می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 46

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مروارید گفته:
    مدت عضویت: 1437 روز

    سلام و سپاس از کلام راهگشای شما

    متاسفانه من بعلت تردید زیاد خیلی تجربه در این مورد داشتم و با گذر زمان هم متوجه درستی حس ام در گذشته با وجود نبودن شواهد دقیق شدم هر بار البته به کندی و دیرتر از اون مسیر عبور کردم اما با هزینه زیاد مثل روابطم شغلم رشته ام محل زندگیم و حتی روزمرگی های کوچیکم

    این اولین قسمت از مطالب سایت بود که شنیدم با نیت تغییرات پیوسته و منظم البته این بار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    نورا گفته:
    مدت عضویت: 1334 روز

    سلام ✌️

    مثال واقعی خود منم من اینقد گذاشتم تو کارم با گیر دادنا برم جلو تا آخر کارمو گرفتن ازم ، الان با دیدن این ویدیو متوجه شدم باید خیلی وقت پیش به فکر میشدم ، و تغییر میدادم جامو ، الان خیلی سخت تر شده ولی میخوام تغییر کنم 💪

    ممنونم از سایت عالی و اموزشهای عالی تر تون استاد عزیز .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  3. -
    زهرا گفته:
    مدت عضویت: 1431 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به همگی❤

    من اولین بار که شروع به تغییر کردم با یه سوال تو ذهنم بود که چرا بعضی از ادما انقدر اعتماد به نفس دارن ولی بعضیا مثل من نه!!! همیشه این رو مربوط به خانواده و شرایطی که توش بزرگ شده بودم میدیدم چون خواهر و برادر بزرگترم هم همینطور بودن ولی یه چیزی به من میگفت که من دوست دارم متفاوت باشم مثل اون ایده الی که تو ذهنم بود اون دختر جذاب و قوی و خودساخته ولی پر از ارامش و این شخصیت واقعا رویای من بود میدونستم یه جیزی هست ولی نمیدونستم چیه !!

    میدونستم یه چیزی فرای ظاهر هست ولی نمیدونستم چیه اون !!!

    اولین مرحله من با شروع خوندن کتاب هایی تو این زمینه بود که کم و بیش برام مفید بود یعنی به نکاتش عمل میکردم و یه جورایی آگاهانه رفتارم رو تغییر داده بودم اما از درون پوچ بودم و میدونستم خودم که من نیستم برای همین رفتم سراغ دوره ها و چند دوره و حتی مشاوره روانشناسی شرکت کردم و خب خیلی موثر بودن اما بازم اونچه درونم میخواست نبود!!! از این دانش هایی بدست اوردم که حالا میدونم تکامل بوده خودش تو کارم و تو بالا بردن قدرت حرف زدنم تو جمع و … استفاده کردم که کمی موثر بودن تا اینکه من تصمیم گرفتم ازدواج کنم یه جورایی فکر میکرم ازدواج کنم این قضیه درست تر میشه ❌باور نامناسب❌🙈😑 و اونجا بود که تمام تکنیک هایی که یاد گرفته بودم رو پیاده کردم ولی تو این موقعیت هرچی بیشتر تلاش میکردم انگار نتیجه عکس میداد برام و عقب گرد میکردم و من به حالت کلافگی و درماندگی و حتی بهتره بگم داشتم به مرز افسردگی میرسیدم 😑☺ دیگه کلا انداختم گردن خدا که منو دوست نداره و این نجواهای ذهنی ولی در عین حال از خدا هم کمک میخواستم آخه من تو بقیه موارد کمی جواب گرفتم پس چرا این نمیشه😅😅😅 اابته اینم بگم اون موقع انقدر ظرف وجودم کوچیک بود که فکر میکردم کلی نتیجه گرفتم با اینکه بیشتر رفتارهام رو تغییر داده بودم اما الان خدا روشکر میکنم ابنو میدونم حداقل که فقط باید جریان داشته باشی وگرنه سیلی میخوری🚫

    تا اینکه با یه دوره خود شناسی آشنا شدم و دقیقا این بود همه حرفی که میخواستم جواب همه سوالام بود اینکه همه چی باوره اینکه خواسته مهم نیست باور داره کار میکنه و خیییلیییی رشد شخصیتی پیدا کردم و خب نسبت به قبل به اون دختر ایده ال خودم نزدیک شدم خیلییی بیشتر از قبل یعنی اینی که الان هستم آرزوی قبلا بوده برام ولی خب بازم میخوام بهتر و بهتر و بهتر بشه به یاری خدا☺☺☺

    بعد از اونجایی که خواسته های منم بزرگتر شده بود اون دوره حس کردم کافی نیست دیگه برام انگار بازم یه پله بالاتر از اون باید میبود اینو احساسم میگفت و بعد من به این بهشت هدایت شدم و خداروشکر میکنم که دارم در این مسیر حرکت میکنم و از خدا میخوام همیشه که حالا منو به جواب سوالام رسوند که هیچ سوالی ندارم دیگه و دلیل اتفاقات رو میدونم به اندازه درک خودم از قوانین منو ثابت قدم نگه داره تا بتونم رسالت خودمو تو این جهان زیبا انجام بدم الان من انقدر جسارت پیدا کردم که دارم کسب و کار خودم رو انجام میدم چیزی که قبلا اصلا تصورشم نمیکردم،ارتباطم خیلی بهتر از قبل شده ولی خب چون از اول پاشنه اشیلم بوده هنوزم نیاز به کار داره ،قدرت عمل کردنم خیلی بالا رفته،احساس خوبی به خودم پیدا کردم و خودمو بیشتر از قبل قبول دارم که منم میتونم

    خیلی دارم جهت میدم ذهنم رو که دیگران تحسین کنم فقط ،احساس ارامش واقعی دارم چیزی که سالها دنبالش بودم و فکر میکردم باید از بیرون از خودم تامینش کنم و کلی نتایج خوشگل دیگه که خداروشکر داره رشد میکنه روز به روز😍😍😍🤩🤩

    واقعا خدایاشکرت که هر لحظه هستی با ما و به سوالات ما پاسخ میدی حتی وقتی ما منکر وجودت میشیم 😘😘😘😘💙💙

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    ناشناس گفته:
    مدت عضویت: 1882 روز

    بنام نامی یکتا

    خدایا شکرت به این فایل هدایت شدم

    استاد یه سوالی پرسیدن حالا من میخام جواب بدم.

    من از دوران بچگی که یادمه و خودمو شناختم که چجور آدمی هستم یعنی این شخصیتی که داشتم و اون شخصیتی که میخواستم داشته باشم فرسنگها فاصله بود و حسرت داشتن یه شخصیت قوی تو دلم مونده بود گذشت و گذشت تا اینکه وارد دانشگاه شدم و بعد فارغ التحصیلی بخاطر باورهای مخرب بخاطر کمبود عزت نفس و اعتماد بنفس یک دختر بی هدف ضعیف و شکننده مثه یه مرده ی متحرک در خانه بودم اما همیشه از خدا میخواستم که تغییر کنم زندگیم دگرگون بشه تنها کارکی از دستم برمیومد این بود که از خدا بخوام و کمکم کند.

    بعد یه سری مشکلات که پیش اومد شرایط باعث شد یعنی تضادها منو وادار به حرکت کرد و شروع کردم به یکسری تغییرات؛ در زمینه ی توحید بیشتر روی خودم کار کردم باورهای بهتری نسبت به خداوند پیدا کردم یعنی من فایلهای یه آخوندو گوش میدادم اونم یه آخوند باسواد که فقط صفتهای خداوند رو تفسیر میکرد و با باورهای توحیدی استاد عباسمنش انصافا خیلی شبیه هم هستند و تغییراتی در زمینه ی شخصیتم ایجاد شد و زندگی آرامتر و با کیفیتری داشتم.اما اعتماد بنفس و روابط و عزت نفس پایین باور خودکم بینی و…. همان سر جای خودش بود و همچنان در تلاش برای تغییر خودم بودم بعضی وقتها کتابهای موفقیت رو میخوندم ولی یه مدت فقط انگیزه میگرفتم بدون هیچ تغییری. یه روز کتاب میخوندم متوجه شدم نویسنده ی کتاب اهل شهر خودمون هست ایشون از خودشون و شرایطشون و تغییرات تو زندگیشون نوشته بودن و خیلی جالب بود برای من و از طریق همین کتاب وارد آدرس تلگرامیشون شدم یه روز تو کانال گذاشته بودن که قرار هست یه سمینار برگزار کنه اسفند 96 بود من هم خیلی دوست داشتم برم و همیشه در تلاش برای تغییر خودم بودم یه فرصت پیش اومده بود دوست داشتم استفاده کنم

    بلاخره تصمیم گرفتم و رفتم اولین باری بود تو عمرم سمینار میرفتم اون موقع 31 سالم بود تو سمینار با خواهر زاده ی مربی سمینار حرف زدم و گفتم خوشبحالت دایی موفقی داری و حتما تو زندگیت تاثیر داره دیگه بعد چند ساعت سمینار تموم شد.

    دو ماه گذشت همون مربی با من تماس گرفت تعجب کردم خودشونو به من معرفی کردن ومنو به یه آموزشگاه دعوت کرد منم قبول کردم وقتی رفتم متوجه شدم چندتا از خانمهای دیگه اونجا هستن با هم آشنا شدیم مربی اومد در مورد یه سری مسایل صحبت کرد در مورد باورها صحبت کرد اون موقع اصن من نمیدونستم باور چی هست درک نمیکردم نمی فهمیدم فقط میشنیدم کلمه ی باور رو. بعد گفت من یک مربی هستم من میخام یک قرداد یک ساله با شما ببندم در زمینه ی اعتماد بنفس باورها و… با شما کار میکنم منم که از خدا خواسته که شدید احتیاج به همچین موردی داشتم اصن تو عمرم همچین چیزیو نشنیده بودم که یه مربی باشه تو این حوزه کار کنه بعد مبلغ پولو گفت زیاد بود منم یه دختر خانه دار بیکار. پدرم بیکار هرچی فک میکردم پوله جور نمیشد مربی گفت برید فک کنید من یه ماه رایگان با شما کار میکنم برای اینکه بدونید چجوری با شما کار میکنم و میزان تاثیر گذاری کارمو بدونید یه ماه رو رایگان آموزش میدم و بعد قرارد کاریو باهاتون میبندم.

    رفتم خونه اصن به خونوادم چیزی نگفتم چون اصن محال بود یه همچین مبلغیو به من بدن اصن نبود که به دن. مبلغ پول ۵ میلیون بود.

    یه ماه گذشت خیلی رازی بودم دقیقا چیزی بود که میخواستم یه معجزه بود برای من اما یک ماه تموم شد و من باید تصمیم میگرفتم مربیم با من صحبت کرد میخوای چیکار کنی منم مونده بودم خدایا چیکار کنم تمام چیزی که فکرشو میکردم یه مقدار طلا بود که داشتم اونم مادرم محال بود رازی بشه برم بفروشم هزینه ی اون دوره رو بدم. منم اصن نزاشتم مادرم بفهمه اصن نزاشتم بدونه که من تو همچین دوره ی یکساله شرکت کردم دزدکی رفتم طلاهارو فروختم و هزینه رو پرداخت کردم و بعد که یه مقدار پول اومد دستم رفتم بدل طلاهارو گرفتم برای اینکه مادرم متوجه نشه الان 4 سال گذشته هنوز مادرم نفهمیدمه که طلاهم نیست و منم برای اینکه رنگ بدلیجات نره ازشون استفاده نمیکنم چون بدلیجاتم اصل نیست

    ناگفته نماند من فقط بخاطر اینکه مادرم ناراحت نشه مجبور بودم همچین کاری بکنم و یه جورای سر مادرمو کلاه گذاشتم چون واقعا بهترین تصمیمی بود و سختترین تصمیمی بود که میگرفتم چون میدونستم هرچی برای مادرم توضیح میدادم ایشون قبول نمیکرد

    و اما این دوره ی یک ساله کل زندگی منو تغییر داد بخاطر همین تصمیمی که گرفتم من الان اینجام کلا جهان من عوض شد از طریق همین مربی با استاد عباسمنش آشنا شدم من فقط جسمم تغییر نکرده کل وجودم و زندگیم تغییر کرده

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    میثم رخشان گفته:
    مدت عضویت: 1918 روز

    به نام الله یکتا

    سلام به همه عزیزانم

    خداروشکر میکنم بابت این صبح دل انگیز پاییزی بسیار زیبا و هوای بسیار مطبوع و خنکی که با خوردن یک فنجان قهوه عالی و خوش طعم و دیدن دوستی سرشار از انرزی نوید بخش روزی عالی با انرزی زیاد با احساس ارامش و شکر گذاری هستش

    چه زمانی دست به تغییر میزنم ؟در حال حاظر مثلا از دندان هایم میگویم وقتی دندانم کاملا خراب میشود و درد میگیرد به فکر رفتن به دکتر و حتی مسواک زدن و رسیدن به ان میکنم اما همین دندان درد و همین رفتن به دکتر همزمان بود با مطالعه کتاب معجزه سپاسگذاری و همونجا به جای فکر کردن به درد و هزینه گفتم خدایا شکرت که ی جایی هست که بشه سلامتی رو بدست اورد با ی هزینه کوچیک اما چطور میشه این روند سلامتی دندان همیشگی و مستمر و با هزینه کم باشه ؟اینو از خودم پرسیدم و به خودم گفتم شروع کن رسیدگی به تمام دندان ها رو بعد ی مدت دیگه شش ماه یکبار میای ویزیت میشی و هم هزینت کم میشه و هم با عشق و لذت غذا میخوریی و بعد همیشه مسواک بزن و مستمر بهشون برس تا همیشه زیبایی و سلامتی دهان و دندانت حفظ بشه .

    خوب این نمونه بارز حرکت نکردن من در زمانی است که همه چیز گل و بلبله دردی نیست دندان دردی نیست اما این نشون نمیده که دندان های من سالمه باید حرکت کرد ویزیت کرد و قبل از پوسیدگی و از دست دادن حتی این امر رو میسر کرد

    اما چه زمانی حرکت کردم و جهان هم حمایت کرده ؟یادمه اوایلی که اشنا شده بودم با استاد عباسمنش و همزمان بود با به دنیا اومدن دختر خانم خوشگل و باهوشم ی خوابی منو به سمت و سوی تغییراتی در محیط کسب و کارم برد شرایط به ظاهر سخت بود به هر حال هزینه هایی باید میشد برای به دنیا امدن بچه اما این نشانه رو من اینجوری دیدم هرچی جا دار باشه هرچی خوشگل باشه این دکور جنس بیشتری و مشتری بیشتری میاد انجام دادم و همین شد یعنی یک سال و نیم از اون روز میگذره خداشاعده تغییراتی که از نظر شغلی و درامدی داشتم قابل مقایسه نیست با کل دوران کسب و کارم و صد البته باورسازی باور سازی کنترل ورودی های ذهن شنیدن و انجام دادن فایل های استاد بخشش قران و این ها همه گواه بر اینه که بهترین زمان برای تغییر زمانیست که همه چیز خوبه

    خداروشکر میکنم به خاطر نعمت سلامتی که دارم به خاطر خانواده ای مستحکم و خوب به خاطر کسب و کاری که میشه داخلش تا بینهایت رشد کرد و خدارو شکر به خاطر حضور سید حسین عباسمنش در زندگیم خدایا شکرت که عزیزانی هستند اینجا که ندیدنشون دلیل بر نبودنشون نیست و حضورشون با کلمات و کامنت های بی نضیرشون کاملا احساس میشه {همین الان ی پرنده خوش صدا داره بیرون از محیط اوازی زیبا سر میده که مهر تاییدی بر درست بودن این باور هستش}خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  6. -
    حسن گرامی گفته:
    مدت عضویت: 1351 روز

    سلام استاد جان

    من متاسفانه در بیشتر موارد اینقدر سخت تغییر کردم که جهان با من…..

    دیگه نگم براتون

    فقط اینکه الان که توی یک تضاد دیگه ای برخورد کردم و از طرفی حرف های شما رو گوش دادم ، با پوست و گوشت و استخوانم کاملاً درک کردم که بهترین زمان برای تغییر فقط زمانی هست که همه چیز خوبه

    شما خیلی حرفه ای رفتین جلو اول اینکه کلوپ بازی رو گذاشتین کنار ، دوم کارهایی که توی بندرعباس می کردین رو گذاشتین کنار ، سوم وقتی که رسالت شغلی خودتون رو پیدا کردین جایی که توش بودین عوض کردین ، واقعاً حرفه ای ترین کار همینه

    من اتفاقاً خیلی باید روی این قضیه تمرین کنم اونم باید ایمانم رو نسبت به خداوند بیشتر کنم

    مرسی استاد عزیزم ❤

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    مریم افشار گفته:
    مدت عضویت: 1420 روز

    سلام دوستان عزیز

    من چند سال هست که در یک مهارت اموزش دیدم و هیچ پیشرفتی نداشتم با وجود اینکه خیلی تلاش کردم میدونم باورهای نامناسبی دارم روشون کار میکنم ولی ازش دل سرد شدم و میخام از این کار برم بیرون

    من دقیقا متوجه منظور استاد نشدم چجوری باید بفهمیم چه تغییری باید کنیم یا کجا باید بریم چکار باید بکنیم؟

    دوستان عزیزم ممنون میشم اگر راهنمایی کنید🙏🏻

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      حمیده اسماعیلی گفته:
      مدت عضویت: 2083 روز

      بنام خدایی که زیباست و زیبایی رو دوست داره….

      سلام دوست نازنینم مریم جان..

      باید ببینی اون مهارتی رو که یاد گرفتی مهارتی هست که بهش علاقه داری با خیر؟ باید علاقت رو بشناسی و در مسیرش حرکت کنی…البته که در کنار حرکت کردن در مسیر علاقت ات باید باورسازی هم انجام بدی…باورهای قدرتمندکننده بسازی اون وقته که قطعا به موفقیت خواهی رسید…با رعایت اصل تکامل…آرام آرام…قدم به قدم عزیزم….

      نکته بعدی در مورد تلاش زیاده…این باور اشتباهیه که ما فکر کنیم با تلاش فیزیکی زیاد نتیجه حاصل میشه…نه اینطور نیست…تلاش ذهنی بیشتر از تلاش فیزیکی باید باشه عزیزم….

      نکته مثبت اینه که خودت میدونی که باورهای مناسبی نداری پس این یعنی نصف راه رو رفتی….حالا که میدونی مشکل از اینه که باورهای نامناسبی داری پس بیا متعهدانه به خودت قول بده که باورهای قدرتمند کننده بسازی….هر روز یک قدم کوچیک بردار برای ساختن باورهات….قدم های کوچیک اما متوالی عزیزم….

      دلسرد نشو از این مسیر…بعضی وقتا آدم یه کوچولو دلسرد میشه اما اجازه نده که این ادامه پیدا کنه….مصمم تر از قبل برگرد به مسیر و با قدرت بیشتری ادامه بده….نگران نباش این که یه وقتایی انگیزت کم میشه برای همه پیش میاد….برای منم پیش اومده اما سعی کن توی این حالت نمونی و حرکت کنی…با ایمان حرکت کن عزیزم….

      اینجا که گفتی میخام بیام بیرون…بهت پیشنهاد میکنم وقتی میخوای کاری رو انجام بدی از دکمه نشانه ایی برای قدم بعدی کمک بگیر…هدابت روزانه…خیلی بهت کمک میکنه….

      و در جواب به سوال آخر که گفتی چکار باید کنم؟ کجا باید برم؟ باید بگم فقط از خداوند بخواه هدایتت کنه….ایمانت رو قوی کن…خدارو باور کن و ازش بخواه….قطعا به بهترین مسیر هدایتت میکنه عزیزم…

      امیدوارم تونسته باشم بهت کمک کرده باشم….عاشقتم….مراقب زیباییهات باش دوست قدرتمندم….😊😊😚😚☺

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        زهراهنرمند گفته:
        مدت عضویت: 1702 روز

        سلام دوست عزیز و ارزشمند من

        این فایل نشونه ام بود . در تضادی قرار گرفتم ، در حال کار روی باورام و حرکت هستم .. تااینکه به جواب شما به سوال دوستمون رسیدم این سوال منم بود .جوابت و خوندم و احساسم خیلی خوب شد چون جواب من هم بود و سوال و به همراه جواب کاملت رو در دفترم نوشتم و کلی ذهنم باز شد

        هرجاهستی شاد و موفق باشی 🌷🌱💖

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  8. -
    حمیده اسماعیلی گفته:
    مدت عضویت: 2083 روز

    بنام خداوند بخشنده بخشایشگر…

    سلام به استاد عزیز و مریم جان دوست داشتنی…دو فرشته نازنین زمینی…ازتون بسیار سپاسگزارم برای تهیه و تدوین این فایل ارزشمند….

    خداروشکر میکنم هدایت شدم به گوش دادن فایلهای دانلودی….فایلهایی که مربوط هستن به تقویت باورهای توحیدی….فایلهایی که بهم کمک میکنن تا باورهای محدودکننده ام رو بشناسم و اونها رو با باورهای قدرتمند کننده جایگزین کنم….همین ۲ روزی که شروع کردم به کارکردن روی فایلهای دانلودی خداروشکر حالم خیلی خوبه….و ایمانم به خدا بیشتر شده…خداروشکرررررر

    جواب تمرین….👇👇👇

    فلسفه تغییر و حرکت به نظر من رشد و گسترش و پیشرفته….بعضی افراد هستن اوضاع و شرایطشون خوبه یا عالیه ….این افراد میان توی این شرایط عالی ثابت نمیمونن…حرکت میکنن…دست به تغییر میزنن….نمیتونن توی دایره امن خودشون بمونن…به قول استاد گول شرایط عالیشونو نمیخورن…خودشون چالش درست میکنن واسه خودشون….اینها همون افراد موفقی هستن که هماهنگ با جهان که همیشه در حال حرکته حرکت میکنن….

    برعکس اون بعضی افراد هستن که در شرایط سختی قرار دارن …جهان داره بهشون میگه تغییر کنید…حرکت کنید…اما نه تنها حرکت نمیکنن بلکه مقاومت هم میکنن….اینجا یاد یه حرف از استاد عزیزم توی دوره ۱۲ قدم افتادم که ایشون میگن وقتی به مشکلی یا مسئله ایی برخورد میکنیم…بجای حل مسئله اول بیاییم مقاومت ها رو برداریم…مقاومت ها مثل همون گاری زهوار دررفته ایی هست که داریم با خودمون میکشیم و تا وقتی مقاومت ها رو برنداریم این گاری حرکت نمیکنه….این افراد باید از جهان چک و لغت ها رو بخورن…حالا بعضی ها برمیگردن…بعضی ها هم برنمیگردن و طبق قانون جهان که همه چیز در حال حرکته….یا حرکت میکنی یا نابود میشی…نابود میشن و زیر چرخ های جهان له میشن و از بین میرن…..😊😊☺

    من قبلا جزو دسته های اول تا دوم بودم …اینها که تغییر نمیکنن حتی با فشار….و یه جاهایی از بین میرن….این مال زمانی بود که روی باورهام کار نمی کردم و با سایت استاد آشنا نشده بودم….خداروشکر از زمانی که سعی کردم روی باورهام کار کنم آروم آروم دارم کشیده میشم به سمت افرادی که جزو دسته چهارم هستن….هنوز کلی کار دارم اما خداروشکر از قبلم خیلی بهترم….در کل وقتی به زندگیم…و به عقبه ایی که داشتم نگاه میکنم خیلی رابطه خوبی با تغییر کردن و حرکت کردن نداشتم….امروز وقتی اومدم همینو توی دفترم نوشتم بعد از خودم پرسیدم چرا اینطوری بودم؟ چرا رابطه ام با تغییر خوب نبوده؟ قطعا دلایلی داره….

    آروم آروم ذهنمو باز گذاشتم که فکر کنه‌‌‌….و بله….دلیل تغییر نکردنم و حرکت نکردنم ترس بود…ترس از حرف مردم….نداشتن عزت نفس….عدم خودباوری….عدم خودشناسی….نداشتن شجاعت ….ترس از شکست…نداشتن ایمان…نداشتن باور به توانمندیهای خودم….و اگر بخوام همه اینهایی که گفتم رو توی یه کلمه خلاصه کنم…میگم عدم اعتماد به نفس..‌‌.

    دیروز داشتم با تنها دوست هم فرکانسیم صحبت میکردم حرف شد از ترس از شکست…دوستم گفت چرا میترسی از شکست خوردن؟ تهش میخواد چه اتفاقی بیافته؟ بیا و روی کاغذ ترسهاتو بنویس….بنویس اگر شکست بخورم چه اتفاقی میافته؟ یادمه در جوابش گفتم حتی الانم که دارم فکر میکنم و در موردش حرف میزنم که با شکست خوردن هیچ اتفاق خاصی نمیافته….حالم خوب میشه…چه برسه بیام بشینم و بنویسم….اتفاقا قویتر میشم….قویتر از دفعه قبل…

    بله درسته….من باید حرکت کنم….باید تغییر روبه جلو داشته باشم…باید اینقدر با خودم تکرار کنم….تمرین کنم که عمل کنم….عمل….حرکت….پیشرفت….همینه که دارم روی باورهای توحیدیم کار میکنم….ایمانمو قوی میکنم….خدا همیشه هوای منو داره….توی بدترین شرایط هم خدا هست و همواره منو هدایت میکنه…‌‌

    مثال بزنیم…..

    مثال ۱)

    قبل از اینکه ازدواج کنم شرایطم سخت بود…الان که آگاه شدم قانون رو فهمیدم دارم اینو میگم….باید تغییر میکردم…حرکت میکردم….شاید بهتر بود مکان زندگیمو تغییر میدادم….شاید بهتر بود برای خودم کسب و کاری ایجاد میکردم….بالاخره باید یه حرکتی میزدم اما نزدم….فقط و فقط درجا زدم….جهان داشت حرکت میکرد و من ثابت مونده بودم….بی حرکت….و فقط از خدا میخواستم کمکم کنه…و جالب این جا بود که فقط یه راه نجات از این شرایط رو برای خودم مشخص کرده بودم و گیر داده بودم تنها و تنها به این راه و اونم ازدواج بود….تجسم میکردم….همراه با اکثر اوقات احساس خوب….دیر جواب داد به دلیل یه سری باورهای نادرستم…اما داد…اینو میگم چون میخوام بدونین که تجسم کردن همراه با احساس خوب ۱۰۰ درصد جواب میده…😃😃😃😄😄

    خب توی این شرایط همون قبل از ازدواجمو میگم من باید تغییر میکردم اما نکردم….مقاومت کردم….و تحمل کردم….و تا حدودی هم زیر چرخ های جهان له شدم….الان که دارم یاد میکنم اون روزها رو به خودم میگم ای کاش حرکتی کرده بودم…ای کاش ثابت نمیموندم….

    مثال۲)

    توی بورس سرمایه گذاری کردم…قبل از اینکه با سایت استاد آشنا بشم….یا فکر میکنم اوایل آشناییم با استاد بود….پولم از ۴۰۰ به ۶۳۰ میلیون رسید….

    دقیقا وقتی به این مبلغ رسید و همه چیز مثبت بود برای من نشونه ایی اومد از طرف تنها دوست هم فرکانسیم که حمیده بیا بیرون….دقیقا با همین عبارت اگر ایمانی داری توی همین شرایط عالی بیا بیرون و بورس رو رها کن….آخ استاد گل گفتی که گول شرایط عالی رو نخورین بچه ها…..

    اما من خوردم….

    نیومدم بیرون….یکسال از این ماجرا میگذره ….چند روز بعد از این نشونه بازار بورس ریخت….و هنوز داره میریزه…پول من رسید به ۱۰۰میلیون…..اینم یه مثال دیگه که تغییر نکردم….با وجود نشانه ایی واضح باز هم مقاومت کردم….و به خودم گاری بستم…..

    مثال ۳)

    همین چند روز پیش من میهمان داشتم…و یه هفته ایی روی باورهام کار نکردم…این یه هفته رسید به ۱۰ روز …و من تقریبا ۱۰ روز از باورهام فاصله گرفتم…از چیزهایی که ساخته بودم…از کسب و کارم که تازه شروع به کار کردم فاصله گرفتم و براش هیچ قدمی بر نداشتم توی این مدت….خلاصه زمان که می گذشت هی به خودم می گفتم حمیده باید یه تکونی به خودت بدی….باید حرکت کنی….نمیدونستم قدم بعدی چیه؟ و همینو کرده بودم توجیه که حرکت نکنم….داشت زمان می گذشت و من کاری نمی کردم….به قول استاد صدای آلارم توی ذهنم هی بلند و بلندتر میشد….یه نجواهایی بود توی ذهنم که حرکت کن….کاری انجام بده….بالاخره گوش کردم..‌‌به صدای احساسم گوش کردم و نشستم تمرکز کردم…از خدا خواستم بهم بگه چکار کنم….و رسیدم به اینکه باید روی فایلهای دانلودی کار کنم….فایلهایی که مربوط به تقویت ایمان میشه….ایمانی که منجر به حرکت و تغییر بشه….و الان خیلی خیلی خوشحالم که خدا هدایتم کرد توی مسیر درست حرکت کنم…..بسیار ازتون سپاسگزارم ….

    عاشقتوووووونم😊😊😊😊☺☺☺☺

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1493 روز

    با سلام خدمت استاد عزیز و گرامی و تمامی دوستان انرژی مثبت سایت

    فایل رو من تحت عنوان نشانه ی روزانه گرفتم ..

    استاد فرمودن از تغییراتی که داشتین و نتیجه هاتون بگین ..

    من میخام از قبل اینکه با استاد و سایت و کلا آگاهی هاو فایلهای آشنا بشم بگم..

    من فرزند روستا هستم بعد ازدواج هم در روستا زندگی میکردم شوهرم بیکاربود و محصل ..و درآمدی نداشتیم ..مجبور بود برای پدرش کار کنه و ما فرزندی داشتیم که در بدو تولد عارضه ای داشت مجبور بودیم هر هفته او را به شهر ببریم برای درمان و درمانش هم پروسه داشت و ادامه دار…

    ما هیچ حمایت مالی نمی‌شدیم و من اصلا از شرایطی که داشتیم راضی نبودم منظورم کاری بود ..

    خیلی دوست داشتم مستقل باشیم و از احساس وابستگی بی نهایت بی زار بودم…

    تا جایی که رو‌آوردم به یه کتاب که آیه هایی رو معرفی می‌کرد و که اگه این ختم و این ذکر رو بگی این اتفاق میفته…

    من اصلا آدم خرافه ای نیستم ولی به خدا به شدت اعتقاد دارم…

    خلاصه که یه جا تو کتاب نوشته بود اگه سوره ی یوسف رو با سیب و زعفرون بنویسی و سه روز توخونه نگه داری و…..

    از اونجایی که خیلی دلم میخاست از اون شرایط رها بشم انجام دادم ..بعد یه هفته از سمت خواهر زاده ام تلفنی داشتم و از شوهرم خاست که بره شهر و شروع به کار کنه ..(استاد عزیز من نمیدونم این حرفهای من از چه باور هایی نشات می‌گرفته اونو به عهده شما میزارم اگر دید گاه اشتباهی دارم لطفا برام توضیح بدین )

    ….خیلی باورها رو الان که فاصله زمانی گرفتیم و یکم آگاهی هام زیاد شده میفهمم..اینکه خیلی ها اونجا با ما مخالفت کردن و دیدگاهشون این بود که آب باریکه در خونه بهتر اززندگی تو غربت وووووو

    شوهرم هم زیاد تمایل نداشت ولی به هرحال ما هجرت کردیم …

    اوایل خیلی برامون مشکل بود چون از لحاظ احساسی خیلی وابسته بودیم ..الان مدت ۱۰ سال حدودا میگذره و ما اونجا به لطف خدا تونستیم یه سری هدف هامون رو تیک بزنیم…

    از اونجایی که معیار اکثر آدمها برای رشد پول هست خب ما رشد مالی زیادی نداشتیم ..ولی ما محتاج هیچکس هم نشدیم در صورتی که اگه تو شرایط قبلی میموندیم باید برای نون شبمون وابسته می‌بودیم..خداروهزار بار شکر

    رشد ما چی بود دوتا آدم وابسته الان روی پای خودشون ایستادن و خیلی از لحاظ شخصی رشد داشتیم کلی پخته تر و شجاعتر و مستقل‌تر شدیم ۳ تا بچه داریم…

    الان که به گذشته نگاه میکنم این مسیر رشد ما بوده

    ولی قبل آشنایی و آگاهی از قانون تکامل همیشه س بدی داشتم و خودم رو اصلا آدم موفقی نمیدونستم ..

    الان هم چند ماهی هست که برای رشد از اون کار که به قول دوستان سایت خیلی خانواده پسند بود اومدیم بیرون و تجارت خودمون رو استارت زدیم و تا الان هم کلی اشتباه داشتیم ولی دنیا دنیا هم چیز یاد گرفتیم …

    استاد واقعا از شما سپاسگزارم بابت نگرشی که انتقال میدین ..

    و بی نهایت خداروسپاسگزارم که من رو هدایت کرد به این آگاهی ها

    و همچنین تمامی همراهان سایت از بودن در جمع شماها خیلی مفتخر و خوشحالم

    وقتی شروع به نوشتن کردم واقعا نمیدونستم چی بنویسم ولی چون دوست داشتم بنویسم گفتم خدایا من شروع میکنم تو کمکم کن ..

    اولش نظرم این بود که کامنت بنویسم شاید به درد یه نفر بخوره ولی در ادامه خودم به درک یه سری چیزها رسیدم و دیدگاهم تغییر کرد که شاید من هدایت شدم تا بنویسم و وقتی نوشتم خودم به یکسری درک رسیدم که تا حالا از اون جهت بهش نگاه نکرده بودم … میگم یعنی شاید برای خودم نوشتم…

    خدایا سپاسگزارم که هدایتم میکنی..

    دم همگی گرم

    در پناه الله مهربان شادباشید و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      حمیده اسماعیلی گفته:
      مدت عضویت: 2083 روز

      سلام و درود دوست نازنینم….شقایق…گل همیشه عاشق….

      عزیزم بسیار از کامنت زیبات خوشحال شدم و لذت بردم….ممنونم ازت که برامون نوشتی….

      تو بنده خوب خدایی….قدر خودتو بدون عزیزم….من فقط یه مطلب بگم در جواب سوالی که گفتی اگر دیدگاه اشتباهی دارم بهم بگین…میخوام بهت بگم اون سوره…اون راهی که تو بهش هدایت شدی قطعا از سمت خداوند بوده….

      همین که تونستی زندگیتو از اون شرایط به اینجا برسونی این خودش یک الگوی بسیار خوب و ارزشمنده برای ذهنت….که ازش در بقیه مراحل زندگیت و برای پیشرفت و حرکت رو به جلو استفاده کنی….عزیزم تو دیدگاه اشتباهی نداری….ما باید تمام سعیمونو به کار بگیریم که فقط و فقط روی خدا و قدرتی که بهمون داده حساب کنیم….خداوند قدرت خلق زندگیمونو بهمون داده….من عاشقتم عزیزم….امیدوارم کلی اتفاقات خوب و رویایی برات بیافته….مراقب زیباییهات باش عزیزم😘😍😍😘

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        محبوبه گفته:
        مدت عضویت: 1493 روز

        با سلام به دوست عزیزم حمیده خانوم اسماعیلی

        از روزی که من اون کامنت رو گذاشتم یه فاصله زمانی افتاده و من الان دوباره مرور میکردم و کامنت شما عزیز رو دیدم..

        ممنون از شما عزیزم چقدر خوشحال شدم از لطف و محبت شما

        خداروشکر میکنم و باعث افتخارم هست که دوستانی فوق العاده مثل شما پیدا کردم

        وممنون از استاد عزیز که وجودشون باعث این حضور شده

        امضائ خدا پای تمام آرزوهاتون

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  10. -
    عظیم خلفی اصل گفته:
    مدت عضویت: 1930 روز

    سلام به همه من همین الان که این فایل رو دیدم تصمیم گرفتم عین مثالی که استاد از من خواست و نتیجه تغییر رو دیدم برای خوانواده عباسمنش بیان کنم دقیق وقتی که کل پولی رو که برادرم بهم داده بود که بعد توی فایل روانشناسی ثروت اگاهییم راجب اون نوع پول بدست آوردن توضیح دادن که حتما پول باید و به راحتی طبق قوانین خداوند وارد زندگی انسان شود مگر نه از دست میرود یا به نوعی باعث سلب آرامش میشود برای من اتفاق افتاد وقتی همون پولم رو توی بازار ارز دیجیتال سرمایه گزاری کردم به طور کلی پولم به 1دهم تبدیل شد و هر روز با کنترل و تصمیمات اشتباهتر این فشار رو به خودم و خانواده ام بیشتر و بیشتر میکردم و فکر میکردم تنها راه ثروتمند شدن من این راه بوده و هست و دقیقا وقتی دیدم که واقعا هم توی کارم و حرفه ام داره پنیرها کم میشه و هم اینکه کلا دارم از مسیر موفقیت خارج میشم و دارم عقب گرد میکنم با کمک آگاهی های که از برنامه استاد داشتم و خرید دوره روانشناسی ثروت 1متوجه شدم که نیاز مبرم و شدید به تغییر مسیر دارم و ذهنم رو از اون بازار دیجیتال برداشتم و با یک ایمانی که هر روز دارم روش کار میکنم و آگاهانه به فایلها و دنیای اطرافم توجه میکنم ایمان دارم و میشود به راحتی و خیلی زود شرایط برام عالی میشه و بی نهایت فرست برای ثروتمند شدن و وجود داره و هر روز و هر لحظه خداوند از بی نهایت راه بی نهایت ثروت به اشکال گوناگون وارد زندگی من میکند .و جالب تر اینکه بعد از گرفتن این تصمیم هر روز حال من بهتر و بهتر میشه و دیگه اون احساس گناه و حقارت رو ندارم و شاد و سرحال به حرفه عالی و پر درآمد خودم چسبیدم و ایمان دارم خداوند از راههای متفاوت و غیر قابل پیشبینی به راحتی من را ثروتمند میکنم .ممنونم و سپاسگزار استاد عباس منش که نوع قدرتمندی از آموزش رو در زندگی ما قرار داده و قبل از این که غرق بشیم به راحتی و ایمانی راسخ به ما کمک میکنه تا دنیا رو جای بهتری برای خودمان خونواده هایمان همکارانمان و دیگر انسانها و پرندگان و جانداران بکنیم خدایا هزاران بار سپاس از وجودت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: