می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 7

780 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    محبوبه جلنفزا گفته:
    مدت عضویت: 3742 روز

    سلام.من رضا هستم35ساله خداروشکر امروز هم موفقم هم آرامم و هم پاک حدودا12سال درگیر اعتیاد بودم و تحت هیچ شرایطی و به هیچ عنوان دیگر مواد مصرف نمیکنم و حایل های زیادی بین من و زندگی گذشته ام هست.امروز که دارم این مطالب رو تایپ میکنم دارم خود شناسی موثر همراه با آموزه ها و محصولات استاد را به مرور و آهستگی و البته آگاهانه فرا میگیرم ،فرایز دینی و اخلاقم در خانواده را تمرین میکنم بچه پیش دبستانی دارم و به لطف خدا خانه دار شده ام بسیار سپاسگزارم و در حال تلاش بیشتر و مجموع همه اینها نور علی نور شده و بازتاب خوبی در زندگیم پدید آورده. در ضمن به لطف پروردگار شاهد مشاهده و اجرای قانون جذب در زندگیم تا حدودی هستم ومتعادلتر از گذشته در حال رسیدن به هدفهای مادی و معنوی ام هستم .

    با تشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    بهنام هراتي گفته:
    مدت عضویت: 3620 روز

    با سلامی گرم و با انرژی

    یک مثال هست که میگه جوان های ما در 20 سالگی میمیرند و در 80 سالگی دفن میشوند و فقط در بین این مدت زندگی نمیکنند و فقط خود را زنده نگه میدارند!!

    اما من در سن 21 سالگی دوباره متولد شدم و کتابهای زیادی دارم میخونم و مسیر زندگی کردنو در پیش گرفتم و فقط با استفاده از شرایط الان به اینده چشم دوختم و برای خودم برنامه ریزی و تصویر سازی کردم.

    اما قبلا با شرایط خانوادم و هرچیزی که در اجتماع بود پیش میرفتم و فکر میکردم زندگی تهش همینجاس و جهان منو مجبور به یک ادم یکنواخت کرده بود

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  3. -
    محمدجابر خاموشی گفته:
    مدت عضویت: 3924 روز

    24/5/94

    بنام خدا

    سلام . در مورد سوال شما من حدود 5 سال پیش تفکراتم منفی گرا و بدبینانه به انسان ها و زندگی روزمره بود و نگرش خوش بینانه ای به هیچ چیزی نداشتم و همیشه دنبال روشی بودم که تغییر کنم . که بصورت اتفاقی سایت جناب عباس منش رو دیدم و مطالب برام جالب بود و با تمرین موارد اعلام شده مسیر اخلاقیات من کم کم عوض شد و احساسات و باور ها و نگرش مثبت من به همه چیز به سمت دنیایی پر از فراوانی نعمت ها و شادی و موفقیت و اینکه قضاوت ها رو کنار گذاشتم و از دلخوری کینه حسد دروغ بخل چشم و هم چشمی فزیب تهمت و عدم تحلیل شخصیت افراد دست کشیدم و از بیان خصوصیات غیر مثبت افراد دوری کردم و همیشه و تا حال دائم الشکر خداوند متعال هستم و او را منبه تمام فراوانی ها میدونم و خدا رو شکر میکنم که امروز به جرات میگم که ثروتمند کسی است که سلامتی آرامش درونی و کمک کننده به مردم باشه و لذت وشادی وعشق در زندگی داشته باشه و پول فراوان هم داشته باشه البته با شکر کذاری و دید زیبا داشتن من به انسان ها و تغییر نگرش منفی ام به احساس خوب ومثبت به اطرافیان باعث تغییر نگرش اطرافیان به من شده و خدا رو شکر که یکی از ثمرات این نگرش برنده شدن من در قرعه کشی اردیبهشت 94 فروشگاه های زنجیره ای ایست استار بود که برنده یکدستگاه اتومبیل تیبا شدم . و زندگی من تغییرات بسیار خوبی داشته. که خدا رو شکر میکنم که امروز ثروتمند هستم و سلامتی ارامش درونی پول کمک به دیگران و عشق و لذت و شادی رو دز زندگیم دارم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    سمانه جراحی گفته:
    مدت عضویت: 3770 روز

    سلام

    من از صحبت های استاد واقعا انرژی میگیرم و بهترین انرژی مثبت خودم رو حدود سه ماه پیش گرفتم که هنوز چنین روزی برای من تکرار نشده است.

    من 5 سال داخل یک شرکت کار میکردم که حقوقم خیلی کم بود و کارم زیاد و طی یک روز به طور عادی از شغلم استعفا دادم و به این نتیجه رسیدم که کار من ارزش خیلی بیشتر از حقوقی که میگیرم را دارد و خداروشکر الان از شغلم خیلی رازی هستم و این تغییر روی برخورد و منش و طرز فکرم خیلی اثر گذاشته است، و دید من در مورد کار فقط حقوق نیست بلکه آرامش و رضایت هم برام خیلی مهم شده، خیلی سریع افکار منفی به سراغ من میایند و من با توجه به صحبت های استاد فکرمو به سمت مثبت تغییر میدهم و همه ی این کارها رو مدیون صبری هستم که خداوند در وجود من قرار داده و البته تغییر تفکر و باورها و صحبت های خوب استاد.

    موفق و موید باشید

    زیر سایه لطف خدا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    آدم ساده گفته:
    مدت عضویت: 3919 روز

    سلام به استاد عباس منش

    مرسی به خاطر تهیه فایلتون

    جسارتا یه پیشنهاد داشتم،محیطتون خیلی شلوغ بود و آدم نمی تونست روی صحبتهاتون تمرکز داشته باشه وعین کلاس درسی که دانشجو داره درس رو گوش میده یه دفعه یه نفر وارد کلاس میشه ، حواسها پرت میشه ،افراد اطرافتون همین حالت رو ایجاد میکردن.اگه امکانش هست در کنار منابع طبیعی و زیبایی اروپا فیلم بگیرید.

    سپاس از محبتتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  6. -
    maryam tamri گفته:
    مدت عضویت: 3866 روز

    سلام استاد من میخوام از 4 سال پیش شروع کنم وقتی که بعد ازگشتن های بسیار کار مناسب رشته ام رو‌ پیدا نکردم تصمیم گرفتم که وارد شغل ازاد بشم یک ماه فروشنده مغازه لباس بچه شدم و بعد از اون صاحب مغازه پیشنهاد داد که من و دوستم باهاش شریک بشیم یه طرف مغازه رو به لباس زنانه تغییر دادیم وخیلی زحمت کشیدیم و تلاش کردیم ولی اوضاع بازار اونقدر بد بود که ما هیچ سودی نداشتیم ولی کار رو هم رها نمیکردیم من باید خیلی زود کار رو رها میکردم ولی ترسیدم که کار دیگه ای پیدا نکنم و چند دلیل بی معنی دیگه وسه سال از عمرم رو این طوری تلف کردم اما یک روز دیگه تصمیم گرفتم و همه چیز روپس دادم و دو ماه خونه نشین شدم تا اینکه مغازه خودمونو که تو کوچه بود و سالها بسته بود باز کردم و بعدازیک سال درامدم سه برابر شده وحالا صاحب یه سوپر ماکت موفق هستم ولی این کار دیگه جوابگوی اشتیاق درونی من وانرژی زیادم نیست وحالا دنبال یه کار بهتر هستم وفایل شما یه نشانه خوب برای من بود ممنونم از زحمات زیاد شما استاد عزیزم .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    رها باران گفته:
    مدت عضویت: 3685 روز

    سلام

    یه زمانی فکر میکردم دنیا یعنی اینکه کار کنی ازدواج کنی و شانست خوب شد که هیچ نشد باید بسوزی و بسازی

    اما بعد یه مدت دچار بیماری افسردگی شدید شدم و حملات عصبی شدیدی داشتم و فقط قرص و داروی اعصاب میخوردم و متاسفانه اضافه وزن داشتم بخاطر مصرف قرصها اما یه روز تصمیم گرفتم عوض بشم البته با سایتها آشنایی نداشتم اما کتاب مطالعه میکردم در اثر تلقین 20 کیلو وزن کم کردم و مسیر زندگیمو عوض کردم اما تو این مورد چون از تنها شدن میترسیدم قدمهای اشتباهی برداشتم که منجر شد تمام اندوخته مالیم از دست بره اما با مطالعه و شناخت نقاط قدرتم کار خوبی پیدا کردم با در امد خوب و تونستم بدون اتکا به احدی و توسل به خدا زندگیمو حفظ کنم البته گاهی شرایط وادارم کرد صفر بشم و از نو شروع کنم مثلا در موردی در اداره با دوستی که اعتماد کرده بودم بهش با یاد گرفتن شگرد کارم زیر آبم رو زد اما شکر خدا امروز راه درست رو پیدا کردم و تصمیم دارم قدم به قدم خودم رو به دنیایی که میخوام نزدیک کنم و به آرزوهام برسم سال 95 تصمیم دارم در کنار کار و زندگیم کنکور بدم و تو رشته پزشکی درس بخونم چیزی که سالهاس برام یه رویا بوده اما امروز میدونم میتونم و انجامش میدم چون امروز از کسی مساعدت نمیخوام جز خدای خودم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  8. -
    مجتبی اکبری گفته:
    مدت عضویت: 3890 روز

    سلام

    من قبل از ورود به دانشگاه در یک شرکت کارمند بودم و تمام مسئولیت شرکت بر روی دوش من بود با حقوق بسیار پایین و مدیر عامل فقط در مسافرت های خارج از کشور دنبال خوش گذرانی.

    تا اینکه در شهریور سال 81 تصمیم گرفتم به این وضعیت پایان بدم و یک تغییر اساسی را تجربه کنم.

    بایکی از دوستام به صورت شراکتی شرکتی تاسیس کردم و اونجا بود که وضعیت من به سرعت تغییر کرد اینجا شرایط بد من را مجبور به تغییر کرد.

    12 سال با هم شریک بودیم و همه چیز خوب بود تا اینکه بعد از آشنایی با دوره روانشناسی ثروت و حضور در دوره ثروت دبی این بار در شرایط بسیار خوب خودم حاظر به تغییر شدم و به شراکت 12 ساله پایان دادم و همه چیز را دوباره از صفر شروع کردم و الان به لطف خدا خیلی احساس خوبی دارم.

    بسیار از خدا خوب و مهربانم بابت لطفی که به من داشته سپاسگذارم

    استاد عزیز همیشه در پناه خدا شاد و سلامت و ثروتمند باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  9. -
    هومن هیدجی گفته:
    مدت عضویت: 3739 روز

    با درود فراوان

    من یک مرد 38 ساله هستم . از سن 15 سالگی خیلی علاقه داشتم کار کنم . تغییر از حال تعادل چندین بار در زندگی من اتفاق افتاد و الان که استاد عباس منش به آن اشاره کردن ، آن شرایط برای من واضح شدن .

    در سال 1375 زمانیکه دانشجوی سال اول بودم (بر اساس علاقه شدید به مستقل شدن و کار کردن ) در یک شرکت ساختمانی به عنوان کارمند جز در دفتر فنی مشغول بکار شدم . طوریکه پس از گذشت 4 سال شدم سرپرست دفتر فنی و در سال 1381 علاوه بر سمت فوق مسول کنترل کیفیت کارخانه بتن همان شرکت شدم . در سالهای 1381 تا سال 1384 علاوه بر شرکت فوق به طور شخصی کارهای طراحی ساختمان هم انجام میدادم و تا ساعت 10 تا 12 شب کار میکردم و درآمد عالی داشتم طوریکه با حقوق 2 ماه میتونستم یک پراید بخرم . در سال 1384 شرایط رو به افول بود . این حالت سکون و نزولی باعث شد که در پروژه های عمرانی بخش اجرا در شرکت دیگری فعالیت کنم ( که هیچ آشنایی و تجربه ای در این زمینه نداشتم ) . پس از گذشت 2 سال به سمت سرپرست کارگاه 2 پروژه عمرانی در اومدم . شرایط طوری شده بود که شرکتهای مختلف به سراغم میومدن برای انجام پروژه ها . رو به رشد بودم و از لحاظ تجربه و کسب شهرت خوب پیشرفت کردم . این شرایط طوری شد که پس از گذشت 2 سال بدون آنکه متوجه باشم ( که در حال تعادل رسیده ام و همه چیز خوب بود ) همه چیز تغییر کرد و باعث شد که حتی برای گرفتن دستمزدم به دادگاه مراجعه کنم . شرایط خوبی نبود . باعث شد که در سال 1387 در یک شرکت دیگر به سمت سرپرست دفتر فنی استخدام بشم . آنجا برایم خوب بود و مجدد مشکلاتم حل شد . این شرایط تعادل و تنزل در زمینه کاری برایم تکرار میشد . 2 تا 3 سال اوضاع خوب و خوش بود و پس از آن شرایط به گونه ای برام سخت میشد که در حد افسردگی و شکست میرسیدم و پس از آن همه چیز تغییر میکرد .

    در زندگی شخصیم هم این اتفاق افتاد . طوری که وقتی درآمد خوب ، آرامش نسبی و زندگی آرومی داشتم ، شخصی وارد زندگیم شد که از روی بی تجربه گی انتخاب کردم . شرایط برای یک سال خوب بود ولی پس از آن طوفانی در زندگیم ایجاد شد و باعث جدایی مان شد ، که حتی فکر کردن در این زمان به آن موقع برام سخت هست .

    اگر آگاهی این موقع را داشتم میتونستم زودتر آن تغییر رو ایجاد کنم که این همه صدمه مالی و روحی نخورم . دقیقا الان متوجه میشوم که بایستی همیشه در حرکت باشی و مثل مرداب نباشی که پس ازمدتی زلال بودنش را از دست بدهد .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    m y گفته:
    مدت عضویت: 3672 روز

    سلام.من م ی هستم 25 سال سن دارم و میخوام تصمیمیاتی رو که تا حالا گرفتم درست در زمانی که همه میگفتن اشتباه می کنی براتون تعریف کنم.

    من سال 87 وارد دانشگاه تهران وارد یکی از رشته های مهندسی شدم که خیلی باهاش آشنایی نداشتم و اتفاقی یا خواست خدا چیزی بود که تو مسیرش قرار گرفتم.تقریبا از دوران تحصیل 4 ساله لیسانسم لذتی نبردم چون علاقه آنچنانی به رشتم نداشتم.ناگفته نماند بازم جز شاگردای برتر بودم وبدون کنکور برای ارشد پذیرش دانشگاه تهران شدم و یک ترم هم مشغول به تحصیل شدم.اما واقعا از تحصیلم ارضای روحی و اغنا نمیشدم.(به خاطر اینکه با روحیه ام زیاد سازگار نبود و همیشه حس می کردم همون لیسانس این رشته برام کافی بود و از اینجا به بعد باید وارد چیزی بشم که با تمام وجودم بهش علاقه دارم) درست قبل از شروع دوره ارشد با کسی نامزد کردم که دانشجو بود درامد و کاری هنوز نداشت و آینده خیلی مشخصی نداشتیم اما واقعا بهش ایمان داشتم که پسر با عرضه، با ایمان و موفقیه.با وجود نصیحتایی که همه بهم می کردن که فعلا برای ازدواج عجله نکن و تو مورد های خیلی بهتری میتونی داشته باشی اما من تصمیمو گرفتم و نامزد شدیم.این اولین تصمیم مهم و به موقعم که تا عمر دارم بهش افتخار میکنم. – الان که سه سال از نامزدیم میگذره همه بدون استثنا منو به خاطر انتخابم تحسین میکنن:) –

    بعد از ترم 1 ارشد تصمیممو گرفتم و از یکی از بهترین رشته ها از دید بقیه تو بهترین دانشگاه ایران انصراف زدم و برگشتم به شهر خودم.بعد از اون با شوهرم یه شرکت راه انداختیم که الان کامل دست شوهرمه وخدارا شکر ظرف یکسال مارو از درامد صفر به دو میلیون در ماه رسوند.بعد از اون من یه آزمون استخدامی شرکت کردم و قبول شدم و با اینکه نه تجربه کاری داشتم و نه سن بالایی دارم تونستم تو مدت یک سال با توانایی و کارائی که از خودم نشون دادم حقوقمو 50 درصد زیادتر کنم وبه سمت معاونت برسم.

    هنوز هم چیزهایی هست که منو اغنا نکردن و مشغول اماده شدن برای ارشد روانشناسی هستم .چیزی که احساس میکنم با روحیه من سازگار تره و با اینکه شغل و درامد خوبی (بازم به چشم دیگران) دارم اما به زودی از این کار هم خارج میشم و به ایده هایی که الان دارم پرورششون میدم تمرکز میکنم.به امید موفقیت های خیلی خیلی خوب برای همه ی مردم ایران.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: