https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
شاید در گذشته یعنی دقیقا تا قبل از آشنایی با شما استاد عزیز من دقیقا جزو گروه اولی بودم که مثال زدید.
من به دلیل باورهای شدید مذهبی و درک نادرست حدا خودمو یه برگی در باد میدیدم که طبق گفته های مذهبیون خدا واسه یه عده خواسته و واسه یه عده نخواسته بنابراین من با توجه به شرایطم یقینا خودمو جزو اون دسته ای میدیدم که خدا براشون نخواسته.
و از طرفی باز بخاطر باورهای مذهبی این فقر و بدبختی و مصیبت و بیماری و رنجو برای خودم یه آپشن بحساب میآوردم که حمید تو دیگه جزو مقربین درگاهی که خدا انقدر خاص و ویژه داری بهت رنج و بدبختی میده .
از یه جایی به بعد خودم آگاهانه واسه خودم رنج و فلاکت و فقرو درخواست میکردم.
و هر روز هم در مذهب بیشتر از قبل غرق میشدم.
بعد از آشنایی با آموزه های شما دیگه انگار به یک نقطه عطف رسیده بودم
دیگه واقعا کم آورده بودم دیگه خسته بودم از تحمل این هنه رنج دیگه داشتم له میشدم.
سه سال پیش من یک مورد اکازیون در زمینه تمام بدبختیها بودم.
از نظر وضعیت عاطفی و روابط ، تو یه زندگی 5 ساله متاهلی بودم که یک جهنم تمام عیار بود.
از نظر وضعیت سلامتی و جسمی حدود 15 سال بیماری دیابت داشتم که دیگه این آخریا هزاااار تا درد و بیماری جدید هم بهش اضافه شده بود.
از نظر وضعیت مالی داغون داغون بودم و هییییچی تو زندگیم نداشتم
از نظر روابطم با بقیه تقریبا به خاطر تمام مساعل و مشکلات تقریبا از جامعه گریز شده بودم و بدلیل حجم بالای عقده ها و حسرت ها و کمبودهایی که توی وجودم داشتم از آدمها فرار میکردم که بیشتر ازین له نشم و یجورایی با هیچکس در صلح نبودم
از نظر وضعیت تعصبات مذهبی تا بحال توی عمرم کسیو ندیدم که به اندازه من در باتلاق تعصبات فرو رفته باشه.
خلاصه اینکه کلا یه پکیج کامل از بلاها و مصیبتها و بدبختیها بودم.
لحظه ای نبود که آرزوی مرگ نکنم.
چون واقعا هیچ دلیلی واسه این مشکلات پیدا نمیکردم.میگفتم خدا خواسته دیگه کاریش نمیشه کرد.ولی چون دیگه توان مواجه شدن با اون حجم از مشکلو نداشتم میگفتم خدایا دمت گرم که انقدر بدبختم کردی ولی واقعا دیگه کشش ندارم مردمو برسون تا یه نفسی بکشم دیگه جون ندارم دیگه طاقت ندارم.
تا این که یه روز بعد از کلی کش مکش حاضر شدم به یکی از فایلهای استاد گوش بدم.
همسر سابقم بیشتر از چهار سال تلاش میکرد که منو با استاد آشنا کنه.
ولی ازون جا که طبق آموزه هلی دینی ما باید تسلیم حکم خدا میبودیم اگر کسی میگفت میشه خودمون زندگیمونو تغییر بدیم برای منِ مذهبی این بزرگترین کفر بحساب میومد
که یعنی چی ؟ مگه میشه آدم با امر و تصمیم خدا بجنگه؟ این آدم( استاد عباسمنش ) یه کافر یه بی دین یه آدم شیاد و شیطانیه که میخاد آدمها رو بر علیه خدا تحریک کنه.
خدا واسه من رنج خواسته ،بعد یه نفر اومده میگه تو خودت میتونی شرایطتو تغییر بدی.
کفر بزگتر ازین؟
خلاصه اینکه با همین ذهنیت چهار سال من شنا رو یه کافر یه آدم فاسد کلاهبردار میدیم استاد جان
که قصد داره با این چرندیات جیب مردمو حالی کنه و ادمهارو از خدا دور گنه.
6مین جا بابت این جهل و این همه حرفهای نادرستی وه به شما نسبت دادم با تمام وجود عذر میخام.
آدمی که درگیر تعصب بشه عقلش رو به زوال میره.
و من هم در واقع ته ته ته تعصب بودم.
خلاصه اینکه با شما آشنا شدم و زندگیم زیر و رو شد.
اول از همه بزرگترین رنجی که درگیرش بودم یعنی زندگی با همسر سابقم بود که بسرعت برق و باد تغییر کرد.
یعنی من شبانه روز یا داشتم فایلهای شما رو گوش میدادم یا داشتم تو عقل کل تمام صفحات مربوط به روابطو میخوندم.
و فکر میکنم در کمتر از سه ماه مم یه آدم دیگه شدم.
منی که انقدر ضعیف و وابسته و عاشق پیشه بودم.
منی که با وجود اون زندگی جهنمی حتی اگه دو روز همسرمون نمیدیدم در فراقش اشک میریختم به جایی رسیدم که تصمیم به جدایی گرفتم.
و استاد بخدا نمیدونید با چه سرعت و چه سهولتی رکورد سریعترین و آسون ترین طلاق رو ثبت کردیم.
همه چیز بشکل معجزه آسایی رقم خورد.
این اولین تجربه من از نتیجه گرفتن از قوانین بدون تغییر خدا بود
و من بعد از نزدیک پنج سال تنش به آرامش رسیدم.
روزهای آخر قبل از جدایی همسر سابقم بهم گفت ترسناک شدی حمید. چطوری انقدر تغییر کردی؟ میگفت کاش با استاد اشنات نمیکردم.همونجا تو دلم گفتم این حرفت که میگی کاش با استاد اشنات نمیکردم یعنی اینکه هیچی از قانون نفهمیدی و فقط ده ساله داری بدون هیچ توجهی به فایلهای استاد گوش میدی.
استاد من از همون روز اول به آنچه شما گفتید عنل کردم.نمیگم شک و تردید نداشتم ولی واقعا وقتی یقین پیدا میکردم این حرف درسته با دقت صد در صد عمل میکردم.
بعد از جدایی بشدت روی اعتماد بنفس کار میکردم.
باز به دلایل مذهبی من تا سن سی سالگی یعنی تا قبل از ازدواج با هیچ دختری رابطه نداشتم.
یعنی تو ذهن من این بزرگترین گناه ممکن بود.
با این که وضع مالی پدرم بشدت خوب بود و خانواده سرشناسی بحساب میومدیم و دخترها تو دانشگاه یا هر جایی آرزوشون بود با من باشن ولی من بخاطر خدا و از دست ندادن خدا تمام لذتهای خدارو بر خودم حرام کرده بودم.
اما الان که فهمیده بودم داستان یه چیز دیگست من گفتم باید یه رابطه جدیدو تجربه کنم.
کلیییییی قرانو زیر و رو کردم کلی فایلهای شما رو زیر و رو کردم تا به این نتیجه رسیدم که من در مورد بحث روابط اشتباه میکردم و کلا حرف خدا کلا یه چیز دیگست. و فقط داره از رضایت دو طرفه میگه. اون همه چرندیات درمورد گناه و زنا و … همش توهماتی بیش نبوده.
بنابراین تصمیم گرفتم یه رابطه از جنس دوستی تجربه کنم
شاید نزدیک به یک ماه یا کمی بیشتر باز به طور تمرکزی و شبانه روزی رو این قضیه کار کردم
منی که تا قبل از آشنایی با شما خودمو زشت ترین بیمصرف ترین داغون ترین و بدردنخورتربن آدم دنیا میدیم تو تنهایی عاشق خودم شده بودم و هر روز نشانه های این عشق درونی به خودمو از دوست و آشنا و خانواده و غریبه و … دریافت میکردم و میگفتم حمیددد داره جواب میده.
ببین فلانی چی بهت گفت ببین چه حرفی در موردت زد.
و به شکل معجزه آسایی وازر یک رابطه بهشتی با یه فرشته زیبا شدم.
استاد باورتون نمیشه یه چیزی شبیه به چک لیست درست کرده بودم در مورد کسی که دوست دارم وارد زندگیم بشه.
از جزئی ترین ویژگیهای اخلاقی و ظاهری و …. هم نگذشته بودم و زمانی که این رابطه شکل گرفت دیدم تمام اون چک لیست باز هم با دقت صد در صد تیک خورده.
و باز ایمانم به قوانین بیشتر شد.
مساله بعدی که برام اهمیت ویژه ای داشت سلامتی و ثروت بود.
چون الان دیگه نه تنها از یک رابطه جهنمی بیرون اومده بودم بلکه با سر افتاده بودم وسط بهشت با یک فرشته زیبای تمام عیار.
پس حالا نوبت سلامتی و ثروت بود.
من حدود دو سال پیش دوره ثروت یک رو خریدم
باز هم میتونم بگم واقعا با دقت صددرصد به گفته های استاد عنل میکردم اما هر روز شرایطم بدتر از قبل میشدم واقعا دیگه نمیدونستم دلیل این اتفاقات چیه.
واقعا مطلبی تو جلسات دوره ثروت نبود که استاد بگه و من بهش عمل نکنم.
ولی نتیجه چی؟ هیچییی. تازه اوضاع سخت تر هم شده بود
واقعا دیگه خسته شده بودن و 6یچ امیدی به تغییر شرایط نداشتم
دقیقا یکسال و سه ماه پیش بود که من بشکل بسیار جدی میخاستم سلامتی بدست بیارم.و واقعا هم هیچ ایده ای نداشتم .آخه تمام دنیا میگفت دیابت که درمان نداره.
ولی من حدود سه ماه شکر گزاری کردم.بخاطر تک تک سلولهای بدنم واسه جز به جز بدنم شکرگزاری کردم و یه مدت کوتاه گذشت و استاد خبر از دوره سلامتی داد و دقیقا توش اشاره کرد به موضوع دیابت.
و من پارسال دقیقا در 17 خرداد زندگی به این سلک رو شروع کردم و فقط در نه روز یک بیماری هجده ساله از ریشه از بین رفت. و الان بعد هز یکسال من در بهترین شرایط جسمی هستم.
خدارو شکر.
اما همچنان مساعل مالی وخیمتر میشد.
به شکلی که تو همین یکسال بااااااارعا پیش میومد من حتی توانایی خرید مواد غذایی برای اجرای زندگی به سبک قانون سلامتیه نداشتم.
یعنی واقعا پول خرید غذا رو هم دیگه نداشتم.
و هر روز بدهکار تر میشدم.
تمام خواستم این بود که خدایا من تمام زندگیم تو تمام ابعاد زیر و رو شده پس چرا پول وارد زندگیم نمیشه.
باید چیکار کنم؟
صبح تا شب هم داشتم رو خودم کار میکردم باز هم با دقت صد در صد به آنچه استاد میگفت عنل میکردم اما دریغ از ذره ای تغییر
دیگه واقعا خسته شده بودم
که باز خدا یک دروازه جدید گشود
به لطف اسناد دوره شیوه حل مساعد بروز رسانی شد.
و بسرعت نشانه ها اومد گه باید این دوره رو بخرم.
و در حل تمرین جلسه دوم من ریشه تمام ناکامیهای مالیمو درک کردم.
خدا. ریشه تمام بدبختیهام خدا بود
یک خدای اشتباه که مذهب برام ساخته بود.
خدایی که از پول بدش میاد. خدایی که باید بین پول و اون یکیو انتخاب کنی.
ازون جایی که تمام عمر خدا برام تو بالاترین اولویت بود و تمام زندگیمو بخاطر این خدا از دست داده بودم یعتی از تمام لذتهای دنیا گذشته بودم تا بخدا برسم الان برام غیر ممکن بود که بین خدا و ثروت یکی انتخاب کنم.
ولی خدارو شکر دوره حل مساعل منو هدایت کرد به قرآن.
به خودن قرآنی که سه سال استاد گفت و من همین یک مورد عمل نکردم.چون میترسیدم.
میترسیدم قرآن چیزی بگه که دوست ندارم بشنوم.
بنابراین من بجای حل مساله داشتم ازش فرار میکردم.
شروع کردم به خوندن قرآن.و هر چی بیشتر جلو رفتم فهمیدم مذهب چه دروغ بزرگی به ما گفته بود. و این خدا بزرگترین اولویتش ثروته.
فهمیدم اصلا قرار نبست بین خدا و ثروت بکیو انتخاب کنم. اصلا خدا و ثروت یکی هستند.
البته اینها رو فهمیدم ولی هنوز دارم با تمرین جلسه سوم هر روز سعی میکنم این بادرهارو برای ذهنم منطقی کنم.
ولی خیلی خوشحالم که بالاخره دلیل تمام اتفاقات زندگیمو ار این دوره شناختم
دلیل تمام سعی ها و تلاشها و نتیجه نگرفتنها.
دلیل تمام ناکامیها.
اگر بخام مثال بزنم از دوستان و اطرافیانم باید بگم تقریبا نود و نه درصد آدمهایی که میشناسم حتی با وجود باورهای بسیار اشتباه راجع به پول و ثروت و کلا مادیات .اما جون ترمزی به اسم مذهب نداشتن تقریبا به سادگی تمام شرایط مناسب برای یک زندگی نسبتا مرفه رو دارن
خونه خوب ماشینهای خوب کسب و کارهای پر رونق و …
تنها دلیلی که میتونم ببینم همین ترمز بزرگه.
شاید به دلایلی هر کدومشون با یه سری مساعل و مشکلات مختلفی برمیخورند اما اون مساعل به دلیل باورهای اشتباهشونه اما به طور کلی همشون شرایط مالی بسیار خوبی دارن .
به جرات میتونم بگم این دوستان و اطافیان جتی یک هزارم من هم تلاشی نکردند ولی بواسطه افکار و باورهای غالب در خانواده شون براحتی به شرایط فعلیشون رسیدن.
در جواب سوال سوم هم بشکل کاملا خاص و ویژه به ترمزی به اسم باورهای مذهبی رسیدم.
که با وجود این همه تلاش دوساله این چرخهای زنگ زده یک سانتیمتر هم جلو نرفت
چون یک اهرم پر قدرت به اسم دوری از خدا بواسطه ثروتمند شدن توی ذهنم وجود داشت.
الانم نمتونم بگم وجود نداره ولی حداقل دلیلشو فهمیدم و باز هم شبانه روزی دارم روش کار میکنم.
چون تو مساعلی که ترمزی وجود نداشته یا حداقل اون ترمز انقدر بزرگ نبوده یا به سرعت اون نتیجه حاصل شده یا بعد از درک ترمز تونستم بسرعت ترمزی برطرف کنم.
اما در مورد مساله ثروت چون در ظاهر من تغییر کرده بودم فکر نمیکردم هنوز این ترمز در وجود من انقدر محکم حضور داشته باشه.
چون ظاهر زندگیم دیگه ظاهر یک زندگی مذهبی نبود فکر میکردم همه چیز درست شده ولی در واقع هیچ تغییری در این زمینه نکرده بود.
خدارو شکر میکنم که به این مرحله از شناخت رسیدم
استاد عزیز این فایل واقعا ارزشمند بود.
و باز بیاد ما آورد که زمانی که ترمزی نبوده بشکل معجزه آسایی نتایج رقم خورده
پس تنها کار ما تو زندگی همین شناخت ترمزها و تلاش در جهت رفع اونهاست.
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بینظیر و تمام دوستان دوست داشتنی.
این فایل انقدر پر از در و گوهر بود که از لحظه ای که آوند همینجوری داره ترمز هارو واسم نمایان میکنه.
واسه همین دوست داشتم بیام و دوباره بنویسم که تو همین دو سه روز چه درهایی برام باز شده.درهایی از آگاهی.
اینجاست که معنی تمرینهای دوره حل مساعلو بیشتر فهمیدم. اینجاست که بیشتر فهمیدم تا قدم اولو بر نداری قدمهای بعدی بهت گفته نمیشه.
قبلا میگفتم ای باباااااا این خدا هم داره اذیت میکنه ها.
بابا همون اول بگو داستان جیه دیگه .چرا انقدر کشش میدی.چرا انقدر ناااز داری خداااا جان.
وای غافل ازینکه اولا اینکه تا قدم اولو برندارید قدمهای بعدی بهت گفته نمیشه دوما اگه گفته بشه هم تو نمیفهمی.
مثال خودمو میزنم تا بهتر متوحه بشید.
من حدود یک ماهه که فهمیدم دلیل ناکامیهای مالیم چیه.
و با اهرم رنج و لذتی که در جلسه سه دوره حل مساعل درست کردم دارم سعی میکنم این اهرمو در جای مناسب قرار بدم تا شرایط خواسته برام رقم بخوره و نه ناخواسته.
آیا این به این معناست که من همین یه مشکلو دارم و اگر همین یه باور اشتباه در مورد خدا و ثروتو برطرف کنم همه چی حل میشه و یه کوهی از ثروت وارو زندگیم میشه؟
نهههههه. این یک توهمه.
چرا؟
چون درسته که ریشه این مساله بوده اما تنها همین نبوده.
درسته که لازم بوده ولی کافی نبوده.
بزارید بیشتر بازش کنم:
من تو همین چند روز فهمیدم که اگر من قدم اولو برنمیداشتم اگر سعی نمیکردم به این ریشه در خاک ، آب مناسب برسونم اصلا متوجه نمیشدم که تنه درخت هم کرمو شده.
اگر من شلنگ ابو به شیر وصل نکنم و آب در شلنگ به جریان نیفته من متوجه سوراخهای ریزی که در طول شلنگ بوجود اومده نمیشدم.
درسته که تا الان کلا این شلنگ از منبع اصلی یعنی شیر آب قطع بوده اما این به این معنا نیست که دیگه هیچ سوراخی و هیچ نشتی تو شلنگ وجود نداره.
این شلنگ سالهای ساله زیر آفتاب پوسیده و هر کی اومده یه پایی روش گذاشته و یه لگدی بهش زده
با ماشین هم از ردش رد شدن لهش کردن.اما فقط دیده نمیشدن.
ما فکر میکردیم شلنگ سالمه و کافیه به شیر وصلش کنیم
حالا اوکی وصلش کردیم ولی این یعنی اوضاع خوب شد دیگه ؟ نه.
چرا این مثال زدم
چون من تا قدم اولو بر نمیذاشتم تا اون باور اصلیه اون ترمز اصلیه که خدای اشتباهی بود رو نمیفهمیدم اصلا پول تو این شلنگ جریان پیدا نمیکرد که متوجه سوراخهای بشم.
سالهای سال این شلنگ زندگی من از پول خالی بوده ولی چون سوراخها دیده نمیشدن من فکر میکردم فقط یه مشکل وجود داره اونهموقطعی شلنگ از شیر ابه.
حالا قدم اولو برداشتم
پول تو همین یک ماهه هییییی داره میاد سمتم. عددهای خوبی هم میاد.
عدد های کاملا قابل توجه.ولی سختتتتت میاد.جون میکنه تا بیاد زله ات میکنه تا بیاد
حالا قدم های بعدی بهم گفته شد.
تو همین فایل که از خودم سوال پرسیدم هی گفته شد.هی گفته شد
دلایلش هم در ظاهر خیلی مسخره بود ها ولی بالاخره بود
مثل اینه که بگی این سوراخ ریلیز رو شلنگ آب خیلی کوچیک و مسخرستها ولی بهر حال سوراخه
یه سوراخ اینجاست یه سوراخ دورتر اونورتر .
نگاه که میکنی میبینی چهل تا سوراخه ریلیز و مسخره اس.
ولی سوراخه و آب داره هدر میره.
اکه شلنگ ابو به شیر وصل نمیکردم هیچ وقت نمیفهمیدمشون.
مثلا چون عملا پولی در زندگیم تو این چند ساله جریان نداشت من باخودم میگفتم دمت گرم حمید همه نشتی ها رو گرفتی همه باورهاتو درست کردی. چون پولی نبود.
چون عملا این پوله بزور کفاف زندگیمو میداد.
دیگه عددی نبود که بخام بهش فکر کنم.
الان که داره میاد هیییی این ترمز ها یکی یکی خودشونو نشون میدن.
میگم شاید خیلی مسخره هستندها ولی هستند.
ولی چون تا الان پولی نبوده فقط دیده نمیشدن.
مثلا.
یه باور مزخرفی وجود داره که کار هر چی سخت تر باشه پولش حلال تره
اینو آقای علی خوشدل عزیز که نوشته بودن من درکش کردم.
مثلا من با خودم میگفتم من که این باور درستش کردم.
چرا؟ چون عملا خودم داشتم به سخخخخخخخختی پول در میآوردم و میگفتم اوکی پس حلاله دیگه
اما الان که داره بوی پول یکم آسونتر از قبل به مشامم میخوره این ترمزها یکی یکی خودشونو نشون میدن.
حالا نگاه خدا و قانون چیه؟
میگه هر کاری سخت پیش میرفت یعنی اشتباهه یعنی داری تو تیم شیطان بازی میکنی که کارت سخت پیش میره.
یا مثلا نکنه اگه من به فلان درآمد برسم اگه فلان چیزو بخرم فلانی دلش بسوزه که جرا من دارم و اون نداره.چرا من این مشکلم حل شده و اون نشده.
این ترمز به قول خدا از طرف شیطان خیلی هم مزین شده و در یک ظاهر قشنگ به اسم دگر دوستی و هم نوع دوستی و این چرندیات پنهان شده ها. ولی اگه عملا من قدم اولو برنمیداشتم چون پولی نبود موقعیتی نبود دراند خاصی نبود تا قبل ازین اصلا خودشو نشون نمیداد.
الان که یه کم آسونتر داره پوله میاد میگه نکنه مثلا این خواستتو بدست بیاری فلانی که هنوز مشکل داره دلش بشکنه
در صورتی که این از درک نادرست ما از قوانین سرچشمه گرفته.
مگه من جلوی رشد یا موفقیت یا درامد بیشتر فلانی گرفتم؟
آخه قبلا باز تو مذهب به ما گفته بودن کاخی ساخته نمیشه مگه اینکه هزار تا کوخ ( خانه های بسیار ضعیف افراد مستمند ) خراب بشه.
الان هم این نگرانی این ارمزه میاد که نکنه مثلا تو حالا به یه طریقی باعث شدی اون به خواسته هاش نرسه.
یه مثال واضحش همین الان خواهر بزرگه خودمه.
خواهر من داره با چشم خودش میبینه من بعد هجده سال دیابت خوب شده تمام بیناریهام محو شده اندامم تغییر کرده ولی اون که دیابت داره همون نگاه سابقه داره.
میگه ارثیه میگه استرسی و …
شما فکر کن یه صدم درصد خواسته باشه فکر کنه که مثل من عمل کنههرگزززز.
حالا ایا سلامتی من به بیماری اون لطمه زده؟
آیا اگه من سالم شدم جلوی سلامتی اونو گرفتم.
مثلا سلامتی یه دونه بوده من شانسی دویدم بر داشتم دیگه به اون نرسیده.
نه اقااا
این حرفا چیه
خودش نمیخاد
صبح تا شبم دنبال دارو و دکتر و انرژی درمانی و داروی امام صادق ( خخخخخ ) و فلان و بیساره
اگه خودش نمیخاد مگه من مقصرم؟
در زمینه ثروت هم همینه.
تازه الگوهای قرآن در خدا واقعا چشم آدمو باز میکنه.
مگه نوح دلش واسه بچش سوخت؟
مگه گفت نه خدایا چون بچم داره نابود میشه منم میخام نابود بشم ؟
تازه اکه میگفت چی میشد؟ مثلا فکر کردیم خدا مثل فیلم هندیا میگفت نههههه لطفا اینکارو نکن نووووح.
نه آقا خدا میگفت برو عزیزم برو تو هم نابود شو چون لایق همون نابودی هستی.
میگفت برو که لیاقتت همونیه که خودت میخای.
یا مگه لوط گفت نهههه خدایا پس همسرم چی ؟ لوط گفت آقا این راه درسته دوست داری با من همراه شو دوست نداری خداحافظ
یا مگه ابراهیم بخاطر پدر یا عموش از راهش دست کشید.
گفت بمون بابا جان تو همین فضای کفر بمون.
من قبلا فکر میکردم کفر یه پدیده مذهبیه.
نه اصلا اینطور نیست
اگه بیپولی یعنی کافری.
ریشه کفر یعنی پوشاندن حقیقت.
خدا بوضوح داره میگه فقر یعنی خواری و زبونی. میگه اگر ثروت نداری بخاطر اینه که از من دوری میگه اگه معیشتت سخت میگزره بخاطر اینکه از من دوری.
حالا یه عده به ما گفتن فقر تو رو بخدا نزدیک میکنه..این یعنی پوشاندن حقیقت دیگه.
این یعنی خود خود کفر.
حالا من تو کفر بمونم چون فلانی نمیخاد تغییر کنه؟
خوب نکنه.ظاخرش شاید خیلی سنگ دلانه باشه. ولی این نگاه عوام.
میخاد خوششون بیاد میخاد خوششون نیاد.
من سلامتیمو به لطف خدا بدست آوردم. خواهرم میخاد خوشش بیلد میخاد نیاد.بخدا حتی یکککک بار بهش نگفتم بیا به روش من عمل کن.
دوسش دارم ولی وقتی خودش خودشو دوست نداره به من چه.
یا مثلا یه ترمز دیگه اینکه فکر میکردم اینکه آدم سخخخت به خواسته هاش برسه این خیلی مقدسه و نشون دهنده میزان اعتماد و توکل منه.
در صورتی که باز هم این یه تفکر شیطانیه.
خدا داره میگه من سریع الجوابم
اگه سریع جواب نمیگیری یه ترمزی هست، یه کد شیطانی اون وسطا داره کارو خراب میکنه.
تازه خیلی هم باز ظاهرش فریبنده و قشنگه چون همه میگن آدم تو سختیها باید توکلشو حفظ کنه وگرنه تو اسانیها که هنه بلدن.
بله درسته آدم باید تو هنه حال توکل و اعتماد داشته باشه اما این فرق میکنه با اینکه من آگاهانه سختی بخام که توکل ارزش مند جلوه داده بشه.
میخام هزاااار سال سیاه نشه.
مگه من 38 سال خودمو بواسطه افکار مذهبی از همه لذتها و نعمتها و ثروتها محروم کردم بهم مدال افتخار دادن؟
نه آقا مدالها باشه واسه همونایی که سختی دوست دارن.
من دیگه فهمیدن در این دنیایی که اصل و اساس بر آسان شدن برای اسانیها بنا شده حماقت محضه که من سختی بخام.
اگه دارم آسان میشم برای سختیها باز یعنی دارم تو تیم شیطان بازی میکنم.
اینها ترمزهای بود که تک این چند روز دوباره فهمیدم.
قبلا فهمیده بودم ها ولی چون آبی تو شلنگ نبود فکر میکردم سوراخی هم نیست
یه کشف جدید در زمینه ترمزهای اساسی در وجود خودم پیدا کردم .
البته تو این چند روز چندین ترمز دیگه هم پیدا کردم که البته توضیحاتشو دادم.
اما این یکی مثل بمب تو وجودم صدا کرد.
تو سوال جلسه دوم دوره حل مساعل در کنار اون ترمز اصلی که پیدا کردم موضوعی بود که کمی ذهنمو مشغول میکرد ولی چون تو اون روزها و اون لحظه ها برام اهمیت کمتری داشت سعی کردم خیلی بهش نپردازم.
به لطف خدا چند روزه که دوره کشف قوانینو گرفتم و امروز روز دومی بود که تمرین جلسه اولو انجام دادم.
دیروز هنه جیز خیلی عالی و راضی کننده بود البته مساعل کوچک و نشانه های کوچکی هم اومد.
امروز هم تقریبا هنه جیز مثل دیروز بود
من حدود دویست و پنجاه روزه که هر روز توی گوشیم صبح شکرگزاری میکردم و خواسته های روزمو مینوشتم و کم و بیش تیک میخورد.
اما در زمینه مساعل مالی خب خیلی به ندرت تیک میخورد.
امروز و دیروز هم دقیقا همین اتفاق افتاد.
اما انصافا این تمرین غوغا میکنه.
یعنی من اتفاقاتیو تو همین دو روز تجربه کردم که انصافا تو تمام اون دویست و پنجاه روز تجربه نکرده بودم.
یعتی شدت و شفافیت اتفاقاتی که خلق میکردم انقدر متفاوت و ملموس بود که اصلا راهی برای کتمان باقی نمیذاشت.
دیشب از خدا خواستم که بهم خیلی شفاف بگو ترمزم چیه که خواسته های مالیم رخ نداد.
البته باید بگم همون دیشب هم حجم زیادی از آگاهی ها برام اومد آنقدری که شگفت زده شدم.
و در کامنتهایی که بهشون هدایت شدم به طرز عجیبی هنه به خلق اشاره کرده بودن.
دقیقا موضوعی که جلسه اول راجع بهش صحبت میشه.
اما من خیلی عمق مطلبو نگرفتم.
تا امروز
اما امروز نزدیکای عصر یکم دلم گرفت.
گفتم خدایا من فکر میکردم اون ترمز اصلیرو شناسایی کردم و بالاخره باید اتفاقات جدیدی برام بیفته.
ولی چرا خبری نیست.
طبق آموزه های استاد تو جلسه اول که گفتن اگر خواسته ای محقق نمیشه بگرد ببین کجای کد ها خطا داره رفتم تو فکر.
زیر دوش گفتم خدایا دقیقا بهم بگو خطای کدهام کجاست.
بخدا قسم به نیم ساعت هم نرسید.
خدا هدایتم کرد به خوندن کامنت خودم. یعنی همین کامنتی که جند روز پیش نوشته بودم.
یعنی دقیقا این بخش:
ولی ازون جا که طبق آموزه هلی دینی ما باید تسلیم حکم خدا میبودیم اگر کسی میگفت میشه خودمون زندگیمونو تغییر بدیم برای منِ مذهبی این بزرگترین کفر بحساب میومد
که یعنی چی ؟ مگه میشه آدم با امر و تصمیم خدا بجنگه؟ این آدم( استاد عباسمنش ) یه کافر یه بی دین یه آدم شیاد و شیطانیه که میخاد آدمها رو بر علیه خدا تحریک کنه.
خدا واسه من رنج خواسته ،بعد یه نفر اومده میگه تو خودت میتونی شرایطتو تغییر بدی.
کفر بزگتر ازین؟
به این جا که رسیدم اون بمبه منفجر شد.
کفرررررر ازین بزرگتر؟؟؟؟؟
ذهن من با خود پدیده خلق مشکل داشت.
یک عمر در عالم مذهب و مذهبی گرایی گفتن آدم باید مطیع خدا باشه.
اگه خدا برات فلان چیزو خواست تو باید سرسپرده باشی
مگه آدم مومن به جنگ خدا میره؟
یعنی آقا در یک کلام ذهن من میگه تو غلط میکنی تو بیخود میکنی که فکر کردی تو خالقی.
خالق خداست و تو هییییچی نیستی.
الان میدونم و با بند بند وجودم دارم میفهمم داره چرت میگه ها ولی باید با منطق برم تو دهنش وگرنه اون برنده اس.
اول به ذهنم گفتم ببین من با توجه به تجارب ام تو این سه سال شک ندارم که شرایط فعلیمو خودم خلق کردم. اما چطور زمانی که داشتم واسه خودم بدبختی و رنج و بیماری و کینه و نفرت خلق میکردم تو صدات در نمیومد؟ حالا که فرقی نکرده .خلق همون خلقه .فقط قبلی منفی بوده حالا مثبت.
خداییش میدونم هیچ منطقی نداره و هیچ توجیحی برام نمیتونه بیاره
چون دیگه دستشو خوندم
اما بهر حال باید ساکتش کنم.
خدا رو شکر راهشو بلدم
باید با استناد به قرآن همونطور که واسه معنویت ثروت دلیل و فکت آوردم اینبار هم با مراجعه به قرآن دلایل محکمی پیدا کنم که من خالق خلق شدم و توسط اهرم رنج و لذت جایگاه این اهرم فعلیو تو ذهنم تغییر بدم.
اصلا فکرشو هم نمیکردم ذهنم منو محکوم کنه به گردنکشی و طغیان در برابر خدا، که چیه فکر کردی دیگه تو خالقییییی؟
تو هیچی نیستی.
خدا بخاد بهت میده نخاد نمیده.
تو هم غلط میکنی فاز خالقی برداری.
خیلیییی خوشحالم.خیلی خیلی خوشحالم
چون فکر میکنم اینهم ازون ترمز اصلیهاست.
ازوناییه که زندگیمو تکون میده.
خداروشکر میکنم که انقدر ساده و سریع و بدون تقلا خواسته امروزمو محقق کرد.
یکیش همین رفع ترمزهای مالیم بود.
یعنی در واقع من این کشفو خلق کردم.
امروز صبح خواستم
و عصر خلقش کردم.
خدایا شکرت
استاد نمیدونم چطور از شما تشکر کنم که همین دو روز رنگ زندگیمو عوض کرده.
من هنوز دوره کشف قوانینو نخریدم و انشالله بعد از اتمام دوره حل مساعل میخام بگیرنش
ولی فهمیدم که تمرکز غوغا میکنه
مثلا یکی از تمرینات من اینه که سر هر ساعت آلارم گوشیمو کوک میکنم و در حد ده دقیقه در مورد اون شرایطی که دوست دارم در مورد اون قضیه خاص اتفاق بیفته مینویسم
یجوری مینویسم که انگار اتفاق افتاده
نه فقط نوشتن الکیها
یه جوری مینویسم انگار دارم اون شرایطو دارم زندگی میکنم یحوری که حالم خوب میشه
یجوری که ناخودآگاه لبخند می نم ناخودآگاه کیف میکنم
ضربان قلبم تند میشه
این یک ساعت یک ساعت تمرین مداوم باعث میشه تو ندان تو فرکانس خواستت بمونی.انگار به افکار منفی اصلا فرصت نمیدی وارد مدار بشه
تمام توجهت میره روی خواستت.
اگه خونه یا دفتر باشم تو اون لحظه که سریع مینویسم
اگر بیرون باشم مهمونی باشم به یه بهونه ای مثلا میرم دستشویی که تمرکز کنم.
خلاصه یه راهی پیدا میکنم
یجوری این تمرین انجام میدم انگار اگه انجام ندم دنیارو از دست دادم
چون من از تمرکز نتیجه گرفتم
واقعا کانون توجه ماست که داره اتفاقاتو رقم میزنه.
بخدا وقتی یه زره پاتو از رو ترمز بر میداری ماشین پرواز میکنه.
فقط کافیه خودتو متعهد کنی به تمرکز رو خواستت.
هی نجواها میاد
تو باید بتونی آرومش کنی
واسش دلیل بیار
میگه تو بی ارزشی تو لیاقت نداری
بگو عیسی در بدو تولد گفت من مایه خیر و برکت جهانیان ام
هنوز تازه متولد شده بوداما
هنوز هیچ کاری نکرده بود گفت من مایه خیر و برکت جهانیان ام
گفت من بنده پاک و خاص خدام
به نجواها بگو من با عیسی فرقی ندارم
آقا خلاصه یجوری دهن اون نجواها رو ببند.
خیلی سریع جواب میده.
بخدا تو همین چند روزه که دارم این تمرین دوباره انجام میدم نتایجش متحیر کرده
دقیقا مثل همون چک لیست میبینم دقیقا خواسته های مالیم که سالهاست تیک نمیخورد داره تیک میخوره
واقعا همه دوستان اینجا حالشون خوبه و دارن این حال خوبو گسترش میدن
و واقعا ما چقدر خوشبختیم که تو همچین فضایی هستیم
بینهایت از شما سپاسگزارم
چیزی که من بتازگی فهمیدم این بوده
البته استاد دو مورد مدار ها میگه ولی انگار تازه دارم درکش میکنم
در واقع انگار یک خدا وجود داره که نقطه مرکز پرگاره.
این نقطه مرکز عشق سعادت سلامتی ثروت احساس خوب رضایت خوشبختی عدل ایمان بهشت زیبایی روابط زیبا فراوانی راستی و درستی صداقت وفای به عهد سهولت و آسانی و هر آنچه که خدا بهش نیکی گفته هستش و هر چه ازین مرکز دور بشی وارد محوطه شیطان میشی.
هر جایی بجز اطراف و نزدیک این مرکز پر شده از تنفر از کمبود بیماری زحر فقر ناامیدی ترس کینه ظلم به خود دروغ بدبختی آتش کفر بی ایمانی جهنم و …
ما در هر لحظه با کانون توجهمون و توسط باورهای غالبمون یا داریم به این نقطه مرکز نزدیک میشیم یا ازش دور میشیم.
وقتی وارد محوطه خدا بشی آسان شدی برای اسانیها
و اگر دور بشی آسون میشی واسه سختیها
چون در محوطه شیطان اصلا به مدار اسانیها دسترسی نداری
من توی جلسه سوم دوره حل مساعل یه سری تحقیقات کردم در مورد همین موضوع
یکی سرچ کلمه الله یحب و الله لا یحب بود. و یکی از سرچ کلمه جناح در قرآن. و بررسی ریشه این کلمات.
چدن این تحقیق خیلییییی طولانیه فقط یه بخشی که شما خاستید رو براتون کپی میکنم:
مورد سیزدهم .
این مورد خیلی خیلی خیلی مهمه.
و اتفاقا کاملا به کسب ثروت و جایگاه کسب ثروت از نگاه خدا اشاره داره. میگه بر شما گناهی نیست که در زمان حج بخواهید با تجارت و داد و ستد مال و ثروت کسب کنید .میگه بعد از اون خدارو به یاد بیارید که شما را هدایت کرد . میگه یادتون نره که خدا با این هدایت و الهامش القائات شیطانو از شما دور کرد و کسب ثروتو براتون تو اولویت گذاشت. این آیه اتفاقاً ارتباط بسیار مستقیم به موضوع ثروت و کسب ثروت داره. در ابتدای این آیه میگه در ایام حج برای رابطه جنسی حتی به همسرانتان نزدیک نشوید ولی در ادامه میگه کسب مال و ثروت در همه حال حتی در ایام حج مستثناست. و هیچ گناهی نیست باز هم احتمالا عده ای تندرو کسب ثروت در ایام حجو بد یا گناه میدونستن و خدا خواسته که این یک موضوعو استثنا کنه و بگه اتفاقاً این یک مورد فرق داره و انسان در همه حال حتی ایام حج باید پول و ثروت براش تو الویت باشه.
دنیا برای لذت انسان خلق شده
سکس جزو بزرگترین لذتهاست
ولی خدا میگه ساختن زندگیت توسط مناسک حج از سکس هم لذت بخش تره.
اما بعد میگه ازین لذت و ازین مساله مهم تر پولدار شدن.
چون تمام لذتها بعد از ثروت اتفاق میفته.
یعنی ثروتمند شدن بزرگترین هدف این دنیا و خداست.
چون آنچه گسترش دنیا رو سرعت میبخشه ثروته.
نکته جالب اینکه تا همینجا اکثر ایات راجع به روابط مرد زن و رابطه جنسی و غیره بود که همه جا هم احتمالاً مردم متعصب اونو گناه می دونستند خدا گفته بود بر شما گناهی نیست . اما در این ایه میگه در ایام حج حتی به همسرانتون برای رابطه جنسی نزدیک نشید .
اما اما اماااااااااا داستان کسب مال و ثروت فرق داره. این یکیو باید با داد و ستد و تجارت کسب کنییییی. یعنی انگار کسب ثروت برای خدا هم خط قرمزه که در همه حال بایددددددد پول در بیاری.
من زمان زیادی رو این آیه فکر کردم.و البته در موردش با خواهرم کلی حرف زدیم و به یک درک مشترک رسیدیم. حالا مسئله مهمتر چی بود؟؟؟
اینکه درک کردیم خدا انگار داره اولویت بندی میکنه.
که در هر زمانی به جای اینکه به مسائل بی اهمیت بپردازی .به مسائل مهم تر بپرداز .و اونو تو اولویت قرار بده و تمرکزتو رو اون مساله بزار
چرا خدا میگه در ایام حج به زنانتون هم نزدیک نشوید؟؟؟؟؟ منظورش اینه که در زمان حج به کارهای مهمتر بپرداز .وقت واسه عشق بازی با همسرت زیاده.
اما الان که در حج هستی بجای پرداختن به اون مساله تمرکزتو بزار روی مناسک حج.
یعنی در مقایسه بین مناسک حج و عشق بازی با همسر ،میگه کار مهم تر پرداختن به مناسک حجه.
اما در ادامه همین آیه میگه اما در مورد کسب ثروت قضیه فرق داره ودر ایام حج هم نباید از کسب و کار و تجارت و کسب ثروت فاصله بگیری. داره فریاد میزنه میگه بین مناسک حج و کسب مال و ثروت اونی که مهمتره ثروته، کار مهمتره کسب مال و ثروت مهمتره حتییییییی از حج هم مهمتره.
یعنی کاملاً داره اولویت بندی میکنه. انگار کسب پول و ثروت برای خدا حتی از پرداختن به مناسک حج هم مهمتره.
در واقع انگار کاری مهم تر از این در دنیا وجود نداره.
چیزی که خواهرم بهش اشاره کرد و ذهن منو راجع به مناسک حج باز کرد این بود که به این آیه که فکر میکردم برام سوال بود در این دنیای فرکانسی انجام یسری اعمال و رفتارهای فیزیکی که دقیقا حکم انجام یک سری آیین و سمبل ، بدون هیچگونه تفکر و تمرکز و توجهی بر اصل داره اتفاق میفته ، چه سودی برای انسان داره که صحبت با خواهرم کاملا گره ذهنمو باز کرد. حالا مناسک حج چیه؟
شاید مردم زمان پیامبر برای رشد برای همفکری برای ارتقا و بهبود و اصلاح ایراداتشون شاید برای درس گرفتن از بقیه یا برای انتقال اگاهیهاشون در زمانی معین دور هم جمع میشدن و چون اینترنت وجود نداشته رودر رو از حل مساعلشون و از درکشون از جهان هستی یا هر چیز دیگه ای حرف میزدن .اما این مناسک برای اون زمان بوده.
که خدا میگه وقتی تو همچین فضای با ارزشی هستی این چند روزو بیخیال سکس باش.
به این موضوع مهم بپرداز که زندگیتو تغییر میده.از لحظه به لحظش استفاده کن. این زمان با ارزشو هدر نده.
حالا واسه من که در این عصر و زمان زندگی میکنم مناسک حج چیه؟
آیا انجام همون حرکات نمایشی و سمبلیک بدون هیچ تاثیری که بخام صرفا دور یه خانه سنگی بچرخم؟
ایا این چرخیدن چیزی بجز وقت هدر دادنه؟ چیزی بجز گمراهیه؟ چیزی بجز یک کار بیهوده است ؟
حالا حج تو چیه حمید؟
حج من وقت گذاشتن تو سایت استاده
حج من رسیدن به درک جهان هستی و شناخت خودم و خدای واقعی از طریق مطالب این سایته
حج من کار کردن روی دوره هاست
حج من تمرکز روی اصل و پرهیز از فرعیات
حج من انجام تمرینات دوره هاست
حج من دریافت آگاهیهای استاد با توجه و تمرکز بیشتره
حج من شناخت قوانین کیهانی و ساختن یک زندگی زیباست
حج من یافتن علم ثروته.
حج من یافتن قانون سلامتیه
حج من ساختن عزت نفسمه.
خدارو شکر که حالا مناسک حج برام معنی پیدا کرد.
و بابت این درک از خواهرم سپاسگزارم.
حالا برگردیم به آیه ، خدا گفت در مقایسه بین رابطه جنسی و حج ، اونی که اهمیت داره حجه.
اما در مقایسه بین حج و کسب ثروت، اونی که اهمیت داره کسب ثروته.
پس ما فهمیدیم که کسب ثروت اولویت اش برای خود خدا هم در بالاترین نقطه ممکنه. یعنی بالاتر از حج.
این بخشی از تمرین اهرم رنج و لذت منه که هر روز میخونم
البته این یک آیتم اش بود.
کلا در تمام قران به شکل عجیبی تمرکز خدا رو ثروته.
الان باد یه مورد دیگه هم افتادم که براتون کپی میکنم :
مورد بیستم.
در مورد انجام معامله است که اگر پولی از کسی قرض گرفتید حتما شاهد داشته باشید اما اگر معامله نقدی بود و شاهد وجود نداشت بر شما گناهی نیست.
باز این موضوع مسئله بسیار مهم تری داره .
به نظرم باز هم گناه رو بهتر میشه معنا کرد در واقع خدا اون کاری که به نفع خودمونه میگه انجام بدید اصلاً مسئله مذهب و شرع نیست.
باز میگه اگه میخوای متضرر نشی شاهد داشته باش. مثلا این مسئله چه فرقی به حال خدا داره که اگر انجامش ندی از نگاه مذهب گناهکار باشیم و در آتش دوزخ بسوزیم؟؟؟؟؟؟ خدا میگه به نفعته واسه اینکه پولتو از دست ندی و متضرر نشی شاهد داشته باشی.
که بعداً مورد سواستفاده قرار نگیری.
یعنی باز داره نشون میده که ثروت چقدر مهمه و کاری که باعث ضرر بشه و بتونه پول تو رو کم کنه به ضرر خودته یعنی با نگاه سنتی گناهه. اینکارو انجام نده.
این آیه هم نشون میده ثروت بسیار ارزشمنده و خواسته جلو ضرر و زیان رو بگیره.
اصولا هر گونه ثروت و افزایش ثروتی برای خداوند مهم و ارزشمند و مقدسه و هر گونه ضرر مالی و فقر و یا از دست دادن مالی برای خدا ناخوشایند و نادرسته.
آنقدر ناخوشایند که بهش میگه گناه.
گفتم که کلا بر عکس حرفهای مذهب خدا به شکل عجیبی تمرکز و توجهش رو ثروت و گسترش ثروته.
واقعا برام سوال شده.
که این ثروت چیه که خدا انقدر روش زوم کرده و دقیقا شیطان هم اونور روش تمرکز داره
سلام به استاد عزیزم و همچنین خانم شایسته مهربون.
شاید در گذشته یعنی دقیقا تا قبل از آشنایی با شما استاد عزیز من دقیقا جزو گروه اولی بودم که مثال زدید.
من به دلیل باورهای شدید مذهبی و درک نادرست حدا خودمو یه برگی در باد میدیدم که طبق گفته های مذهبیون خدا واسه یه عده خواسته و واسه یه عده نخواسته بنابراین من با توجه به شرایطم یقینا خودمو جزو اون دسته ای میدیدم که خدا براشون نخواسته.
و از طرفی باز بخاطر باورهای مذهبی این فقر و بدبختی و مصیبت و بیماری و رنجو برای خودم یه آپشن بحساب میآوردم که حمید تو دیگه جزو مقربین درگاهی که خدا انقدر خاص و ویژه داری بهت رنج و بدبختی میده .
از یه جایی به بعد خودم آگاهانه واسه خودم رنج و فلاکت و فقرو درخواست میکردم.
و هر روز هم در مذهب بیشتر از قبل غرق میشدم.
بعد از آشنایی با آموزه های شما دیگه انگار به یک نقطه عطف رسیده بودم
دیگه واقعا کم آورده بودم دیگه خسته بودم از تحمل این هنه رنج دیگه داشتم له میشدم.
سه سال پیش من یک مورد اکازیون در زمینه تمام بدبختیها بودم.
از نظر وضعیت عاطفی و روابط ، تو یه زندگی 5 ساله متاهلی بودم که یک جهنم تمام عیار بود.
از نظر وضعیت سلامتی و جسمی حدود 15 سال بیماری دیابت داشتم که دیگه این آخریا هزاااار تا درد و بیماری جدید هم بهش اضافه شده بود.
از نظر وضعیت مالی داغون داغون بودم و هییییچی تو زندگیم نداشتم
از نظر روابطم با بقیه تقریبا به خاطر تمام مساعل و مشکلات تقریبا از جامعه گریز شده بودم و بدلیل حجم بالای عقده ها و حسرت ها و کمبودهایی که توی وجودم داشتم از آدمها فرار میکردم که بیشتر ازین له نشم و یجورایی با هیچکس در صلح نبودم
از نظر وضعیت تعصبات مذهبی تا بحال توی عمرم کسیو ندیدم که به اندازه من در باتلاق تعصبات فرو رفته باشه.
خلاصه اینکه کلا یه پکیج کامل از بلاها و مصیبتها و بدبختیها بودم.
لحظه ای نبود که آرزوی مرگ نکنم.
چون واقعا هیچ دلیلی واسه این مشکلات پیدا نمیکردم.میگفتم خدا خواسته دیگه کاریش نمیشه کرد.ولی چون دیگه توان مواجه شدن با اون حجم از مشکلو نداشتم میگفتم خدایا دمت گرم که انقدر بدبختم کردی ولی واقعا دیگه کشش ندارم مردمو برسون تا یه نفسی بکشم دیگه جون ندارم دیگه طاقت ندارم.
تا این که یه روز بعد از کلی کش مکش حاضر شدم به یکی از فایلهای استاد گوش بدم.
همسر سابقم بیشتر از چهار سال تلاش میکرد که منو با استاد آشنا کنه.
ولی ازون جا که طبق آموزه هلی دینی ما باید تسلیم حکم خدا میبودیم اگر کسی میگفت میشه خودمون زندگیمونو تغییر بدیم برای منِ مذهبی این بزرگترین کفر بحساب میومد
که یعنی چی ؟ مگه میشه آدم با امر و تصمیم خدا بجنگه؟ این آدم( استاد عباسمنش ) یه کافر یه بی دین یه آدم شیاد و شیطانیه که میخاد آدمها رو بر علیه خدا تحریک کنه.
خدا واسه من رنج خواسته ،بعد یه نفر اومده میگه تو خودت میتونی شرایطتو تغییر بدی.
کفر بزگتر ازین؟
خلاصه اینکه با همین ذهنیت چهار سال من شنا رو یه کافر یه آدم فاسد کلاهبردار میدیم استاد جان
که قصد داره با این چرندیات جیب مردمو حالی کنه و ادمهارو از خدا دور گنه.
6مین جا بابت این جهل و این همه حرفهای نادرستی وه به شما نسبت دادم با تمام وجود عذر میخام.
آدمی که درگیر تعصب بشه عقلش رو به زوال میره.
و من هم در واقع ته ته ته تعصب بودم.
خلاصه اینکه با شما آشنا شدم و زندگیم زیر و رو شد.
اول از همه بزرگترین رنجی که درگیرش بودم یعنی زندگی با همسر سابقم بود که بسرعت برق و باد تغییر کرد.
یعنی من شبانه روز یا داشتم فایلهای شما رو گوش میدادم یا داشتم تو عقل کل تمام صفحات مربوط به روابطو میخوندم.
و فکر میکنم در کمتر از سه ماه مم یه آدم دیگه شدم.
منی که انقدر ضعیف و وابسته و عاشق پیشه بودم.
منی که با وجود اون زندگی جهنمی حتی اگه دو روز همسرمون نمیدیدم در فراقش اشک میریختم به جایی رسیدم که تصمیم به جدایی گرفتم.
و استاد بخدا نمیدونید با چه سرعت و چه سهولتی رکورد سریعترین و آسون ترین طلاق رو ثبت کردیم.
همه چیز بشکل معجزه آسایی رقم خورد.
این اولین تجربه من از نتیجه گرفتن از قوانین بدون تغییر خدا بود
و من بعد از نزدیک پنج سال تنش به آرامش رسیدم.
روزهای آخر قبل از جدایی همسر سابقم بهم گفت ترسناک شدی حمید. چطوری انقدر تغییر کردی؟ میگفت کاش با استاد اشنات نمیکردم.همونجا تو دلم گفتم این حرفت که میگی کاش با استاد اشنات نمیکردم یعنی اینکه هیچی از قانون نفهمیدی و فقط ده ساله داری بدون هیچ توجهی به فایلهای استاد گوش میدی.
استاد من از همون روز اول به آنچه شما گفتید عنل کردم.نمیگم شک و تردید نداشتم ولی واقعا وقتی یقین پیدا میکردم این حرف درسته با دقت صد در صد عمل میکردم.
بعد از جدایی بشدت روی اعتماد بنفس کار میکردم.
باز به دلایل مذهبی من تا سن سی سالگی یعنی تا قبل از ازدواج با هیچ دختری رابطه نداشتم.
یعنی تو ذهن من این بزرگترین گناه ممکن بود.
با این که وضع مالی پدرم بشدت خوب بود و خانواده سرشناسی بحساب میومدیم و دخترها تو دانشگاه یا هر جایی آرزوشون بود با من باشن ولی من بخاطر خدا و از دست ندادن خدا تمام لذتهای خدارو بر خودم حرام کرده بودم.
اما الان که فهمیده بودم داستان یه چیز دیگست من گفتم باید یه رابطه جدیدو تجربه کنم.
کلیییییی قرانو زیر و رو کردم کلی فایلهای شما رو زیر و رو کردم تا به این نتیجه رسیدم که من در مورد بحث روابط اشتباه میکردم و کلا حرف خدا کلا یه چیز دیگست. و فقط داره از رضایت دو طرفه میگه. اون همه چرندیات درمورد گناه و زنا و … همش توهماتی بیش نبوده.
بنابراین تصمیم گرفتم یه رابطه از جنس دوستی تجربه کنم
شاید نزدیک به یک ماه یا کمی بیشتر باز به طور تمرکزی و شبانه روزی رو این قضیه کار کردم
منی که تا قبل از آشنایی با شما خودمو زشت ترین بیمصرف ترین داغون ترین و بدردنخورتربن آدم دنیا میدیم تو تنهایی عاشق خودم شده بودم و هر روز نشانه های این عشق درونی به خودمو از دوست و آشنا و خانواده و غریبه و … دریافت میکردم و میگفتم حمیددد داره جواب میده.
ببین فلانی چی بهت گفت ببین چه حرفی در موردت زد.
و به شکل معجزه آسایی وازر یک رابطه بهشتی با یه فرشته زیبا شدم.
استاد باورتون نمیشه یه چیزی شبیه به چک لیست درست کرده بودم در مورد کسی که دوست دارم وارد زندگیم بشه.
از جزئی ترین ویژگیهای اخلاقی و ظاهری و …. هم نگذشته بودم و زمانی که این رابطه شکل گرفت دیدم تمام اون چک لیست باز هم با دقت صد در صد تیک خورده.
و باز ایمانم به قوانین بیشتر شد.
مساله بعدی که برام اهمیت ویژه ای داشت سلامتی و ثروت بود.
چون الان دیگه نه تنها از یک رابطه جهنمی بیرون اومده بودم بلکه با سر افتاده بودم وسط بهشت با یک فرشته زیبای تمام عیار.
پس حالا نوبت سلامتی و ثروت بود.
من حدود دو سال پیش دوره ثروت یک رو خریدم
باز هم میتونم بگم واقعا با دقت صددرصد به گفته های استاد عنل میکردم اما هر روز شرایطم بدتر از قبل میشدم واقعا دیگه نمیدونستم دلیل این اتفاقات چیه.
واقعا مطلبی تو جلسات دوره ثروت نبود که استاد بگه و من بهش عمل نکنم.
ولی نتیجه چی؟ هیچییی. تازه اوضاع سخت تر هم شده بود
واقعا دیگه خسته شده بودن و 6یچ امیدی به تغییر شرایط نداشتم
دقیقا یکسال و سه ماه پیش بود که من بشکل بسیار جدی میخاستم سلامتی بدست بیارم.و واقعا هم هیچ ایده ای نداشتم .آخه تمام دنیا میگفت دیابت که درمان نداره.
ولی من حدود سه ماه شکر گزاری کردم.بخاطر تک تک سلولهای بدنم واسه جز به جز بدنم شکرگزاری کردم و یه مدت کوتاه گذشت و استاد خبر از دوره سلامتی داد و دقیقا توش اشاره کرد به موضوع دیابت.
و من پارسال دقیقا در 17 خرداد زندگی به این سلک رو شروع کردم و فقط در نه روز یک بیماری هجده ساله از ریشه از بین رفت. و الان بعد هز یکسال من در بهترین شرایط جسمی هستم.
خدارو شکر.
اما همچنان مساعل مالی وخیمتر میشد.
به شکلی که تو همین یکسال بااااااارعا پیش میومد من حتی توانایی خرید مواد غذایی برای اجرای زندگی به سبک قانون سلامتیه نداشتم.
یعنی واقعا پول خرید غذا رو هم دیگه نداشتم.
و هر روز بدهکار تر میشدم.
تمام خواستم این بود که خدایا من تمام زندگیم تو تمام ابعاد زیر و رو شده پس چرا پول وارد زندگیم نمیشه.
باید چیکار کنم؟
صبح تا شب هم داشتم رو خودم کار میکردم باز هم با دقت صد در صد به آنچه استاد میگفت عنل میکردم اما دریغ از ذره ای تغییر
دیگه واقعا خسته شده بودم
که باز خدا یک دروازه جدید گشود
به لطف اسناد دوره شیوه حل مساعد بروز رسانی شد.
و بسرعت نشانه ها اومد گه باید این دوره رو بخرم.
و در حل تمرین جلسه دوم من ریشه تمام ناکامیهای مالیمو درک کردم.
خدا. ریشه تمام بدبختیهام خدا بود
یک خدای اشتباه که مذهب برام ساخته بود.
خدایی که از پول بدش میاد. خدایی که باید بین پول و اون یکیو انتخاب کنی.
ازون جایی که تمام عمر خدا برام تو بالاترین اولویت بود و تمام زندگیمو بخاطر این خدا از دست داده بودم یعتی از تمام لذتهای دنیا گذشته بودم تا بخدا برسم الان برام غیر ممکن بود که بین خدا و ثروت یکی انتخاب کنم.
ولی خدارو شکر دوره حل مساعل منو هدایت کرد به قرآن.
به خودن قرآنی که سه سال استاد گفت و من همین یک مورد عمل نکردم.چون میترسیدم.
میترسیدم قرآن چیزی بگه که دوست ندارم بشنوم.
بنابراین من بجای حل مساله داشتم ازش فرار میکردم.
شروع کردم به خوندن قرآن.و هر چی بیشتر جلو رفتم فهمیدم مذهب چه دروغ بزرگی به ما گفته بود. و این خدا بزرگترین اولویتش ثروته.
فهمیدم اصلا قرار نبست بین خدا و ثروت بکیو انتخاب کنم. اصلا خدا و ثروت یکی هستند.
البته اینها رو فهمیدم ولی هنوز دارم با تمرین جلسه سوم هر روز سعی میکنم این بادرهارو برای ذهنم منطقی کنم.
ولی خیلی خوشحالم که بالاخره دلیل تمام اتفاقات زندگیمو ار این دوره شناختم
دلیل تمام سعی ها و تلاشها و نتیجه نگرفتنها.
دلیل تمام ناکامیها.
اگر بخام مثال بزنم از دوستان و اطرافیانم باید بگم تقریبا نود و نه درصد آدمهایی که میشناسم حتی با وجود باورهای بسیار اشتباه راجع به پول و ثروت و کلا مادیات .اما جون ترمزی به اسم مذهب نداشتن تقریبا به سادگی تمام شرایط مناسب برای یک زندگی نسبتا مرفه رو دارن
خونه خوب ماشینهای خوب کسب و کارهای پر رونق و …
تنها دلیلی که میتونم ببینم همین ترمز بزرگه.
شاید به دلایلی هر کدومشون با یه سری مساعل و مشکلات مختلفی برمیخورند اما اون مساعل به دلیل باورهای اشتباهشونه اما به طور کلی همشون شرایط مالی بسیار خوبی دارن .
به جرات میتونم بگم این دوستان و اطافیان جتی یک هزارم من هم تلاشی نکردند ولی بواسطه افکار و باورهای غالب در خانواده شون براحتی به شرایط فعلیشون رسیدن.
در جواب سوال سوم هم بشکل کاملا خاص و ویژه به ترمزی به اسم باورهای مذهبی رسیدم.
که با وجود این همه تلاش دوساله این چرخهای زنگ زده یک سانتیمتر هم جلو نرفت
چون یک اهرم پر قدرت به اسم دوری از خدا بواسطه ثروتمند شدن توی ذهنم وجود داشت.
الانم نمتونم بگم وجود نداره ولی حداقل دلیلشو فهمیدم و باز هم شبانه روزی دارم روش کار میکنم.
چون تو مساعلی که ترمزی وجود نداشته یا حداقل اون ترمز انقدر بزرگ نبوده یا به سرعت اون نتیجه حاصل شده یا بعد از درک ترمز تونستم بسرعت ترمزی برطرف کنم.
اما در مورد مساله ثروت چون در ظاهر من تغییر کرده بودم فکر نمیکردم هنوز این ترمز در وجود من انقدر محکم حضور داشته باشه.
چون ظاهر زندگیم دیگه ظاهر یک زندگی مذهبی نبود فکر میکردم همه چیز درست شده ولی در واقع هیچ تغییری در این زمینه نکرده بود.
خدارو شکر میکنم که به این مرحله از شناخت رسیدم
استاد عزیز این فایل واقعا ارزشمند بود.
و باز بیاد ما آورد که زمانی که ترمزی نبوده بشکل معجزه آسایی نتایج رقم خورده
پس تنها کار ما تو زندگی همین شناخت ترمزها و تلاش در جهت رفع اونهاست.
بینهایت از شما ممنونم استاد عزیزم
سلام به استاد عزیز و خانم شایسته بینظیر و تمام دوستان دوست داشتنی.
این فایل انقدر پر از در و گوهر بود که از لحظه ای که آوند همینجوری داره ترمز هارو واسم نمایان میکنه.
واسه همین دوست داشتم بیام و دوباره بنویسم که تو همین دو سه روز چه درهایی برام باز شده.درهایی از آگاهی.
اینجاست که معنی تمرینهای دوره حل مساعلو بیشتر فهمیدم. اینجاست که بیشتر فهمیدم تا قدم اولو بر نداری قدمهای بعدی بهت گفته نمیشه.
قبلا میگفتم ای باباااااا این خدا هم داره اذیت میکنه ها.
بابا همون اول بگو داستان جیه دیگه .چرا انقدر کشش میدی.چرا انقدر ناااز داری خداااا جان.
وای غافل ازینکه اولا اینکه تا قدم اولو برندارید قدمهای بعدی بهت گفته نمیشه دوما اگه گفته بشه هم تو نمیفهمی.
مثال خودمو میزنم تا بهتر متوحه بشید.
من حدود یک ماهه که فهمیدم دلیل ناکامیهای مالیم چیه.
و با اهرم رنج و لذتی که در جلسه سه دوره حل مساعل درست کردم دارم سعی میکنم این اهرمو در جای مناسب قرار بدم تا شرایط خواسته برام رقم بخوره و نه ناخواسته.
آیا این به این معناست که من همین یه مشکلو دارم و اگر همین یه باور اشتباه در مورد خدا و ثروتو برطرف کنم همه چی حل میشه و یه کوهی از ثروت وارو زندگیم میشه؟
نهههههه. این یک توهمه.
چرا؟
چون درسته که ریشه این مساله بوده اما تنها همین نبوده.
درسته که لازم بوده ولی کافی نبوده.
بزارید بیشتر بازش کنم:
من تو همین چند روز فهمیدم که اگر من قدم اولو برنمیداشتم اگر سعی نمیکردم به این ریشه در خاک ، آب مناسب برسونم اصلا متوجه نمیشدم که تنه درخت هم کرمو شده.
اگر من شلنگ ابو به شیر وصل نکنم و آب در شلنگ به جریان نیفته من متوجه سوراخهای ریزی که در طول شلنگ بوجود اومده نمیشدم.
درسته که تا الان کلا این شلنگ از منبع اصلی یعنی شیر آب قطع بوده اما این به این معنا نیست که دیگه هیچ سوراخی و هیچ نشتی تو شلنگ وجود نداره.
این شلنگ سالهای ساله زیر آفتاب پوسیده و هر کی اومده یه پایی روش گذاشته و یه لگدی بهش زده
با ماشین هم از ردش رد شدن لهش کردن.اما فقط دیده نمیشدن.
ما فکر میکردیم شلنگ سالمه و کافیه به شیر وصلش کنیم
حالا اوکی وصلش کردیم ولی این یعنی اوضاع خوب شد دیگه ؟ نه.
چرا این مثال زدم
چون من تا قدم اولو بر نمیذاشتم تا اون باور اصلیه اون ترمز اصلیه که خدای اشتباهی بود رو نمیفهمیدم اصلا پول تو این شلنگ جریان پیدا نمیکرد که متوجه سوراخهای بشم.
سالهای سال این شلنگ زندگی من از پول خالی بوده ولی چون سوراخها دیده نمیشدن من فکر میکردم فقط یه مشکل وجود داره اونهموقطعی شلنگ از شیر ابه.
حالا قدم اولو برداشتم
پول تو همین یک ماهه هییییی داره میاد سمتم. عددهای خوبی هم میاد.
عدد های کاملا قابل توجه.ولی سختتتتت میاد.جون میکنه تا بیاد زله ات میکنه تا بیاد
حالا قدم های بعدی بهم گفته شد.
تو همین فایل که از خودم سوال پرسیدم هی گفته شد.هی گفته شد
دلایلش هم در ظاهر خیلی مسخره بود ها ولی بالاخره بود
مثل اینه که بگی این سوراخ ریلیز رو شلنگ آب خیلی کوچیک و مسخرستها ولی بهر حال سوراخه
یه سوراخ اینجاست یه سوراخ دورتر اونورتر .
نگاه که میکنی میبینی چهل تا سوراخه ریلیز و مسخره اس.
ولی سوراخه و آب داره هدر میره.
اکه شلنگ ابو به شیر وصل نمیکردم هیچ وقت نمیفهمیدمشون.
مثلا چون عملا پولی در زندگیم تو این چند ساله جریان نداشت من باخودم میگفتم دمت گرم حمید همه نشتی ها رو گرفتی همه باورهاتو درست کردی. چون پولی نبود.
چون عملا این پوله بزور کفاف زندگیمو میداد.
دیگه عددی نبود که بخام بهش فکر کنم.
الان که داره میاد هیییی این ترمز ها یکی یکی خودشونو نشون میدن.
میگم شاید خیلی مسخره هستندها ولی هستند.
ولی چون تا الان پولی نبوده فقط دیده نمیشدن.
مثلا.
یه باور مزخرفی وجود داره که کار هر چی سخت تر باشه پولش حلال تره
اینو آقای علی خوشدل عزیز که نوشته بودن من درکش کردم.
مثلا من با خودم میگفتم من که این باور درستش کردم.
چرا؟ چون عملا خودم داشتم به سخخخخخخخختی پول در میآوردم و میگفتم اوکی پس حلاله دیگه
اما الان که داره بوی پول یکم آسونتر از قبل به مشامم میخوره این ترمزها یکی یکی خودشونو نشون میدن.
حالا نگاه خدا و قانون چیه؟
میگه هر کاری سخت پیش میرفت یعنی اشتباهه یعنی داری تو تیم شیطان بازی میکنی که کارت سخت پیش میره.
یا مثلا نکنه اگه من به فلان درآمد برسم اگه فلان چیزو بخرم فلانی دلش بسوزه که جرا من دارم و اون نداره.چرا من این مشکلم حل شده و اون نشده.
این ترمز به قول خدا از طرف شیطان خیلی هم مزین شده و در یک ظاهر قشنگ به اسم دگر دوستی و هم نوع دوستی و این چرندیات پنهان شده ها. ولی اگه عملا من قدم اولو برنمیداشتم چون پولی نبود موقعیتی نبود دراند خاصی نبود تا قبل ازین اصلا خودشو نشون نمیداد.
الان که یه کم آسونتر داره پوله میاد میگه نکنه مثلا این خواستتو بدست بیاری فلانی که هنوز مشکل داره دلش بشکنه
در صورتی که این از درک نادرست ما از قوانین سرچشمه گرفته.
مگه من جلوی رشد یا موفقیت یا درامد بیشتر فلانی گرفتم؟
آخه قبلا باز تو مذهب به ما گفته بودن کاخی ساخته نمیشه مگه اینکه هزار تا کوخ ( خانه های بسیار ضعیف افراد مستمند ) خراب بشه.
الان هم این نگرانی این ارمزه میاد که نکنه مثلا تو حالا به یه طریقی باعث شدی اون به خواسته هاش نرسه.
یه مثال واضحش همین الان خواهر بزرگه خودمه.
خواهر من داره با چشم خودش میبینه من بعد هجده سال دیابت خوب شده تمام بیناریهام محو شده اندامم تغییر کرده ولی اون که دیابت داره همون نگاه سابقه داره.
میگه ارثیه میگه استرسی و …
شما فکر کن یه صدم درصد خواسته باشه فکر کنه که مثل من عمل کنههرگزززز.
حالا ایا سلامتی من به بیماری اون لطمه زده؟
آیا اگه من سالم شدم جلوی سلامتی اونو گرفتم.
مثلا سلامتی یه دونه بوده من شانسی دویدم بر داشتم دیگه به اون نرسیده.
نه اقااا
این حرفا چیه
خودش نمیخاد
صبح تا شبم دنبال دارو و دکتر و انرژی درمانی و داروی امام صادق ( خخخخخ ) و فلان و بیساره
اگه خودش نمیخاد مگه من مقصرم؟
در زمینه ثروت هم همینه.
تازه الگوهای قرآن در خدا واقعا چشم آدمو باز میکنه.
مگه نوح دلش واسه بچش سوخت؟
مگه گفت نه خدایا چون بچم داره نابود میشه منم میخام نابود بشم ؟
تازه اکه میگفت چی میشد؟ مثلا فکر کردیم خدا مثل فیلم هندیا میگفت نههههه لطفا اینکارو نکن نووووح.
نه آقا خدا میگفت برو عزیزم برو تو هم نابود شو چون لایق همون نابودی هستی.
میگفت برو که لیاقتت همونیه که خودت میخای.
یا مگه لوط گفت نهههه خدایا پس همسرم چی ؟ لوط گفت آقا این راه درسته دوست داری با من همراه شو دوست نداری خداحافظ
یا مگه ابراهیم بخاطر پدر یا عموش از راهش دست کشید.
گفت بمون بابا جان تو همین فضای کفر بمون.
من قبلا فکر میکردم کفر یه پدیده مذهبیه.
نه اصلا اینطور نیست
اگه بیپولی یعنی کافری.
ریشه کفر یعنی پوشاندن حقیقت.
خدا بوضوح داره میگه فقر یعنی خواری و زبونی. میگه اگر ثروت نداری بخاطر اینه که از من دوری میگه اگه معیشتت سخت میگزره بخاطر اینکه از من دوری.
حالا یه عده به ما گفتن فقر تو رو بخدا نزدیک میکنه..این یعنی پوشاندن حقیقت دیگه.
این یعنی خود خود کفر.
حالا من تو کفر بمونم چون فلانی نمیخاد تغییر کنه؟
خوب نکنه.ظاخرش شاید خیلی سنگ دلانه باشه. ولی این نگاه عوام.
میخاد خوششون بیاد میخاد خوششون نیاد.
من سلامتیمو به لطف خدا بدست آوردم. خواهرم میخاد خوشش بیلد میخاد نیاد.بخدا حتی یکککک بار بهش نگفتم بیا به روش من عمل کن.
دوسش دارم ولی وقتی خودش خودشو دوست نداره به من چه.
یا مثلا یه ترمز دیگه اینکه فکر میکردم اینکه آدم سخخخت به خواسته هاش برسه این خیلی مقدسه و نشون دهنده میزان اعتماد و توکل منه.
در صورتی که باز هم این یه تفکر شیطانیه.
خدا داره میگه من سریع الجوابم
اگه سریع جواب نمیگیری یه ترمزی هست، یه کد شیطانی اون وسطا داره کارو خراب میکنه.
تازه خیلی هم باز ظاهرش فریبنده و قشنگه چون همه میگن آدم تو سختیها باید توکلشو حفظ کنه وگرنه تو اسانیها که هنه بلدن.
بله درسته آدم باید تو هنه حال توکل و اعتماد داشته باشه اما این فرق میکنه با اینکه من آگاهانه سختی بخام که توکل ارزش مند جلوه داده بشه.
میخام هزاااار سال سیاه نشه.
مگه من 38 سال خودمو بواسطه افکار مذهبی از همه لذتها و نعمتها و ثروتها محروم کردم بهم مدال افتخار دادن؟
نه آقا مدالها باشه واسه همونایی که سختی دوست دارن.
من دیگه فهمیدن در این دنیایی که اصل و اساس بر آسان شدن برای اسانیها بنا شده حماقت محضه که من سختی بخام.
اگه دارم آسان میشم برای سختیها باز یعنی دارم تو تیم شیطان بازی میکنم.
اینها ترمزهای بود که تک این چند روز دوباره فهمیدم.
قبلا فهمیده بودم ها ولی چون آبی تو شلنگ نبود فکر میکردم سوراخی هم نیست
قدم اولو برداشتم قدمهای بعدی بهم گفته شد.
خدایا شکرت
سلام دوباره به همه عزیزان دل.
یه کشف جدید در زمینه ترمزهای اساسی در وجود خودم پیدا کردم .
البته تو این چند روز چندین ترمز دیگه هم پیدا کردم که البته توضیحاتشو دادم.
اما این یکی مثل بمب تو وجودم صدا کرد.
تو سوال جلسه دوم دوره حل مساعل در کنار اون ترمز اصلی که پیدا کردم موضوعی بود که کمی ذهنمو مشغول میکرد ولی چون تو اون روزها و اون لحظه ها برام اهمیت کمتری داشت سعی کردم خیلی بهش نپردازم.
به لطف خدا چند روزه که دوره کشف قوانینو گرفتم و امروز روز دومی بود که تمرین جلسه اولو انجام دادم.
دیروز هنه جیز خیلی عالی و راضی کننده بود البته مساعل کوچک و نشانه های کوچکی هم اومد.
امروز هم تقریبا هنه جیز مثل دیروز بود
من حدود دویست و پنجاه روزه که هر روز توی گوشیم صبح شکرگزاری میکردم و خواسته های روزمو مینوشتم و کم و بیش تیک میخورد.
اما در زمینه مساعل مالی خب خیلی به ندرت تیک میخورد.
امروز و دیروز هم دقیقا همین اتفاق افتاد.
اما انصافا این تمرین غوغا میکنه.
یعنی من اتفاقاتیو تو همین دو روز تجربه کردم که انصافا تو تمام اون دویست و پنجاه روز تجربه نکرده بودم.
یعتی شدت و شفافیت اتفاقاتی که خلق میکردم انقدر متفاوت و ملموس بود که اصلا راهی برای کتمان باقی نمیذاشت.
دیشب از خدا خواستم که بهم خیلی شفاف بگو ترمزم چیه که خواسته های مالیم رخ نداد.
البته باید بگم همون دیشب هم حجم زیادی از آگاهی ها برام اومد آنقدری که شگفت زده شدم.
و در کامنتهایی که بهشون هدایت شدم به طرز عجیبی هنه به خلق اشاره کرده بودن.
دقیقا موضوعی که جلسه اول راجع بهش صحبت میشه.
اما من خیلی عمق مطلبو نگرفتم.
تا امروز
اما امروز نزدیکای عصر یکم دلم گرفت.
گفتم خدایا من فکر میکردم اون ترمز اصلیرو شناسایی کردم و بالاخره باید اتفاقات جدیدی برام بیفته.
ولی چرا خبری نیست.
طبق آموزه های استاد تو جلسه اول که گفتن اگر خواسته ای محقق نمیشه بگرد ببین کجای کد ها خطا داره رفتم تو فکر.
زیر دوش گفتم خدایا دقیقا بهم بگو خطای کدهام کجاست.
بخدا قسم به نیم ساعت هم نرسید.
خدا هدایتم کرد به خوندن کامنت خودم. یعنی همین کامنتی که جند روز پیش نوشته بودم.
یعنی دقیقا این بخش:
ولی ازون جا که طبق آموزه هلی دینی ما باید تسلیم حکم خدا میبودیم اگر کسی میگفت میشه خودمون زندگیمونو تغییر بدیم برای منِ مذهبی این بزرگترین کفر بحساب میومد
که یعنی چی ؟ مگه میشه آدم با امر و تصمیم خدا بجنگه؟ این آدم( استاد عباسمنش ) یه کافر یه بی دین یه آدم شیاد و شیطانیه که میخاد آدمها رو بر علیه خدا تحریک کنه.
خدا واسه من رنج خواسته ،بعد یه نفر اومده میگه تو خودت میتونی شرایطتو تغییر بدی.
کفر بزگتر ازین؟
به این جا که رسیدم اون بمبه منفجر شد.
کفرررررر ازین بزرگتر؟؟؟؟؟
ذهن من با خود پدیده خلق مشکل داشت.
یک عمر در عالم مذهب و مذهبی گرایی گفتن آدم باید مطیع خدا باشه.
اگه خدا برات فلان چیزو خواست تو باید سرسپرده باشی
مگه آدم مومن به جنگ خدا میره؟
یعنی آقا در یک کلام ذهن من میگه تو غلط میکنی تو بیخود میکنی که فکر کردی تو خالقی.
خالق خداست و تو هییییچی نیستی.
الان میدونم و با بند بند وجودم دارم میفهمم داره چرت میگه ها ولی باید با منطق برم تو دهنش وگرنه اون برنده اس.
اول به ذهنم گفتم ببین من با توجه به تجارب ام تو این سه سال شک ندارم که شرایط فعلیمو خودم خلق کردم. اما چطور زمانی که داشتم واسه خودم بدبختی و رنج و بیماری و کینه و نفرت خلق میکردم تو صدات در نمیومد؟ حالا که فرقی نکرده .خلق همون خلقه .فقط قبلی منفی بوده حالا مثبت.
خداییش میدونم هیچ منطقی نداره و هیچ توجیحی برام نمیتونه بیاره
چون دیگه دستشو خوندم
اما بهر حال باید ساکتش کنم.
خدا رو شکر راهشو بلدم
باید با استناد به قرآن همونطور که واسه معنویت ثروت دلیل و فکت آوردم اینبار هم با مراجعه به قرآن دلایل محکمی پیدا کنم که من خالق خلق شدم و توسط اهرم رنج و لذت جایگاه این اهرم فعلیو تو ذهنم تغییر بدم.
اصلا فکرشو هم نمیکردم ذهنم منو محکوم کنه به گردنکشی و طغیان در برابر خدا، که چیه فکر کردی دیگه تو خالقییییی؟
تو هیچی نیستی.
خدا بخاد بهت میده نخاد نمیده.
تو هم غلط میکنی فاز خالقی برداری.
خیلیییی خوشحالم.خیلی خیلی خوشحالم
چون فکر میکنم اینهم ازون ترمز اصلیهاست.
ازوناییه که زندگیمو تکون میده.
خداروشکر میکنم که انقدر ساده و سریع و بدون تقلا خواسته امروزمو محقق کرد.
یکیش همین رفع ترمزهای مالیم بود.
یعنی در واقع من این کشفو خلق کردم.
امروز صبح خواستم
و عصر خلقش کردم.
خدایا شکرت
استاد نمیدونم چطور از شما تشکر کنم که همین دو روز رنگ زندگیمو عوض کرده.
دو شبه خواب ندارم
انقدر هیجان دارم که دیر خوابم میبره
یه چیزی تو وجودم منو سر ذوق آورده
تو پوست خودم نمیگنجم
خدایا شکرت.
سلام به شما دوست عزیزم
ممنون از لطفتون
من هنوز دوره کشف قوانینو نخریدم و انشالله بعد از اتمام دوره حل مساعل میخام بگیرنش
ولی فهمیدم که تمرکز غوغا میکنه
مثلا یکی از تمرینات من اینه که سر هر ساعت آلارم گوشیمو کوک میکنم و در حد ده دقیقه در مورد اون شرایطی که دوست دارم در مورد اون قضیه خاص اتفاق بیفته مینویسم
یجوری مینویسم که انگار اتفاق افتاده
نه فقط نوشتن الکیها
یه جوری مینویسم انگار دارم اون شرایطو دارم زندگی میکنم یحوری که حالم خوب میشه
یجوری که ناخودآگاه لبخند می نم ناخودآگاه کیف میکنم
ضربان قلبم تند میشه
این یک ساعت یک ساعت تمرین مداوم باعث میشه تو ندان تو فرکانس خواستت بمونی.انگار به افکار منفی اصلا فرصت نمیدی وارد مدار بشه
تمام توجهت میره روی خواستت.
اگه خونه یا دفتر باشم تو اون لحظه که سریع مینویسم
اگر بیرون باشم مهمونی باشم به یه بهونه ای مثلا میرم دستشویی که تمرکز کنم.
خلاصه یه راهی پیدا میکنم
یجوری این تمرین انجام میدم انگار اگه انجام ندم دنیارو از دست دادم
چون من از تمرکز نتیجه گرفتم
واقعا کانون توجه ماست که داره اتفاقاتو رقم میزنه.
بخدا وقتی یه زره پاتو از رو ترمز بر میداری ماشین پرواز میکنه.
فقط کافیه خودتو متعهد کنی به تمرکز رو خواستت.
هی نجواها میاد
تو باید بتونی آرومش کنی
واسش دلیل بیار
میگه تو بی ارزشی تو لیاقت نداری
بگو عیسی در بدو تولد گفت من مایه خیر و برکت جهانیان ام
هنوز تازه متولد شده بوداما
هنوز هیچ کاری نکرده بود گفت من مایه خیر و برکت جهانیان ام
گفت من بنده پاک و خاص خدام
به نجواها بگو من با عیسی فرقی ندارم
آقا خلاصه یجوری دهن اون نجواها رو ببند.
خیلی سریع جواب میده.
بخدا تو همین چند روزه که دارم این تمرین دوباره انجام میدم نتایجش متحیر کرده
دقیقا مثل همون چک لیست میبینم دقیقا خواسته های مالیم که سالهاست تیک نمیخورد داره تیک میخوره
سلام میلاد عزیز
اگر مثل گذشته من آدم مذهبی بودی بهت پیشنهاد میدم قرانو بخون
بخدا خود خدا لابلای آیاتش دستتو میگیره و از لوس وجود مذهب پاکت میکنه
یجوری با منطق باورهاتو عوض میکنه که هیچکس قادر به انجامش نیست
خودش هدایتت میکنه
دقیقا بمن گفت برو فلان ریشه کلمه رو سرچ کن بعد گفت حالا این ریشه.
و الان دارم اهرم رنج و لذت جلسه سوم دوره حل نساعلو کار میکنم حدود یکماه شده و من دارم تغییراتی میبینم
هم نحوه نگاهم به خدا و ثروتو که آروم آروم داره تغییر میکنه
هم نتایج مالی که تو همین چند روزه نزدیک به دویست میلیون تومن پروژه طراحی قرارداد نوشتم.
اونهم چه مشتریهایی؟؟؟ انگار خدا قربالشون کرده
انگار مسخ من شدن
میگم این کارو میخام بکنم میگن چشم هر چی شما بکی
میگم مبلغ قرار داد فلان تومن میگن چشم
میگم پنجاه درصد پیش پرداخت بریز میگن چشم
بخدا واسع یک میلیون تومنش قبلا التماس باید میکردم
اصلا جنس اتفاقات داره عوض میشه
خدارو شکر
خیلی خیلی سپاسگزارم از شما
پیشنهاد من واسه درک ترمز هاتون تهیه دوره حل مساعله
جلسه دوم یه کاری باهاتون میکنه که هیچ راهی ندارید جز اینکه با خودتون صادق باشید.
فقط جواب دادن تمرین جلسه دوم برای من حدود سی روز زمان برد
نصف سررسید جواب سوال جلسه دوم شد
یه جاهایی انقدر از مواجه شدن با خود واقعیم حالم بد میشد که دیگه توان نوشتن نداشتم
یه جاهایی انقدر گریه میکردم که دیگه صفحه روبروم نمیدیم
یه جاهایی انقدر حالم از خودم بهم میخورد که پامیشدم میرفتم یه چرخی میزدم.
جلسه دوم شما رو با خودتون روبرو میکنه
وااای چه جلسه ای بود
ممنونم از شما جناب احمدی
چقدر حس خوبی داشتید
واقعا همه دوستان اینجا حالشون خوبه و دارن این حال خوبو گسترش میدن
و واقعا ما چقدر خوشبختیم که تو همچین فضایی هستیم
بینهایت از شما سپاسگزارم
چیزی که من بتازگی فهمیدم این بوده
البته استاد دو مورد مدار ها میگه ولی انگار تازه دارم درکش میکنم
در واقع انگار یک خدا وجود داره که نقطه مرکز پرگاره.
این نقطه مرکز عشق سعادت سلامتی ثروت احساس خوب رضایت خوشبختی عدل ایمان بهشت زیبایی روابط زیبا فراوانی راستی و درستی صداقت وفای به عهد سهولت و آسانی و هر آنچه که خدا بهش نیکی گفته هستش و هر چه ازین مرکز دور بشی وارد محوطه شیطان میشی.
هر جایی بجز اطراف و نزدیک این مرکز پر شده از تنفر از کمبود بیماری زحر فقر ناامیدی ترس کینه ظلم به خود دروغ بدبختی آتش کفر بی ایمانی جهنم و …
ما در هر لحظه با کانون توجهمون و توسط باورهای غالبمون یا داریم به این نقطه مرکز نزدیک میشیم یا ازش دور میشیم.
وقتی وارد محوطه خدا بشی آسان شدی برای اسانیها
و اگر دور بشی آسون میشی واسه سختیها
چون در محوطه شیطان اصلا به مدار اسانیها دسترسی نداری
سلام دوست عزیزم.
میدونید چیه.
من اصلا اون موقع سعی نکردم همسرمو تغییر بدم.
در طول مدت پنج سال زندگیمون من با التماس و زاری از خدا مدتم میخاستم که خدایا این زندگیو درست کن.
یعتی بواسطه باورهای اشتباه میگفتم آدم یه بار عاشق میشه و مگه میشه آدم بجز یک نفر عاشق کس دیگه بشه .پس وفاداری چی میشه؟
واسه همین میگفتم خدا همین زندگیو درست کن.
ولی نمیشد.
هر روز هنه جیز فاجعه بار تر میشد.
بعد از آشنایی با استاد خیلی زود فهمیدم که نباید به جیزی بچسبم
استاد میگفت شما روی خودتون کار کنید .طرف مقابلتان یا تغییر میکنه یا حذف میشه.
من هم انقدر رها شده بودم که فقط میگفتم آرامش میخان.هر اتفاقی بیفته من اوکی هستم.
شما فقط طرف خودتونو انجام بدید و نسبت به نتیجه رها باشید.
یا همسرتون تغییر میکنه یا از زندگیتون میره
سلام دوست عزیزم
در دنیا هیچ درست و غلط مطلقی وجود نداره.
آنچه برای شما رقم میخوره چیزیه که عمیقا بهش باور دارید.
شما باور دارید که خدا میتونه از آسیب های کلی حفظ کنه.پس قطعا تا حالا اینکارو کرده
اما این خدا مثل یک بادیگارد احمق و بیعرضه و دست و پا چلفتیه که بلد نیست از اسپیکر کامپیوتر شما محافظت کنه. پس دقیقا نمیتونه.
نه اینکه اون نتونه.بلکه چون شما نمیتونید اینو باور کنید اون اینکارو نمیکنه.
چون این قانونشه.
چیزی در زندگی شما رخ میده که شما باورش کرده باشید
خدا اصلا قربان نمیکنه قضاوت نمیکنه.
درهم هم حساب نمیکنه.
میگه تو بمن ایمان داری که از بابایای بزرگ حفظت میکنم پس چشم .اوکی
ولی میگی من یه احمق خرفتم که توانایی حفظ اسپیکرتو ندازم. اوکی پس ندارم.
خیلی ساده.
سلام دوست عزیزم
من توی جلسه سوم دوره حل مساعل یه سری تحقیقات کردم در مورد همین موضوع
یکی سرچ کلمه الله یحب و الله لا یحب بود. و یکی از سرچ کلمه جناح در قرآن. و بررسی ریشه این کلمات.
چدن این تحقیق خیلییییی طولانیه فقط یه بخشی که شما خاستید رو براتون کپی میکنم:
مورد سیزدهم .
این مورد خیلی خیلی خیلی مهمه.
و اتفاقا کاملا به کسب ثروت و جایگاه کسب ثروت از نگاه خدا اشاره داره. میگه بر شما گناهی نیست که در زمان حج بخواهید با تجارت و داد و ستد مال و ثروت کسب کنید .میگه بعد از اون خدارو به یاد بیارید که شما را هدایت کرد . میگه یادتون نره که خدا با این هدایت و الهامش القائات شیطانو از شما دور کرد و کسب ثروتو براتون تو اولویت گذاشت. این آیه اتفاقاً ارتباط بسیار مستقیم به موضوع ثروت و کسب ثروت داره. در ابتدای این آیه میگه در ایام حج برای رابطه جنسی حتی به همسرانتان نزدیک نشوید ولی در ادامه میگه کسب مال و ثروت در همه حال حتی در ایام حج مستثناست. و هیچ گناهی نیست باز هم احتمالا عده ای تندرو کسب ثروت در ایام حجو بد یا گناه میدونستن و خدا خواسته که این یک موضوعو استثنا کنه و بگه اتفاقاً این یک مورد فرق داره و انسان در همه حال حتی ایام حج باید پول و ثروت براش تو الویت باشه.
دنیا برای لذت انسان خلق شده
سکس جزو بزرگترین لذتهاست
ولی خدا میگه ساختن زندگیت توسط مناسک حج از سکس هم لذت بخش تره.
اما بعد میگه ازین لذت و ازین مساله مهم تر پولدار شدن.
چون تمام لذتها بعد از ثروت اتفاق میفته.
یعنی ثروتمند شدن بزرگترین هدف این دنیا و خداست.
چون آنچه گسترش دنیا رو سرعت میبخشه ثروته.
نکته جالب اینکه تا همینجا اکثر ایات راجع به روابط مرد زن و رابطه جنسی و غیره بود که همه جا هم احتمالاً مردم متعصب اونو گناه می دونستند خدا گفته بود بر شما گناهی نیست . اما در این ایه میگه در ایام حج حتی به همسرانتون برای رابطه جنسی نزدیک نشید .
اما اما اماااااااااا داستان کسب مال و ثروت فرق داره. این یکیو باید با داد و ستد و تجارت کسب کنییییی. یعنی انگار کسب ثروت برای خدا هم خط قرمزه که در همه حال بایددددددد پول در بیاری.
من زمان زیادی رو این آیه فکر کردم.و البته در موردش با خواهرم کلی حرف زدیم و به یک درک مشترک رسیدیم. حالا مسئله مهمتر چی بود؟؟؟
اینکه درک کردیم خدا انگار داره اولویت بندی میکنه.
که در هر زمانی به جای اینکه به مسائل بی اهمیت بپردازی .به مسائل مهم تر بپرداز .و اونو تو اولویت قرار بده و تمرکزتو رو اون مساله بزار
چرا خدا میگه در ایام حج به زنانتون هم نزدیک نشوید؟؟؟؟؟ منظورش اینه که در زمان حج به کارهای مهمتر بپرداز .وقت واسه عشق بازی با همسرت زیاده.
اما الان که در حج هستی بجای پرداختن به اون مساله تمرکزتو بزار روی مناسک حج.
یعنی در مقایسه بین مناسک حج و عشق بازی با همسر ،میگه کار مهم تر پرداختن به مناسک حجه.
اما در ادامه همین آیه میگه اما در مورد کسب ثروت قضیه فرق داره ودر ایام حج هم نباید از کسب و کار و تجارت و کسب ثروت فاصله بگیری. داره فریاد میزنه میگه بین مناسک حج و کسب مال و ثروت اونی که مهمتره ثروته، کار مهمتره کسب مال و ثروت مهمتره حتییییییی از حج هم مهمتره.
یعنی کاملاً داره اولویت بندی میکنه. انگار کسب پول و ثروت برای خدا حتی از پرداختن به مناسک حج هم مهمتره.
در واقع انگار کاری مهم تر از این در دنیا وجود نداره.
چیزی که خواهرم بهش اشاره کرد و ذهن منو راجع به مناسک حج باز کرد این بود که به این آیه که فکر میکردم برام سوال بود در این دنیای فرکانسی انجام یسری اعمال و رفتارهای فیزیکی که دقیقا حکم انجام یک سری آیین و سمبل ، بدون هیچگونه تفکر و تمرکز و توجهی بر اصل داره اتفاق میفته ، چه سودی برای انسان داره که صحبت با خواهرم کاملا گره ذهنمو باز کرد. حالا مناسک حج چیه؟
شاید مردم زمان پیامبر برای رشد برای همفکری برای ارتقا و بهبود و اصلاح ایراداتشون شاید برای درس گرفتن از بقیه یا برای انتقال اگاهیهاشون در زمانی معین دور هم جمع میشدن و چون اینترنت وجود نداشته رودر رو از حل مساعلشون و از درکشون از جهان هستی یا هر چیز دیگه ای حرف میزدن .اما این مناسک برای اون زمان بوده.
که خدا میگه وقتی تو همچین فضای با ارزشی هستی این چند روزو بیخیال سکس باش.
به این موضوع مهم بپرداز که زندگیتو تغییر میده.از لحظه به لحظش استفاده کن. این زمان با ارزشو هدر نده.
حالا واسه من که در این عصر و زمان زندگی میکنم مناسک حج چیه؟
آیا انجام همون حرکات نمایشی و سمبلیک بدون هیچ تاثیری که بخام صرفا دور یه خانه سنگی بچرخم؟
ایا این چرخیدن چیزی بجز وقت هدر دادنه؟ چیزی بجز گمراهیه؟ چیزی بجز یک کار بیهوده است ؟
حالا حج تو چیه حمید؟
حج من وقت گذاشتن تو سایت استاده
حج من رسیدن به درک جهان هستی و شناخت خودم و خدای واقعی از طریق مطالب این سایته
حج من کار کردن روی دوره هاست
حج من تمرکز روی اصل و پرهیز از فرعیات
حج من انجام تمرینات دوره هاست
حج من دریافت آگاهیهای استاد با توجه و تمرکز بیشتره
حج من شناخت قوانین کیهانی و ساختن یک زندگی زیباست
حج من یافتن علم ثروته.
حج من یافتن قانون سلامتیه
حج من ساختن عزت نفسمه.
خدارو شکر که حالا مناسک حج برام معنی پیدا کرد.
و بابت این درک از خواهرم سپاسگزارم.
حالا برگردیم به آیه ، خدا گفت در مقایسه بین رابطه جنسی و حج ، اونی که اهمیت داره حجه.
اما در مقایسه بین حج و کسب ثروت، اونی که اهمیت داره کسب ثروته.
پس ما فهمیدیم که کسب ثروت اولویت اش برای خود خدا هم در بالاترین نقطه ممکنه. یعنی بالاتر از حج.
این بخشی از تمرین اهرم رنج و لذت منه که هر روز میخونم
البته این یک آیتم اش بود.
کلا در تمام قران به شکل عجیبی تمرکز خدا رو ثروته.
الان باد یه مورد دیگه هم افتادم که براتون کپی میکنم :
مورد بیستم.
در مورد انجام معامله است که اگر پولی از کسی قرض گرفتید حتما شاهد داشته باشید اما اگر معامله نقدی بود و شاهد وجود نداشت بر شما گناهی نیست.
باز این موضوع مسئله بسیار مهم تری داره .
به نظرم باز هم گناه رو بهتر میشه معنا کرد در واقع خدا اون کاری که به نفع خودمونه میگه انجام بدید اصلاً مسئله مذهب و شرع نیست.
باز میگه اگه میخوای متضرر نشی شاهد داشته باش. مثلا این مسئله چه فرقی به حال خدا داره که اگر انجامش ندی از نگاه مذهب گناهکار باشیم و در آتش دوزخ بسوزیم؟؟؟؟؟؟ خدا میگه به نفعته واسه اینکه پولتو از دست ندی و متضرر نشی شاهد داشته باشی.
که بعداً مورد سواستفاده قرار نگیری.
یعنی باز داره نشون میده که ثروت چقدر مهمه و کاری که باعث ضرر بشه و بتونه پول تو رو کم کنه به ضرر خودته یعنی با نگاه سنتی گناهه. اینکارو انجام نده.
این آیه هم نشون میده ثروت بسیار ارزشمنده و خواسته جلو ضرر و زیان رو بگیره.
اصولا هر گونه ثروت و افزایش ثروتی برای خداوند مهم و ارزشمند و مقدسه و هر گونه ضرر مالی و فقر و یا از دست دادن مالی برای خدا ناخوشایند و نادرسته.
آنقدر ناخوشایند که بهش میگه گناه.
گفتم که کلا بر عکس حرفهای مذهب خدا به شکل عجیبی تمرکز و توجهش رو ثروت و گسترش ثروته.
واقعا برام سوال شده.
که این ثروت چیه که خدا انقدر روش زوم کرده و دقیقا شیطان هم اونور روش تمرکز داره
انشالله خدا هدایتم میکنه به بهترین جواب.
امیدوارم این دو مورد کمک کنه بهتون.
سلام دوست عزیزم
چقدر از کامنتتون لذت بردم
چقدر تاثیر گزار بود.
دیشب به مساله ای بر خوردم که کنترل ذهن برام کار ساده ای نبود و واقعا از خدا هدایت خواستم
الان یعنی امروز صبح ساعت 5:46 دقیقه صبح ناخودآگاه بیدار شدم و اومدم تو سایت و انگار خدا گفت این کامنتو بخون.
و دقیقا چقدر این کامنت برای من بود.
دیشب کمی تردید داشتم دلیل این مساله چی میتونه باشه.اما الان دیگه کاملا میدونم.
بقول شما همین که خدا انقدر سریع و آنقدر صریح داره هدایتمون میکنه در صورتی قبلا اینطور نبوده یعنی اینکه داریم تو مسیر درستی قدم برمیداریم.
قبلا ممکن بود ماهها طول بکشه تا مم به جواب یک سوالم برسم.
امروز در عرض چند ساعت هدایت میشم به یه همچین کامنت با کیفیت و ارزشمندی که دقیق و خالص و صد درصد پاسخ سوالمو.
خداروشکر میکنم بخاطر این سخاوت و هدایت های سریع و آسان.
بینهایت از شما سپاسگزارم بخاطر کامنت زیبا و بینظیرترین.