https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
با سلام خدمت استاد جان و همه کسایی که اینجا بدنبال تغییر و رشد هستند.
امروز میخوام برای خودم و اینجا یه ردپا بزارم و یه تعهد که من تسلیمم و راضی
قصه از این قراره که دیگه یه روزی از فرط خستگی و تلاش رو کردم به خودش و گفتم دیگه باید چی رو یاد بگیرم؟
گفتم اینکار رو که کردم
اونم که انجام دادم
دیگه چیکار کنم؟
گفت قشنگ خسته شدی؟
گفتم اره
گفت آماده ای؟
گفتم آماده چی؟
گفت سکوت
گفت کاری نکردن
گفت لذت بردن
گفت راضی شدن
گفت ثروت
گفت رحمت
گفت دریای بی انتها
گفت و گفت و گفت
گفتم( اینجا به تِپه تِپه افتادم) اینا همونایی بود که من میخواستم.
پس چرا نشد؟
گفت چون نزاشتی
کی نزاشت؟ من؟
گفت آره
رفتم بگم که گفت:
دیگه هیسسسسس
از اینجاش رو مسعود خوب گوش کن نه یکبار نه 10 بار نه 100 بار تا آخر عمرت گوش کن.
گفت ببین پسر خوب چیزهایی که الان میگم رو خوب گوشکن.
اول باید چندتا چیز رو بفهمی
1- باید در نقطه نمیدونم قرار بگیری
یعنی چی؟
یعنی اینکه انقدر روی خودت حساب نکنی و فک نکنی که من الان کسی شدم
من الان خیلی میفهمم
میتونم خودم تصمیم بگیرم
من دارم روی قانون کار میکنم
این حرفها رو از خودت بکش بیرون و بگو من نمیدونم
و این مرحله ای که بگی نمیدونم تو درجات بالایی از آگاهی قرار داره
و یه چیز رو بدون که:
آگاه کامل منم
دانای کامل منم
اول منم
آخر منم
وسط منم
همه جا منم
و این رو بدون که وقتی به درک این دوتا موضوع رسیدی میرسی به جایی که شبیه یه بچه کلاس اول اومدی و نشستی تو کلاسی که استادش منم.
و اقرار داری به اینکه چیزی نمیدونم و همه چیز رو من میدونم.
وقتی با این دیدگاه وارد این کلاس شدی دیگه خیلی از کارها انجام شدست . و باید یه چیز خیلی مهم و پایه ای رو توی این کلاس یاد بگیری .
چیه؟
اینکه یاد بگیر فقط باید درخواست کنی.
مثلا درخواست کن که من میخوام غنی و ثروتمند باشم
مثلا درخواست کن که من ماشین BMW X4 میخوام
مثلا درخواست کن که حساب میلیاردی میخوام
فقط تا اینجاش پیش برو و نه بیشتر
مثل کسایی که هنوز نفهمیدن نباش که بخوای تو کار استاد دخالت کنی.
چه دخالتی؟
مثلا به من استاد بیای بگی من میخوام ثروتمند بشم از این طریق، مثلا من میخوام ثروتمند بشم با فروش n مقدار از این محصول و بیای واسه خودت حساب و کتاب کنی و دو دو تا چهارت کنی و بگی من اینطور میخوام ثروتمند بشم. به این میگن دخالت که ضررش باز برای خودته چون کار خودت رو سخت میکنی و دست من استاد رو میبندی و با اون ذهن محدودت نمیتونی خلقش کنی.
پس وقتی درخواست دادم باید چیکار کنم؟
وقتی درخواست دادی بشین تو کلاس و خوب گوش کن که بهت چی میگم و به همونا عمل کن. چون چیزهایی که من میدونم رو تو یک در میلیارد میلیارد میلیارد میلیاردش رو نه تو میدونی، نه تو میفهمی، نه درک میکنی.
اینجا یه مثال میزنم از اتفاقی که برای خودم افتاد. بعد از درک اینکه من نمیدونم و تو آگاهی
من تو ذهنم این بود که مثلا من باید مثلا 1000تا مشتری داشته باشم که هر کدومشون 3 تن یا 4 تن برنج بخرند و هزاران راه دیگه تو ذهنم که چیدم باید انفاق بیافته تا من به اون ماشینه برسم.
ولی بعد از پذیرش اینکه من نمیدونم و رها کردن اتفاقی که افتاد این بود که :
البته خیلی زود
1 نفر با من ارتباط گرفت که مقدار سفارشش 1000 تن بود و قیمت رو هم قبول کرد و چون برای صادرات بود 50 کیلو نمونه از من گرفت برای پخش در کشور مقصد و نهایی کردن سفارش
ببینید کار چقدر راحت تر شد بجای فروش به 1000 نفر با یک تلفن دقت کن مسعود با یک تلفن در مدت زمان خیلی کوتاه تر مسیری جدید رو برای تو باز کرد.
یا یه مثال دیگه اینکه یکی از بزرگترین شرکتهای کشور که تو کشورهای خارجی هم فروش قویداره بهم زنگ زدند و ازم یه محصول خواستند. شرکتی که میگم بزرگترین شرکت لبنی تو کشوره. من نه به کسی زنگ زدم، نه اصلا تو فکرم بود، شما اصلا تا شعاع چند کیلومتری این شرکت و کارخونجاتش نمیتونی بدون مجوز وارد بشی. ولیچیشد که این شرکت برای این محصول که هزاران فروشنده داره میاد و به من زنگ میزنه.
و بخوام مثال بزنم خیلی زیاد میشه.
خوب من چه کار عملی انجام دادم در این مدت کوتاه که این اتفاقات برام بیافته که خیلی از کسایی که تو صنعت برنج کار میکنند تو رویاشون هم نمیتونند تصور کنند این موضوعات رو و یا اینکه من با چه قدرتی میتونستم این اتفاقات رو رقم بزنم، با چه تبلیغاتی، با چه تولید محتوایی،
البته اینو بگم که من حرکت کردم و تو مسیر خودم قدمهای خودم رو برداشتم و ننشستم تا یه اتفاقی بیافته من سعی کردم تا اونجا که میتونم و هدایت شدم حرکت کنم.
همه کار من از زمانیشروع میشه که هدایتها رو دریافت میکنم و باید اون کارها رو انجام بدم. نه اینکه با دخالت کردن تو کار استاد جهان فقط مسیرم رو سخت تر ، غیرقابل دسترس تر و دورتر کنم.
رها کنم و اجازه بدم که هدایت بشم و به هدایتها عملکنم که خیلی وقتها اصلا نیازی نیست اصلا ما قدمی برداریم و خودش میاد به سمت ما انقدر که راحت گیره این استاد جهان.
فرمول کلی میشه این:
1- رسیدن به درجه ای که بگی من نمیدونم
2- رسیدن به نقطه و آگاهی که بگیاستاد جهان همه چیرو میدونه و آگاه و دانا و توانای کامل خودشه. رسیدن به این مرحله کار اسون تریه چون انقدر قدرتش از زمین و اسمون و همه چیز رو میتونیم ببینیم.
3- یاد گرفتن اینکه فقط درخواستم رو بگم و بعدش اول زیپ دهنم و بعدش زیپ ذهنم رو ببندم که به چگونگی انجامش فکرکنم
4- انجام دادن کارهایی که استاد جهان تو مسیر به ما میگه
5- لحظه شکوهمند رسیدن به خواسته
البته خیلی بیشتر دوست دارم بنویسم ولی میترسم تا صبح باید بشینم و حرفام تموم نشه
من یه مثال دارم که میگم یوسف پیامبر با یک خواب شد عزیز مصر. پس برای خدا هیچ کاری سخت و نشد نداره.
به امید روزی که هر کدوم بیام از خواسته های جدیدی که بهش رسیدیم با ایمان و توکل صحبت کنیم
تسلیم بودنتون اوایل کامنت کنجکاوترم کرد که چی نوشتین و بخونم و ادامه بدم…
هر چی خوندم دیدم خدایا…
این که پاسخِ سوالِ دیشبِ منه!!!
امروز به خودمم پاسخ داد خدا، اما این کامنت در تکمیل باقیِ پاسخ ها هست…
عجیبه و البته همزمانی…
چند روز پیش که صحبت میکردم با خدا موقعِ نوشتن، دقیقا واسم مثال زد که یه کلاس درسی هست که معلمش منم (خدا)، تو سمانه، و یه عالمه بنده ی دیگه هم از شاگردای کلاس هستین…
و مثال رو کامل برام باز کرد:
گفت درس ها چیا هستن و تکالیف چیا هستن و من نوشتم…
گفت چطوری نیمکتی که میشینی، جلوی کلاس میاد نزدیک معلم عزیزم خدا، یا چطوری میره عقب و عقب و عقبتر، کنار در خروجیِ کلاس و من نوشتم…
گفت چطوری از کلاس بیرون میری (خودم بیرون میرم، خدا هیچ شاگردی رو بیرون نمیندازه) و وقتی از کلاس رفتی بیرون، چطوری برگردی تو کلاس و من نوشتم…
همون موقع تو دلم بود کامنت بنویسم، اما جلو نیومدم…
من خیلی به هدایت اعتقاد دارم…
زمان درست نوشتن رو خودش بهم میگه…
امروز دوباره یاد کلاس افتادم و گفتم سمانه نمینویسیش تو کامنتِ سایت؟
جواب اومد نه، الان آماده نیستی!
اول خودت یاد بگیر
تحلیل کن
درک کن
متوجه شو
حل و هضم کن
بفهم
تمرین کن با خودت
عجله نکن
هر وقت آماده شدی، خودم بهت میگم بنویسی، راحت باش…
الان اومدم خوندم شما از کلاس و درس و استاد نوشتی چشم هام گرد شد…
البته این طبیعیه
درستش همینه
مدارهای مشترک اعضای سایت این همزمانی هارو به وجود میاره…
اما شما آماده بودی و نوشتی.
من فقط مختصری نوشتم که به خودم بگم بله، هدایت اینه، تسلیمِ خدا بودن اینه سمانه خانم، سکوت کردن اینه سمانه خانم…
سکوت کردن…
سکوت کردن…
چقدر من نیاز دارم سکوت کنم….
سکوت کنم تا تمرکزم بیشتر و لیزری بیاد روی خودم فقط نه بقیه…
که از بالای منبر بیام پایین…
چند روزی هست دارم سکوت رو تمرین میکنم…
خدا خودش کمکم کنه بهتر و بهتر شم…
آروم تر شم…
حالا چرا در مدارِ خوندن کامنت شما قرار گرفتم؟
چون مدتیه دارم توجه میکنم به تمرینِ تسلیمِ خدا بودن
به دریافتِ عمیق تر و لایه های درونی تر هدایت خدا تو زندگیم در ابعادِ وسیع تر…
و چشم گفتن به هدایت.
نپرسیدن و اعتماد کردن به خدا…
و امشب برام شفاف شد که باید با صدای محکمتر بگم و بگم و بگم:
سمانه تو نمیدونی خدا میدونه، سکوت کن.
سمانه تو نمیدونی خدا میدونه، سکوت کن.
سمانه تو نمیدونی خدا میدونه، سکوت کن.
سمانه تو نمیدونی خدا میدونه، سکوت کن.
دو روز پیش تو پیاده روی قلبا از خدا خواستم بهم بگه چه زمانی باید کامنت بنویسم، و اینکه چی بنویسم که برای رشد و بهبود خودم و دوستام مفید باشه.
فکر کنم آقا حامد (امیری) اگه اسمشونو درست نوشته باشم، هم اینو درخواست کرد از خدا و من از ایشون یاد گرفتم.
استاد هم تو یه فایلی گفتن موقع ضبط محصول، گاهی میشده که آگاهی ها نمیومده و چون باید زورکی تلاش میکردن تا صحبت کنن، ضبط رو قطع کردن و موکول کردن به زمانی که بجوشه از درونشون تا بعد صحبت کنن…
این دو مثال دلیل و درخواست من برای نوشتن و خوندنِ کامنت، در زمان درست خودش بود و هست…
21 خرداد هیچ کامنتی ننوشتم، چون تعهد داده بودم به خودم که حداقل روزی یک کامنت بخونم و بنویسم تو دلم یه جوری بود که انگار کم کاری کردی، نجوا داشت میومد حالمو خراب کنه که گفتم فرداش جبران میکنم…
از طرفی دلم نمیخواد به قول استاد چیزی بنویسم که زورکی باشه، حس و قلبم توش نباشه…
فکر میکنین چی شد؟
22 خرداد با پاسخ به دوستان هدایت شدم به نوشتن، چون حس خوبی از کامنت دوستام داشتم، براشون پاسخ گذاشتم و تحسینشون کردم….
الان به خودم اومدم دیدم 6 تا کامنت نوشتم…
الان هم که بامداد 23 خرداده هدایت شدم به خوندن کامنت شما، آقا مسعود…
اونم چه کامنتی…
خب اینا تو چرخه ی هدایت خیلی منظم داره شکل میگیره و من تسلیمِ تسلیمِ تسلیمم…
سپاس گزارم از چیدمان خدا
از نظم خدا
از آگاهی مطلق خدا…
آقا مسعود لطفا اگه کامنتتون ادامه داره، و هدایت شدین به نوشتن، ادامه بدین…
من تو کامنتهای خودم و بقیه بچه ها جوابِ سوالها و درخواستهامو پیدا میکنم…
جوابِ سوالم که 21 خرداد شب پرسیده بودم از خدا، با فاصله ی زمانی رسید دستم: یه مرحله عصر 22 خرداد توسط خودم تو نوشته هام، دومی هم بامداد 23 خرداد…
امروز خودمم نوشتم: صبر کن سمانه
وقتی نسبت به سوالی باورهای سازگارشو داری جواب خیلی خیلی زود میاد.
مثل صبح ها تو پیاده روی که هر روز هدایت میخوام کجا برم که قشنگ باشه، زمان پیاده رویم چقدر باشه و کلا مخلفاتِ پیاده روی پکیجِ عالی باشه، و بسیار سریع همه چیز رو دریافت میکنم، ذهنم خاموشه، تسلیمم، پاهام خودشون تسلیمن و به هدایت گوش میدن و حرکت میکن، منم چشمِ مطلقم …
چون باورم تو این زمینه، اعتماد به خداونده.
اما هست سوال هایی یا درخواستهایی که هنوز باور و اعتمادم به خوبیِ جاهای دیگه به خدا شکل نگرفته و ضعیف عمل میکنم توش مثل باور ثروت که این چند روز کاملا توی مخم راه میرفت و کلافه بودم از دستش…
برای همین جوابهای سوالم هم با تاخیر رسید دستم، البته نه اونقدر طولانی …
خدا رو شکر فرداش هدایتها اومد…
و بعد خدا وکیلی آروم شدم…
نوشتم و آروم شدم…
کامنت شما هم تکمیلش کرد…
متوجه شدم باگم، من میدونم میدونم بوده…
باید این ستونِ مزخرفِ من میدونم من میدونم رو بشکنم…
از همین لحظه
نه فردا صبح
کلنگ رو برداشتم همین الان
کمک و هدایت میخوام از خدا
درک میکنم روند تکاملی داره…
باشه، مثل بقیه ی تمرینهام، کوچولو کوچولو روزانه تمرین میکنم تا جا بیوفته…
خدا خودش کمکم بکنه، میدونم که کمکم میکنی…
خیلی لذیذ و لذت بخشه لحظاتی که تسلیمِ خدا جلو میرم…
یه جوری آرومم که خودمم تعجب میکنم…
میگم بچه تو چقدر آروم شدی؟
انگار سکوت داخلِ خودم و بیرون از خودمو گرفته…
مسئولیت و تکلیفی ندارم…
فشار یا باری روی دوشم نیست…
خدا راهنمایی میکنه، من انجام میدم.
بدون سوال جواب
راحت
کامل
شیک
زیبا
نتیجه اش هم که معلومه
حس خوب
آرامش درونم
نتیجه ی بیرونیِ خوب
کیفیت خوب
و کلا پکیجِ بی نظیری از نتیجه رو خدا میده دستم میگه بفرما سمانه خانم…
فقط یادم میره تسلیم بودن رو، نوشتم امروز که خودش یادم بندازه فرمولِ جذابِ تسلیمِ خدا بودن رو…
شب نوشتم خدایا خواهشا یادم بنداز درست فکر کردن رو، درست عمل کردن رو…
بهم یاد بده فکر تو رو بدونم و بر اساس فکر تو حرف بزنم، عمل کنم…
2- رسیدن به نقطه و آگاهی که بگیاستاد جهان همه چیرو میدونه و آگاه و دانا و توانای کامل خودشه. رسیدن به این مرحله کار اسون تریه چون انقدر قدرتش از زمین و اسمون و همه چیز رو میتونیم ببینیم.
3- یاد گرفتن اینکه فقط درخواستم رو بگم و بعدش اول زیپ دهنم و بعدش زیپ ذهنم رو ببندم که به چگونگی انجامش فکرکنم
4- انجام دادن کارهایی که استاد جهان تو مسیر به ما میگه
5- لحظه شکوهمند رسیدن به خواسته
عالیه، عالی…
سپاس گزارم ازتون برای کامنت بسیار تاثیر گذارتان آقا مسعود.
مثالهاتونم خیلی عالی بود.
مرسی از به اشتراک گذاشتن آگاهی ها و الهام هاتون با همه ی ما.
این مراحل رو تو دفترم برای خودم نوشتم الان…
امروز اولین روزِ تسلیمِ خدا بودن برای من رسماً آغاز شد…
کلی بامداد امروز نوشتم، الان هم دارم مینویسم، تو پیاده روی صبحِ زود هم شفاهی گفتم به خدا…
یه عالمه نوشتم چیا رو نمیدونم، خدایا تو میدونی، خودت هدایتم کن…
رها کردم…
به روشِ رسیدن به خواسته های ریز و درشتم هم اصلا کاری ندارم.
رهایِ رهایِ رها…
چشم گفتن به هدایتهای خدا هم که واسم عینِ عسل شیرینه.
رسیدن به خواسته هام، برام ساده شد تو قلبم، دیگه مثلِ سنگ سنگینی نمیکنه روی قلبم، عینِ پر شد، به راحتی حرکت میکنه…
چقدر لذت بردم از خودشناسی و خداشناسی و درک بالای شما از قوانین ثابت و بدون تعبیر خداوند، خدا میدونه اصلا عشق کردم. خداروشکر بینهایت، هدایت شدم به کامنت عالی شما، من فقط این صفحه را باز کردم و کامنت شما بالا بود، گفتم ببین اینو باید بخونم، حتما خدا داره هدایتممیکنه.
عاشقتم مسعود جان، عاشقتم که نشستی، گوش دادی، گفتی من نمیدونم، تو فقط درخواست کردی و به اونچه میخواستی؛ رسیدی. نوشتن این کامنت شما و خوندن این کامنت ایمانم را تقویت کرد. حالمو خوب کرد، الان ساعت 6.20 دقیقه ی صبح هست، بینهایت لذت بردم از اینکه اون مشتری ها را واست آورد. یهو دیدم منم یه جایی فقط داشتم لذت میبردم، گوش میکردم و حالم خوب بود یه شرکت خوب اومد سمتم.
چقدر عالی نوشتی، چقدر عالی درک کردی و چقدر عالی عمل کردی، خدارو بینهایت شکر و سپاس
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
من داشتم یکی از پاسخ های شما رو از عقل کل میخوندم و مینوشتم که فوق العاده بودد
گفتم ببینم چه محصولاتی رو استفاده کردین که به این سطح از آگاهی رسیدین ، بعدش گفتم بیام توی فایلهای دانلودی چند تا کامنت ازتون بخونم . و این آخرین کامنت شما بود.
دقیقا قبل از اینکه این کامنتو ازتون بخونم داشتم تو دفترم مینوشتم احتمال میدم اون سرمایه گذاری که برای ملک کردم متراژش انقدر بشه و احتمال میدم که بتونم بعدش با یه ملک با این مشخصات معاوضش کنم و احتمال میدم بعد شروع کنم به ساخت آپارتمان….
من داشتم یه مسیرو میچیدم
من داشتم دستان استاد کائنات رو میبستم
اصلا انقدر این تذکر شما به جا بود هنوزم توی بهتم
از خداوند متشکرم که به دقیقه نرسیده ، انقدر سریع به راه راست هدایتمکرد و ایراد کارمو تذکر داد
من هیچی نمیدونم
الله یعلم و انتم لا تعلمون
حالا فقط درخواست کنم با اطمینان ادعونی استجب لکم و نخوام با علم و آگاهیم مسیرو بچینم
رسیدن به پول و ثروت خواسته ای هست که باعث شده من 24ساعته کار کنم و بدوم و سطلم سوراخ باشه.خیلی زیاد تلاش کردم.هر کاری که بگی توی رشته ام انجام دادم.رفتم بهداشت رفتم زایشگاه دوتا بیمارستان مختلف و همچنین مطب زدم .اکنون دوجا کار هستم.اوضاع خیلی بهتر شده اما هنوز ثروتی ندارم.
دلیلش باور اینه که من با خودم فکر میکنم دختر یک خانواده ی معمولی هستم.و نمیتونم زیاد ثروتمند باشم و مثل پدر و مادرم عادی و سطح پایین زندگی میکنم.
یک باور دیگه اینه که میگم مردم علمشون خیلی زیاد شده و آلرتن و برای همین کسی نمیاد مطب مامایی.و من نمیتونم پاسخگوی نیازاشون باشم.
باور دیگه اینه که نمیدونم چرا ولی خودم رو لایق ثروت و زندگی راحت نمیبینم…واااای استاااد باورت میشه گاهی روی دوره هات کار میکنم و اوضاعم خیلی راحت میشه باورم نمیشه و خودم رو لایق راحتی نمیبینم و کار نمیکنم ناخودآگاه و یهو اوضاع برمیگرده و مثل قبل میشه و شروع میکنم به قربانی کردن خودم یا سخت کردن شرایطم بعد میگم ببین این زندگی طبیعیه تو هست.نمیدونم استاد جان چکار کنم حتما این فایل جواب درخواست منه.
من برای این تضاد راه حلی ندارم هنوز
اینکه به صورت ارادی یا غیر ارادی خودم باعث میشم شرایط مثل قبل برگرده چون خودم رو لایق شرایط راحت تر نمیدونم.
یک باور دیگه اینه که حس میکنم علمم ناقصه .
فک میکنم دخترای پولدار ارزشمند هستن و ما دخترای معمولی ارزشمون پایین تره.امیدوارم بتونم راهی برای ثروتمند شدن پیدا کنم .
درود بر شرفت استاد، واقعا سخنت که از دلت و باورهات میاد به دل میشینه، به قول شما اگر ثروتمند نیستیم، اگر به آرزوهامون نمیرسیم، اگرسلامتی کامل جسم و روح نداریم پس در حالت غیر عادی خودمون قرار داریم، طبیعی اینه که ما ثروتمند باشیم سلامت کامل روح و جسم داشته باشیم و به تمام آرزوهامون برسیم، چون خداوند سیستم هستی رو جوری برنامه داده که ما به تمام آنچه میخایم برسیم و تمام خاسته هامون تیک بخوره و ازش سیراب و لب ریز بشیم تا به تکاملمون نزدیک و نزدیک تر بشیم تا آنچنان جایی و مقام و مرتبه ای برسیم که به دیدار خالقمون لایق و سزاوار بشیم
تمام تضادهایی که در این دنیای مادی برخورد میکنیم و در نتیجه این تضادها خواسته ها و آرزوهامون شکل میگیره، همه در جهت رسیدن به کمال ما هست، برای همینه که خدا از خود ما بیشتر مشتاقه که ما به آرزوهامون برسیم و بخاطر همین کل خلقت رو بسیج کرده که ما رو در این مسیر همراهی کنن ، چون اصالتا هدف خلقت آدم ابوالبشر همین بود، از ازل تا ابد، ما مانند خداوند انرژی بی پایان هستیم که هرگز از بین نمیریم و آنقدر باید طی عوالم مختلف مسیر تکامل رو طی کنیم تا به دیدار خود خداوند نایل بشیم، خداوند به عزت و جلال و بزرگیه خودش قسم یاد کرده که من کمترین کاری که در حق بنده ام میکنم اینکه اون رو به تمام آرزوهاش میرسونم، کمترین کاری که براش میکنم، اونقدر براش خدایی میکنم که انگار فقط همین یدونه بنده رو داشتم و کل آسمانهاو زمین و هر آنچه میانه اینهاست رو در خدمت بندم قرار میدم تا به تمام آنچه در دل آرزو داره برسه
قربون شکوه تو ای فرمانروای عالمیان
و همچنین درود و سلام خدا بر شما ای سید عزیز ، آیت و نشانه خدا روی زمین
و درود بر شما دوستان و همراهان این سایت الهی و موحد
سوال اول: من از سن 12 13 سالگی هدف خاصی و دنبال میکنم که اولش واقعن دور از ذهن بود برام ولی رفته رفته این حس در من قوی شد که می شود ولی زمان نیاز هست. و هدف اصلی ب اهداف زیر مجموعه تقسیم شد مثل رشته انتخابی دانشگاه خوب زبان مهاجرت مقاله یادگیری برنامه نویسی و چندین مورد دیگه. درحال حاضرم در تلاش برای مهاجرت و یادگیری زبانم و به مدت یکسال و یک ماه خودمو خونه نشین کردم برای رسیدن به نمره زبان مد نظر و جمع مدارک و رفتن ولی چی شد هیچی. بعد از یکسال و اندی تلاش شبانه روزی که داشتم نه مقالم ثبت شد نه اختراع م و نه زبانم هرچی بیشتر می خونم بیشتر نمی تونم صحبت کنم و اسکیلامو افزایش بدم و واقعن هیستریک شذم تا اینکه این ی ماه اخیر دیگه دچار ورشکستگی شدیم و کلا داغون شدم ولی باز ته دلم امید دارم ولی در عین حال حجمی زیاد خستگی در من نهفته. در حالی که دوستای من با شیش ماه تلاش نمره عالی کسب کردن من حتی به متوسط م نرسیذم به پیرو این که من از بچگی با زبان بزرگ شدم. من ذاتن از همه چی زدم نشستم خونه وفقط خوندم با اینکه خیلیدوست داشتم زمانی و به کارای دیگه بپردازم ولی نمی تونم چون وقتی روی یه کار متمرکز بشم کاز ذیکه ای نمی تونم انجام بدم. حالا نشستم و هی می گم چرا هیچی نمیشه علارغم تلاش های زیاد.
سوال دوم: یکی از دوستان دوران ارشدم بود که هم دانشجو بود و هم شاغل و هم در این راستا زبان و مقاله و مهاجرتش اوکش شد و رفت البته با تلاش هدف مند و هوشمندانه. در حالی که من تو این جریان راه های مختلفی و امتحان کردم در یغ از پیشرفت. می دونین از اینکه همه کاراشو باهم پیش برد خیلی خوشم میاد. در طول دانشگاههم با اینکه خیلی ریلکس بود و من همش درس می خوندم نمره الف بود و من نمره اخر طوری ک سر امتحان هیچی یادم نمیومد حتی ی ایده. یا حتی امتحانی و ک فک میکردم خوب نوشتم تازه یا می افتادم یا نمره پایینی می گیرفتم. (راست شو بخواین تنها چیزی ک باعث شده من ادامه بدم این ک همیشه خودمم و در حال سخنرانی توی Ted تصور می کنم که علارغم نشدن ها و تلاش های بی سرانجام من رسیدم ب هدفم)
سوال سوم: 1. من واقعن احساس می کنم که در حد رشته ام نیستم و شانسی ارشد قبول شدم (البته واقعن شانسی بود ولی طبق گفته های استاد در اصل من رهاش کردم ؛ هم فرکانس با خواسته ام در مسیرش قرار گرفتم). 2. ترس از موفق نشدن بعد مهاجرت تو رشته مد نظر و دیپورت شدپن (در واقع اصلی ترین شه) 3. تنهایی (تا ی حدی در اصل ادمی نیستم که این موضوع برام اهمیتی داشته باشه ولی بی تاثیرم نیست) 4. خانواده اینکه نتونم دیگه ببینمشون 5. من فک می کردم از اول مسیر اشتباهی و انتخاب کردم و در حد رشته ی دانشگاهی م نیستم ولی بعد ار شروع یادگیری زبان فهمیدم من همه جا همینمم و وابسته ب رشته نیست 6. شک در دانسته هام 7. حتی موقعیت الانمون م فک می کنم مسببش منم که ورشکست شدیم، در واقع دنبال بهانه برای فرار از ازمون زبان بودم چون ب نمره مد نظرم نرسیدم. 8. دلیل اصلی کم بودنم کمال گرایی هست تا چیزی و خوب بلد نباشم نمی تونم بیانش کنم در حالی ک خیلی ها فقط سعی میکنن دانسته هاشونو به بهترین روشی که بلدن بیانن کنن فقط همین.9. ذهنم که همیشه دنبال اثبات و اعداد و ارقام و مقیاس و اندازه می ذاره برا همه چی و نممیتونم بعضی مطالبو بپذیرم و همش دنبال استدلال منطقی می گردم.10. اعتماد بنفس پایین.
مطمئنن خیلی موردهای دیگه هم هست که الان تا همینا رو پیدا کردم.
سلام استاد عزیز عباسمنش ،من تو این 6ساله اشناییمه با شما کلی سعی و خطا کردم و هر چی گذشت باز باور مخرب جدید پیدا کردم درون خودم ،من اون زمان که با شما آشنا شدم در زمینه سلامتی مشکلات زیادی داشتم و متوجه شدم که باورهام مشکل داره وهمینطور عزت نفسم به شدت پایینه که این شرایط رو برام خلق میکنه مقداریش رو شناسایی کردم و شرایط تا حدودی تغییر کرد اما چون اساسی روش کار نکردم سال 98 مجدد بیماری ها که اونم به خاطر باورهای محدود در زمینه موفقیت بود بازگشت کرد که سرانجام مجبور شدم فقط تمرکزی روی سلامتی کار کنم و این تضاد باعث شد من از قبل از شرایط همه گیر اون زمان که همه ماسک میزدن من باورهام خیلی قوی شده بود و خیلی راحتتر از بقیه هر جا میخواستم میرفتم بدون زدن ماسک و بدنم قوی شده بود ، تو همین شرایط یادمه یکی از باورهایی که البته شما هم تو محصول عزت نفس گفتین راجع به ترس از موفقیت بود و این باور رو فکر کنم بعد دو سال از دیدن عزت نفس متوجه شدم به شدت درونم هست که باعث میشه نتونم موفق بشم تو هدفهام و یک ترمز قوی بود واسم و تغییرش واقعا تلاش برد واسم هم ذهنی هم عملی ،یکی از ترمز های شدید دیگم این بود هر چی موفق تر میشدم سلامتیم بیشتر دچار مشکل میشد که البته مرتبط با همون باور ترس از موفقیت هم بود که این هم به مرور با تغییر باورهام بهتر شد تا سال 99 که شرایط مالیم نسبت به قبل بهتر شد اما به شدت احساس افسردگی میکردم و این شرایط برام روز به روز بیشتر میشد و من مونده بودم چطور میشه بتونم راحتتر خرج کنم ،تفریح بیشتر برم اما رابطه م با خدا ضعیفتر بشه و حالم نامناسب تر ،تا زمانی که سال 1400 با فارکس آشنا شدم و کلا کار کردن روی ثروت رو کم کردم و هدف گذاشتم واسه تریدر شدن که این باعث شد شرایط مالیم کمی به عقب برگرده و بعد فکر کردم چی باعث میشه من شرایط مالیم ضعیفتر بشه حالم بهتر بشه و اونجا بود که به یاد حرفهای شما افتادم که تو ثروت 1 گفتین کسایی که باور مذهبیشون مشکل داشته باشه به ثروت نمیرسن مگه اینکه از خدا دور بشن و من فکر میکردم اینها به این شدت درون من نیست زمان برد تا متوجه بشم که باورهای مذهبی اشتباه ادم رو به کجا میرسونه و سعی وخطا داشتم با وجود اینکه شما میگفتین اما در مدار دریافتش نبودم و جالبتر اینجا بود که من حرفهای شما درباره باور مذهبی رو هر روز چند دقیقه به مدت شش ماه گوش کردم اما شرایط تغییر چندانی نکرد تا اینکه با خودمگفتم باید عمیقتر کار کنم و جملات تاکیدی دقیقی تو این زمینه جمع بندی کردم با صدای خودم و روزی چند ساعت گوش میکردم و نتایج رو متوجه شدم واز این بابت خوشحالم که بالاخره متوجه شدم تا حدودی چه باورهایی درونم هست و الانم دوساله دارم روی فارکس کار میکنم در کنار شغل دیگم و تمرکز بیشترمروی این زمینست یک مدتی به یک نتایجیی رسیدم تو این زمینه اما ناپایدار بود و این چند وقته اخیر خیلی بیشتر کار کردم روی هدفم وجالب تو حموم بودم که جمله اینجوری به ذهنم اومد گنج با رنج بدست میاد و گفتم همینه ،این باور درونم هست و سه روزه جملاتی راجع بهش ساختم و هیمنطور جمع آوری کردم از جمله گنج با آسانی ها بدست می اید ،پولی که سخت بدست بیاد یک جای کارش میلنگه اما پولی که آسون بدست بیاد پربرکت و ماندگاره ،رسیدن به گنج و نعمت ولذت به آسانی میسر میشود،پول درآوردن اسان ترین کار دنیاست ،و یک سری جملات هم راجع به ترید ،وجالبیش اینجا بود که اینها رو سه روز قبل از دیدن این فایلتون انجام دادم و الان این فایل رو دیدم و این هم نشانه ای از درست بودن مسیرم هست.استاد من هر چی پیش میره متوجه میشم که باورهای گوناگون محدودکننده ممکنه درونمون باشه که ما ازش بی خبریم و تلاش فیزیکی هر چند سخت ما رو بیشتر دور میکنه از خواسته چون به دلسردی میرسیم و من تجربش کردم ،در این مسیر به این ایمان هم رسیدم که کار کردن روی باورهای درست میتونه شرایط رو برای ما خیلی متفاوت کنه اما زمانی پایدار میشه که ما اون ریشه ها رو پیدا کنیم . شاد وپیروز باشین
چقدر دلم برای کامنت گذاشتن برای فایلهای فوقالعاده شما تنگ شده بود
حقیقتا اینقدر احساسم خوبه ک حتی فایل رو نشنیدم زدم رو دانلود و ازدیدن عکس زیبای شما اینقدر ذوق کردم ک گفتم باید همین الان کامنت بزارم و بعداز دیدن و شنیدن فایل و اگاهیی های بینظیری ک تو این فایله باز بعدا میام و کامنت میزارم
استاد من چندروزی بود بسته نداشتم و نمیتونستم کامنت بزارم
امروز به عشق سایت شما بسته گرفتم و الان خیلی خوشحالم و احساس میکنم بال های پروازم بازه که میتونم تو سایتتون کامنت بزارم
استاد میخام بگم عاشقتونم خیلیی دوستتون دارم
خیلی حالم خوبه
چون چندروزیه ی درخاستی از خداوند داشتم و وعده دادم بهش که هرطور شده نمیزارم نجواها بیان و ذهنم رو به شدت کنترل میکنم و تو احساس عالی میمونم
امروز صبح زدم رندوم رو سوره بقره ایه 40
خداوند فرموده بودند :ای بنی اسرائیل نعمتهایی ک به شما دادم رو به یاد بیاوردید و به عهدی ک با من بستید وفا کنید تا من نیز به عهد شما وفا کنم و فقط از خداوند بیم داشته باشید
ینی واضح تر از این؟
ینی این نشونه خداوند نیست پس چیه؟
خداوند به من گفت از اتفاقات قبلی ک خلقش کردی کمک بگیر برای اینکه بتونی کنترل کنی خودت رو و افکارت رو و اگه به تعهدی ک دادی عمل کنی من به تعهدم عمل میکنم و اینم بهم گفت ک فقد از من بخاه
من عاشق این خدا نشم؟
این خدای بخشنده لایق عبادت هست
این خداوند هدایتگر لایق ستایش هست
این پروردگار من لایق سجده گذاری هست
من تسلیم این رب قدرتمندم
من از هرخیری ک از پروردگارم بهم میرسه بهش فقیرم
پروردگارا اینقدر مطمعنم ک به این خاسته ام میرسم ک دیگه رسیدم به ارامشی عجیب
ارامشی ک از اطمینان به ربم میاد
ارامشی ک حاصل نشونه هایی ک بهم داده
من خوشبخترین دختر زمینم ک خداوندرو تو قلبم حس میکنم
من قوی و شجاعم چون برترین نیروی جهان پشتمه و هوامو داره
خدایاااااا ممنونتم ک من رو خالق زندگیه خودم افریدی
بخدا اینقدر ازین داستان خوشحالم که حد نداره
چقدر خوبه ک تنها قدرت تو دستای خداییه ک قدرت خلق زندگیم رو به خودم داده
تنها قدرت از آن اوست و اوست توانا بر هرکاری
من ناتوانم رب من اما تو توانایی
من نمیدونم اما تو میدونی
من نمیفهمم اما تومیفهمی
من نمیبینم اما تو میبینی
پروردگارا تو کمکم کن که من تنهای تنها دراین سرزمین زیبا و قشنگ هستم با تو
پیامت چقدر حس خوبی داشت و من از اولش شروع کردم اشک ریختن چقدر حس خوبی دادی این قدرت خدا چقدر زیاده و ما بی توجهی میکنیم این خدای متعال چقدر بزرگه و ما درکش نمیکنیم
این صحبت با رب عالی بود انشالله منم بتونم اینطور صمیمی و ساده با ربم ارتباط برقرار کنم
چقدر لذت میبرم که در کنار شما هم خانواده ای های عزیزم هستم
سپاسگزار خداوند مهربانمم که بر دستانم جاری شد و این جملات گوهربار رو نوشتم
واقعن به خودم افتخار میکنم که اینقدر دختر شاد و پرانرژیی هستم و مطعنن همه از بودن با من لذت میبرن(این باورو جدیدا دارم رو خودم کار میکنم چون واقعا همینه)
ممنونم که برام پیام گذاشتی و این جملات زیبا رو بهم هدیه دادی، انرژیشون رسید دستم.
باوری که نوشتی عالیه و برای من هم میتونه موثر باشه:
واقعاً به خودم افتخار میکنم که اینقدر دختر شاد و پرانرژیی هستم و مطعناً همه از بودن با من لذت میبرن
اتفاقا قبل خوندن کامنت شما، داشتم تو ذهنم در مورد باورها فکر میکردم و اینکه وقتی باورهاتو رو عوض میکنی به سمت چیزهایی که بهت امید و شادی و آرامش میدن، زندگی آدم عوض میشه.
بلافاصله نمونه های این اصلاح باورها ردیف شدن تو ذهنم:
نسبت به دریافت هدیه گارد داشتم، یعنی از دست اون آدم میدیدم و به غرورم برمیخورد، هدیه رو از سمت خدا نمیدونستم، دنبال جبران و پرداختش بودم.
در ظاهر تشکر میکردم از خدا و اون آدم، ولی همش میخواستم جبران کنم.
تا اینکه به واسطه همین فایلهای اخیر استاد در رابطه با ترمزها، یه روز صبح یهو شفاف و آشکار شد که سمانه داری ترمز میذاری روی ورودِ هدیه به زندگیت…
عذرخواهی کردم از خدا که هدیه ها رو از طرف اون نمیدونستم و فکر میکردم از طرف بنده های خداست.
هدیه ها از طرف خدا هستن که با دستِ بنده های خدا به دستمون میرسن، روزیِ غیر حساب هم محسوب میشن.
اینطوری شد که یه دریچه ی ورود نعمت و ثروت رو که بسته بودم خودم، با شناسایی ترمزم و اصلاح باورم درست کردم.
من والله یرزق من یشاء بغیر حساب رو تکرار میکردم، داشتم باورش میکردم، یعنی مطمئن بودم که خدا اینکار رو برام انجام میده، ولی متوجهِ ترمزهایی که نمیذارن این روزیِ غیر حساب وارد زندگیم بشه نبودم…
خداوند شگفت انگیزه.
عصر همون روز یه تماس داشتم که خبر داد از ورود یه هدیه ی به شدت بزرگ، چیزی که من میخواستم…
بلافاصله سپاس گزاری کردم اینبار کاملا قلبی و عمیق…
با عشق پذیرفتمش و لذت بردم.
تماماً هم متوجه بودم و میگفتم خدایا دمت گرم، نتیجه اصلاح باورم رو چه سریع برام فراهم کردی و بهم نشون دادی.
از اون روز به بعد ورودِ هدیه به زندگیم برام آسان تر و بیشتر فراهم شد.
از روی همین مثال، از خدا خواستم که ترمزهامو برام آشکار کنه تا بتونم کد صحیح باور رو براشون اعمال کنم.
هنوز هم لایه های پنهان داره باورهای محدود کننده ام در رابطه با هدیه، فعلا به موارد آشکار هدیه واقف شدم و دارم لذت میبرم از این خلق، از این بهبود…
به همسرم گفتم، خدا از بی نهایت راه و روش که من حتی فکرشو نمیکنم هر ثانیه نعمت و ثروت وارد زندگیمون میکنه منتها ما ناآگاهانه مسدود کردیم دریچه های ورود نعمت رو.
ترمزها دریچه ها رو میبندن.
جالبه که من درک درستی از ترمز نداشتم، برای همین نمیدونستم چطوری باید روی باورهای محدود کننده یا همون ترمزها کار کنم برای بهبود خودم.
تا اینکه فایلهای اخیر استاد هدایتم کرد به درک بهتر ترمزها…
استاد جان سپاس گزارتونم تا همیشه.
خدایا شکرت که تو زندگیمی، خدایا شکرت که هر لحظه هدایتم میکنی به بهترین ها در بهترین شرایط زمانی و مکانی.
من این چند وقت بشدت از خداوند میخام ک دو س تا رفیق عباسمنشی و فوقالعاده داشته باشم
حتی به خدا گفتم ک من میخام فقد همسرم عباسمنشی باشه و قشنگ تجسم میکنم ک شبا موقع خاب با همسر عزیزم درحال صحبت کردن راجب زیبایی های روزمون هستیم
اما هنوز اتفاق نیوفتاده
ولی به خودم افتخار میکنم ک حداقل تو سایت میتونم با دخترایی مث تو همصحبت بشم و جالبه ک چندوقتیه خیلی فعالیتم زیاد شده و همش تحسین میکنم دختر پسرایی ک تو سایت هستن و با خودم میگم ببین بینهایت انسان تو این سایت هست ک خداوند میارتشون تو زندگی من
من واقعن لذت میبرم از همصحبتی حتی بصورت کامنت با بچهای این سایت
در مورد هدایتت به این فایل چقدر خوشحالم ک ترمزتو پیدا کردی دوست نازنینم
اتفاقن منم هروقت ی فایلی رو بعد از مدتها به سمتش هدایت میشم میفهمم ک چقدر خداوند قشنگ منو هدایت کرده
الان ک سایتو باز کردم از خداوند خاستم ک هدایتم کنه درباره ی موضوعی ک دیدم برام دیدگاه اومده
خیلی خوشحال شدم چون دقیقا من ترمزهایی دارم ک قشنگ ورود خاسته هام به زندگیمو گرفتن
خیلی دوستت دارم عزیزم شماهم بسیار زیبا و ارزشمند هستید دوست من
بزودی عکسم رو میزارم و چهره زیبام رو شما هم میبنید
کامنتت رو خوندم و بعدش رفتم داستانت رو خوندم و لذت بردم، خیلی برات خوشحال که با این سن کمت با این اگاهی ها اشنا شدی و لذت بردم که خدا رو توی زندگیت پیدا کردی و زندگیتو تغییر دادی، همیشه در پناه خدا باشی فرشته عزیزم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم، خیلی ممنون از شما بخاطر تهیه و تدوین این فایل عالی و تشکر میکنم از خانم شایسته که زحمت کشیدن دوربین را گرفتند، نمیدانم مدارم تغییر کرده یا قبلا اینقدر مدارم پایین بود که قدر زحمت های شما را نمیدانستم چون تازه متوجه شدم که فایل های دانلودی که هیچ بهایی رو بخاطرش دریافت نمیکنید چنان با عشق قانون را به ما می آموزید که چیزی جدا از محصول نیستند، این چند وقت هر فایل رایگانی که گوش میدم یه نکته های مهمی را میشنوم میگم اینا کجا بوده من متوجه نشدم اصلا متعجب میشم میگم الان این جمله خیلی مهمه و استاد توی فایل رایگان گفته، با خودم میگم یعنی استاد الان یادشه همچین جملاتی رو که خدا بهش الهام کرده، بیان کرده
تازه دارم متوجه میشم از هزاران فایل دانلودی اگه فقط همینا را گوش بدهم و به آگاهی هاشون عمل کنم بسه، به نظر من فایل های دانلودی ارزششون کمتر از محصولات نیست، استاد به این دلیل بابت محصولات هزینه دریافت میکنند تا ما قدر اون فایل و آگاهی ها را بیشتر بدونیم، من با اینکه با پروفایل همسرم محصولات رو دارم ولی خیلی دوست دارم بیشتر روی دانلودی ها کار کنم از بس دانلودی ها مهمه نمیتونم به سادگی ازشون رد بشم، یکی از فایل های دانلودی همین فایل امروز که استاد نکات مهمی در مورد رسیدن یا ترسیدن ما به خواسته هامون بیان کردند
و نکات مهمی را که یاد گرفتم اینه طبق قانون جهان و ساز و کار جهان، ما هر هدف و خواسته ای داریم باید به آن به آسانی و لذت برسیم، کار جهان اینه که به درخواست های من پاسخ بده پس با خیال راحت خواسته ها و درخواست هایم را به خدا و جهان اعلام میکنم
حالا اگه به خواسته ام نرسیدم، نمیام بگم به صلاحم نبوده یا چشمم زدن که به خواسته ام نرسیدم، چون خداوند طبق سیستم جهانش را ادره میکنه و هیچ احساسی عمل نمیکنه و دلرحمی و عصبانیت نداره و اگه من به خواسته ام نمیرسم ربطی به خدا نداره از سمت خدا نگران نباشم، خداوند همیشه پاسخ میدهد، میخواهی و میشود، و سمت خودم را باید نگاه کنم و ذهنم را بررسی و کالبد شکافی کنم که دلیل نرسیدن به خواسته ام چیه، چون همه چی به باورها و افکار من برمیگرده و در واقعا همه اتفاقات و شرایط زندگی من با باورها و افکار من رقم میخوره
حالا به این مرحله رسیدم که من فلان خواسته را دارم مثلا خواسته من رابطه عاطفی خوب در حوضه روابط هست ولی رابطه عاطفی موفقی ندارم و هر چی تلاش میکنم به اون خواسته ای که میخواهم نمیرسم، و در این مسیر هیچکس را مقصر نمیدونم چون یاد گرفتم که خودم هستم که تمام اتفاقات و شرایط و محیط و آدم های دور و برم را میسازم، از اینجا به درون خودم نگاه میکنم و شروع میکنم به کالبد شکافی ذهن و باورها و افکارم، برای خودم یه جدول طراحی میکنم یک سمت هدف یا خواسته ام از اون رابطه عاطفی که میخواهم مینویسم و یک سمت دیگه ترس هایم در مورد رابطه مینویسم که چه نگرانی ها و ترس های در مورد رابطه دارم و وقتی اینا رو نوشتم میبینم که تعداد ترس هایم حتی از ویژگی های که دوست دارم در رابطه تجربه کنم هم بیشتره، تازه دوهزاریم میفته که چرا به خواسته ام نرسیدم، چون یه پام رو گاز بوده و یه پام روی ترمز و ترمز را با شدت فشار میدادم بخاطر همین من را خسته میکرد ولی هیچ نتیجه ای نداشت
یا در حوضه ثروت مثلا یه سمت ثروتمند شدنم را مینویسم و یه سمت دیگه ترس های که از ثروتمند شدن دارم مینویسم مثلا خواسته ام ثروتمند شدن و موفق شدن هست ولی ترس دارم اگه ثروتمند شوم از خدا دور تر می شوم یا همه به چشم یه فرد کلاهبردار یا کار قاچاق یا غیر قانونی کرده و به ثروت رسیده نگاه میکنند یا فامیل از من بدشون میاد میگویند ثروتمندان مغرور هستند یا َهزارن دلیل دیگه میارم، اینجاست که متوجه میشوم دلیل ثروتمند نشدم چیه یه پام رو گازه ولی یه سمت دیگه با باور های محدود کننده و مخرب پام رو روی ترمز گذاشتم و نمیزارم ثروتمند شوم، حالا این قانون را در تمام جنبه های زندگی ام میتوانم بنویسم تا در هر خواسته ای که دارم ولی بهش نرسیدم باورهای محدود کننده اش را پیدا کنم
حتی یه زمانی دارم سمت خواسته ام حرکت میکنم و حرکت میکنم ولی خیلی کند و به صورت لاکپشتی حرکت میکنم ، اینجا هم پای باورهای محدود کننده در میان هست چون خواسته ها به محض اینکه بخواهم باید به صورت کاملا طبیعی و بدیهی و آسان به من داده شود،
حالا که باورهای محدود کننده ام را پیدا کردم حالا چه جوری تغییرش بدم؟ باید باورهای قدرتمند کننده و بهتری ایجاد کنم تا به راحتی به خواسته ام برسم
برای تغییر باورها باید براش منطق بیارم چون باورها حاصل سال ها افکاری هست که از گذشتگان و خانواده و جامعه و مدرسه و رسانه دریافت کردیم و به همین راحتی تغییر نمیکنه
و منطقی که مثلا در حوضه ثروت برای خودم میارم اینه که کی گفته اگه من ثروتمند شوم از خدا دور میشوم، بر عکس اگه من ثروتمند شوم و بی نیاز باشم احساس بهتری را تجربه میکنم سپاس گذار تر میشوم و حس سپاس گذاری من را به خداوند نزدیک تر میکنه
و یه باور دیگه که میگم کی گفته فامیل از من بدشون میاد اگه من ثروتمند شوم، بر عکس اگه من ثروتمند شوم میتوانم به فامیل کمک مالی کنم و آنها خیلی خوشحال میشوند که من بهشون کمک کرده ام
و هزاران باورهای دیگه که به ذهنم با منطق و پیدا کردن الگو ها میفهمانم که داره اشتباه میکنه
مثلا در مورد مهاجرت که استاد فرمودند خیلی ها خواسته مهاجرت دارند ولی هر چی تلاش میکند موفق به مهاجرت نمیشوند و با بررسی ترس ها و باورهایم متوجه میشوم چه ترمز ها و کدهای مخرب و باورهای محدود کننده ای در ذهن دارم که به خواسته نمیرسم
مثلا یه باور محدود کننده که اکثرا دارند، میگویند من زبان بلد نیستم و توی کشور غریب چکار کنم، یا میگویند خانواده ام چی اونها اینجا هستند من ولشون کنم برم، باید به ذهنم بگویم همانطور که من خدا دارم آنها هم خدا دارند، خدا که مهربان تر از منه همیشه مراقبشون بوده از این به بعد هم مراقبشون هست، یادم حتی استاد در مورد دوستشون گفتند که خواسته مهاجرت داشته ولی سالیان سال تلاش میکرده ولی موفق نمیشده مهاجرت کنه و استاد با صحبت کردن با اون متوجه شدند که اون شخص در مورد دستشویی رفتن در کشور خارج نگرانه که اونجا توالت فرنگیه و شیر آب نیست و بخاطر یه باور مخرب و خیلی پنهان در ذهنش نمیتونسته مهاجرت کنه،
راستی من امروز خواسته هایم را نوشتم و میخواستم ببینم امروز چقدر میتوانم خالق زندگی ام باشم، صبح نوشتم دوست دارم امروز یه نهار خوشمزه، خداوندبه من الهام کنه یا من را دعوت کنه و اولین خواسته ام صد در صد تیک خورد چون ساعت 10 صبح همسرم زنگ زد و گفت برای نهار جگر و دل و قلوه میاره و ظهر هم خودش زحمت کشید روی منقل گذاشت و خلاصه خداوند امروز من را دعوت به نهار از طرف همسرم کرد و نعمت های خداوند همینطور وارد زندگی ام میشد از قلم گاو خوبی که بخاطر درخواست دیروزم برام آورد و اسپرسو خوشمزه ای که همسرم برام درست کرد، خیلی خوشحالم که استاد عزیز و خانم شایسته الگو خوبی برای من شدند که در رابطه با عزیز دلم بهترین حس و تجربه را داشته باشم و همیشه از بودن هم لذت ببریم، و خواسته بعدی ام یه رابطه ای سراسر عشق و محبت و دوستی با دخترم بود که بهترین حس و لذت رو در کنارش تجربه کردم و همچنین درخواست از خداوند که زمان آزادی برام فراهم کنه تا بتوانم کامنت بنویسم که امشب انجام شد
خیلی خوب نوشتید باورهای قدرتمند کننده و محدود کننده رو
وقتی باورهای محدود کننده رو توی ذهن مون پیدا میکنیم میبینم که چقدر موضوعات ساده و مسخره ای هستند که مارو از شادی ها و خوشبختی های عظیم زندگی دور کرده اند
با ولع و شوق و لذت هر روز میرم سراغشون، از خدا هدایت میخوام چی گوش بدم و بعد که گوش میدم میشه فایل محبوبم.
همه ی فایلها میشن فایل محبوبم چون هدایتی میان و نیازِ من هستن، جواب من هستن، مستقیم میشینن روی قلبم.
امروز مجدد رسیدم به فایل عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر میدهد 2
شگفت زده شدم از اینکه قبلا گوش دادم بارها و بارها، امروز هم مجدد گوش دادم، و تازه بود برام…
قبلا، اوایل فکر میکردم تکراری گوش کردن رو دوست ندارم، چون میگفتم بسه دیگه، شنیدم دیگه…
این 6 ماه اخیر به این نتیجه رسیدم هر چی یه فایل رو بیشتر و بیشتر گوش بدم برام بهتره، درکم بیشتر میشه، تازه بار بعدی که گوش میدم بازم برام نکته و درس جدید داره.
استاد قبلا گفته بودن دلیلش اینه که چون مدار ما عوض میشه، درک ما هم بالاتر میره.
من اینو حس کردم، درک کردم …
هر فایلی رو گوش میدم، تکرارش بازم برام تازگی داره…
انگار الان تازه دارم میشنوم و انقدر ذوق میکنم موقع شنیدن که نگو و نپرس و قربون صدقه ی استاد میرم که عجب چیزی گفتی استاد جان، زدی به هدف…
به هر چی توجه کنم، همونا میاد تو زندگیم.
دیشب دیدم حسم از خوب داره به خنثی نزدیک میشه، سریع رفتم سراغِ سپاس گزاری که سریع حس رو خوب میکنه و خدا رو شکر دوباره حسم افتاد روی ریلِ اصلی یعنی داشتنِ حسِ خوب.
دارم تمرین میکنم مدت زمانی که حسم خوب باشه رو آگاهانه بالا ببرم در شبانه روز.
چون درک کردم اگه نرم سراغِ خلق حس خوب، حسم کم کم خنثی میشه و بعد هم میره سراغِ منفی شدن.
یعنی باید هوشیار باشم و لحظه ای غافل نشم از خلق حس خوب برای خودم.
تمرین جذابیه، چی بهتر از این که حسم خوب باشه اکثر اوقات…
حسم خوبه، آرامش دارم، خوشحال ترم، بیشتر لذت میبرم از زندگیم و …
برای همین آگاهانه دارم مینویسم و میگم تو ذهنم از زیبایی ها.
خداروشکر، چند روزی هست خداوند منو هدایت کرده به کامنت عالی شما و من تنبلی میکردم واسه خوندنش، میدونستم باید بخونم ولی یا کاری پیش می اومد یا گوشیم زنگ میخورد یا میرفتم سراغ کارهای دیگه و….
خداروشکر که پاسخ سوال چند روز پیشم توی کامنت شما بود و خدای یکتا مرا هدایت کرد. چه راهکار خوبی، کشیدن جدول و نوشتن اهداف و خواسته ها در یک طرف و نوشتن ترمز ها در طرف دیگر. و بعد اصلاح باور ها در طول زمان. این خیلی عالیه. کاملا دسته بندی شده و مرتب و دقیقا آدم میدونه چه کاری باید انجام بدهد.
بینهایت ازتون بخاطر این کامنت عالی تون سپاسگزارم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام استاد عزیزم ماشالا چه خوش تیپ شدین وسلام هم به خانم شایسته عزیز ومهربان
من از نظر مالی خیلی تلاش کردیم همیشه این چندین سال اما نتیجه دلخواهمون رخ نداده تا اینکه با شما استاد عزیز آشنا شدم ومتوجه شدم همش بخاطر باورهای خودم بوده
وچندین باور محدود کننده خودم رو هم پیدا کردم وسعی میکنم باورهای درست ومثبت رو تکرار کنم که البته نشانه های رو میبینم به امید روزی که به نتیجه دلخواهم برسم.
خدایاشکرت بخاطراین فایل که باعث شد بعداز مدت ها دوباره کامنت بزارم
بسیارسپاسگذارم ازشمااستادعزیزم و خانم شایسته عزیز برا بروزرسانی این دوره فوق العاده
استادچقدرلذت بردم از تمرینات این دوره که اینقدر واضح شرح داده شده
سپاسگذارم ازخانم شایسته عزیز برا واضح کردن تمرینات دوره به این روش
وجودشما دوعزیزواین سایت بینظیر بزرگترین نعمته برامن و تمام دوستان خدایاشکرت
واقعیتش استادعزیزم من برااینکه بدونم به چی علاقه دارم یا اینکه تو چه زمینه ای استعداددارم
( اومدم ی لیستی از مهارت ها یا چیزایی که فکرمیکردم بهشون علاقه دارم حتی کوچک نشستم به نوشتن وبراساس اولویتی که خودم مشخص کرده بودم )
پادرچندین مهارت که فکرمیکردم دوسش دارم گذاشتم ولی بعدازمدتی دیدم نه اون حس و اون علاقه وجود نداره و رهاش کردم بااینکه هزینه کرده بودم ولی برامن مهم نبود اون هزینه وزمان به جایی رسید که دیگه نمیدونستم باید چیکارکنم اونجابود که
تسلیم شدم و از خداوند هدایت خواستم
واون مثل همیشه خیلی زیبا و آسون منوهدایت کردبه مهارتی که وقتی فکرکردم دیدم اره من از بچگی تواین زمینه علاقه داشتم و بدون اینکه خانوادم بفهمن میرفتم خونه دوستم به تمرین کردن وباهم هماهنگ تو مراسم میرقصیدیم وای خدای من اصلا فکرم به اینجانرسیده بود و خداوند از طریق کامنت یکی از دوستان تو همین سایت منوهدایت کرد به این مسیر
خدایاشکرت خدایاشکرت
بعدازاین هدایت اومدم اگاهانه به دیدنه کلیپ رقصایی جدید که همشون تومسکوبودبعدش فهمیدم که تو این هنرمسکوبهترینه
هرچی میگشتم ومیپرسیدم میگفتن این نوع رقص توایران اصلا نیس که بخواد اموزش داده بشه
دوباره اینجا بود که از خداخواستم منوهدایت کنه به بهترین مربی که چندین سبک موردعلاقه منو اموزش بده ی فردکه بهترین باشه تواین حوزه
الله اکبر به این هدایت
وقتی داشتم استوری ی مربی که تو سبک خودش تودنیا بسیار قوی بودو میدیدم
خیلی خیلی هدایتی ی فردی که ازایران تو ورکشاب همون مربی تومسکوشرکت کرده بود واستوری گذاشته بود و خود اون مربی استوری اونواستوری کرده بود و به زبان فارسی نوشته شده بود اونجا بود که من خشکم زد
گفتم خدایاااا اخه چجوری من باید تو همون لحظه این استوری و میدیم تا هدایت بشم به این فرد توایران الله اکبر اینقدر اسون منوهدایت کردی
خدایاشکرت خدایاشکرت
اینجابودکه به بهترین فردتو ایران که این سبک وفقط داره اموزش میده هدایت شدم خدایاشکرت
دیگه نیازی نبود برا اموزش هرسبکی دنبال ی مربی جدا بگردم از خداخواسته بودم و اونم منوبه راحترین روش ممکن هدایت کرد
به بهترین فرد تو ایران
خدایاشکرت
قدم بعدی که باید برمیداشتم این بودکه باید از انچه داشتم شروع میکردم
و تنهادارایی من النگوتو دستم بود
وقتی تصمیم گرفتم که اینوبفروشم و شروع کنم به قدم برداشتن
به خودم تعهددادم که این اخرین چیزی باشه که من میفروشم
از اونجاکه من ازوقتی که خودموشناختم زندگیم پاخودم بوده و نمیتونم از کسی قرض بگیرم بخاطراین مستقل بودنم
یعنی اگه پول داشته باشم تهیه میکنم ی چیزی واگر نداشته باشم صبرمیکنم تا پولشوبدست بیارم و بعدش اگرببینم بهش بازم نیازدارم تهیه میکنم
از گذشته ای خودم واون سختی هاش راضیم یعنی از وقتی استادباشمااشناشدم ونگاهم به زندگیم تغییرکردباعث راضی بودنم شد
خدایاشکرت به این مسیرالهی
بعدازفروش النگوم قدمی بعداموزش دیدن وبهتروبهترشدن تواین مهارت بود
اومدم اول با تاکسی رفتن به تهران بعدازمدتی دیدم هزینه ام خیلی میشه و ی مسئله برام پیش اومد اینکه هزینه داره زیاد میشه
تصمیم گرفتم با اتوبوس برم بعدش دیدم با اتوبوسم هزینه هام زیادمیشه
از خداخواستم ی راهی بزارجلوپاهام تا هزینه هام کمتربشه که اونم هدایتی ی خانومی تو اتوبوس نشسته بودکنارم بهم گفت امروز بلیط قطارگیرم نیومدمجبورشدم با اتوبوس بیام چقدرهزینه هابالارفته اونجابود که گفتم
عملاکل روزم میرفت برا ی کلاس دوساعته وحتی نمیتونستم کلاسای تمرینوشرکت کنم چون من از شهرستان میرفتم
همزمان به چندتا مسئله برخوردم و اومدم تصمیم گرفتم به مهاجرت کردن
همیشه دوس داشتم مهاجرت کنم حتی اومدم بخودم گفتم برامهاجرتم باید تکاملشوطی کنم
و اولین قدم مهاجرت من ازشهرستان به پایتخت باید
اینجوری تمام مسائل حل میشود
* هزینه ها
* زمان ازدست رفته
* تمرکزی که باید میزاشتم براهدفم
* خستگی مسیر رو اموزشم تاثیرمنفی میزاشت حتی فرداشم خسته بودم
* باید کارمیکردم درکناراموزشم تا هزینه هاروپرداخت کنم
* شلوغی مترو خیلی اذیتم میکرد ومن فراری بودم ازاین حجم از ادما
اینامسائلی بود که با نوشتنش وفکرکردن فهمیدم که باید حل بشه وبااین حل مسئله تمام مسئله هاحل میشود
خدایاشکرت ازاین همه هدایت خدایاشکرت
توهمین زماناکه میرفتم تهران برااموزش پرسجومیکردم تا بتونم ی خوابگاه خوب پیداکنم تا بمونم و تمرکزموبزارم روهدفم
هرچی میپرسیدم قیمتافضایی بود ومن هزینه هاشونداشتم
اونجابودکه گفتم خدایا من باتوکل بتووایمان و اطمینان بتوتواین مسیرقدم برداشتم هدایتم کن هدایت ازان توست
ازخداخواستم ی خوابگاه نزدیک به کلاسم جوری که من اصلا ازمترواستفاده نکنم ( من از شلوغی فراریم ) جوری باشه که پیاده برم بیام حتی هزینه برا رفت وامدم نباشه
ی محیط و محله زیبااروم وافرادموفق باشن
ازخداخواستم که با پایین ترین هزینه ونزدیکترین مسیروتمیزوزیباواروم وافرادموفق هدایتم کنه
اونجابودکه استادسوارمتروشدم ی خانومی نشست کنارم نمیدونم چی شد ازش پرسیدم شما دانشجوهستی من دنبال ی خوابگاه عالی ومطمئن ودرستو حسابی هستم با هزینه پایین
خانومه گفت دانشجوهستم ولی ساکن تهرانم منتهی دوستم تو ی خوابگاهه که خیلی راضیه الان یکسالی میشه اونجاس واز امنیت وتمیزی … راضیه خیلی
بازم خداهدایتم کرد اتفاقا استاداین خوابگاه سمت شهرک غربه فقط بیست دقیقه به کلاسم پیاده رویی داشت و هزینه اش خیلی خیلی خوب بود
خدایاشکرت چقدرخدا زیبا و اسون ماروهدایت میکنه فقط باید ازش بخوایی اون بهترین پاسخ هارومیده
خدایاشکرت
الان استاد دقیقا تو شرایط مهاجرت هستم وازاین بابت خوشحالم برامنی که تااین سن تمام زندگی پاخودم بوده مهاجرت سخت نیس بلکه خیلی اسونه
وقتی تصمیم به مهاجرت گرفتم اولین باورمخربی که همه میگفتن تهران همه گرگن مراقب باش …
خداوندبهترین افرادوبه سمت من هدایت میکنه همنجورکه من خودم بهترینم
من همیشه تو گوشیم مینویسم قدم هایی که بایدبردارموومسائلی که برام پیش میادوحلش میکنم این توانایی رو دارم خداوند کمکم میکنه کلام خودشه که میگه شمارهاشده دراین جهان نیستید ماوظیفه خودمون کردیم هدایت شمارو
خدایاشکرت قوت قلبمه کلام خداوند
خدایاشکرت
والان تواین بخش از زندگیم به ی مسئله ای برخوردم که بیرونیه و من توانایی حلش ندارم وازخداوندمثل همیشه هدایت میخوام تاکمکم کنه تاقدم بردارم
خدایاهدایتم کن هدایت ازان توس
درمورداین فایل استادبسیاربسیارلذت بردم مخصوصا
اون باران رحمت الهی که بادیدنش واون حس خوب باعث شد تااینجاهم باران بیاد ومن حسش کنم خدایاشکرت به این همه نعمت وثروت
خدایاشکرت
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
استادعزیزم من باشروع سال جدید وهدفگذاری تازه دارم درمسیرهدفم قدم برمیدارم واصلا به پول فکرنمیکنم میخوام دراین مسیرفقط لذت ببرم ثروت خودش میادعجله ای نیس مهم لذت بردنه
ومن حالم خیلی خوبه
میرسم به هدفم عجله ای نیس اصلا
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
دیدنه مربی خودم خیلی تلاش میکنه تمام درامدشوصرف اموزشش میکنه تو بیشترکشورها رفته و خیلی دراین زمینه موفقه
اینم دختره
اینم توهمین کشوره
اینم توهمین محدودیت ها داره پیشرفت میکنه
ودرامدخیلی بالایی داره
پس منم میتونم بهترباشم حتی بهترازایشون چون من به قوانین جهان اگاهم میتونم روباورهام کارکنم وعالی وعالی باشم
اینوتوخودم میبینم استادواقعاتوانایی و لیاقتشودارم خداهم کنارمه
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
واقعیتش استاد نمیدونم هنوز به مسائلی برنخوردم که بگم چرا نمیشه
ولی قدم بعدی که نوشتم و باید امسال بردارم خرید محصول ثروت 1 هست میخوام درکنار علاقه ام رو باورهام کارکنم تا جلوگیری کنم از خیلی مسائل
به امیدخدا
خدایاهدایتم کن به راه راست به راه کسانی که به ان ها نعمت داده ای نه کسانی که مورد خشم وغضب تو قرارگرفتن
ممنونم ازتمام دوستانی که زمان میزارن و نوشته هایی منومیخونن
ممنونم ازشما استادعزیزم که شمابرامن ی الگوهستی
الان یادم اومداستاد من به برادرم گفتم الان میرم تهران براخوابگاه بعدش خونه رهن میکنم بعدش خونه میخرم یعنی حتی استادتکاملودوس دارم تواینجاهم طی کنم یادمه برادرم بهم گفت اینجابسختی خونه میشه گرفت چه برسه تهران مگه میشه براحتی تهران خونه خرید استاد شما اومدید تو ذهنم و به خودم گفتم استادازقم مهاجرت کرد منم میرم استادتوتهران خونه تونست بخره منم میخرم یعنی هرجا که میگن نمیشه ذهن شماروبرامن مرورمیکنه ناخوداگاه
استادازشماممنونم شما بهترین وزیباترین الگویی زندگی من هستید خدایی شماخدایی منم هست
واقعیتش من تمام این مراحل هدایت هارو تو گوشیم مینویسم وبه خودم بارهاوبارها یاداوری میکنم این مسیرهدایت هارو
اینکه از چه شرایطی به اینجارسیدم
روزایی بودکه من لحظه شماری میکردم تاساعت کاریم تموم بشه ولی الان تواین حرفه موردعلاقه ام اصلا زمان و متوجه نمیشم درلحظهزندگی میکنم
از همه مهمتراینکه حالم خیلی خوبه
هیچگونه درگیری ذهنی ویا استرس ونگرانی عجله ای ندارم
فقط میخوام لذت ببرم
این برام ازهمه چیز باارزشتره
قبلا باشیفتایی که من داشتم واینکه تلاش میکردم تاکارموبه بهترین شکل ممکن انجام بدم واین تلاش باعث میشود همش استرس ونگرانی داشته باشم تو طول روز ی جورایی اصلاحالم خوب نبود وهمش بخودم میگفتم من جام اینجانیست
خدایاشکرت ازاین هدایت به این مسیرالهی
همیشه از خداوندمیخوام جوری باشم تادرهمون لحظه هدایت سپاسگذاری کنم نه اینکه بعدش فکرکنم واونوهدایت الهی بدونم
نوشتنه این مسیرهدایت ها وقدم هاومرور اینها باعث میشه باورم ایمان قوی تربشه به اینکه خداوندمرا رها نکرده اون منودرتمام لحظاتم هدایت میکنه خدا درون منه و من با ارزشم
ودیگری باعث میشه که درهمون لحظه زنگی درونم به صدا دربیادوهمون لحظه سپاسگذارباشم با احساس خوب
خدایاشکرت
ممنونم ازشما دوست عزیزکه باعث شدتامن دوباره بهم گفته بشه وبااحساس عالی ثبتش کنم
دست به هر کاری میزدم واز خدا میخواستم من به ی کاری که دوست دارم هدایت کنه
به کاری که اگر ساعت انجام بدم خسته نشم
ولی چیزی تو ذهنم نمیومد تا اینکه دیروز بعد از چند پاشدم رقصیدم
من همیشه ناراحت بودم چرا من ی مدته دیگه نمیتونم برقصم حس خوبی که باید داشته باشم نداشتم دیروز که باحس خوب رقصیدم
خدا الله اکبر از این هدایت
وقتی حست خوب باشه نشونه ها میاد
من ساعت30 :3 بلند شدم نماز بخونم بعد تمرین انجام بدم
گفتم بزار اول برم کامنت بخونم که کامنت شما عزیز دل خدا من هدایت کرد
من تو رقص فوق العاده هنرمنده هستم این ایمان دارم به خودم هر کسی یه لحظه برام یه حرکت بزنه من به راحتی همون بدون هیچ نقصی براش انجام میدم
من تاحالا نمیدونستم
من میتونم تو این حوضه کار کنم موفق بشم
که شما یکی از دستان خدا شدین کامنت گذاشتین و به من ثابت کردین که میشود
من تو این حوضه نه کسی رو میشناسم که مربی خوب باشه برای رقص؟ نه راهنما دارم ؟
چون من ی مدت زیاد هست
همه شبکه اجتماعی رو پاک کردم
و فقط شبانه روز تو سایت هستم
راستی زهره جان ی چیز دیگه بگم منم یک سال مهاجرت کردم به کرج همون جای که استاد از درختان زیبا و سرسبزی وقشنگی این شهر میگه خیلی ممنون میشم اگر مربی خوب در این حوضه میشناسی معرفی
با سلام خدمت استاد جان و همه کسایی که اینجا بدنبال تغییر و رشد هستند.
امروز میخوام برای خودم و اینجا یه ردپا بزارم و یه تعهد که من تسلیمم و راضی
قصه از این قراره که دیگه یه روزی از فرط خستگی و تلاش رو کردم به خودش و گفتم دیگه باید چی رو یاد بگیرم؟
گفتم اینکار رو که کردم
اونم که انجام دادم
دیگه چیکار کنم؟
گفت قشنگ خسته شدی؟
گفتم اره
گفت آماده ای؟
گفتم آماده چی؟
گفت سکوت
گفت کاری نکردن
گفت لذت بردن
گفت راضی شدن
گفت ثروت
گفت رحمت
گفت دریای بی انتها
گفت و گفت و گفت
گفتم( اینجا به تِپه تِپه افتادم) اینا همونایی بود که من میخواستم.
پس چرا نشد؟
گفت چون نزاشتی
کی نزاشت؟ من؟
گفت آره
رفتم بگم که گفت:
دیگه هیسسسسس
از اینجاش رو مسعود خوب گوش کن نه یکبار نه 10 بار نه 100 بار تا آخر عمرت گوش کن.
گفت ببین پسر خوب چیزهایی که الان میگم رو خوب گوشکن.
اول باید چندتا چیز رو بفهمی
1- باید در نقطه نمیدونم قرار بگیری
یعنی چی؟
یعنی اینکه انقدر روی خودت حساب نکنی و فک نکنی که من الان کسی شدم
من الان خیلی میفهمم
میتونم خودم تصمیم بگیرم
من دارم روی قانون کار میکنم
این حرفها رو از خودت بکش بیرون و بگو من نمیدونم
و این مرحله ای که بگی نمیدونم تو درجات بالایی از آگاهی قرار داره
و یه چیز رو بدون که:
آگاه کامل منم
دانای کامل منم
اول منم
آخر منم
وسط منم
همه جا منم
و این رو بدون که وقتی به درک این دوتا موضوع رسیدی میرسی به جایی که شبیه یه بچه کلاس اول اومدی و نشستی تو کلاسی که استادش منم.
و اقرار داری به اینکه چیزی نمیدونم و همه چیز رو من میدونم.
وقتی با این دیدگاه وارد این کلاس شدی دیگه خیلی از کارها انجام شدست . و باید یه چیز خیلی مهم و پایه ای رو توی این کلاس یاد بگیری .
چیه؟
اینکه یاد بگیر فقط باید درخواست کنی.
مثلا درخواست کن که من میخوام غنی و ثروتمند باشم
مثلا درخواست کن که من ماشین BMW X4 میخوام
مثلا درخواست کن که حساب میلیاردی میخوام
فقط تا اینجاش پیش برو و نه بیشتر
مثل کسایی که هنوز نفهمیدن نباش که بخوای تو کار استاد دخالت کنی.
چه دخالتی؟
مثلا به من استاد بیای بگی من میخوام ثروتمند بشم از این طریق، مثلا من میخوام ثروتمند بشم با فروش n مقدار از این محصول و بیای واسه خودت حساب و کتاب کنی و دو دو تا چهارت کنی و بگی من اینطور میخوام ثروتمند بشم. به این میگن دخالت که ضررش باز برای خودته چون کار خودت رو سخت میکنی و دست من استاد رو میبندی و با اون ذهن محدودت نمیتونی خلقش کنی.
پس وقتی درخواست دادم باید چیکار کنم؟
وقتی درخواست دادی بشین تو کلاس و خوب گوش کن که بهت چی میگم و به همونا عمل کن. چون چیزهایی که من میدونم رو تو یک در میلیارد میلیارد میلیارد میلیاردش رو نه تو میدونی، نه تو میفهمی، نه درک میکنی.
اینجا یه مثال میزنم از اتفاقی که برای خودم افتاد. بعد از درک اینکه من نمیدونم و تو آگاهی
من تو ذهنم این بود که مثلا من باید مثلا 1000تا مشتری داشته باشم که هر کدومشون 3 تن یا 4 تن برنج بخرند و هزاران راه دیگه تو ذهنم که چیدم باید انفاق بیافته تا من به اون ماشینه برسم.
ولی بعد از پذیرش اینکه من نمیدونم و رها کردن اتفاقی که افتاد این بود که :
البته خیلی زود
1 نفر با من ارتباط گرفت که مقدار سفارشش 1000 تن بود و قیمت رو هم قبول کرد و چون برای صادرات بود 50 کیلو نمونه از من گرفت برای پخش در کشور مقصد و نهایی کردن سفارش
ببینید کار چقدر راحت تر شد بجای فروش به 1000 نفر با یک تلفن دقت کن مسعود با یک تلفن در مدت زمان خیلی کوتاه تر مسیری جدید رو برای تو باز کرد.
یا یه مثال دیگه اینکه یکی از بزرگترین شرکتهای کشور که تو کشورهای خارجی هم فروش قویداره بهم زنگ زدند و ازم یه محصول خواستند. شرکتی که میگم بزرگترین شرکت لبنی تو کشوره. من نه به کسی زنگ زدم، نه اصلا تو فکرم بود، شما اصلا تا شعاع چند کیلومتری این شرکت و کارخونجاتش نمیتونی بدون مجوز وارد بشی. ولیچیشد که این شرکت برای این محصول که هزاران فروشنده داره میاد و به من زنگ میزنه.
و بخوام مثال بزنم خیلی زیاد میشه.
خوب من چه کار عملی انجام دادم در این مدت کوتاه که این اتفاقات برام بیافته که خیلی از کسایی که تو صنعت برنج کار میکنند تو رویاشون هم نمیتونند تصور کنند این موضوعات رو و یا اینکه من با چه قدرتی میتونستم این اتفاقات رو رقم بزنم، با چه تبلیغاتی، با چه تولید محتوایی،
البته اینو بگم که من حرکت کردم و تو مسیر خودم قدمهای خودم رو برداشتم و ننشستم تا یه اتفاقی بیافته من سعی کردم تا اونجا که میتونم و هدایت شدم حرکت کنم.
همه کار من از زمانیشروع میشه که هدایتها رو دریافت میکنم و باید اون کارها رو انجام بدم. نه اینکه با دخالت کردن تو کار استاد جهان فقط مسیرم رو سخت تر ، غیرقابل دسترس تر و دورتر کنم.
رها کنم و اجازه بدم که هدایت بشم و به هدایتها عملکنم که خیلی وقتها اصلا نیازی نیست اصلا ما قدمی برداریم و خودش میاد به سمت ما انقدر که راحت گیره این استاد جهان.
فرمول کلی میشه این:
1- رسیدن به درجه ای که بگی من نمیدونم
2- رسیدن به نقطه و آگاهی که بگیاستاد جهان همه چیرو میدونه و آگاه و دانا و توانای کامل خودشه. رسیدن به این مرحله کار اسون تریه چون انقدر قدرتش از زمین و اسمون و همه چیز رو میتونیم ببینیم.
3- یاد گرفتن اینکه فقط درخواستم رو بگم و بعدش اول زیپ دهنم و بعدش زیپ ذهنم رو ببندم که به چگونگی انجامش فکرکنم
4- انجام دادن کارهایی که استاد جهان تو مسیر به ما میگه
5- لحظه شکوهمند رسیدن به خواسته
البته خیلی بیشتر دوست دارم بنویسم ولی میترسم تا صبح باید بشینم و حرفام تموم نشه
من یه مثال دارم که میگم یوسف پیامبر با یک خواب شد عزیز مصر. پس برای خدا هیچ کاری سخت و نشد نداره.
به امید روزی که هر کدوم بیام از خواسته های جدیدی که بهش رسیدیم با ایمان و توکل صحبت کنیم
سلام آقا مسعود.
شگفت انگیز نوشتین.
سپاس گزارم.
بی نهایت لذت بردم.
نمیدونم چی شد یهویی کامنتِ شما اومد جلوی چشمم…
تسلیم بودنتون اوایل کامنت کنجکاوترم کرد که چی نوشتین و بخونم و ادامه بدم…
هر چی خوندم دیدم خدایا…
این که پاسخِ سوالِ دیشبِ منه!!!
امروز به خودمم پاسخ داد خدا، اما این کامنت در تکمیل باقیِ پاسخ ها هست…
عجیبه و البته همزمانی…
چند روز پیش که صحبت میکردم با خدا موقعِ نوشتن، دقیقا واسم مثال زد که یه کلاس درسی هست که معلمش منم (خدا)، تو سمانه، و یه عالمه بنده ی دیگه هم از شاگردای کلاس هستین…
و مثال رو کامل برام باز کرد:
گفت درس ها چیا هستن و تکالیف چیا هستن و من نوشتم…
گفت چطوری نیمکتی که میشینی، جلوی کلاس میاد نزدیک معلم عزیزم خدا، یا چطوری میره عقب و عقب و عقبتر، کنار در خروجیِ کلاس و من نوشتم…
گفت چطوری از کلاس بیرون میری (خودم بیرون میرم، خدا هیچ شاگردی رو بیرون نمیندازه) و وقتی از کلاس رفتی بیرون، چطوری برگردی تو کلاس و من نوشتم…
همون موقع تو دلم بود کامنت بنویسم، اما جلو نیومدم…
من خیلی به هدایت اعتقاد دارم…
زمان درست نوشتن رو خودش بهم میگه…
امروز دوباره یاد کلاس افتادم و گفتم سمانه نمینویسیش تو کامنتِ سایت؟
جواب اومد نه، الان آماده نیستی!
اول خودت یاد بگیر
تحلیل کن
درک کن
متوجه شو
حل و هضم کن
بفهم
تمرین کن با خودت
عجله نکن
هر وقت آماده شدی، خودم بهت میگم بنویسی، راحت باش…
الان اومدم خوندم شما از کلاس و درس و استاد نوشتی چشم هام گرد شد…
البته این طبیعیه
درستش همینه
مدارهای مشترک اعضای سایت این همزمانی هارو به وجود میاره…
اما شما آماده بودی و نوشتی.
من فقط مختصری نوشتم که به خودم بگم بله، هدایت اینه، تسلیمِ خدا بودن اینه سمانه خانم، سکوت کردن اینه سمانه خانم…
سکوت کردن…
سکوت کردن…
چقدر من نیاز دارم سکوت کنم….
سکوت کنم تا تمرکزم بیشتر و لیزری بیاد روی خودم فقط نه بقیه…
که از بالای منبر بیام پایین…
چند روزی هست دارم سکوت رو تمرین میکنم…
خدا خودش کمکم کنه بهتر و بهتر شم…
آروم تر شم…
حالا چرا در مدارِ خوندن کامنت شما قرار گرفتم؟
چون مدتیه دارم توجه میکنم به تمرینِ تسلیمِ خدا بودن
به دریافتِ عمیق تر و لایه های درونی تر هدایت خدا تو زندگیم در ابعادِ وسیع تر…
و چشم گفتن به هدایت.
نپرسیدن و اعتماد کردن به خدا…
و امشب برام شفاف شد که باید با صدای محکمتر بگم و بگم و بگم:
سمانه تو نمیدونی خدا میدونه، سکوت کن.
سمانه تو نمیدونی خدا میدونه، سکوت کن.
سمانه تو نمیدونی خدا میدونه، سکوت کن.
سمانه تو نمیدونی خدا میدونه، سکوت کن.
دو روز پیش تو پیاده روی قلبا از خدا خواستم بهم بگه چه زمانی باید کامنت بنویسم، و اینکه چی بنویسم که برای رشد و بهبود خودم و دوستام مفید باشه.
فکر کنم آقا حامد (امیری) اگه اسمشونو درست نوشته باشم، هم اینو درخواست کرد از خدا و من از ایشون یاد گرفتم.
استاد هم تو یه فایلی گفتن موقع ضبط محصول، گاهی میشده که آگاهی ها نمیومده و چون باید زورکی تلاش میکردن تا صحبت کنن، ضبط رو قطع کردن و موکول کردن به زمانی که بجوشه از درونشون تا بعد صحبت کنن…
این دو مثال دلیل و درخواست من برای نوشتن و خوندنِ کامنت، در زمان درست خودش بود و هست…
21 خرداد هیچ کامنتی ننوشتم، چون تعهد داده بودم به خودم که حداقل روزی یک کامنت بخونم و بنویسم تو دلم یه جوری بود که انگار کم کاری کردی، نجوا داشت میومد حالمو خراب کنه که گفتم فرداش جبران میکنم…
از طرفی دلم نمیخواد به قول استاد چیزی بنویسم که زورکی باشه، حس و قلبم توش نباشه…
فکر میکنین چی شد؟
22 خرداد با پاسخ به دوستان هدایت شدم به نوشتن، چون حس خوبی از کامنت دوستام داشتم، براشون پاسخ گذاشتم و تحسینشون کردم….
الان به خودم اومدم دیدم 6 تا کامنت نوشتم…
الان هم که بامداد 23 خرداده هدایت شدم به خوندن کامنت شما، آقا مسعود…
اونم چه کامنتی…
خب اینا تو چرخه ی هدایت خیلی منظم داره شکل میگیره و من تسلیمِ تسلیمِ تسلیمم…
سپاس گزارم از چیدمان خدا
از نظم خدا
از آگاهی مطلق خدا…
آقا مسعود لطفا اگه کامنتتون ادامه داره، و هدایت شدین به نوشتن، ادامه بدین…
من تو کامنتهای خودم و بقیه بچه ها جوابِ سوالها و درخواستهامو پیدا میکنم…
جوابِ سوالم که 21 خرداد شب پرسیده بودم از خدا، با فاصله ی زمانی رسید دستم: یه مرحله عصر 22 خرداد توسط خودم تو نوشته هام، دومی هم بامداد 23 خرداد…
امروز خودمم نوشتم: صبر کن سمانه
وقتی نسبت به سوالی باورهای سازگارشو داری جواب خیلی خیلی زود میاد.
مثل صبح ها تو پیاده روی که هر روز هدایت میخوام کجا برم که قشنگ باشه، زمان پیاده رویم چقدر باشه و کلا مخلفاتِ پیاده روی پکیجِ عالی باشه، و بسیار سریع همه چیز رو دریافت میکنم، ذهنم خاموشه، تسلیمم، پاهام خودشون تسلیمن و به هدایت گوش میدن و حرکت میکن، منم چشمِ مطلقم …
چون باورم تو این زمینه، اعتماد به خداونده.
اما هست سوال هایی یا درخواستهایی که هنوز باور و اعتمادم به خوبیِ جاهای دیگه به خدا شکل نگرفته و ضعیف عمل میکنم توش مثل باور ثروت که این چند روز کاملا توی مخم راه میرفت و کلافه بودم از دستش…
برای همین جوابهای سوالم هم با تاخیر رسید دستم، البته نه اونقدر طولانی …
خدا رو شکر فرداش هدایتها اومد…
و بعد خدا وکیلی آروم شدم…
نوشتم و آروم شدم…
کامنت شما هم تکمیلش کرد…
متوجه شدم باگم، من میدونم میدونم بوده…
باید این ستونِ مزخرفِ من میدونم من میدونم رو بشکنم…
از همین لحظه
نه فردا صبح
کلنگ رو برداشتم همین الان
کمک و هدایت میخوام از خدا
درک میکنم روند تکاملی داره…
باشه، مثل بقیه ی تمرینهام، کوچولو کوچولو روزانه تمرین میکنم تا جا بیوفته…
خدا خودش کمکم بکنه، میدونم که کمکم میکنی…
خیلی لذیذ و لذت بخشه لحظاتی که تسلیمِ خدا جلو میرم…
یه جوری آرومم که خودمم تعجب میکنم…
میگم بچه تو چقدر آروم شدی؟
انگار سکوت داخلِ خودم و بیرون از خودمو گرفته…
مسئولیت و تکلیفی ندارم…
فشار یا باری روی دوشم نیست…
خدا راهنمایی میکنه، من انجام میدم.
بدون سوال جواب
راحت
کامل
شیک
زیبا
نتیجه اش هم که معلومه
حس خوب
آرامش درونم
نتیجه ی بیرونیِ خوب
کیفیت خوب
و کلا پکیجِ بی نظیری از نتیجه رو خدا میده دستم میگه بفرما سمانه خانم…
فقط یادم میره تسلیم بودن رو، نوشتم امروز که خودش یادم بندازه فرمولِ جذابِ تسلیمِ خدا بودن رو…
شب نوشتم خدایا خواهشا یادم بنداز درست فکر کردن رو، درست عمل کردن رو…
بهم یاد بده فکر تو رو بدونم و بر اساس فکر تو حرف بزنم، عمل کنم…
تازه نشونه هم اومد، صدای رعد و برق ..
و بوی بارون
حجت بر من تمام شد…
سمانه تو نمیدونی خدا میدونه.
هنوزم حرف دارم…
اما الان وقتش نیست…
الله نور السماوات والارض …
پروفایلِ سعیده جانم
خدایا دوستت دارم
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
به نام خداوندِ مهربان، دانا و هدایتگرم
سلام مجدد و سپاس مجدد
فرمول کلی میشه این:
1- رسیدن به درجه ای که بگی من نمیدونم
2- رسیدن به نقطه و آگاهی که بگیاستاد جهان همه چیرو میدونه و آگاه و دانا و توانای کامل خودشه. رسیدن به این مرحله کار اسون تریه چون انقدر قدرتش از زمین و اسمون و همه چیز رو میتونیم ببینیم.
3- یاد گرفتن اینکه فقط درخواستم رو بگم و بعدش اول زیپ دهنم و بعدش زیپ ذهنم رو ببندم که به چگونگی انجامش فکرکنم
4- انجام دادن کارهایی که استاد جهان تو مسیر به ما میگه
5- لحظه شکوهمند رسیدن به خواسته
عالیه، عالی…
سپاس گزارم ازتون برای کامنت بسیار تاثیر گذارتان آقا مسعود.
مثالهاتونم خیلی عالی بود.
مرسی از به اشتراک گذاشتن آگاهی ها و الهام هاتون با همه ی ما.
این مراحل رو تو دفترم برای خودم نوشتم الان…
امروز اولین روزِ تسلیمِ خدا بودن برای من رسماً آغاز شد…
کلی بامداد امروز نوشتم، الان هم دارم مینویسم، تو پیاده روی صبحِ زود هم شفاهی گفتم به خدا…
یه عالمه نوشتم چیا رو نمیدونم، خدایا تو میدونی، خودت هدایتم کن…
رها کردم…
به روشِ رسیدن به خواسته های ریز و درشتم هم اصلا کاری ندارم.
رهایِ رهایِ رها…
چشم گفتن به هدایتهای خدا هم که واسم عینِ عسل شیرینه.
رسیدن به خواسته هام، برام ساده شد تو قلبم، دیگه مثلِ سنگ سنگینی نمیکنه روی قلبم، عینِ پر شد، به راحتی حرکت میکنه…
خدا خودش میگه، منم میام مینویسم، شک ندارم…
در پناه خدا باشین.
خدایا دوستت دارم
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سلام مسعود عزیزم
امیدوارم که حالت عالی باشد.
چقدر لذت بردم از خودشناسی و خداشناسی و درک بالای شما از قوانین ثابت و بدون تعبیر خداوند، خدا میدونه اصلا عشق کردم. خداروشکر بینهایت، هدایت شدم به کامنت عالی شما، من فقط این صفحه را باز کردم و کامنت شما بالا بود، گفتم ببین اینو باید بخونم، حتما خدا داره هدایتممیکنه.
عاشقتم مسعود جان، عاشقتم که نشستی، گوش دادی، گفتی من نمیدونم، تو فقط درخواست کردی و به اونچه میخواستی؛ رسیدی. نوشتن این کامنت شما و خوندن این کامنت ایمانم را تقویت کرد. حالمو خوب کرد، الان ساعت 6.20 دقیقه ی صبح هست، بینهایت لذت بردم از اینکه اون مشتری ها را واست آورد. یهو دیدم منم یه جایی فقط داشتم لذت میبردم، گوش میکردم و حالم خوب بود یه شرکت خوب اومد سمتم.
چقدر عالی نوشتی، چقدر عالی درک کردی و چقدر عالی عمل کردی، خدارو بینهایت شکر و سپاس
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
به نام خداوند مهربان
سلام و درود خدا بر شما
من داشتم یکی از پاسخ های شما رو از عقل کل میخوندم و مینوشتم که فوق العاده بودد
گفتم ببینم چه محصولاتی رو استفاده کردین که به این سطح از آگاهی رسیدین ، بعدش گفتم بیام توی فایلهای دانلودی چند تا کامنت ازتون بخونم . و این آخرین کامنت شما بود.
دقیقا قبل از اینکه این کامنتو ازتون بخونم داشتم تو دفترم مینوشتم احتمال میدم اون سرمایه گذاری که برای ملک کردم متراژش انقدر بشه و احتمال میدم که بتونم بعدش با یه ملک با این مشخصات معاوضش کنم و احتمال میدم بعد شروع کنم به ساخت آپارتمان….
من داشتم یه مسیرو میچیدم
من داشتم دستان استاد کائنات رو میبستم
اصلا انقدر این تذکر شما به جا بود هنوزم توی بهتم
از خداوند متشکرم که به دقیقه نرسیده ، انقدر سریع به راه راست هدایتمکرد و ایراد کارمو تذکر داد
من هیچی نمیدونم
الله یعلم و انتم لا تعلمون
حالا فقط درخواست کنم با اطمینان ادعونی استجب لکم و نخوام با علم و آگاهیم مسیرو بچینم
با دقت گوش کنم ببینم چی میگه و چطور هدایت میکنه
و حالا وقت عمله
و سپس لحظه با شکوه رسیدن به خواسته
خداروشکر
میرم که این کامنت فوق العاده تون رو هم بنویسم
مینویسم تا معجزه شود و اتفاق بیوفتد
سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
رسیدن به پول و ثروت خواسته ای هست که باعث شده من 24ساعته کار کنم و بدوم و سطلم سوراخ باشه.خیلی زیاد تلاش کردم.هر کاری که بگی توی رشته ام انجام دادم.رفتم بهداشت رفتم زایشگاه دوتا بیمارستان مختلف و همچنین مطب زدم .اکنون دوجا کار هستم.اوضاع خیلی بهتر شده اما هنوز ثروتی ندارم.
دلیلش باور اینه که من با خودم فکر میکنم دختر یک خانواده ی معمولی هستم.و نمیتونم زیاد ثروتمند باشم و مثل پدر و مادرم عادی و سطح پایین زندگی میکنم.
یک باور دیگه اینه که میگم مردم علمشون خیلی زیاد شده و آلرتن و برای همین کسی نمیاد مطب مامایی.و من نمیتونم پاسخگوی نیازاشون باشم.
باور دیگه اینه که نمیدونم چرا ولی خودم رو لایق ثروت و زندگی راحت نمیبینم…واااای استاااد باورت میشه گاهی روی دوره هات کار میکنم و اوضاعم خیلی راحت میشه باورم نمیشه و خودم رو لایق راحتی نمیبینم و کار نمیکنم ناخودآگاه و یهو اوضاع برمیگرده و مثل قبل میشه و شروع میکنم به قربانی کردن خودم یا سخت کردن شرایطم بعد میگم ببین این زندگی طبیعیه تو هست.نمیدونم استاد جان چکار کنم حتما این فایل جواب درخواست منه.
من برای این تضاد راه حلی ندارم هنوز
اینکه به صورت ارادی یا غیر ارادی خودم باعث میشم شرایط مثل قبل برگرده چون خودم رو لایق شرایط راحت تر نمیدونم.
یک باور دیگه اینه که حس میکنم علمم ناقصه .
فک میکنم دخترای پولدار ارزشمند هستن و ما دخترای معمولی ارزشمون پایین تره.امیدوارم بتونم راهی برای ثروتمند شدن پیدا کنم .
درود بر شرفت استاد، واقعا سخنت که از دلت و باورهات میاد به دل میشینه، به قول شما اگر ثروتمند نیستیم، اگر به آرزوهامون نمیرسیم، اگرسلامتی کامل جسم و روح نداریم پس در حالت غیر عادی خودمون قرار داریم، طبیعی اینه که ما ثروتمند باشیم سلامت کامل روح و جسم داشته باشیم و به تمام آرزوهامون برسیم، چون خداوند سیستم هستی رو جوری برنامه داده که ما به تمام آنچه میخایم برسیم و تمام خاسته هامون تیک بخوره و ازش سیراب و لب ریز بشیم تا به تکاملمون نزدیک و نزدیک تر بشیم تا آنچنان جایی و مقام و مرتبه ای برسیم که به دیدار خالقمون لایق و سزاوار بشیم
تمام تضادهایی که در این دنیای مادی برخورد میکنیم و در نتیجه این تضادها خواسته ها و آرزوهامون شکل میگیره، همه در جهت رسیدن به کمال ما هست، برای همینه که خدا از خود ما بیشتر مشتاقه که ما به آرزوهامون برسیم و بخاطر همین کل خلقت رو بسیج کرده که ما رو در این مسیر همراهی کنن ، چون اصالتا هدف خلقت آدم ابوالبشر همین بود، از ازل تا ابد، ما مانند خداوند انرژی بی پایان هستیم که هرگز از بین نمیریم و آنقدر باید طی عوالم مختلف مسیر تکامل رو طی کنیم تا به دیدار خود خداوند نایل بشیم، خداوند به عزت و جلال و بزرگیه خودش قسم یاد کرده که من کمترین کاری که در حق بنده ام میکنم اینکه اون رو به تمام آرزوهاش میرسونم، کمترین کاری که براش میکنم، اونقدر براش خدایی میکنم که انگار فقط همین یدونه بنده رو داشتم و کل آسمانهاو زمین و هر آنچه میانه اینهاست رو در خدمت بندم قرار میدم تا به تمام آنچه در دل آرزو داره برسه
قربون شکوه تو ای فرمانروای عالمیان
و همچنین درود و سلام خدا بر شما ای سید عزیز ، آیت و نشانه خدا روی زمین
و درود بر شما دوستان و همراهان این سایت الهی و موحد
والسلام علیکم علی عباد الله صالحین
سلام استاد عزیزم
چقدر شما خوبیدآخه
چقدر نمونه یه انسان متعالی هستین
چقدر روی زندگی آدمهای دیگه تاثیر میذارید
وااای خدای من
واقعا بینظیرید
بینهایت سپاسگزارم که هستید و دستی بسیار عالی از دستان خدادرزندکی ما هستید
خوشحالم برای بودنتون وحضورتون تو زندگی همه اعضای سایت
تحسینتون میکنم
سپاسگزارم ازتون بینهایت
همیشه باشید و بمونید برامون
سلام مریم عزیز و استاد جان
سوال اول: من از سن 12 13 سالگی هدف خاصی و دنبال میکنم که اولش واقعن دور از ذهن بود برام ولی رفته رفته این حس در من قوی شد که می شود ولی زمان نیاز هست. و هدف اصلی ب اهداف زیر مجموعه تقسیم شد مثل رشته انتخابی دانشگاه خوب زبان مهاجرت مقاله یادگیری برنامه نویسی و چندین مورد دیگه. درحال حاضرم در تلاش برای مهاجرت و یادگیری زبانم و به مدت یکسال و یک ماه خودمو خونه نشین کردم برای رسیدن به نمره زبان مد نظر و جمع مدارک و رفتن ولی چی شد هیچی. بعد از یکسال و اندی تلاش شبانه روزی که داشتم نه مقالم ثبت شد نه اختراع م و نه زبانم هرچی بیشتر می خونم بیشتر نمی تونم صحبت کنم و اسکیلامو افزایش بدم و واقعن هیستریک شذم تا اینکه این ی ماه اخیر دیگه دچار ورشکستگی شدیم و کلا داغون شدم ولی باز ته دلم امید دارم ولی در عین حال حجمی زیاد خستگی در من نهفته. در حالی که دوستای من با شیش ماه تلاش نمره عالی کسب کردن من حتی به متوسط م نرسیذم به پیرو این که من از بچگی با زبان بزرگ شدم. من ذاتن از همه چی زدم نشستم خونه وفقط خوندم با اینکه خیلیدوست داشتم زمانی و به کارای دیگه بپردازم ولی نمی تونم چون وقتی روی یه کار متمرکز بشم کاز ذیکه ای نمی تونم انجام بدم. حالا نشستم و هی می گم چرا هیچی نمیشه علارغم تلاش های زیاد.
سوال دوم: یکی از دوستان دوران ارشدم بود که هم دانشجو بود و هم شاغل و هم در این راستا زبان و مقاله و مهاجرتش اوکش شد و رفت البته با تلاش هدف مند و هوشمندانه. در حالی که من تو این جریان راه های مختلفی و امتحان کردم در یغ از پیشرفت. می دونین از اینکه همه کاراشو باهم پیش برد خیلی خوشم میاد. در طول دانشگاههم با اینکه خیلی ریلکس بود و من همش درس می خوندم نمره الف بود و من نمره اخر طوری ک سر امتحان هیچی یادم نمیومد حتی ی ایده. یا حتی امتحانی و ک فک میکردم خوب نوشتم تازه یا می افتادم یا نمره پایینی می گیرفتم. (راست شو بخواین تنها چیزی ک باعث شده من ادامه بدم این ک همیشه خودمم و در حال سخنرانی توی Ted تصور می کنم که علارغم نشدن ها و تلاش های بی سرانجام من رسیدم ب هدفم)
سوال سوم: 1. من واقعن احساس می کنم که در حد رشته ام نیستم و شانسی ارشد قبول شدم (البته واقعن شانسی بود ولی طبق گفته های استاد در اصل من رهاش کردم ؛ هم فرکانس با خواسته ام در مسیرش قرار گرفتم). 2. ترس از موفق نشدن بعد مهاجرت تو رشته مد نظر و دیپورت شدپن (در واقع اصلی ترین شه) 3. تنهایی (تا ی حدی در اصل ادمی نیستم که این موضوع برام اهمیتی داشته باشه ولی بی تاثیرم نیست) 4. خانواده اینکه نتونم دیگه ببینمشون 5. من فک می کردم از اول مسیر اشتباهی و انتخاب کردم و در حد رشته ی دانشگاهی م نیستم ولی بعد ار شروع یادگیری زبان فهمیدم من همه جا همینمم و وابسته ب رشته نیست 6. شک در دانسته هام 7. حتی موقعیت الانمون م فک می کنم مسببش منم که ورشکست شدیم، در واقع دنبال بهانه برای فرار از ازمون زبان بودم چون ب نمره مد نظرم نرسیدم. 8. دلیل اصلی کم بودنم کمال گرایی هست تا چیزی و خوب بلد نباشم نمی تونم بیانش کنم در حالی ک خیلی ها فقط سعی میکنن دانسته هاشونو به بهترین روشی که بلدن بیانن کنن فقط همین.9. ذهنم که همیشه دنبال اثبات و اعداد و ارقام و مقیاس و اندازه می ذاره برا همه چی و نممیتونم بعضی مطالبو بپذیرم و همش دنبال استدلال منطقی می گردم.10. اعتماد بنفس پایین.
مطمئنن خیلی موردهای دیگه هم هست که الان تا همینا رو پیدا کردم.
سلام استاد عزیز عباسمنش ،من تو این 6ساله اشناییمه با شما کلی سعی و خطا کردم و هر چی گذشت باز باور مخرب جدید پیدا کردم درون خودم ،من اون زمان که با شما آشنا شدم در زمینه سلامتی مشکلات زیادی داشتم و متوجه شدم که باورهام مشکل داره وهمینطور عزت نفسم به شدت پایینه که این شرایط رو برام خلق میکنه مقداریش رو شناسایی کردم و شرایط تا حدودی تغییر کرد اما چون اساسی روش کار نکردم سال 98 مجدد بیماری ها که اونم به خاطر باورهای محدود در زمینه موفقیت بود بازگشت کرد که سرانجام مجبور شدم فقط تمرکزی روی سلامتی کار کنم و این تضاد باعث شد من از قبل از شرایط همه گیر اون زمان که همه ماسک میزدن من باورهام خیلی قوی شده بود و خیلی راحتتر از بقیه هر جا میخواستم میرفتم بدون زدن ماسک و بدنم قوی شده بود ، تو همین شرایط یادمه یکی از باورهایی که البته شما هم تو محصول عزت نفس گفتین راجع به ترس از موفقیت بود و این باور رو فکر کنم بعد دو سال از دیدن عزت نفس متوجه شدم به شدت درونم هست که باعث میشه نتونم موفق بشم تو هدفهام و یک ترمز قوی بود واسم و تغییرش واقعا تلاش برد واسم هم ذهنی هم عملی ،یکی از ترمز های شدید دیگم این بود هر چی موفق تر میشدم سلامتیم بیشتر دچار مشکل میشد که البته مرتبط با همون باور ترس از موفقیت هم بود که این هم به مرور با تغییر باورهام بهتر شد تا سال 99 که شرایط مالیم نسبت به قبل بهتر شد اما به شدت احساس افسردگی میکردم و این شرایط برام روز به روز بیشتر میشد و من مونده بودم چطور میشه بتونم راحتتر خرج کنم ،تفریح بیشتر برم اما رابطه م با خدا ضعیفتر بشه و حالم نامناسب تر ،تا زمانی که سال 1400 با فارکس آشنا شدم و کلا کار کردن روی ثروت رو کم کردم و هدف گذاشتم واسه تریدر شدن که این باعث شد شرایط مالیم کمی به عقب برگرده و بعد فکر کردم چی باعث میشه من شرایط مالیم ضعیفتر بشه حالم بهتر بشه و اونجا بود که به یاد حرفهای شما افتادم که تو ثروت 1 گفتین کسایی که باور مذهبیشون مشکل داشته باشه به ثروت نمیرسن مگه اینکه از خدا دور بشن و من فکر میکردم اینها به این شدت درون من نیست زمان برد تا متوجه بشم که باورهای مذهبی اشتباه ادم رو به کجا میرسونه و سعی وخطا داشتم با وجود اینکه شما میگفتین اما در مدار دریافتش نبودم و جالبتر اینجا بود که من حرفهای شما درباره باور مذهبی رو هر روز چند دقیقه به مدت شش ماه گوش کردم اما شرایط تغییر چندانی نکرد تا اینکه با خودمگفتم باید عمیقتر کار کنم و جملات تاکیدی دقیقی تو این زمینه جمع بندی کردم با صدای خودم و روزی چند ساعت گوش میکردم و نتایج رو متوجه شدم واز این بابت خوشحالم که بالاخره متوجه شدم تا حدودی چه باورهایی درونم هست و الانم دوساله دارم روی فارکس کار میکنم در کنار شغل دیگم و تمرکز بیشترمروی این زمینست یک مدتی به یک نتایجیی رسیدم تو این زمینه اما ناپایدار بود و این چند وقته اخیر خیلی بیشتر کار کردم روی هدفم وجالب تو حموم بودم که جمله اینجوری به ذهنم اومد گنج با رنج بدست میاد و گفتم همینه ،این باور درونم هست و سه روزه جملاتی راجع بهش ساختم و هیمنطور جمع آوری کردم از جمله گنج با آسانی ها بدست می اید ،پولی که سخت بدست بیاد یک جای کارش میلنگه اما پولی که آسون بدست بیاد پربرکت و ماندگاره ،رسیدن به گنج و نعمت ولذت به آسانی میسر میشود،پول درآوردن اسان ترین کار دنیاست ،و یک سری جملات هم راجع به ترید ،وجالبیش اینجا بود که اینها رو سه روز قبل از دیدن این فایلتون انجام دادم و الان این فایل رو دیدم و این هم نشانه ای از درست بودن مسیرم هست.استاد من هر چی پیش میره متوجه میشم که باورهای گوناگون محدودکننده ممکنه درونمون باشه که ما ازش بی خبریم و تلاش فیزیکی هر چند سخت ما رو بیشتر دور میکنه از خواسته چون به دلسردی میرسیم و من تجربش کردم ،در این مسیر به این ایمان هم رسیدم که کار کردن روی باورهای درست میتونه شرایط رو برای ما خیلی متفاوت کنه اما زمانی پایدار میشه که ما اون ریشه ها رو پیدا کنیم . شاد وپیروز باشین
سلام به روی ماهت استاد قشنگ من
چقدر دلم برای کامنت گذاشتن برای فایلهای فوقالعاده شما تنگ شده بود
حقیقتا اینقدر احساسم خوبه ک حتی فایل رو نشنیدم زدم رو دانلود و ازدیدن عکس زیبای شما اینقدر ذوق کردم ک گفتم باید همین الان کامنت بزارم و بعداز دیدن و شنیدن فایل و اگاهیی های بینظیری ک تو این فایله باز بعدا میام و کامنت میزارم
استاد من چندروزی بود بسته نداشتم و نمیتونستم کامنت بزارم
امروز به عشق سایت شما بسته گرفتم و الان خیلی خوشحالم و احساس میکنم بال های پروازم بازه که میتونم تو سایتتون کامنت بزارم
استاد میخام بگم عاشقتونم خیلیی دوستتون دارم
خیلی حالم خوبه
چون چندروزیه ی درخاستی از خداوند داشتم و وعده دادم بهش که هرطور شده نمیزارم نجواها بیان و ذهنم رو به شدت کنترل میکنم و تو احساس عالی میمونم
امروز صبح زدم رندوم رو سوره بقره ایه 40
خداوند فرموده بودند :ای بنی اسرائیل نعمتهایی ک به شما دادم رو به یاد بیاوردید و به عهدی ک با من بستید وفا کنید تا من نیز به عهد شما وفا کنم و فقط از خداوند بیم داشته باشید
ینی واضح تر از این؟
ینی این نشونه خداوند نیست پس چیه؟
خداوند به من گفت از اتفاقات قبلی ک خلقش کردی کمک بگیر برای اینکه بتونی کنترل کنی خودت رو و افکارت رو و اگه به تعهدی ک دادی عمل کنی من به تعهدم عمل میکنم و اینم بهم گفت ک فقد از من بخاه
من عاشق این خدا نشم؟
این خدای بخشنده لایق عبادت هست
این خداوند هدایتگر لایق ستایش هست
این پروردگار من لایق سجده گذاری هست
من تسلیم این رب قدرتمندم
من از هرخیری ک از پروردگارم بهم میرسه بهش فقیرم
پروردگارا اینقدر مطمعنم ک به این خاسته ام میرسم ک دیگه رسیدم به ارامشی عجیب
ارامشی ک از اطمینان به ربم میاد
ارامشی ک حاصل نشونه هایی ک بهم داده
من خوشبخترین دختر زمینم ک خداوندرو تو قلبم حس میکنم
من قوی و شجاعم چون برترین نیروی جهان پشتمه و هوامو داره
خدایاااااا ممنونتم ک من رو خالق زندگیه خودم افریدی
بخدا اینقدر ازین داستان خوشحالم که حد نداره
چقدر خوبه ک تنها قدرت تو دستای خداییه ک قدرت خلق زندگیم رو به خودم داده
تنها قدرت از آن اوست و اوست توانا بر هرکاری
من ناتوانم رب من اما تو توانایی
من نمیدونم اما تو میدونی
من نمیفهمم اما تومیفهمی
من نمیبینم اما تو میبینی
پروردگارا تو کمکم کن که من تنهای تنها دراین سرزمین زیبا و قشنگ هستم با تو
هیچکسی نیست فقد خودم و خودتی
عاشقتم خدای من
عاشقتم استاد من
عاشقتم مریم جونم
عاشقتم فرشته قشنگم
من زندگیم را میسازم و از صبر و صلات یاری میجویم
خداوندا سپاسگزارم برای حمایتهایت
عاشقتونم خانواده بینظیر سایت عباسمنش
سلام و درود به فرشته عزیز
پیامت چقدر حس خوبی داشت و من از اولش شروع کردم اشک ریختن چقدر حس خوبی دادی این قدرت خدا چقدر زیاده و ما بی توجهی میکنیم این خدای متعال چقدر بزرگه و ما درکش نمیکنیم
این صحبت با رب عالی بود انشالله منم بتونم اینطور صمیمی و ساده با ربم ارتباط برقرار کنم
در پناه خدا شادباشی عزیزم
سلام محمد عزیزم
حقیقتا خودمم نمیدونستم کامنتم اینقدر زیباست
وقتی تحسین شما دوست عزیزم رو خوندم رفتم کامنتم رو خوندم و چقدرررر ذووق کردم
واقعن من چقدر دختر شاد و پرانرژیی هستم خدایا شکرت
من از شما سپاسگزارم عزیزم ک برام کامنت نوشتی و باعث شدی یبار دیگ برم و کامنت قشنگمو بخونم
سپاسگزارم از شما
سپاسگزارم از خداوند که اینگونع جاری شد بر زبانم
وعده خداوند حق است !
سلام فرشته جانم.
خوندن کامنتت، حس خیلی خوبی بهم داد.
ازت ممنونم که کامنت به این زیبایی و حس خوب نوشتی و باعث شدی هم حس خودت بهتر و بهتر شه، هم این حس خوب رو برای بقیه هم ایجاد کردی.
بدون شک، خدا تو رو به خواسته ات میرسونه چون بهش اعتماد داری.
ممنونم که نشونه ات رو هم نوشتی، برای من هم تبدیل شد به نشونه ای از خدا برای من.
چون اومدم سایت و کامنتت رو خوندم و مطمئنم که باید میخوندم.
ازت ممنونم، بهترین ها برای تو.
ذوق و نشاط ات برای خدا خیلی قشنگ و تحسین برانگیزه.
هر لحظه داره این نشونه به سمتم میاد که:
توجه کنم به نکات مثبت و زیبایی ها.
سپاس گزاری کنم.
تحسین کنم.
به هر چیزی طوری نگاه کنم و فکر کنم که بهم حس خوب بده.
این قوانین معجزه میکنن وقتی تبدیل به برنامه ی روزانه میشن.
خدایا دوستت دارم
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سمانه زیبا و ارزشمندم سلام به روح پاک و خداییت
چقدر لذت میبرم که در کنار شما هم خانواده ای های عزیزم هستم
سپاسگزار خداوند مهربانمم که بر دستانم جاری شد و این جملات گوهربار رو نوشتم
واقعن به خودم افتخار میکنم که اینقدر دختر شاد و پرانرژیی هستم و مطعنن همه از بودن با من لذت میبرن(این باورو جدیدا دارم رو خودم کار میکنم چون واقعا همینه)
من عاشقتم سمانه عزیزم
درپناه الله یگانه و بی همتا باشی
سلام فرشته جانم.
ممنونم که برام پیام گذاشتی و این جملات زیبا رو بهم هدیه دادی، انرژیشون رسید دستم.
باوری که نوشتی عالیه و برای من هم میتونه موثر باشه:
واقعاً به خودم افتخار میکنم که اینقدر دختر شاد و پرانرژیی هستم و مطعناً همه از بودن با من لذت میبرن
اتفاقا قبل خوندن کامنت شما، داشتم تو ذهنم در مورد باورها فکر میکردم و اینکه وقتی باورهاتو رو عوض میکنی به سمت چیزهایی که بهت امید و شادی و آرامش میدن، زندگی آدم عوض میشه.
بلافاصله نمونه های این اصلاح باورها ردیف شدن تو ذهنم:
نسبت به دریافت هدیه گارد داشتم، یعنی از دست اون آدم میدیدم و به غرورم برمیخورد، هدیه رو از سمت خدا نمیدونستم، دنبال جبران و پرداختش بودم.
در ظاهر تشکر میکردم از خدا و اون آدم، ولی همش میخواستم جبران کنم.
تا اینکه به واسطه همین فایلهای اخیر استاد در رابطه با ترمزها، یه روز صبح یهو شفاف و آشکار شد که سمانه داری ترمز میذاری روی ورودِ هدیه به زندگیت…
عذرخواهی کردم از خدا که هدیه ها رو از طرف اون نمیدونستم و فکر میکردم از طرف بنده های خداست.
هدیه ها از طرف خدا هستن که با دستِ بنده های خدا به دستمون میرسن، روزیِ غیر حساب هم محسوب میشن.
اینطوری شد که یه دریچه ی ورود نعمت و ثروت رو که بسته بودم خودم، با شناسایی ترمزم و اصلاح باورم درست کردم.
من والله یرزق من یشاء بغیر حساب رو تکرار میکردم، داشتم باورش میکردم، یعنی مطمئن بودم که خدا اینکار رو برام انجام میده، ولی متوجهِ ترمزهایی که نمیذارن این روزیِ غیر حساب وارد زندگیم بشه نبودم…
خداوند شگفت انگیزه.
عصر همون روز یه تماس داشتم که خبر داد از ورود یه هدیه ی به شدت بزرگ، چیزی که من میخواستم…
بلافاصله سپاس گزاری کردم اینبار کاملا قلبی و عمیق…
با عشق پذیرفتمش و لذت بردم.
تماماً هم متوجه بودم و میگفتم خدایا دمت گرم، نتیجه اصلاح باورم رو چه سریع برام فراهم کردی و بهم نشون دادی.
از اون روز به بعد ورودِ هدیه به زندگیم برام آسان تر و بیشتر فراهم شد.
از روی همین مثال، از خدا خواستم که ترمزهامو برام آشکار کنه تا بتونم کد صحیح باور رو براشون اعمال کنم.
هنوز هم لایه های پنهان داره باورهای محدود کننده ام در رابطه با هدیه، فعلا به موارد آشکار هدیه واقف شدم و دارم لذت میبرم از این خلق، از این بهبود…
به همسرم گفتم، خدا از بی نهایت راه و روش که من حتی فکرشو نمیکنم هر ثانیه نعمت و ثروت وارد زندگیمون میکنه منتها ما ناآگاهانه مسدود کردیم دریچه های ورود نعمت رو.
ترمزها دریچه ها رو میبندن.
جالبه که من درک درستی از ترمز نداشتم، برای همین نمیدونستم چطوری باید روی باورهای محدود کننده یا همون ترمزها کار کنم برای بهبود خودم.
تا اینکه فایلهای اخیر استاد هدایتم کرد به درک بهتر ترمزها…
استاد جان سپاس گزارتونم تا همیشه.
خدایا شکرت که تو زندگیمی، خدایا شکرت که هر لحظه هدایتم میکنی به بهترین ها در بهترین شرایط زمانی و مکانی.
فرشته جانم
پیام قبلی رو که برات نوشتم، هدایت شدم به گوش دادنِ همین فایلی که کامنت نوشتیم در صفحه اش:
چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
برام جالب بود، دقیقا خود همین فایل و فایلهای دیگه باعثِ شناساییِ ترمزم در رابطه با ورودِ هدیه به زندگیم بود.کاملا سورپرایز شدم از این همزمانی.
مجدد گوش دادم این فایل رو، چقدر عالی توضیح میدن استاد جان در رابطه با اهداف و ترمزها…
فرشته جانم، اسم و فامیلی خیلی قشنگی داری، ندیدمت اما میدونم که زیبایی ظاهری و باطنی داری و بسیار دوست داشتنی هستی.
در پناه خدا باشی همیشه عزیزم.
امروز و این لحظه باید این فایل رو دوباره گوش میدادم، کاملا متوجه شدم هدایت شدم به این فایل، چیزهایی رو شنیدم که باید یادآوری میشد بهم.
خدایا مرسی که هر لحظه هدایتم میکنی، عاشقتم.
سلام دوست زیبای من
تشکر فراوان از وجود شما و بودن در این سایت بینظیر
من این چند وقت بشدت از خداوند میخام ک دو س تا رفیق عباسمنشی و فوقالعاده داشته باشم
حتی به خدا گفتم ک من میخام فقد همسرم عباسمنشی باشه و قشنگ تجسم میکنم ک شبا موقع خاب با همسر عزیزم درحال صحبت کردن راجب زیبایی های روزمون هستیم
اما هنوز اتفاق نیوفتاده
ولی به خودم افتخار میکنم ک حداقل تو سایت میتونم با دخترایی مث تو همصحبت بشم و جالبه ک چندوقتیه خیلی فعالیتم زیاد شده و همش تحسین میکنم دختر پسرایی ک تو سایت هستن و با خودم میگم ببین بینهایت انسان تو این سایت هست ک خداوند میارتشون تو زندگی من
من واقعن لذت میبرم از همصحبتی حتی بصورت کامنت با بچهای این سایت
در مورد هدایتت به این فایل چقدر خوشحالم ک ترمزتو پیدا کردی دوست نازنینم
اتفاقن منم هروقت ی فایلی رو بعد از مدتها به سمتش هدایت میشم میفهمم ک چقدر خداوند قشنگ منو هدایت کرده
الان ک سایتو باز کردم از خداوند خاستم ک هدایتم کنه درباره ی موضوعی ک دیدم برام دیدگاه اومده
خیلی خوشحال شدم چون دقیقا من ترمزهایی دارم ک قشنگ ورود خاسته هام به زندگیمو گرفتن
خیلی دوستت دارم عزیزم شماهم بسیار زیبا و ارزشمند هستید دوست من
بزودی عکسم رو میزارم و چهره زیبام رو شما هم میبنید
درپناه الله یکتا باشی
سلام به تو فرشته زیبا رو و نازنین
کامنتت رو خوندم و بعدش رفتم داستانت رو خوندم و لذت بردم، خیلی برات خوشحال که با این سن کمت با این اگاهی ها اشنا شدی و لذت بردم که خدا رو توی زندگیت پیدا کردی و زندگیتو تغییر دادی، همیشه در پناه خدا باشی فرشته عزیزم
به نام خداوند مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربانم، خیلی ممنون از شما بخاطر تهیه و تدوین این فایل عالی و تشکر میکنم از خانم شایسته که زحمت کشیدن دوربین را گرفتند، نمیدانم مدارم تغییر کرده یا قبلا اینقدر مدارم پایین بود که قدر زحمت های شما را نمیدانستم چون تازه متوجه شدم که فایل های دانلودی که هیچ بهایی رو بخاطرش دریافت نمیکنید چنان با عشق قانون را به ما می آموزید که چیزی جدا از محصول نیستند، این چند وقت هر فایل رایگانی که گوش میدم یه نکته های مهمی را میشنوم میگم اینا کجا بوده من متوجه نشدم اصلا متعجب میشم میگم الان این جمله خیلی مهمه و استاد توی فایل رایگان گفته، با خودم میگم یعنی استاد الان یادشه همچین جملاتی رو که خدا بهش الهام کرده، بیان کرده
تازه دارم متوجه میشم از هزاران فایل دانلودی اگه فقط همینا را گوش بدهم و به آگاهی هاشون عمل کنم بسه، به نظر من فایل های دانلودی ارزششون کمتر از محصولات نیست، استاد به این دلیل بابت محصولات هزینه دریافت میکنند تا ما قدر اون فایل و آگاهی ها را بیشتر بدونیم، من با اینکه با پروفایل همسرم محصولات رو دارم ولی خیلی دوست دارم بیشتر روی دانلودی ها کار کنم از بس دانلودی ها مهمه نمیتونم به سادگی ازشون رد بشم، یکی از فایل های دانلودی همین فایل امروز که استاد نکات مهمی در مورد رسیدن یا ترسیدن ما به خواسته هامون بیان کردند
و نکات مهمی را که یاد گرفتم اینه طبق قانون جهان و ساز و کار جهان، ما هر هدف و خواسته ای داریم باید به آن به آسانی و لذت برسیم، کار جهان اینه که به درخواست های من پاسخ بده پس با خیال راحت خواسته ها و درخواست هایم را به خدا و جهان اعلام میکنم
حالا اگه به خواسته ام نرسیدم، نمیام بگم به صلاحم نبوده یا چشمم زدن که به خواسته ام نرسیدم، چون خداوند طبق سیستم جهانش را ادره میکنه و هیچ احساسی عمل نمیکنه و دلرحمی و عصبانیت نداره و اگه من به خواسته ام نمیرسم ربطی به خدا نداره از سمت خدا نگران نباشم، خداوند همیشه پاسخ میدهد، میخواهی و میشود، و سمت خودم را باید نگاه کنم و ذهنم را بررسی و کالبد شکافی کنم که دلیل نرسیدن به خواسته ام چیه، چون همه چی به باورها و افکار من برمیگرده و در واقعا همه اتفاقات و شرایط زندگی من با باورها و افکار من رقم میخوره
حالا به این مرحله رسیدم که من فلان خواسته را دارم مثلا خواسته من رابطه عاطفی خوب در حوضه روابط هست ولی رابطه عاطفی موفقی ندارم و هر چی تلاش میکنم به اون خواسته ای که میخواهم نمیرسم، و در این مسیر هیچکس را مقصر نمیدونم چون یاد گرفتم که خودم هستم که تمام اتفاقات و شرایط و محیط و آدم های دور و برم را میسازم، از اینجا به درون خودم نگاه میکنم و شروع میکنم به کالبد شکافی ذهن و باورها و افکارم، برای خودم یه جدول طراحی میکنم یک سمت هدف یا خواسته ام از اون رابطه عاطفی که میخواهم مینویسم و یک سمت دیگه ترس هایم در مورد رابطه مینویسم که چه نگرانی ها و ترس های در مورد رابطه دارم و وقتی اینا رو نوشتم میبینم که تعداد ترس هایم حتی از ویژگی های که دوست دارم در رابطه تجربه کنم هم بیشتره، تازه دوهزاریم میفته که چرا به خواسته ام نرسیدم، چون یه پام رو گاز بوده و یه پام روی ترمز و ترمز را با شدت فشار میدادم بخاطر همین من را خسته میکرد ولی هیچ نتیجه ای نداشت
یا در حوضه ثروت مثلا یه سمت ثروتمند شدنم را مینویسم و یه سمت دیگه ترس های که از ثروتمند شدن دارم مینویسم مثلا خواسته ام ثروتمند شدن و موفق شدن هست ولی ترس دارم اگه ثروتمند شوم از خدا دور تر می شوم یا همه به چشم یه فرد کلاهبردار یا کار قاچاق یا غیر قانونی کرده و به ثروت رسیده نگاه میکنند یا فامیل از من بدشون میاد میگویند ثروتمندان مغرور هستند یا َهزارن دلیل دیگه میارم، اینجاست که متوجه میشوم دلیل ثروتمند نشدم چیه یه پام رو گازه ولی یه سمت دیگه با باور های محدود کننده و مخرب پام رو روی ترمز گذاشتم و نمیزارم ثروتمند شوم، حالا این قانون را در تمام جنبه های زندگی ام میتوانم بنویسم تا در هر خواسته ای که دارم ولی بهش نرسیدم باورهای محدود کننده اش را پیدا کنم
حتی یه زمانی دارم سمت خواسته ام حرکت میکنم و حرکت میکنم ولی خیلی کند و به صورت لاکپشتی حرکت میکنم ، اینجا هم پای باورهای محدود کننده در میان هست چون خواسته ها به محض اینکه بخواهم باید به صورت کاملا طبیعی و بدیهی و آسان به من داده شود،
حالا که باورهای محدود کننده ام را پیدا کردم حالا چه جوری تغییرش بدم؟ باید باورهای قدرتمند کننده و بهتری ایجاد کنم تا به راحتی به خواسته ام برسم
برای تغییر باورها باید براش منطق بیارم چون باورها حاصل سال ها افکاری هست که از گذشتگان و خانواده و جامعه و مدرسه و رسانه دریافت کردیم و به همین راحتی تغییر نمیکنه
و منطقی که مثلا در حوضه ثروت برای خودم میارم اینه که کی گفته اگه من ثروتمند شوم از خدا دور میشوم، بر عکس اگه من ثروتمند شوم و بی نیاز باشم احساس بهتری را تجربه میکنم سپاس گذار تر میشوم و حس سپاس گذاری من را به خداوند نزدیک تر میکنه
و یه باور دیگه که میگم کی گفته فامیل از من بدشون میاد اگه من ثروتمند شوم، بر عکس اگه من ثروتمند شوم میتوانم به فامیل کمک مالی کنم و آنها خیلی خوشحال میشوند که من بهشون کمک کرده ام
و هزاران باورهای دیگه که به ذهنم با منطق و پیدا کردن الگو ها میفهمانم که داره اشتباه میکنه
مثلا در مورد مهاجرت که استاد فرمودند خیلی ها خواسته مهاجرت دارند ولی هر چی تلاش میکند موفق به مهاجرت نمیشوند و با بررسی ترس ها و باورهایم متوجه میشوم چه ترمز ها و کدهای مخرب و باورهای محدود کننده ای در ذهن دارم که به خواسته نمیرسم
مثلا یه باور محدود کننده که اکثرا دارند، میگویند من زبان بلد نیستم و توی کشور غریب چکار کنم، یا میگویند خانواده ام چی اونها اینجا هستند من ولشون کنم برم، باید به ذهنم بگویم همانطور که من خدا دارم آنها هم خدا دارند، خدا که مهربان تر از منه همیشه مراقبشون بوده از این به بعد هم مراقبشون هست، یادم حتی استاد در مورد دوستشون گفتند که خواسته مهاجرت داشته ولی سالیان سال تلاش میکرده ولی موفق نمیشده مهاجرت کنه و استاد با صحبت کردن با اون متوجه شدند که اون شخص در مورد دستشویی رفتن در کشور خارج نگرانه که اونجا توالت فرنگیه و شیر آب نیست و بخاطر یه باور مخرب و خیلی پنهان در ذهنش نمیتونسته مهاجرت کنه،
راستی من امروز خواسته هایم را نوشتم و میخواستم ببینم امروز چقدر میتوانم خالق زندگی ام باشم، صبح نوشتم دوست دارم امروز یه نهار خوشمزه، خداوندبه من الهام کنه یا من را دعوت کنه و اولین خواسته ام صد در صد تیک خورد چون ساعت 10 صبح همسرم زنگ زد و گفت برای نهار جگر و دل و قلوه میاره و ظهر هم خودش زحمت کشید روی منقل گذاشت و خلاصه خداوند امروز من را دعوت به نهار از طرف همسرم کرد و نعمت های خداوند همینطور وارد زندگی ام میشد از قلم گاو خوبی که بخاطر درخواست دیروزم برام آورد و اسپرسو خوشمزه ای که همسرم برام درست کرد، خیلی خوشحالم که استاد عزیز و خانم شایسته الگو خوبی برای من شدند که در رابطه با عزیز دلم بهترین حس و تجربه را داشته باشم و همیشه از بودن هم لذت ببریم، و خواسته بعدی ام یه رابطه ای سراسر عشق و محبت و دوستی با دخترم بود که بهترین حس و لذت رو در کنارش تجربه کردم و همچنین درخواست از خداوند که زمان آزادی برام فراهم کنه تا بتوانم کامنت بنویسم که امشب انجام شد
خدایا شکرت بخاطر این روز عالی و این روز بینظیر
سلام خانم مقاتلی
خیلی خوب نوشتید باورهای قدرتمند کننده و محدود کننده رو
وقتی باورهای محدود کننده رو توی ذهن مون پیدا میکنیم میبینم که چقدر موضوعات ساده و مسخره ای هستند که مارو از شادی ها و خوشبختی های عظیم زندگی دور کرده اند
توکل به خدا
در این مسیر خوشبختی ادامه میدیم
سلام فهیمه جان.
خیلی خیلی لذت بردم از خوندنِ کامنتِ قشنگت.
خیلی ممنونم ازت که نوشتی.
در مورد فایلهای دانلودی کاملا باهات موافقم.
به شدت ارزشمندن.
یه طوری که نمیتونم از هیچکدومشون بگذرم.
با ولع و شوق و لذت هر روز میرم سراغشون، از خدا هدایت میخوام چی گوش بدم و بعد که گوش میدم میشه فایل محبوبم.
همه ی فایلها میشن فایل محبوبم چون هدایتی میان و نیازِ من هستن، جواب من هستن، مستقیم میشینن روی قلبم.
امروز مجدد رسیدم به فایل عادتی که زندگی شما را برای همیشه تغییر میدهد 2
شگفت زده شدم از اینکه قبلا گوش دادم بارها و بارها، امروز هم مجدد گوش دادم، و تازه بود برام…
قبلا، اوایل فکر میکردم تکراری گوش کردن رو دوست ندارم، چون میگفتم بسه دیگه، شنیدم دیگه…
این 6 ماه اخیر به این نتیجه رسیدم هر چی یه فایل رو بیشتر و بیشتر گوش بدم برام بهتره، درکم بیشتر میشه، تازه بار بعدی که گوش میدم بازم برام نکته و درس جدید داره.
استاد قبلا گفته بودن دلیلش اینه که چون مدار ما عوض میشه، درک ما هم بالاتر میره.
من اینو حس کردم، درک کردم …
هر فایلی رو گوش میدم، تکرارش بازم برام تازگی داره…
انگار الان تازه دارم میشنوم و انقدر ذوق میکنم موقع شنیدن که نگو و نپرس و قربون صدقه ی استاد میرم که عجب چیزی گفتی استاد جان، زدی به هدف…
به هر چی توجه کنم، همونا میاد تو زندگیم.
دیشب دیدم حسم از خوب داره به خنثی نزدیک میشه، سریع رفتم سراغِ سپاس گزاری که سریع حس رو خوب میکنه و خدا رو شکر دوباره حسم افتاد روی ریلِ اصلی یعنی داشتنِ حسِ خوب.
دارم تمرین میکنم مدت زمانی که حسم خوب باشه رو آگاهانه بالا ببرم در شبانه روز.
چون درک کردم اگه نرم سراغِ خلق حس خوب، حسم کم کم خنثی میشه و بعد هم میره سراغِ منفی شدن.
یعنی باید هوشیار باشم و لحظه ای غافل نشم از خلق حس خوب برای خودم.
تمرین جذابیه، چی بهتر از این که حسم خوب باشه اکثر اوقات…
حسم خوبه، آرامش دارم، خوشحال ترم، بیشتر لذت میبرم از زندگیم و …
برای همین آگاهانه دارم مینویسم و میگم تو ذهنم از زیبایی ها.
برات بهترینها رو آرزو میکنم فهیمه جان.
خدایا دوستت دارم
خدا رو شکر برای همه چیز
خدا رو شکر برای همیشه
سلام خانم مقاتلی.
خداروشکر، چند روزی هست خداوند منو هدایت کرده به کامنت عالی شما و من تنبلی میکردم واسه خوندنش، میدونستم باید بخونم ولی یا کاری پیش می اومد یا گوشیم زنگ میخورد یا میرفتم سراغ کارهای دیگه و….
خداروشکر که پاسخ سوال چند روز پیشم توی کامنت شما بود و خدای یکتا مرا هدایت کرد. چه راهکار خوبی، کشیدن جدول و نوشتن اهداف و خواسته ها در یک طرف و نوشتن ترمز ها در طرف دیگر. و بعد اصلاح باور ها در طول زمان. این خیلی عالیه. کاملا دسته بندی شده و مرتب و دقیقا آدم میدونه چه کاری باید انجام بدهد.
بینهایت ازتون بخاطر این کامنت عالی تون سپاسگزارم.
ان شاءالله هرکجا هستید در پناه رب العالمین شاد، سالم، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید.
سلام استاد عزیزم ماشالا چه خوش تیپ شدین وسلام هم به خانم شایسته عزیز ومهربان
من از نظر مالی خیلی تلاش کردیم همیشه این چندین سال اما نتیجه دلخواهمون رخ نداده تا اینکه با شما استاد عزیز آشنا شدم ومتوجه شدم همش بخاطر باورهای خودم بوده
وچندین باور محدود کننده خودم رو هم پیدا کردم وسعی میکنم باورهای درست ومثبت رو تکرار کنم که البته نشانه های رو میبینم به امید روزی که به نتیجه دلخواهم برسم.
بنام خالق زیبایی ها
سلام به استادعزیزم و خانم شایسته بسیارتوانا
خدایاشکرت بخاطراین فایل که باعث شد بعداز مدت ها دوباره کامنت بزارم
بسیارسپاسگذارم ازشمااستادعزیزم و خانم شایسته عزیز برا بروزرسانی این دوره فوق العاده
استادچقدرلذت بردم از تمرینات این دوره که اینقدر واضح شرح داده شده
سپاسگذارم ازخانم شایسته عزیز برا واضح کردن تمرینات دوره به این روش
وجودشما دوعزیزواین سایت بینظیر بزرگترین نعمته برامن و تمام دوستان خدایاشکرت
واقعیتش استادعزیزم من برااینکه بدونم به چی علاقه دارم یا اینکه تو چه زمینه ای استعداددارم
( اومدم ی لیستی از مهارت ها یا چیزایی که فکرمیکردم بهشون علاقه دارم حتی کوچک نشستم به نوشتن وبراساس اولویتی که خودم مشخص کرده بودم )
پادرچندین مهارت که فکرمیکردم دوسش دارم گذاشتم ولی بعدازمدتی دیدم نه اون حس و اون علاقه وجود نداره و رهاش کردم بااینکه هزینه کرده بودم ولی برامن مهم نبود اون هزینه وزمان به جایی رسید که دیگه نمیدونستم باید چیکارکنم اونجابود که
تسلیم شدم و از خداوند هدایت خواستم
واون مثل همیشه خیلی زیبا و آسون منوهدایت کردبه مهارتی که وقتی فکرکردم دیدم اره من از بچگی تواین زمینه علاقه داشتم و بدون اینکه خانوادم بفهمن میرفتم خونه دوستم به تمرین کردن وباهم هماهنگ تو مراسم میرقصیدیم وای خدای من اصلا فکرم به اینجانرسیده بود و خداوند از طریق کامنت یکی از دوستان تو همین سایت منوهدایت کرد به این مسیر
خدایاشکرت خدایاشکرت
بعدازاین هدایت اومدم اگاهانه به دیدنه کلیپ رقصایی جدید که همشون تومسکوبودبعدش فهمیدم که تو این هنرمسکوبهترینه
هرچی میگشتم ومیپرسیدم میگفتن این نوع رقص توایران اصلا نیس که بخواد اموزش داده بشه
دوباره اینجا بود که از خداخواستم منوهدایت کنه به بهترین مربی که چندین سبک موردعلاقه منو اموزش بده ی فردکه بهترین باشه تواین حوزه
الله اکبر به این هدایت
وقتی داشتم استوری ی مربی که تو سبک خودش تودنیا بسیار قوی بودو میدیدم
خیلی خیلی هدایتی ی فردی که ازایران تو ورکشاب همون مربی تومسکوشرکت کرده بود واستوری گذاشته بود و خود اون مربی استوری اونواستوری کرده بود و به زبان فارسی نوشته شده بود اونجا بود که من خشکم زد
گفتم خدایاااا اخه چجوری من باید تو همون لحظه این استوری و میدیم تا هدایت بشم به این فرد توایران الله اکبر اینقدر اسون منوهدایت کردی
خدایاشکرت خدایاشکرت
اینجابودکه به بهترین فردتو ایران که این سبک وفقط داره اموزش میده هدایت شدم خدایاشکرت
دیگه نیازی نبود برا اموزش هرسبکی دنبال ی مربی جدا بگردم از خداخواسته بودم و اونم منوبه راحترین روش ممکن هدایت کرد
به بهترین فرد تو ایران
خدایاشکرت
قدم بعدی که باید برمیداشتم این بودکه باید از انچه داشتم شروع میکردم
و تنهادارایی من النگوتو دستم بود
وقتی تصمیم گرفتم که اینوبفروشم و شروع کنم به قدم برداشتن
به خودم تعهددادم که این اخرین چیزی باشه که من میفروشم
از اونجاکه من ازوقتی که خودموشناختم زندگیم پاخودم بوده و نمیتونم از کسی قرض بگیرم بخاطراین مستقل بودنم
یعنی اگه پول داشته باشم تهیه میکنم ی چیزی واگر نداشته باشم صبرمیکنم تا پولشوبدست بیارم و بعدش اگرببینم بهش بازم نیازدارم تهیه میکنم
از گذشته ای خودم واون سختی هاش راضیم یعنی از وقتی استادباشمااشناشدم ونگاهم به زندگیم تغییرکردباعث راضی بودنم شد
خدایاشکرت به این مسیرالهی
بعدازفروش النگوم قدمی بعداموزش دیدن وبهتروبهترشدن تواین مهارت بود
اومدم اول با تاکسی رفتن به تهران بعدازمدتی دیدم هزینه ام خیلی میشه و ی مسئله برام پیش اومد اینکه هزینه داره زیاد میشه
تصمیم گرفتم با اتوبوس برم بعدش دیدم با اتوبوسم هزینه هام زیادمیشه
از خداخواستم ی راهی بزارجلوپاهام تا هزینه هام کمتربشه که اونم هدایتی ی خانومی تو اتوبوس نشسته بودکنارم بهم گفت امروز بلیط قطارگیرم نیومدمجبورشدم با اتوبوس بیام چقدرهزینه هابالارفته اونجابود که گفتم
مگه قم به تهران قطارداره!
خدایاشکرت
من هدایت شدم به قطاربرارفتن به تهران خدایاشکرت
هزینه هام خیلی پایین اومدوکیفیت رفت وامدمم بالارفت
ولی بازم بعد ی مدت برام خسته کننده بود
عملاکل روزم میرفت برا ی کلاس دوساعته وحتی نمیتونستم کلاسای تمرینوشرکت کنم چون من از شهرستان میرفتم
همزمان به چندتا مسئله برخوردم و اومدم تصمیم گرفتم به مهاجرت کردن
همیشه دوس داشتم مهاجرت کنم حتی اومدم بخودم گفتم برامهاجرتم باید تکاملشوطی کنم
و اولین قدم مهاجرت من ازشهرستان به پایتخت باید
اینجوری تمام مسائل حل میشود
* هزینه ها
* زمان ازدست رفته
* تمرکزی که باید میزاشتم براهدفم
* خستگی مسیر رو اموزشم تاثیرمنفی میزاشت حتی فرداشم خسته بودم
* باید کارمیکردم درکناراموزشم تا هزینه هاروپرداخت کنم
* شلوغی مترو خیلی اذیتم میکرد ومن فراری بودم ازاین حجم از ادما
اینامسائلی بود که با نوشتنش وفکرکردن فهمیدم که باید حل بشه وبااین حل مسئله تمام مسئله هاحل میشود
خدایاشکرت ازاین همه هدایت خدایاشکرت
توهمین زماناکه میرفتم تهران برااموزش پرسجومیکردم تا بتونم ی خوابگاه خوب پیداکنم تا بمونم و تمرکزموبزارم روهدفم
هرچی میپرسیدم قیمتافضایی بود ومن هزینه هاشونداشتم
اونجابودکه گفتم خدایا من باتوکل بتووایمان و اطمینان بتوتواین مسیرقدم برداشتم هدایتم کن هدایت ازان توست
ازخداخواستم ی خوابگاه نزدیک به کلاسم جوری که من اصلا ازمترواستفاده نکنم ( من از شلوغی فراریم ) جوری باشه که پیاده برم بیام حتی هزینه برا رفت وامدم نباشه
ی محیط و محله زیبااروم وافرادموفق باشن
ازخداخواستم که با پایین ترین هزینه ونزدیکترین مسیروتمیزوزیباواروم وافرادموفق هدایتم کنه
اونجابودکه استادسوارمتروشدم ی خانومی نشست کنارم نمیدونم چی شد ازش پرسیدم شما دانشجوهستی من دنبال ی خوابگاه عالی ومطمئن ودرستو حسابی هستم با هزینه پایین
خانومه گفت دانشجوهستم ولی ساکن تهرانم منتهی دوستم تو ی خوابگاهه که خیلی راضیه الان یکسالی میشه اونجاس واز امنیت وتمیزی … راضیه خیلی
بازم خداهدایتم کرد اتفاقا استاداین خوابگاه سمت شهرک غربه فقط بیست دقیقه به کلاسم پیاده رویی داشت و هزینه اش خیلی خیلی خوب بود
خدایاشکرت چقدرخدا زیبا و اسون ماروهدایت میکنه فقط باید ازش بخوایی اون بهترین پاسخ هارومیده
خدایاشکرت
الان استاد دقیقا تو شرایط مهاجرت هستم وازاین بابت خوشحالم برامنی که تااین سن تمام زندگی پاخودم بوده مهاجرت سخت نیس بلکه خیلی اسونه
وقتی تصمیم به مهاجرت گرفتم اولین باورمخربی که همه میگفتن تهران همه گرگن مراقب باش …
خداوندبهترین افرادوبه سمت من هدایت میکنه همنجورکه من خودم بهترینم
من همیشه تو گوشیم مینویسم قدم هایی که بایدبردارموومسائلی که برام پیش میادوحلش میکنم این توانایی رو دارم خداوند کمکم میکنه کلام خودشه که میگه شمارهاشده دراین جهان نیستید ماوظیفه خودمون کردیم هدایت شمارو
خدایاشکرت قوت قلبمه کلام خداوند
خدایاشکرت
والان تواین بخش از زندگیم به ی مسئله ای برخوردم که بیرونیه و من توانایی حلش ندارم وازخداوندمثل همیشه هدایت میخوام تاکمکم کنه تاقدم بردارم
خدایاهدایتم کن هدایت ازان توس
درمورداین فایل استادبسیاربسیارلذت بردم مخصوصا
اون باران رحمت الهی که بادیدنش واون حس خوب باعث شد تااینجاهم باران بیاد ومن حسش کنم خدایاشکرت به این همه نعمت وثروت
خدایاشکرت
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
استادعزیزم من باشروع سال جدید وهدفگذاری تازه دارم درمسیرهدفم قدم برمیدارم واصلا به پول فکرنمیکنم میخوام دراین مسیرفقط لذت ببرم ثروت خودش میادعجله ای نیس مهم لذت بردنه
ومن حالم خیلی خوبه
میرسم به هدفم عجله ای نیس اصلا
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
دیدنه مربی خودم خیلی تلاش میکنه تمام درامدشوصرف اموزشش میکنه تو بیشترکشورها رفته و خیلی دراین زمینه موفقه
اینم دختره
اینم توهمین کشوره
اینم توهمین محدودیت ها داره پیشرفت میکنه
ودرامدخیلی بالایی داره
پس منم میتونم بهترباشم حتی بهترازایشون چون من به قوانین جهان اگاهم میتونم روباورهام کارکنم وعالی وعالی باشم
اینوتوخودم میبینم استادواقعاتوانایی و لیاقتشودارم خداهم کنارمه
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
واقعیتش استاد نمیدونم هنوز به مسائلی برنخوردم که بگم چرا نمیشه
ولی قدم بعدی که نوشتم و باید امسال بردارم خرید محصول ثروت 1 هست میخوام درکنار علاقه ام رو باورهام کارکنم تا جلوگیری کنم از خیلی مسائل
به امیدخدا
خدایاهدایتم کن به راه راست به راه کسانی که به ان ها نعمت داده ای نه کسانی که مورد خشم وغضب تو قرارگرفتن
ممنونم ازتمام دوستانی که زمان میزارن و نوشته هایی منومیخونن
ممنونم ازشما استادعزیزم که شمابرامن ی الگوهستی
الان یادم اومداستاد من به برادرم گفتم الان میرم تهران براخوابگاه بعدش خونه رهن میکنم بعدش خونه میخرم یعنی حتی استادتکاملودوس دارم تواینجاهم طی کنم یادمه برادرم بهم گفت اینجابسختی خونه میشه گرفت چه برسه تهران مگه میشه براحتی تهران خونه خرید استاد شما اومدید تو ذهنم و به خودم گفتم استادازقم مهاجرت کرد منم میرم استادتوتهران خونه تونست بخره منم میخرم یعنی هرجا که میگن نمیشه ذهن شماروبرامن مرورمیکنه ناخوداگاه
استادازشماممنونم شما بهترین وزیباترین الگویی زندگی من هستید خدایی شماخدایی منم هست
استاد برام ارزوی موفقیت درتمام جوانب زندگیوداشته باشید
خدایاشکرت
سلام خانم آرزومندی
چقدر کامنتتون کامل و درست بود
چقدر با جزئیات گفتین
چقدر هدایت رو خوب باز کردین
و من می خوام از متد شما برای برداشتن ترمزهام استفاده کنم
و اینکه امشب می خواستم ثروت 1 رو بخرم و این کامنت شما هدایتی بود که این کار رو انجام بدم ، یعنی دنبالش می گشتم و واضح دریافتش کردم
ممنووونم ازتون
سلام اقای توسلی عزیز
ممنونم ازشما برا کامنتتون
واقعیتش من تمام این مراحل هدایت هارو تو گوشیم مینویسم وبه خودم بارهاوبارها یاداوری میکنم این مسیرهدایت هارو
اینکه از چه شرایطی به اینجارسیدم
روزایی بودکه من لحظه شماری میکردم تاساعت کاریم تموم بشه ولی الان تواین حرفه موردعلاقه ام اصلا زمان و متوجه نمیشم درلحظهزندگی میکنم
از همه مهمتراینکه حالم خیلی خوبه
هیچگونه درگیری ذهنی ویا استرس ونگرانی عجله ای ندارم
فقط میخوام لذت ببرم
این برام ازهمه چیز باارزشتره
قبلا باشیفتایی که من داشتم واینکه تلاش میکردم تاکارموبه بهترین شکل ممکن انجام بدم واین تلاش باعث میشود همش استرس ونگرانی داشته باشم تو طول روز ی جورایی اصلاحالم خوب نبود وهمش بخودم میگفتم من جام اینجانیست
خدایاشکرت ازاین هدایت به این مسیرالهی
همیشه از خداوندمیخوام جوری باشم تادرهمون لحظه هدایت سپاسگذاری کنم نه اینکه بعدش فکرکنم واونوهدایت الهی بدونم
نوشتنه این مسیرهدایت ها وقدم هاومرور اینها باعث میشه باورم ایمان قوی تربشه به اینکه خداوندمرا رها نکرده اون منودرتمام لحظاتم هدایت میکنه خدا درون منه و من با ارزشم
ودیگری باعث میشه که درهمون لحظه زنگی درونم به صدا دربیادوهمون لحظه سپاسگذارباشم با احساس خوب
خدایاشکرت
ممنونم ازشما دوست عزیزکه باعث شدتامن دوباره بهم گفته بشه وبااحساس عالی ثبتش کنم
براتون ارزوی موفقیت دارم
سلام زهره جان
زهرا هستم
چقدر قشنگ جالب همشهری هستی
هم فرکانس
وهم علاقه
من 31 سال دارم
از بچگی عاشق رقص بودم هستم
مثل شما
دست به هر کاری میزدم واز خدا میخواستم من به ی کاری که دوست دارم هدایت کنه
به کاری که اگر ساعت انجام بدم خسته نشم
ولی چیزی تو ذهنم نمیومد تا اینکه دیروز بعد از چند پاشدم رقصیدم
من همیشه ناراحت بودم چرا من ی مدته دیگه نمیتونم برقصم حس خوبی که باید داشته باشم نداشتم دیروز که باحس خوب رقصیدم
خدا الله اکبر از این هدایت
وقتی حست خوب باشه نشونه ها میاد
من ساعت30 :3 بلند شدم نماز بخونم بعد تمرین انجام بدم
گفتم بزار اول برم کامنت بخونم که کامنت شما عزیز دل خدا من هدایت کرد
من تو رقص فوق العاده هنرمنده هستم این ایمان دارم به خودم هر کسی یه لحظه برام یه حرکت بزنه من به راحتی همون بدون هیچ نقصی براش انجام میدم
من تاحالا نمیدونستم
من میتونم تو این حوضه کار کنم موفق بشم
که شما یکی از دستان خدا شدین کامنت گذاشتین و به من ثابت کردین که میشود
من تو این حوضه نه کسی رو میشناسم که مربی خوب باشه برای رقص؟ نه راهنما دارم ؟
چون من ی مدت زیاد هست
همه شبکه اجتماعی رو پاک کردم
و فقط شبانه روز تو سایت هستم
راستی زهره جان ی چیز دیگه بگم منم یک سال مهاجرت کردم به کرج همون جای که استاد از درختان زیبا و سرسبزی وقشنگی این شهر میگه خیلی ممنون میشم اگر مربی خوب در این حوضه میشناسی معرفی
کنی تا منم
پا رو ترس هام بزارم وهدایت خدا رو واضع تر بشنوم
سلام زهره جان
زهرا هستم
چقدر قشنگ جالب همشهری هستی
هم فرکانس
وهم علاقه
از بچگی عاشق رقص بودم هستم
مثل شما
دست به هر کاری میزدم واز خدا میخواستم من به ی کاری که دوست دارم هدایت کنه
به کاری که اگر ساعت ها انجام بدم خسته نشم
ولی چیزی تو ذهنم نمیومد تا اینکه دیروز بعد از چند روز پاشدم و رقصیدم
من همیشه ناراحت بودم چرا من ی مدته دیگه نمیتونم برقصم حس خوبی که باید داشته باشم نداشتم دیروز که باحس خوب رقصیدم
خدا یا الله اکبر
از این هدایت
وقتی حست خوب باشه نشونه ها میاد
من ساعت30 :3 بلند شدم نماز بخونم بعد تمرین انجام بدم
گفتم بزار اول برم کامنت بخونم که کامنت شما عزیز دل
آمد
خدا من هدایت کرد
من تو رقص فوق العاده هنرمنده هستم این ایمان دارم به خودم هر کسی یه لحظه برام یه حرکت بزنه من به راحتی همون بدون هیچ نقصی براش انجام میدم
من تاحالا نمیدونستم
من میتونم تو این حوضه کار کنم موفق بشم
که شما یکی از دستان خدا شدین کامنت گذاشتین و به من ثابت کردین که میشود
من تو این حوضه نه کسی رو میشناسم که مربی خوب باشه برای رقص؟ نه راهنما دارم ؟
چون من ی مدت زیاد هست
همه شبکه اجتماعی رو پاک کردم
و فقط شبانه روز تو سایت هستم
راستی زهره جان
ی چیز دیگه بگم منم یک سال مهاجرت کردم به کرج همون جای که استاد از درختان زیبا و سرسبزی وقشنگی این شهر
عزیزم اگر مربی خوب در این حوضه میشناسی معرفی
کنی تا منم
پا رو ترس هام بزارم وهدایت خدا رو واضع تر بشنوم
سلام به دوست عزیز و توحیدی
خدای من شکرت شکرت که تو این سایت توحیدی هستم و این کامنت بینظیر زهره عزیز هدایت شدم
خدایا چقدر زیبا هدایت میکنی بندگانت و خدایا شکرت شکرت
دوست عزیزم تحسینت میکنم بخاطر اینکه برای رسیدن به خواستت قدم برداشتی و استمرار داری
آفرین که عمل کردی
ایمانی که عمل نیاورد حرف مفته
و تو قدمهات و برداشتی و خدا هم بهت راه را نشون داد
آسان کرد اسانسهای را برات
این داداش آدمهای مومنه
این داداش کس هست که شرک نمیورزه و به خدای خودش ایمان داره
خدایا تنها تو را میپرستم و تنها از تو هدایت میخوام دستم و بگیر
خدای من من برای فروش خونه قدمم و برداشتم وبقیش و میسپارم به تو تو مشتری خوب براش بفرس و خرید خونه ای باپول فروشش آپارتمان تو تهران برام جور کن
خدای هدایت گرم هدایتم کن
مسیر و برام اسان کن
زهره جان امیدوارم به همین زودی برامون کامنت بنوسی از موفقیتهای
سلامت و شاد،ثروتمند و سعادتمند در این دنیا و اون دنیا باشی