https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
و آفرید خداوند آسمانها و زمین و هرچه در آن است در شش روز سپس ایستاده بر عرش مهربان پس هر سوالی که داری از او بپرس که به همه چیز آگاه است
از صبح تمام سلول هام به دنبال راه حل بود بارها و بارها نوشتم من چیکار باید بکنم خدایا هدایتم کن به راه حل
5 تا صفحه اول کامنت ها رو خوندم و بیشتر دوستان هدفشون مسائل مالی بود و تعدادی هم که هدفشون رابطه بود به ترمز ها اشاره چندانی نداشتن بنابراین دست به دامن خدا شدم و درخواست هدایت به راه حل مسئله ام داشتم و هدایت شدم به سوره فرقان
و خدا میدونه چقدر بینظیر بود و چه پاسخی خداوند بهم داد و بعدش برای سپاسگزاری رفتم تو دل جنگل و کلی با خدا حرف زدم و سپاسگزاری کردم و لذت بردم آسمون هم صورتی بود ، خدای من بینظیر بود
الانم اومدم از راه حلی که بهش هدایت شدم بگم
من متوجه شدم که باور اشتباهی که دارم باعث شده نتونم رابطه عاطفی مناسبی و تجربه کنم
خدا با این آیه بهم گفت آرام آرام دارم مسیر تکامل و بهت نشون میدم تا قلبت به تثبیت برسه
مراحل
با دوره حل مسائل فهمیدم مسئله اصلی من روابط
بعد شروع کردم با دوره عشق و مودت موضوع حل کنم که هدایت شدم به ساختن عزت نفس بعد باید با خودم به صلح میرسیدم و کلی تمرینات هم انجام دادم و امروز ترمزم و پیدا کردم و آرام آرام با هر قدمی که برداشتم قدم بعدی مشخص شد
بعد خداوند در مورد قوانین توضیح داد برام
و اهرم رنج و لذت و در مورد یکتاپرستی و کفر شرح داد
بهم گفت اگه محبتی میکنی برای رضای خدا بکن تا از شِرک به یکتاپرستی برسی
توضیح ؛
آخه من با از خودگذشتگی که میکردم خودم و مادر نمونه و قهرمان کرده بودم و از اینکه همه تحسینم میکردن لذت میبردم و خب معلومه که متوقع هم بودم که دخترم قدرشناسی کنه و منِ مشرک خداروشکر هدایت شدم
عجب خدایی داریم حتی برای یکتاپرستی دعوتم کرد به عشق ورزیدن بدون چشم داشت
آخه خودش میدونه وقتی بی توقع محبت کنیم دیگه منتظر پاسخ نیستیم که احساسمون بد بشه
البته که این سبک رفتاری و باید در مورد همه اجرا کنم
وقتی راه حل و پیدا کردمچنان احساس فوق العاده یی داشتم انگار که کره ماه و فتح کردم
خدا بهم گفت حالا که توبه کردی و عمل صالح میخوای انجام بدی منم اشتباهاتت و به نیکی و پاداش تبدیل میکنم آخه من آمرزنده ی بخشنده ام
خب خداروشکر که آسان شدم برای آسانی ها
خدایا سپاسگزارتم که هدایتم کردی به راه حل
خدایا سپاسگزارم که با کلامت قلبم و آروم کردی
واقعا این آیات ، آیاتی فرکانسی
1400 سال پیش این کتاب نازل بشه در زمانی که سبک زندگی تفکر آدم ها ی چیز دیگه بوده بعد من الان تو قرن تکنولوژی این کتاب و باز میکنم و پاسخ سوالم و دریافت میکنم
چون این کتاب داره از قوانینی میگه که از اول بوده و تا آخر هم هست
اصلا همین قرآن ایمان من به غیب 1000 برابر کرده
چقدر خوشبختم که میتونم با فهم قرآن و بخونم و هدایت بشم به پاسخ سوال هام
هر بار که میام سراغ کتاب ایمانم قوی تر میشه
خدایا خودت از درون سینه ام خبر داری که چه احساس بینظیری دارم
خدایا عاشقتم خب
استاد جان بینهایت سپاسگزارم که در زمان مناسب فایل مناسب میفرستین
واقعا که گل گفتین استاد (در این سایت فارق از هیاهوی بیرون در حال خودسازی هستیم )
سلام به استاد عزیزم خانوم شایسته عزیز دل و دوستان گل و دوست داشتنی
تو این مدت چند ماهی سعی کردم اصلا کامنت نزارم تا وقتی که اون نتیجه دلخواهم رو بگیرم و با دست پر بیام
اول به خودم افتخار میکنم که ثابت قدم موندم توی این مسیر و تعهدم رو پایدار نگه داشتم
از خدای یکتا سپاسگزاری میکنم برای این سلامتیم که فقط دیدم استاد از کجا به کجا رسید و استاد از اون روز چنان تغییرات و چنان آگاهی بدست آوردم و انرژی …
ازت ممنونم استاد ازت واقعا ممنونم الگوی بینظیر من
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
هدفی که از پارسال فک کنم شروع شده استارتش 1 سال و نیم تقریبا شاید بیشتر
هدفم در زمینه عشق و علاقمه و واقعا الان مطمئنم که دوستش دارم چون وقتی اینکارو انجام نمیدم انگار یک چیزی کمه تو زندگیم و از ته دل راضی نیستم
اول فیگور سازی بود و ادامه پیدا کرد به ماکت سازی و کلی مهارت کسب کردم و بها دادم و واقعا زمان گذاشتم با عشق واقعا زمان گذاشتم اون موقع نمیدیدم و ناراضی میشدم ولی الان نگاه میکنم مقداری تایم میزاشتم که بدنم جواب نمیداد خسته میشد کمر درد و اینا کلی مهارت یاد گرفتم میتونم بگم بین 700 تا 1080 ساعت زمان گذاشتم برای یادگیری و تولید و واقعا از همون اولین تولید کارم واقعا زیبا بود واقعا و واقعا الهامات و لطف و هدایت الله اینجور تولید منو از همون اول خوشگل کرده
با وجود کلی کلی کلی تایید و تحسین و چنل زدن و 27 تا سابسکرایبرز و لایک و کامنت های لذت بخش ، وقتی میبینم که با اون همه زمان و انرژی ، باید بیشتر از این نتیجه باشه. نا شکری نمیخوام بکنم ولی دیدم قشنگ که یک سری اتفاقات به زور رخ میده و حس کردم یک سدی هست پر آب ولی خروجیش یک سوراخ کوچیکه ، که چندبار دهانه این خروجی بزرگ شد!!
این تایم چند ماهی برای خودم به لطف الله تمرین درست کردم باور سازی و …
توی یک تایمی ورودی مالی داشتم به شکل هدیه و پول هایی از در و دیوار وارد زندگیم شد که اصلا رویایی واقعا
تو دیریم بوردم یک سیستم تقریبا میان رده عکس گذاشته بودم ، قیمت 20 میلیون
به طور معجزه آسا و رویایی واقعا واقعا رویایی واقعا رویایی و ساده بخدا اینقدر ساده رخ داد. که دوستم یک سیستم گیمینگ خفن گرفت گفت رضا این سیستم رو میخوای(داستان طولانی داره) دست دو بفروشم بز خری میکنن اگه استفاده میکنی بگیر ماله تو یک مانیتور هم دارم بگیر حال کن ، جملاتی رو گفت که حس کردم خدا داشت بهم میگفت چون تو لایقشی ، تو استفاده کن.بار ها خدا از زبان این دوستم این جمله رو بهم گفت که خدا خیلی دوست داره تو لایقشی تو ارزشت بیشتره و … خدا اینقدر عزیز کرده منو
کلی پول بدون اینکه درخواست کنم وارد زندگیم شد و …
و باز تقریبا کات شد
هم اون پیشرفت چنلم و ورودی پول
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ الگو هایی رو توی یوتویوب دوست داشتنی دیدم توی حوزه هنر خودم که طرف یک شورت ویدیو گذاشته بود و توی 2 ماه 30 هزارتا ویو و 2 هزارتا لایک اومده بود روی اون شورت ویدیو یا چنل فان زده بود کلا دو ماه ، 70 هزارتا سابسکرایبرز داشت و ذهنم قبول نکرد گفت خب این احتمالا سال هاست داره کار میکنه یا خیلی ویدیو گذاشته و … یا مثلا دیده بودم طرف از آجر چینی کاری که هر روز انجام میده شورت ویدیو گذاشته و میلیونی ویو گرفته و چند صد هزارتا لایک
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
چیزی که قبلا هم نوتیس کرده بودم و هدایت شدم بهش ، این کلمات هست که من و خدا ، وقتی میگم خداوند منو هدایت کرد اینکارو انجام دادم و هرچی دارم به خاطر خداست ( این حس بهم دست میده که تو هیچکاره ای و چیزی نیستی خدا داره انجام میده و حس کم ارزشی بهم دست میده ، در صورتی که تمام موفقیت هام اینجور بوده که خواستم از خدا ، هدایت اونو عمل کردم و نتیجه عالی بوده)
چیزی که چند مدت پیش متوجهش شدم و با زبان خودم اعتراف کردم ، گفتم به خودم که اگه یکی یا خدا بیاد 100 میلیون بده خوشحال میشم ولی حال نمیده ، چیکارش کنم اخه ، تهش همین مسیر رو ادامه میدم و کسب و کار خودمو میخوام بزنم و از این پول در بیارم ، به ظاهر جملات درست و قدرتمند کننده و توحیدی هست ولی نوچ!!!
خودمو لایق ساده و راحت بدست آوردن نمیدونم!!!
اینو متاسفانه تو رفتار پدرم میبینم( به شکل مذهب ) تو رفتار های مادرم میبینم ( من نمیخوام ، بچه هام ) تو رفتار های مادربزرگم مخصوصا و مخصوصا تو رفتار خودم ، همین الان دارم برای یکی از دوستان پروژه دانشگاهیش رو درست میکنم و یک صحبت هایی شد در مورد مبلغش و اینا که تو ذهنم اومد که بگه خب چقدر برات بزنم بگم برو بابا نمیخواد!!!
به به چه با مرام!!! نه
چه نا لایق!!!
ظاهرش قشنگه ها ولی من درونن میدونم که خودمو لایق دریافتش نمیدونم ، حتی تو ذهنم اومد که خب به جای پول بخواه که برات فلان کارو کنه
اوایل آشناییم با استاد توی دوره قانون آفرینش خیلی اتفاقات رویایی میوفتاد برام و یادمه اون موقع به شدت خودمو دوست داشتم و با ارزش میدونستم و تمام جهان و خودم رو خدا میدیدم و…
حس میکنم میتونه این باشه یا حداقلش یک آشیل اصلی اینه چون این احساس رو خیلی جاها داشتم و دارم هنوز
از استاد و خانوم شایسته عزیز بینهایت سپاسگزارم و عاشقانه دوستون دارم
این بار خواستم،دیگه خیلی زمان ندم برای کامنت نوشتن،واون چیزی رو که بعد از شنیدن گفته های استاد ،به ذهنم میاد بنویسم،چون حس میکنم، این مورد هم شده برام یه جورایی پاشنه آشیل،که وسواس گونه با کلمات بازی نکنم ودریا دلانه تر بنویسم..
من از بچگی به دلیل موقعیت خانوادگیم،همیشه تنهایی مطلق رو حس کردم،پدر ومحبت پدر رو اصلا به چشم ندیدم،تک فرزند بودم،وخبری هم از خاله وعمو ودایی ،عمه نبود..
دوستان کمی هم در مدرسه داشتم،این تا زمانی که همیشه شاگرد اول بودم عالی بود،ولی دوست پیدا کردن تو مدرسه بی موقع و وابسته شدن،باعث شد،تایمی رو که طلایی بود برای قبول شدن در دانشگاه،از دست بدم…
رسیدم به مرحله ای،که برای فرار ازین تنهایی،وچون بیماری مادرم هم بشدت آزارم میداد،تن به یک ازدواج زود هنگام بدم،که از ریشه وبنیان اشتباه بود.
هنوز سال سوم دبیرستان بودم، که وارد زندگی زناشویی شدم
سه سال دوران عقدمون زمان برد،ومن در طول این سه سال،به اشتباه خودم پی برده بودم،ومدام در تلاش بودم ،که جدابشم،وبا مخالفت شدید همسر سابقم روبرو میشدم
اشتباه پشت اشتباه
به قول استاد از یک طرف پام روی ترمز بود ازیک طرف روی گاز
هر چه تلاش میکردم به در بسته میخوردم
تااینکه علی رقم میل باطنیم،خدا اولین فرزند رو به ماداد،بماند که برای بدنیا نیومدنش هم چه کارهای بچه گانه ای کردم،وهم به وجود خودم آسیب رسوندم، وهم به بچه ای که در راه داشتم…
الان که فکرش رو میکنم،مو به بدنم سیخ میشه…بگذریم
تو بدترین شرایط اقتصادی،روحی،زندگی میگذشت، که خبر از رسیدن بچه دوم داده شد،در عین ناباوری من
دیگه فقط خودم مونده بودم،و ذهن درگیر ،ولی دیگه اشتباه قبل رو تکرار نکردم،وگفتم هر چی برای دخترم جنگیدم که بدنیا نیاد،این یکیو حداقل با آرامش بیشتری حفظ میکنم
خدا پسری به ما هدیه داد،پنج کیلو ودویست گرم
سالم،زیبا،که تمام پرسنل بیمارستان دونه دونه میومدن ،وباهاش عکس میگرفتن
این زندگی ادامه داشت،با دوتا بچه قدونیم قد
با یک دختر وپسر فوق العاده زیبا وجذاب ودوست داشتنی
ولی تو رابطه من وهمسر سابقم،اصلا حال خوبی وجود نداشت
فقط به خاطر بچه ها روزگار رو سپری میکردیم
اینقدر از هم دور شده بودیم،که من یادم نمیاد تو بیست سال زندگیمون،یکبار تو جایی دست همدیگرو گرفته باشیم
ایشون بشدت به خانوادش وابستگی داشت
اوایل من اعتراض میکردم، ولی بیخیالی رو سرلوحه خودم قرار دادم
روز بروز سردتر ازهمیشه
ده سال دوم زندگی رو تصمیم گرفتیم، که به خاطر بچه ها ،به تهران مهاجرت کنیم
قرار براین شد که من وبچه ها،به تهران بیایم،وپدرشون هم به یک سال نکشیده پیش ما بیان
این قرار ظاهری بود،چون ما داشتیم از همدیگه فرار میکردیم
ازون یک سال، شش سال گذشت،ودیگه این اواخر طوری شده بود،که پدر بچه ها چهار ماه یکبار هم بزور ،پیش ما میومد
من با نوشتن این مطالب،نمیخوام تمام تقصیر ات رو گردن این بنده خدا بندازم،قطعا من هم اشتباهاتی داشتم،خودم اقرار میکنم
ولی ازون جایی که ما همیشه،وقتی تو اون لحظه زندگی هستیم،میخوایم بگیم فقط کار من درست کار طرف مقابل اشتباه،اگه قبول کنیم،وپذیرای اشتباهات خودمون،شاید که نه حتما،درهایی باز میشه برای حل درست مشکلات
ماالان ،تقریباپنج سالی هست ،که توافقی جدا شدیم
طول این پنج سال،قطعا یه وقتایی برمیگردم به گذشته،وفکر میکنم
از جدا شدن پشیمون نیستم
ولی یه جاهایی رو دوست دارم، برگردم وبا فکر الان زندگی میکردم،ببینم چطور جواب میداد..
باورتون نمیشه،الان ایشون بهترین پدر دنیاست برای بچه ها،ویک دوست خوب ومطمئن برای من
اینارو براتون عنوان کردم،زندگی رو که بعد ازبیست سال،دراوج ناباوری همه،ولی دراوج باور خودمون که باید تمام میشد،به پایان رسوندیم،که الان برسیم به اینکه دوستان قابل اعتمادی برای همدیگه بشیم،نه زوجی که بیست سال به زور واجباردر کنار همدیگه بودیم….
اگه بخوام واقعا دوباره ،رابطه ای رو شروع کنم،خیلی درسهارو را یاد گرفتم
ناگفته نماند،که شاگردی استاد ،برام مثل یک گنجینه بوده وهست وخواهد بود
من دوباره متولد شدم
تازه خودم رو پیدا کردم
خیلی قبلنا تو درودیوار بودم،ولی الان خودم رو پیدا کردم
من همیشه به صبور بودن مشهور بودم،ولی خودم میدونم که اون صبوری با تحمل کردن همراه بوده،ولی الان صبور هستم،در اوج آرامش،آرامش در کنار خدا
یه وقتایی میگم ،باید الان این آرامش اتفاق میفتاده
این تکامل رو باید طی میکردم
44 سال از عمر من گذشته،ولی با تمام فراز ونشیبهایی که تو زندگیم داشتم،حال الان خودم رو با دنیا عوض نمیکنم
دنیا جای خیلی قشنگی،وقتی قوانینش رو درک کنیم وعمل کنیم،وعمل کنیم
از لحظه به لحظه زندگی باید لذت برد
من بعضی وقتا بچگی دوتا فرزندم یادم نمیاد’چرا؟
چون تو اون مقطع از زندگی لذتی نمیبردم،فقط انجام وظیفه بود
دانشگاه برو،سرکار برو،کدبانوی خونه باش،زبانزد عام وخاص،ولی از خودت، وجودت ولحظه هات لذت نبر
این حکایت خیلی از ما خانمهاست
خیلی طولانی شد ببخشید
فقط دلم خواست ،با شما استاد عزیزم،مریم زیبایم،وشما دوستان دردو دلی کرده باشم،دلی واز روی صداقت تمام
خداروخیلی شاکر هستم،که اینقدر حالم با خودش عالی،که قدر تک تک لحظه هام رو میدونم
برعکس خیلی ها،که فکر میکنن،اگه بعد ازبیست سال،زندگی بحث جدایی پیش میاد،دیگه همه چیز تموم
خودم در وجودم اوج خوشبخت شدن رو حس میکنم،با تمام خواسته هایی که سالها تو وجودم،باهاشون زندگی کردم
ومطمئن هستم،روزی به تمام رویاهام که شاید ازدید خیلیها رویا باشه،ولی برای من تو ذهنم کاملا اتفاق افتاده،ولی به وقتش با اهلش اتفاق میفته…شک ندارم…
من هم از شما سپاسگزارم که وقت گذاشتین وکامنت من رو خوندین
نوشته بودم که واقعا دلی نوشتم،قطعا همینطور بوده که به دل شما نشسته،دوست عزیزم
سپاسگزارم از تحسینتون
سپاسگزارم به خاطر تمام لطفتون
قطعا بودن در سایت ،شاگرد استاد بودن،والگوی نازنینی مثل مریم بانو ودوستانی مثل شما،میتونه به ما کمک کنه،که خودمون رو بهتر پیدا کنیم،وقدر خودمون وتمام لحظه به لحظه مون رو بدونیم،وزیباتر زندگی کنیم
شاید یه جاهایی به قول استاد ،اتفاقات به ظاهر بد هم بیفته،ولی من همیشه به نیت خیر میزارم وبا آرام کردن خودم،به خدا میسپارمش
براتون بهترینهارو از خدای بزرگم خواستارم
سلامتی،ثروت،حال خوب ومجموع تمام اینها، توکل فقط وفقط به خدا ولاغیر
به نام خالق شگفتی ساز هدایتگر سلام به استاد و مریم جان عزیزم و تمام دوستانم استاد صبح این فایل دانلود کردم اولش فکر کردم جزو دسته سوم نیستم و نمیخواستم به این سوالات فکر کنم فکر میکردم به ورد من نمی خوره اما ربم هدایتم کرد آخر های شب به فکر کردن به این سوالات و نوشتن جواب برای آنها تا باز بشه قفل هایی که روی ذهنم زدم خدایا متشکرم متشکرم برای این هدایت زیبا
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟ پیدا کردن مهارتی که دوستش دارم و بتوانم ازش کسب درآمد داشته باشم تا به استقلال مالی برسم .
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده) در مورد پیدا کردم مهارت و کاری که دوستش داری برادرم عاشق والیبال یه روز تابستون رفت والیبال و با این که علاقه خاصی نداشت الان بیش تر از 9 سال که والیبال بازی میکنه ساعت ها و اصلا خسته نمیشه کل هفته فکر کنم 2 روزش باشگاه نمیره اما همون دوروزم پیگری والیبال هست صبح میره و بعد ظهر میاد خونه کلی کیف کرده همیشه فیلم و مسابقات والیبال میبینه و دنبال میکنه حتی زمانی که همه جا تعطیل بود برای خودش تمرینات مختلف میساخت تا بدنش رو فرم باشه با این که هنوز به اون جایگاهی که میخواهد در والیبال نرسیده و هیچ درآمدی ازش نداره اما همچنان داره با جدیت والیبال ادامه میده . خدایی یعنی اصلا دنبال این نبود که به چی علاقه داره یا نه یهو دید از والیبال خوشش میاد و داره ادامه میده الان بیشتر زندگیش در والیبال ختم میشه .
اما من اولین قدم دانشگاه ول کردم بعد رفتم کتاب های انسانی شروع کردم به خوانند برای این که در کنکور روانشناسی شرکت کنم و چند روز مانده بود به کنکور متوجه شدم روانشناسی دوست ندارم چرا که باید به درد و غم بقیه گوش کنم و هی نسخه بپیچم براشون و در صورتی که خودم کلی ایراد دارم پس بی خیال
بعد یه مدت برای این که منبع درآمد داشته باشم بهم پیشنهاد مشاور پوست و مو شد که کلاس ها رو شرکت کنم چند تا شرکت کردم بعد خانواده مخالفت کردن اول اصرار داشتم که برم بعد دیدم نه واقعا این کار هم نمیخواهم این اون چیزی نیست که من میخواهم.
روی باورم کارکردم و برای پدرم به عنوان حسابدار کار کردم بعد دیدم نه نمیشه اومدم کارهای دیگه دفتری انجام دادم و حساب کتاب که خیلی خسته کننده هست کنار گزاشتم خلاصه طراحی . گویندگی به عنوان دور کاری تو سایت ها ثبت نام کردم و راجب تمام این ها مطالعه و تحقیق کردم و کتاب خریدم . حتی دوخت کیف های آرایشی و جامدادی که ازش درآمد هم کسب کردم و برای تک تک کارها ایده های مختلف داشتم که بعضی هاش عملی کردم برای کیف ها رفتم جامدادی برادرم برداشتم و با نگاه بهش الگو برش و دوخت پیدا کردم اما در تمام این کارها وقتی ایده ها می اومد برای ادامه رها کردم یه جورایی پشیمون میشدم از ادامه و هیچ انگیزه ای حتی فکر به درآمد هم کمک کننده نبود .
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟ 1. ترس از اینده . 2. حتما باید یه کار خاص باشه و این که تنها باید یک مهارت یادبگیری و تا آخر ادامه بدی وگرنه به هیچ نتیجه ای نمیرسه . 3. کمبود ثروت . فرصت و زمان نگران از دست دادنم گه بازم ریشه در باور کمبود داره 4. لایق ندانستن خودم و کارهام 5. برای رسیدن به هر خواسته ای باید سال ها تلاش و تمرین کنم نمیتوانم به راحتی مهارت یادبگیرم و بلافاصله درآمد داشته باشم 6. عدم اعتماد به تصمیماتم که به نظرم بزرگ ترین ترمز هست 7 . انتخاب بین درآمد داشتن در این لحظه و کارکردن روی مهارتی که دوستش دارم چرا که در حال حاظر شرایطش ندارم یعنی باید اول پول لازم برای کسب مهارت طوری که بتوانم درآمد داشته باشم دربیارم بعد برم دنبال یادگیری مهارت . ( با خودم عهد بستم هزینه کلاس و دوره هام به هیچ وجه از خانوادم نگیرم و هر کلاسی میخواهم برم خودم باید بدم ) تا امروز هم همین طور بوده . یعنی از وقتی دانشگاه ترک کردم تا الان اگه کتابی میخواستم دوره ای میخواستم بخرم خودم هزینه اش از کارهایی که گفتم بدست آوردم . ( کاری که انجام هم میدم این طور نیست که ازش بدم بیاد اول با ذوق و شوق انجام میدم بعد به این فکر می افته که این کار برای رفتن به کلاس های مثلا نویسندگی دارم انجام میدم بعد میبینم اگه قبلا مینوشتم روزی یک صفحه و تمرین میکردم الان دیگه نمیتوانم این کار انجام بدم ) در واقع همش دنبال چیز هایی هستم که ندارم و آنچه که دارم رها میکنم یعنی اصلا نمیبینمش = کفر پس به خاطر همین در دور باطل افتادم .
استاد در پایان دوست دارم بگم متشکرم برای طرح این سوالات و تهیه این فایل عالی . و همین طور تحسین میکنم اندام زیبایی رو که برای خودتون ساختید و لذت میبرم از دیدن منظره پشت سرتون طبیعت سرسبز و دوست داشتنی و دریاچه زیبا که فواره جدید هم داخلش هست مبارکتون باشه تک تک این زیبایی ها و انشالله بیش از پیش به سمت زیبایی بیشتر هدایت شوید هم شما دو عزیز و هم اعضای خانواده ام در این سایت .
هر جا هستید در پناه الله مهربان ثروتمند و متوکل تر از اکنون باشید. دست حق نگهدارتان
اوایل ک این مغازه رو باز کردم چون شغل دومم بود و قرار بود یکی از بستگان بچرخونه دو سه سالی بود ک من اصلا چیزی از درآمد نمیفهمیدم و اصلا چیزی گیرم نیومد و چند باری هم بود ک خواستم جمع کنم
تو این صنعت میدیدم همکارهای من همشون وضعشون خوبه فروش خوبی دارن سود خوبی دارن ماشین خوب و زندگی عالی ولی چیزی از درآمد نصیب من نشد همش هم میگفتم این شغل اصلا خوب نیست بدرد نمیخوره بعد از سه سال خودم شغل اول رو بیخیال شدم و اومدم چسبیدم به مغازه تقریبا شروع خوبی داشتم تا اینکه کنار همین مغازه یه زمینی بود گرفتم و شروع کردم مغازه جدید ساختم کم کم هر چی میرفت جلو درآمد ضعیف وفروش کم میشد دوباره مغازه رو اجاره دادم با همه وسایل و لاستیک ها و رفتم تو صنعت دیگه ایی
اونجا کم کم خوب پیش رفت اولش یه پراید 111 خریدم چند ماه بعد یه مزدا نیو دیگ هم خریدم و کمتر از یک سال مزدا رو عوض کردم آزرا خریدم بعد یک سال ماشین و فروختم خونه خریدم و دوباره یک سال بعد یه سانتافه خریدم ، چند ماه بعد ( چون اصلا اون شغل و دوست نداشتم با آنکه درآمدم خوبی داشتم ) اومدم بیرون و دوباره اومدم سر مغازه خودم ، این دفعه با قدرت زیاد شروع کردم و بعد چند ماه دوباره یه زمین خریدم مغازه ساختم درآمد خوبی پیدا کردم حالا فهمیده بودم ک اون موقع همکارام چه کاسبی میکردن و چه زندگی برای خودشون ساختن
یکی دو سالی گذشت ک کم کم داشت درآمدم کم میشد
(یه دوستی داشتم یه روز یه فایل از استاد ک فک کنم سمینار بود در مورد به هرچی فکر کنی بهش میرسی برام گذاشت خیلی برام جالب بود خیلی خوشم اومده بود سال 96 بود)
این مدتی تو ذهنم بود ، ولی دیگ بیخیال یا فراموش کردم تا اینکه اردیبهشت 1400 خیلی گشتم تو اینستا پیدا کنم و یه فن پیج از استاد پیدا کردم ک کلیپ میذاشت منم هر روز نگاه میکردم
همش دنبالش بودم میگفتم مگه میشه خودش پیج نداشته باشه تا اینکه مرداد 1400 نمیدونم چطور من سایت استاد و پیدا کردم . سریع عضو سایت شدم
هیای ذوق زده بودم هر روز روزی چند ساعت فایل های رایگان و نگاه میکردم –
حالا چی شد ک من رفتم دنبال استاد؟!
دیگ درآمدم خیلی خیلی کم شد تا مرداد رسیده بود ب ماهی تقریبا بین 8 تا 9 میلیون تومن
خیلی اذیت شدم
همش میگفتم چرا آخه ، چرا همه درآمد دارن ولی من انقدر ضعیفم . باید یه راهی باشه ک درآمدم و فروشم زیاد بشه و هدایت شدم به سایت استاد-/
دقیقا شهریور همون سال درآمدم شده بودماهی 30 میلیون تومن
با تمرین ستاره قطبی 12 قدم
ماه بعد بیشتر ماه بعدش بیشتر تا جایی پیش رفت ک چندین برابر شد خداروشکر خیلی عالی شد
خدارو بی نهایت سپاسگذارم ک من و با استاد آشنا کرد تا به زندگی رویایی برسم
خدارو بی نهایت سپاسگذارم ک روز ب روز درآمدم بیشتر میشه و بیشتر به خواسته هام میرسم
استاد عزیزم از شما هم تشکر میکنم و سپاسگذارت هستم ک این آگاهی ها رو در اختیار ما قرار میدید
مریم خانم شایسته از شما هم خیلی تشکر میکنم
امیدوارم تمام هم فرکانسی هام ب تمام خواسته هاشون برسن
بی نهایت بار ازتون ممنونم بخاطر این فایل باارزش و عالییی که رایگان در اختیار ما قرار میدید
استاد هزارماشالله به تیپ فوق العاده ای که برای خودتون خلق کردید. بعد از این که از لحاظ سلامتی تغییر کردید هر بار که به سایت سر میزنم و فایل ها رو با این تیپ جدیدتون میبینم عمیقا تحسینتون میکنم و لذت میبرم. افرین بخاطر این تیپ فوق العاده بهتون تبریک میگم.
مطالب این فایل بی نظیر بود. همیشه وقتی مطلبی رو ازتون میشنوم که تاحالا نشنیدم، خیلی زود قبولش میکنم با این وجود که اولین باره میشنوم ولی چون از زبان شما هست زود قبولش میکنم.
اگ شما میگی همه چی رو باید راحت به دست بیاریم،پس همه چی باید راحت به دست بیاریم.
اینا به من ارامش میده به من رهایی میده
خداروهزاران بار شکر بخاطر شنیدن این صحبت های ارزشمند
اتفاقا همین امروز از تمرین هایی که هر روز دارم انجام میدم، خسته شده بودم و با خودم میگفتم چرا با وجود تمرین هایی که هر روز انجام میدم، ولی اون نتیجه ای که میخوام حاصل نمیشه؟ که به طرز معجزه اسایی اومدم سایت و این فایل رو دیدم.
چقدر حرفاتون به دل میشینه چقدر جوابه
بخاطر همینم هست که هر چی که از دهن شما میشنوم با جون و دل قبولش میکنم چون به دلم میشینه و منم ادمی هستم که به دلم گوش میدم و خیلی منطقی و عقلانی جلو نمیرم.
در حینی که داشتم فایل رو گوش میدادم دو سه مورد ترمز رو بیرون ابردم که از خدا بی نهایت بار بخاطرشون ممنون و سپاسگذارم
در مورد سوال ها من چیزی که به ذهنم رسید موضوع درسم هست.
ترم یک ارشد که بودم یه دوستی داشتم که ما با هم درس میخوندیم، استاد راهنمامون یکی هست، درس های یکسانی داشتیم و همه کارامون با هم بود.
تازه دوستم سرکار هم میرفت ولی من کار نمیکنم و تایم بیشتری رو نسبت به دوستم برای درس خوندن داشتم و برای امتحانا هم بیشتر از دوستم خوندم ولی نتیجه ای که داد این بود که معدل اون بیشتر از من شد.
بعد امتحانا نشستم با خودم فکر کردم و دقیقا همین سوال هارو از خودم پرسیدم که چرا اینجوری شد؟چرا نتیجه ها اینجوری شد؟ توی دوستم چی هست که توی من نیست؟
خداروهزار مرتبه شکر به لطف خدا و آموزه هایی که از شما یاد گرفتم، تونستم همون موقع یه ترمز بزرگ رو راجب درس بیرون بیارم که خداروشکر الان که توی ترم 2 هستم مثل دوستم راحت درس میخونم توی تایم کم و بهترین نتیجه رو هم میبینم و آرامش بیشتری هم دارم.
اون ترمز مخفی هم این بود که من فکر میکردم اگ بخوای نتیجه بهتری توی درس داشته باشی، باید تلاش بیشتری کنی و تایم بیشتری بزاری. همین که دوستم و نتیجه اش رو دیدم فهمیدم خلاف این افکار منم هست و تمرین هایی رو برای خودم گذاشتم که با کم خوندن یا اصلا نخوندن درس، میرفتم سر جلسه و نتیجه اون درس عالییی میشد عالیییی، نتیجه ای که تو دو سه روز خوندن هم نمیتونستم بگیرم.
بعد با خودم گفتم همینه.همه چی باید راحت پیش بره و باید این مدلی جلو برم.
خداروشکر بخاطر این هدایت ها
ما باید هر بار دنبال راهی راحت تر از قبل باشیم.
من خودم توی این مورد از شهودم خیلی کمک میگیرم چون یه سری کارهای راحت، غیرعقلانی هست مثل همین که درس نخونی و بری سر جلسه ولی چون شهودت بهت گفته باید بهش اعتماد کنی و پیش بری و نتیجه اش هم عالی میشه.
و من چقدر شما رو دوست دارم و تحسین مینمایم خانم شایسته
بابد اعتراف کنم شما هم به اندازه استاد که با کلامشون بود با عملتون به من درس اموختید و
باید بگم که منم مثل خودتون اورگنایزر عالی هستم به سلامتی خودم و خودتو همه اورگنایز کننده های حرفه ای
از فایل بگم
بی نظیر بود خودمو شخم زدم و دیدم زمین حاصل خیزم پر از کرمه
پر پر
و من ندیده بودمشون
ولی الان یه متطقه رو انتخاب کردم و زدم توی دل پاکسازی کرم ها
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
بله خواسته من از 16 سالگی تا الان که 19 سالمه
رسیدن به استقلال مالی بوده و هست
برای استقلال مالی تا جایی که یادم میاد دست از تجربه نکشیدم وقتی که خواستمش و با باور های محدودم دست به عمل زدم
جوراب فروشی انلاین غیر انلاین
فعالیت تو یوتیوب
نقاشی
فعالیت توی بورس
و….
به نظرم من واقعا عمل گرا بودم
و الان بهتر هم شدم که همه چی رو ول کردم
و رفتم پی علاقه ام که هنره
نقاشیه طرحه حس خوبه
ولی باوجود فعالیت زیاد به موفقیت مالی نرسیدم
ولی باید بگم که بعد از
دیدم یک جلسه از قدم 2 که در مورد ثروته و خواندن چند کامنت اون جلسه و مرور این جمله که ثروت و نعمت یک چیز ذهنیه
فرداش فروش خیلی خوبی داشتم از هنرم و 3 مورد از کارتپسال های طرح تذهیبم را فروختم
ببین چه تاثیری داره
و اینکه جواب میده من میتونم من توانمندم و توانایی خلق ثروت از هنرم را دارم من میتونم….
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
استادم مریم جان
بچه های سایت
توی اینستا پره از افرادی با مهارت نصف من یا کمتر که دارن اموزش میدن دارن تالو ها وسایل هنری شون رو میفروشن
توی پینترست پره
و برای استقلال مالی
توی فامیل ما نوه ها تغریبا 90 درصد به استقلال مالی رسیدن خیلی راحت و خوشحالن دستشون توی جیب خودشونه حتی توی دوران دانشگاه خودشون برا خودشون گوشی اینا میخرن
براشون ارزوی موفقیت میکنم
و میدونم که منم میتونم
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
مسئله اصلی اینجاست
فقط ببینید مچ چه باگی رو گرفتم….
یک شرک یک نگاه بینهایت شرک الود
الهامم تو خودتو بکش ولی چه فایده
تو باید شوهر بری اون باید پولساز باشه
تو مهم نیست پولساختن یا نساختمت
خرج خونه با مرده و فقط وظیفه مرده شما خیلی هنر کنی جلوشو نگیری
حالا بیا و پول بساز چی میشه بد بخت میشی
مردم برای پولت میان تورو میگیرن میگن دختره خوبه کاسبه بگیرم برا پسرم
(((اخه خانوادمون این جوری عروس میگیره)))
شوهرتم میبینه که تو داری پول میسازی دیگه پیگه خب خانم هست دیگه نیازی نیست من پول بسازم
بشینم توی خونه خودش خانمم پول میاره
و من الهام خانم باید کار کنم پول تو جیبی بدم به اقایی که صبح تاشب جلو تلویزیون رو کاناپه اس و پولشو از زنش میگیره
زندگیم میشه بدو بدو تا فقط خرج خورد و خراکمون در بیاد
و هیچ پیشرفای نمیکنئم من فقط باید بدوم و همیشه هم دعوا و دعوا بخاط اینکه شوهرم نمیره سر کار
من بمباران شدم با چنین ورودی هایی که
فلانی ارایش گر پولساز عالی ولی چه فایده شوهرش نمیره سر کار خودش باید بدوه
فلانی دختره میرفت سر کار امدن گرفتنش
و….
میدونم خیلی عجیبه و وحشت ناک
ولی همه اینا توی ذهنم بوده
دقیقا زیر مبل. :))
ولی حالا من اینجام حالا دارم به اون اشغالا نگاه میکنم میدونم وحشتناکه و چندش ولی این زندگی منه و اونا توی خونه من توی زندگی من جایی ندارن همه جا باید تمیز باشه حتی زیر مبل
نمیدونم چه جوری ولی میشه
قدم اول هم نوشتن یک اهرم رنج و لذته که باید بنویسم برای انژری دادن به خودم
بچه ها ممنونم
استاد ممنونم
خدایا مرسی از هدایت و حمایتت برای نوشتن چنین متنی با یاری ات
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم خانم شایسته مهربان و دوستان گلم
1. جواب سوال اول: من تو زمینه مالی همیشه تلاش کردم ولی تا الان نتیجه مالی دلخواهم رو بدست نیوردم.
2. جواب سوال 2: تو حوزه کاری من یه سری خانومهایی هستن که تونستن تقریبا شرایط مشابه من داشتن ولی به نتیجه بهتر از من رسیدن.
3. جواب سوال 3: باورهای محدود کننده و ترمزهای من تا حدودی آشکار هستن و مخفی نیستن. از جمله
مورد اول: نداشتن تمرکز کافی: من همزمان با کسب و کارم درس میخوندم و همیشه یک قسمت از مغزم درگیر درس و دانشگاه بود. بخاطر همین نمیتونستم استمرار و تمرکز کافی داشته باشم. ولی اون 9 ماهی که مهاجرت کردم به تهران و درس نداشتم تمام تمرکزم رو گذاشتم روی کارم و درآمدم چندین برابر شد. ولی بقیه زمانها همیشه درگیری های ذهنی دیگه داشتم.میتونم بگم اون دوران بهترین دوران زندگیم بود. خدارو صدهزاااار بار شکر درسم کامل تموووم شد و داره ذهنم بازتر میشه.
مورد دوم: بدهکاری های که از قبل داشتم ذهنم رو درگیر کرده بود بخاطر همین نمیتونستم خوب فکر کنم فکرم تمرکزم باز نبود. ولی خدارو صدهزاااار بار شکر بدهیام رو صاف کردم.
مورد سوم: من یک مشکل سلامتی جسمی یعنی گرفتگی عضلانی داشتم که خیلی نشستن پای لپ تاپ یا موبایل رو برای کسب و کار اینترنتی برام سخت و حتی زجرآور میکرد. ولی خدارو صدهزاااار بار شکر خدا هدایتم کرد به یک درمانگر خوب و الان درحال بهبودم.
مورد چهارم: من پاشنه آشیلم اعتقاد به نفس و خودباوری و باور لیاقت هست. ذهن من همیشه دستاوردهای بزرگم رو برام کوچیک و ناچیز جلوه میده و خیلی منو دست کم میگیره باید خیلی روش کار کنم. من نسبت به خیلیا دستاوردها و توانمندی ها و استعدادهای زیادی دارم ولی برای خودم و کارهام ارزش زیادی قائل نیستم.
مورد چهارم: من خیلی سختکوشم. به جای اینکه هدفم لذت بردن باشه تو همه موارد احساس میکنم خیلی جدی هستم و یادم میره هدف لذت بردنه. یعنی تو ذهنم اینه که باید سختی بکشم تا به خواسته هام برسم.
مورد پنجم: من کمالگرا هستم خودمو با خیلی بالاتر از خودم مقایسه میکنم.
مورد ششم: من تنبلی میکنم انگیزه و شور و شوقم کم و زیاد میشه. بخاطر اینکه درست حسابی باور ندارم که میشود. ذهنم همش میگه مگه میشه؟ آخه چجوری؟
مورد هفتم: من محصولات و خدمات خودم رو دست کم میگیرمم براش ارزش قائل نیستم.
مورد هشتم: من از این شاخه به اون شاخه میپرم هنوز یک مهارتی رو کامل یاد نگرفتم و مسلط نشدم میرم سراغ یه مهارت دیگه.
مورد نهم: من نتونستم مهارتهام و آگاهی هام و محصولات و خدماتم و محتواهایی که دارم رو ارگانایز کنم که تو ذهنم سازماندهی بشه. اطلاعات پخش و پلا هستن. زیادن ولی پراکنده ان. یه جورایی دچار پراکندگی و شلختگی اطلاعات هستم. شاید اگه اطلاعات و آگاهی ها رو ارگانایز کنم چند تا محصول تولید بشه. مهمترین کاری که باید بکنم بالابردن کیفیت محصولم هست.
مورد دهم: خیلی کارهای مهمم رو تو زمینه کسب و کار به تعویق میندازم مثلا تولید محصول یا بهبود محصول رو به تعویق میندازم. که موارد بالا میتونه تو این مورد تأثیرگذار باشه.
یعنی فک میکنم این ده موردی که نوشتم خیلی به هم ارتباط بالایی دارن.
حتماااا باورای محدود کننده مخفی و ترمز های مخفی هم دارم که هنوز نشناختمشون. ولی خب همینهایی رو که شناختم اگر روشون کار کنم بنظرم معجزه اتفاق میفته. دارم تو مسیر حرکت میکنم و شرایطم نسبت به قبل هیلی بهتر شده.
چند روزیه که خدا هدایتم کرد دارم فایلای دانلودی رو مرور میکنم. چقدر این آگاهی ها نابن ولی خیلی فرار هستن واقعا خیلیاشو یادم رفته بود بااینکه خیلی گوش داده بودم.
من دوره کشف قوانین زندگی رو ندارم ولی تو حال و هوای دوره شیوه حل مسائل زندگی هستم و خیلی این دوره برام مفید بوده حالا دوباره میخوام مرورش کنم.
ان شاءالله در زمان مناسب با پولی که خودممم میسازم میام و دوره کشف قوانین رو هم میخرم.
بی نهایت سپاسگزار خداوندهستم که هدایتگرمن و میلیونهانفر برای آگاهی ازقوانین بدون تغییرخودش راهنمایی کرد.
خدایا صدهزارمرتبه شکرت برای بی نهایت زیبایی که دراین دنیاعطا فرمودی تامادامی که بالذّت ازتمامی لحظات زندگی خودبسر میبریم نهایت استفاده رو کرده باشیم.
چقدراستادعزیز لذّت میبرم ازین فضای رویایی که در پرادایس شماهست وبعضی وقتها، وقتی فایلهای تصویری شمارو دربهشتی که زندگی میکنید رو اینقدر غرق در زیبایی میشم که مجبورم مقداری ازفایل رو که حواسم به اطراف پرت شده رو مجدد برگردونم.
خب بریم سراغ سوالات!
سوال اول: چه خواسته یاهدفی داشتی یا داری وبااینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اماهنوز به آن نرسیده ای؟
همانطور که استادهم مثال زدند من یکی ازخواسته هام بحث مالی و استقلال مالی ست که خداروشکر تواین مدتی که بااین سایت آشناشدم و ذرّه ای ازین آگاهی هارو درک کردم تونستم مسیرمورد علاقه ی خودم روپیدا کنم ودرجهت کسب مهارت و بهبود درعمل به تجربه خودم بیفزایم.
خُب برای رسیدن به خواسته ی آزادی و استقلال مالی باید بااحساس عالی و شوروشوق و استمرار درعمل به آگاهی هایی که دریافت میکنیم، باطی کردن تکامل خود، 100٪ وطبق قانون بدون تغییر خداوند لاجرم اتفاق خواهدافتاد.
راننده تریلی ام! حدودا”یکسال هست که باتریلی کارمیکنم وعلاقه زیادی به کار باتریلی رو دارم.
یکی از ترمزهای من تواین کار این بوده که الآن بخوام من صاحب یک کشنده بشم بایدحداقل 3میلیارد سرمایه داشته باشی، ولی باکار کردن روی باورهام ودیدن الگوهایی همچون استادعزیزم، آقارضای عطارروشن عزیز، بانو آزاده طیّبی که فایل های مصاحبه بااستاد درین سایت هست بمن نشون دادندکه نه تنهاهیچکدوم ازین بزرگوارها سرمایه نداشتند وبدنبال وام و قرض و… نبودند، بلکه ازبدهکاری و از زیرصفر باقرار گرفتن درمسیرمورد علاقه خود و بهبودشخصیت و دادن بدهی های خود وطی کردن تکاملشون به لعلّک ترضی رسیدندبا عشق و بالذّت.
من هم وضعیت فعلی ام همانندآقارضا عطارروشن با بیست وسه چهارمیلیون تومن بدهکاری به یه بابایی ازسال 92مشغول تسویه اون هستم وفقط الآن یک راننده هستم و چه جوری وچه طوریشو گذاشتم بعهده جهان تا من چگونه و باچه فرکانسی درمسیرنعمت قراربگیرم وصاحب خونه و تریلی خودم باشم.( بدون گرفتن وام و قرض و اینکه ارث پدرومادر بخواد برای من کاری انجام بده!).
سوال دوّم: چه افرادی رومیشناسی که باوجود تلاشهای کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند و یا باوجود تلاش های مشابه باشما، خواسته آنهامحقق شده است؟
درپاسخ به سوال دوم باید بگم که چه فرد ویا الگویی بهتر ازشما استادعزیز در زندگیم می توانم پیداکنم که به سادگی والبته باعمل به درک قوانین جهان هستی واستمرار درعمل وحرکت تونسته باشه به خواسته هایی که داشته، برسه!
دربحث سلامتی اگر بخوام کسی رونام ببرم، خودم رو میتونم مثال بزنم.
من درمدت کوتاهی ظرف مدت دوماه یاسه ماه ازشروع دوره قانون سلامتی همزمان باخرید دوره وطی کردن جلسات وهمچنین درک مفاهیم گفته شده توسط استاد وعمل به اون مواردگفته شده تونستم به وزن ایده آل خودم از (95کیلوگرم به 65کیلوگرم)، اندام رویایی که همین الآن توآینه خودم رو میبینم، بعضی وقتها باورم نمیشه خودم، خودم رو!!!! انرژی عالی درطی روز و انجام کارهای سنگین باتریلی وکار درجاده و بالا پایین کردن ها و…
تحرّک عالی و چندین چندین موارد نتایج عمل باین دوره ی قانون سلامتی هست، برای من محقق شود.
وبی نهایت ازشما استادعزیز سپاسگزارم برای ترویج وگسترش این آگاهی ها برای من و تمام کسانی که درین مسیر باتعهّد واستمرار قدم برمی دارند.
اوّل دوره ها استادمی فرمایند: شش ماه بمن وهرچی من میگم عین وحی منزل باتعهّد بامن عمل کنید، اگرکه نتیجه نگرفتیدبعد برید دنبال همون زندگی قبلی خودتون.
دوره قانون سلامتی، این باور رو درمن ساخت که می شود، پس می شود ومطمئنا” می شودکه درطی زمان کوتاهی مثل خودم که دوماهه نتیجه تو دستم بود وباتعهّد به انجام تمرینات وساخت باورهای مناسب خواسته خود رامحقق نمایم.
واین فرقی ندارد چه درزمینه روابط باشد، مالی باشد، سلامتی باشد، فقط باید دنبال ترمزهای ذهنی وساخت باورهای مناسب خودباشیم.
سوال سوّم: چه باورهای محدودکننده ای رامیتوانی درذهن خود شناسایی کنی که فکرمیکنی باوجود این همه تلاش، بازهم به آن خواسته هانرسی؟
باورهای محدودکننده من دربحث مالی که ازبچگی تو کَلّه ی مافرو کرده بودند یکیش این بود که آدم های ثروتمند از راههای نادرست به این ثروت رسیده اند.
کسانی ثروتمند میشند میرن دنبال راههای خلاف و دزدی و قاچاق موادمخدّر و….
که البته خیلی روی این باورها دارم کارمیکنم وهرروز که درخیابان ها ومعابرشهر انسان های ثروتمند رو میبنم سعی میکنم باتحسین کردنشون ولذّت بردن از خودرویی که دارن سوار می شوند بخودم کمک کنم برای درک بهترقوانین جهان هستی والگو کنم برای بهتر و بیشتر لذّت بردن از زندگی خودم.
امیدوارم بادرک قوانین جهان هستی وبدون تغییرخداوند وعمل باین قوانین، زندگی ای سرشاراز نعمت، ثروت، فراوانی و لذّت و شادی وشناخت بیشتر برای خود فراهم نماییم.
من وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم به هر انچه که باور داشتم میرسم رسیدم
اما در کسب کار چون موضوع افراد و فروش بود یک موردی خاطرم هست
من سال ها پیش کسب و کاری بودم که پیشرفتی نمیکردم بعد چند سال حتی بسیار بسیار هم. با استعداد بودم اما نتایج با دیگران متفاوت بود من مدتی قبل تفکر که میکردم به خودم گفتم الان میدونم چرا موفق ان زمان نشدم و ترمز ها را شناسایی کردم و سپاسگزارم از اگاهی ها
الان یک کسب کار جدید به اذن الهی دارم میسازم اما من نمیدانم خدایا تو میدانی تو گواه من باش که من به حال خود نباشم تو هدایییتم کن از صفر تا صد این کسب کار که قرار متحول کنه از اینی که هستم بسیار بسیار بیشتر
و خدایا من را به سمتی در این کسب کار هدایت کن که به گسترش جهان انجام بگیرد
و من نمیدانم تو هدایتم کن چون تو در قلبم جای دادی این ایده را
و یک آگاهی بسیار خوبی داشدم که دوست داشتم با شما به اشتراک بگذارم
((نجواها به اندازه درخواست ها من بزرگ هستند ))
خدارا سپاسگزارم که این اگهی را که من وقتی این نجوا هایی بسیار بزرگی که از این ایده امده اند میفهمم مطمن شدم که خواسته من قطعا بزرگ است چون میوه تضاد ها یعنی نجوا های بسیار بزرگ =خواسته بسیار بزرگی داشتم و مطمن ترم چون این یک قانون است
الَّذِی خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّهِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَىٰ عَلَى الْعَرْشِ ۚ الرَّحْمَٰنُ فَاسْأَلْ بِهِ خَبِیرًا
و آفرید خداوند آسمانها و زمین و هرچه در آن است در شش روز سپس ایستاده بر عرش مهربان پس هر سوالی که داری از او بپرس که به همه چیز آگاه است
از صبح تمام سلول هام به دنبال راه حل بود بارها و بارها نوشتم من چیکار باید بکنم خدایا هدایتم کن به راه حل
5 تا صفحه اول کامنت ها رو خوندم و بیشتر دوستان هدفشون مسائل مالی بود و تعدادی هم که هدفشون رابطه بود به ترمز ها اشاره چندانی نداشتن بنابراین دست به دامن خدا شدم و درخواست هدایت به راه حل مسئله ام داشتم و هدایت شدم به سوره فرقان
و خدا میدونه چقدر بینظیر بود و چه پاسخی خداوند بهم داد و بعدش برای سپاسگزاری رفتم تو دل جنگل و کلی با خدا حرف زدم و سپاسگزاری کردم و لذت بردم آسمون هم صورتی بود ، خدای من بینظیر بود
الانم اومدم از راه حلی که بهش هدایت شدم بگم
من متوجه شدم که باور اشتباهی که دارم باعث شده نتونم رابطه عاطفی مناسبی و تجربه کنم
قَالُوا سُبْحَانَکَ مَا کَانَ یَنْبَغِی لَنَا أَنْ نَتَّخِذَ مِنْ دُونِکَ مِنْ أَوْلِیَاءَ وَلَٰکِنْ مَتَّعْتَهُمْ وَآبَاءَهُمْ حَتَّىٰ نَسُوا الذِّکْرَ وَکَانُوا قَوْمًا بُورًا
در این آیه هم خدا بهم گفت طبق باورهات و بر اساس آنچه از گذشتگان شنیدی عمل کردی و گمراه شدی
البته در آیات قبلی هم دقیقا خداوند باور اشتباهم و بهم گفت چیه
الله اکبر
وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ وَمَا یَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَقُولُ أَأَنْتُمْ أَضْلَلْتُمْ عِبَادِی هَٰؤُلَاءِ أَمْ هُمْ ضَلُّوا السَّبِیلَ
و روزی که محشور میشوند با کسانی که جز خدا میپرستیدند ،میگوید :آیا شما بندگان من را گمراه کردین یا اینها از راه منحرف شده اند ؟
من از دخترم خدا ساخته بودم و هر کاری میکردم که آب تو دلش تکون نخوره و خودم و گول میزدم که چون مادر خوبی هستم اینکار ها رو میکنم !!!
یَا وَیْلَتَىٰ لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا
وای بر من ،کاش فلانی را دوست نمیگرفتم
بعد پرسیدم خدایا فهمیدم این باور از کجا اومده و حالا بهم بگو چیکار کنم چطوری میتونم تغییرش بدم ؟
وَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا لَوْلَا نُزِّلَ عَلَیْهِ الْقُرْآنُ جُمْلَهً وَاحِدَهً ۚ کَذَٰلِکَ لِنُثَبِّتَ بِهِ فُؤَادَکَ ۖ وَرَتَّلْنَاهُ تَرْتِیلًا
خدا با این آیه بهم گفت آرام آرام دارم مسیر تکامل و بهت نشون میدم تا قلبت به تثبیت برسه
مراحل
با دوره حل مسائل فهمیدم مسئله اصلی من روابط
بعد شروع کردم با دوره عشق و مودت موضوع حل کنم که هدایت شدم به ساختن عزت نفس بعد باید با خودم به صلح میرسیدم و کلی تمرینات هم انجام دادم و امروز ترمزم و پیدا کردم و آرام آرام با هر قدمی که برداشتم قدم بعدی مشخص شد
بعد خداوند در مورد قوانین توضیح داد برام
و اهرم رنج و لذت و در مورد یکتاپرستی و کفر شرح داد
و در آیه 57 راه حل گفته شد
قُلْ مَا أَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ مِنْ أَجْرٍ إِلَّا مَنْ شَاءَ أَنْ یَتَّخِذَ إِلَىٰ رَبِّهِ سَبِیلًا
بهم گفت اگه محبتی میکنی برای رضای خدا بکن تا از شِرک به یکتاپرستی برسی
توضیح ؛
آخه من با از خودگذشتگی که میکردم خودم و مادر نمونه و قهرمان کرده بودم و از اینکه همه تحسینم میکردن لذت میبردم و خب معلومه که متوقع هم بودم که دخترم قدرشناسی کنه و منِ مشرک خداروشکر هدایت شدم
عجب خدایی داریم حتی برای یکتاپرستی دعوتم کرد به عشق ورزیدن بدون چشم داشت
آخه خودش میدونه وقتی بی توقع محبت کنیم دیگه منتظر پاسخ نیستیم که احساسمون بد بشه
البته که این سبک رفتاری و باید در مورد همه اجرا کنم
وقتی راه حل و پیدا کردمچنان احساس فوق العاده یی داشتم انگار که کره ماه و فتح کردم
خدایا بینهایت سپاسگزارم
وَتَوَکَّلْ عَلَى الْحَیِّ الَّذِی لَا یَمُوتُ وَسَبِّحْ بِحَمْدِهِ ۚ وَکَفَىٰ بِهِ بِذُنُوبِ عِبَادِهِ خَبِیرًا
بعدشم خدا جونم بهم گفت سارا من به همه چی آگاهم ،توکل کن به من خدایی که زنده ام و مرگ ندارم و سپاسگزاری کن
منم بعدش سریع به پاس نعمت هدایت به راه حل رفتم پیاده روی و سپاسگزاری از خدای مهربانم
إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَٰئِکَ یُبَدِّلُ اللَّهُ سَیِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا
خدا بهم گفت حالا که توبه کردی و عمل صالح میخوای انجام بدی منم اشتباهاتت و به نیکی و پاداش تبدیل میکنم آخه من آمرزنده ی بخشنده ام
خب خداروشکر که آسان شدم برای آسانی ها
خدایا سپاسگزارتم که هدایتم کردی به راه حل
خدایا سپاسگزارم که با کلامت قلبم و آروم کردی
واقعا این آیات ، آیاتی فرکانسی
1400 سال پیش این کتاب نازل بشه در زمانی که سبک زندگی تفکر آدم ها ی چیز دیگه بوده بعد من الان تو قرن تکنولوژی این کتاب و باز میکنم و پاسخ سوالم و دریافت میکنم
چون این کتاب داره از قوانینی میگه که از اول بوده و تا آخر هم هست
اصلا همین قرآن ایمان من به غیب 1000 برابر کرده
چقدر خوشبختم که میتونم با فهم قرآن و بخونم و هدایت بشم به پاسخ سوال هام
هر بار که میام سراغ کتاب ایمانم قوی تر میشه
خدایا خودت از درون سینه ام خبر داری که چه احساس بینظیری دارم
خدایا عاشقتم خب
استاد جان بینهایت سپاسگزارم که در زمان مناسب فایل مناسب میفرستین
واقعا که گل گفتین استاد (در این سایت فارق از هیاهوی بیرون در حال خودسازی هستیم )
خدا جونم قربونت بشم عاشقتمممممممم
سلام به استاد عزیزم خانوم شایسته عزیز دل و دوستان گل و دوست داشتنی
تو این مدت چند ماهی سعی کردم اصلا کامنت نزارم تا وقتی که اون نتیجه دلخواهم رو بگیرم و با دست پر بیام
اول به خودم افتخار میکنم که ثابت قدم موندم توی این مسیر و تعهدم رو پایدار نگه داشتم
از خدای یکتا سپاسگزاری میکنم برای این سلامتیم که فقط دیدم استاد از کجا به کجا رسید و استاد از اون روز چنان تغییرات و چنان آگاهی بدست آوردم و انرژی …
ازت ممنونم استاد ازت واقعا ممنونم الگوی بینظیر من
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
هدفی که از پارسال فک کنم شروع شده استارتش 1 سال و نیم تقریبا شاید بیشتر
هدفم در زمینه عشق و علاقمه و واقعا الان مطمئنم که دوستش دارم چون وقتی اینکارو انجام نمیدم انگار یک چیزی کمه تو زندگیم و از ته دل راضی نیستم
اول فیگور سازی بود و ادامه پیدا کرد به ماکت سازی و کلی مهارت کسب کردم و بها دادم و واقعا زمان گذاشتم با عشق واقعا زمان گذاشتم اون موقع نمیدیدم و ناراضی میشدم ولی الان نگاه میکنم مقداری تایم میزاشتم که بدنم جواب نمیداد خسته میشد کمر درد و اینا کلی مهارت یاد گرفتم میتونم بگم بین 700 تا 1080 ساعت زمان گذاشتم برای یادگیری و تولید و واقعا از همون اولین تولید کارم واقعا زیبا بود واقعا و واقعا الهامات و لطف و هدایت الله اینجور تولید منو از همون اول خوشگل کرده
با وجود کلی کلی کلی تایید و تحسین و چنل زدن و 27 تا سابسکرایبرز و لایک و کامنت های لذت بخش ، وقتی میبینم که با اون همه زمان و انرژی ، باید بیشتر از این نتیجه باشه. نا شکری نمیخوام بکنم ولی دیدم قشنگ که یک سری اتفاقات به زور رخ میده و حس کردم یک سدی هست پر آب ولی خروجیش یک سوراخ کوچیکه ، که چندبار دهانه این خروجی بزرگ شد!!
این تایم چند ماهی برای خودم به لطف الله تمرین درست کردم باور سازی و …
توی یک تایمی ورودی مالی داشتم به شکل هدیه و پول هایی از در و دیوار وارد زندگیم شد که اصلا رویایی واقعا
تو دیریم بوردم یک سیستم تقریبا میان رده عکس گذاشته بودم ، قیمت 20 میلیون
به طور معجزه آسا و رویایی واقعا واقعا رویایی واقعا رویایی و ساده بخدا اینقدر ساده رخ داد. که دوستم یک سیستم گیمینگ خفن گرفت گفت رضا این سیستم رو میخوای(داستان طولانی داره) دست دو بفروشم بز خری میکنن اگه استفاده میکنی بگیر ماله تو یک مانیتور هم دارم بگیر حال کن ، جملاتی رو گفت که حس کردم خدا داشت بهم میگفت چون تو لایقشی ، تو استفاده کن.بار ها خدا از زبان این دوستم این جمله رو بهم گفت که خدا خیلی دوست داره تو لایقشی تو ارزشت بیشتره و … خدا اینقدر عزیز کرده منو
کلی پول بدون اینکه درخواست کنم وارد زندگیم شد و …
و باز تقریبا کات شد
هم اون پیشرفت چنلم و ورودی پول
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ الگو هایی رو توی یوتویوب دوست داشتنی دیدم توی حوزه هنر خودم که طرف یک شورت ویدیو گذاشته بود و توی 2 ماه 30 هزارتا ویو و 2 هزارتا لایک اومده بود روی اون شورت ویدیو یا چنل فان زده بود کلا دو ماه ، 70 هزارتا سابسکرایبرز داشت و ذهنم قبول نکرد گفت خب این احتمالا سال هاست داره کار میکنه یا خیلی ویدیو گذاشته و … یا مثلا دیده بودم طرف از آجر چینی کاری که هر روز انجام میده شورت ویدیو گذاشته و میلیونی ویو گرفته و چند صد هزارتا لایک
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
چیزی که قبلا هم نوتیس کرده بودم و هدایت شدم بهش ، این کلمات هست که من و خدا ، وقتی میگم خداوند منو هدایت کرد اینکارو انجام دادم و هرچی دارم به خاطر خداست ( این حس بهم دست میده که تو هیچکاره ای و چیزی نیستی خدا داره انجام میده و حس کم ارزشی بهم دست میده ، در صورتی که تمام موفقیت هام اینجور بوده که خواستم از خدا ، هدایت اونو عمل کردم و نتیجه عالی بوده)
چیزی که چند مدت پیش متوجهش شدم و با زبان خودم اعتراف کردم ، گفتم به خودم که اگه یکی یا خدا بیاد 100 میلیون بده خوشحال میشم ولی حال نمیده ، چیکارش کنم اخه ، تهش همین مسیر رو ادامه میدم و کسب و کار خودمو میخوام بزنم و از این پول در بیارم ، به ظاهر جملات درست و قدرتمند کننده و توحیدی هست ولی نوچ!!!
خودمو لایق ساده و راحت بدست آوردن نمیدونم!!!
اینو متاسفانه تو رفتار پدرم میبینم( به شکل مذهب ) تو رفتار های مادرم میبینم ( من نمیخوام ، بچه هام ) تو رفتار های مادربزرگم مخصوصا و مخصوصا تو رفتار خودم ، همین الان دارم برای یکی از دوستان پروژه دانشگاهیش رو درست میکنم و یک صحبت هایی شد در مورد مبلغش و اینا که تو ذهنم اومد که بگه خب چقدر برات بزنم بگم برو بابا نمیخواد!!!
به به چه با مرام!!! نه
چه نا لایق!!!
ظاهرش قشنگه ها ولی من درونن میدونم که خودمو لایق دریافتش نمیدونم ، حتی تو ذهنم اومد که خب به جای پول بخواه که برات فلان کارو کنه
اوایل آشناییم با استاد توی دوره قانون آفرینش خیلی اتفاقات رویایی میوفتاد برام و یادمه اون موقع به شدت خودمو دوست داشتم و با ارزش میدونستم و تمام جهان و خودم رو خدا میدیدم و…
حس میکنم میتونه این باشه یا حداقلش یک آشیل اصلی اینه چون این احساس رو خیلی جاها داشتم و دارم هنوز
از استاد و خانوم شایسته عزیز بینهایت سپاسگزارم و عاشقانه دوستون دارم
همیشه شاد و سالم و ثروتمند باشید
سلام استاد عزیزم،مریم بانوی من ودوستان نابم
این بار خواستم،دیگه خیلی زمان ندم برای کامنت نوشتن،واون چیزی رو که بعد از شنیدن گفته های استاد ،به ذهنم میاد بنویسم،چون حس میکنم، این مورد هم شده برام یه جورایی پاشنه آشیل،که وسواس گونه با کلمات بازی نکنم ودریا دلانه تر بنویسم..
من از بچگی به دلیل موقعیت خانوادگیم،همیشه تنهایی مطلق رو حس کردم،پدر ومحبت پدر رو اصلا به چشم ندیدم،تک فرزند بودم،وخبری هم از خاله وعمو ودایی ،عمه نبود..
دوستان کمی هم در مدرسه داشتم،این تا زمانی که همیشه شاگرد اول بودم عالی بود،ولی دوست پیدا کردن تو مدرسه بی موقع و وابسته شدن،باعث شد،تایمی رو که طلایی بود برای قبول شدن در دانشگاه،از دست بدم…
رسیدم به مرحله ای،که برای فرار ازین تنهایی،وچون بیماری مادرم هم بشدت آزارم میداد،تن به یک ازدواج زود هنگام بدم،که از ریشه وبنیان اشتباه بود.
هنوز سال سوم دبیرستان بودم، که وارد زندگی زناشویی شدم
سه سال دوران عقدمون زمان برد،ومن در طول این سه سال،به اشتباه خودم پی برده بودم،ومدام در تلاش بودم ،که جدابشم،وبا مخالفت شدید همسر سابقم روبرو میشدم
اشتباه پشت اشتباه
به قول استاد از یک طرف پام روی ترمز بود ازیک طرف روی گاز
هر چه تلاش میکردم به در بسته میخوردم
تااینکه علی رقم میل باطنیم،خدا اولین فرزند رو به ماداد،بماند که برای بدنیا نیومدنش هم چه کارهای بچه گانه ای کردم،وهم به وجود خودم آسیب رسوندم، وهم به بچه ای که در راه داشتم…
الان که فکرش رو میکنم،مو به بدنم سیخ میشه…بگذریم
تو بدترین شرایط اقتصادی،روحی،زندگی میگذشت، که خبر از رسیدن بچه دوم داده شد،در عین ناباوری من
دیگه فقط خودم مونده بودم،و ذهن درگیر ،ولی دیگه اشتباه قبل رو تکرار نکردم،وگفتم هر چی برای دخترم جنگیدم که بدنیا نیاد،این یکیو حداقل با آرامش بیشتری حفظ میکنم
خدا پسری به ما هدیه داد،پنج کیلو ودویست گرم
سالم،زیبا،که تمام پرسنل بیمارستان دونه دونه میومدن ،وباهاش عکس میگرفتن
این زندگی ادامه داشت،با دوتا بچه قدونیم قد
با یک دختر وپسر فوق العاده زیبا وجذاب ودوست داشتنی
ولی تو رابطه من وهمسر سابقم،اصلا حال خوبی وجود نداشت
فقط به خاطر بچه ها روزگار رو سپری میکردیم
اینقدر از هم دور شده بودیم،که من یادم نمیاد تو بیست سال زندگیمون،یکبار تو جایی دست همدیگرو گرفته باشیم
ایشون بشدت به خانوادش وابستگی داشت
اوایل من اعتراض میکردم، ولی بیخیالی رو سرلوحه خودم قرار دادم
روز بروز سردتر ازهمیشه
ده سال دوم زندگی رو تصمیم گرفتیم، که به خاطر بچه ها ،به تهران مهاجرت کنیم
قرار براین شد که من وبچه ها،به تهران بیایم،وپدرشون هم به یک سال نکشیده پیش ما بیان
این قرار ظاهری بود،چون ما داشتیم از همدیگه فرار میکردیم
ازون یک سال، شش سال گذشت،ودیگه این اواخر طوری شده بود،که پدر بچه ها چهار ماه یکبار هم بزور ،پیش ما میومد
من با نوشتن این مطالب،نمیخوام تمام تقصیر ات رو گردن این بنده خدا بندازم،قطعا من هم اشتباهاتی داشتم،خودم اقرار میکنم
ولی ازون جایی که ما همیشه،وقتی تو اون لحظه زندگی هستیم،میخوایم بگیم فقط کار من درست کار طرف مقابل اشتباه،اگه قبول کنیم،وپذیرای اشتباهات خودمون،شاید که نه حتما،درهایی باز میشه برای حل درست مشکلات
ماالان ،تقریباپنج سالی هست ،که توافقی جدا شدیم
طول این پنج سال،قطعا یه وقتایی برمیگردم به گذشته،وفکر میکنم
از جدا شدن پشیمون نیستم
ولی یه جاهایی رو دوست دارم، برگردم وبا فکر الان زندگی میکردم،ببینم چطور جواب میداد..
باورتون نمیشه،الان ایشون بهترین پدر دنیاست برای بچه ها،ویک دوست خوب ومطمئن برای من
اینارو براتون عنوان کردم،زندگی رو که بعد ازبیست سال،دراوج ناباوری همه،ولی دراوج باور خودمون که باید تمام میشد،به پایان رسوندیم،که الان برسیم به اینکه دوستان قابل اعتمادی برای همدیگه بشیم،نه زوجی که بیست سال به زور واجباردر کنار همدیگه بودیم….
اگه بخوام واقعا دوباره ،رابطه ای رو شروع کنم،خیلی درسهارو را یاد گرفتم
ناگفته نماند،که شاگردی استاد ،برام مثل یک گنجینه بوده وهست وخواهد بود
من دوباره متولد شدم
تازه خودم رو پیدا کردم
خیلی قبلنا تو درودیوار بودم،ولی الان خودم رو پیدا کردم
من همیشه به صبور بودن مشهور بودم،ولی خودم میدونم که اون صبوری با تحمل کردن همراه بوده،ولی الان صبور هستم،در اوج آرامش،آرامش در کنار خدا
یه وقتایی میگم ،باید الان این آرامش اتفاق میفتاده
این تکامل رو باید طی میکردم
44 سال از عمر من گذشته،ولی با تمام فراز ونشیبهایی که تو زندگیم داشتم،حال الان خودم رو با دنیا عوض نمیکنم
دنیا جای خیلی قشنگی،وقتی قوانینش رو درک کنیم وعمل کنیم،وعمل کنیم
از لحظه به لحظه زندگی باید لذت برد
من بعضی وقتا بچگی دوتا فرزندم یادم نمیاد’چرا؟
چون تو اون مقطع از زندگی لذتی نمیبردم،فقط انجام وظیفه بود
دانشگاه برو،سرکار برو،کدبانوی خونه باش،زبانزد عام وخاص،ولی از خودت، وجودت ولحظه هات لذت نبر
این حکایت خیلی از ما خانمهاست
خیلی طولانی شد ببخشید
فقط دلم خواست ،با شما استاد عزیزم،مریم زیبایم،وشما دوستان دردو دلی کرده باشم،دلی واز روی صداقت تمام
خداروخیلی شاکر هستم،که اینقدر حالم با خودش عالی،که قدر تک تک لحظه هام رو میدونم
برعکس خیلی ها،که فکر میکنن،اگه بعد ازبیست سال،زندگی بحث جدایی پیش میاد،دیگه همه چیز تموم
خودم در وجودم اوج خوشبخت شدن رو حس میکنم،با تمام خواسته هایی که سالها تو وجودم،باهاشون زندگی کردم
ومطمئن هستم،روزی به تمام رویاهام که شاید ازدید خیلیها رویا باشه،ولی برای من تو ذهنم کاملا اتفاق افتاده،ولی به وقتش با اهلش اتفاق میفته…شک ندارم…
خیلی دوستون دارم
همگیتون رو به خدای قشنگم میسپارم
سلام دوست عزیزم
ازشما واقعا سپاسگزارم که تجارب زندگیتون رو برای مانوشتین
بخشی از کامنتتون واقعا بهم تلنگر زد
ما خانمها سعی می کنیم که کدبانو و مادری خوب و ادمی پرفکت در نظر دیگران باشیم و با ازار دادن خود سالهای عمرمان را بدون لذت سپری می کنیم
بله واقعا درسته
فشار اجتماع و ادمهابرروی یک خانم زیاده ماخانمها باید خودمون بفکر خودمون و ارامش و لذت هامون باشیم
تحسینتون میکنم که دارید بروی خودتون کارمیکنیدزمان میزارید و دنبال رشدوپیشرفت خودهستید
تحسینتون میکنم هم مادر موفقی هستید و هم توانستید ارتباط خوبی با همسرسابق تون داشته باشید
امیدوارم خداوند همه مارو به مسیرهای زیباآسان و خوشبختی دهنده هدایتمون کنه
سلام دوست نازنینم
من هم از شما سپاسگزارم که وقت گذاشتین وکامنت من رو خوندین
نوشته بودم که واقعا دلی نوشتم،قطعا همینطور بوده که به دل شما نشسته،دوست عزیزم
سپاسگزارم از تحسینتون
سپاسگزارم به خاطر تمام لطفتون
قطعا بودن در سایت ،شاگرد استاد بودن،والگوی نازنینی مثل مریم بانو ودوستانی مثل شما،میتونه به ما کمک کنه،که خودمون رو بهتر پیدا کنیم،وقدر خودمون وتمام لحظه به لحظه مون رو بدونیم،وزیباتر زندگی کنیم
شاید یه جاهایی به قول استاد ،اتفاقات به ظاهر بد هم بیفته،ولی من همیشه به نیت خیر میزارم وبا آرام کردن خودم،به خدا میسپارمش
براتون بهترینهارو از خدای بزرگم خواستارم
سلامتی،ثروت،حال خوب ومجموع تمام اینها، توکل فقط وفقط به خدا ولاغیر
عاشقتم
در پناه خودش باشی دوست نازنیم…
به نام خالق شگفتی ساز هدایتگر سلام به استاد و مریم جان عزیزم و تمام دوستانم استاد صبح این فایل دانلود کردم اولش فکر کردم جزو دسته سوم نیستم و نمیخواستم به این سوالات فکر کنم فکر میکردم به ورد من نمی خوره اما ربم هدایتم کرد آخر های شب به فکر کردن به این سوالات و نوشتن جواب برای آنها تا باز بشه قفل هایی که روی ذهنم زدم خدایا متشکرم متشکرم برای این هدایت زیبا
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟ پیدا کردن مهارتی که دوستش دارم و بتوانم ازش کسب درآمد داشته باشم تا به استقلال مالی برسم .
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده) در مورد پیدا کردم مهارت و کاری که دوستش داری برادرم عاشق والیبال یه روز تابستون رفت والیبال و با این که علاقه خاصی نداشت الان بیش تر از 9 سال که والیبال بازی میکنه ساعت ها و اصلا خسته نمیشه کل هفته فکر کنم 2 روزش باشگاه نمیره اما همون دوروزم پیگری والیبال هست صبح میره و بعد ظهر میاد خونه کلی کیف کرده همیشه فیلم و مسابقات والیبال میبینه و دنبال میکنه حتی زمانی که همه جا تعطیل بود برای خودش تمرینات مختلف میساخت تا بدنش رو فرم باشه با این که هنوز به اون جایگاهی که میخواهد در والیبال نرسیده و هیچ درآمدی ازش نداره اما همچنان داره با جدیت والیبال ادامه میده . خدایی یعنی اصلا دنبال این نبود که به چی علاقه داره یا نه یهو دید از والیبال خوشش میاد و داره ادامه میده الان بیشتر زندگیش در والیبال ختم میشه .
اما من اولین قدم دانشگاه ول کردم بعد رفتم کتاب های انسانی شروع کردم به خوانند برای این که در کنکور روانشناسی شرکت کنم و چند روز مانده بود به کنکور متوجه شدم روانشناسی دوست ندارم چرا که باید به درد و غم بقیه گوش کنم و هی نسخه بپیچم براشون و در صورتی که خودم کلی ایراد دارم پس بی خیال
بعد یه مدت برای این که منبع درآمد داشته باشم بهم پیشنهاد مشاور پوست و مو شد که کلاس ها رو شرکت کنم چند تا شرکت کردم بعد خانواده مخالفت کردن اول اصرار داشتم که برم بعد دیدم نه واقعا این کار هم نمیخواهم این اون چیزی نیست که من میخواهم.
روی باورم کارکردم و برای پدرم به عنوان حسابدار کار کردم بعد دیدم نه نمیشه اومدم کارهای دیگه دفتری انجام دادم و حساب کتاب که خیلی خسته کننده هست کنار گزاشتم خلاصه طراحی . گویندگی به عنوان دور کاری تو سایت ها ثبت نام کردم و راجب تمام این ها مطالعه و تحقیق کردم و کتاب خریدم . حتی دوخت کیف های آرایشی و جامدادی که ازش درآمد هم کسب کردم و برای تک تک کارها ایده های مختلف داشتم که بعضی هاش عملی کردم برای کیف ها رفتم جامدادی برادرم برداشتم و با نگاه بهش الگو برش و دوخت پیدا کردم اما در تمام این کارها وقتی ایده ها می اومد برای ادامه رها کردم یه جورایی پشیمون میشدم از ادامه و هیچ انگیزه ای حتی فکر به درآمد هم کمک کننده نبود .
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟ 1. ترس از اینده . 2. حتما باید یه کار خاص باشه و این که تنها باید یک مهارت یادبگیری و تا آخر ادامه بدی وگرنه به هیچ نتیجه ای نمیرسه . 3. کمبود ثروت . فرصت و زمان نگران از دست دادنم گه بازم ریشه در باور کمبود داره 4. لایق ندانستن خودم و کارهام 5. برای رسیدن به هر خواسته ای باید سال ها تلاش و تمرین کنم نمیتوانم به راحتی مهارت یادبگیرم و بلافاصله درآمد داشته باشم 6. عدم اعتماد به تصمیماتم که به نظرم بزرگ ترین ترمز هست 7 . انتخاب بین درآمد داشتن در این لحظه و کارکردن روی مهارتی که دوستش دارم چرا که در حال حاظر شرایطش ندارم یعنی باید اول پول لازم برای کسب مهارت طوری که بتوانم درآمد داشته باشم دربیارم بعد برم دنبال یادگیری مهارت . ( با خودم عهد بستم هزینه کلاس و دوره هام به هیچ وجه از خانوادم نگیرم و هر کلاسی میخواهم برم خودم باید بدم ) تا امروز هم همین طور بوده . یعنی از وقتی دانشگاه ترک کردم تا الان اگه کتابی میخواستم دوره ای میخواستم بخرم خودم هزینه اش از کارهایی که گفتم بدست آوردم . ( کاری که انجام هم میدم این طور نیست که ازش بدم بیاد اول با ذوق و شوق انجام میدم بعد به این فکر می افته که این کار برای رفتن به کلاس های مثلا نویسندگی دارم انجام میدم بعد میبینم اگه قبلا مینوشتم روزی یک صفحه و تمرین میکردم الان دیگه نمیتوانم این کار انجام بدم ) در واقع همش دنبال چیز هایی هستم که ندارم و آنچه که دارم رها میکنم یعنی اصلا نمیبینمش = کفر پس به خاطر همین در دور باطل افتادم .
استاد در پایان دوست دارم بگم متشکرم برای طرح این سوالات و تهیه این فایل عالی . و همین طور تحسین میکنم اندام زیبایی رو که برای خودتون ساختید و لذت میبرم از دیدن منظره پشت سرتون طبیعت سرسبز و دوست داشتنی و دریاچه زیبا که فواره جدید هم داخلش هست مبارکتون باشه تک تک این زیبایی ها و انشالله بیش از پیش به سمت زیبایی بیشتر هدایت شوید هم شما دو عزیز و هم اعضای خانواده ام در این سایت .
هر جا هستید در پناه الله مهربان ثروتمند و متوکل تر از اکنون باشید. دست حق نگهدارتان
سلام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته
سلامی هم عرض میکنم ب تمام هم فرکانسی های عزیزم
من تقریبا 13 ساله ک شغل لاستیک فروشی دارم
اوایل ک این مغازه رو باز کردم چون شغل دومم بود و قرار بود یکی از بستگان بچرخونه دو سه سالی بود ک من اصلا چیزی از درآمد نمیفهمیدم و اصلا چیزی گیرم نیومد و چند باری هم بود ک خواستم جمع کنم
تو این صنعت میدیدم همکارهای من همشون وضعشون خوبه فروش خوبی دارن سود خوبی دارن ماشین خوب و زندگی عالی ولی چیزی از درآمد نصیب من نشد همش هم میگفتم این شغل اصلا خوب نیست بدرد نمیخوره بعد از سه سال خودم شغل اول رو بیخیال شدم و اومدم چسبیدم به مغازه تقریبا شروع خوبی داشتم تا اینکه کنار همین مغازه یه زمینی بود گرفتم و شروع کردم مغازه جدید ساختم کم کم هر چی میرفت جلو درآمد ضعیف وفروش کم میشد دوباره مغازه رو اجاره دادم با همه وسایل و لاستیک ها و رفتم تو صنعت دیگه ایی
اونجا کم کم خوب پیش رفت اولش یه پراید 111 خریدم چند ماه بعد یه مزدا نیو دیگ هم خریدم و کمتر از یک سال مزدا رو عوض کردم آزرا خریدم بعد یک سال ماشین و فروختم خونه خریدم و دوباره یک سال بعد یه سانتافه خریدم ، چند ماه بعد ( چون اصلا اون شغل و دوست نداشتم با آنکه درآمدم خوبی داشتم ) اومدم بیرون و دوباره اومدم سر مغازه خودم ، این دفعه با قدرت زیاد شروع کردم و بعد چند ماه دوباره یه زمین خریدم مغازه ساختم درآمد خوبی پیدا کردم حالا فهمیده بودم ک اون موقع همکارام چه کاسبی میکردن و چه زندگی برای خودشون ساختن
یکی دو سالی گذشت ک کم کم داشت درآمدم کم میشد
(یه دوستی داشتم یه روز یه فایل از استاد ک فک کنم سمینار بود در مورد به هرچی فکر کنی بهش میرسی برام گذاشت خیلی برام جالب بود خیلی خوشم اومده بود سال 96 بود)
این مدتی تو ذهنم بود ، ولی دیگ بیخیال یا فراموش کردم تا اینکه اردیبهشت 1400 خیلی گشتم تو اینستا پیدا کنم و یه فن پیج از استاد پیدا کردم ک کلیپ میذاشت منم هر روز نگاه میکردم
همش دنبالش بودم میگفتم مگه میشه خودش پیج نداشته باشه تا اینکه مرداد 1400 نمیدونم چطور من سایت استاد و پیدا کردم . سریع عضو سایت شدم
هیای ذوق زده بودم هر روز روزی چند ساعت فایل های رایگان و نگاه میکردم –
حالا چی شد ک من رفتم دنبال استاد؟!
دیگ درآمدم خیلی خیلی کم شد تا مرداد رسیده بود ب ماهی تقریبا بین 8 تا 9 میلیون تومن
خیلی اذیت شدم
همش میگفتم چرا آخه ، چرا همه درآمد دارن ولی من انقدر ضعیفم . باید یه راهی باشه ک درآمدم و فروشم زیاد بشه و هدایت شدم به سایت استاد-/
دقیقا شهریور همون سال درآمدم شده بودماهی 30 میلیون تومن
با تمرین ستاره قطبی 12 قدم
ماه بعد بیشتر ماه بعدش بیشتر تا جایی پیش رفت ک چندین برابر شد خداروشکر خیلی عالی شد
خدارو بی نهایت سپاسگذارم ک من و با استاد آشنا کرد تا به زندگی رویایی برسم
خدارو بی نهایت سپاسگذارم ک روز ب روز درآمدم بیشتر میشه و بیشتر به خواسته هام میرسم
استاد عزیزم از شما هم تشکر میکنم و سپاسگذارت هستم ک این آگاهی ها رو در اختیار ما قرار میدید
مریم خانم شایسته از شما هم خیلی تشکر میکنم
امیدوارم تمام هم فرکانسی هام ب تمام خواسته هاشون برسن
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته نازنین
بی نهایت بار ازتون ممنونم بخاطر این فایل باارزش و عالییی که رایگان در اختیار ما قرار میدید
استاد هزارماشالله به تیپ فوق العاده ای که برای خودتون خلق کردید. بعد از این که از لحاظ سلامتی تغییر کردید هر بار که به سایت سر میزنم و فایل ها رو با این تیپ جدیدتون میبینم عمیقا تحسینتون میکنم و لذت میبرم. افرین بخاطر این تیپ فوق العاده بهتون تبریک میگم.
مطالب این فایل بی نظیر بود. همیشه وقتی مطلبی رو ازتون میشنوم که تاحالا نشنیدم، خیلی زود قبولش میکنم با این وجود که اولین باره میشنوم ولی چون از زبان شما هست زود قبولش میکنم.
اگ شما میگی همه چی رو باید راحت به دست بیاریم،پس همه چی باید راحت به دست بیاریم.
اینا به من ارامش میده به من رهایی میده
خداروهزاران بار شکر بخاطر شنیدن این صحبت های ارزشمند
اتفاقا همین امروز از تمرین هایی که هر روز دارم انجام میدم، خسته شده بودم و با خودم میگفتم چرا با وجود تمرین هایی که هر روز انجام میدم، ولی اون نتیجه ای که میخوام حاصل نمیشه؟ که به طرز معجزه اسایی اومدم سایت و این فایل رو دیدم.
چقدر حرفاتون به دل میشینه چقدر جوابه
بخاطر همینم هست که هر چی که از دهن شما میشنوم با جون و دل قبولش میکنم چون به دلم میشینه و منم ادمی هستم که به دلم گوش میدم و خیلی منطقی و عقلانی جلو نمیرم.
در حینی که داشتم فایل رو گوش میدادم دو سه مورد ترمز رو بیرون ابردم که از خدا بی نهایت بار بخاطرشون ممنون و سپاسگذارم
در مورد سوال ها من چیزی که به ذهنم رسید موضوع درسم هست.
ترم یک ارشد که بودم یه دوستی داشتم که ما با هم درس میخوندیم، استاد راهنمامون یکی هست، درس های یکسانی داشتیم و همه کارامون با هم بود.
تازه دوستم سرکار هم میرفت ولی من کار نمیکنم و تایم بیشتری رو نسبت به دوستم برای درس خوندن داشتم و برای امتحانا هم بیشتر از دوستم خوندم ولی نتیجه ای که داد این بود که معدل اون بیشتر از من شد.
بعد امتحانا نشستم با خودم فکر کردم و دقیقا همین سوال هارو از خودم پرسیدم که چرا اینجوری شد؟چرا نتیجه ها اینجوری شد؟ توی دوستم چی هست که توی من نیست؟
خداروهزار مرتبه شکر به لطف خدا و آموزه هایی که از شما یاد گرفتم، تونستم همون موقع یه ترمز بزرگ رو راجب درس بیرون بیارم که خداروشکر الان که توی ترم 2 هستم مثل دوستم راحت درس میخونم توی تایم کم و بهترین نتیجه رو هم میبینم و آرامش بیشتری هم دارم.
اون ترمز مخفی هم این بود که من فکر میکردم اگ بخوای نتیجه بهتری توی درس داشته باشی، باید تلاش بیشتری کنی و تایم بیشتری بزاری. همین که دوستم و نتیجه اش رو دیدم فهمیدم خلاف این افکار منم هست و تمرین هایی رو برای خودم گذاشتم که با کم خوندن یا اصلا نخوندن درس، میرفتم سر جلسه و نتیجه اون درس عالییی میشد عالیییی، نتیجه ای که تو دو سه روز خوندن هم نمیتونستم بگیرم.
بعد با خودم گفتم همینه.همه چی باید راحت پیش بره و باید این مدلی جلو برم.
خداروشکر بخاطر این هدایت ها
ما باید هر بار دنبال راهی راحت تر از قبل باشیم.
من خودم توی این مورد از شهودم خیلی کمک میگیرم چون یه سری کارهای راحت، غیرعقلانی هست مثل همین که درس نخونی و بری سر جلسه ولی چون شهودت بهت گفته باید بهش اعتماد کنی و پیش بری و نتیجه اش هم عالی میشه.
سلام
سپاسگذارم رب
سپاسگذارم استاد
سپاسگذارم خانم شایسته گل
و من چقدر شما رو دوست دارم و تحسین مینمایم خانم شایسته
بابد اعتراف کنم شما هم به اندازه استاد که با کلامشون بود با عملتون به من درس اموختید و
باید بگم که منم مثل خودتون اورگنایزر عالی هستم به سلامتی خودم و خودتو همه اورگنایز کننده های حرفه ای
از فایل بگم
بی نظیر بود خودمو شخم زدم و دیدم زمین حاصل خیزم پر از کرمه
پر پر
و من ندیده بودمشون
ولی الان یه متطقه رو انتخاب کردم و زدم توی دل پاکسازی کرم ها
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
بله خواسته من از 16 سالگی تا الان که 19 سالمه
رسیدن به استقلال مالی بوده و هست
برای استقلال مالی تا جایی که یادم میاد دست از تجربه نکشیدم وقتی که خواستمش و با باور های محدودم دست به عمل زدم
جوراب فروشی انلاین غیر انلاین
فعالیت تو یوتیوب
نقاشی
فعالیت توی بورس
و….
به نظرم من واقعا عمل گرا بودم
و الان بهتر هم شدم که همه چی رو ول کردم
و رفتم پی علاقه ام که هنره
نقاشیه طرحه حس خوبه
ولی باوجود فعالیت زیاد به موفقیت مالی نرسیدم
ولی باید بگم که بعد از
دیدم یک جلسه از قدم 2 که در مورد ثروته و خواندن چند کامنت اون جلسه و مرور این جمله که ثروت و نعمت یک چیز ذهنیه
فرداش فروش خیلی خوبی داشتم از هنرم و 3 مورد از کارتپسال های طرح تذهیبم را فروختم
ببین چه تاثیری داره
و اینکه جواب میده من میتونم من توانمندم و توانایی خلق ثروت از هنرم را دارم من میتونم….
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
استادم مریم جان
بچه های سایت
توی اینستا پره از افرادی با مهارت نصف من یا کمتر که دارن اموزش میدن دارن تالو ها وسایل هنری شون رو میفروشن
توی پینترست پره
و برای استقلال مالی
توی فامیل ما نوه ها تغریبا 90 درصد به استقلال مالی رسیدن خیلی راحت و خوشحالن دستشون توی جیب خودشونه حتی توی دوران دانشگاه خودشون برا خودشون گوشی اینا میخرن
براشون ارزوی موفقیت میکنم
و میدونم که منم میتونم
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
مسئله اصلی اینجاست
فقط ببینید مچ چه باگی رو گرفتم….
یک شرک یک نگاه بینهایت شرک الود
الهامم تو خودتو بکش ولی چه فایده
تو باید شوهر بری اون باید پولساز باشه
تو مهم نیست پولساختن یا نساختمت
خرج خونه با مرده و فقط وظیفه مرده شما خیلی هنر کنی جلوشو نگیری
حالا بیا و پول بساز چی میشه بد بخت میشی
مردم برای پولت میان تورو میگیرن میگن دختره خوبه کاسبه بگیرم برا پسرم
(((اخه خانوادمون این جوری عروس میگیره)))
شوهرتم میبینه که تو داری پول میسازی دیگه پیگه خب خانم هست دیگه نیازی نیست من پول بسازم
بشینم توی خونه خودش خانمم پول میاره
و من الهام خانم باید کار کنم پول تو جیبی بدم به اقایی که صبح تاشب جلو تلویزیون رو کاناپه اس و پولشو از زنش میگیره
زندگیم میشه بدو بدو تا فقط خرج خورد و خراکمون در بیاد
و هیچ پیشرفای نمیکنئم من فقط باید بدوم و همیشه هم دعوا و دعوا بخاط اینکه شوهرم نمیره سر کار
من بمباران شدم با چنین ورودی هایی که
فلانی ارایش گر پولساز عالی ولی چه فایده شوهرش نمیره سر کار خودش باید بدوه
فلانی دختره میرفت سر کار امدن گرفتنش
و….
میدونم خیلی عجیبه و وحشت ناک
ولی همه اینا توی ذهنم بوده
دقیقا زیر مبل. :))
ولی حالا من اینجام حالا دارم به اون اشغالا نگاه میکنم میدونم وحشتناکه و چندش ولی این زندگی منه و اونا توی خونه من توی زندگی من جایی ندارن همه جا باید تمیز باشه حتی زیر مبل
نمیدونم چه جوری ولی میشه
قدم اول هم نوشتن یک اهرم رنج و لذته که باید بنویسم برای انژری دادن به خودم
بچه ها ممنونم
استاد ممنونم
خدایا مرسی از هدایت و حمایتت برای نوشتن چنین متنی با یاری ات
دمت گرم
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیزم خانم شایسته مهربان و دوستان گلم
1. جواب سوال اول: من تو زمینه مالی همیشه تلاش کردم ولی تا الان نتیجه مالی دلخواهم رو بدست نیوردم.
2. جواب سوال 2: تو حوزه کاری من یه سری خانومهایی هستن که تونستن تقریبا شرایط مشابه من داشتن ولی به نتیجه بهتر از من رسیدن.
3. جواب سوال 3: باورهای محدود کننده و ترمزهای من تا حدودی آشکار هستن و مخفی نیستن. از جمله
مورد اول: نداشتن تمرکز کافی: من همزمان با کسب و کارم درس میخوندم و همیشه یک قسمت از مغزم درگیر درس و دانشگاه بود. بخاطر همین نمیتونستم استمرار و تمرکز کافی داشته باشم. ولی اون 9 ماهی که مهاجرت کردم به تهران و درس نداشتم تمام تمرکزم رو گذاشتم روی کارم و درآمدم چندین برابر شد. ولی بقیه زمانها همیشه درگیری های ذهنی دیگه داشتم.میتونم بگم اون دوران بهترین دوران زندگیم بود. خدارو صدهزاااار بار شکر درسم کامل تموووم شد و داره ذهنم بازتر میشه.
مورد دوم: بدهکاری های که از قبل داشتم ذهنم رو درگیر کرده بود بخاطر همین نمیتونستم خوب فکر کنم فکرم تمرکزم باز نبود. ولی خدارو صدهزاااار بار شکر بدهیام رو صاف کردم.
مورد سوم: من یک مشکل سلامتی جسمی یعنی گرفتگی عضلانی داشتم که خیلی نشستن پای لپ تاپ یا موبایل رو برای کسب و کار اینترنتی برام سخت و حتی زجرآور میکرد. ولی خدارو صدهزاااار بار شکر خدا هدایتم کرد به یک درمانگر خوب و الان درحال بهبودم.
مورد چهارم: من پاشنه آشیلم اعتقاد به نفس و خودباوری و باور لیاقت هست. ذهن من همیشه دستاوردهای بزرگم رو برام کوچیک و ناچیز جلوه میده و خیلی منو دست کم میگیره باید خیلی روش کار کنم. من نسبت به خیلیا دستاوردها و توانمندی ها و استعدادهای زیادی دارم ولی برای خودم و کارهام ارزش زیادی قائل نیستم.
مورد چهارم: من خیلی سختکوشم. به جای اینکه هدفم لذت بردن باشه تو همه موارد احساس میکنم خیلی جدی هستم و یادم میره هدف لذت بردنه. یعنی تو ذهنم اینه که باید سختی بکشم تا به خواسته هام برسم.
مورد پنجم: من کمالگرا هستم خودمو با خیلی بالاتر از خودم مقایسه میکنم.
مورد ششم: من تنبلی میکنم انگیزه و شور و شوقم کم و زیاد میشه. بخاطر اینکه درست حسابی باور ندارم که میشود. ذهنم همش میگه مگه میشه؟ آخه چجوری؟
مورد هفتم: من محصولات و خدمات خودم رو دست کم میگیرمم براش ارزش قائل نیستم.
مورد هشتم: من از این شاخه به اون شاخه میپرم هنوز یک مهارتی رو کامل یاد نگرفتم و مسلط نشدم میرم سراغ یه مهارت دیگه.
مورد نهم: من نتونستم مهارتهام و آگاهی هام و محصولات و خدماتم و محتواهایی که دارم رو ارگانایز کنم که تو ذهنم سازماندهی بشه. اطلاعات پخش و پلا هستن. زیادن ولی پراکنده ان. یه جورایی دچار پراکندگی و شلختگی اطلاعات هستم. شاید اگه اطلاعات و آگاهی ها رو ارگانایز کنم چند تا محصول تولید بشه. مهمترین کاری که باید بکنم بالابردن کیفیت محصولم هست.
مورد دهم: خیلی کارهای مهمم رو تو زمینه کسب و کار به تعویق میندازم مثلا تولید محصول یا بهبود محصول رو به تعویق میندازم. که موارد بالا میتونه تو این مورد تأثیرگذار باشه.
یعنی فک میکنم این ده موردی که نوشتم خیلی به هم ارتباط بالایی دارن.
حتماااا باورای محدود کننده مخفی و ترمز های مخفی هم دارم که هنوز نشناختمشون. ولی خب همینهایی رو که شناختم اگر روشون کار کنم بنظرم معجزه اتفاق میفته. دارم تو مسیر حرکت میکنم و شرایطم نسبت به قبل هیلی بهتر شده.
چند روزیه که خدا هدایتم کرد دارم فایلای دانلودی رو مرور میکنم. چقدر این آگاهی ها نابن ولی خیلی فرار هستن واقعا خیلیاشو یادم رفته بود بااینکه خیلی گوش داده بودم.
من دوره کشف قوانین زندگی رو ندارم ولی تو حال و هوای دوره شیوه حل مسائل زندگی هستم و خیلی این دوره برام مفید بوده حالا دوباره میخوام مرورش کنم.
ان شاءالله در زمان مناسب با پولی که خودممم میسازم میام و دوره کشف قوانین رو هم میخرم.
خدایا شکرت
بنام خدای مهربان
سلام میکنم خدمت استادعزیز و بانوشایسته محترم
سلام میکنم حضورتمامی عزیزان و دوستان سایت الهی وآگاهی دهنده Abasmanesh.com
بی نهایت سپاسگزار خداوندهستم که هدایتگرمن و میلیونهانفر برای آگاهی ازقوانین بدون تغییرخودش راهنمایی کرد.
خدایا صدهزارمرتبه شکرت برای بی نهایت زیبایی که دراین دنیاعطا فرمودی تامادامی که بالذّت ازتمامی لحظات زندگی خودبسر میبریم نهایت استفاده رو کرده باشیم.
چقدراستادعزیز لذّت میبرم ازین فضای رویایی که در پرادایس شماهست وبعضی وقتها، وقتی فایلهای تصویری شمارو دربهشتی که زندگی میکنید رو اینقدر غرق در زیبایی میشم که مجبورم مقداری ازفایل رو که حواسم به اطراف پرت شده رو مجدد برگردونم.
خب بریم سراغ سوالات!
سوال اول: چه خواسته یاهدفی داشتی یا داری وبااینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اماهنوز به آن نرسیده ای؟
همانطور که استادهم مثال زدند من یکی ازخواسته هام بحث مالی و استقلال مالی ست که خداروشکر تواین مدتی که بااین سایت آشناشدم و ذرّه ای ازین آگاهی هارو درک کردم تونستم مسیرمورد علاقه ی خودم روپیدا کنم ودرجهت کسب مهارت و بهبود درعمل به تجربه خودم بیفزایم.
خُب برای رسیدن به خواسته ی آزادی و استقلال مالی باید بااحساس عالی و شوروشوق و استمرار درعمل به آگاهی هایی که دریافت میکنیم، باطی کردن تکامل خود، 100٪ وطبق قانون بدون تغییر خداوند لاجرم اتفاق خواهدافتاد.
راننده تریلی ام! حدودا”یکسال هست که باتریلی کارمیکنم وعلاقه زیادی به کار باتریلی رو دارم.
یکی از ترمزهای من تواین کار این بوده که الآن بخوام من صاحب یک کشنده بشم بایدحداقل 3میلیارد سرمایه داشته باشی، ولی باکار کردن روی باورهام ودیدن الگوهایی همچون استادعزیزم، آقارضای عطارروشن عزیز، بانو آزاده طیّبی که فایل های مصاحبه بااستاد درین سایت هست بمن نشون دادندکه نه تنهاهیچکدوم ازین بزرگوارها سرمایه نداشتند وبدنبال وام و قرض و… نبودند، بلکه ازبدهکاری و از زیرصفر باقرار گرفتن درمسیرمورد علاقه خود و بهبودشخصیت و دادن بدهی های خود وطی کردن تکاملشون به لعلّک ترضی رسیدندبا عشق و بالذّت.
من هم وضعیت فعلی ام همانندآقارضا عطارروشن با بیست وسه چهارمیلیون تومن بدهکاری به یه بابایی ازسال 92مشغول تسویه اون هستم وفقط الآن یک راننده هستم و چه جوری وچه طوریشو گذاشتم بعهده جهان تا من چگونه و باچه فرکانسی درمسیرنعمت قراربگیرم وصاحب خونه و تریلی خودم باشم.( بدون گرفتن وام و قرض و اینکه ارث پدرومادر بخواد برای من کاری انجام بده!).
سوال دوّم: چه افرادی رومیشناسی که باوجود تلاشهای کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند و یا باوجود تلاش های مشابه باشما، خواسته آنهامحقق شده است؟
درپاسخ به سوال دوم باید بگم که چه فرد ویا الگویی بهتر ازشما استادعزیز در زندگیم می توانم پیداکنم که به سادگی والبته باعمل به درک قوانین جهان هستی واستمرار درعمل وحرکت تونسته باشه به خواسته هایی که داشته، برسه!
دربحث سلامتی اگر بخوام کسی رونام ببرم، خودم رو میتونم مثال بزنم.
من درمدت کوتاهی ظرف مدت دوماه یاسه ماه ازشروع دوره قانون سلامتی همزمان باخرید دوره وطی کردن جلسات وهمچنین درک مفاهیم گفته شده توسط استاد وعمل به اون مواردگفته شده تونستم به وزن ایده آل خودم از (95کیلوگرم به 65کیلوگرم)، اندام رویایی که همین الآن توآینه خودم رو میبینم، بعضی وقتها باورم نمیشه خودم، خودم رو!!!! انرژی عالی درطی روز و انجام کارهای سنگین باتریلی وکار درجاده و بالا پایین کردن ها و…
تحرّک عالی و چندین چندین موارد نتایج عمل باین دوره ی قانون سلامتی هست، برای من محقق شود.
وبی نهایت ازشما استادعزیز سپاسگزارم برای ترویج وگسترش این آگاهی ها برای من و تمام کسانی که درین مسیر باتعهّد واستمرار قدم برمی دارند.
اوّل دوره ها استادمی فرمایند: شش ماه بمن وهرچی من میگم عین وحی منزل باتعهّد بامن عمل کنید، اگرکه نتیجه نگرفتیدبعد برید دنبال همون زندگی قبلی خودتون.
دوره قانون سلامتی، این باور رو درمن ساخت که می شود، پس می شود ومطمئنا” می شودکه درطی زمان کوتاهی مثل خودم که دوماهه نتیجه تو دستم بود وباتعهّد به انجام تمرینات وساخت باورهای مناسب خواسته خود رامحقق نمایم.
واین فرقی ندارد چه درزمینه روابط باشد، مالی باشد، سلامتی باشد، فقط باید دنبال ترمزهای ذهنی وساخت باورهای مناسب خودباشیم.
سوال سوّم: چه باورهای محدودکننده ای رامیتوانی درذهن خود شناسایی کنی که فکرمیکنی باوجود این همه تلاش، بازهم به آن خواسته هانرسی؟
باورهای محدودکننده من دربحث مالی که ازبچگی تو کَلّه ی مافرو کرده بودند یکیش این بود که آدم های ثروتمند از راههای نادرست به این ثروت رسیده اند.
کسانی ثروتمند میشند میرن دنبال راههای خلاف و دزدی و قاچاق موادمخدّر و….
که البته خیلی روی این باورها دارم کارمیکنم وهرروز که درخیابان ها ومعابرشهر انسان های ثروتمند رو میبنم سعی میکنم باتحسین کردنشون ولذّت بردن از خودرویی که دارن سوار می شوند بخودم کمک کنم برای درک بهترقوانین جهان هستی والگو کنم برای بهتر و بیشتر لذّت بردن از زندگی خودم.
امیدوارم بادرک قوانین جهان هستی وبدون تغییرخداوند وعمل باین قوانین، زندگی ای سرشاراز نعمت، ثروت، فراوانی و لذّت و شادی وشناخت بیشتر برای خود فراهم نماییم.
سپاسگزارم استادعزیز.
نام خداوند هدایت گر
سپاس گزارم از استاد عزیزم
من وقتی به گذشته نگاه میکنم میبینم به هر انچه که باور داشتم میرسم رسیدم
اما در کسب کار چون موضوع افراد و فروش بود یک موردی خاطرم هست
من سال ها پیش کسب و کاری بودم که پیشرفتی نمیکردم بعد چند سال حتی بسیار بسیار هم. با استعداد بودم اما نتایج با دیگران متفاوت بود من مدتی قبل تفکر که میکردم به خودم گفتم الان میدونم چرا موفق ان زمان نشدم و ترمز ها را شناسایی کردم و سپاسگزارم از اگاهی ها
الان یک کسب کار جدید به اذن الهی دارم میسازم اما من نمیدانم خدایا تو میدانی تو گواه من باش که من به حال خود نباشم تو هدایییتم کن از صفر تا صد این کسب کار که قرار متحول کنه از اینی که هستم بسیار بسیار بیشتر
و خدایا من را به سمتی در این کسب کار هدایت کن که به گسترش جهان انجام بگیرد
و من نمیدانم تو هدایتم کن چون تو در قلبم جای دادی این ایده را
و یک آگاهی بسیار خوبی داشدم که دوست داشتم با شما به اشتراک بگذارم
((نجواها به اندازه درخواست ها من بزرگ هستند ))
خدارا سپاسگزارم که این اگهی را که من وقتی این نجوا هایی بسیار بزرگی که از این ایده امده اند میفهمم مطمن شدم که خواسته من قطعا بزرگ است چون میوه تضاد ها یعنی نجوا های بسیار بزرگ =خواسته بسیار بزرگی داشتم و مطمن ترم چون این یک قانون است
الحمدالله از وجود نازنین شما عزیزان