چرا فکر می کنیم مرغ همسایه غازه؟ - صفحه 14

594 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    فواد بنیادی گفته:
    مدت عضویت: 874 روز

    به نام خداوند مهربان و بخشنده

    سلام به استاد عزیزم مریم جان عزیز و دوستان خوبم

    خداوند را هزاران مرتبه سپاسگزارم بابت یک روز و یک فرصت دیگر الهی شکرت

    من هم جز افرادی بودم همین طرز فکر را داشتم نمی توانم بگم خییلی خوب شده بهتر شده ولی باید همه روزه تکرار کنم تکرار زیبایی ها انسان های خوبی که در شهر خودم است در کشور خودم است

    سال 1401 با استفاده از آموزه های استاد وختی به صورت لیزر فوکس تمرکزم را گذاشتم به نکات مثبت شهرم در همان نقطه که بودم آنقدر زیبایی دیدم آنقدر انسان های عالی دیدم که خودم میگفتم این ها اینجا بودند چرا من اصلا قبلا نمی دیدم که حالا میبینم و با استفاده از همان قانون من رفتم ایران وختی در ایران بودم کمی از میزان تعهدم کم شد و دوباره این ترس ها و این که افغانستان بهتر از این جاست آمد دوباره به سرم چون که اقاریب نزدیکم اغلب افرادی بودند که کارگر بودند و نتوانسته بودند که به آن خوبی پول بسازند و همیشه همین حرف را می زدند که از اینجا افغانستان خییلی خوبه خب این در دل من خیییلی ترس انداخت خییلی چون اوایل کار بود من دوباره آمدم افغانستان وختی افغانستان آمدم دیدم آن چیزی که من تصور کرده بودم اصلا نبود و نشد و بعد همین حرف ها آمد که از این جا کرده همان ایران خییلی بهتر بوده

    خب آن زمان دوباره کار کردن روی خودم را بیشتر کردم و از این تله کمی دور شدم و امروز که فکر می کردم همه افراد همین طرز فکر را دارند جالب اینجا است که امروز یکی دوست هایم آمده بود در مغازه من با پسر عمویم شریک هستم پسر عمویم گفت من می خواهم طلا فروشی را شروع کنم (آن دوست ام طلا فروشی داره)

    اتفاقا آن دوست ام می گفت می خواهم سوپرمارکت بزنم :)))

    هر دو همین دید را داشتند خییلی برایم جالب بود

    من برای اینکه ذهنم را مثبت تر کنم در شغل که هستم

    امروز اقدامات عملی را شروع کردم رفتم جا های که خاک گرفته بود را پاک کردم بعضی وسایل که می شد از آن استفاده کنم را دوباره در جای ماندم که قابل دید باشد و به خودم تعهد دادم که هر روز یک جا را پاک کنم و تغییرات در آن ایجاد کنم

    و بعد با انجام این کار خییلی حس ام عالی شد و در کنارش به افرادی توجه کردم و میکنم که بدون چک و چونه پول می دهند الهی شکرت

    و انشالله اقدام که برایم الهام شود را برای خودم می نویسم و انجام می دهم

    و یک الهام که به من شد این بود تا وختی یک جای هستی بهترین ورژن خود را برای بهبود بکار ببر و صداقت و درستی در کار داشته باش

    چون من می خواهم شغل خودم را داشته باشم و تصمیم دارم مغازه و یا هر چی بهم الهام شد را شروع کنم

    و این کار که من از این کار بیرون می‌آییم باعث شده بود که تنبلی در کار کنم و امروز این انگیزه را دوباره در درونم روشن کردم و انشالله که در ختم سال همین تعهد را داشته باشم الهی شکرت

    الهی شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
  2. -
    Asmakarimi گفته:
    مدت عضویت: 1374 روز

    سلام به استاد عزیزم و دوستان خوبم

    امیدوارم حالتون خوب باشه

    بایداعتراف کنم ک این فایل یک تلنگر محکمی بهم زد

    حال این روزهایم بالاپایین میشه زیاد و امروز ک این فایل رو گوش کردم فهمیدم همش از درون خودم نشات میگیره

    یک اینکه خودم و زندگیم رو بادیگران مقایسه میکنم روابطم کارم رو و اتفاقاتی ک افتاده برایم باعث شده عزت نفسم پایین تر بیاد من خیلی مدام کار نکردم روی اعتمابه نفس و عزت نفسم و این باعث شده این روزها باکوچک ترین اتفاقی احساس بی ارززشی کنم.

    واینک یه مدت تمام تمرکزم رفته روی نکات منفی

    و تغییر دیگران

    واین باعث احساس بد من میشه و انرژی زیادی ازم میگیره

    ااما باگوش کردن به این فایل متوجه شدم چرا من فکرمیکنم دیگران شانس دارند و من بد شانسم چرا؟

    یاااینکه این حرفو میزدم ک مردم این شهر و روستا برای خودشون هزینه نمیکنند و درنتیجه بیزینس من در این روستا گسترش پیدا نمیکنه و من نمیتونم درامد داشته باشم یابارها میگفتم فلان شهر فرهنگ ندارند فضولن یااینکه خسیس هستند و بارها و بارها این باور من تایید میشد و میشود

    بارها میگفتم تاکسیا همشون فضولن و همش سوال میپرسند و بدم میومد و دقیقا بااهمینجور ادمهایی برخوردمیکنم

    چقدررررر من این ویژگی رو تووجود خودم دارم ک بارها گفتم مردم واسه بچهاشون اینکارو میکنن ولی ما شانس نداریم

    چقدر من تمرکزم روی نکات منفی بوده و هست و این باعث شده ک من برای زندگی خودم تلاش نکنم و دیگران رو مقصربدونم و بجای اینکه بدنبال تغییر شخصیت خودم باشم بدنبال تغییر دیگران و شرایط و مکان بودم و هستم

    یه مدت هست ک خودم متوجه ی خیلی ازویژگی های ک بخودم و شاید اطرافیانم لطمه وارد میکنه شدم

    1-اینکه خیلی ذهن منفی گرایی دارم اینو اززمانی فهمیدم ک توفایل ویژگی های افراد خوشبین و بدبین گوش کردم ک چقدر باورهای من داغون شده از وقتی ک از بعضی افراد چیزهاایی دیدم و شنیدم

    2-خیلی ادم غرغرویی هستم و باید این ویژگی زو در خودم درستش کنم این و بخاطر اینه ک من یه ادم به شدت کمالگرایی هستم و در هرزمینه ای حتی یک غذا درس کردن ساده ک خیلی خوب انجامش میدم امابازم میگم ن باید بهتر میشد

    این ویژگی باعث شده ک من غرغرو بشم چون میخوام همچی به نحو احسنت انجام بشه…

    3-توقع از بعضی ادمابااینک الان خیلی بهترشدم خیلیییی امابازم بعضی ازوابستگی های ک دارم باعث توقع میشه

    4-توی ارتباطم باعث شده کمی حسود بشم.چون عزت نفسم کمترشده و باید روی این موضوع کارکنم حتما

    5-باید روی اعتماد به نفسم اینکه من از پس اینک بیزینسم رو شروع کنم و خوب کارمو انجام بدم بربیام.تواین موضوع یه خورده ترس دارم و باید به ترسم غلبه کنم و ایمانم رو قوی تر کنم قبلا ایمانم به خودم و خدا بیشتر بود چرا اینجوری شدم نمیدونم.

    6-یکی دیگ از چیزهاایی ک پی بردم و خیلیا بهم میگن اینه ک زندگی رو خیلی سخت گرفتم و در کل خیلی چیزا رو سخت میگیرم و میخوام تلاش کنم ک اسون بگیرم خیلی چیزارو اما نمیدونم چطور ازخدا میخوام ک هدایتم کنه

    بازهم میام و در مورد این فایل کامنت میذارم چون باید چندین بار ببینم و به گفته های استاد فکر کنم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    شیرین امامی احتشامی گفته:
    مدت عضویت: 2197 روز

    به نام خدای دهنده و مهربان

    استاد جانم

    سلام گرم و صمیمانه این شاگردتون رو پذیرا باشید که شب و روز سعی میکنه از شما الگو برداری کنه و کلام توحیدی تون رو نه با گوش سر که با گوش جان بشنوه و عمل کنه .

    ( البته که همیشه ام تو عمل موفق نیست اما سعی می کنه یادش باشه قانونی هست به نام تکامل و نباید هییییچ سرزنشی تو کار باشه )

    و سلام به همه دوستان نازنینم که خدا میدونه چقدر دوستون دارم چقدر از کامنت هاتون یاد می گیرم و چقدر تحسینتون می کنم . (( خدایا هزاران بار شکر ))

    راستش صادقانه بگم خود من هم یکی از کسایی بودم که روزی نبود که سر هرررر چیزی خودم و با دیگران مقایسه نکنم و غم عاااالم توی دلم نیاد .

    چقدر اون روزا فس میشدم و باطری ام همیشه خالی از شارژ بود و

    این باعث شده بود واقعا این همه نعمت و استعدادی رو که خدا بهم عطا کرده بود و نبینم و هی بیشتر تو تاریکیها فرو برم .

    اما اما ….

    به لطف الله و گوش دادن و عمل کردن به فایلهای هدیه و به خصوص دوره (( عزت نفس )) چقدرررر ظرف وجودم رشد کرد .

    چقدر به خودم اومدم

    چقدر خودمو تحسین کردم

    چقدر تواناییهامو دیدم

    چقدر بزرگ شدم

    یه مثال میزنم :

    من تو کامنت قبلیم گفتم که از کاری که سالها داشتم انجامش میدادم و اتفاقا هم درآمد خوب و مکفی داشت ولی چون اصلا دوسش نداشتم داشت جسم و جان منو میخورد شجاعانه و با توکل به خدا و ایمان به هدایتش اومدم بیرون و کاااامل پرونده شو بستم .

    الان هنوز تو شغل مورد علاقه ام ( که فعلا بازیگری تاتر نیست و شغلی که همیشه دوست داشتم واردش بشم و خودمو محک بزنم )

    استیبل نشدم و

    به قول استاد نشستم تو خونه به درو دیوار نگاه کنم .

    به لطف و هدایت خدا ، از جایی که حتی تو خوابمم نمیدیدم داره بهم رزق میرسونه .

    در حال حاضر من فروشنده هستم در بعضی ایونت ها .

    به والله قسم جوری فروشندگی میکنم که تا الان بارها و بارهاااا غرفه دارا اومدن بهم گفتن شما ذاتا فروشنده موفقی هستی یا میگن رفتی کلاس فن بیان ؟ یا دوره حرفه ایی فروشندگی فلان استاد و دیدی ؟؟

    یا کتابای فروشندگی فلان شخص رو خوندی ؟؟ و …

    در حالی که من توی دلم میخندمو میگم :

    این من نیستم که فروشندگی میکنه بلکه خداست که میفروشه . استادم خدا بوده و شاگرد کلاسای ارزشمند و انسان ساز عزت نفس ِ بنده ایی توحیدی و بی نظیر به

    نام سید حسین عباسمنش هستم .

    چون من تجربه فروشندگیم یک ماه بوده در اگه اشتباه نکنم 13_14 سال پیش .

    به خدا که فکرشم نمیکردم اینقدر قشنگ بتونم با مردم تعامل داشته باشم .

    حتی با خریداران سخت و بدقلق که خداروشکر خیلی کمن و میدونم که این به باورهای من برمیگرده .

    استاد جان اینارو خلاصه گفتم که بگم :

    دوره عزت نفس کاری باهام کرده و جنبه هایی از شخصیتمو بیرون کشیده که خدا شاهده خودمم نمیدونستم اینقدر خوب و قوی دارمش . اونهم تقریبا بدون تجربه . ( مقایسه خودم با خودم نه مقایسه خودم با دیگران )

    چند وقت پیش قرار شد فروشنده یه برند معروف بشم وقتی چند نفری از اطرافیانم که حتیییی خودشون تو ایونتها غرفه دارن میگفتم توقع فروش نداشته باش مردم الویتهاشونو در نظر میگیرن و….. صدتا باور محدود کننده دیگه ….

    ( آخه فقط جا کارتی این برند از 1/200 شروع میشه و میره بالا …..)

    ولی من طبق آموزه ها شروع می کردم به توکل به الله و تجسم و فروش خوب . البته خیلی ام از خودم توقع بالا نداشتم .

    ولی استاد منی که همیشه خودمو ضعیف تو هر کاری میدونستمو خودمو با هر کس و ناکسی مقایسه میکردم .

    همییییشه ام خودمو تحقیر میکردمو خودمو بی عرضه میدونستم چون شبیه فلانی و فلانی نیستم .

    روز اول 7 فروش داشتم اونم از کیف هاش که قیمتش خیییلی بالاتر بود ،

    روز دوم 17 تا بازم کیف و حتی کیفهای سایز بزرگش

    و

    روز سوم هم فروش خوبی داشتم .

    نمیدونید چقدر به خودم افتخار میکردم چون من (( تووووونستممممم ))

    و انجامش دادمممممم…

    که خود صاحب سرمایه نه به من اما به شخصی گفته بود تا حالا فروشندگان من در فروش حضوری این قدر موفق نبودن .( چون این برند در اکثر مواقع از طریق سایت در ایران و چند کشور دیگه فروخته میشه ) .

    اینو گفتم که مبحث مقایسه رو کمی تغییرش بدم و به همه شما خانواده عزیزم بگم قبل و بعد خودتون رو بعد از استفاده از فایلها حتمااا برای خودتون

    یادآوری کنید . ببینید کجای کارید ؟؟؟؟

    ( همون چکاپ فرکانسی عزیز )

    و خودمون رو با افتخااار تحسین کنیم تا باز هم ظرف وجودمون بزرگتر و بزرگتر بشه

    تا نعمت ها و ثروتهای بیشتری توش جا بگیره .

    وقتی عمیق فکر میکنم . به خداااا من اون شیرین قبلی نیستم خودم متوجه ام دارم بزرگتر میشم .

    و واقعا حق با استاده که میگن :

    یه جا به خودت میای میگی

    خداااای من یه انسان چقدرررر میتونه بزرگ بشه وسیع بشه ما چقدرررر جا برای رشد کردن داریم

    ما واقعاااا نامحدودیم و این چه لذت بزرگیه .

    این لذت رو برای تک تک شما خانواده عزیزم از خداوند طلب میکنم .

    استاد جانم

    رفیق شب و روزم

    معلم کار درستم

    راهنمای توحیدی ام

    یک دنیااااا دوستون دارم و براتون طول عمر سلامتی و لذت نامحدود آرزو میکنم .

    بچه ها ممنون از کامنتاتون

    عااااشقتوتم ………

    (‌ چنتا استیکر قلب و بوووس فراوان )

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
  4. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 815 روز

    به نام انرژی قدرتمندی که بیشتر از خودم به ثروتمندی و خوشبختی من مشتاق و مصر است

    و قدرت خلق‌کنندگی تمام اتفاقات زندگیم را به دست افکار و باورهای خودم داده

    تا بتونم از راه‌های لذت‌بخش و آسون به تمام آرزوها و زندگی رویایی‌ام برسم

    به نام سیستمی قانونمند و خالقی قدرتمند که از رگ گردن به من نزدیک‌تر است

    و جهانی سرشار از عشق و فراوانی و نعمت و فرصت و ثروت و خوبی و زیبایی و آدم‌های خوب را به بی‌نهایت مقدار آفریده

    و من را نیز از بدو تولد موجودی بسیار عزتمند ‌و ارزشمند خلق کرده، که لیاقت تجربه همه نعمت‌هایش را دارد.

    سلامی از اعماق وجودم به هر ذره و جریانی از خوبی که در جهان زیبای ما در جریانه

    سلام گرمِ من به تمام نعمت‌های کوچک و بزرگ، زیبایی‌ها، خوبی‌ها و همه آدم‌های خوب دنیا در تمام دوران‌ها

    —————————————————————————————————————————————————————————————————————-

    سوال: چرا فکر می‌کنیم اوضاع در جای دیگه بهتر از جایی که ما زندگی می‌کنیم هست؟ چرا فکر می‌کنیم آدم‌ها و… در جای دیگه بهتر از شهر ما یا کشور ماست؟

    پاسخ: دلایل این کانسپت می‌تونه موارد زیر باشه:

    1- تمرکز اصلی ما روی موارد منفی جایی است که در آن زندگی می‌کنیم.

    توضیح: با این رویه، طبق قانون، به ویژگی‌های نامناسب بیشتری نیز برخورد می‌کنیم؛ یعنی وقتی آگاهانه یا ناآگاهانه روی یک موضوع نادلخواه تمرکز می‌کنیم، از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگی‌مون میشه. باید یادمون باشه که تمرکز بر نکات منفی باعث میشه بیشتر ببینیم و بعد باعث میشه که بیشتر باور کنیم که درست فکر می‌کنیم؛ وقتی که بیشتر باور کردیم که درست فکر می‌کنیم، اون باور مدام تقویت میشه و ما به مسائل و مشکلاتی برمی‌خوریم که دوباره همون باور رو تقویت می‌کنه.

    ما خودمون داریم اتفاقات رو با افکار و کانون توجه‌مون خلق می‌کنیم. وقتی کانون توجه روی موضوعی قرار می‌گیره و تکرار میشه افکار، تبدیل میشه به باور و باور اونقدر قوی می‌تونه باشه که اتفاقات مشابه رو جذب بکنه و اتفاقات شبیه به اون چیزی که ما باور داریم در زندگی‌مون رخ می‌ده و بعد خودش رو تقویت می‌کنه؛ یعنی می‌ره توی یک سیکل معیوبی که یک باور محدودکننده و مخرب داره مدام خودش رو تقویت می کنه.

    از اونجاییکه وقتی ما تمرکز می‌کنیم روی نازیبایی‌ها، از جنس نازیبایی‌ها، بیشتر و بیشتر وارد زندگیمون میشه، بنابراین به این موضوع پی می‌بریم که قدم اول از توجه شروع می‌شه؛ ما داریم به چی توجه می کنیم؟؟ اگر به نکات مثبت (یا نکات منفی) شهرمون یا پارتنرمون یا … توجه می‌کنیم (توجه می‌تونه ناشی از دیدن برنامه‌ها، شنیدن اخبار، خواندن مطلب یا صحبت کردن با آدم‌ها و… باشه) از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگی‌مون میشه و بعد بیشتر باور می‌کنیم که درست فکر می‌کردیم و بیشتر انتظار داریم که اون شرایط و اتفاقات وارد زندگی‌مون بشن.

    از اونجایی که قانون میگه به هر چیزی که بیشتر توجه می‌کنیم از جنس همون بیشتر و بیشتر وارد زندگی‌مون میشه و تبدیل میشه به واقعیت زندگی‌مون، اون‌وقت حواسمون هست به چیزهایی که واقعا می‌خوایم، به چیزهایی که زیباترِ، به چیزهای دلخواه و به چیزهایی که مثبت‌ترِ توجه کنیم و به چیزهای نازیبا توجه نکنیم و بیایم در مورد چیزهای مثبت و دلخواه بنویسیم و سپاسگزاری کنیم، تا نعمت‌ها بیشتر و بیشتر وارد زندگی‌مون بشن.

    2- خیلی از افراد نمی‌خواهند مسئولیت زندگی خودشون رو به عهده بگیرند و به این شکل فرار می‌کنند از قبول مسئولیت خودشون.

    توضیح: یعنی مثلا طرف میاد میگه من آدم خوب و توانایی هستم ولی توی شهر ما کار نیست، ولی مشتری‌ها ایراد دارند، اصلا بیزنس من شرایط پیشرفت نداره و اون یکی بیزنس خوبه؛ میاد میگه من به این دلیل پیشرفت نکردم که توی این بیزنسم، توی این کشورم، توی این خانواده‌ام، توی این رابطه‌ام و… بنابراین یکی دیگر از دلایلی که می‌گیم مرغ همسایه غازِ، اینه که ما می‌خوایم یک بهانه‌ای پیدا کنیم که توجیه کنیم خودمون رو که چرا به جایی نرسیدیم. مشکل اینجاست که اگر ما این رو باور داشته باشیم، هی بیشتر توی باتلاق فرو می‌ریم و اوضاع رو برای خودمون بدتر می کنیم.

    حالا اگر فکر من این باشه که فلان شهر فلان موردش عالیه، چون این ذهنیت و انتظار رو دارم، اتفاقا بهش برمی‌خورم و باورم بیشتر تقویت میشه. البته احتمالا اوایل اوضاع خیلی خوب خواهد بود اما از آنجایی که من دارم شخصیت خودم رو به اون شهر دیگه می‌رم، بنابراین با دیدن اولین نشونه‌های مشکلات، دوباره تمرکز می‌کنم روی مسائل و نکات منفی، توی شهر جدید دوباره در مورد چیزهای منفی صحبت می‌کنم و نهایتا شهر جدید هم میشه مثل شهر قبلی (حتی به دلیل اینکه چیزی که رخ داده برخلاف تصور و انتظارمون بوده ممکنه اوضاع شهر جدید خیلی بدتر از شهر قبلی هم بشه و بیشتر ضربه بخورم.)

    بنابراین باید حواسمون باشه که تمرکزمون روی چی هست؛ چون اگر تمرکز و انتظارمون چیزهای زیبا و مثبت و تجربه‌های عالی باشه، همون‌ها هم برای ما رخ می‌دن و اگر تمرکزمون روی نکات منفی هر موضوعی باشه اونها تکرار میشن برای ما، نه اینکه واقعیت همینه، ما داریم واقعیت خودمون رو خلق می‌کنیم. نکته بعدی اینه که حواسمون باشه مسئولیت زندگی خودمون رو به عهده بگیریم؛ اگر که ما در زندگی‌مون به جای به‌خصوصی نرسیدیم یا مثلا روابط مناسبی نداریم، به جای اینکه مدام بگیم من خوب بودم ولی شرایط شهر و دانشگاه و خانواده من، شرایط باعث شده که من به جایی نرسم، در واقع ما داریم با این باور خودمون رو نابود می‌کنیم. حالا چی کار کنیم؟ باید بیایم بگیم که من هستم که اتفاقات رو رقم می‌زنم، من هستم که شرایط رو خلق می‌کنم.

    اگر مثلا توی بیزنس به مشکلی برمی‌خوریم، باید بدونیم که ایرادی در خودمون هست، باید بگیم که من مسئول شرایط بیزنسم هستم، من مسئول شرایط زندگیم هستم، من مسئول اتفاقات زندگیم هستم… یعنی یاد بگیریم که مسئولیت شرایط و اتفاقات زندگی‌مون رو به عهده بگیریم؛ نه اینکه بگیم شهر و کشور و دانشگاه و محل کار و فامیل و مردم و پارتنرم و فلان و بهمان ما به درد نمی‌خوره! باید بیایم بگیم من چه تغییراتی رو باید در شخصیتم بوجود بیارم برای موفق شدن؟ در بحث بیزنس من چه مهارت‌هایی رو باید یاد بگیرم؟ آیا من بلدم با آدم‌ها ارتباط مناسب برقرار کنم؟

    واقعیت اینه که آدم‌ها دوست ندارن از خودشون ایراد بگیرن بگن بقیه هستند که مشکل دارند؛ در صورتی که هر زمان فکر می‌کنی تو مشکلی نداری و بقیه هستند که مشکل دارند، مطمئن باش که مشکل از خودتِ و تا وقتی که ما مسئولیت زندگی‌مون، مسئولیت شرایط‌مون، مسئولیت وضعیت مالی‌مون، مسئولیت وضعیت سلامتی‌مون، مسئولیت وضعیت ارتباطی‌مون و… رو به عهده نگیریم، نمی‌تونیم تغییرش بدیم؛ باید بپذیریم که ما داریم اتفاقات رو خلق می‌کنیم و آنچه که هست به خاطر افکار و باورها و رفتارهای ماست؛ بنابراین باید بیاییم بشینیم ببینیم کجای کار ایراد داریم، به جای اینکه بگیم دلیل اینکه زندگی‌مون ایراد داره به خاطر فلانیه.

    3- از دلایل دیگه‌ای که تقویت می‌کنه این داستان رو (مرغ همسایه غازِ)، بحث شبکه‌های اجتماعی و مقایسه کردن خود با دیگران است.

    توضیح: وقتی که ما ذهنمون رو بمباران می‌کنیم با شبکه‌های اجتماعی و شروع می‌کنیم به مقایسه کردن خودمون و زندگی‌مون با شرایط زندگی افراد دیگه، انگار ی ویروس افتاده به جونِ ما؛ چون فرد توی هر شرایطی که باشه دچار احساس بدبختی می‌کنه. نباید گول هایلایت‌های زندگی دیگران رو بخوریم. مقایسه کردن نابودکننده است؛ چون افراد وارد رقابت می‌شن، وارد چشم هم چشمی میشن.

    اگر ما بیایم باورهامون رو تغییر بدیم، اگر ما کانون توجه‌مون رو بزاریم روی زیبایی‌های شرایط فعلی و موقعیتی که توش هستیم، اون‌وقت لاجرم به زیبایی‌های بیشتری هدایت می‌شیم، لاجرم نعمت‌های بیشتری وارد زندگیش میشه. نکته بعدی اینه که نیایم این باور رو داشته باشیم که به این دلیل من به جایی نرسیدم که توی شهر ما نمیشه خیلی خوب پول ساخت، اما در عوض توی فلان شهر، خیلی خوب بیزنس رشد می‌کنه؛ اتفاقا بیایم مسئولیت شرایط و اتفاقات خودمون رو به عهده بگیریم. (بیایم به جای داشتن باورهای محدودکننده، تمرکز کنیم روی باورهای قدرتمندکننده؛ بیایم با پیدا کردن الگوهای مناسب، باورهای محدودکننده رو تغییر بدیم). در نهایت، سعی کنیم شبکه‌های اجتماعی رو فراموش کنیم، سعی کنیم مقایسه نکنیم، سعی کنیم تمرکز کنیم روی نکات مثبتی که در زندگی و اطرافمون هست، تا طبق قانون هدایت بشیم به نعمت‌ها و زیبایی‌های بیشتر.

    به جای بهانه آوردن که فقط شرایط رو بدتر می‌کنه، بیایم مسئولیت زندگی‌مون رو تمام و کمال برعهده بگیریم و تمرکزمون رو بزاریم روی زیبایی‌ها و ببینیم میشه از همون جایی که هم‌اکنون توش داریم زندگی می‌کنیم، زندگی‌مون رو به شکلی تغییر بدیم که الان هیچ ایده‌ای در موردش نداریم. از وقتی شروع می‌کنیم به تغییر نگاه و افکارمون و به همون نسبت باورهامون تغییر می‌کنن و ورودی‌های ذهنمون رو کنترل می‌کنیم، هر روز شرایط در تمام جنبه‌های زندگی برای ما بهتر و بهتر میشه. این باور و ایمان باید در دلمون ایجاد بشه که ما خودمون با افکار و باورهامون داریم اتفاقات هر لحظه زندگی مون رو رقم می‌زنیم. از همین لحظه که شروع می‌کنیم روی خودمون کار کردن و شروع می‌کنیم به تغییر کردن، به اندازه‌ای که تغییر می‌کنیم، شرایط از همین فردا، از همین 24 ساعت بعد می‌تونه تغییر پیدا کنه و هر کسی که این کار رو انجام بده و یک ذره باورهای مثبت رو جایگزین کرده باشه، نشونه‌هاش رو از فردای همون روز، همون شب، حتی یک ساعت بعد یا حتی پنج دقیقه بعد می‌تونه ببینه. چراکه اگه یک ذره روی باورها و کانون توجه‌مون کار کنیم و به چیزهای زیبا و مثبت و مناسبی توجه کنیم، بدون‌شک جهان به کانون توجه ما واکنش نشون میده.

    —————————————————————————————————————————————————————————————————————-

    استاد عباسمنش، خیلی ممنونم بابت این فایل. وقتی در مورد تمرکز به نکات مثبت زندگی صحبت کردین یادِ دوره فوق‌العاده راهنمای عملی دست‌یابی به رویاها افتادم؛ وقتی هم که به باورهای محدودکننده و قدرتمندکننده اشاره کردین، یاد مجموعه فایل‌های دوره رایگان و بسیار ارزشمندِ ذهنیت قدرتمندکننده در برابر ذهنیت محدودکننده افتادم؛ وقتی هم که در مورد پذیرفتن مسئولیت زندگی (اشتباهات) و عادت مخربِ مقایسه کردن خود با دیگران صحبت کردین، یاد محتوای زندگی‌ساز و فوق‌العاده احساس لیاقت افتادم. فقط خواستم بگم استاد عزیز، من هم مثل بیشتر دوستان، قدر تمام دوره‌هاتون (چه رایگان و چه غیررایگان) رو می‌دونم.

    —————————————————————————————————————————————————————————————————————-

    خدایا شکرت که هر روز من رو به اون شخصیت ایده‌آلی که می‌خوام بهش تبدیل بشم و همچنین اون زندگی دلخواه و شرایط رویایی که در آرزوش هستم، نزدیک‌تر می‌کنی.

    خدایا من هر روز آمادگی دریافت برکات، نعمات، هدایت‌ها و هر خیر و خوبی رو از جانب تو دارم و پیشاپیش برای تمام چیزهای خوبی که وارد زندگیم می‌کنی، ازت هزاران بار ممنونم.

    من باور دارم که به این جهان غنی و سخاوتمند اومدم تا زندگی فوق‌العاده عالی و لذت‌بخشی رو تجربه کنم.

    من باور دارم که بسیار خوشبخت بودن و زندگی در آسایش و رفاه و آزادی، روند طبیعی زندگی منِ؛ چونکه ذات من بسیار ارزشمند و لایق خوشبختی و ثروت پایدارِ.

    من باور دارم که قرارِ نقشی در گسترش این جهان زیبا داشته باشم و اثر بسیار خوبی از خودم به جا بزارم،

    و در آخر کار، هم خودم از خودم راضی باشم و هم خدای من از من راضی باشد.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1218 روز

      سلام مریم خانوم

      امروز صب که از خواب بیدار شدم مثل تقریبا هر روز تمام تلاشم این بود که در تمرین ستاره قطبی ذهنمو جهت بدم به سمت اتفاقاتی که دوسدارم امروز تجربه کنم ،همیشه یکی از درخواستهام خوندن کامنتهای زیبای دوستان و هم مدار شدن با آگاهی های کیهانی هست ،همیشه هم به لطف این سایت و دوستانی که اینجا فعالن این درخواست من تیک میخوره مثل الان که با خوندن کامنت پر از آگاهی شما احساسم بی نهایت خوب شد و دوباره قانون ثابت خداوند که استاد همیشه با عشق برای ما توضیح میده تکرار شد برام

      قلم شیوایی دارین و مشخص چقدر خوب تمرکز کردین روی این مباحث ،چه دعاهای قشنگی برای ما آخر کامنتتون کردین و فرکانسشو به واضح ترین شکل ممکن بر قلب من نشست

      ددست عزیزم بی نهایت سپاسگزارم ازت و برات آرزدی هرآنچه را دارم که لایقش هستین ،سلامتی ،ثروت ،روابط عالی ،ارتباط با خداوند مهربان در مدارهای بالا

      در پناه الله یکتا شادو خرم باشب

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        Maryam گفته:
        مدت عضویت: 815 روز

        سلام آقای کرمی

        اول از همه خدای بزرگ، مهربان و بخشنده رو شکر می‌کنم که هر چه دارم از اوست و دوم از شما، که با ارسال پیام انرژی مثبتتون، باعث شدین حال فوق‌العا‌ده عالی امروز من، بهتر از قبلش بشه.

        براتون آرزوی زندگی سرشار از عشق و صداقت و وفاداری، سلامتی، آرامش، آسایش، رفاه، آبرومندی، عزتمندی، آزادی، امنیت، موفقیت و ثروت پایدار رو دارم و امیدوارم در هر دو جهان، بسیار خوشبخت و سعادتمند باشین.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    سعید گفته:
    مدت عضویت: 622 روز

    به نام رب العالمین

    سلام به دو استاد عزیزم و همه دوستان خوبم در این فضای الهی

    دیشب که این فایل رو سایت اومد چون دیروقت بود موکول کردم به امروز صبح که برای شروع روزم ایده بگیرم و هم خداوند بهم بگه بنویسم .

    صبح سحر موقعی که این فایل رو دیدم توی حالت خواب و بیداری بودم که توی همین وضعیت خواب و بیداری دیدم که دوتاخواهرام باهم جروبحث میکردند و رفتم که از همون جداشون کنم همین طور که در فضای بحث بودند و نمیدونم چی میگفتن همونجا اموزش استاد یادم اومد که چرا دارم من خودمو دخالت میدم و هنوز مثل اینکه تغییر نکردم که یهو بحثشون تمام شد و یکی از خواهرام که داخل اتاق بود و من فکر میکردم که خواهر کوچیکمه رفت و و خواهر دیگم که تا اوم موقع صورتشو ندیده بودم و پشتش به من بود. بهش گفتم گفتم چرا داری باهاش جربحث میکنی تو که میدونی این (خواهر بزرگت) چقدر بد دهن هست یهو روشو به من کرد دیدم خواهر بزرگمه و همونجا ناراحت شدم و گفتم دیدی قضاوت کردی و بین خواهرات مقایسه میکنی و از خواب بیدار شدم.

    و این تصاویر از جلو چشام رد شد که در ادامه میگم: من دو خواهر دارم که دو سال باهم اختنلاف سنی دارن یک خواهرم کم حرف و یه خواهر دیگه ام بشدت برون گرا و این باعث شده بود که اغلب با خواهر بزرگم که برون گرا هست کنار نیام .

    و این یه مقایسه ای رو توی ذهنم شکل داده بود که اونو مدام با خواهر کوچیکم مقایسه کنم و همش روی نکات منفی مثل بدصحبت کردنش متمرکز بشم و میگفتم این خواهر بزرگم این صفت بد رو داره ولی خواهر کوچیکم خیلی خوبه و حرف گوش کنه و مدام مقایسه میکردم و همیشه این تمرکز به نکات منفی خواهر بزرگم باعث ناسازگاری ما بود و با اینکه نکات مثبت داشت اونو نمیدیدم و از یه جایی که من کلا از خانواده جدا شدم . اما امروز این گذشته برام یاد اوری شد

    ⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶

    امروز صبح به لطف خدا رفتم تمرین اگهی بازرگانی و برای چندین نفر انجام دادم و بسیار مورد تشویق قرار گرفتم و توی این همه ادم که عشق میدادن دو بار دو گروه پیرمرد نخواستن که این کار رو براشون انجام بدم. هرچند که یه ذره نه از تشویق ها و نه از نه گفتنها اصلا تاثییر نگرفتم ولی ذهنم میگفت پیش پیرترها نرو اینا ادم های بی حوصله ای هستن .

    همونجا به ذهنم خودم گفتم این همه ادم از پیرها و جوانها و خانمها تشویق کردن و فقط دو گروه ادم های مسن به دلیل شرایط احتمالا جسمی یا روحی گفتن نه . تو این تشویق ها رو که ادم های دیگه کردن و چقدر عشق دادن رو نمیبینی بعد میری تمرکز میکنی رو پیرهایی که گفتن نه.

    یا در ادامه فرایند سپاسگذاری اومدم توی یه ایستگاه که یه خانمه شروع کرد که اتوبوس ها دیر میان و غرزدن و منم محل ندادم و باز یه فرد دیگه یه شعاری رو دیوار ایستگاه بود رو اومد شروع کنه که دربارش صحبت کردن و صحبت میکرد منم جواب نمیدادم و اعراض میکردم و با هندزفری فایل گوش میدادم که خودش ناراحت شد و سکوت کرد.

    و با همین اعراض از نازیبایی ها و تمرکز روی نگات مثبت اینقدر کارها روان و لذتبخشه که حد نداره و همیشه تو بهترین زمان و مکان هستیم.سیستم خداوند توجه(تقوا) هست و باید درک کرد که خالق ما هستیم و من دارم اتفاقات رو رقم میزنم چرا بد برای خودم رقم بزنم؟

    ⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶⊶⊷⊶⊷⊶⊷⋆⊶⊷⊶⊷⊶

    یکی از دلیل هایی که من پاشدم رفتم تهران و چندین شهر دیگه چون میگفتن اونجا کار زیاده . ادم های خوبی داره . درامد بالایی هست و تفریحات زیادی داره و باز اونجا افرادی رو میدیدم که عاشق شهرهای کوچیکن و از همونجا مینالیدن و من تعجب میکردم که این طرز تفکر رو دارن چون از سیستم خبر نداشتم.

    شاید این درست باشه که خیلی ها که مهاجرت میکنن یا میرن شهرهای دیگه خونه میخرن یا از شهری دیگه خرید میکنن یا ازدواج میکنن عقبه ای هست که اون پشت داره میچرخه که اینجا اجناس باکیفیت نداره و اونجا بهتره . یا کار اینجا کمه . هوای اینجا فلانه و ذهنیت روی نکات منفی محل سکونت هست.

    از مثال های دیگه بخوام بگم . موقعی که خیلی سنم کم تر بود . ما بچه ها همش تا بحثی از خوش گذرونی پیش میومد هی به پدر و مادرمون میگفتم ببین بچه های عمه چقدر شاد و خوشحال و با هم رفت و امد دارن و ما که هیچ کسی رو نداریم و عیدا مجبوریم تنها بریم سیزده بدر.

    یادمه تو دانشگاه که من همش با بچه های ته کلاس قاطی بودم دور هم بودیم میگفتیم بچه دانشگاه پیام نور چقدر راحت نمره میگیرن یا میگن استاد فلانی خیلی راحت نمره میده . و دقیقا بچه های پیام نور رو میدیدیم اونا نسبت به دانشگاه من همین نظر رو داشتن . و این باور ما رو فلج میکرد که استاد (عوامل)همه کارست و ما که هیچی.

    یا اینکه توی فاصله با شهرمادریم چندتا روستای خوش اب و هوا با ابشار هست که این واسه ما که تو این شهر بودیم دیگه یه چیز معمولی بود ولی از شهرهای خارج از استان برای تفریح به این منطقه میومدن و ما میگفتیم مگه اینجا چی داره.

    جالبه وقتی توی فامیل دورهمی بود میگفتن فلان شهر کنار ما اونجا خیلی نسبت به اینجا اجناس ارزون تره و خیلی ادم هایی صادقی و ادم های شهر ما فلانن و یا برای خریدن گوشت خیلی بهتره و اینجا ادما انصاف ندارن و کلی باورهای منفی که از بزرگا میشنیدیم و همه حرف همو تایید میکردن.

    و این بارها تکرار شد و اغلب میدیدم که از شهر ما واسه تفریح میرن شهر کناری و برام جالب بود که تو پارک های شهر ما اکثرا از همون شهر بغلی میومدن واسه تفریح یعنی ما میرفتیم اون شهر و اونا میومدن شهر ما و از اب و هواش تعریف میکردن و شهرما از اونجا تعریف میکردن

    بارها شنیدم و دیددیم و امکان نداره شما برای مشورت .شغلی رو از کسی بپرسی و نگه فلان شغل بهتره و من بارها اینو شنیدم که اکثرا همین اعتقاد رو دارن که شغل فلان بهتره و خودم هم بارها شغل عوض کردم روی همین طرز تفکر و چقدر اشتباهه که نگاه ما به ظرف بقلی هست و نعمت های خودمون رو نمیبینیم و ناراضی هستیم .

    یا بچه ها خیلی اینو میگفتن چون فلانی رفته با دختر فلان ثروتمند ازدواج کرده الان اینقدر وضعش خوبه . یا پدرزنش برده تو فلان جا استخدامش کرده . ما که پارتی نداری و خدا شانس بده

    این نگاه که عامل بیرونی تاثییر گذاره و یک منجی باید باشه که رشد کنیم و ماهیچی نیستیم یعنی فقیرت میکنه.

    چون مسئولیت خودمون رو قبول نمیکنیم و برگی در باد میشیم و هی مقایسه میکنیم و با پتک میزنیم روی سر اعتماد به نفسمون و خودمون قبر خودمون رو میکنیم

    به نظر من تمام این مقایسه ها و افکار پلید و شبکه های احتماعی درست باشن یا نباشن انقدر به اندازه باور اشتباهی که میسازن مهم نیستن.

    این شخصیت و باورهای بد مثل دُم به ما اویزان هستن و ما نمیتونیم ازش فرار کنیم . اگر ققط جات عوض بشه توی همون ادمی با همون افکار که نقطه زندگیت عوض شده نه باورهات. اگر کارت عوض بشه . اگر رابطه ات عوض بشه . تو همون ادم با همون افکار اشتباه که مجبور به تجربه دوباره اونا هستی

    عاشقونم. شاد و سلامت باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  6. -
    سعید میرزاخانی گفته:
    مدت عضویت: 2277 روز

    سلام سلام سلام

    سلام به استاد عزیزم

    سلام به خانم شایسته عزیز و بزرگوار

    سلام به شما دوستان عزیز

    تا حالا انقدر برای نوشتن کامنت یک کامنت انرژی و انگیزه نداشتم

    دلیلش هم این هست که احساس میکنم من با استاد تماس داشتم و در مورد این ضعف شخصیتی ام باهاشون صحبت کردم و استاد هم بخاطر من این فایل رو ضبط کردن خخخخخخخخ

    آقا من الان فکر کنم چندسال هست دارم با استاد کار میکنم و خیلی خیلی خیلی خیلی شخصیتم تغییر کرده ،خیلی که میگم یعنی خیلی ها

    ولی

    ولی بخاطر همین ضعف شخصیتی نارضی ام ،هیچوقت این تغییرات رو متوجه نمیشدم و شایدم الانم متوجه نباشم

    ولی انصافاً از وقتی متوجه این ضعف و نقصم شدم ،به این نتیجه رسیدم که خیلی تغییر کردم از همه لحاظ خداروشکر

    فقط از لحاظ موفقیت مالی نتونستم نتایج خوبی بدست بیارم

    هر چند که اگه انصاف داشته باشم باید بگم راضی هستم خدارو شکر

    اما برسیم به اصل داستان و شخصیت ناراضی من و شنیدن و دیدن این فایل

    نمیدونم این شخصیت ناراضی من از کی و از کجا در من شکل گرفته و اگه اغراق نکنم شاید بتونم بگم تا چند ماه پیش این شخصیت ناراضی ام رو نه دیده بودم و نه شناخته بودم و نه فهمیده بودم که تمام نشتی ها و سختی های زندگیم از کجا داره آب میخوره

    من که چندسال با یکی از بهترین اساتید ایران و جهان دارم کار میکنم استاد عباسمنش عزیز

    ولی تنها چیزی که به من امید میداد و اینم از صحبت‌های خود استاد بود که یاد گرفته بودم که همیشه میگفت قلبت بهت میگه ،احساست بهت میگه که راه درسته یا نه

    و قلب منم بهم همیشه میگفت راه درسته و فقط باید ادامه بدی

    به خودم میگفتم اصلا فکر کن یکی از خنگترین شاگردای استاد هستی و باید انقدر گوش کنی و ببینی تا بفهمی و یاد بگیری

    و منم انقدر ادامه دادم با فایل های رایگان و دوره ها تا بالاخره به بزرگترین نشتی وجودم رسیدم

    ناراضی بودنم ، شخصیت ناراضی ام از همه چی

    از خدا

    از خودم

    از زندگیم

    از آدم ها

    از نعمت ها ،حتی از نعمت ها ناراضی بودم

    پس وقتی میگم از همه چی یعنی همه

    پیش چشمت داشتی شیشه ای کبود

    زان سبب عالم کبودت می‌نمود

    وقتی من شیشه نارضایتی جلوی چشام باشه ،پس طبیعی هست که وقتی میگم از همه چی ناراضی بودم یعنی از خدا و زمین و زمان وووووووو

    ناراضی بودم

    آره بالاخره نتیجه چندسال کار کردن من با استاد به جز اون همه تغییراتی که در من بوجود اومده بود این شد که فهمیدم بخاطر این ضعف و نقص شخصیتی ام بوده که نذاشته بابت اینهمه تغییرات از خودم و خدای خودم راضی باشم و سپاسگزاری عمیقی بابت این تغییرات داشته باشم

    و از وقتی این مشکل رو تو خودم پیدا کردم ،شروع کردم به دیدن ریزترین داشته هام و بابتشون سپاسگزاری کردن

    البته وقتی این ضعف پیدا کردم رفتم کتاب معجزه شکرگزاری رو تو یوتیوت پیدا کردم و شروع کردم به گوش دادن و متوجه شدم این کتاب فقط با تمرین هاش میخواد به من یاد بده که آدم سپاسگزاری بشم

    بچه‌ها میدونید به چی رسیدم

    به اینکه برای رسیدن به شخصیت راضی داشتن

    تنها از مسیر سپاسگزاری و شکرگزاری رد میشه

    میدونید احساس میکنم بالاترین ورژن و نعمتی که خدا می‌تونه به بنده اش بده اینه که بنده اش به درجه راضی بودن برسه

    مثل حضرت زینب که با وجود اونهمه شرایطی که دیده بود گفت که راضی هستم و جز زیبایی چیزی ندیدم

    بچه‌ها من با گوشی دارم مینویسم و برام سخت

    و الا ی چیزایی رو میخوام بگم که وقت نمیشه و هم کامنتم طولانی میشه

    بگذریم

    بعد از چندماه کلنجار رفتن با خودم و فهمیدن این موضوع

    شروع کردن به گفته استاد شکارچی نکات مثبت شدم و بابتشون شکرگزاری کردم

    و تغییرات و اتفاقات برام ی رنگ دیگه ای شده

    مثل تغییر شیوه افکار و گفتار و رفتاری همسرم که یکدفعه شروع کرد با من قدم به قدم تغییر کردن

    این مورد برام بشدت معجزه وار بود و هست

    حیف که وفت نمیشه و کامنت طولانی میشه

    و الا بهتون میگفتم همسرم چجوری تغییر کرده و از کجا اومده کجا و باهام همراه شده تو این مسیر صراط المستقیم و لذت بخش

    حالا اینا چیزای بیرونی که خیلی چیزا تو خیلی جاها تغییر کرده

    ولی مهمترین چیزی که خیلی واسم جای شکرگزاری داره

    این احساس آرامش درونی واقعی

    یعنی اون احساسات آرامش درونی قبلی که پیدا کرده بودم در مقابل این احساس آرامش الانم مثل 1 به 100 هست

    اصلأ دنیا برام یجور دیگه ای شده

    و امروزم که تیر خلاص زده شد با این فایلی که استاد ضبط کردن

    مغزم سوت کشید وقتی دیدم استاد داره در مورد شخصیت ناراضی حرف میزنه

    بقول معروف تشتکم پرید برگام ریخت

    بدنم به رعشه افتاد

    یعنی چی ،داره چه اتفاقی میافته برام که

    بعد از رسیدن به این نکته و ضعف شخصیت و فهمیدن این نشتی بزرگ

    این فایل استاد اومده تایید محکمی بزنه به اینکه باید این پاشنه آشیل من حتماً درست بشه و بیس و پایه کل زندگیم رو این شخصیت ام سوار بشه

    و الا من بدو ، آهو بدو میشه و بوده تا الان کل زندگیم

    بچه‌ها شاید ی کامنت دیگه ای در تکمیل این کامنت بزارم و الان گوشیم هی زنگ میخوره و نمیزاره متمرکز باشم

    و الا که درباره این موضوع و این تیپ شخصیتی که باهاش 44 سال درگیر بودم حرف زیاد دارم

    استاد برای تک تک فایل هات

    بابت تک تک حرفات

    بابت تک تک روز هایی که ازت یاد گرفتم ازت ممنونم و سپاسگزار

    از خانم شایسته عزیز که نمیدونم چجوری سپاسگزاری کنم ولی امیدوارم همیشه همینحوری شاد و با انگیزه و سلامت و راضی باشید

    خدایا تورو که دیگه نه میتونم و نه میدونم چجوری باید ازت سپاسگزاری کنم

    فقط میتونم بگم عاشقتم خداجون و راضی ام ازت

    و راضی ام به رضای تو و اراده تو که همیشه قشنگنترین و بهترین هارو برام فراهم کردی و میکنی و منو تاریکی نجات دادی و به سمت نور هدایتم کردی و میکنی

    اون آیه آخر آیه الکرسی دقیقاً برای من هست که ظلمات منو بیرون آوردی و به نور وارد کردی

    و اون نور برای من این سایت و بچه‌های این سایت هست

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    خدایا شکرت

    امروز شنبه 1403/10/15

    بلوار کاوه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  7. -
    فائزه رحمانی گفته:
    مدت عضویت: 3068 روز

    چقدر نگاهم تغییر کرده

    و چقدر رشد کردم

    و همه‌ی اینا رو مدیون خداوندم که منو به راه راست هدایتم کرده.

    خدایا شکرت

    چقدررررر دوس دارم این لحظاتی رو که با چشمای اشکی از تو برای خودم مینویسم.

    چقدررررر بودنت در کنارم منو به آرامش رسونده. چون تو برای من کافی هستی خدایا…

    وقتی تو هر لحظه مراقب منی

    وقتی تو هر لحظه به من یادآوری میکنی

    که کجا باید حواسم به حرفام و رفتارام باشه، خب من دیگه نگران چی باید باشم؟!

    مگه وقتی تو برام کافی هستی، من نیازی دارم نگران باشم؟!

    میدونم که هر لحظه ازم مراقبت میکنی و مواظبم هستی که توی مسیر صراط مستقیم بمونم

    چقدررررر آرامش دارم

    وقتی روی شونه‌های تو میشینم و فرمون زندگیم رو میدم دست تو…

    روی شونه‌های تو نشستن رو استاد عباسمنش یادم داده توی 12قدم 5 سال پیش

    ولی راستش من هیچوقت از این کلمه استفاده نمیکردم

    چون نه خودم رو لایق نشستن روی شونه‌هات میدونستم و نه میتونستم باور کنم که تو بهتر از من میتونی زندگیم رو مدیریت کنی

    فکر میکردم تو فقط خدایی هستی که میتونی جهان رو مدیریت کنی.

    5 ساله از 12قدم میگذره و من 5 ساله که دارم تکاملم رو طی میکنم که الان اینجا هستم.

    به اینجایی رسیدم که تازه میفهمم “با نام خدا قلبها آرام میگیرد” یعنی چی

    جمله‌ای که همیشه سربرگ ورقه‌های امتحان میدیدم و هیچوقت معناش رو نمی‌فهمیدم

    ولی تلااااش میکردم که نام تو قلبم رو آروم کنه فارغ از اینکه قلبم تهی از وجود تو بود…

    تو قلبی رو آروم میکنی که خودت توی اون قلب باشی

    سلام

    من فائزه‌ام

    خیلی وقت بود کامنت ننوشته بودم

    این متن بالا رو کامنت کردم چون خودش بهم گفت.

    اول بهم گفت و من توی دفترم نوشتم، بعد بهم گفت کامنتش کن و منم گفتم چشششم

    نمیدونم شاید موضوع کامنتم ربطی به موضوع فایل نداره

    ولی قلبه دیگه… گفته اینجا بنویسم

    همین لحظه‌ای هم که دارم اینجا مینویسم چشام پر از اشکه ولی قلبم آرومه

    همون قلبی که یه روز تهی از وجودش بود

    الان لبریزه از حضورشه

    استاد عاشقتم که یادم دادی عاشق خدامون بشم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      محمد کرمی گفته:
      مدت عضویت: 1218 روز

      سلام خانوم رحمانی عزیز

      دل نوشتتو خوندم و فقط لذت بردم و قلبم پر از نور شد ،چه زیبا نوشتی

      جمله آخرت چقدر زیبا بود

      “تو قلبی رو آروم میکنی که خودت توی اون قلب باشی”

      واقعا جنس کامنتهای شما خیلی متفاوت شده

      ممنونم ازت دختر زیبا برای دلنوشته زیبات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        فائزه رحمانی گفته:
        مدت عضویت: 3068 روز

        سلام آقا محمد

        دوست هم‌فرکانسی من

        داستان آشنایی‌ات با استاد رو خوندم. خیلی داستان‌گونه و زیبا نوشته بودی… لذت بردم…

        دمت گرم که اینقدر با ایمان و با قدرت مسیرت رو ادامه دادی

        اون جمله چنان به قلب خودم نشسته “چون از دل برآید لاجرم بر دل نشیند”

        واقعا هر بار که کامنتم رو میخونم، وقتی به این جمله میرسم قلبم باز میشه :)

        خداروشکر

        حسش عجیبه

        ولی حضورش قلبم رو باز کرده

        ممنونم که برام نوشتی دوست عزیز

        آغوشِ امنِ پروردگار رو برات خواستارم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    رهاخانم گفته:
    مدت عضویت: 2158 روز

    به نام خدا

    .

    خدایا شکرت برای سوالات بالا در متن بالا که خیلی ذهنم را واکاوی کرد

    .

    چرا فکر می کنم همسر دیگران از همسر من بهتر هستند ؟

    چرا فکر می کنم پدر و مادر های دیگران از پدر و مادر من بهتر هستند ؟

    من سعی می کنم خیلی روی خودم کار کنم ولی این دو تا تضاد رو باز هم باهاشون روبرو هستم

    وقتی می بینم پدر و مادری اینقدر کار برای فرزندان خودشون انجام می دهند باز هم غبطه می خورم

    و با این کارم دارم به خودم ضربه وارد می کنم .

    من متعهد می شوم هر رابطه ی خوب و عالی و مسالمت‌آمیز را دیدم که دیدم تایید کنم تحسین کنم مهر خوبی را براشون بزنم تا خودم رشد کنم تا

    خودم از جنس آدمهای عالی رو به سمت خودم جذب کنم.

    .

    من همسرم آدمی بود که خیلی قول به من می داد

    این رو برات می خرم اون کار رو برات می کنم

    ولی خیلی از وعده و وعیدهایش نشد که نشد

    و این باعث شد که هم من شک کنم بهش و هم اینکه همسر دیگران را بهتر از ایشون بدونم

    چون واقعاً می دیدم شوهرهای دیگران همه مار برای خانمها می کنند

    و از برنامه های استاد که قانون را گفتند فهمیدم من نگاهم به عوامل بیرونی است من چشم دوختم به

    مال و اموال همسرم . پدرم . مادرم و دیگران

    و همین باور باعث شده خودم از مسیر باز بمونم

    چون مقادیر ثروت را بر روی خودم درها را ببندم

    و چقدر هم آزاردهنده هست خیلی بده و آزار می بینه آدم وقتی میبینه دیگران در ناز و نعمت هستند

    و من دریغ از یه موفقیت .

    خبر خوب این هست که میشود من هم به خواسته هام . به موفقیت هایی که برای خودم دور از ذهن

    کردم برسم

    به همین دلیل ساده:«»:«» چون بقیه رسیده اند «:»

    خدایا شکرت.

    .

    هر سوالی که از متن بالا می خونم می بینم باید

    تمرکزی کار کنم و بمونم سر حرفم این هم خیلی مهمه چون استاد گفته حرف نزن حرف بیخودی و الکی نزن چون موفقیتی دریافت نمی کنی و شک و تردیدها زندگیت رو ازت می گیرند .

    .

    خدایا شکرت برای دانلود این فایل

    خدایا شکرت برای وجود استاد

    خدایا شکرت من در این مسیر هستم

    خدایا شکرت برای قانون بدون تغییر خداوند

    خدایا شکرت برای سایت با ارزش و سودمند که من هم عضو هستم پس من لیاقتشو داشتم.

    .

    حالا که شکرگزاری کردم باز هم خدا بهم گفت بنویس

    اینجا جایی هست که باید خودت رو بسازی .

    ریشه خوب بودن دیگران و بد بودن آدمها در نظر و دیدگاه من به معطل خانمان سوز حسادت هم بر می گردد

    حسادت باعث میشه خودمو کم ببینم

    البته این به این معنی نیست که من کم بخواهم

    نه این طور نیست

    بلکه برای این هست که «««::::: وقتی بقیه تونسته اند من هم می تونم »»:««»:«»»

    استاد در قدم دوم ریشه ی حسادت را موشکافی کرده اند

    و گفتند حسادت چه درهایی را به روی ما می‌بندد

    حسادت ظلم به خودمون است . حسادت باعث میشه بخواهیم حالت پز دادن های الکی را به دیگران داشته باشیم در حالیکه دیگرانی وجود ندارند

    و این خود من هستم که دارم خودمو از لیست بهشتیان دور می کنم

    وقتی ریشه ای مسئله ای را بهش فکر می کنم . براش مثال می آورم خیلی برام جاافتاده‌تر میشه و درست تر و منطقی تر تا اون تضاد دیگه برام سر باز نکنه .

    .

    البته من تقصیری هم نداشتم چون می دیدم افراد نزدیکم

    اونقدر ورود نعمت ها را دارند و همیشه در خرید کردن های عالی و بزرگ هستند ولی من سالی یه دونه مانتو برای خودم می خریدم و این شده بود واقعا سوال برام

    اوایل به همسرم می گفتم بهش گیر می دادم ولی دیدم فایده ندارد و گذشت و گذشت تا با استاد و قانون آشنا شدم خدا را شکر.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  9. -
    جمال وکیلی گفته:
    مدت عضویت: 682 روز

    به نام خداوند فراوانی ها

    با سلام خدمت استاد عزیزم و همه دوستان همراه در این مسیر زیبا و قشنگ

    خودم و تنها خودم هستم که مسئولیت صد درصد زندگی خودم رو بر عهده دارم و هیچ کس یا هیچ چیزی توی زندگی من تأثیری نداره غیر از باورهای حودم

    من توی یه شهر کوچک زندگی میکنم و همیشه از بچگی بهم گفته بودن که اینجا نمیشه پولدار شد در صورتی که بودن توی آشنا و فامیل که وضعشون خوب بود ولی من همش فکر میکردم چون پدرشون پولداره اونا هم پولدار شدن با این که رو خودم کار میکنم ولی هنوز ته ذهنم این هست که اونا پدرشون پولدار بوده و به این جا رسیدن

    و من به این نتیجه رسیدم که به جای دیگری برم تا پول بسازم و مدت 16سال یه شهر بزرگتر زندگی میکردم و تونستم یه پول خیلی کمی بسازم ولی از وقتی که فهمیدم وقتی باورهامون درست باشه همه جا میشه پول ساخت من دوباره برگشتم به همون شهر اول جایی که پدر و مادرم هستن و دارم تو همین شر کوچیک پول می‌سازم حتی بیشتر از شهر بزرگی که بودم

    من به این نتیجه رسیدم که اگه هر جایی که هستیم تونستیم حالمون رو خوب کنیم و به نکات مثبت توجه کنیم میتونیم به مدار بالاتر بریم وگرنه اگه ما توی بهشت هم زندگی کنیم ولی فکرمون منفی باشه و همش نگامون به این و اون باشه همون بهشت از جهنم هم برامون بدتر میشه.

    از وقتی روی خودم دارم کار میکنم کمتر عصبانی میشم و غر میزنم و … بعد از این که آروم میشم بچه‌ها وقتی بهش فکر میکنم میبینم که بیش از 70درصد مواقع خودم رو با کسی مقایسه کردم و حال خوب خودم رو خراب کردم در صورتی که به خدا قسم اگه کسی زندگی من و زن و بچه هامو ببینه میگه خوش به حالت همه چی داری

    مقایسه و عجله کردن آدم رو نابوووووود می‌کنه به خدا

    این رو هم بگم که من مدت دو سال که تلویزیون نگاه نمیکنم و مدت شش ماهه که توی شبکه های مجازی نیستم اصلا

    خدایا خودت کمک کن که بتونم هر روز بهتر از دیروز تغییر کنم و به ذهن ثروتمند نزدیکتر بشم الهی آمین

    خیلی ممنون از تمام دوستان که کامنت میذارن و کامنت ها رو میخونن

    ازاستاد عزیزم ممنونم بابت این آگاهی ها ی ناب که بیشترشون رو ما می‌دونیم ولی بهش فکر نمی‌کنیم یا به راحتی از کنارش رد میشیم چرا چون به قول قرآن انسان فراموشکاره آقا قبول کنیم که یادمون می‌ره

    یادم به شبای قدر میوفته که اون شب تا صبح با خدا راز و نیاز میکنیم و با خدا و خودمون عهد می‌بندیم که آدم خوبی بشیم ولی قبل از عید فطر همش یادمون می‌ره و دوباره …

    برا همین باید همیشه و هر لحظه به خودمون یاد آوری کنیم و از کوچکترین نعمت سپاسگزاری کنیم و از یاد خدا و قوانین بدون تغییرش غافل نشیم انشالله

    در پناه الله یکتا شاد و ثروتمند باید باشیم همگی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  10. -
    محمد رحیمی گفته:
    مدت عضویت: 581 روز

    الهی کرمتو شکرت

    سلام ب استاد عزیزم وخانم شایسته عزیز

    نمیدونم بخندم یا گریه کنم چون الان کاملا مات شدم.

    اینکه شما می‌گفتین هر چیزی قانونی داره واگه قانون جهان هستی ک کلش برای ما خلق شده پیدا کنیم وحی وقتی ب نتیجهای کوچیکی ک حاصل این نوع سبک فکر کردنه ک توی تمام فایلاتون اون نوع سبک فکرو ک کاملا با جهان یکیه میرسم یک رد پای منطقی میکنم برای خودم این کامنتم یک ردپای دیگه،چون من دیشب1403/10/13ذهنم درگیر شد و دنبال چرایش بودم میدونستم من یک جایی یکاری کردم ک سطح انرژیم پایین اومده ک خودم درکش میکردم و فهمیدم دلیش بخاطر پولی بودش ک قرض ب یکی از رفیقام دادم چندماهیه وقرار بود بده والان خودم ب اون پول نیاز داشتم واین نوع فکرمنفی باعث میشد خیلی چیزای دیگو نبینم ک عالین و در زندگیم داره رخ میده و دقیقا مثل یک گوله برف ک‌ از بالای کوه ول می‌کنی حی داشت بزرگ میشد ک ب لطف این فایل عزیز ب این درک و درس رسیدم ک قرض دادن دیگه ممنون.وهر وقت ب یک آزادی مالی ب لطفش برسم ک البته همین قانونو تکرارش میکنم اون وقت خودم هر مقدار پول ب هر کسی ک در نظرم اومد میدم ،

    ویک چیزو تمرکزمو بیشتر بزارم روش اونم اینکه قدر هرآنچه ک الان دارم ب ه‍ر روشی ک حسمو وسطح انرژیمو بالامیبره بدم ب هر روشی ک راحتم باهاش.

    ولی خدایی ایمانم ب این سبک فکریتون ک خالصه و ب منبع اصلی وصله بیشتر داره میشه بلطفش.

    چون دقیقا داره هرآنچه ک توی وجودمه نمایان می‌کنه.

    ممنون ازتون .️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای: