
کجاها که بوده که باید تغییر میکردم و تغییر کردم
گرفتن وام گرفتن. دسته چک .مغازم در محیط همسایگان پر از افراد منفی.تغییر در برنامه غذایی.تغییر در ندیدن فیلم و سریال.تغییر نگاه منفی ب جهان و توجهم ب زیبایی ها تغییر خونه تغییر شغل .تغییر افکار..تغییر انسان های اطرافم
واقعن خداروشکر عالی بوده برام
تغییرام همش مفید بوده و خداروشکر همیشه در زمان درست تغییر کردم و همواره نتایج خوبی داشته برام
فایل زیبایی بود و باورهای مثبتی برای تغییر داشت خیلی فایل قدرتمندی بود در لوکیشن زیبا
آرزوی
سلامتی شادی ثروت حال خوب هدایت الله دارم براتون
عاشقتونم
سلام و درود خدمت استاد دوستداشتنی و عزیزم.استاد بزرگوار مرسی از فایل فوق العادتون که برای من یه نشونه فوق العاده بود.من دقیقا دیشب بود که یه تغییر بزرگ کردم.من تا اللن که 18 سالمه خیلی از بابام میترسیدم چون یه ادم تعصبی و یکم بداخلاق هست و میترسیدم خواسته هام رو باهاش درمیون بزارم میترسیدم که بداخلاقی کنه و جلومو بگیره حتی 2 سال بیخبر از بابام کار کردم.اما دیشب تصمیم گرفتم که از این به بعد سعی کنم همه چیز رو با بابام درمیون بزارم و قانعش کنم و شجاعتم رو تو این مورد زیاد کنم.دیشب با بابا صحبت کردم بهش گقتم که تنها میخوام برم سفر و سر کار و اموزش های جدید ببینم و جالب بود که بابام خیلی راحت قبول کرد و گقت که پاسپورتم رو هم برام زود میگیره و اجازه داد تنها برم سفر.این یه اتفاق فوق العاده بود که بهم یاد داد از حاشیه امن خودم بیام بیرون وشجاعتم رو زیاد کنم و روند زندگیم رو تغییر بدم
اون بابات نبود که قبول کرد، اون خدا بود که دل بابات رو نرم کرد برای تو…
اون تو نبودی که درخواست کردی، اون ایمان و شجاعت و قدرتی بود از الله که درخواست کرد
آفرین که گوش کردن و عمل کردی و آفرین به این همه جسارت در این سن….
انشالله که هر لحظه هدایت بشیم به راه درست و عمل کنیم به الهامات
با سلام خدمت همگی دوستان. یادم هست سال 87 بود که رفتم باشگاه بدنسازی تا احساسی که از اضافه وزن داشتم را برطرف کنم. یادش بخیر مربی گفت برو روی ترازو تا برنامه ورزشی براد بنویسم. رفتم و به حالت شوکه آوری دیدم وزنم 131 کیلوگرم بود. همگی افراد تو باشگاه زدند زیر خنده. چون اصلا به بدن این وزن نشان نمیداد و غیر باور بود. مربی گفت فقط هوازی کار میکنی تا به 85 کیلو برسی. خیلی خجالت کشیدم اونروز و بهرجهت شروع کردم. ولی اونروز فقط این ماجرا نبود هر روز تو باشگاه یه مسله جدیدی برام پیش میومد. بعد 2 جلسه دستگاه تردمیل باشگاه سوخت و من مجبور شدم خسارت دستگاه را پرداخت کنم تا ماجراهای خیلی بدتر از اون . در خرید لباس خیلی مشکل پیدا کرده بودم و تو اتاق پرو من فقط به خودم میومدم و به خودم قول میدادم که سری بعد حتما لاغرتر میشم.
بهرجهت تو باشگاه به شدت تمرین کردم و وزنم رسید به 95 کیلو که داشتم از دیوار راست بالا میرفتم. من بابت وزن زیادم خیلی موقعیت های خوب زندگیما از دست داده بودم . از دانشگاه خوب قبول شدن که شدم ولی نرفتم چون همش فکر میکردم من فقط تو خوابگاه از لحاظ جسمی نتونم با چهار نفر دیگه کنار بیام تا موقعیت ازدواج که قبولم نکردند.
در واقع من جز اون دسته آدم هایی بودم که حتی جزئ این چهار دسته که استاد عباس منش هم میفرمایند هم نبودم در واقع حکایت شعر ( آن کس که ندادند و ندادند که نداند ، در جهل مرکب ابد دهر بماند بودم) تا اینکه تحقیر شدن در باشگاه برای من نقطه عطفی بود تا به خودم اومدم و ظرف شش ماه تونستم به وزن ایده الم برسم.اعتقاد دارم در هر هشدار و تمسخری یه خبری نهفته است که برای من اولین روز باشگاه بود. از اون روز به خودم قول دادم به حساب خودم برسم قبل اینکه بحسابم برسند (حدیث پیامبر اعظم).
حالا هم تو زندگیم برای چیزهایی که دارم دفترچه ای تعیین کردم و قبل از اینکه سرآمد موقع اون چیزها در زندگیم بشه بهشون سرمیزنم و تغییراتی در اونها بوجود میارم . از تعویض روغن ماشینم تا اضافه وزن احتمالی خودم. توی دفترچه برنامه ریزی یه ردیف برای چک آپ گذاشتم که بعضی هاشون پیشبینانست یا پیشگیرانست یا در موقع لزوم اتفاق بهشون رسیدگی کنم.
ولی مهمترین اصلی که من رعایت میکنم ،خوشبخت بودن در زندگی منه. خوشبختی یعنی احساس لذت بردن در لحظه حاله . در نتیجه همیشه طوری برنامه ریزی میکنم که فردا و پس فردا دچار عدم خوشبختی نشم. پس با دیدگاهی پیش بینانه و پیشگیرانه کاری انجام میدم تا در زندگیم همیشه در حس خوشبختی باشم با وجود همه سختی ها.
نمی دانم چرا نمی توانم مانند گذشته هماهنگ شوم و ان احساس را تجربه کنم.
پس از خداوند در خواست هدایت کردم و مرا به این فایل هدایت کرد.
باید ورودی هایم جسمم را اصلاح کنم.
باید روابطم را نیز اصلاح کنم.
زمان ان رسیده است که جهادی عظیم در زندگیم ایجاد کنم.
باید عادات جدید و بهتر را جایگزین عادات قبلی ام نمایم تا اوضاع نیز بهتر شود.
یا تغییر می کنی یا زیر چرخ های حرکت جهان له می شوی.
هرگز نباید گول شرایط خوب و ایده ال رو خورد.
در همه ی شرایط باید تغییراتی رو ایجاد کنم.
درود بر تمامی دوستان عزیز. من 18 سالمه و از 7 سالگی فوتبال بازی میکردم و بازیکن خوبیم بودم. بعداز سه سال از ی تیم شهرستانی بواسطه آشنایی پدرم تونستم به تیم پایه ذوب آهن برم و خب این شاید آرزوی خیلیا بود. همون موقع ورزش هندبال جلوی راهم گذاشته شد و رفتم دنبالش و بعد از چند ماه دیگه فوتبال رو ادامه ندادم. الان دوبار توی تیم ملی بازی کردم و خداروشکر میکنم از تغییری که توی زندگیم بوجود اومد. اونموقع اگه مث ی آدم بزرگ فکر میکردم هرگز این تغییرو توی زندگیم نمی دادم ولی با فکر پاک ی بچه فقط دنبال دلم رفتم و به چیزایی رسیدم که حتی تا اونروز فکرشم نکرده بودم.
ممنون از استاد عباس منش بابت فایل های بسیار زیباش
سلام خدمت استاد عزیزم و همه همراهان
من هم در خردسالی کار کردم و خداروشکر میکنم
بعد کلی کارگری گفتم خدایا یه کاری میخام که خودم تنها باشم کسی کنارم نباشه بعد از یه مدت سال ۸۶ استخدام مترو تهران راهبر قطار شدم خودم ساکن سلماس یه شهر دور که هیچ شناختی از قطار و مترو نداشتم استخدام که شدم دقیقن به خاستم رسیدم
بعد از سه سال خاستم در کنار راهبری قطار کار تجارت هم انجام بدم ؛
خرید فروش لب تاب رو شروع کردم ؛شروع خیلی خوب بود ولی یه ماه نگذشت که چک جعلی گرفتم و مجبور شدم هرچی دارم رو بفروشم و بدهی هارو برگردونم
حالا اونموقع فقط ۲۳ سالم بود هیچ قانونی رو هم نمیدونستم فقط گفتم اشتباه خودم بوده این اتفاق افتاده
بعد شروع کردم کتاب خوندن تا یاد بگیرم
البته ندای درونی بود
بعد از اون وارد هر کاری شدم همش پس رفت بود
فکر میکردم دیگه حتمن نباید بخام
دیگه اعتماد بنفسمو از دست دادم
رابطه هام خراب شد با خانواده با دوستام
ولی اصلن نا امید نشدم یه چیزی تو درونم میگفت تو راهو اشتباه رفتی
الان بعد از چند سال گفتم خدایا دیگه خسته شدم ؛ چنتا دوره موفقیت خریدم دیدم اصلن سیر نمیشم از مطالبشون بعد از ۶ ماه با استاد عباس منش آشنا شدم
اولین کار همه مصاحبه های استاد رو نگاه کردم ؛ بعد دوره عزت نفس رو خریدم
اصلن نمیگم کاش زودتر با استاد آشنا میشدم چون باز درگیر سرزنش کردن خودم میشم
سلام بر قدرت مطلق کل کیهان، خداوند رزاق و وهاب!
درود خدمت تمامی دوستان امیدوارم در پرتو حق تعالی شاد و سلامت باشیم همگی!
خدا قوت آقای عباسمنش، خانم شایسته و سایر اعضای سایت!
در رابطه با جواب تمرین:
اگر بخواهم مهمترین تغییر یا اونی که در ذهنم به خاطر دارم بگویم که قبل از سخت شدن شرایط بود و موجب شد که زندگیم خیلی بهتر شود این بود که:
در کلاس سوم ابتدایی که من در مدرسه غیر انتفاعی مون به یک بچه ی دزد و بی ادب و شیطون شناخته شده بودم و همیشه کار های مختلفی میکردم که به ضرر خودم و بقیه بود! من تصمیم گرفتم به همراه مادر و پدرم مدرسه ام را عوض کنم!
در سال چهارم ابتدایی اومدم به یک مدرسه دولتی و اونجا هم در سال چهارم به عنوان یک بچه عصبانی و درس نخون تا اونجایی که یاد دارم تبدیل شدم! اما سال پنجم ابتدایی یکی از نقاط عطف زندگی من بود و من به بهترین شکل ممکن با ادب و درس خون شدم و کلی تو مدرسه مورد احترام واقع شدم و این روند تا سال نهم راهنمایی ادامه دار بود و هر روز درخشان تر میشد!!! خداوند را از ته قلبم سپاس گزارم!
و حالا اینکه چه زمانی با سختی و مشکلات فراوان تصمیم به تغییر گرفتم بر میگرده به:
همین چند ماه پیشم که من تصمیم گرفتم خودم را دوباره ارزیابی کنم!
من از سال دهم دبیرستان که وارد یک مدرسه نمونه دولتی شدم همان ابتدای کار جهان با نشانه های کوچک و بزرگ به من نشان میداد و من میدیدم که شرایط فعلی برایم اصلا قابل قبول و خوب نیست اما من وقتی که دهم تمام شد همه چیز را فراموش کرده و در دایره راحتی خودم باقی ماندم و تغییر نکردم
از شروع یازدهم اینقدر فضا اضطراب آور و متشنج شد برای من که من به ته خط راحتیم رسیدم و دوباره یک نقطه عطف در زندگی من به وجود آمد! از آن موقع تا الان من تصمیم گرفتم در پایان سال از این مدرسه بروم و از آن موقع من تصمیم به شناخت و درک قوانین کیهانی و اجرای آگاهانه آن در تک تک ثانیه های زندگیم بپردازم که بدون شک مهمترین تصمیم در طول ۱۷ سال زندگیم بود و هزاران بار بابتش از خداوند رزاق و وهاب سپاس گزارم! ممنونم! متشکّرم!
این هم از تمرین و خیلی ممنون از خداوند و آقای عباسمنش
خیلی فایل زیبا و تاثیرگذاری بود!
این فایل خیلی به داستان کتاب چه کسی پنیرم را جابجا کرد نوشته ی آقای اسپنسر جانسون نزدیک و مشترک بود.
خیلی خداوند را سپاس گزارم که من را به مسیر سعادتمندی در دنیا و آخرت هدایت کرد!
به امید خدا همگی جزو گروهی هستیم که در زمانی که همه چی خوب است تصمیم به حرکت کردن دوباره با قدرت بیشتر و تغییر کردن میگیریم!
خیلی ممنون از خداوند، خانم شایسته، آقای عباسمنش و سایر کادر اجرایی سایت
در پناه خداوند شاد و پیروز باشیم همگی!
آرین عبّاسی ۱۷ ساله از تهران
من بهترین هستم چون همیشه در بهترین زمان و وقتی که همه چیز خوب است تصمیم به تغییر و حرکت کردن دوباره با قدرت بیشتر میگیرم!
بدرود!
سلام به استاد عزیزمممم
خوشحالم که بالاخره شروع کردم به نوشتن تو سایت مورد علاقم
بچه های باحال سایت دوستون دارم،انقدر که دیدگاهاتون خوبه و واقعا حال ادم رو عوض میکنه
من بهداین فایل هدیت شدم و خوب هر ثانیه بیشتر مطمین میشم که هدایت بهترین راهه،دقیقا تو همین دورانی که دارم یه سری تغییرات به وجود میارم این فایل رو میبینم و هزاران بار خداروشکر شکرررررر شککککرررررررر
این فایل چراغی شد تو راه جدیدم
چقدر قشنگ گفتید استاد خوب من،ما باید یاد بگیریم قبل اینکه فشاری رومون بیاد ارتقا بدیم خودمون رو ، اصلا چیزی که من متوجه شدم اینه که ما باید همیشه و همیشه در حال ارتقا دادن خودمون باشیم و همیشه این من ارزشمند رو بهتر و بهتر کنیم.
و خوب بهترین راهی که من سراغ دارم هدایته،مثل استاد که اون زمان که میتونست منطقی بترسه از تغییرات تو سایت و ترس و نگرانی مانعی بشه برای سایتی که امروز هست که من هر موقع میام توش بمب انرژی خارج میشم
فقط دارم فکر میکنم اگه استاد این ایمان رو نداشت و اون موقع این حرکت رو نمیکرد چقدر الان این سایت مکانیکی و بدون حس بود،دقیقا مثل خیلی از سایت های موفقیتی که هستن ولی…
و دقیقا همین هدایت ، همین ایمان و همین ذره ذره ارتقا باعث شده که الان اینجا خونه ی مجازی باشه برای همه مایی که با عشق کنار هم حرف میزنیم و حرفای همدیگه رو میخونیم
راستش یه ماه پیش دقیقا همچین تصمیمی برای کسب و کارم گرفتم و شروع به اقدام کردم، خداروشکر هم خوب پیش میره ولی الان…یه بغض عجیبی دارم
خدا چطوری با من صحبت کنه دیگه…دقیقا امروز جریان من و میاره تو سایت و یهو هدایت میشم به این فایل، هدایت میشم که فقط از دهن کسی که بهش اعتماد دارم بشنوم اونم یه همچین جسارتی کرده و الانم نتیجش رو ببینم
استاد خوبم، جسارت بعدی شما که گفتید من خودم شروع کردم و خوب اوایلش عالیم نبود خیلی منو تحت تاثیر قرار داد،اینکه بپذیرم همین شروعه مهمه و اینکه قدم به قدم بره بالا قشنگه…اینکه گفتید بلد نبودم و گاها مشکل پیش میومد تو سایت …
چقدر رد شدن ادما و راحتیشون و لباساسی رنگارنگ خوشگلشون برام جذاب بودذ،چقدر حس خوبی داد، خودشون بودن و خوب این خیلی قشنگه…
همه اینارو گفتم که بگم این فقط یه فایل نبود، واقعا با ارزش ترین کلمات کنار هم میومدن و خوب خداروشکر
خوشحالک که شروع کردم به نوشتن دیدگاه بالاخره و دوست دارم کنار شما عزیزانم فکت های عالی از بهتر شدن رو تجربه کنم
بنام فرمانروای کل جهان
سلام
آدمها چهار دسته هستند.
یک دسته ؛ آدمهایی هستند که هیچ وقت تغییر نمی کنند.
هرچقدر خداوند به آنها نشانه می دهد- هرچقدر پیغام می دهد- هرچقدر جهان به آنها می گوید که عوض شوند؛ عوض نمی شوند و طبق قانون ؛این افراد زیر چرخهای جهان که درحال حرکت است ؛ ازبین می روند.
قانون جهان : یا حرکت می کنی – یا تغییر می کنی – یااز بین میروی .
دسته دوم افرادی هستند که ؛ تنها زمانی تغییر می کنند که خیلی خیلی بهشان فشار واردشود. درواقع درحالت طبیعی یا با فشار کم تغییر نمی کنند.
دسته ی بعدی افرادی هستند که با کوچکترین نشانه هایی که باید تغییر کنند؛ تغییر می کنند. این افراد با اولین نشانه ویا فشار تغییر می کنند.
دسته ی چهارم که امیدوارم ما جزء این دسته باشیم ؛ افرادی هستند که قبل از اینکه مجبور شوند وقبل از اینکه به آنها فشاری وارد شود؛ آنها خودشان به دنبال تغییر و حرکت می روند . آنها افراد بسیار بسیار موفقی هستند.
مثال :
استاد عباس منش الگوی بسیار خوبی هستند . این آدم
زمان هایی درزندگی اش شروع به تغییر ومهاجرت کرده که درشرایط مالی خوبی بوده ( از قم به بندرعباس – ازبندرعباس به تهران – از تهران به آمریکا) درواقع در تله ی شریط عالی گیر نکرده واجازه نداده آن شرایط امن جلوی حرکت اش را بگیرد.
او باورهای خوبی در جهت رشد وحرکت روبه جلو دارد.
ما به دنیا آمدیم تا رشد کنیم – پیشرفت کنیم .
قبل از اینکه شرایط سخت شود( که مجبور شوی تغییر کنی ) خودت زودتر این کار را انجام بده . این کار باعث میشود که از زندگی ات لذت ببری و چیزهای زیادی یاد بگیری و پیشرفت میکنی و احساس غرور می کنی و درزمان مرگ حسرت نمیخوری .
یک سؤال کلیدی ؛ چه وقت باید تغییر کرد؟
زمانی که شرایط سخت است ؟ یا زمانی که همه چیز خوب است ؟ زمانی که همه چیز خوب است باید تغییر کرد.باید در این زمان آینده را پیش بینی کرد و حرکت کرد آنوقت هیچ وقت شرایط برایت سخت نمیشود که مجبور باشی تغییر کنی .
خودت بخواه که در شرایط خوب تغییر کنی بعد درقدم های بعدی شرایط ات خوب است چون اجازه ندادی که اوضاع زندگی ات آنقدر بد شود که مجبور باشی از صفر شروع کنی .
همیشه باید به دنبال بهبود باشم .
بنام خدایی که انقدر مهربان و بخشنده هست که ما بنده ها نمی تونیم حدی برای مهربونی و بخشندگیش متصور بشیم
سلام به استاد عزیزم که هر آنچه در این مسیر الهی کسب کرده بدون هیچ کم و کاستی در اختیار ما بچه های عباس منش قرار میده و یک سلام دیگه به دوستای گلم که برای رسیدن به مقصد به همدیگه کمک می کنیم.
این فایل جز نشونه روز من بود و چند وقتی هست که من فکر می کنم باید تغییر کنم و از دایره امن خودم بیام بیرون تا تجارب و الهامات بیشتری رو دریافت کنم.
تجربه من از تغییر شاید از بیرون که نگاه کنین تلخ باشه از نظر دیگران از نظر دیگرانی که قبلا برام مهم بودن ولی الان دیگه مهم نیستن شاید اگر این نظر رو قبلا داشتم تجربه تغییرم تلخ نمیشد.
من با یکسری باورهای محدودکننده و مخرب ازدواج سنتی کردم و هر روز این تلخی ها منو اذیت می کرد حتی در شیرین ترین روزهای زندگی یک زن مثل دوران نامزدی ولی انقدر این باورها در وجودم رخنه کرده بود که به هیچ وجه نمی تونستم به جدایی فکر کنم مثلا پیش خودم میگفتم اولش درست میشه بریم سر زندگی درست میشه بابام حواسش به زندگیم هست عشق بعدا تو زندگی بوجود میاد و هزاران باور مخرب دیگه هر روز نشونه ها رو میدیدم که باید تغییر کنم و زندگیمو عوض کنم ولی در مدارش نبودم میگفتم مردم چی میگن میگن فلانی یه دختر داره اونم جدا شده از همون حرفایی که همه میدونیم گفتم بچه دار شم شاید بخاط بچه سربراه باشه بازم فایده نداشت و با وجود بچه مشکلات زیادتر شد به گونه ای که دیگه دوست داشتم یک شب به همراه بچه ام از خونه برم بیرون و خودمو و بچه رو زیر ماشین بندازم نگم روزهای وحشتناکی بود ولی هیچ کس حتی پدر و مادرم که همسایه دیوار به دیوار من بودن از این موضوع اطلاعی نداشتن این مشکلات باعث بچه ام ازم دور بشه و مایل نباشه حتی بیاد خونه آخه من کارمندم و ساعت های زیادی رو پسرم پیش مادرم هست حتی بچه ام این محیط مسموم و سرد رو با وجود سن خیلی کمش درک میکرد ولی همه که منو از بیرون میدیدن به من و زندگیم و شرایطم غبطه میخوردن ولی نمیدونستن من چه جهنمی رو دارم تجربه می کنم و روز به روز خطا های طرف مقابلم بیشتر و بیشتر میشد بی مسئولیت هاش بی اهمیتی هاش و کلا قید زندگ زده بود و میدونست به قول خودش من بخاطر آبروی خانواده ام جدا نمیشم این فکر باعث شد که حتی تا مرز خیانت پیش بره اینجا بود که زیر چک و لگدهای دنیا داشتم له میشدم و به خودم اومدم و گفتم زندگی به چه قیمتی اون به من و شرایط من محتاج نه من و طی یک صبح تا عصر تصمیم به جدایی گرفتم و طرف مقابلم باورش نمیشد روزهای سختی بود سختیشم بخاطر خودم بود نشونه ها رو درک نکردم و همش اون راه اشتباه ادامه میدادم شاید باورتون نشه پروسه جدایی من چیزی حدود یک ماه و نیم بیشتر طول نکشید چیزی که برای خیلی چندین سال طول میکشه من خواسته ام جدایی بود و با تمام وجود این خواسته را از خدا طلب میکردم و خدا به نحو شایسته ای جوابمو داد بعد جدایی بهترین اتفاق زندگیم افتاد و اون آشنایی با استاد و این سایت الهی خداروشکر میکنم اگر به اون روند قبلی ادامه میدادم هیچ وقت به مسیر الهی هدایت نمیشدم و هر روز بیشتر از خدا دور میشدم و به خدا شرک میورزیدم.همیشه میگم اگر تجارب الان داشتم خیلی زودتر این تصمیم مهم میگرفتم تا انقدر ضربه نخورم باز هم خدا رو شکر الان حال دلم خوب و دارم نشونه های تغییر دریافت می کنم و نمیذارم مثل دفعه قبل عرصه بهم تنگ بشه خودمو میسپارم به خدا و نشونه هار ور دریافت می کنم و با آغوش باز پذیرای تغییرات هستم.دوستان برای همگی از خدای مهربونم سلامتی و آرامش طلب می کنم.