نکته مهم:
آگاهی های این فایل، در ادامه ی فایل چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 است. برای درک و استفاده از آگاهی های این فایل، لازم است که قسمت 1 را دیده باشید.
از میان نظراتی که شما دوستان عزیز در بخش نظرات این قسمت می نویسید، نوشته ای که بیشترین ارتباط با محتوای این فایل را داشته باشد، به عنوان متن انتخابی این قسمت انتخاب می شود.
منتظر خواندن نوشته تأثیرگذارتان هستیم
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
همانطور که می دانید، دوره کشف قوانین زندگی به صورت کامل بروزرسانی شده است. یک شیوه اساسی برای افزایش مهارت در شناسایی و حذف ترمزهای مخفی در برابر خواسته ها، دوره کشف قوانین زندگی است.
در بروزرسانی جدید، تمریناتی تخصصی به دوره اضافه شده است. این تمرینات در یک فرایند تکاملی، به دانشجو یاد می دهد تا درباره هر خواسته ای که با وجود تلاش به آن نرسیده است:
- اولاً: ترمزهای مخفی یا باورهای برعلیه آن خواسته را در ذهن خود بشناسد؛
- ثانیاً: با ابزار منطق،آن ترمزهای ذهنی را از ریشه حذف کند و به این شکل، طبق قانون، خواسته اش را دریافت کند؛
نتیجه عمل به آگاهی ها و انجام تمرینات این دوره، این است که:
فرد از همان نقطه اول، در مسیر هم جهت با خواسته اش قرار می گیرد و با ایده ها، راهکارها و فرصت هایی برخورد می کند که با آن خواسته هم فرکانس است و اجرای آنها نتیجه بخش است.
در نتیجه آن خواسته به صورت طبیعی وارد زندگی اش می شود. ضمن اینکه از مسیر خلق خواسته، لذت می برد.
اطلاعات کامل درباره محتوای افزوده شده به دوره کشف قوانین زندگی در این بروزرسانی و نحوه خرید دوره را از اینجا مطالعه کنید
چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
- نمایش با مدیاپلیر پیشرفته
- فایل تصویری چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 2510MB68 دقیقه
- فایل صوتی چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 230MB68 دقیقه
به نام خالق عشق و زیبایی
درود و خداقوت به استاد عزیز، بانو شایسته و همه دوستان گرانقدرم در این مسیر زیبای الهی
خدا را هزاران بار سپاسگزار هستم که انقدر سریعالجوابه و همواره من را به بهترین مسیر هدایت میکنه. سپاسگزار شما اساتید بزرگوار که انقدر با دقت و عشق برای کمک به بهبود زندگی افراد کوشا هستید.
چقدر زیباست که متوجه دقت و عظمت این جهان و قدرت خودت در خلق آگاهانه زندگیت میشی. یعنی وقتی میفهمی که تو هستی که داری اتفاقات زندگیت رو خلق و یا دعوت میکنی نگاهت به همه چیز متفاوت میشه. تا قبل از این دوره این جمله برای من حکم یه جمله زیبا رو داشت یعنی شنیده بودم که خوب ما هستیم که داریم اتفاقات رو رقم میزنیم و جهان هستی داره طبق قانون بدون تغییر عمل میکنه اما اینکه جهان انقدر دقیق و سریع به قول استاد با دقت ریاضیگونه داره به فرکانسهای ما پاسخ میده رو بهخوبی درک نکرده بودم که به لطف این دوره خیلی خیلی بهتر دارم درک میکنم، گواه این حرفم همین فایلی است که استاد امروز منتشر کردند و پاسخ به درخواست امروز من بود.
ازونجایی که داریم درک میکنیم که جهان بازتاب باورهای ماست و زمانی که ما باورهای مناسب و همجهت با خواستههایمان را ایجاد میکنیم جهان لاجرم اتفاقات همجنس باورهایمان را بهشکل طبیعی وارد زندگیمان میکند متوجه میشویم که اگر اتفاقاتی که منتظرش هستیم رخ نداده، نه به این معناست که نباید رخ دهد یا به صلاحمان نیست، بلکه نشان از این دارد که باوری مخرب و سازی ناکوک در بخشی از ذهن درحال نواخته شدن است و فرکانسهای ارسالی به جهان خلوص و شدت کافی را ندارد، پس بدون معطلی مهمترین وظیفهمان را شناسایی این کدهای مخرب ذهن میدانیم که باید آنها را با کدهای صحیح جایگزین کنیم.
وقتی جلسه دوم این دوره منتشر شد و گوش میدادم تحول عظیمی درونم اتفاق افتاد، یعنی یه حالتی بهم دست داد که انگار کل زندگیم رو زیر سوال بردم و اولش اصلاً برام قابل پذیرش نبود که این خود من هستم که دقیقاً همه این کدها را نوشتم و زندگیم را به این شکل خلق کردم. راستش اولش خیلی برام ساده نبود که این موضوع را هضم کنم و تابهحال به این شدت نقش باورها را در زندگیم احساس نکرده بودم، از طرفی خوشحال بودم که چنین قدرتی را در درونم پیدا کردم و از طرف دیگه وقتی نتایج و کدهای مخرب رو جلوی چشم میدیدم، احساس میکردم که کار بسیار زیادی در پیش دارم و همین موضوع باعث شد که خیلی حال عجیبی داشته باشم و خیلی فکر کنم به همه چیز و همه اتفاقهایی که تو زندگیم افتاده و داره میفته. به ثانیه ثانیه اتفاقاتی که داره میفته، فکر کنی که اینها همان کدهایی که تو داری مینویسی.
بهلطف دوره شیوه حل مسائل شروع کردم به یافتن اصلیترین نشتی انرژتیکی و فرکانسی خودم که مربوط به بحث روابط بود و در قسمت قبلی هم در این مورد نوشته بودم، یعنی میدونستم این مسئله باید حل بشه. این رو همه اینجا مهمه که بگم بعضی از خواستهها و مسائل برای من حکم فقط داشتنشون نیست، وقتی یه چیزی اتفاق نمیفته یا حل نمیشه من به این فکر میکنم که چی این خواسته و مسئله رو برای من بزرگ و پیچیده کرده که من نمیتونم حلش کنم و این رو برای خودم یه نوعی مصداق شرک میدانم و ازونجا که میدونم بزرگترین گناه و عامل بدبختی انسان شرکه مصمم میشم که حلش کنم، البته این روحیه خودش درنتیجه تغییر باورهام ایجاد شد، بههمینخاطر در ادامه مواردی که در کامنت قبلیم در قسمت اول این فایل تو حوزه روابط پیدا کرده بودم متوجه یه باگ خیلی خیلی بزرگ دیگه همه شدم که گفتنش خیلی میتونه کمککننده باشه. ازونجایی که آشنایی من با استاد و مفهوم توحید دقیقاً پس از آخرین رابطه عاطفیم اتفاق افتاده بود و من متوجه شده بودم که دلیل همه اینها شرک و حساب کردنهایی بوده که روی افراد داشتم انقدر از این حالت منزجر شده بودم و احساس نزدیکی به خدا میکردم که دلم نمیخواسته هیچ چیزی این رابطهای که بین من و خدا ایجاد شده را از بین ببره، یعنی انقدر دیدگاههای توحیدی و خلوتی که بین خودم و خدای خودم ایجاد کرده بودم و این رابطه بهم مزه میداد، همه این خلوتها، راز و نیازها، نوشتنها و هدایت خواستنها، این باور و کد مخرب رو ایجاد کرده بود که بودن تو رابطه یعنی از بین رفتن یا دستکم کمرنگ شدن این رابطه و ازونجایی که هرگز دلم نمیخواست این اتفاق بیفته من تو ذهنم پسش میزدم، یعنی میگفتم که من بخوام وقت بگذارم، بیرون برم، صحبت کنم، انرژی بگذارم برای اینکه مثلاً حرفای عاشقونه الکی بزنیم خوب عشق اصلی که خداست و چه حرفی باکیفیتتر از حرفی که بین من و خدا زده میشه؟! بههمیندلیل از یه سمت خواسته رو داشتم و از طرف دیگه این کدها هم داشت اجرا میشد. دقیقاً تو آخرین رابطهای هم که اخیراً سعی داشتم ایجاد کنم این کد کار خودش رو انجام داد و دقیقاً یادمه برگشتم به مادرم گفتم که من تو این بنده خدایی که باهاش در ارتباط هستم خدا را نمیبینم و باعث شد ارتباط از بین بره. اصلاً وقتی این باور رو شناسایی کردم با خودم گفتم چرا من فکر میکنم این اتفاق میفته؟ مگه استاد عباسمنش و خانم شایسته از وقتی باهم آشنا شدن رابطشون با خدا کمرنگتر شده؟ این همه زیبایی و گسترشی که میبینی این همه کیفیت بهخاطر همین رابطه توحیدیه. همه ما به یک اندازه به خداوند متصل هستیم، چرا فکر میکنی نمیتونه یه نفری وارد زندگیت بشه که دیدگاههای توحیدی داشته باشه، دائماً داری تجربیات گذشته که حاصل باورهای گذشتت بوده را با خودت حمل میکنی و انتظار داری نتیجهای غیر از این بگیری.
تا اینکه امروز تو چالش روز هشتم خودم نوشتم که خدایا ازت میخوام ترمزهام رو به من بشناسونی من دیگه نمیتونم پیداش کنم خودت یه مسیری برام باز کن. طبق عادت رفتم سراغ قرآن، دیگه برای همه قابل باوره که با این آیه روبرو شدم:
وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً إِنَّ فِی ذَلِکَ لَآیَاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ ﴿21﴾ – روم
دیگه نشانه از این واضحتر؟ دیگه چجوری خدا باید باهات حرف بزنه که آقاجان این موضوع طبیعت توست و این باوری که تو برای خودت ساخته بودی دقیقاٌ برخلافه طبیعته و باز هم خواستم همون موقع که بیشتر کشف کنم که وارد سایت شدم و دیدم استاد دقیقاً دارند در مورد موضوع روابط صحبت میکنند.
خیلی از ماها شاید این باورها رو شنیدیم و میگیم که نه خوب من که این باور رو ندارم یا من که این باور خوب رو درباره خودم دارم اما همونطور که استاد در جلسه دوم بهش اشاره کردند موضوع فقط یکبار شنیدن یا تکرار باور نیست، موضوع باور کردنه باور کردن، یعنی مطمئن باشی که همینه و غیر از این نیست که نشونش احساس خوب و رهایی نسبت به اتفاق افتادن یک مسئله است، یعنی خیلیوقتها ما فکر میکنیم که یه چیزی رو باور کردیم درصورتیکه دقیقاً همان مثال رعدوبرق در بیابانه که یه لحظه همه جا رو روشن میکنه و دیگه تاریک میشه همه جا دوباره سریع.
دوتا موضوع خیلی مهمه که در اینخصوص من لازم میدونم که بهش اشاره کنم:
یکی بحث نشانههاست که وقتی داریم یه باوری رو در خودمون ایجاد میکنیم و یا بهسمت خواستهای درحال حرکت هستیم نشانهها را جدی بگیریم، خیلی مواقع شده که تو شروع ما میفهمیم که دنیا داره به این فرکانسهای جدید پاسخ میده اما دیگه بیخیال میشیم و نشانهها را دنبال نمیکنیم و از مسیر بهبود غافل میشیم و بعد به این نتیجه میرسیم که کار کردن روی باور فایدهای نداره چون رو باور کار کردن یعنی اتفاقهای بزرگ افتادن، درصورتیکه دقیقاً برعکسه، روی باور کار کردن یعنی دیدن و جدی گرفتن نشانهها و ادامه دادن این روند تا جایی که داشتن اون خواسته برامون بدیهی باشه، نه اینکه بیام یه روز رو خودم کار کنم و از نشانههایی که میبینم هیجانزده بشم و دیگه بگم خوب ایول دیگه این باوره اینجا شد و الان اتفاقهای خوب از در و دیوار برام میفته. این مسیر خوبه اما تنها بهشرطی که ادامهدار باشه و ما را به احساس خوب و رهایی از نتیجه برسونه. رهایی از نتیجه به این معنا نیست که هیچ کاری نکنیم و منتظر باشیم، بلکه به این معناست که روند این بهبودهای دائمی و دیدن نشانهها و تاییدشون رو ادامه بدیم و حال خوبمون رو وابسته به زمان حصول نتیجه ندونیم چون داریم روی این باور کار میکنیم که آقا طبق قانون وقتی من احساسم خوبه یعنی در مسیر خواستم هستم وبهراحتی دریافتش میکنم در زمان مناسب پس این لحظه هم بهاندازه همان لحظه جذاب و شیرینه چون من دارم در مسیر خواستم حرکت میکنم و نزدیک میشم بهش و اصلاً هدف من هم از داشتن این خواسته رسیدن به همین احساس خوبه پس طبق قانون اتفاق همجنس 100% برام میفته. باور دارم که خداوند به وعده خودش وفا میکنه و کیست وفادارتر از خداوند به عهد خویش؟ وعده خدا چیه؟ ادعونی استجب لکم. یعنی وقتی من یه چیزی رو خواستم خدا جواب داده مثل همین امروز و همین درخواست امروز من که تازه امروز خواستم اما این فایل احتمالاً روز قبل آماده شده اما چون مقاومتی نداشتم در زمان مناسب باهاش همفرکانس و بهسمتش هدایت شدم، دقیقاً همین موضوع درخصوص تمام اتفاقات داره میفته، یعنی خواسته ما پاسخ داده شده اما ما در فرکانس دریافتش قرار نگرفتیم، چرا؟ چون مقامت داریم و این ترمزها اجازه همفرکانسی را به ما ندادن. کار ما این نیست که بیایم هزار بار بگیم من این خواسته را و میخوام من اون خواسته رو میخوام، یک بار هم بگی خدا قبول کرده و مهر تاییدش رو زده کار تو اینکه ترمزهات رو بشناسی و باورهای مناسب رو ایجاد کنی تا دریافتش کنی.
باز هم سپاسگزار خداوند هستم که من را به این مسیر فوقالعاده هدایت کرد و سپاسگزار اساتید عزیزم که عاشقانه راهبر ما در این مسیر بینظیر شدند. خدا رو صدهزار مرتبه شکر
درود بر شما ناعمه جان
سپاسگزار خداوند هستم که من را در جمعی قرار داد که هر روزش پر از نعمت و برکت و دوستانی مثل شماست
خداروشکر میکنم که نوشته من براتون تأثیرگذار بوده
از وقتی شروع کردم این دوره را خیلی بیشتر کمبود احساس لیاقت و ارزشمندی را در محقق نشدن خواستههام پیدا میکنم، یعنی هر ترمزی که پیدا میکنم از یه سمت برمیگرده به احساس لیاقت و احساس ارزشمندی.
حس لیاقت و ارزشمندی یک جمله فانتزی و قشنگ نیست که بگی خوبه که من به خودم یادآوری کنم که انسان لایق و ارزشمندی هستم بلکه دروازه ورود همه نعمتها به زندگیه.
وقتی به داستان زندگی حضرت محمد فکر میکنم نکات جالبی رو تو زندگی ایشون و مسیری که انتخاب کردن میشه دریافت کرد.
اولاً اینکه نپذیرفت شرایط جامعه خودش رو که بگه آقا چون اجداد ما به این شکل زندگی کردن من هم باید اینجوری زندگی کنم و نیومد اول به دیگران بگه اینکارو بکنید یا اینجوری برید، نه، اومد خودش رو اول از جامعه جدا کرد، تنها کرد خودش را، تنها شد تا ورودیهاش رو کنترل بکنه، که اجازه بده این شلوغیها از روی قلب و چشم و گوشش کنار بروند وصدای ربش رو بشنوه.
اینکه ما احساس عدم لیاقت داریم، اینکه ما حس میکنیم ارزشمند نیستیم برای این نیست که از بدو خلقتمون اینجوری بودیم، نه، همه این احساسات در نتیجه ورودیهایی است که طی سالیان به ما داده شده و ما فقط باور کردیم و چون باور کردیم تجربه کردیم و چون تجربه کردیم بیشتر باور کردیم که این است و غیر از این نیست.
بنابراین نیاز به یک جهاد اکبر است برای تغییر این شیوه فکری. اینکه چرا برای این ذهن منطقی شده که تو لیاقت این نعمت را نداری؟ باید بررسی کرد که این منطق از کجا آب میخورد. چه چیزی برای این منطق شیرین است که آن را پذیرفته و از این بیلیاقتی چه امتیازی را دریافت میکند؟ چطور میشود این منطق را تغییر داد؟ چه کسی میتواند الگویی باشد تا این منطق را تغییر دهد؟
یکی از مهمترین پاشنه آشیلهایی که در بحث احساس لیاقت خیلی ریز کارش رو انجام میده تمایل به مظلومنماییه. وقتی فکر میکنم میبینم که از کودکی انقدر این ذهن با این باورها پر شده، خصوصاً باورهای مذهبی و افراد بزرگ دین که همگی بهنوعی مورد ظلم قرار گرفتند و اصلاً معصوم کسیه که بهش ظلم بشه، ناخودآگاه داریم از این مظلومنمایی کردنه لذت میبریم، بههمین خاطر ته ذهنمون بدمون نمیاد مورد ظلم هم قرار بگیریم یا دیگران بهمون ترحم کنند.
یعنی درسته که همه جا گفتن افراد بزرگ دین ما جلوی ظلم و ستم ایستادند اما اون تیکه مورد ظلم قرار گرفتنه خیلی خیلی بولدتر شده، برای همین تغییرش نیاز به تلاش ذهنی داره.
در جلسه سوم قدم دهم که در مورد موضوع عزتنفس استاد صحبت میکنند اشاره دارند به توجه کردن به بازخوردی که جهان داره به ما نشون میده و این نکته خیلی مهمیه. مثلاً در مورد یکی از خواستههایی که درحالحاضر بیشترین اهمیت را برای من داره و بیشترین تمرکز و انرژی از من گرفته به این نتیجه رسیدم که افراد مختلف هی دارن به من میگن آره تو شانس نداری، شانست زد اینجوری شد و اونجوری شد، بعد من اولش فکر میکردم نه من خیلی هم آدم خوششانسی هستم و نمیفهمیدم که چرا این افراد دارند این حرف رو میزنند، اما یکم که دقت کردم و بهدنبال ترمزها بودم متوجه شدم که انگار ته ذهن من در مورد این مسئله بدش نمیاد که افراد دورش جمع بشوند و احساس همدردی باهاش بکنند و ازونجایی که خط قرمز من ضعیف بودنه متوجه شدم که این اصلاً نشون دهنده ضعفه. چرا من بهجای اینکه لذت ببرم از این سبک مورد توجه واقع شدن نیام الگویی بشم از باورهای مناسب که با استفاده از قوانینی الهی خیلی راحت و سریع به همه چیز برسم؟
پیشنهاد میکنم اگر دوره کشف قوانین رو ندارید از خدا بخواهید که هدایتتون کنه به سمت این دوره چون برای خود من تو همین 2-3 جلسه اولی که بارگذاری شده خیلی از سوءبرداشتهایی که در مورد قانون داشتم را داره برطرف میکنه. اینکه ما یه خواستهای رو داریم اما بهش نمیرسیم به این دلیل نیست که این خواسته نشدنیه، طبق قانون بدون تغییر خداوند تمام خواستههای ما از خوراک هر روزمون گرفته تا رسیدن به تارگتهایی که هر کس برای خودش طراحی میکنه به جهان ارسال و پاسخ داده شده، اما اینکه چرا ما بهش دسترسی نداریم به این خاطره که همچین سدهای ذهنی و ترمزهایی در مسیر خواستمون وجود داره و راهش این نیست که فشار آب پشت سد رو زیاد کنیم راهش اینه سد رو از بین ببریم.
وقتی میخوام در مورد احساس لیاقت داشتن نعمات مختلف رو برای خودم منطقی کنم به خودم میگم ببین مثلاً تو فلان خواسته رو داری و اغلب میبینی که افراد زیادی هم هستند که خواسته مشابه تو را دارند. بنابراین رسیدن به این خواسته امکانپذیره یعنی به خودم میگم که اگر قرار نبود که تو این خواسته رو داشته باشی پس اصلاً چرا داری میبینی الگوش رو؟ تو خواسته رو فرستادی و جهان هم داره بهت الگو نشان میده که میشود. حالا تو بعضی از مثالهایی که در قرآن هست بعضی اتفاقات چون قبلاً دیده نشده مثل بچهدار شدن حضرت ابراهیم یا ذکریا که بهطور مثال خداوند بهعنوان نشانه به ذکریا میگه که تا سه روز با کسی صحبت نکن، میشه اینطور برداشت که این روزه سکوت خودش بهنوعی کنترل ذهن محسوب میشده و خداوند از ذکریا میخواد که این کار رو انجام بده تا اجازه نده باور مردم بهش غلبه کنه و براش ترمز اینجاد کنه و مانع تحقق این امر بشه.
یعنی مهمترین راه ایجاد این باورهای درست کنترل ورودیهای ذهنه. اینکه به خودمون ارزشمندیه خودمون رو گوشزد بکنیم، فکر کنیم به اینکه این افرادی که در ذهن ما افراد بزرگی هستند چه مسیری را دنبال کردند و چه ارزشهایی را به خودشون گوشزد کردند.
یکی از کمکهای بزرگ قرآن برای منطقی سازی لیاقت نعمتها و آسانی دستیابی به خواستهها اینکه خداوند انسان را خلیفه خودش بر روی زمین قرار داده. یه خلیفه ماهیتش چه؟ چه امتیازاتی داره و چه اهدافی رو دنبال میکنه؟
ماهیت یک خلیفه نمایندگی قدرت و الگوسازی است. خداوند این قدرت را به انسان داده تا نماینده و الگو باشه. ثروت، سلامتی، عشق، خوشبختی کامل خداست و ما بهعنوان نماینده این خدا باید تجلی این قدرتها باشیم. چرا فکر میکنیم اگر قدرتمند باشیم زورگو میشیم؟ مگه خدا قدرتمندترین نیست؟ مگه خدا به کسی زور میگه؟ چرا فکر میکنیم که اگر ثروتمند باشیم انسان نامناسبی میشیم؟ مگه خدا که صاحب همه چیزه موجودیت نامناسبیه؟ چرا فکر میکنیم که اگر خوشبخت باشیم و لذت ببریم حق دیگران ضایع میشه و انسان درست انسانیه که همدردی کنه با دیگران؟ مگه همه ما رو خداوند خلق نکرده؟ مگر خداوند به همه ما به یک اندازه نزدیک نیست؟ یعنی ما دلمون بیشتر از خدا برای بندههاش میسوزه و آگاهتریم به چیزهایی که در درون افراد میگذره؟ پس کاملاً منطقیه که هر چقدر قدرتمندتر، ثروتمندتر، سلامتتر، شادتر و خوشبختتر باشیم به خداوند نزدیکتر شدیم. فقط یه آدم ثروتمند میتونه درک کنه که ثروت چه لذت و قدرتی داره، فقط به آدم سالم میتونه بفهمه این سلامتی چقدر ارزشمنده، فقط یه آدم عاشق میتونه بفهمه که عشق چه مزهای داره، به همینخاطر هر چقدر که پرتر میشیم بیشتر میفهمیم که در مقابل عظمت رب چقدر ضعیف هستیم و این ما را به خداوند نزدیکتر میکنه. خداوند از ما میخواد که عبدش باشیم و در ازاش همه چی بهمون میده. آخه کدوم اربابی بدون هیچ کاری مزد میده به کسی؟ غیر از خدا مگه کسی هست اصلاً؟
همه این نگاهها باعث میشه برامون منطقی بشه که ما لایق هستیم، اگر قرار نبود که من تجربه کنم چیزهایی که میخواهم را این دم به بازدم نمیرسید پس حالا که رسیده به این معناست که من دارم به ارزشی را به این جهان اضافه میکنم پس هستم پس باید داشته باشم، یعنی یکی دیگه از مهمترین پاشنه آشیلهای خودم در بحث دریافت نعمتها این بوده که حق خودم ندونستم داشتن خیلی از خواستههام را به این دلیل که اگر من داشته باشم یا راحت بهش برسم شاید درست نباشه.
به همین دلیل این دوره خیلی به من کمک کرد که این سوءبرداشتها رو اصلاح کنم و فرایند باورسازی رو بهتر بفهمم و اجرا کنم.
امیدوارم که هر جای هستی شاد و پیروز باشی دوست من