می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 32 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
درود بیکران به استاد عزیزم من از اون دسته هستم که 24ساعته درحال مطالعه تحقیق یادگیری مخصوصا در خصوص قانون جذب بودم و هستم فقط طی یک دوره ی کوتاه کنار گذاشتم و به قدری شرایط روحی من خراب شد البته تو روابط عاطفی نادرستی که داشتم منجربه افسردگی شد توشرایطی بودم که بیمارشدم حتی خانوادم بهم دیگه توجه نمیکردن یکروز به خودم اومدم به فاصله چندروز جمع کردم و اومدم تهران تک وتنها یعنی روزگارمجبورم کردکه ازیه روستای دورافتاده اطراف شیراز بیام تهران الان3ساله تهرانم هم کارم خوبه هم حقوقم ولی امروزبادیدن کلیپ شما به فکر فرورفتم که استاد درست میگن نبایدگول شرایط وخورد و تاقبل از اینکه مجبورم کنه باید تغیرکنم سریع استادجان ممنون ازبودنتون من تقریبا 5ساله شمارو دنبال میکنم ولی تازه شروع کردم به خریدن محصولات بینظیرشما
سلام خدمت استاد عزیز
من برام سوال پیش اومده و اونم اینکه چطور وقتی شرایط کاری و درامد خوبی در کلوب داشتید چطور تصمیم گرفتید که مهاجرت به بندرعباس کنید و با اون شرایط سخت در بندر کار کنید اخه چطور باید اینجور فکر کرد که وقتی اوضاع و شرایط خوب هست ادم باید خودش متوجه بشه که باید تغییرات دیگری انجام بده در زندگیش
درصورتیکه میگن عاقلانه این است که وقتی شرایط خوبی داری باید حفظش کنی و اگر مشکلی پیش بیاد باهاش مبارزه کنی و جا نزنی!
من خودم هم مث شما فکر میکنم چون آدم دلی هستم ولی الان برام سوال پیش اومده که چطور در شرایط خوب بجای اینکه ادامه بدید و پیشرفت کنید
خودتون رفتید و شرایط سخت تری رو برای خودتون فراهم کردید!
ممنون :)
گاهی آدم مجبور به تغییر میشه چون شرایط کنونی براش غیر قابل تحمل میشه.
درود به استاد عزیزم
من 29 سال سن دارم و میتونم بگم از 16 سالگیم همیشه این حس همراهم بود که یه چیزی باید تغییر کنه و خب من اصلا نمیدونستم چرا این حس رو دارم.
– کمی بعد بیماری های مختلف اما خفیف به سراغم میومد و همیشه درگیر دکتر و آزمایش بودم.
تا 19 سالگی کلی بلای مختلف اما خفیف و جزئی سرم میومد و این روند ادامه داشت.
تا اینکه 21 سالگی وارد یه رابطه شدم و کلا با فرکانس های بدم رابطمم خراب کردم و البته اونم از دید مردم عادی، نرمال بود! ولی برای من نه!
24 سالگیم یه فرد خیلی نزدیک بهم فوت کرد که عاشقانه دوستش داشتم. وقتی بعد از ماه ها عزاداری خودم رو به احساس خوب برگردوندم فهمیدم میشه راحت از وابستگی به ادمهای اشتباهم رها شد.
خیلی محکم و جدی اون شخص رو از زندگیم بیرون کردم چون قلبم با همه وجود اینو میخواست.
همون سال مشغول به کار شدم و توی مسیر پیشرفت های بیشتر افتادم.
خب اون مدت خیلی مطالعه کردم و اشتباهات خودم توی رابطه رو پذیرفتم و به شدت از لحاظ شخصیتی تغییر کردم.
ولی چرخه بیماری و سلامتی پشت سرهم ادامه داشت تا زمستان 98 یعنی 28 سالگیم. به یه تضادی برخوردم که با همه وجود سلامتی رو خواستم و خداوند یکتا مثل همیشه راه ها رو جلوی پام گذاشت و من سلامتیم رو برگردوندم. و خب الان میفهمم که وقتی بهم میگه یه چیزی باید تغییر کنه، اون چیز دقیقاً خودم و فرکانسمه.
البته اینم بگم الان 90% موارد اگر کوچکترین تغییری در سلامتیم بوجود بیاد میتونم فرکانسمو تشخیص بدم چون به شدت و تا حد امکان ورودیم رو کنترل میکنم. یعنی دیگه نمیذارم جهان تلنگر بزنه که بفهمم باید فرکانسم تغییر کنه.
بعد از رسیدن به سلامتی نیاز به رابطه سالم و زیبا و ثروت در من شکل گرفت.
برای رابطم حدود 10 ماه پیش همه چیزو به خدا سپردم که خودش کسی که برای من مناسبه وارد زندگیم کنه و بهش گفتم دیگه هیچ اصراری روی هیچ شخص خاصی نمیکنم.
و دوماه بعد یه رابطه عالی بهم داد که هر روز داره زیباتر میشه،، وقتی چیزی رو به خدا بسپاری انقدر زیبا و دقیق انجام میده که حتی توی خوابم نمیدیدی. حتی به چیزایی که برام مهم و زیباست توی رابطه ولی هیچ وقت دقیق نمیدونستم که این موارد انقدر برام مهمن توجه کرده.
ممنون استاد برای این فایل، باعث شد بهتر خودم رو بشناسم و بفهمم که قبلاً تقریباً از دسته چک و لگد خورا بودم و الان نهایت سعیمه توی دسته های اوناییکه خودشون راحت تغییر میکنند باشم ،، قطعا تغییر وقتی شرایط بهتره، راحت تر و پر بازده تر خواهد بود.
سلام به جناب استاد و همه دوستان سایت هدیه زندگی من
من در ششمین روز تحول زندگی خودم هستم
استاد که میفرمایند شما از کدوم گروه هستید.من گروه دوم خودمو دیدم.فشار زندگی فوق العاده روی من و همسرم زیاده.از بدهکاری و قسط و بیکاری و همه چی.خودم خانه دار هستم.ولی از روزی که شروع کردم به نوشتن حال دلم خوبه و دلم روشنه.من این مسیرو ادامه میدم و به امید خدابه موفقیتای چشمگیر میرسم.فقط خواستم اینجا بگم چون میدونم خیلی از دوستانم اینجا وضعیت منو داشتن و الان خداروشکر به کمک استاد و قدرت خدا بهترینها نصیبشان شده.منم حتما تو مسیرم موفق میشم و موفقیت هامو با شما به اشتراک میزارم.بازم ممنونم از استاد پر توانم و شما دوستای خوبی که هر جا کم آوردم به من قدرت دادید تا ادامه بدم.
به امید روزهای زیبا
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام استاد جااااان
سلام به همه دوستان عزیزم
وای استاد چقدر تغییر کردم ،من جز اون دسته ادم هایی بودم که باید چک میخوردم
اولا استاد میخوام تشکر کنم ازتون به این دلیل که چقدر من تغییر کردم
من مدت ها توی شرایط کاری بودم که هیچ رشد مالی توش نبود،ولی ترس از تغییر،ترس از اینده ،کمال گرایی باعث میشد حاضر نشم ولش کنم
بعد از کلی پس رفت ،ولش کردم
یعد از اون تجربه های متعددی داشتم ولی باز هم بدلیل باورهای غلط نتونستم رشد مالی داشته باشم ولی حداقل جرات رها کردن رو پیدا کردم و اون تجربه ها در کنار اموزش های شما داره جواب میده
چون بالاخره راه باز میشه
وقتی حرکت میکنی و باورهای درست میسازی،جهان ازت حمایت میکنه و راه هایی برات باز میکنه که متحیرت میکنه
یا توی رابطه ،وقتی میبینی معیارهات با انچه میخوای ولی هست،متفاوته خوب بیا بیرون،
اصلا منتظر چه معجزه ای هستی اخه
پایه از پای بست ویران است
استاد الان با خودم میگم ،چرا فکر نمیکردم
چرا نمیدیدم واقعیت ها رو
واقعا با آموزش های شما اصلا آدم سابق نیستم
مدام کار میکنم روی خودم برای بالا بردن احساس لیاقت روی خودم
برای باور فراوانی
واقعا بسیاری از مسائل گذشته ام بدلیل این دو باور بوده تو وجودم
خوشحالم برای آموزش های بی نظیرتون
استاد مرسی که هستید
سلام استاد عزیزم وای ک من هدایت شدم ب سمت دیدن این فایل ک از نشانه دیروزم بود ک دیدم این فایل رو با نوشته آبی رنگ گذاشته کی تغییر کنیم
استاد من سال نودوشش ک دیالیز و شیمی درمانی میشدم یه تشنج کردم و حاصلش خرد شدن مهره های کمرم بود که تا وقتی میخواستن جراحیش)جراحی نهم و دهم ) کنن بهم یه نوع دارو مورفین دار به اسم بی دو یا B2 ک بصورت زیرزبانی من استفاده میکردم چند سال حدودا پنج سال کارم بود روزی یک چهارم زیر زبانم
بعد حتی اون موقع یسال بعداز جدایی از همسرم رفتم سر ی کار تقریبا نیمه وقت بود ک مرکز فروش دارو برای افراد معتاد بود ک یسال اونجا کار کردم و دیدم درگیر اون تله شدم و تغییری ندارم ی روز بخودم گفتم مهدی بیا امتحان کن میتونی ترکش کنی یا نه
منم اومدم یه روش رو یادگرفته بودم ب مرور ک اومدم قرص رو پودر یا خاکش میکردم و ذره ذره میزاشتم زیر زبانم و هفته ب هفته کمش میکردم و دقیقا پارسال بود یعنی این هفته یه ساله ک پاکم و بلاخره تونستم توی چهار ماه بزارمش کنار بعدش با فایل ها و سایت استاد اشنا شدم بعد از یه جایی فایلی از استاد بدستم رسید ک عبارات تاکیدی زیادی رو استاد داخلش گفته بودید و من هرروز گوشش میکردم یروز از سرکوچه رد شد دیدم سوپری محل کارتون چیپس و پفک پاره داره ازش گرفتم اوردم خونه روشون عبارات تاکیدی ک احساسم باهاشون عالی بود رو نوشتم مثل
“آگاهی خداوند در وجود من است و هر لحظه ایده های ثروت افرین در من جاری میشود”
استاد میخوندم و مینوشتم و تو اتاقم نصب میکردم رو دیوار یروز ب خودم اومدم دیدم من اون ماده مخدر رو ک فقط برای تسکین درد استخوانام مصرف داشتم رو کنار گذاشتم ( یه نکته بگم ک خالی از لطف نیست هم پدرم هم برادرم جفتشون اعتیاد شدید ب تریاک داشتن و دارن و اینکه من اونارو درس عبرت خودم میکردم میدیدم به واسطه مصرف تریاک چه لطمه های ب زندگیهاشون خورده و این موضوع باعث شد ک من بیشتر اراده داشته باشم برا ترک بی دو )
ی روز بخودم اومدم دیدم نه تنها تونستم تحمل کنم ک ترک کردم بلکه ذهنم به طرز معجزه آسایی باز شده و حل مسئله میکنه هر مسئله ای رو میدیدم بین چند ساعت تا یه روز یه ایده جهت حل اون مسئله بهم الهام میشع
مثلا تو حوزه ترافیک شهرم(همدان)
حوزه بیمارستان ها
حوزه پزشکان و مردم
ساخت وسایل پزشکی
اینستاگرام
شرکتهای ایرلاین
ساخت وسایلی برا راحتی مردم تو حوزه گوشی و مخابرات
مثلا یه کمپانی آمریکایی ک حوزه سلامتی و بهداشتی محصولات یونیک جهانی تولید میکنه چندتا ایده ب یکی از نمایندگی هاشون فرستادم و امسال دوماه پیش دیدم ک جدیدترین محصول شون یکی ازایده هام بود
و خیلی چیزای دیگه
ک تو شهرمون با یه مسئول صحبت کردم و ازینکه یه رقیب براش میبودم فقط ایده هامو رد میکرد
ولی خب بقول شما ایتاد این روند تکاملی میخواد طی بشه تا منم بتونم ایده هامو اجرایی کنم
من حتی الان توی اژانس بی سیم اپراتور هستم و دوماه مونده ب عید امسال 1402 رفتم شروع ب کار کردم نزدیک فروردین به مدیریتش گفتم چندتا ایده دارم برا بهتر شدن وضعیت اژانس ولی تمایلی نداشت اینکارو انجام بده
درکل خداروشکر خداروشکر واقعا خداروشکر بخاطر ترک اون دارو ک اینطور تونستم ذهنمو ایده پرداز کنم
سلام
من چه زمانی تغییر نکردم و شرایط بد شد؟
وقتی که اتفاقات تکرار شونده توی زندگی و رابطه ام با آدم ها اونقدر زیاد شد که به گریه افتادم که چرا فقط برای منه و از خداوند هدایت خواستم و به اینجا رسیدم الان در شرایط خوب و آرومی هستم تقریبا اما میدونم به محض اینکه من موقعیت جدید یا تضاد بیاد اون باور های محدود کننده دوباره اتفاق تکرار شونده به وجود میارن الان که تایم آزادی دارم از همه کس و همه چی دور شدم و با تمام قدرت دارم روشون کار میکنم تا تغییرشون بدم قبل اینکه جهان بخواد……به امید الله بتونم همشون تغییر بدم بزودی
شاد و سلامت:)
شکر خدای که هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست (گام 112)
من از وقتی با استاد آشنا شدم از رابطه م بعد از 20 سال تلاطم خارج شدم و سر کار رفتم و هر کجا سر کار میرفتم (رستوران) و میدیدم دیگه چیزی برا یادگیری من اونجا نیست و مسعول یک شیفت میشدم از اونجا خارج میشدم علارقم مخالفت صاحبکارو هیچوقت جایی ثابت نموندم و با هر جابجایی تجربیاتی عالی بدست اوردم علارقم سختیهای زیادی و گریه های زیادی که در مسیرم داشتم ولی اجازه ندادم در شرایط سخت بمونم و اکنون هم شغل خوبی دارم اما درامدم کم هست اونم برمیگرده به باورهای مالی ام ولی دوباره قصد مهاجرت به استان دیگری را دارم و میخواهم از صفر شروع کنم طبق الهاماتم و احساسم باید تغییر بدهم محل زندگیمو تا رشد کنم و به خواسته هام و احساسات خوب بیشتر برسم
با تشکر از استاد عزیز و بانو شایسته
سلام نمیدونم چطور بگم اما اول باید بگم چطوری دنیا جوری بهم سخت گرفت که مجبور به تغییر شغل شدم و با وجود همسر و فرزند این کار رو کردم 2 سال تو خونه مطالعه کردم و سخت کار کردم و با موفقیت تغییر شغل دادم و تغییر به موقعی که تو زندگیم داشتم همین اوایل امسال بود که دیدم نباید درآمدم تنها از یکجا باشه چون خداوند روزی رو میرسونه.
از یه آدم خوبی این حرف رو شنیدم که آدم باید کاسب باشه نه کارمند، گفتم چطور گفت کاسب روزیشو از خدا طلب میکنه و کارمند از رییسش و من الان به معنای واقعی کاسبم و از خدا روزی میگیرم.
امیدوارم همه ایرانیها به خودشون اعتماد داشته باشن و خوشبختی رو از خدا بخوان
موفق و پیروز باشید
به نام خدای مهربان
اولین تغییری که در زندگی ام به اجبار انجام شد ولی از آن استقبال کردم نقل مکان به تهران بود که تغییرات فراوانی را در زندگی ام موجب شد .
بعد از اینکه با تلاش فراوان موفق شدم به جایگاه مناسبی در رشته تخصصی ام دست پیدا کنم و به عنوان کارمند حقوق بالای دریافت کنم حسی در درونم نجوا می کرد که نباید کارمند باشی و حتما راههای بهتری برای بهبود شرایط هست لذا تصمیم گرفتم شرکت خودم را در سال 86 تاسیس کنم و لذا استعفا دادم و با دوستانم شرکتی کامپیوتری تاسیس کردیم که علارغم موفقیت در چند سال اول به دلیل اختلاف بین شرکا منحل شد !
پس از آن من نا امید نشدم و شروع به ارتقای توانمندی های خودم کردم و با تجربیات گذشته به سرعت پیشرفت کردم و از نظر مالی به جایگاه خوبی دست پیدا کردم اما فکر شرکت رهایم نمی کرد لذا دوباره در سال 92 با وجود اینکه مدیر انفورماتیک یک شرکت بزرگ بودم و درآمد بسیار بالایی داشتم استعفا دادم و در همان سال شرکت خودم را تاسیس کردم این بار تمام تجربیات گذشته چراغ راه من بود .
اکنون من در شرکت خودم کسب و کار خودم را دارم و هر روز در حال پیشرفت هستم . اما آگاه بودم که نواقصی در کارم هست لذا با کمک گروه استاد عباس منش و سایر منابع در تلاش هستم که کارم را توسعه دهم .
زمانهایی هم در زندگی بوده که به اجبار تن به تغییر داده ام مثلا سربازی که بعد ازاینکه غیبت خوردم رفتم و مجبور شدم چند ماه جریمه شوم . یا در مورد ادامه تحصیل هم چند سال تعلل کردم و زمانی که شرایط بر من چیره شد مجبور به ادامه تحصیل شدم و یا گواهینامه رانندگی را زمانی گرفتم که ناچار بودم و راه دیگری نبود .
خوش حال باشید .