چرا با وجود تلاش فراوان، به خواسته‌هایم نرسیده ام؟ | قسمت 1 - صفحه 50 (به ترتیب امتیاز)

1158 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2172 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    الهی به امید تو

    خدا را واقعا از ته دلم سپاسگزارم که من را در این مکان قرار داد

    الهی شکر

    ………

    من خواسته ام زندگی کردن در خونه ی خودم است و در خیلی از کامنت ها هم عنوان کرده ام مطمینم بهش میرسم ولی باز هم نجواها را باید خود خداوند برام خاموش کنه

    من خیلی حرکت کرده ام برای رسیدن به این خواسته . در بیشتر روزها میرم پیاده روی و خونه های زیبا و عالی را می بینم و میگم میشه میشه برای من هم هست

    مثلا با قانون تکامل اومدم دیدم بیشتر افراد الان در خونه ی خودشون هستند و دارند با خوشی و خرمی زندگی می کنند

    یعنی از دید و نگاه حسرت نمی‌گم و خدا را شکر این عادت را کم و کمتر کرده ام

    خدا بهشون بیشتر بده

    اهرم رنج و لذت را کار کردم و نشانه ها را کم و زیاد دیدم

    و الان خداوند بهم گفت : به این خواسته چسبیده بودم که تا خداوند توانم داد کمتر کردم

    وابستگی به این خواسته ام را کمتر کردم چون می گفتم یا این خواسته محقق می‌شود یا هیچی من باید بمیرم

    و بعد قانون رهایی را خیلی کار کردم

    و خدا را شکر کار می کنم

    قانون سپاسگزاری را خیلی کار می کنم

    قانون تحسین کردن را شدید کار کردم و افرادیکه الان خونه دارند و هر روز تعدادشان بیشتر میشه و با عشق در خونه ی خودشون دارند زندگی می کنند را تایید کردم تحسین کردم

    دوره های استاد را تا می تونستم خریدم و خیلی کار می کنم

    تجسم را خیلی کار کردم

    ولی باز هم ؟؟؟؟؟!!!!!!

    ولی هنوز از دریافت و مرحله ی دریافت خبری نیست که نیست…..‌

    از خداوند می خواهم که من را به این خواسته ام برسونه

    از بچه ها هم می خواهم باورهای مناسب دارند برام کامنت کنند چون خیلی دوست دارم نظرات شما عزیزانم را بدونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      عاشق خدا گفته:
      مدت عضویت: 3347 روز

      ارتباط قلبی با خدا

      و خواسته ات رو برای نزدکتر شدن به خدا بخواه نه از روی نفس

      از صمیم قلب بسپار به خدا و دیگه رهاش کن

      ولی هنوز از دریافت و مرحله ی دریافت خبری نیست که نیست…..‌

      یعنی هنوز ها نکرده ای

      اگر سپرده بودی خیالت راحت بود که اجابت شده دیر یا زود وارد زندگیت میشه

      منم این مرحله رو مشکل دارم

      اما نعمتهای زیادی داریم

      اون رو هم خدا خواهد داد

      احساس نیاز و وابستگی درونمون زیاده

      موفق باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    ناهید سنجری گفته:
    مدت عضویت: 319 روز

    سلام دوستان

    از خدا براتون شادی سلامتی و دلخوشی طلب میکنم …

    دوستان من تا حالا چندین چیز رو از خداوند خواستم … یعنی با جزییات نوشتم و درخواست کردم و جذب کردم … دقیقا همون جور که نوشتم جذب کردم … خودم که وقتی نتیجه رو میدیم از این جذب بسیار ذوق زده و هیجان زده میشدم …

    اما هنوز چیزهایی هستند که جذبشون نکردم … یعنی احساس میکنم تمرکزم کم میشه و یک مقدار ترمز در ذهنم ایجاد میشه و متوقف میشوم ….

    مثلا چند روز همش روزی و پول سمتم میاد … اما یک بار به این فکر میکنم منم مثل بقیه پول بیشتر ذخیره کنم تا خرج کنم و لذت ببرم … ذخیره کنم پسنداز کنم تا باهاش یه وسیله بخرم یا کارهای بزرگتر کنم … و این یک ترمز بزرگ برای من هست … چون هر وقت به این فکر می افتم روزی و درآمدم کم می شود …

    به طور کلی من پارسال در گیر مشکلات بودم که یک دوره از استاد عزیز عرشیانفر شرکت کردم و بسیار عالی بود … و از نتایج اون دوره من درآمد خیلی زیادی کسب کردم و روزی زیادی به سمت من اومد … که من رو واقعا شگفت زده کرد … اما در اولین مرحله که دوره رو شنیدم خیلی نتایج عالی بود و دو بار دیگه که بعد گوش کردم به اون شدت نبود … و بر این اساس تصمیم گرفتم به صورت کامل تر با قوانین آشنا بشوم و بیشتر به سمت استاد عباسمنش اومدم …

    خیلی دوست داشتم تجربیات خودم برو بگم …

    و یک تکنیک بسیار عالی که به همه دوستان پیشنهاد میکنم … که خیلی سریع نتیجه میگیرد …

    تکنیک تصویر سازی ذهنی هست …

    اگر امکانش هست راهنماییم کنید که چطور فرکانسم رو به صورت ثابت بالا نگه دارم … و بالا و پایین نشوم ….

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    سارا افشار گفته:
    مدت عضویت: 2217 روز

    به نام خدای مهربانم

    سلام و وقت بخیر و ممنون از استاد عباس منش و تیم خوبتون

    هدفی که من دارم شاغل شدنم هست خیلی دوست دارم از لحاظ مالی مستقل شم و درآمد داشته باشم ارشد حقوق دارم و دوباره شروع کردم به درس خوندن برای آزمون وکالت ولی علی رغم تلاش هام قبول نشدم

    افراد زیادی رو هم دیدم که براحتی و با مطالعه بسیار کم قبول شدن الانم وکیل هستن وحتی اطلاعات من از اونا بیشتره و همیشه برام سوال بوده پس چطوری اینا قبول شدن ….

    تنها دلیلی که به ذهنم میاد عدم تمرکز هست هیچ راه حلی برای اینکه بتونم با تمرکز درس بخونم به ذهنم نمیاد

    4سال است در حال متارکه هستم خیلی روی باور هام کار میکنم همین جدا شدنم رو معجزه میدونم چون یه جورایی قبل از آشنایی با استاد امکان ناپذیر میدونستم،من حاضر به بخشش مهریه شدم در قبال طلاق ولی همسر سابق 4سال است که میگه در صورتی طلاق میدهم که پولی به من بدهی …

    طی این 4سال بسیار رو خودم کار کردم که بتونم ذهنم رو کنترل کنم وبسیار امیدوار بودم و سعی میکردم از مسیر لذت ببرم درس بگیرم

    سعی میکردم بعد از هر جلسه دادگاه زیاد توی ناراحتی و حال بد نمونم و….

    یک سری اتفاقاتی که به نفع من باشه و خواسته ام هم بود برام اتفاق افتاد همونی میشد که میخواستم،وباز هم معجزه ….

    میگفتم باطل شدن اسم همسر تو شناسنامه ام خودش اتفاق میفته بالاخره من بیام از این فرصت استفاده کنم درس بخونم همین الانم به کارم میاد خوشحال بودم از اینکه خیلی چیزا یاد گرفتم و کارای مربوط به پروندمو خودم انجام میدادم ….

    ولی دوسال است که نزدیک آزمون درمورد پروندام اتفاقاتی رخ میدهد و تمرکز رو ازم میگیره وکلا حواسم میره روی پرونده طلاقم….

    در مورد این موضوع نمیدونم چیکار کنم به تازگی دیگه خیلی از این وضعیتم خسته شدم بعد از 10 اردیبهشت جلسه داشتیم دادخواست طلاق دادم کلا بهم ریختم

    به شدت احساس میکردم دیگه آخرشه و راضی به طلاق توافقی میشه با وجود اینکه دوروبریام میگفتن نه مگه اون طلاقت میده ولی ته دلم خوشحال بودم و امید داشتم ….

    ولی باز زد زیرش ….

    الانم‌نزدیک آزمون و منی که بریدم از درس

    از اون ورم باید 27 خرداد برم دنبال بقیه کارای دادگاه دوباره

    از این ورم به شدت دلم میخواد شاغل بشم و درآمد داشته باشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  4. -
    مصطفی فرخی نژاد گفته:
    مدت عضویت: 1019 روز

    «إیَّاکَ نَعْبُدُ وإیَّاکَ نَسْتَعِین»

    با سلام به خواهرم مریم جان شایسته و استاد نازنینم سید حسین عباس منش که راه توحید و یکتا پرستی را به من نشان داد سلام ابراهیم زمانه

    خیلی خب بریم سراغ کارمون

    چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای ؟ من می توانم بی نهایت مثال برای این سوال که واقعا ذهن انسان و خود انسان رو به چالش می کشونه داشته باشم اما می خوام دو تا اتفاق رو که یکیش منجر به رسیدن به هدف شده و دیگری نشده رو بازگو کنم که کسی که این دیدگاه و نظر منو میبینه و می خونه متوجه منظور من بهتر بشه خب بریم برای زمانی که من به خاسته ام رسیدم

    من حدودا یک سالی هست که سربازیم تموم شده ولی یک اتفاق جالب که تویه سر بازی ام افتاد این بود که من تویه یک گردان رزم خدمت کردم که به اون پدافند می گن و این گردان چند سلاح تخصصی داشت که توپ های زد هوایی و موشک ها و بازوکا ها و…. رو شامل می شد و گردان ما به علت اینکه پدافند ارتفاع پست بود یک توپ به نام توپ بیستوسه میلیمتری داشت و من چون اصولا عاشق سلاح هستم و علاقه شدیدی به مکانیزم سلاح و مهمات و کلا بحث های نظامی دارم خیلی دوست داشتم که این سلاح رو یاد بگیرم برای همین مشتاقانه روی این سلاح کار کردم و سلاحی که مردم تویه یک ماه تا سه ماه یادش میگیرن رو من تویه مدت کمتر ازیک هفته صفر تا صد این سلاح رو یادگرفتم اما چی شد که من به موفقیت به ظاهر کوچیک دست یافتم (اینم بگم وقتی من این سلاح رو یاد گرفتم قبلا فکر می کردم که هیچ کاری رو نمی تونم تا آخر ادامه بدم و وسط کار کار رو ول می کنم ولی وقتی این سلاح رو تا آخرش یاد گرفتم این خود باوری و عزتنفس که من توانایی انجام هر کاری رو دارم و بعد از اون بود که تایپ ده انگشتی و کار الانم رو به صورت عالی و جامع یادگرفتم و برای من موفقیت بزرگی حساب میشه ) آقا من یک ذهنیت فقیر داشتم که الان به لطف استاد عباس منش عزیز که از جانب خدا مامور شده که راه رسیدن به کمال و لذت رو نشونمون بده خیلی بهتر شدم و ذهنیت فقیری که من داشتم که هنوز هم همراه منه اینکه باید برای دیگران و در سایه دیگران کار کنی که لطمه ای نبینی اما این چه ربطی به این یاد گرفتن من داشت ربطش اینه که من وقتی به سربازی رفتم برام سربازی مثل یک رویا بود که داشتم زندگیش میکردم و به قول استاد مدینه فاضله ام بود چراکه به علت اینکه باور های قدرتمند مذهبی داشتم که اونا واقعا چیز های الکی و به درد نخور و علاوه بر آن به ضررم بودن چراکه من هم مثل استاد در خانواده کاملا مذهبی و عاشق شهادت بزرگ شدم و بیشتر عمرم رو تویه مسجد طی کردم و با توجه به دیدن فیلم های جنگی زمان جنگ عاشق جبه و جنگ و نظام بودم و اینکه تویه نظام به علت اینکه تمامی وسایل از آن دولته و من هم نیاز نیست اون ها رو خلق کنم پس می توانم به هرچه که تویه نظام هست دست پیدا کنم و باور مقاومی یا به اصطلاح استاد ترمزی برای یادگیری نداشتم و چون اهرم رنج و لذت تویه ذهنم بسیار دقیق برنامه ریزی شده بود به راحتی و با عشق وعلاقه این سلاح رو یاد گرفتم و به علت اینکه از تاکتیک های نظامی و سلاح های دیگر و نقشه خوانی و…….. سر در میاوردم و به قول یکی از دوستان گفت مصطفی تو میتونی یه تیپ پیاده رو آموزش بدی و من رو ارشد سربازا کردن که حدود پنجاه نفر میشدن کردن کسانی که از من سنشان خیلی بیشتر بود و کسانی که درجه اشون از من خیلی بیشتر بود حتی کادری ها رو آموزش میدادم که تازه به گردان ما میفرستادن و به قولی ادعا م میشد خلاصه شرایط اینقدر عالی شده بود منی که نه هیچ پارتی و هیچ گونه رشوه ای به هر عنوانی به کسی نداده بودم به خاطر اینکه باور های قوی از جمله اینکه اگه به خدا می خواهم برسم باید این کار هارو یاد بگیرم و بی نهایت باور دیگر خلاصه به خاطر باور هام تو اون برهه همه منو دوست داشتن سرم حساب باز میکردن پست نمیدادم و همیشه خونه بودم و بیشتر از سه ماه مرخصی بودم و هروقت دلم میخواست می تونستم پادگان نرم شاید اونایی که سر بازی رفتن باور نکنن ولی من بیشتر از پنجاه تا شاهد دارم که چقدر سربازیم راحت بود کسایی که میگفتن بابا تو مخت معیوبه که تویه این شرایط داری میخندی و شادی و لذت میبری ولی من چون که با آموزش های استاد عباس منش آشنا بودم و میدونستم که سر منشا این همه لذت همین باور هامه بهشون میخندیدم و چون میدونستم درکی از صحبت باور ها ندارند باهشون در میون نمی زاشتم خلاصه که من دوران سربازیم رو از زندگیم حساب نمیکنم که چرا اینقدر عالی و رویایی تموم شد و دوست دارم الباقی زندگی ام رو به همون صورت بگذرونم

    خب بریم به حالت دوم که به خاسته ام نرسیدم : داشتم فکر می کردم که کدوم خاسته ام رو که واقعا براش تلاش کردم رو بگم و به خاطر کدوم باور های اشتباه ام نرسیدم بهشون بگم خواستم که در مورد موارد مالی بگم اما یک مورد دیگر که به موارد مالی ربط داره رو میگم من رییس هیت مدیره اولین انجمن فنی مهندسی خوزستان هستم انجمن فنی مهندسی تلاشگران اسپاد دزفول وقتی این انجمن رو تاسیس کردیم حدود دو سال طول کشید که به علت اینکه باور اشتباه اینکه کار تویه ادارات ایران که خلیلی طول میکشه طول کشیده و اینکه باید پیگیری کرد و رشوه و پارتی داشته بود که سریع کارمون راه بیفته خلاصه اینکه بعد از دو سال رفت و آمد تویه فرمانداری شهرستانمون و کار برای کار های قانونی انجمن دیگه انجمن زمستان پارسال تایسس شد یعنی زمستان 1400 و من می خواستیم کارمون رو شروع کنیم و از اونجایی که انجمن ها نمیتونن تجاری باشند و باید تمامی هزینه ها رو از به صورت هدیه از اشخاص دیگه دریافت کنن یا وام های بلاعوض من هم می خواستم چند اختراع اول رو خودمون انجام بدیم و هزینه هاشو از جیب خودمون پرداخت کنیم خلاصه هر وقت که میخواستیم اختراعی انجام بدیم هر کاری که میکردیم پول جور نمیشد حتی پول خیلی ناچیزی مثل یک میلیون تومان که بگیم که عیبی نداره با داشته هامون شروع میکنیم علت اینکه پول که من نمی تونستم جور کنم این بود که باید قربانی بشم و به دیگران بگم که من کلی استعداد دارم ولی به خاطر اینکه کسی مرا درک نکرد و حکوت و مردم و………فلانند نمیتونیم کاری کنم و این انجمن زدن خارج از علاقه شخصی فقط برای خود نمایی بود که نشان از کمبود عزت نفسم میداد خلاصه بعد از گذشت یکسال کار انجمن راکت شد و ما به هیچ مقصودی نرسیدیم و فقط تویه مرحله جمع آوری داده ها مونده ایم و هرچه که تلاش کردیم نشد و دیگر من سمتش نرفتم و به علت اینکه به خاطر هوش و توانایی های انتسابی من رو تشویق به انجام کار های اینچنین کردن وذهنم برای تشوق های مردم وخانواده ام لذت میبرد اما به خاطر ترمز هایی که داشت هم خدارو میخواست و هم خرما رو ولی از آنجایی که جهان پاسخ میده هر دو را داشتم هم کار بر روی اختراع و هم اینکه قربانی شدم و باورهای مالی خراب که نمی ذاشت پولی برای اینکار کنار بذارم و به یک بدهکاری یک میلیاردی من رو کشاند ولی شکر خدا با کار بر روی باور هام به کمتر از صد میلیون تومان کاهش پیدا کرده اند.

    خب بریم برای سوال دوم که البته تویه متن بالا جواب سه سوال رو دادم ولی چون دوست دارم که دوستانم

    هم به دیگاهم کمک کنند باقی سوال هارو جواب های دیگه ای خواهم داد

    چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    از لحاظ مالی من جواب این سوال رو میدم من تویه یک خانواده فقیر و بسیار مذهبی بزرگ شدم و به همین علت نیز از شرایط مالی در حال حاظر تویه شرایطی اسفناکی هستم اما شرایطم چیه و برای چی این شرایط برای من به وجود اومده من به علت شرک و کمبود عزت نفس فکر میکردم که من لایق پول در آوردن نیستم و حتما باید برای مردم کار کنم و یا برای سرمایه گذاری باید حتما پولم روبه یکی دیگه بدم که سرمایه گذاری کنم و از آنجایی که پول کافی برای سرمایه گذاری از نظرم ذهنم نداشتم باید پول سودی از کسی میگرفتم تا بتوانم پول در بیاورم و به علت اینکه تویه یک خانواده فقیر و مذهبی بودم و از بس تویه رسانه ها نشون میدادن که بابا فکر آخرت باش ول کن این دنیا رو این دنیا بدرد نمیخوره و برای اینکه به خدا بخوای برسی باید آدم ساده زیست و فقیری باشد و پول معنوی نیست و با پول راحت نبودم و هرچه که به دستم می اومد رو مثل آب خوردن تویه مدت زمان کمی خرج میکردم و پول راحت به این و اون قرض میدادم و برای دوستانم هر شب میرفتیم خرج های سنگینی از لحاظ مالی خودم انجام میدادم ولی خب جهان درجا پاسخ نمیده ویک زمان معقول برای این باور ها کنار میذاره من رو سر بزنگاه گیر آورد و یک چک به سنگینی این کهکشان به من زد و نزدیک بود آبرو ریزی بشود و پدرم تمام دارای اش که خانه اش هست و اون هم به صورت مورثی است رابفروشد و آواره بشویم اما خدا هر لحظه توبه کنی توبه ات رو می پذیره

    و غفارذنوبه به ندای دلم گوش کرد و راه و چاه رو بر اساس آموزه های شما نشانم دادو من به مبلغ بدهکاری کمتر از صد میلیون تومان رسیدم و دارم تمام بدهی هایم رو پرداخت میکنم این که میگم کمتر از شش ماه هستش ها اونم تویه سن بیست و دوسالگی من اما جریان چی بود که این اتفاق برای این باور ها برای من رخ دادن من از یکی از دوستانم پول به صورت سودی گرفتم و به پسر دایی ام دادم و پسر دایی ام قرار شد که هر ماه سود به این دوست بنده بدهد اما از آنجایی که برگی بی اذن خدا به زمین نمی خورد و باید جواب باور ها تو دریافت کن بعد از چند ماه به مشکل خوردیم و هی برای پرداخت سود تاخیر داشتیم و بعضی وقتا به ناراحتی می انجامید و من برای ترس اینکه اگه این پول برود دیگر نمیتوانم پولی به دست بیاورم وباید به کارگری بروم و دیگر هیچ وقت پولدار نمیشوم واین شرایط عوض میشود پول هایش را پس ندادم البته به پسر دایی ام فک کنم که گفتم ولی اون اسرار داشت که باباصبر داشته باش حل میشه تو فکرش نباش و من هم ترس داشتم که بابا همین یک فرصته که چرا میخوای لگد به بخت خودتبزنی بابا ول کن و من هم ساکت نشستم یک جا و توی دورانخدمتم همیشه پول خوبی داشتم مثلا سه تا ده میلیون تومن منظورمه که پول خوبیه اما از اونجایی که ذهنیت فقیر کار ی به اتفاق نداره همیشه خدا من هشتم گرو نه ام بود خلاصه گذشت تا اینکه به پسر دایی ام قول داد که یک پژو پارس تیو فایو به اون دوستم در قبل پولش بده و اگه این ماشین رو نده باید ماهی پنجاه میلیون تومان بهش ضرر کرد بده پنجاه میلیون برای چقدر برای صدو شصت ودو میلیون تومن خلاصه این بنده خدا که برای من دیگه پولی نریخت و تمام پول رو برای پسر دایی ام ارسال کرد 168 میلیون تومن سود گرفت هنوز ماشین مونده بودو پول های من هم دست پسر دایی ام هر روز داشتن بی ارزش میشدن و پسر دایی ام دیگه به من زنگ نمیزد و جواب منو هم یکی در میون میدادالبته من اون موقع سر باز بودم و خیلی کم پسر دایی رو میدیدم اما مصیبت آخر زمانی بود که اسم من رو تویه قرار داد آورده بودند و من هم امضا کرده بودم و بعد از اون قضیه چون دوستم حسابی سود گرفته بود و شاد از پول گرفتن اومد و با اسرار به من پول داد به صورت سودی و من برای اینکه باور محدود کننده داشتم هم قبول کردم و دوباره پول رو به پسر دایی ام دادم . .پول را دادم همانا مسدودی حساب اون هم همانا اون پسر دایی روی سرم کلاه گذاشت و به جای خریدن ماشین اون هارو داخل ارز های دیجی تال کرد و به علت اینکه ایران تحریم بود حساب مجازی اون رو به همراه تمامی دارایی اش رو مسدود کردن خلاصه من به خاک سیاه نشستم و توی کامنت نمیشه کامل و جامع داستان رو شرح بدم انشا الله که وقتی نتیجه ام به حد مطلوبی رسید حتما داخل یک ویدیو این را خواهم گفت القصه

    حساب مسدود شدو تمامی پول رفت و از انجایی که ما از لحاظ مالی فقیر بودیم و نداشتیم و پسر دایی ام به تهران رفته بود و من هم دزفول بودم و جواب گوشی رو نمیداد دوستم فکر میکرد که تمام دارایی اش را ما خوردیم و دیگر به پولش نمیرسد ( که از لحاظ منطقی هم درست فکر میکرد ولی خب چون با این مسائل آشنا نبود این کار روکه میخوام بگم انجام داد) اومد در خانه و میخواست آبروریزی کند که خدا اینجا وارد عمل شد و پدرم رویی به اون زد و مهلت دو ماه ایی از اون گرفت و من هم همان لحظه شروع کردم روی باور هام کار کردن که در ها باز شدن تویه یک مشاوراملاک کار پیدا کردم و شروع به کار کردم صدهزارتومن یک میلیون تومن هرچی به دستم میرسیدبراش واریز میکردم که ردش کنم که بره که الان که صحبت میکنم دیگه کمتر از صد میلیون تومن از من پول میخواد البته این مبلغ جمع کل بدهی هامه و مبلغ زیادی الان برای من نیست و خلاصه این شد که من به خواسته ام که استقلال مالی بود نرسیدم که هیچ بدهکارم شدم ولی با تغییر باور هام به راحتی در حال پرداخت بدهی هام هستم .

    سوال آخر

    چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟آقا ترمز های مخفی که به آن خواسته ها نرسیدم رو بخواهم بگم اینکه

    من دوست دارم که خودم را به دیگران اثبات کنم و براجلب توجه کاری انجام می دهم و نه برای لذت برای همین یکی از ترمز های مخفی تویه ذهنم این بود که بابا تو بدهکار شو به طوری که یکی حقتو بخوره بعد برای همه تعریف کن که چه اتفاقی افتاده تا دیگران برات دل بسوزن و توجه دیگران رو جلب کنی تو که نمی تونی به جایی برسی(باور احساس عدم لیاقت و توانایی) و کار هایی که نکردم را به دروغ نشان بدهم که انجام دادم و به علت اینکه از بس پدرم تویه گوشم زمزمه کرده که بامردم درست رفتار کن و کوتاه بیا ( یعنی از حقت بگذر) تا گزندی به تو نرسد و مردم خیلی توانا هستند و راحت به من آسیبی وارد می کنند ( باور شرک آلود عوامل بیرونی تاثیر در زندگی من دارند) و برای گدایی محبت که دیگران از من ناراحت نشوند و من در حق آن ها خوب جلوه کنم از پول و سرمایه و حقم مگذرم تا مبادا آن ها ازمن بدشان بیایند( باور کبود عزت نفس) و باید دزدی کنم که چرا که خودم نمیتوانم پولی بسازم ( باور کمبود فراوانی و شرک و عدم لیاقت ) و باید برای مردم کار کنم و باید زیر سایه مردم باشم (باور شرک که مردم قدرتشان از خدا بیشتر است) و باورد پول اصلا معنوی نیست و اصلا نباید پول داشت و حتی باور نکردنیه من حتی هزار تومان هم نمیتوانم تویه حسابم باشد یعنی واقعا هزار تومان هم نباید تو حسابم باشد و باید خرج شود و آدم نباید دنبال پول باشد و اهرم رنج و لذت پول در آوردن در ذهنم بسیار ضعیف است و رنج پولداری از رنج بی پولی بیشتر است و نباید برای خدماتم پولی دریافت کنم و از مردم نباید پول بگیرم چراکه در حق آن ها ظلم میکنم ( باور دوری از خدا به وسیله خوشی و لذت و پول در آوردنو پول داشتن ) و اینکه از بس داخل رسانه ها به ما گفتن که منابع داره تمام میشود و خانواده ام که من اولین نسل متولد شهر شان هستم و آن ها عشایر بودند این باور را به من دادن ار بچگی که هرچه پول در میاوری بخورشان که فردا نیست و رسانه که میگوید که منابع زمین دارند تمام میشوند و زمین در چند سال آینده تمام میشود ( باور کمبود نعمت ها ) خلاصه این ها تازه بخش کوچکی از ترمز های مخفی هستند که تازه با دوره دوازه قدم استاد عباس منش من پیدا کردم و یکی از خواسته هام که واقعا دوست دارم که به آن برسم خریدن راوانشناسی ثروت یک و دوره کشف قوانین زندگی هستش که به یاری خدا حتما آن ها رو خریداری میکنم فقط باید روی باور هام کار کنم

    استاد نازنیم و خواهرم مریم جان شایسته اگه پیشم بودین عاشقانه شمارا بغل میکردم که من را به چیزی فراتر از این مادیات رساندی وآن احساس اطمینان به خداست و اینکه خودم را چقدر خوب بشناسم واقعا همه چیز پول نیست بلکه اون احساسیه که باید از پول لذت ببریم نه از پول بلکه از تک تک ثانیه های زندگی و اتفاقات بزرگ و کوچیک زندگی بسیار سپاس گذارم بابت لطف و مرحمت خدا وند متعال که من را در این دوره و در کشوری که استادی که به زبان من صحبت میکند آفریده است تا از زندگی ام به صورت تمام لذت ببرم و از استاد و مریم جانم که واقعا خواهر دوم من است سپاس گذارم که راه و روش زندگی شاد وزیبا را در این دنیا نشان مان داده اند

    در پناه حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    فاطمه رئیسی گفته:
    مدت عضویت: 3139 روز

    سلام به بهترین استاد دنیا.

    استاد جان من تو زمینه های مالی و شخصیتی نتایجی گرفتم البته خیلی جای کار دارم هنوز ولی همینقدرشم تغیرات خیلی مثبتی واسم داشته و توی روابط …. وای وای وای

    که چقدر این موضوع این جلسه به حال و روز این روزای من میخوره و دیگه مستاصل شدم از بس که خواستم و نشد.

    سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟

    داشتم یه رابطه عالی

    چون دیگه واقعا داره رو همه ی جوانب زندگیم تاثیرات بسیار زیادی میزاره و به شدت نیاز دارم که هرجوری شده باید حلش کنم و تموم شه این مسئله ی هیولایی

    سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)

    تقریبا اکثر اینایی که اطرافم دارم میبینم که ازدواج میکنن تلاش خاصی نمکینن واسه این مسئله و انگار که جزو اتفاقات روتین زندگیشونه و خیلی عادی طبق روالش پیش میره.

    مثلا دخترعموی خودم با اینکه نه قیافه خاصی داره نه موقعیت خاصی تو دانشگاهشون یه آقاپسری در نگاه اول ایشونو خواستن و مصرانه تلاش کردن برای ازدواج با ایشون در سن 24 سالگی. دختر خالم که 20 سالشه و 6 ساله که وارد رابطه شده و الانم در شرف ازدواجن. و….موارد بسیار زیادی رو میشناسم که به راحتی ازدواج کردن و دغدغه ای نداشتن برای این موضوع

    سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟

    عدم احساس لیاقت و بقیشو واقعا نمیدونم چه باوری باعتش شده که من نتوینم رابطه عالی رو داشته باشم

    ولی استاد جان به هر چیزی که فک میکنم که مانع شده برای داشتن روابط خوبی که میخواستم و نشده میبینم بقیه شاید از منم بیشتر داشتن ولی با وجود این ازدواج کردن و مسئله ساز نشده واسشون این کمبودها.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 2201 روز

    سلام واقعا خدا رو شکر میکنم که با این فایل جواب سوال منو داد که چرا تو زمینه کارم پیشرفت نمیکنم با اینکه هم خودم این توانایی رو در خودم میبینم و هم همه دوستان و همکارانم همیشه منو تحسین میکنن که تو واقعا برای مدیریت و کارهای بزرگ ساخته شدی ولی من هنوز به اون جایگاه و خواسته ام نرسیدم امروز که این فایل رو دیدم دوباره مصمم شدم که روی ترمز هام کار کنم و خدا منو هدایت کرد

    در پاسخ به سوال اول باید بگم که من همیشه هدفم این بود که هر جایی هستم موثر باشم و پیشرفت کنم همیشه سعی و تلاش هم میکردم و تا یه حدی هم پیشرفت میکردم ولی متوقف میشه و سرعتش اصلا مطابق میلم نیست

    در مورد سوال دوم ، من افرادی رو میشناسم که نصف من هم نه تلاش میکنن نه تمرکز گذاشتن ولی از زمین و آسمون براشون میباره نه تحصیلات بهتر از من دارن نه بهتر از من کار میکنن . مثلا یه همکار دارم که با سمت تست وارد مجموعه شد ولی کمتر از یک سال به سمت مشابه من رسید

    حالا درمورد سوال سوم چه باورهای مخربی دارم الان که فکر کردم یه لیست به ذهنم رسید که باید روش کار کنم :

    – مدیر زن نمیخوان ، سنم دیگه برا پیشرفت زیاد شده الان دنبال نیروهای جوون هستن ، دانشم برای پیشرفت کمه و باید بیشتر باشه (در صورتیکه اونایی که بیشتر پیشرفت کردن نصف من هم تجربه و دانش ندارن) ، سمت بالاتر سخته من از پسش بر نمیام ، سمت بالاتر دردسر بیشتری داره آزادیم محدود میشه باید بیشتر کار کنم زمانم دست خودم نیست ، شرکتها اینقدر که من حقوق میخوان نمیپردازن ، جای خوب کمه و بهتر از اینجا نیست ، اگه سمتم بالاتر بره محدود تر میشم دیگه آزادیم کم میشه ، من قصد مهاجرت دارم چرا اینجا پیشرفت کنم ، من استراتژی و پلن کار نکردم و تو رزومم نیست ، پارتی و آشنا ندارم برای پیشرفت و یا معرفی به جاهای بهتر ، اگه دورکار باشم همش باید خونه باشم و با کسی معاشرت ندارم ، اگه کار بین المللی بگیرم زبانم انقدر خوب نیست که بتونم از عهدش بر بیام ، کسی نیست بهم کمک کنه اگه به یه مشکلی بخورم ، کار بهتر با آزادی و درآمد بیشتر، کمه و سخت گیر میاد ، طول میکشه که من پیشرفت کنم یا کاری که دلم میخواد رو پیدا کنم و هزار تا ترمز دیگه که فکر کنم باید انقدر ذهنم رو بیل بزنم که همشون رو پیدا کنم ولی آدمهایی رو میبینم که نه اندازه من پشتکار دارن نه براشون پیشرفت مهمه نه دلسوزانه مثل من کار میکنن نه بهتر کردن کار براشون مهمه ولی خیلی سریع پیشرفت می کنن . همه دوستان و همکارانم بهم میگن تو عالی هستی اصلا ساخته شدی برای مدیریت و برنامه ریزی و اضافه کردن ارزش تو هر جایی که هستی و از راهنمایی های من استفاده میکنن و پیشرفت میکنن ولی من هنوز به هدفم نرسیدم .

    خدا رو شکر که ما رو هدایت میکنه و راه رو بهمون نشون میده .

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  7. -
    فررانه فلاح گفته:
    مدت عضویت: 1104 روز

    بهنام یگانه هستی عالم ….. سلام به استاد عزیزم و مریم جان عزیز وبچه های سایت بزرگ استاد عباس منش بازم سپازگذارم بابت این فایل زیبا و طراحی این سوالات که ذهن ما رو بازی میده و باعث میشه بیشتر و عمیق تر فکر کنیم باور کن استاد جان به این فایل احتیاج داشتیم. در مورد سوال اول که چه هدفی داشتیم که باود تلاش زیا به اون هدف نرسیدم…اول یه توضیح کوچیک در مورد خودم بدم که من بهیارم و مشغول به کار ستم..اما بنا به دلایلی از این کار راضی نیستم دوست دارم برای خودم کار کنم و درامد داشته باشم به فرو شندگی علاقه دارم کنار کارم به فروختن لباس مشغول هستم اما حس میکنم درامدم اضاف نمیشه و اون چیزی که می خوام نیست با اینکه به تهران میرم و خودم خریذ میزنم و این همه راه و مسافت میرم..میخوام استاد جواب سوال دومتم که ترمزهایی هست که به هدفت نمی رسی. رو بدم …با توجه به گوش دادن فایلت متوجه شدم که من همه جنسامو قرضی میدم و حس میکنم که پول نقد دست مردم نیست با اینکه اجنسام زیاد گرون نیست همیشه همین فکر دارم که هیچکی از من نقد خریذاری نمیکنه و چون من در خانه پوشاک میفروشم باید به همه به صورت اقساط لباس بفروشم و اها الان یه چیز دیگه به دهنم اومد که من احساس لیاقت ندارم و اینکه حس میکنم لباسهای من خوب نیستن مردم لباسهای من رو نمیخرن..اینا تو ذهن من وجود داره و هر لحظه توی گوش من نجوا میکنه…….استاد من مچشو کرفتم و میخوام به صورت تمرکزی روش دهنم کار کنم انشالله که به نتیجه میرسم و میام اینجا برای شما مینویسم……بازم سپاسگدارم از همه دوستان که کامنت من رو میحونن و همچنین از استاد عزیزم بابت تهیه این فایل زیبا……خداحفظت کنه……..در چناه حق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    گزارش نقض قوانین سایت
  8. -
    زهره گفته:
    مدت عضویت: 1102 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و مریم جان

    سپاس بابت این فایل زیبا و آگاهی های فراوان من توی زندگیم تقریبا به چیزهایی که خواستم رسیدم و اهدافم تاحدی محقق شده ولی بعضی وقتها می بینم که به سختی و مدت زمان زیادی می‌بره تا برسم مثلاً نمونه اش مهاجرت هست حدود یک سال و نیم هست که همسرم مهاجرت کرده و قرار بر این بود که من ‌‌وفرزندم به او پیوست بشیم ولی این پروسه خیلی طولانی شد یعنی تصورش رو بکنید پارسال این پروسه مثلاً دو ماهه بود الان رسیده به حدود یکسال

    همیشه برای من سوال هست که آیا باورهای من ایراد داشت که باید توی این دایره قرار بگیرم .؟؟؟؟؟

    یا بعضی وقتها عقب افتادن بعضی چیزها به نفع آدم می تونه باشه ؟؟؟؟؟

    دلم می خواد دوستان هم منو راهنمایی کنن

    با تشکر از استاد عزیز

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    شهلا صدوقی گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    با سلام خدمت استاد عزیزم و تمام خانواده استاد منشی چرا با وجود تلاش‌های فراوان به خواسته‌هایم نرسیدم با اینکه تمام تلاش ممکن رو انجام دادی ولی به آن نرسیدی �شتن خانه‌ای نوساز زیبا بزرگ ویلایی مستقل در منطقه عالی 2 داشتن ثروت فراوان و درآمد بالا 3 داشتن ماشین لاکچری و میلیاردی ولی �چ وقت نتونستم به اون‌ها برسم چون باورهای بسیار بسیار اشتباهی داشتم اگر بخوام در مورد این باورها صحبت کنم باید یک سر رسید بنویسم باور کم بود باور کم بود باور قربانی باور عدم لیاقت احساس بی‌ارزشی و بسیار باورهای دیگه‌ای که � این سه ریشه برمی‌گرده من رو هیچ وقت به اون آرزوی واقعی که داشتم نرسون فقط به یک مرتبه خیلی پایین که در حد یک قشر ضعیف جامعه هست رسوند �ن هم با تقلب زجر‌های زیاد و فراوان و ولی خدا رو صد هزار مرتبه شکر خداوند مرا هدایت کرد و الان شبانه روز �وع به تمرین و نوشتن و تغییر دادن باورهای سیام با منطق با دیدن الگوها و تکرار روی خودم دارم کار می‌کنم من مطمئنم که باید اول این ریشه‌های سیاه ریشه‌های سیاه کمرنگ بشن تا درهای ثروت و فراوانی به روی من باز بشه و در مدار ثروت راحتی سادگی نعمت و صراط مستقیم قرار بگیرم و خوشحالم که تونستم به این موارد پی ببرم و من تعهد کردم که تا آخر عمر به تمرین و کنترل ذهن ادامه بدم و در مسیر لذت و توجه به زیبایی‌ها و دیدن نکات مثبت زندگی کنم � دیگر نمی‌خواهم در جهنم باشم � جهنم سختی تقلا بی‌ایمانی شرک نگران ترس � رها از اینکه به نتیجه برسم یا نرسم می‌خواهم در مسیر لذت و صراط مستقیم و در مسیر بهشت باشم با کار کردن روی باورهای الهی و جایگزین کردن آنها با باورهای اشتباه من انقدر در فرکانس پایینی بودم که نعمت‌هایی که دیگران داشتن رو نمی‌دیدم در حالی که به راحتی خواهرم خانه بزرگی از همون اول زندگیش برایش فراهم شد و خیلی از افراد دوست دوستان که در شهرستان هستیم راحت به خانه مورد علاقه رسیدند من انقدر روابطم خراب بود که نمی‌دیدم هیچ نعمتی رو نمی‌دیدم اینقدر که وابسته به 70 و حرکات و کارهای شوهرم بودم خانواده بودم من یک انسان وابسته بودم و دارم سعی می‌کنم که در مسیر هدایت قرار بگیرم و هیچ وقت و هیچ وقت و هیچ وقت در مدار جهنم قرار نگیرم چون �نها به خواسته‌هایت نمی‌رسی بلکه خفت خواری زجر غم آتش سوز و حسرت �رت کینه تمام وجودت را می‌سوزاند ولی وقتی در مسیر هدایت باشی � تنها به ثروت می‌رسی بلکه راحتی آسایش لذت قدرت عزت و خدا رو هم داری من می‌خواهم در این مدار زندگی کنم و من می‌خوام در بهشت باشم من �تباهاتم رو می‌پذیرم هیچ عامل بیرونی رو در رسیدن به خواسته‌هایم قبول ندارم و خودم را �اده می‌کنم برای دریافت �اقت و نعمت‌های بزرگ با کنترل کانون توجه و حفظ انرژی و تمرکز امیدوارم که تونسته باشم به دوستان عزیزم در این خانواده الهی کمکی کرده باشم همونطور که به خودم کمک شد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  10. -
    حسین میعادی گفته:
    مدت عضویت: 842 روز

    به نام خالف زیبای من و خالق من زیبا

    ازش سپاسگذارم و ممنونم که با سایت شما آشنا شدم.

    10 فروردین عضو شدم اما نمیدونم چرا تازه 15 روزه دارم بطور مداوم هر روز دارم فایل گوش میکنم.کارم اسنپ هستش و وقتم آزاده.یه سره گوش میکنم فایل هارو..خیلی بهتر شدم

    احساس میکنم یه نهال و یا یه باغ رو پر از نهال کردم و هر روز دارم بهشون میرسم و رسیدگی میکنم با گوش دادن فایل ها.

    دارم هر روز مینویسم تو دفترم.

    دنبال ترمز ها گشتم و هدایت میخوام..خیلی حالم بالا پایین میشه.یهو همه چیز باهم انگار اومده سمتم.بدهکار و مغروض..خیلی ها کنارم هستن که میبینم چقدر راحت به خواسته هاشون رسیدن..

    داستان منم مثل استاد عباس منش، زندگی سخت ،تو یه کارخانه مشغول کار بودم.و دقیقا بعد از عضو شدن تو سایت برنامه جوری شدکه استعفا دادم و زدم بیرون.البته اون موقع اصلا به فایل های استاد گوش نکرده بودم اما با عضویت داستان زندگی شروع شد.

    الانم کلا هجرت کردم به یه استان شمالی کشور و دارم اسنپ کار میکنم.محکم هستم و درونم میگه قوی باش اینم تموم میشه..همسرم از شرایط خسته شده بعد از 15 سال و با یه پسر زیبای دو ساله نمیدونم برنامه اش چیه.

    کلا فقط زیبایی میبینم.سپاسگذاری میکنم و ستایش میکنم..

    خیلی زندگی هامون به هم شبیه هستش..چه با استاد و چه بقیه همراهان.

    تحت فشارم ولی درونم یه شعله پر حرارت و داغ روشنه.میگه همینو رد کن دیگه تمومه و درست میشه..با صد درصد حرفای استاد موافقم..این هم رد پا بود و هم یه تجربه.

    و اینکه منم با 12 قدم انجمن الکلی های گمنام آشنام و نزدیک 11 سالی میشه

    یکی از ترمز هامو پیدا کردم که بچه بودم و زیر دوش آب از خدا خواستم که هروقت کار اشتباه کردم بهم بفهمون یه جوری.با رفتن پولم و با بیمار شدن و…هر جوری شده بفهمم..تازه فهمیدم کلا تا الان اشتباه زندگی میکردم چون روز خوش کمی داشتم..

    یا پدرم میگفت این پول خوب در میاره بلده ولی خیلی ولخرجه..

    و خیلی چیزهای دیگه که رو نشده

    از خالق زیبای خودم میخوام هدایتم کنه…

    سپاسگذارشم و ممنونم از شما استاد عزیز بابت این همه مهربونی و راهنمایی رایگان..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: