چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1 - صفحه 10
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/07/abasmanesh-3.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-07-08 06:23:212024-07-13 02:27:05چه افرادی برای مهاجرت کردن، مناسب ترند | قسمت 1شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
إِنَّ الَّذِینَ تَوَفَّاهُمُ المَلائِکَهُ ظَالِمِی أَنفُسِهِم قَالُوا فِیمَ کُنتُم قَالُوا کُنَّا مُستَضعَفِینَ فِی الأرضِ قَالُوا أَلَم تَکُن أَرضُ اللهِ وَاسِعَهً فَتُهَاجِرُوا فِیهَا فَأُولَئِکَ مَأْوَاهُم جَهَنَّمُ وَسَاءَت مَصِیرًا.[1]
کسانی که بر خویشتن ستمکار بودهاند، [وقتی] فرشتگان جانشان را میگیرند، میگویند: «در چه [حال] بودید؟» پاسخ میدهند: «ما در زمین از مستضعفان بودیم.» میگویند: «مگر زمین خدا وسیع نبود تا در آن مهاجرت کنید؟» پس آنان جایگاهشان دوزخ است، و [دوزخ] بد سرانجامی است.
«سوره نسا ، آیه 97 »
سلام به استاد عزیزم ، استاد روشن قلب و پاک قلب
سلام به مریم جان نازنینم ، مریم جان همیشه همراه
و سلام به دوستان و همراهان این سایت بهشتی و این دنیای زیبا .
استاد به اندازه یه دنیا و به اندازه تمام وسعت زمین و آسمان ها ازتون سپاسگزارم بخاطر فایل هایی ک سخاوتمندانه روی سایت قرار میدید .
و اما موضوع مهاجرت ؛
وقتی این فایل رو داشتم گوش میدادم اول این به ذهنم خطور کرد که کلی کامنت از دوستانی میخونم که تجربه مهاجرت رو داشتن ( در این مورد مشخص مهاجرت به کشور دیگه ) و چقدر میتونم نمود عینی پیدا کنم از حرف های استاد .
و بعد تجربه مهاجرت خودم به یادم اومد از شهر خودمون قائمشهر به تهران ، که البته هم اونسال با توجه به گوش دادن به فایل های استاد بود که برام رقم خورد و چند سالی هم تداوم داشت ولی بخاطر باورهای غلطی که به مرور زمان و با کار نکردن رو خودم از دستش دادم . و برگشتم به شهر خودمون ( البته که این برگشت برای من با بهبود شرایط همراه بود )
استاد جانم یادمه همیشه تو فایل هاتون وقتی صحبت از مهاجرت میشد اول از همه میگفتید اگر تو شرایطی که هستید ، تو کشوری که هستید ، تو شهری که هستید ، نتونید به موفقیتی برسید ؛ به بهترین کشور دنیا هم مهاجرت کنید ، یا به بهترین شغل دنیا هم تغییر شغل بدید ، نمیتونید موفق باشید .
و الان با گذشت زمان و درک و آگاهی بیشتر از قوانین جهان هستی با کمک فایل های شما ، بهتر میتونم این کلام شما رو درک کنم .
برای استارت مهاجرت یا به نوعی تغییر از شرایط موجود به شرایط جدید ، فرد باید تو وهله اول شخصیت خودشو تغییر بده ، با ادا در اوردن نمیتونی اینکارو انجام بدی .
بهترین مهاجرت ، مهاجرت از خود ضعیف ، از باور های غلط ، به باور درست ، به باور قوی هست ٫ که سرآمد تمام چیزهایی هست که میخوای به دست بیاری .
و نکته نهایی فایل این جلسه تون « احساس آرامش » هست ، و کلید تمام ماجرا همینه .
اگر در شرایط موجود احساس خوشبختی نکنی ، تو بهترین شرایط ظاهری جهان ، تو بهترین خونه و محله و پرفکت ترین ها ، هم نمیتونی احساس خوشبختی کنی ، یادمه تو یکی از فایل های قدم سوم گفتید ؛ «« احساس من از وقتی که بندرعباس بودم و تو خیابون ها و تو اون گرما قدم میزدم با الان که تو بهترین کشور دنیا زندگی میکنم ، تغییری نکرده »»
و این جمله رو باید با طلا نوشت
استاد عزیزم ازتون سپاسگزارم و براتون آرامش و عشق و سلامتی خواستارم . و برای خودم و دوستانم مسیری هموار برای رسیدن به خواسته ها
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خوشنود باشی و ما رستگار
در پناه پروردگار همیشه مهربان
به نام خداوند مهربان و بخشنده
سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم
خدایا شکرت
برگردیم به قبل از آشنای من با شما
من قبلاً یک شخصیت خییلی وابسته ی داشتم خییلی زود وابسته افراد می شدم و کسی نبودم که به تنهایی جای برم تفریح برم همیشه می خواستم یکی با من باشه و اگر می خواستم جای برم باید چند بار از مادر و پدرم اجازه می گرفتم و یک شخصی بودم که آزاد نبودم و در مقابل تغییر آن زمان خییلی مقاومت داشتم و خدا را شکر از زمانیکه جدی کار کردم روی باور ها خودم و حالا که میبینم به گذشته ام خییلی تغییر کردم و در همان اوایل وختی روی باور های خودم کار می کردم یک مسافرت یه ماهه داشتم در ایران که خییلی روی من تاثیر گذار بود آن زمان قدم ها به من گفته می شد من انجام می دادم من به تنهایی رفتم و آنجا به صورت تکاملی یاد گرفتم چطور از تنهاییم لذت ببرم و تنهایی میرفتم پارک های جاهای که به نظرم جالب بودند می رفتم و آنجا یاد گرفتم چطور از تنهاییم لذت ببرم و وابسته گی من خییلی کم شد و خدا را شکر خییلی توقعات من هم کمتر شد نسبت به بقیه
و حالا که میبینم هم در مقابل تغییر انعطاف پذیر هستم و هم می توانم از تنهاییم لذت ببرم و حالا می خواهم در همین شهر که هستم اولا در استقلال مالی برسم بعد به صورت تکاملی به آزادی زمانی برسم
الله اکبر، الله اکبر به این قوانین دقیق کیهان
سلام گرم وصمیمانه دارم خدمت استادی عزیزم مریم جان نازنین و دوستان وخانواده عزیزی هممدار وهمفرکانسی ام
اول خیلی ذوق دارم بیان کنم که چرا این قانون کیهانی مره متعجب کرده
جوابش این است: استادی عزیزم من که مدت عضویتم در این خانواده 325روز هست تازه در این ماه دوره 12قدم را شروع کردم خداراصدهزار بار شکر
و الان هم قدم اولش هستم
قبلا ازاین من فایلای دانلودی را استفاده میکردم باخودم آنچنان تعهد نداده بودم که حتمآ با تعهد بیخوام همه فایل ها را بیبینم ولی آز ان روزی که من با استاد و فایل ها آشنا شدم انطور روزی نبوده که من حتا یک یکی دو تا از فایل استاد را نشنیده باشم یعنی از آن روزی که من با این فایل ها را پیدا کردم وقتی اول من حتا خودی استاد را نمیشناختم فقط دو تا فایل را بسیار تصادفی از تلگرام دانلود کرده بودم هی گوش میکردم درصورتی که ان فایل ها ها با شرایط ان وقتم اصلآ مطابقتی نداشت ولی موزیک گوشی ام را روی تکرار گذاشته بودم هی ان دوتا فایل را گوش میکردم
خلاصه زیاد دور نرم بگم من چون معتجب میشم که این چیزهای که دارم این روزا تجربه میکنم همون خواسته هایم هست که صبحا در تمرین ستاره قطبی خود مینویسم و هر روز از اتفاقات زنده گیم حیرت زده میشم الله اکبر
اتفاقآ من امروز یکدفه راجع به تغیرات یا بالارفتن مدارم فکر کردم قشنگ دیدم که چقدر تغیراتم بزرگ بوده چقدر مدارم بالاتر رفته از پارسال تا امسال ولی من آنچنان درکش نمیکردم بقول استاد وقتی ما با قانون همآهنگ میشم همه چی طبیعی روخ میده که اصلآ متوجه اش نمیشم خدایاشکرت
دوستا من وقتی اول میخواستم کمنت بینویسم میخواستم خیلی مختصر و کوتاه باشه ولی حرفهای د دلم میاید که نمیتونم ازشان بگذرم نادیده بگیرم
ولی میخوام الان روی اصلی موضوع مهاجرت بیرم
من راضیه کریمی دختر خانم اهلی افغانستان هستم ولی فعلآ ایران زندگی میکنم یعنی که مهاجرت کردم و چقدر خوشحالم از این مهاجرتم
اول بیگرافی بیدم از اینکه من چی قسمی اهلی مهاجرت هستم
من از همون بچه گی خود همیشه دوست داشتم جاهای جدیدی را که هنوز ندیده بودم را بیبینم
حتا بعضی موقوع پیش میامد که من بخاطری کاری که اصلآ دوستش نداشتم ولی بخاطری که مکان جدید بود یا مکانی بود که فقط اسمش را شنیده بودم خودش را ندیده بودم ترجع میدادم بیرم فقط به این دلیل که آنجا را بیبینم
و این خاصیته از بچه گی داشتم و آن موقع که من هنوز قانون زندگی را نمیشناختم ولی الان میدونم ناخود آگاه من همیشه از ان قانون استفاده میکردم به کدام دلیل؟
1 من که خیلی ذوق دیدن جاهای جدید را داشتم یادم هست هنوز کلاس 10مدرسه بودم (از آنجای که خانه ما در یکی از مناطق زیبایی طبیعی افغانستان بود بیشتر کسانی که از مکان های دیگه برای هرکاری که در آن منطقه میامدن خانه ما یا نزدیک خانه مامیامدن) آن موقه یک گروه دقیق یادم نیست ولی حدود10یا 15 نفری از شهرهای مختلف افغانستان که در یک موسسه کار میکردن و یکی از آن کارمندا بمن کارش را توضع داد که ما در فلان موسسه کار میکنیم خودم از مزارشریف هستم وکاری ما قسمی هست که ما اکثریت شهر های کشور را بررسی میکنم و حتا برام نام گرفت که تاحال فلان وفلان شهر را رفتم وبعدآ هم این شهر هارا قرار هست بیریم و این بمن یک شغل خیلی خیلی جذاب وعالی بنظر رسید و من از همون سال خواستم در موردی آن شغل شکل گرفت و بعد آن با چند موردی سر خوردم که همون قسم شغل بود که هم حقوق خیلی بالای داشته باشی و همیشه هم در سفر باشی
من خداراشکر چند سال بعد که درسام تمام شد دقیقآ به همون شغل هدایت شدم شغلی بود هم هم دار آمدش بالا بود ازهمه مهمتر همیشه در سفر بودم وآنهم جاهای بود که خیلی دوست داشتم بیبینم
و بعد آن شغل موقع که دولت جمهوری افغانستان توسط طالیبان سقوت کرد
دیگه من در افغانستان احساسی راحتی نمیکردم و هی دوست داشتم مهاجرت کنم چون آن موقع من فهمیده بودم که آزادی برام خیلی مهم هست من نمیتونم با این قید وقانون طالیبان گذاشته زندگی کنم
خداشاهده من یک دختر خانم تنها تصمیم گرفتم تنهای بیام ایران آنم وقتی بود که نه پاسپورت داشتم و نه ان موقع پاسپورت اینا را میتونستی بگیری فقط یک راه وجود داشت آنم راه قوچاقی بود بعد خواستم بیام ایران ولی خانوادم به هیچ عنوان قبول نداشت حتا موقع با پدرمادرم حرف میزدم یا ازم ناراحت میشد یا مره مسقره میکرد چون باورش شان نمیشد
ومنم که خیلی دلم میخواست بیام ایران
بعد خواهرم هم ایران بود آن موقع که با خواهرم حرف میزدم که من میخوم بیام جالیبش اینجا بود هیچ کس نه قبول داشتن ونه حرفم را باور میکرد
و خواهرم از کار وشغل خود در ایران بامن حرف میزد که من فعلا جا سری کار میرم وشغل دارم واینا و من قشنک خودم را تجسم میکردم که باخواهر در همون شرکت سری کار میرم آنموقع قانون تجسم اینا را حتا نمیشناختم ولی استفاده میکردم حتا با خواهرم گفتم من میام بیبن در شرکتی که کار میکنی باز نفر میخواد که بیام باهات سری کار بیرم و من قشنگ اینارا در ذهنم میساختم ومیدم که همون اتفاق افتاده، دقیقآ بعد از آمدنم به ایران من باخواهرم در همون شرکت کار میکردم
و آنموقع که در راه بودم من با کسی آمدم که اصلآ شرایط مناسبی نداشت برای مسافرت آنم راه قاچاقی هرکی منو میدید مگفت تو با آن آدمی که میخوایی خوده در راه قاچاقی اندازی خودش را نمیتونه بیبره تورا چی قسمی میخواد بیره و هی اسرار داشت که برگردم نیام ولی من به همه آنا با یک لبخند خیلی نرم میگفتم نه اگه لازم باشه من اینو میخوام بیبرم نه ایشان منو بیبره چون من دختری جوان بودم راه هم قاچاقی بود آشنا و شخصی مطمینی هم که همرام نبود به نظری اطرافیام خیلی سخت میامد
ولی خداراشکر صدهزار بار شکر من آمدم ایران و حتا شرایط قسمی شد که حتا تقریبآ هیچ هزنیه نداشته باشم وخیلی ام راحت بود برام
بعد استاد میگه اگه فامیلی داری به امیدی این نباش همه همکاری کنه همرات یعنی از کسی تواقع نداشته باش، دقیقآ من صددرصد این تجربه را هم داشتم من با کسی که خیلی خیلی همراهش راحت بودم از هر لحاظ بمن خیلی نزدیک بود و خوده باهاش راحت احساس میکردم من به یک سری چالش های برخوردم که میانه ما آن روزا متاسفانه تاحدی بهم خورد و من آن موقع تصمیم گرفتم که هر شرایطی را بپذیرم ولی ترجع دادم جای باشم که هیچ آشنای یا کسی نباشه که باهم شناس باشیم من مدت یک سال یک جای زندگی میکردم که هیچ یک از فامیلام ندیده بود محل زندگیم ام را فقط در تماس باهاشون حرف میزدم
خلاصه بگم من عاشق مهاجرت و تجربه های جدید و جالب هستم.
هر چندکه اولای مهاجرتم کمی بالا پایینی داشت آنهم بخاطری مداری پایینم بود
ولی در همون شرایط مه چندین بار باخودم فکر میکردم که اگر مهاجرت نمیکردم میشد این شرایط را تجربه نکنم ولی خداشاهده هر بار گفتم نه اگه الان هم بمن بگه از اول برگرد جای قبلی خود راه دیگه را انتخاب کن ولی من همین راه را انتخاب میکنم که تجربه کردم چقدر تجربه سازنده و تجربه بود که آخرش زیبایی داشته و داره
و الان خداراصدهزار بار شکر من در مداری بالاتری قرار گرفتم همه چی فعلا برام عالی عالی هست
همین الانش هم خانواده و فامیلم در یک استان هست خودم تنها بدون کدام شناسی خاصی در تهران سری شغلم هستم.
و من از شناخت خودم به این نتیجه رسیدم که کار تمام عشقم هست ومن بخاطرش حاضرم حتا پولی دریافت نکنم ولی انجامش بیدم و با تمام وجود دوستش دارم گردشگری است
وقتی حرف از گردشگری میشه تمام وجودم بیدار میشه ضربانی قلبم تندتر میشه انقدر این کاره دوست دارم
چند مدتی بود من با تمام وجودم انتخاب کردم که اینو بحیث شغلی که بخوام با تمام وجودم انجامش بیدم و بیرم سراغش ولی یک مقاومتی در ذهنم ایجاد میشدکه:
1 اولآ گردشگری شغل نیست یک نوع تفریح است اول باید شغلی دیگه داشته باشی به ثروت مالی بیرسی این کاری است نه تنها پول نمیسازه بلکه باید پول خرج کنی که الان شرایط را نداری
2 تو یک دختری جوان تنها هستی نمیتوانی از پسش بربیایی باید پایه یا حامی داشته باشی
3 تو که میخوایی بیری گردشگری وآنهم درحدی که جهان را بگردی تو اصلا زبانت خوب نیست حداقل که شده زبان انگلسی تو اصلآ خوب نیست چی قسم در کشورهای بیگانه محیاجات و مشکلات خوده حل میکنی
4حرف مردم، من بخاطری که خودم به حرف مردم بها بیدم نیستم ولی خانواده خیلی بها میده من بیخوام کاری انجام بیدم همه خانواده ام میگه تو اگر این کاره کنی مردم بد میگه ما تحمل حرف مردم را نداریم حرف مردم یعنی بخاطری خانواده ام
5 موردی هست که من فعلآ پاسپورت ندارم که بخوام ویزا کشورها را بیگیرم
ولی اینو میدونم اگه من بخاطری کدام دلیلی نخواهم به این هدف بیرسم حتمآ تاآخری عمرم حسرتش را مخورم که چرا این کاره نکردم
باورهای که ساختم اینه:
1 من یک بسیار به شکلی معجزه آسای هدایت شدم به فصل ششم کتاب رویایی که رویا نیستد
آنجا استاد خداوند با زبان استاد بسیار واضع و جدی برام گفت که تروستی یا گردشکری میتوانه بهترین شغل باشه برو دنبالی عشقت
استاد در آن کتاب چندین دفه تاکید کرد که همه شغل های دنیا میتونه بهترین درآمد را داشته باشه حتا گردشگری و من چقدر باورم محکم شد بخاطری اینکه عشق من شغلی است که میتونه هم درامد داشته باشه و هم من با تمام وجودم انجام بدم ولزت بیبرم
2 استاد در جلسه اول قدم اول میگه ذهن را فقط باید با فکت یا منطق خاموش کرد و با به یاد آوردن تجربیات یا موفقیت های گذشته خود
منم دقیقآ همون کاره میکنم هر موقع ذهن با آن نجواه میاد من میگم من همون دختری تنهای هستم که از افغانستان آنهم در راه قاچاقی ایران آمدم و اینجا چقدر زندگیم تغییر به سمت مثبت کرد پس من میتونم به کشورهای دیگه هم سفر کنم و خودم از پسی خودم بر بیام
3 در اینجا همیشه آن حرف استاد در ذهنم میپیچه
که تو اول حرکت کن قدم های بعدی بهت گفته میشه همیشه فکر نکن همه قدم ها را بیدونی بعد حرکت کنی بعد فامیلایم یادم میاد که به کشورهای سوید یا استرالیا که سفر کردن اصلآ زبان فارسی را خوب بلد نبودن رفت سفر کرد همه چی براشان خوب پیش رفته الان زبانشان هم عالی شده
4 من خودم سخترین ضربه زندگیم را تاالان بخاطری حرف مردم خوردم بزرگترین اشتباه را انجام دادم که مردم پشت سرم حرف نزنه وای که وقتی یکی بهم میگه مردم چی میگه یا مردم بد میگه دلم میخواد همون لحظه خودم را تکه پاره کنم که حرف مردم برام اهمیت نداره ولی بخاطری خانواده ام کمی نگران هستم که اونا زیاد بها میدن ولی من تا الان ذهنم را به این باور میخوام قانع کنم که اولآ من یک چند بار بخاطری حرف مردم یا از بزرگترین خواسته خود گذشتم یا کاری را انجام دادم که نباید انجام میدم چون مردم پشتی سری فامیلام حرف نزنه ولی به هردو حالتش مردم هم حرف خوده زدن و هم حرفشان تاثیری در زندگیم نداشتن من میخوام سبک شخصی زندگی خوده داشته باشم نمیخوام به دل مردم زندگی خوده پیش بیبرم من قادر نیستم مردم را راضی نگه دارم من هرکاری را بخوام انجام بیدم یکسری ها تایید میکنه یکسری ها حرف مفت میزنه پس به حرف مردم بها ندی و نگران خانواده هم نباش بعدآ نتابج به خانواده تو معلوم میکنه تصمیمیت درست بوده
5 و راجع به نداشتن پاسپورت باز همو حرف استاد تو ذهنم میاد تو کارت را ازطرف خودت انجام بیدی و بقیه کارا بسپار به خدا، خدا کارش را خوب انجام میده چون هیچ قانون و هیچ چیزی در دنیا وجود نداره که خداوند بر آن حکم نباشه و دستان مهاجرت و ویزا گرفتن استاد یادم میاد و ذهنم آرام میشه بعد بهم میگه تو میتونی تو هر کاری بخوایی هم میتوانی انجام بیدی تا که انجامش ندی هم ارام نمیشی پس من زورم بتو نمیرسه بقول استاد حتا بمن دست هم میزنه میگه آفرین برو پشتی کارت خخخخخ
ولی اینو میدونم اگه من بخاطری کدام دلیلی نخواهم به این هدف بیرسم شاید نه حتمآ تاآخری عمرم حسرتش را بخورم که چرا این کاره نکردم
و من انشالله تصمیم دارم بعد از اتمام قراردادم که تقریبآ یک ماه مانده بیرم وردی شغلی بیشم که عاشقانه دوستش دارم و بخاطرش حاضرم همه چی رو بپذیرم و از قدم های کوچک کوچک شروع کنم انشالله آن روزهم کمنت بگذارم و از تجربیات جهانگردی ام بینویسم و دوستان با خواندنش لذت بیبره
من راضیه کریمی
عاشق مهاجرت یا جهانگردی
کمنت به شکل ردی پای که بعدآ بفهمم از کجا به کجا رسیدم
و تاریخ1403/4/19
موقعیت فعلی تهران، ایران
خدایا به امیدی تو
خدایاصدهزار بارشکرت که من تورا دارم وتو فرمانروایی همه عالمی
خدایاشکرت که دستم به دستان توست بهترین حامی وهادی منی
خدایا شکرت که هر آرزوی که د دلم میندازی من باتمام وجودم باور میکنم حتمآ دستیافتتی هست وتو برام برآورده میکنی
خدایاشکرت که قدرت خلق شرایط و اتفاقات زندگیم را دستی خودم دادی خودم بهترین شرایط را برای خود خلق میکنم
خدایاشکرت بخاطری شناختن این قوانین کیهانی ات که اگاهانه برای رسیدن به سعادت دنیا و اخرت استفاده میکنیم
خدایاشکرت بخاطری داشتن استادان عزیزم
خدایاشکرت بخاطری این سایت که غار حرا شده بما
خدایاشکرت به خاطری این خانواده هممدارو همفرکانسی عزیزم
خدایاشکرت بخاطری حضوری خودم در تجربیات عالی و زیبایی دنیایی
سپاسگزارم استاد عزیزم و دوستان گرامی ام
انشالله همه ما در پناه الله سالم، سلامت شاد،ثروتمند وسعادتمند در دنیا وآخرت باشیم
خدانگهداری همه ما وشما
به نام الله مهربانم
سلام بر استادعزیزوبزرگوارم و مریم جان
سلام خدمت دوستان خوبم درسایت
استاددیشب نشانه هدایت من درمورد مهاجرت بود فایل لایو شماره 27که درمورد مهاجرت صحبت کردید..صبح پاشدم دیدم فایل جدید توی سایت قرار داده شده درمورد مهاجرت..چقدر همزمانی و اینکه چقدر قانون دقیق کارمیکنه..
حالا دلایل این همه نشانه برای من چی بوده..من الان یک هفته است از سفر شمال برگشتم توی راه با خدا حرف میزنم ومیگفتم خدایا خودت میدونی من عاشق اینجام عاشق هوای خوب و پاک و سرسبزی هستم خیلی وقته دلم میخواد اینجا زندگی کنم چرا من نمیتونم مهاجرت کنم؟این سوال من ازخدا بود ..و حالا دوروز نشامه های من توی سایت درمورد مهاجرته..
استاد من حدود هشت سال پیش برای کارم به یه شهر دیگه مهاجرت کردم و با دوتا بچه هام زندگی میکنم خانوادم شمال کشور زندگی میکنن من ازهمون موقع علاقه شدید به اونجا دارم اما به خاطر باورهای غلط که کار نیست..اگه من استعفا بدم برم اونجا کار گیرم نیاد چی..وووو کلی فکرهایی که توی سرم بود والانم هست…استاد من میترسم که مهاجرت کنم ..اینم باید بگم توی چند سال من چند جای شهر خونه عوض کردم و هرکدوم بهتر..عاشق سفر وتجربش هستم..اما دلیل موندم درس وهزینه بچه هاس تنها دلیلش اینه..و اینکه شما توی فایلهاتون گفتید خودتون رو یهو بیکار نکنید…
میدونی چیه دوستان؟؟ من بعد از دیدن این فایل فکر کردم تا زمانی که اینجایی که هستم درست زندگی نکنم و غیر شغل اصلیم نتونم درامدی دیگه داشته باشم و تا زمانی که باورهای غلط درمورد مهاجرت و فراوانی دارم هرجا برم به نتیجه درست نمیرسم و پشیمون میشم..باید روی خودم. خوب کار کنم فراوانی رو بپذیرم باورش کنم..براش الگو پیدا کنم بعد باایمان زیاد برم دنبال هدفم…اگه الان با ترس و دلهره برم به همه بگم با توکل به الله مهاجرت میکنم بعدش توی دلم ترس و دلهره باشه این بدرد نمیخوره…استاد باید تکاملمو توی فراوانی طی کنم واینکه بتونم که همه جا کارو شغل خوب هست..باید بتونم ترس اینکه از منطقه امنم بیام بیرون رو درخودم آرام آرام از بین ببرم..
انشالله که با گوش دادن دقیق به فایلهاودورهایی که تهیه کردم ودرک درست بتونم از پسش بربیام و به آرزویی کهچندین ساله دارم برسم…
استاد واقعا سپاسگذارم که زحمت تهیه این فایل ارزشمند رو میکشید یه دنیا ازشما و مریم جان ممنون هستم.
دوستان ازاینکه کنارشماها توی سایت هستم خوشحالم .
ازخداوند هم سپاسگذارم که من رو هر لحظه هدایت میکنه وراه درست روبهمن نشان میده!
درپناه حق باشید
به نام خدای خیلی مهربان همیشگی عزیزم همه کاره من که همیشه جوابگوی درخواستهامه
سلام استاد عزیزم و دوستان خوبتر از خوب
صبح زود چشمم خورد به چهره ماه استاد جان و عنوان فایل .
وااااااای خدای من شکرت . جنس ناب و اعلی . دقیقا فایلی که چند روز ذهن ناآروم من داره دنبالش میگرده همینه . اینقدر ذوق زده شدم میخواستم بدون دیدن و گوش کردن کامنت بنویسم . ولی آروم گرفتم تا تمرکز کنم .
تمرکز تمرکز تمرکز آخ که من عاشق توام تمرکز
و اما مهاجرت و سوالات عالی استاد جان :
بله من انگیزه قوی و هدف مشخص برای مهاجرت دارم و دارم روش کار میکنم که آماده اش بشم . سالهاست سالهاست که دوست دارم این اتفاق رو تجربه کنم . حتی چند کشور اروپایی رو هم مدنظر قرار دادم . دلیل و انگیزه قوی من اینه که آدم یه جا موندن نیستم . از یکنواختی دوری میکنم . مثل دیدن یه مکان گردشگری . خب میری میبینی تمام میشه بالاخره و دوست داری جای جدید رو تجربه کنی . من این مدلی هستم و میشناسم خودمو که عاشق حرکت کردن و هرچه جلوتر رفتن هستم . استنباط من از کنجکاوی که شما پرسیدید اینه استادم. به شدت عاشق یادگیری موارد جدید مورد علاقه ام هست . حس زنده بودن بهم میده
اگه بخوام در مقیاس کوچیکش بگم بله در تمام طول سالهای کاریم چندین بار جابجایی و ارتقا داشتم .( امسال هم درخواستش رودادم و جالب بود که چقدر رییس اداره با من هم عقیده بودن که نه خانم اسفندیاری منم مثل شما هستم و اهل جلو رفتن هستم و از قضا ایشون از یه پست بسیار ابتدایی رسیدن به ریاست استان ) و هر مرتبه فضایی که رفتم بهتر از جای قبلی بود و با توجه به ویژگی ها و تغییرات خودم بود و صد البته که این جابجایی امسال که بعد از آشنایی با استاد و قوانین هست بسیار پربارتر خواهد بود برای من . مثل روز برام روشنه وبه دنبال انجام رسالتم هستم که کشفش کردم شکر خدا . چقدر یقین داشتن مهمه چقدر به تو توان و انرژی میده . اون غم رو میتونه از بین ببره.
خدایا شکرت عاشقتم همینکه دارم ازش مینویسم انرژی گرفتم و لبخند روی لبم هست .
یه مهاجرت دیگه هم بخوام ازش بگم سال 1400 بود که بنده لیلی بانو چند ماهی از خانواده ام مستقل زندگی کردم . برادر بزرگم می گفت نه تو نمیتونی . البته که من تونستم و بسیار مستقل و عالی اون چند ماه روگذروندم واستاد جان سوالتون عالی بود : در حیطه روابط و وابستگی واقعا من از دلتنگی به دورم . خیلی دوسشون دارم ،البته که نه همه خانواده ام رو ولی دوری رو خیلی عالی و معمولی از پسش برمیام.
من زودتر از یک سال تجربه این مهاجرتم تمام شد .بهش میگم مهاجرت چون خوب خاطرم هست اولین نتایج من از کارکردن با دوره ها و قوانین بود و این آیه مبارک که خدا مهاجرین رودوست داره و من بوضوح اینو توی صحبتهای استاد می شنیدم که اوضاع عالیه ولی یه چیزایی کم کم دارن بد میشن و تو اینو میفهمی .
مادر و پدر من مثل خیلی از والدین ایرانی فکر میکنن بچه شون همیشه بچه ست و نیاز به اونها داره و این میشه که الان توان جمع و جور کردن خواهر و برادر بیمار منو ندارن و لیلی چون دختر خونه ست باید همیشه کارها رو انجام بده .( اینو باز نمیکنم الان چون نمیخوام بهش توجه کنم و چون حقیقت اینه نکات مثبت خانواده من بسیار بسیار بیشتر از اینهاست گرچه که سایه انداخته روش و من اعراض و کنترل ذهن رو تا حدی بلدم و واقعا واقعا واقعا خودمو تحسین میکنم که میخوام مراقب ورودی هام باشم و هستم ) و مهاجرتم یکسال زودتر تمام شد چون اون سال فرکانس ها و مدارم خیلی متفاوت با الان بود و نتونستم که نگرانی هام بابت مامانم رو کنترل کنم و …..بماند دیگه
ولی تجربه خیلی عالی بود بهم ثابت شد که توانش رو دارم . از سکوت و تنهایی ام لذت بردم .( دردرون خودم میدونم که این بسیار بسیار بیشتر جای کار داره برای من احساساتی با این روحیه خاصم . من آدم خیلی جالبی ام . خیلی احساساتی هستم ولی همیشه تصمیم آخر رو عقلم میگیره منظورم اینه انتخاب آخرم همیشه درسته که میدونم از امدادهای الهی ست . خداجونم ای لاو یو سو ماچ adore you) وابستگی عاطفی نداشتم ندارم . نگران حال جسمی مادرم بودم . اما یه دلیل دیگه که زودتر هم تمام شد،، مهاجرت اون سال من شبیه فرار از شرایط بد خونه بود و البته که خدا کمکم کرداز نظر مالی به هیچ مشکلی برنخوردم و استقلال خیلی خوبی داشتم .
that was good experince یاد گرفتم که نمیشه آشغال ها رو زیر مبل کرد وباید مسایل روریشه ای حل کنی . ریشه ای که به احساس خوب برسی .
حالا چرا گفتم این فایل دقیقا جواب خداست به خواسته ذهن شلوغم . ایام تابستان خب من فارغ از کار دولتی هستم و بیشتر با افراد خانواده ام و دوباره اون نجوااها و حال خراب که مگه تو خونه نخریدی طالقان پاشو جمع کن برو همه امکانات هم هست … اصلا انتقالی بگیر همونجا هم کار کن .وای خدایا دوباره فرار نمیکنم . استاد یعنی آرزو میکنم ببینم شما رو و محکم بغلتون کنم اختصاصا به خاطر قسمت پایانی فایل :
بچه ها مهم احساس خوشبختیه .
یعنی آب بود این جمله روی آتیش ذهن من . خدای من شکرت . تو خونه نوساز لوکس راحت با نهایت امکانات و شرایط هستم چرا باید دوباره فرار کنم . حالا هر وقت دلم خواست مروارید جان رو روشن میکنم و میزنم به دل جاده برای لذت بردن از سکوت و خلوت کلبه شادی ( اسم خونه خوب و تمیزم ) . الان آروم و پر از یقین هستم و خوب می فهمم نقشه خدا برای من چیه . میخواد که من فقط شاد و سالم و آروم و باشم میخواد بتونم تقوی داشته باشم .
دوست ندارم راجع بهش حرف بزنم و توجه کنم ولی خدایا خودت میدونی که من چقدر قوی شدم و تغییر کردم . منتظر یه جایزه خوشگلم . ثبات فرکانسی میخوام شادی دایمی ازت میخوام .باید کمکم کنی فارغ از دنیای بیرونم از درون شاد باشم . این یکی از کدهای هرروزه منه و دارم پیش میرم .
ان شاالله تو بحث مقایسه کردن خودم با قبل خودم خیلی جلوتر برم که از بزرگترین پاشنه آشیلهای منه.
خلاصه که من برای مهاجرت پتانسیل خوبی دارم . البته استاد جانم سوالاتتون عالی بود فکر میکنم بعد از پاسخ به آزمون من نمره ام so so باشه . بابت انطاف پذیری و حل چالش ها پرسیدید . خوبم اوکی ام چالش حل کردن رودوست دارم در این مورد تجربه های خوبی دارم . اصلا خصوصیات و ویژگی های مردانه شخصیت من خیلی پررنگه ،ولی میدونم به دلیل اهمیت خیلی زیادی که به بحث نظافت میدم شرایط سخت سفر مواردی که ازش گفتید منو اذیت کنه . میدونم .
الان فصل تابستان میخوام سفر برم از یک روز شروع کردم تا برسم به چند روزه فقط از جهت بحث نظافت میگم. از این دسته آدمها هستم که جایی که زندگی میکنم برق میزنه . تمیزی رو خیلی دوست دارم برام مهمه بهم آرامش زیادی میده .
سوالاتی که پرسیدید خیلی خیلی خوب بودن استاد جان و من دارم تکاملم رو طی میکنم تا همینجور بیشتر از این خونه از این شهر و این کشور ( خیلی جاها تو کشور قشنگم هست که هنوز ندیدم و میخوام ببینم )این زندگی حال حاضرم لذت ببرم تا هدایت بشم به مهاجرت در مقیاس کشور که من عاشق جلو رفتن و تغییر هستم . این برای من جواب داده همیشه و میده.
ولی طبق قانون طلایی دوره راهنمای عملی: شد شد نشد نشد شاد باش همینجوری
بسیار بسیار بسیار ازتون ممنونم استاد خوبم . من خیلی خوشبختم که خدای به این ماهی دارم ودر مسیر آموزشهای شما هستم .
این یکی از بهترین بهترین فایلهایی هست که سخاوتمندانه به ما آموزش میدید….
من بسیار دوستتون دارم و قدردان حضورتون هستم با عملکرد روزانه ام .
تلاشم رو میکنم
سلام استاد عزیز
عاشقانه تمام فایلهاتون رو نگاه میکنم و درسشون رو به قدر باورهام میگیرم
ی دنیا تو همین فایل اموزش و راهکار بود فقط خواستم ازتون بابت تک تک فایلهای که میزارید و باعشق منتشر میکنید سپاسگذاری کرده باشم بی صبرانه منتظر قسمتهای بعدی هستم
خیلی دوستون دارم به امید دیدار دوستدارتون رسول ️️
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَنْ یُهاجِرْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ یَجِدْ فِی الْاَرْضِ مُراغَماً کَثِیراً وَ سَعَهً
و هر کس که در راه خدا هجرت کند، مناطق امن فراوان و امکانات وسیعی در زمین مییابد.
=====================
سلام و درود و رحمت پروردگار بر استاد عزیز و مریم جان و دوستان نازنینم
استاد در این فایل درباره مهاجرت صحبت می کنه
و اینکه هر فرد و هر شخصیتی مناسب مهاجرت کردن نیست
ولی این به این معنا نیست که نمی تونیم ذهنیت و دیدگاه و شخصیتمونو عوض کنیم
انجام این کار امکانپذیره ولی نیاز به تلاش و کوشش جدی داره
اگر در فکر مهاجرت هستیم و دیدگاه مناسبی نداریم خیلی بهتره که در همون کشوری که هستیم و شرایط برای ما آشناتره تغییر رو شروع کنیم و اگر از پسش بر اومدیم برای مهاجرت اقدام کنیم
فردی برای مهاجرت مناسبه که احساس استقلال بیشتری داشته و کمتر نسبت به محل سکونتش شهر و کشورش و بخصوص خونواده احساس وابستگی داشته باشه
انعطاف پذیر باشه…
وقتی که خودمو با ویژگی های فرد مناسب برای مهاجرت که استاد درباره اش صحبت کرد سنجیدم، دیدم که
تو ایران به خیلی جاها مسافرت کردم شیراز اصفهان مشهد یزد کاشان کردستان خرم آباد اردبیل آستارا کرمان کیش اکثر شهرهای شمال
خیلی کنجکاو نیستم ولی دوست دارم جاهایی رو ببینم و تجربه کنم که پیشرفته تر از ایران باشه و مردمانش فرهنگ بالاتری نسبت به اینجا داشته باشند
تجربه مهاجرت خارجی داشتم حدود 9 سال قطر زندگی کردیم هرچند که جدید و نا آشنا بود برام ولی دوست داشتم و راضی بودم
در روابط عاطفی وابستگی زیادی ندارم چه اون وقت که پدر و مادرم زنده بودند و ایران بودند و من ازشون دور بودم و چه الان که همه فرزندانم خارج از کشور هستند و من ایران هستم
هرچند که اعتراف می کنم مورد دومی یه کم سختتر بوده ولی خدا رو شکر بخوبی از پسش بر اومدم کوچکترین مخالفتی با رفتنشون نداشتم
شبیه یه مهاجرت کوچولویی هم داخل ایران داشتم زمینی که شهرستان خریدیم و کم کم ساختیم و الان تقریباً نصف اوقات سال رو من و همسرم اینجا زندگی می کنیم و از نزدیکان و فامیل دور هستیم و گاهگاهی همدیگه رو می بینیم
تجربه خوابیدن توی چادر و توی طبیعت رو داشتم یادمه یه بار که من و همسرم شب توی چادر خوابیده بودیم و نزدیک سحر من بیدار شدم و اومدم بیرون از چادر در فضای باز و خلوت مشغول نماز شدم و بعد متوجه شدم موجوداتی که نمی دونم سگ یا روباه یا گرگ بودند از پشت من و کنار چادر عبور می کردند و من سعی کردم بدون توجه به اونا نمازم رو ادامه بدم و اونا هم بدون اینکه آزاری بمن برسونن رد شدند و رفتند
تا حدود نسبتاً خوبی انعطاف پذیر هستم خودمو با شرایط جدید وفق میدم
مسافرت خارجی به کشورهای مختلفی داشتم مثل
عراق عربستان قطر امارات ترکیه سوریه مالزی مراکش ارمنستان کانادا امریکا
توی کانادا چند نوبت بیشتر از یکماه بودم توی امریکا هم یه بار یک هفته و یه بار سه هفته بودم
دوست دارم جایی زندگی کنم که آزادی بیشتری رو تجربه کنم اینترنت پر سرعت و آزاد داشته باشه حرف از فیلترینگ و تحریم و این جور چیزا نباشه
و البته که دوست دارم جایی باشه که رفت و آمد با بچه هام و نوه هام براحتی در دسترسم باشه
در آخر اصلی ترین حرف همینه که
مهم احساس خوشبختی هست
و اینکه هیچ جایی پرفکت نیست
و چه زیباست که بسوی خدا مهاجرت کنیم تا همه زندگیمون رنگ خدایی بگیره
زندگی پر از سلامتی و خیر و برکت همراه با احساس خوشبختی فراوان برای خودم و همه شما عزیزان از خدای مهربان خواستارم
سلام به استاد عزیزم، خانم شایسته عزیز و همه دوستان عزیز.
استاد جان چه موضوع خوبی رو عنوان کردین. و چقدر آدم های زیادی هستن که اصلا فکر نمیکنن که مهاجرت کردن هم شخصیت خاص خودش رو میخواد، بعد با کلیییی هزینه از محل زندگیشون مهاجرت میکنن، اونو بدترین تصمیم زندگیشون میدونن ولی از ترس حرف مردم برنمیگردن و یه عمر با بدترین احساسات و کیفیت زندگی میکنن.
استاد جان من دوست دارم از تجربیات خودم صحبت کنم. یکمی در مورد شخصیتم دوست دارم بگم اول. من از نوجوانی که یه جورایی بیشتر از اون دوران یادم میاد، همیشه دوست داشتم بدونم که بچه هایی که تو شهر های دیگه تو ایران زندگی میکنن، چطوری فکر میکنن، روتین زندگی یه روزشون چه شکلیه، چه فرهنگایی دارن و ….. من تهران بزرگ شدم، و بیشتر دوست داشتم ببینم تو شهرستانا چه خبره. و این رفتار من کاملا مخالف اونچیزی بود که بقیه خواهر و برادرام داشتن، یعنی اونا بیشتر ترجیحشون فقط و فقط تو خونواده بودن، بود تا اینکه بخوان با آدمای جدید آشنا بشن. داستان زندگی من به خاطر همین شخصیتم طوری پیش رفت که تو مقطع کارشناسی، دوستای زیادی پیدا کردم که از شهر های مختلف ایران بودن، گرچه همیشه افسوس میخوردم که چرا من باهاشون تو خوابگاه نمیتونم باشم، ولی همین که میتونستم به کنجکاوی هام در مورد فرهنگ طرز فکر و این چیزها جواب بدم خیلی برام راضی کننده بود. و اون 4 سال من فهمیدم که چقدر این بچه ها طرز فکرای بروز و قشنگی دارن، چقدر دوست دارم که یه چیزایی رو تو وجودم تغییر بدم، چیزایی که خانواده به عنوان ارزش برام تعریف کرده بودن. و با آغوش باز و لذت میرفتم دنبال این تغییرات. و طبق قانون وقتی من سهم خودمو خوب انجام میدادم افتادم رو دور مومنتوم. با همسرم تو دانشگاه آشنا شدم و به واسطه اون با دوستاش. یه جمع شادددددد و باکلیییی تفاوت از اون جوی که من توش بزرگ شده بودم. من بودم و یه دنیای جدید که هر روز بیشتر دوست داشتم برم توش. الانم که دارم تعریف میکنم لذت و شیرینه اون روزا اومد تو ذهنم.
منی که تو خونواده ای بزرگ شده بودم که یکی از شروط ازدواج این بود که بچه هامون باید نه فقط توی تهران بلکه توی محله ای که مامانم زندگی میکرد، زندگی کنن( و این اتفاق برای خواهر و برادرای بزرگتر از من افتاد)، من به خاطر شغل همسرم، زندگیمو توی خرمشهر شروع کردم. از نظر خیلیا منجمله مامانم خدابیامرز و خیلی های دیگه، من داشتم میرفتم شهر غربت، تنها و بی کس. البته که اونا هم درست میگفتن من تا 25 سالگی همیشه با خونوادم بودم، و حتی به سفر هم تنها نرفته بودم. ولی هر آنچه در ذهنم میگذشت خیلییییی متفاوت تر از اون چیزی بود که بقیه میدیدن. اصلا من تو یه دنیای دیگه ای زندگی میکردم تو ذهن خودم. و مهاجرت و شروع زندگیم به خرمشهر اینقدر برام هیجان انگیز بود که اون سه سال برام شد بهترین سال های زندگیم. از پیاده روی لب شط خرمشهر گرفته تا برنامه های خیابونی که بچه های بندر راه مینداختن همیشه برا من لذت بود و لذت. حالا از اونطرف خونوادم فکر میکردن من حروم شدم رفت، زندگیم رفت بر باد فنا.
منی که طعم زندگی توی شهر کوچیک و چشیدم دیگه اصلا حاضر نبودم برگردم تهران برای زندگی. برای همین خدا زندگی منو طوری چید که مهاجرت کردیم شمال. و اونجا دیگه بهشت برین بود برای من. هر روز آب دریا و ساحل و طلوع و غروب خورشید بود که دیوانم میکرد. و البته آدم هایی که جنسشون با هر بار مهاجرت کلییییی تغییر میکرد و همه شرایط هم بهتر میشد. و این انگیزه من برای تغییر دوباره در وجودم زنده شد وقتی که شمال زندگی میکردیم، و اینبار دوست داشتم که زندگی در خارج از کشور رو تجربه کنم. تنها راهی که اون زمان به ذهنم میرسید مهاجرت تحصیلی بود. من برای دکترا از کانادا پذیرش گرفتم و الان 6 ساله که داریم اینجا زندگی میکنیم. پسرم اینجا بدنیا اومد و من و همسرم فقط خدا بود که کمکمون میکرد اون روزهای بعد از تولد پسرم. هر کی رو میشناختم از ایران با یه لحن ترحم آمیزی که آخی گناهی، چطوری تنهایی از پس همه کار به خصوص برای زایمان و کارای بعد تولد، برمیایم. غافل از اینکه خدای ما همه کارا رو داره برامون انجام میده و ما هر دو از صبوری و خوش اخلاقی پسرمون متعجب و شگفت زده بودیم. در حدی که پسرم شده الگوی خوش خنده ای و خوش اخلاقی.
استاد جان، واقعااااا مهاجرت آدم خودش رو میخواد. من و همسرم الان دیدگاه های متفاوتی داریم نسبت به مهاجرت. من بسیاررررر راضی هستم از تصمیم، و خیلی دوست دارم که زندگی توی آمریکا رو هم تجربه کنمو البته دیگه واضحه برای من که چه پتانسیلی نهفته هس پشت هر مهاجرتی. همسرم دیدگاهش اینه که زندگی کوتاه تر از این حرفاس که اینقدر سختی بکشی و اگه برگرده به عقب دیگه مهاجرت نمیکنه.
من عاشق گشتن و تجربه کردن و البته تغییر کردن هستم، بخصوص از نظر شخصیتی، و علت اصلی حضور من و همه بچه ها تو این سایت الهی هم همینه قطعا. استاد جان مرسی که با این موضوع به من یادآوری کردین که چقدر تغییرات بزرگ بوده در من و البته چقدر لذت بخش. یه چیزی رو که متوجه شدم اینه که من تو همه مهاجرت هام اصلا نه دلتنگ میشدم، نه دوست داشتم برگردم عقب، اتفاقا همش دوست داشتم این مسیر ادامه داشته باشه، برا همینم برای من همه چیز عالی رفت جلو. شرایط من همیشه با هر مهاجرت اصلا دیگه قابل مقایسه با قبلش نبوده. و من از این مسیر به شدت راضیم.
البته اینو باید اضافه کنم، که نتایج مهاجرتم به کانادا انصافا اصلا قابل مقایسه با دو تای قبلی نیس. و علتش هم اینه که من سال اول بعد از مهاجرتم با استاد آشنا شدم، و استاد منو با توحید آشنا کرد، تیکه گم شده زندگیم، و این تنهاییه بعد از مهاجرت منو بیشتر و بیشتر غرق توحید کرد. و این مسیر همچنان ادامه داره.
استاد عزیرم، تنت سالم، قلبت آرام و خانه ات آباد تا ابد.
سلام به مرضیه عزیزم
بوس به روی ماهت
ببین اصلا از عکس پروفایلت فهمیدم چه قدر انرژی وشادی درونته
این کنجکاوی نسبت به ادمها و شناخت فرهنگ ها که گفتی
واقعا جالب وفوق العاده بود برام
عااااااااشقتم
وخیلی لذت بردم
از مهاجرتت به خرمشهر
به شمال و درپایان کانادا
از تولد گل پسرت و
آشنایی با استاد عزیزمون و هدایت به این سایت بهشتی ومسیر توحیدی
خداروشکر برای وجود ارزشمندت
بهترین ها سهم دلت رفیق جانم
الهی که همیشه سرشار از نگاه خداوند باشین و زندگی خوشگلتون در بهترین مدارها قراربگیره ان شاالله
سلام فاطمه عزیزم
مرسی بابت پیام پر از مهر و محبتت. نمیدونی چقدر ذوق کردم وقتی پیامت رو دیدم. درست در لحظه مناسب به دستم رسید. خیلی از خوندن کامنت های شما و آقا رسول لذت میبرم. از خدا برای شما زوج توحیدی، قلبی آرام و دلی شاد، رزق و روزی پربرکت میخوام. نور خداوند تو تک تک لحظات زندگیتون باشه. دوستون دارم
سلام به مرضیه عزیز و نازنین و البته بسیار خوش قلب و مهربان
خداوند هدایتم کرد این کامنت ارزشمند شمارو که سراسر نور و هدایت الله بود رو بخونم و چقدر به درک و عمل من در راستای هدفی که در زندگیم داره اتفاق میوفته یعنی همین مهاجرت کمک کرد
با اجازه تون یه نگاهی هم به کامنت هایی که در فایل های دانلودی و محصولات نوشتین رو از طریق پروفایلتون انداختم و متوجه شدم چقدر شما انسان باشخصیت و توحیدی هستین و من با تمام وجودم تحسینتون میکنم بابت این حرکت ها و اقدامات عملی که در زندگیتون داشتین مخصوصاً به مسیر توحیدی که هدایت شدین
متوجه شدم که برای ماه بعد وقت دفاعِ دکتراتون هستش ، از خدای توانمندم میخوام که یک آرامشی از نور خودش در قلب نازنینتون جاری کنه و خودش کاری کنه به راحتی و با موفقیت بتونید دفاع تون رو ارائه بدین و بیایید با خوشحالی برای ما از دفاع موفقیت آمیزی که داشتین و معجزات پروردگارامون بنویسید
همانطور که در پاسخ به کامنت ارزشمندی که برای من در جلسه هفتم قدم دوم نوشتین ، دوست داشتم اینجا هم تحسین کنم چهره زیبا و نگاه توحیدی و آرامشبخشتون رو
از خدای هدایتگرمون میخوام که ، هم شما و هم همسرتون رو و فرزند نازنینتون رو در پناه خودش حفظ کنه و همیشه دلتون شاد و در مسیر توحید باشید
قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی
گفت پروردگارا سینه ام را گشاده گردان
وَیَسِّرْ لِی أَمْرِی
و کارم را براى من آسان ساز
حسن عزیزم سلام، واقعا ممنونم از ابراز محبتت. به قول سعیده عزیز، این نقطه آبی که برام گذاشتی، در بهترین زمان دستم رسید و قلبم روسرشار از نور خدا کرد.
از خدای بسیار بخشندمون که همیشه فراتر از حد تصورات بنده هاش میبخشه، میخوام که خودش بشه نور برای مهاجرتتون. مهم اینه که قدم اول رو برداشتین و از کامنت هاتون متوجه شدم که اقدامات عملی برای مهاجرت رو انجام دادین. و البته داستان مهاجرت مادرتون برام خیلییییی الهام بخش بود. همون خدایی که یه روزی به قلب مادرتون الهام کرد که دل به دریای قشنگ وتوحیدی و سراسر لذت مهاجرت بزنه، بخدا برام مثل روز روشنه که همون خدا همه قدم های بعدی روبه قلبتون الهام میکنه. و به شدت منتظرم که از داستان هدایت هات بیای و برامون بنویسی که باز هم ایمان هممون روبیشتر کنی به این مسیر زیبا.
حسن عزیز ممنونم بابت دعای قشنگت در مورد دفاع دکترام. به خودم قول میدم همینجا که تمام تلاشم رو برای شنیدن صدای خداوند بکنم و عمل کنم به هر آنچه که شنیدم. و امیدوارم که بزودی در مورد تجربه دفاعم که با خدا با هم قراره انجامش بدیم براتون بگم.
از خدای بسیار بخشندمون براتون قلبی آرام و دلی مطمعن و روزی ای پر برکت میخوام. همیشه در پناه خداوند باشید.
درووود و درووود به استادمان و مریم جون و هم فرکانسی های محترم
به به چه فایلی، الان لبخندی دارم که بخاطرش خدا را سپاسگزارم. استاد من دارم از ترسهام عبور میکنم و خداوند داره منو کم کم آماده ی هجرت میکنه. بعدا مفصل در یه فایل ویدئویی میخوام براتون بگم. این فایل خیلی حس خوبی بهم میده چون متوجه میشم چقدر رب العالمین دوستم داره و منو هدایت میکنه به سمت آسانی ها.
دایی و برادرم مهاجرت کردن و انگیزه ی من شدن. اما من هدفی نداشتم برای اینکار. و همش میگفتم برم اونجا چکار کنم. خیلی خوشحالم که این سوال را با وجود اینکه قانون را بلد نبودم از خودم میپرسیدم و سعی میکردم بفهمم راه درست چیه.
تا اینکه خدا هدایتم کرد و خواسته ای بسیار معنوی و زیبایی در من بوجود آورد که به واسطه ی رسیدن بهش بتوانم خودم را بهتر بشناسم. با سفر هم شروع شد. سفرهای توحیدی.تکاملم را قشنگ دارم طی میکنم. چه نظمی داره این جهان.
حسم را نمیتونم توصیف کنم. خیلی سپاس.
بنام الله یکتا
سلام استاد عزیز، سلام خانم شایسته گل و سلام بر تمام دوستان گلم در این سایت بی نظیر
در این زمان که همه به هر شکلی میخوان فقط مهاجرت کنن و دست به هر کاری میزنن بدون در نظر گرفتن شرایط خودشون و توانایی پذیرش یک محیط جدید فقط برای اینکه بگن ما خارج نشین هستیم تصمیم به رفتن میگیرن و بعد پشیمون میشن که ما در ایران بهترین شرایط رو داشتیم و الان اینجا باید با حداقل ها کنار بیایم
خیلی از افراد رو میبینیم که میگن ما بخاطر آینده فرزندانمون میریم و همین باعث میشه که همیشه خودشون رو قربانی فرزندان بدونن و ی حسرت داشته باشن
چه فایل بجا و پرمحتوایی استاد گذاشتید که کلی من رو بفکر فرو برد من خودم ، هم دوست دارم مهاجرت کنم هم نه هنوز به صلح با خودم نرسیدم و فکر میکنم این فایلهای گرانبها تکلیف منو با خودم روشن کنه
اما این فایل منو کنکاش کرد و تغییرات منو بهم نشون داد من فبلا خیلی سختگیر بودم که همه چی باید پرفکت باشه همه چی باید مشخص باشه باید بهترین هتل باشه بهترین رستوران و بهترین امکانات باشه دیدم تو این مدت همراه با شما بودن چقد شخصیت متفاوتی پیدا کردم دیگه اهمیت نمیدم که همه چی از قبل مشخص باشه بقول معروف میگم هر چی پیش بیاد خوش بیاد ، هر جا باشه میخوابم ، هر جا که بخوام میرم بدون اینکه از قبل برنامه بچینم ، بسیار منعطف تر شدم ، هر جا میرم خیلی راحت از ناخواسته ها اعراض میکنم و توجه خودم رو میزارم رو زیبایی ها و بسیار بسیار منعطف تر شدم
قبلا اگه هتل 5 ستاره هم میرفتم بدنبال ایراد گرفتن بودم ولی الان هر جا میرم فقط دنبال نکات مثبت میگردم
قبلا چقد همه چی رو سخت میگرفتم و الان چقد آسون ، الان در سفر بهونه نمیگیرم از آدمها و برخوردشون خرده نمیگیرم در عوض سعی میکنم لذت ببرم
در مسافرتی که در ایام نوروز داشتم خودم بوضوح تغییراتم رو میدیدم با اینکه به سرمای شدید و بارون خورده بودیم و هر جامیرفتیم بارون ما رو همراهی میکرد و سرما شدید بود کلی خندیدیم و لذت بردیم و جالب اینجاست که پسرم و برادرم و همسرشون هم که همراه من بودن با من همسو شده بودن و هیچکدوم غر نزدن و نتیجه اون شد ، یک سفر رویایی و پرخاطره
من با شما ی مهاجرت داشتم از مریم قبلی به مریم جدید با ورژن بهتر
سپاسگزار شما هستم که راهنمای ما در این مسیر هستید برای بهتر شدنمون
در پناه الله یکتا شاد و سعادتمند و خوشبخت و ثروتمند باشید