می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 62
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
1403/8/2
روز109
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل
خدایا شکرت بخاطر یه روز عالی پراز آگاهی های ناب
چه زمانهایی دنیا نشانه هارو نشون داد و تغییر کردم یا نکردم؟
توی روابط عاطفی همیشه شرایط و تحمل میکردم و میگفتم درست میشه بخاطر باورهای اشتباه و اینکه اصلا نمیدونستم اینا نشانه ای که باید تغییر کنم
توی رابطه ی عاطفی نشانه ها با سنگ کوبیدن توی سرم تا به خودم اومدم و شروع کردم به تغییر دادن باورهام و شخصیت و نگاهم به رابطه (یه نکته مهم: اینکه ما نشانه هارو درک نمیکنیم بخاطر کمبود عزت نفس و شرک به خدا هست) هرچی عزت نفس بالاتر و به خدا نزدیکتر باشیم زودتر متوجه نشانه ها میشیم و شروع به تغییر میکنیم.
درمورد سلامتی و تناسب اندام :
همیشه تناسب اندام داشتم و هیچ نگرانی هم نداشتم و هرچی که دوست داشتم میخوردم وقتی سنم رفت بالاتر و رفتم دانشگاه یه شهر دیگه خب غذای مناسب نمیخوردم وقتی درسم تموم شد یهو به خودم اومدم و دیدم هروقت میخوام خرید کنم مجبورم 2سایز بزرگتر بپوشم و حسم خیلی بد میشد شکم آورده بودم و یه روزی یه نفر توی مهمونی بهم گفت چرا اینقدر شکم داری ! ازاون روز به بعد اینارو به عنوان نشانه درک کردم و شروع کردم به رژیم گرفتن و ورزش کردن و خداروشکر تبدیل شدم به یک ورزشکار حرفه ایی با تناسب اندام فیت
درمورد مسائل شغلی:
همیشه نشانه ها میومد سمتم که باید نرم افزار بلد باشم اما من گوش نمیکردم و فرار میکردم حتی یادمه یکبار یه دوره آموزشی خیلی گرون خریدم اما چندقسمت دیدم و استفاده نکردم و به قول شما استاد فاسد شد و ازبین رفت . هروقت کسی بهم میگفت پروژه امو طراحی کن مجبورم بودم به یه نفر که با نرم افزار بلده کارکنه پول بدم وکلی هم استرس بکشم تا کار تموم بشه و درنهایت اونی که میخواستم نمیشد و یا اینکه اصلا اعتماد به نفس پروژه گرفتن دیگه نداشتم این شد که خیلی دیر اما خداروشکر بازم فهمیدم و شروع کردم به یادگیری مهارتها
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام
اول اینکه سپاسگزارم ازتون استادبابت این فایل که دوباره بهم یادآوری کرد که هیچوقت نبایدفکرکنم که عالی هستم وبهترنمیشه شدوهمیشه وهمیشه به صورت تکاملی ادامه بدم وتغییرکنم…
اماداستانی اززندگی خودم رومیخواستم بگم:بنده درسال1385در همان اوایل ازدواج باهمسرسابقم به این نتیجه رسیدیم که ماباهم همفکرنیستیم وتمام نشانه هامشخص بودامامتاسفانه ترس اززندان وآبرو ومهریه دادن واین حرفها15سال دیگه این مسیرصددرصداشتباه روادامه دادم درحدی که شب وروزم باهم یکی شده بودوبارهامردموزنده شدم تاسال1398این عشق من کرونااومدو من دراداره ای درشهرقم که سرپرست بودم تعدیل نیروشدم وهمسرسابقم به بهانه بیکاری زندگیم روترک کرد همه چی روبردومهریه رواجراگذاشت وخلاصه زندان ورفتم وسکته قلبی هم زدم واموالم روبردن وهمه چی رودادم/خخخ/ واونجا بودکه گفتم ای وای من اگرتوهمان سال1385واردترسهام میشدم به راحتی هرچه تمام تراززندگیم جدامیشدم، امااین کاررونکردم ..خلاصه بعدازاین همه سال متوجه شدم وادامه دادم وشروع به معنی قرآن کردم که داستان هدایتیش رودرفایلهای دیگه گفتم وبااستادآشناشدم وزندگیم رودرسلامتی ودرکاروآرامش وعشق وروابط وهمه چی دراین 3سال تغییردادم وبی نهایت شکرگزارخدام هستم…خواستم اینوبگم، استادصددرصددرست میگه شماگول یک مقدارموفقیتهاتون رونخوریدهمیشه دنبال تغییرباشیدهمانطورکه الان خداراشکرهرروزدنبال تغییردرخودم هستم وهیچ موقع بیکارنخواهم نشست وتازمان مرگ م بایدلذت این دنیاروببرم وازتمام قوانین خداسردربیارم وبه تمام زیبایی های دنیا،تاجایی که میتونم برم وببینم ولذت ببرم…
دوستون دارم یاحق//
بنام خدا و بیاد خدا و برای خدا
هرگز به شما دیر توصیف نمیگردد زان طرفه ای که خدا به شما تقدیر داشت
سلام بر استاد عزیز و گرامی و مریم بانو همراه شایسته و بینظیر استاد
و سلام خدمت دوستان هم فرکانسی این سایت بزرگ به وسعت جهان
إیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعِینُ(پرورداگارا) تنها تو را میپرستیم (تسلیم تو هستیم) و تنها از تو (فقط خودت) یاری میجوییم.
خدا رو شکر باز هم یک فایل جدید و آگاهی های جدید از استاد و قوانین جهان
دسته بندی آدمها: ادمهایی که تغییر نمیکنند تا له شوند، آدمهایی که بعد از تحمل فشار و در آخرین لحظه تغییر میکنند، آدمهایی که با کوچکترین نشانه ها تغییر میکنند، آدمهایی که قبل از فشار و حتی در شرایط به ظاهر ایده آل به دنبال تغییر و پیشرفت هستند.
گرفتار تله موقعیت نشویم که فکر کنیم شرایط عالی و ایده آل هست باید شرایط جدید رو تجربه کرد و به دنبال حرکت و پیشرفت باشیم
دو موقعیت از خودم میگم: من کارمندم و از سال 1388تا 1394 در اراک مشغول بودم، البته قبل از اون از سال 1377 تا 1385 در تهران مشغول بودم، از سال 1385 تا 1388 برای انجام ماموریت اداری به کردستان منتقل شدم، سال 1388 حدود مهرماه منتقل شدم استان خودم اونم در مرکز استان شهر اراک، این سالها کم کم شرایط رو به بهبود بود، سال 1385 در اراک خیابان دانشگاه خونه خریده بودم،که اون موقع تهران بودم، و دست مستاجر بود، سال1388 بعد از یک مرمت جزئی تو خونه خودم ساکن شدیم، سال 1389یک خودرو پژو 405 مدل آخرای 1385 خریدیم، سال 1392 دختر بزرگم مهگل خانوم به دنیا اومد، شرایط کاری هر سال رو به بهبود و مسئولیت های بالاتر بود، در سال 1394 در شرایط بسیار خوب و ایده آلی بودم که وقتی تقاضای انتقال شغلی به تهران رو دادم، همه همکارها و روسای بالاتر از من تعجب کردند که الان شرایط بسیار خوبی داری و داریم ریاست فلان اداره در شهر اراک رو به تو میدهیم همه کارها انجام شده و نزدیک معرفی کردن من به عنوان رئیس و به قول معروف مراسم معارفه بود، که من و همسرم چون قبلا با هم تصمیم به مهاجرت گرفته بودیم و از لحاظ خدمت و شغل تهران جای پیشرفتی بیشتری داشت قبول نکردیم و در سال 1394 اواخر شهریور به تهران منتقل شدم، (البته این انتقالی و نحوه انتقال شدنم و ساکن شدن مجدد در تهران خودش داستان هدایت جالب جداگانه ای دارد که بعدا تو موقعیت خودش داستان و کامنتش رو خواهم گذاشت)
خب البته چون در تهران مسکن نداشتم اوایل یه مقدار شرایط سخت بود ولی کم کم و در مدت خیلی کوتاه و شاید باور نکردنی هم شرایط کاریم عالی شد و هم شرایط سکونت، که در واقع من در این زمان جزئ دسته چهارم بودم که در شرایط بسیار عالی و به قول استاد به ظاهر ایده آل حرکت کردم که بعدش در تهران هم موقیعت کاریم بهتر شد و هم موقیعت مسکن، جایگاه مدیریتی بسیار خوب که خیلی از همکارهای قبلیم که با هم بودیم اصلا باورشون نمیشد که من در این مدت کوتاه چنین جایگاه خوب و عالی گرفتم و همین که در سال 1396 در تهران خونه خریدم (داستان خرید این خونه هم خودش یک داستان هدایتی بسیار جالب و شنیدنی است که این روهم بعد در موقیعت مناسب خواهم گفت) ابتدای سال 1398 خرداد ماه یک مغازه 10 متری در بازار بزرگ تهران کوچه حمام چال پاساژ پارسیان خریدیم، اسفند ماه سال 1398 دختر کوچیک و دومم نازگل خانوم به دنیا اومد، اواسط سال 1399 در اوج بیماری همه گیر کرونا کارگاه تولید مانتو در تهران خیابان مولوی راه اندازی کردیم، که حدود 10 نفر رو مشغول به کار کردیم و در واقع کارآفرینی با 10نفر به طور مستقیم، شرایط اداری کاری، شغل آزاد تولید و فروش شومیز و مانتوزنانه، همه چیز رو به بهبود و پیشرفت، همیشه از این تغییر و حرکت و مهاجرت به تهران به عنوان نقطه عطف و پیشرفت خانواده صحبت میکنیم در واقع شرایط عالی و ایده آل.
