می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 54

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    آیسو گفته:
    مدت عضویت: 1665 روز

    سلام به استاد عزیزم و مریم جان مهربون

    این فایل نشونه‌ی من بود همینکه تصمیم گرفتم بیام کامنت بذارم ، و دفتر ثبت حالت های روزانم دستم بود

    ( برای اینکه یه ردپایی از خودم بذارم)

    به صفحات قبل نگا کردم و دیدم نوشته ی دفترم دقیقا متنیه که باید کامنتش کنم…

    استاد عزیزم

    با وجود کار کردن های فراوان روی خودم وقتی که گمراه شدم ، من به جایی رسیدم که جهان مجبور شد به من سیلی بزنه

    در واقع هرچی ازم درخواست کرده بود که یه تغییری بده من درگیر فرعیات شده بودمو این نشونه هارو ندیدم

    ولی خب …

    Everything is OK!

    من خیلی زود خودمو جمع کردم و سریع این درس خودمو از جهان گرفتم…

    من متعهد تر شدم … باایمان تر شدم…

    در واقع تو این مدت تمرکز من تکه تکه بود برای همین اونجور که باید پیشرفت نمیکردم لازم بود تمرکز لیزری رو فعال کنم و از طرفی نمیتونستم بگذرم از همه ی مواردی که باهم داشتم پیش می‌بردم…

    پس جهان گفت:

    بیا درستو یجور دیگه بگیر!!

    بعدش اینارو فهمیدم:

    1‌.توی زندگیت هدفی برای خودت مشخص کن که در تو اشتیاق سوزان به وجود بیاره و تورو به وجد بیاره..

    ( پس اینجا فهمیدن چه هدفی منو به وجد میاره)

    2.درگیر روزمرگی نشو،لطفاااا توهم نزن که داری روی خودت کار میکنی !!

    3.ورودی های خودتو پانسمان کن ، درمانشان کن ، بیشتر مراقب باش

    مثلا وقتی میخوام برم سمت اینستا و چیزی رو چک کنم که حالم رو به هم میریزه میگم نه نه..

    یاد این حرف شما میفتم

    اگه کنترلش کنی و درخواست ذهن رو انجام ندی بعد یه مدت بیخیال میشه

    ولی اگه تسلیم بشی هی میره مرحله اول

    من میخوام اسب چموش رامتر کنم

    4‌.اگه نتیجه میخوای متعهد باید باشی در هر شرایطی هیچ وقت نباید برگردی عقب .. یجوری رفتار نکن که انگار خوشی به تو نیومده!! ( فایل نتایج پایدار)

    5‌.وقتی روزها سپری میشه درواقع زمانه که داره راحت از دستت میره پس سیوش کن … درست استفاده کن

    6.تمرکزتو بردار از روی همه ی کارا، روی یه کار لیزری تمرکز کن … حواست باشه شیطون گولت نزنه بگه نه تو میتونی رو همش تمرکز کنیاااا

    اون میخواد تورو بکشه عقب…

    اینا چیزایی بود که تو یادداشتم به خودم گفتم ، بارها به خودم تضادمو یادآوری میکنم که درسمو یادم نره ‌…

    همین که خیلی زود تونستم برگردم به مسیر این یعنی چقد من در مقابل با چالش‌ها خوب رفتار میکنم …

    البته که هَذَا مِن فَضْلِ رَبِّی ‌

    این از لطف پروردگار منه ، که در مقابلش سرم پایینه

    شما بهم یاد دادین قوی باشم ، همیشه میگم پاشو و ایمانتو نشون بده الان باید نشون بدی چقد ایمان داری ..‌

    شمارو میبینم اصلا لذت میبرم‌‌‌‌…

    مخصوصا تو فایلهای زندگی در بهشت ، واقعا که دید منو بهشت کردین

    دوستون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  2. -
    محبوبه سرداری گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    به نام خدای بزرگ ومهربان

    سلام بر استاد عزیزم وخانم شایسته مهربان

    تغییر کردن شهامت می خواهد وقتی که اوضاع برای ما خوبه دست به تغییر بزنیم قبل از اینکه دنیا بخواهد که به ما یادآوری کنه

    من در زمینه روابط با تضادها ونشانه ها تغییر کردم البته بصورت تکاملی واوضاع را بهبود دادم وهنوز هم باید خیلی تو این زمینه کار کنم

    من از نظر ذهنی ومعنوی هم تغییرات زیادی داشتم وخیلی از روابطم کمتر شده وجاهایی که قبلا می رفتم دیگه نمیرم ویا دربحثهای دیگران شرکت نمی کنم واز همه مهمتر ارتباطم با خدا خیلی بهتر ونزدیکتر شده

    خداراشکر می کنم که مرا به این مسیر زیبا هدایت کرد و از استاد عزیزم هم سپاسگزارم که عاشقانه به ما این آگاهیهای ناب را هدیه می دهند.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    دریا هدایت شده گفته:
    مدت عضویت: 2578 روز

    بسم الله رحمان رحیم .

    استاد شما چهار دسته را معرفی کردین .

    دسته اول کسانی تعقیر نمیکنن تا زمانی که دیگه میبمیرن و زیر چرخ جهان له میشن .

    دسته دوم کسانی که تعقیر میکنن ولی میذارن به همان لبه مرگ برست بعد تعقیر میکنن .

    دسته سوم کسانی که با اولین نشانه ها و چک و لقت ها تعقیر میکنن .

    دسته چهارم کسانی که قبل از اینکه چک و لقط بخورن و دنیا به حسابشون برسه تعقیر میکنن که امیدوارم ما بتونیم انقدر روی خودمان کار کنیم که به این جایگاه برسیم .

    در مورد خودم و نحوه عملکرد خودم من توی در جنبه های مختلفی از زندگی ام توی دسته 3 و 2 و 1 بودم و صفر و صدی بهش نگاه نمیکنم . چون واقعا بودم .

    در مورد دسته سوم بودن :

    دقیقا زمانی که یهو دانشگاه ها شروع شد از قبل برای من نشانه های میاودد که باید کار را ول کنی برو درس بخون برو سر کلاس ولی گوش نمیدادم در اصل میترسیدم و ایمانش را نداستم و اشنایی خیلی با دانشگاه نداشتم واقعیت .

    و بعد که یهو حضوری شد من بلد نبودم و خیلی از درس ها را افتادم .

    دسته دوم : ترم تابستان تمام تلاشم کردم که بشینم بخونم و نمره خیلی خوبی گرفتم دیگه یاد گرفتم باید چه شکلی درس خوند و خلاصه قلق اش دستم اومد .

    دوباره ترم که شروع شد من اون اول خیلی اوکی رفتم جلو ولی درس ها روز مرگی و هم اتاقی های جدید دانشگاه و از همه مهم تر کم کار کردن روی خودم باعث شد که برم دوباره تو دسته سوم و تا اون لحظه اخر که باید لقط بخوری که دیگه امتحان پایان ترمه بشین درس بخونو فقط پاس بشی .( یک سری شرایط های پیش اومد که باعث شد من مشروط بشم برای بار دوم )

    توی فرجه حالم اصلا خوب نبود ولی راه دیگه ای برای تعقیر کردن نداشتم .

    تصمیم گرفتم که کمی درس ها را زود تر ببرم جلو .

    بعد که دانشگاه دوباره شروع شد با استادم صحبت کردم و شرایط توضیح دادم بهم گفت در عید بشین دو تا درس را ببر جلو که اگر اتفاقی افتاد بتونی جمعش کنی .من این اویزه گوشم کروم که دیگه اون اشتباه نکنم . داخل عید از ترس ( رفتن به دسته سوم )تصمیم .رفتم برم و

    دسته دوم که با اولین نشانه ها تعقیر کنم و تمام تلاش کردم که جلو تر برم درس بخونم و یکی از درس ها را خیلی خوب بردم حلو . یکی دیگه را تا حدی خوندم .

    بعد از عید من سر کلاس که میرفتم بلد بودم تا حدودی چرا تا حدودی چون فقط اون درس گوش داده بودم و فقط هول این داشتم که باید تمامش کرد همین نه اینکه تمرین کنی کلا چیزی به نام تمرین کردن گذاشتم کنار اون اخر هاس هم دیگه فقط مینوشتم .که این اشتباه بود ولی فک میکردم درسته داشتم عادت به این کار میکردم . دلیل اینکه الان دارم اینجا تمرین که استاد گفتن انجام میدم به خاطر همینه که به خودم یاور اد اوری کنم که فقط گوش دادن و استاد خوب داشتن مهم نیست هر چه قدر هم که گوش بدی ولی تمرین نکنی به هیچ دردی نمیخوره همه اون تایم ها میرن سطل اشغال به راحتی .

    دیگه وقتی کلاس میرفتم مباحث تکراری بود فک میکردم اره دیگه بلدم در صورتی که بلد نبودم .

    فقط شنیده بودم به قول تی ای مون .این باعث شد دوبارا برم تو روز مرگی و خودم گول بزنم که اره تو خوندی و جلو تر همه و بلدی در صورتی که واقعا اینطور نبود .( دسته دوم به دسته سوم )

    و رفت تا خود امتحان که باید میخوندم و تازه تمرین که میکردم فهمیدم چی به چیه . ولی دیگه دیر بود امتحان باید میدادم که یهو بچه ها امتحان عقب انداختن من هم گفتم . اوکیه ولی بعد دیکه تو اون هفته خیلی کم تر خوندنم چون عقب انداختنش .و این که اره من بلدم . دوباره منو گرفت هیجی دیگه امتحانی که باید خیلی خوب میشد تازه بدتر شد .

    ( گول این خوردم که اره الان وضعیت خوبه این ها )

    اون شخصیت هم میگفت اره دیگه این همه تلاش؟کردیم نشد دیکه برای چی بخونیم از این حرف ها نمیامدم به خودم بگم مشکل از کجای تفکر توعه چرا این شد . نا انید میشدم الکی .

    بعد که شل میکردم دیگه به همان دسته سوم برگشتم و دوباره شب امتحان خوندن و روند نابودی عزت نفسم داشت طی میشد یاد این افتادم که استاد میگفتن شکست ثمره یک کار اشتباه نیست ثمره یک سلسه تصمیمات غلطه .

    تا الان که دارم مینویسم میخوام اینرا یاد بگیرم که بایو تمرین کرد کا جا افتاد نه فقط خودن یا اون مدلی خوندن .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سیدمهدی حسینی مصدق گفته:
    مدت عضویت: 1401 روز

    سلام استاد عزیزم وای ک من هدایت شدم ب سمت دیدن این فایل ک از نشانه دیروزم بود ک دیدم این فایل رو با نوشته آبی رنگ گذاشته کی تغییر کنیم

    استاد من سال نودوشش ک دیالیز و شیمی درمانی میشدم یه تشنج کردم و حاصلش خرد شدن مهره های کمرم بود که تا وقتی میخواستن جراحیش)جراحی نهم و دهم ) کنن بهم یه نوع دارو مورفین دار به اسم بی دو یا B2 ک بصورت زیرزبانی من استفاده میکردم چند سال حدودا پنج سال کارم بود روزی یک چهارم زیر زبانم

    بعد حتی اون موقع یسال بعداز جدایی از همسرم رفتم سر ی کار تقریبا نیمه وقت بود ک مرکز فروش دارو برای افراد معتاد بود ک یسال اونجا کار کردم و دیدم درگیر اون تله شدم و تغییری ندارم ی روز بخودم گفتم مهدی بیا امتحان کن میتونی ترکش کنی یا نه

    منم اومدم یه روش رو یادگرفته بودم ب مرور ک اومدم قرص رو پودر یا خاکش میکردم و ذره ذره میزاشتم زیر زبانم و هفته ب هفته کمش میکردم و دقیقا پارسال بود یعنی این هفته یه ساله ک پاکم و بلاخره تونستم توی چهار ماه بزارمش کنار بعدش با فایل ها و سایت استاد اشنا شدم بعد از یه جایی فایلی از استاد بدستم رسید ک عبارات تاکیدی زیادی رو استاد داخلش گفته بودید و من هرروز گوشش میکردم یروز از سرکوچه رد شد دیدم سوپری محل کارتون چیپس و پفک پاره داره ازش گرفتم اوردم خونه روشون عبارات تاکیدی ک احساسم باهاشون عالی بود رو نوشتم مثل

    “آگاهی خداوند در وجود من است و هر لحظه ایده های ثروت افرین در من جاری میشود”

    استاد میخوندم و مینوشتم و تو اتاقم نصب میکردم رو دیوار یروز ب خودم اومدم دیدم من اون ماده مخدر رو ک فقط برای تسکین درد استخوانام مصرف داشتم رو کنار گذاشتم ( یه نکته بگم ک خالی از لطف نیست هم پدرم هم برادرم جفتشون اعتیاد شدید ب تریاک داشتن و دارن و اینکه من اونارو درس عبرت خودم میکردم میدیدم به واسطه مصرف تریاک چه لطمه های ب زندگیهاشون خورده و این موضوع باعث شد ک من بیشتر اراده داشته باشم برا ترک بی دو )

    ی روز بخودم اومدم دیدم نه تنها تونستم تحمل کنم ک ترک کردم بلکه ذهنم به طرز معجزه آسایی باز شده و حل مسئله میکنه هر مسئله ای رو میدیدم بین چند ساعت تا یه روز یه ایده جهت حل اون مسئله بهم الهام میشع

    مثلا تو حوزه ترافیک شهرم(همدان)

    حوزه بیمارستان ها

    حوزه پزشکان و مردم

    ساخت وسایل پزشکی

    اینستاگرام

    شرکتهای ایرلاین

    ساخت وسایلی برا راحتی مردم تو حوزه گوشی و مخابرات

    مثلا یه کمپانی آمریکایی ک حوزه سلامتی و بهداشتی محصولات یونیک جهانی تولید میکنه چندتا ایده ب یکی از نمایندگی هاشون فرستادم و امسال دوماه پیش دیدم ک جدیدترین محصول شون یکی ازایده هام بود

    و خیلی چیزای دیگه

    ک تو شهرمون با یه مسئول صحبت کردم و ازینکه یه رقیب براش میبودم فقط ایده هامو رد میکرد

    ولی خب بقول شما ایتاد این روند تکاملی میخواد طی بشه تا منم بتونم ایده هامو اجرایی کنم

    من حتی الان توی اژانس بی سیم اپراتور هستم و دوماه مونده ب عید امسال 1402 رفتم شروع ب کار کردم نزدیک فروردین به مدیریتش گفتم چندتا ایده دارم برا بهتر شدن وضعیت اژانس ولی تمایلی نداشت اینکارو انجام بده

    درکل خداروشکر خداروشکر واقعا خداروشکر بخاطر ترک اون دارو ک اینطور تونستم ذهنمو ایده پرداز کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    پونه زرگرزاده گفته:
    مدت عضویت: 1708 روز

    به نام خداوند بخشنده مهربان

    سلام استاد جااااان

    سلام به همه دوستان عزیزم

    وای استاد چقدر تغییر کردم ،من جز اون دسته ادم هایی بودم که باید چک میخوردم

    اولا استاد میخوام تشکر کنم ازتون به این دلیل که چقدر من تغییر کردم

    من مدت ها توی شرایط کاری بودم که هیچ رشد مالی توش نبود،ولی ترس از تغییر،ترس از اینده ،کمال گرایی باعث میشد حاضر نشم ولش کنم

    بعد از کلی پس رفت ،ولش کردم

    یعد از اون تجربه های متعددی داشتم ولی باز هم بدلیل باورهای غلط نتونستم رشد مالی داشته باشم ولی حداقل جرات رها کردن رو پیدا کردم و اون تجربه ها در کنار اموزش های شما داره جواب میده

    چون بالاخره راه باز میشه

    وقتی حرکت میکنی و باورهای درست میسازی،جهان ازت حمایت میکنه و راه هایی برات باز میکنه که متحیرت میکنه

    یا توی رابطه ،وقتی میبینی معیارهات با انچه میخوای ولی هست،متفاوته خوب بیا بیرون،

    اصلا منتظر چه معجزه ای هستی اخه

    پایه از پای بست ویران است

    استاد الان با خودم میگم ،چرا فکر نمیکردم

    چرا نمیدیدم واقعیت ها رو

    واقعا با آموزش های شما اصلا آدم سابق نیستم

    مدام کار میکنم روی خودم برای بالا بردن احساس لیاقت روی خودم

    برای باور فراوانی

    واقعا بسیاری از مسائل گذشته ام بدلیل این دو باور بوده تو وجودم

    خوشحالم برای آموزش های بی نظیرتون

    استاد مرسی که هستید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    محمدرضا رضایی گفته:
    مدت عضویت: 1453 روز

    بنام خدا

    سلام ،

    درودها بر استاد عزیزم و مریم خانم عزیزم و سپاسگزارم از شما برای تهیه ی سفرنامه ،

    روز 112 ام این سفرنامه هستم ، در عین حال در قدم 5 هم هستم همزمان .

    خداروشکر میکنم برای این همه آگاهی نابی که دریافت میکنم این روزها .

    بله من در مورد کارم دقیقا این اتفاق رخ میداد که جهان با من با چک و لگد میفهموند باید تغییر کنم ، منم تغییر میکردما ولی با ضربه هایی که وارد میشد ،

    بعد با تمرکز زیاد روی کارم و سایت شما و مطالعه ی کتاب هاتون فرکانسم میرفت بالا بازم نتایجم خوب میشد و بعدش من تمرکزم رو کارم و مطالعه ی قوانین کمتر میشد یجوری که انگار مغرور میشدم از آگاهی ها و دیدن نتایجم حسم خوب میشد میگفتم خب دیگه اینکه داره رخ میده ، برم یکم تو فضای مجازی راحتر گردش کنم و کنترلم روی ورودی هام کمتر میشد

    بعد از یه عکسی یا یه گفته ی کوچیکی ، از ورودی های نامناسب این مثل یک ذغال کوچک میفتاد درونم ،

    چونکه تمرکزم کم بود روی خاموش کردنش

    این هی بزرگتر میشد

    و بعد از چند هفته یا ماه میدیدم که بازم اومدم پایین ،

    بازم جهان داره چک و لگد میزنه بهم ،

    منی که تا چند وقت قبلش رو قله بودم و قلبم بازشده بود و همش سپاسگزار بودم یهویی میدیدم که رسیدم به ماههایی قبل از انجام تمرینات شما و از نظر احساسی ناراحتی هام نجواهام بیشتر میشد ،

    ترسهام بیشتر میشد .

    ایمانم کمتر میشد و در این زمانها میدیدم که درآمدم کمتر میشه

    و واقعا جهان بهم چک میزد ،

    وقتایی این سختر میشد که من میگفتم ای بابا من دارم 12 قدم رو میرم جلو ، الان دیگه چرا ؟؟؟

    چرا بازم چک خوردم ؟!

    باز میومدم تمرکزی فضای مجازی رو تعطیل میکردم ورودی هامو کنترل میکردم و قفلی میومدم تو سایت شما ، مثل روزهای اول آشنایی ام باشما

    زندگی در بهشت ، سفر آمریکا ، فایل روزشمار تحول رو از اول شروع کنم و کتابهاتون و هی مرور آنها ‌.

    باز میومدم بالا ، باز فرکانسم بالا میومد و باز هم همون شل شدن رو تمرکزم روی ورودی ها …

    و بازم چک …

    نمیدونستم چرا باید اینشکلی شه ،

    .

    مشکل اون تمرکز بود

    ( اینارو الان فهمیدم و دارم مینویسم ها اون زمان اصلا متوجه نبودم )

    .

    چجوری متوجه شدم علت این بالا و پایین شدن رو ؛

    میگم تا دوستانم با دقت بخونن تا راهی که رفتم رو دوستانم بخونن و درسهاشو بگیرند ؛

    من بازم تعهدی تو سایت اومدم ، فرکانسم بالا رفت ، بازم همه چیز خوب شد ، گفتم خب حالا یکم برم بیشتر اینستا گردی کنم ،

    اینستا که عکسهای زیبا میبینم و ورودی بدی نداره که ؛

    رفتم و یواش یواش اونطرف تمرکزم کمتر شد و این سمت اینستا بیشتر میشد خیلی یواش یواش ،

    و همینطور ذهنم هم یواش یواش نجواهاش شروع میشد ،

    اولش خیلی کم هست ، اونقد که متوجه نمیشی

    مثلا اینستا و توییتر یه ورودی نامناسب دیدم ، تموم شده چند ساعت بعدش یهویی تو مکالمه ی روزمره ام میام نکات منفی یه آشنا یا دوستی رو میگم ،

    روزهای اول در این حده ،

    بعد ساعات فضای مجازی بیشتر و بیشتر میشه و میبینی مثلا 3 یا 4 ساعت اینستا گردی کردی و توی توییتر و… ورودی نامناسب وارد کردی ،

    بعد مثلا یکی رو میدیدم تو خیابون نکات منفی اش واسم بیشتر جلوه میکرد ،

    در موردش بیشتر صحبت میکردم ،

    تمرکز بر نکات مثبت سختتر میشد .

    چونکه ذهن من سالها منفی بوده خیلی راحته که بازم یواش یواش منفی شه ، بازم علف هرزها رشد کنن ،

    اولش این علف هرزها کوچیکن و نمیشه خوب شناساییشون کرد و بعد که خیلی رشد کردن متوجه میشی .

    خلاصه ساعتهای فضای مجازی ام بیشتر و بیشتر شد ،

    ( من در فضای مجازی فقط وقت میگذروندم و هیچ افزایش درآمد یا پیشرفت و آموزشی رو دنبال نمیکردم ،

    فقط میرفتم واسه وقت گذروندن و اتلاف وقت و انرژی داشت واسم به این علت برای من ورودی نامناسب محسوب میشد )

    کم کم فایلهای استاد رو کمتر کار کردم ، کمتر رو قانون تمرکز کردم تا دوباره این رخ داد واسم ،

    دوباره دیدم که حالم یواش یواش خوب نیست ،

    و این بیشتر شد تا دیدم کل روز بیشتر حالم خوب نیست ،

    حرفهای منفی ام بیشتر شده ،

    درآمدم خیلی کاهش یافت و جهان چک زد بهم و خیلی شرایط فکری روحی ام بخاطر بحثهای مالی داغون شد اینکه میگفتم بابا من که تو 12 قدم هستم چرا بازم اومدم پایین ؟!

    منی که ماههای قبلش اوضاعم خوب شده بودا ،

    میدونستم باید درستش کنم و اینا واسم درس داره ،

    چون قبلا هم اومده بودم پایین باز بالا رفته بودم ،

    پس بازم حرکت کردم ، ولی اینبار با درسهای گذشته ام ،

    این بار دیگه گفتم باید یبار واسه همیشه حلش کنم ،

    دیدم من هربار دارم مثل یویو بالا پایین میشم ،

    نباید اینشکلی باشم ؛

    بازم شروع کردم ، قوی تر از قبل ،

    این سری که مجدد تو فایلهای شما تمرکزم بالاتر رفت ،

    به آرامش که رسیدم ،

    فضای مجازی رو کمتر کردم ،

    یواش یواش به احساس و حال خوب رسیدم ،

    دوباره قدم ها رو از 1 شروع کردم به مرور با نوشتن خلاصه ،

    و گفتم دیگه باید جلوشو بگیرم تا ماه های آینده دوباره هی چک نخورم ،

    میخواستم جلوی چک آینده رو بگیرم اما نمیدونستم چرا اینشکلی میشه و من میام پایین ،

    یه فایل گذاشتید که با مریم خانم بازی میکردید و توش میگفتید آدم وقتی زیاد برنده میشه امکان داره در بحث احساس لیاقت باعث شه که شک کنه و بازی رو که جلو بوده رو ببازه ،

    اومدم احساس لیاقتم رو حسابی بررسی کردم دیدم آره ، این یکی از عامل ها بود واسم ،

    وقتی درآمدم زیاد میشد یجورایی میگفتم این یعنی منم ؟ منم دارم اینقد پول میسازم ؟؟ ناخودآگاهم بودا . روش کار کردم ، زیاد . تقریبا حلش کردم ،

    ولی بازم تغییر خیلی محسوس نبود ،

    حداقل روی احساس خوبم دچار مشکل بودم ، تمرکزم بازم خوب نبود .

    به زبان میگفتم خدایا شکرت ولی ته دلم یجوری بود ،

    مثه ماه هایی که رو قله بودم قلبم باز نمیشد .

    درآمدم هم تغییر زیادی نداشت .

    گفتم باید بیشتر بگردم تا دلیلش رو کشف کنم ،

    رفتم میزان در آمدهام رو که هر ماه در دفتری یادداشت دارم رو از ماههای قبل رو آوردم رو نمودار ،

    با خط کش و برگه آچار نمودار درآمدهام رو درست کردم ،

    دیدم به طرز عجیبی در طول دو سال من سینوسی درآمد دارم ،

    یجا خیلی میرم بالا بعد ماه های بعدش خیلی پایین هستم …

    اولش فکر میکردم این شانسیه یا ویژگی های بازاره ، ولی دیدم این روند بشدت با احساس و حالم هم ربط داشت ، و دقیقا همون ماههایی که بالا بودم بیشتر با گوشی کار میکردم و اون ماهایی که پایین بودم تمرکزم روی مطالعات قوانین بیشتر میشد …

    مشکل رو شناسایی کردم .

    خیلی شگفت زده شدم .

    ماهی که این روند رو شناسایی کردم درآمدم به پایین ترین حد رسیده بود ،

    گفتم اگر این شناسایی ام درست باشه باید این ماه با انجام آموزشهای استاد خیلی برم بالا ،

    ماه بعد طبق برآورد دقیقم بالا رفت و خیلی بیشتر از انتظارم بالا رفتم ،

    حالم خیلی خوبتر شد ، احساس آرامشم بیشتر شد قلبم باز شد ‌.

    ولی اینبار ،

    بجای اینکه مثه صدها دفعه ی قبلی که وقتی به این آرامش و راحتی میرسیدم خیالم راحت میشد و میومدم اتلاف وقت میکردم تو فضای مجازی ؛

    اینبار جلوی چک خوردن رو حسابی گرفتم و اکانت اینستا و توییتر ام رو حذف کردم .

    ( واسه منی که از نوجوانی اش این عادت رو داشته کار بزرگی بود ) .

    الان که دارم کامنت میذارم در حالی است که من بعد از قله ای که رسیدم در حال رفتن به قله ی بالاتر هستم برخلاف دفعات قبل .

    خیلی حالم خوبه و خداروشکر میکنم برای شناسایی این عامل این علف هرزی که انرژی و تمرکز منو میگرفت و حلش کردم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  7. -
    مصطفی ایزانلو گفته:
    مدت عضویت: 1531 روز

    سلام خسته نباشید خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته دوست داشتنی و تمام عزیزانی که این کامنت می خونن

    این تضاد ها هستن که خواسته ها ما رو شکل میدن و تا تضادی نباشه رشدی نیست تضاد ها باعث میشن که ما بدونیم چی میخایم و کسانی که حل می کنن مسائل خودشون و فرار نمی کنند از مسائل پاداش های بزرگی میگیرن و هم خودشون رشد می کنن وهم باعت گسترش جهان هستی میشوند

    من الان دارم دوره روانشانسی ثروت یک گوش میدم وجلسه 11 که در مورد تضاد ها هستش امروز اومدم وارد سایت بشم که کامنت بچه ها دوره روانشناسی رو بخونم که یه حسی بهم گفت بیام و نشانه امروز چک کنم ببینم چی هست وخداوند هدایت کرد به این فایل زیبا ارزشمند دقیقا موضوع جلسه 11 ثروت در مورد تضاد و تغییر .

    من شغلم املاک هستش تقرییا 5 ساله املاک کار می کنم تو این 5 سال برای خیلی از افراد دفتر ها کار کردم ی زمانی شد که من واقعا خسته شدم از اینکه برای بقیه کار کنم این تضاد بود برای من چون معاملاتی که میزدم فقط 30 درصد از اون برای من بود و مابقی برای مدیر دفتر این تضاد باعث شد که من به فکر گرفتن مدارک پراونه کسب برای شروع کسب کار خودم باشم کلاس ها رو شرکت کردم مدارک گرفتم پروانه گرفتم اومدم دفتر املاک خودمو افتتاح کردم ولی چون باور های اشتباهی داشتم اومدم با دوستم شریک شدم در دفتر املاک و باهم شروع کردیم اون موقع تقریبا هیچی دوره از استاد گوش نمیدادم و فقط روی فایل های رایگان کار می کردم و همین ایده اینکه کسب کار خودمو شروع کنم هم از این فایل های رایگان به من الهام شد شروع کردیم به کار کردن در دفتر خودمون با شریک تقریبا بد از گذشت یک سال ( در این یک سال من واقعا روی خودم کار میکردم و فایل ها رو شب روز گوش میدادم ) متوجه شدم که نباید شریک باشم و باید مسئولیت تمام کار های خودمو ” خودم بر عهده بگیرم ن اینکه ی مقداری بدم بر عهده ی شریکم و اونم هم کاری نکنه و در اخر باز خودم مجبور باشم انجام بدم تصمیم گرفتم مستقل باشم و خودم برای خودم دفتر جدا داشته باشم و کار کنم جدا شدم از شریکم. اون اونجا موند و ی مدت کار کرد و بعد هم جم کرد دفتر کلا مشغول ی کار دیگه شد من بعد از جدا شدن از شریک تقریبا 10 روز داشتم دنبال دفتر میگشتم خداوند منو هدایت کرد به یکی از بهترین مناطق دفتر خوب واز همه مهمتر کرایه رهن خوب همه چی با شرایط من اوکی بود بدون اینکه اذیت بشم وقتی حرکت کنی وایمان داشته باشی به خداوند که پاسخ می دهد به خواسته های ما هدایت میشیم به بهترین مکان ها تقریبا یک سال نیم من دفتر خودم داشتم بسیار رشد خوبی هم داشتم ولی باز تضاد ها داشتان خودشون نشون میدادن کرایه ها خیلی رفت بالا و ی شرایط دیگه پیش اومد که باید تغییر میکردم ومن نشونه های تغییر دیدم قبلا از اینکه چک لقد بخورم از جهان شروع به تغییر کردم و دفتر خودمو جم کردم هدایت شدم به ی جای دیگه واونجا مشغول کار شدم بسیار فضا عالی بود وبسیار معاملات خوب با کمیسیون های بالا میگرفتم خیلی شرایط خوبه خداروشکر و همیشه از خودم می پرسم که چطور از این بهتر میشه پیشرفت رشد کرد

    دوستتون دارم در پناه الله شاد سالم و ثروتمند باشید .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 883 روز

    بنام خداوند مهربان و بخشنده

    112مین روز سفر نامه من

    سلام به استاد نازنین ام به مریم جان عزیزم و دوستان عزیزم خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت همه زیبایی های که میبینم و لذت آنرا میبرم خدایا شکرت

    شما جز کدام گروه هستین

    من دوست دارم جز گروه اول باشم افرادی که به مجردی که نشانه را میبیند تغییر می کند خدایا شکرت

    اما من خییلی کار دارم خییلی کار دارم و باید تغییر کنم شرایط فعلی من آن طور که من می خواهم نیست وختی من مسافرت کرده بودم در روز حدود 8یا7ساعت بالای خودم کار می کردم و خییلی احساس من خوب بود اما زمانی که دوباره به کشورم برگشتم و دوباره اعتماد به نفس من به شدت پایین آمد و حالا که کار کردن روی خودم کم شده درآمدم کم شده می خواهم مهاجرت کنم مهاجرت کلیپ پیشرفت همه است و من فکر میکنم که باید از این محیط منفی دور شوم

    خدای مهربانم سپاسگزارم بابت تک تک لحظات زندگی برای من هدیه دادی سپاسگزارم خدایا شکرت

    رد پای من

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  9. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1737 روز

    سلام استاد

    من تصمیم گرفتم اگاهانه بنویسم فکر کنم و عمل کنم

    تا بیشتر تمرکز وتوجه کنم به نکات و واکاوی کنم خودمو و روند تکاملم و یه کم مرور کنم

    تقریبا ابتدای اسفند1401

    رم گوشیم سوخت

    چون حافظه گوشیم کم بود

    اکثر برنامه هام و انتقال داده بودم به کارت حافظه

    مثل تلگرام

    مثل اینستا

    و ..

    و واتساپم هم یه مدت بود ک پاک کرده بودم

    و کل آهنگ ها وفایل هایی رایگانی ک داشتم هم پاک شد

    دقیقا حس کردم ک بی دلیل نیست این اتفاق

    من اون موقع فقط دورادور از فایل های رایگانتون تو تلگرام استفاده میکردم و یه مدت میشد ک حس میکردم ک دیگه اثری ندارن روی من مث قبل چون خیلی گوش داده بودم و ذهنم میگفت چیز جدیدی نداره برات براچی گوش میدی

    یه حسی بهم میگفت باید آگاهی های جدید دریافت کنی دیگه بسه فقط گوش دادن باید عمل کنی ب آگاهی هایی ک دوساله داری جمع میکنی وقتشه دیگه

    یه کم عمل کن خلاصه تلگرام و دوباره نصب کردم و اومدم تو کانال نتایج دوستان یه کامنت خوندم

    ک متوجه شدم یه گزینه ای هست ب اسم مرا ب سمت نشانه ام هدایت کن

    بعد همین منو ترغیب کرد بیام سایت

    تا ازاین اپشن برا هدایتم استفاده کنم

    اومدم سایت دیدم من عضو شدم قبلا یعنی همون ابتدای دوسال پیش ک با این فضا آشنا شده بودم ولی چون نت ضعیف بود فک کردم مراحل عضویتم تکمیل نشده

    خلاصه اومدم تو سایت

    یه کم گشتم گفتم خدااای من اینجا کجاست

    اینجا برای من تشنه آگاهی دریایی بود

    ک خیلی وقت بود دنبالش میگشتم

    نمیدونستم از کجا شروع کنم وهمش خداروشکر میکردم

    الان از اون موقع ک12اسفند بود3ماه وخورده ای گذشته ومن چقد حالم بهتره

    چقد باورهای خوب یادگرفتم از دوستان

    چقد ایمانم قوی تر شده چقد روابطم بهتر شده چقد آرامشم عمیق تر شده

    و تازگی هدایت شدم به کتاب های استاد

    اول کتاب رویاهایی ک رویا نیستند وبعد چگونه فکر خداروبخوانیم

    کششم ب کتاب چگونه فکر خداروبخونیم بیشتره الان 18صفحه خوندم ازش عجله ندارم برای تموم کردنش میخوام کاملا درکش کنم چون انگار پرده از جلوی چشام داره کنار میره

    حرف ها وکامنت استاد وبچه هارو انگار دارم بهتر متوحه میشم

    و دارم قرآنو میخونم با معنای دقیق وریشه ی کلمات خدایااا چه چیزایی دارم متوحه میشم ک اصن خارق العاده س

    همین جا میخوام تعهد بدم ب خودم ک تاآخر عمرم ب لطف الله مهربون هرروز قرآن وبخونم وتدبر کنم وان شاالله این مسیر و باعشق وباقدرت ادامه بدم

    مرسی استاد ایمانتون واقعا ستودنیه

    بهتون تبریک میگم وتحسینتون میکنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  10. -
    میلاد پیشگاه بحری گفته:
    مدت عضویت: 2515 روز

    به نام خدایی که عاشق من و بیشتر از من دوست داره که من موفق و ثروتمند و خوشبخت بشوم

    من این فایل رو یک نشانه از طرف الله میدونم

    من در یک بیزینسی مشغول به کارم که حقیقتأ بیس کارم رو دوست دارم (ترخیص کالا) اما اون کالایی رو کارهای وارداتش رو انجام می‌دهیم اصلا دوست ندارم و نمیتونم باهاش ارتباط برقرار کنم و از طرفی دیگه من هروز روی باورهای پولساز و ثروت سازم دارم کار میکنم اما صاحب شرکت مان تمامی راه ها رو به روی من بسته و میخواد که من فقط حقوقم رو در ماه بگیرم و تمام

    ٢ سال که دارم چک و لقد میخورم از جهان که باید تغییر کنی اگر میخوای وارد بیزنس مورد علاقه ات بشی، اگر میخوای پول بیشتر بسازی باید تغییر کنی و از اونجایی که گفتم بیس کارمو دوست دارم که واردات و صادرات هست اما به واردات کالا تخته نراد روسی علاقه ای ندارم اما میدونم که به واردات خودرو و ترنزایت خودرو و صادرات خشکبار علاقه دارم باید محل کار من تغییر کنه

    به چندین نفر که دستان خدا بروی زمین هستند برای کار سپردم اما جوابی نگرفتم

    اما واقعا دیگه تحمل این کار و هم فرکانس نبودن با رئیس شرکتم بسیار برام سخت شده

    انرژی فقط داره هدر میره برای جنگ روانی که در درون من هست،به این فکر میکنم اگر بهش بگم من از سر ماه نمیام سر کار کرایه خانه ام را از کجا تأمین کنم،ناراحتی خانواده ام از بیکار شدنم را چکار کنم

    اما تصمیم رو گرفتم باید تغییر کنم

    مدعی هستم که خدایا تسلیم تو هستم، خدایا من به تو اعتماد دارم، خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری میدم

    الان زمانش رسیده که در حرف نه بلکه در عمل به خدا ثابت کنم بهش اعتماد دارم

    ترس داره اما پا رو ترسم میزارم و میرم صحبت میکنم که با رئیس شرکت مان که من از سر ماه دیگه نمیام و به خدا اعتماد میکنم و ایمان دارم که خدا خودش فراتر از اون چیزی که من در بیزنس ام رو میخواهم برای من فراهم میکنه

    امروز خدا به من نشانه های زیادی داد از فایل استاد حسین عباسمنش، اینکه باید پا رو ترس هامون بزاریم، اینکه در عمل ثابت کنیم به خدا اعتماد داریم به نیرو غیب اعتماد داریم و این فایل زیبا که به من گفت میلاد بس این همه چک و لقد خوردن باید تغییر کنی تا هدایت بشی

    امروز به این فکر کردم که اگر همین الان شخصی به من زنگ بزنه و بگه فلانی میای پیش من و برای شرکت من کار کنی و تمامی شرایطی رو که من در بیزینس میخوام برام فراهم باشه جواب من چیه؟ قطعا بله است

    فرداش من با چه اعتماد به نفسی میرم با صاحب شرکت هم اکنونم صحبت میکنم که میخوام از شما و شرکتت جدا شم، صد در صد با خیال راحت و آسوده میرم حرفم رو میزنم و جدا میشم چون میدونم کار دلخواه من آماده است

    حالا به خودم گفتم فکر اون شخص الله هستش که بهت زنگ زده و گفته برات پیشنهاد چنین شغلی رو دارم میای پیش من با من کار کنی

    بالاتر از خدا که وجود نداره (آدم ها که دستان خدا هستند) خدایا میخوام در عمل بهت ثابت کنم که به تو اعتماد دارم

    بماند یادگار این کامنت برای رد پا برای خودم

    خدایا من به هر خیری که از سمت تو برسه به شدت نیازمندم

    در پناه الله مهربان باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت