می خواهی جزو کدام گروه باشی؟ - صفحه 7 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-20.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباس منش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباس منش2015-08-14 09:38:012024-06-08 20:59:00می خواهی جزو کدام گروه باشی؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بنام خدا و بیاد خدا و برای خدا
هرگز به شما دیر توصیف نمیگردد زان طرفه ای که خدا به شما تقدیر داشت
سلام بر استاد عزیز و گرامی و مریم بانو همراه شایسته و بینظیر استاد
و سلام خدمت دوستان هم فرکانسی این سایت بزرگ به وسعت جهان
إیّاکَ نَعبُدُ وَ إِیّاکَ نَستَعِینُ(پرورداگارا) تنها تو را میپرستیم (تسلیم تو هستیم) و تنها از تو (فقط خودت) یاری میجوییم.
خدا رو شکر باز هم یک فایل جدید و آگاهی های جدید از استاد و قوانین جهان
دسته بندی آدمها: ادمهایی که تغییر نمیکنند تا له شوند، آدمهایی که بعد از تحمل فشار و در آخرین لحظه تغییر میکنند، آدمهایی که با کوچکترین نشانه ها تغییر میکنند، آدمهایی که قبل از فشار و حتی در شرایط به ظاهر ایده آل به دنبال تغییر و پیشرفت هستند.
گرفتار تله موقعیت نشویم که فکر کنیم شرایط عالی و ایده آل هست باید شرایط جدید رو تجربه کرد و به دنبال حرکت و پیشرفت باشیم
دو موقعیت از خودم میگم: من کارمندم و از سال 1388تا 1394 در اراک مشغول بودم، البته قبل از اون از سال 1377 تا 1385 در تهران مشغول بودم، از سال 1385 تا 1388 برای انجام ماموریت اداری به کردستان منتقل شدم، سال 1388 حدود مهرماه منتقل شدم استان خودم اونم در مرکز استان شهر اراک، این سالها کم کم شرایط رو به بهبود بود، سال 1385 در اراک خیابان دانشگاه خونه خریده بودم،که اون موقع تهران بودم، و دست مستاجر بود، سال1388 بعد از یک مرمت جزئی تو خونه خودم ساکن شدیم، سال 1389یک خودرو پژو 405 مدل آخرای 1385 خریدیم، سال 1392 دختر بزرگم مهگل خانوم به دنیا اومد، شرایط کاری هر سال رو به بهبود و مسئولیت های بالاتر بود، در سال 1394 در شرایط بسیار خوب و ایده آلی بودم که وقتی تقاضای انتقال شغلی به تهران رو دادم، همه همکارها و روسای بالاتر از من تعجب کردند که الان شرایط بسیار خوبی داری و داریم ریاست فلان اداره در شهر اراک رو به تو میدهیم همه کارها انجام شده و نزدیک معرفی کردن من به عنوان رئیس و به قول معروف مراسم معارفه بود، که من و همسرم چون قبلا با هم تصمیم به مهاجرت گرفته بودیم و از لحاظ خدمت و شغل تهران جای پیشرفتی بیشتری داشت قبول نکردیم و در سال 1394 اواخر شهریور به تهران منتقل شدم، (البته این انتقالی و نحوه انتقال شدنم و ساکن شدن مجدد در تهران خودش داستان هدایت جالب جداگانه ای دارد که بعدا تو موقعیت خودش داستان و کامنتش رو خواهم گذاشت)
خب البته چون در تهران مسکن نداشتم اوایل یه مقدار شرایط سخت بود ولی کم کم و در مدت خیلی کوتاه و شاید باور نکردنی هم شرایط کاریم عالی شد و هم شرایط سکونت، که در واقع من در این زمان جزئ دسته چهارم بودم که در شرایط بسیار عالی و به قول استاد به ظاهر ایده آل حرکت کردم که بعدش در تهران هم موقیعت کاریم بهتر شد و هم موقیعت مسکن، جایگاه مدیریتی بسیار خوب که خیلی از همکارهای قبلیم که با هم بودیم اصلا باورشون نمیشد که من در این مدت کوتاه چنین جایگاه خوب و عالی گرفتم و همین که در سال 1396 در تهران خونه خریدم (داستان خرید این خونه هم خودش یک داستان هدایتی بسیار جالب و شنیدنی است که این روهم بعد در موقیعت مناسب خواهم گفت) ابتدای سال 1398 خرداد ماه یک مغازه 10 متری در بازار بزرگ تهران کوچه حمام چال پاساژ پارسیان خریدیم، اسفند ماه سال 1398 دختر کوچیک و دومم نازگل خانوم به دنیا اومد، اواسط سال 1399 در اوج بیماری همه گیر کرونا کارگاه تولید مانتو در تهران خیابان مولوی راه اندازی کردیم، که حدود 10 نفر رو مشغول به کار کردیم و در واقع کارآفرینی با 10نفر به طور مستقیم، شرایط اداری کاری، شغل آزاد تولید و فروش شومیز و مانتوزنانه، همه چیز رو به بهبود و پیشرفت، همیشه از این تغییر و حرکت و مهاجرت به تهران به عنوان نقطه عطف و پیشرفت خانواده صحبت میکنیم در واقع شرایط عالی و ایده آل.
موقعیت دوم: در شرایط عالی و ایده آل توجه به تلنگر و نشانه ها نکردم، شرایط فعلی من که به ظاهر جزی دسته سوم هستم حتی یه جورایی در دسته دوم هم قرار گرفتم چون یه مدت از خودم و شرایطم غافل شدم و تغییر نکردم و الان در موقعیتی هستم که دارم فشار زیادی بخصوص از لحاظ مالی دارم تجربه میکنم که امیدوارم مجدد با تلاش و تمرکز روی این فایلهای سایت برسم به گروه دسته چهارم یا حرکت میکنم و تغییر میکنم که خدا رو شکر به لطف الهی و قرارگرفتن در این سایت بزرگ و بهره برداری از آموزشهای استاد و دریافت فرکانس خوب و مثبت دوستان هم فرکانسی در این سایت بزرگ در حال تغییر و روند رو به جلو و پیشرفت در تمام جنبه های توحیدی، سلامتی و ثروت و روابط خوب هستم و یا باز هم حرکت میکنم و تغییر میکنم خدایا خودت کمک کن من تسلیمم
خدایا هزاران بار شکرت خدایا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
خدایا هدایت هر ثانیه زندگیمو به خودت سپردم.
خدایا من نمیدونم چکار کنم خودت بهم بگو چکار کنم؟
بنام انرژی بی پایان جهان هستی بخش
سلام وادب واحترام خدمت برادرعزیز
ببخشید من یکدفعه به صورت هدایتی نوشته هاتون روخواندم واحساسم بهم گفت یک چیزی روبهتون بگم:دوست عزیزم من درسال 1400خانه،ماشین،وسائل زندگیم ،اعتباروکار،سلامتیم،فرزندانم وهمه وهمه چی روازدست دادم درقم وفقط بایک دست لباس اومدم حتی بدون مدارک تحصیلات واینها،اماخداراشکربه کمک قرآن وخداوندوفایلهای رایگان استادالان در:عشق باهمسرجدیدم خوشبختی الانم،زندگی بافرزندان مشترک بازن سابقم درکنارم،کارتفریح بارم،فروشگاه دارم،زمین وملک وخودروهمه چی ،سلامتی کامل و… )بالذت دارم زندگی میکنم واینهاروگفتم بهتون دوست عزیز که بگم من اززیرصفرتواین3سال به این همه ثروت رسیدم
پس شماهم هیچوقت ناامیدنباشید به مومیرسه اماپاره نمیشه رفیق
(خداروزی رسان بی حساب است)
فقط درآخربگم :فایلهای استادروبادقت گوش کنید عمل کنید،بغول استادایمانی که عمل نیاردیک حرف چرت هست
ببخشیددوست عزیزم جسارت کردم اماچون دلم واحساس درونیم گفت بگو ومنم گفتم
امیدوارم تمام تضادهای زندگیت به خیروخوشی تبدیل شه عزیزدل
/یاحق/
سلام خدمت استاد عزیز انشاالله هرجاکه هستی شاد پیروزی باشی اولین مطلبی که میخوام باشما به اشتراک بزارم مربوط میشه به اوایل نامزدیم که به سختی کار میکردم شب کار روزگار تابتونم بالاخونه بابامو بسازم که بعدازدواج توخونه خودم باشم قبلش خیلی بهم میگفتن اینکار رو نکن خیلی رو دیدیم که کارشون به ناکجا آباد کشیده حرف گوش کن منم تو جوابشون میگفتم انشاالله که چیزی نمیشه ساختم بعدش باهمه مشکلات نشستم اینم بگم که موقع عروسیم توتالار اتفاقی رخ داده بود که همون اول راه آبستن مشکلاتی تازه توزندگیم شد ازفردای عروسیم که رفتم برا کار تو شرکت هرغروب یا اول صبح که برمیگشتم خونه نمیدونستم باید خوشی اول زندگی رو تجربه کنم یا رفع اختلافات بین پدر و مادر وهمسرمو روزبه روز کار داشت وخیمتر میشد که بعد 4ماه از زندگیم با خانمم تصمیم گرفتیم به یه بهانه ای از اونجا در بیایم اون لحظات نه میتونستم طرفداری از خانمم کنم که گفته هاش در مورد رخدادهای روزمره معقول بود نه طرفداری از پدر مادر که تااون مرحله منو رسونده بودن وقتی به یک طرف رای میدی حتی به حق باعث دلخوری طرف مقابل میشه اینو که دیگه همه میدونید به شکلی که بود تصمیم بر جدایی از محل امن شدم اجاره نشینی اونم با دست خالی وسایلا رو خونه پدر خانم گذاشتیم تا پول پیش جور کنیم که بریم به هرکی میگفتیم مقداری پول بده نمیدآد نزدیک عیدم بود حق داشتن یه جورایی ویلون بودیم ازهمه طرف هم نیش و کنایه میشنیدیم تا اینکه خانمم یه تیکه طلاکه داشت ومادرش داده بود وقید کرده بود به هیچ عنوان تحت هر شرایطی حق فروش ندارید رو فروخت که با ضرر 600هزار شد وبقیشم ازحقوقم گذاشتیم که شد یک میلیون و یه زیر زمین کوچیک خیلی چیزاش با مستاجر بالایی مشترک بود اینم بگم که خانمم تمام سرویسهای طلاشو براساخت خونه فروخته بود درنهایت این تغییر در من باعث شد که زندگی مشترک باخانمم حفظ شه بعد اونم من و خانمم عهد کردیم که تا صاحب خونه نشدیم دست از تلاش برنداریم که با کارکرد مشترکمون و کمک خدا در عرض یک سال نیم صاحب خونه شدیم گرچه بعد یک سال از خرید اونجا ساکن شدیم بخاطر طولانی شدن پوزش میخوام منتظر مطالب بعدیم باشید شاد باشید
سلام خدمت استاد گلم استاد نازنینم که خیلی هم دوستش دارم و برام یک الگو است یک الگو در تمام جهات، یک مرد، مردی از جنس ایمان.
سلام خدمت خانم شایسته عزیز و تمام پرسونل سایت که شبانه روز 24 زحمت میکشن تا ما بتوانیم راحت تر و بهتر از مطالب سایت استفاده کنیم.
سلام خدمت اعضای خانواده صمیمی ام که نظرات و تجارب و آزمون و خطا ها شون خیلی برام با ارزش است.
من میخوام چندتا از تجاربم را با شما به اشتراک بزارم تجاربی که نشان میده در زمان های مناسب تغییرات خیلی خوبی در زندگی ام به وجود آوردم که تا همین حالا خیلی از خودم راضی ام و هر بار که به اون ها فکر میکنم به خودم افتخار میکنم.
1-مورد اول مربوط میشه به بحث روابط، رابطه من با دوستانم.
من سه تا دوست داشتم که با من از لحاظ فامیلی هم نسبت نزدیک داشتند تا حدی که به صورت خیلی آزاد خانوادگی با هم برو بیا داشتیم
با اون سه نفر جمعا 4 نفر میشدیم و ساعت ها روز ها و شب های بسیار زیادی را با هم میگذروندیم و هم سن و سال هم بودیم تقریبا پنج سال با هم بودیم از آشنای من با سایت و استاد و این مطالب چند ماهی می گذشت و داشتم برای خودم راهکار های رو ایجاد میکردم که بتونم ورودی هایم را کنترول نمایم تا اینکه یک روز متوجه شدم که اون ها دارن ورودی های خیلی بدی وارد ذهنم میکنند اون ها کار ها رو پشت گوش انداختن، سیگار کشیدن،دیگران رو مقصر اتفاقات زندگی شون دانستن، از زیر بار مسولیت در رفتن، غیبت کردن،توجه به نکات منفی زندگی شهر کشور،عدم تفکر در مورد قوانین جهان،نپذیرفتن زندگی شون و خیلی عادت های زشت دیگه رو دارن به صورت ناخودآگاه وارد مغزم میکنن همون روز تصمیم گرفتم با ها شون قطع رابطه کنم و دیگه با ها شون معاشرت نداشته باشم خیلی برام سخت بود چون خیلی زمان زیادی رو با ها شون سپری کرده بودم و کلی با هم لحظات فان داشتیم اما با خودم گفتم موفقیت برای من از هر چی مهمتره و خداوند جواب میدهد همون روز قید شون رو زدم الان حدود 6-7 ماه میشه ازشون خبر ندارم.
و تو این شش هفت ماه جریانی از خوشبختی، سلامتی، ثروت، احساس خوب، یگانگی با خداوند و موفقیت کاری وارد زندگی ام شده است. من از اون ها کینه ای به دل ندارم و امیدوارم هر جا هستند خوب و خوشحال باشند.
2-مورد دوم مربوط به شبکه های اجتماعی میشه یک روز به خودم اومدم و دیدم که دارم وقت زیادی از روز و شبم رو در فیسبوک بیهوده تلف میکنم و همش عکس ها و زندگی بقیه رو نگاه میکنم و فضولی میکنم و این موضوع خیلی برام مهم شده بود از طرفی هم دارم از خیلی کارام و زندگی ام عقب میمونم چون براشون وقت نمیکنم. و حتی اون ساعت های رو که در فیسبوک بودم برام احساس بد به همراه داشت چون همه داشتن ورودی بد به ذهنم میدادند همون روز ها تصمیم گرفتم برنامه ش رو از داخل گوشی پاک کنم و این کار رو کردم از اون روز شاید حدود یکسال بگذره الان حسم خیلی بهتر شده،به زندگی بقیه کاری ندارم و دیگران و نظر دیگران برام کم اهمیت تر شده، بیشتر رو زندگی خودم تمرکز و توجه دارم، شارژ گوشیم بیشتر میره،حافظه گوشیم خالی شده و سبک تر شده و خیلی نکات مثبت دیگه.
3-مورد آخری مربوط میشه به مشتری هام، قبلا تمرکزم بیشتر بر روی نکات منفی مشتریان و مشتری های بد بود خوب بر طبق قانون بیشتر همون جور مشتری ها وارد مغازه ام میشدند تا اینکه به خودم اومدم و دیدم که تمرکز من بیشتر بر روی نکات منفی اون بنده خدا ها و کمبود ها است و فهمیدم که جهان مانند آینه عمل میکنه چیزی رو که ازت دریافت میکنه رو دوباره به خودت بر میگردونه.
تصمیم گرفتم که نکات مثبت مشتری هام رو واسه خودم بولد کنم و همیشه به یاد بیارم حالا همیشه مشتری های خوب و دست و دلباز وارد مغازه ام می شوند و شکر خدا خیلی راضی ام در حالیکه بقیه همسایه هام دارن از مشتری ها شون مینالن، من شکر خدا خیلی راضی ام و باید بیشتر و بیشتر روی نکات مثبت توجه کنم تا بهتر و بهتر بشه.
این ها تجارب من بودند هر جا هستید سرحال، سرخوش و سالم باشید.
سلام استاد عزیزم
این فایل برای من واقعا یک هدایت بود
من مدتیه خیلی نوسان فرکانسی دارم یعنی یه مدت حال عالی دارم ولی چند روز مدام ذهنم جولون میده و نمیذاره لذت ببرم
من همیشه میگم میدونم همه این اتفاقات حتی حال بدی هام قطعا به نفع منه خدا میخواد چیزی بهم بفهمونه که با این فایل فهمیدم چی رو میخواد بگه
میخواد بگه وقتی حالت خوبه بی خیال ننشین و به تغییر بهتر خودت فکر کن خودت رو وارد چالش کن
وقتی داری لذت میبری بقیه جنبه های شخصیتت رو ول نکن سعی کن همیشه به فکر بهبود خودت باشی اون وقت دیگه تضاد که همون حال بده نیاز نداری تا من بهت بفهمونم رو چی کار کنی بهم الهام شد یه لیست از پاشنه های اشیلم بنویسم و جلوش باورهای درستی که باید بسازم رو بنویسم و براشون تمرین در نظر بگیرم و همیشه به فکر پیشرفت باشم این البته کاریه که خیلی ازش وحشت دارم چون قراره منو با خودم روبرو کنه ولی چون شما گفتی باید تو دل ترس ها رفت میخوام این کارو انجام بدم
برای من در حال حاضر مهم ترین چیز ساختن نسخه ی بهتری از خودمه چون تا درونم زیبا نشه هیچ ثروتی و هیچ رابطه ای و هیچ نعمتی به سمتم نمیاد و اگرم بیاد کمکی بهم نمیکنه
به نام یگانه خالق یکتا
سلام به استاد عزیزم و مریم عزیزم
سلام بر خانواده دوستداشتنی عباسمنش
این فایل رو صبح به عنوان نشانه ای از خداوند گوش دادم
چند باریه که دوباره گوشش میدم
تا بتونم درکش کنم
بتونم درک کنم که چیکار کنم
تغییر
بله تغییر،، مهم ترین اصل زندگی برای موفقیت
تغییر به موقع
همش دنبال این بودم که چیکار کنم، چه چیزی رو تغیر بدم
درمورد موضوعی که از خداوند برای اون نشانه خواسته بودم
من باید برای خلق کردن اون چیزی که میخوام
باورام رو تغییر بدم،، باوری که به واسطه ی اون بتونم ایمانم رو به خداوند بیشتر کنم
ایمان داشته باشم که وقتی خواسته ای رو میخوام،، با ایمان کامل به اینکه صد درصد خداوند اون رو برام خلق میکنه، درخواست کنم، و با ایمان کامل رهاش کنم، حالم رو خوب نگه دارم، در آرامش کامل باشم و احساسم رو خوب نگه دارم،، تا به موقع اش خداوند اون خواسته رو بهم بده و در این راه باید صبر کنم، صبور باشم، و صبر کنم، نه تحمل، صبر کنم با حال خوب، چون وقتی که حالم خوبه و احساس آرامش دارم نشانه ی ایمانم به خداونده،
سپاسگزارم خداوند عزیزم که با نشانه های واضح و روشن من رو حمایت هدایت میکنی
سپاس از استاد و مریم جان عزیزم برای این سایت بینظیر
در پناه الله یکتا
سلام
از نکات کلیدی این جلسه اون قسمتی که روحم و ماساژ داد علاوه بر تک تک نکات فایل اون قسمتی بهم چسبید که گفتین برای کسب و کارم رفتم برنامه نویسی سایت و یاد گرفتم که لنگ نمونم البته که بعدا هدایت شدین به مدیر فنی بینظیر سایت ولی بازم ایشون دارن به گفته های شما عمل میکنن نه مثل افراد قبلی که مخالف ایده های شما بودن
اینجا گوشی دستم اومد گفتم منم برای کسب و کارم تمام جوانب و خودم یاد بگیرم که اگه بعدا هم قرار شد کسی رو بیارم اگه به هر دلیلی نتونستم باهاش ادامه بدم رفت من چیزی از دست نداده باشم این در تمام جنبه های زندگی هم بکار میاد البته
حالا بریم سراغ جواب تمرین:
تو زمینه سلامتی مثال میزنم اول
من بارها گفتم دوره قانون سلامتی رو یک سال و خورده ای بود خریده بودم ولی اصلا سمتش نمیرفتم حالا نجواها بود یا امادگی نبود هرچیزی که بهانه محسوب میشد اینقدر نرفتم سمتش که جهان با تضاد بیماری ها اونم بیماری های بظاهر ساده منو چک و لگدی کرد و شروعش کردم
و البته خوردن قند کمتر و نوشابه چند ماه یکبار اینها تغییراتی بود که قبل اینکه اوضاع بدتر بشه (قبل شروع دوره) باعث شد جلوگیری کنم از اتفاقات بدتری که ممکن بود برای بدنم بیفته
در حوزه روابط:
اینقدر الگوهای تکراری رو میدیدم ولی جرات تغییر نداشتم میدونستم از کدوم قسمتها دارم ضربه میخورم ولی میگفتم باید همین باشه دیگه همه همینن تا اینکه چک و لگد و خوردم حالا نه خیلی محکم ولی گوشم پیچیده شد سفت
و جایی که تغییرات و بطور جدی شروع کردم و ابزارش و جهان برام فراهم کرد مثل دوره بینظیر عشق و مودت و بمرور هربار که میگذشت تغییرات بیشتری ایجاد میکردم و البته اینم بگم قبل اینکه جهان گوشم و بپیچونه هم نشانه ها رو دریافت میکنم و میگردم دنبال نشتی و درستش میکنم
در حوزه مالی :
این و مثال خوب ش و اول میزنم جایی که شرایط کاری م پرفکت بود از هر نظر تمام ویژگی های لازم یه کار و داشت اما حسم میگفت این یکنواختی باعث کندی زندگی ت شده بقول استاد تو باید تو اقیانوس باشی نه برکه و همونجا رفتم به جایی که حسم میگفت و یه عالمه اتفاقات بینظیر از هر لحاظ خصوصا مالی اون دوره برام ایجاد شد
و جایی که تغییر نکردم و حتی این الگو که قبلا اینکارو کردم و جدی نگرفتم و اینبار واقعا چک و لگد ها رو خوردم
استاد عزیزم ممنونم ازتون لازم هست مجدد تغییرات بزرگی در زندگیم ایجاد کنم و در کنار کار کردن روی دوره قانون سلامتی دارم تغییرات فردی و بخصوص توحیدی رو در خودم ایجاد میکنم تا باعث بشه بسوی ثروت هدایت بشم و این فایل تمام المان ها رو برای این تغییرات من داشت و لازمه که بارها و بارها برای خودم تکرارش کنم
ازتون ممنونم
دوستتون دارم
خدایا شکرت
از زمانی که یادم میاد دنبال پیشرفت و تغییرات اساسی در شرایط زندگیم بودم چون شرایطی بدی که خانواده ام داشتند هیچ موقع منو راضی نمی کرد که توی اون وضع بمونم لذا دنبال راهی بودم که به سرعت از اون وضعیت خارج بشم .
دنبال تغییرات سریع بودم واسه همین هم چند بار دچار شکست های سختی شدم و از اونها درس گرفتم یاد گرفتم که در درجه اول یک شبه نمیشه ره صد ساله رو رفت ، بعد از اون یادگرفتم که با زور زدن هم نمیشه پیشرفت کرد ، یادگرفتم که دنیا قوانینی داره که ابتدا باید اونهارو یادبگیرم ، یادگرفتم خودم رو بیشتر بشناسم و برای این مورد هزینه های زیادی رو پرداختم ، یادگرفتم که می تونم هر کاری رو که بخوام یاد بگیرم و در اون کار پیشرفت کنم . یادگرفتم که باید برای رسیدن به هر خواسته و هدفی بهاش رو بپردازم یادگرفتم که قبل از اینکه شرایط منو وادار به تغییرم کنند خودم تغییر رو شروع کنم یادگرفتم که هر گونه عملی بازتاب خاصی داره و من با انجام کارهای قبلی همون نتایج قبلی رو دریافت می کنم ، یادگرفتم که باید الگو یا الگوهای مختلفی برای هر جنبه ی زندگیم داشته باشم و فهمیدم که هنوز هم چیزهای زیادی رو باید یادبگیرم و از همه مهمتر اینکه دچار یکنواختی و تغییرات آرام قورباغه ای نشم
به نام خدای مهربان
سلام میکنم خدمت استاد عباس منش عزیز و کاربران سایت ایشان
حدود 5 سال پیش بود که با دنیای وب و کسب درآمد از اینترنت آشنا شدم بعد از مدتی که در این فکر بودم یکی از دوستانم به من پیشنهادی داد و گفت تو که به کسب درآمد از وب علاقه داری بیا و یک وبلاگ برای خودت درست کن و شروع به جذب ترافیک کن و درآمد کسب کن و من چون در اون زمان به قول ناپلئون هیل فاکتور اشتیاق سوزان رو در وجودم داشتم بسیار و هر شب و هر روز به فکر کسب درآمد از وب بودم بعد از مدتی تصمیم خودم رو گرفتم و این کار رو کردم و یک وبلاگ راه اندازی کردم در کمتر از یک سال وبلاگ من رسید به 12000 آی پی یا بازدید کننده ی روزانه و تونستم با این ترافیک برسم به درآمد روزانه 30,000 تومن که برای من که از یک وبلاگ رایگان شروع کرده بودم و به این شرایط رسیده بودم واقعا عالی بود چون من دوم دبیرستان بودم و درآمدم رسیده بود به ماهیانه حدود 800 تا 900 هزار تومن و به خودم گفتم که آره دیگه این نهایت کاره و کافیه وبلاگت رو هر روز به روز نگه داری و کلی بازدید کننده واردش میشه و روی تبلیغات ها کلیک میکنه و سودش برای توئه و دیگه نمی خواد تغییری توش بدی در حالی که من این بازدید رو از گوگل بدست آورده بودم و چون در طی این یک سال سئو رو یاد گرفته بودم همان دوست خوبم به من باز پیشنهادی داد و گفت وبلاگ رو تبدیل به سایت کن تو که سئو بلدی بیا من یک وبسایت برات راه اندازی می کنم و روی اون کار کن تا برسی به درآمد های خیلی بالاتر و اینجا بود که من گفتم نه و (الان که استاد عباس منش گفت باید تغییر رو بپذیریم قبل از این که به ما تحمیل بشه یعنی همین) من این حرف دوستم رو قبول نکردم و تغییر رو نپذیرفتم بلایی که اومد سرم میدونی چی بود در کمتر از یکی دو ماه آینده سرویس وبلاگدهی پرشین بلاگ اعلام کرد که کلیه ی وبلاگ هایی که تبلیغات میزارن بسته میشن و عهده بسته شدن بر عهده ی وبلاگنویسه و من وبلاگی با 12000 بازدیدکننده ی روزانه رو نه تنها از دست دادم بلکه درآمدم از ماهی 800 هزار تومن به صفر رسید.
اما اگر اون روز حرف دوستم رو قبول میکردم و سایت راه اندازی میکردم و اون تغییر رو در زندگیم ایجاد میکردم می تونستم کاربران وبلاگم رو به سایت انتقال بدم و دچار اون ماجرا نمیشدم.
بنابراین طبق حرف استاد عباس منش همیشه بپرس آیا میشه شرایط رو از این بهتر و ساده تر کرد؟ و اگر بله بود با فانتوم برو سمتش چون اگر من هم وبلاگم رو تبدیل به سایت میکردم شاید یک ماه اول سخت بود تا یاد بگیرم شیوه راه اندازی سایت رو ولی سودی که میکردم برای این تغییر ده برابر بود.
با تشکر از استاد عباس منش به خاطر این فایل های که ذهن آدمو درگیر میکنه و آدمو به فکر میبره.
استاد باور کنید من تا حالا که 22 سال سن دارم و 5 سال سابقه طراحی سایت و سئو دارم در هیچ سایتی نظری به این بلندی قرار ندادم امیدوارم که از خوندنش لذت ببرید.
سلام و درود به تمامی عزیزان !!!
اول اینکه آقای عباس منش ، کشور خوش آب و هوایی هم انتخاب کردین ، آفرین :)
دوم تغییرات سایت الان خیلی قشنگ تر شده ، میشه راحتی رو حس کرد تو سایت !!!
سوالتون خیلی جالبه ، همیشه سوالاتی رو میپرسین که کلیدیه و مهم.
شاید جوابم یکم طولانی بشه و از عزیزانی هم که متن رو میخونن خواهشمندم صبر و حوصله به خرج بدین و بخونینش ، راهکار قشنگی داخلشه که پیشنهاد میکنم واسه یکبار هم که شده امتحانش کنین . .
اول از تغییراتی که جهان مجبورم کرد میگم ، اکثر ااوقات باید یه آینده نگری به کارمون بکنیم که چی میشه ، چه تو حوضه کار و چه زندگی و ارتباطات و ….
یه مثال کوچیک و مفهومی میزنم ازز کار خودم ، من 7 سال کافی نت داشتم ، و ارتباط و درامد خوبی هم داشت خداروشکر ، اما از زمانی که ADSL داشت راهشو باز میکرد تو خونه های مردم ، حدس زدم که باید تغییر بدم شغلمو اما اینکارو نکردم ، و تا جایی پیشرفت که اینترنت پرسرعت داخل خونه هرکس یه چیز عادی شد . .
درامدم بسیار بسیار کاهش پیدا کرد و غیر از درامد ضرری که کردم عمرم بود که میتونستم تو دوسه سال آخری که کافی نت داشتم تو یه حرفه دیگه متخصص بشم حداقلش.وقتی خوب فشار بهم وارد شد تغییر کردم و یا بهتره بگم مجبور به تغییر شدم و کارم رو تغییر دادم !!!
الان میخوام از روشی که خودم بدون فشار و در شرایط نسبتا متعادل تغییر کردم رو بگم ..
یه سر رسید بسیار خوشکل و شیک و جلد مخمل برداشتم که هدفها و شکرگذاری ها و .. رو داخلش مینویسم، اجازه بدین قبل از اینکه ادامه سررسید رو بگم یه واقعیت پزشکی رو بگم که همه ماها باهاش آشنا هستیم.یه پزشک جراح زیبایی ، به عنوان مثال برای جراحی بینی ، میاد “قبل از عمل” در همه جهات عکس از چهره بیمارش میگیره ، “بعد از عمل” هم دقیقا همون کارها رو انجام میده و با “نشان دادن تغییرات انجام شده” در بیمار و جلب رضایت بیمار هزینه جراحی رو ازش دریافت میکنه..
من ازین راهکار برای خودم استفاده کردم.صفحه جدیدی رو در سررسید باز کردم و بالای صفحه اول نوشتم” (قبل از عمل) ، تو این صفحه بدترین شرایط رو برای ادامه این زندگیم در نظر گرفتم که اگر تغییر نکنم و شرایط به بدترین شکل پیش بره من در چندماه آینده یا چندسال آینده این شخصیت میشم.. بدترین شکل ممکن رو از خودم ساختم و داخلش نوشتم.
و در صفحه جدید یا در صفحه بعدش نوشتم: (بعداز عمل) !!! تو این صفحه تمام زیبایی ها رو نوشتم.بهترین شکل ممکن برای آینده ام که اگر الان تغییر کنم و بسوی اهداف جدید گام بردارم در چندماه آینده یا چندسال آینده این شخصیت میشم و دلایل تغییراتم رو خیلی زیبا بهش اضافه کردم !!!
و هر دو روز یکبار هر دو صفحه رو کامل میخونم !!! و یادآوری و انگیزه و شوقی رو در من بوجود میاره برای تغییر کردن و خداروشکر این روش برای من موثر بوده!!!
از عزیزان خواهش میکنم این روش رو انجام بدن ، حتما نتیجه میگیرن و امیدوارم پایدار باشه ..
در پایان هم ممنونم که متن نسبتا طولانی بنده رو وقت گذاشتین و خوندین !!!
بنام مهربان پروردگارباسخاوتم
ردپای ۱۱۲👣🥰👍🏻
مهربان پروردگارباسخاوتم رو سپاسگزارم که منو به این سایت توحیدی هدایت کرد
استاد عزیزم رو سپاسگزارم که باآگاهی هایی که دارن ، ودراختیارمون قرارمیدن ،خودشون خوب زندگی کردن و کاری میکنن تا دنیا جای بهتری برای زیستن باشه
وخودم رو سپاس که آگاهانه این مسیر رو انتخاب کردم و متعهدانه پاش وایسادم تا نسخه ی باشکوهتری ازخودم بسازم💪
استاد عزیزم فرمودین بنویسیم که کجاها قبل ازاینکه اوضاع بدشه تغییر کردیم وکجاها انقد مقاومت کردیم در مقابل تغییر تا دنیا مجبور شده با درگوشی زدن مارو وادار به تغییر کنه
استادعزیزم ودیگر دوستانی که کامنت رو میخونید، من اصلا نمیدونستم که درست ترین حالت اینکه ،وقتی شرایط خیلی خوبه بشینم و آنالیز کنم و بگم چطور میتونه بهتر ازاین هم باشه🥰
من فکرمیکردم اوضاع خوبه دیگه خوبه دیگه ،اصلا نباید دست به این چارت زد تا خراب نشه😂😂
حالااستاد زد تمام باورهامو دراین باره فروریخت ،حالاباید درزمانی که همه چی مرتبه برم دنبال تغییر واین برام بسیار جالب بود
میدونم که قبلا هم بارها ازاستاداین مبحث رو شنیدم،اما الان دارم درکش میکنم
قبلا فقط شنیدمو رد شدم…
الان درمدار درکش هستم
من فکرمیکردم هروقت که اوضاع خیلی خرابه باید بفکر تغییر باشم وهمین موضوع باعث میشد چالش هام بزرگتربشن و انرژی بیشتری برای تغییر دادنش مصرف کنم
خیلی برام جالبه باید بشینم و همه ی جنبه های کاری ،مالی، ارتباطی و…رو آنالیز کنم ،تا کاربه درگوشی خوردن از طبیعت نکشه
ازتون سپاسگزارم استادعزیزم چقدر ازخودتون مثالهای خوبی زدین ،از ۱۶سالگی با خوندن کتاب اسپنسرجانسون(چه کسی پیرمرد جابجاکرد)متوجه شدین که کلوپ بازی یه پنیر بزرگه که به زودی تموم میشه
درحالی که من بارها اونو خوندم اما نتونستم باگِ زندگی خودمو توش پیداکنم
بعد درحالی که اوضاع کارتون مرتب بود رفتید بندرعباس بعد ۸سال باز درحالی که همه چی مرتب بود اومدید تهران،وبعد هم مهاجرت ….
خیلی خوب توضیح دادین ،سپاسگزارم ازتون🙏
من تو روابط عاطفی خیلی اذیت شدم همیشه وایسادم پاش تا زمانی که اوضاع خیلی بیریخت شه واسم این موندن ورنج کشیدنمم گذاشتم وفاداری گذاشتم تعهد ویا هربرچسب مزخرفی که چیزی جز پایین اومدن مدار و انرژی برام نداشت
الان که بهشون نگاه میکنم میبینم طبیعت سیلی هم زد امامن باز موندم وپشت این اسم که خونوادم هستن خانواده رو که دیگه نمیشه کنار گذاشت قایم شدم و درمقابل این تغییر این رها کردن ،مقاومت کردم
رابطه عاطفی پاشنه ی آشیل منه ومن خیلی باید دراین حوزه رو خودم کارکنم تا بتونم اون زمان که همه چی مرتبه هم،،،آنالیز کنم وببینم چطور باید بهترش کنم یااگه پنیر بزرگیه منو به اشتباه نندازه وبتونم تموم شدنشو ببینم وبرم به دنبال تقویت مهمترین رابطه ی زندگیم که همون رابطه توحیدی با خالق هست
مهربان پروردگار باسخاوتم ازت سپاسگزارم که منو به این سایت توحیدی هدایت کردی تا با شناخت قوانین ثابتت ،خالق عامدانه ی خواسته هام باشم
عشق برای همتون❤💚❤❤💚❤