می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 35
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خدمت استاد و دوستان گرامی.!
خدا رو سپاس میگم که باز من رو در مسیر شما هدایت کرد..زمانی که به این نتیجه رسیدم که باید قبل از اینکه اجباری باشه خودم رو خودم رو تغییر بدم..
چه از لحاظ فیزیکی و تناسب اندام ..، چه روحی و بالا بردن اعتماد به نفس و خود باوری ..چه زندگی برای آموختن روابط عالی در مسیر یافتن همسری ایده ال و دختری ایده ال شدن برای خانواده و
این فایل تون رو چندین بار هم گوش داده بودم ولی اون زمان شاید دنبال این تغییرات نبودم که کاملا حرف های استاد و حالشون رو رو درک کنم فقط تایید میکردم که چقدر حقیقت داره و من چند بار از این کارها کردم …
من فکر میکنم هرآن کس که در این سایت عضو میشه و از محصولات استفاده میکنه چه رایگان چه خرید، جزو گزینه آخر باشه .افرادی که خودشون طالب موفقیت هستند ودنبال تغییرن ..وللی حالا به هردلیل این موضوع رو متوقف کردن ، ترس یا کمبود اعتماد به نفس …
تازه فهمیدم دلیل اینکه تصمیم میگیریم ولی نمیتونم بهش متعهد باشیم کمبود اعتماد به نفس و باورهای محدود کندده ای هست که اکثریت داریم و تا زمانی به قول استاد اصل مشکل رو نپذیریم نمیتونیم اون رو تغییر بدیم و در فرکانس تغییر قرار نمیگیریم …
مثل الان که من دوس دارم تغییر در خودم و شرایط زندگی و روابطم ایجاد کنم و بارها و بارها برخورد میکنم به فایل هایی که در این مورد باهام صحبت میکنه ، چون در مدارش قرار گرفتم و الان معنی کلمه به کلمه استاد رو درک میکنم ..
منم دختری هستم که عاشق تغییر و رشد و پیشرفتم .اگه مدتی کارم یا زندگیم راکد بمونه خودم رو وارد یه چالش میکنم . بقول اطرافیهام سرم درد میکنه برا این تغییرات .چه کوچیک و چه بزرگ..از تغییر نحوه مطالعه ام گرفته تا تغییر شغل و روابط کاری و دوستان ..
نمیدونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه ولی اطرافم از خانواده و طایفه و دوستان از دسته افراد گروه اول و دوم زیاد دارم ،افرادی که که خودشون رو تغییر نمیدن تا جامعه اون ها رو اجباری تغییر بده .به آب باریکه نون کارمندی و شاگردی راضین و من رو مرتب سرزنش میکنن که چه کارهای داشتی و از بس بالاپرون هستی قدر ندونستی…
گاهی واقعا خودم رو جای اونها میگذارم میبینم چه موقعیت های خوبی دارند که میتونن برای خودشون بسازن ولی استفاده نمیکنن و ناراحت میشم از اینکه نمیتونم تغییری در سرنوشت شون ایجاد کنم…
بعد از دانشگاه بخاطر علاقه ای که به تامین درآمد خودم داشتم در یک موسسه بیمه بعنوان کارآموز مشغول کار شدم .کارآموزی که صرفا کارش این بود که یه گوشه بنشینه و فقط ببینه بقیه چکار میکنن ولی تو مدت سه ماهی که اونجا بودم تونستم جوری کار رو تو دستم بگیرم که زمانی هم که هیچکس نبود خودم انجام میدادم و اوضاع نامرتب اونجا رو به حد عالی تغییر دادم ..
زمانی که خوب مسلط شده بودم ، کار برام عادی شد ..دیگه هیچ هیجان و راز کشف نشده ای برام نداشت .اونجا برای اولین بار تغییر کاری رو شروع کردم ..
من عاشق پیشرفت بودم و انجا برام جایی برای پیشرفت نداشت .نهایتش یه مسئول بیمه میشدم و این راضیم نمیکیرد …
دوس داشتم اطلاعاتی رو که دارم به بقیه یاد بدم و از این راه درآمدی کسب کنم .چون 5-6 سال پیش هنوز موسسات آموزشی خیلی مسائل رو به یک دانش آموز نمیگفتن ..در یک موسسه آموزشی شروع به کار کردم .یکسال مشغول بودم و در این یکسال مربی نمونه معرفی شدم و بعلت اشتیاقم به علم آموزی و پیشرفت در دوره های دیگه ای هم که مهارت نداشتم هزینه دادم و شرکت کردم ..بعد از یکسال مجدد به یک مسیر یکنواخت رسیده بودم و به نظرم هیچ هیجانی نداشت برام
..دیگه اون شغل روح بیش فعالم رو ارضا نمیکرد چون روال روتین بود و من از روتین احساس دلمردگی میکردم و آینده خودم رو تو اون مسیر نمیدیدم .
تصمیم گرفتم وارد کارهای دولتی بشم.بصورت اتفاقی وارد دفتر اداری موقوفه منطقه شدم و سوال کردم نیرو میخوان یا نه و از همون لحظه شروع به کار کردم .
اوایل کار رو دوس داشتم چون پیچیدگی هایی داشت که نیاز به تمرکز داشت چون هواسم باید به 5 کار مختلف میبود و در ضمن کارمندهای قبل از من که در اون سمت بودن یکسری نامنظمی هایی ایجاد کرده بودن و کار رو پیچیده تر کرده بودن ..فکر کردم چطور میشه این محدوده کاری خودم رو مرتب کنم و شروع کردم به اعمال تغییراتی که هرزمان در موردشون ازم سوال کنن بلافاصله بدونم در حیطه کدام کاره و تمام نامه ها و پرونده ها رو دسته بندی کردم …سه تا مدیر داشتیم و از اینکه میدیدن کارشون رو تونستم روی روال بندازم و کار سه تا نیرو رو با شگرد خاص یکنفره کردم خیلی ازم راضی بودن و منم خوشحال بودم ..اونجا افرادی رفت و آمد میکردن که در حیطه زندگی و شغلی خودشون موفق بودن و این همنشینی با افراد موفق به من نیرو میداد .
شغلم یک شیفت بود و عصرا بیکار بودم .از اینکه میدیدم دارم عصر هام رو به بطالت میگذرونم ناراحت بودم تا اینکه به همرام دوستم در دوره های طراحی وب ثبت نام کردم .
صبح مشغول کار در موقوفه و عصرکلاس آموزشی …خوب بود تا جایی که استاد برنامه نویس بهمون پیشنهاد همکاری داد .دقیقا زمانی که من در موقوفه تثبیت شده بودم و شرایط فوق العاده عالی بود..کمی شرایط رو سنجیدیم پیشنهاد استاد رو قبول کردم با اینکه میدونستم تو این کار جدید تا مدتی هزینه زیادی ندارم ولی موندن تو موقوفه مساوی بود با یک زندگی معمولی بدون هیجان و پیشرفت و من اینبار هم در اوج خوشی جدا شدم و هوز بعد از 4 سال که با دوستان اونجا ارتباطی برقرار میکنم اعتراف میکنن به خوبی من کارمندی پیدا نکردن ..
تو شغل جدید در کنار استاد اونجور که فکر میردم خوب پیش نمیرفت .بعد از یکماه که پیشرفت قابل توجهی داشتم ایشون احساس ترس کردن که رقیب پیدا کنن و بنده رو در یک پروژه غیر از وب وارد کردن .شرایط بد بود چون کارم رو دوس نداشتم ولی به پولش نیاز داشتم چون وام داشتم ..همکاری داشتم بهم انرژی میداد و انرژی های اون که برگرفته از اساتید موفقیت بود و همچنین استاد عباسمنش باعث شد عصرا به طراحی وبم ادامه بدم ..
دیگه به اون شغل هم عادت کرده بودم چون تو دستم اومده بود اون هم تا حدودی طراحی بود (طراحی سی دی های مالتی مدیا ) و تونستم پروژه 8 ماهه ناتمامی رو که یک گروه 4 نفره روش کار میکردن و وسط راه ولش کرده بودن و کسی بهش امید نداشت رو 5 ماهه تنها تمام کنمو اعتماد مدیر جدید رو برای افزایش حقوق و عیدی و مزایا کسب کنم..در عین حال عصرها به عشق خودم میرسیدم ..
درگیر پروژه بودم که یه آگهی روزنامه دیدم که دنبال متخصص وب بودن .من تخصصی نداشتم ولی علاقه داشتم .دل به دریا زدم و زنگ زدم و گفت از فردا بیا .. باز قصه تکرار من ..رها کردن کار با درآمد بالا و وارد شدن در مسیری که نقطه صفر شروعه ولی ترجیحش میدادم به شغلی که درآمد داره ولی آینده و هیجان و پیشرفتی نداره ..
الان 4 سال هست در این شغل کم کم تثبیت شدم .به سمت مدیریت داخلی رسیدم و میتونم تغییرات دلخواهم رو در کاردلخواهم انجام بدم .دنبال هدف خاصی ام که نیاز به تغییر اساسی در ساختار شرکت داره نه تغییر شغل ( مثل تغییر استاد در سایت نه کلا منصرف شدن از اون ) چون واقعا هیجان و پیشرفتی که دنبالش هستم رو تو خودش داره فقط اراده خودم رو میطلبه که پا قدم بگذارم و اگر تا به اینجا نتونستم بخاطر باورهای نامحدودی بود که دارم ..
باور به اینکه حتما باید در همه زمینه ها عالی بشم تا دست به کار بشمم.
حتما باید سرمایه ای برای جذب نیرو داشته باشم ..
و باور ضعیف بودن خودم در اداره یک شرکت ..
که چون باور کردم مشکل از کمبود اعتماد به نفس خودم هست و باید خودم تغییر کنم تا شرایطم تغییر کنه قدم در مسیر خود باوری گذاشتم و خدا هم کمکم کرد و با تخفیفی که در هزینه خرید بسته اعتماد به نفس نصیبم شد ان شالله به زودی نقاط ضعف خودم رو کاملا پیدا میکنم و قوی تر قدم در راهی که میخوام میگذارم …
برای همه تون از خداوند بهترین آرزو ها رو میخوام .روزتون خوش
با سلام این فایل منو عمیقا به فکر فرو برد و باعث شد به گذشته برگردم گذشته ای پر از اشتباه،زمانی که دوسال از بهترین سالهای عمر م را در دام عشقی پوچ و بی اساس گذراندم و عاقبت نیروی عظیم الهی که بهتر از من خوب و بد را تشخیص میداد یا بهتر بگم جسارت بیشتری نسبت به من داشت ما را جدا کرد و من با کوله باری از غصه رها شدم ، آغاز هرکاری برام سخت بود متأسفانه با دیدن این ویدیو فهمیدم که در دسته افرادی بودم که علی رغم استعدادها و توانایی ها ومهارتهای زیادی که داشتم همیشه ترس زیادی از تغییر همراه تصمیماتم بود تا جاییکه می ترسیدم برای کاهش وزن اقدام کنم چون می ترسیدم که نتوانم گرسنگی را تحمل کنم حتی زمانی پروانه وکالت گرفتم خوشحالیم مدت زیادی طول نکشید چون شروع کار جدید سخت بود نمی توانستم نقش خود را تغییر دهم و از دختر خونه به یک وکیل با یک کار با کلاس پردرآمد تبدیل شوم و هشت سال در این نتوانستن ماندم و دست و پا زدم اکنون که حدود یک ماهه عضو سایت شما شدم بحدی تغییر کردم که گاهی از شدت سپاسگزاری بابت اینکه یکبار اتفاقی یک فایل از استاد به دستم رسید و آغاز مسیری شد در زندگیم که همیشه به دنبالش بودم گریه میکنم درسته که اول راهم اما همینکه جاده درست راکنم پیدا کردم سرشار از موفقیتم و قصد دارم در کنار استاد به بالاترین درجات برسم
با سلام خدمت آقای عباس منش و همکاران , من حدود یک سال پیش با برنامه شما آشنا شدم هرزگاهی به فایلها گوش میکنم ولی متاسفانه نمی تونم خودم تغییر بدم واز تغییر ترس و واهمه دارم لطفأ راهنمایی کنید
با سلام به همه دوستان و گروه تحقیقاتی عباس منش و استاد عزیز من تغییری که در زندگی خودم دادم از 3 سال پیش با اشنا شدن با قانون جذب و این 3 ماه اخیر اشنا شدن با سایت شما بوده که این 3 4 ماه واقعا من رو داقون کرد تا اون 3 سال چون حرف های استاد چکیده مطالب است و دقیقا دست روی جای میگذاره که باعث پیشرفت میشه و تغییر باورها اعتقادات دانستنی ها و اون چیزهایی که حتی از جونتم برات مهم ترن سخت بود برام عوض کردنش خیلی سخت “اما من برای درک بهتر خدا ایمان نعمات دنیا و اینکه دیگر به خاطر ندونم کاری های خودم از خداوند شاکی نشم و ادعام نشه گه خدا سخت گیره و ظلم میکنه و بتونم راهی رو برم که او خشنود بشود از من ” لا الله الا انت سبحانک انی کنت من ظالمین”.و تغییری که جهان مرا مجبور کرد همین همین طی 15 روز پیش این بود که اهدافی رو برای خودم ایجاد کنم که شور و شوق اشتیاق و هیجان رو به زندگیم وارد کنه چون من چند بار با حرف های استاد با عزم و اراده قوی برای تحقق یافتن خواسته هام رفتم جلو و بعد یک دفعه ای نشانه ها نا پدید میشد و ان اخرین شگستی خوردم به تاریکی ذهن وناامیدی رسیدم چون دیدم باید قوی تر کام بردارم یعنی یکی از محصولات استاد رو بخرم بر حسب نیازم و از اونجایی که پول نداشتم و تحملم بعد از اون اتفاقات کم شده بود دیکه ترسو شدم و ندانسته رها کردم اهدافی رو که باعث انگیزه ام شده بود برای حرکت و از اون موقع بود که همه چیزم تاریک شد و ندونسته من تبدیل به یک مرده شدم تا این که هر روز که میگذشت من میدیدم زندگیم داره بدتر میشه از درگیری ذهنی بگیر تا مشاجره با خانواده خیلی مشگلات دیگر ومن میتونم بگم که گوشیم خراب شد غرض دار نبودم شدم و این ضربه اخر موتورم بود که پلیس راهنمایی و رانندگی عزیز اون گرفت و بعد من یه هو به خودم امدم که چی شده که همش اتفاقات بد برام میفته تو همین افکار بودم که همین جوری برای یک کاری رفتم تو جمیلم و این فایل اخری استاد رو دیدم که گروه تحقیقاتی عزیز شون برای من فرستاده بودن و من در اون فایل فهمیدم از نظر خودم که ادم دل مرده به دلیل غم و اندوهی که داره جهان و قوانین هم اطاعت میکنن و غم بیشتر بهش میدن غرض دار شدن خراب شدن گوشی موتور پارکینک رفتن و … ولی وقتی اهدافی داشته باشی که صبح تو رو با هیجان و شور و اشتیاق و امید به اینده ای بهتر از خواب بلند کنه ایجوری که روز به روز رو به جلو میروی و پیشرفت میکنی پولت زیاد میشه ایمانت بهتر میشه و در نعمات افزون میشن
یه سلام گرم و پرانرژی خدمت استاد عزیزم و همچنین اعضای محترم گروه
یه حس قوی از دیشب بهم میگفت بیا نظر بزار و از خودت بگو.البته مشکل کوچیکی پیش اومد ولی امشب بلاخره تونستم بیام بنویسم.خیلی انرژی دارم تا حرفامو بهتون بگم تا شما هم با ایمان بیشتری هم مسیر موفقیتتون و هم مطالب استاد رو پیگیری کنید.
من یه مدتیه که فایلهای استاد رو همش گوش میکنم و حتی شبا موقع خواب فایلهارو میزارم پلی بشه تا وقتی که میخوام بیدار شم همینطور گوش میدم.با آمدن دوره راهنمای عملی هم اتفاقات خوب و عالی برای کسانی که خریدند و هم برای من که تهیه اش نکردم داشت.حالا چرا برای من؟چون تعریفهای استاد رو که از دوره شنیده بودم بسیار مشتاقانه منتظر آمدنش بودم و وقتی جلسه ای تازه می آمد سریع متن توضیحات جلسه رو میخوندم و بعد مدتی یه فکر اومد به ذهنم که متن جلسات رو با صدای خودم ضبط کنم و هرشب گوش کنم.و نظرات دوستان رو هم میخوندم و میخونم که بسیار کاربردی و جذاب و پرانرژی و حاوی مطالب و توصیه های نابی بود و هست.واقعا عاشق خوندن نظرات دوستان شدم در صورتی که قبلا واقعا خوندن نظر واسم سخت بود ولی با این دوره علاقه ام به مطالعه و فکر کنم حتی سرعت مطالعه ام افزایش پیدا کرد.از همه دوستانی که در این دوره نظر گذاشتند سپاسگزاری میکنم که از تجربیات گرانبهای خودشون با ما در میان گذاشتند.
این دوره اینقدر انرژی بالایی داره که من که هنوز تهیه اش نکردم اینقدر حالمو خوب کرده و کلی دیدگاه تازه بهم داده.البته امیدوارم سریع تر تکامل ام رو طی کنم تا بتونم این دوره رو تهیه کنم چون واقعا فوق العادس.واقعا بینظیره.
اصلا این مدت روزم اگه با استاد و فایلاشون و سایت سر نشه نمیشه و واقعا دارم سعی میکنم باورهای خوب در خودم بسازم و به این قضیه اقرار کردم که باورهای مخرب بسیاری دارم که همین امروز یکدفعه یکیشون آمد تو ذهنم و میخواست سریع بره قایم شه که من مچشو گرفتم ولی اون مقاومت کرد و رفت ولی سریع رفتم بگردم ببینم استاد فایلی در این باره دارند که خدا رو شکر سریع یاد فایل ما خالق زندگی خود هستیم افتادم و نگاهش کردم با دقت بیشتر و تصمیم گرفتم تا بیشتر و بیشتر گوشش کنم.البته یه ایده که هم که به ذهنم رسید و فکر کنم دوستان هم پیشنهاد داده بودن این بود که قسمتهای باورساز فایلهارو جدا کنیم و میکس کنیم و گوش کنیم هزار بار.که البته در حال انجامش هستم.
تو این مدت که این کارهارو میکردم اتفاقات خوب و بدی برام افتاده که همشون به هم مربوط بوده و البته از جایی این اتفاقات شروع شد که تصمیم به انصراف از دانشگاه(که ترم یکش رو تموم کردم) و رفتن به سربازی(که یه حسی بهم گفت برم به نفعمه در حالیکه قبلا به شدت از سربازی رفتن میترسیدم) گرفتم.
یه ایمانی درونم بوجود آمد که منو به این کار ترغیب میکنه.و واقعا تصمیم گرفتم تا پلهای پشت سرمو خراب کنم و سرب هایی که به پام بسته بودم رو از پام جدا کنم تا پرواز کنم.واقعا خودم هم برام عجیبه که منی که اینقدر ترسو بودم حالا همچین تصمیم بزرگی گرفتم و اینقدر هم شجاعت و ایمان و توکل دارم.واقعا این شجاعت و ایمان و توکل تاثیر بهبود باورهامه و از این بابت اول از خدا و بعد از دست خدا یعنی استاد عزیزم تشکر میکنم.
از وقتی این تصمیم رو گرفتم احساس قدرت میکنم و نشونه هایی رو خدا بهم نشون داده که دیگه ایمانم رو به این مسیر بیشتر میکنه.مثلا یه روز از محل تمرین و بعد تمرین پیاده برمیگشتم خونه که تو راه از یه جایی میخواستم مسیرمو عوض کنم و وارد یه مسیر دیگه بشم که حسی بهم گفت همین مسیر رو ادامه بده.تو مسیری که میرفتم یه نفری ایستاده بود که معلوم بود منتظر کسی هست.من دوبار با این فرد چشم تو چشم شدم و جالبه اون منو شناخت ولی من اونو نشناختم و وقتی بیشتر توضیح داد متوجه شدم کیه و با هم شروع به صحبت کردیم.بدون هیچ مقدمه ای گفت فلانی(دوست مشترکمون) از سربازی آمده و فلان و فلان.
بعدا که فکر کردم و همچنین میدونستم هیچ چیز اتفاقی نیست به خودم گفتم حتما یه نشونه ای تو این قضیه هست و باید بفهمم چیه.
به نظرم اومد که با این نشونه خدا میخواد بیشتر بهم تاکید کنه که باید برم سربازی.بعد به فکرم اومد که برم و با همون فلانی صحبت کنم و ببینم سربازیش چطوریه و چه کار کرده.بعد با اون بنده خدا که وارد صحبت شدم و گفت که من خیلی سربازیم راحته و با لباس شخصیم و فلان و از تصمیمم بهش گفتم گفت خواستی دفترچه رو ارسال کنی بهم بگو تا کاراتو ردیف کنم.
اصلا مونده بودم همینجوری.یه احساس شادی باحال از اینکه خدا داره منو هدایت میکنه با دستانش منو فرا گرفته بود.واقعا به این قضیه بیشتر پی بردم که اگه فقط روی خدا حساب باز کنی خدا بدجوری حمایتت میکنه و بهت کمک میرسونه.
همینطور نشانه ها بیشتر میشد و هرروز من با اتفاقات جالبی روبرو میشدم و الهاماتی بهم میشد که واقعا وقتی بهشون عمل میکردم میفهمیدم چه کار خوبی کردم.
حالا اتفاق بد رو بهتون میگم چی بود که برام افتاد.من تو تیم فوتبال منتخب استان سیستان و بلوچستان فعالیت میکردم تا همین چند روز پیش و روز آخر قرار شد تا بهمون خبر بدن تا بریم برای مسابقات کشوری.ولی به من خبری ندادند و متوجه شدم که خط خوردم.احساس بدی بهم دست داد ولی از طرفی یه حسی بهم میگفت آروم باش.شب که خوابیدم یه خواب هم دیدم که بیشتر بهم آرامش داد.تو خواب یه کلمه بسیار تاکید میشد.طلاق.به معنیش که فکر کردم متوجه شدم منظور رها کردنه و فهمیدم باید رها کنم این مشکلو و به خدا بسپارمش و حتی برای عید برم سفر.حالا که دارم مینویسم حس عجیبی آمده سراغم.بیشتر به این پی بردم که خدا در هر لحظه از طریق خواب الهامات نشانه ها و … با ما حرف میزنه.
البته این اتفاق درسهایی برام داشت از جمله اینکه باید بپذیرم که مسئول این اتفاق من هستم و من خودم با فرکانس هام این شرایط رو بوجود آوردم و واقعا این رو پذیرفتم.و همچنین بهم هشدار داد که باید بیشتر و با جدیت تر روی باورهایت کار کنی و البته پیامهای دیگری که برام داشت.
الان که تقریبا دو روز از اون اتفاق به ظاهر بد میگذره بسیار خوش حالم و پرانرژی و عالی.اصلا اون اتفاق دیگه برام پررنگ نیست بلکه درسهایی که ازش گرفتم پررنگه.
یه درس جالبی دیگه ای که از این اتفاق گرفتم این بود که اینقدر تغییر نکردم تا جهان منو وادار به تغییر کرد در رویه ای که پیش گرفته بودم.پیغام جهان برای من اینه که باید یه چیزایی رو تو خودت یعنی باورهاتو تغییر بدی تا موفقیت دلخواهت حاصل بشه.واقعا خدا رو شکر میکنم بابت همین نشونه ها و پیغامهای جهان.
دیروز که دنبال فایلی میگشتم از استاد که نگاه کنم چشمم به همین فایل افتاد و نگاهش کردم و جالبه بعدش هم فایل دیگه مربوط به همین قضیه رو یعنی کی تغییر کنیم رو دیدم.
وقتی فایل این جلسه رو دیدم گفتم حتما باید تمرینشو انجام بدم و انجام دادم.حالا هم با شما به اشتراک میزارمشون.
“تمرین”
1-چه تغییری را در زمان مناسب در زندگی خود ایجاد کردید و 2-چه زمانی جهان، با سختی و مشکلات فراوان، شما را مجبور به تغییر کرد؟
در مورد سوال اول به نظرم همین که تصمیم به رفتن به سربازی گرفتم یه تغییر در زمان مناسبه که کلی اتفاق خوب واسم داشت.
در مورد سوال دوم: من تو دوران تحصیل دبیرستانم آنقدر درس نخوندم و بهه برنامه هام عمل نکردم و تغییر نکردم که در نهایت باعث شد تا آخر سال اخراج بشم و به یه مدرسه کوچکتر و با افرادی با سطح فکری پایین تر برم برم ولی اینو بگم که این اتفاق بسیار به نفع من تمام شد.
تو فوتبالم هم همین چند ماه پیش اینقدر تغییر نکردم و جاهایی که باید حس خوبمو حفظ میکردم نکردم یا اصلا حسمو خوب نمیکردم که جهان هرروز منو با اتفاقات بدی روبرو میکرد و حسم بدتر میشد و باز اتفاقات بدتر تا بلاخره رویه ام رو تغییر دادم و اوضاع بهتر شد.
در کل دوستان خدا مارو هر لحظه هدایت و حمایت میکنه فقط ما باید حسش کنیم باید بشنویم حرفاشو باید ببینیم رهنمودهاشو باید با زبون تایید کنیم نشانه هارو و باید الهامات رو قبول و بهشون عمل کنیم.
خیلی خیلی خیلی خوشحالم از اینکه آمدم با شما دوستان صحبت کردم و کلی مسیری که آمدم برای خودم هم یادآوری شد و کلی قوانین تو ذهنم تثبیت شد و باورهام قویتر شدن و کلی راه رو با این کارم برای نعمتهای بیشتر خدا باز کردم.
سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزرم و سپاسگزارم از خدای وهاب و مهربون و رزاقم.
برای استاد عزیز و کاربران سایت آرزوی سلامتی شادی و ثروت میکنم.
در پناه خدا شاد شاد شاد شاد باشید.
سلام
استاد از این مطلب بسیار استفاده کردم خیلی عالی بود.
خود من یک فرد بدنبال تغییری هستم از تغییر و پیشرو بودن لذت می برم و خیلی خوشحالم که با شما به عنوان یک فرد پیشرو آشنا شدم خیلی عالیست. خدا رو شکر می کنم.
من حدود 8 سال پیش در حوزه تحقیق موقعیت خوبی داشتم ولی همان موقع تصمیم به تغییر گرفتم به دنبال آرزویم که داشتن یک کسب و کار برای خودم بود رفتم وارد اتاق بازرگانی تهران شدم و با دوستان جدیدی آشنا شدم بانوان کارآفرین و بازرگان، در ابتدا فهمیدم من برای تبدیل شدن به فردی با چنین ویژگیهایی لازم است خیلی تغییر کنم برای این تغییر رفتم ادامه تحصیل دادم و همزمان روی زبانم کار کردم و بعد از آن شروع کردم به استفاده از موقعیت رفتن به سفرهای خارجی هنوز هم خیلی از افراد تازه کار حوزه کسب و کار از شروع این کار وحشت دارند ولی من شهامت به خرج دادم و با وجود چالشها نهراسیدم و جلو رفتم کلی دوستان خارجی گرفتم و چه حرکتهای زیادی کردم از حدود دو سال و هفت ماه پیش که دوباره روی موسسه ام بعد از دوران ادامه تحصیل و مطالعه و تحقیق متمرکر شدم تصمیم گرفتم کسب و کارم را بین المللی کنم که این اتفاق در حال رخ دادن است و یک کارگاه بین المللی در خارج از ایران برگزار کردم باز هم چالشهایی پیش آمد ولی ادامه دادم استقامت به خرج دادم این بار موقعیت کسب و کارم در حال تثبیت شدن است تیم خیلی عالی تشکیل دادم. این مسیر را ادامه می دهم خیلی عالیست از تغییر و پیشرفت لذت می برم.
الان که خود را با ده سال پیشم مقایسه می کنم اصلا قابل مقایسه نیستم الان یک کسب و کار دارم با تیم خوب در حوزه هایی حرفهای زیادی برای گفتن دارم که بی مانند است ولی یاد گرفتم که دائم استانداردهای بالاتری برای خود تعیین کنم و از این کار لذت می برم بسیار هیجان انگیز است.
از خداوند سپاسگزارم که هدایتم کرد و با مجموعه گره تحقیقاتی عباس منش آشنا شدم.
الان دلیلی که باعث شدم بخواهم تغییر کنم وابستگی من به هدفی بود که حدود 5 سال است به آن نمی رسم . فهمیدم اگر با ایمان از خدا می خواستم همان بار اول بهش اعتقاد و اطمینان داشتم بهم میداد . به جای اینکه هر روز با ناامیدی و افسردگی رفتار کنم . نزدیک یک هفته است که باور کرده ام خدا خواسته ام را بهم داد و در زمان مناسب اجابت می کند اگر 5 سال پیش همینو باور می کردم زودتر بهم میداد .در این مورد من جزو گروه دوم هستم. تا فشار و سختی از همه جوانب بهم وارد نشد نفهمیدم.
اما مواردی هم جزو رده چهار بودم زمانهایی که بسیار شتابزده مخصوصا در روابط عاطفی ام رفتار می کردم و فورا انها را تمام می کردم که بعد ها که با تجربه تر شدم فهمیدم بایستی صبوری بیشتری می کردم . اما الان برایم مهم نیست چرا که فکر می کنم به صلاحم بوده این ادم های زیر متوسط از زندگیم کنار بروند و به دنبال آن خواسته ها و ملاک هایم را تشخیص دادم الان می دانم از زندگی آینده ام چه می خواهم چرا که ادم های کوچک و متوسط بهم یاد دادند چطور بلند نظر باشم و برای خودم به دنبال عزت آرامش و زندگی زیبا باشم . بدون این که فشاری به خودم وارد کنم همه خواسته ها و درخواسته هایم را مجسم و باور می کنم و باور کردم خدا هم سختی های زندگی را بهم نشان داد که به دنبالش راه حل درست را خودم بیابم .
راستش الان به نظرم بهتر است انسان جزو رده سه باشد نه خیلی از این شاخه به ان شاخه بپرد نه خیلی دیر از زندگی درس بگیرد.
دروود به گروه قدرتمند عباس منش
من الان این کلیپ رو دیدم. و خیلی متحیر شدم.
واقعا عالیه. عالی.
خداروشکر میکنم که الان متوجه شدم منم جزو گروه چهارم هستم.
من متولد 1368هستم. از کودکیم هیچوقت خودمو محتاج پول نمیدونستم.بخاطر همین هم هرشغلی که توی مسیرم قرار میگرفت رو میرفتم.
از فروشندگی و برق کشی ساختمان بگیر تا کارگری توی کازخانه های بزرگ.
کلا هیچوقت برای پول کار نکردم و هرجا هم که میرفتم، خیلی خیلی موفق بودم تا حدی که زمان استعفام، همکارانم خیلی ناراحت میشدند.
نمیخوام زیاد به گذشته برگردم. سال 86کار خرید و فروش تلفن همراه رو شروع کردم. بعد از شش ماه دیدم این شغل منو ارضا نمیکنه. بعدش رفتم برق کشی ساختمان. اونجا هم به همین صورت بعد از یه مدتی ترک کردم. بعدش رفتم کارخانه خودروسازی تکنسین برق شدم اونجا رو هم ترک کردم و رفتم خدمت سربازی. جالب اینه که در کنار این شغل ها، من دانشگاه هم میرفتم و کاردانی الکترونیک گرفتم.
خدمت سربازی هم بسیاربسیار عالی بود و موفقیت های زیادی داشتم. خیلی سریع ارشد یگان شدم. همزمان یک وظیفه خیلی عالی و راحتی داشتم. که حتی نگهبانی و رژه نداشتم. کلا یه سر و سامان کلی دادم اونجا رو. خداروشکر.
دقیقا بعد از دو روز که خدمتم تموم شد، به سرکار جدید رفتم. کارخانه تولید درب و پنجره دوجداره. اونجا هم خیلی سریع به مقام و پست عالی رسیدم با حقوق خوب و همزمان دانشگاه هم رفتم برای کارشناسی حسابداری.
دانشگاه رو تمام کردم و دیدم از کارم راضی نیستم. دوست داشتم خودم تولید داشته باشم.
اومدم بیرون و تولید توری های مدرن رو راه انداختم و همزمان مغازه ای برای فروش توری، درب و پنجره و لوازم مصرفی دوجداره.
الان هم میخوام کارمو وسعت بدم و برای پیشرفت بیشتر حرکت کنم.
اگه بخوام به صورت خلاصه بگم، به نظرم من جزو گروه چهارم هستم. تا الان هیچ سختی و مشکلی منو مجبور به ترک اون شغل نکرد. من خودم به این نتیجه میرسیدم که جام اینجا نیست و لیاقت من بیشتر از اینهاست.
واقعا خدارو شکر میکنم. خدایا ممنونم ازت
از شما هم ممنونم که باعث شدید من نگاهی به گذشته ام داشته باشم.
خدایا شکرت
الان میبینم که دقیقا سختی ها و مشکلات باعث پیشرفت من میشن. باعث میشن تا من قدم بعدی رو بردارم و به فکر راه حل بیوفتم.
کلا چالش ها هستن که منو به پیشرفت وا میدارن
با سلام خدمت تمام دوستان هدفگرا واستاد ارجمند جناب عباس منش دوستان مطمعنا قبل از اینکه اطلاعاتی در رابطه با قانون افرینش کسب کنیم اتفاقاتی برای همه ما افتاده که ما دلیل واقعیشو نمیدونستیم اما پس از اشنایی با این قانون به راحتی میتونیم دلیل خیلی از اتفاقات زندگیمونو درک کنیم .مثالها و اتفافات کوچک وبزرگ در زندگی بنده زیاد اتفاق افتاده اما چیزی که چندین ساله دنمبالشم این بوده که بتونم این قانون رو به درستی تحت کنترل خودم بگیرم و توی زندگیم پیاده کنم چون باور بسیار قوی در این مورد دارم.در عین حال که اینو فهمیدم که کار راحتی نیست و این باعث شد که در مواقعی که بنده به قول استاد عباس منش در فرکانس درست بودم اتفاقات مثبتی برام رخ بده و بالعکس .همیشه یکی از بزرگترین سعوالات در ذهنم این بود که چرا با اینکه اطلاعات زیادی در این رابطه دارم اما به موفقیت های قابل انتظارم نرسیدم .البته موفقیت های خوبی رو هم کسب کردم که همش نشات گرفته از تغییر باورام بود به عنوان نمونه ادامه تحصیلاتم در رشته ی دیگری و کسب رنکینگ یک دانشگاه و اتفاقاتی از این دست اما این سقف رویاهای من نبود دنبال ارزوهای بزرگتری بودم هرچند که معتقدم این اهداف و ارزو ها نیستند که بزرگ یا کوچکند بلکه این انسانها هستند که بزرگ یا کوچکند .بگذریم من چندین سال قبل با این مقوله اشنا شدم ودر سمینارهای اساتید دیگر شرکت کردم و فایل های تصویری این دوستان رو نیز تهیه کردم و بی نهایت سپاس گذاری میکنم از این اساتید و اما در مورد استاد عباس منش چیز هایی رو شنیده بودم ولی هیچ گاه به دنبال اشنایی با ایشون و پک اموزشی ایشون نرفتم تا اینکه چند وقت پیش به صورت اتفاقی در اینترنت با فایل های تصویری استاد برخورد کردم و پس از اینکه چند فایل رو نگاه کردم بسیار ترغیب به دیدن بقیه فایلها شدم و شروع به دانلود کردم والان بسیار خوشحال و راضیم از اینکه با ایشون و تفکراتشون اشنا شدم تازه عضو سایت شدم و قصد دارم که پک اموزشی استاد رو تهیه کنم و مطمعن هستم که اطلاعاتی رو که قبلا کسب کردم رو اصلاح و تکمیل میکنه و بسیار از این موضوع خوشحالم و لازم دونستم که در اینجا مطلبی رو بنویسم و ازاستاد ودوست و برادر گرامی خودم جناب اقای عباس منش تشکر ویزه ای داشته باشم.و در پایان شعر زیبای مولانا رو تقدیم همه ی دوستان میکنم. ای نسخه ی نامه ی الهی که تویی ای ایینه ی جمال شاهی که تویی بیرون زتو نیست انچه در عالم است از خود بطلب هر انچه خواهی که تویی
باسلام و احترام محضرتان
تشکر بابت مطالب زیبا
بازم بسیار قدرتمند ظاهر شدید
سایت بسیار زیبایی دارید..
قالب سایت هم خیلی زیباست
افتخار ما آشنایی با شماست
امیدواریم روزی باشما همکاری کنیم
باسپاس بیکران