موقعیت دوم: در شرایط عالی و ایده آل توجه به تلنگر و نشانه ها نکردم، شرایط فعلی من که به ظاهر جزی دسته سوم هستم حتی یه جورایی در دسته دوم هم قرار گرفتم چون یه مدت از خودم و شرایطم غافل شدم و تغییر نکردم و الان در موقعیتی هستم که دارم فشار زیادی بخصوص از لحاظ مالی دارم تجربه میکنم که امیدوارم مجدد با تلاش و تمرکز روی این فایلهای سایت برسم به گروه دسته چهارم یا حرکت میکنم و تغییر میکنم که خدا رو شکر به لطف الهی و قرارگرفتن در این سایت بزرگ و بهره برداری از آموزشهای استاد و دریافت فرکانس خوب و مثبت دوستان هم فرکانسی در این سایت بزرگ در حال تغییر و روند رو به جلو و پیشرفت در تمام جنبه های توحیدی، سلامتی و ثروت و روابط خوب هستم و یا باز هم حرکت میکنم و تغییر میکنم خدایا خودت کمک کن من تسلیمم
خدایا هزاران بار شکرت خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
خدایا هدایت هر ثانیه زندگیمو به خودت سپردم.
خدایا من نمیدونم چکار کنم خودت بهم بگو چکار کنم؟
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام خدمت برادرعزیز
ببخشید من یکدفعه به صورت هدایتی نوشته هاتون روخواندم واحساسم بهم گفت یک چیزی روبهتون بگم:دوست عزیزم من درسال 1400خانه،ماشین،وسائل زندگیم ،اعتباروکار،سلامتیم،فرزندانم وهمه وهمه چی روازدست دادم درقم وفقط بایک دست لباس اومدم حتی بدون مدارک تحصیلات واینها،اماخداراشکربه کمک قرآن وخداوندوفایلهای رایگان استادالان در:عشق باهمسرجدیدم خوشبختی الانم،زندگی بافرزندان مشترک بازن سابقم درکنارم،کارتفریح بارم،فروشگاه دارم،زمین وملک وخودروهمه چی ،سلامتی کامل و… )بالذت دارم زندگی میکنم واینهاروگفتم بهتون دوست عزیز که بگم من اززیرصفرتواین3سال به این همه ثروت رسیدم
پس شماهم هیچوقت ناامیدنباشید به مومیرسه اماپاره نمیشه رفیق
(خداروزی رسان بی حساب است)
فقط درآخربگم :فایلهای استادروبادقت گوش کنید عمل کنید،بغول استادایمانی که عمل نیاردیک حرف چرت هست
ببخشیددوست عزیزم جسارت کردم اماچون دلم واحساس درونیم گفت بگو ومنم گفتم
امیدوارم تمام تضادهای زندگیت به خیروخوشی تبدیل شه عزیزدل
/یاحق/
به نام خدا
سلامبه استاد عزیزم
چقدر قشنگ میشه زندگی وقتی خودت شروع به تغییر میکنی و اجازه نمیدی که محیط امنی که ساختی گولت بزنه و چقدر وحشتناک که جهان مجبورت کنه تغییر کنی و حتی یه وقتایی له میشی
من وقتی تو روند کاری خودم باید تغییر میکردم و نکردم خیلی فشار تحمل کردم
به قدری زیاد که یه شبایی اشک میریختم
وقتی باید به فکر تغییر روش و بقیه شرایط کار میبودم و نبودم جهان شروع کرد موجودی حساب اومد پایین مشتریا رفتن کارا موند فروش کمشد و…فشاری فراتر از تصور
تا بلاخره فهمیدم که خودمباید دست یه کار شم خودم راه فروش داشته باشم پیج بزنم سایت بزنم و مشتری جدید داشته باشم شرایط خوب شد و عالی ماشین گرفتم فلان شد و…اما بازم درس نگرفتم تا پیشرفت کنم جهان مشغول شد شرایط سخت شد تا به فکر افتادم ولی این بار فشار کمتر چون سریعتر فهمیدم
اما الان تو شرایطی هستم که به قول معروف در حد یه پس کله ای زده و راهو پیدا کردم و دفعه بعد حتی بدون پس کله ای خودم دنبالشم
که بهتر بشم حالا میخواد همکارم بمونه یا نمونه مشتریا باشن یا عوض بشن و هرچیز دیگه که ممکنه تغییر کنه
دیگه برای هر تغییری اماده ام ترس ندارم میدونم که شرایط بعدش عالی میشه
چقدر خوبه استاد که تو شرایط گل و بلبل تغییر کنیم و پیشرفت
واقعا هیچ وقت محیط امن نمیمونه
و باید بهتر باشیم خاصیت جهان همینه
وگرنه له میشیم به قول شما
امشب خیلی نجوا اومد که نیام تو سایت
اما وقتی اروم شدم اشک ریختم و با خدا حرف زدم اومدم این فایل رو دیدم خداروشکرکه مثل همیشه هدابتم کرد و یه درس خیلی مهم بهم داد
خداروشکر که اینجام
و کنار شما عزیزان
بهترینا رو براتون ارزو دارم از خدای متعال
اصلا میدونید چیه ؟
من انگار میفهمم ولی انگار درک نمیکنم پیامها رو
یعنی فهمیدم باید عملی انجام بدم ولی نمیدونم چه عملی
انگار هم میفهمم یک چیزای رو ولی باز نمی فهم چه کارهای باید بکنم
خیلی سوال میکنم از خدای خودم
میدانم داره روشن بهم جواب میده ولی باز تو ابهام میمونم یعنی انگار احساسم همش یکسان بین خواستن و نخواستن گیر کرده
خدایا باورهای محدود کننده این خواسته ام رو برایم آشکار کن و کمکم کن تا انها رو تغییر دهم
سلام بر خداوندگیم
که اینقدر زیبا وقتی ازش سوال میکنم جوابم رو میدهد
سپاس از وجود چنین انسانی که الان در مسیر یکتا پرستی قرار گرفته ام کمی درکش میکنم چه پیامی دارد
این نشانه امروزم بود برای سوالی که داشتم و چقدر واضح جواب گرفتم
سپاس استاد والا مقام
وسپاس خداوند والامقامها
سلام به همفرکانسیهای عزیز
وقتی استاد داشتن اون 4 دسته افراد رو اسم میبردن ، دقیقاً یادم اومد من یه جایی جزو دسته سوم بودم ، یه جایی هم بین دسته اول و دوم :
من سال 94 توی یه تالار پذیرایی کار میکردم ، از یه جایی به بعد دیدم دارم یه سری چیزا میبینم ( با این مباحث آشنایی نداشتم اونموقع ) مثلاً میدیدم غر زدن همکارا زیاد شده ، گیر دادنهای الکی پیمانکارا زیاد شده ، همه داشتن از شرایط شکایت میکردن ، زمزمههایی درباره تغییر کاربری اونجا میشنیدم ، یه چیزی درونم گفت اینا نشونهس و تا قبل از اینکه شرایط سخت بشه و بخوان اونا بیرونت کنن ، خودت برو دنبال یه کار بهتر ، دقیقاً یه روز از همون روزا من از اونجا اومدم بیرون و باهام تسویه حساب کردن همونجا و یکماه نشده بعد از من ، فهمیدم کل کارکنای اونجارو اخراج کرده بودن و حتی پولشونم نمیدادن و تسویه نمیکردن باهاشون ، اونموقع چقدر احساس خوبی داشتم که به ندای قلبم گوش دادم و قبل از اینکه اوضاع بهم بریزه ، خودم تغییر کردم (اینجا جزو دسته سوم بودم و با اولین نشونهها خودم تغییر کردم)
بعدش رفتم توی کار املاک و چون خودم به جلو حرکت کرده بودم با اولین نشونهها ، توی همون چند ماه اول نتایج عالی گرفتم و ماشین خریدم ، حدود 3 سال و نیم اونجا بودم ولی انگار دیگه به فکر پیشرفت نبودم و به همون پولی که درمیاوردم راضی بودم ، الان که بهش فکر میکنم میبینم خدا خیلی خیلی زیاد سر راهم نشونه گذاشت تا تغییر کنم ولی این بار دیگه آگاه نبودم مثل سری قبل و توجه نکردم به نشونهها و همینطور فشارها زیاد شد تا جایی که واقعاً داشتم مثل دسته اول زیر چرخهای جهان له میشدم ولی خدا کمکم کرد و جزو دسته دوم شدم و بعد از یک عالمه فشار و سختی ، مجبور به تغییر شدم ولی چون به زور مجبور شده بودم و خودم آگاهانه اقدام نکرده بودم ، خیلی سخت و با رنج تغییر کردم و تا جایی پیش رفتم که دیگه داشتم واقعاً همه چیمو از دست میدادم ، بازم بقول استاد همیشه خداروشکر میکنم که اوضاع از این بدتر نشد و خدا به این مسیر هدایتم کرد و با استاد عباسمنش آشنا شدم و …
خدایا شکرت
به نام خداوند بخشنده مهربان
من تو خانواده بزرگ شدم که پدر و مادرم خیلی حساس هستند و نمیزاشتند کاری رو انجام بدم و امر و نهی میکردن ومنو میترسوندن از بچگی واسه همین اعتماد به نفس ضعیفی داشتم اما خودم هم مقصرم که زودتر ازشون جدا نشدم
. این ها مهم نیست و خواستم بگم تضاد به ادم خیلی کمک میکنه. کمی بزرگتر شدم رفتم یه شهر دیگه برای کار کردن و دیدم چقدر یاد گرفتم خودم رو اداره کنم و لذت بردم و دوباره رفتم شهرهای دیگه زندگی کردم برام رشد شد . ادم های جدید و مهارت های جدید یاد گرفتم و دیدم چقدر دوست دارم حرکت کنم و لذتبخشه
مهارت هایی مثل ارتباط برقرار کردن و فروش برام سخت بود و رفتم تو دلش و خیلی به خودم و عزت نفسم کمک کرد و در جهاتی هم تغییر نکردم نشونه ها میوم و مقاومت داشتم و انقدر تغییر نکردم که صفر شدم و افتادم.
به زبان از بچگی علاقه داشتم نرفتم دنبالش اما هی عقب انداختم و اخر ولش کردم که چقدر میتونست کمکم کنه و موقعیت برام باز کنه.
لاغر بودم وپرخوری میکردم و بدنم الارم میداد توجه نکردم همین باعث شد نتونم خیلی از تجربه ها رو داشتم
باورها باید تغییر کنه . کسایی که میترسند و حرکت میکنند دنیا درونشون رو فتح میکنند.
سوال اینه الان که میدونم بازهم تغییر میکنم؟
زندگی به من فشار اورد
بارها حرف شنیدم، طعنه شنیدم، ناراحت شدم، دلم شکست..
بارها خدا از همین طریق باهام حرف زد که دیگه وقتشه
با دستان مختلف، یا ادم های مختلف خواست بهم بفهمونه که دیگه وقتشه عوض شی، تغییر کنی
جور دیگه ای زندگی کنی
جوری زندگی کنی که در شانته
خواست بهم بفهمونه که
تنبلی نکن، هدفمند باش، شجاع باش، توی اون نقطه امنت نمون، منظم تر باش، محکم قدم بردار یه سمت اهدافت..
این فشار اوردن باعث شد که من مصمم بشم و بعد از مدت ها وارد یک کار بشم
و حتی با وجود ترس هایی که توی ذهنمه، قدم بردارم.. :)
و این برای من شروع خیلی خوبیه!
دارم سعی میکنم که تغییر کنم
که مثل قبل نباشم
من باید تغییر کنم
خداروشکر که پیغام خدارو فهمیدم و درک کردم
قبلا از خدا گله و شکایت میکردم وقتی که خیلی اذیت میشدم
اما الان سعی میکنم به شکل یک موهبت به اون قضیه به ظاهر بد نگاه کنم
من هنوز اول راهم.. هنوز خیلی کار دارم..
اما میدونم که این مسیر برای من پر از شگفتی و زیباییه..
پس با امید ادامه میدم
سلام استاد عزیزم
من باید اعتراف کنم که هیچم من این فایل رو چندین بار گوش گردم ودیدم وکامنت بچه ها رو میخونم من این قدر روی احساس لیاقت کارکرده بودم که من مرتب هرروز به شیوه قانون سلامتی فقط تخم مرغ محلی وگوشت گوسفندی میخوردم من اصلا متوجه نشدم که تو حاشیه امن خودم موندم وچند روز بود که متوجه شدم که من گوشت داره تمام میشه وتخم مرغ محلی هم تمام شد ونشد که بخرم بعد من به همسرم گیر میدادم که رفتی چرا تخم مرغ نخریدی برام استاد دقیقا من الان شدم مثل همین قورباغه من جز دسته ی دوم هستم تنها زمانی تغییر میکنم که اوضاع رابطه ودرآمد ورزق خراب میشه تازه یادم میاد که من تو چه مداری هستم دوستان اگر تجربه ای دارید به من بگید من این الگوی تکراری رو دارم وهمیشه تجربه میکنم یعنی من تعادل ندارم من الان کلاس زبان میرم و خوب هم دارم کار میکنم ورانندگی هم عالیتر شده ولی یه جاهای دیگه من افت میکنم حالا استاد به من بگو چه کار کنم که متوجه بشم که در چه حالی هستم ومثل قورباغه نباشم از خدا میخام که کمکم کنه تا متوجه خودم باشم وهر لحظه بهتر بشم اسناد من اصلا معنی ودرک حرفای شمارو نمیفهمم خدایا تنها تورا میفرستم وتنها از تو یاری میخام خدایا کمکم کن تا این آگاهی هارو درک کنم وعمل کنم من توروابط تو درآمد همیشه تغییر نمیکنم تا اوضاع خراب بشه بعد تازه بیدار میشم استاد حالا من میخام بدونم وچه کارکنم که جز دسته چهارم باشم خدایا کمکم کن تا جز دسته چهارم بشم من خیلی ضعف دارم در درخواست کردن ضعف دارم در نه گفتن در کنترل احساسات ضعف دارم از تایید نشدن میترسم همتون رو به خدا میسپارم اینارو نوشتم که رد پایی از خودم بزارم که تغییرات خودم را درک کنم
مهوش همتی
1403/5/23
سلام دوست عزیز سپاس که کامنت نوشتید با توضیحات خیلی ذهنم را تلنگر زد .من هم وقتی در حاشیه امن قرار گرفتم وتضادی که در روابط بوجود آمددو هفته پیش … یکی از راه های پیشنهادی که خودم دو هفته هست اجرا کردم و معجزه دیدم ( چون برای من برنامه نویسی روزانه خیلی سخت بود بعد ماهانه هم خیلی طول میکشه از تمرکز می افتم که حالا وقت هست و… ) از دو هفته پیش که کتاب رویاهایی که رویا نیستند فصل 4 را نشستم کامل نوشتم ذهنم خیلی خالی شد البته ابتدا میخواستم دوره عزت نفس را بنویسم هدایتی این مورد شد خیلی حس آرامش بهم داد چند روز چهارشنبه اش که تمام شد برنامه هایم را از جمعه به جمعه نوشتم راحت و تکاملی در جهت رشد .خریدهایم سعی میکنم حدامکان تا جمعه انجام دهم مواد غذایی و بهداشتی ضروری را خیالم راحت تر میشود.شنبه یا یکشنبه نظافت چند ساعته .یکی دو کار کوچک عقب افتاده برای امروزم (پاکسازی کمد از برگه ها ووسایل غیر استفاده ،تماس تلفنی با خانواده ام که از من دور هستند و چند روز هست صحبت نکرده ام ) بامثال زیز گفتم ویک کار مهم تر که در اولویت هست تا جمعه حتما انجام دهم. به کوه بروم . ببینید زندگی و شرایط هر نفر با دیگری از همه لحاظ متفاوت هست با شرایط و موقعیت خود ببینید کدام در اولویت هست. از موارد کوچک یا برنامه ریزی کوچک شروع کنیم ذهن کمتر مقاومت دارد .خدا را شکر گذار باشید که وبه خوتان افتخار کنید که زبان تان خیلی پیشرفت داشته، رانندگی تان خیلی بهتر شده، (دوست خوبم همه انسانها آرام آرام تکامل شان طی می شود و در ابتدا که شروع به تغییر کردم انتظار من بسیار زیاد بود اول تصورم این بود یک مورد مثل روابط را کار میکنی یا ثروت کامل که شدم سراغ بعدی میروم یا بحث توحید بعد در یک حوزه نتیجه میگرفتم خیلی تلاش میکردم یکباره میدیدم در بخش دیگر به تضاد خوردم البته آن اوایل مثل داستان قصه های مجید در یک قسمت از آن همه درسها را پاس شد فقط ورزش نمرهای بد بود بعد کلاس ورزشی رفت تمرکزی ورزش را 20 شد و سایر دروس با نمره بسیار پایین .چند روز پیش توی سایت فوقالعاده کامنت یکی از دوستان که خیلی اتفاقی در عقل کل که من به ندرت آنجا میروم دستم خورد مطلب بسیار مهمی ،نکته کلیدی در جواب خانمی نوشته بود که انقدر محصولات خریداری شده را گوش میده انجام میده نتیجه نمیگیره آن آقا بسیار عالی جواب داده بودند که قرار نیست صبح تا شب با فایلها را گوش بدی مشکل شنوایی هم پیدا کنی هدف اینه مدار و فرکانست را تغییر بدی اولش به نظرم بی ادبانه آمد جوابش بدون اینکه ادامه کامنتش را بخوانم رفتم ببینم پروفایلش را که دیدم اغلب محصولات را خریداری کرده بود بعد ادامه اش را خواندم که گفته بود آنقدر ذهنت را از هر چیزی پر کردی که جایی نمانده برای فهمیدن درست صحبت های استاد چند روز ،چند هفته بزار کنار ذهنت آرام شد دوباره شروع کن. من هم سه شنبه بود کلا گوشیم کنار بود مقداری پیاده روی کردم روز بعدش انگار بهتر میفهمیدم تجربه من بود رفتم و از ایشان سپاسگذاری کردم . وقتی من این را خوب فهمیدم که استاد عزیز در مورد دوره ها و آموزش ها گفته بودند که اگر دوره ای را دارید کار کردید ونتیجه گرفتید لزوما نتیجه همیشه پایدار نیست اگه کلا آن را کنار بگذارید حتی گفتند خودم هم آموزش های روانشناسی ثروت را بعضی مواقع میبینم .اینها را گفتم اول برای خودم یاد آوری شود که با امید ادامه دهم و چند مسئله و چالش ریز مرا و شما رادلسرد نکند.خدا را شکر که رژیم عالی را میتوانید داشته باشید واز حالا سلامتی کامل و اندام زیبا را تجسم کنید و کلی ذوق کنید فرصتی برای گله نگذارید. در هر کجای این کره زندگی میکنید روزهای عالی پر از معجزه را برایتان آرزومندم.
سلام دوست هم فرکانسی من از خداوند سپاس گذارم به خاطر حضور ش وجودش توی زندگیم از خداوند سپاس گذارم که داشتم زبان تمرین میکردم وگفتم برم ظرف هامو بشورم یه دوش هم بگیرم بعد از خدا میپرسم که چه کارکنم الان بهتره خدایا ازت سپاس گذارم که بهم گفت برو کامنت بچه هارو بخون چون چندروز دارم کامنت فایل مثل ابوموسی نباشید واز حاشیه ی امن خودتون بیرون بیایید رو میخونم واومدم داخل سایت دیدم نقطه ی دیدگاهم داره چشمک آبی میزنه گفتم خدایا شکرت یه نفر به کامنت من جواب داده فورا گفتم خدایا شکرت یه نشانه که درمدار درست هستم دوست عزیزم ازت سپاسگزارم که کامنت مرا خوندی وجواب دادی ازت سپاس گذارم دوست خوبم من هم در برنامه ریزی روزانه خیلی ضعیف م با این که به قول استاد که در زندگی دربهشت فکرکنم اگر درست گفته باشم فایل 118 بوده که استاد لیست تمام کارهایش رانوشته بود ومن هروقت این تمرین رو انجام میدم به نحو خیلی راحت خرید هام انجام میشه به لطف الله این قدر راحت کارهام روابطم عالی میشه که نمیتونم بیان کنم واز خدا میخام کمکم کنه که تمرین هارو هرلحظه ادامه بدم والان امروزی کامنت نوشتم مرتب از خدا میخام که بهم یادآوری کنه که یادم بمونه که حرکت کنم وگول شرایط خوب رو نخورم هرلحظه میگم چه طور از این بهتر از این ساده تروراحتتر زندگی کنم ولذت ببرم حالا یه تجربه بگم چند وقت بود که میخاستم چرخ گوشت بخرم ونمیدونم گفتیم یه چیزی بگیرم که چرخ گوشت نباشه مثلا این خوردکن هایی اومده که گوشت هم خورد میکنن ما یه دونه سفارش دادیم واومد که موتورش فیک بود زود از کار افتاد ودوباره گفتیم الخیر فی ماوقع قراره اتفاق بهتری بیافته و4روز پیش که میخاستم دوباره گوشت چرخ کنم دیدم من چرخ گوشت لازم دارم وسریع تصمیم گرفتم که بریم بخریم واینجا گفتم خدایا من نمیدونم چی بخرم خودن مرا هدایت کن حسم گفت که برم مغازه دوستمون که لوازم خانگی داره خرید کنم خلاصه دوباره که خوب دورهاموزدم رفتیم مغازه دوستمون باز دوباره ما یه خوردکن دیدیم گفتم این چه طوره میشه باهاش گوشت چرخ کنی آقای گفت آره من طبق تجربه قبلی گفتم اگر با تضمین میدی ببرم گفت ببرامشب امتحانش کن اگر نخاستی بیار چرخ گوشت ببر مادوباره خوردکن رو خریدیم اومدیم خونه دیدیم نه اون چیزی که میخام نیست دوباره بردیم وگفتم خدیا من نمیدونم توانتخابکن من یه چیزی میخام که هم جمع جور باشه هم با کیفیت باشه هم قیمت مناسب داشته باشه وخلاصه آقای سه مدل داشت من اصلا حرفی نزدم فقط میگفتم خدایا تو بگو کدوم رو بردارم یکی از چرخ گوشتها از بقیه هم جمع جورتر بود هم دهنه ی گشادتر داشت همرنگی به بقیه وسایل برقی میخورد وجالب اینجابود که به قیمت خرید سال 13401 به ما داد وکیفیت عالی دقیقا همون چیزی که میخاستم اینهارو نوشتم که یادم باشه که بدون هدایت خداوند من هیچم خدایا من نمیدانم ونمیتوانم توبه من بگو تو انجام بده توراهگشا باش من امروز هیچ برنامه ای نداشتم امروز به خدا گفتم خدایا سکان دست تو توباگو من چه کارکنم که یه قدم از حاشیه امن خودم بیام بیرون واین کامنت نوشته شد توسط خداوند من تو کامنت نوشتن خیلی تنبلم وحوصله نمیشه واینارو نوشتم که ردپایی برای خودم باشه که یادم بمونه که خداوند کارهایی برای ماانجام میدهد که خود قادر به انجامش نبودیم استاد عزیزم ومریم بانوی عزیزم از شما سپاسگزارم بابت وجودتون واقعا روابطتان وتوحیدی بودنتون آرامشتون رو تحسین میکنم من یه روزی توزندگیم این قدر به چالش خورده بودم وبه نقطه عجز رسیده بودم که گفتم خدایا تو وجود نداری اگر بودی به من کمک میکردی ومیگفتم خدایا دوره پیامبر هم که نیست و جالبه میگفتم خدایا یه نفر پیدا بشه به من بگه چی درسته جی غلطه من دیگه نمیتونم زندگی کنم خدایا هزاران بار شکرت که من اول هدایت شدم به الکلیهای گمنام ودوازده قدم رو کارکرده بعد هدایت شدم به سایت استاد عباسمنش عزیزم خدارو هزاران مرتبه شکرت من آرامشی راتجربه میکنم که عمرم نمیدونستم آرامش چیه البته هنوز خیلی کاردار که روی خودم جهاد اکبری راه بندازم درتمام موارد درپناه خداوند باشید دوستون دارم دوست عزیزم اکبرزاده تو باسبانی این کامنت شدی خدایا شکرت بابت این خانواده صمیمی الهی که تنها جایی که میتونم حرفامونو اینجاست در غیر اینجا من هر وقت حرفی میزنم میگن تو دیوانه ای بیش نیستی عاشقتونم دوستون دارم ساعت six:fifty five
1403 /2/6
سلام دوست خوبم .سپاس از کامنت زیبایتان .ممنونم که یاد آوری کردید در تک تک خریدهایم از خداوند هدایت و راهنمایی بخواهم.خدا را بسیار شکر گزارم از وجود دو استاد نازنین و سایت الهی شان یاد خودم افتادم که سال تقریبا97 عصبانی بودم از دست خدا که خیلی مذهبی بودم و کلا در عبادت وذکر وبسیار مهربان که هیچ کس از دستم ناراحت نبود حتی اگر بدترین کارها را در حقم انجام میدادند البته که بعدها فهمیدم اشتباه میکردم.مهربانی بیش از حد پدر ومادرم واینکه اخلاق خوب مهم است و…خیلی گریه میکردم وبه خداوند التماس میکردم من که هر کاری را بگی انجام دادم و…پس چرا اینجور شده اوضاعم در تضاد مالی شدید.وکنارش کلی مسائل دیگر.93سال در اوج بودیم بعد همه چیز رفت .از خانواده ام چند استان دور بودم وهمه چیز تضاد.خداوند جواب دعاهایم را داد توی اینستا چند نفر در مورد موفقیت وخداوندصحبت میکردند یه روز قراربود دکتر آزمندیان جلسه بگذارند چقدر من و پسرم خوشحال بودیم حتی 200 نداشتم پول ثبت نام را بدهم .بعد که کرونا آمد لغو شد خدا را شکر کرونا برای ما خیر شد پسرم خیلی دوست داشت برگرده تهران مدرسه قبلی اش مدیر مدرسه که از آشنایان همسرم بوده برای گرفتن کارنامه مدرسه میرود مدیر در حال صحبت با تلفن بوده که پسرش را تهران ثبت نام کرده حالا که آنلاین شده همسرم هم بدون اینکه به ما بگویید پرونده هاشون را گرفته بود پس فردا از شهرستان برد تهران مدرسه قبلی پسرم بعد چند سال (نکته مهمش من و پسرام یه چیزی از تجسم وتصویر یاد گرفته بودیم قبلش برای رفتن به مسافرت استفاده کردیم در حالت سجده خدارا شکر به مسافرت عالی رفتیم چقدر خوبه خوش میگذره و دقیقا بعد 3 روز ما به جاده اسالم خلخال هدایت شدیم وبه شمال رفتیم وبسیار خوش گذشت آن هم بعد چند سال .مدرسه را هم تجسم میکردیم بدون اینکه به همسر بگوییم میگفتم از خدا بخواه برگردونده تهران یکسال آنلاین بود و سال بعد با بچه ها برگشتیم تهران.بعد خواهرم کتاب آقای شریفی که شاگرد استاد جان بودند را گرفته بودند چند بار خواستند برام بفرستند نشد …بعدها آرام آرام تکاملم طی شد چند بار رفتم سایت استاد عرشیانفر ثبت نام کنم نمیشد بعد صحبت های استاد عباسمنش کلی با دیگران فرق داشت وبعدها وارد سایت شدم.خدا را هزاران بار شکر که هر روز بهتر و بهتر میشوم و روز به روز تکاملم را طی میکنم .بعضی مواقع چند باردر طول روز بلند یا تو دلم از استاد عباسمنش تشکر میکنم و دعای خیر .سپاس مجدد از شما دوست عزیزم باعث شدی چند سال پیش یادم بیاید و شکرگزار باشم وتلاش کنم رو به جلو حرکت کنم حواسم جمع تر باشد.امیدوارم شما پیشرفت روز افزون داشته باشید وبا صدای بلند وافتخار آمیز چند سال بعد هماننداستاد بگویید الانم هیچ ربطی به گذشته ام ندارد آنقدر از هر لحاظ معجزه وار پیشرفت کنیدودر اوج باشید .