https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/06/abasmanesh-2.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-06-11 07:37:322023-07-07 09:16:06چرا با وجود تلاش فراوان، به خواستههایم نرسیده ام؟ | قسمت 1
1158نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیز و مریم خانم گل
استاد این فایل نشانه ی امروزم بود برای پول ساختن، ولی تو جواب این سوالتون که
1)چه هدفهایی رو انتخاب کردید و براش تلاش کردید با اینکه کلی زحمت کشیدید به نتیجه دلخواه نرسیدید؟
اولین چیزی که به ذهنم اومد زبان انگلیسی بود، اینکه من قبل از کلاس اول، کلاس زبان میرفتم، بعد ادامه ندادم تا دوره راهنمایی 6 سال کلاس زبان رفتم، و دوباره برای لیسانس رها کردم، بعدش سه سال دیگه کلاس رفتم، وقتی درسم تموم شد و برگشتم شهر خودم، هی سعی میکردم بخونم اما انگار انگیزه نداشتم، همش میگفتم که چی بشه، تا بچه دار شدم و برام خییلی مهم بود که انگلیسی یاد بگیره انگار کاری که خودم نتونسته بودم رو میخواستم اون ادامه بده تا الان که چهار سالشه فقط کارتون انگلیسی میبینه، و خودم انگیزه پیدا کردم چیزای جدید یاد میگیرم که بتونم باهاش صحبت کنم
چند وقت پیش یه برنامه تقویت لیسنینگ دانلود کردم ولی بازم وسط راه ادامه ندادم تا الان که شروع کردم از یه کتاب بیسیک، یعنی چیزایی که بلدم رو دارم دوباره میخونم. هرچند الان یک هفته است که بازم نرفتم سمتش، قضیه این بود که دو روز نتونستم زبان بخونم و بجای اینکه بیخیال اون دو روز بشم کمالگراییم اومد وسط که این دو روز رو بین بقیه ی روزها بذارم و بیشتر بخونم تا جبران بشه، ولی دیگه ذهنم همکاری نمیکنه و وقتی چیزی زیاد یا سخت میشه ذهنم ازش فرار میکنه نتیجه این شد که الان یک هفته است نرفتم سمت زبان.
2)چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
من نوجوون بودم و کلاس زبان میرفتم کللل فامیل اینو میدونستن اما یبار دیدم دختر عموم و پسر داییم با هم انگلیسی صحبت کردن و من اصلا نفهمیدم چی میگن!! پیش خودم گفتم عه اینا کی زبان یاد گرفتن؟ چرا هیچ کس چیزی نمیدونست؟ حتی نمیدونستم چقدر تلاش کردن اصلا کلاس رفتن یا خودشون تو خونه خوندن؟ راستش خیلی احساس ضعف کردم، اینجوری توجیهش کردم که اونا هم میخوندن ولی به کسی چیزی نمیگفتن، اما من هفته ای یکبار کلاس که میرفتم همه میفهمیدن واسه همین این انتظار برای افراد خانواده ام بوجود اومده بود که من باید خییلی بلد باشم ولی اونا که چیزی نگفته بودن واسه همین کسی نمیدونست اونا چقدر خوندن!
3) چه باورهای محدود کننده ای ممکنه تو ذهن من وجود داشته باشه که باعث میشه تلاش های من جواب نده؟
اول که حس میکردم باهوش نیستم چون خواهرم درس نمیخوند به من میگفتن تو باید درس بخونی من میخوندم اما در کنارش بهم میگفتن خیییلی میخونی که به اینجا رسیدی (تیزهوشان درس میخوندم و دانشگاه سراسری) اما میگفتن خواهرم خییلی باهوشه با اینکه هیچچی نخونده فوق دیپلم دانشگاه آزاد قبول شده بود، خب اون باهوش بود شکی توش نیست اما منم باهوش بودم من حتی مقاله تو ژونال خارجی دارم اما همش حس میکردم این نظر رو از بقیه میگیرم که نگین خیییلی میخونه، خر خونه، راستش فکر میکردم با این قضیه کنار اومدم و تو ذهنم حلش کردم اینقدر برای خودم تکرار کرده بودم که من باهوشم، اما تو جواب این سوال دوباره این مسئله خودش رو نشون داد، اینکه هر چقدر هم بخونم مثل اون چندین سالی که خوندم یاد نمیگیرم، جالب اینجاست که من همیشه تو هر کلاس زبانی که میرفتم نفر اول و به شدت تو چشم تیچر بودم، گاهی اصلا فقط برای من درس میدادن یعنی فقط به من نگاه میکردن و تدریس میکردن.
#یه چیز دیگه هم حس میکنم زبان بلد شدن خییلی زمان میبره یعنی من ساالها باید بخونم و این نمیذاره هدف دومی بعد از رسیدن به زبان انگلیسی تعیین کنم چون حس میکنم این زبان یاد گرفتن حالا حالاهاا ادامه داره و خب این من رو خسته میکنه.
#استاد یجا گفتید بیشتر کتابها میگن صبح و شبت رو بهم بدوز به هدفت میرسی براش تلاش کن
آخ این دقییقا چیزیه که تو ذهن من کردن نگین تو باید خیلی درس بخونی نگین تو خیلی درس خوندی که به این نتایج رسیدی، و من دیگه خسته شدم یعنی گاهی از کار خونه و بچه به قدری خسته میشم که دیگه حال ندارم زبان بخونم چون میگم با یه ذره خوندن که چیزی نمیشه باید خیییلی بخونم و این باعث میشه خسته بشم و رها کنم.
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
جواب 1؛ خواسته من از چندین سال پیش داشتن استقلال مالی بوده، ولی به آن نرسیده ام
از این مسیر الهی سود زیادی به من رسیده ” خداشناسی ، آرامش، مهاجرت به شهر دلخواهم، آزادانه و مستقل زندگی کردن، حذف ارتباطات با انسانهای منفی ونادرست، داشتن خانه بهتر،
اما یک آرزوی بزرگ در دل دارم آن هم ثروتمند بودن و زندگی در کمال استقلال مالی، در طول مسیر بارها پول به زندگیم آمده،مدتی همه چیز عالیه بوده ولی ادامه دار نبوده وبعد از مدتی
من در می اندیشه به پرداختن هزینه های معمولی زندگیم
این بزگترین خواسته ی من بوده و هست ولی به آن نرسیدم، همه کار کرده ام شغل های زیادی را تجربه و رها کرده ام و به سوی تجربه ای دیگر ، اما مدتی خوب و بعد از مدتی هیچ پولی نداشته ام، و روز از نو.…
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
از نزدیکان و کسانی که در زندگی ام بوده اند کسی را به یاد نمی آورم که موفق شده باشد، در خانواده و فامیل های من همه تقریبا از کمبود ثروت رنج میبرند
از دوستان و کسانی که با آن ها همکار بودم هم کسی را به یاد ندارم
فقط 1نفر را میشناسم و آن هم خود استاد عباسمنش است که از گذشته ای که از او میدانم و زندگی حال حاظر او نهایت شکوه است
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
چند روزی است در تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم که من رو به خودشناسی بیشتری برساند و چندروزی است واقعا جواب های درست و منطقی دریافت میکنم که باوجود این ترمز ها واقعا طبیعی است که منبه هدفم تاکنون نرسیده ام و اگر پولی آمده به علت سوراخ بودن ظرفم آن مول سریع از زندگی ام رفته و من دائما درحال یک تجربه تکرار به اسم بی پولی بوده ام
حقیقتا قبول دارم من اینگونه بوده ام…
اولیش نداشتن توانایی حل مسئله
خیلی اولش مقاومت دارم و فکرمیکنم چرا اوضاع اینه، باید اوضاع خوب باشه و انقدر کاری نمیکنم که جهان مجبورم میکنه که تغییر کنم و مسئله فعلی رو حل کنم، اصلا راضی کننده نیست باید خیلی بهتر بشم تو این مورد
( و جهان به افرادی که مسائل بیشتری رو حل کن پاداش بیشتری میدهد)
یکی دیگر وقتی پولی وارد حسابم میشود دیگر به فکر آینده نیستم و تنبل میشوم
و کاری نمیکنم، و همه چیز را موکول به بعد میکنم و انقدر کاری نمیکنم که پولم تمام میشود و مجبور میشوم فکر کنیم. حرکتی انجام دهم
و بعدی من هیچ وقت طبق هدف قدم به قدم حرکت نکرده ام
یا هدف را نوشته ام و حرکتی نکرده ام
یا حرکت کردم و هدف مشخصی و واضحی نداشتم و به روز مرگی خورده ام
با وجود این همه ترمز
من خودم به خودم ضلم کرده ام
خداوند همیشه یارو یاور و هدایتگر من بوده و من نتایج زیادی گرفته ام
من بیشتر ضعفم در عملگرا بودن هست
چون من با تغییر باورهایم با افراد موفق و ثروت زیادی همراه شدم که روزی آرزوی من بود با آنها 1دقیقه صحبت کنم، ولی با تغییر باور هایم از طرف آنها به منپیشنهاد کار شد، از جاهای دیگر پیشنهاد کار شد، از طرف دامادمون ک یه بیزنس من خوبِ پیشنهاد کار شد، ولی من با آنها جلو رفتم و مسیر درست رو رها کردم… مسیری که دستان خداوند رو وارد زندگیم کرد. من فراموش کردم و ورودی هایم رو کنترل نکردم. و همه چیز آرام آرام خراب شد، مثل داستان قورباغه در آبی که دارد گرم میشود……..من بیشترین ضعفم و ترمزم عملگرا بودن است، عمل کردن به قانون است.
ایمان بدون عمل واقعا حرفی مفت است
از خدای یکتا و بی همتا یاری میخوام تا این ترمز هارو رفع کنم و این نعمت بی نظیر الهی به زندگی من سرازیر شود
استاد عزیزم که با صحبتهای عالی شان هر روز باعث رشد من می شوید
سلام مریم جانم که کمک به تهیه فایلها می کنید
و دوستان عزیزی که کامنت می نویسید و از خواندن آنها لذت می برم.
قبل از اینکه برم سراغ گوش دادن ادامه فایل و خواندن کامنت دوستان میخوام صادقانه به این سوال پاسخ دهم.
قبل از اینکه با قوانین جهان به این صورت که استاد می گویند و آگاهانه آشنا بشم هدف های کوچک و بزرگی زیادی در زندگی انتخاب کردم و در مدت زمانی خیلی کمی به آنها رسیدم (الان که مرور می کنم)
حتی بعد از آشنایی با این قوانین هم اهدافی را برای خودم تعیین کردم و به آنها رسیدم و الان که دارم این متن را می نویسم و روی هدفی مهم در زندگیم تمرکز کرده ام و با خودم فکر میکنم چرا نمیرسم ولی با جواب این سوال متوجه می شوم که من خیلی عجله می کنم و دوست دارم بدون تکامل به هدفم برسم. من برای رسیدن به تمام اهدافم تکاملم را طی کردم الان که با خودم فکر میکنم 13 سال قبل که از قانون اطلاع نداشتم و آرزوی استخدام در شغل دولتی را داشتم که بسیار بسیار برایم دوردست بود. حتی مدرک دانشگاهیم را نگرفته بودم که پیشنهاد کار در یک ارگان دولتی بهم داده شد و بعد از حدود 3 سال استخدام رسمی شدم. و این کار رد شروع 12 ساعت در یک هفته بود و آرام آرام این ساعتها زیاد شد و تبدیل به استخدام رسمی شد. می توانم صدها مثال در مورد خواسته هایم داشته باشم.
ولی با وجود اینکه خودم همۀ اینها را می دانم ولی بعضی خواسته ها مثل خواسته در حال حاضرم خیلی برایم ضروری می شود و به شدت احساس نیاز می کنم و عجله می کنم و می دانم که باعث می شود و از خواسته ام دور شوم.
ولی تابحال هیچ خواسته و هیچ خواسته ای نبوده که من با تمرکز بخوام و نرسم.
جواب سوال دوم : حقیقتا خیلی نمی توانم به این سوال دقیق جواب دهم و افراد زیادی را نمی شناسم که با تلاش کمتر، نتایج بهتر و بیشتری گرفته باشد یعنی تقریبا تمام الگوهایی که می شناسم گفته اند برای موفقیت سالها تلاش کردند بجز خود شما.
همین الان با پاسخ دادن به این سوال توانستم دو تا از ترمزهای مهم را شناسنایی کنم
1. ثروتمند شدن خیلی سخت است
2. برای ثروتمند شدن به زمان و تلاش زیادی نیاز است.
سلام و عرض ادب حضور استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
استاد تو فرمایشات قبلیتون گفتید برو دنبال علاقه ات و کاری که عاشقشی وقتی دنبال علاقه ات بری پول خودش میاد دنبالت و گفتید هیچ وقت برای اینکه پول بسازید کار نکنید بلکه برای عشق خودتون و کاری که عاشقش هستید تلاش کنید تا پول خودش وارد جریان زندگیتون بشه
من الان خیلی وقته که اصلا نمیدونم حتی به چه حرفه ای علاقه دارم شغلم اسنپ هستش و درامد زیادی نداره ولی ی مدته یک ایده زده به سرم که وسوسم میکنه انجامش بدم خوب دروغ چرا راستش قصد و هدف من فقط موفقیت مالیه حالا از چه شغلی اونش برام چندان اهمیتی نداره
میخاستم بدونم با این طرز نگرشم و اینکه ایده هامو عملی کنم میتونم پول بسازم یا باید حتما ی کاری.رو پیدا کنم و عاشقش بشم و برم دنبالش تا بتونم پول بسازم؟
دوستان در صورت امکان خوشحال میشم پاسخ های حکیمانتون رو بشنوم
سلام علیرضا جان این سوال که پرسیدی دوست دارم جواب بدم
تو یه بخش از حرفهای استاد اینجوری میگه اشکال نداره هنوز شغل مورد علاقه تو پیدا نمیکنی بموقع ش پیداش میکنید اصلا نگران این حتما باید پیداش کنم نباشید میگه رو خودتون کار کنید احساستون رو خوب کنید مهم نیست چه شغلی الان داری باورهات مهمه اسنپ یه شغله میتونی باور های خوبی برای خودت بسازی در حین این کار هدایت شدی به اون شغلی که فکر میکنی بهش علاقه داری ثروتمند ترین فرد تو حوزه اسنپ مدیر عامل شرکت اوبره همون شبیه اسنپ خودمونه ولی بزرگتر این از سوال درمورد عشق و علاقه.
حالا درمورد موفقیت مالی که برات مهم نیست چه شغلی داشته باشی
نگو من فقط موفقیت مالی میخوام برای خودت تعیین کن مثلا در ماه چقدر درآمد داشته باشی که بدونی باورهای که داری میسازی برا خودت داره کار میکنه یا نه مسیر رو داری درست میری یا داری پسرفت میکنی باید با نتیجه دادن اینها رو بفهمی تا انگیزه ت برای حرکت کردن بیشتر بشه و بدونی باورها داره کار میکنه
پس برا خودت یه هدف هایی بزار و رو همونا باور بساز و کار کن تا نتیجه رو ببینی اینجوری میفهمی قانون داره کار میکنه یا نه .
یه چیز دیگه هم میخوام بگم
موفقیت فقط جنبه مالی نیست ما وقتی رو خودمون کار میکنیم باید تمام جنبه های زندگیمون بهتر از قبل بشه مثل سلامتی روابط وضعیت مالی نگاهمون به خداوند احساسی که در طول روز داریم
نگاهمون کلا به زندگی باید بهتر بشه
رسیدن به این ها خودش یجور موفقیت هست
اگه اینجوری نیست یعنی رو خودت کار نکردی فقط ادا در آوردی که داری رو خودت کار میکنی ولی باور نداری
سلام به همه عزیزانی که اینجا دنبال تلاش برای بهتر بودن برای خودشون و دیگرانند.
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز.
خیلی تلاش کردم تا بالاخره خودمو مجبور به نوشتن کردم.
سوال 1: آیا برای چیزی خیلی تلاش کردی که بهش نرسیده باشی؟ اصولا آدمیزاد به اون چیزهایی که رسیده توجهی نداره و همش دنبال اون چیزی هست که نداره. اما در مورد این سوال باید بگم چیزایی هست که براش خیلی تلاش کردم و هنوز درگیرشونم. یکی از مهمترینشون عقب بودن همیشگی از قرض و قسط هاست. اگر چه همیشه رعایت می کنیم و ولخرجی نمی کنیم اما باز انگار هی سفرمون کوچیک تر و کوچیک تر میشه. من از حدود 20 سالگی خیلی جدی و مرتب کار کردم و سعی کردم تو زمینه کاری خودم متخصص باشم. اما هر چی گذشت از تخصصم دورتر شدم و درآمدمم هم اونقدر نیست که منو راضی کنه. من آدم نداری نیستم، اما برای کسی که حدود 18 سال هست که داره جدی کار می کنه، داشتن یه خونه و یه پژو 405 مدل 89 داشته ای نیست. انگار این داستان نداشتن و تحت فشار بودن برای خرید همیشه همراهم بوده، تو خونه بچگی که پدرم آدم توانمندی نبود، البته که هیچوقت صحبت از نداشتن نمی کرد. اما من تقریبا یا به زبان یا تو ذهنم دارم میگم بودجمون محدوده، وسعمون به هرید اوننمیرسه، خرید این تو اولویتمون نیست … و گاهی این اقلام، اقلام روزمره زندگی میشن. پس اینطور بگم با اینکه من یه متخصص تو صنعت نفت و گازم و زبانم در سطح 8 آیلتسه و تحصیلات عالی عالی دارم و بسیار سلامت و سرحالم و تو محیط کار هم مورد علاقه و احترام دیگرانم، اما در مورد مسائل مالی درآمد مکفی ندارم.
2- کسانی که با تلاش کمتر به نتیجه بهتر رسیدن؟ آره، زیاد می شناسم، کسانی که برای خودم کار می کردن، کسانی که وقتی من کار می کردم نمی دونستن چطور باید وارد بازار کار شد، کسی که حسرت جایگاه و شغل منو داشت، خلاصه خستن کسانی که باورشون نمیشه من تو این سطح زندگی میکنم. یه دفعه رفتم به مهمونی هم کلاسی های سابقم، جالب اینجاس که همه گفتن چرا با این ماشینت اومدی؟ فهمیدم که من متوهم نیستم، وقتی بقیه دنبال تویوتا لندکروزر برای من میگردن یعنی من یه چیزیم میشه که با این همه توانمندی نتونستم نگران رسیدن حقوقم به انتهای ماه نباشم.
3- باورهای محدود کننده:
راستش قبلا نظر من به این صورت آشنا بود که ادم های خوب پولدار خیلی کمن و پول یکی از اصلی ترین دلایل دور شدن از خداست.
یکی دیگه از باورهام این بود که یه عددی منابع توی دنیا هست، اگر یکی دو تا داره یعنی یه نفر دیگه هیچی نداره. پس پولدار شدن یعنی اینکه سهم بقیه رو بردارم.
ترس نداشتن و کم آوردن همیشه باهام بوده و هنوزم هست.
ولخرجی، یککلمه آشنا توی ذهن منه و من نمی تونم برای خودم، مخصوصا برای خودم، خوب پول خرج کنم، چون همیشه می گم خرج های مهمتری هستن. خونوادمم همش دعوت به ملاحظه و خوب خرج کردن می کنم. گاهی حق دارم، اما گاهی هم منشأش ترسه.
پول که دستم باشه سریع خرجش می کنم، از قرض دادن و بخشیدن به یقیه تا خرید هله هوله و چیزای بیخود.
اگه بگن یه کار ساده ای هست که پول توشه من باور نمی کنم، میگم اگه اینطوری بود که همه انجام می دادن، حتما یه جای کار میلنگه!!!
خلاصه اینجوریاست اوضاع من.
من سال ها می خواستم مهاجرت کنم، اما این دفعه تصمیم محکم گرفتم، باور کردم که میرم و رفتم. حتی خانمم می گفت هنوز هیچی معلوم نیست کا زندگیمونو فروختیم، اگه ویزامون نیاد چی؟ ولی من می گفتم این دفعه هر طور شده میریم، حتی اگه لازم باشه حای دیگه میریم، و خدا رو شکر شد و الان دو ماهه انگلیسیم. اما از بدو ورود دوباره موضوعات مالی جلو لذت بردن از زندگی در این رؤیا رو ازم گرفته…
من دوره 12 قدم رو هم تا قدم 10 با تعهد دنبال کردم. قبل از شروع دوره مسائل باورنکردنی ای پیش اومد برامون که زندگیمونو متحول کرد و به موازات هم داشتن ما رو جلو می بردن. اول با معجزه شکر گزاری شروع کردم، روزای اول خیلی سخت بود، بعدش اما عجیب بود برام که چطور من این همه دلیل برای شکرگزاری رو نمی دیدم، بعدش یه معلم قرآن خودش پیدا شد و به ما پیشنهاد داد قرآن رو موضوعی بخونیم و هفته ای چند جلسه 4-5 ساعته میومد خونمون و ما رو به معنای واقعی برد فضا!!! یعنی من چنان آرامش و شجاعتی در وجودم داشتم که هیچ وقت حتی نمی تونم توصیفش کنم، بعد قدم اول دوره رو خریدیم (اکر چه برامون خیلی گرون بود) و شروع کردم به شنیدن مطالب استاد، البته که برام هنوزم سخته ایشون رو استاد خطاب کنم، اوایل که شدیدا مخالفشون بودم. جول اوستین گوش میکردم و برام جالب بود که انگار همه دارن یه چیز رو میگن و هی یاد اون آیه قرآن میفتادم که میگفت: لا تبدیل لکلمات الله. یه شرایط عجیبی تو زندگیمون شد که همه چی به صورت معجزه واری پیش می رفت، من از یه شغل دولتی استعفا کردم و رفتیم برای ادامه زندگی رامسر. لحظه لحظه زندگی شبیه رویا شده بود. این داستان حدود 14 ماه ادامه داشت و بی نظیر بود. ما هر روز صبح بدون استثنا تمام این مدت رو، زیر برف یا بارون، سرد یا گرم، ابری یا صاف، صبح به صبح می رفتیم و طلوع خورشید رو می دیدیم، گاهی نیم ساعت می رفتیم تا به محل مناسب برسیم و هر روز اونجا با الله تجدید میثاق میکردیم و دعا می کردیم و …
نماز کهمیخوندم با عشق بود و انگار واقعا هر کلمه رو که میگفتم حسش می کردم.همه کارهای ما رو راه می نداختن و تمام تلاششون رو می کردن که به ما خوش بگذره، انگار همه برای ما کار می کردن. البته که تو اون مدت یعنی از ماه 4 تا ماه 7و 8 پول هم به شکل باورنکردنی به زندگیمون میومد، به طور عجیبی از معاملاتی که در بازار کریپتو و فارکس می کردیم سود میگرفتیم و مشت مشت به آدما پول می دادیم. دوباره تاکید میکنم از ماه 4، یعنی از اول نبود، تا آخرشم نبود، یه برهه، قبلش معاملات من ضرر بود، بعدشم ضرر.
از یه جایی نمی دونم چی شد که ورق برگشت، درآمد صفر شد و شروع کردیم از سرمایه خوردن، ترس ها یکی یکی اومدن…تا اونجا که رامسر رو ترک کردیم و من دوباره برگشتم سر کار اولم.
الان دو سال ازون وقت میگذره و من همچنان بهت زده ام که چی شد؟؟؟
یه تکیه کلام جالبی آقای عباس منش داره که میگه اگه یه دفعه تونستی از یه راهی موفق بشی با همون کار دوباره هم می تونی موفق بشی. اما نمی دونم چرا نمی تونم ترس هامو بذارم کنار و و متمرکز و متعهد بمونم.
البته که تغییرات یواش یواش شکل میگیرن و آدم متوجه نمیشه، شاید یه دوره جدید شروع شده و من هنوز ازش بی خبرم.
براتون و برای خودم از الله توانا خیر و عاقبت بخیری و ثروت زیاد و استقلال از غیر در دنیا و آخرت می خوام.
استاد چقدر جذابتر و خوشتیپ تر و خوش هیکل تر شدین چقدر نورانی تر و زیباتر شدین بهتون تبریک میگم که واقعا شما لایقش هستین و اگر این شرایط را خلق کردین پس منم میتونم و بهش میرسم .
سوال 1.چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام دادی اما به نتیحه ای که میخواستی نرسیده ای؟؟؟
_خواسته ای که قبلاً داشتم این بود که بتونم فالوورهای اینستاگرامم را افزایش بدم و خیلی پست میذاشتم که البته تمرکزم پراکنده بود
_خواسته ای که در حال حاظر دارم فروش در پیجم هست که بتونم محصولاتم را بفروشم ولی جوابی که من میخواستم نداده
سوال2.چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش کمتر و یا تلاش مشابه به اپن خواسته ها رسیدند؟؟؟
یکی از دوستام در بیشتر کردن فالوورهاش در یک سال به 50 هزار نفر رسید که خیلی هم تلاش نکرد و برخی اوقات به سفر میره و آنچنان بیشتر از من تلاش نکرده اما به بیش از 50 هزار نفر رسیده و الان هم فروش خوبی داره خدارا شکر که قرار ازش الگو بگیرم
واسه فروش محصولاتم از اون شخصی که جنس تهیه میکنم گفت همکارانت ماهی 40 تا 50 میلیون فروش دارن با حالی که با هم شروع به خرید کردیم اما تو هنوز چیزی نفروختی و همکارانم به راحتی مبالغ زیادی را فروختن
سوال 3.چه باورهای محدود کننده ای را در ذهن خود میتونی شناسایی کنی که با وجود این همه تلاش فراوان باز هم به اون چه که میخواستی نرسیدی ؟؟؟
_تمرکزم رو یک موضوع نیست و پراکنده تلاش میکنم
_این آموزشی که من میدم افراد کمتر از محصولاتم میخرن
_سخت میدونم که برم اداره پست و محصولات را بفرستم
_افراد باور نمیکنن که محصولات من بتونه مسائلشون را حل کنه
این سومین کامنتی هست که دارم میذارم می خوام تجبره خودم در طول بیش از 30 روز ورود به خانواده بزرگم بگم و بعد پاسخ سوالاتم.
خداروشکر کار خودمو دارم ولی درآمدم به اندازه تلاشم نیست من روز 16 ساعت کار ذهنی و فیزیکی انجام میدم که بیشترش بر می گرده به نوع کارم که باید کتاب بخونم بنویسم آموزش بدمو… اما طی 5 ساله گذشته با وجد کلی تجربه و علم و تخصص باز خروجی ندارم.
34 سالمه از دوران 20 سالگی هدف داشتم و دارم در حدی که میدونم چی می خوام و نوشتم چند سال باید عمر کنم و چطوری بمیرم و… تلاش زیادی کردم از زمان فوت پدرم مادرم منو بزرگ کرده و واقعا تلاش زیادی برام کرده من همیشه روی خودم و توانایی خودم حساب باز کردم از زمانی که از شغل کارمندی خودم استعفا دادم تنها راه رسیدن به آرزوهام رو ورود به دنیای بزرگ کارآفرین دونستم .
الان که این متن رو می نویسم تقریبا میشه گفت که کل زمان و تمرکزم روی سایت و آموزش های استاده ذهنت اوکی و مثبتی دارم اراده فوق العاده ایی دارم من یک قانون جذبی هستم که با کوچک ترین تمرین نتایج رو می بینم من با ثبت نام در سایت کتاب معجزه سپاسگذاری راندا برن رو تا تمرین دهم اومدم و واقعا نتایج رو دیدم اما الان که توی سایت ساعت ها دارم وقت میدازم یه چیز هایی رو یاد گرفتم و میدونم که باید پروسه تکامل رو طی کنم.
شاید عجیب باشه من با وجود اینکه خیلی از آموزش های استاد رو گوش دادن و میدونم اما چون عمل نکردم همین جا میگم واقعا هیچی نمی دونم.
اینجا نوشته های زیادی انجام دادم به جمع بندی که رسیدم دیدم که تنها حلقه مفقوده کار من عمل نکردنه و این مورد برمی گرده به کار زیاد و مشغله هایی که داشتم و از همه مهمتر نممممممممی دونستم چیکار کنم.
واقعا هر چی فکر کردم که جواب سوالات استاد رو بدم چیز زیادی به ذهنم نیومد روی برگه نوشتم فکر کردم حقیقتا هیچی بذهنم نیومد و کامنت بچه رو خوندم تا یه چیزی رو به عنوان نشانه دستم بیاد و بنویسم .
مواردی که با توجه به تلاش هام تونستم در جواب سوالات استاد بنویسم این هاست:
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
پاسخ : 1.کسب درآمد و به تصاعد رسیدن در کارم – 2. اومدن در 15 نفر برتر شرکت 3. رسیدن به به آزادی زمانی و مالی 4.کمک به اقوام زمانی که به درآمد رسیدم
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
پاسخ : نفر اول شرکت و یه سری از همکارانک – این عزیزان با توجه به اینکه از روز اول با هم شروع کردیم موارد گفته شده استاد تلاش کمتر خروجی عالی و جالبه من هم میزان علم و توانایی ذهنی جسمی و خلاقیت و تخصصم بالاتره اما این عزیزان رشد کردند
فرد موفقی در فامیل نبود اما تنها یک نفر اون هم زیاد رشد نکرده شاید من کمال گرا باشم اما اون یک نفر تلاش کرده استمرار داشته که به اهدافش رسیده
بعضی همکارانم هم که به لطف خدا آدم های درستی هستند تونستند به درآمد مثبت 500 میلیون در ماه برسند که از دید من اون ها تجربه کار رو داشتند و افرادی در کنارشان بوده و بلد بودند چیکار کنند اما من با وجود کلی مطالعه و آزمون و خطا و حتی یه وقت هایی نا امید شدن موفق نشدم اما همچنان کارمو دوست دارم و می خوام ادامه بدم
نفر بعدی پدرم بله پدرم که فوت شده اون در سن 29 سالگی به کل اقوام سر زده و کمک شون کرده و حتی کل اقوام بعد از 30 سال اسمشو میارن حتی یه سری از افراد منو می بینن به یاد او اشک میریزند از دید من پدرم با توجه به تعاریف دیگران و بزرگان فامیل فردی مردم دار بوده تلاش کرده با وجود سن کم تونسته به خیلی ها کمک کنه الان من 34 سالمه و هیچ کاری نه برای دیگران بلکه برا مادرم هم نکردم تنها کاری که تونستم بکنم همیشه احترامش رو داشتم و با دل و جون کنارش بودم.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟.
پاسخ : واقعا بعد از این جستجوها هنوز باورهامو کشف نکردم و اصلا نمی دونم باید چطوری پیداشون کنم اما با توجه به مطالب سایت فکر می کنم این ها باشه.
برای خوشبختی باید پول داشته باشم
برای موفقیت باید اطلاعات داشته باشم
باید زمان زیادی بذارم تا موفق بشم
به دست آوردن پول سخت است
هر وقت پول داشته باشم می توانم کمک کنم
افراد ثروتمند شانس آوردند که ثروتمند شده اند.
تشکر از استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز و همه عزیزانی که تا اینجا متن رو خوندن
استاد خوشتیپم با تصویر فواره ابشاری و مریم زیبا که داره برامون فیلم میگیره
اول جواب سوالا رو میدم بعد مابقی فایل وگوش میدم
1-چه خواسته یا هدفی داری و داشتی که با تلاش بسیار هنوز بهش نرسیدی ؟
جواب : هدفم درامد مالی ازادی مالی و زمانی بود که از شروع فعالیتم هم اهداف دیگری رو شروع کردم اما این هدف همیشه بود و براش به خیال خودم تلاش میکردم و متوجه شدم اصلا تلاش فیزیکی درکار نیست من باید تلاش ذهنی براش انجام بدم چون شغل های مختلفی امتحان کردم ساعت کاری های مختلف اما هیچکدوم نتیجه در بر نداشت تنها اقدام جدی برای تلاش ذهنی م گوش دادن به فایل های ثروت و خرید روانشناسی ثروت هستش
2- چه افرادی میشناسی که با وجود تلاش کمتر بسادگی به همان خواسته رسیدن ؟
جواب : خیلی از دوستان و اشنایان بمرور الگوی خوبی برای من شدن در جهت ادامه دادن که اون اوایل یا من در فرکانس دیدن اونا نبودم یا اغلب شانس و بهانه رسیدن به خواسته هاشون میدیدم و یا ذهنم دنبال بهانه های خاص میگشت برای رسیدن اونها بطور مثال ما یه فامیلی داریم که تمام مجردی هاش هر لحظه با ما بود و تمام تفریحاتمون باهم وضع مالی خوبی داشتن و دارن بعد ایشون با یه اقای بسیار موفق و ثروتمند ازدواج کردن ذهنم قبلن میگفت خوب خودشونم پولدار بودن که با این فرد ازدواج کرد در صورتی که محل زندگی پدر و مادرش وضع مالیشون فقط یک درصد اوضاع مالی این اقا بود و بعدها که بیشتر روی خودم کار کردم متوجه شدم دوستم که همین فامیل دور ما هست بدلیل یسری تضادهایی که در روابطش ایجاد شده بود تصمیم گرفته بود روی خودش کار کنه مشاوره میرفت و خلاصه هم احساس لیاقت و هم عزت نفسش جوری بیشتر شد و اوضاع رفتاریش تغییر کرد که پاداش جهان بهش هم همسر بسیار خوب که مطابق چیزهایی که دوس داشت همیشه باشه بود و هست و هم اوضاع مالیش خدا رو شکر خیلی خوبه و خدا رو هزاران بار شکر میکنم که ما هنوزم باهم رفت و امد داریم و من از نزدیک میتونم این الکوها رو ببینم و تایید کنم و چقدر از بین صحبتهای همسرشون میتونم رد پای قانون و ببینم و باورهاش و برای خودم تایید کنم یدونش از مثال هاش و میگم چون بتازگی هم راجع بهش صحبت شد همین دوست ما همسرشون با سرمایه خودش برای ایشون دفتر زده دوستم داشت از ترسهاش میگفت ازینکه بعد گذشت چند وقت هنوز سود نداشتن بعد بخاطر یه موضوعی که در دفترش با کارمنداش بوجود اومده بود و ضررها داشت ناامید میشد برای ادامه کار که با همسرش صحبت کرده و گفته من هیچ کار مفیدی که باعث سوددهی بشه انجام ندادم و ازین صحبتها همسرش هم در جواب این حرف و زد« گفت تو چرا ازین زاویه نگاه میکنی که با تاسیس این دفتر هیچ کاری هم نکردی حداقل به کلی ادم نون رسوندی» اصلا منپ خپاهرم که این حرف و شنیدیم یه لحظه بهم میخکوب نکاه کردیم تایید قانون و استفاده قوانین برای همه یکسانه هرکس اندازه نوع باورش
سوال سوم :
ترمزها م اینقدر تو این زمینه زیاده که دونه دونه ش و باید روش کلی کار کنم هرکدوم اندازه دهها خط براش میشه نوشت بزرگترینش هم شرک هست ترس از کمبود نادیده گرفتن تواناییم و…
چنتاش در جریان قرار گرفتن متوجه شدم که پوچ هست مثل کار فیزیکی بیشتر ساعت کاری زیادتر فهمیدم نه تنها تاثیر نداره بلکه خیلی ها رو میشناسم که با ساعت خیلی خیلی کمتر فعالیت های هشتاد درصد کمتر از من درامدشون صد در صد از من بیشتره
یا مثلا ترمز استعداد کافی
ترمز فعالیت جسمانی
ترمز دست زیاده تو فلان کار
ترمز سرمایه و…. همش و من در زمینه مالی متاسفانه دارم ️
پس تلاش ذهنی و باورهامو بیشتر میکنم تا براحتی به خواسته م برسم نه با سختی و قدمهامو براش بردارم ممنون استاد عزیزم ️
سلام ووقت بخیر خدمت تمام خانواده ی خوب استاد عباس منش و دست مریزاد میگم به استاد خوبم بابت آماده کردن این فایل عالی و تشکر و قدر دانی میکنم از خانم شایسته عزیز بابت فیلمبرداری و آماده کردن این فایل
من این فایل رو سه بار در فواصل زمانی مختلف گوش دادم ،،اولش ذهنم قفل بود هیچ جمله ای و هیچ جوابی نداشتم ،چون هم به لطف خدا شغل دارم اونم دوتا (یعنی تلاش فیزیکی دارم ) هم ساعت ها فایل و برنامه های استاد رو گوش میدم و هم تمرین محشر ستاره قطبی رو انجام میدم .
به خودم گفتم چندتا کامنت از دوستان بخونم شاید فرجی شد ،و الهی شکر که به نتیجه رسیدم
من چندتا ترمز درون خودم پیدا کردم که خیلی ریشه دار هستش و سالهای سال هست که با منه
1. احساس قربانی بودن ،یعنی اینکه من خوشم میاد از اینکه با سختی و شکست های متعدد به آرزوم برسم و بعد همه منو با انگشت نشون بدن و ازم تعریف و تمجید کنن و من براشون داستان داشته باشم برای تعریف کردن
2. ترمز بعدیم اینه که همیشه به چگونگی رسیدن به خاسته ام فکر میکنم و با ذهنم دنبال راه ها و کارهایی برای رسیدن به خاسته ام هستم
3. باور کمبود ،اوضاع الان سخت شده و آدم هرچی تلاش میکنه باز از تورم فعلی عقبه
4. عجله ،وابستگی شدید به خاسته ،احساس نیاز شدید داشتن اون خاسته
امیدوارم کمکی کرده باشم و از دوستان عزیزم میخام اگر باور مناسبی دارن بزای رفع این ترمز ها حتما به منم بگن
آفرین میگم چون ترمزهای مهمی رو نوشتید و خیلی از افراد مثل خودم هم باهاش برخورد کردم بارها و بتدریج دارم بهتر درک و تمرین میکنم. و البته این کامنت شما کمکی شد تا دوباره بهم یادآوری بشه که در منم هست و چقدر لازمه تمرکزی تر روش کار کنم.
من نتایجی از تمرکز روی باورهای توحیدی دارم میگیرم
بنظرم قدرتمندتر از توحید چی داریم؟
اون مورد چهارم که موضوع عجله و وابستگی به خواسته رو گفتید هم در همون دسته بندی باور به کمبود میشه یعنی نیاز به ساخت باور به فراوانی داره.
وقتی معتقد باشم که بیش از نیازم از مدل خواسته و آرزوی من وجود داره دیگه چه ترس و عجله ای؟ به وقتش میرسه بهم و باهاش برخورد میکنم به لطف الله.
در مورد بند سوم هم همینه:
من واقعاً بریدم و گفتم خدایا من نه می دانم و نه می توانم تنهایی کاری از پیش ببرم. تو باید وارد عمل بشی و من اشتباه کردم همش فکر میکردم خودم باید کارها رو برنامه ریزی کنم و پیش ببرم مگه من چقدر توان دارم با این جسم ضعیفم. من هر چقدر تلاش کنم (که کردم) باز هم عقل و توان من به تو نمیرسه.
پس خدایا خودت منو ببر. بارم رو روی دوش تو میندازم
بقول استاد در جلسه ششم قانون آفرینش: خدایا بار من و خود منم ببر من خودمم میندازم رو دوشت منم حمل کن.
یا بقول خانم اسکاول شین مرحوم، من این بار را، من این بار سنگین را به تو میسپارم
مسئولیت بارها بعهده خداست.
هر چقدر بگم کمه، توحید توحید
یعنی دلم میخواد تا فردا همینطور بگم..
باور شماره دو هم دقیقاً همینه.
با آرزوی شادی و آرامش و ثروت و خوشبختی شما دوست عزیزم.
سلام به همه دوستان بخصوص استاد عزیز و مریم خانم گل
استاد این فایل نشانه ی امروزم بود برای پول ساختن، ولی تو جواب این سوالتون که
1)چه هدفهایی رو انتخاب کردید و براش تلاش کردید با اینکه کلی زحمت کشیدید به نتیجه دلخواه نرسیدید؟
اولین چیزی که به ذهنم اومد زبان انگلیسی بود، اینکه من قبل از کلاس اول، کلاس زبان میرفتم، بعد ادامه ندادم تا دوره راهنمایی 6 سال کلاس زبان رفتم، و دوباره برای لیسانس رها کردم، بعدش سه سال دیگه کلاس رفتم، وقتی درسم تموم شد و برگشتم شهر خودم، هی سعی میکردم بخونم اما انگار انگیزه نداشتم، همش میگفتم که چی بشه، تا بچه دار شدم و برام خییلی مهم بود که انگلیسی یاد بگیره انگار کاری که خودم نتونسته بودم رو میخواستم اون ادامه بده تا الان که چهار سالشه فقط کارتون انگلیسی میبینه، و خودم انگیزه پیدا کردم چیزای جدید یاد میگیرم که بتونم باهاش صحبت کنم
چند وقت پیش یه برنامه تقویت لیسنینگ دانلود کردم ولی بازم وسط راه ادامه ندادم تا الان که شروع کردم از یه کتاب بیسیک، یعنی چیزایی که بلدم رو دارم دوباره میخونم. هرچند الان یک هفته است که بازم نرفتم سمتش، قضیه این بود که دو روز نتونستم زبان بخونم و بجای اینکه بیخیال اون دو روز بشم کمالگراییم اومد وسط که این دو روز رو بین بقیه ی روزها بذارم و بیشتر بخونم تا جبران بشه، ولی دیگه ذهنم همکاری نمیکنه و وقتی چیزی زیاد یا سخت میشه ذهنم ازش فرار میکنه نتیجه این شد که الان یک هفته است نرفتم سمت زبان.
2)چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟
من نوجوون بودم و کلاس زبان میرفتم کللل فامیل اینو میدونستن اما یبار دیدم دختر عموم و پسر داییم با هم انگلیسی صحبت کردن و من اصلا نفهمیدم چی میگن!! پیش خودم گفتم عه اینا کی زبان یاد گرفتن؟ چرا هیچ کس چیزی نمیدونست؟ حتی نمیدونستم چقدر تلاش کردن اصلا کلاس رفتن یا خودشون تو خونه خوندن؟ راستش خیلی احساس ضعف کردم، اینجوری توجیهش کردم که اونا هم میخوندن ولی به کسی چیزی نمیگفتن، اما من هفته ای یکبار کلاس که میرفتم همه میفهمیدن واسه همین این انتظار برای افراد خانواده ام بوجود اومده بود که من باید خییلی بلد باشم ولی اونا که چیزی نگفته بودن واسه همین کسی نمیدونست اونا چقدر خوندن!
3) چه باورهای محدود کننده ای ممکنه تو ذهن من وجود داشته باشه که باعث میشه تلاش های من جواب نده؟
اول که حس میکردم باهوش نیستم چون خواهرم درس نمیخوند به من میگفتن تو باید درس بخونی من میخوندم اما در کنارش بهم میگفتن خیییلی میخونی که به اینجا رسیدی (تیزهوشان درس میخوندم و دانشگاه سراسری) اما میگفتن خواهرم خییلی باهوشه با اینکه هیچچی نخونده فوق دیپلم دانشگاه آزاد قبول شده بود، خب اون باهوش بود شکی توش نیست اما منم باهوش بودم من حتی مقاله تو ژونال خارجی دارم اما همش حس میکردم این نظر رو از بقیه میگیرم که نگین خیییلی میخونه، خر خونه، راستش فکر میکردم با این قضیه کنار اومدم و تو ذهنم حلش کردم اینقدر برای خودم تکرار کرده بودم که من باهوشم، اما تو جواب این سوال دوباره این مسئله خودش رو نشون داد، اینکه هر چقدر هم بخونم مثل اون چندین سالی که خوندم یاد نمیگیرم، جالب اینجاست که من همیشه تو هر کلاس زبانی که میرفتم نفر اول و به شدت تو چشم تیچر بودم، گاهی اصلا فقط برای من درس میدادن یعنی فقط به من نگاه میکردن و تدریس میکردن.
#یه چیز دیگه هم حس میکنم زبان بلد شدن خییلی زمان میبره یعنی من ساالها باید بخونم و این نمیذاره هدف دومی بعد از رسیدن به زبان انگلیسی تعیین کنم چون حس میکنم این زبان یاد گرفتن حالا حالاهاا ادامه داره و خب این من رو خسته میکنه.
#استاد یجا گفتید بیشتر کتابها میگن صبح و شبت رو بهم بدوز به هدفت میرسی براش تلاش کن
آخ این دقییقا چیزیه که تو ذهن من کردن نگین تو باید خیلی درس بخونی نگین تو خیلی درس خوندی که به این نتایج رسیدی، و من دیگه خسته شدم یعنی گاهی از کار خونه و بچه به قدری خسته میشم که دیگه حال ندارم زبان بخونم چون میگم با یه ذره خوندن که چیزی نمیشه باید خیییلی بخونم و این باعث میشه خسته بشم و رها کنم.
سلام به استاد عباسمنش و خانواده عزیزم
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
جواب 1؛ خواسته من از چندین سال پیش داشتن استقلال مالی بوده، ولی به آن نرسیده ام
از این مسیر الهی سود زیادی به من رسیده ” خداشناسی ، آرامش، مهاجرت به شهر دلخواهم، آزادانه و مستقل زندگی کردن، حذف ارتباطات با انسانهای منفی ونادرست، داشتن خانه بهتر،
اما یک آرزوی بزرگ در دل دارم آن هم ثروتمند بودن و زندگی در کمال استقلال مالی، در طول مسیر بارها پول به زندگیم آمده،مدتی همه چیز عالیه بوده ولی ادامه دار نبوده وبعد از مدتی
من در می اندیشه به پرداختن هزینه های معمولی زندگیم
این بزگترین خواسته ی من بوده و هست ولی به آن نرسیدم، همه کار کرده ام شغل های زیادی را تجربه و رها کرده ام و به سوی تجربه ای دیگر ، اما مدتی خوب و بعد از مدتی هیچ پولی نداشته ام، و روز از نو.…
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
از نزدیکان و کسانی که در زندگی ام بوده اند کسی را به یاد نمی آورم که موفق شده باشد، در خانواده و فامیل های من همه تقریبا از کمبود ثروت رنج میبرند
از دوستان و کسانی که با آن ها همکار بودم هم کسی را به یاد ندارم
فقط 1نفر را میشناسم و آن هم خود استاد عباسمنش است که از گذشته ای که از او میدانم و زندگی حال حاظر او نهایت شکوه است
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟
چند روزی است در تمرین ستاره قطبی از خدا خواستم که من رو به خودشناسی بیشتری برساند و چندروزی است واقعا جواب های درست و منطقی دریافت میکنم که باوجود این ترمز ها واقعا طبیعی است که منبه هدفم تاکنون نرسیده ام و اگر پولی آمده به علت سوراخ بودن ظرفم آن مول سریع از زندگی ام رفته و من دائما درحال یک تجربه تکرار به اسم بی پولی بوده ام
حقیقتا قبول دارم من اینگونه بوده ام…
اولیش نداشتن توانایی حل مسئله
خیلی اولش مقاومت دارم و فکرمیکنم چرا اوضاع اینه، باید اوضاع خوب باشه و انقدر کاری نمیکنم که جهان مجبورم میکنه که تغییر کنم و مسئله فعلی رو حل کنم، اصلا راضی کننده نیست باید خیلی بهتر بشم تو این مورد
( و جهان به افرادی که مسائل بیشتری رو حل کن پاداش بیشتری میدهد)
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
2’ترمز بعدی وبسیار مهم؛ این است که میخواهم چیزی را بفروشم تا چیزدیگری را تهیه کنم یا هزینه هایی را پرداخت کنم
این نشان میدهد که من نمیتوانم پولش را بسازم… و فراوانی را باورندارم
سالها اینگونه بوده و ترمز بسیار بزرگی برای پیشترفت مالی من بوده است
و پس ذهنم این بوده حالا اگر بی پول شدم فلان چیز را میفروشم، یا از مادرم پول میگیرم به عنوان قرض
از این پس هیچ وقت چیزی را نمیفروشم برای خرید چیز دیگر یا پرداخت هزینه هایی
مثل باور قدرتمندی که یهودیها دارند
. . . .. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
بعدی ته ته ته ذهنم ترس از خراب شدن اوضاع مالی و مجبور شدن به کاری که مورد علاقه ام نیست و حرف و کنایه دیگران
این هم ینی بی ایمانی به قدرت به کلام رب
که میگوید ادعونی استجب لکم
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
یکی دیگر وقتی پولی وارد حسابم میشود دیگر به فکر آینده نیستم و تنبل میشوم
و کاری نمیکنم، و همه چیز را موکول به بعد میکنم و انقدر کاری نمیکنم که پولم تمام میشود و مجبور میشوم فکر کنیم. حرکتی انجام دهم
و بعدی من هیچ وقت طبق هدف قدم به قدم حرکت نکرده ام
یا هدف را نوشته ام و حرکتی نکرده ام
یا حرکت کردم و هدف مشخصی و واضحی نداشتم و به روز مرگی خورده ام
با وجود این همه ترمز
من خودم به خودم ضلم کرده ام
خداوند همیشه یارو یاور و هدایتگر من بوده و من نتایج زیادی گرفته ام
من بیشتر ضعفم در عملگرا بودن هست
چون من با تغییر باورهایم با افراد موفق و ثروت زیادی همراه شدم که روزی آرزوی من بود با آنها 1دقیقه صحبت کنم، ولی با تغییر باور هایم از طرف آنها به منپیشنهاد کار شد، از جاهای دیگر پیشنهاد کار شد، از طرف دامادمون ک یه بیزنس من خوبِ پیشنهاد کار شد، ولی من با آنها جلو رفتم و مسیر درست رو رها کردم… مسیری که دستان خداوند رو وارد زندگیم کرد. من فراموش کردم و ورودی هایم رو کنترل نکردم. و همه چیز آرام آرام خراب شد، مثل داستان قورباغه در آبی که دارد گرم میشود……..من بیشترین ضعفم و ترمزم عملگرا بودن است، عمل کردن به قانون است.
ایمان بدون عمل واقعا حرفی مفت است
از خدای یکتا و بی همتا یاری میخوام تا این ترمز هارو رفع کنم و این نعمت بی نظیر الهی به زندگی من سرازیر شود
با سلام
استاد عزیزم که با صحبتهای عالی شان هر روز باعث رشد من می شوید
سلام مریم جانم که کمک به تهیه فایلها می کنید
و دوستان عزیزی که کامنت می نویسید و از خواندن آنها لذت می برم.
قبل از اینکه برم سراغ گوش دادن ادامه فایل و خواندن کامنت دوستان میخوام صادقانه به این سوال پاسخ دهم.
قبل از اینکه با قوانین جهان به این صورت که استاد می گویند و آگاهانه آشنا بشم هدف های کوچک و بزرگی زیادی در زندگی انتخاب کردم و در مدت زمانی خیلی کمی به آنها رسیدم (الان که مرور می کنم)
حتی بعد از آشنایی با این قوانین هم اهدافی را برای خودم تعیین کردم و به آنها رسیدم و الان که دارم این متن را می نویسم و روی هدفی مهم در زندگیم تمرکز کرده ام و با خودم فکر میکنم چرا نمیرسم ولی با جواب این سوال متوجه می شوم که من خیلی عجله می کنم و دوست دارم بدون تکامل به هدفم برسم. من برای رسیدن به تمام اهدافم تکاملم را طی کردم الان که با خودم فکر میکنم 13 سال قبل که از قانون اطلاع نداشتم و آرزوی استخدام در شغل دولتی را داشتم که بسیار بسیار برایم دوردست بود. حتی مدرک دانشگاهیم را نگرفته بودم که پیشنهاد کار در یک ارگان دولتی بهم داده شد و بعد از حدود 3 سال استخدام رسمی شدم. و این کار رد شروع 12 ساعت در یک هفته بود و آرام آرام این ساعتها زیاد شد و تبدیل به استخدام رسمی شد. می توانم صدها مثال در مورد خواسته هایم داشته باشم.
ولی با وجود اینکه خودم همۀ اینها را می دانم ولی بعضی خواسته ها مثل خواسته در حال حاضرم خیلی برایم ضروری می شود و به شدت احساس نیاز می کنم و عجله می کنم و می دانم که باعث می شود و از خواسته ام دور شوم.
ولی تابحال هیچ خواسته و هیچ خواسته ای نبوده که من با تمرکز بخوام و نرسم.
جواب سوال دوم : حقیقتا خیلی نمی توانم به این سوال دقیق جواب دهم و افراد زیادی را نمی شناسم که با تلاش کمتر، نتایج بهتر و بیشتری گرفته باشد یعنی تقریبا تمام الگوهایی که می شناسم گفته اند برای موفقیت سالها تلاش کردند بجز خود شما.
همین الان با پاسخ دادن به این سوال توانستم دو تا از ترمزهای مهم را شناسنایی کنم
1. ثروتمند شدن خیلی سخت است
2. برای ثروتمند شدن به زمان و تلاش زیادی نیاز است.
بریم سراغ مطالعۀ کامنت دوستان
پدر پناه الله یکتا باشید
سلام و عرض ادب حضور استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز
استاد تو فرمایشات قبلیتون گفتید برو دنبال علاقه ات و کاری که عاشقشی وقتی دنبال علاقه ات بری پول خودش میاد دنبالت و گفتید هیچ وقت برای اینکه پول بسازید کار نکنید بلکه برای عشق خودتون و کاری که عاشقش هستید تلاش کنید تا پول خودش وارد جریان زندگیتون بشه
من الان خیلی وقته که اصلا نمیدونم حتی به چه حرفه ای علاقه دارم شغلم اسنپ هستش و درامد زیادی نداره ولی ی مدته یک ایده زده به سرم که وسوسم میکنه انجامش بدم خوب دروغ چرا راستش قصد و هدف من فقط موفقیت مالیه حالا از چه شغلی اونش برام چندان اهمیتی نداره
میخاستم بدونم با این طرز نگرشم و اینکه ایده هامو عملی کنم میتونم پول بسازم یا باید حتما ی کاری.رو پیدا کنم و عاشقش بشم و برم دنبالش تا بتونم پول بسازم؟
دوستان در صورت امکان خوشحال میشم پاسخ های حکیمانتون رو بشنوم
در پناه خدا.
سلام علیرضا جان این سوال که پرسیدی دوست دارم جواب بدم
تو یه بخش از حرفهای استاد اینجوری میگه اشکال نداره هنوز شغل مورد علاقه تو پیدا نمیکنی بموقع ش پیداش میکنید اصلا نگران این حتما باید پیداش کنم نباشید میگه رو خودتون کار کنید احساستون رو خوب کنید مهم نیست چه شغلی الان داری باورهات مهمه اسنپ یه شغله میتونی باور های خوبی برای خودت بسازی در حین این کار هدایت شدی به اون شغلی که فکر میکنی بهش علاقه داری ثروتمند ترین فرد تو حوزه اسنپ مدیر عامل شرکت اوبره همون شبیه اسنپ خودمونه ولی بزرگتر این از سوال درمورد عشق و علاقه.
حالا درمورد موفقیت مالی که برات مهم نیست چه شغلی داشته باشی
نگو من فقط موفقیت مالی میخوام برای خودت تعیین کن مثلا در ماه چقدر درآمد داشته باشی که بدونی باورهای که داری میسازی برا خودت داره کار میکنه یا نه مسیر رو داری درست میری یا داری پسرفت میکنی باید با نتیجه دادن اینها رو بفهمی تا انگیزه ت برای حرکت کردن بیشتر بشه و بدونی باورها داره کار میکنه
پس برا خودت یه هدف هایی بزار و رو همونا باور بساز و کار کن تا نتیجه رو ببینی اینجوری میفهمی قانون داره کار میکنه یا نه .
یه چیز دیگه هم میخوام بگم
موفقیت فقط جنبه مالی نیست ما وقتی رو خودمون کار میکنیم باید تمام جنبه های زندگیمون بهتر از قبل بشه مثل سلامتی روابط وضعیت مالی نگاهمون به خداوند احساسی که در طول روز داریم
نگاهمون کلا به زندگی باید بهتر بشه
رسیدن به این ها خودش یجور موفقیت هست
اگه اینجوری نیست یعنی رو خودت کار نکردی فقط ادا در آوردی که داری رو خودت کار میکنی ولی باور نداری
امیدوارم حرفامو فهمیده باشی
برات بهترینها رو آرزو میکنم در پناه خدا موفق باشی
به نام خدای مهربان و توانا
سلام به همه عزیزانی که اینجا دنبال تلاش برای بهتر بودن برای خودشون و دیگرانند.
سلام به استاد عباس منش و خانم شایسته عزیز.
خیلی تلاش کردم تا بالاخره خودمو مجبور به نوشتن کردم.
سوال 1: آیا برای چیزی خیلی تلاش کردی که بهش نرسیده باشی؟ اصولا آدمیزاد به اون چیزهایی که رسیده توجهی نداره و همش دنبال اون چیزی هست که نداره. اما در مورد این سوال باید بگم چیزایی هست که براش خیلی تلاش کردم و هنوز درگیرشونم. یکی از مهمترینشون عقب بودن همیشگی از قرض و قسط هاست. اگر چه همیشه رعایت می کنیم و ولخرجی نمی کنیم اما باز انگار هی سفرمون کوچیک تر و کوچیک تر میشه. من از حدود 20 سالگی خیلی جدی و مرتب کار کردم و سعی کردم تو زمینه کاری خودم متخصص باشم. اما هر چی گذشت از تخصصم دورتر شدم و درآمدمم هم اونقدر نیست که منو راضی کنه. من آدم نداری نیستم، اما برای کسی که حدود 18 سال هست که داره جدی کار می کنه، داشتن یه خونه و یه پژو 405 مدل 89 داشته ای نیست. انگار این داستان نداشتن و تحت فشار بودن برای خرید همیشه همراهم بوده، تو خونه بچگی که پدرم آدم توانمندی نبود، البته که هیچوقت صحبت از نداشتن نمی کرد. اما من تقریبا یا به زبان یا تو ذهنم دارم میگم بودجمون محدوده، وسعمون به هرید اوننمیرسه، خرید این تو اولویتمون نیست … و گاهی این اقلام، اقلام روزمره زندگی میشن. پس اینطور بگم با اینکه من یه متخصص تو صنعت نفت و گازم و زبانم در سطح 8 آیلتسه و تحصیلات عالی عالی دارم و بسیار سلامت و سرحالم و تو محیط کار هم مورد علاقه و احترام دیگرانم، اما در مورد مسائل مالی درآمد مکفی ندارم.
2- کسانی که با تلاش کمتر به نتیجه بهتر رسیدن؟ آره، زیاد می شناسم، کسانی که برای خودم کار می کردن، کسانی که وقتی من کار می کردم نمی دونستن چطور باید وارد بازار کار شد، کسی که حسرت جایگاه و شغل منو داشت، خلاصه خستن کسانی که باورشون نمیشه من تو این سطح زندگی میکنم. یه دفعه رفتم به مهمونی هم کلاسی های سابقم، جالب اینجاس که همه گفتن چرا با این ماشینت اومدی؟ فهمیدم که من متوهم نیستم، وقتی بقیه دنبال تویوتا لندکروزر برای من میگردن یعنی من یه چیزیم میشه که با این همه توانمندی نتونستم نگران رسیدن حقوقم به انتهای ماه نباشم.
3- باورهای محدود کننده:
راستش قبلا نظر من به این صورت آشنا بود که ادم های خوب پولدار خیلی کمن و پول یکی از اصلی ترین دلایل دور شدن از خداست.
یکی دیگه از باورهام این بود که یه عددی منابع توی دنیا هست، اگر یکی دو تا داره یعنی یه نفر دیگه هیچی نداره. پس پولدار شدن یعنی اینکه سهم بقیه رو بردارم.
ترس نداشتن و کم آوردن همیشه باهام بوده و هنوزم هست.
ولخرجی، یککلمه آشنا توی ذهن منه و من نمی تونم برای خودم، مخصوصا برای خودم، خوب پول خرج کنم، چون همیشه می گم خرج های مهمتری هستن. خونوادمم همش دعوت به ملاحظه و خوب خرج کردن می کنم. گاهی حق دارم، اما گاهی هم منشأش ترسه.
پول که دستم باشه سریع خرجش می کنم، از قرض دادن و بخشیدن به یقیه تا خرید هله هوله و چیزای بیخود.
اگه بگن یه کار ساده ای هست که پول توشه من باور نمی کنم، میگم اگه اینطوری بود که همه انجام می دادن، حتما یه جای کار میلنگه!!!
خلاصه اینجوریاست اوضاع من.
من سال ها می خواستم مهاجرت کنم، اما این دفعه تصمیم محکم گرفتم، باور کردم که میرم و رفتم. حتی خانمم می گفت هنوز هیچی معلوم نیست کا زندگیمونو فروختیم، اگه ویزامون نیاد چی؟ ولی من می گفتم این دفعه هر طور شده میریم، حتی اگه لازم باشه حای دیگه میریم، و خدا رو شکر شد و الان دو ماهه انگلیسیم. اما از بدو ورود دوباره موضوعات مالی جلو لذت بردن از زندگی در این رؤیا رو ازم گرفته…
من دوره 12 قدم رو هم تا قدم 10 با تعهد دنبال کردم. قبل از شروع دوره مسائل باورنکردنی ای پیش اومد برامون که زندگیمونو متحول کرد و به موازات هم داشتن ما رو جلو می بردن. اول با معجزه شکر گزاری شروع کردم، روزای اول خیلی سخت بود، بعدش اما عجیب بود برام که چطور من این همه دلیل برای شکرگزاری رو نمی دیدم، بعدش یه معلم قرآن خودش پیدا شد و به ما پیشنهاد داد قرآن رو موضوعی بخونیم و هفته ای چند جلسه 4-5 ساعته میومد خونمون و ما رو به معنای واقعی برد فضا!!! یعنی من چنان آرامش و شجاعتی در وجودم داشتم که هیچ وقت حتی نمی تونم توصیفش کنم، بعد قدم اول دوره رو خریدیم (اکر چه برامون خیلی گرون بود) و شروع کردم به شنیدن مطالب استاد، البته که برام هنوزم سخته ایشون رو استاد خطاب کنم، اوایل که شدیدا مخالفشون بودم. جول اوستین گوش میکردم و برام جالب بود که انگار همه دارن یه چیز رو میگن و هی یاد اون آیه قرآن میفتادم که میگفت: لا تبدیل لکلمات الله. یه شرایط عجیبی تو زندگیمون شد که همه چی به صورت معجزه واری پیش می رفت، من از یه شغل دولتی استعفا کردم و رفتیم برای ادامه زندگی رامسر. لحظه لحظه زندگی شبیه رویا شده بود. این داستان حدود 14 ماه ادامه داشت و بی نظیر بود. ما هر روز صبح بدون استثنا تمام این مدت رو، زیر برف یا بارون، سرد یا گرم، ابری یا صاف، صبح به صبح می رفتیم و طلوع خورشید رو می دیدیم، گاهی نیم ساعت می رفتیم تا به محل مناسب برسیم و هر روز اونجا با الله تجدید میثاق میکردیم و دعا می کردیم و …
نماز کهمیخوندم با عشق بود و انگار واقعا هر کلمه رو که میگفتم حسش می کردم.همه کارهای ما رو راه می نداختن و تمام تلاششون رو می کردن که به ما خوش بگذره، انگار همه برای ما کار می کردن. البته که تو اون مدت یعنی از ماه 4 تا ماه 7و 8 پول هم به شکل باورنکردنی به زندگیمون میومد، به طور عجیبی از معاملاتی که در بازار کریپتو و فارکس می کردیم سود میگرفتیم و مشت مشت به آدما پول می دادیم. دوباره تاکید میکنم از ماه 4، یعنی از اول نبود، تا آخرشم نبود، یه برهه، قبلش معاملات من ضرر بود، بعدشم ضرر.
از یه جایی نمی دونم چی شد که ورق برگشت، درآمد صفر شد و شروع کردیم از سرمایه خوردن، ترس ها یکی یکی اومدن…تا اونجا که رامسر رو ترک کردیم و من دوباره برگشتم سر کار اولم.
الان دو سال ازون وقت میگذره و من همچنان بهت زده ام که چی شد؟؟؟
یه تکیه کلام جالبی آقای عباس منش داره که میگه اگه یه دفعه تونستی از یه راهی موفق بشی با همون کار دوباره هم می تونی موفق بشی. اما نمی دونم چرا نمی تونم ترس هامو بذارم کنار و و متمرکز و متعهد بمونم.
البته که تغییرات یواش یواش شکل میگیرن و آدم متوجه نمیشه، شاید یه دوره جدید شروع شده و من هنوز ازش بی خبرم.
براتون و برای خودم از الله توانا خیر و عاقبت بخیری و ثروت زیاد و استقلال از غیر در دنیا و آخرت می خوام.
ممنون برای این فضا و وقت تک تک شما.
سلام دوست عزیز بازم بصورت قبل با جدیت برو سراغ قرآن وبا حس عالی نمازت رو بخون
وتمرکز کن روی شکر گزاری وداشته هات
باز به خدا اعتماد کن ونترس وبا قدرت جلو برو ، باز هم زمان گلدین تایم بیدار شو وباخدا رازو نیاز کن وبه دیدن طلوع خورشید برو
وبالاخره الان هم خیلی چیزا از استاد یادگرفتی اونا روعملی کن
شما خیلی توانمند وبااستعدادین وبسیار شجاع وجسور
شما با این همه توانای لایق بهترینها هستین وحتما موفق میشید ، درپناه الله یکتا باشید
به نام خدای مهربان
سلام به استاد عزیزم
سلام به خانواده ی بهشتیم
استاد چقدر جذابتر و خوشتیپ تر و خوش هیکل تر شدین چقدر نورانی تر و زیباتر شدین بهتون تبریک میگم که واقعا شما لایقش هستین و اگر این شرایط را خلق کردین پس منم میتونم و بهش میرسم .
سوال 1.چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام دادی اما به نتیحه ای که میخواستی نرسیده ای؟؟؟
_خواسته ای که قبلاً داشتم این بود که بتونم فالوورهای اینستاگرامم را افزایش بدم و خیلی پست میذاشتم که البته تمرکزم پراکنده بود
_خواسته ای که در حال حاظر دارم فروش در پیجم هست که بتونم محصولاتم را بفروشم ولی جوابی که من میخواستم نداده
سوال2.چه افرادی را میشناسی که با وجود تلاش کمتر و یا تلاش مشابه به اپن خواسته ها رسیدند؟؟؟
یکی از دوستام در بیشتر کردن فالوورهاش در یک سال به 50 هزار نفر رسید که خیلی هم تلاش نکرد و برخی اوقات به سفر میره و آنچنان بیشتر از من تلاش نکرده اما به بیش از 50 هزار نفر رسیده و الان هم فروش خوبی داره خدارا شکر که قرار ازش الگو بگیرم
واسه فروش محصولاتم از اون شخصی که جنس تهیه میکنم گفت همکارانت ماهی 40 تا 50 میلیون فروش دارن با حالی که با هم شروع به خرید کردیم اما تو هنوز چیزی نفروختی و همکارانم به راحتی مبالغ زیادی را فروختن
سوال 3.چه باورهای محدود کننده ای را در ذهن خود میتونی شناسایی کنی که با وجود این همه تلاش فراوان باز هم به اون چه که میخواستی نرسیدی ؟؟؟
_تمرکزم رو یک موضوع نیست و پراکنده تلاش میکنم
_این آموزشی که من میدم افراد کمتر از محصولاتم میخرن
_سخت میدونم که برم اداره پست و محصولات را بفرستم
_افراد باور نمیکنن که محصولات من بتونه مسائلشون را حل کنه
_
به نام الله یکتا
عرض ادب و احترام خدمت خانواده بزرگ عباسمنشی
این سومین کامنتی هست که دارم میذارم می خوام تجبره خودم در طول بیش از 30 روز ورود به خانواده بزرگم بگم و بعد پاسخ سوالاتم.
خداروشکر کار خودمو دارم ولی درآمدم به اندازه تلاشم نیست من روز 16 ساعت کار ذهنی و فیزیکی انجام میدم که بیشترش بر می گرده به نوع کارم که باید کتاب بخونم بنویسم آموزش بدمو… اما طی 5 ساله گذشته با وجد کلی تجربه و علم و تخصص باز خروجی ندارم.
34 سالمه از دوران 20 سالگی هدف داشتم و دارم در حدی که میدونم چی می خوام و نوشتم چند سال باید عمر کنم و چطوری بمیرم و… تلاش زیادی کردم از زمان فوت پدرم مادرم منو بزرگ کرده و واقعا تلاش زیادی برام کرده من همیشه روی خودم و توانایی خودم حساب باز کردم از زمانی که از شغل کارمندی خودم استعفا دادم تنها راه رسیدن به آرزوهام رو ورود به دنیای بزرگ کارآفرین دونستم .
الان که این متن رو می نویسم تقریبا میشه گفت که کل زمان و تمرکزم روی سایت و آموزش های استاده ذهنت اوکی و مثبتی دارم اراده فوق العاده ایی دارم من یک قانون جذبی هستم که با کوچک ترین تمرین نتایج رو می بینم من با ثبت نام در سایت کتاب معجزه سپاسگذاری راندا برن رو تا تمرین دهم اومدم و واقعا نتایج رو دیدم اما الان که توی سایت ساعت ها دارم وقت میدازم یه چیز هایی رو یاد گرفتم و میدونم که باید پروسه تکامل رو طی کنم.
شاید عجیب باشه من با وجود اینکه خیلی از آموزش های استاد رو گوش دادن و میدونم اما چون عمل نکردم همین جا میگم واقعا هیچی نمی دونم.
اینجا نوشته های زیادی انجام دادم به جمع بندی که رسیدم دیدم که تنها حلقه مفقوده کار من عمل نکردنه و این مورد برمی گرده به کار زیاد و مشغله هایی که داشتم و از همه مهمتر نممممممممی دونستم چیکار کنم.
واقعا هر چی فکر کردم که جواب سوالات استاد رو بدم چیز زیادی به ذهنم نیومد روی برگه نوشتم فکر کردم حقیقتا هیچی بذهنم نیومد و کامنت بچه رو خوندم تا یه چیزی رو به عنوان نشانه دستم بیاد و بنویسم .
مواردی که با توجه به تلاش هام تونستم در جواب سوالات استاد بنویسم این هاست:
سوال 1: چه خواسته یا هدفی داشتی یا داری و با اینکه تمام تلاش های ممکن را انجام داده ای اما هنوز به آن نرسیده ای؟
پاسخ : 1.کسب درآمد و به تصاعد رسیدن در کارم – 2. اومدن در 15 نفر برتر شرکت 3. رسیدن به به آزادی زمانی و مالی 4.کمک به اقوام زمانی که به درآمد رسیدم
سوال 2: چه افرادی را می شناسی که با وجود تلاش های کمتر، به سادگی به همان خواسته رسیده اند یا با وجود تلاش های مشابه با شما، خواسته ی آنها محقق شده است؟ (درباره این موضوع با جزئیات توضیح بده)
پاسخ : نفر اول شرکت و یه سری از همکارانک – این عزیزان با توجه به اینکه از روز اول با هم شروع کردیم موارد گفته شده استاد تلاش کمتر خروجی عالی و جالبه من هم میزان علم و توانایی ذهنی جسمی و خلاقیت و تخصصم بالاتره اما این عزیزان رشد کردند
فرد موفقی در فامیل نبود اما تنها یک نفر اون هم زیاد رشد نکرده شاید من کمال گرا باشم اما اون یک نفر تلاش کرده استمرار داشته که به اهدافش رسیده
بعضی همکارانم هم که به لطف خدا آدم های درستی هستند تونستند به درآمد مثبت 500 میلیون در ماه برسند که از دید من اون ها تجربه کار رو داشتند و افرادی در کنارشان بوده و بلد بودند چیکار کنند اما من با وجود کلی مطالعه و آزمون و خطا و حتی یه وقت هایی نا امید شدن موفق نشدم اما همچنان کارمو دوست دارم و می خوام ادامه بدم
نفر بعدی پدرم بله پدرم که فوت شده اون در سن 29 سالگی به کل اقوام سر زده و کمک شون کرده و حتی کل اقوام بعد از 30 سال اسمشو میارن حتی یه سری از افراد منو می بینن به یاد او اشک میریزند از دید من پدرم با توجه به تعاریف دیگران و بزرگان فامیل فردی مردم دار بوده تلاش کرده با وجود سن کم تونسته به خیلی ها کمک کنه الان من 34 سالمه و هیچ کاری نه برای دیگران بلکه برا مادرم هم نکردم تنها کاری که تونستم بکنم همیشه احترامش رو داشتم و با دل و جون کنارش بودم.
سوال 3: چه باورهای محدود کننده ای (ترمزهای مخفی) را می توانی در ذهن خود شناسایی کنی که فکر می کنی باعث شده که با وجود این همه تلاش، باز هم به آن خواسته ها نرسی؟.
پاسخ : واقعا بعد از این جستجوها هنوز باورهامو کشف نکردم و اصلا نمی دونم باید چطوری پیداشون کنم اما با توجه به مطالب سایت فکر می کنم این ها باشه.
برای خوشبختی باید پول داشته باشم
برای موفقیت باید اطلاعات داشته باشم
باید زمان زیادی بذارم تا موفق بشم
به دست آوردن پول سخت است
هر وقت پول داشته باشم می توانم کمک کنم
افراد ثروتمند شانس آوردند که ثروتمند شده اند.
تشکر از استاد عباسمنش و خانم شایسته عزیز و همه عزیزانی که تا اینجا متن رو خوندن
موفق باشید
سلام
استاد خوشتیپم با تصویر فواره ابشاری و مریم زیبا که داره برامون فیلم میگیره
اول جواب سوالا رو میدم بعد مابقی فایل وگوش میدم
1-چه خواسته یا هدفی داری و داشتی که با تلاش بسیار هنوز بهش نرسیدی ؟
جواب : هدفم درامد مالی ازادی مالی و زمانی بود که از شروع فعالیتم هم اهداف دیگری رو شروع کردم اما این هدف همیشه بود و براش به خیال خودم تلاش میکردم و متوجه شدم اصلا تلاش فیزیکی درکار نیست من باید تلاش ذهنی براش انجام بدم چون شغل های مختلفی امتحان کردم ساعت کاری های مختلف اما هیچکدوم نتیجه در بر نداشت تنها اقدام جدی برای تلاش ذهنی م گوش دادن به فایل های ثروت و خرید روانشناسی ثروت هستش
2- چه افرادی میشناسی که با وجود تلاش کمتر بسادگی به همان خواسته رسیدن ؟
جواب : خیلی از دوستان و اشنایان بمرور الگوی خوبی برای من شدن در جهت ادامه دادن که اون اوایل یا من در فرکانس دیدن اونا نبودم یا اغلب شانس و بهانه رسیدن به خواسته هاشون میدیدم و یا ذهنم دنبال بهانه های خاص میگشت برای رسیدن اونها بطور مثال ما یه فامیلی داریم که تمام مجردی هاش هر لحظه با ما بود و تمام تفریحاتمون باهم وضع مالی خوبی داشتن و دارن بعد ایشون با یه اقای بسیار موفق و ثروتمند ازدواج کردن ذهنم قبلن میگفت خوب خودشونم پولدار بودن که با این فرد ازدواج کرد در صورتی که محل زندگی پدر و مادرش وضع مالیشون فقط یک درصد اوضاع مالی این اقا بود و بعدها که بیشتر روی خودم کار کردم متوجه شدم دوستم که همین فامیل دور ما هست بدلیل یسری تضادهایی که در روابطش ایجاد شده بود تصمیم گرفته بود روی خودش کار کنه مشاوره میرفت و خلاصه هم احساس لیاقت و هم عزت نفسش جوری بیشتر شد و اوضاع رفتاریش تغییر کرد که پاداش جهان بهش هم همسر بسیار خوب که مطابق چیزهایی که دوس داشت همیشه باشه بود و هست و هم اوضاع مالیش خدا رو شکر خیلی خوبه و خدا رو هزاران بار شکر میکنم که ما هنوزم باهم رفت و امد داریم و من از نزدیک میتونم این الکوها رو ببینم و تایید کنم و چقدر از بین صحبتهای همسرشون میتونم رد پای قانون و ببینم و باورهاش و برای خودم تایید کنم یدونش از مثال هاش و میگم چون بتازگی هم راجع بهش صحبت شد همین دوست ما همسرشون با سرمایه خودش برای ایشون دفتر زده دوستم داشت از ترسهاش میگفت ازینکه بعد گذشت چند وقت هنوز سود نداشتن بعد بخاطر یه موضوعی که در دفترش با کارمنداش بوجود اومده بود و ضررها داشت ناامید میشد برای ادامه کار که با همسرش صحبت کرده و گفته من هیچ کار مفیدی که باعث سوددهی بشه انجام ندادم و ازین صحبتها همسرش هم در جواب این حرف و زد« گفت تو چرا ازین زاویه نگاه میکنی که با تاسیس این دفتر هیچ کاری هم نکردی حداقل به کلی ادم نون رسوندی» اصلا منپ خپاهرم که این حرف و شنیدیم یه لحظه بهم میخکوب نکاه کردیم تایید قانون و استفاده قوانین برای همه یکسانه هرکس اندازه نوع باورش
سوال سوم :
ترمزها م اینقدر تو این زمینه زیاده که دونه دونه ش و باید روش کلی کار کنم هرکدوم اندازه دهها خط براش میشه نوشت بزرگترینش هم شرک هست ترس از کمبود نادیده گرفتن تواناییم و…
چنتاش در جریان قرار گرفتن متوجه شدم که پوچ هست مثل کار فیزیکی بیشتر ساعت کاری زیادتر فهمیدم نه تنها تاثیر نداره بلکه خیلی ها رو میشناسم که با ساعت خیلی خیلی کمتر فعالیت های هشتاد درصد کمتر از من درامدشون صد در صد از من بیشتره
یا مثلا ترمز استعداد کافی
ترمز فعالیت جسمانی
ترمز دست زیاده تو فلان کار
ترمز سرمایه و…. همش و من در زمینه مالی متاسفانه دارم ️
پس تلاش ذهنی و باورهامو بیشتر میکنم تا براحتی به خواسته م برسم نه با سختی و قدمهامو براش بردارم ممنون استاد عزیزم ️
سلام و درود
استاد سلام مریم جان سلام
دوستان خوبم سلام
سوالی که خیلی درگیر هستیم همیشه باهاش همینه
چرا نرسیدم
چرا الان نمیرسم
چرا و چرا…..
دقت کردم به خودم وقتی میخوای برای کسی تعریف کنی کلی حرف داری از رسیدنهای عالیه
و چقدر خوب میتونیم از توی حرفهایشان ترمزهای اونها رو بشناسیم و به عبارتی
راه حل بدیم به خودمون می رسیم خواسته های که میخواهیم و بهش نرسیدیم
اره چند روز بود به یه باور غلط رسیدم نمیدونستم چگونه عمل کنم
اومدم دیدم فایل جدید نیست گفتم بزار تو فایلها بگردم این فایل نظر منو جلب کرد
و کامنتها و صحبتهای استاد
حالا باور مخرب من
میگم خدایا درآمدم زیاد کن و آسان
خدا میرسونه خدا میتونه
ولی یه کد یه خطی خدا از راه کارم برسون از راه دیگه چطور میخواد برسونه
و دستان خدا رو بستیم به همین راحتی
میگم خدا روزی رسان بیحساب منه
هزاران مرتبه میوه غذا و یا هدیه بهم رسیده ولی پول خدا از طریق کارم برسون
ولی پول و خونه و ماشین و مسافرت خدایا پست اندازم
خدایا چطوری
این هست باور مخرب که پیدا کردم و حیران
چند روزه دارم گوش،میدم و فکر میکنم
خب آخه دختر خوب وست خدا رو بستیم میگی بده
خدایا به لطف خودت از آنجا که گمان نمیکنم برسون
دستان بینهایت تو رو باز می گذارم و هدایت تو را میطلبم و به آسانی دریافت میکنیم
خدایا شکرت
خدایا شکرت
دوستان ازتون سپاسگزارم بابت کامنتها
و ازتون سپاسگزارم بابت درکی که میکنید و جواب کامنت دوستی رو میدید
هزاران چراغ روشن میشود
چراغ زندگیتان روشن و پرنور و پر رونق باد
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیاو آخرت
سلام ووقت بخیر خدمت تمام خانواده ی خوب استاد عباس منش و دست مریزاد میگم به استاد خوبم بابت آماده کردن این فایل عالی و تشکر و قدر دانی میکنم از خانم شایسته عزیز بابت فیلمبرداری و آماده کردن این فایل
من این فایل رو سه بار در فواصل زمانی مختلف گوش دادم ،،اولش ذهنم قفل بود هیچ جمله ای و هیچ جوابی نداشتم ،چون هم به لطف خدا شغل دارم اونم دوتا (یعنی تلاش فیزیکی دارم ) هم ساعت ها فایل و برنامه های استاد رو گوش میدم و هم تمرین محشر ستاره قطبی رو انجام میدم .
به خودم گفتم چندتا کامنت از دوستان بخونم شاید فرجی شد ،و الهی شکر که به نتیجه رسیدم
من چندتا ترمز درون خودم پیدا کردم که خیلی ریشه دار هستش و سالهای سال هست که با منه
1. احساس قربانی بودن ،یعنی اینکه من خوشم میاد از اینکه با سختی و شکست های متعدد به آرزوم برسم و بعد همه منو با انگشت نشون بدن و ازم تعریف و تمجید کنن و من براشون داستان داشته باشم برای تعریف کردن
2. ترمز بعدیم اینه که همیشه به چگونگی رسیدن به خاسته ام فکر میکنم و با ذهنم دنبال راه ها و کارهایی برای رسیدن به خاسته ام هستم
3. باور کمبود ،اوضاع الان سخت شده و آدم هرچی تلاش میکنه باز از تورم فعلی عقبه
4. عجله ،وابستگی شدید به خاسته ،احساس نیاز شدید داشتن اون خاسته
امیدوارم کمکی کرده باشم و از دوستان عزیزم میخام اگر باور مناسبی دارن بزای رفع این ترمز ها حتما به منم بگن
آرزوی بهترین هارو براتون دارم
خدانگهدار
درود و سلام آقای اکبری عزیز.
آفرین میگم چون ترمزهای مهمی رو نوشتید و خیلی از افراد مثل خودم هم باهاش برخورد کردم بارها و بتدریج دارم بهتر درک و تمرین میکنم. و البته این کامنت شما کمکی شد تا دوباره بهم یادآوری بشه که در منم هست و چقدر لازمه تمرکزی تر روش کار کنم.
من نتایجی از تمرکز روی باورهای توحیدی دارم میگیرم
بنظرم قدرتمندتر از توحید چی داریم؟
اون مورد چهارم که موضوع عجله و وابستگی به خواسته رو گفتید هم در همون دسته بندی باور به کمبود میشه یعنی نیاز به ساخت باور به فراوانی داره.
وقتی معتقد باشم که بیش از نیازم از مدل خواسته و آرزوی من وجود داره دیگه چه ترس و عجله ای؟ به وقتش میرسه بهم و باهاش برخورد میکنم به لطف الله.
در مورد بند سوم هم همینه:
من واقعاً بریدم و گفتم خدایا من نه می دانم و نه می توانم تنهایی کاری از پیش ببرم. تو باید وارد عمل بشی و من اشتباه کردم همش فکر میکردم خودم باید کارها رو برنامه ریزی کنم و پیش ببرم مگه من چقدر توان دارم با این جسم ضعیفم. من هر چقدر تلاش کنم (که کردم) باز هم عقل و توان من به تو نمیرسه.
پس خدایا خودت منو ببر. بارم رو روی دوش تو میندازم
بقول استاد در جلسه ششم قانون آفرینش: خدایا بار من و خود منم ببر من خودمم میندازم رو دوشت منم حمل کن.
یا بقول خانم اسکاول شین مرحوم، من این بار را، من این بار سنگین را به تو میسپارم
مسئولیت بارها بعهده خداست.
هر چقدر بگم کمه، توحید توحید
یعنی دلم میخواد تا فردا همینطور بگم..
باور شماره دو هم دقیقاً همینه.
با آرزوی شادی و آرامش و ثروت و خوشبختی شما دوست عزیزم.