می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 18 (به ترتیب امتیاز)

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آرش ریچمن گفته:
    مدت عضویت: 3699 روز

    آدم ها در مقابل تغییر 4 گروه اند

    1- کسانی که تغییر رو نمی فهمند

    2- کسانی که در مقابل تغییر مقاومت می کنند

    3- کسانی که خود را برای تغییر آماده می شوند

    4- کسانی که تغییر ایجاد می کنند

    و کارهایی که ما در زندگی انجام میدهیم 4 دسته اند:

    1- کارهای مهم و ضروری

    2- کارهای مهم و غیرضروری

    3- کارهای غیرمهم و ضروری

    4- کارهای غیرمهم و غیرضروری

    کسانی که تغییر ایجاد می کنند کسانی هستند که کارهای مهم و غیرضروری رو جدی می گیرند قبل از اینکه تبدیل به مهم و ضروری شوند.

    مثلا دانشجویی که در طول ترم تحصیلی درس نمی خواند(درس خواندن در طول ترم مهم و غیرضروری است) و شب امتحان تبدیل به یک کار مهم و ضروری می شود و آنچنان پیشرفتی برای شخص حاصل نمی شود.

    معمولا انسانها در مواقعی که ضرورتی ندارند به خواب می رورند. به قول معروف قبل از اینکه جایی بهت خوش بگذره اونجا رو ترک کن.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  2. -
    الیاس اخلاصی گفته:
    مدت عضویت: 3981 روز

    سلام رفقا

    شاید من از معدود نفراتی باشم که هر 156

    کامنتی که تا حالا گذاشته شده را خواندم و میخام خلاصه ای از نکات دوستان را بنویسم اگر وقت نداشتید که همه کامنت ها را بخوانید و از نکات زندگی دیگران استفاده کنید میتونید اینها را بخوانید ولی حتما کامنت زندگی خودم را بخوانید که اموزنده است.

    1 انیشتن میگه همه چیز در حال تغییر است و تنها یک چیز ثابت است و اون هم تغییر است.

    2 به طرف ترس هایتان بروید چون ترس یک واقعیت ذهنی است که واقعیت نداره

    3 تغییرات زیادی انجام بدهید و از کارهای کوچکی شروع کنید که قبلا انجام نمی دادید تا به ذهن ناخوداگاه تان بفهمانید که میتوانید هر کاری را انجام دهید

    4 وقتی خدا را باور کنی بدون تردید و ترس خداوند بدون هیچ توقعی تمام راهها و چیزهای خوبش را به شما میدهد

    4 کار فقط حقوق نیست بلکه رضایت و ارامش هم خیلی مهم است

    5 تغییر مناسب در زمان مناسب نیاز به عزت نفس بالا دارد

    6 کارهای مهم و غیر ضروری را جدی بگیرید قبل از اینکه تبدیل به مهم و ضروری شوند

    7 در زندگی برای پیشرفت سریعتر و راحت تغییر کردن در جنبه های مختلف زندگی برای خود الگوهایی را انتخاب کنید که قبلا این راه را رفتند

    8 در نبرد بین انسانهای سخت و روزهای سخت این انسانهای سخت هستند که میمانند نه روزهای سخت

    9 حضرت علی علیه السلام می فرماید :به حساب خودتان برسید قبل از اینکه به حساب شما برسند.

    و این نکات از نظر من بود و خودتان هم میتوانید کامنت های دیگران را بخوانید.

    و دو یاد اوری مهم:

    الف ثروتمندان با اینکه می ترسند عمل میکنند و تغییرات لازم را میدهند

    ب مادر یادگیری تکرار است پس مداومت در کارها فراموش نشه که خیلی مهم است.

    با کمال تشکر از گروه تحقیقاتی عباسمنش و دوستان عزیز .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    Auto Reza گفته:
    مدت عضویت: 3770 روز

    سلام

    هوالرزاق

    این موضوع که آقای عباس منش مطرح کردن خیلی مهمه تغیر رو میگم من دیگه باور کردم به این که خدا می خواد ما پیشرفت کنیم چون تو این مسیر به قدرت خدا واقف میشیم و ایمان ما بالا خواهد رفت اما داستان من و خدا…

    ما یه مغازه ابزار فروشی در یکی از شهرستان های ایران داریم مغازه ما اجاره ای و کوچک بود ما همیشه دوست داشتیم یه مغازه بزرگتر داشته باشیم ولا اینکه اجاره ای باشه این خواستن حدود 17 سال بود اما ما خودمان تغییر نمی کردیم چون از این میترسیدیم که اگه از اینجا نقل مکان کنیم درآمد ما کم خواهد شد و ما بد بخت تر میشیم کسی مارو نمیشناسه ولی اینجا 17 ساله که موندیم و مشتری جمع کردیم خلاصه هزاران دلیل می آوردیم تا تغییر ایجاد نکنیم حتی زمانی میشد که صاحب ملک اجاره رو بالا میبرد ما باز هم می موندیم نه اینکه درآمد داشتیم بلکه به خودمان فشار می آوردیم یه روز صاحب ملک دقیقا 7 ماه پیش به ما گفت که باید تخلیه کنین چون می خوام بکوبم بزرگتر کنم همه مستاجر ها رفتن و ما هم نگران دنبال مغازه میگشتیم تا اینکه یه مغازه بزرگتر در خیابان اصلی با اجاره نصف اون مغازه و 4 برابر بزرگتر از مغازه قبلی خلاصه مغازه رو گرفتیم و نقل مکان میکردیم و همه به ما می گفتن که شما حداقل باید 5 سال اینجا بمونین تا دوباره شناخته بشین ولی من این چیزا رو باور نکردم طبق آموزه های فایل های رایگان که گروه تحقیقاتی عباس منش در سایت گذاشتن چون هر روز مرور میکردم تا نتیجه بگیرم و گرفتم شاید باورتان نشود در کمتر از 2 روز درآمد مغازه ما مثل مغازه قبلی شد و الان چندین برابر شده و اقساط بانک هم به صورت مرتب داریم پرداخت میکنم در حالی که 7 ماه بیشتر نیست که تغییر ایجاد شد و ما الان همش به خودمون میگیم چرا باید 17 سال طول میدادیم این تغییر رو… جالب اینکه من در تاریخ 2 فروردین 94 با فایل رایگان چگونه درآمد خود را به سه برابر برسانید چون اول سال بود دلم می خواست اجرا کنم یک دفتر نیاز داشتم که به من یک سر رسید از یکی بانکها به من دادن و من در صفحه اول اون دفتر نوشتم و به خودم تعهد دادم که درامدم تا پایان اون سال به بیش از سه برابر کنم والان که برج 5 هست درامد من از تاریخ 2 فروردین به الان دو برابر شده خلاصه امروز نا امیدی به من چیره نمیشه چون سریع موفقیت هام رو به یاد می ارم و با هدافم که فکر میکنم شارژ میشم.

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    محمد ج گفته:
    مدت عضویت: 3784 روز

    سلام

    داستان من از سال 89 شروع شد، بعد از اینکه مدرک تعمیرات موبایلم رو گرفتم وقرار بود با یکی از دوستان مغازه بزنم ولی بخاطر یکسری شرایط بهم خورد و بعد از اون تقریبا یک سال بیکار بودم ، تو این مدت بخاطر اعتقادات مذهبی که داشتم رفتم دنبال خوندن کتابها و مقالات مذهبی و دیدن کانالهای مذهبی تو تلوبزیون و بعدها به دیدن اخبار فلسطین و سوریه و جنگ و… که بشدت منو ویران کرد و خوندن کتابهای مذهبی منو دچار وسواس شدیدی کرد و مدتها طول کشید تا بهتر بشم ،ولی اضطراب و نگرانی داشتم بخاطر همین خیلی علاقه داشتم کتابهای روان شناسی و خودشناسی رو بخونم..نوروز 92 فکر کنم بود که برادر یکی از دوستام واسه تفریح رفت امارات و من و دوستم شب ها میرفتیم اونجا میخوابیدیم و اونجا بود که کتاب “لطفا گوسفند نباشید” رو دیدم و خوندمشو خیلی خوشم اومد ، از همون موقع رفتم دنبال خوندن کتاب و همش کتابهای خود شناسی و روان شناسی میخوندم، و تقریبا یک سال و نیم پیش چون زیاد انیستاگرام میرفتم بجز دوستای صمیمی خودم بقیه دوستان رو حذف کردم و تا تونستم پبجهای انگیزشی، انرژِی مثبت ، روان شناسی وپیجهایی در همین زمینه رو فالو کردن و وقتی بیکار بودم کارم شده بود کتاب خوندن و انیستاگرام و با این کار نسبت به قبل بهتر شدم، تقریبا دو ماه اخر سال 93 بود که تو انیستاگرام یکی از دوستان خواست تو واتس اپ گروهی با نام موفقیت مالی و فردی” بسازه و من عضو گروه شدم و اونجا بود که یک دنیای جدید واسم باز شد ، چون همه ی دوستایی که اونجا داشتم بجز خودم و یکی دونفر دیگه بقیه، دکتر و سخنران و کسایی بودن که واسه خودشون کاره ای بودن ، اونجا بود که دوستان یکی از فایلهای رایگان استاد عباس منش رو فرستادن و من با سایت “استاد عباس منش” اشنا شدم.

    خیلی وقته سوالهایی تو ذهنم بود که خیلی دوست داشتم به جواب برسم و بلطف خدا به جواب خیلی از سوالها رسیدم تو این مدتی که با استاد اشنا شدم، یکی از بزرگترین سوال ها این بود که بیشتر وقتها احساس میکردم که طرز فکرم با خانواده و همه دوستان وکسایی که باهاشون ارتباط دارم فرق میکنه ،جای سوال بود واسم که ایا واقعا زندگی فقط: کار ، خونه ، زن و بچه ست.؟؟؟ بارها شده که خودم رو به بیخیالی میزدم و میخواستم مثل ادمها عادی زندگی کنم و به این چیز ها فگر نکنم ولی یه چیزی از درونم مانع این کارم میشد، انگار یکی از درونم بهم میگفت که این زندگی واقعی نیست، اون زمون نمیدونستم که چی بچیه وسردرگم بودم، و تقریبا نگران این بودم که نکنه مشکل دارم؟؟؟ ولی الان مطمأن شدم که حالم خیلی هم خوبه و این خدا بود که داشت منو هدایت میکرد ،خدا رو هزار بار شکر که من رو با استاد اشنا کرد، و از خدا میخوام که من رو به راه راست هدایت کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    وحید آروند گفته:
    مدت عضویت: 3626 روز

    بنام خدایی که زندگی دوباره به من بخشید….

    داستان از آنجایی شروع میشود که من بهمراه دوستان از خوابگاه دانشجویی در یک شهرستان اخراج شدیم و به اجبار برای ادامه تحصیل و اسکان به خانه مجردی رفتیم و چون در آنجا خیلی آزاد بودیم و کسی به کار ما کاری نداشت دست به هر کاری میزدیم من در آنجا بهمراه دوستان هر روز چندین بار قلیون و سیگار میکشیدم و حتی بعضی از روزها صبح ها نا اشتها اینکار رو کررات انجام میدادیم و بعد از مدتی من در آن شهر با تعدادی از کسانی که مواد مخدر مصرف میکردن در آن شهر آشنا شدم و پای آنها به خانه مجردی ما باز شد و اونها مواد مخدرشونو در خانه ی ما مصرف میکردن که بعد از اصرار زیاد این افراد ما هم بهمراه دوستان بصورت تفننی این مواد رو دور همی استفاده میکردیم و بعد از گذشت چندین ماه من بهمراه هم خانگی هایم به مواد مخدر اعتیاد پیدا کردیم که در ماه های اول همون به قول معروف شیره،تریاک و بنگ بود که حتی من یادمه خرج و مخارجی که خانواده واسه تحصیلات برای ما میفرستادن خرج مواد مخدر میکردیم و حتی چیزی برای خوردن نداشتیم و به سختی زندگی میکردیم و بعد از مدتی ما به سمت مواد مخدر شیمیایی مثل شیشه و کریستال روی آوردیم و همون موقع ها بود که من احساس کردم دست راست مثل قبل کار نمیکنه و حسی نداره بطوریکه بعد از چند روز یک نمک پاش رو هم نمیتونستم تو دستم نگه دارم و خود به خود از دستم میوفتاد که این قضیه خیلی منو نگران کرد و بعد مجبور شدم که به دکتر مراجعه کنم که بعد از آزمایشاتی که دادم متوجه شدم که شریانهای قلبم در حال مسدود شدن هست و خونرسانی به سمت چپ بدنم خیلی کند شده و دکتر گفت بخاطر مصرف قلیون و سیگار و مواد مخدر هستش و اگه ترک نکنم سکته قلبی میکنم و منم بخاطر اینکه بتونم به ادامه تحصیلم ادامه بدم و خانواده هم متوجه این موضوع نشن باید همه چیزرو میزاشتم کنار و در اولین کار باید از خانه ای که با دوستان زندگی میکردم دور شوم تا دوباره سمت مواد مخدر نرم و در همان شهر رستورانی رو پیدا کردم و بصورت نیمه وقت در آنجا کار میکردم و از مدیریت رستوران هم خواستم که شبها در آن رستوران بمانم و در یک باشگاه ورزشی هم ثبتنام کردم و در روز 2 الی 3 ساعت در آنجا ورزش میکردم و به مرور زمان مصرف مواد مخدر رو کم کردم و با حجامت هابی زیادی رو که انجام میدادم حال روحی و جسمی من بهبود پیدا کرد بطوری که بعد از گذشت 3ماه من توانستم با رنج هایی که کشیدم مواد مخدر و حتی مصرف سیگار و قلیون رو هم بصورت تفننی هم بزارم کنار و کاملا پاک بشم به شکر خدا بعد از اینکه من از دانشگاه فارغ التحصیل شدم به شهر خودم برگشتم و به دنبال کار رفتم و از آنجایی که من روابط اجتماعیم خوب نبود و آدم خجالتی بودم و خیلی هم مغرور از کسی در خواست نمیکردم نمیتونستم کاری پیدا کنم و کسب درآمدی داشته باشم و خیلی هم از اینکه واسه کسی کار کنم در عذاب بودم و اصلا دوست نداشتم کسی روی سرم باشه و بگه اینکار رو کن و اون کارو کن و از خودم میپرسیدم که چیکار کنم که کسب درآمد داشته باشم و بخاطر همین باید اطلاعاتی راجب کار شخصی و کسب درآمدی که خودم رئیس باشم پیدا میکردم و بعد با مستند راز آشنا شدم و اون رو بار ها بار ها در اتاقم نگاه میکردم و به تمرین هایی که گفته شده بود انجام میدادم و کتاب های زیادی از افراد موفق میخوندم از جمله بریان تریسی،رابرت کیوساکی،رندی گیج و… بعد از مدتی به این فکر افتادم که یه فروشگاه اینترنتی راه اندازی کنم و راجب این موضوع روزها و ساعت ها تو اینترنت مطالب زیادی میخوندم و با سایت هایی آشنا شدم که فروشگاه اینترنتی میفروشند و با مبلغ خیلی پاییین در حد 100هزار تومن بدون اینکه برنامه نویسی ویا راجب ساخت سایت بدونم و من با پولی که از برادرم قرض گرفتم این فروشگاه اینترنتی رو راه اندازی کردم و چون برادرم فروشنده گیاهان دارویی بود در اوایل محصولات اون رو از جمله روغن های گیاهی عرقیات بسته های ادویه جات رو در فروشگاه خودم قرار دادم و به قیمت خیلی مناسب به فروش میرسوندم و تبلیغات زیادی تو اینترنت و صفحات مجازی داشتم و بعد با من تماس گرفته شد و من برای یه شرکت تولیدی اسباب بازی فروشگاه اینترنتی راه اندازی کردم و در حال حاضر 3تا فروشگاه اینترنتی با سودهای بالا دارم و مشاور و مدیریت بازرگانی شرکت هستم و درصدی از تولیدات شرکت برای من هست و خودم با ایده هایی که داشتم محصولاتی رو تولید و روانه بازار ایران کردم و از زندگی خودم راضیم چون خدا هرچی که خواستم تا الان بهم داده و روز به روز دارم پیشرفت میکنم و با شما هم از طریق یکی از بازاریابهام آشنا شدم و شبانه روز فایل های صوتی شما باور های جدیدی در من ایجاد کرده و مسیر تازه ای برای موفقیت جلوی روم باز شده و به آینده مثل قبال امیدوارتر شدم موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    hadi eftekhari گفته:
    مدت عضویت: 3595 روز

    یه زمانی خیلی مقاومت میکردم در برابر تغییر . ولی از زمانی که به این مهم پی بردم و تغییرات رو پله پله انجام دادم زندگیم زیرو رو شد و واقعا لذت میبرم از تغییر.

    هرچند سالهاست دارم این کارو میکنم ولی بازم از شما ممنونم که یادآوری کردید

    سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    بنیامین غلام نیا گفته:
    مدت عضویت: 3025 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم

    واقعا ویدیو تاثیرگذاری بود که کلا روحیمو شارژ کردی.

    من جزء انسان هایی بودم که با کوچکترین مشکلی در خودم به سرعت تغییراتی بوجود اوردم ولی الان حدود 1 ساله که جز افرادی شدم که از قبل و بدون هیچ مسئله ایی همواره به دنبال حل کردن چالش هایی خارج از دایره راحتی خودم هستم و یادم میاد پارسال فوتبال بازی میکردم در بهترین سطح فوتبال جوانان ایران و در طول فصل خوب بودم و در حدود چند هفته از مسابقات فوق العاده عملکرد خوبی داشتم که در حد انتخابی تیم ملی جوانان هم رفتم ولی فقط و فقط که دل بستم به همون حد و برای خودم چالشی در بیرون دایره راحتی ام کشف نکردم و باعث شد یک افت شدید بکنم و همه اش هم به خاطر باورهای مادرستم در مورد لیاقت و شایستگی خودم بود و امسال واقعا فقط هر روز عاشقانه از خواب بیدار میشوم و میگم امروز چه چالشی بیرون دایره راحتی باورهام یا ارتباطاتم باشه تا بتوانم حلش کنم و واقعا حس میکنم جهان هم به شدت بهم کمک کرده وقتی که خواستم فقط روی باورهام کار کنم همه شرایط را طوری فراهم کرده که کلا سرم خلوته خلوت باشه و بدون هیچ حاشیه ایی در زندگیم فقط و فقط روی باورهام کار کنم و الان اثرمرکب چند ماه کار روی باورهامو به خوبی حس میکنم و ایمان دارم گه هرچیزی که با عشق تجسم کنم و باور کنم و حسی خوب داشته باشم قطعا برایم خلق میشود. ممنونم ازتون استاد تا الان جهش های فکری وحشتناکی کردم که فقط 5 روز مداوم باید براتون از تحولات فکری و نتایج بگم ممنونم بابت همه چیز امیدوارم و ایمان دارم روزی به همه مردم جهان کمک خواهی کرد که خوشونو و خداشونو بهتر بشناسم من حقیقتا من به خدا اعتقاد نداشتم ولی با شما به خوبی خدارو شناختم و حتی الان در بسیاری از مواقع حتی در کوچکترین کارها بهم الهام میده و وقتی عمل میکنم به الهامش میبینم واااووو چه نتیجه خوبی داد ازتون سپاسگزارم به امید روزی که بیام فلوریدا و ببینمتون و به همه کسانی که در این مسیر هستن بگم که اگر صبور باشید و ایمان داشته باشید و هر روز روی باورهاتون کار کنید میتوانیید به هر چی گه میخواهید برسید چه یک رابطه عاطفی عالیی و چه ماشین خوب یا درامد بالا و خانه های خوب. عاشقتم استاد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    Darya گفته:
    مدت عضویت: 2458 روز

    سلام خداجونم خوبی دوستتتدارم و خوشحالم که دایم در وجودمی ومنو کمک میکنی تو الان بهترین دوستمی چون من هرکاری یا هدفی در طول روز داشته باشم تو از قبل آنجایی و همه رو به نفع من تمام کردی خدایا متشکرم .

    تو از قبل دوستداشتنت رو ثابت کردی قطعه ی از وجود خودت رو یعنی جونت رو به من دادی تا همیشه ودر همه حال پیشم باشی .سلام آقای عباسمنش من تازه باهاتون آشنا شدم تا سپاسگزاری ها رو شروع کردم تغییراتم در همه ی جوانب شروع شده شما فوق العاده ین .

    خدایا تو الان تنها کسی هستی که من تو طول روزم باهاش حرف میزنم و ازش تشکر میکنم خدایا تو یک انرژی قدرتمند درطول روز در بدن من هستی و من روزم رو با آرامش و شادی و سرحالی به پایان میبرم.

    خدایا حس کردنت چقد قشنگه حس کردنت باعث میشه که تنهایی محوشود

    خدایا فکر کردن بهت انرژی بخشه

    من از الان میخوام بگم که بابت همه نعمت هات چه از گذشته چ الان چه از فردا بهم دادی و میخوایی بدی تشکر کنم

    الان بابت همسر خوب ومهربان ودلسوز و عالییم بابت دوتا بچه ی سالم وپاک در دو جنسیت و بابت خودم که مادر شدم ازت سپاس و تشکر کنم

    تو گذشته بابت پدر و مادر دلسوز و خواهر و برادرهای مهربون و به پدرم انرژی فوق العاده ی دادی تا بچه هاشو بتونه بزرگ کنه و شبها تا صبح به مادرم کمک کردی تا مارو بزرک کنه پروردگارا سپاس

    خدایا شکرت بابت خواسته های که ما در طول روز ازت میخواییم و تو با تمام و کمال جواب میدی اونم بابهترین کیفیت

    خدایا شکرت پروردگارا سپاس بابت خواسته های که داریم مثل ماشین و تو راهکارای در وجود ما میزاری تا ما زودتر بهش برسیم

    خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    پروردگارا سپاس پروردگارا سپاس پروردگارا سپاس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    عظیم خلفی اصل گفته:
    مدت عضویت: 1933 روز

    سلام به همه من همین الان که این فایل رو دیدم تصمیم گرفتم عین مثالی که استاد از من خواست و نتیجه تغییر رو دیدم برای خوانواده عباسمنش بیان کنم دقیق وقتی که کل پولی رو که برادرم بهم داده بود که بعد توی فایل روانشناسی ثروت اگاهییم راجب اون نوع پول بدست آوردن توضیح دادن که حتما پول باید و به راحتی طبق قوانین خداوند وارد زندگی انسان شود مگر نه از دست میرود یا به نوعی باعث سلب آرامش میشود برای من اتفاق افتاد وقتی همون پولم رو توی بازار ارز دیجیتال سرمایه گزاری کردم به طور کلی پولم به 1دهم تبدیل شد و هر روز با کنترل و تصمیمات اشتباهتر این فشار رو به خودم و خانواده ام بیشتر و بیشتر میکردم و فکر میکردم تنها راه ثروتمند شدن من این راه بوده و هست و دقیقا وقتی دیدم که واقعا هم توی کارم و حرفه ام داره پنیرها کم میشه و هم اینکه کلا دارم از مسیر موفقیت خارج میشم و دارم عقب گرد میکنم با کمک آگاهی های که از برنامه استاد داشتم و خرید دوره روانشناسی ثروت 1متوجه شدم که نیاز مبرم و شدید به تغییر مسیر دارم و ذهنم رو از اون بازار دیجیتال برداشتم و با یک ایمانی که هر روز دارم روش کار میکنم و آگاهانه به فایلها و دنیای اطرافم توجه میکنم ایمان دارم و میشود به راحتی و خیلی زود شرایط برام عالی میشه و بی نهایت فرست برای ثروتمند شدن و وجود داره و هر روز و هر لحظه خداوند از بی نهایت راه بی نهایت ثروت به اشکال گوناگون وارد زندگی من میکند .و جالب تر اینکه بعد از گرفتن این تصمیم هر روز حال من بهتر و بهتر میشه و دیگه اون احساس گناه و حقارت رو ندارم و شاد و سرحال به حرفه عالی و پر درآمد خودم چسبیدم و ایمان دارم خداوند از راههای متفاوت و غیر قابل پیشبینی به راحتی من را ثروتمند میکنم .ممنونم و سپاسگزار استاد عباس منش که نوع قدرتمندی از آموزش رو در زندگی ما قرار داده و قبل از این که غرق بشیم به راحتی و ایمانی راسخ به ما کمک میکنه تا دنیا رو جای بهتری برای خودمان خونواده هایمان همکارانمان و دیگر انسانها و پرندگان و جانداران بکنیم خدایا هزاران بار سپاس از وجودت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2087 روز

    بنام خداوند بخشنده بخشایشگر…

    سلام به استاد عزیز و مریم جان دوست داشتنی…دو فرشته نازنین زمینی…ازتون بسیار سپاسگزارم برای تهیه و تدوین این فایل ارزشمند….

    خداروشکر میکنم هدایت شدم به گوش دادن فایلهای دانلودی….فایلهایی که مربوط هستن به تقویت باورهای توحیدی….فایلهایی که بهم کمک میکنن تا باورهای محدودکننده ام رو بشناسم و اونها رو با باورهای قدرتمند کننده جایگزین کنم….همین ۲ روزی که شروع کردم به کارکردن روی فایلهای دانلودی خداروشکر حالم خیلی خوبه….و ایمانم به خدا بیشتر شده…خداروشکرررررر

    جواب تمرین….👇👇👇

    فلسفه تغییر و حرکت به نظر من رشد و گسترش و پیشرفته….بعضی افراد هستن اوضاع و شرایطشون خوبه یا عالیه ….این افراد میان توی این شرایط عالی ثابت نمیمونن…حرکت میکنن…دست به تغییر میزنن….نمیتونن توی دایره امن خودشون بمونن…به قول استاد گول شرایط عالیشونو نمیخورن…خودشون چالش درست میکنن واسه خودشون….اینها همون افراد موفقی هستن که هماهنگ با جهان که همیشه در حال حرکته حرکت میکنن….

    برعکس اون بعضی افراد هستن که در شرایط سختی قرار دارن …جهان داره بهشون میگه تغییر کنید…حرکت کنید…اما نه تنها حرکت نمیکنن بلکه مقاومت هم میکنن….اینجا یاد یه حرف از استاد عزیزم توی دوره ۱۲ قدم افتادم که ایشون میگن وقتی به مشکلی یا مسئله ایی برخورد میکنیم…بجای حل مسئله اول بیاییم مقاومت ها رو برداریم…مقاومت ها مثل همون گاری زهوار دررفته ایی هست که داریم با خودمون میکشیم و تا وقتی مقاومت ها رو برنداریم این گاری حرکت نمیکنه….این افراد باید از جهان چک و لغت ها رو بخورن…حالا بعضی ها برمیگردن…بعضی ها هم برنمیگردن و طبق قانون جهان که همه چیز در حال حرکته….یا حرکت میکنی یا نابود میشی…نابود میشن و زیر چرخ های جهان له میشن و از بین میرن…..😊😊☺

    من قبلا جزو دسته های اول تا دوم بودم …اینها که تغییر نمیکنن حتی با فشار….و یه جاهایی از بین میرن….این مال زمانی بود که روی باورهام کار نمی کردم و با سایت استاد آشنا نشده بودم….خداروشکر از زمانی که سعی کردم روی باورهام کار کنم آروم آروم دارم کشیده میشم به سمت افرادی که جزو دسته چهارم هستن….هنوز کلی کار دارم اما خداروشکر از قبلم خیلی بهترم….در کل وقتی به زندگیم…و به عقبه ایی که داشتم نگاه میکنم خیلی رابطه خوبی با تغییر کردن و حرکت کردن نداشتم….امروز وقتی اومدم همینو توی دفترم نوشتم بعد از خودم پرسیدم چرا اینطوری بودم؟ چرا رابطه ام با تغییر خوب نبوده؟ قطعا دلایلی داره….

    آروم آروم ذهنمو باز گذاشتم که فکر کنه‌‌‌….و بله….دلیل تغییر نکردنم و حرکت نکردنم ترس بود…ترس از حرف مردم….نداشتن عزت نفس….عدم خودباوری….عدم خودشناسی….نداشتن شجاعت ….ترس از شکست…نداشتن ایمان…نداشتن باور به توانمندیهای خودم….و اگر بخوام همه اینهایی که گفتم رو توی یه کلمه خلاصه کنم…میگم عدم اعتماد به نفس..‌‌.

    دیروز داشتم با تنها دوست هم فرکانسیم صحبت میکردم حرف شد از ترس از شکست…دوستم گفت چرا میترسی از شکست خوردن؟ تهش میخواد چه اتفاقی بیافته؟ بیا و روی کاغذ ترسهاتو بنویس….بنویس اگر شکست بخورم چه اتفاقی میافته؟ یادمه در جوابش گفتم حتی الانم که دارم فکر میکنم و در موردش حرف میزنم که با شکست خوردن هیچ اتفاق خاصی نمیافته….حالم خوب میشه…چه برسه بیام بشینم و بنویسم….اتفاقا قویتر میشم….قویتر از دفعه قبل…

    بله درسته….من باید حرکت کنم….باید تغییر روبه جلو داشته باشم…باید اینقدر با خودم تکرار کنم….تمرین کنم که عمل کنم….عمل….حرکت….پیشرفت….همینه که دارم روی باورهای توحیدیم کار میکنم….ایمانمو قوی میکنم….خدا همیشه هوای منو داره….توی بدترین شرایط هم خدا هست و همواره منو هدایت میکنه…‌‌

    مثال بزنیم…..

    مثال ۱)

    قبل از اینکه ازدواج کنم شرایطم سخت بود…الان که آگاه شدم قانون رو فهمیدم دارم اینو میگم….باید تغییر میکردم…حرکت میکردم….شاید بهتر بود مکان زندگیمو تغییر میدادم….شاید بهتر بود برای خودم کسب و کاری ایجاد میکردم….بالاخره باید یه حرکتی میزدم اما نزدم….فقط و فقط درجا زدم….جهان داشت حرکت میکرد و من ثابت مونده بودم….بی حرکت….و فقط از خدا میخواستم کمکم کنه…و جالب این جا بود که فقط یه راه نجات از این شرایط رو برای خودم مشخص کرده بودم و گیر داده بودم تنها و تنها به این راه و اونم ازدواج بود….تجسم میکردم….همراه با اکثر اوقات احساس خوب….دیر جواب داد به دلیل یه سری باورهای نادرستم…اما داد…اینو میگم چون میخوام بدونین که تجسم کردن همراه با احساس خوب ۱۰۰ درصد جواب میده…😃😃😃😄😄

    خب توی این شرایط همون قبل از ازدواجمو میگم من باید تغییر میکردم اما نکردم….مقاومت کردم….و تحمل کردم….و تا حدودی هم زیر چرخ های جهان له شدم….الان که دارم یاد میکنم اون روزها رو به خودم میگم ای کاش حرکتی کرده بودم…ای کاش ثابت نمیموندم….

    مثال۲)

    توی بورس سرمایه گذاری کردم…قبل از اینکه با سایت استاد آشنا بشم….یا فکر میکنم اوایل آشناییم با استاد بود….پولم از ۴۰۰ به ۶۳۰ میلیون رسید….

    دقیقا وقتی به این مبلغ رسید و همه چیز مثبت بود برای من نشونه ایی اومد از طرف تنها دوست هم فرکانسیم که حمیده بیا بیرون….دقیقا با همین عبارت اگر ایمانی داری توی همین شرایط عالی بیا بیرون و بورس رو رها کن….آخ استاد گل گفتی که گول شرایط عالی رو نخورین بچه ها…..

    اما من خوردم….

    نیومدم بیرون….یکسال از این ماجرا میگذره ….چند روز بعد از این نشونه بازار بورس ریخت….و هنوز داره میریزه…پول من رسید به ۱۰۰میلیون…..اینم یه مثال دیگه که تغییر نکردم….با وجود نشانه ایی واضح باز هم مقاومت کردم….و به خودم گاری بستم…..

    مثال ۳)

    همین چند روز پیش من میهمان داشتم…و یه هفته ایی روی باورهام کار نکردم…این یه هفته رسید به ۱۰ روز …و من تقریبا ۱۰ روز از باورهام فاصله گرفتم…از چیزهایی که ساخته بودم…از کسب و کارم که تازه شروع به کار کردم فاصله گرفتم و براش هیچ قدمی بر نداشتم توی این مدت….خلاصه زمان که می گذشت هی به خودم می گفتم حمیده باید یه تکونی به خودت بدی….باید حرکت کنی….نمیدونستم قدم بعدی چیه؟ و همینو کرده بودم توجیه که حرکت نکنم….داشت زمان می گذشت و من کاری نمی کردم….به قول استاد صدای آلارم توی ذهنم هی بلند و بلندتر میشد….یه نجواهایی بود توی ذهنم که حرکت کن….کاری انجام بده….بالاخره گوش کردم..‌‌به صدای احساسم گوش کردم و نشستم تمرکز کردم…از خدا خواستم بهم بگه چکار کنم….و رسیدم به اینکه باید روی فایلهای دانلودی کار کنم….فایلهایی که مربوط به تقویت ایمان میشه….ایمانی که منجر به حرکت و تغییر بشه….و الان خیلی خیلی خوشحالم که خدا هدایتم کرد توی مسیر درست حرکت کنم…..بسیار ازتون سپاسگزارم ….

    عاشقتوووووونم😊😊😊😊☺☺☺☺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: