می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 39 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام یگانه بخشایش گر نظام افرینش-سلام به همگی و استاد عزیز
خداوندرو شاکرم که امروز دوباره یکی از زیباترین پاسخ های خودشو درمورد سوالم به من عطا کرد.
این جواب امروز یکدفعه بهم الهام شد و دوباره باز هم قانون جذب و سیستم فوق هوشمندی که بر جهان حاکمه.
یک جواب قاطع و کلی برای این سوال, قانونی هست که همگی باهاش زندگی میکنیم””قانون جذب””
یعنی چی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
اگر چیزی رو دوست داشته باشیم و در ارامش و بدور از اجبار و با حالت مثبت و میل اون رو بخوایم دقیقا داریم قانون جذب رو بکار میبریم و اونطوری که دوست داریم به طور کامل و حتی بهتر اتفاق می افته و ازش لذت میبریم,
ولی اگر برای فرار از چیزی یا از سراجبار مجبور باشیم تغیر کنیم دقیقا داریم با حالت منفی و رنج اون خواسته رو جذب میکنیم که 3 پایان در انتظارمونه: 1-یا کاملا منفی نتیجه میگیریم چون به صورت و حالت منفی داریم بسمتش حرکت میکنیم-2اصلا نتیجه ای نمیگیریم و فقط شرایط سخت تر میشه و از ادامه ناامید میشیم و رهاش میکنیم-3نتیجه میگیریم ولی بصورت ناقص و با بی میلی و رنج و صرف انرژی زیاد.
باتوجه به اینکه قبلا هم دراین مورد کامنت گذاشته بودم امروز این جواب به ذهنم رسید,دوست داشتم باهاتون درمیون گذاشته باشم.برای همگی قانونمند زندگی کردن در این نظام هوشمندوقانونمند را خواستارمباتشکر
مرسی دوست عزیر
با سلام
من همواره برای رشد شخصیت خود در تلاش بودم.مطالعه و مرور تجربیات خودم و اطرافیان همیشه در این زمینه الگو و راهنمای من بوده.اما در زمینه کسب و کار و درامد خیلی فعال نبودم تا اینکه وارد بازار کار شدم.تا به امروز که در سی سالگی هستم احساس رضایت از موقعیت شغلی ام ندارم ،و با وجود اینکه کار دلخواه ام رو دارم ،خودم رو لایق موقعیت مالی خیلی بهتر می دونم. و برای رسیدن به ان از هزینه کم و وقت ام مایه می گذارم.تغییر همیشه یک محرک درونی می خواد.یعنی تا زمانی که عوامل بیرون بر درون و افکار تو اثر نگذارند،حرکتی صورت نمی گیرد.اما مسئله اینجاست که کی و کجا این عوامل سر راه شما قرار بگیرند و شما بستر ان را داشته باشید یا خیر.من با این جمله تکان خوردم.”اگر شما آرزو های خود را بر آورده نکنید،یک نفر شما را استخدام می کند که آرزو های او را محقق کنید”
از شما استاد عزیز ، همچنین دوستان خوب گروه ممنونم
با ارزوی بهترین ها در پرتو لطف الهی
سلام به گروه تحقیقاتی عباس منش و همچنین دوستانم در این سایت
چه تغییری را در زمان مناسب در زندگی خود ایجاد کردید ؟
در این مورد میخوام درباره سالی در زندگیم صحبت کنم که اعتقاد دارم که تحول کلی در روح و روان و شخصیتم به وجود اومد .سالی که من برای کنکوراماده میشدم .من از بچگی تا اخر دبیرستانم خیلی خیلی کم پیش میومد که تو خونه درسی بخونم و همیشه با گوش دادن سر کلاس یا حتی اخر ترم نمره میگرفتم .حتی بعضی درسهای اساسی بود که به خاطر دغدغه هام اصلا سر کلاس گوش نمیکردم و همیشه اخر ترم میخوندم و فقط برای امتحان حاضر میشدم و هیچی از اون درس متوجه نمیشدم .دوره پیش دانشگاهیم وقتی که زمان کنکور فرارسید. کنکور دادم و رتبه ام بد نبود و میتونستم دانشگاه قبول بشم و خانوادم هم مشکلی نداشت اوضاع خوب بود ولی اون چیزی که من میخواستم این نبود و یه حسی بهم می گفت که تو بهتر از این هستی.به همین خاطر اون موقع تصمیم گرفتم که تغییر کنم و اون سال یه تحول بزرگ در زندگیم بود .طوری که تمام افکارم و روحیاتم تغییر کرد . دیدم نسبت به زندگی و همه چی تغییر کرده بود و حالا من هدف های بزرگی داشتم که میخواستم بهشون برسم . یکی از اون هدف ها کنکور و دانشگاه مدنظرم و رشته ی دوست داشتنیم بود .تصمیم گرفتم و بهش رسیدم .اون سال برای خودم برنامه ریزی کردم ومنظم درس خوندم .سعی میکردم درس هارو مفهومی بخونم و خلاصه نویسی میکردم و خیلی از درس هارو با اینکه جزوه یا کتاب خوبی براشون نداشتم خودم یاد گرفتم .با علاقه و بدون اینکه به خودم سخت بگیرم درس خوندم و از خداوندم خیلی کمک گرفتم .من واقعا از خدا میخواستم که کمکم کنه که به هدفم برسم .چون با فکر کردن به هدفم خوشحال میشدم و حس میکردم که راهم درسته.همه چی هم برام جور نبود مثلا خیلی وقت ها بود که نمیشد واقعا توی خونه درس خوند یا خیلی چیزای دیگه ولی من به تلاشم ادامه دادم من واقعا تلاش کردم.نمیخوام بگم خیلی اسون بود اما برای من تجربه شیرینی بود.اون سال من با اینکه با دوستانم که از لحاظ درسی خیلی از من قوی تر بودند وباهم به یک کلاس مشترک رفته بودیم ؛ کنکوردادم ؛ من تنها کسی بودم توی اون جمع که یکی از دانشگاه های سراسری تهران و بخش روزانه رشته خودم قبول شدم و رتبه ام 1/3 شد.خیلی حس خوبی بود وقتی دیدم که همونی شد که فکرشو میکردم.من دانشگاهی قبول شدم که در رشته من یکی از بهترین ها وقطب علمی این رشته بود.وقتی که صفحه سازمان سنجش بالا اومد ومن ومادرم دیدیم که همون جایی قبول شدم که میخواستم ؛خدارو شکر کردم وازخوشحالی فریاد کشیدم .مادرم خیلی خوشحال شد و بهم تبریک گفت وخدارو شکر میکرد. پدرم بهم گفت :افرین دخترم تلاش کردی و به خواستت رسیدی .حس میکردم موفق شدم .مثل یه پرنده بودم که پروازو یاد گرفته ومیتونه از همه مناظر زیبا که تا حالا ندیده بود لذت ببره….الان من ترم 6 هستم و یکی از بهترین های رشته ام و واقعا از دوران تحصیلم لذت میبرم و خدارو بسیار شکر میکنم که همیشه کمکم کرده و همراهم بوده و خیلی خوشحالم که منو با سایت گروه تحقیقاتی عباس منش اشنا کرد که یه بار دیگه بهم یاداوری کنه که منو خیلی دوست داره و همیشه کمکم میکنه حتی از جایی که فکرشو نمیکنم …ممنونم به خاطر تمام فایل ها و کمکایی که تا حالا بهم کردین امیدوارم ارشدموهم با بستهٔ تندخوانی و تقویت حافظه شما خیلی خوب بدم و بتونم کتابایی بخونم که در زندگیم بهم خیلی کمک کنه …
با سلام خدمت دوستان عزیز
امروز میخوام دو مورد تجربه خودم رو در مورد تغییر بگم
1-زمانی که مجبور به تغییر شدم: در سال 1375 در رشته برق (رشته مورد علاقه آن زمان خودم ) قبول شدم.ولی در انجا بدلایل مختلف با افت تحصیلی مواجه شدم بطوری که در ترم 2 و 3 مشروط شدم و معدل ترم 3 من 9(نه) شده بود.شرایط بسیار سخت شده بود.در ان شرایط تصمیم گرفتم برای ترم 4 تمام تلاش خودم را در درس خواندم انجام دهم تا از آن شرایط سخت خارج شوم .با تلاش و امید به خدا شروع کردم و در پایان ترم درس الکترونیک 1 نمره دوم کلاس شدم و معدل آن ترم من 16 شده بود که معدل بالایی بود و باعث تعجب همه شده بود.
2-زمانی که قبل از سختی تصمیم به تغییر گرفتم: من کارمند سازمانی هستم که حقوق نسبتا مناسبی دارم ومشکل خاصی در تامین هزینه هایم نداشته و زندگی آرامی داشتم. بطور کاملا اتفاقی 10 ماه پیش از طریق یکی از دوستان با آقای عباس منش آشنا شدم.با دانلود فایلهای رایگان و استفاده از آنها با مطالبی آشنا شدم که قبلا هیچ سنخیتی با آنها نداشتم.احساس کردم باید تغییر کنم و ارزش من خیلی بیشتر است و باید برای خودم کسب و کاری داشته باشم.شروع به تمرینات استاد کردم.بسته های روانشناسی ثروت و قانون آفرینش را تهیه کردم و نتایج بسیار مناسبی گرفتم که به چند مورد از آنها اشاره میکنم:
در آزمون ارشد رشته مدیریت اجرایی (با توجه به علاقه خودم) شرکت کردم و بدون مطالعه خاص آن رشته رتبه بسیار خوبی آوردم که بسیار امیدوارم در شهریور و اعلام نتیجه نهایی قبول شوم
با توجه به اینکه خانم من اهل سیرجان هست در اسفند (برای اولین بار) حدود 2 تن پسته برای فروش به شمال بردم و به لطف خداوند سود بسیار خوبی کردم
شرکتی بازرگانی ثبت کردم و در حال گرفتن کارت بازرگانی هستم(علاقه شدیدی به بازرگانی خارجی و صادرات دارم)
وقتی نام پیشنهادی برای شرکت در اداره ثبت شرکهتا رد شد ،با استفاده از قانون افرینش و روشهای گفته شده، نام شرکت در خواب به من الهام شد که بدون هیچ مشکلی در اداره ثبت شرکتها به ثبت رسید.
و از همه مهمتر اینکه زندگی بسیار شادتر و روابط بسیار زیباتر و انگیزه بسیار بیشتری برای زندگی و لذت بردن از آن دارم.
با آرزوی شادی ، سلامتی ، سعادت و ثروت برای تمام دوستان عزیز
با سلام .ادب و احترام
من21 سالمه دانشجو
ابتدا یک مقدمه ای بگم از تفکرات و باورهام که احساس میکنم اینا باعث شدن من این تغییراتو تو زندگیم به وجود بیارم… بعد تغییراتمو
اینم بگم که تو این متن منظورم ازغرور, غرور با جنبه ی منفی و خودبزرگ بینی است که باعث متوقف شدن انسان میشود.
راستش من از این تغییرات اونایی رو که خودم تغییر کردم با عنوان قانع نبودن میشناسم و زیاد اطلاع نداشتم که نوعی گول نخوردنه. فقط می دونستم که زود قانع و راضی نباشم و غروری کاذب به موفقیت هام از دید دیگران و تعریف وتمجیدهای اونا نداشته باشم. و یک باوری که در من به وجود اومده اینه که موفقیت برای من تعریف نشده است منظورم موفقیتی است که آدم به اون مغرور میشه وبه نوعی درجا میزنه واین موفقیت توهر محیط وجو حاکم تعاریف متفاوتی دارد تو انواع فرهنگ , سطوح مالی و…
و تو این مواقع تعاریف مردم از و حسرت هایشان برای زندگی همچون زندگی آدم ,آدمو مغرور تر ساخته و مستعد گول خوردن… به نوعی احساس موفقیتی که حاصل مقایسه ی خود با اطرافیان و شاید فراتر در سطح جامعه و کشور..اما نه, دیدی واضح تر و فراتر … حتی فراتر از این دنیا.
اما به قول خودتون بهتره آدم خواهان بیشتر وبیشتر باشد (از پروردگار) ارزشمند بودن بیشتر بسط و گسترش بیشتر خودش و این دنیا.
من فقط خواستار رسیدن به اهدافمم واین برای من لذت بخشه و این نوع احساس موفقیت خوبه و انگیزه برای تلاش و گام های بعدی رو به ارمغان میاره. ومن تو زندگیم یاد گرفتم رقابتی زندگی نکنم و کاری با زندگی مردم نداشته باشم و تنها خودممو اهداف خودم و تنها رقیب من خودم هستم که در این صورته که واقعا پیشرفت میکنم, من همیشه سعی میکنم برای فردای خودم از رقیبم که امروز خودمه جلوتر بزنمو موفقتر باشم.
حالا چند تا تغییر … البته بیشتر تجربیاتم درسیه و یکی دو سالیه که به صورت جدی وارد جنبه های دیگر زندگیم شدم و تجربه ی چندانی ندارم.
یک تغییری که خیلی برام مهمه:::
من تو خانوده ای بزرگ شدم که میتونم بگم آدم موفق نداره خیلیاشون کارگرن یا شغل آزاد دارن یا نهایتا کارمند طوری که زندگی خوب و درآمد بالایی ندارن… حتی بچه های فامیلامون و حتی خواهر و برادرای خودم شغل که نه .. در زمینه ی درس و تحصیل هم موفق نیستن کلا 2-3 تاشون دانشگاه رفتن اونم نه جالب و موفق.. خوب به هر حال من تو این محیط آدم بسیار موفقی بودم,آینده ی شغلیم تقریبا میتونم بگم تظمین شده, یک درآمد بالا ماشین خوب زندگی خوب و میدونم که راحت میتونستم دستیاریم قبول شم… اما من تغییر کردم. چون من نمیخواستم که فقط یک پزشک با درامد خوب ماشین و خونه… رفتم سراغ زندگی نامه ی افراد بسیار موفق و… الان من اهداف بسیار بزرگتر ی دارم .. با این که اوضاع من خوب بود و خیلیا بم میگن که خودتو تو دردسر انداختی..
حتی تو این راستا من به تازگی با گروه شما آشناشدم.. الان کار ترجمه ام رو شرو کردم برای پول برای اهداف بزرگترم .. ورزش قهرمانیم رو .. و تو راه رسیدن به اهدافم تا الان که خیلی پیشرفت کردم…
یکی از تغییراتم رها کردن زندگی رقابتی و زندگی برای خودم بود درسته که این عمل فی نفسه غلطه ولی خیلی از مردم با قبول این موضوع هم این طور زندگی می کنند…. من دوران مدرسه رقابتی درس میخوندم همیشه هم شاگرد اول بودم اما فهمیدم نباید به این قانع بشم چرا که با مقایسه خودم با مدرسه و کلاس عقب میفتم خوب این برای منی که نوجوان بودم و تو محیطی زندگی میکردم که کسی اصن به این چیزا فکر نمیکرد خیلی خوب بود … من تو کلاسی بودم که فقط 3-4 نفرشون دانشگاه قبول شدن اونم نه چندان جالب در صورتی که من پزشکی قبول شدم که خوب قبول شدنش سخته (من هیچ غروری برا خودم و هیچ تعصبی به رشته ام ندارم و این لحنم فقط برای انتقال منظورم بود) در صورتی که من تو همون کلاس با شاگرد اول بودنم نوعی موفق محسوب میشدم .
من ترم اول دانشگاه با سیستم دانشگاهی پیش میرفتم ,معدل بالا و الف ,و یه خورده هم تو این محیط جدید رقابتی .. خوب تو این محیطم من موفق محسوب میشدم و حتی با این درس خوندنم میدونم که راحت دستیاری هم قبول میشدم اما من باز خودمو تغییر دادم با این که اوضاع خیلی خوب بود , من فهمیدم که راهمو از سیستم دانشگاهی باید جدا کنم و برای خودم بخونم و اهداف خیلی بزرگتری که تعیین کردم اهدافی خیلی فراتر از صرفا یک پزشک بودن, در ضمن با این سیستم هم حتی به درسای دانشگاهمم میرسم و الانشم اوضام خوبه…
من یک تغییردیگری که داشتم تغییر در شیوه ی مطالعه ام بود با این که من به همه ی درسا و برنامه هام میرسیدم ولی میدونستم که باید راهی پیدا کنم که بازدهم خیلی بالاتر از این ها باشه, رفتم سراغ تحقیقاتم در مورد حافظه و هوش و افزایش تمرکز.. خوب بود دستاوردهایی داشتم اما کامل نبود .. تا این که به تازگی با گروه شما آشنا شدم و با بسته تند خوانی که الان دارم کار میکنم.. و این برام خیلی جالب و خوب بود که من برنامه داشتم که این بسته رو تو این هفته تهیه کنم که دقیقا همون چیزی که میخواستم و همون بازه ی زمانی که میخواستم برام تخفیف خورد..
یه خورده دوس دارم در مورد تغییر مدارم بگم…
من برای موفق شدن ابتدا اومدم تحقیق کردم … زندگی نلمه افراد موفق تو رشته خودم یا هر زمینه ی دیگری به خصوص دانشمندان و ثروتمندان دنیا.. بعد با قانون جدب آشنا شدم , تحقیق در مورد اون, استفاده از اون … حدود دو ماه پیش فکری به ذهنم رسید این که اگه این قانون که حتی نسبی برام جواب داده بود حقیقت داشته باشه باید تو قرآن باشه و اومدم تو گوگل اینو سرچ کردم : قانون جذب در قرآن .. که فایل صوتی 55 دقیقه ای شما رو برام آورد..
شاد باشید و موفق و ثروتمند همیشه
به نام خالق زیبایی
سلام و درود
تغییر یا کلمه زیباتر و کامل تر تحول
من در حال حاضر 22 سال اندی سن دارم و در خانواده ای که فقط درآمدش سالانه آن هم از زمین کشاورزی تامین میشه و آن هم در همان ابتدای کار بخش بزرگی از درآمدمان خرج میشه و بقیه سال رو باید گردتر بشینیم و بخوابیم بزرگ شدم و رب جهانیان را شکر.
در دبیرستان دوران خوبی داشتم و تفریح و سرگرمی زیادی انجام میدادم اما همیشه احساس میکردم که چیزهای زیادی کم دارم و باید بدونم آنها چی هستن و یه چیزی رو میدونستم که لذت های بیشتری در این دنیا وجود داره که خیلی بیشتر از اون کارها و تفریحاتی که در دبیرستان انجام میدادم هست و من باید بدونم اما نمیدوستم چطوری اما از خداوند خواستم که راه را به من نشان دهد و بعد از اتمام آن دوره کنکور قبول نشدم و همان زمان بود که اولین تحول بزرگ که آن را احساس میکردم در من رخ داد و رفتم دنبال کار و دوباره درس خواندن و مطالعه کتاب های بیشتر که آن دوران اولین باری بود که کتابی بغیر از کتاب درسی را خواندم، کار کردن و تجربه در رشته تحصیلی همان و درس خواندن و قبول شدن کنکور همان و بلاخره تحول جواب داد من هم دانشکده مهندسی شیراز یکی از بهترین دانشکده های ایران را قبول شدم و هم تجربه بیشتری در رشته خودم که کامپیوتر بود داشتم به لطف کار در یک شرکت خدماتی اینترنت و هم درس می خواندم و هم کار میکردم و برایم اوضاع خوب بود اما باز هم راضی نبودم و بیشتر میخواستم، و تحول بزرگ دیگر زندگیم که خودم میگم یکی از مهم ترین ها برایم هست از آنجا شروع شد که دوستم کتابی که خرید و خواند را به من داد و من هم خواندم کتابی با نام «راز» که تحول عجیب و بزرگی در من ایجاد شد که برام تازگی داشت و مسیر من رو در هم سویی با این جهان را عضو کرد و من شروع کردم به خواندن کتاب های بیشتر و صحبت کردن با استادان و دوستان و گوش دادن به صدا ها و دیدن کلیپ ها و در کل یادگیری بیشتر برای یک زندگی بهتر و زیباتر و چقدر وقتی این آموزه ها رو بکار میبندم و نتایج رو میبینم احساس فوق العاده ای دارم و خیلی خیلی حس خوبیه، همه بهش میگن خوشبختی و من هم میگم.
در این مسیر که حدود 5 سال گذشت دانسته های من آنقدر زیاد شده تا بتوانم زندگیم را با لطف و یاری خداوند خودم متحول کنم و بسازم و سرانجام پیش به سوی جهانی دیگر و دیدار الله و خوبان و بهشتیان…
در این چند سال بارها من سست اراده شدم و ایمان و امیدم را از دست دادم و دست کشیدم و دوباره یک شخص یا یک جمله یا یک فیلم یا یک تلنگر که پس و پیش همه این ها خداوند قرار داشت تا من را باز گرداند به راه مستقیم و داستان همه این ها طولانیست و وقت تنگ…
و اما الان که به گذشته نگاه میکنم و میبینم که تمام اینها که بر من گذشت مانند نقاطی بودن متصل به هم که من باید آن ها را میگذراندم که به اینجا و لحظه ی حال برسم و این طور بنویسم که اگر من در سال اول کنکور قبول میشدم هیچ وقت تحولی بزرگ را احساس نمیکردم و کار نمیکردم و کتاب غیر درسی نمی خواندم و کتابی که تحول اصلی را در من ایجاد کرد را که دوستم در دانشگاه به من داد را مطالعه نمیکردم و با استادان در زمینه موفقیت صحبت نمیکردم و هیچ سمیناری نمیرفتم و فیلم و صدا و کتاب بیشتر و غیر غیر من را آماده تحولات عظیم نمیکرد و من بعد از این همه تمامی این نقاط را که نگاه میکنم و به هم وصل میکنم که این نقاط با همه خوب و بدش زندگی الان من را ساخته اند و من هم راضی و چقدر قشنگ و زیبا این نقاط پشت سر هم قرار گرفته اند یکی پس از دیگر مثل یک پازل این رو من در مورد خودم خوب میبینم و میدونم و شما هم نگاه به قبل خودتون بکنید خوب میتویند درک کنید که من چی میگم، نمیدانید که چه احساسی دارم که تمام آن همه نا امیدی ها و ایمان از دست دادن ها برایم تجربه شد که امید و ایمانی قوی تر از قبل بدست آورم که الان اگر سست اراده شوم اما امید و ایمانم را مانند قبل به راحتی از دست نخواهم داد و این تحول بزرگی است برایم بعد از گذراندن این همه مسئله و مشکل و چقدر این تحول خوب است خوب، خیلی خوب…
اما دوستان من تحولات بزرگ نه یک شبه دست می آید نه یک لحظه، باید از چیز های زیادی گذشت و توان داد به اندازه تحولی که میخواهی در زندگی خود ببینی و تحولات بزرگ از تحول های کوچک شروع میشه که باید تمام آنها بهم متصل بشن و جمع بشن تا شما آماده متحول شدن به اون کسی که خدا و خود میخواهید بشوید. خیلی جاها بود که جهان خواست من متحول شوم اما الان من خودم میخواهم که متحول بشم و ایمان و باور دارم که میتوانم و من در حال حاضر آماده ی یک تحول خیلی بزرگ در زندگیم هستم و باور دارم که رخ خواهد داد و ادامه خواهم داد…
بیاید به اندازه یک دانه گندم در خود تحول ایجاد کنید و آنها را نگه دارید و تا بتوانید با دانه های جمع شده آرد و سپس نان درست کنید و بخورید و شادی کنید و لذت ببرید برای همیشه…
شما هم مثل من دعای سال تحویل را هر روز صبح زمزمه کنید تا عیدی تازه در زندگی خود هر روز شروع کنید و تحولات را جشن بگیرید و دعای من برای همیشه شما همان دعای سال نو است
شاد و خوب باشید
یا مُقلّبَ القلوبِ و الأبصار
Oh reformer of hearts and minds
ای دگرگون کننده ی قلب ها و چشم ها
یا مُدبِّرَ اللیلِ و النَّهار
Director of day and night
ای گرداننده و تنظیم کننده ی روزها و شبها
یا مُحوِّلَ الحَولِ و الأحوال
and transformer of conditions
ای تغییر دهنده ی حال انسان و طبیعت
حوِّل حالَنا إلى أحسنِ الحال
Change ours to the best in accordance with your will
حال ما را به بهترین حال دگرگون فرما
سلام دوستان
بنده 24 ساله هستم.
من 6 سال پیش قبل از اینکه برم دانشگاه خیلی خیال پردازی میکردم و همش برای خودم حساب کتاب میکردم و تو رویا برای خودم کسب در امد میکردم و پیشرفت میکردم و از همان اول به فکر تغییر وضعیتم بودم(وضعیت متوسطی داشتم)یعنی تصمیم داشتم دانشگاه قبول شم و برم مشهد و از آنجا استارت موفقیت را بزنم .
رفتم مشهد و دو ترم اول دانشگاه را مشروط شدم و بعد از یک سال تغییری ایجاد نشد که هیچ بدتر هم شد چون فکر میکردم برم مشهد همه چیز تغییر میکند ولی تغییری حاصل نشد یعنی من نشسته بودم و منتظر تغییر بودم.ولی با تمام شرایط من همیشه خونسرد بودم و تابستان را امدم شهرستان و ماه آخر تابستان بود که در شرایط عادی و روال همیشگی زندگیم واقعا تصمیم گرفتم تغییر کنم و پول در بیارم و یک ماه رفتم کارگری در یک روستا و یک ماه کار کردم و پولی بدست اوردم و یک موتور خریدم که با آن برم مشهد پیک موتوری کار کنم در کمال ناباوری بعد از یک هفته که رفتم مشهد یکی از دوستانم زنگ زد گفت پاشو بیا تو یک شرکت کار کن.من الان میفهمم که اون لحظه که دوستم زنگ زد اثر اون تصمیمی بود که من برای تغییر گرفتم.تغییر اول در ذهن و احساس من بوجود آمد از آن لحظه که تصمیم گرفتم احساسم نیز پیرو ان تصمیم تغییر کرد و این تغییر در زندگیم من هم بوجود امد و این شد که من وارد آن شرکت شدم و بعد از سه سال کار کردن کلی پول پس انداز کردم و طی این چند سال دوستای خوبی پیدا کردم با ادمایی اشنا شدم که اونا منو به ثروت رساندند و من کل پول خودم رو یک قطعه زمین خریدم و یک وام هم برداشتم یک قطعه دیگه خریدم و الان اون زمینا هر قطعش شده 200میلیون و من خیلی خوشحالم.این خوشحالی و شادی یه ثمره دیگه داشت که من ناخودآگاه وارد کسب و کار معاملات کلان اقتصادی شدم و با رقم های میلیاردی سرو کار دارم و با آدمایی اشنا شدم که خودم باورم نمیشه یعنی من با کسایی که اشنا شدم الان داره یادم میاد که من یه درخواستی در ذهنم داشتم و این شخص حاصل اون تفکره.اینو مخام بگم که وقتی با تمام وجود تصمیم به تغییر گرفتم شرایط برای من ایجاد شد و من وارد یه عرصه دیگه ای از زندگی شدم و یک نکته خیلی جالب که الان بهش پی میبرم اینه که وقتی به پشت سرم نگاه میکنم میبینم من در این چند سال اصلا غمگین نبودم و در تمام شرایط من از درون شاد بودم هیچی نداشتما فقیر بودما ولی از درون شاد بودم و خیلی خونسرد و امید داشتم و تمام این اتفاقات را حاصل اون شادی بی دریغ بود که نثار خودم میکردم و تا بحال کسی رو مثل خودم ندیدم که شاد باشه و فقط در دو ترم مشروطی جهان مرا مجبور کرد که معدلم بیاد بالای دوازده تا اخراج نشم و در تمام موارد دیگر همه کارا خوب پیش رفته و الآن من برای پنج سال آینده خود برنامه دارم و میدونم چکار کنم با کی ازدواج کنم حتی اسم بچه هام رو انتخاب کردم حتی نقشه خونه ای رو که میخام بسازم و توش زندگی کنم رو کشیدم که به سبک اسلامی و قدیمی هست و من تمام شرایط ایجاد شده را مدیون ان تصمیمی هستم که برای تغییر در زندگی خود گرفتم.
شاد باشید .
با سلام خدمت همه عزیزان
دو ست داشتم چند تا تجربه از خودم بگم، من با اینکه بیست ویک سال دارم ولی تو چند ماه اخیر بشدت وباسرعت زیاد سعی کردم ذهنم رو برای عادات جدید ورسیدن به پله های بالاتر با ترک عادت های مخرب گذشته تربیت کنم. به نطر من تغییر کردن واقعا سخت ترین کار دنیاس و ذهن آن چنان با تکرار رفتارهای قبلی خو میگیره که واقعا سخت بشه اونا رو کنار گذاشت. تو این چند مدت که با آشنایی با سایت و خوندن مطالب اون با خودم فکر کردم چه جوریه که خیلیا از من موفق ترن و من فقط دارم در جا میزنم و وقتی که این تلنگربهم وارد شد وشدیدا تحت تأثیر قرار گرفتم با دیدین اولین نشنه های رحمت وهشداری از جانب خدای رحمان تونستم در عرض یک ماه سیگار رو به طور کامل ترک کنم جوری که الان از یک فرسخی آدم سیگاری هم رد نمیشم در واقع این بهترین تجربه ی من از تغییر با دیدن اولین نشانه ها بود. من به طور کلی انسانی هستم با دیدن اولین نشانه ها تغییر رو در خودم به وجود میآرم و پنیر کهنه رو رها میکنم وبه این حقیقت پی بردم فقط با برنامه ریزی ضمیر ناخودآگاه به طور مستمر طی یک دوره فشرده یا طولانی وبا داشتن هشیاری واشراف وبصیرت لحطه ای میشه غول بازگشت به گذشتهه رو شکست داد.مدام این سیگنال های عالی رو به ضمیر ناخودآگاهم میفرستم واون سمعا وطاعتا درخواست من رو اجرا میکنه.البته باید صبور بود وبا اولین سختی جا نزد.
همه چیز فقط به پروگرام کردن ذهن ناخودآگاه بر میگرده.
مرسی
با عرض سلام و خدا قوت
سال تحصیلی گذشته بود که توی امتحانات نوبت اول برای اولین بار معدل 18 اوردم و خیلی ناراحت شدم. نه بابت نمره واسه اینکه درسام ضعیف شده بود و به خودم گفتم رضا تو باید تغییر کنی. واسه این تغییر هر کاری کردم. دور اینترنت رو برای مدتی خط کشیدم و حسابی تلاش کردم. تا اینکه تغییرات رو توی خودم احساس کردم و نوبت دوم توی مدرسه اول شدم و معدلم هم به نوزده و خورده ای رسید. این بهترین موقع برای تغییر بود و احساس میکنم اگه اون موقع تغییر نمیکردم الان نمیتونستم رشته ی دلخواهمو انتخاب کنم و موفق بشم.
چند ماه پیش وقتی که تنبلی منو از پای در آورده بود حسابی به مشکل خوردم. سرما خورده بودم شدید و میدونستم که بیماری پاسخ باور های نادرست منه. خیلی مشکلات داشتم و اون موقع بود که جهان من رو وادار به تغییر کرد.
با سپاس
با سلام خدمت تمام دوستان و استاد عباس منش
من هرچی فکر میکنم احساس میکنم که جزو دسته چهارم هستم چون همیشه از یک زندگی آروم و بی دغدغه ای برخوردار بودم به لطف خداوند مهربان. اما من همیشه دنبال پیشرفت و بهتر بودن بودم حتی دنبال عالی شدن. یادمه من از بچگی تو خانواده ایی بزرگ شدم که از زن فقط خونه داری و بچه داری میخواستن ولی من اینو نمیخواستم میخواستم زندگی کنم و با وجود فضولی های بسیار فامیل و با اینکه خیلی خاستگار داشتم اما تن به ازدواج ندادم و رفتم دنبال درس خوندن و به لطف خدا الان اصلا پشیمون نیستم چون روز به روز ادهای بهتر و بهتری سراهم قرار میگیرن و من مطمئنم که اون شخص دلخواهمو پیدا میکنم من همیشه بچه زرنگی توی مدرسه بودم و جز نفرات اول بودم حتی با اینکه نخونده نمرات خیلی خوبی میگرفتم اما تصمیم گرفتم که بازم بهتر بشم و مطالعمو بیشتر میکردم و این باعث میشد همیشه هر جا نفر اول بشم .و این برام لذت بخش بود. من رابطه معقولی با خدا داشتم و همیشه سعی میکردم بنده خوبی باشم اما دلم اوضاع بهتری رو میخواست دلم میخواست خوش شانس بشم دوست داشتم آرامش واقعی رو به دست بیارم چون میدیدم نود درصد آدما اصلا نمیتونن درست بخوابن با هر شرایطی چه پولدار چه فقیر چه سالم چه مریض همه از زندگیشون ناراضی ان و من اینو نمیخواستم و حداروشکر از مهر 93 با استاد آشنا شدم و ایشون آرامش رو به من هدیه دادن. روابط دوستی خیلی خوبی داشتم اما میدیدم که اون چیزی نبود که میخواستم با وجود اینکه برا من احترام زیادی قائل بودن ولی من بهترین رو میخواست و این باعث شد که خودم تنهایی رو انتخاب کنم اول خودم جز بهترینا باشم تا بتونم بهترینو جذب کنم . این تنهایی باعث شد که بتونم ایرادای شخصیتمو پیدا کنم و هنوز هم دارم ادامه میدم. در مورد زبان من همیش حس میکردم که بهش نیاز پیدا میکنم ولی متاسفانه توجهی نمیکردم و حرکتای ضعیفی داشتم و این باعث شد که من تو چنتا مصاحبه شغلی نتونم موفق بشم و حتی مقاله هم نتونستم بنویسم ولی الان با وجود اینکه به طور معجزه آسایی توی یک مصاحبه برای یک شغل خوب موفق شدم قراره برم سر اون کار. تو این مدتی که فاصله افتاد بین کارم رفتم کل زبان دوره فشرده و تا الان بهترین دانش آموز کلاس بودم و خیلی خوب دارم پیش میرم ون مطمئنم باید پیشرفت کنم و توی محیط کارم هم بهترین باشم . خداروشکر همیشه آدم سالمی بودم اما احساس ضعفو خستگی داشتم که نمیزاشت کارامو انجام بدم و این باعث شد که بیشتر به رفتارم فک کنم که کجای کارم ایراد داره که من احساس سستی میکنم وخب بازم باعث شد به تغذیه و تحرکم بیشتر توجه کنم و حتی برنامه نمازمو مرتبتر کنم تا شکرگزاریمو افزایش بدم و بازهم خداروشکر نتیجه داد. در مورد روابطم فک میکنم که ادمی هستم که خیلی مهم نیست برا م که چی بشه واسه همین نتونستم هنوز اون شخص دلخواهمو ملاقات کنم گفتم که خیلی امیدوارم و.لی این نرسیدنه باعث شدن من به فکر فرو برم که چرا با یان همه ادمایی که ملاقات میکنم اما اتفاق خاصی نمیفته و منو مجبور به تغییر کرد که بگردم دنبال باورای غلطم و بفهمم چرا انقد طول کشیده و بعد از دیدن دوره قانون افرینش فهمیدم که چقد ایراد دارم هنوز و دارم تغیر میکنم این جارو جهان منو مجبور به تغییر کرد و باز هم خداروشکر.