می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 13

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    یاسر گفته:
    مدت عضویت: 3754 روز

    با سلام خدمت استاد عباس منش و عرض ادب و احترام خدمت ایشون و تشکر ویژه از تیم همراهش.

    استاد عزیز اگر من چند ماه پیش با سایت شما آشنا نمیشدم بدلیل اوضاع روحی خرابم نمیدونستم که چه بلایی به سرم میومد.خدا شمارو سر راه من قرار داد و نمیدونم میدونین یا نه ولی تاثیری که در فرزندان این مرزوبوم میگذارید و در زندگی اشخاص خیلی بزرگه واین رو نمیشه باتشکر دراین سایت جبران کرد…

    چه زمانی بوده که تغییر کردید و پیشرفت کردید؟

    و چه زمان هایی تغییر نکردید و عدم تغییر باعث از دست رفتن خیلی چیزا شده؟

    میخام داستان رو اینجوری آغاز کنم.من تازه از خدمت سربازی ترخیص شده بودم و با مدرک دیپلم شروع کردم به گشتن دنبال کار و متاسفانه هیچ کاری پیدا نمیکردم.من دو تا مدرک فنی داشتم در زمینه ماشین آلات و جوشکاری و جالبه در اونا هم تخصص لازم نداششتم و من هی بیکار موندم. سال 85 بود که تابستون داشت تموم میشد من با یک سازمان آموزش مهارت فنی ثبت نام کردم و از رفم دوره جوشکاری آرگون رو یادگرفتم که حدود 6 ماه طول کشید تو این مدت من از مربی هایی که اونجا بودن خیلی یاد گرفتم.یادمه اقای حسین زاده بود که بهمون میگفت رویاهاتون رو بسازید اونقدر قدرتمند شین و اونقد پولدار که دیگه تو فکر مسافر کشی و کار تو تاکسی تلفنی نباشین. حرف های این مربیا رو من تاثیرات فوق العاده ای داشت و من در اون زمان شروع کردم دنبال کار گشتن در حالی که مشغول گذراندن دوره آموزشی بودم.من از طرف یکی از آشنایان تو یک شرکت قول کار گرفتم که بعد از تموم شدن دروه ام برم و اونجا مشغول بشم.دوره تموم شد و من رفتم تو این شرکت و با زحمت فراوان استخدام شدم و شروع کردم به کار. کار من جوشکاری بود ولی تو اون شرکت فقط جوشکار نبودم بلکه اپراتور دستگاهی بودم که کار باهاش سخت بود و ضرر بدنی داشت و بعد از اون هم کارای فنی و کارای گارگری.چیزی که بود این بود که من نمیخاستم کارگر بمونم و همیشه نگاه میکردم به مهندس های شرکتمون ازشون سوال میکردم از همکارام در مورد زندگیشون در مورد تحصیلاتشون چیکار کردن که به اینجا رسیدن.شرایط من داشت خوب میشد و یه کارگر توی یه کارخانه بودم و سنم بیست و سه سال بود.من تو این مدت یه تصمیم گرفتم و اون این بود که ادامه تحصیل بدم چون این شرایط رو که من کارگر بمونم ذهنم قبول نمیکرد با این که اونجا هم مشکلی نداشتم. من ثبت ام کردم تو کنکور و شروع کردم.تا ساعت پنج کارگری ،جوشکاری کار با دستگاه و از ساعت پنچ به بعد میومدم میشستم و تا ساعت دو درس میخوندم و بعضی روزا از ساعت پنج به بعد میرفتم کلاس و از کلاس برمیگشتم و باز شروع میکردم تا حدی که روی کتابا خابم میبرد و واقعا همه چیرو گزاشته بودم کنار اصلا دیگه بیرون رفتن گشتن واینارو نداشتم.تا اینکه روز موعد رسید و من کنکور دادم و یادمه وقتی از جلسه کنکور اومدم بیرون به خدا گفتم من تلاشم رو کردم بقیش رو سپردم به تو. اومدم و چسپیدم به کارم و منتظر شدم تا نتایج بیاد.نتایج اومد و من مجاز و انتخاب رشته و از دانشگاه پیام نور تویه یکی از رشته های مورد علاقه ام قبول شدم توی شهر خودمون.خیلی خوشحال بودم.میدونستم راهم درسته. توی شرکت من رو همکارام مسخره میکردن و میگفتن ولش کن و نخون چیه درس اینا ولی همزمان هم کار میکردم و هم درس میخوندم و این خیلی سخت بود و یادمه یه سرپرست کارگاه داشتیم که با وجود مخالفت های مدیر عامل به تحصیل من اون هوایه منو داشت و مرخصی میداد تا من برم دانشگاه.سال دوم دانشگاه بودم که مدیر عامل منو برای انجام کاری فرستاد تهران و من ترم تابستون درس برداشته بودم.من بعد از یک هفته اونجا موندن بدلیل اینکه امتحان داشتم از سرپرستمون اجازه گرفتم و برگشتم ارومیه.و رفتم امتحان رو دادم و جالبه وقتی مدیر عامل منو تویه شرکت دید صدام زد و بهم گفت تو اینجا چیکار میکنی تو مگه نباید توی تهران باشی الان و چرا برگشتی و برام مهم نیست که تو درس میخونی.من تو اون لحظه خیلی ناراحت شدم ووقتی که برگشتم خونه یه تصمیم گرفتم و اون این بود که استعفا بدم و برم فقط درس بخونم. خیلیا گفتن بهم نکن این کارو داری هم کار میکنی و هم میخونی و لی من تصمیمو گرفته بودم و میخاستم که خیلی به درسم برسم و نمرات بالایی کسب کنم.رفتم و استعفا دادم و چسبیدم به دانشگاه بدون توجه به حرف اطرافیانم.خدارو شکر تونستم نمرات خودم رو بالا ببرم . رویای من احداث یک کارخانه تولیدی و یک بیزنس من بودنه. و این رو همیشه در سرم میپروندم والانم همین هست.من بعد ازاتمام دانشگاه همون طور که دوست داشتم توی یک شرکت تولیدی بزرگ در قسمت مرتبط به رشته شغلیم(مطابق با تصوراتم) به عنوان کارشناس مشغول شدم و الانم مدت سه سال هست که کارمند این شرکت هستم و خدارو شکر میکنم و راضی هستم و جالبه بدونین که اون شرکت قبلی که من توش کارگر بودم بعد از دوسال از رفتن من ورشکست شد و ازبین رفت ومن الن از کارگری به کارمندی رسیدم. اون تصمیماتی که من به تغییر گرفتم در اون شرایط از زندگیم باعث شد مدار من عوض بشه و کسایه دیگه شرایط دیگه و بهتر و عالی تر رو تجربه کنم. و الانم مدت دوسال هست که فکر میکنم چطوری میتونم شرایطم رو بهبود بدم و به رویاهام برسم به احداث واحد تولیدی و یا یک بیزنس من بشم.من همچنین الان دانشجوی کارشناسی ارشد هستم. و این مرحله از زندگیم تو شرایط اسونی قرار ندارم .بعد از اشنایی با سایت استاد عباس منش رویاهای من که توی این سه سال کمرنگ و کمرنگ تر شده بود قوت گرفت و از پنج فروردین 94 بعد از اشنایی با این سایت دائما من در حال فکر کردن به یک ایده جهت اتصال به رویااهای خود هستم و مطمعنم که خداوند کمکم خواهد کرد. الان موقع تصمیم گرفتن من برای تغییره و من میدونم که باید تو این لحظه تغییر کنم و بهبود بدم شدیدا احساس نیاز میکنم و لی هنوز ادامه داره این تلاشم. و اگر نشه نمیشه.فقط دنبال ایده میگردم و از خدا میخام که برسونه برام.

    من 30 سالمه و مجرد هستم و پارسال یک رابطه رو شروع کردم با قصد اشنایی و این منجر به صمیمیت ما دوتا شد ووابستگی ولی بعد از چند ماه آلارم دریافت کردم و احساسم بهم گفت که باید این رابطه رو ترک کنم ولی نکردم و من هر روز و هر روز وابسته تر شدم و توی رابطم با وجودتمام خوب بودنم نسبت بهش رابطرو از دست دادم و من به شدت افسرده شدم تاچند ماه و تنها و هیچ کس هم نمیدونست و من روزای بدی رو سپری میکردم تا اینکه با سایت استاد اشنا شدم و به من دنیایی دیگه ای رو نشون داد حالم خوب شد .اما چند روز پیش باز به طریقی وصل شدم به رابطه قبلی و تحقیر شدم من الان دو باره حالم بد شد ولی دارم تلاش میکنم که زود حالم رو خوب کنم. چون من دیگه آدم قبلی نیستم و استاد بهمون فرمول زندگیرو داده میخام اینو بگم که اگه من بعد از دریافت آلارم رابطه رو ترک میکردم الان شاهد این همه افسردگی و غمگین شدن نبودم.ولی به مدد الله و کمک های استاد عزیزم دارم بهتر میشم و میخام بهتون بگم که خدا منو کمک میکنه و ایده رو میرسونه تا یه مرد پولدار و بیزنس من بشم تا بتونم کمک کنم و دنیا رو جایه بهتری برای دیگران کنم.ان شا ء الله .ببخشید طولانی شد. تصمیم درست توی شرایط عادی و خوب میتونه موفقیت خوبی رو برا ادم رقم بزنه. به قول حضرت علی به حساب خود برسید قبل از اینکه به حسابتان رسیده شود/ممنون استاد ممنون از این که هستی…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    منصوره جعفری گفته:
    مدت عضویت: 3783 روز

    سلام عرض میکنم خدمت استاد عباس منش و خسته نباشید میگم به گروه خوبتون

    من 6 ماه پیش به صورت خیلی تصادفی در شرایطی که واقعا نیاز داشتم با دیدن یکی از فیلم های انگیزشی شما با سایت شما آشنا شدم و بعد از دانلود کردن فایل های رایگان و گوش دادن به اونها واقعا نیاز به تغییر اساسی رو در خودم و شرایط زندگیم احساس کردم. البته الان مطمئن هستم که به علت اینکه درخواستش رو داده بودم برای تغییر شرایط زندگیم و از اینکه از شرایط قبلیم واقعا خسته و افسرده بودم خداوند بزرگ و متعال دری رو به روی من گشود که از طر یق آشنایی با شما و سایتتون و کلیپهای تاثیر گزارتون بتونم امروز عالی باشم از هر جهت و خدا رو سپاسگذارم که راه رو بهم نشون داد و از شما هم ممنونم که یکی از دستهای خداوند بودید برای کمک به من برای تغییر شرایط قبلیم. به لطف بینهایت خداوند رزاق و وهاب و تواب و کمک شما تونستم شرایطم رو تا حد زیادی تغییر بدم و در حال استفاده از دوره آفرینش هستم و هنوز کامل نشده و مطمئن هستم که هر روز زندگیم و خودم از هر جهت بهتر و بهتر میشیم.

    همونطور که گفتم قبل از دیدن کلیپهای شما واقعا از لحاظ روحی شرایط بدی رو داشتم و به دلیل اینکه بعد از اتمام درسم نتونسته بودم کاری پیدا کنم و به بعد از ازدواج به شهری رفتم که هیچ آشنایی نداشتم و تنها بودم و از لحاظ مالی هم شرایط خیلی مناسبی نداشتم که با انجام یه سری تفریحات خودم رو سرگرم کنم و همش به فکر دادن وام و قسط بودیم و هر روز حالم بد و بدتر میشد و در زندگی زناشویی مون هم تاثیر خودش رو تا حدی خیلی زیادی گذاشته بود و همش اطرافیان و جامعه و همسر و ….. مسئول این شرایطم میدونستم و حتی این اواخر از اینکه خدا صدام رو نمیشنوه و جواب دعاهام رو نمیده ناله و شکایت میکردم و با مریضی جسمی که گرفتم واقعا شرایطم بحرانی بود. اما الان می دونم که من خودم باعث شدم با اشتباهات و باورهای غلط خودم تمام این شرایط رو جذب کردم و با توجه بیش از حدم به ناخواسته هام هر روز بیشتر و بیشتر اونها رو به سمت خودم جذب کرده بودم و بعد از دیدن اولین کل انگیزشی شما فهمیدم که خدا در هر لحظه بامنه و با من بوده و همیشه با من خواهد بود و من رو تنها نمیذاره و خودم مسئولیت زندگیم و شرایط قبلیم رو به عهده گرفتم و سعی کردم که تغییر بدم خودم رو و باورهای غلط قبلیم رو و شرایط زندگیم رو و الان هم به لطف خدا تونستم 5 جلسه از دوره آفرینش رو بخرم و در حال استفاده از اون هستم و مطمئن هستم به لطف خدای مهربان بقیه اش رو هم میخرم و استفاده میکنم و هر روز از هر جهت بهتر از دیروز میشم. از خداوند سپاسگذارم و همچنین از شما که دستی از دستهای خداوندید برای کمک کردن به کسانی که خواهان تغییر هستند.

    از خداوند سلامت و آرامش و صبر و سعادت در دنیا و آخرت و ثروت را برای خودم و همه مردم خواستارم.

    ممنون از گروه خوبتون.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    محمد ایروانی گفته:
    مدت عضویت: 3902 روز

    با سلام خدمت استاد خوب و پر انرژی آقای عباس منش و دوستان ارجمند

    شاید خیلی از مواقع به یاد آوری خیلی از اتفاقات زندگی برای هر کس خیلی سخت و ناراحت کننده باشد . اما برای من یک دنیا تجربه مفید و آموزشهای عالی بوده.

    من تو یک خانواده بسیار خوب و از لحاظ مادی در جایگاه خوبی بودم و هیچ وقت کمبود عاطفی و مالی نداشتم و از هر لحاظ زندگی خوبی داشتم و در همه زمینه ها چه از درسی گرفته تا برنامه های رفاهی همیشه جزء بهترینها بودم.

    اما این طریقه زیاد دوام نیاورد و پدرم دچار بیماری سرطان شد و تمام دار و ندار خود را صرف بیماریش کرد که بعد از 8 سال بیماری خوب نشد و از میان ما رفت.

    منم در موقع فوت پدرم 18 سالم بود و در بدو جوانی و احتیاج مبرم به کسی که پشتم باشه و در همه زمینه ها کمکم کند داشتم که کسی نبود.

    درسته در یک خانواده خوب بزرگ شدم ولی همیشه پدرم به ما یاد میداد که روی پای خود باستید و این امر را خوب یاد گرفته بودم و از یک جایی به بعد فهمیدم که باید خودم خرج زندگی و تحصیلم را فراهم کنم و از خانواده که دیگر به غیر از یک حقوق بازنشستگی و کمی کرایه مغازه های باقی مانده پدرم چیزی براشون نمونده بود مخارجم را نگیرم.

    با کلی تلاش و زحمت و با کمک برادر بزرگم توی یه شزکت تراشکاری کار پیدا کردم و شروع به کار کردم در اوایل برایم خیلی سخت بود اما با اینکه پادو شرکت بودم و همه به هر نحوی کارهای خودشون رو به من میسپردند بعد از 6 ماه توانستم تراشکاری را یاد بگیرم و خودم را بیشتر و بیشتر بالا ببرم . با اینکه یک سال توی اون شرکت بودم و حقوق خوبی داشتم و هم به درسم میرسیدم و هم به کار و با حقوق نسبتا عالی که داشتم کمکم به فکر رفتن به جای جدیدی و یادگیری کارهای جدید افتادم و از اون شرکت رفتم به یه شرکت که دستگاههای پیشرفته تر و به روز تر داشت و شروع به کار کردم و بعد از 5 ماه توانستم کار با دستگاهای سی ان سی رو یاد بگیرم و در آمدم را بالاتر ببرم . بعد از چند ماه کار با این دستگاه ها به فکر یادگیری طراحی برای اینگونه دستگاه ها افتادم و رشته تحصیلی خودم را تغییر داده و ماشین افزار را به عنوان رشته جدید انتخاب کردم و در این رشته هم بسیار موفق و عالی پیش رفتم و در کارم هم به پیشرفتهای زیادی دست پیدا کردم و در مقطعی سرکارگر بخش خودم اونهم در سن 23 سالگی شدم که برای خیلی از اطرافیانم بسیار غیر قابل قبول بود و کمکم حس کردم اینجا هم برای پیشرفت و یاد گیری دیگر جای موندن نیست و من هم برای خدمت سربازی هم باید اقدام میکردم و به خدمت رفتم . در خدمت با یکی از فرماندهانم که برادرش در فلات قاره کار میکرد آشنا شدم و بعد از خدمت به شرکت فلات قاره رفتم و مدت یکسال در اون شرکت کار کردم و به خاطر عمل نکردن پیمانکار شرکت و استخدام رسمی نشدن از اون شرکت خارج شدم به در پی یادگیری کار با دستگاه های نوین سی ان سی به تهران رفتم و دو سال توی شرکتی مشغول به کار شدم و بعد از دو سال به شهرم برگشتم و برای خودم و شراکت برادرم یه کارگاه صنعتی راه اندازی کردیم و به صورت فوق العاده ای پیشرفت کردم و از نظر در آمد خیلی جلو افتادم و بعد از یکسال برادرم به خاطر گسترش کار یکی از دوستانش را شریک کاری کرد و وارد کار با ما شد . یکی از بزرگترین اشتباه های عمرم آوردن دوست داداشم به کار بود و بعد از چند ماه با ضرر بزرگی که به ما زد متواری شد و خسارت سنگی که به ما زد مجبور شدیم از نو شروع کنیم و برام خیلی سخت بود به خاطر همین نا امید شدم و رفتم توی یک شرکت کوچک به عنوان طراح و اوپراتور دستگاه استخدام شدم ، از موقعی که شروع به کار کردم شرکت کار زیاد چندانی نداشت و فقط من و دو کارگر ساده داشت . با طرحها و ایده های که توی شرکت پیاده کردم و استفاده های نوین از دستگاه ها شروع به ساخت وسایل صنعتی و تزیینی جدید کردم و در مدت 4 ماه از یه شرکت نسبتا راکت به یکی از قدرتمند ترین شرکت های اصفهان تبدیل شد که گاهی اینقدر کار داشتیم که هر چه نیرو میگرفتیم و آموزش میدادیم باز هم کم بود و کمکم از فشار کاری خسته شدم و میخواستم برگردم سر کار خودم و برای خودم شروع کنم که از طرفی رییس شرکت با هر عنوانی نمی گذاشت از اونجا بروم حتی با پیشنهاد سهم و شراکت که من هم مدت 21 ماه تو اون شرکت وایسادم و کارم را ادامه دادم . اما دیگه تصمیم خودم رو به یکباره گرفتم و از اون شرکت اومدم بیرون و بعد از یک ماه برای خودم یک دفتر کار زدم و مشغول شدم و درسته که اوایل برام خیلی سخت بود اما با پشت کاری که از خودم میدیدم موفق شدم و هر روز رو به پیشرفت و کارهای نوین هستم و از هر لحاظ در زمینه هایی راه پیدا کردم که خودم به باورهایی دست پیدا کردم که میتوانم به هر جایی که میتوانم دست پیدا کنم و خواسن توانستن اسن . من این افکار جدیدی که پیدا کردم را مدیون برنامه های عباس منش هستم .

    خیلی ممنون به خاطر کمک های شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    علیرضا یزدانی گفته:
    مدت عضویت: 3671 روز

    با سلام و عرض تشکر از زحمات استاد عباس منش

    —-

    1- تصمیم به جدایی از یک دوست (تغییر در زمان مناسب و به اختیار):

    14 ساله بودم، دوستی در دوران تحصیل پیدا کردم، بعد گذشت یکی دو سال از دوستیمون متوجه شدم که این دوست، نمی تونه یک دوست خوبی برای من باشه، علی رقم علاقه و دل بستگی که به او داشتم، یک روز تصمیم گرفتم رودربایتس رو کنار گذاشتم و بهش گفتم، صادقانه هم گفتم (و البته که این گفتن برایم تلخ بود، لیکن تجربه ی خوبی بود) گفتم که دوستی با تو موجب منحرف شدن من میشه و این راهی را که تو دنبال می کنی باعث میشه خود تو هم از راه سعادت و خوشبختی جدابشی(در ابتدای سنین بلوغ و احساسات جنسی به دنبال انحرافات بود)، در نهایت از من نپذیرفت و من هم ارتباطم را با او بسیار کم کردم و در حد سلام علیک تقلیل دادم، اکنون با گذشت حدود 20 سال از این تصمیمم به موقع بسیار خوشحالم.

    ——————–

    2- تغییر در شغل(تغییر به اجبار شرایط بیرونی):

    بعد از اتمام دوره سربازی در یک نهاد دولتی بصورت قراردادی مشغول به کار شدم، دو سال گذشت شرایط کاری خوبی داشتم، شرایطی که خیلی ها آرزوی آن را داشتند، اما به دلیل تنش و درگیری ذهنی که با مافوقم داشتم، همیشه با اعصابی داغون و فکری ناراحت به خونه بر می گشتم (ایشان به لحاظ شخصیتی مشکلات روحی روانی داشت)، یک روز بعد از اینکه تلاش هایم برای تغییر او را بی ثمر دیدم، تصمیم گرفتم تغییر شغل دهم، قبل از اجرایی کردن تصمیمم موضوع را با خانواده و تعدادی از دوستانم طرح کردم و ازشون مشورت خواستم، 90 درصدشون مخالف تصمیم من بودند، ولی جمع بندی خودم اجرای آن تصمیم بود، نهایتاً بهترین راهکار خروج رو با مشورت 2 نفر اجرایی کردم، اکنون که به گذشته بر می گردم، می بینم که چه تصمیم خوب و درستی بود، اون روزها که در اون نهاد دولتی بودم، برای خودم فکر می کردم که شرایط خوبی دارم، در حالیکه وقتی از آن گذرکردم می بینم که این تصوری بوده که من برای خودم ایجاد کرده بودم، دید خودم را محدود کرده بودم، شرایط بسیار بهتر و بالاتری را بعد از آن بهش رسیدم.

    ——————–

    3- تغییر در درآمد:

    در دوره ای زندگی ام کسب و کاری داشتم با درآمدی معین. هر تلاشی در این کسب و کار حداکثر می توانست تا مرزی کوتاهی این درآمد را افزایش دهد. مدت ها در گیری ذهنی داشتم که چگونه می توانم میزان این درآمد را افزایش دهم. تا اینکه خرید یک کتاب در یک نمایشگاه کتاب، آشنایی با یک دوست جرقه ی یک سرمایه گذاری را در ذهنم ایجاد کرد به گونه ای که توانستم در کنار همان کاری که داشتم، یک سرمایه گذاری جدیدی را راه اندازی کنم، هنوز سوددهی این سرمایه گذاری بطور جدی آغاز نشده ولی آینده ای بسیار روشن، و خوبی را از آن می بینم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    atefe mansuri گفته:
    مدت عضویت: 3887 روز

    درست زمانی که با وجود سن کم قرض روی قرض اومد بدهی روی بدهی وقتی که دیگه هیچ کسی رو نداشتم که ازش قرض بگیرم وقتی که دیدم پول که آدمارو بزرگ میکنه نه رفتار و کردار!!!

    البته بهتر بگم بیشتر پول تاثیر داره

    هر وقت که بی پول شدم یه شغل کوتاه مدت برای خودم پیدا کردم و درست وقتی که پولدار شدم پولم بیشتر می شد اما باز هم روز از نو روزی از نو بازم هرچی که درآورده بودم رو مجبور بودم برای قسطام بدم باز روزگار یه جوری میشد که مجبور میشدم قرض بگیرم…

    یه روز که دیگه دغدغه ای مثل درس خوندن نداشتم تصمیم گرفتم یه تکونی به خودم بدم و هر طور شده یه شغل ثابت برای خودم پیدا کنم خداروشکر به خواستم رسیدم الان 3 ماه هست که یه شغل ثابت دارم با حقوق مکفی کم کم دارم قرض هام رو میدم با وجود سختی های زیادی که مجبورم تحمل کنم

    اما واقعا برای من کافی نیست من میدونم که با این شرایط فقط میتونم یه زندگیه عادی داشته باشم اما واقعا من یه فرد عادی نیستم!!!!

    از 10 سالگی پدرم رو از دست دادم و از 14 سالگی با تدریس خصوصی به صورت آبرومندانه کار کردم تا فقط بتونم خرج خودم رو در بیارم الان 23 سالمه هم ازدواج کردم هم لیسانس کامپیوتر دارم هم یه شغل خوب با حقوق تقریبا خوب دارم با وجود این همه سختی حقم یه زندگی عادی نیست و میخوام که تو زندگیم جرقه ای زده بشه و یه تغییر اساسی با حکمت خاوند بزرگ که همیشه بهش اعتقاد دارم رخ بده

    به امید اون روز همواره تلاش میکنم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    اشکان عبودی گفته:
    مدت عضویت: 3612 روز

    سلام.

    من در نوجوانی به یک دختر علاقه مند شده بودم و اونو خیلی دوست داشتم و نمیدونم چطوری عاشق او شدم و هر روز به اون فکر میگردم و همش به فکر اون بودم و ترانه های غمگین گوش میدادم و به خاطر اون درسام تجدید میشدم و باید شهریور امتحان میدادم اوایل تونستم اونو به خودم نزدیگتر کنم و بعد از مدتی دیدم از من دور و دور تر میشود من اون موقع انواع دعا ها میکردم و انواع نماز ها میخواندم مثل نماز شب و نماز حاجات و 100 رکعت نماز و 100 مرتبه سوره های توحید و حمد و ایت الکرسی که خدا اونو به من برسونه ودعا توسل و جوشن کبیر و معراج و کمیل و سحر میخواندم ولی تاثیر نداشت بعد از مدتی فهمیدم که این دختر دختر خوب و سالمی نیست چون با غریبه ها و اقوام بسیار دور جت میکنه حتی توی سایت های اجتماعی منو اد نمیکنه که به او خیلی نزدیکم ولی اقوام بسیار دور و همسایه هاشو اد میکنه و عکس های خودشو نشونشون میده و من رفتم و با خودم خلوت کردم و با خودم گفتم شاید خدا به خاطر این دختره رو بهم نمیده که دختر بد و ناسالمه و خدا دوست نداره که من با گسی باشم که هر روز ناراحتم کنه و خدا دوست داره که یه دختر عالی و فوق العاده به من بده که تا اخر عمرم ازش لذت ببرم و من هم تصمیم گرفتم اونو فراموش کنم و برم سراغ یکی دیگه و چند ماه بعد توی دانشگاه با یه دختر با شخصیت و خوبی برخورد کردم و چند ماهی طول کشید تا تونستم طرفو به خودم جذب کنم و اخر سر تونستم با او دوست شم و اکنون با این دختر جدید دوستم و ازش هم رازیم و حتی زیبایی و شخصیتش هزاران برابر بهتر از اون دخترس و اون هم رفت سر بخت و عقد کرد و خوشبختانه قبل از این که شکست عشقی بخورم اونو فراموش کردم و تکش کردم و رفتم سراغ یکی دیگه وقتی با اون بودم هر کاری میکرد ناراحت و عصبی میشدم و قلبم میگرفت ولی خوشبختانه قبل از این که شکست عشقی بهم وارد بشه اونو ترک کردم و فراموشش کردم و حالا هم هر کاری که میکنه واسم اصلا مهم نیست و اهمیتی نداره و با این دختری که هستم حساس رضایت و خوشحالی و خوشبختی میکنم و خدا را هزاران بار شکر میگویم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    خاطره - گفته:
    مدت عضویت: 3870 روز

    5سال پیش سعی داشتم در رشته خودم در حوزه برنامه نویسی کامپیوتری کسب درآمد کنم علی رغم اینکه پروژه های دانشگاهیم را بالاتر از سطح کلاس تحویل می دادم اما علم کامپیوتر و برنامه نویسی بسیار سریع و روز به روز در حال تغییر است و من هرچه در این مسیر با تمام قدرت می دویدم به قله نمیرسیدم و از طرفی با نشستن های پی در پی پشت سیستم کامپیوتر خستگی فیزیکی پیدا کردم طوری که قابل تحمل نبود. اوایل فکر میکردم حتما باید در زمینه رشته تحصیلی خودم موفق باشم و کسب درآمد کنم در حالیکه استعداد و علاقه فراوانی در زمینه کارهای هنری دارم به طوریکه اگر به هنری علاقه داشته باشم بدون نیاز به آموزش خاصی هنرم را به نحو احسن انجام می دهم.

    پس تغییر هدف دادم و تصمیم گرفتم دوخت انواع کیف های چرمی را یاد بگیرم. کارم را شروع کردم اما بعد از مدتی دست روی دست در این کار زیاد شد و من هدفم را تغییر دادم.

    این بار تصمیم گرفتم وارد حوزه گل و گیاه شوم. برای این کار باید گلخانه ای داشت اما هزینه اولیه زیاد لازم است و امنیتی برای کار یک خانم در گلخانه وجود ندارد. پون کار در گلخانه مستلزم این است که گلخانه دار به صورت شبانه روزی در گلخانه حضور داشته باشد از طرفی سرمایه ای برای به کار گیری فردی دیگر در گلخانه نداشتم از این کار صرف نظر کردم. بعد از آن تصمیم گرفتم کارم را با واسطه گلخانه داران به فروش برسانم. این در حالی بود که انصافا کارهای طراحی و دیزاین گل و گیاه من از ویژگی خاصی برخوردار بود. من سعی داشتم تمامی اصول را در دیزاین کارهایم به کار گیرم و کارهایم منحصر به فرد بود. اما گلخانه داران با نهایت بی انصافی مایل به خرید با قیمت ارزان از من و فروش آنها با قیمت گران تر از حد معمول برای خودشان بودند. در حقیقت تمام زحمتهای این کار بر دوش من بود و سود اصلی کار را آنها می بردند در نتیجه من مجبور شدم با وجود خلاقیت و نوآوری های فراوان که در کارم وجود داشت و جای پیشرفت در این کار زیاد بود از این هدفم صرف نظر کنم.

    اینکه انسان تغییر هدف دهد در صورتی کهبه عنوان مثال در آن شغل و حرفه دست روی دست زیاد باشد کاری منطقی و درست است اما من برای کار گلخانه ام مطمئن بودم نتیجه عالی خواهد شد اگر شرایطی که پیش از این گفتم حاصل میشد ولی مجبور به انصراف از هدفی شدم که در آمد زا بود به نظر من این چنین تغییراتی فاجعه است.

    لطـــــــــــــــــــــفا در مورد این گونه مسائل صحبت کنید. در مورد اهدافی که با وجود تمام تلاش قابل وصول نیست.

    در آخر سوالی از شما آقای عباس منش دارم: “شما فرمودید وقتی افکارمان را تغییر دهیم . باور جدید ایجاد شد در مداری قرار می گیریم و با افرادی سر و کار داریم که آنها همسو و هم جهت با افکار جدید مان هستند اما چند وقت پیش شخصی از افراد گروه شما با جعل سایت و اطلاعات شما اقدام به کلاه برداری از شما کرد. پس نمی توانیم بگوییم که ما صد در صد می توانیم با باورهایمان روی تمامی افراد و شرایط پیرامونمان تاثیر گذار باشیم”.

    نظر شما چیست؟؟؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      میلاد صمیمی گفته:
      مدت عضویت: 3710 روز

      سلام خانم خاطره

      من نظر شخصی خودم رو در مورد سوال شما مینویسم و نظر من این هست که بعد از جعل اطلاعات از سایت استاد و تصمیم به راه اندازی سایت توسط اونها چه اتفاقی افتاد؟

      اتفاق تا جایی که من میدونم این بود که استاد روز به روز ثروتمند تر و موفق تر شدند و نمیدانم ولی حسی به من میگه که اون اشخاص هیچ موفقیت خاصی رو در راهی که میرن بدست نیاوردن.

      در واقع این اتفاقات همیشه وجود خواهد داشت ولی به نظرم افرادی که در این مسیر با استاد برخورئ کردن با باعث پیشرفت ایشون شدن خیلی خیلی بیشتر از افرادی بودن که برای ایشون مزاحمت درست کردن و این تاثیری در مسیر استاد قاعدتا نداشته.

      به قول معروف کل آب اقیانوس نمیتونه تو یه قایق نفوذ کنه تا زمانی که اون قایق سوراخ نشه.

      سرنوشت زندگی بدست ماست…

      موفق و پیروز باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    فرزاد فتحی گفته:
    مدت عضویت: 3906 روز

    با سلام ، من هرگز پیش از این تغییری که خود مدیر آن باشم در زندگیم ایجاد نکرده بودم ،چراکه دیوار باور های نادرست در ذهنم بر چنان پایه هایی محکم و استوار بود که به نظر نمیرسید تا انتهای زمان زندگیم بتوانم آنها را ویران کنم، سیستم تربیتی من و القای نا خواسته باورهای موروثی اشتباه، قدرت تغییر را از من گرفته بود ، و با اینکه در محیط کار قبلم برایم مثل روز روشن بود که زحمت من پله پیشرفت بی زحمت خیلی ها ست ،باز هم شرایط منزجر کننده کارم را تحمل میکردم و بی اعتراض به درجا زدن ادامه میدادم ، زندگیم سخت بود و بی پولی گلوی خودم و خانواده ام را محکم میفشرد اما با همان سیلی معروف صورتم را سرخ نگه میداشتم ، ذهنم پر بود از این جمله ها که قسمت همینه تقدیر اینه ، خدا اینجوری میخواد و……غافل از اینکه خدا غیر از آخرین حد خوشبختی برای بندگان چیزی نمیخواهد و این من هستم که میتوانم با تغییری ساده اما سخت در باورهایم مثل خالقم خلق کنم چون او این قدرت را به من تفویض کرده، شرایط سخت کاری به کابوسهای روحی تبدیل شده بود ، بد میخوابیدم و بد بیدار میشدم ، اصلا انتظار صبح را نمیکشیدم ، صبحی که با آمدنش دوباره تکرار خسته کننده! تکرار میشد، همیشه دنبال چرایی اینگونه زندگی خود بودم و همچنان از تغییر میترسیدم ، تا اینکه به طور اتفاقی اشنایی من با تعالیم شما اتفاق افتاد، و آن طلسم ترس باطل شد ، شعار یا موفقیت یا مرگ را یاد گرفتم و به کار بستم ، محیط کارم را رها کردم اما اصلا احساس ترس نداشتم انگار که خدا دستم را محکم گرفته باشد ، و آن زمان بود که فهمیدم تغییر باور با زندگیم چه کرده است، از جاهایی که انتظارش را نداشتم و از کسانی که فکرش را نمیکردم به من رسید. فرصتها آمدند و درها گشوده شدند الان نزدیک به یک سال از آن تغییر میگذرد ، و همه چیز از گذشته بهتر است ، این تغییر را من با کمک جهان استوار بر قانون و سنت بی تغییر الهی در زندگیم ایجاد کردم ، و همیشه یک کار را تا آخرین لحظه عمرم انجام خواهم داد و آن هم سپاسگزاری از خداوند مهربان است.

    خدایا از تو سپاس گذارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مریم خمسه گفته:
    مدت عضویت: 3871 روز

    با سلام و خسته نباشید

    یک انتقادی دارم از فایلهایی که بصورت رایگان می فرستید

    1- اینکه زمان دار هستند یعنی بعد از 24 ساعت یا 72 ساعت لود نمی شن

    2- هر دفعه که می خواهیم دانلود کنیم از ما رمز عبور و نام ایمیل مان را می خواهد که به سختی وارد سایت می شویم تا فایلها را دانلود کنم .

    3- خیلی دوست داشتم از فایلهاتون استفاده کنم چون برام مقدور نیست که تهیه کنم که متاسفانه از خرداد به بعد با این مشکلات روبرو شده ام.

    باسپاس فراوان از زحمات شما دوستان عزیز و بالخص جناب آقای عباس منش

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: