می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 27
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام من کلا از تغییر کردن هراس دارم و همیشه روزگار مرا مجبور به تغییر میکند.وهنگامی که خسته میشوم ومیگم خدایا دیگر بدتر از این نمیشود من تسلیمم اوضاع را خودش برایم درست میکند. مثلا وقتی توی همه روابط عاطفیم شکست خوردم وگفتم دیگر ازدواج نمیکنم با شوهرم آشنا شدم که مردی فوق العاده است ودر مقابل آن همه رنج او بهترین دست آورد من است. فکر کنم چون زیاد تغییر نمیکنم همیشه درجا میزنم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم
من سعید افشارمنش هستم……اهل شهرستان بم
بعد از گذشت 3سال از زلزله ی مهیب تو شهر بم من پس از شکست تو کسب و کار خانوادگیم بدون کمک هیچ شخصی و فقط به پشتوانه ی خدای عزیزم اومدم بم برای کسب درآمد.
من یا اینکه رشته ی تحصیلی دانشگاهیم ریاضی بود ولی علاقه ی فراوانی به ساخت و ساز داشتم و یه شرکت ساختمانی تاسیس کردم و اومدم بم برای کار.
با هر سختی بود دو سه تا کار گرفتم و بدون هیچ تجهیزاتی و حتی بدون وانت و ابزارهای اولیه و با 100هزار تومن پول قرضی و عشق فراوان چند تا ابزار ابتدایی خریدم و شروع کردم به کار.
باورتون نمیشه تو شرایطی بودم که روزی چند کیلومتر هم مجبور بودم پیاده برم….
2سال کار کردم و پس از گذشت این مدت من هیچ پس اندازی نداشتم و کار ساخت و ساز هم تو شهر تمام شد….من به یکباره تمام آرزوهامو بر باد رفته دیدم و حدود 3 ماه بیکار شدم. خیلی ناامید شدم اینجا جایی بود که جهان منو با واقعیت روبرو کرد….
یه روز یکی از دوستام بنام آقای مهندس عشقدوست اون موقع یه حرفی بهم زد… گفت سعید برو در یه مغازه شاگردی کن اما بیکار نباش… برو هر کاری بود انجام بده
از طرفی هم من خوشنویسی می کردم رفتم در یکی دو تا مغازه تابلوسازی گفتم شاگرد نمیخاین؟
اونا هم می گفتن نه ما خودمونم زیادیم اینجا
تا اینکه ناامید رفتم یه جایی منو قبول کرد…. خیلی خوشحال شدم و حسابی خودمو نشون دادم.
بعد از 3 4 ماه حس کردم باید قبل از اینکه با مشکل جدیدی مواجه بشم یه کار مهمتری بکنم… خودم مغازه زدم و با 85000تومن قرض از مغازه خودم درآمد خوبی داشتم… اینجا هم موقعی بود که قبل از مجبور شدن خودم تغییر رو ایجاد کردم
بعد از یکسال خدا رو شکر ماشین صفر خریدم
و یکسال بعد دیدم تو شهرهای دیگه کارای جدیدتر داره انجام میشه و من با عشق فراوان به زندگی و شوق پیشرفت -کاری رو که همه ی همکارام تو چند سال یاد می گرفتن من تو شش ماه یاد گرفتم و درامد بهتری داشتم…
الان هم خدا رو شکر با لطف خدای مهربان پس از آشنایی با گروه تحقیقاتی عباس منش احساس میکنم باید مسیر جدیدی رو آغاز کنم و در حقیقت حد و مرزهای ذهنیم رو باز کنم تا حدود فیزیکی زندگیم گسترده تر بشه
آرزومند برآورده شدن آرزوهای تمام دوستان عزیزم تو این سایت و همه ی مردم عزیزم هستم
با تشکر از استاد عباس منش عزیز وگرانقدرم.
با سلام به خدمت استاد عباس منش و گروه تحقیقاتی ایشان:
جواب بنده در مورد سوال استاد:
چه زمانی تغییر کرده و پیشرفت کرده اید؟
1- آشنایی با گروه تحقیقاتی استاد عباس منش که باعث رشد و پیشرفتمه . شاید قبل از آشنایی برای یادگرفتن و تجربیاتم زیاد هزینه نمی کردم ولی یاد گرفتم که بهای هر چیز را باید پرداخت.
2- در حین خدمت سربازی در محل کارم شروع به یاد گرفتن و آموزش کامپیوتر نمودم و عصر ها در بیرون از مرکز به کلاسهای آموزش کامپیوتر میرفتم تا به روز و آپدیت باشم.
3- بعد از خدمت سربازی پدرم و برادرم میخواستند مرا به زور بفرستند پیش بنا تا کارگری کنم و در آخر هم در این شغل بمانم ولی بعد از چند روز کارگری و مقاومتهای خودم گفتم که این کار در شان من نیست و تصمیمات بزرگی در ان زمان گرفتم که بعد ها به موفقیتم کمک کرد چرا که رویاهای دیگه ای داشتم.
4- اراده خیلی قوی دارم و چون به توانائی هام ایمان دارم بعد از خدمت سربازی و ازدواج ،شروع به ادامه تحصیل در رشته مورد علاقه ام کردم و با وجود خانواده و خرج خانواده و و زندگی مشترک حتی همسرم را نیز تشویق کردم که ادامه تحصیل بدهد و هر کدام در رشته متفاوت تحصیل کردیم و با این همه کار و مشکلات زندگی نمرات و معدل خوبی اونم در رشته مهندسی همیشه داشتم و هر درس و واحدی را یکبار خواندم و قبول شدم.
5- با توجه به توانائی هایم زود به شرکتهای مختلفی استخدام میشدم و با اینکه خیلی زود مسئول بخش و واحدی میشدم ، ولی بعد از مدتی استعفا میدادم و پس از مدتی متوجه شدم که من نگران امنیتم نیستم و برایم آزادی از همه چیز مهمتره و در نتیجه کارآفرین شدم و الان برای خودم کار میکنم و برای کار خودم ایده میدهم و خلاقیتهای لازم را دارم.
6- قبلا با وجود اینکه مطالعه را دوست داشتم ولی هرکاری میکردم نمی توانستم مطالعه کنم و سرانجام توانستم . و الان شاید ساعتها به مطالعه فایلها از طریق کامپیوتر و یا کتاب و جزوه وقت میگذارم و از اینکارم لذت میبرم.
7- الان که صاحب موسسه آموزشی معتبری در شهر خودم هستم مدام در حال یادگیری دوره ای مختلف و گرفتن مهارتها و گواهینامه های دوره ها هستم و تمام گواهینامه هایی را هم که گرفته ام خودخوان و بدون مربی مطالعه کرده ام و با بهترین نمرات مدرکشون را گرفته ام و یا در حال گرفتن آنها هستم و به خاطر اکتیو بودنم به خودم افتخار میکنم.
چه زمانی تغییر نکردیدو اینکار باعث شده خیلی چیزها را لزدست بدهید و مجبور بودید به سختی و بدبختی تغییر کنید؟
1- غروز بیش از حدم قبل از خدمت سربازی و لجبازیهایم که بهم ضررهای زیادی زده بود و بعدها یاد گرفتم اگر به دنبال پیشرفت هستم باید کنار بگذارم و با خودم آشتی کنم و از درونم شروع کنم.
2- زمانی به فوتبال علاقه خیلی خیلی شدیدی داشتم و همیشه جز بهترینها بودم و همه بهم میگفتند یک روز فوتبالیست میشوی ولی بخاطر باورهای ضعیفم که اون موقع داشتم و مخالفت شدید پدرم که میگفت پول بهت نان و آب نمیشه و ذهن فقیر ایشان و عدم آگاهیهای خودم که سن کمی در اون زمان داشتم نتوانستم به علایقم برسم.
3- الان پدرم دو تا خانه مستقل دارد و من در یکی از آن خانه ها با خانواده ام زندگی میکنم وایشان میخواهد به قیمت بالاتری اجاره بدهد و بهم گفته که خانه را تخلیه کنم ومن خیلی ناراحت بودم ولی با شنیدن حرفهای استاد و این فایل ، دوست ندارم خورد شوم و غرورم لکه دار بشه و به همین جهت میخوام هر چه زودتر یک مکان دیگری برای خودم رهن و یا اجاره کنم چرا که آرامش خانواده ام برایم از همه چیز مهمتره و شاید این کار باعث پیشرفت بیشترم بشه.
در پایان از تمام عزیزانی که مطالب اینجانب را خواندید تشکر میکنم و تمام این مطالب را سعی کردم خلاصه بنویسم چرا که هر کدام از این موضوعات واقعا برایم یک دنیا وقت برده و تلاش و کلی زحمت.امیدوارم برایتان مفید باشه.شاد و خوشحال و ثروتمند باشید.
سلام استاد عزیز متشکرم به خاطر فایل های ارزشمندتون .حرفهای شما به من امید وانگیزه میده سپاسگزارم.
تشکر می کنم از دوستان خوبم از مطالبتون لذت بردم.
می خوام بگم من زمانی احساس نیاز کردم به تغییر کردن ،که فهمیدم باورهای اشتباهی دارم .در واقع من به جای تغییر به دنبال تطبیق خودم با شرایط نامناسب بودم .
شغلی داشتم که شرایط و درآمد راضی کننده ای نداشت و روابطی داشتم که اون هم خیلی خوشایندم نبود.فکر می کردم باید صبر کنم و تحمل کنم تا روزی شرایط بهتر شه اما انگار قرار نبود اون بیرون چیزی عوض شه!
فکر می کردم تو شرایط سخت باقی موندن یعنی استقامت و سختکوشی ،…..
اما هر روز حس ام بدتر می شد و خسته تر و بی انگیزه تر می شدم تا اینکه تصمیم گرفتم خودم کاری کنم
به لطف خداوند عزیز نشونه های خوبی دریافت کردم کتابهای ارزشمند زیادی خوندم با استاد عزیز و گروه اشون آشنا شدم
خودم و علایق ام رو شناختم و به خودم اجازه دادم به شیوه ای که دوست دارم زندگی کنم.
بعد از 8 سال برای اولین بار کنکور ارشد شرکت کردم و تو رشته متفاوت از رشته قبلی ام در تهران قبول شدم .
بیشتر از 1 سال هست که مرتب کلاس زبان میرم .
بیشتر از 2 سال که ورزش می کنم.
مدتهاست که هیچ دارویی استفاده نمی کنم (5 سال)و خدا رو شکر کاملا سلامت هستم .
1 سال که به هنر مورد علاقه ام می پردازم و تابلو فرش می بافم و ازش لذت میبرم.
و دوستان بسیار خوب و ارزشمندی پیدا کردم که ازشون چیزهای زیادی یاد گرفتم .
با آقای بسیار محترمی آشنا شدم که ازش خیلی ایده گرفتم در مورد تحصیل و یادگیری،کارو پیشرفت و….
تا مدتها احساس بسیار خوبی داشتم اما بعد از مدتی یه گره جدیدی درونم پیدا کردم و اونم حفظ شرایط دلخواهم بود!
فهمیده بودم که باید شرایط نامناسب زندگی ام رو تغییر بدم اما حقیقت این بود که نه تنها از شرایط نامناسب باید عبور کرد
بلکه قرار نبود تو یک شرایط خوب هم در دراز مدت باقی بمونم.زندگی در جریان و باید ازش عبور کنی و متوقف نشی
می تونی مدتی در شرایط دلخواهت بمونی و ازش لذت ببری اما دوباره باید حرکت کنی و انگار تنها زمانی احساس رضایت
می کنیم که همواره خودمون رو در حال حرکت و رشد ببینیم .فکر می کنم این تنها راه شناخت توانایی ها و خود واقعی امونه تا درک کنیم که خداوند عزیز و مهربان ما رو چقدر قدرتمند آفریده و شاکر باشیم.
متشکر از استاد عباس منش عزیز تو این سال ها خیلی چیزها ازتون یاد گرفتم و شما برام یه الگوی خوب برای جسارت و تمایل برای تغییر و رشد هستین که بابتش بسیار سپاسگزارم.
خدا رو شاکرم و ازش می خوام در مسیر رشد و تغییر ما رو حمایت و هدایت کنه و برای همه شما آرزوی بهترینها رو دارم.
همواره شاد و موفق باشید.
با سلام خدمت استاد عباسمنش عزیز و همه اعضای محترم سایت
سعید صابری هستم 30 ساله
سوال استاد رو در ابتدا به صورت کلی و سپس در 9 بخش به جزء پاسخ میدم.
فکر میکنم از افراد گروه 2 بودم و بعد یه دوره ای به گروه 3 پیوستم و الان با توجه به شرایط فعلیم در گروه 4 هستم.
1٫اولین تغییر زندگیم در انتخاب رشته تحصیلیم در ایام دبیرستان بود که بر خلاف خانوادم و اقوام نزدیکم به رشته فنی گرایش برق رفتم تا مهارتی کسب کنم و در نهایت برای خودم کار کنم چون از مدل زندگی کارمندی با محدودیتهای خاصی که داشت راضی نبودم،در عین اینکه هم شرایط انتخاب رشته ریاضی رو به لحاظ تحصیلی داشتم و هم انتظار همه از من همین بود.گروه چهار
2٫پس از پایان تحصیلات مدتی در مغازه کتابفروشی یکی از اقوام کارکردم و به پیشنهاد یکی از دوستانم به محل کار ایشان رفتم. پس از یک دوره کوتاه به این نتیجه رسیدم ، برای اداره زندگی و کسب یک درآمد قابل قبول بایستی برای خودم کار کنم که از دوستم جدا شدم و وارد بیزنس تبلیغات بازاریابی و فروش شدم که عالی بود و موجب شد به درآمد ده برابر قبل برسم.گروه سوم
3٫درهمین ایام چون زمان آزاد زیادی داشتم تصمیم گرفتم در چند کیس خوب سرمایه گذاری کنم و کسبو کارم را از یک محور خارج کنم.با توجه به باور غلطی که در مورد افراد مختلف داشته و به همه با نهایت اعتماد نگاه میکردم و فکر میکردم همه مثل خودم رفتار میکنند در عین اینکه چندین بار شنیده بودم جامعه امروز و افراد امروزی خیلی قابل اعتماد نیستند بدون برنامه و تحقیق،منابع مالیم را در چند فضای نامناسب سرمایه گذاری کردم که بخشی از داراییم از بین رفت و مابقی را خیلی سخت احیا کردم.به این نتیجه رسیدم با دقت و ظرافت بیشتری راجع به افراد تحقیق کنم و به همه چشم بسته اعتماد نکنم.این شرایط باعث تغییربزرگی در زندگی من شد.مانند گروه دوم.
4٫پس از سه سال فعالیت در بخش تبلیغات محدودیتهایی که از ابتدا به آن واقف بودم بر من تحمیل شد که باعث لطمه جدی در کارم گردید به فکر تغییر سیاستهای کاریم افتادم که آن را نیز به سختی انجام دادم. گروه دوم
5٫پس از ازدواج در ابتدای ایام تأهل با توجه به اینکه هنوز روحیات دوران مجردی را داشتم،متوجه وجود اختلاف نظرهای قابل توجهی با همسرم شدم که این روند باعث ایجاد لطمه در شرایط روحی و جسمیم گردید.در نهایت پس از مراجعه به مشاور و تحلیل نظرات ایشان مجبور به تغییر در رفتار برای حفظ زندگیم شدم که البته تغییرات مثبتی بود.گروه دوم.
6٫با توجه به علاقه شدیدی که به موفقیت در همه عرصه ها داشتم از چند سال قبل شروع به مطالعه در این زمینه کرده بودم،البته فقط به صورت تئوری و غیر عملیاتی که در سال 93 این روند غلط را تغییر داده و شروع به تلاش برای عملی کردن دانسته هایم کردم ، اولین مورد آن هدف گذاری برای امورات مختلفی در همان سال بود که نتایج فوق العاده ای را برایم ایجاد کرد.تولد اولین فرزندم و تغییر محل سکونتم.گروه سوم.
7٫پس از 22 ماه کارمندی در شرکتی در محل سکونتم و زمانی که به لحاظ اعتباری چه بین همکاران و چه در نزد مدیر آن مجموعه در ایده آل ترین وجه ممکن بودم با بررسی شرایط آینده ام در آن شرکت و کارمندان قدیمی آن محیط به این نتیجه رسیدم که آن فضا مناسب پیشرفت و ترقی من نیست و در آینده به مشکلات زیادی برخواهم خورد لذا در عین شرایط مطلوبی که داشتم تصمیم به استعفا گرفته و از آن شرکت خارج شدم.گروه چهارم
8٫تغییر در شیوه مطالعه با استفاده از روش نوین تندخوانی که موجب سیر جدید مطالعاتم از تعداد بسیار زیادی کتاب که از سالها پیش تهیه کرده بوده و مطالعه نکرده بودم گردید.گروه چهار
9٫آخرین بخشی که با تغییر آن در زندگیم اتفاقات بزرگی رخ داد این بود که دست از مطالعه کتابهای مختلف از افراد مختلف در حوزه موفقیت برداشتم و شروع به شناسایی اساتید شایسته در حوزه موفقیت در ایران کردم و با مراجعه به آنان به صورت کاملا هدایت شده قدم در عرصه موفقیت گذاشته و بهای آنرا نیز هر مقدار باشد خواهم پرداخت.تغییر از طرز فکر حداقل هزینه برای موفقیت،به هزینه درست،بجا و کافی برای موفقیت در همه عرصه ها.گروه چهارم
این بخش پررنگ ترین بخش تغییرات زندگیم است که در آن اتفاقات مثبت بزرگی برایم رخ داد و همچنان نیز ادامه دارد.
سلام.خیلی تشکرازسایت خوبتون.حقیقتش من یه ادم فوق العاد منزوی بودم.خیلی.یعنی فقط بیشتربه خودم کارداشتم ونهایتا یه دوست نزدیک.ولی طبق شرایطی که برام پیش اومدوشغلی که رفتم واصلا توی این شغل نمیشه ارتباطات خوب نداشت.بخاطرهمین مجبورشدم ارتباطاتم راقوی کنم والان خیلی ادمهارابخاطرهمین قضیه متقاعدمیکنم وحتی میتونم حقم راازکسی که داره تجاوزمیکنه بگیرم واین طورشد که بخاطر شغلی که پیداکردم الان روابط عمومیم فوق العاده قوی شده ومن خیلی خوشحالم که میتونم بااین ارتباط عالی روی زندگی خیلی ها تاثیر مثبت بزارم که البته استادعزیرهم بهم کمک کردن.ممنون استاد.انشاالله بیشتروبیشتربتونیم اطلاعات شماراکسب کنیم
من از سن 14 سالگی به این فکر افتادم که روحیات خودم رو عوض کنم و اینکه ذهنیت خود م رو نسبت به این جهان و انسان های این دنیا عوض کردم قبل از 14 سالگی فکر میکردم همه با من دشمنند انسان افسرده ای بودم و الله رو در حد اعتقاد اسمی و این که این جهان را به وجود اورد میشناختم زیاد از خانوادم راضی نبودم ،هیچ هدفی تو زندگیم نبود تا اینکه الله من رو با یک امتحان بزرگ روبه رو کرد معقوله ای به اسم مرگ ،خواب عجیبی که زنندگیمو روبه رو کرد طوری که تا یه مدت همش به مرگ و کاراهایی که این 14سال انجام دادم فکر میکردم از این که هیچ کاری و لطفی به خودم و خانوادم انجام ندادم و به خودم روز 27 خرداد قول دادم که عوض بشم ،اول الله رابالای سر خودم احساس کردم نمازامو با دقت میخوندم به این فکر میکردم که اگر تا اخر سال زنده باشم باید چیکار کنم موفق بشم تا اینکه خدا در رحمتش رو به رو من باز کرد رابطم با افراد خانوادم به طرز عجیبی خوب شد هر کاری میکردم به خودم میگفتم ایا به دردم میخوره یا نه ،دیدگاهم نسبت به مردم و دنیا عوض شد یادم میاد توی یه برنامه مذهبی حاج اقایی گفت که اگه قرار بود مردم تا اخر عمرش به یه شکل باشند خداوند این همه پیامبر رو برای مردم نمیفرستاد الان هم که 21 سالم باز هم دارم رو خودم کار میکنم تفاوت های زیادی کردم به خدا ایمان پیدا کردم به خودم یاد دادم که هر اتفاقی افتاد به پای حکمت الله حساب کنم و صبرکنم خیلی مثبت اندیش شدم همین باعث شد الان یه انسان شاد باشم الحمدالله،
برم جالبه اینکه مرحوم استیو جابز توی یکی از مصاحبه هاش یه جمله ای گفته بود که اگه قرار بود امروز روز اخر زندگی تون بود ایا همین کار هایی که الان انجام میدادین رو انجام میدادین؟ من هم وقتی کاری رو انجام میدم اول به خودم میگم که ایا به دردم میخوره به سودمه (واقییت شاگه همه به این جمله دقت کنند میفهمند 80 در صد از کار هاشون بیهوده بوده. کار هایی از جمله غیبت هم انجام نمیدند)
امام صادق علیهالسلام :
یاد مرگ ، خواهشهاى نفس را مىمیراند و رویشگاههاى غفلت را ریشهکن مىکند و دل را با وعدههاى خدا نیرو مىبخشد و طبع را نازک مىسازد و پرچمهاى هوس را درهم مىشکند و آتش حرص را خاموش مىسازد و دنیا را در نظر کوچک مىکند .
بحار الأنوار : 6 / 133 / 32 منتخب میزان الحکمه : 551
بنام
خدای عشق و محبت
سلام خدمت همه ی دوستان خوبم و بخصوص استاد عزیز. خدا قوت
اولین تغییرم زمانی رخ داد که 18 سالم بود و در آخرین روز سال 88 برای نماز
به مسجد رفته بودم و سخنران مسجد گفت که از شما میخوام امشب در منزل به
دعای تحویل سال فکر کنید و قلم و کاغذی بردارید و در بالای آن بنویسید که
احسن الحال من چه زمانی است.من هم این کار را کردم به هزار زحمت 3 تا آرزو
نوشتم و لابلای قزآن گذاشتم و الان که فکر میکنم 3 تا ارزو محقق شده!!!2
سال بعد هم خیلی جالب یکی از دوستانم فیلم راز را برایم بلوتوث کرد و این
فیلم به شدت تمام منو تحت تاثیر قرار داد من هم طی یک دوره 40 روزه
تمریناتشو انجام دادم که البته نتایج خوبی نگرفتم ولی خیلی برام مفید بودکه
بتونم قوانین رو درک کنم…زمان گذشت و یکسال پیش خیلی دعا میکردم که خدا
یک نفر کمک رسان در تمامی جنبه های زندگی را در سر راهم قرار دهد و دعا هم
مستجاب شد و در اسفند 93 خیلی عالی با سایت استاد عباس منش آشنا شدم و زود
بسته ثروت رو تهیه کردم و مسرانه تمرینات انرا انجام میدهم و الان درصدد
راه اندازی کسب و کاری عالی هستم…همه این اتفاقات زمانی رخ داد که من
زندگی بد اطرافیانم را میدیدم که چقدر ضعیف و محدود زندگی میکنند…یعنی
همیشه بی پول و مریض و ناراحت هستند و درواقع خود را بدشانس و قربانی
میدانند…من اینها را میدیم و با خودم عهد بستم که وارد زنجیره ی این
افراد نشوم.من باید مثل پادشاه زندگی کنم…همیشه قلبم بهم میگه زندگی سخت
نیست چون ما از خداییم و خدا برای آفریدن میفرماید که: باش و بوجود می
آید.بنابراین دلیلی برای زندگی پر از بدبختی باقی نمیماند.حالا سعی من بر
این است که بازهم تا اوضاع کمی خوب است باز هم تغییر کنم و اهداف جدیدی
دنبال کنم.با در خواست و دریافت از خدا من بنده ی خوبی برای خدا خواهم
بود.امیدوارم همیشه حتی در بهترین شرایط ممکن هم به فکر تغییر باشیم.عقاب
را میل خزیدن نیست! خدا یار همتون. استاد ممنونم.
به نام خدا
من و برادرم دوقلو هستیم پارسال تقریبا همین موقع بود که هر دو برای کنکور شروع به خوندن کردیم الوایل برای هر دومون خیلی سخت می گذشت ولی برادرم ذره ای از من با استعداد تر بود و همین باعث شده بود که بهتر نتیجه بگیره و اعتماد به نفسش بیشتر شه ولی من تو آزمون ها خوب نتیجه نمی گرفتم بعضی از مفاهیم واقعا سخت بود و به کلاس نیاز داشتم به همین روال می گدشت و هر روز هر روز نا امید تر می شدم حتی چندین بار دست از خوندن کشیدم و می خواستم ادامه ندم،تا این که تو تعطیات عید یکی از دوستام منو به یکی از شرکت های بازاریابی معرفی کرد اونم تازه وارد شرکت شده بود ولی اونقدر از سخنرانی ها وجلسه های اونجا برام تعرف کرد ک چقدر باعث افزایش امید و اعتماد ب نفسش شده که منم ترغیب شدم تو جلسه هاش شرکت کنم و اونجا بود که با شما آشنا شدم و چنتا از فایل های صوتی شما رو گرفتم ،ولی برادرم از اونجایی که از این شکل کار کردن و شرکت خوشش نمی اومد از اول باهاش مخالف بود و این باعث شده بود که حتی فایل های صوتی و سخنرانی های شمارو هم گوش نکنه .از اون موقع به بعد همه ی فایلای شما رو گرفتم و وهر شب قبل خواب بهشون گوش می دادم و اون موقع بود که متوجه شدم علت عدم موفقیت و کسب نتیجه های بدم باور ها و عقاید غالبم بود که سرشار از ناامیدی بود هر روز سعی می کردم باور های غلطمو پیدا کنم هر روز یکی از باورامو بشکل فایل صوتی گوش می دادم و تا زمانی که تغییر نمی کرد رهاش نمی کردم واقعا نتایج فوقالعاده ای داشت و هر هفته نتایج آزمونم بهتر میشد به هر شکل بود برادرمو راضی کردم تا عقاید و باور هاشو تغییر بده تا این که زمان آزمون رسید و باهم کنکور دادیم ،نتایج اولیه کنکور که مشخص شد و اختلاف رتبه ی من و برادرم 3000 نفر بود من موفق شدم با تغییر باور هام نتیجه ی بهتری کسب کنم با این که برادرم همیشه با استعداد تر بود و نتیجه های بهتری کسب می کرد
با سلام
زمانی خودم زودتر از جهان خواستم خودمو تغییر دهم (چقدر یاد جمله به حساب خود برسید قبل از این که به حسابتان برسند می افتم). اون موقع زمان کنکور بود و از بهمن بود که شروع کردم با نظم درس خواندن که ماه اخر به هول و ولا نیافتم . خوب از این کارم هم خدا رو شکر نتیجه گرفتم و با رتبه مناسب در رشته خوبی بورسیه شوم.اما برای قسمت دوم که چه زمانی جهان من را برای تغییر مجبور کرده زمانی بوده که من از بی ورزشی احساس خستگی عضلات را داشتم و خیلی شاداب نبودم مغزم خوب کار نمیکرد انگار نه انگار که جوانیم به گونه ای که یک باز نشسته اوضاعش خیلی بهتر از من بود حس وحال هیچ کاری رو نداشتم.کبدمم چرب شده بود. تا این که نم نم شروع کردم صبح ها پیاده روی و حالا پیاده روی تبدیل شده به دویدن و باشگاه رفتن . به گونه ای که نشستم هدف از دویدن رو نوشتم و زمان دویدن رو هم مشخص کردم چون یه زمانایی پیش میاد اون روزو یا چندروزیونمیشه بره بدوه ولی برای اینکه یادم نره کجا بودم چه میکردم هدفم چی بوده نشستم مشخص کردم و هر روز در معرض دیدم هست.حالمم خوب شده.