چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 26 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    مایا قاضی گفته:
    مدت عضویت: 598 روز

    من یک معلم زبانم ولی درآمد آنچنانی ندارم و بعد نه بار امتحان دادن و تلاش کردن دو سال پیش کانون زبان قبول شدم ولی شاگرد خصوصی خیلی کمی دارم که خیلی مرتب و منظم هم نیستن کمی کار کردم رو افکار و باورهام و تمام تمرکزم بود روی درآمد بیشتر که خیلی اتفاقی هدایت شدم به کلاس های بین المللی آنلاین پروسه کانکت شدن من و apply کردن من خیلی طول کشید وبکم لپ تاپ خراب بود یه چهار روز طول کشید درست بشه بعدش مشکل وی پی ان بعدش یکی دوتا مشکل دیگه که بالاخره امروز تونستم دمو بدم امروز دوباره به یک هدفم نرسیدم که یه آزمون آنلاین داشتم که میتونستم دلاری درآمد داشته باشم با اینکه 15 ساله معلم زبانم ولی یه سهل انگاری پیش پا افتاده که آدم خنده اش میگیره فرق have و has که یه بچه راهنمایی هم فک کنم بدونه رو تو آزمون نتونستم از اون شاگرد فرضی اصلاح کنم اصلا متوجه اشتباه اون جمله اش نشدم در صورتی که تو مثال خودم خودم درست استفاده کردم خیلی برام عجیب بود ولی fail شدم و حالا به مدت 6 ماه نمیتونم دوباره دمو بدم

    شوکه شدم که چرا

    اولین سوال بعد از دیدن صفحه fail این بود من که مطمئن بودم من که هرروز شکرگذاری هامو مینویسم منکه هرروز دنبال نقاط مثبت زندگیم هستم چرا چی ترمز منه

    یاد حرفای استاد افتاد اول به خودم دلداری دارم گفتم شاید خدا میخواد من کاسه ام بزرگتر بشه، شاید الان وقتش نیست زمان مناسب نیست

    منم نمیتونم ترمزهای ذهنمو پیدا میکنم هر چی مینویسم و میخونم

    من آدمی ام با اعتماد به نفس بالا یعنی میتونی عدم لیاقت باشه ولی وقتی کلمه لیاقت میاد تو ذهنم حس میکنم من لایقم پس چی میتونه باشه

    ممنون میشم کسی راهنماییم کنه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    علیرضا یکتای مقدم گفته:
    مدت عضویت: 1371 روز

    به نام خداوند مهربان وهدایتگر

    سلام

    إِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ کِتَابَ اللَّهِ وَأَقَامُوا الصَّلَاهَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلَانِیَهً یَرْجُونَ تِجَارَهً لَّن تَبُورَ (29)

    همانا کسانى که کتاب خدا را تلاوت مى کنند و نماز بر پا مى دارند و از آن چه ما روزیشان کرده ایم، پنهان و آشکار انفاق مى کنند، به تجارتى دل بسته اند که هرگز زوال نمى پذیرد.

    هدفی که 2 سال هست برای خودم انتخاب کردم ولی باوجود تلاش فراوان بهش نرسیدم ، هدف افزایش درآمدم بود ، برای همین کار فایل های رایگان استاد را در مورد ثروت گوش دادم ولی اتفاقی نیفتاد ، برای همین منظورم روانشناسی ثروت1 را خریدم و یکسال کامل کار کردم دیدم رشد مالی چشمگیری ندارم ، با خودم گفتم با وجود تلاش زیاد ، با وجود قوی کردن باورهای توحیدی باز رشد مالی نداشتم، با خودم گفتم باید زیاد کار کنم ، چون شغل من مغازه سوپر مارکت است ، مدتها تلاشم را چندین برابر کردم از زمان استراحت و تفریح رسیدن به همسر و بچه‌ها زدم و به کارم پرداختم و اصلا رشد نداشتم هر فکری که منو به ثروت و پول فراوان برسونه را عملی کردم ولی نتیجه معکوس شد ، آخر به جایی رسید که یک روز همسرم به من گفت این همه تلاش کردی این‌همه فایل گوش دادی ، دوره ثروت1 را خریدی ، این همه کار کردی ‌ولی کو پولت کو درآمد آنچنانی ، کو پس اندار ، کو خانه خریدن ، کو ارتقای مغازه ات ؟

    الان که فکر می کنم می بینم همسرم راست میگه کم کم داره روابط ما هم بخاطر شرایط مالی و مستاجر بودن خراب میشه ، کم کم دارم نا امید می شم ، چرا هر کاری که می کنم پول نمی آد، چند سر رسید نوشتم ، چقدر سپاسگذاری، ولی به خواسته ام نرسیدم .

    حقیقتا ناراحت میشم وقتی مس بینم من کخ لیاقت داشتن پول و ثروت را دارم ، چرا محقق نمیشه ، چرا به هدفم نمی رسم .

    تنها چیزی در مرز رسیدن به نا امیدی و یاس و قبول شکست به قلبم الهام شد اینکه دوره کشف قوانین زندگی را بخرم و بلافاصله خداوند مهربان وهدایتگر پولش را جور کرد و خریدم با این امید که نکنه با این تلاش فراوانی که من داشتم ولی به پول نرسیدم ، ترمزهای مخفی ذهن دارم ، شاید باورهای محدود کننده دارم که هرچه من گاز میدم اصلا جلو نمی رم و درآمدم چند سال هست که ثابت هست و اصلا بالا نمی ره ،

    امیدوارم این تصمیم خرید دوره کشف قوانین زندگی الهام الله باشه و من با عمل بهش بتونم شرایط مالیم را تغییر بدم و به خانه ، و ماشین و مسافرت دلخواه خودم برسم.

    و الان اوایل دوره هستم و آرام آرام دارم کار می کنم

    خدایا شکرت

    خدایا از تو هدایت می خواهم .

    علیرضا یکتای مقدم

    مشهد مقدس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      مجتبی انجیله گفته:
      مدت عضویت: 846 روز

      سلام خدا قوت پر انرژی باشی باشی این دوره کشف قوانین بی نظیره همه دورهای استاد بی نظیرند ولی داداش شاه کلید همه دورها احساس خوب =اتفاقات خوب‌ زور نزن تقلا نکن خودت سمت خودت رو انجام بده رو بهبود شخصیت خودت کار تمرکز رو روی خودت ببر به قانون‌های جهان هستی که از دورهای استاد آموختی عمل کن و ازش استفاده کن و تکامل رو رعایت کن به هر چیزی که فکرش رو کنی میرسی در یک کلام رها باش در پناه الله یکتا باشی و ذهنت رو بمباران کن از اموزهای استاد و کامنتهای دانشجویان پیروز باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  3. -
    امیرحسین ادیبی گفته:
    مدت عضویت: 2937 روز

    سلام به استاد عباسمنش عزیز

    استاد در مورد این سه تا سوال، من مدتها پیش و بارها به سوال یک و دو فکر کردم و جوابهای زیادی هم رسیدم بهش و سوال سوم هم همینطور خیلی بهش فکر کردم و به جواب رسیدم

    شاید دو سه ساله من به جواب سوال سه رسیدم که چه ترمزی هست که باعث شده جلوی رسیدن به خواسته هات گرفته بشه و کاملا و دقیقا رسیدم به جواب اصلی و ترمز اصلی

    اما… موضوع اینه که من نمیتونم اون باور منفی رو تغییر بدم، یعنی میدونم ترمزم چیه، اما زورم به ذهنم نمیرسه و نمیتونم منطقش رو پیدا کنم و تغییرش بدم،

    چندین بار هم توی این دو سه سال توضیحش دادم توی کامنت ها

    باور منفی من که البته از شنیده هام نبوده! از شبکه ها و رسانه ها هم نبوده! بلکه از تجربیات واقعیم بوده شکل گرفته، اینه که استاد همیشه یکسری افراد از بچگی، یعنی از چهار پنج سالگی من بودن که بمن حسادت کنن و به خودم و چیزایی که دارم ضربه بزنن…

    باور و ترمز منفی من اینه… اینکه افراد به محض اینکه من برسم به چیزی، خیلی با برنامه بمن حسادت میورزن و نه فقط حسادت در ذهن! بلکه در عمل اینکارو میکنن و ضربه میزنن و گفتم من این حالت رو تجربه کردم، این نبوده که بشنوم و از تلوزیون ببینم! منت بارها و بارها و بارها و بارها این اتفاق برام افتاده که حتی ساده ترین چیزهایی که دارم بقیه میان و ضربه میزنن و حسادت میکنن… بازم بگم حسادت در عمل، نه در ذهن

    یعنی استاد انگار از بچگی من یکسری ها دلیل خلق شدنشون این بوده که به من حسادت کنن و دیگه رسالت دیگه ای نداشتن تو زندگیشون، انگار یکسری ها دلیل خلق شدنشون این بوده که کلا برای من برنامه بچینن و منو تخریب کنن و کلا جلوی من رو بگیرن… حتی نفس هم میکشم اینا انگار مهمه براشون که من چرا نفس کشیدم و میشینن بهش فکر میکنن!

    استاد اینایی که دارم میگم توهم نبوده و نیست و از شبکه ها و رسانه ها و شنیده های من نبوده… یعنی اینجوری نبوده کسی بمن بگه اگه موفق بشی بقیه ازت میگیرنش یا بهت حسادت میکنن…. من به شخصه و بارها تجربه کردم از بچگی این موضوع رو، حتی این حرف رو هم یک بار نشنیدم، اما تجربه کردم

    و شاید باورتون نشه بعدها همون افرادی که بمن حسادت داشتن و اینکارارو میکردن، یکیشون یبار بمن گفت ببین امیرحسین من فلان موقع به فلان لباست تو بچگی حسادت میکردم همیشه!

    و استاد اینه اون ترمز من، اون افراد هنوزم هستن و هنوزم دائما پشت من حرف میزنن و حرف در میارن و حسادت ها میکنن و…

    در مورد حرف های پشت سر و تهمت و اینا خب میتونم ذهنم رو اروم کنم که توجهی نکنم، اما در مورد اینکه در عمل ضربه میزنن نمیتونم ذهنم رو ساکت کنم و نمیتونم قانع کنم ذهنم رو…

    ضربات اینا هم بعضا خیلی کوچیک بوده اما بوده…

    بزارید یک نمونه از این حسادت هارو بگم که متوجه بشید، استاد چند سال پیش کامپیوتر و و باند و بلندگوش رو عوض کرده بودیم و نو خریده بودیم، یکی از همین افرادی که میگم حسادت داشت، یک بار که اومد دید، دقیقا جلوی چشم من این قسمت نرم باند که توری داره و نرمه و صدا وقتی میاد ملرزه، اون قسمت رو گرفت با انگشتش فشار داد و خرابش کرد!

    استاد از این دست حسادت ها منظورمه…

    حالا ذهن من میگه خب به داشته های خیلی خیلی خیلی کوچیک تو انقدرررر حسادت میشه، حالا اگه به خواسته های بزرگ ترت برسی قطعا بازم حسادت میکنن بهت همونجوری که کردن همیشه و میکنن… و کاملا هم درست میگه ذهنم، چون برای هررچیزی اینا بمن حسادت داشتن و نفرت و کینه موج میزد درونشون همیشه…

    اصلا استاد خیلی جاها خودشون بهتر از من نعمت داشتن اما بازم بمن حسادت میکردن!!

    این مورد رو من بارها توی این دو سه سال نوشتم توی کامنت ها و حتی تو عقل کل اما جواب هایی که گرفتم واقعا جوری بوده که طرف اصلا درک نکرده شرایط رو

    خیلیا ها میگن کسی بهت حسادت میکنه یعنی توی ذهن اونا تو خیلی قوی هستی و باید باعث خوشحالیت باشه و مهم نباشه برات! یعنی جواب هایی که من گرفتم از افراد مختلف اینجوری بوده که میگن مهم نباشه برات و خوشحال باش و توجه نکن!!!! ولی استاد شاید 90 درصد افراد اصلا درک نکنن من چی میگم و قطعا شما میدونید من چی میگم، این مورد اینجوری نیست که من بگم توجه نکنم و خوشحال باشم و ازین چیزا!!!

    مثل اینه که به کسی که سرطان داره بگیم خب توجه نکن خوب میشه!

    ولی واقعا به این سادگی نیست، یعنی انقدر باعث نگرانی و باعث خشم و باعث انواع احساسات بد میشه این موضوع که حد نداره…

    من میتونم به چیزی که یک بار اخیرا رخ داده توجه نکنم اما چیزی که از بچگی بارها و بارها رخ داده و در عمل هم بوده و حسادت های عملی و ضربه زننده بوده و همچنان هنوزم ادامه داره و مخصوووصاااا از وقتی که مطمئن شدم دلیل نرسیدن به خواسته هام این مورده، واقعا خیلی خیلی خیلی برام مهم شده…

    واقعا نمیشه گفت که من برسم به خواستم هام و بقیه هم بزار ضربه هاشون رو بزنن دیگه…

    واقعا اینجوری قانع نمیشه ذهن…

    میگم استاد من در مورد حرف های بقیه و تهمت ها و قضاوت ها میتونم خودمو قانع کنم، چون حرفه، حرفه و کاری در عمل انجام نمیده، اما در مورد ضربات عملی که خسارت میزنه بمن نمیتونم اینو بگم…

    این اون ترمز من بوده که دو سه ساله گیر کردم روش و نمیتونم هیچ جوره خودم رو آروم کنم نسبت بهش، یعنی من ترمز رو پیدا کردم و میدونم دلیل تمام نرسیدن هام چیه، اما نمیدونم راه حلش چیه اصلا….

    مدت هاست تو این راه حل موندم… و نمیدونم چجوری باید به آرامش برسم از این مورد…

    اصلا نمیتونم بهش توجه نکنم استاد، چون صدبار رخ داده و از بچگی هم رخ داده کاملا رخنه کرده در وجودم، یعنی همین الانم به یک خواسته فکر میکنم بعدش این صحنه از ذهنم رد میشه که تو به این خواسته برسی بقیه ازت میگیرنش یا بهت ضربه میزنن یا خسارت میزنن بهش و اینکارم میکنن و به نتیجه هم میرسن، چون بارها اینجوری شده…

    شاید بگیم که راه حلش اینه که طبق قانون بهش توجه نکن، از زندگیت میره بیرون، ولی استاد من نمیتونم اینکارو کنم، یعنی به این سادگی نیست واقعا شما خوب درک میکنید… بعدشم من باید به چیزی برسم و بعدش ببینم واقعا واکنش افراد حسود چیه و ایا این رفتار از زندگی من رفته بیرون یا نه… یعنی چیزی هم نیست که همیشه در حال رخ دادن باشه و من با توجه نکردن بهش بتونم بفهمم که از زندگیم داره میره بیرون یا نه….

    بعد در مورد الگوهای منطقی و عینی که به چیزای زیادی رسیدن ولی کسی بهشون حسادت نکرده هم نمیشه این الگو رو پیدا کرد… چرا اینو میگم؟ چون یچیزای کاملا ریز و شخصیه… یعنی من میتونم بگم خیلیا خواستن ترامپ رئیس جمهور نشه ولی شد یا خیلیا خواستن استاد عباسمنش موفق نشه ولی شد… اینا الگوی های کلی و در ابعاد بزرگ هستن…اما من هیچوقت نمیتونم بفهمم ایا کسی به وسایل شخصی ترامپ حسادت داشته و ضربه زده بهش یا نه یا به استاد عباسمنش کسی به ماشین و وسایلش خسارت و ضربه زده یا نه… چون اصلا نمیشه اینارو فهمید، اینا چیزای کاملا ریز و شخصیه که فقط خود طرف اطلاع داره ازشون…

    یعنی من الگوهای منطقی هم نمیتونم تو این حوزه پیدا کنم که ذهنم رو باهاش قانع کنم

    استاد تمااااااااااااااااااام مشکل من همین یک دونه چیزه… و وحشتناک باور سختیه و جلوی همه چیو گرفته خوم کاملا مطمئن شدم بهش، کاملا رسیدم بهش با تمام وجود که این مشکل اصلیه و صد ها بار هم برای رفعش تلاش کردم و خواستم باورهای خوبی بسازم اما واقعا ناموفق بودم تو تغییر این باور، اصلا نمیدونم باید چه فکری در مورد این ترمز داشته باشم…

    میگم به خیلی ها که این مشکل رو ندارن توضیح میدم، میگن خیلی سادست تو اصلا نگران نباش برو جلو و هیچی نمیشه!!!

    یعنی وقتی من از کسی که اشنا به قانونه هم در مورد این مسئله مشورت میخوام یه جوابی میده که بدتر عصبانیم میکنه و نشون میده طرف هیچی نفهیمده کلا…

    مثلا استاد شما یکی از باورهای بدتون این بوده که باور داشتید ثروتمند شدن مساویه با جهنمی شدن و ادم بدی شدن

    این باور اینجوری حل نمیشه که بگیم توجه نکن و بیخیال باش و مطمئن باش که خدا ثروتمندارو دوست داره!!!! اینجوری نیست واقعا، یعنی باید جای طرف مقابل باشیم تا درک کنیمش…

    استاد میخوام اینجوری منظورم رو برسونم بهتون… و بگم چی میگذره درونم…

    شما هم در مورد این مسئله ی بخصوص تقریبا توضیحی ندادید تو فایلاتون و مثالی در این مورد نزدید و میدونمم چرا، چون شما از اول این مشکل و این باور منفی رو نداشتید و همیشه خودتون میگید که در مورد تاثیر منفی بقیه ادم ها من باورام خوبه و از اول هم خوب بوده یجورایی….و پاشنه اشیل ندارم توش…

    یک جمله تو فایل فقط روی خدا حساب باز کن هست که میگید: “هیچکس قدرتی نداره در مقابل الله، و اگر تو با خداوند خودت باشی هیچکس در مقابل تو قدرتی نداره، هیچکس نمیتونه به اندازه ی “پشه ای” به تو آسیب برسونه”

    استاد من باورم اینه و اینجوری درک کردم خدارو که خدا میتونه منو از ضربه های کلی حفظ کنه، یعنی خدا میتونه منو از اینکه کسی منو بکشه حفظ کنه و نزاره این اتفاق بیفته، خدا میتونه یکاری کنه سلامتیم رو کامل از دست ندم، یا خدا میتونه یکاری کنه ثروتمند بشم…

    اما اصلا باور ندارم و نمیتونم باور کنم که ایا این خدا میتونه یکاری کنه کسی به اندازه ی پشه ای هم به تو و داشته هات اسیب نزنه؟

    اینو اصلا نمیتونم بپذیرم و فکر میکنم خدا و جهان و فرکانس های من در مورد کلیات صدق میکنن و میتونن به صورت کلی تغییر بدن، اما نمیتونن منو در برابر ضربات ریز یا اتفاقات ریز حفظ کنن…

    هرچی در توانم بود در مورد این ترمز گفتم… اما همچنان نمیدونم چجوری باید حلش کنم….

    سپاس از شما استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      ریحانه رحمتی گفته:
      مدت عضویت: 1455 روز

      سلام دوست عزیز

      من فکر میکنم مسئله شما فرافکنی باشه .حسادت در وجود شماست اما تو قسمت پنهان وجودیتون که شما نمی بینید . جهان اینگونه افراد رو در مسیر راهتون قرار میده تا ببینید . من پیشنهاد میکنم تو گذشته خودتون بگردید (منظورم زمان کودکی یا نوجوانی ) جایی که حسادت کردید و یا شاید ضربه زدید به دیگران . اون وقت راحتتر میتونید با این قضیه کنار بیاین .

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        امیرحسین ادیبی گفته:
        مدت عضویت: 2937 روز

        سلام به شما ریحانه خانم

        درسته من خودم ناخوداگاه خیلی حسادت در وجودم هست و حتی خیلی اوقات ناخوداگاه خوشحال میشم از اینکه اتفاق بدی برای کسی میفته…

        البته این به این معنا نیست که تو مورد ضربه زدن دیگران ترمزی ندارم و به این معنا نیست که تمام مشکل از این حسادت وجودی منه…

        حتی اینکه من ادم تحسین کننده ای بشم، بازم این ترمز با من هست که نکنه کسی بمن حسادت کنه

        سپاس از شما

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      فائزه خدابخش گفته:
      مدت عضویت: 2432 روز

      سلام دوست عزیز با کامنت شما دوباره بیاد آوردم واسه منم پیش اومده که مورد حسادت واقع شدم ،البته نه خیلی ضربه ی فیزیکی ومالی ،بیشتر در حد همون حرف و زیرآب زنی و قضاوت که اوجش دوران کودکی تا اوایل جوونی بوده…

      و زمانیکه به خودم فکر میکنم و جذب افراد حسود نتیجه گیری من اینهاست

      مثل همون لذت بردن از احساس قربانی بودن که در دوره ی عزت نفس توضیح داده شده و با قربانی شدن وتعریف کردن داستانمون برای دیگران وجلب ترحم ودلسوزی و همدردی و…خودمون رو آروم میکنیم

      ممکنه از مورد حسادت واقع شدن هم احساس خوب وآرامش کاذب دریافت میکنیم

      شاید همون حس قربانی بودن و جلب همدردی شاید حس خاص بودن و برتری …

      این نوشته هات رو درنظر داشته باش

      میگم به خیلی ها که این مشکل رو ندارن توضیح میدم، میگن خیلی سادست تو اصلا نگران نباش برو جلو و هیچی نمیشه!!!

      یعنی وقتی من از کسی که اشنا به قانونه هم در مورد این مسئله مشورت میخوام یه جوابی میده که بدتر عصبانیم میکنه و نشون میده طرف هیچی نفهمیده کلا

      این مورد رو من بارها توی این دو سه سال نوشتم توی کامنت ها و حتی تو عقل کل اما جواب هایی که گرفتم واقعا جوری بوده که طرف اصلا “درک” نکرده شرایط رو

      عصبانی شدن از درک نشدن و سطح اگاهی ودرک متفاوت دیگران ، اووووم جای فکر داره، البته پیش میاد واسه منم پیش اومده

      موضوع اینه که من نمیتونم اون باور منفی رو تغییر بدم، یعنی میدونم ترمزم چیه، اما زورم به ذهنم نمیرسه و

      نمیتونم منطقش رو پیدا کنم و تغییرش بدم

      تاوقتیکه مدام به خودتون میگید نمیتونم من نمیتونم زورم به ذهنم نمیرسه حق باذهنم هست به من ثابت شده که اینطوریه ، این مسائل ریزو شخصیه ،من نمیتونم الگو پیدا کنم که خب مدارتون تغییری نمیکنه که نشونه و الگویی از توانستن ببینید که فعل توانستن محقق بشه.. والبته که بنظرمم لازم نیست که دقیقا دقیقا همون مسئله ای که ماداریم واسش بصورت ریزوجزئی الگوی منطقی پیدا کنیم…

      یادم هست در یکی ازقسمتهای گفتگو بادوستان یه نفر گفت من از استاد هم وضعم بدتر بوده ، کپرنشین بودیم و اصلا سقف نداشتیم و وقتی بارون میزده مشکلی بوده … ولی با همین دیدن نتایج استاد فعل توانستن رو صرف کرده که ان شاء الله به امید الله همگی بچه های سایت در بهترین زمانبندی الهی خودمون فعل توانستن رو محقق کنیم

      در مورد اینکه در عمل ضربه میزنن نمیتونم ذهنم رو ساکت کنم و نمیتونم قانع کنم ذهنم رو…

      یعنی من الگوهای منطقی هم نمیتونم تو این حوزه پیدا کنم که ذهنم رو باهاش قانع کنم

      اما اصلا باور ندارم و نمیتونم باور کنم که ایا این خدا میتونه یکاری کنه کسی به اندازه ی پشه ای هم به تو و داشته هات اسیب نزنه

      من خودم واسه قانون سلامتی اینطوری هستم وقتی به 99درصد موارد گوشت خوردن فکر میکنم احساس نتونستن بهم دست میده که در واقع باخودم روراست باشم نمیخوام نه اینکه نمیتونم و باورهایی هم دارم که نمیخوام تغییرش بدم …سلامتی هم واسم تضادشدیدنداشته که به نقطه ی عطش برای داشتنش برسم،باهمین به سبک خودم پیش رفتن و رعایت یسری مواردی که از صحبتهای استاد وبچه ها فهمیدم 9کیلو کم کردم احساس رضایت دارم …

      بنظرمن کورترین گره اینجاست

      حالا ذهن من میگه خب به داشته های خیلی خیلی خیلی کوچیک تو انقدرررر حسادت میشه، حالا اگه به خواسته های بزرگ ترت برسی قطعا بازم حسادت میکنن بهت همونجوری که کردن همیشه و میکنن و کاملا هم درست میگه ذهنم، چون برای هررچیزی اینا بمن حسادت داشتن و نفرت و کینه موج میزد درونشون همیشه

      یکی‌پنداشتن خودتون با ذهنتون

      همراه شدن با ذهن بجای هدایت اگاهانه گفتگوهای ذهن

      اولین پله ی تغییر مدار و دیدن نشونه ها والگوها همین هست

      ذهن من میگه خب به داشته های خیلی خیلی خیلی کوچیک تو انقدرررر حسادت میشه، حالا اگه به خواسته های بزرگ ترت برسی قطعا بازم حسادت میکنن بهت همونجوری که کردن همیشه و میکنن

      حالا لازم هست من چی بگم به ذهنم..‌

      منم به ذهنم میگم ببین ذهن جانم این تجربیات گذشته ی من هست بهش نچسب دومیلیاردبارتجربه ش کردیم حالا هی باهم مروروتکرارش کنیم دویست میلیارد دفعه دیگه هم تجربه ش میکنیم من قرار هست با تغییر افکار وباورها ومدارم تجربیات متفاوتی خلق کنم به افراد والگوهای متفاوتی هدایت بشم

      خدامیتونه هرکاری انجام بده، خدا میتونه هرکاری انجام بده، خدا میتونه هرکاری انجام بده …

      تا پله پله ذهن ومدارتغییر میکنه

      پله پله نشونه ها والگوها میان

      و یک مورد دیگه اینکه بنظرمن روی هرانچه مقاومت وحساسیت داشته باشیم مقاومت شدیدتری رو جذب میکنیم، ترمزها هم نه با خشم وحسرت و … بلکه باحس خوب راحتتر تغییر میکنن شایدهم راحت اگر نگم قطعا ارامش بخشتر ولذت بخشتر رو میتونم بگم

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
      • -
        امیرحسین ادیبی گفته:
        مدت عضویت: 2937 روز

        سلام

        سپاس از پاسختون و وقتی که گذاشتید، خیلی عالی تحلیل کردید واقعا… جای تامل زیادی داره..

        خیلی خوب توضیح دادید… به فکر فرو رفتم… در دوره کودکی و نوجوانی که این اتفاقات میفتاد خودم یادم هست که خیلی زیاد احساس قربانی شدن داشتم و عاشق اینکار بودم که اونم دلیلش کمبود محبت و توجه بود…

        الان خیلی کمتر شده و البته که هنوز وجود داره … درست گفتید واقعا، هیچوقت اینجوری خودم رو دقیقا بررسی نکرده بودم

        شاید همین نیاز به محبت و توجه باعث این مشکل هست و شاید نباید مستقیم ظاهر اون ایراد رو دید و براش الگو اورد….

        خلاصه عالی بود و باید خیلی بهش فکر کنم… سپاس بینهایت از شما دوست عزیز

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حمید رضا نارنجی ثانی گفته:
      مدت عضویت: 2017 روز

      سلام دوست عزیزم

      در دنیا هیچ درست و غلط مطلقی وجود نداره.

      آنچه برای شما رقم میخوره چیزیه که عمیقا بهش باور دارید.

      شما باور دارید که خدا میتونه از آسیب های کلی حفظ کنه.پس قطعا تا حالا اینکارو کرده

      اما این خدا مثل یک بادیگارد احمق و بی‌عرضه و دست و پا چلفتیه که بلد نیست از اسپیکر کامپیوتر شما محافظت کنه. پس دقیقا نمیتونه.

      نه اینکه اون نتونه.بلکه چون شما نمی‌تونید اینو باور کنید اون اینکارو نمیکنه.

      چون این قانونشه.

      چیزی در زندگی شما رخ میده که شما باورش کرده باشید

      خدا اصلا قربان نمیکنه قضاوت نمیکنه.

      درهم هم حساب نمیکنه.

      میگه تو بمن ایمان داری که از بابایای بزرگ حفظت میکنم پس چشم .اوکی

      ولی میگی من یه احمق خرفتم که توانایی حفظ اسپیکرتو ندازم. اوکی پس ندارم.

      خیلی ساده.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  4. -
    فاطمه پارسا گفته:
    مدت عضویت: 2293 روز

    به نام الله یکتاااا و هدایتگر

    سلام به استاد عزیزززززم و مریم بانوی زیبا

    خداروهزاران مرتبه سپاس بابت آگاهی های ناب این فایل فوق العاده

    بریم سراغ سوالات و جوابهای آگاهی بخش

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    همین طور که خودتون هم ذکر کردید درآمد و استقلال مالی میتونه خواسته اصلی هر شخصی باشه که جز خواسته های من از نوجوانی بوده و هست که خداروشکر در اوج جوانی با تلاش به این استقلال‌ رسیدم چون باورهای نادرستی نداشتم و کلی استفاده کردمو لذت بردم اما بخاطر یکسری باورهای مخرب در مورد زندگی متاهلی همه چی تموم شد و اون موفقیتها فقط در دوره مجردی بود که پایینتر ذکر میکنم ..میخوام اینو بگم که حتی اگر باورهای درستی داشته باشی و به موفقیتی برسی و وارد یک دوره جدید از زندگی بشی ته ذهنت اون باورهای مخرب در دوره جدید میاد بالا و کارشو بخوبی انجام میده و تو میمانی و هزار سوال که چی شد؟؟؟ چرا اینطوری شد؟!؟!

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بدهید

    یکی از دوستانم در اون دوران دقیقا در شرایط خودم بود ولی باورهای مخرب من رو نداشت ازدواج کرد و ادامه داد و در حال حاضر یکی موفقترین دوستانم هست که میشناسم و این مورد باعث شد برام بدیهی بشه که هیچی جزززز باور درست نمیتونه باعث چرخ حرکت و موفقیت باشه و باور مخرب باعث ترمز و درجا زدن… باور و فقط باور…

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    مهمترین قسمت خدایا شکرت بابت شناسایی این ترمزها …

    از زمانی که ازدواج کردم به دلیل باورهای مخرب قدیمی که مدام اطرافیان بهم گوشزد میکردن زن باید ارزش خودشوحفظ کنه ..زن نباید کار کنه …زن ظریف و نباید سختی بکشه نباید به خودش فشار بیاره باید بخوره بخوابه …وظیفه مرد تامین کنه ‌..وظیفه مرد …وظیفه مرد …وظیفه مرد رفته بود اعماق ناخودآگاه م و همین که صحبت ازدواج و غیره فراهم شد کم کم اون استقلال اون موفقیت تو کارم اون اعتمادبه نفس همه همه بساطشون رو جمع کردنو رفتن من موندمو اون ازدواج …فکر میکردم دیگه همه جوره باید تامین بشم ولی خبری ازین تامین ها نبود همسر تازه وارد یک شغل شده بود و خیلی سعی می‌کرد شرایط و مخارج خونه رو تامین می‌کرد برای خواسته های من باید زمان می‌گذشت حتی سالها اینها برام خیلی سخت بود تا اینکه مادر شدم و خودم به خودم حق میدادم که آره من مسئولیت زندگی و بچه دارم نمیتونم و ترجیح میدادم این باور رو به یدک بکشم که باید هوای خودمو داشته باشمو سختی ندم خودمو و وظیفه شوهرمه تامین کنه تا اینکه بچه ها بزرگتر شدن و فشار مالی داشت اذیتم می‌کرد وقتی دوران مجردی رو مرور میکردم که هر وقت اراده میکردم راحت به خواسته هام می‌رسیدم وچرا باید الان خبری نباشه و آزارم میداد که تصمیم گرفتم قدم بردارم و مشغول به کار شروع کردم و مشغول به کار شدم ولی اون درآمد عالی که اون دوران داشتم برام محقق نشد خیلی تلاش کردم کارهای مختلف ولی نشد که نشد تا اینکه چند ماه پیش تصمیم گرفتم بشینم با خودم صادقانه این مورد رو حل و فصل کنم که چرا مثل اون دوران به استقلال مالی نرسیدم با وجود تلاشهای خیلی بیشتر که به ترمزهام رسیدم اینکه هر وقت میدیم دارم تلاش می‌کنمو خسته بودم کارهای خونه راانجام میدادم و همسرم از سر کار اومده بود و در حال استراحت اون باورها میومد که ببین وظیفه تو فقط همین کارهای خونه است تو داری به خودت فشار میاری داری خودتو اذیت میکنیو….

    ولی نشستم اهرم رنج لذت رو صادقانه انجام دادم که اون زمانهایی که آرزوی خرید یه چیزی رو داشتی ولی نمیتونستی بگیری اذیت شدنه نه این خستگی جسمی که با استراحت حل میشه

    اون زمانهایی که رویای یه سفر خارجی رو داشتی و نمیتونستی بری و احساس بدحسرررت رو برات میاره اذیت شدنه نه فشار و خستگی از کار …اوناست که روی روح و روانت تاثیر میذاره نه این تلاش‌هایی که نتیجه ش رسیدن به خواسته هاته..و دارم این باورها رو جایگزین اون ترمز ها میکنم تا در کارم اون نتیجه ای رو که میخوام حاصل کنم و

    تصمیم گرفتم دیگه تلاش بیهوده نکنم میشینم روی باورهام کار میکنم (البته بگم به لطف استاد و این سایت بی‌نظیر به این آگاهی ها رسیدم ) و علاقه کاریمو پیدا میکنم که سختیش رو احساس نکنم و عاشق کارم باشم و با انجامش هم لذت ببرم و هم ثروت بدست بیارم که به لطف خدای مهربون پیداکردم علاقم رو و در حال آموزش های نهایی هستم و بزودی شروع میکنم و مطمئنم با پیدا کردن ترمزهام و حل کردنشون به درآمدهای عالی خواهم رسید

    سپاس فراوان از شما استاد عزیز و دوستان عزیز عباسمنشی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  5. -
    سیدجابر سجادی گفته:
    مدت عضویت: 1947 روز

    به نام خداوند وهاب

    سلام استاد عزیز وخانم شایسته مهربان

    ودوستان نازنین

    استاد چقدر اندام فوق‌العاده ای درست کردید وچقدر بهتون میاد تیشرت سفید وپاردیس باورنکردنی هست ازاین همه زیبایی و سرسبزی وآرامش

    خدایاشکرت

    توی دوره کشف قوانین زندگی استاد از ترمزهای میگه که نمیزاره ما به خواسته هایمان برسیم

    این ترمزها همان باورهای محدود کننده ای هستند که ما باید باتمام وجود وقت بزاریم وشناسایی کنیم وپیدا کردن ترمزها جهاد اکبری میخواد .استمرار. تلاش .وپشت کار

    میتونه درپیداکردن ترمزها به ما کمک کنه

    این ترمزها سالیان سال هست که توی ناخودآگاه ما جای خودشو محکم کرده ودیده نمیشه

    چون از زمانی که به دنیا آمدیم این باورهای محدود کننده در ذهن ما کاشته شده بدون اینکه خودمان

    خبر داشته باشیم

    ما بدون اینکه اطلاعی داشته باشیم

    از فیلم ها .داستان‌ها. خانواده.مدرسه.مذهب به ناخودآگاه ما وارده شده است

    وما بزرگ شدیم وتصاد وخواسته ها درما شکل گرفته

    وما برای رسیدن آنها تلاش کردیم وتلاش کردیم

    وهرچه قدر که زمان بیشتری را برای رسیدن به خواسته ها گذاشته ایم فایده ای نداشت وتازه باورهایمان رانیز تخریب کرده است وما را به سمت ناسپاسی وگمراهی وشرک کشاند

    من خودم سالهاست که میخواستم از لحاظ مالی پیشرفت کنم وچندین شغل عوض کردم ومدام به سراغ ایده های زیادی میرفتم اما هرچقدر که بیشتر تلاش میکردم کارم بدتر ازقبل میشد

    واخر این به ذهنم میومد که ما روزی گنجیشکی هستیم وخداوند میخواد که ما فقیر باشیم

    واگر ما این ترمزها را پیدا کنیم و روی آنها زمان بزاریم

    وترمز ها را برداریم دقیقا مثل همون بارونی که بعد از این فایل شروع به باریدن کرد ما به خواسته هام میرسیم

    ولاجرم نعمت وبرکت وارد زندگی ما میشه

    باران رحمت الاهی همیشه آماده باریدن هست

    وما زمانی میتونیم باران را لمس کنیم که از زیر سقف های محدود ذهن بریم بیرون و این لطافت باران را حس کنیم

    استادبابت این فایل وبه روزرسانی دوره کشف قوانین زندگی سپاسگزارم

    درپناه الله مهربان موفق وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  6. -
    سعیده آیت گفته:
    مدت عضویت: 1087 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیزم

    گاهی اوقات مجبور میشم گذشتمو شخم بزنم تا خاطرات نازیبا رو به یاد بیارم و بتونم در مورد موضوع فایل کامنتی بزارم

    درمورد هدفی که داشتم و بهش نرسیدم فقط یه مورد یادم میاد و اونم در روابط با فامیل شوهر بود

    یادمه وقتی وارد اون خانواده شدم به دلایل بی اهمیت و پیش پاافتاده بامن بدرفتاری میکردن

    و از اونجایی که من عاشق همسرم بودم و با مادرشون در یه اپارتمان زندگی میکردیم

    من شروع کردم به کوتاه اومدن حرف نزدن

    پادری شدن بله قربانگو شدن و خلاصه هرکاری میکردم که اونا رابطشون باهام خوب بشه

    و به قول معروف دلشونو بدست بیارم

    من از اون سعیده پرشور وسرحال و حاضرجواب تبدیل شدم به یه دختر بی روح ساکت

    ساکت به معنای واقعی هرچی میخواستم بگم

    هزاربار بالا پایینش میکردم که مبادا حرفی باشه که اونا بهشون بر بخوره

    خلاصه فکر میکردم محبت محبت میاره و بالاخره قدرمو میفهمن درحالیکه همه محبتهام شده بود وظیفه که اگه میخواستم کمی کوتاه بیام شاکی مبشدن که این چشه ؟ چرا کم محلی میکنه؟

    من خیلی تلاش کردم سالیان سال همش تو دست وبالشون بودم وقتی مهمونی داشتن از اول صبح تا آخرشب همه جوره کمک میدادم موقع عید کلی خونه تکونی براش میکردم مرتب بهش سر میزدم که حوصلش سر نره

    و……

    البته بعد چندسال یکم ملایمتر شده بودن ولی نه در حد اون همه تلاش و ازخودگذشتگی من

    درمقابلش یه جاری داشتم که اون اصلا و ابدا کارایی که من میکردمو نکرد

    دیر میومد تومهمونیا گاهی که اصلا نمیومد

    نه کمکی نه ازخودگذشتگی نه محبت خاصی

    ولی تا میومد همه میرفتن به استقبالش کلی بهش احترام میذاشتن کلی خانم خانم بهش میگفتن خلاصه هرکاری که باید برامن میکردن در مقابل اون همه محبت برا اون انجام میدادن

    همش میگفتم خدایا اخه چرا ؟ چرا همه چی برعکسه چرا اون و شوهرش انقدر مورد احترامن ولی من و همسرم نه؟

    اینو بگم که همسرمنم دقیقا مثله من بود

    نمیدونستم که من وهمسرم خودمون مقصریم خودمون شدیم فرش زیرپا خودمون اجازه میدیم باهامون این برخوردو بکنن

    واین برای من یه رنج طولانی وتکراری شده بودکه هیچ نتیجه ایم نداشت

    تقریبا دوسال اخری که اونجا زندگی میکرویم من تصمیممو گرفتم که روندمو عوض کنم و یکم براخودم ارزش قائل شم وتموم کارایی که قبلا میکردمو محدود کنم

    و وقتی برخورد بد میدیدم تاچندروز اصلا نمیرفتم خونشون تا خودش رابطه رو برقرار کنه

    وبعدشم که هدایت شدیم به رامسر و کلا ورق برگشت و منم با قوانین اشناشدم و دیگه از بیخ وبن زندگیم عوض شد

    میتونم بگم باورهای اشتباهی که داشتم این بود که فکر میکردم محبت محبت میاره

    فکرمیکزدم هرجی بیشتر کنارشون باشم بیشتر منو میبینن و قدرمو میدونن

    فکرمیکردم برا ارامش زندگی مشترکم باید هرگونه ازخودگذشتگی بکنم حتی به قیمت نابودی خودم

    فکر میکردم بالاخره یه روز اینکارا جواب میده و میفهمن که اشتباه کردن

    فکر میکروم اون بزرگتره و بایدبش احترام بزارم و این رسم زندگیه وتابوده همین بوده

    فکر میکردم توی رابطه یکی باید کوتا بیاد دیگه وگرنه همه چی تموم میشه

    فکر میکردم همه ادمای خوب اینجوری عمل میکنن

    اینم بگم که هرچی فکز میکنم این افکار ازاحساس عدم لیاقت و بی ارزشی نمیومد

    چون من ادمی بودم که خیلی خودمو دوست داشتم وبراخودم ارزش قائل بودم

    ولی با یه سری باور اشتبا که تو ذهنم بود فکر میکروم اینکارام درسته و روند طبیعی اینه و هر ادم خوبی همینکارا رو میکنه

    خیلی خوشحالم که شجاعت مهاجرتو پیداکردیم و الان تو این شهر زیبا و ارام به دور از اون همه هیاهو و ادما دارم به معنای واقعی زندگی میکنم

    خدایاشکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  7. -
    اصغر و پرسیلا گفته:
    مدت عضویت: 1530 روز

    به نام خداوند رنگین کمان

    خداوند بخشنده مهربان

    خداوند سنجاقک رنگ رنگ

    خداوند پروانه‌های قشنگ

    خدایی که آب و هوا آفرید

    درخت و گل و سبزه را آفرید

    خدایی که از بوی گل بهتر است

    صمیمی‌تر از خنده مادر است

    خدایا به ما مهربانی بده

    دلی ساده و آسمانی بده

    دلی صاف و بی‌کینه مانند آب

    دلی روشن و گرم چون آفتاب

    سلام ،سلام ،سلام

    صدسلام به اساتید گرانقدرم

    استادعباسمنش عزیز وخانم شایسته نازنین وهمه دوستان عاشقم ،عاشق توحید،عاشق تقیر ،عاشق بهبود ،عاشق زیبایی ،عاشق خوشبختی،عاشق فراوانی و………………………

    خداوند رابی نهایت سپاسگزارم که بازهم به من فرصت دادتایکباردگر درس تازه ای ازاستاد عشق  ،استادتوحید،استاد زیباییها ……. استادعباسمنش عزیزفراگیرم وبه اگاهی هایم افزوده شود

    خدایا شکرت خدایاشکرت خدایاشکرت

    درابتدااستادعزیز کلی شمارو بااین اندام فوق العاده زیباتون بااین تیشرت فوق العاده خوش رنگ واین دریاچه بهشتی واون فضای روحانی پارادایس روتحسین کردم

    وتشکرفراوان ازشما وخانم شایسته نازنبن وسایرعوامل سایت عباسمنش بابت زحماتی که صادقانه متحمل میشوید و این همه اگاهی ناب و زیبایی های منحصربه فرد رو بامابچه های سایت  به اشتراک میگزارین

    سپاس سپاس سپاس فراوان

    استادگلم قطعا حیات وزندگی من هم مثل اکثردوستانم که دراین مسیرزیبا هستیم به دوبخش تقسیم میشود

    1_دوران قبل ازاشنایی بااین مسیر، دورانی که به گفته استاد 99 درصدمردم جهان دران سیرمیکنن.

    2_ دوران شکوفاشدن، دوران تولدی دوباره

    که به لطف الله مهربان ازاواخرسال 98 به این مسیرتوحیدی وسرتاسرزیبا وپرخیروبرکت تقیر هدایت شدم وبااموزه های شمااستادنازنین اشناشدم وبه خودم افتخارمبکنم که خداونددوستم داشت تابه این مسیرالهی هدایت شوم .

    خدایا بی نهایت ازت سپاسگزارم.

    بدون فوت وقت بریم سراغ اصل مطلب وپاسخ به سوالات مطرح شده درفایل

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    استادعزیزم درپاسخ به این سوال بایدعرض کنم

      الف : قبل ازاشنایی باشما واموزه هاتون کلا تودردیواربودم واگه صادقانه بخوام بگم درجهل مطلق بودم واوضاع احوالم اصلا مناسب نبود که هیچ( و قبلا درکامنتهام درموردشرایط و وضعیتم به تفسیرتوضیح داده ام )بسیارهم اسفباربود ازعدم ارامش گرفته تا مبتلا به افسردگی خفیف وسردردهای مزمن والا اخر.

    ولی اززمانی که باشمااشناشدم هدف اصلی  وتمرکزم

    روگذاشتم برای بهبود سلامتی ام ،رسیدن به ارامش درونی ،شادبودن ، خواب راحت ،ارتقا سطح کیفی زندگی ام ،خودشناسی وخداشناسی  ،ارتقا سطح روابطم  وافزایش درامد که دران مقطع خیلی بهشون نیاز داشتم

    که به لطف خدای مهربان باانجام تمرینات محصولات ثروت1 و12قدم وفایلهای دانلودی باجدیت واستمرار دراین مدت 3سال ازخودم راضی هستم وبا عمل به قوانین واموزه های شمااستادعزیز باکنترل ذهنم وکنترل ورودیهایم درحال حاضر خودم رو با قبل خود مقایسه میکنم تقریبابه بیش از 50درصد  اهداف مورد  نظرم

    درحوزه سلامتی که شامل بهبود سلامتی ام ، رسیدن به ارامش، ارام ترشدن،داشتن خواب راحت وریلکس ترشدن

    درحوزه خداشناسی وخودشناسی

      شامل  سپاسگزارترشدن ،توحیدی ترشدن ، باایمان ترشدن ،رهاترشدن ،متوکل ترشدن  ،تسلیم ترشدن،شجاع ترشدن

    درحوزه روابط شامل

    مهربان ترشدن ،صبورترشدن ،عاشق ترشدن،زیبابین ترشدن

    میباشد دست یافته ام وازاین بابت بی نهابت سپاسگزار  خداوند هستم وبسیارتابسیارهم ازشمااستادنازنین وخانم شایسته عزیز تشکرمیکنم.

    ب:اما  دربحث شیرین(خخخخخ)  مسایل مالی من هم مثل بسیاری ازدوستان که تازه دراین مسیرقرارمیگیرن  ازاهمیت ویژه برخورداره واین خواسته درماشکل میگره که ای وای من  چقدرازبقیه عقب هستیم و سالیان سال با چندرقاز حقوق کارمندی (بنده درسال 98 همزمان باورود به این مسیر اللهی به درجه بازنشستگی نایل شدم )زندگی کردم و درمدت بیش از35 سال ذهنم با یه حقوق ثابت دو دوتا چهارتا برنامه ریزی شده بود واین مدل زندگی قطعابا باورهای کمبود زیادی همراه بوده است

    لذا من دراین مدت 3سال هنوز به شغل مورد دلخواهم  پس ازبازنشستگی که به فرموده استاد که واقعا عاشقش باشم نرسیده ام گرچه دراین مدت هم باپسرم اقدام به راه اندازی فست فودنمودیم شغلی که فکرمیکردم به اون علاقه مندهستم وباتوجه به اینکه اول راه هم بودم ودربحث فروش باورای فوق العاده مخربی داشتم  وهنوز  درک درستی هم ازقوانین نداشتم موفق نبودم ومنجر به شکست شد

    ولی باهمه این اوصاف واقعا دراین مدت ازنظرمالی هم به اندازه باورهای مناسبی که ایجادکردم نتایج خوبی گرفتم وبارها ازجایی که فکرشو نمیکردم پول به دستم رسیده وافزایش حقوق خوبی هم داشته ام به طوریکه من سال قبل 100 میلیون وام وبدهی داشتم که به لطف الله مهربان درحال حاضر کل بدهی ها ووامهای تسویه شده وکل خرید روزانه ام هم نقدی است ودسته جک هم ندارم

    ودرکل چرخ زندگیم رونترازقبل میچرخه وچرخ دنده ها روغنکاری شدن

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟

    درپاسخ به این سوال بایدعرض کنم که دراین مدت که دارم روی خودم کارمیکنم یکی ازنزدیکانم اقدام به تاسیس موسسسه اموزشی برای تقویت نیمکره راست مغز برای کودکان درسنین مختلف کرده است که بادرصد بالایی موفق است وازانجایکه ایشون دراین مسیر وفضا قرارداشتن ودارند وخوشبختانه ایشان بودن که ابتدا کتاب 4اثراسکاول شین روبه من وهمسرگلم معرفی کرد  وسپس سایت عباسمنش رو که دستی بود ازدستان خوب خدا که باعث شدمابه این مسیرزیبا واللهی هدایت شویم .

    خدایاشکرت خدایا شکرت خدایا شکرت

    ودربحث مسایل مالی وقتی خودم رو باایشون مقایسه میکنم متوجه میشم که خیلی باورای مخربی دارم وازمن  به مراتب موفق تره علیرغم تلاش کمتری که دربحث  انجام تمرینات داره

    درکل بنده درحوزه مالی باورای مخربی دارم که بایدبیشترازاینها وقت بزارم تا بتونم حداقل این پایه های سیمانی روکه به ذهن من  چسبیده اند یواش یواش شل کنم تابه لطف الله مهربان بزودی شاهدفروریختنشون باشم .

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    همانطور که توضیح دادم من اززمانی که دراین مسیرزیباقرارگرفتم به لطف الله مهربان درحوزه سلامتی ،توحید وخودشناسی ،ارتباط عاطفی به میزانی که وقت گذاشتم وتمرین کردم ازخودم راضی هستم

    امادرحوزه مالی علیرغم نتایجی که داشتم راضی کننده نبوده ومهمترین دلیل ان روعدم احساس لیاقت وعدم ارزشمندی خودم میدونم

    زیرااززمانی که تصمیم به تقیر گرفتم خواسته های تازه درمن شکل گرفت نظیر داشتن  حساب همیشه پرپول ،داشتن ماشین دلخواهم ،رسیدن به خانه زیباتر ولاکچر، مسافرتهای جذاب تر ودریه کلمه برخوردار اززندگی باکیفیت تر

    اما ازانجایکه درابتدا راه بودم ودرک درستی ازقوانین نداشتم فکر میکردم صرفا باگوش کردن به فایلهاوتکرارجملات تاکیدی بدون اینکه قدمی بردارم وبدون هیچ گونه اقدام عملی به قول استاد منتظر افتادن کیسه پول ازاسمان بودم وبه همین دلایل بعضی ازاوقات نجواهها سراغم می امدو دلسرد شده وازمسیرمنحرف میشدم

    اما چون دردیگرحوزه ها ازعملکردم راضی بودم

    باخودم فکر میکردم ومیکنم که قطعا ایراد ازمنه

    باید ترمزهای مخفی ذهنم روشناسایی کنم که درهمین راستا به این نتبجه رسیدم که دوترمز مخفی بسیارقدرتمند وباورمخرب دارم که مانع از رسیدن به اهداف مالی ام هستن

    _اولین باورمخرب وترمزابن است که فکرمیکنم هنوز نتونستم باپول رفیق باشم چون من به محض اینکه دریافتی دارم خیلی زود تصمیم به خرید میکنم البته که بیش از90 ودرصدخرید صرف مایحتاج واقلام ضروری است وبااینکه ادم دست دلبازی هستم وراحت خریدمیکنم ودراین حال نگران تمام شدن پولم هم هستم واقعا این موضوع برام رنج اوره

    اگراستادعزیز راهنمایی کنن وراهکاری ارایه دهند ممنون میشوم.

    _دومین باورمخرب وترمز به نظرخودم عدم احساس لیاقت وعدم احساس ارزشمندی نسبت به خودم است

    چون درگذشته من برای اینکه برای خودم زندگی کنم دربیشترمواقع برای خانواده ام،  نزدیکانم ،بستگانم وحرف مردم  زندگی میکردم وواقعا ازخیلی ازخواسته هام چشم پوشی میکردم تابقبه ازمن راضی باشند رضایت بقیه ومردم ازمن اولویت اولم بود وحتی هنوز هم کم و بیش پبش می ابد

    وبرای بهبود وضعیتم ورسیدن به احساس لیاقت واحساس ارزشمندی کردن بارها وبارها جلسات ثروت1 و 12قدم  رو که موضوع جلسات درمورد احساس لیاقت میباشد گوش کردم وخواهم کرد

    دران جلسات استادیه نکته کلیدی رومطرح وعنوان میکنن که افرادزیادی هستند که دارایی ،ملک ،خونه وپول دارن وازشون استفاده نمیکنن تنها به ابن دلیل است چون احساس لیاقت  واحساس ارزشمندی نمیکنن جهان اجازه نمیده که بتونن ازدارایی هایشون استفاده کنن

    واین نکته واین موضوع خیلی برای من درس داشت چون من به لطف الله  مهربان بااینکه کارمندبودم ویه حقوق ثابتی داشتم ومقداری هم ازکشاورزی( باغ پسته)درامد داشتم ازنظردارایی وسرمایه وضعیت مناسبی دارم و  درمجموع چندین میلیارد تومان سرمایه دارم ولی ازنظرخودم استفاده درستی ازشون

    نکردم وبراساس اموزه های استادتنها دلیلش هم میتونه همین احساس عدم لیاقت وارزشمندی باشه وامیدوارم که باادامه دادن واستمرارداشتن دراین مسیراللهی بزودی بتونم این باورمخرب رو هم نابود کنم وباورای مناسب روجایگزین  کنم تابهتربتونم ازدارایی هایم و  سرمایه هایم استفاده مطلوب نموده و زندگی باکیفیت تری داشته باشم

    درپایان باردیگر ازشمااساتیدگرانقدر ودوستان گل همسفر که حوصله کردین کامنتم روخوندین تشکرفراوان دارم وازخدای مهربان بهترینها رابرایتان ارزودارم

    استادعزیزم منتظرراهکارهای کارگشای شماهستم.

    فعلا حق نگهدارتان باد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  8. -
    فرنگیس محمدی گفته:
    مدت عضویت: 2689 روز

    سلام استاد جان

    این دومین کامنت من روی فایل ارزشمند است تا به الان از خوندن کامنت های دوستان به این نتیجه رسیدم که بزرگترین دلیل ناکامی ها و عدم موفقیت های من در رسیدن به اهداف ام با وجود تلاش و پیگیری مداوم فایل ها و کار کردن روی ذهنم :

    عدم لیاقت و ارزشمندی و در صلح نبودن با خودم،

    باورهای مخرب در زمینه مالی و کار نکردن مداوم روی باور های مالی

    عجله کردن و رها نبودن نسبت به نتیجه

    در بعضی موارد عدم کنترل ورودی ها یا باور های غلط در زمینه کسب و کارم و افتادن تو یه سیکل معیوب

    عدم تمرکز کافی

    انتظار بیش از حد به نسبت تلاشم

    کمال گرایی و به تعویق انداختن خیلی از کارها و برنامه ها برای زمانی که مثلاً خیلی توش حرفه ای بشم همه فن حریف بشم (ولی دیروز تو نشانه های من از گفتگوی شما با ابراهیم عزیز متوجه شدم که حتی مدیر فنی سایت به زبان خودش گفت زمانی که شما بهش می گفتید که ابراهیم تو میتونی، من به تو ایمان دارم ،این جمله رومیشنیده اما 100 در صد باور نمی کرده و فقط تلاش کرد ه و در این مسیر همزمان با کار آموزش هم میده و باور داشته هر آنچه لازم بوده یاد میگیره و بعد که تو خیلی از برنامه هاش موفق بوده خیلی از باگ ها ی سایت را پیدا می کرده،و موفق بوده ، کم کم این اعتماد به نفس را پیدا کرده که بله من میتونم

    مدیر سایت به این بزرگی هم در حین کار در حال آموزش دیدن بوده ،اون وقت این چه انتظار بیخودی که من از خودم دارم ،که بزار خودم حرفه ای بشم بد قدم های بزرگ رو بردارم

    خوب اگر حتی ابراهیم مثل من عمل می کرده کمال گرا بوده و گفته نه استاد بزارین من برم و آموزش آموزش ببینم و بهترین این کار بشم بعد بیام و با هم همکاری کنیم یا اینکه پیشنهادی که چند بار با شما مطرح کردند که بزارید ،یک نفر کنار دست من باشه و به من کمک کنه من تنهایی از عهده این کار بر نمیام رو اگر شما قبول می‌کردید ، اون وقت چقدر باورهای همون یک نفر میتونست روی مدیر سایت تون تاثیر گذار باشه

    چقدر روند شکل گیری اعتماد به نفسش ممکن بود تغییر پیدا کنه ،که آره من تنهایی نتونستم با کمک فلانی تونستم ،پس به تنهایی انقدر هم توانمند نیستم )

    استاد جان، امکان داره لطفاً چند وقتی فایل جدید نزارید ، تا تمام کامنت های ارزشمند دوستان رو بخونیم

    البته که کامنت های تمام فایلها بهتر از مطالعه کتابهای موفقیت استو قابل مقایسه با هم نیستند

    ولی یکی کامنتهای این فایل یکی هم کامنتهای درسهایی که از یک بازی ، به شدت م برایم درس داشت ، کامنت ها ،یه جورایی آدم و جلو میندازن، برگه تقلب محسوب می شن برای شناسایی باگ ها،

    برای دقیق بودن تو عملکرد و رفتار هات و شناسایی دلیل انجام این رفتار ها ،اصلا نمیخوام حتی یکی از کامنت ها را از دست بدم

    واقعاً کامنت ها فوق‌العاده اند

    از شما و تمام تیم اجرایی گروه عباس منش عزیز و تمام دوستانم بابت به اشتراک گذاشتن این آگاهی ها سپاسگزارم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  9. -
    گزینگ عزیزی گفته:
    مدت عضویت: 1116 روز

    سلام خدمت استاد عزیزمممممو خانم شایسته ی گللللل و همه هم فرکانسی های خوبم

    خدا را شکر میکنم به خاطر این همه آگاهی که در یافت کردم و خدا شکر بابت این دریاچه ی زیبا واستاد خوش استایلی که داریم

    1چه هدفی را انتخاب کرده ای که کلی برای ان تلاش کرده اید وبا وجود تلاش فراوان هنوز به ان هدف نرسیده اید

    2آیا افرادی را مشماسید که با وجود تلاش کمتر در مدت زمان کمتر به نتایج عالی رسیده اند

    استاد عزیزم یکی از خواسته های من موفقیت زیاد در کارم که خیاطی است که با وجود تلاش زیاد و کلاسهای زیادی که رفتم و هزینه کردم به انچه که دوست دارم نرسیده ام ودرامد خوبی ندارم

    در عوض دوستی دارم که با وجود تلاش کمتر در مدت زمان کمتر خدا راشکر بسیار بسیار موفق است ودر شهر ما همه او را میشناسند

    من در روابط عاطفی هم دچار مشکل هستم با وجود تلاش فراوان روابط بسیار عالی ندارم دوست دارم روابطم خیلی عالی باشد در این مور د هم خیلی تلاش میکنم ولی نتیجه ی قابل قبولی را کسب نکرده ام

    استاد عزیزم من فکر میکنم دلیل اینکه من به خواسته هایم نمی رسم وعدم لیاقت و احساس عدم ارزشمند بودن در خودم و کمبود عزت نفس و احساس اضافی بودن و ترس از قضاوت دیگران و درصلح نبودن با خودم و دیگران میدانم

    ومن خیلی دوست دارم که من را راهنمایی کنید و مطمئنم که خیلی ها این مشکل را دارند

    براتون بهترین ها را ارزو میکنم استاد عزیزو دوست داشتنیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  10. -
    آرش لشنی گفته:
    مدت عضویت: 1530 روز

    با بررسی اهداف هود به این نتیجه رسیدم

    1. اکثر اهدافم را پیگیری نکرده ام و اصلا تلاشی در خور برای آنها نداشته ام در حد خیلی کم و نا مستمر به آنها پرداخته ام

    2. آنهایی را هم که سخت پیگیر بوده ام مانند زبان انگلیسی باور های ترمز گونه داشته ام

    راستی کسی می داند معیار و اندازه ی تلاش برای هدف چیست؟ یعنی چه موقع می توانیم بگوییم تلاشمان برای هدفی مناسب و به اندازه بوده؟

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      امیرحسین سالارزاده گفته:
      مدت عضویت: 1788 روز

      به نام خدای خالق من وتمام جهانیان خدایی که همیشه نزدیکه وعاشقانه دوست داره که به من وبه همه ی بنده هاش کمک کنه وقدرت خلقی که خودش داره رو به من هم داده

      سلام خدمت دوست عزیزم اقای لشنی

      مهم ترین فاکتور برای رسیدن به هرهدفی داشتن شور واشتیاق فراوان وداشتن باورهای مناسب وهم جهت بااون هدف یاخواسته استاد درقدم 1جلسه 6 توضیح کاملی ازرسیدن به اهداف دادن .برای رسیدن به هرهدفی دردرجه اول باید قوانین بدون تغییر خداوندرو درک کنید وبعد باورهای درستی درمورد اون هدف توی ذهنتون ایجاد کنید ودرقدم بعدی الگوهایی روپیداکنید که به صورت طبیعی همون هدفی که شما میخوایید برسید رو سالهاس که تجربه کردن وگذشتن ازش .

      ماباید سعی کنیم دردرجه اول به خودشناسی برسیم وبتونیم اولویت های زندگیمون رو درست انتخاب کنیم وهدف هایی که برمیدارم براساس اولویت درست باشه وهدفی باشه که بشود باامکانات فعلی انجامش داد وسعی کنیم هرروز براش 3تاکارمهم وتاثیر گذارانجام بدیم دراین صورت هرهدفی رسیدن بهش امکان پذیر میشود .

      یه مثال میزنم = درمورد مسائل مالی همه ی ما به تضادهایی برخوردیم وخواسته هایی داریم که دوست داریم تجربه شون کنیم .اگربخواییم درزمینه مالی افزایش درامدرو تجربه کنیم اول ازهمه باید باباوردرست وارد هربیزنسی بشیم که بهترین محصولات ثروت 1-2-3هستن

      بعدش میانگین درامدیک ساله رو 3برابر کنیم اگرهم بیشتر شد بهتر واینو درنظر داشته باشیم درمسیر رسیدن به اهداف نباید بی خیال لذت بردن بشیم وتلاش وتقلای زیادی به خرج بدیم بهترین روش رسیدن به اهداف گاهی اوقات بی خیال شدن ولذت بردنه ازچیزایی که دوسش داریم

      ویادمون باشه ساعت کاری یافعالیت روزانه هیچ ربطی به درآمد نداره چون بی نهایت افراد والگو هستن که باساعات کاری خیلی کم مبالغ بالایی میسازن

      .دوست عزیزم سعی کنید فقط یه هدف بااولویت بالاداشته باشید وتازمانی که نتیجه های بزرگی ازش نگرفتید سراغ هدف دیگه ای نرید

      درپناه خدای عاشق باشید

      خوشحال میشم اگرکامنت رو مطالعه کردید ایده ای داشتید بنویسید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      سید علی حسینی گفته:
      مدت عضویت: 1288 روز

      با سلام

      دوست عزیز به میزانی که ادم تو مسیر هدف باشه و حست خوب باشه و درک کنی که روز به روز داری تکاملت و طی میکنی ینی تلاش برای رسیدن به هدف؛

      من از تجربه خودم میگم:

      من دوست داشتم مغازه لوازم یدکی بزنم ولی هیچ تجربه ای نداشتم؛

      گام اول این بود که برم شاگردی خب این ینی وارد شدن به مسیر.

      حس خوب داشتن ینی اینکه من با شوق و ذوق میرفت مغازه و تمام سختی ها رو به جون می خریدم و به هدفم فکر می کردم.تا اینکه یک قفسه از مغاره رو واسه خودم جنس اوردم و این نشانه بود که من دارم تکامل خودم و طی میکنم و با جنس کم تجربه فروشندگی و شروع کردم.کم کم جنس های بیشتری اوردم.بعدش یک انبار 30 متری اجاره کردم و الان یک انبار 100 متری اجاره کردم و مستقل برای خودم کار میکنم.

      توی این 4 سال قشنگ میفهمیدم که دارم توی مسیر مستقل شدن حرکت می کنم. و حسم از این که دارم به با گام های کوچک به هدفم میرسم خوب بود.

      امیدوارم مفید واستون واقع شده باشه.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      مهدی کاتبی گفته:
      مدت عضویت: 1285 روز

      سلام آرش جان

      در رابطه با سوالت که معیار اندازه گیری تلاش چیست؟ به تجربه خودم باید بگم هر وقت آرامش خیال داشتم که امروز همین قدم حتی کوچک برای من کافی بود و احساس کمالگرایی و احساس گناه که چرا تمام خودت رو نذاشتی و تقلا نکردی نداشتم، بعد مدتی به راحتی نتیجه ی اون اعمالم رو فهمیدم، میخوام بگم معیار اندازه گیری کافی بودنه تلاش خستگی شدید موقع خواب نیست یا اینکه با خودت بگی امروز دیگه پوست خودمو کندم پس حتما مفید بودم، معیارش یه فرکانسه که به تکامل دقت داره به رشد روزی یک قدم دقت داره و آرامش رو تزریق میکنه به وجودت، من تا این لحظه که برای شما مینویسم اینجوری درک کردم کافی بودنه تلاشم رو و خداروشکر مثال هایی از نتیجه هم دارم که بعضی نتایج مالیم به راحتی و با بشکن رقم خورده چون پشتش فرکانس درست بوده

      امیدوارم در همه زمینه ها موفق و سربلند باشید آرش جان

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای: