می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 23

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    جواد شیروانی گفته:
    مدت عضویت: 3867 روز

    درود بر تمام ایرانیان سربلند و سرافراز

    امیدوارم در هرجای این کره خاکی که هستین شاد و ثروتمند باشید

    دیگر جهان نتواند که مرا مجبور به تغییر کند

    بنده در سال 90 در رشته مهندسی صنایع مقطع کارشناسی دانشگاه دولتی قبول شدم. با کلی ذوق و شوق رفتم واسه ثبت نام دانشگاه، اما روز ثبت نام به یکباره تمام ذوق و شوق بنده فروکش کرد زیرا بهمون خبر دادن که اولین ورودی این رشته در دانشگاه ما بودیم، تا این جای قضیه هم مشکلی نبود و خبر تلخ دیگه این بود که بهمون گفتن دانشگاه قصد داره دانشکده ای رو در یکی از شهرستانهای استان تاسیس کنه و کلاسهای ما را اونجا برگزار کنن که حدود 60 کیلومتر با مرکز استان فاصله داشت.

    با دل شکستی واعصاب خراب به خونه برگشتم(فاصله دانشگاه تا خونه حدود1200 کیلومتر بود) دوباره اول مهر وسایل رو جمع کردیم و به دانشگاه رفتیم و بهمون گفتن که باید به دانشکده در شهرستان بروید زمانی که وارد شهرستان شدیم گفتیم دانشجو فلان دانشگاه هستیم مسخرمون کردن گفتن اینجا همچین دانشکده ای نداره و با هزارتا بدبختی بالاخره محل دانشکده رو پیدا کردیم.

    وارد که شدیم دیدیم واقعا همه چی افتضاح هست ی ساختمون داغون گرفتن و همچنین ی رییس دانشکده اونجا بود که اصلا نمیشد باهاش حرف زد، هنوز خوابگاهی در نظر گرفته نشده بود و البته خوابگاهی که بعدا هم در نظر گرفتن داغوووووووون بود .

    همه چی افتضاح بود واقعا اوضاعمون افتضاح بود بدترین دوران زندگیم بود. وضعیت همه چی واقعا قرمز بود.

    افتادیم دنبال انتقالی و مهمانی و هزار تا کوفت و زهر مار دیگه که از اون شهر فرار کنیم از کلاس 30 نفری فقط 19 نفر باقی موندیم و هرکار کردیم نتونستیم از اونجا فرار کنیم ماهها دنبال این قضایا بودیم تا دیدیم وقت امتحانات رسیده و ما هم اصلا درسی نتونستیم بخونیم.

    با اجازه گلتون ترم اول رو 6 واحد افتادم و معدلم شد 12:00 که اگه تو ی درس 0٫25 کمتر میگرفتم مشروط بودم

    ترم دوم هم به همین منوال گذشت و این ترم هم 6 واحد دیگه افتادم ولی این ترم دیگه از مشروط شدن جان سالم به در نبردم(خخخخخخخخخ) و اولین و آخرین مشروطی من بود.

    تابستون سررسید و رفتم سر کار که خرج تحصیلم رو در بیارم، این مدت تابستون خیلی خیلی بهم فشار اومد و حسابی سخت گذشت واقعا زجر کشیدم با خودم تصمیم گرفتم که دیگه سختی ها و فشارهای زندگی و دانشگاه رو بیخیال بشم ( البته مجبور شدما).

    ترم 3 و 4 رو حسابی درس خوندم و تمام واحدها رو پاس کردم و معدلم بالای 16 شد تا این جای قصه زندگی من تغییرات من بر اساس فشار و سختی ها بود و مجبور بودم که تغییر کنم.

    ولی از ترم 5 به بعد تصمیمات زندگیم رو خودم میگرفتم قبل از اینکه مجبور بشم.

    و از این ترم بود که با مشکلات دانشکده جنگیدم و انجمن علمی و دانشجویی رشته مهندسی صنایع رو در دانشکده تاسیس کردم و دوره های مختلفی رو برای دانشجوها برگزار میکردم که تجارب بسیار خوبی برای من بودن.

    ترم 7 تصمیمات بسیار تووووووووپی گرفتم و با نمایندگی یکی از شرکتهای ثبت و صدور گواهینامه های بین المللی مصاحبه کردم و به عنوان نماینده و مشاور اون شرکت در دانشگاه و استان فارس منصوب شدم و دوره هایی رو در دانشکده تدریس کردم(و همچنین بنده آماده گی همکاری با انجمن های علمی سراسر کشور رو دارم09307325708).

    در همین مواقع بود که با گروه استاد عباسمنش آَشنا شدم و تونستم دوره روانشناسی ثروت رو خریداری کنم.

    و الان فارغ التحصیل شدم و مدتی هست که در یک شرکت معتبر در زمینه سازه های فلزی (مجتمع صنعتی ابوقداره، شرکت فولاد پایه فارس) در شیراز مشغول بکار هستم و مطمئنم که در آینده موقعیت های کاری بسیار بسیار عالی نصیبم خواهد شد و همچنین موقعیت های کاری بسیاری خواهم ساخت، که نتیجه تغییراتی است که در مواقع صحیح تصمیم گرفتم و تغییر کردم. آفریییییییییییییین به خودم

    زندگی زیباست واقعا عالیه عالی فقط به قول سهراب چشمها رو بایست شست جور دیگر دید

    از اینکه وقت گذاشتین و این مطلب رو مطالعه کردین سپاسگزارم

    در پناه یزدان پاک، شاد و ثروتمند و پیروز باشیم در کنار همدیگه

    جواد شیروانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    محمد ج گفته:
    مدت عضویت: 3774 روز

    سلام

    داستان من از سال 89 شروع شد، بعد از اینکه مدرک تعمیرات موبایلم رو گرفتم وقرار بود با یکی از دوستان مغازه بزنم ولی بخاطر یکسری شرایط بهم خورد و بعد از اون تقریبا یک سال بیکار بودم ، تو این مدت بخاطر اعتقادات مذهبی که داشتم رفتم دنبال خوندن کتابها و مقالات مذهبی و دیدن کانالهای مذهبی تو تلوبزیون و بعدها به دیدن اخبار فلسطین و سوریه و جنگ و… که بشدت منو ویران کرد و خوندن کتابهای مذهبی منو دچار وسواس شدیدی کرد و مدتها طول کشید تا بهتر بشم ،ولی اضطراب و نگرانی داشتم بخاطر همین خیلی علاقه داشتم کتابهای روان شناسی و خودشناسی رو بخونم..نوروز 92 فکر کنم بود که برادر یکی از دوستام واسه تفریح رفت امارات و من و دوستم شب ها میرفتیم اونجا میخوابیدیم و اونجا بود که کتاب “لطفا گوسفند نباشید” رو دیدم و خوندمشو خیلی خوشم اومد ، از همون موقع رفتم دنبال خوندن کتاب و همش کتابهای خود شناسی و روان شناسی میخوندم، و تقریبا یک سال و نیم پیش چون زیاد انیستاگرام میرفتم بجز دوستای صمیمی خودم بقیه دوستان رو حذف کردم و تا تونستم پبجهای انگیزشی، انرژِی مثبت ، روان شناسی وپیجهایی در همین زمینه رو فالو کردن و وقتی بیکار بودم کارم شده بود کتاب خوندن و انیستاگرام و با این کار نسبت به قبل بهتر شدم، تقریبا دو ماه اخر سال 93 بود که تو انیستاگرام یکی از دوستان خواست تو واتس اپ گروهی با نام موفقیت مالی و فردی” بسازه و من عضو گروه شدم و اونجا بود که یک دنیای جدید واسم باز شد ، چون همه ی دوستایی که اونجا داشتم بجز خودم و یکی دونفر دیگه بقیه، دکتر و سخنران و کسایی بودن که واسه خودشون کاره ای بودن ، اونجا بود که دوستان یکی از فایلهای رایگان استاد عباس منش رو فرستادن و من با سایت “استاد عباس منش” اشنا شدم.

    خیلی وقته سوالهایی تو ذهنم بود که خیلی دوست داشتم به جواب برسم و بلطف خدا به جواب خیلی از سوالها رسیدم تو این مدتی که با استاد اشنا شدم، یکی از بزرگترین سوال ها این بود که بیشتر وقتها احساس میکردم که طرز فکرم با خانواده و همه دوستان وکسایی که باهاشون ارتباط دارم فرق میکنه ،جای سوال بود واسم که ایا واقعا زندگی فقط: کار ، خونه ، زن و بچه ست.؟؟؟ بارها شده که خودم رو به بیخیالی میزدم و میخواستم مثل ادمها عادی زندگی کنم و به این چیز ها فگر نکنم ولی یه چیزی از درونم مانع این کارم میشد، انگار یکی از درونم بهم میگفت که این زندگی واقعی نیست، اون زمون نمیدونستم که چی بچیه وسردرگم بودم، و تقریبا نگران این بودم که نکنه مشکل دارم؟؟؟ ولی الان مطمأن شدم که حالم خیلی هم خوبه و این خدا بود که داشت منو هدایت میکرد ،خدا رو هزار بار شکر که من رو با استاد اشنا کرد، و از خدا میخوام که من رو به راه راست هدایت کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    amin jafari گفته:
    مدت عضویت: 3966 روز

    ((به نام آنکه عهدش وفاست ))

    بخوانید پشیمان نخواهید شد.!!

    در آغاز تقدیم به حضرت دوست ، که هر آنچه داریم ازاوست

    وسپاس از استاد مهربان ، که مرا در لحضات سختی ، همراهی بود به انداره ی همه هستی

    وباعث شد به خود ببالم از این مهم و حضرت عشق را تا ابد سپاسگذار باشم که راهنمایی چون استاد عباس منش دارم .

    سلام بر ره پیمایان هم فرکانسی

    من امروز که قصد نوشتن کردم ، حدود 5سال است که با قوانین هستی آشنا هستم .

    همیشه دوست داشتم متفاوت از دیگران باشم واین تفکر من باعث شد تا بصورتی شگفت آور با قوانین آشنا شوم . روز جمعه بود که با همسرم در خانه مشغول استراحت بودیم که درب منزل درزدند وگفتند که طرح مطالعه رایگان در حال اجراست ، ما 10کتاب به شما میدهیم شما مطالعه کنید ، بعد از یک هفته مجدد مراجعه میکنیم وکتابی را که دوست داشتید را میتوانید بر دارید وپولش را پرداخت کنید ، ودر بین 10کتاب ، کتاب راز خانم راندابرن بود ، واین شد باب آشنایی من با اسرار وقوانین هستی ، خیلی خیلی دوست داشتم که بیشتر وبیشتر بدانم ، به سراغ اینترنت رفتم وفیلم راز را دانلود کردم ، کتاب راز را بارها وبارها خواندم وهر دفعه سوالات بیشتری برایم ایجاد میشد ، وبا خود میگفتم اینها خیلی خیلی کلی صحبت میکنند ، داستان نباید به این سادگی که در این کتاب بیان میشه باشی ، به نظرم خیلی خیلی کلی صحبت میکردند وبه نا به دلایلی وارد جزئیات نمیشدند . ووقتی در مدار درست قرار گرفتم هر روز نشانه هایی ظاهر میشد ، کتابهای مختلف ، آدمهایی که از قوانین مطلع بودند ، ونکته خیلی خیلی جالب اینجاست که کتابها زندگی من را به کلی نابود کردند ، آره تعجب نکنید نابود کردند. کار به جایی رسید (از بعد مالی ) که من عید 93 موقع سال تحویل حتی 100تومن پول توی کل زندگیم نداشتم ، پسرم ازم ماهی قرمز خواست ومن 1000تومان نداشتم که براش ماهی قرمز بخرم ، به بن بست مالی رسیدم فقط بخاطر اینکه اشتباه متوجه شده بودم منظور کتابها را ، واین به دلایل زیر بود :

    1- تنبلی خودم

    2- کلی گویی کتابها

    3- و اینکه حتی یک کتاب هم از یک نویسنده ایرانی نبود که خیلی قوی و بهتر از نویسندگان خارجی بتونه قوانین رو برسی و ارائه کنه .

    4- واینکه من آدم مذهبی بودم ، وبعضی از نوشته های این کتابها با عقاید من منافات داشت . وخیلی خیلی دوست داشتم یک فرد مسلمان که هم مذهب من باشه پیدا کنم که بتونه جواب خیلی از سوالاتم رو بده .و در رابطه با این قوانین تحقیق کرده باشه . افراد زیادی بودن وکتابهای فارسی زیادی هم بود ولی همگی مباحث مختلف رو انجام میدادند، وکنارش اشاره کوچکی به قانون جذب و کائنات میکردند ، دنبال کسی بودم که حرفه ای این کار باشه وفقط روی قانون جذب تمرکز کرده باشه .

    وقتی کتاب خانم اسکاول شین رو خوندم ، خواستم تغییر کنم ودرست به کلمه کلمه کتاب عمل کنم ،از لحاظ معرفتی وعرفانی فوق العاده رشد کردم ولی از لحاظ مالی ورشکسته شدم ، !!؟؟؟؟ خانم شین توی کتابش میگه که نباید حتی یک ریال پس انداز کنید ونگران آینده باشید باید ذهنتان ثروتمند باشه نباید به کمبود پول فکر کنید هر چی پول دارید خرج کنید ونگران آینده نباشید . بهترین چیزها را بخرید و مطمئن باشید که جاش پر میشه ، من هم همین کار رو کردم وتمام پولهام رو خرج کردم ، واین شد که حتی یک 100تومانی پس انداز نداشتم ، وشب عید 93 وررشکسته شدم ومجبور شدم ماشینم رو بفروشم .و مدام منتظر این بودم که بدون زحمت پول توی کارت بانکیم بیاد ، همیشه تصور میکردم یه روز صبح که از خواب پا میشم میرم کارتم رو میکشم ومیبینم که 1میلیارد توی حسابم هست ، واقعاً که دیوانه بودم . نمیدونستم خدا قوانین ثابتی داره وهیچوقت دلش برام نمیسوزه ، واگه من مطابق با قانونها عمل نکنم هیچوقت اتفاقی در زندگی ام رخ نخواهد داد.

    یه کم برگردیم به عقب ، اینجاش خیلی جالبه : وقتی کتاب راز رو خوندم خیلی حال کردم (آدمهای تنبل همیشه میخوان بدون زحمت به چیزی برسن ، خودم رو میگن ) دیدم توی کتاب نوشته دنیا عین کاتالوگ هسته فقط ورق بزن بگو چیو میخوای یعنی درخواست کن و با ایمان کامل منتظر دریافت باش ( مثل همون پسر بچه هه توی فیلم راز که به چرخ فکر میکنه و یهو پدر بزرگش همون چرخ آرزوهاشو میخره براش میاره )، منم شروع کردم به تخیل وتجسم اینکه توی فلان مسابقه برنده میشم و پولدار، چقدر از روزها رو توی ماشین مینشستم و ساعتها باور کنید ساعتها به این خیال که اگر تجسم کنم بدست میارم سپری میکردم ووقت با ارزشم رو هدر میدادم . چند سالی به این منوال گذشت ولی من کوتاه نمیومدم اول خانم من با حرفهایی که میزدم در مورد قوانین جذب موافق بود ولی بعد از چند سال که من فقط حرف میزدم وعمل نمیکردم دیگه حرفهام رو باور نداشت ، کار به جایی رسید که زندگی م داشت از هم میپاشید ، ماشین رو فروختم خوردم ، خونه رو فروختم خوردم ( این چند سال بیکار بودم و فقط تجسم میکردم که پولدار شدم ) ، 1سال شد که توی خونه نه گوشت داشتیم نه مرغ ، فقط وقتی خونه پدرر من یا پدر خانمم میرفتیم میتونستیم گوشت ومرغ بخوریم . در این چند مدت 2 تا بچه دیگه هم خدا بهمون داده بود ، ولی من همچنان نمیخواستم عوض بشم و باور کنم که باید تلاش کنم ، 3تا شرکت با دوستام ثبت دادیم ولی به 2 ماه نشده جمعشون کردیم چون تفکرم که همون بود فقط کارم رو عوض میکردم غافل از اینکه باید خودم رو عوض کنم نه شغلم رو .

    پر حرفی کردم معذرت میخوام ، ولی ولی اینقدر از خدا خواستم که یه نفر رو بهم معرفی کنه که بتونه جواب سولات منو بده چون خودم هم فهمیده بودم که یه جای کار اشکال داره و میدونستم هم که تنبلی خودمه ولی باز هم نمیخواستم تغیر کنم تا اینکه یه روز توی اینترنت سرچ کردم در مورد موفقیت مالی واینکه چگونه زندگی مالی ام رو تغییر بدم که کلیپ استاد رو دیدم کلیپ اول3برابر کردن ثروت همون کلیپ که استاد توی ویلای خودش ظبط کرده وتی شرت قرمز پوشیده کلیپ رو نگاه کردم ویه جیغ آنچنانی زدم که خانمم سراسیمه اومد تو اتاق فکر کرد اتفاقی افتاده ، بهش گفتم ایشون همونی هسته که من دنبالش میگشتم . مطمئنم که خودشه ، فایلهای رایگان رو دانلود کردم ، گام به گام تا استقلال مالی رو خریدم و با کمال تعجب دیدم که استاد میگه باید پول پس انداز کنید نه برای روز مبادا بلکه برای افزایش سرمایه و شدیم مُرید استاد عزیز.

    الان که دارم براتون مینویسم یه شرکت با داداشم تاسیس کردیم ویه سایت را اندازی کردیم که فوق العاده است از صبح ساعت 7 میریم سر کار و تا ساعت 10 شب با عشق و لذت کار میکنم چون عاشق کارم هستم . وبه شما قول میدم تا 2 سال آینده اسم سایت ما همه جا پر میشه وشما دوستان گلم به یاد ما خواهین افتاد به یاد مردی که استاد عباس منش باعث نجاتش شد ..

    تا دیر نشده تغییر کنید ، به حرفهای استاد گوش بدین ، پیشنهاد من به شما اینه که فقط وفقط تمرکز تون رو بذارید روی صحبتهای استاد وخیلی کتابهای دیگه رو نخونید . بخدا استاد عباس منش ما این قانون رو قورت داده خیلی خیلی بهتر از راندا برن خیلی خیلی بهتر از برایان تریسی و امثالهم ،بخدا اونها هیچوقت توی کتابهاشون وارد جزئیات نشدند ، ولی استاد عباس منش خیلی خیلی سخاوتمندانه تجربیاتش رو در اختیار ما قرا میده و جزئیات رو بیان میکنه . من یقین دارم در آینده ای نه چندان دور اسم استاد ما توی تمام دنیا می پیچه و ما با افتخار میگیم که شاگرد این مرد بزرگ بودیم .

    اگر بیندیشید که می توانید کاری را انجام دهید، یا می اندیشید که نمی توانید آن را انجام دهید، در هر دو صورت، حق با شما است.((هنری فورد))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  4. -
    آدم ساده گفته:
    مدت عضویت: 3923 روز

    سلام

    چند ماه پیش اضافه وزنم با عث شده بود لباس های که دوست داشتم بخرم برام رویا باشه و حسرتش رو داشته باشم. همین امر سبب شد با انگیزه وصف ناپذیر برای کاهش وزنم شروع به ورزش و رژیم گرفتن کنم وبعد از چند ماه کم کم تلاشم نتیجه داد و احساس رضایت داشتم

    اما متاسفانه با کاهش وزنم انگیزه هام هم برای رژیم و ورزش کم شد و دوباره وزنم بدون اینکه حواسم باشه شروع به افزایش کرد و زحمت وتلاش چند ماهه ام به باد رفت

    دوستان در تایید صحبت های استاد می خواستم بگم

    رهایی از اوضاع بد موجود ،ممکنه انگیزه خوبی برای شروع باشه ولی چیزی که باید حواسمون باشه اینه که در ادامه راه وهدفمون ثابت قدم باشیم ، به اهدافمون تعهد داشته باشیم ونسبت به اونها مسئولیت پذیر باشیم.

    چرا باید باشیم؟

    چون بعد از رسیدن به وضعیت رضایت بخش ،تلاش کردن سخت تر میشه ،برای چی سخت تر میشه ؟ برای اینکه میگیم همه چی آرومه من چقدر خوشبختم…..،پس دیگه تلاش وزحمت برای چی ،بعد عین قورباغه آب پز میشیم یا میریم سر پله اول وباید همه چی رو از صفر شروع کنیم.تجربه ی دیگه ام خوندن زبان بود بعد از چند ماه آموزش فشرده به نقطه خوبی رسیده بودم ولی کم کم ،کارهای دیگه جایگزینش شد و بعد از یه مدت به جایی اینکه شبی حداقل یک ساعت مطالعه کنم ،دیگه کاملا زبان رو کنار گذاشتم والان که میخوام دوباره شروع کنم باید زحمت بیشتری بکشم

    مثالهای دیگه ی هم از افراد جامعه هست مثلا در مورد بعضی زندگی های زناشوئی که با عشق شروع میشه ولی به دلیل عدم تعهد کم کم به سردی می انجامد یا طرف پولدار میشه ولی بدون اینکه حواس باشه وقبل از اینکه به ثبات مالی برسه ، خرجش رو هم بیشتر میکنه مثلا ماشین گرون قیمت میخره که نتیجه اش خرج بیشترمیشه و کارهای دیگه میکنه ونهایتا ورشکسته میشه.

    امیدوارم تجربه کاهش وزنم ویادگیری زبانم بدرد تون خورده باشه واگر خواستین شروع کنید نسبت به هدفتون متعهد باشید ومسیر رو ادامه بدید و نیمه کاره رها نکنید

    و در آخر،

    دوستان کتاب اثر مرکب دارن هاردی رو حتما مطالعه کنید با مثالها وتوضیحات فراوان میگه که کارهای

    روزمره ی ما ،هر چند بسیار کوچک ،چگونه در دراز مدت اثرات قابل توجهی داره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    علی کثیرلو گفته:
    مدت عضویت: 3678 روز

    با سلام .ادب و احترام

    من21 سالمه دانشجو

    ابتدا یک مقدمه ای بگم از تفکرات و باورهام که احساس میکنم اینا باعث شدن من این تغییراتو تو زندگیم به وجود بیارم… بعد تغییراتمو

    اینم بگم که تو این متن منظورم ازغرور, غرور با جنبه ی منفی و خودبزرگ بینی است که باعث متوقف شدن انسان میشود.

    راستش من از این تغییرات اونایی رو که خودم تغییر کردم با عنوان قانع نبودن میشناسم و زیاد اطلاع نداشتم که نوعی گول نخوردنه. فقط می دونستم که زود قانع و راضی نباشم و غروری کاذب به موفقیت هام از دید دیگران و تعریف وتمجیدهای اونا نداشته باشم. و یک باوری که در من به وجود اومده اینه که موفقیت برای من تعریف نشده است منظورم موفقیتی است که آدم به اون مغرور میشه وبه نوعی درجا میزنه واین موفقیت توهر محیط وجو حاکم تعاریف متفاوتی دارد تو انواع فرهنگ , سطوح مالی و…

    و تو این مواقع تعاریف مردم از و حسرت هایشان برای زندگی همچون زندگی آدم ,آدمو مغرور تر ساخته و مستعد گول خوردن… به نوعی احساس موفقیتی که حاصل مقایسه ی خود با اطرافیان و شاید فراتر در سطح جامعه و کشور..اما نه, دیدی واضح تر و فراتر … حتی فراتر از این دنیا.

    اما به قول خودتون بهتره آدم خواهان بیشتر وبیشتر باشد (از پروردگار) ارزشمند بودن بیشتر بسط و گسترش بیشتر خودش و این دنیا.

    من فقط خواستار رسیدن به اهدافمم واین برای من لذت بخشه و این نوع احساس موفقیت خوبه و انگیزه برای تلاش و گام های بعدی رو به ارمغان میاره. ومن تو زندگیم یاد گرفتم رقابتی زندگی نکنم و کاری با زندگی مردم نداشته باشم و تنها خودممو اهداف خودم و تنها رقیب من خودم هستم که در این صورته که واقعا پیشرفت میکنم, من همیشه سعی میکنم برای فردای خودم از رقیبم که امروز خودمه جلوتر بزنمو موفقتر باشم.

    حالا چند تا تغییر … البته بیشتر تجربیاتم درسیه و یکی دو سالیه که به صورت جدی وارد جنبه های دیگر زندگیم شدم و تجربه ی چندانی ندارم.

    یک تغییری که خیلی برام مهمه:::

    من تو خانوده ای بزرگ شدم که میتونم بگم آدم موفق نداره خیلیاشون کارگرن یا شغل آزاد دارن یا نهایتا کارمند طوری که زندگی خوب و درآمد بالایی ندارن… حتی بچه های فامیلامون و حتی خواهر و برادرای خودم شغل که نه .. در زمینه ی درس و تحصیل هم موفق نیستن کلا 2-3 تاشون دانشگاه رفتن اونم نه جالب و موفق.. خوب به هر حال من تو این محیط آدم بسیار موفقی بودم,آینده ی شغلیم تقریبا میتونم بگم تظمین شده, یک درآمد بالا ماشین خوب زندگی خوب و میدونم که راحت میتونستم دستیاریم قبول شم… اما من تغییر کردم. چون من نمیخواستم که فقط یک پزشک با درامد خوب ماشین و خونه… رفتم سراغ زندگی نامه ی افراد بسیار موفق و… الان من اهداف بسیار بزرگتر ی دارم .. با این که اوضاع من خوب بود و خیلیا بم میگن که خودتو تو دردسر انداختی..

    حتی تو این راستا من به تازگی با گروه شما آشناشدم.. الان کار ترجمه ام رو شرو کردم برای پول برای اهداف بزرگترم .. ورزش قهرمانیم رو .. و تو راه رسیدن به اهدافم تا الان که خیلی پیشرفت کردم…

    یکی از تغییراتم رها کردن زندگی رقابتی و زندگی برای خودم بود درسته که این عمل فی نفسه غلطه ولی خیلی از مردم با قبول این موضوع هم این طور زندگی می کنند…. من دوران مدرسه رقابتی درس میخوندم همیشه هم شاگرد اول بودم اما فهمیدم نباید به این قانع بشم چرا که با مقایسه خودم با مدرسه و کلاس عقب میفتم خوب این برای منی که نوجوان بودم و تو محیطی زندگی میکردم که کسی اصن به این چیزا فکر نمیکرد خیلی خوب بود … من تو کلاسی بودم که فقط 3-4 نفرشون دانشگاه قبول شدن اونم نه چندان جالب در صورتی که من پزشکی قبول شدم که خوب قبول شدنش سخته (من هیچ غروری برا خودم و هیچ تعصبی به رشته ام ندارم و این لحنم فقط برای انتقال منظورم بود) در صورتی که من تو همون کلاس با شاگرد اول بودنم نوعی موفق محسوب میشدم .

    من ترم اول دانشگاه با سیستم دانشگاهی پیش میرفتم ,معدل بالا و الف ,و یه خورده هم تو این محیط جدید رقابتی .. خوب تو این محیطم من موفق محسوب میشدم و حتی با این درس خوندنم میدونم که راحت دستیاری هم قبول میشدم اما من باز خودمو تغییر دادم با این که اوضاع خیلی خوب بود , من فهمیدم که راهمو از سیستم دانشگاهی باید جدا کنم و برای خودم بخونم و اهداف خیلی بزرگتری که تعیین کردم اهدافی خیلی فراتر از صرفا یک پزشک بودن, در ضمن با این سیستم هم حتی به درسای دانشگاهمم میرسم و الانشم اوضام خوبه…

    من یک تغییردیگری که داشتم تغییر در شیوه ی مطالعه ام بود با این که من به همه ی درسا و برنامه هام میرسیدم ولی میدونستم که باید راهی پیدا کنم که بازدهم خیلی بالاتر از این ها باشه, رفتم سراغ تحقیقاتم در مورد حافظه و هوش و افزایش تمرکز.. خوب بود دستاوردهایی داشتم اما کامل نبود .. تا این که به تازگی با گروه شما آشنا شدم و با بسته تند خوانی که الان دارم کار میکنم.. و این برام خیلی جالب و خوب بود که من برنامه داشتم که این بسته رو تو این هفته تهیه کنم که دقیقا همون چیزی که میخواستم و همون بازه ی زمانی که میخواستم برام تخفیف خورد..

    یه خورده دوس دارم در مورد تغییر مدارم بگم…

    من برای موفق شدن ابتدا اومدم تحقیق کردم … زندگی نلمه افراد موفق تو رشته خودم یا هر زمینه ی دیگری به خصوص دانشمندان و ثروتمندان دنیا.. بعد با قانون جدب آشنا شدم , تحقیق در مورد اون, استفاده از اون … حدود دو ماه پیش فکری به ذهنم رسید این که اگه این قانون که حتی نسبی برام جواب داده بود حقیقت داشته باشه باید تو قرآن باشه و اومدم تو گوگل اینو سرچ کردم : قانون جذب در قرآن .. که فایل صوتی 55 دقیقه ای شما رو برام آورد..

    شاد باشید و موفق و ثروتمند همیشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    علی چاوشی گفته:
    مدت عضویت: 3840 روز

    با سلام خدمت دوستان عزیز

    امروز میخوام دو مورد تجربه خودم رو در مورد تغییر بگم

    1-زمانی که مجبور به تغییر شدم: در سال 1375 در رشته برق (رشته مورد علاقه آن زمان خودم ) قبول شدم.ولی در انجا بدلایل مختلف با افت تحصیلی مواجه شدم بطوری که در ترم 2 و 3 مشروط شدم و معدل ترم 3 من 9(نه) شده بود.شرایط بسیار سخت شده بود.در ان شرایط تصمیم گرفتم برای ترم 4 تمام تلاش خودم را در درس خواندم انجام دهم تا از آن شرایط سخت خارج شوم .با تلاش و امید به خدا شروع کردم و در پایان ترم درس الکترونیک 1 نمره دوم کلاس شدم و معدل آن ترم من 16 شده بود که معدل بالایی بود و باعث تعجب همه شده بود.

    2-زمانی که قبل از سختی تصمیم به تغییر گرفتم: من کارمند سازمانی هستم که حقوق نسبتا مناسبی دارم ومشکل خاصی در تامین هزینه هایم نداشته و زندگی آرامی داشتم. بطور کاملا اتفاقی 10 ماه پیش از طریق یکی از دوستان با آقای عباس منش آشنا شدم.با دانلود فایلهای رایگان و استفاده از آنها با مطالبی آشنا شدم که قبلا هیچ سنخیتی با آنها نداشتم.احساس کردم باید تغییر کنم و ارزش من خیلی بیشتر است و باید برای خودم کسب و کاری داشته باشم.شروع به تمرینات استاد کردم.بسته های روانشناسی ثروت و قانون آفرینش را تهیه کردم و نتایج بسیار مناسبی گرفتم که به چند مورد از آنها اشاره میکنم:

    در آزمون ارشد رشته مدیریت اجرایی (با توجه به علاقه خودم) شرکت کردم و بدون مطالعه خاص آن رشته رتبه بسیار خوبی آوردم که بسیار امیدوارم در شهریور و اعلام نتیجه نهایی قبول شوم

    با توجه به اینکه خانم من اهل سیرجان هست در اسفند (برای اولین بار) حدود 2 تن پسته برای فروش به شمال بردم و به لطف خداوند سود بسیار خوبی کردم

    شرکتی بازرگانی ثبت کردم و در حال گرفتن کارت بازرگانی هستم(علاقه شدیدی به بازرگانی خارجی و صادرات دارم)

    وقتی نام پیشنهادی برای شرکت در اداره ثبت شرکهتا رد شد ،با استفاده از قانون افرینش و روشهای گفته شده، نام شرکت در خواب به من الهام شد که بدون هیچ مشکلی در اداره ثبت شرکتها به ثبت رسید.

    و از همه مهمتر اینکه زندگی بسیار شادتر و روابط بسیار زیباتر و انگیزه بسیار بیشتری برای زندگی و لذت بردن از آن دارم.

    با آرزوی شادی ، سلامتی ، سعادت و ثروت برای تمام دوستان عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    حمید جباری گفته:
    مدت عضویت: 4001 روز

    سلامی دوباره خدمت تمام دوستان گرانقدر واستاد عزیز که همیشه ارائه گر نکات کاملا ظریف برا ی مردم کشورمون هستند سومین مطلبی رو که میخوام عرض کنم درمورد شغل وحرفه ام هستش وقتیکه کارم رو که یه شرکت خدماتی نظافتی هست رو پایه ریزی کردم با مشکلات وکم تجربگی زیادی دست و پنجه ترم کردم ازقیمت گذاریها تا جذب نیرو واداره کردن اونا یادمه وقتی مشتری تماس میگرفت ومن با دست پاچگی واشتباهات زیاد در نوع بیان واعلام نرخهای متفاوت باعث دور شدن مشتری میشدم تصمیم گرفتم راهکاری رو پیدا کنم تا همین اول کاری مجبور نشم مثل شرکتای دیگه جمع کنم و برم سراغ کارشرکتی وشروع کردم به تفحص در شرکتای دیگه به عنوان مشتری که هم نوع بیان وهم نرخها رو به خوبی رصد کنم تا یه نرخ جامع وبیان مناسب. داشته باشم و همینم شد تونستم او ضاع رو بهتر کنم والان توانایی بالایی دراین زمینه دارم البته اینم بگم که کتابها وفایلهای زیادی رو درباب فن بیان وبازاریابی ومشتری مداری مطالعه کردم تا همیشه روبه رشد واپدیت باشم که خیلی کمکم کرده ودر زمینه جذب نیرو که شدید مشکل داشتم هم با نوع پرداخت کارکردش هم نوع تشخیص شخصیت ادمای زیادی میومدن وچون باید نیرو میداشتم زیاد توجه نمیکردم که بعدا بامشکل مواجه میشدم یا بداخلاق بود یا معت اد بود یا اهل کار نبودیا منظم نبود که مجبورمیشدم زودی کنار بزارم تا زیادی لطمه نخورم که این تجربه باعث شد بهتر انتخاب کنم که همینم شد اما بامرحله جدیدی مواجه شدم انم اینکه پوهلای دوریتی از مجتمع رو که میگرفتن بعلت مشکلات شخصی وهزینه هاشون خرج میکردن ومیگفتن آقا بخدا میدم جبران میکنم نفراول 100تومان نفردوم150تومان برد ودیگه نیومد درس عبرت نگرفتم دست آخر یکی 300هزار تومان برد تا بد تو سختی بیفتم اما آخر تصمیم گرفتم سفت برخورد کنم تا دیگه به مشکل برنخورم تا الان که خدارو شکر بهتر شده تو هر دو زمینه والبته تو یه زمینه دیگه برای رشد بیشتر شرکتم تصمیم گرفتم شراکتی با داماد داشته باشم که بعد4ماه سریع فهمیدم ادامه همکاری میتونه برام سنگین تموم شه که زود قطع همکاری کردم گرچه ضرر 1میلیونی دادم اما برام تجربه‌ای شد چرا که سخت کار کردم ورو اوردم به کار بازاریابی درصنعت بیمه وکارتخوان که خداروشکر سنگ بنای تکمیل شدن ایده هایی که داشتم شده وهر روز با فایلهای انگیزشی وکلیپهای استاد دارم انرژی میگیرم که حرکت کنم وایمان دارم که موفق میشم برام دعا کنید تا سریعتر اقدام کنم چرا که رو به پیشرفتم ومیخوام به هدفم برسم همیشه میگم که من شایسته بهترینهام شادباشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    هاجر نظری گفته:
    مدت عضویت: 3678 روز

    به نام آنکه هستی نام از او یافت فلک جنبش زمین آرام از او یافت

    ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از تو توانا شده

    با سلام ویژه خدمت استاد مهربان و کلیه دوستان امیدوارم در تمام مراحل زندگی موفق و پیروز باشید و هیچگاه توکل و امید به خدا را از دست ندهید 7 سال پیش با توجه به شرایط زندگی که برای خودم به وجود آوردم تصمیم به جدایی از همسرم گرفتم و علی رقم مخالفت اطرافیان چون اطمینان داشتم بهترین و درست ترین تصمیم را می گیرم پافشاری کردم و فروردین 88 مسیر زندگیم را تغییر دادم و شروع به زندگی مستقل کردم و هدف زندگیم رو مشخص کردم با خودم عهد کردم 10 سال دیگه باید به چه موقعیتی برسم بعد از 6 سال ترک تحصیل با توجه به علاقه شدید درس خواندن رو شروع کردم و برای کنکور آماده شدم و با قبولی در کنکور به راه جدیدی قدم گذاشتم همزمان کار کردن و درس خواندن بدون پشتوانه مالی خیلی مشکل بود ولی هیچ وقت توکل و امید به خدا رو از دست ندادم و خیلی اوقات از تنهایی و مشکلات زندگی خسته میشدم ولی تحمل و صبر کردم می دونستم بعد هر سختی آسانی هست و باید بتونم زندگیم رو جمع و جور کنم بالاخره فوق دیپلم حسابداری گرفتم و آزمون کارشناسی قبول شدم توی یک شرکت مشغول به کار شدم ولی بعد سه ماه از محیط و کارهای تکراری خسته شدم و باز هم به دنبال کار بودم تا به کمک یکی از استادم در شرکت دیگری کارآموزی را شروع کردم و و پس از یک ماه استخدام شدم باز هم مثل گذشته قانع نبودم و باید به نقاط بالاتر صعود می کردم بعد از یکسال بخشی از فروش شرکت را مدیریت می کنم اکنون بعد از گذشت 6 سال و گذراندن نصف از مسیر هدفم به کمک خداوند زندگی خوبی دارم ولی هیچگاه دست از تلاش برنمی دارم دوستان به یاد داشته باشید پشرفت و ترقی و تغییر و تحول در زندگی فقط با توکل ، تفکر ، صبر و شکرگذاری امکان پذیر است همان طور که خداوند در قرآن می فرمایند :

    ” وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِکُلِّ شَیْءٍ قَدْرًا او را از جایى که گمان ندارد روزى مى‌دهد؛ و هر کس بر خدا توکّل کند، خدا او را کفایت خواهد کرد ؛ خداوند فرمان خود را به انجام مى‌رساند؛ و خدا براى هر چیزى قدر و اندازه‌اى قرار داده است! سوره طلاق آیه 3 ”

    ” انَّ شَرَّ الدَّوَابَّ عِندَ اللّهِ الصُّمُّ الْبُکْمُ الَّذِینَ لاَ یَعْقِلُونَ بدترین جنبندگان نزد خدا، افراد کر و لالى هستند که اندیشه و تعقل نمى‌کنند ” سوره انفال آیه 22

    ” ولَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفِ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ

    و البته قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مالها و جانها و آفات زراعت آزمایش مى‌کنیم؛ و بشارت ده به استقامت‌کنندگان ( و صابران رابه آسایش پس از سختی ها ) سوره بقره آیه 155 ”

    ” وَإِذْ تَأَذَّنَ رَبُّکُمْ لَئِن شَکَرْتُمْ لأَزِیدَنَّکُمْ وَلَئِن کَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِی لَشَدِیدٌ

    و ( به خاطر بیاورید) هنگامى را که پروردگارتان اعلام داشت: «اگر شکرگزارى کنید، (نعمت خود را) بر شما خواهم افزود؛ و اگر ناسپاسى کنید، مجازاتم شدید است! سوره ابراهیم آیه 7 “

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      هاجر نظری گفته:
      مدت عضویت: 3678 روز

      ” لَهُ مُعَقِّباتٌ مِن بَینِ یَدَیهِ وَمِن خَلفِهِ یَحفَظونَهُ مِن أَمرِ اللَّهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم ۗ وَإِذا أَرادَ اللَّهُ بِقَومٍ سوءًا فَلا مَرَدَّ لَهُ ۚ وَما لَهُم مِن دونِهِ مِن والٍ

      برای انسان، مأمورانی است که پی در پی، از پیش رو، و از پشت سرش او را از فرمان خدا حوادث غیر حتمی‌] حفظ می‌کنند؛ (امّا) خداوند سرنوشت هیچ قوم (و ملّتی) را تغییر نمی‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغییر دهند! و هنگامی که خدا اراده سوئی و بدی به قومی (بخاطر اعمالشان) کند، هیچ چیز مانع آن نخواهد شد؛ و جز خدا، سرپرست و حمایتگر نخواهند داشت! سوره مبارکه الرعد آیه 11 ”

      ” ذٰلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ لَم یَکُ مُغَیِّرًا نِعمَهً أَنعَمَها عَلىٰ قَومٍ حَتّىٰ یُغَیِّروا ما بِأَنفُسِهِم ۙ وَأَنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیمٌ

      این، بخاطر آن است که خداوند، هیچ نعمتی را که به گروهی داده، تغییر نمی‌دهد؛ جز آنکه آنها خودشان را تغییر دهند؛ و خداوند، شنوا و داناست! سوره مبارکه الأنفال آیه 53 “

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    شهاب بشیری گفته:
    مدت عضویت: 4018 روز

    با سلام

    فایل بسیار خوبی بود ومن با این فایل، این هفته مهمترین تصمیم زندگیم رو در زمینه کسب و کار گرفتم و اقداماتی نیز در این زمینه انجام دادم-

    چه تغییری را در زمان مناسب در زندگی خود ایجاد کردید و چه زمانی جهان، با سختی ومشکلات فراوان شما را مجبور به تغییر کرد.

    واقعیتش این هست که من سالها پیش زمانی که دانشجو بودم وپس از ان فارق التحصیل شدم مدتی بیکار بودم و پی گیر کار نبودم تا جهان درسهایی از لحاظ مالی به من داد که در ان زمان مجبور شدم تغییر کنم و به شغلی مشغول شوم و از لحاظ مالی شرایط بهتری پیدا کنم—

    همچنین سال پیش بود و زمانی که من مشغول بکاری بودم و علی رغم اینکه شرایط بظاهر مناسب بنظر می رسید با شرکت در سمینارهای همچون دوره قانون افرینش و استفاده از اموزه ای استاد عباس منش تصمیم به تغییر شغل گرفتم وبه عنوان سرپرست در شرکتی مشغول به کار شدم چند ماهی در این شرکت کار کردم و تجربیاتی خوبی هم کسب کردم تا اینکه با استفاده از بسته روانشناسی ثروت پس از مدتی کوتاه از ان شرکت نیز استعفا دادم و با انجام تمارین بسته روانشناسی ثروت وشرکت در سمینارهایی، در نهایت پروژه ای من پیشنهاد گردید و انرا پذیرفتم و با انجام ان پروژه در همان ماه اول درامدم 3 برابر شد و در ماه بعد هم 6 برابر گردید و پس از ان نیز دو قرداد جدید (در یک پروژه)با یک اداره منعقد کردم که هم اکنون در ان مشغول بکار هستم و پس از 6 برابری درامدم احساس کردم این درامد مناسب است و تصمیمی به تغییر ان نداشتم ولی نشانه های رو دریافت کردم که می بایست تغییر کنم اما توجه زیادی به انها نشان ندادم تا اینکه این هفته نیز درسهایی از جهان گرفتم و با گوش دادن بارها به فایل صوتی این بخش ، در نهایت این هفته تصمیم بزرگی گرفتم و شاید این تصمیم، مهمترین تصمیم زندگی ام در زمینه کسب و کار می باشد که اولین اقدام انرو دیروز انجام دادم وقصد دارم در یک زمینه بصورت تخصصی کار کنم و برترین کتاب های دنیا رو در این زمینه مطالعه خواهم کرد که به این دلیل از استاد عباس منش و اموزه های ایشان بسیار سپاسگزارم—

    موفق و پیروز باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    محمدرضا عبدالحسینی گفته:
    مدت عضویت: 3907 روز

    بنام خداوندی که 124 هزار پیامبر و 14 معصوم برای رشد و تکامل انسان فرستاد و بنام خداوندی که نعمت و فرصت تکامل به انسان داد. سلام زندگی من دچار فراز و نشیبهای فراونی شده که به چندتا از انها اشاره میکنم. من یک ازدواج اشتباه داشتم. و وقتی که جدا شدم شدیدا ناراحت بودم بیشتر از حد تصور.نه فقط از لحاظ احساسی از لحاظ ضربه هایی که از نظر فکری و حس این که چندسال از عمرم و از دست دادم {از نظر من یکی از نعماتی که کمتر به اون اشاره میشود فرصتیست که خداوند به انسان میده برای زندگی کردن و ازدواج یعنی اینکه این سرمایه ارزشمند را دارید با کسی شریک میشوید پس بسیار مهمه که از زندگیت لذت ببری} همزمان با این موضوع پدر بزرگم فوت کرد و به پول الان حدودا 10 میلیارد به پدم ارث رسید. وپدرم سر ناسازگاری گذاشت و خیلی راحت به دنبال زندگی خودش رفت و شاید این مسئله خیلی دردناکتر از قضیه جدایی خودم بود. و شما به این مسائل دادسرا و ناراحتی های خواهر و برادر و مادرم رو هم اضافه کنید.یک شب دیگه خیلی ناراحت بودم رفتم توی اتاق خودم و گفتم 2 راه داری یکی اینکه خودت رو از این زندگی راحت کنی که اصلا عقلانی نیست. راه دوم برای خودم ترسیم کردم و به خداوند گفتم اگر تو گفتی به عرش الاهی که سجده کنند بر ادم پس باید یک راهی پیدا بشه که راه زندگی عوض شود به هر قیمتی به این نتیجه رسیدم که این راهی که دارم میرم راه اشتباهی است و به زودی نابودی در پیش دارد پس هم مجبور شدم و هم از خدا خواستم وهم تلاش کردم و خواستم که شرایط عوض بشه رفتم حرم علی ابن موسی رضا ع و به خداوند گفتم خدایا سر هرکسی رو کلاه بذاریم سر تو رو نمیتونیم تو میدونی که عزیز ترین چیزی که دارم جونمه خدایا حاضرم سختی بکشم . هزار بار جون بدم و بمیرم اما در مسیر رشد و تعالی باشه و در مسیر هدفم. خدا یا خودت هدایتم کن خدایا تو اونجوری هستی که من دوست دارم من رو اونجوری هدایت کن که خودت دوست داری. و رفته رفته راهای جدیدی برام باز شد و انسانهای خوبی در زندگیم پا گذاشتن.و به شکر الله الان این قدر راهای سعادت و خوشبختی جلوم باز شده که نمیدونم کدوم و انتخاب کنم وبرای انجام کاری یک سال و نیم تحقیق میکردم و شاید با حدود 300 نفر کارشناس مشورت میکردم آقای استاد عباس منش عزیز باورت میشه اگر بگم که این انسانها در نهایت مشغله ای که داشتن یک ساعت کارها را رها میکردند و تجربه 40 یا 50 ساله خودشون رو درحوزه تحقیق من در یک ساعت به من انتقال میدادند و در اخر میگفتند نمیدونم چرا ولی باید این تجربه هارو به شما انتقال میدادم.و جالب اینکه از گفتنش لذت میردن و با شوق خاصی توضیح میدادن واین مسئله شاید دها بار تکرار شد و امروز به هدفم رسیدم و هدف بعدی را ترسیم کردم و چند روز پیش به مادرم میگفتم حتی اگر همین الان عمرم به پایان برسه خوشحالم خیلی خوشحالم چون حالم خوبه چون فهمیدم خداوند اگر ادم بخواد راه درست بره کمکش میکنه و خوانوادم هم خوشحالند. واز یک چیزی مطمعنم که به هیچ قیمتی حاضر نیستم به زندگی گذشته ام برگردم به هیچ قیمتی.و هروز با خودم عهد کردم که هر روز بهتر از دیروز زندگی کنم و هر روز شاد تر باشم و بیشتر تلاش کنم.خدارا همیشه اینگونه شکر میکنم{خدا شکر گذاری رو از من قبول فرما که بهترین شکرگذارندگانت برایت داشتن کماینکه بیشتر.خداوندا به اندازه مهربانیت و عظمتت و عزت و جلالت شکرت .}و مطمعنم که اتفاقهای خیلی عالی در پیش روست و قرار است اتفاقهای خوب بیشتری رخ دهد. و یک دستان و همیشه سر لوحه زندگی خودم کردم.{روزی که حضرت ابراهیم را در اتش جهل نمرود میخواستند بسوزانند و در گرد اوری ان اتش تمام دنیا اون موقع برای جمع اوری هیزم تلاش کرده بودند و این قدر این اتش زیاد بود که پرنده ها را در اسمان میسوزاند و قرار بر این بود که حضرت ابراهیم را با منجنیق و از یک فاصله امن به وسط اتش پرتاب کنند.ملک باد خدمت حضرت ابراهیم رسید و گفت: ایا دوست داری که همچنان بوزم و همه این اتشهارا بر سر نمرود و نمرودیان بریزم وهمه را نابود کنم حضرت ابراهیم فرمود: من تو را صدا نکردم اگر خدای من دوست داره که ابراهیم را سوخته ببیند و لیاقت بدهد که من قربانی او شوم من حرفی ندارم و خوشحالم. ملک باران امد و گفت :ایا میخواهی همچنان ببارم که هم اتش خاموش شود و هم نمرود و نمرودیان را سیل ببرد و نابود شوند. حضرت ابراهیم فرمود:من تو را صدا نکردم اگر خدای من دوست داره که ابراهیم را سوخته ببیند و لیاقت بدهد که من قربانی او شوم من حرفی ندارم و خوشحالم.ملک زمین امد و گفت میخواهی زلزله بیاید زمین دهن واز کند و اتش ونمرود و نمرودیان را ببلعم.حضرت ابراهیم فرمود:من تو را صدا نکردم اگر خدای من دوست داره که ابراهیم را سوخته ببیند و لیاقت بدهد که من قربانی او شوم من حرفی ندارم و خوشحالم. در این هنگام خداوند به عرش الهی فرمود:دسیسه و جهالت نمرود و نمرودیان رادیدید. و سخاوت مطیع بودن و راضی به رضای من بودن و ایمان راسخ را از ابراهیم خلیل ماهم دیدید. حال همه شما بر زمین فرود ایید و معجزه الله یکتا را ببینید و همه عرش الهی بر زمین فرود امدند در این هنگام ملائک دیدند گنجشکی با عجله فراوان منقار کوچک خود را پر از برکه ای پر از اب میکند و در کنار اتش مینشیند و اب را روی گوشه ای از اتش میریزد.یک از ملائک به نزد گنجشک امد و گفت:کاری که میکنی بیفایده است ادامه نده.گنجشک گفت: میدونم که فایده ای ندارداما در روز قیامت سرم را جلوی خداوند متعال بالا میگیرم و میگویم:موقعی که ابراهیمت را در اتش جهل و نادانی میخواستند بسوزانند من بیکار ننشتم و هرکاری که از دستم برمیامد انجام دادم.و اتش به لطف پرورگار متعال به گلستان تبدیل شد.}. ومن همیشه سعی کردم تا جایی که امکان داره به مردم کمک کنم و قطع به یقین در اتفاقهای خوب زندگیم بی تاثیر نبوده. آقای استاد عباس منش واقعا برای برنده شدن شرکت نکردم به این خاطر شرکت کردم که شاید نکته ای در زندگی من از نظر شما مهم باشد که شاید خودم تا به حال بهش توجه نکردم و برای همه مفید باشه.براتون آرزو میکنم جز بهتر شاکران خداوند قرار بگیرید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: