می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 41

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    منصوره علوی گفته:
    مدت عضویت: 1814 روز

    باسلام به استاد عزیزومریم مهربان ودوستان عزیزم

    درمورد تمرین اول تغییراتی که در زمان مناسب اتفاق افتاد در زندگی من

    ادامه تحصیل من در مقطع کارشناسی وکارشناسی ارشد

    ‌تغییری که منو مجبور به تغییر کرد

    تضادی در باورهای من بوجود اومده بود که منو مجبور به تغییر کردو اون هم این بود که روی غیر خدا حساب باز کرده بودم که به یاری الله یکتا با دوره عزت نفس دارم روی خودم کار میکنم این تضادرو بر طرف کنم

    خدایا همه چیز می‌شود همه کس را به شرط اعتقاد به شرط پاکی دل به شرط طهارت روح

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    مری گفته:
    مدت عضویت: 2296 روز

    سلاممم به استاد و خانم شایسته عزیزم .

    سلامی به زیبایی تغییر و شجاعت.

    《 قانون اینه که یا تغییر میکنی یا زیر چرخ های جهان له میشی》

    شاید دفعه ی اول که خونده میشه یه جمله ی ساده به نظر بیاد اما هر چقدر که بیش تر بهش فکر کنیم چیز های بیش تری می فهمیم. مثال های بیش تری بیاد میاریم ، از ادم هایی که به قول استاد چهار دسته ان.

    مثل ادم هایی که سلامتی ندارن و میدونن اون باور هایی که اون نتیجه رو خلق کرده قرار نیست یه جسم سالم بهشون هدیه بده اما تغییر نمیکنن و میزارن اون بیماری از پا درشون بیاره . مثل کسی که سال ها با یه حقوق کارمندی زندگی کرده و با اینکه میبینه درامد اش در حد زندگیش نیس تغییر نمیکنه. مثل کسی که رابطه ای با فردی داره و میدونه که رابطشون سمیه و داره بهش اسیب میزنه اما باز هم تغییر نمیکنه و جدا نمیشه و تا وقتی که طرف مقابل نرفته رابطه شون تموم نمیشه و در حالی تموم میشه که فرد بسیار اسیب دیده. اما اگه از اول خودش جدا میشد اسیب نمیدید و … اینا با بیش ترین فشار و بدبختی تغییر میکنن .

    یه دسته هم هستن که هرگز تغییر نمیکنن.

    { زیر چرخ های جهان له میشن }

    در واقع له شدن رو به حرکت کردن و کنار رفتن از زیر چرخ های جهان ترجیح میدن .

    یه گروهی هم هستن که با اولین نشانه ها تغییر میکنن . مثل فرد بیکاری که با اولین نشانه از قدرت خرید پایین تغییر میکنه و به دنبال کار میره و ثروت میسازه . مثل کسی که با اولین باری که حس میکنه هیکلش داره بهم میریزه حرکت میکنه و با باور مناسب و ایده هایی که بهش الهام میشه هیکل ایده الش رو میسازه .

    و دسته ی چهارم ادم هایی ان که قبل از شروع اتفاقات ناخوشایند تغییر میکنن گروهی که من تلاش میکنم جزوشون باشم.

    این ادم ها کوچک ترین نشانه ها رو میفهمن و بهشون توجه میکنن ، نشانه هایی که هر روز بزرگ تر میشن تا در نهایت به یه تضاد بزرگ تبدیل میشن .

    اونا همیشه در تلاش برای پیشرفت رو به جلو ان . هر چیزی لازم باشه یاد میگیرن هر کاری لازم باشه انجام میدن هر جسارتی که لازم باشه در خودشون ایجاد میکنن تا ظرفشون بزرگ تر بشه .

    تو شرایط بظاهر سخت یا به ظاهر خوب به احساسشون نگاه میکنن . اگه احساس کردن این یه تله اس تا اونا رو توی شرایط خوب نگه داره؛ شرایط خوبی که اروم اروم ازش کاسته میشه تغییر میکنن به جای بهتر .

    این کار ، این سبک زندگی فراز و نشیب داره اما اب راکد بودن ، هیچ چیز نداره .

    🦌

    [ جوری زندگی کنیم که موقع مرگ به خدا نگیم خدایا فقط یه دقیقه دیگه بهم مهلت بده ]

    ساعت ها حرف پشت این جمله خوابیده . اما حرف زدن مهم نیس عمل کردن مهمه.

    تا وقتی که همه چیز خوبی تغییر کنیم. نه وقتی که شرایط داره سخت میشه ، سخت شده یا اون قدر سخت شده که خودمون رو در برابر تغییر ناتوان می بینیم.

    وقتی همه چیز خوبه . به اینده اش نگاه کن . به ده سال دیگه که با این روند طی کردی فک کن .

    آیا این اون جایی هست که می خوای باشی ؟ اگر نیست باید تغییر کنی.

    اگه فقط یه درصد از ادم ها جزو این دسته باشن من هم باید جزو اون یه درصد باشم

    🦌

    حتی اگه تغییر کردن کار سختی باشه انجام اش بده چون تحمل حاصل تغییر نکردن، سخت تره .

    این روش زندگی بهت چیز های بیش تری یاد میده .

    ▪︎ چطور از این بهتر ؟ چطور از این راحت تر ؟

    هر وقت تو یه شرایط خوب بودی این رو از خودت بپرس. به جواب هایی که بهت الهام میشه عمل کن.

    این نکته که تو این فایل گفتین همون چیزی بود که مدت ها بهش نیاز داشتم چون الان تو اون زمان خوبی ام که باید تغییر کنم .

    یکی از تغییراتی که انجام دادم قطع کردن دوستی با ادم های منفی بود.

    یکی دیگه از تغییراتم تمرکز روی نکات مثبت بوده نمیدونم تا چه اندازه تونستم بهش عمل کنم اما میدونم در حدی که انجام دادم نتیجه گرفتم.‌💙

    🦌BLH-aeri . ۱:۴۹ sat , September ۱۹ 💙🌍

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    hamidsevgi گفته:
    مدت عضویت: 1790 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و همه همراهان

    من هم در خردسالی کار کردم و خداروشکر میکنم

    بعد کلی کارگری گفتم خدایا یه کاری میخام که خودم تنها باشم کسی کنارم نباشه بعد از یه مدت سال ۸۶ استخدام مترو تهران راهبر قطار شدم خودم ساکن سلماس یه شهر دور که هیچ شناختی از قطار و مترو نداشتم استخدام که شدم دقیقن به خاستم رسیدم

    بعد از سه سال خاستم در کنار راهبری قطار کار تجارت هم انجام بدم ؛

    خرید فروش لب تاب رو شروع کردم ؛شروع خیلی خوب بود ولی یه ماه نگذشت که چک جعلی گرفتم و مجبور شدم هرچی دارم رو بفروشم و بدهی هارو برگردونم

    حالا اونموقع فقط ۲۳ سالم بود هیچ قانونی رو هم نمیدونستم فقط گفتم اشتباه خودم بوده این اتفاق افتاده

    بعد شروع کردم کتاب خوندن تا یاد بگیرم

    البته ندای درونی بود

    بعد از اون وارد هر کاری شدم همش پس رفت بود

    فکر میکردم دیگه حتمن نباید بخام

    دیگه اعتماد بنفسمو از دست دادم

    رابطه هام خراب شد با خانواده با دوستام

    ولی اصلن نا امید نشدم یه چیزی تو درونم میگفت تو راهو اشتباه رفتی

    الان بعد از چند سال گفتم خدایا دیگه خسته شدم ؛ چنتا دوره موفقیت خریدم دیدم اصلن سیر نمیشم از مطالبشون بعد از ۶ ماه با استاد عباس منش آشنا شدم

    اولین کار همه مصاحبه های استاد رو نگاه کردم ؛ بعد دوره عزت نفس رو خریدم

    اصلن نمیگم کاش زودتر با استاد آشنا میشدم چون باز درگیر سرزنش کردن خودم میشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مریم درویشی گفته:
    مدت عضویت: 2857 روز

    سلام به همه بچها

    و استاد خوبم و مریم جونم عزیزم

    با احتمال99 درصد اولین یادداشت من در این صحفه است و خیلی خوشحالم که دارم مینویسم برای این فایل خیلی مهم، اصلا اینکه من هدایت شدم به سمت این فایل خودش عین عشق و نعمت میمونه چون میفهمم وجود همچین آگاهی هایی چقدر میتونه جهت دهنده ی زندگی ما باشه و مخصوصا که اگر عمل عمل کنیم.

    من فکر میکنم حالا حالا هستم روی فایل یعنی تا تمرینش انجام ندادم و به وضوح نرسیدم از خودم رهاش نمیکنم

    توی کامنت های قبلم گفتم دنبال عامل حرکت استاد عباسمنش هستم

    همون دلیل هایی که ذهن عباسمنش اونقدر مجاب میکنه که نه نه باید بزنیم به دل مسیر موندن جای ما نیست

    تا اینکه رسیدم به خدا و سیستم و فهمیدم شناخت هرچه بهتر من از سیستم و نحوه عملکرد و بازخورد جهان میتونه خیلی و تمام سوالات من در مورد استاد پاسخ بده و ابهاتم حل کنه

    همین دو روز پیش بوود یعنی دقیقا یکشنبه که به موضوعی برخوردم و منجرب به تصمیمی شد که هر لحظه ازش میگذره گوله های عشق توی وجودم حس میکنم

    رشدش رو حس میکنم

    راستش استاد خیلی توی ذهنم بود که خب عباسمنش میگه نیازی نیست دنبال مخاطب باشی یا از قول خودت دنبال فالورات باشی ؟؟ اونا خودشون میان

    من ذهن منطقیم خیلی مقاومت میکرد و

    دقیقا روز یکشنبه فهمیدم که من یه خورده شیشه هایی دارم از خودم بروز میدم

    جلب توجه

    عامل بدبختی یا میتونم بگم الان خوشبختی من و یا هر کسی دیگ داشت آزارم میداد

    اره میدونستم من این پاشنه آشیل دارم ولی اینقدر توی رفتارم مخفی بود که فقط توجیه میکردم

    میخوام اینجا صادق باشم و بنویسم

    اینکه در طول روز بیشتر از 10 بار اینستاگرامم چک میکنم از همه لحاظ

    اینکه مدام چک میکنم ببینم کی فالو کرده

    کی چی گفته

    کی لایک کرده

    چند نفر لایک کرده

    چندتا وویو خورده

    کی پیام داده

    یا حتی تلگراممم

    چک کردن مدام که ببینم آیا پیامی نیومده؟؟؟

    رفتارهایی عذاب اوری بود در حین اینکه عذاب آور بود ولی انجام میدادم انگار یه لذتی ام داشت

    همین لذتش هم باعث میشد که بیشتر هی چک کنم

    تا اینکه برای اولین بار بعد از چندبار دیدن فایل هدایت شدم به سمت یکی از پیام های بچها

    توی همین فایل، ماهی طلایی عزیزم

    و کامنتش خوندم فقط یه چیزی میگفت که اره حذف کن

    اره رها کن

    اره ببین این رفتارا داره چی میگه

    من همش سعی میکردم که ذهنم کنترل کنم که شرک نورزم ولی خدامیدونه اصلا تصور نمیکردم این بخش رو بهم نشون بده

    انگار یه لایه غبار نشسته بود روی چشامم

    و من قلبم میگفت انجام بده ولی ذهنم مدام میگفت نه بابا کی گفته؟

    استاد شاید لایو گذاشت

    نمیدونم این بهانه ها رو اورد که نه بابا اینطوری نیست

    ولی وقتی نگاه کردم دیدم آقا قرار نیست که من بخورم به سنگ و اوضاع خیلی خراب شه بعد من بخوام حرکت کنم

    من با این تصمیم اوکی هستم چرا چندین دلیل

    چون این رفتارا دارن باورامو نشون میدن

    چون این نحوه رفتار و الگو در زندگیم تغییر نکرد حتی وقتی تمام نوتیفیکیشن ها رو از دم خاموش کردم

    چون اصلا اون عمل خاص نیست که نتیجه رو مشخص میکنه بلکه باور من هست که به اون عمل جهت دهی میده

    من اون عمل انجام دادم ولی اصلا هیچ تفاوتی ایجاد نشد فقط ظاهر پوشونده بودم

    پس در نتیجه یه تمرکزی باید از روی نقطه ای برداشته میشد

    یعنی تمرکز باید از خونه کلنگی برمیداشتم میذاشتم روی اون خونه خوشگله که توی تصوراتم تجسم میکنم و میخوامش

    عاشششقتم استاد

    خب منم گفت به جهنم دیگه مهم نیست من پاکش میکنم حتی دوتا اکانت داشتم میخواستم اونو نگه دارم ضروری

    ولی گفتم نه باید کامل بره

    و کامل دوتا اکانتم پاک کردم

    پیش بینی من این بود اگر به این ترتیب ادامه بدم همه چیز خراب میشهه پس قبل از اینکه شرایط سخت بشه بیایم ذهنمون جهت بدیم

    خداروشکر میکنم من متعهد شدم و خداوند هم پیامش را رساند گفت بخاطر تعهدت پاداش خواهی گرفت

    با علاوه من چیز جدید فهمیدم از قانون

    استاد یادته توی توحید عملی 5 گفتید که طرف یک ملیون خورده فالور داره ولی به اینکه اونا فالور طرف باشن اون فالور 1 ملییون خورده نفره….

    درخواست منم این بود که فالور ها خودشون بیان نخوام دنبال باشمم اما انگار باید باوری ساخته میشد

    و من خدارررروشکر میکنمممممم به قسمتی از حرفاتون رسیدم یعنی برای اولین بار این الهام توحیدی دریافت کردم

    بهم گفت ببین این ادما و دوستایی که داری چطوری خودشون اومدن توی زندگیت

    بدون اینکه تو تقلا کنی برای اینکه پیداشون کنی یا اونا هم همینطور خودشون اومدن و با تو برخورد کردن

    بدون اینکه بخوای بزور مهرت به دل ادما بندازی اونا دوستتت دارند

    که واقعا دوستان هم فرکانسیم موهبت های زندگی من هستم که برخوردمان هدایتی بود

    حالا بیا به موضوع ایده ت هم همینطوری نگاه کن

    استاد جونم این نگاه ارزشمنده برام میدونی چون قبلا خیلی تقلا میکردم بدستش بیارم

    ولی انگار خدا بهم گفت باید یه چیزی تغییر کنه تا تو هدایت بشیی

    عاااشقتم استاد

    به خودم یه قول خفن دادم اینکه باورام بسازم و در زمان مناسب با الهام درونم اینستاگرام نصب کنم فقط به قصد چی؟!

    فقط بااااا هدف

    فقط با قصد حرکت

    فقط برای ساختن و گسترش ایدم و کسب و کارم که اونم با هدایت بهم مسیرو واضح بگه

    عاااشقتم استاد

    با خودم حرف زدم و دیدم اره دچار شک و تردید شدم و نه این ایده رو انجام میدم نه اون چیزی که فهمیده بودم و توی تردیدم

    گفتم خب یا ما کاری شروع نمیکنیم

    یا وقتی شروع کردیم با تمرکز 100 درصد میریم جلو

    دیگه حالا یکم از این یکم از اون نداریممم

    اینطوری یعنی منتظر بیرون نشستن حالا ما اینو انجام بدیم!!!!!

    از اون ورم شک هست به طور 100 درصدی اولی انجام نمیدیم چی میشیم؟ خب فلج میشیم

    یادمه وقتی میخواستم اولین و مهم ترین و بزرگترین تصیم زندگیمو بگیرم که دقیقا بخاطر گوش کردن به اموزش های شما بود

    من توی موقعیت 99 درصد اون مسیر بودم فقط 1 درصد بود

    وقتی شنیدم که گفتید من اگر یه مسیر رفتم قبل از رسیدن متوجه بشم باید رهاش کنم دیگه زمام براش نمیذارم

    همونجا دقیقا کاتش کردم

    با تمام وجود رهاش کردممم

    خداروشکر میکنم این تازه نتایج اولیه ایندتصمیم هم هست مطمئن ام با برداشتن قدم و با تمرکز 100 در صد برای ساختن باورهام و انجام و شروع ایدم کلی اتفااقات و خیرهایی میاد توی زندگیم که حتما میام مینویسمم تا وقتی برگشتم روزی یادم بمونه مهم ترین دلیل موفقیتم چی بوده

    عاششقتونم

    با ایمان

    مریم درویشی

    17 شهریور 1399

    🤩🤩🤩🤩🤩

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    محمدرضا سالاری گفته:
    مدت عضویت: 2271 روز

    سلام من 12 سال در تیم هایه پایه مس رفسجان بودم و همه چیز برام عالی بود ولی فهمیدم ک باید تغیر کنم یه سال رو رفتم ترکیه و اونجا بازی کردم ب تنهایی و با پولی اندک بعد یک سال برگشتم و به تیم اصلی رفتم و پاداش جهن نیز شامل حالم شد و قهرمان شدیم و امسال باید در لیگ برتر بازی کنم ممنونم ازتون استاد من این کارو فک کنم در دوره دستیابی به رویا ها یاد گرفتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 1822 روز

    سلام استاد

    هر روز که میگذره به شما،دیدگاه شما، به آشنایی با شما

    خوشحالم استاد

    از ته دل

    هر آنچه ب زبان میاری رو تو عمق وجودم حس میکنم

    هر آنچه که میگن تو زندگی شخصی خودم حس میکنم

    هر روز دارم با خودم کلنجار میرم که پاک کنم باورهایی که چندین سال باهام بودن و به اشتباه باهاشون زندگی کردم

    یه نمونه مثال درمورد این کلیپ بهتون میگم

    من سال ۹۳ استخدام شدم برای یه شرکتی بعنوان ناظر شرکت تو اداره برق شهر خودمون

    بهترین موقعیت شغلی اون زمان رو داشتم

    با سن کم ولی امکان استخدام رسمی برا من نبود

    هر چقدر تلاش کردم نشد

    تصمیم گرفتم قبل اینکه وقت بگذره راهم رو جدا کنم

    رفتم نیروگاهی تو تهران برا پروژه ای کار کردم

    هر چقدر تو شغل قبلی منزلت داشتم تو نیروگاه یه کارگر ساده بودم

    هر روز تحقیر میشدم ولی من خودم رو محکوم به یادگیری کرده بودم

    چیزی‌نگذشت بعد یک سال ونیم استخدام یه شرکت بزرگ شدم

    باز شروع کردم به یادگیری و تلاش تا اینکه الان تو یه پست خوب تو یکی از نقاط حساس صنعتی ایران کار میکنم

    خواستم تغییر بدم شرایط رو قبل اینکه شرایط باعث شه من تغییر کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    علی اصغر بندهء گفته:
    مدت عضویت: 1797 روز

    به نام خدا

    با سلام ، این داستانی که میخوام تعریف کنم از زمستان سال 94 است من در یک آشپزخانه در بیمارستان کار میکردم بعد از 3 ماه پیمانکار آن بخش تغییر کرد و من در بخش توزیع غذا به مقام بالاتری گرفتم و 2 یا 3 ماه عالی بود واقعا عالی چون برای یک پسر 18 ساله دور از انتظار بود بعد از اون موضوع هی دردسر ها کم کم زیاد شد تا حدی که متنفر شدم از کار بعد از اون کار امدم بیرون .این موضوع گول این موضوع رو خوردن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    محبوبی گفته:
    مدت عضویت: 1947 روز

    سلام به همه هم فرکانسی های عزیزم

    چقدر قشنگ بچه ها تجربه هاشون نوشتن و آدم از خوندنشون لذت میبره و منم از خداوند بابت آشنا شدنم با این سایت و استآد عزیزم ومریم جان بی نهایت سپاسگزارم و خداروشکر میکنم بابت اینهمه آگاهی وهدایت الله واقعا خدارو صدهزار مرتبه شکر…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    مهدی گفته:
    مدت عضویت: 2115 روز

    سلام جناب استاد امیدوارم که هر روز بیشتر از روز قبل موفق و موید باشید بنده یک نکته را لازم می دانستم که یادآوری کنم و آن اینکه شما در یکی از فایل های دانلودی گفته بودید که به خاطر داشتن باورهای نامناسب و اخلاق نامناسب که با مشتریانتان داشتید وقتی که مغازه بازی های کامپیوتری داشتید یک مغازه نزدیک مغازه شما شروع به کارکرد و مشتری های شما که دل خوشی از شما نداشتن به خاطر اخلاق نامناسب همه به سمت مغازه که تازه شروع به کار کرده بود رفتند و شما به دلیل نداشتن مشتری مجبور شدید که کسب و کارتان را جمع کنید ولی الان در این فایل فرمودید که من در حالی که کسب و کارم خیلی عالی بود و در بهترین وضعیت بودم کارم را رها کردم و برای پیشرفت و رشد بیشتر به بندرعباس رفت که من متوجه شدم حرفهایتان خیلی ضد و نقیض است لطفاً با گفته های ضد و نقیض شاگردانتان را مردد و سرگردان نکنید. بنده همه فایلهای شما را به دقت گوش می کنم و از راهنماییهای شما پیروی می کنم و از طرفداران پروپاقرص شما هستم لطفاً ما طرفدارانتون رو مایوس نکنیدممنون از شما .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      رامین بهیارفرد گفته:
      مدت عضویت: 1878 روز

      سلام ب همه دوستان و استاد عزیزم

      پارسال بود ک تو رستوران کار میکردم یه شب خیلی خسته بودم چون همزمان دو جا کار میکردم صبح ها نمایندگی بیمه و بعدازظهر ها فست فود آخر شب بود یه اشتباه از من سر زد و مدیر فست فود ک همسن من بود بهم توهین کرد یه لحظه نفهمیدم چی شد فقط یه سکوت عمیق توی ذهنم رخ داد واس یه لحظه ب خودم فکر کردم من اینجا چیکار می‌کنم با این همه توانایی یکی دور ب مدیر فست فود زمان دادم تا کی رو جای گزین من کن بعد وارد تغییرات جدیدی از زندگیم شدم وارد بیزینس شدم خیلی عجیب اما ب سرعت نور رشد مردم و با سایت شما آشنا شدم حالا من فقط بعداز چند ماه دارم ب حقوق یه کارمند بانک می‌رسم حالا من بزرگ شدم خیلی ببشتراز قبل میشه گفت تو این چهار الا پنج ماه بیش از 25 سال سنم بزرگ تر شدم استاد خیلی ازت ممنونم تو ذهنم رو باز کردی باعث شدی خدا رو خیلی بهتر از قبل بشناسم حتی اگر الان درآمدی هم نداشته باشم بازم ازت ممنونم چونکه خودم و خدای خودم رو شناختم در دنیا و آخرت سعادت ثروت و سراسر خرسندی رو واست آرزومندم دوستدار تو رامین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: