https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
استاد جانم کاشکی دوستان قدر این تمرین رو بدونن بخداوندی خدا اینا رایگان نیست اینا میلیون ها ارزش داره ،، سپاسگذارم ازتون که بی منت و رایگان این آگاهیارو این تمرینات رو در اختیار ما قرار میدین که اگه درست بهش عمل بشه مثل همون بارون ، بارون رحمت و نعمت به زندگیمون سرازیر میشه،، خدا اجرت بده مهربون
سوال اول: داشتن یک رابطه عاطفی خوب و عالی ( یک ازدواج موفق و عالی)
سوال دوم: من هزاران الگو و نمونه دارم از اینکه ازدواجی موفق و مدت دار و توام با عشق رو شروع کردن و دارن به همین منوال ادامه میدن سالهای ساله از دوستان و همسایه ها خیلی زیاده ، ولی ذهن نجوا گر من میگه شاید واسه تو نشه همون نتیجه ازدواج سابقت رو بگیری
سوال سوم: این سوال کولاک کرده من بارها این سوال رو از خودم پرسیدم و یه سری باور مخرب و متضاد با خواسته ام رو پیدا کردم نمونه اش:
مردها آزادی رو از خانمشون میگیرن،
مردها امکانه پنهان کاری و دروغ و خیانتشون بیشتر نسبت به خانما و جامعه حرف اونارو بیشتر میپذیره
مردی با فلان قیافه و رنگ پوست همیشه خیانت کار و دورو هستش
مردهای فلان منطقه به درد زندگی نمیخورن، پسری که هم سن خودم باشه بچه اس و نمیتونه مدیریت زندگی رو در دست بگیره( هرچند که این واسم ثابت شده که اشتباه میکنم چونکه همسر سابقم 7 سال از من بزرگتر بود و نتونستیم ادامه بدیم ولی انقد این ترمزهام قدرت دارن که نمیتونم باور کنم)
مردا تو زندگی زناشویی به زن توهین و بی احترامی میکنن،
به مردا نمیشه اعتماد کرد،
هر رابطه ای که اولش گل و بلبله سر آخر به گند کشیده میشه
یه رابطه پایدار و عاشقانه با ازدواج از بین میره
مردا به چشم برده و ضعیفه به زن نگاه میکنن و همیشه احساس ریاست و سالاری دارن
وقتی مردی بفهمه زنی دوسش داره از عشق و محبتش سو استفاده میکنه
پسر خوب واسه ازدواج کمه و….
استاد کلی از این باورهای اشتباه پیدا کردم که مانع پیشرفتم شدن تو روابطم ،، من سالهای ساله نمیتونم یه رابطه موفق و مدت دار باکسی داشته باشم بعد چند ماه از هم میپاشه حتی زندگی زناشویمم همینطور بود،
چندروز پیش یه ترمز مخفی پیدا کردم مربوط به دوران دبیرستان و مدرسه ام بود دوستام تو ارتباط با دوست پسراشون شکست عشقی میخوردن و چون که تو محیط کوچکی بودن کلی بد نام میشدن و غمبرک میزدن منم این ترس و نگرانی تو ذهنم بود که مردا همینن و مورد اعتماد نیستن با حیثیت خانما بازی میکنن و تا چند سال من از اینکه وارد ارتباط بشم وحشت داشتم و آهنگ گذاشته بودم واسه خودم تنهایی میرقصیذم و به ظاهر شاد بودم من این جمله رو به زبون آوردم مهم نیست بذار کسی با من نباشه همین بهتر که تنهاباشم تا اینکه تو رابطه باشم و اذیت بشم من تنهایی رو ترجیح میدم اگر همچون خود نیافتی مثل خدا تنها باش این جمله همیشه تو ذهنم بوده و هست همین لحظه بود که یه چیزی تو ذهنم گفت دییینننگگگگگ این ترمز مخفیته،،، نمیدونم چرا تو ناخودآگاهم دوست دارم تنها باشم من از این تنهایی لذت میبرم جای اهرم رنج و لذت تو ذهنم نسبت به روابط بد تعبیه شده ،، بخدامن انقد از رابطه ترسیدم که جرات ندارم وارد رابطه جدی بشم با وجود اینکه همیشه کلی پیشنهاد و خواستگار داشتم ولی یه چیزی تو وجودم نمیذاره وارد بشم یا اگه وارد میشم بایه آدم نامناسب اگه هم مناسب باشه خودم بهش گند میزنم، و از نظر اعتماد به نفس و باور لیاقت خیلی پایینم
این باورها بیشتر از خانواده منتقل شدن و بعد دوستان و محیط بیرون
ان شاءالله به همین زودی این دوره فوق العاده رو خریداری میکنم و وفور نعمت تو زندگیم سرازیر میشه من از خدا کمک خواستم و نشونم داد که این دوره مناسب منه یارب شکرت
سلام خانم عبدپناه .انشالله که به خواسته ای قلبی خودتون رو برسید.
من متوجه شدم که من و شما دریک نیت یکسان به یک نشان یکسان از سایت هدایت شدیم و این برام غیر قابل باور وعجیب بود!!!ودر نظرات برای شما متنی نوشتنم و انگار شما ندید.اگه مطالعه کنید وراهنمایی کنید ممنون میشم.اون فایل و نشان. معرفی قانون آفرینش قسمت 4بود .که گویا برای شما دوبار آمده بود.ممنون.یاعلی
سلام به استاد عزیزم مریم بانوی مهربان و دوستان فوقالعاده ام در این سایت الهی
خداروشکر میکنم که یک بار دیگه زنده هستم و در این سایت الهی هستم و دارم یاد میگیرم و به سمت اهدافم و خواسته هام حرکت میکنم
خدایا شکرت بابت این فایل ارزشمند و بی نظیر
یکی دو هفته پیش در مورد استعاره گاز و ترمز فایلی که استاد قبلاً گذاشته بودن روی سایت گوش کردم و نوشتم و بارها خوندم نکات ارزشمندش رو و حالا این فایل عالی دیگ در مورد استعاره از گاز و ترمز و آپدیت عالی این دوره ارزشمند
اول از همه تبریک میگم و تحسین میکنم دوستانی که این دوره بی نظیر رو دارند و امیدوارم که از این آپدیت عالی نتایج بی نظیری رو بگیرند به امید الله
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
خواسته اول همینطور که شما گفتید رسیدن به استقلال مالی هست
خواسته دوم ایجاد یک رابطه عاطفی و داشتنش
سوال دوم :چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
چند تا از دوستام هستند که خیلی راحت به درآمد های بیشتر رسیدن و خیلی راحت ماشین های رو خریدن که مورد علاقه من هست و من حتی به اون خواسته که داشتن ماشین هست حتی نزدیک هم نشدم با اینکه میبینم که اونها چقدر منفی هستند اما به راحتی این نعمت رو دارند
در مورد روابط هم میزنم که خیلی ها به چه راحتی به روابط خوب میرسند و این روابط بیشتر و هم میشود اما من هنوز اندر خم یک کوچه ام و بعد به خودم میگم که چطور یک پسر با این همه دختر هست و اما من هنوز نتونستم یک ارتباط ساده برقرار کنم که البته به کمبود عزت نفس خودم هم برمیگرده که ترس دارم از ایجاد ارتباط از قضاوت هاشون و تمسخر کردن که این همون مهم بودن نظر مردم هست
باید برم توی دلش به امید خدا
و باز هم میبینم که خیلی ها درآمد های راحت و ساده تری رو دارند با اینکه اصلا کار فیزیکی خاصی هم انجام نمیدن
سوال سوم : چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
به لحاظ مالی
باور کمبود خیلی توی وجودم فوی هست و خیلی وقت ها احساسم بابت این باور نا مناسب بد میشه و کم کم دارم روی باور های فراوانی کار میکنم و هر روز به خودم یادآوری میکنم نعمت ها و ثروتهای خداوند رو و افرادی که به راحتی دارند و استفاده میکنند
این ترمز رو جدیدا فهمیدم و چقدر خوشحال هستم که این ترمز رو پیدا کردم و چند روزی هست که دارم روش کار میکنم
اینکه همیشه توی ذهنم این بوده که مسیر رسیدن به موفقیت خیلی سخت هست و باید بسیار جون بکنم تا شاد یکم به موفقیت برسم
باید کلی زحمت فیزیک بکشم که به موفقیت برسم
باید پدرم در بیاد تا به موفقیت برسم
و باور های مناسبش رو دارم کار میکنم و هر روز برای خودم تکرار میکنم که مسیر موفقیت خیلی ساده و راحت و لذت بخش هست و الگو من در این زمینه استاد مریم بانو حمید عزیز رزای عزیز رضاعطارروشن عزیز هادی ترابی عزیز و ….. هستند
و به یاد خودم آوردم که خواسته های رو داشتم و من به چه راحتی و سادگی و اسونی به اون خواسته ها رسیدم و لیست کردم برای خودم
البته که هنوز هم ترمزهایی رو دارم و باید بیشتر روشون کار کنم و پیداشون کنم به امید خدا
استاد عزیزم ازت ممنونم بابت این فایل های بموقعی که میذاری و در زمان درست فایل درست میذاری خدایا شکرت بابت این سایت الهی و این دوستان عزیزم
در مورد رابطه هم احساس ارزشمندی و لیاقت هم شاید ندارم یا حداقل کم هست در وجودم چون خیلی ها هستند که بهم میگن تو چقدر خوب و فوقالعاده هستی و من هم تا حدودی قبول دارم این رو ولی شاید خودم باور ندارم بخاطر همین هست که وارد رابطهای نشدم
نمیدونم
چیزی که الان فهمیدم و میدونم رو نوشتم و به امید اینکه بتونم توی مسیر موفقیت و پیشرفت من و همه قدم های بزرگی رو برداریم به امید الله مهربان
سوال 1.چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری وبا اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز ب آن نرسیده ای؟
استاد من سال هاست سالهاست
خواسته های فراوانی دارم و بشدت تلاش های فیزیکی داشتم که بهشون نرسیده ام و آخرش هم ب افسردگی رسیدم
تا اینکه با شما آشنا شدم یعنی در طول این چند سال آشنای من راضی بودم تا بهار امسال که خواسته هام تغیر کرد و دیدم ب تضادهای بزرگی رسیدم و مشکلات بیشتر شد اما از سال 96تا 1401 من ب آرامی تغیرات بسیار زیادی کردم در مقایسه با خودم
منی که ب مرز خودکشی رسیده بودم افسرده و به خط قرمز خط آخر زندگی رسیده بودم وقتی با این قوانین آشنا شدم اون وقت تهران کارگری میکردم
به فایل ها ی چگونه درآمد خود را 3برابر کنید رسیدم اون فایل های که در شمال ضبط شده بود
دیگه آروم شدم وقتی استاد میگفتی که همه چیز به باور های ما بستگی داره قلبم آنقدر راحت پذیرفت گفتم همینه این همون مسیری هست که من میخوام
دیگه رسیدم به جای صبح ها قبل از دوستانم قبل از اینکه برم سر کار تو منزل کارگری ساعت 6 پا میشدم فایل های شمارو گوش میدادم
خلاصه …………
رسیدم به جای که ماشین خریدم موتور خریدم
شغل خودمو چند سال دارم از سال 97
زمین خریدم
ازدواج کردم خونه اجاره گرفتم وسایل خونه خریدم
عروسی گرفتم
از لحاظ روابط بخدا عالی عالی عالی شدم در مقایسه با گذشته خودم
درسته هنوز کار دارم و اون چیزی که میخوام نشدم
ولی بخدا قسم از گذشته با قبل از سال 96 بخدا زمین تا آسمان فرق کردم
هزار تا باور غلط که اونا بودن که باعث میشدن ک دست ب خودکشی بزنم
چقدر من تغییر کردم از لحاظ فروش محصولمم و امسال چقدر فروش عالی داشتم
برای خودم زندگی کردنم چقدر از این لحاظ پیش رفت کردم
بخدا این باور ی که حرف و قضاوت مردم که برام مهم بود باوجود (دوره 12قدم ) چقدر عالی شدم بخدا همین الان در مراسمی بودم بخدا قسم بخدا قسم
داشتم با خودم کیف میکردم از اینکه از قبلم چقدر عالی تر شده بودم حرف و قضاوت اون مردمی که تو مراسم بودن برام مهم نبود
( چند باری تنها شدم یه گوشه های اما این الهام اومد بهم که استاد همیشه میگفتی از تنها شدن نترسی و همین می اومد بخدا قسم قسم احساسم عالی میشد واااااااااااااای خدای من) اگه قبلا بود بخدا افسردگی شدید استرس زیاد سر درد شدید واااااااااااااای بخدا اینارو نمیشه با کلمه نوشت
از لحاظ سلامتی چقدر تغیر کردم
از لحاظ ایمانم ب خداوند واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای
بخدا چقدر بینظیر شدم خدایا عاشقتم عاشقانه عاشقتم اشک تو چشام جمع شد اشکی که خداوند رو در وجودم حس میکنه
اینا همش تغیره و تغیر بخدا بی انصافیه از اینا بگذرم بهشون توجه نکنم .
(اما اما اما وقتی در مورد خواسته حرف میزنیم بزرگهارو میگیم و میگم بهش نرسیدم)
خواسته هام که مثل.
پیشرفت در شغلم .
خانه و باغ برای شغلم
روابط های عالی که میخوام
تغیر بنیادین باورها
ساختن خونه
و……….
2.چ افرادی هستند ک ب سادگی ب خواسته ها یا مشابه رسیده آمد.
خیلیا بخدا قسم خیلیارو میشناسم
که ب سادگی به خواسته هاشون میرسن تو همین شغل من ک نیاز داره به تلاش فیزیک زیاد اما ب سادگی خیلی راحت هم درآمدش خوب هم خیلی راحت زندگی میکنه هم همیشه خوشتیپ و خوش لباسه
و خیلیای دیگه تو دورو برم هستند ک براحتی دارن پول میسازن روابط عالی رو دارن
براحتی براحتی همه احترام میگرن ازشون
یا خیلیا براحتی دوست دختر میگیرن من سالها با باورهای غلط ومقاومت های ک داشتم بسختی ارتباط با جنس مخالف حتی دوستی عادی میگرفتم
اما دوست خودم براحتی با هم بودیم براحتی با طرف ارتباط برقرار میکرد و شماره میداد
3.چه باورهای محدود کننده و ترمز های مخفی می تونی در ذهن خود شناسایی کنید .
اما رسیدن به ترمز ها
باورهای غلط
احساسات بد
راستش من قبل از اشنایم با شما استاد اصلا از اینا خبر نداشتم
فکر میکردم دنیا اینجوریه برای یکی میسازه برای یکی نمیسازه
و هزاران باور غلط مذهبی که از ی جای ب بعد دیگه کلا قرآن و حرف اساتید و نمیدونم نمازو همه رو گذاشتم کنار.
باور در مورد ثروت .
باور کمبود یک باور بسیار غلطی هست که تو وجودم واقعا دیوانه وار تو زندگیم رخنه کرده و از همه لحاظ احساس میکنم تو جهان کمبوده
ناخودآگاه این حسو داشتم آگاهانه فکر میکنم اینجوری نیستم ب ضاهر
باور عدم لیاقت ناخودآگاه این باور هست ک خودمو لایق ثروت نمیدونم .و این در مورد ارتباط بخصوص با کسانی که ضاهرا اعتماد بنفس بالای دارن یا بزرگ هستن تو ذهنم
باورهای شرک آلود
ک احساس میکنم خودم ب تنهایی نمیتونم کسب کارم رو داشته باشم و دستان خدارو نمیبینم
شریک دارم ک البته با یکیشون که کلا تموم کردم
بخاطر فصلی بودن کارم پایز هم با اون یکی دیگه تموم میکنم
سوال یک: چه خواسته یا هدفی داشته ای یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
پاسخ: من از سال 93 دارم بصورت حرفه ای کار میکنم ، دیگه سال 95 توی کارم به دلیل تلاش هام خیلی عالی شده بودم. حالا باز میگم تکامل بهترم را بخواهم حساب کنم از 96 ، ولی الان فقط 3 میلیون پول توی حسابمه. ورودی هام کمه با اینکه تلاشم واقعا زیاده. خواسته ام این هست که صفر مالی ام را رد کنم. برسم به یک عدد خوب در حال حاضر. مثلا 50 میلیون که بتوانم پس انداز کنم حداقل.این برام در حد آرزو شده.
سوال 2: در حرفه ی خودم کسی را نمی شناسم. اونی که الان خیلی داره مثلا خوب پول میگیره روی ماهی 12 میلیون هست. البته همان هم برای من جذابه. ولی از استاد شنیده ام که کسی بوده در حرفه ی من که هفته ای 200 میلیون را تجربه میکرده. من با این مشکل ندارم که الگو ندارم. چون استاد یا هر کدام بچه های سایت که خواسته اند پول بسازند موفق شده اند. منم میدانم که میشود.
سوال 3: چه باورهای محدود کنند های( ترمز مخفی) را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش،باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
پاسخ: مدتی هست که دارم روی این موضوع کار میکنم و بسیار زیاد مطمئنم که سرچشمه اش باور لیاقت و شایستگی است. یعنی ذهنم میگه بابا مثلا میخوای 500 هزار دستمزد بگیری بابت 1 ساعت؟ در حالیکه دستمزد گرفته ام پارسال برای 2 ساعت 800 هزار تازه نرخ دولتی. یا همین چند روز پیش برای2 ساعت 1 میلیون گرفتم. ذهنم میگه زیاده، خیلی زیاده، همیشه اینطوری منو عقب نگه داشته. اون عدد را برام بزرگ میکنه و میگه نه نباید اینقدر بگیری. در حالیکه برای غذا خوردن درست در قانون سلامتی باید روزی 100 هزار تومن حداقل هزینه بپردازم. اصلا نمی فهمم چرا عددها را برام با احساس گناه جلوه میده و میگه تو نباید اینو بگیری. تو آدم خوبی هستی اگر کم دستمزد بگیری. باید به فکر جیب همه باشی. همه که توان پرداخت ندارند. همین هفته متوجه شدم که واقعا دارم در حق خودم ظلم میکنم بخاطر پول کم گرفتنم. اما ذهنم میگه خدا بزرگه ، تو پول نداشته باش ولی خدا بهت کمک میکنه. ببین وقتی بمیری پول بدرت نمیخوره، از این باورهای داغون.
سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و همه ی دوستان عزیزم
جواب سوال اول:استاد نیاز یه حتی یک ثانیه فکر کردن نیس من جزو اون دسته ی سومی بودم که گفتین افرادی هستن که تماااااام تلاش و تمرکزشان رو برای رسیدن به هدفی میزارند اما نتایج دلخواهشونو بدست نمیارن. استاد من از لحاظ تلاش فیزیکی و تمرکزی انصافا صد خودمو رو گذاشتم ینی از هر آدمی که فرشترو میشناسه چه از اطرافیان نزدیک چ اطرافیان دور بپرسید که من جطور آدمی هستم؟ ،میگه که فرشته بی نهایت دختر متعهد ،توانمند، پر مهارت و پر تلاشی تو حوزه کاری خودش هست. اما از لحاظ مالی اونقدر نتونستم نتیجه دلخواهم رو بدست بیارم؛یعنی من از اون دسته آدمهام که از صبح زود تا نصفه شب تمرکزی کار کردم از لحاظ مهارت و جایگاه شغلی خیلی پیشرفت کردم اما از لحاظ مالی به اندازه تلاش نیس شاید اگر کسی درآمدم رو بپرسه و بگم که چقدره، بگن بابا ایول تو این سن اینقدر درمیاره اما هزینه هام خیلییی بیشتر از درآمده و به دلم مونده که یه سود خالص داشته باشم که علاوه بر اینکه نیازمند برطرف کنم کلیم پول تو حسابم بمونه ..دیگ خسته شده بودم دیگ تصمیم گرفته بود که که اوایل تیرماه دوره روانشناسی ثروت رو تهیه کنم و تمرکزی بهش عمل کنم تا اینکه این فایل رو گوش کردم و حس کردم تنها استاد مخاطبش منم.
سوال 2؛در حوزه کاریه خودم کسی رو ندیدم که مثل من شبانه روزی تلاش کنه اما دیدم کسایی که در حوزه کاریه من هیچ مهارت خاصی نداشتند و فقط یه مدل رو از پینترست کپی کردن و دادن خیاط براشون بدوزه و پوشیدن و کلیییی سفارش گرفتن و هیچ سختی نکشیدن هیچ مهارت خاصیم نداشتن و کلی درآمد داشتند کلی کارشون گسترش پیدا کرده.
سوال3:استاد خیلی بهش فکر کردم و چنتا از باور های محدود کننده پیدا کردم 1:باور کمبود و عدم فراوانی 2:باور عدم لیاقت3:پول به سختی بدست میاد
الان دیگ مصمم قراره دوره کشف قوانین رو از اوایل تیرماه تهیه کنم و این کامنتو در اصل به عنوان یک چکاپ فرکانسی قبل دوره مینوسم .
استاد وقتی گفتید وقتی پاتون از رو ترمز بردارید چون همزمان پاتون رو گازه (دقیقن مثل من)جریااانی از نعمت و ثروت وارد زندگیتون میشه دلم آروم شد البته تو فایل های رایگان هم گفته بودید و من مطمعن بودم که اگر از انرژی ذهنی استفاده کنم هزاران برابر نتایجشش بیشتر از انرژی فیزیکی.
دوستان من نمونه آدمی هستم که بی نهاااااایت زیاد از انرژی فیزیکی استفاده کرده و نتایج دلخواهش نگرفته و دیگه ایمان صد درصد دارم که فقط با انرژی ذهنی و با کار کردن رو ذهنمون، انرژی فیزیکی هم در راستای همون تاثیر پذیر میشه.
مثل یک سری از افراد که توی بعضی مسائل تلاش کرده اند یا فکر می کنند که تلاش کرده اندتا به هدفشان برسند من هم در بخش کسب در آمد یک ساله تلاش کرده ام اما هنوز به اون هدفم نرسیده ام.واین برای من تازه شروع راه هست چون تازه دارم اشکالها و باورهای مخرب رو شناسایی میکنم و می دونم که اشکال از خودم هست وتا اونهارو تغییر ندهم هیچ چیز برای من تغییر نخواهد کرد
و
طبق درسهایی که از استاد یاد گرفته ام به اندازه ای که من تغییر می کنم جهان اطرافم تغییر خواهد کرد.
و
هرچقدر که روی باورهای خودم کار کنم و بهترشون کنم وعمل کنم به اون باورها به همان اندازه نتیجه برای من تغییر خواهد کرد .
و
یاد گرفته ام رسیدن به درآمد وثروت ،هیچ ربطی به تلاش فیزیکی من نداردو مسئله ثروت یک مسئله فرکانسی است یعنی هر چقدر باورهای خودم رو به مدار و فرکانس ثروت نزدیک تر کنم ثروت به من نزدیک تر خواهد شد.
اینکه هنوز نتیجه نگرفته ام یک شرایط ناخواسته است و اینکه می خواهم نتیجه بگیرم یک خواسته است چرا می خوام نتیجه بگیرم و به درآمد برسم ؟چون می خوام هر چیزی دوست دارم و میشه با پول داشته باشم رو به دست بیارم ،می خوام به این خواسته برسم چون…….
سلام به استاد عزیزم و همه دوستانی که دارن کامنت من رو.میخونن ….خیلی خوشحالم که اینجام.
استاد دقیقا دارید منو میگید توی این فایل
یعنی هر ثاینه از این فایل رو که.گوش میکردم هی با خودم میگفتم عه نگاه کن منو داره میگه ها دقیقا خودمو داره میگه
وقتی که سوال ها رو گفتید و توضیح دادید در مورد هر کدوم ، سریعا یه خواسته اومد توی ذهنم و بعد ش باز هم همراه با سوال دوم و سوال سوم جواب های اونا هم اومد بالا یعنی اومد توی ذهنم که جریان چیه حالا بذارید سوال ها رو بنویسم و دونه دونه بگم براتون که ماجرای من چیه :
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
_خواسته ای که بعد از پرسیدن این سوال از خودم اومد توی ذهنم این بود: “”تلاش برای خریدن ماشین مورد علاقه م””
میدونم این خواسته خیلی از شما همکلاسی هام هست خب پس بزارید بگم براتون :
من این خواسته رو داشتم و اون زمانی که این خواسته در من شکل گرفت اشنایی خیلی جزیی با قانون داشتم خیلی خیلی کم بعد از چند ماه به یک شغلی هدایت شدم بازاریابی شبکه ای و…که همه اشنایی دارید….شروع کردم به اموزش دیدن و مهارت کسب کردم و شدم جزو بهترین فروشنده های روز …هفته و ماه و درامد کسب کردم و این خواسته ی ماشین خریدن هم مدام توی ذهنم بود و عکسهاش رو میدیدم و در موردش با هم اطرافیان و.خانواده حرف میزدم با دوستام و با همکارهام به طوری که همه هم تیمی هام در شغل میدونستن خواسته من چیه و بعد براش تلاش کردم شبانه روز تلاش کردم فروشم رو بردم بالا تیم درست کردم و حتی شبها دنبال مشتری خارجی میگشتم و یادمه چند تا مشتری یورویی و دلاری هم داشتم حامیان من در شغلم خیلی تشویقم میکردن میگفتن تو خیلی استعداد داری و تو حتما میتونی موفق بشی الگو هایی رو میدیدم که توی اون شغل تونستن ماشین مورد علاقه شون رو بخرن و ….خلاصه هر کاری که بلد بودم و حامیانم یادم دادن انجام دادم اما هر کاری کردم نشد که نشد اصلا درامد من به صورت متوسط در ماه از دو میلیون تومن بالا نمیاومد که نمی اومد خودمو بیچاره میکردم نمیخوابیدم از صبح تا شب مشاوره میدادم دنبال تبلیغ بودم دنبال پیج گردانی بودم فکر میکردم اگه همه اینکار ها رو انجام بدم و سخت تلاش کنم به خواسته هام میرسم ولی درامدم توی یک ماه 8 تومن میشد ولی دوماه بعدش فقط یک میلیون بود یا کمتر که به صورت متوسط روی هم دو میلیون بود شب و روز به خدا میگفتم اینهمه آدم ماشین خریدن اونا چیکار کردن مگه من اینهمه کار میکنم نمیشه که نمیشه واقعا برام جای سوال بود چرا درامدم بیشتر نمیشه با اینکه هر ماه بیشتر از ماه قبلی کار میکردم و برنامه داشتم و حتی مشتری هام راضی بودن یه خانمی داشتم خیلی ببخشید بعد از 18 سال تحمل کردن بیماری یبوست با دوماه یبوستش درمان شده بود و خیلی تشکر میکرد و شوهرش یکبار برام ویس فرستاد گفت نمیدونم چطور از شما تشکر کنم شما فرشته نجات شدی و این حرفا اما من باز هم به خواسته م نرسیدم تا اینکه به نامیدی مطلق رسیدم و از اون شغل خارج شدم البته زیاد قانون رو هم بلد نبودم که گفتم خدمتتون
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
_چشم با جزئیات توضیح میدم………
اره بخدا استاد من هی اینا رو میدیدم میگفتم بابا پس چرا اینا راحت ماشین خریدن من نتونستم بخرم واقعا درد داشت فشار میاومد بهم که چراااااااا
دوتا دوست صمیمی داشتم همزمان که من رفتم توی شغل بازاریابی اونا هم یک پیج زدن و شروع کردن به کار من یک سال کار کردم گوشی م رو عوض کردم که خداروشاکرم بابت این موضوع چون دوران نوجوانی ارزو داشتم یه گوشی خوب داشته باشم و تونستم بلاخره بخرمش و خیلی خوشحال شدم و هستم خداروشکر اما اون دوتا دوستم نه تنها گوشی بهتری از من خریدن بلکه بعد از یک سال و نیم کارکردن اونم خیلی راحت تر از من منی که شبم رو به صبحم و صبحم رو به شبم دوخته بودم و اونایی که من همیشه روبروی کبابی و رستوران و کافه میدیدم شون و خودم که یه وقتایی صبحانه نمیخوردم ناهارم عصر بود و شامم ساعت 11 شب !! باور کنید یه وقتایی اینجوری میشد ادامه حرفم:
بلکه بعد از یکسال و نیم کار کردن هر دوتا شون ماشین خریدن !!!!
من اینو که فهمیدم براشون ارزوی شادی کردم و خوشحال شدم اما وقتی که دیدم نیم ساعت فقط گریه کردم صورتم خیس خیس شد اره استاد نتونستم احساس خودم رو خوب نگه دارم اون روز ها میدونستم برای موفقیت هر کسی باید خوشحال شد فقط هم اینو میدونستم اما من حسابی بهم ریختم نامید شدم همیشه این سوال توی سر من بود جلوی چشمم بود در گوشم بود که
چراااا خدایا چرااا من باید چیکار میکردم که نکردم ؟ توروخدا جوابم رو بده قول میدم اون کار رو هم بکنم…..
باور دوستام این بود که فقط از راه نادرست میشه پولدار شد و.رفتن توی کار نادرست و همونم شد
اما من هیچ وقت به خودم اجازه ندادم وارد کار اونا بشم البته اوایل که نمیدونستم نادرسته بهشون ملحق شدم اما وقتی فهمیدم جریان جیه دیگه نرفتم و دوست داشتم از راه درست به خواسته هام برسم و ثروتمند بشم اما چه کنم جیکار کنم که باور های مذهبی منو چسبونده بودن به زمین و منم از همه جیز بی خبر !!!!
حتی یادمه همکار های خودم توی بازاریابی بودن که حتی دیرتر از من شروع کرده بودن و ماشین خریدن و حتی تیم هم نداشتن منم هی اونا رو نگاه میکردم هی حسرت میخوردم که چرا برای این شد برای من نشد ……
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
فکر کنم جواب این روز توی جواب سوال اول و دوم یک اشاره ای کردم میدونم استاد و بچه های سایت فهمیدن چرا نشد ….
من بلند گو گرفته بودم دستم همه جا جار زده بودم من میخوام فلان ماشینو بخرم ..
عکسش رو بزرگ زده بودم به دیوار بزارید بگم چی میخواستم یه پژو 206 سفید عین خواسته ی خودتون استاد فقط من به این فکر نبودم کسی برام بخره با تمام وجود میگفتم اگه بابام هم خرید برام قبول نمیکنم من باید من باااااااید خودم بخرم
و بعد هر کسی میاومد توی اتاقم میدید و میگفت چقدر خوب و انشا الله بهش میرسی و از این حرفا
باور محدود کننده مذهبی در مورد پول و ثروت و رابطه ی دوری از خدا و پولدار بودن و ثروتمند بودن و هر چی پول کمتری داشته باشی راحت تری و نمیدونم زکات نمیخواد بدی و ثروتمندان ادم های خبیث و دزد و کثیفی هستن و کلاهبردارن و فقیر باشی و کم داشته باشی و حلال باشه بهتره از اونو و نمیدونم فقیر خوشحال بهتره یا ثروتمند بیمار یا ناراحت که زندگی ش پر از مشکله بعد جالب اینجاست ما آرزوی یه دوش حمام خوب داشتیم( دیگه شما تا اخرش برو) ما خوشحال بودیم و مشکل نداشتیم هر چی مشکل و بدبختی بود مال ثروتمندا بود!!!!!!!
و پول چرک کف دسته و ارزش نداره مال دنیاست مهم اخرته نمیدونم دنیا زندان مومن هست و اگر با خدا باشی باید توی دنیا زجربکشی تا پاک بشی و خدا بعدش بگه افرین من توی دنیا دهنت رو آسفالت کردم میخواستم ببینم صدات در میاد یا نه صدات در میاومد میفرستادم جهنم بیچاره ت میکردم ولی دیدم تو پسر خوبی بود صدات در نیومد به خاطر همین بیا بفرما برو بهشت حال کن واسه خودت ( یکی نیست بگه خدا مگه مریض روانی هست که اینجوری کنه آخه اصلا مگه خدا آدمه ؟ مگه احساس داره ؟)
و خلاصه استاد عزیزم این باور ها و اونکاری که کرده بودم موجب شده هنوز به خواستم نرسم اما خبر خوب این بود که وقتی نامید شدم و از شغلم اومدم بیرون خداوند طبق خواسته ی خودم هدایتم کرد به قوانین جذب و سایت استاد عباسمنش و تلگرام استاد و من وقتی فایل های شما رو شنیدم گفتم یافتم یافتم!!!
از اونجا شروع شد تا اینجا من دارم.کم کم روی باور هام کار میکنم کم کم اروم اروم دارم باور میکنم قوانین رو و خبر خوبتر اینکه بعد از گوش دادن فایل ها به صورت مداوم و پرسیدن این سوال از خودم که رسالت من چیه شغلم چیه شغلی که عاشقش باشم از خودم پرسیدم خودتون گفتید از خودت بپرس اینقدر بپرس تا بهت گفته بشه یه روز توی سایت زدم روی نشانه ی من و باورتون نمیشه باورت میشه استاد میدونم باورت میشه من باورم نمیشد!! فایل نتایج دوستان بود فکر کنم نتیجه منصوره ی عزیز استاد برگشت گفت من علاقه داشتم به نقاشی و رفتم سراغش و اموزش دیدم و کار کردم بهترین شدم توی شهرم اصفهان ( من هم.توی استان اصفهان هستم ) و همین که اینا رو شنیدم ذهنم یهو باز شد رفتم به دوران کودکی و از 7 تا 13 سالگی دیدم که وای خدای من همه منو به خاطر نقاشی هام تحسین میکردن من شده بود ساعتها نقاشی بشکم طرح سیاه قلم بزنم بدنم درد بگیره اما نفهمم وقتی به خودم بیام در سن 13 سالگی که ببینم چند ساعت گذشته همه خوابیدن حتی نفهمیده بودم که اونا خوابیدن و چایی م.سرد شده بود و کتفم و انگشتم و کمرم حسابی درد گرفته من اصلا نفهمیدم باورتون میشه استاد؟؟ میدونم که باورتون میشه و همه این خاطره ها که انگار سالها بود از یاد برده بودم یادم افتاد و خداروشکر فهمیدم و فهمیدم و الان میخوام روی دوره 12 قدم کار کنم و همراه با اون کارم رو شروع کنم کاری که عاشقشم و دارم اموزش میبینیم استاد جان عاشقتم همینطور از مریم جان عزیزم هم ممنونم دوستتون دارم …و شما بچه های سایت شما رو هم دوست دارم مرسی که هستید.
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
یادمه از همون سال اول دبیرستان با موضوع هدف گذاری و مباحث قانون جذب آشنا شدم بعد یه مدت هم با شما مدت هم با شما استاد بی نظیرم آشنا شدم، درس خوندن من برای کنکور از همون سال اول شروع شد و از همون اول رتبهی یک تا ده رو برای خودم انتخاب کردم، سه سال دبیرستان هم از اون بچه های درس خون بودم، فایلهای شما رو هم دنبال می کردم ک در حد درک اون زمان هم نتیجه گرفتم، اما با وجود تلاش فراوان نتیجه دلخواهم رو نگرفتم.
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
خب تو شهر ما مثال قبولی پزشکی خیلی هست و قبولی دانشگاه تهران هم خیلی داریم، یکی از مثال هاش هم یکیش رستگار رحمانی، که از اواخر اسفند شروع کرد و در دو رشته رتبهی یک کشوری رو آورد، یا یه دختر که رتبه 4 شد یه پسر دیگه تو 3ماه رتبه 11 کشور و خیلیییی مثال دیگه. و کسایی که به اندازه من تلاش کردن اما به خواسته شون که پزشکی بود رسیدن.
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
اما در مورد باورهای محدود کنندهم خوشحال میشم کسایی که تونستن این مسئله رو حل کنند بهم جواب بدند
سلام به استاد مهربونم خانم شایسته عزیز و همه دوستای گلم توی این سایت که یک دنیای بی نظیره
میخوام در جواب سوال کامنت قبلیم که ازش فرار کردم بنویسم
شاید مسئلهی کنکور برای خیلی از اعضای سایت بزرگ نباشد و خیلی ها کاری که ازش لذت می برن از طریق کنکور نیست، اما برای بعضی از ما شاید هنوز یک مسئلهی حل نشدهس.
می خوام هر چی باور مخرب دارم بریزم بیرون که به خودم کمک کند و اونایی که به این کامنت هدایت می شوند.
با اینکه دو سال اول دبیرستان رو درس خوندم و ترم اول دوازدهم هم خوب بودم، یعنی جز او دسته از دانش آموزایی که همه مطمئن بودن پزشکی قبول میشه،اما به وجود اومدن یک مسئله در خانواده و کنترل نکردن ذهنم باعث شد همون سال اول قبول نشوم، کلا تو فضا بودم درس می خوندم ولی توی فکرم تجسم اون لحظه که مسئله حل شده بود، بعضی موقع ها میگم چرا تو سال کنکور من، چرا من؟ و نتیجه اینه افکار و احساسات و رفتار من اون شرایط پر استرس پر از غم رو به وجود آورد وگرنه شرایط فراهم میشد.
خب
1.چون از آشناهای نزدیک کسی کنکور پزشکی تهران قبول نشده بود
2.قبول نشدن خواهرام با وجود تلاش فراوان در اون سال (البته خواهرم امسال قبول شد اون هم توی سه ماه و با لذت بردن، الان یه جوری این سد شکسته شده)
3.قبول شدن در رشته پزشکی یکی از آشناها اونم نه تهران، کرمانشاه و هر وقت میگن چه جوری درس خونده، اینکه خودش رو کشته،3 سال توی یه اتاق، سرد شدن غذا پشت در اتاقش و اینکه سال کنکورش تلویزیون خونه کلا خاموش بوده و مادرش فقط آخر شب برای تمیز کردن یا جمع کردن فنجان های چاییش توی اتاقش می رفته(کاری به این ندارم که برای هدفت باید تمرکز و تعهد داشته باشی، با این حال به نظرم تا این حد زیاده روی هستش)
4. تو اون 3 سال 50 میلیون بار این فکر به من گفته شده بود، که برای قبولی توی کنکور باید خودت رو بِکُشی باید پدرت در بیاد، تو با یک زندانی هیچ فرقی نداری، دیگه باید دور تلویزیون، مهمونی، بازار رفتن و تفریح و هر چیزی که لذت داره رو خط بکشی چون تو کنکور داری، تو توی یک زندانی===€نتیجه این ها: قبولی در کنکور خیلی سخته و باید زجر بکشی ولی این با مستانه واقعی چیزی که واقعا باور داشت و دوره راهنمایی و ابتدایی بود فرق داشت، مستانه شاگرد اول شدن براش بدیهی بود، نمره 20 براش کاری نداشت، موقع درس خوندن حالش خوب بود و لذت می برد، نمره 20 براش راحت بود چون این کار شاخ غول شکستن نیست.
می خوام بگم من بین قلبم و حرفای بقیه که می گفتن گیر کرده بودم و قرار گرفتن هزار باره در معرض اون حرفا باعث شد برای قبولی باید زجر بکشی رو باور کنم.
من یازدهم قلم چی ثبت نام کردم و برنامه کانون از مدرسه ما خیلی جلوتر بود من آزمون میدادم و ترازم پایین بود، اما من هرقسمت کتاب رو که خونده بودم سوالاش رو حل میکردم، فقط یکبار این حس بهم دست داد که من نمی تونم اون سوال ها رو حل کنم چون گفته بودن سوال قلم چی سخته، و من خودم رو باور نکردم که می تونم و به جاش کلمه سخته رو قبول کردم و من وقتی برگشتم خونه از سر جلسه گفتم بیام اون سوال ها که به نظرم سخت بود و مبحثش رو خونده بودم حل کنم دیدم خیلی راحته.===€ اینجا می خوام بگم چون به حرف بقیه گوش دادم و خودم (ترازم)رو با بقیه که ترازشون بالاتر بود مقایسه کردم،(مقایسه اشتباه چون من هنوز برنامه مدرسه و قلم چی رو هماهنگ نکرده بودم ) این مقایسه رو اطرافیانم انجام دادند که حرف شون خیلی برام مهم بود و سعی داشتم راضیشون کنم، لقب ناتوانی رو به خودم زدم، و الان می فهمم چقد در حق خودم ظلم کردم که راضی شون کنم که بهترین باشم، و اون مقایسه نادرست رو بکنم
بعد از اولین کنکورم، دو سال الکی کنکور دادم و جالب اینه نتیجه بهتر بود، ولی اون سالها اصلا تو فکرش نبودم فقط الکی کنکور شرکت میکردم، دو ماه توی یک شرکت به صورت آنلاین کار کردم چون تو ذهنم این بود من دوس دارم شرکت خودم رو داشته باشم، اما اون رو ول کردم چون بهانههام قوی تر از باورم بود.
برای چهارمین سال تصمیم گرفتم کنکور بدم اما کنارش یه کار آنلاین رو هم شروع کردم، و بعدش گفتم باید تمرکزم رو بزارم روی یک مسئله حلش کنم بعد میرم سراغ بعدی، با اینکه کنکور رو انتخاب کردم با این حال خیلی تمرکزم رو درسم نبود هر جا بود به جز روی درسم. دو ماه مانده به کنکور که می خواستم که دیگه جمع و جور کنم درسام رو و واقعا تمومش کنم(* با این همه ترمز)، پسر داییم تصادف کرد و وقتی رفتیم بیمارستان پای پسری که با پسر داییم تصادف کرده بود رو که غرق خون بود و استخوانش رو دیدم به خودم گفتم من برای این کار ساخته نشدم، با اینکه سریال های پزشکی رو که صحنه های بدتر از این رو هم داشت می دیدم و لذت می بردم که بهشون کمک کنم، ولی اونجا پشیمون شدم، به خدا اون پشیمونی فقط نتیجهی این باورها بود که نمی تونم یه بهونه بیارم، حکایت همون روباه که دهنش به انگور نمی رسید می گفت ترش، من به خودم میگفتم من از پزشکی متنفرم.
اما با این حال این بار می خوام دوباره کنکور شرکت کنم و پزشکی قبول بشم و اگه دوست نداشتم انصراف بدم
کنکور رتبهم باز خوب نبود با این حال دانشگاه یه رشتهی دیگه قبول شدم و الان ترم 3 هستم و رشتهم رو هم دوست دارم ، خیلی ها اینجا هستند که به اندازه نصف من هم درس ها رو نمی دونن و یا با تلاش خیلی کم رشته هایی رو می خونن که نیاز به رتبهی خوبتری داره. و این باور که قبولی کنکور شدنی هست و نیازی به سختی کشیدن نداره یه ذره شکسته شد
باورهای مخرب دیگه، فقط سهمیه دارها قبول میشن و حق ما رو خوردن، خیلی ها هر سال قبول می شوند که سهمیه ندارند
اونایی قبول میشوند که شرایط خانواگی عالی دارند، مثال های زیادی داریم که شرایطشون اصلا خوب نبوده و رتبه تک رقمی و دو رقمی آورده و …
از جمله اشتباهاتم، تمرکز نداشتن رو یک مسئله، مثلا رو درسم تمرکز نداشتم هر وقت برای کنکور تلاش کردم. همزمان می خواستم هم کار کنم مثلا به صورت آنلاین، کنکورم رو هم قبول بشم یعنی بین پروسهی کار کردن و کنکور من رفت و آمد داشتم. و هر دفعه میگم اگه فلان کار رو ادامه می دادم به جای اینکه به فکر کنکور باشم الان میلیاردر بودم، و برعکس اگه به جای فکر به کار کردن روی کنکور تمرکز می کردم الان ترم 8 بودم. می خوام بگم به جای تمرکز روی یک مسئله و حلش، تمرکزم هزار جا بود. باید یکی از اونها رو حل کنی بعد بری سراغ بعدی، و حالا اومدم کنکور رو انتخاب کردم چون اعتماد به نفسم رو بهش گره زده بودم (اما الان نه دارم سعی میکنم اعتماد به نفسم رو به خدا و نعمت هایی که همیشه هست گره بزنم)و حلش می تونه چقد قدرت بهم بده برای مسائل بعدی زندگیم.
خب باید براش اهرم رنج لذت بنویسم، برنامه داشته باشتم، تمرکز، تمرکز، تمرکز داشته باشم، استمرار، باورهای درستش رو بسازم و با لذت و الهامات خدا، این مسئله رو حل کنم.
به جای اینکه فقط بشینیم کامنت بخونیم، نمیگم کار اشتباهیه خیلی هم خوبه و کمک میکنه اما اینکه بیای به جون ذهنت بیفتی و باورهای مخربی که تو ذهنت هست رو پیدا کنی واقعا خیلی بیشتر کمک میکنه. و هردو با هم که دیگه عالیه
کامنتم خیلی طولانی شد ولی لازمه برای من که این ردپا رو به جا بزارم
سلام و صد درود بر عزیزان دل. استاد عباسمنش نازنین و مریم بانوی توانا و مهربان. خداوند رو بسیار شاکر و سپاسگزارم به خاطر آشنایی من با سایت امید عباسمنش. بعد از دیدن فایل امروز مبنی بر چرا علیرغم تلاشهایشان به نتیجه مطلوب نمیرسیم، شوق نوشتن در من بیدار شد. از دی ماه سال گذشته با این خانواده آشنا شدم . بعد از گذراندن بک دوره بیماری و شیمی درمانی که. واقعا در طلب پیدا کردن راهی برای حفظ سلامتی و زندگی کردن سالم بودم ،این سایت و تمام محتویات ارزشمند اون روحی تازه بر جسم من دمیده شد . به طوری که هر چند شرایط خوبی برای اجرای قانون سلامتی نداشتم ولی این دوره را تهیه و اجرا کردم. و از این که کسی در این عالم پیدا شده که با قدرت حرف از بهبود و سلامتی در تمام جنبه ها میزنه سرشار از شعف و امید شدم. پس از گذشت ماهها و تایید پزشکان بر وجود سلامتی کامل در بدنم ولی آنچه که تا به امروز همچنان موجب آزارم میشه باورهای قوی مخرب در زمینه های مختلف هست. باورهای ذهنی که ریشه در ترس و نا امیدی و بی اعتمادی داره. هر چند ماههاست که با شکرگذاری کردن نعمتها و نوشتن آن گامهای بزرگی برای شناختن این باورها برداشته ام ولی ریشه های آن درهم تنیده تر از این حرفهاست و نیاز به مراقبت لحطه به لحظه زندگی داره. عزیزان همسفر ‘ناب ترین لحظات رو در صحبتهای بی ریا و صادقانه استاد و نوشته های خالصانه و صمیمی شما دوستان دیدم. در پناه خدا شاد و آرام باشید.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
واقعیتش من چندسالی است که دوره هایی رو خریداری کردم وگوش دادم و نتایج کوچکی گرفتم ولی فکر کنم شامل اون دسته ای میشم که استاد گفتن براشون دعا می کنند .
من هدفگذاری رو انجام میدم و با شور و اشتیاق یک دوره را شروع می کنم ولی پس از گذشت چند روز یا یک هفته سست میشم و کار رو نصفه و نیمه رها می کنم.
چندماهیه که خیلی واکاوی کردم مسایل و موارد پیرامونم رو و رد پای یک صفت یا یک ویژگی را در همه مسیرهای زندگیم دیدم و اون صفت داشتن عجله هستش.
من در همه وارد خیلی عجولم و صبر ندارم به خاطر همین که میخوام تا یک مسیری رو شروع کردم سریع به مقصد برسم و نتیجه بگیرم و از انجایی که این امر در 99 درصد موارد غیر ممکن هست من هیچ وقت به اهدافم نرسیدم و پس از گذشت مدت کوتاهی اهدافم رو رها کردم .
همیشه احساس میکردم که مسیری که استفاده می کنم اشتباه است ولی با بررسی دقیق این چند وقته متوجه شدم که این عجله و شتاب من برای رسیدن به خواسته یا نتیجه است که مانع رسیدن من به اون خواسته میشه .
کار من تو بورس ایران هست و این عجول بودن رو وقتی متوجه شدم که علیرغم پیداکردن سهم های بسیار عالی و سود ده و فقط و فقط به خاطر نداشتن صبر نتونستم اون سود عالی رو کسب کنم مشکل من پیداکردن سهم مناسب نبود مشکل من صبر نکردن نبود .
حتی تو روابطم هم همین موضوع باعث از بین رفتن حس اعتماد در طرفینم شده و رابطه هایم را چندین و چند بار به چالش کشیده.
دومین ترمزی که دارم و نمیگذاره من به اهدافم برسم باور کمبود هست که خود این باور ریشه همون صبر نکردن هست و ترس از اینکه فرصت از دست میره و دیگه چنین موقعیتی بدست نمیاد مسبب بسیاری از شکست های من در ترید کردن شده.
باور عدم لیاقت و شایستگی و نداشتن عزت نفس هم از جمله باورهای مهمیه که مانع تحقق خواسته های من شده.
من خیلی کمالگرا هستم و اهمال کاری یکی از خصوصیات انسانهای کمالگرا هست .
ولی تصمیم گرفتم با برداشتن قدمهای کوچیک و مستمر و تیک زدن اهداف بسیار کوچیک تا پایان امسال به بخشی از اهدافم دست پیدا کنم و از این سردرگمی و فلاکت خودم را نجات بدم.
بنام تنها قدرت مطلق و فرمانروای جهان هستی
سلام و درود خدمت استاد بزرگوارم و دوستان خوبم
استاد جانم کاشکی دوستان قدر این تمرین رو بدونن بخداوندی خدا اینا رایگان نیست اینا میلیون ها ارزش داره ،، سپاسگذارم ازتون که بی منت و رایگان این آگاهیارو این تمرینات رو در اختیار ما قرار میدین که اگه درست بهش عمل بشه مثل همون بارون ، بارون رحمت و نعمت به زندگیمون سرازیر میشه،، خدا اجرت بده مهربون
سوال اول: داشتن یک رابطه عاطفی خوب و عالی ( یک ازدواج موفق و عالی)
سوال دوم: من هزاران الگو و نمونه دارم از اینکه ازدواجی موفق و مدت دار و توام با عشق رو شروع کردن و دارن به همین منوال ادامه میدن سالهای ساله از دوستان و همسایه ها خیلی زیاده ، ولی ذهن نجوا گر من میگه شاید واسه تو نشه همون نتیجه ازدواج سابقت رو بگیری
سوال سوم: این سوال کولاک کرده من بارها این سوال رو از خودم پرسیدم و یه سری باور مخرب و متضاد با خواسته ام رو پیدا کردم نمونه اش:
مردها آزادی رو از خانمشون میگیرن،
مردها امکانه پنهان کاری و دروغ و خیانتشون بیشتر نسبت به خانما و جامعه حرف اونارو بیشتر میپذیره
مردی با فلان قیافه و رنگ پوست همیشه خیانت کار و دورو هستش
مردهای فلان منطقه به درد زندگی نمیخورن، پسری که هم سن خودم باشه بچه اس و نمیتونه مدیریت زندگی رو در دست بگیره( هرچند که این واسم ثابت شده که اشتباه میکنم چونکه همسر سابقم 7 سال از من بزرگتر بود و نتونستیم ادامه بدیم ولی انقد این ترمزهام قدرت دارن که نمیتونم باور کنم)
مردا تو زندگی زناشویی به زن توهین و بی احترامی میکنن،
به مردا نمیشه اعتماد کرد،
هر رابطه ای که اولش گل و بلبله سر آخر به گند کشیده میشه
یه رابطه پایدار و عاشقانه با ازدواج از بین میره
مردا به چشم برده و ضعیفه به زن نگاه میکنن و همیشه احساس ریاست و سالاری دارن
وقتی مردی بفهمه زنی دوسش داره از عشق و محبتش سو استفاده میکنه
پسر خوب واسه ازدواج کمه و….
استاد کلی از این باورهای اشتباه پیدا کردم که مانع پیشرفتم شدن تو روابطم ،، من سالهای ساله نمیتونم یه رابطه موفق و مدت دار باکسی داشته باشم بعد چند ماه از هم میپاشه حتی زندگی زناشویمم همینطور بود،
چندروز پیش یه ترمز مخفی پیدا کردم مربوط به دوران دبیرستان و مدرسه ام بود دوستام تو ارتباط با دوست پسراشون شکست عشقی میخوردن و چون که تو محیط کوچکی بودن کلی بد نام میشدن و غمبرک میزدن منم این ترس و نگرانی تو ذهنم بود که مردا همینن و مورد اعتماد نیستن با حیثیت خانما بازی میکنن و تا چند سال من از اینکه وارد ارتباط بشم وحشت داشتم و آهنگ گذاشته بودم واسه خودم تنهایی میرقصیذم و به ظاهر شاد بودم من این جمله رو به زبون آوردم مهم نیست بذار کسی با من نباشه همین بهتر که تنهاباشم تا اینکه تو رابطه باشم و اذیت بشم من تنهایی رو ترجیح میدم اگر همچون خود نیافتی مثل خدا تنها باش این جمله همیشه تو ذهنم بوده و هست همین لحظه بود که یه چیزی تو ذهنم گفت دییینننگگگگگ این ترمز مخفیته،،، نمیدونم چرا تو ناخودآگاهم دوست دارم تنها باشم من از این تنهایی لذت میبرم جای اهرم رنج و لذت تو ذهنم نسبت به روابط بد تعبیه شده ،، بخدامن انقد از رابطه ترسیدم که جرات ندارم وارد رابطه جدی بشم با وجود اینکه همیشه کلی پیشنهاد و خواستگار داشتم ولی یه چیزی تو وجودم نمیذاره وارد بشم یا اگه وارد میشم بایه آدم نامناسب اگه هم مناسب باشه خودم بهش گند میزنم، و از نظر اعتماد به نفس و باور لیاقت خیلی پایینم
این باورها بیشتر از خانواده منتقل شدن و بعد دوستان و محیط بیرون
ان شاءالله به همین زودی این دوره فوق العاده رو خریداری میکنم و وفور نعمت تو زندگیم سرازیر میشه من از خدا کمک خواستم و نشونم داد که این دوره مناسب منه یارب شکرت
سلام خانم عبدپناه .انشالله که به خواسته ای قلبی خودتون رو برسید.
من متوجه شدم که من و شما دریک نیت یکسان به یک نشان یکسان از سایت هدایت شدیم و این برام غیر قابل باور وعجیب بود!!!ودر نظرات برای شما متنی نوشتنم و انگار شما ندید.اگه مطالعه کنید وراهنمایی کنید ممنون میشم.اون فایل و نشان. معرفی قانون آفرینش قسمت 4بود .که گویا برای شما دوبار آمده بود.ممنون.یاعلی
به نام خداوند بخشنده و مهربان
سلام به استاد عزیزم مریم بانوی مهربان و دوستان فوقالعاده ام در این سایت الهی
خداروشکر میکنم که یک بار دیگه زنده هستم و در این سایت الهی هستم و دارم یاد میگیرم و به سمت اهدافم و خواسته هام حرکت میکنم
خدایا شکرت بابت این فایل ارزشمند و بی نظیر
یکی دو هفته پیش در مورد استعاره گاز و ترمز فایلی که استاد قبلاً گذاشته بودن روی سایت گوش کردم و نوشتم و بارها خوندم نکات ارزشمندش رو و حالا این فایل عالی دیگ در مورد استعاره از گاز و ترمز و آپدیت عالی این دوره ارزشمند
اول از همه تبریک میگم و تحسین میکنم دوستانی که این دوره بی نظیر رو دارند و امیدوارم که از این آپدیت عالی نتایج بی نظیری رو بگیرند به امید الله
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
خواسته اول همینطور که شما گفتید رسیدن به استقلال مالی هست
خواسته دوم ایجاد یک رابطه عاطفی و داشتنش
سوال دوم :چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
چند تا از دوستام هستند که خیلی راحت به درآمد های بیشتر رسیدن و خیلی راحت ماشین های رو خریدن که مورد علاقه من هست و من حتی به اون خواسته که داشتن ماشین هست حتی نزدیک هم نشدم با اینکه میبینم که اونها چقدر منفی هستند اما به راحتی این نعمت رو دارند
در مورد روابط هم میزنم که خیلی ها به چه راحتی به روابط خوب میرسند و این روابط بیشتر و هم میشود اما من هنوز اندر خم یک کوچه ام و بعد به خودم میگم که چطور یک پسر با این همه دختر هست و اما من هنوز نتونستم یک ارتباط ساده برقرار کنم که البته به کمبود عزت نفس خودم هم برمیگرده که ترس دارم از ایجاد ارتباط از قضاوت هاشون و تمسخر کردن که این همون مهم بودن نظر مردم هست
باید برم توی دلش به امید خدا
و باز هم میبینم که خیلی ها درآمد های راحت و ساده تری رو دارند با اینکه اصلا کار فیزیکی خاصی هم انجام نمیدن
سوال سوم : چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
به لحاظ مالی
باور کمبود خیلی توی وجودم فوی هست و خیلی وقت ها احساسم بابت این باور نا مناسب بد میشه و کم کم دارم روی باور های فراوانی کار میکنم و هر روز به خودم یادآوری میکنم نعمت ها و ثروتهای خداوند رو و افرادی که به راحتی دارند و استفاده میکنند
این ترمز رو جدیدا فهمیدم و چقدر خوشحال هستم که این ترمز رو پیدا کردم و چند روزی هست که دارم روش کار میکنم
اینکه همیشه توی ذهنم این بوده که مسیر رسیدن به موفقیت خیلی سخت هست و باید بسیار جون بکنم تا شاد یکم به موفقیت برسم
باید کلی زحمت فیزیک بکشم که به موفقیت برسم
باید پدرم در بیاد تا به موفقیت برسم
و باور های مناسبش رو دارم کار میکنم و هر روز برای خودم تکرار میکنم که مسیر موفقیت خیلی ساده و راحت و لذت بخش هست و الگو من در این زمینه استاد مریم بانو حمید عزیز رزای عزیز رضاعطارروشن عزیز هادی ترابی عزیز و ….. هستند
و به یاد خودم آوردم که خواسته های رو داشتم و من به چه راحتی و سادگی و اسونی به اون خواسته ها رسیدم و لیست کردم برای خودم
البته که هنوز هم ترمزهایی رو دارم و باید بیشتر روشون کار کنم و پیداشون کنم به امید خدا
استاد عزیزم ازت ممنونم بابت این فایل های بموقعی که میذاری و در زمان درست فایل درست میذاری خدایا شکرت بابت این سایت الهی و این دوستان عزیزم
در مورد رابطه هم احساس ارزشمندی و لیاقت هم شاید ندارم یا حداقل کم هست در وجودم چون خیلی ها هستند که بهم میگن تو چقدر خوب و فوقالعاده هستی و من هم تا حدودی قبول دارم این رو ولی شاید خودم باور ندارم بخاطر همین هست که وارد رابطهای نشدم
نمیدونم
چیزی که الان فهمیدم و میدونم رو نوشتم و به امید اینکه بتونم توی مسیر موفقیت و پیشرفت من و همه قدم های بزرگی رو برداریم به امید الله مهربان
و کمک های استاد عزیز و مریم بانو
خدایا شکرت
سلام بر تواناترین دست خدا.
سوال 1.چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری وبا اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز ب آن نرسیده ای؟
استاد من سال هاست سالهاست
خواسته های فراوانی دارم و بشدت تلاش های فیزیکی داشتم که بهشون نرسیده ام و آخرش هم ب افسردگی رسیدم
تا اینکه با شما آشنا شدم یعنی در طول این چند سال آشنای من راضی بودم تا بهار امسال که خواسته هام تغیر کرد و دیدم ب تضادهای بزرگی رسیدم و مشکلات بیشتر شد اما از سال 96تا 1401 من ب آرامی تغیرات بسیار زیادی کردم در مقایسه با خودم
منی که ب مرز خودکشی رسیده بودم افسرده و به خط قرمز خط آخر زندگی رسیده بودم وقتی با این قوانین آشنا شدم اون وقت تهران کارگری میکردم
به فایل ها ی چگونه درآمد خود را 3برابر کنید رسیدم اون فایل های که در شمال ضبط شده بود
دیگه آروم شدم وقتی استاد میگفتی که همه چیز به باور های ما بستگی داره قلبم آنقدر راحت پذیرفت گفتم همینه این همون مسیری هست که من میخوام
دیگه رسیدم به جای صبح ها قبل از دوستانم قبل از اینکه برم سر کار تو منزل کارگری ساعت 6 پا میشدم فایل های شمارو گوش میدادم
خلاصه …………
رسیدم به جای که ماشین خریدم موتور خریدم
شغل خودمو چند سال دارم از سال 97
زمین خریدم
ازدواج کردم خونه اجاره گرفتم وسایل خونه خریدم
عروسی گرفتم
از لحاظ روابط بخدا عالی عالی عالی شدم در مقایسه با گذشته خودم
درسته هنوز کار دارم و اون چیزی که میخوام نشدم
ولی بخدا قسم از گذشته با قبل از سال 96 بخدا زمین تا آسمان فرق کردم
آروم شدم چقدر اعتماد بنفسم رفته بالاتر چقدر بینظیر تر شدم
چقدر فوقالعاده شدم چقدر عزت نفسم تغیر کرده
چقدر اون باورهای درب داغون
خجالتی بودن
فرار کردن از دیگران
هزار تا باور غلط که اونا بودن که باعث میشدن ک دست ب خودکشی بزنم
چقدر من تغییر کردم از لحاظ فروش محصولمم و امسال چقدر فروش عالی داشتم
برای خودم زندگی کردنم چقدر از این لحاظ پیش رفت کردم
بخدا این باور ی که حرف و قضاوت مردم که برام مهم بود باوجود (دوره 12قدم ) چقدر عالی شدم بخدا همین الان در مراسمی بودم بخدا قسم بخدا قسم
داشتم با خودم کیف میکردم از اینکه از قبلم چقدر عالی تر شده بودم حرف و قضاوت اون مردمی که تو مراسم بودن برام مهم نبود
( چند باری تنها شدم یه گوشه های اما این الهام اومد بهم که استاد همیشه میگفتی از تنها شدن نترسی و همین می اومد بخدا قسم قسم احساسم عالی میشد واااااااااااااای خدای من) اگه قبلا بود بخدا افسردگی شدید استرس زیاد سر درد شدید واااااااااااااای بخدا اینارو نمیشه با کلمه نوشت
از لحاظ سلامتی چقدر تغیر کردم
از لحاظ ایمانم ب خداوند واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای واااااااااااااای
بخدا چقدر بینظیر شدم خدایا عاشقتم عاشقانه عاشقتم اشک تو چشام جمع شد اشکی که خداوند رو در وجودم حس میکنه
اینا همش تغیره و تغیر بخدا بی انصافیه از اینا بگذرم بهشون توجه نکنم .
(اما اما اما وقتی در مورد خواسته حرف میزنیم بزرگهارو میگیم و میگم بهش نرسیدم)
خواسته هام که مثل.
پیشرفت در شغلم .
خانه و باغ برای شغلم
روابط های عالی که میخوام
تغیر بنیادین باورها
ساختن خونه
و……….
2.چ افرادی هستند ک ب سادگی ب خواسته ها یا مشابه رسیده آمد.
خیلیا بخدا قسم خیلیارو میشناسم
که ب سادگی به خواسته هاشون میرسن تو همین شغل من ک نیاز داره به تلاش فیزیک زیاد اما ب سادگی خیلی راحت هم درآمدش خوب هم خیلی راحت زندگی میکنه هم همیشه خوشتیپ و خوش لباسه
و خیلیای دیگه تو دورو برم هستند ک براحتی دارن پول میسازن روابط عالی رو دارن
براحتی براحتی همه احترام میگرن ازشون
یا خیلیا براحتی دوست دختر میگیرن من سالها با باورهای غلط ومقاومت های ک داشتم بسختی ارتباط با جنس مخالف حتی دوستی عادی میگرفتم
اما دوست خودم براحتی با هم بودیم براحتی با طرف ارتباط برقرار میکرد و شماره میداد
3.چه باورهای محدود کننده و ترمز های مخفی می تونی در ذهن خود شناسایی کنید .
اما رسیدن به ترمز ها
باورهای غلط
احساسات بد
راستش من قبل از اشنایم با شما استاد اصلا از اینا خبر نداشتم
فکر میکردم دنیا اینجوریه برای یکی میسازه برای یکی نمیسازه
و هزاران باور غلط مذهبی که از ی جای ب بعد دیگه کلا قرآن و حرف اساتید و نمیدونم نمازو همه رو گذاشتم کنار.
باور در مورد ثروت .
باور کمبود یک باور بسیار غلطی هست که تو وجودم واقعا دیوانه وار تو زندگیم رخنه کرده و از همه لحاظ احساس میکنم تو جهان کمبوده
ناخودآگاه این حسو داشتم آگاهانه فکر میکنم اینجوری نیستم ب ضاهر
باور عدم لیاقت ناخودآگاه این باور هست ک خودمو لایق ثروت نمیدونم .و این در مورد ارتباط بخصوص با کسانی که ضاهرا اعتماد بنفس بالای دارن یا بزرگ هستن تو ذهنم
باورهای شرک آلود
ک احساس میکنم خودم ب تنهایی نمیتونم کسب کارم رو داشته باشم و دستان خدارو نمیبینم
شریک دارم ک البته با یکیشون که کلا تموم کردم
بخاطر فصلی بودن کارم پایز هم با اون یکی دیگه تموم میکنم
باورهای غلط زیادی دارم
مثل تلاش سخت فیزیکی مثل باید زجر وبد بختی بکشی
مثل اعتماد بنفس پاین
تر س از همه چیز ک از بچگی باهامه
و خیلیای دیگه
خیلی زیاد زیاد باورهای غلط
استاد عاشقتم عاشقانه
با درود و مهر به همه عزیزان
سوال یک: چه خواسته یا هدفی داشته ای یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
پاسخ: من از سال 93 دارم بصورت حرفه ای کار میکنم ، دیگه سال 95 توی کارم به دلیل تلاش هام خیلی عالی شده بودم. حالا باز میگم تکامل بهترم را بخواهم حساب کنم از 96 ، ولی الان فقط 3 میلیون پول توی حسابمه. ورودی هام کمه با اینکه تلاشم واقعا زیاده. خواسته ام این هست که صفر مالی ام را رد کنم. برسم به یک عدد خوب در حال حاضر. مثلا 50 میلیون که بتوانم پس انداز کنم حداقل.این برام در حد آرزو شده.
سوال 2: در حرفه ی خودم کسی را نمی شناسم. اونی که الان خیلی داره مثلا خوب پول میگیره روی ماهی 12 میلیون هست. البته همان هم برای من جذابه. ولی از استاد شنیده ام که کسی بوده در حرفه ی من که هفته ای 200 میلیون را تجربه میکرده. من با این مشکل ندارم که الگو ندارم. چون استاد یا هر کدام بچه های سایت که خواسته اند پول بسازند موفق شده اند. منم میدانم که میشود.
سوال 3: چه باورهای محدود کنند های( ترمز مخفی) را میتوانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر میکنی باعث شده که با وجود این همه تلاش،باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
پاسخ: مدتی هست که دارم روی این موضوع کار میکنم و بسیار زیاد مطمئنم که سرچشمه اش باور لیاقت و شایستگی است. یعنی ذهنم میگه بابا مثلا میخوای 500 هزار دستمزد بگیری بابت 1 ساعت؟ در حالیکه دستمزد گرفته ام پارسال برای 2 ساعت 800 هزار تازه نرخ دولتی. یا همین چند روز پیش برای2 ساعت 1 میلیون گرفتم. ذهنم میگه زیاده، خیلی زیاده، همیشه اینطوری منو عقب نگه داشته. اون عدد را برام بزرگ میکنه و میگه نه نباید اینقدر بگیری. در حالیکه برای غذا خوردن درست در قانون سلامتی باید روزی 100 هزار تومن حداقل هزینه بپردازم. اصلا نمی فهمم چرا عددها را برام با احساس گناه جلوه میده و میگه تو نباید اینو بگیری. تو آدم خوبی هستی اگر کم دستمزد بگیری. باید به فکر جیب همه باشی. همه که توان پرداخت ندارند. همین هفته متوجه شدم که واقعا دارم در حق خودم ظلم میکنم بخاطر پول کم گرفتنم. اما ذهنم میگه خدا بزرگه ، تو پول نداشته باش ولی خدا بهت کمک میکنه. ببین وقتی بمیری پول بدرت نمیخوره، از این باورهای داغون.
سلام میکنم به استاد عزیزم و خانم شایسته عزیزم و همه ی دوستان عزیزم
جواب سوال اول:استاد نیاز یه حتی یک ثانیه فکر کردن نیس من جزو اون دسته ی سومی بودم که گفتین افرادی هستن که تماااااام تلاش و تمرکزشان رو برای رسیدن به هدفی میزارند اما نتایج دلخواهشونو بدست نمیارن. استاد من از لحاظ تلاش فیزیکی و تمرکزی انصافا صد خودمو رو گذاشتم ینی از هر آدمی که فرشترو میشناسه چه از اطرافیان نزدیک چ اطرافیان دور بپرسید که من جطور آدمی هستم؟ ،میگه که فرشته بی نهایت دختر متعهد ،توانمند، پر مهارت و پر تلاشی تو حوزه کاری خودش هست. اما از لحاظ مالی اونقدر نتونستم نتیجه دلخواهم رو بدست بیارم؛یعنی من از اون دسته آدمهام که از صبح زود تا نصفه شب تمرکزی کار کردم از لحاظ مهارت و جایگاه شغلی خیلی پیشرفت کردم اما از لحاظ مالی به اندازه تلاش نیس شاید اگر کسی درآمدم رو بپرسه و بگم که چقدره، بگن بابا ایول تو این سن اینقدر درمیاره اما هزینه هام خیلییی بیشتر از درآمده و به دلم مونده که یه سود خالص داشته باشم که علاوه بر اینکه نیازمند برطرف کنم کلیم پول تو حسابم بمونه ..دیگ خسته شده بودم دیگ تصمیم گرفته بود که که اوایل تیرماه دوره روانشناسی ثروت رو تهیه کنم و تمرکزی بهش عمل کنم تا اینکه این فایل رو گوش کردم و حس کردم تنها استاد مخاطبش منم.
سوال 2؛در حوزه کاریه خودم کسی رو ندیدم که مثل من شبانه روزی تلاش کنه اما دیدم کسایی که در حوزه کاریه من هیچ مهارت خاصی نداشتند و فقط یه مدل رو از پینترست کپی کردن و دادن خیاط براشون بدوزه و پوشیدن و کلیییی سفارش گرفتن و هیچ سختی نکشیدن هیچ مهارت خاصیم نداشتن و کلی درآمد داشتند کلی کارشون گسترش پیدا کرده.
سوال3:استاد خیلی بهش فکر کردم و چنتا از باور های محدود کننده پیدا کردم 1:باور کمبود و عدم فراوانی 2:باور عدم لیاقت3:پول به سختی بدست میاد
الان دیگ مصمم قراره دوره کشف قوانین رو از اوایل تیرماه تهیه کنم و این کامنتو در اصل به عنوان یک چکاپ فرکانسی قبل دوره مینوسم .
استاد وقتی گفتید وقتی پاتون از رو ترمز بردارید چون همزمان پاتون رو گازه (دقیقن مثل من)جریااانی از نعمت و ثروت وارد زندگیتون میشه دلم آروم شد البته تو فایل های رایگان هم گفته بودید و من مطمعن بودم که اگر از انرژی ذهنی استفاده کنم هزاران برابر نتایجشش بیشتر از انرژی فیزیکی.
دوستان من نمونه آدمی هستم که بی نهاااااایت زیاد از انرژی فیزیکی استفاده کرده و نتایج دلخواهش نگرفته و دیگه ایمان صد درصد دارم که فقط با انرژی ذهنی و با کار کردن رو ذهنمون، انرژی فیزیکی هم در راستای همون تاثیر پذیر میشه.
به نام خدای مهربان
سلام استاد عزیزم
مثل یک سری از افراد که توی بعضی مسائل تلاش کرده اند یا فکر می کنند که تلاش کرده اندتا به هدفشان برسند من هم در بخش کسب در آمد یک ساله تلاش کرده ام اما هنوز به اون هدفم نرسیده ام.واین برای من تازه شروع راه هست چون تازه دارم اشکالها و باورهای مخرب رو شناسایی میکنم و می دونم که اشکال از خودم هست وتا اونهارو تغییر ندهم هیچ چیز برای من تغییر نخواهد کرد
و
طبق درسهایی که از استاد یاد گرفته ام به اندازه ای که من تغییر می کنم جهان اطرافم تغییر خواهد کرد.
و
هرچقدر که روی باورهای خودم کار کنم و بهترشون کنم وعمل کنم به اون باورها به همان اندازه نتیجه برای من تغییر خواهد کرد .
و
یاد گرفته ام رسیدن به درآمد وثروت ،هیچ ربطی به تلاش فیزیکی من نداردو مسئله ثروت یک مسئله فرکانسی است یعنی هر چقدر باورهای خودم رو به مدار و فرکانس ثروت نزدیک تر کنم ثروت به من نزدیک تر خواهد شد.
اینکه هنوز نتیجه نگرفته ام یک شرایط ناخواسته است و اینکه می خواهم نتیجه بگیرم یک خواسته است چرا می خوام نتیجه بگیرم و به درآمد برسم ؟چون می خوام هر چیزی دوست دارم و میشه با پول داشته باشم رو به دست بیارم ،می خوام به این خواسته برسم چون…….
سلام به استاد عزیزم و همه دوستانی که دارن کامنت من رو.میخونن ….خیلی خوشحالم که اینجام.
استاد دقیقا دارید منو میگید توی این فایل
یعنی هر ثاینه از این فایل رو که.گوش میکردم هی با خودم میگفتم عه نگاه کن منو داره میگه ها دقیقا خودمو داره میگه
وقتی که سوال ها رو گفتید و توضیح دادید در مورد هر کدوم ، سریعا یه خواسته اومد توی ذهنم و بعد ش باز هم همراه با سوال دوم و سوال سوم جواب های اونا هم اومد بالا یعنی اومد توی ذهنم که جریان چیه حالا بذارید سوال ها رو بنویسم و دونه دونه بگم براتون که ماجرای من چیه :
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
_خواسته ای که بعد از پرسیدن این سوال از خودم اومد توی ذهنم این بود: “”تلاش برای خریدن ماشین مورد علاقه م””
میدونم این خواسته خیلی از شما همکلاسی هام هست خب پس بزارید بگم براتون :
من این خواسته رو داشتم و اون زمانی که این خواسته در من شکل گرفت اشنایی خیلی جزیی با قانون داشتم خیلی خیلی کم بعد از چند ماه به یک شغلی هدایت شدم بازاریابی شبکه ای و…که همه اشنایی دارید….شروع کردم به اموزش دیدن و مهارت کسب کردم و شدم جزو بهترین فروشنده های روز …هفته و ماه و درامد کسب کردم و این خواسته ی ماشین خریدن هم مدام توی ذهنم بود و عکسهاش رو میدیدم و در موردش با هم اطرافیان و.خانواده حرف میزدم با دوستام و با همکارهام به طوری که همه هم تیمی هام در شغل میدونستن خواسته من چیه و بعد براش تلاش کردم شبانه روز تلاش کردم فروشم رو بردم بالا تیم درست کردم و حتی شبها دنبال مشتری خارجی میگشتم و یادمه چند تا مشتری یورویی و دلاری هم داشتم حامیان من در شغلم خیلی تشویقم میکردن میگفتن تو خیلی استعداد داری و تو حتما میتونی موفق بشی الگو هایی رو میدیدم که توی اون شغل تونستن ماشین مورد علاقه شون رو بخرن و ….خلاصه هر کاری که بلد بودم و حامیانم یادم دادن انجام دادم اما هر کاری کردم نشد که نشد اصلا درامد من به صورت متوسط در ماه از دو میلیون تومن بالا نمیاومد که نمی اومد خودمو بیچاره میکردم نمیخوابیدم از صبح تا شب مشاوره میدادم دنبال تبلیغ بودم دنبال پیج گردانی بودم فکر میکردم اگه همه اینکار ها رو انجام بدم و سخت تلاش کنم به خواسته هام میرسم ولی درامدم توی یک ماه 8 تومن میشد ولی دوماه بعدش فقط یک میلیون بود یا کمتر که به صورت متوسط روی هم دو میلیون بود شب و روز به خدا میگفتم اینهمه آدم ماشین خریدن اونا چیکار کردن مگه من اینهمه کار میکنم نمیشه که نمیشه واقعا برام جای سوال بود چرا درامدم بیشتر نمیشه با اینکه هر ماه بیشتر از ماه قبلی کار میکردم و برنامه داشتم و حتی مشتری هام راضی بودن یه خانمی داشتم خیلی ببخشید بعد از 18 سال تحمل کردن بیماری یبوست با دوماه یبوستش درمان شده بود و خیلی تشکر میکرد و شوهرش یکبار برام ویس فرستاد گفت نمیدونم چطور از شما تشکر کنم شما فرشته نجات شدی و این حرفا اما من باز هم به خواسته م نرسیدم تا اینکه به نامیدی مطلق رسیدم و از اون شغل خارج شدم البته زیاد قانون رو هم بلد نبودم که گفتم خدمتتون
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
_چشم با جزئیات توضیح میدم………
اره بخدا استاد من هی اینا رو میدیدم میگفتم بابا پس چرا اینا راحت ماشین خریدن من نتونستم بخرم واقعا درد داشت فشار میاومد بهم که چراااااااا
دوتا دوست صمیمی داشتم همزمان که من رفتم توی شغل بازاریابی اونا هم یک پیج زدن و شروع کردن به کار من یک سال کار کردم گوشی م رو عوض کردم که خداروشاکرم بابت این موضوع چون دوران نوجوانی ارزو داشتم یه گوشی خوب داشته باشم و تونستم بلاخره بخرمش و خیلی خوشحال شدم و هستم خداروشکر اما اون دوتا دوستم نه تنها گوشی بهتری از من خریدن بلکه بعد از یک سال و نیم کارکردن اونم خیلی راحت تر از من منی که شبم رو به صبحم و صبحم رو به شبم دوخته بودم و اونایی که من همیشه روبروی کبابی و رستوران و کافه میدیدم شون و خودم که یه وقتایی صبحانه نمیخوردم ناهارم عصر بود و شامم ساعت 11 شب !! باور کنید یه وقتایی اینجوری میشد ادامه حرفم:
بلکه بعد از یکسال و نیم کار کردن هر دوتا شون ماشین خریدن !!!!
من اینو که فهمیدم براشون ارزوی شادی کردم و خوشحال شدم اما وقتی که دیدم نیم ساعت فقط گریه کردم صورتم خیس خیس شد اره استاد نتونستم احساس خودم رو خوب نگه دارم اون روز ها میدونستم برای موفقیت هر کسی باید خوشحال شد فقط هم اینو میدونستم اما من حسابی بهم ریختم نامید شدم همیشه این سوال توی سر من بود جلوی چشمم بود در گوشم بود که
چراااا خدایا چرااا من باید چیکار میکردم که نکردم ؟ توروخدا جوابم رو بده قول میدم اون کار رو هم بکنم…..
باور دوستام این بود که فقط از راه نادرست میشه پولدار شد و.رفتن توی کار نادرست و همونم شد
اما من هیچ وقت به خودم اجازه ندادم وارد کار اونا بشم البته اوایل که نمیدونستم نادرسته بهشون ملحق شدم اما وقتی فهمیدم جریان جیه دیگه نرفتم و دوست داشتم از راه درست به خواسته هام برسم و ثروتمند بشم اما چه کنم جیکار کنم که باور های مذهبی منو چسبونده بودن به زمین و منم از همه جیز بی خبر !!!!
حتی یادمه همکار های خودم توی بازاریابی بودن که حتی دیرتر از من شروع کرده بودن و ماشین خریدن و حتی تیم هم نداشتن منم هی اونا رو نگاه میکردم هی حسرت میخوردم که چرا برای این شد برای من نشد ……
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
فکر کنم جواب این روز توی جواب سوال اول و دوم یک اشاره ای کردم میدونم استاد و بچه های سایت فهمیدن چرا نشد ….
من بلند گو گرفته بودم دستم همه جا جار زده بودم من میخوام فلان ماشینو بخرم ..
عکسش رو بزرگ زده بودم به دیوار بزارید بگم چی میخواستم یه پژو 206 سفید عین خواسته ی خودتون استاد فقط من به این فکر نبودم کسی برام بخره با تمام وجود میگفتم اگه بابام هم خرید برام قبول نمیکنم من باید من باااااااید خودم بخرم
و بعد هر کسی میاومد توی اتاقم میدید و میگفت چقدر خوب و انشا الله بهش میرسی و از این حرفا
باور محدود کننده مذهبی در مورد پول و ثروت و رابطه ی دوری از خدا و پولدار بودن و ثروتمند بودن و هر چی پول کمتری داشته باشی راحت تری و نمیدونم زکات نمیخواد بدی و ثروتمندان ادم های خبیث و دزد و کثیفی هستن و کلاهبردارن و فقیر باشی و کم داشته باشی و حلال باشه بهتره از اونو و نمیدونم فقیر خوشحال بهتره یا ثروتمند بیمار یا ناراحت که زندگی ش پر از مشکله بعد جالب اینجاست ما آرزوی یه دوش حمام خوب داشتیم( دیگه شما تا اخرش برو) ما خوشحال بودیم و مشکل نداشتیم هر چی مشکل و بدبختی بود مال ثروتمندا بود!!!!!!!
و پول چرک کف دسته و ارزش نداره مال دنیاست مهم اخرته نمیدونم دنیا زندان مومن هست و اگر با خدا باشی باید توی دنیا زجربکشی تا پاک بشی و خدا بعدش بگه افرین من توی دنیا دهنت رو آسفالت کردم میخواستم ببینم صدات در میاد یا نه صدات در میاومد میفرستادم جهنم بیچاره ت میکردم ولی دیدم تو پسر خوبی بود صدات در نیومد به خاطر همین بیا بفرما برو بهشت حال کن واسه خودت ( یکی نیست بگه خدا مگه مریض روانی هست که اینجوری کنه آخه اصلا مگه خدا آدمه ؟ مگه احساس داره ؟)
و خلاصه استاد عزیزم این باور ها و اونکاری که کرده بودم موجب شده هنوز به خواستم نرسم اما خبر خوب این بود که وقتی نامید شدم و از شغلم اومدم بیرون خداوند طبق خواسته ی خودم هدایتم کرد به قوانین جذب و سایت استاد عباسمنش و تلگرام استاد و من وقتی فایل های شما رو شنیدم گفتم یافتم یافتم!!!
از اونجا شروع شد تا اینجا من دارم.کم کم روی باور هام کار میکنم کم کم اروم اروم دارم باور میکنم قوانین رو و خبر خوبتر اینکه بعد از گوش دادن فایل ها به صورت مداوم و پرسیدن این سوال از خودم که رسالت من چیه شغلم چیه شغلی که عاشقش باشم از خودم پرسیدم خودتون گفتید از خودت بپرس اینقدر بپرس تا بهت گفته بشه یه روز توی سایت زدم روی نشانه ی من و باورتون نمیشه باورت میشه استاد میدونم باورت میشه من باورم نمیشد!! فایل نتایج دوستان بود فکر کنم نتیجه منصوره ی عزیز استاد برگشت گفت من علاقه داشتم به نقاشی و رفتم سراغش و اموزش دیدم و کار کردم بهترین شدم توی شهرم اصفهان ( من هم.توی استان اصفهان هستم ) و همین که اینا رو شنیدم ذهنم یهو باز شد رفتم به دوران کودکی و از 7 تا 13 سالگی دیدم که وای خدای من همه منو به خاطر نقاشی هام تحسین میکردن من شده بود ساعتها نقاشی بشکم طرح سیاه قلم بزنم بدنم درد بگیره اما نفهمم وقتی به خودم بیام در سن 13 سالگی که ببینم چند ساعت گذشته همه خوابیدن حتی نفهمیده بودم که اونا خوابیدن و چایی م.سرد شده بود و کتفم و انگشتم و کمرم حسابی درد گرفته من اصلا نفهمیدم باورتون میشه استاد؟؟ میدونم که باورتون میشه و همه این خاطره ها که انگار سالها بود از یاد برده بودم یادم افتاد و خداروشکر فهمیدم و فهمیدم و الان میخوام روی دوره 12 قدم کار کنم و همراه با اون کارم رو شروع کنم کاری که عاشقشم و دارم اموزش میبینیم استاد جان عاشقتم همینطور از مریم جان عزیزم هم ممنونم دوستتون دارم …و شما بچه های سایت شما رو هم دوست دارم مرسی که هستید.
سلام به استاد مهربونم و همهی همکلاسی هام
چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
یادمه از همون سال اول دبیرستان با موضوع هدف گذاری و مباحث قانون جذب آشنا شدم بعد یه مدت هم با شما مدت هم با شما استاد بی نظیرم آشنا شدم، درس خوندن من برای کنکور از همون سال اول شروع شد و از همون اول رتبهی یک تا ده رو برای خودم انتخاب کردم، سه سال دبیرستان هم از اون بچه های درس خون بودم، فایلهای شما رو هم دنبال می کردم ک در حد درک اون زمان هم نتیجه گرفتم، اما با وجود تلاش فراوان نتیجه دلخواهم رو نگرفتم.
چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
خب تو شهر ما مثال قبولی پزشکی خیلی هست و قبولی دانشگاه تهران هم خیلی داریم، یکی از مثال هاش هم یکیش رستگار رحمانی، که از اواخر اسفند شروع کرد و در دو رشته رتبهی یک کشوری رو آورد، یا یه دختر که رتبه 4 شد یه پسر دیگه تو 3ماه رتبه 11 کشور و خیلیییی مثال دیگه. و کسایی که به اندازه من تلاش کردن اما به خواسته شون که پزشکی بود رسیدن.
چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
اما در مورد باورهای محدود کنندهم خوشحال میشم کسایی که تونستن این مسئله رو حل کنند بهم جواب بدند
خیلی ممنون
“مستانه محمدی ”
سلام به استاد مهربونم خانم شایسته عزیز و همه دوستای گلم توی این سایت که یک دنیای بی نظیره
میخوام در جواب سوال کامنت قبلیم که ازش فرار کردم بنویسم
شاید مسئلهی کنکور برای خیلی از اعضای سایت بزرگ نباشد و خیلی ها کاری که ازش لذت می برن از طریق کنکور نیست، اما برای بعضی از ما شاید هنوز یک مسئلهی حل نشدهس.
می خوام هر چی باور مخرب دارم بریزم بیرون که به خودم کمک کند و اونایی که به این کامنت هدایت می شوند.
با اینکه دو سال اول دبیرستان رو درس خوندم و ترم اول دوازدهم هم خوب بودم، یعنی جز او دسته از دانش آموزایی که همه مطمئن بودن پزشکی قبول میشه،اما به وجود اومدن یک مسئله در خانواده و کنترل نکردن ذهنم باعث شد همون سال اول قبول نشوم، کلا تو فضا بودم درس می خوندم ولی توی فکرم تجسم اون لحظه که مسئله حل شده بود، بعضی موقع ها میگم چرا تو سال کنکور من، چرا من؟ و نتیجه اینه افکار و احساسات و رفتار من اون شرایط پر استرس پر از غم رو به وجود آورد وگرنه شرایط فراهم میشد.
خب
1.چون از آشناهای نزدیک کسی کنکور پزشکی تهران قبول نشده بود
2.قبول نشدن خواهرام با وجود تلاش فراوان در اون سال (البته خواهرم امسال قبول شد اون هم توی سه ماه و با لذت بردن، الان یه جوری این سد شکسته شده)
3.قبول شدن در رشته پزشکی یکی از آشناها اونم نه تهران، کرمانشاه و هر وقت میگن چه جوری درس خونده، اینکه خودش رو کشته،3 سال توی یه اتاق، سرد شدن غذا پشت در اتاقش و اینکه سال کنکورش تلویزیون خونه کلا خاموش بوده و مادرش فقط آخر شب برای تمیز کردن یا جمع کردن فنجان های چاییش توی اتاقش می رفته(کاری به این ندارم که برای هدفت باید تمرکز و تعهد داشته باشی، با این حال به نظرم تا این حد زیاده روی هستش)
4. تو اون 3 سال 50 میلیون بار این فکر به من گفته شده بود، که برای قبولی توی کنکور باید خودت رو بِکُشی باید پدرت در بیاد، تو با یک زندانی هیچ فرقی نداری، دیگه باید دور تلویزیون، مهمونی، بازار رفتن و تفریح و هر چیزی که لذت داره رو خط بکشی چون تو کنکور داری، تو توی یک زندانی===€نتیجه این ها: قبولی در کنکور خیلی سخته و باید زجر بکشی ولی این با مستانه واقعی چیزی که واقعا باور داشت و دوره راهنمایی و ابتدایی بود فرق داشت، مستانه شاگرد اول شدن براش بدیهی بود، نمره 20 براش کاری نداشت، موقع درس خوندن حالش خوب بود و لذت می برد، نمره 20 براش راحت بود چون این کار شاخ غول شکستن نیست.
می خوام بگم من بین قلبم و حرفای بقیه که می گفتن گیر کرده بودم و قرار گرفتن هزار باره در معرض اون حرفا باعث شد برای قبولی باید زجر بکشی رو باور کنم.
من یازدهم قلم چی ثبت نام کردم و برنامه کانون از مدرسه ما خیلی جلوتر بود من آزمون میدادم و ترازم پایین بود، اما من هرقسمت کتاب رو که خونده بودم سوالاش رو حل میکردم، فقط یکبار این حس بهم دست داد که من نمی تونم اون سوال ها رو حل کنم چون گفته بودن سوال قلم چی سخته، و من خودم رو باور نکردم که می تونم و به جاش کلمه سخته رو قبول کردم و من وقتی برگشتم خونه از سر جلسه گفتم بیام اون سوال ها که به نظرم سخت بود و مبحثش رو خونده بودم حل کنم دیدم خیلی راحته.===€ اینجا می خوام بگم چون به حرف بقیه گوش دادم و خودم (ترازم)رو با بقیه که ترازشون بالاتر بود مقایسه کردم،(مقایسه اشتباه چون من هنوز برنامه مدرسه و قلم چی رو هماهنگ نکرده بودم ) این مقایسه رو اطرافیانم انجام دادند که حرف شون خیلی برام مهم بود و سعی داشتم راضیشون کنم، لقب ناتوانی رو به خودم زدم، و الان می فهمم چقد در حق خودم ظلم کردم که راضی شون کنم که بهترین باشم، و اون مقایسه نادرست رو بکنم
بعد از اولین کنکورم، دو سال الکی کنکور دادم و جالب اینه نتیجه بهتر بود، ولی اون سالها اصلا تو فکرش نبودم فقط الکی کنکور شرکت میکردم، دو ماه توی یک شرکت به صورت آنلاین کار کردم چون تو ذهنم این بود من دوس دارم شرکت خودم رو داشته باشم، اما اون رو ول کردم چون بهانههام قوی تر از باورم بود.
برای چهارمین سال تصمیم گرفتم کنکور بدم اما کنارش یه کار آنلاین رو هم شروع کردم، و بعدش گفتم باید تمرکزم رو بزارم روی یک مسئله حلش کنم بعد میرم سراغ بعدی، با اینکه کنکور رو انتخاب کردم با این حال خیلی تمرکزم رو درسم نبود هر جا بود به جز روی درسم. دو ماه مانده به کنکور که می خواستم که دیگه جمع و جور کنم درسام رو و واقعا تمومش کنم(* با این همه ترمز)، پسر داییم تصادف کرد و وقتی رفتیم بیمارستان پای پسری که با پسر داییم تصادف کرده بود رو که غرق خون بود و استخوانش رو دیدم به خودم گفتم من برای این کار ساخته نشدم، با اینکه سریال های پزشکی رو که صحنه های بدتر از این رو هم داشت می دیدم و لذت می بردم که بهشون کمک کنم، ولی اونجا پشیمون شدم، به خدا اون پشیمونی فقط نتیجهی این باورها بود که نمی تونم یه بهونه بیارم، حکایت همون روباه که دهنش به انگور نمی رسید می گفت ترش، من به خودم میگفتم من از پزشکی متنفرم.
اما با این حال این بار می خوام دوباره کنکور شرکت کنم و پزشکی قبول بشم و اگه دوست نداشتم انصراف بدم
کنکور رتبهم باز خوب نبود با این حال دانشگاه یه رشتهی دیگه قبول شدم و الان ترم 3 هستم و رشتهم رو هم دوست دارم ، خیلی ها اینجا هستند که به اندازه نصف من هم درس ها رو نمی دونن و یا با تلاش خیلی کم رشته هایی رو می خونن که نیاز به رتبهی خوبتری داره. و این باور که قبولی کنکور شدنی هست و نیازی به سختی کشیدن نداره یه ذره شکسته شد
باورهای مخرب دیگه، فقط سهمیه دارها قبول میشن و حق ما رو خوردن، خیلی ها هر سال قبول می شوند که سهمیه ندارند
اونایی قبول میشوند که شرایط خانواگی عالی دارند، مثال های زیادی داریم که شرایطشون اصلا خوب نبوده و رتبه تک رقمی و دو رقمی آورده و …
از جمله اشتباهاتم، تمرکز نداشتن رو یک مسئله، مثلا رو درسم تمرکز نداشتم هر وقت برای کنکور تلاش کردم. همزمان می خواستم هم کار کنم مثلا به صورت آنلاین، کنکورم رو هم قبول بشم یعنی بین پروسهی کار کردن و کنکور من رفت و آمد داشتم. و هر دفعه میگم اگه فلان کار رو ادامه می دادم به جای اینکه به فکر کنکور باشم الان میلیاردر بودم، و برعکس اگه به جای فکر به کار کردن روی کنکور تمرکز می کردم الان ترم 8 بودم. می خوام بگم به جای تمرکز روی یک مسئله و حلش، تمرکزم هزار جا بود. باید یکی از اونها رو حل کنی بعد بری سراغ بعدی، و حالا اومدم کنکور رو انتخاب کردم چون اعتماد به نفسم رو بهش گره زده بودم (اما الان نه دارم سعی میکنم اعتماد به نفسم رو به خدا و نعمت هایی که همیشه هست گره بزنم)و حلش می تونه چقد قدرت بهم بده برای مسائل بعدی زندگیم.
خب باید براش اهرم رنج لذت بنویسم، برنامه داشته باشتم، تمرکز، تمرکز، تمرکز داشته باشم، استمرار، باورهای درستش رو بسازم و با لذت و الهامات خدا، این مسئله رو حل کنم.
به جای اینکه فقط بشینیم کامنت بخونیم، نمیگم کار اشتباهیه خیلی هم خوبه و کمک میکنه اما اینکه بیای به جون ذهنت بیفتی و باورهای مخربی که تو ذهنت هست رو پیدا کنی واقعا خیلی بیشتر کمک میکنه. و هردو با هم که دیگه عالیه
کامنتم خیلی طولانی شد ولی لازمه برای من که این ردپا رو به جا بزارم
هر لحظه تون پر از خدا
سلام و صد درود بر عزیزان دل. استاد عباسمنش نازنین و مریم بانوی توانا و مهربان. خداوند رو بسیار شاکر و سپاسگزارم به خاطر آشنایی من با سایت امید عباسمنش. بعد از دیدن فایل امروز مبنی بر چرا علیرغم تلاشهایشان به نتیجه مطلوب نمیرسیم، شوق نوشتن در من بیدار شد. از دی ماه سال گذشته با این خانواده آشنا شدم . بعد از گذراندن بک دوره بیماری و شیمی درمانی که. واقعا در طلب پیدا کردن راهی برای حفظ سلامتی و زندگی کردن سالم بودم ،این سایت و تمام محتویات ارزشمند اون روحی تازه بر جسم من دمیده شد . به طوری که هر چند شرایط خوبی برای اجرای قانون سلامتی نداشتم ولی این دوره را تهیه و اجرا کردم. و از این که کسی در این عالم پیدا شده که با قدرت حرف از بهبود و سلامتی در تمام جنبه ها میزنه سرشار از شعف و امید شدم. پس از گذشت ماهها و تایید پزشکان بر وجود سلامتی کامل در بدنم ولی آنچه که تا به امروز همچنان موجب آزارم میشه باورهای قوی مخرب در زمینه های مختلف هست. باورهای ذهنی که ریشه در ترس و نا امیدی و بی اعتمادی داره. هر چند ماههاست که با شکرگذاری کردن نعمتها و نوشتن آن گامهای بزرگی برای شناختن این باورها برداشته ام ولی ریشه های آن درهم تنیده تر از این حرفهاست و نیاز به مراقبت لحطه به لحظه زندگی داره. عزیزان همسفر ‘ناب ترین لحظات رو در صحبتهای بی ریا و صادقانه استاد و نوشته های خالصانه و صمیمی شما دوستان دیدم. در پناه خدا شاد و آرام باشید.
سلام و عرض ادب خدمت استاد عزیز و خانم شایسته گرامی
واقعیتش من چندسالی است که دوره هایی رو خریداری کردم وگوش دادم و نتایج کوچکی گرفتم ولی فکر کنم شامل اون دسته ای میشم که استاد گفتن براشون دعا می کنند .
من هدفگذاری رو انجام میدم و با شور و اشتیاق یک دوره را شروع می کنم ولی پس از گذشت چند روز یا یک هفته سست میشم و کار رو نصفه و نیمه رها می کنم.
چندماهیه که خیلی واکاوی کردم مسایل و موارد پیرامونم رو و رد پای یک صفت یا یک ویژگی را در همه مسیرهای زندگیم دیدم و اون صفت داشتن عجله هستش.
من در همه وارد خیلی عجولم و صبر ندارم به خاطر همین که میخوام تا یک مسیری رو شروع کردم سریع به مقصد برسم و نتیجه بگیرم و از انجایی که این امر در 99 درصد موارد غیر ممکن هست من هیچ وقت به اهدافم نرسیدم و پس از گذشت مدت کوتاهی اهدافم رو رها کردم .
همیشه احساس میکردم که مسیری که استفاده می کنم اشتباه است ولی با بررسی دقیق این چند وقته متوجه شدم که این عجله و شتاب من برای رسیدن به خواسته یا نتیجه است که مانع رسیدن من به اون خواسته میشه .
کار من تو بورس ایران هست و این عجول بودن رو وقتی متوجه شدم که علیرغم پیداکردن سهم های بسیار عالی و سود ده و فقط و فقط به خاطر نداشتن صبر نتونستم اون سود عالی رو کسب کنم مشکل من پیداکردن سهم مناسب نبود مشکل من صبر نکردن نبود .
حتی تو روابطم هم همین موضوع باعث از بین رفتن حس اعتماد در طرفینم شده و رابطه هایم را چندین و چند بار به چالش کشیده.
دومین ترمزی که دارم و نمیگذاره من به اهدافم برسم باور کمبود هست که خود این باور ریشه همون صبر نکردن هست و ترس از اینکه فرصت از دست میره و دیگه چنین موقعیتی بدست نمیاد مسبب بسیاری از شکست های من در ترید کردن شده.
باور عدم لیاقت و شایستگی و نداشتن عزت نفس هم از جمله باورهای مهمیه که مانع تحقق خواسته های من شده.
من خیلی کمالگرا هستم و اهمال کاری یکی از خصوصیات انسانهای کمالگرا هست .
ولی تصمیم گرفتم با برداشتن قدمهای کوچیک و مستمر و تیک زدن اهداف بسیار کوچیک تا پایان امسال به بخشی از اهدافم دست پیدا کنم و از این سردرگمی و فلاکت خودم را نجات بدم.