می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 63

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    لیلا توسلی گفته:
    مدت عضویت: 776 روز

    به نام خدا وسلام به خدا به شکرانه ی الله112مین گام رودرمدارایزدمنان برداشته ام امیدآن دارم که بتوانم بانیروی قدرتمندالهی باورهای قدرتمندکننده رابسازم.

    سلامتی،جسمم،روحم،روانم،احساسات،مغزوذهنم.

    روابط عالی باخودم،خدا،اطرافیان وطبیعت رابسازم.

    آزادی ورهایی واستقلال مالی بارهبریت خدارابسازم.

    الهی شکرت که نی نی ما7هفته شده امروزعروس کلم روبردم دکترفرداهم آزمایشات وسونوانجام میده.

    خدایاسپاسگذارم که به من. گفتی برای عروسم گل بگیرم ببرم مطب دکترچون برای اولین باراست میره دکتر.

    الهی سپاسگذارم که منوپسردومی بازندداداشش رفتیم طرقبه،به افتخارنی نی مون شام خوردیم وبابای نی نی شیفت شب کاربودخدایاشکرت .

    سلام استاددوست دارم گروه4م باشم واول ازهمه خودم راباقانون سلامتی وفق بدم که اززیرپای کائنات دربیام واقعادارم له ولورده میشم!ومثل جاروبرقی رفتم زیرمیزکل آشغالهارودردرون خودم میکشم که هرسری یک قسمت ازبدنم دردداره!

    امیدوارم روش ساده تری خدابرام بسازه که قانون سلامتی رواجراکنم آمین.

    من نمیدونم که این زندگی که دارم رابه راحتی زندگی کنم یابایدچالش دارباشه!خدایاتوخوف ورجاهستم یاریم ده!

    ولی ازکبر،غرور،خودپسندی،گنده دماغی،قضاوت،گله وشکایت،انگشت اتهامم راقطع کردم وانگشتم روبه سمت خودم گرفتم!که همه گندکاری هاازمن است. همه رااعتراف کردم وبه آسانی آب خوردن به عهده گرفتم ونتیجش روبه سادگی توی زندگیم لمس کردم.

    وصادقانه گفتم:که من مشرک وکافرمشکل آفرینم!باید درعمل خودم راپاکسازی کنم ویکتاپرست واقعی باشم.

    هرروزبیدارمیشم میگم خدایامن چکارکنم که امروزم ازدیروز م بهترباشدوزندگی خودم راخوب بسازم که جهان راگسترش بدم!؟

    حالاانگشتانم لابه‌لای انگشتان خداقرارگرفته ومدام مثل کلیدتوی قفل افکاروباورهایم می‌چرخد ودربهای رحمت به روم بازمیشودخدایاشکرت.

    عاشق همه تونم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    عطر خدا🌧 گفته:
    مدت عضویت: 244 روز

    شکر خدای که هر لحظه در حال هدایت و حمایت ماست (گام 112)

    من از وقتی با استاد آشنا شدم از رابطه م بعد از 20 سال تلاطم خارج شدم و سر کار رفتم و هر کجا سر کار میرفتم (رستوران) و میدیدم دیگه چیزی برا یادگیری من اونجا نیست و مسعول یک شیفت میشدم از اونجا خارج میشدم علارقم مخالفت صاحبکارو هیچوقت جایی ثابت نموندم و با هر جابجایی تجربیاتی عالی بدست اوردم علارقم سختیهای زیادی و گریه های زیادی که در مسیرم داشتم ولی اجازه ندادم در شرایط سخت بمونم و اکنون هم شغل خوبی دارم اما درامدم کم هست اونم برمیگرده به باورهای مالی ام ولی دوباره قصد مهاجرت به استان دیگری را دارم و میخواهم از صفر شروع کنم طبق الهاماتم و احساسم باید تغییر بدهم محل زندگیمو تا رشد کنم و به خواسته هام و احساسات خوب بیشتر برسم

    با تشکر از استاد عزیز و بانو شایسته

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    اعظم برزگری گفته:
    مدت عضویت: 1409 روز

    سلام معبوده بی همتایم!

    سلام مهربان ترین و هدایت گرترین…

    سپاسگذارت هستم برای اینکه مرا هدایت کردی و بذر شجاعت را در دلم کاشتی تا معنی ترس از وجودم برود و ایمان و عمل جایگزین آن شود!

    مهربانم!

    وقتی با آن تضاد رو به رو شدم لرزه در وجودم نشست و هر بار با یاد آوریش،نجواها شروع شدند و با هر بار که خواست احساسم بد شود،رو کردم به هر آنچه که استاد در طول این چند سال یادم داده بود و دوباره اعراض کردم تا اندازه ی ترس بیشتر نشود تا ممانعت کند از انجام اینکار،اعراض کردم و با هر چیزی که بقول استاد یه ذره حالم را بهتر میکرد مشغول شدم و مصمم شدم از این تضاد تا عمل کنم،از اینکه بخواهم از وابستگی جدا شوم،از اینکه بخواهم کمی رشد کنن،نسبت به دیروزم یک قدم آنهم قدم بسیار بزرگ که در طول چندین سال،جرات انجامش را نداشتم،از اینکه طعم خوش مستقل بودن را بکشم و قلبم گسترده تر شود از انجام اینکار،از اینکه ایمانم رو بخدا نشان دهم و رشد کنم،حرکت کردم…

    قبل از انجام کار ترس و دلهره داشتم و اصلا مسیر رو بلد نبودم ولی همان شعر معروفی که استاد همیشه می گویند:

    تو پای در راه بنه و هیچ مپرس

    که خود راه گویدت که چون باید کرد

    رو هر بار زمزمه کردم و شروع کردم و به امید الله مهربان آنقدر مسیر برایم پر از نشانه و زیبایی بود که لذت بردم از انجام اینکار و انگار اون نیرویی که بهش وصلی تو رو تا بی نهایت قویتر می کند که دیگه نه تنها نمی ترسی بلکه یقین داری کار درست همینه!

    پا گذاشتن روی ترس هایی که سالیان سال هست که مثل کابوس با تو هستند و رهایت نمی کنند…

    من به لطف الله مهربان،انتخاب کردم که جزوء کدام گروه باشم!

    اگه می ترسیدم و همان ترس همیشگی رو داشتم عمرا چنین کاری رو انجام میدادم ولی خداوند مرا آنقدر در این مسیر رشد داده که به کمک خودش از پس بزرگترین ترس زندگیم بر آمدم و خدا را هزاران هزار بار در هر لحظه شاکرم…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    ندا گلی گفته:
    مدت عضویت: 1812 روز

    سلام

    از نکات کلیدی این جلسه اون قسمتی که روحم و ماساژ داد علاوه بر تک تک نکات فایل اون قسمتی بهم چسبید که گفتین برای کسب و کارم رفتم برنامه نویسی سایت و یاد گرفتم که لنگ نمونم البته که بعدا هدایت شدین به مدیر فنی بینظیر سایت ولی بازم ایشون دارن به گفته های شما عمل میکنن نه مثل افراد قبلی که مخالف ایده های شما بودن

    اینجا گوشی دستم اومد گفتم منم برای کسب و کارم تمام جوانب و خودم یاد بگیرم که اگه بعدا هم قرار شد کسی رو بیارم اگه به هر دلیلی نتونستم باهاش ادامه بدم رفت من چیزی از دست نداده باشم این در تمام جنبه های زندگی هم بکار میاد البته

    حالا بریم سراغ جواب تمرین:

    تو زمینه سلامتی مثال میزنم اول

    من بارها گفتم دوره قانون سلامتی رو یک سال و خورده ای بود خریده بودم ولی اصلا سمتش نمیرفتم حالا نجواها بود یا امادگی نبود هرچیزی که بهانه محسوب میشد اینقدر نرفتم سمتش که جهان با تضاد بیماری ها اونم بیماری های بظاهر ساده منو چک و لگدی کرد و شروعش کردم

    و البته خوردن قند کمتر و نوشابه چند ماه یکبار اینها تغییراتی بود که قبل اینکه اوضاع بدتر بشه (قبل شروع دوره) باعث شد جلوگیری کنم از اتفاقات بدتری که ممکن بود برای بدنم بیفته

    در حوزه روابط:

    اینقدر الگوهای تکراری رو میدیدم ولی جرات تغییر نداشتم میدونستم از کدوم قسمتها دارم ضربه میخورم ولی میگفتم باید همین باشه دیگه همه همینن تا اینکه چک و لگد و خوردم حالا نه خیلی محکم ولی گوشم پیچیده شد سفت

    و جایی که تغییرات و بطور جدی شروع کردم و ابزارش و جهان برام فراهم کرد مثل دوره بینظیر عشق و مودت و بمرور هربار که میگذشت تغییرات بیشتری ایجاد میکردم و البته اینم بگم قبل اینکه جهان گوشم و بپیچونه هم نشانه ها رو دریافت میکنم و میگردم دنبال نشتی و درستش میکنم

    در حوزه مالی :

    این و مثال خوب ش و اول میزنم جایی که شرایط کاری م پرفکت بود از هر نظر تمام ویژگی های لازم یه کار و داشت اما حسم میگفت این یکنواختی باعث کندی زندگی ت شده بقول استاد تو باید تو اقیانوس باشی نه برکه و همونجا رفتم به جایی که حسم میگفت و یه عالمه اتفاقات بینظیر از هر لحاظ خصوصا مالی اون دوره برام ایجاد شد

    و جایی که تغییر نکردم و حتی این الگو که قبلا اینکارو کردم و جدی نگرفتم و اینبار واقعا چک و لگد ها رو خوردم

    استاد عزیزم ممنونم ازتون لازم هست مجدد تغییرات بزرگی در زندگیم ایجاد کنم و در کنار کار کردن روی دوره قانون سلامتی دارم تغییرات فردی و بخصوص توحیدی رو در خودم ایجاد میکنم تا باعث بشه بسوی ثروت هدایت بشم و این فایل تمام المان ها رو برای این تغییرات من داشت و لازمه که بارها و بارها برای خودم تکرارش کنم

    ازتون ممنونم

    دوستتون دارم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    امیر رجب پور گفته:
    مدت عضویت: 967 روز

    بنام خالق وحاکم جهان هستی

    درودبه استاد عزیزوبانوشایسته گرامی

    درودبه خانواده بزرگ عباسمنشی ها

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    که امروز راهم روزم رابادیدن زیبایی ها وفراوانی هایت آغازکردم ولذت بردم ازحضورت درزندگی ام

    استاد عزیزم سپاسگذارم باز هم بابت این فایل زیباوتاثیرگذارتون

    چقدر تحسینتون کردم بادیدن هربار این فایل بابت اعتمادبنفس بالاتون که اینقدر راحت وعمیق فرورفته بودیددر صحبتهاتون وهیچگونه اهمیتی نمیدادین به آدمهای اطرافتون

    وبازهم من این رفتارخوبتون روالگویی کردم بدرای خودم که بتوانم باآموزشهاتون وتمارین اعتمادبنفسم روبالا ببرم

    چقدر مردمانی درصلح درحال رفت وآمدبودند وحتی براشون خیلی طبیعی بودکه شمادرحال گفتگوی جلوی دوربین بودید

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    من اگربخوام درمورد تمرین این فایل درمورد خودم بگم که من بسیار هم اتفاق بزرگی درزندگیم رخ داد که باعث تغییرات بزرگی هم شدوچقدر خوبه که اینجامیتونم به عنوان ردپایی ازخودم بجابگذارم برای آینده ام که هرزمان برگشتم به خواندن این نوشته ام یادم بیاد که چقدر آدم داغونی بودم وحال چه تغییراتی کردم

    من ازاون دسته از آدمهایی بودم حدودآدر5سال پیش که آنقدر جهان هستی بمن هشدارداد که خودت روتغییر بده والا مجبورت میکنیم ومن بخاطر کلی پاشنه های آشیلی که داشتم وناآگاه ازقوانین بودم به هیچ عنوان الهامات وپیامهای الهی رودریافتشون نمیکردم

    درست مانندهمان مثال آیه قرآن که اومده که ما بردلهایشان مهرنهادیموآنهارا کروکور گرداندیم دقیقآ من ازاون دسته ازآدمها بودم وتابالاخره زمانش فرارسید وجهان شروع کردبه زدن چک ولگدهاش ودرعرض3روز بامن کاری کردکه من به زیر صفر رسیدم وهرچه داشتم روازدست دادم حتی خانواده ام رو وشدم یک آدم تنها وبیکس وبدون هیچی

    واینجابود که تازه متوجه شدم که چه اتفاقی برام افتاده وجهان منو داره نابود میکنه واگر به خودم نیام زیر دست وپای جهان له میشم ودر اوج ناامیدی بودم که پروردگارمهربانم دستم روگرفت واز داخل اون باتلاقی که هرچقدر دست وپا میزدم وبیشتر فرومیرفتم نجاتم دادوهدایتم کردبه مسیرزندگی ام

    وهمچنان درکنارش من را نگه داشته ومراقبت میکنه ازمن وبا الهاماتش داره بامن صحبت میکنه

    ومن چقدر احساس خوشبختی میکنم که دیگه تنها نیستم وخداوند را درزندگیم دارم

    بزرگترین نعمت جهان هستی را

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    وحالا دیگه با آموزشهایی که ازاستادعزیزم فراگرفتم ودرکی که ازقوانین جهان بدست آوردم دیگه نمیگذارم به اون حد برسم که باعث نابودیم بشه که بخوام تغییر کنم

    وهرزمانیکه احساس کن باید جابجابشم والهام ونشانه ای ازجهان بمن برسه بدون معطلی اقدام خواهم کرد

    واین حرکت نیاز به تکامل دارد باید باصبر وطی کردن تکاملم باید تغییراتم را انجام بدهم ولذت ببرم ازمجود خداوند درزندگیم

    من کتاب چه کسی پنیرمراجابجا کرد را چندبار خواندم وکمک عالیی بمن در روند زندگیم کرده وبسیار نشانه های خوبی برای زودتر تغییر دادن رابهم داده

    واینم بگم‌که وجود تضادها درزندگیم باعث بهبود روند زندگیم شده تا کنون واینکه تاتضادی وجود نداشته باشه امکان عمل به تغییری هم نیست وبقول قرآن که میگه

    ان مع العصریسرا،،فآن مع العصر یسرا

    باهرسختیی آسانی وجود داردوباهر سختی آسانی وجود دارد

    ومهمترش اینکه باید باورهای قدرتمند کننده را جایگزین باورهای محدودکننده ذهن بکنم تا بتونم به آسانی تضادهای بظاهربد راحل بکنم به کمک خداوند

    خدایاشکرت،،خدایاشکرت،،

    شادوپیروز وموفق درمسیر الهی باشید دوستان عزیزم

    استاد ومریم خانم سپاس گذارم ازشماوبراتون آرزوی سلامتیتون رودارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  6. -
    نگار گفته:
    مدت عضویت: 548 روز

    فلک جز عشق محرابی ندارد

    جهان بی خاک عشق آبی ندارد

    کسی کز عشق خالی شد فسرده ست

    گرش صد صد جان بود بی عشق مردست

    طبایع جز کشش کاری ندانند

    حکیمان این کشش رو عشق خوانند

    گر اندیشه کنی از راه بینش

    به عشق است ایستاده آفرینش

    سلام به استاد عزیزم،خانم شایسته نازنین و دوستان خوبم

    چه زمانی در شرایط مناسب تغییر کردید؟

    1. من نوی یک حرفه ذاتا استعداد دارم ولی از یجایی به بعد حس کردن توانایی پیشرفت دارم با اینکه بقیه میگفتن نیازی به آموزش ندارم من تصمیم گرفتم که برم به صورت حرفه ای روی رشته مورد علاقم کار کنم و با اینکه فکر نمیکردم توی شهرمون حرفه ی مورد نظرمو آموزش بدن به طرز جادویی به یک استاد فوق العاده آشنا شدم .خداروشکر از اون موقع تا الان کلی پیشرفت کردم و در فکر تغییرات جدیدم.

    2.تغریبا 12 13 سالم بود که دیدم همکلاسی هام دارن باهم انگلیسی صحبت کردم و منم حس کردم نیاز دارم که زبان یاد بگیرم و شور و شوق فراوان ثبت نام مردم و ادامه دادم و انقدر از تصمیمی که گرفتم خوشحال و راضی ام که حد نداره و علاوه بر احساس اعتماد به بنفس کلی فرصت شغلی هم برام ایجاد کرده .

    چه زمانی با سختی فراوان تغییر کردید؟

    یه مدتی هست که چند کیلو وزن اضافه کردم و مثل سایق از اندامم راضی نیستم چند وقت پیش میخواستم رژیم و ورزش رو شروع کنم اما نکردم و چند روز پیش وقتی دوباره خودم رو‌ وزن کردم دیدم که ای داد بیداد یه کیلو ام بیشتر شدم حقیقتا ناراحت شدم ولی امروز رژیم رو شروع کردم امیدوارم بتونم رعایت کنم و بیام و از نتایجم براتون بنویسم .

    کامنت 21 ام از چالش 100 کامنت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    فاطمه سعادت گفته:
    مدت عضویت: 647 روز

    سلام ب استاد عباس منش و خواهر گلم بانو شایسته،حتما حالتون خوبه باعلم آگاهی های ،دریای بیکران پروردگار…

    تاریخ مشارکت درعلم اگاهی؛1403/9/26دوشنبه ساعت5:32

    خداروشاکرم ب این آگاهی هدایت شدم،ازشما سپاسگزارم ک همچین آپشنی،ب سایت اضافه کردین،همینطور از خداوند شاکرم که شمارو هدایت کرد ب سمت این علم و دانش…

    اومدم از نشانه ام بگم،اومدم بگم ک چطور خداوند ب اینجا هپایتم کرد،گاهی اوقات ک نیمه شب از خواب بیدار میشم،و دوستدارم دراین تایم ک مزاحمتی از سمت کسی نیست،واردسایت بشم و از هرنوع آپشنی رو ک در سایت هست استفاده کنم،پرسه نمیزنم،فقط تنهامرجعی ک از گشت زدن داخلش ب آدم حس لذذذت میده فقط سایت عباس منشه

    نمیتونم بگم ک چقدر حَض میکنم ازین همه پیشرفت،چقدر سایت مرتبتر،. دسترسی آسونتر شده ب تمام آنچه ک آدم بذهنش میرسه، ازونجایی مطلع هستمک مریم بانو با چ حساسیت و صبوری چجوری ب کمک استاد رسیدنک منه کاربر براحتی بتمامی درخواست‌های قلبم برای غلبه بر ذهن چموشم برای رسیدن ب آرامش و لذت بردن از مسیر خواسته ها وارد سایت میشم،و اینجوری باشیندن مجدد این فایل بعداز سالهای سال،خدایا چقدر بموقع بود،

    مدتی هست ک بخودم میگم من می‌خوام راحتتر ازین شرایط فعلیم پول دربیارم چطوری میتونم،

    خدایا شکرت ک هدایتم کردی ب سایت و نشانه من…

    ب جرات میتونم بگم،تا سن 25-28سالگی همیشه منتظر شنیدن یک خبری بودم,انتظار می‌کشیدم ک کسی شخصی ازدربیاد توو خبر تازه ای بهم بده،تا جایی ک بقول استاد جهان با چکو لگدهایی ک بهم زد،ناخو آگاه بدنبال تغییر خودم رفتم

    (ازونجایی ک بازم بقول استاد ،ما ازهمون اول ک روح هایی بودیم،و علم آگاهی کاملی داشتیم،بعد ورود ب زمین و کم کم با بزرگ شدنمون و ب قالب جامعه و خانواده،افکار و باورهامون شکل گرفت,فراموش کردیم علم اگاهیامونو و از ریل هدایت خداوند خارج میشیمک ازکجا اومدیم و با چ علمیبازم خداروشکر ک نشانه و چکو لگدهای خداوند هست،وگ نه ک….

    زمانیکه هنوز بااستاد اشنانشده بودم،بنا ب لگدی ک از جهان خوردم،شروع ب تغییر کردم،ناخ‌دآگاه تو دل ناملایمات زندگیم،سعی کردم تغییر زاویه دید داشته باشم،باهمون زندگی و شرایطم ک حاصل ترسهام و بی اعتماد بنفسیم بود،سعی کردم ب نکاتی توجه کنم ک بمن کمک میکرد آرومتر باشم ب خودم و روح له شده ام کمک کنم بلندبشه و دوباره ازنو شروع کنه،کمی آرومتر شدم،ولی هنوز تضادهایی بود(تضادهایی ک هرزنی رو می‌تونه از پا دربیاره،اینو گفتم ک نخوام مسعله رو بطور کامل توضیح بدم,مطمعنم هیچ زنی بااین مسعله نمیتونه کنار بیاد)سعی کردم خودمو پیداکنم،فاطمه ای ک مساعل و سخت نمیگرفت،شاد بود،بذله گو بود،شیطنت میکرد،دلم هوای خودمو کرده بود،دست بکار شدم،چیزی فاصله نیوفتاد ک ب کمک دوستی وارد شرکتهای بازاریابی شدم،

    و اونکا بود ک اسم عباس منش اشناشدم،این درحالی بود ک اصلا مفهوم حرفاشو متوجه نمیشدم,بهتره بگم تا 6ماه متوجه نمیشدم هدف و رویا چیه

    وقتی برای اولین بار صدای استادو شنیدم باخودم گفتم دمت گرم،چ قاطع حرف میزنه چقد خوبه ک یکی هست بدون ترس حرف میزنه،اونجا بود ک گفتم منم دوستدارم اینجوری قاطعانه روی حرف و خواسته ام وایستم،حاض جواب بودم ولی ن اونقدری ک بتونم حرفو و بکرسی بنشونم،چون تو خانواده مردسالاری بزرگ شدم زن حق اضهارنظری نداشت،زن فقط ی کلفت بود مردا فقط آدم بودن و حق داشتن هرکاری بکنن،چ مجرد باشه چ متاهل،

    ولی باتمام این تفاصیر من حاضرجوابی و چموش بودنمو داشتم زور بردار نبودم،حرفمو میزدم حتی اگر ب حقم نمیرسیدم یا کتک میخوردم(چون نظرم ب این بود ک زنومرد هیچ تفاوتی باهم ندارن،مگر تو جنسیت)باهمین افکار هم ازدواج کردم،وهمین بحثا تو زندگیم بود،و هیچوقت نتونستم قبول کنم ک مرد میتونه هرکاری تو زندگی انجام بده حتی بعد متاهلی ولی زن نباید حتی موهاش بیرون باشه،بعدشکستی ک توی زندگیم خوردم رفتم دنبال رشدم،رفتم دنبال علایقم،باتمام مخالفتها،سنگ اندازیا،درسال 94بااستادآشناشدم،سال 96جسارت گفتن و دفاع ازحقم و پای بندی ب اصول و قانون قواعد ذهنی خودم(باتمام تردشدنهاازسمت خانواده پدریم،و حتی مسخره کردنای شوهرم)باخودم گفتم این وابستگی ک من ب خواهروبرادرام داشتم،باعث شد ک ازشون دور بشم و از طرفی هم خدا دوست نداره بین منو خودش کسی حائل باشه،و من فقط باید روی خودش حساب کنم،این اتفاقا باعث شد ک من جسورتر و ایمانم قویتر از قبل بشه،سال 1400برای پیشرفت در علم خیاطی و بالابردن مهارتم،

    ثبت‌نام در دوره های پیشرفتهvip توی یک شهر دیگه ثبت‌نام کردم و اونجا هم مثل همیشه بامخالفت شدید همسرم روبرو شدم،ولی باز من جسورانه تر بدنبال پیشرفتم رفتم ولی با باورهای درستو غلطی ک داشتم رفتم, اونجا هم اتفاقاتی افتاد ک اصلا انتظارم نمیرفت،ولی باآگاهی الآنم میفهمم ک باحساب کردن روی بندگان خداوند این بلاها سرم اومد،ولی باتمام دشواریها از موقعیتهام استفاده کردم،هرچنداز سال 94-95شروع کردم ب تغییر باورهای و روی خودم کار کردم وتا همین الان و زمان خیییلی مساعل ب خودی خود حل میشه و آسون شده ولی هنوووووز تازه روی پله دوم قرار گرفتم،

    همونایی ک تکذیبم کردن و لهم کردن،(ولی الان میفهمم ک من باعث این بلبشوها بودم)خدایا شکرت بازم دیرتر نشد….

    ترس از تغییر رویه داشتم ترس از طلاق،ترس ترس ترس،ولی با لگدمحکمتری ک از لگد قبلی بدتر بود مواجه شدم،وقتی رفتم دنبال برنامه مهریه و طلاق دوباره یکی از رشته های ترسم پاره شد،ولی اوضاع اعتمادبنفسم بهتر شد و باور تغییر زندگی ب روش و دلخواه خودم،ولی متاسفانه نتونستم از زندگی لجن زارم بیام بیرون،با گریه والتماس دوباره برگشتم خونه اولم بااینکه دلی ب ادامه زندگی ندارم،ولی هرکاری بکنم تا روابطم درست نشه،تو هیچ کدوم از کارهام موفق نمیشم،خصوصا مالی،این بزرگترین پاشنه آشیلم هست،باتبنکه نشانه بزرگی مثل استاد و دارم ولی انگار نمی‌خوام تغییر کنم

    بقول استاد با ترسهای بیموردی ک داریم مثل اینه ک خودمون و باهر ترفندی آروم میکنیم،مثل همون آشغالهارو زیر فرش میکنیم تا جلو چشممون نباشه،خودمون گول میزنیم تا باترسهامون مواجه نشیم،

    هروقت ک ب ندای قلبم گوش نکردم شکست خوردم و همینطور زندگی بی مزه و بی معنی رو ادامه می‌دم تا عمرم ب تباهی بره،درآخرعمرم میگم خدایا ی فرصت دیگه بده…‍

    فقط ی باور اشتباه ک انگار من میخام کار خدارو انجام بدم،میدونم دردم چیه و این درد داره..

    تا روابطم درست نشه هیچ چیزی تغییر نمیکنه

    ممنونم استاد بابت فرصتی ک توی سایت قرار دادین

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    سهیلا سلیمانی گفته:
    مدت عضویت: 1531 روز

    سلام بر استاد و همه

    “من متعهدم به این مسیر و خوندن توضیحات و چندتا از کامنت‌های همان فایل و نوشتن کامنت”

    نکات این فایل:

    برای تغییر و پیشرفت کردن، در شرایط خوب فعلی‌مان باید نشانه ها را دید و خودمون رو به چالش بکشیم و شرایط رو تغییر بدیم

    قبل از اینکه اونقدر سخت بشه که مجبور بشیم تغییر کنیم، خودمون باید تغییر کنیم

    اینطوری جزو یک درصدی های جهان میشویم

    کی باید تغییر کنیم؟ وقتی همه چی خوبه

    نزار اوضاع انقدر بد بشه که به صفر برسی و از صفر بخوای شروع کنی

    وقتی اوضاع خیلی خوبه یه تله ست که به فکر پیشرفت نباشیم

    هر وقت اوضاع خوب بود از خودت بپرس:

    چطوری میشه از این بهتر بشه؟

    چطوری میشه از این ساده تر، زیباتر، قشنگتر و پولسازتر باشه؟

    مطمئن باش راه حل های بهتری هست

    به وضعی که هستی قانع نباش

    مثال تغییر دمای آب غورباقه

    من دوست داشتم در اقیانوس شنا کنم نه برکه

    باید حرکت میکردم در حوزه های مختلف خودمو قوی میکردم ظرفمو بزرگتر میکردم

    همیشه باید به فکر بهبود باشی

    در پناه خدا باشیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    ستایش گفته:
    مدت عضویت: 1410 روز

    بنام خداوند بینظیر یکتا و عالی

    درود خدای عالی بر شما استاد عالی و خانم شایسته عالی عزیز،

    ضمن شکر خدای همیشه حاضر و سپاسگزاری از شما استاد عالیقدر بینظیر و خانم شایسته بی همتا،

    خواستم بگم این فایلها روح‌ ادمو میبره بیرون از تنش انگار دوباره برمی‌گردی به اصلا و میخوای مدام همانجا پیش خدا که آرامش محض بمونی و فقط بگی الله اکبر سبحان الله،

    استاد چه آموزه بی نظیری فرمودید

    افراد چهار گروهند

    گروه اول تغییر نمی‌کنند تا بمیرن

    گروه دوم اخرهاش تغییر میکنند

    گروه سوم فشار باید باش تا تغییر کنند

    گروه چهارم قبل هر چیزی سریع تغییر میکنند

    فرمودید کدوم گروه می‌خوایم باشیم

    معلوم من به شخصه می‌خوام در گروه چهارم باشم چرا؟

    چون متوجه شدم یکی از قانونهای جهان

    چه حالت خوب باش چه بد تغییر

    باید هدف داشته باشم و باید تغییر کنم و به روز بشم مدام بر حسب علاقه و نیاز به این قانون تغییر تا له نسیم و نگندیم و مدام جاری باشیم و پیشرفت کنیم

    چون این جهان قانونش بر حسب رشد تغییر و ابدی و نهایت هم مداره پیشرفتهایش،

    پیشرفت هم یعنی روبه جلو به خوبی حرکت کنی در مسیر درست،

    یکی از مثالهایی که میتونم الان بزنم وبخ فکرم میرسه :

    کاهش وزنم بود، خیلی زود متوجه شدم باید دست به کار بشم وگرنه چک روزگارو از کنترل نکردن ذهنم در برابر خوردنهام میخوردم و بدنم تا سلامت بود و بیخ پیدا نکرده بود باید میجنبم براش نشانه هاش تغییر خلقو خویم درد و خشکی صبحگاهی بدن و زیاد شدن تعریق بود و افزایش سایز بدنیم،گفتم خبری شده بدنم داره نشانه میده باید به داد خودم برسم،

    دومین مثال در روابط با اطرافیانم بود:

    خیلی خودرأی بودم اهل مشورت نبودم صبورم نبودم اما گفتم نه بشنو، بزار بقیه هم نظر بدن گوش بده صبر کن فکر کن و حالا حرف تو هم نشد مهم نیست مهم حرف درسته که باید بشه شروع کردم روی خودم کار کردم و دامنه ارتباطات مو افزایش دادم و حتی نکات مثبت افراد را میبینم و تحسین میکنم و تشکر از خدا میکنم برای این افراد خوب در زندگیم.

    سومین تغییر در مسائل مربوط به خودم بود:

    در علم مربوط به شغلم می‌دونم باید به روز باشم تا بتونم درست کارمو انجام بدم .

    و … تا جاییکه ذهنم‌یاری کرد و یادم اومد نوشتم تا مدام در این فرکانس تغییر و رشد باشم

    الهی به امید خودت

    و استاد عباسمنش ممنونم‌ازتون

    چقدر زیبا فرمودید تغییر کنید قبل اینکه بمیرید طوری زندگی کنید تا حسرت نخورید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    مهناز احمدوند گفته:
    مدت عضویت: 953 روز

    سلام به همه شما

    به همه کسانی که از خواب بیدارشده اند و تصمیم گرفتن تغییر کنند

    دقیقا 3 آذر دوسال پیش به این سایت هدایت شدم

    تو این دوسال خیلی زندگیم بالا و پایین شد در واقع زندگی م زیرو رو شد و روش اومد بالا

    تو این مدت نمیدونم چرا اوایلش افسردگی گرفتم از شدت آگاهی بالا ولی بعدش یه قدرت عجیبی گرفتم و شروع به کسب و کار کردم و وارد صنف طلا شدم و درامد از صفر به ده میلیون و از ده میلیون به 100 میلیون تغییر کرد.

    تو این دوسال من فقط فایلارو یا گوش میکردم یا میدیدم ولی نمیومدم دیدگاه مو بنویسم

    امسال یه تمایل درونم ایجاد شد که بیام بنویسم از پروفایلم متوجه شدم دقیقا روز تولدم دوسال پیش هدایت شدم به این صفحه استاد عباس منش و الان دقیقا روز تولد منه و دارم دومین دیدگاهمو مینویسم و دیدم که دقیق 2 سال وارد این مسیر شدم.

    من تو این قسمت از زندگی م هستم که نمیدونم خواسته و علایق هام چیست

    من سال ها ترس و تاریکی رو تمرین کردم و سالهای زیادی خواب بودم

    تازه از خواب بیدار شدم و خودم رو نمیشناختم خدای خودم رو نمیشناختم فقط میخواستم نترسم امنیت داشته باشم دنبال حس ازادی عشق و امنیت بودم

    هنوز برام واضح نشده به چی علاقه دارم و توانمندی هام چی هست و چه خدمتی به خودم و بشر میتونم انجام بدم توانایی هام چیه؟

    دوره روانشناسی ثروت رو گرفتم و دارم میبینم و کار میکنم و الان فایل هشتم هستم

    میخوام زندگی داشته باشم که جسم سالمی داشته باشم تلاش فیزیکی کمتری بکنم زمان بیشتری برای خودم داشته باشم راحت بخوابم راحت خرید کنم تفریحات بیشتری برم غذای با کیفیت برم لباس های با کیفیت بپوشم روابط خوب و عاشقانه ایی داشته باشم. میخوام چرخ زندگیم روان و راحت بشه.

    میخوام مستقل بشم و یه خونه ی 70 متری در سطح منطقه یک تهران جایی ک سکوت بیشتری داره هوای خوبی داره مردمان با فرهنگی داره نقل مکان کنم و از خانواده جدا بشم نمیدونم چطوری ولی فقط میدونم باید روی خودم کار کنم.

    ذهنم بسته س ایده ایی ندارم و نجواهای ذهنمم هست که چطوری با چه پولی یا اینکه خانواده ت نمیزارن ازشون جدابشی خانواده ت طردت میکنن مستقل بشی شرایط سخت میشه خونه رهن کنی اجاره کنی غذا پخت و پز کنی

    اگه مشتقل بشی باید بیشتر و سخت تر کار کنی یا تنها بشی افسرده میشی

    این ها نجواهای ذهنمه میدونم ولی نمیدونم گام بعدی من چیه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: