می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 45
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام خانواده یک روزه من
سلامپدر معنوی من استاد
سلام مادر معنوی من مریم جان
هی بچه ها داستان من از پارسال شروع شد که پسرم باید میرفت پیش دبستانی با کلی خرید مدرسه و ون حال و هوای مدرسه و دیدن پسرم که بزرگ شده و باید بره برای کسب علم و دانش و کلی اتفاقات جدید…
مدرسه شروع شد همه بچه ها با شور و شوق و اون معصومیت چهره شون میومدن برا جشن قبل از شروع سال تحصیلی اما پسرک من درحال اشک ریختن بود که نمیخواد از من جدا بشه هفته ها و ماه ها گذشت و زندگی برتم عداب شده بود مشاوره مهد بهم گفت خانم بچه ی شما مشکلی نداره اما شما پر از استرس و اصظراب هستین اولش قبول نکردم کلی مقاومت که اینم هیچی حالیش نیس من به این ارومی استرس چی…
نگم براتون یه تلنگر بهم وارد شد و شنیدن صحبتهای مشاور مرکز بهداشت که شما اول خودت تغییر کن ارامش داشته باش و این ارامش رو به پسرت هم منتقل کن …
منم از یک طرف که چیکار باید بکنم و از طرف دیگه این استرس از کجا اومده …
مدتها رو خودم کار کردم و تغییر جزئی ایجاد شد
من هدایت شدم به اولین فایل استاد که صداش چقدر قدرت داشت چه حرفهای جدیدی و اخر فایل ادرس سایت رو گفتن من مشتاقانه دنبال حرف های ناب دیگشون بودم تا وارد سایت شدم معجزه ها اتفاق افتاد درها باز شد روابطم زیر ورو شد و پسرم اماده میشد برای کلاس اول…
من زندگی رو زندگی کردن رو خدا اینده رو گذشته ایمان توحید سپاسگزاری
و من اماده برای تغییر انا با جیمیل همسرم بعده یک سال ونیم تازه امروز به اسم خودم جیمیل زدم و نمیدونید چقدر این تکامل عجیبه باید طی بشه باید بری مسیر رو تا راهت رو پیداکنی ..ادما رفتم ادمای منفی حال بد نپذیرفتن مسئولین احساس گناه و درها یکی پس از دیگری باز شدن و من خدا رو در اغوش کشیدم خدایی که در روزمرگی ها گم شده بود و جاش به غر و ناشکری و شکایت ناپیدا بود
ورود خودم و به این سایت تبریک میگم من اماده ام برای زندگانی جدید و نو چقد و لگد ها رو خوردم به اندازه ی موهای سرم اما لازمشون داشتم دا منتظر لبیکمن بود
دوستون دارم در پناه خدا …خوشحالم که اولین کامنتم و گذاشتم شاد وسلامت باشید❤
سلام دوستان خوبم
من توی دفتر املاک یکی از فامیل هامون مشغول کار بودم و درآمد خوبی هم داشتم و همه چیز برای ادامه کار و زندگی برام فراهم بود اما از اونجای که قانون رو یاد گرفته بودم شرایطم رو تعقیر دادم وا الان از خودم یه دفتر املاک دارم البته اجاره ای و جواز کسببم قرار که تا چند روز دیگه آماده بشه خیییلی احساس خوبی دارم هم توی جامعه جایگاه بهتری پیدا کردم و هم قانون رو بیشتر باور کردم.الهی شکرت🙏💌
به نام قادر وهاب
با سلام خدمت استاد و خانواده صمیمی عباسمنش
سوال: چه زمانهایی بوده که شما تغییر کردید و پیشرفت کردید و موفق شدید و چه زمانهایی بوده که تغییر نکردید و عدم تغییر و حرکت باعث شده خیلی چیزا رو از دست بدید؟
من بعد از فارغ التحصیلی از دانشگاه و اتمام دوره خدمت سربازی حدود دو سالی بیکار بودم.یه دوره بسیار پر چالش که ماهها درجا زدم و داشتم افسرده میشدم .با اینکه مدرک لیسانس داشتم و مسلط به کامپیوتر بودم ولی کار پیدا نمیشد و منم فقط دنبال کار دولتی بودم.یه مدتی چند تا مغازه رفتم که شاگردی کنم قبول نمیکردن.یه مدتی تدریس کامپیوتر میکردم که بد نبود.یه مدتی با یکی از دوستام که کافی نت داشت همکاری کردم و جارو میکردم که حقوق کمی داشت و حس کردم ازم سواستفاده میشه و زدم بیرون.یه مدتی تو یه شرکت خصوصی بودم اونم مثل دوستم با حقوق خیلی کم بود باز زدم بیرون.فشارهای زیادی هم روم بود که حتما برم یه کار خوبی پیدا کنم .وقتی تو خونه بیکار بودم خیلی خیلی اذیت میشدم ولی همون چند تا کار موقت که چند ماهی مشغول بودم باعث شد تجربه هایی پیدا کنم و حرکت کرده بودم.اوایل اون دوران یه فرم استخدام تو یه شرکت دولتی پر کرده بودم و فراموش کرده بودم تا بعد حدود یکسال یه روز که واقعا ناامید شده بودم و خونه بودم از ته دل از خدا خواستم باور کنید نیم ساعت نشد تلفن خونه زنگ خورد و من بعد دو سال رفتم سرکار.بین سیزده نفر که تو اون اداره استخدام شدیم من تو آزمون داخلی نفر اول شدم به خاطر مهارتهایی که داشتم و خودم رو کشیدم بالا و کلی اطلاعات کسب کردم و تجربه پیدا کردم.اونجا قرارداد موقت بودم.حدود پنج سال اونجا بودم به صورت روزکار و دیگه کار تکراری و خسته کننده شده بود.ساعت کار مفید کم بود و آزارم میداد.تا اینکه آزمون استخدام رسمی برگزار شد و شرکت کردم و قبول شدم و منتقل شدم به یه شرکت دیگه و اونجا رسمی شدم و فعلا هنوزم سرکارم ولی بازم یه حس قوی بهم میگه که باید تغییر کنم چون این کار هم برام تکراری شده و دیگه چیز جدیدی یاد نمیگرم و دارم درجا میزنم و دوست دارم بیزینس خودم رو داشته باشم با آزادی کامل.واسه همین اوقات آزادم رو چند ساله گذاشتم واسه یه شغل دوم که علاقه بیشتری بهش دارم و نصف روز هم روی باورهام کار میکنم تا به وقتش از این کار دولتی هم بیرون بزنم و رها باشم .
مورد بعدی تو زندگی مشترک اول من بود که ده سال طول کشید و خیلی خیلی اذیت شدم فقط تحمل یه شرایط سخت و طاقت فرسا و جسارت تغییر و رها کردن اون شرایط رو نداشتم اونم به خاطر اصرار خانواده بود که مادرم همیشه میگفت تحمل کن و ثواب داره و از این حرفا بالاخره یه اتفاقی افتاد که بعدا فهمیدم خیری توش بوده و همسر سابقم خودش رفت درخواست داد و با اینکه یکسال درگیر بودم ولی بالاخره رها شدم و چقدر این تغییر و احساس آزادی بعدش رو دوست داشتم .خیلی چیزا رو مثل آزادی و عزت نفس و پول زیادی از دست دادم فقط چون نمی خواستم تغییر کنم.
تو این مورد من جز دسته دوم بودم که فشار خیلی زیادی بهم وارد شد تا مجبور بشم تغییر کنم ولی تو مورد اول با اینکه تو شغل اول دولتیم پنج سال حسابی رشد کرده بودم و حقوق نسبتا خوبی داشتم ولی رسمی نبودم و دوست داشتم خودم تغییر کنم و بیشتر پیشرفت کنم میشه گفت جز دسته سوم بودم .
الان دارم با یاری الله یکتا و فایلهای فوق العاده مفید سایت روی خودم کار میکنم تا جز دسته اول باشم که حتی وقتی شرایطم خوب هست تغییر کنم و هر روز دنبال پیشرفت و شرایط بهتر و جدیدتر باشم.منم عاشق مسافرت به نقاط مختلف دنیا و تجربه چیزای جدید هستم.
سلام بر استاد عزیز
ممنون بابت فایل های ارزشمندی که در سایت قرار میدین
یکی از تجربیاتم در تغییر این بود که من حدوده دو سال پیش در حوزه مشاوری املاک فعالیتم رو شروع کردم هیچ چیزی هم در مورد این کار نمیدونستم و کاملاً مبتدی بودم.
داخل اون دفتر املاکی که مشغول شده بودم هیچ چیزی در خصوص نحوه کار کردن بهم گفته نمیشد جز یک کاری که به شدت برای من تحقیر آمیز بود و فقط میگفتن همون یک کار رو انجام بده تا نتیجه بگیری…
خلاصه اینکه شرایط انقدر برای من سخت شده بود که دیگه ناامیدانه میرفتم سرکار
مسافت راه هم دور بود و تو شرایط ناجالب مالی هم بودم و این درحالی بود که تو اون دفتر املاک به من هیچ راه درستی گفته نمیشد که به نتیجه برسه و فقط داشتم به سختی خودم رو خسته میکردم
آخر به جایی رسید که مجبور شدم کاملاً نه تنها از اون دفتر املاک برم بلکه کلاً اون منطقه رو ترک کنم و برم در مرکز شهر و یک دفتر املاک دیگه…
خیلی شرایط نسبت به قبل بهتر شد هم از لحاظ رفت و آمد و هم از لحاظ کاری و از همه مهمتر به نتایجی رسیدم که برام مطلوبتر بود
البته درحال حاضر چند وقتی هستش که به لطف خدا در این مسیر هدایت شده ام و متعهدانه دارم روی باورهایم کار می کنم احساس می کنم که باید محیط شغلیم رو تغییر بدم چون اونجا دیگه هم فرکانس من نیستن و تو جمعشون بودن به من احساس خوب نمیده و اینکه شرایط مالی ام هم برگشته به همون اوضاع قبل هر چند که کلاً اونجوری که باید و شاید از این کار نتایج خوبی رو نگرفتم
بهرحال خودم رو سپرده ام به دست هدایت
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته مهربون و دوستان عزیز
یکی از بهترین وقت هایی که من تغییری رو توی خودم ایجاد کردم بر میگرده به یک سال بریم عقب بعد سه روز هم بریم عقب . خب الان دقیقا توی همون روز هستیم .
وقتی که بطور خیلی خیلی هدایتی وارد مسیر المپیاد شدم . سال نهم بودم یعنی تابستون نهم و از اول مهر قرار بود برم دهم . هدف اصلی اون سال من قبولی تیزهوشان و مدال توی جشنواره های اختراعات بود و شکر خدا به همه شون رسیدم ولی دقیقا چند روز بعد اینکه آزمون تیزهوشان رو دادم یه اوضاع عالی بود برای من . چند روزی از هفته توی مرداد مدرسه می رفتم برای جشنواره خوارزمی محور دست سازه ها و با تیم کار می کردیم و خیلی اوضاع خوبی بود ولی من ته دلم یجوری بود . خوارزمی حداکثر تا اول شهریور پرونده اش بسته می شد . من بچه ای نبودم بی هدف باشم و تابستون رو صرف بیرون رفتن و هدر دادن وقت بگذرونم همیشه یه کاری داشتم ولی نمی دونستم میخوام چیکار کنم . من میخواستم یکاری انجام بدم . یسری کانال ها توی تلگرام خیلی برام جلب توجه کرد و اونا هم کانال های المپیاد بودن که از قبل هم عضوشون بودم ولی اصلا توی مدارشون نبودم تا که یه روز خدا هدایتم کرد به سمت اون کانال و واقعا به طور عجیبی نفهمیدم چطور شد ولی وقتی به خودم اومدم دیدم با المپیاد کامپیوتر آشنا شدم و خیلی عجیب بود هدایتم . داشتم دیوونه میشدم دقیقا همون چیزی بود که میخواستم نخوندن درس های حفظی مدرسه و بجاش حل سوال های هوش و خلاقیت و منطق ریاضی – ترکیبیات – گراف – الگوریتم و برنامه نویسی و منم که دیواااانه برنامه نویسی . من همیشه معدلم ۲۰ بوده ولی هیچ علاقه ای پشت خوندن اون درس های حفظی نبود و معدل ۲۰ میومد ولی مسیر سختی داشت ولی المپیاد درس های مورد علاقه من رو داره خیلی خوشحال بودم و هستم که به المپیاد هدایت شدم
من توی این قضیه نشانه هام رو دیدم و بهشون عمل کردم و وارد این مسیر شیرین شدم . مطمئنم اگه هیچ کاری نمی کردم و اصلا به اون کاناله توجه نمی کردم یا حتی توی گوگل سرچ نمی زدم الان با فشار درس های مدرسه رو به رو بودم . من تیزهوشان قبول شدم و مدیر مدرسه خیلی بهم کمک کرد و ایشون هم شدن دستی از دستای خدا تا من حتی سر کلاس های درس های حفظی هم نرم . من چون دیوونه ریاضی ام و خیلی هم علاقه و استعداد توی این زمینه دارم هیچ علاقه ای توی اون درس ها نداشتم و سال های گذشته زندگی ام در تلاش برای بهبود نقاط ضعفم بودم و خیلی توی این درسای حفطی مثل جغرافی مدنی دینی و … تلاش میکرم ولی الان با توجه به آموزه های استاد در دوره عزت نفس که مامانم بهم دادن و مامانم هم دستی از دستای خدا شدن تا این رو متوجه بشم که توی نقاط قوتم که برنامه نویسی و ریاضی هست تلاش کنم و تلاش هم کردم و عالی عمل کردم و شکر خدا نتایج فوق العاده ای گرفتم . این ها فقط فقط بخاطر این هست من یه قدم برای بهبود خودم برداشتم و دنبال پیشرفت بودم و بجای هدر دادن وقت ارزشمندم توی یک ماه آخر تابستون وارد مسیر المپیاد بشم و از همون اواخر مرداد به صورت حرفه ای شروع کردم به المپیاد خوندن . .واقعا ممنونم ازت خدای مهربونم
وقت هایی هم بوده که توی دسته دو و حتی یک قرار گرفتم . یکیش توی برنامه نویسی برام رخ داد . از یجایی به بعد انقدر ترکیبیات و گراف برام مهم شده بود و همش این دوتا رو کار میکردم چون مرحله ای که پیش رو داشتم فقط از این دوتا مبحث سوال داشت برای همین برنامه نویسی رو خیلی خیلی خیلی کم کار می کردم . می دیدم نشانه های خدا رو که بهم میگفت مهدیس جانم یکم بیشتر کار کن . ولی من گوش نمی کردم . خدا نشونه های رو خیلی واضح داشت بهم نشون میداد حتی از زبون اساتیدم یبار بهم گفت ولی من میگفتم اره باید کار کنم ولی کار نمیکردم .تا اینکه یهو دیدم بللههه من چقدررر ریتینگم توی سی اف پایینه . چقدر کم سوال اکسپت کردم و این ها رو وقتی متوجه شدم که دم دمای پله نابودی توی برنامه نویسی بودم . مثل مثال غورباقه روی گاز آروم آروم داشتم توی آب نابود میشدم . به قول استاد آروم آروم شرایط داشت بد میشد و من نمی فهمیدم و توی اون موقعیت خوشحال بودم که شرایطم عالیه و گول شرایط به ظاهر خوب را داشتم میخوردم و همش با خودم میگفتم منکه خفنی هستم برای خودم توی برنامه نویسی و شرایطمم که عالیه ولی این قدرت کم شد کم شد کم شد و من اوج فاجعه رو وقتی دیدم که سختم شده بود کد بزنم . یهو خدا منو به خودم آورد . تقریبا از صفر دوباره شروع کردم . الان خیلی خوشحالم که تغییر کردم و خدا رو خیلی شاکرم . ریتم رفته بالا . توی کانتست ها خوب سوال اکسپت میکنم ولی هر روز برای پیشرفتم توی این چهارتا درس تلاش میکنم و دنبال پیشرفت توی هر چهارتاشون هستم .
دومین کامنتی بود که گذاشتم و حس فوق العاده ای داشت . سپاس گزار خدا هستم که گفت و من نوشتم . دوستتون دارم عزیزانم
به نام خدا
سلام
خدایا سپاسگزارم از این هم هآگاهی ناب ، خالص ،و درجه یک
قانع نباش
خوب ما حق داریم چون در خونواد ه هایی بودیم که تا یه ماشینی و یا یه خونه ای داشتن می گفتن دیگه چیزی بخوام برای کی ؟؟؟دیگه اون دنیا….. این دنیا دیگه چیزی نداره تا یه مسافرت به مشهد یا قم بود یا کربلا می گفتن ما دیگه همه جا رفتیم همه جا رو دیدیم دیگه جای دیگه ای نیست که بریم ببینیم…………………………؟؟؟ این به نظرم خیلی باوره مخربیه که قانع باشی خوب نتیجه اون افکار یکه قانع بودن چی شد همون خونه همون ماشین همون وهمون وهمون دیگه
ولی ما باید مثله اونا نباشیم هر روز بهتر و بهتر استاد هم میگه با اون شرایط خوب یکه داشتم بازم هم می گفتم نه بهتر وبهتر
//آموزش///
درهر مورد در هر زمینه ای خصوصا در مورد علاقیمون خیلی عالیه که آموزش ببینیم و ادامه بدیم چون هیچ زمینه کار ی نیست که تمون بشه و محدود باشه .. همیشه به دنبال یادگیری همیشه به دنبال چیزی و کار ییاد گرفتن باشیم
من خودم یه جاری دارم همیشه به دنبال یادگیریه شغل اصلیش آرایشگریه ولی آمپول زنی هم بلد شده داروها را از روی دفترچه می تونه بخونه اطلاعاتش خیلی خوبه از خونه دار یا از بچه داری همه رو بلده فامیل هر کار ی دارن بهش میگن و هر کار ی دستش باشه رو انجام میده
(((البته عزت نفسش هم عالیه دوستانی داره که حاضرن جون براش بدن و همیشه باهاشون در ارتباطه با خودش خیلی در صلحه همه رو دوست داره از همه خوشش میاد از کوچکترین حرکاتی که یه نفر انجام میده می خنده و شادی می کنه بیشتر اوقات من خودم البته سعی می کنم با تکامل جاری خودم رو برای خودم الگو قرار بدم)))
همیشه راه های ساده تر و راحت تر برای پیشرفت بیشتر هست با سوالات مناسب و خوب و درجه یک
چی کار کنم از این بهتر باشم؟
چی کار کنم پیشرفت کنم؟
چی کار کنم روابطم عالی بشه؟
چی کار کنم از اینی که هستم بهتر بشم؟
چی کار کنم عزت نفسم بالاتر بره؟
چی کار کنم احساسم عالی بشه؟
چی کار کنم رشد کنم؟
چی کار کنم عزت نفسم رشد کنه؟
هر کدوم از این سوالات اگر مداومت بورزیم و تکرار کنیم راه هایی باز می کنه که نگو نپرس
///تغییر////
تا تغییری نکنی هیچ خواسته ای در وجودت شکل نمی گیره این خیلی مهمه باید تغییر کنی آب هم یه جا باشه می گنده من خودم عاشق تغییر هستم و الان که با استاد جانو آموزه هاش آشنا شدم دیگه بیشتر هر روزم و سعی می کنم مثله دیروزم نباشه هر روز به دنبال تغییر
یکی از تغییرا ت مهمه من کنار گذاشتن حسودی بود که خیلی درها رو برام باز کرد وقتی فهمیدم ذهنم رو بردم روی تایید کردن
دیگران و حالم بهتر شد این خیلی مهمه
یکی از تغییرات خوب من کنار گذاشتن دوستانی بود که با افکار منفی خودشون فکر می کردن که کار درستی می کنن و من وقتی گذاشتمون کنار شب ها را حتتر خوابیدم و خوشحالم از این کار خودم
من هر روز از نظر روحی بهتر و بهتر میشم خدارا شکر
برای همه بهترین ها رو از خداوند آرزو می کنم
سلام وای خدایا سپاسگزارم بابت این فایل که موضوع کار و مسائل مالی رو انتخاب کردم و گزینه مرا به سوی نشانه ام هدایت کن رو زدم .و این فایل بی نظیر آمد و دیدم واقعا داره چه آگاهی های رو میده واقعا من آدمی بودم که تو شرایط خوب خیلی بی خیال می شدم و میرفتم دنبال حاشیه و اوضاع از اون خوب بودن خیلی زود تغییر میکرد الان تازه متوجه اشتباهم شدم من باید اون موقع تازه دنبال بهتر شدن اون اوضاع خوب میشدم و این روش باعث موفقیت های بیشتر و پایدار تر میشه واقعا خدا رو شکر میکنم با استاد آشنا شدم .
من تو بیشتر چیزها واقعا تا به مشکل نخوردم خودم تغییر میکردم خیلی نا آگاهانه الان متوجه شدم ولی تو مسائل شغلی و مالی اون مسائل که بالا گفتم تله من بوده .
ولی تو سلامتی من ۹۵ کیلو بودم خودم تصمیم گرفتم یه روز و هدایت شدم به یک دکتر خیلی خوب و تمام اون رژیم های که میداد رو اجرا کردم و به ۶۹ کیلو رسیدم که چقدر دکتر م منو تشویق میکرد حتی با اون وزن دلخواه بازم من ادامه میدادم .
و یک تغییر دیگه من این بود من و شوهرم قلیان می کشیدیم و یه دفعه تصمیم گرفتیم و اون کار اشتباه رو برای همیشه کنار گذاشتیم الان ۳ سال بیشتر هست واقعا خدارو شکر میکنم .
ممنونم استاد جونم بابت آگاهی های که تو این فایل دریافت کردم و واقعا متعهد میشم تا تله شغلی و مالی رو از بین ببرم
با کمک شما و محصولات شما البته با یاری خداوند
همگی در پناه الله مهربان باشیم
باسلام خدمت استاد عباسمنش وخانم شایسته عزیز.
من ارایشگر بودم و وارد کلاس گریم شدم واموزش جدید دیدم ووارد سینما شدم.
دنیا وسینما بارها بهم اشاره کرد وحدود ۱۹سال من پافشاری میکردم ومیترسیدم ، که درکنار کارسینما یک مغازه ارایشگاه بزنم.
بالاخره بعداز سالها مغازه رو زدم و خداروشکر هرروز بهتراز روزقبل میشه.
توتمام این سالها مشروب میخوردم و بارها جهان به من گوشزد کرد، امروز تصمیم گرفتم که مشروب نخورم. قبلازاینکه دنیا لگد محکمتری بهم بزنه.
خیلی ممنونم .سالم وسلامت وثروتمند باشین.
سلام استاد عزیزم
من چند روز گذشته یه شکست غیرقابل پیش بینی و تجربه کردم
و تا امروز دائم از خدا و خودم میپرسیدم چرا اینطوری شد؟من که همیشه عالی بودم و لایق اون شکست نبودم ولی خب جوابی پیدا نمیکردم برای سوالم
تا اینکه انگار واقعا الان جوابمو پیدا کردم!
من یه مدت بود که به موقعیتی که داشتم راضی شده بودم و میگفتم همین که هست خوبه دیگه و دنبال پیشرفت و تغییر و ارتقای خودم نبودم(برعکس گذشته که تلاشم روز به روز بیشتر میشد و نتایجی ام که میگرفتم فوق العاده بود)
و جهان از طریق اتفاقی که واقعا عجیب و غیر قابل پیش بینی و بد بود بهم یاداوری کرد من باید تغییر کنم این راضی بودنه این ساکن بودنه خوب نیست !
باید بیشتر از خدا بخوام تا بیشتر بهم بده🍀
خیلی ناراحت بودم این چند روز اما الان خیلیییی خوشحالم چون مطمئنم اون اتفاق به ظاهر بد باعث پیشرفت بیشتر میشه و یاد گرفتم که راضی نباشم به اون موقعیت خوبی که دارم و هردفعه تلاشم و بیشتر کنم تا بهتر بشم 🥰
خیلی دوستون دارم❤
استاد عزیزم سلام
وقتی داشتم به این فایل گوش میدادم فهمیدم من هیچ جای زندگیم تغییر نکردم، ریسک نکردم. همیشه اونقدر صبر کردم که جهان من رو مجبور به تغییر کرده. به قول دوستام همیشه تموم کارام دقیقه نود انجام شده.این مدت فشار خیلی زیادی روم بود. با اینکه همه چی دارم همه چیزایی که مقدمه ی یه پیشرفت عالیه ولی من همچنان هم حاضر به تغییر شرایط خودم نبودم، چون اوضاع اونقدر برام سخت نشده بود که بخوام مسیرم رو تغییر بدم. ولی امروز تصمیم به تغییر اوضاع زندگیم گرفتم.چون میدونم هرچیزی که به سمت خوبی تغییر نکنه جهتش رو به سمت بدی تغییر میده. واسه ی منی که همیشه توشرایط سخت مجبور به تغییر شدم کار خیلی سختیه ولی برای بهبود زندگیم باید اینکار رو انجام بدم.واسه ی اینکه به اینکار مجبور بشم هم برای خودم جریمه گذاشتم و استفاده از چیزایی که خیلی دوسشون ارم و بشون وابستم رو تا زمان تغیییر برای خودم ممنوع کردم.
ان شاالله تا چند وقت دیگه از حرکت و تغییر مسیر به سوی پیشرفتم براتون بنویسم.