چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 2

نکته مهم:

آگاهی های این فایل، در ادامه ی فایل چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 است. برای درک و استفاده از آگاهی های این فایل، لازم است که قسمت 1 را دیده باشید.

از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.

منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم


منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:

همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.

در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:

  • اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
  • ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛

نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام  تمرینات این دوره، این است که:

فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد  و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.

در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.

اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید


چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1

توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

939 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «فائزه خدابخش» در این صفحه: 1
  1. -
    فائزه خدابخش گفته:
    مدت عضویت: 2393 روز

    سلام سلام استاد روشن کلام و همگی دوستان خوش انرژی وخداقوت خانم شایسته عزیز

    قبل از این فایل یکی از دوستانم شخصی رو در خواب دیده بود که واسه روابط و کسب وکارش بهش توصیه هایی کرده بود که در واقع پاشنه های اشیلش روبهش گفته بود که در واقع پاشنه های اشیل من هم بود که بوقت شنیدن هنگ کرده بودم ، جالب بود … یعنی واقعا خداوند از بینهایت طریق همواره وهمیشه و هرلحظه و هرثانیه و پلک بهم زدنی و باهرنفسی و مکثی و تپش قلبی و در خواب و بیداری و باعشق فراوان مخلوقاتش رو هدایت میکنه

    ولی واقعا چقدر عالی میشه که من مخلوق هم درک کنم ، اخه ای خدا تو که هدایت میکنی این قانون تکامل این چی چی بود گذاشتی،منو در شگفتی کاشتی … این بزرگ شدن ظرف وجودی ودرک کردن چی چی بود اخه … چ باحال میشد در لحظه که هدایت میشدی درک میکردی در لحظه عمل میکردی وااای وااای اینطوری سرعت رشد جهان هم میشد high, high، ولی امان امان از این مکانیسم جهان :)

    هرچند منطقی بهش نگاه کنم جالبی وقشنگی وجذابیت ومنطق خودش رو داره…

    همین دوستی که خواب رو دیده بود ،فرداش داشت از تصمیمش برای ورود به یک رابطه ای میگفت که از نگاه من از همون روابطی بود که علی شده مرتضی فقط اسم وظاهرش فرق کرده ‌… بهش گفتم تو که این خواب رو دیدی چرا همچین تصمیمی گرفتی!!! اگه تصمیمش‌ورود به یه رابطه ی سطحی دوست دختردوست پسری بود مثل روابطی که قبلا تجربه کرده بود چیزی نمیگفتم، اماقصد تجربه ی رابطه ای رو داشت که نتونستم چیزی نگم… در جواب به سوالم گفت چون دیگه خسته شدم و جون تلاش وتغییر ندارم ….باهاش صحبت کردم ، درپایان گفت چقدر به شنیدن این صحبتها نیاز داشتم وتشکرکرد،

    گفت حالا میخوام ذهنم رو تنظیم کنم مشتری باهام تماس بگیره …یکساعت بعدش اولین مشتری تماس گرفت و گفت من دوسال پیش مشتری شما بودم… بعدش یکی دیگه و بعدش یکی دیگه در انتها گفت چقدر تنظیم ذهن ساده بود فکرمیکردم سخته،گفتم من خودمم هنگ کردم که چیطو شد که ایطو شد

    من خودم واسه مشتری تنظیم ذهن انجام دادم نگرفت چجالب واسه تو گرفت افررررین به این قدرت جذبت ..

    بعدش‌بهش پیشنهاد دادم که دفتر بخر و اتفاقات مثبت نشونه ها و خواسته هات رو بنویس و پذیرفت

    به باورهام فکر میکردم یادم اومد یک گربه ی کوچیک درست کرده بودم گذاشته بودم داخل کتابخونه م که یکی از فامیل دید گفت اینو خریدی گفتم نه خودم درست کردم…خیلی خوشش اومده بود میگفت چ خوشگل و بامزه س ، میدی واسه من ، منم در کمال تعجب گفتم واسه شما… تعجب کرده بودم چرا اینقدر خوشش اومده بود ، درحالیکه خودم واسش ذوق زده نشدم و محض دست گرمی درست کرده بودم و از کارهایی بود که بهش به چشم سه سوتی و سرگرمی نگاه میکردم …در ذهنم یکسری افکار متناقض دارم … از یک طرف میخوام با انجام کارهای ساده پول بسازم از طرفی کارهایی که واسم براحتی اب خوردن هستن بهم احساس هیجان و به چالش کشیده شدن و بالا رفتن مهارت نمیدن واحساس میکنم اصلا ارزش‌ خاصی نداره و پولساز نیست … از یک طرف کاری که سخت باشه بعد از انجامش احساس دمت گرم عجب کاری انجام دادی وازپسش براومدی بهم دست میده و ازاینطرف هم در ذهنم هست که کارهای دمت گرمی هم که سخته وحوصله ی انجام دادن کارهای سخت بصورت مداوم ومستمر رو ندارم ،زمان وانرژی زیادی میخواد … ودیدم همون کارهایی که در نظر من ساده و بی ارزش هست وپولساز هم نمیاد رو افرادی هستن که ازش پول میسازن دیدم از اموزش ترکیب رنگ و از ساده ترین کارها و اموزشها هم پول ساخته میشه

    اصلا از هنر و سادگی نگم ، از اینکه از سنگ هم پول ساخته میشه نگم … یه ضرب المثلی بود طرف دست به خاک میزنه طلا میشه واسه توصیف عمق خوش شانسی و پولسازی بکار میرفت…

    مانزونی به عنوان هنرمند در برابر هر شکلی از سنت مقاومت می‌کرد تا جایی که هنرمندی را امری فردی می‌دانست.

    پیرو مانزونی به خاطر رویکرد طعنه‌آمیزش به هنر آوانگارد معروف بود. آثار او عمدتاً به عنوان حرکات انتقادی علیه تولید انبوه و مصرف‌گرایی که در پس از جنگ جهانی دوم جامعه ایتالیا مشهود شده بود تلقی می‌شوند.

    ویژگی مانزونی در این است که هر هنری را به اغراق می‌کشد و محدوده‌های از پیش تعیین شده‌اش را در هم می‌شکند.

    پیرو مانزونی مدفوع خود را در 90 قوطی کنسرو جای داد و بر آنها اتیکتی با عنوان «گُه هنرمند» به انگلیسی، آلمانی و ایتالیایی چسبانده و بر روی سطح بالایی هر قوطی شماره‌هایی را از یک تا 90 درج و همهٔ آنها را به امضای خویش رسانید. وزن هر یک از این قوطی‌ها که شمایل کنسرو را داراست سی گرم بود. هر قوطی به قیمت طلای هم وزن آن به بازار عرضه شدو مورد توجهٔ شایسته‌ای قرار گرفت

    در 23 مه سال 2007 یک قوطی به مبلغ 124 هزار پوند در حراجی هنری ساتبیز فروخته شد. در اکتبر 2008 قوطی شماره 083 برای فروش به حراجی ساتبیز عرضه شد و ارزش آن بین 50 تا 70 هزار پوند تخمین زده شد. سرانجام این قوطی به قیمت 97250 پوند فروخته شد

    از وقتی این مطلب رو دیدم بنظرم میشه ضرب المثلهای جدید ساخت :)

    البته‌‌ که تحسین برانگیزه که ادم الگوهای مناسب ومثالهای زیبا وارزش آفرین رو بهش توجه کنه و بیان کنه :) ولی یوقتایی مثل تحسین پولساز بودن کارخونه ی مشروب کجا بودیادم نیس چی چی ولی بودنپاولی بود هرچی که بود ،تحسین پولسازی یسری بیزینسهایی که ارزش افرین نیستن وعجیب غریبن خیر ونیکو هست ان شاءالله

    یکی از ترمزهام بنظرم بازیگوشی هست، یادمه استاد روانشناس در یک ویسی ازاین موضوع بعنوان مسئله ای که سرعت پیشرفت رو کم میکنه و ادم رو از اصل دور میکنه و میبره به حاشیه یاد کرد، البته در پی وی تحسینم کردن که از خوندن پیامهات و سطح درک و آگاهیت لذت میبرم، زمانی هم که پیام نمیگذاشتم دوستم میگفت که استاد گفته منتظره نظرت هست… واون ویس رو در گروه فرستاده بودن و بصورت کلی بود ولی از اونجایی که همزمانی داشت با بازیگوشی های من بنظرم که میتونه ترمزمن بوده باشه که هنوزم اصلاحش نکردم :)

    بابت فایل سپاسگزارم منم یسری از باورهای گفته شده رو داشتم یعنی دارم ،لازمه بیشتر روی‌ گوش دادن فایلها زمان بذارم،فعلا در مدارشنیدن هستم و ذره ای درک …

    قضیه ی باور واینکه هرطور خودت رو ببینی دیگران هم همون شکلی میبینندت رو من اولین دفعه هفت سال پیش از استاد روانشناس شنیدم ولی انگار نشنیده بودم ،گارد شدیدی داشتم ومثالی که بهم گفته شد هم واسم قابل درک نبود، ایشون گفت قبول داری زیبا هستی درجواب گفتم نه معمولی هستم ، در پاسخ بهم گفتن بنظر منم معمولی هستی بنظر دیگران هم معمولی هستی چون ادمها تو رو همونطور میبینن که خودت رو میبینی … تو هم زیبایی هم خوشتیپی فقط خودت رو باور نداری … منم یادم میاد در پاسخشون گفتم حالا که همه چیز باورهست چرا شما باور نکردید که مثل انتونی رابینز میتونید جهانی بشید و از اونجایی که بقول یکی از دوستانم میگه وقتی یک صحبتی واست جذابیت نداره یا نسبت بهش مقاومت داری خوب کر میشی، اون لحظه هم در ذهنم این بود هرجوابی ایشون بده توجیه هست ، یادم میاد چهره شون کمی درهم کشیده شد اما اصلا جوابشون رو یادم نمیاد … بعدش هم درهمین مورد با دوستم که اون هم زیباست صحبت میکردم که واقعیت واقعیته ، ما معمولی رو به زیباییم

    ازنظر یه عده معمولی هستیم در نگاه یه عده هم زیبا…

    این هم از بچگی بوده من از 3سالگیم یادم میاد تا الان بارها زیباییم مورد تحسین قرار گرفته ،واسه تو هم بوده…

    این نبوده که چون باور داریم معمولی هستیم همه معمولی ببینن… اون هم در جوابم گفت میفهمم چی میگی ولی همون ادمهایی که ما از نظرشون زیباییم چهارروز باما نشست وبرخاست داشته باشن از ما خسته میشن چون ما خودمون رو باور نداریم… که صحبت دوستم هم واسم قانع کننده نیومد و ادامه ندادم … تا چند سال بعد اول با کتاب پدر پولدار پدر بی پول نقش طرز فکرو فهمیدم ولی باز هم درکی از باور نداشتم دوباره دوستم از صحبتهای روانشناس میگفت وباور من در جواب میگفتم بله درسته طرز فکر مهمه اما در کنارش اینو اینو این که در واقع همه برمیگشت به عوامل بیرونی هم تاثیرگذارهست…تا با کتاب استر هیکس فهمیدم واقعیت رو هرکسی با باورهاش میسازه و واقعیت برای هرکسی با دیگری فرق داره، وهرادمی حاضره قسم بخوره که این چیزی که من میگم واقعیت هست چون دیدم وتجربه کردم و درست هم میگه … اما تمام اونچه که دیده وتجربه کرده بعنوان واقعیت ازش یاد میکنه خودش با باورهاش ساخته … بعد هم بافایلهای شما که اشنا شدم درکم واضح تر شد … مخصوصا در رابطه با عدم تاثیرعوامل بیرونی و اهمیت توحید … اون قسمتی هم که باخانم شایسته در مورد این موضوع صحبت میکردید که اینطوری نیست که خداوند زیباییها رو برای ما مقابل دوربین قرار بده بلکه همزمانی رخ میده و ما در زمان درست در مکان درست هستیم اون اگاهی هم متفاوت بود با مجموع این اگاهی ها در کنارهم پازل گذشته م از نو چیده شد و جواب یکسری از سوالات گذشته م رو گرفتم…

    از این جمله تون خوشم میاد دقیقا خود کلام به همون شکل در ذهنم نیست محتوا این بود که با باور درست ، این همزمانی هارخ میده که هدایت میشویم تا در زمان مناسب،مکان مناسب، باایده ی مناسب و افراد مناسب باشیم ونتیجه میشود صرف زمان و انرژی کمتر و تحقق خواسته وهدف فراتر از تصور

    به امیدخدا من هم در زمان مناسبم به خرید دوره هدایت میشوم

    بقول استاد در پناه الله یکتا شاد سالم ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 16 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت