چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 13

1284 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عاطفه بهور گفته:
    مدت عضویت: 3356 روز

    به نام خدا

    من اولین باره که کامنت می زارم.صحبت های بسیار جالبی بود و من رو به یاد یکی از دوستام انداخت. این دوستم عادت داره که هر وقت اتفاق ناخوشایندی واسش میفته اون رو به شدت پر و بال میده و برای افراد زیادی تعریف می کنه دقیقا همون چیزی که استاد گفتن و اصرار داره که واسه همه تعریف کنه و بعد گله می کنه که چرا این همه اتفاق بد واسش پیش میاد؟ حتی یه بار خیلی جدی ازم پرسید عاطفه چرا این اتفاق باید واسه من بیفته؟ من اونموقع خیلی به قوانین آشنا نبودم ولی تا حدودی می دونستم به خاطر اینه که زیاد به ناخواسته ها توجه می کنه که البته با دیدن این ویدئو کاملا برام روشن شد?

    ممنون از استاد عزیز بابت فایل های بی نظیرشون????

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  2. -
    حنانه بهاری گفته:
    مدت عضویت: 3349 روز

    سلام استاد خوبم … منم با نظر شما کاملا موافقم … لزومی نداره هر اتفاق بدی که توو زندگی به وجود میاد تعریفش کنیم … هر چقد به اتفاقای بد بیشتر بیمحلی کنی به همون میزان هم توو زندگیت کمرنگ میشن (توجه نکردن به ناخواسته ها یا اعراض / فصل دوم کتاب رویاهایی که رویا نیستند قدرت افکار)

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    رویا شیروانی گفته:
    مدت عضویت: 3284 روز

    سلام به استادعزیز وگرامی من یکسال پیش فایلهای صوتی وتصویری شماروگوش دادم وتمریناتوانجام دادم ونتیجه خوبی هم گرفتم اما یکمدته که ترک کردم ودوباره مشکلات سراغم اومد الان تصمیم گرفتم باز باگوش دادن برگردم به روزای خوب… ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
      • -
        مینا خضری گفته:
        مدت عضویت: 2357 روز

        امریکا جای پیشرفتش بیشتره کشورش نظم داره و به نظرم ادم باید تعصبات رو کنار بذاره و نباید فقط به خاطر اینکه جایی که توش به دنیا اومدیم بمونیم بلکه هر جا که دلت خوشه و آدم اونجا لذت میبره اونجا زندگی کنه ان شالله قسمت بشه منم یه روزی برم فلوریدا زندگی کنم😜😜

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سیرا فرج پور گفته:
    مدت عضویت: 3576 روز

    سلام به استاد عزیز و گروه مهربانشان

    امروز وقتی وارد ماشین همکارم شدم تا باهم بیایم سرکار بعد از سلام و احوالپرسی وقتی حال دخترام رو پرسید ناخودآگاه خواستم از جریان نه چندان خوبی که صبح برامون اتفاق افتاد بگم اما یاد این فایل که دیشب دیدم افتادم و سکوت کردم .بعدش لبخندی به لبهام اومد و از اینکه به موقع جلوی خودم رو گرفتم خوشحال شدم .

    یه چیزی هم فهمیدم ما یاد گرفتیم که درد و دل کردن نشانه صمیمیت با افراد هست یعنی اگه ما با یک نفر صمیمی هستیم باید مشکلات و ناراحتی هامون رو باهاش در میون بزاریم و یا اینکه اگه درد و دل کنیم تخلیه میشیم . اما اینکار باعث انتشار انرژی منفی و احساس بد میشه .

    یادم میاد یه بار مادرشوهرم داشت از یکی تعریف میکرد و میگفت این خیلی از خواهرش بهتره خیلی با من درد ودل میکنه .از همون موقع من برای اینکه عروس خوبی براش باشم خیلی باهاش دردو دل میکردم و از اتفاقاتی که حتی بهش ربطی نداشت و میتونستم نگم و احساس خوبی رو منتقل نمی کرد رو باهاش در میون میذاشتم ( چه کار اشتباهی که دیگه تکرار نمیکنم )

    از استاد بزرگوارم و تیم فعالشون ممنون و سپاسگزارم و خداوند را بخاط فراوانی نعمتهایش سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 28 رای:
    • -
      فرزانه فدایی گفته:
      مدت عضویت: 1907 روز

      سیرای عزیزم سلام

      من الان این کامنت رو تو اسفند ۹۹ تو تهران برات مینویسم که به قول معروف بنویسم به یادگاری

      به یاد آید روزگاری

      خیلی کامنتت بهم حس توپ و فوق العاده ای داد و در پایان کامنت کامنت عالیه سمانه عزیزم مطمعنم حالا جفتتون تو مدارای بالایی هستین

      امیدوارم یه روز منم بیام بگم دارم تو لنکروزم فایلای استاد رو گوش میدم

      هر جا که هستین خوش بدرخشین

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  5. -
    سیرا فرج پور گفته:
    مدت عضویت: 3576 روز

    سلام به استاد عزیزم و گروه خوبشون

    من مدتی هست که حواسم به حرفهایی که میزنم هست و اتفاقا چند روز پیش داشتم به این قضیه فکر میکردم چراکه من عادت کرده بودم که صبحها وقتی به محل کارم میرسیدم با همکارای خانم دور هم جمع می شدیم و یه نیم ساعتی با هم حرف می زدیم و این حرفها عموما شامل اتفاقاتی می شد که شب قبل برامون اتفاق میافتاد و معمولا برای اینکه حرفی برای گفتن باشه همراه اتفاقات بیشتر احساساتی بازگو میشد که به دلیل اون اتفاقات ناخوشایند در ما بوجود میومد . شاید در زمانی که اون اتفاق افتاده بود این قدر احساس بد وجود نداشت ولی بازگویی اون حس منفی زیادی داشت و دقیقا به ما یادآوری میکرد که من چقدر بدبختم و چقدر بدشانسم و یه جورایی ذهنم به من میگفت ببین خر چی بدبختی هست مال منه .

    الان که فکر میکنم میبینم ما و خود من با اینکار این اتفاقات را جذب می کردم و کلا روزم رو با احساس بدی شروع می کردم البته از زمانی که با استاد عزیزم آشنا شدم دیگه صبحها با سر زدن به سایت شما و نوشتن در دفتر سپاسگزاریم کارم رو شروع می کنم و احساس خوبی هم دارم .

    از خانم فرهادی عزیز ( اگه اشتباه نکنم ) بخاطر توجهشون بسیار سپاسگزارم و امیدوارم به همه آرزوهاشون برسن و برای استاد عزیزم هم طول عمر آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 17 رای:
    • -
      سمانه ام گفته:
      مدت عضویت: 3998 روز

      سلام سیرای عزیزم ….. خیلی خوشال شدم اینجا نظرتو دیدم …… حس میکنم بعضی از بچه های گروه رو بهتر از بقیه میشناسم ….. مخصوصا بچه های دوره ی عشق و مودت رو ……. سیرای عزیزم من خودم الآن چند ماهه که دارم تمرین فانوس دریایی رو انجام میدم ….. صبح ها باید یه 10 – 15 دقیقه زودتر بیدار شم تا بنویسم ….. ولی خیلی خوبه …… صبح ها پر میشم از حس خوب ….. سیرای عزیزم میدونم میخوای با همکارات روابط خوبی داشته باشی اما یه راه بهتر پیدا کن ….. اینکه هر روز صبح راجب دیشب حرف بزنی و مخصوصا اتفاقات بد دیشب …… اصلا کار خوبی نیست و به قول خودت حست رو بد میکنه …… سیرای عزیزم دقیقا دیشب داشتم یه فایلی از استاد گوش میدادم که فایل انگیزشی بود و استاد داشت میگفت : اگه صبحها زودتر از خواب بیدار میشی و شبها دیرتر میخوابی و واسه زندگیت هدف داری یعنی از بقیه جلوتری …… اون قدر خوشحال شدم …..وقتی دیدم منم صبح ها زودتر بیدار میشم که تمرین فانوس دریایی رو انجام بدم و شبها میرم مشق مینویسم ……..گاهی از سر کار میام و تند تند آماده میشم و میرم بیرون و شب که میام خونه خیل خسته ام و خوابم میاد اما چایی دم میکنم و میشینم تو دفترم مشق مینویسم ….. مثل کلاس اول که سر مشق میداد معلممون و ما از روش بارها و بارها مینوشتیم …… میشینم جملات و عبارات تاکیدی رو مینویسم و مثل مشق نوشتن بارها و بارها مینویسمشون ……. خیلی خوبه ……. وقتی به قبل نگاه میکنم ….. وقتی میبینم چه روزها و شبهایی فقط نشستم و نوشتم ….. و سپاسگزاری کردم ……. سیرای عزیزم گاهی میگم نسبت به مشق نوشتن هام باید نتایجم بیشتر می بود …….. اما بعدش به خودم میگم این همه نتیجه گرفتم ….. این همه کار انجام دادم …… این همه هدفهامو تیک زدم …….. با خودم میگم وظیفه ی ما فقط تمرین کردن و تکرار کردن و ادامه دادن ……. باید ادامه بدیم و ادامه بدیم ……. فقط باید ادامه بدیم ………. وظیفه ی ما فقط ادامه دادن و تمرین کردنه ……. وقتی به این فکر میکنم که تنها وظیفم تکرار و تمرینه آروم میشم و میگم سمانه اگه میخوای به همه چیز برسی فقط باید تمرین کنی و تکرار کنی و ادامه بدی …….. سیرای عزیزم یه خاطره ست که من تو همین سایت تعریفش کردم ولی بازم اینجا برات مینویسم : یه روز داشتم میرفتم سر کار ….. آفتاب بود و من نشسته بودم تو تاکسی و نور آفتاب حتی از عینک رد میشد و میزد تو چشمام ….. من داشتم فایل گوش میدادم ….. بعد با خودم گفتم ول کن بابا حداقل یه آهنگ شاد گوش کن یه کم شاد شی …… ولی بازم تو دلم گفتم نه من باید فایل گوش کنم …… سمانه هر چی میشه تو فقط متعهد باش و فایل گوش کن ……. خلاصه اون روز گذشت …….. من بازم متعهد بودم و رو خودم کار کردم و فایل گوش میکردم …….. چند ماه گذشت و دوباره من سوار تاکسی بودم که برم سر کار…… یهو دوباره آفتاب زد تو چشمام و دوباره تیزی آفتاب از پشت عینک رد شد و میخورد تو چشمم …… اما این بار من حس و حالم خوب بود ….. بازم داشتم فایل گوش میدادم …….داشتم خدا رو شکر میکردم که یه عالمه فایل دارم واسه گوش دادن ……… داشتم فکر میکردم که خدا رو شکر دارم میرم سر کار ……. خلاصه اینکه به خودم گفتم چه قدر تغییر کردم …… شرایط همونه ولی من حس و حالم خوبه ……. امروزم تیزی آفتاب میزنه تو چشمام امروزم تو تاکسی نشستم …… همه چیز به ظاهر همون طوریه اما این بار حس و حالم خوبه و من بابت همه ی چیزایی که دارم خدا رو شکر میکنم ……. خلاصه گذشت و گذشت …… چند ماه گذشت و من ماشین خریدم …… و داشتم با ماشین خودم میرفتم سر کار ……. دوباره آفتاب صبح میزد تو چشمام ……ولی این بار من تو ماشین خودم نشسته بودم و داشتم با صدای بلند تو ماشین فایلهای استاد رو گوش میدادم ….. میزدم میرقصیدم و خوشحال بودم …… یاد روزای قبل افتادم …….. از خدا تشکر کردم که بار اول که نجواهای ذهنیم داشت میگفت: ول کن بابا فایل گوش نده من بهش توجه نکردم و کار خودمو کردم …….. و ادامه دادم ……… و ادامه دادم ……. سیرای عزیزم ….. به نظرم خدا تو قرآنش به قلم قسم خورده …… و خدا تو قرآنش نوشتن رو مساوی با مقرر شدن دونسته ……. این یعنی همون چیزی که با قلم نوشته میشه خیلی مهمه ……. خیلی مهمتر از اون چیزی که فکرشو بکنی …… سیرای عزیزم استاد تو صحبتهاش میگه : کلام تو عصای معجزه گر توست و یه شمشیر دو لبه ست ………. سیرای عزیزم اینا رو برای تو مینویسم که خودم یادم باشه ….. برای تو مینویسم که خودم یادم بمونه مهمترین چیز کلامه ……. این که میگی داری به صحبتهات فکر میکنی خیلی خوبه ……. سیرای عزیزم بابام میگه : از ناف تا دهن 60 تا پله هست ….. باید حرفو مزه مزه کرد و گفت خخخخخ از نصایح پدرم برات گفتم ههههههه

      خلاصه اینکه یادمه استاد گفت : فقط سه ماه با من باشید …… فقط و فقط با من باشید ….. بعد نتایج رو ببینید …… اون موقع تصمیم بگیرید که میخواین این راه رو ادامه بدین یا نه …… من میخوام …… هههههه من میخوام تا آخر عمر همین راه رو ادامه بدم ……. خدا رو شکر زندگی من هر لحظه بهتر و بهتر میشه ……. خدا رو شکر قانون تو زندگی من که داره معجزه میکنه ……… سیرای عزیزم خیلی خوبه که من و شما داریم رو خودمون کار میکنیم ……….. دوست خوبم خوشحال شدم اینجا دیدمت …….. شاداب باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 67 رای:
      • -
        سیرا فرج پور گفته:
        مدت عضویت: 3576 روز

        سمانه عزیزم

        چقدر خوشحال شدم وقتی ایمیلی از سایت استاد دریافت کردم و وقتی اومدم و اسم شما رو دیدم خوشحال تر شدم .

        یه لحظه به خودم گفتم من خیلی وقته که نظر نزاشتم نکنه سایت قاطی کرده ولی وقتی توجه کردم دیدم نظرم مربوط به سال 94 هست .

        وای

        سال 94 تازه با استاد و این مباحث آشنا شده بودم

        این نظر منو برد به اون سالها چقدر با انگیزه و شوق زیاد گوش میکردم و عمل میکردم .

        از خودم پرسیدم چه تغییراتی از اون زمان تا حالا داشتم

        چی میخواستم اون موقع و چی دارم حالا

        چه نتیجه ای دستمه ؟

        راضی هستم یا نه ؟

        نتیجه که گرفتم ولی بازم میخوام خیلی چیزا هست که میخوام

        ولی خیلی چیزا هم تغییر کرده و چیزایی هم هست که باید تغییرش بدم

        میخواستم روابطم با همسرم و فرزندانم و اطرافیانم بهتر بشه

        خب الان خیلی نسبت به اون زمانها بهتر شده و البته اون همکارانی که ازشون تو نظراتم یاد کردن با اتفاقاتی همشون از کنارم رفتن و به جاش دوستان ناب تری دارم الان و زمانهای بیشتری برای کار کردن روی خودم .

        خیلی خوشحالم

        اتفاقاتی برام افتاد که در ظاهر خوشایند نبود اما نتایج خوشایندی برام داشت .و منو به آرزوهایی که مکتوب کرده بودم رسوند .

        اون موقع ها آرزوی داشتن یک سایت اینترنتی رو داشتم و الان دارمش خودم راه اندازیش کردم

        اونم برای خودش داستانی داشت و وقتی بهش فکر میکنم میبینم که چه اتفاقاتی افتاد تا من بتونم برای آموزش راه اندازی سایتم هر هفته با شوق و ذوق فراوان برم تهران و برگردم .

        البته درآمدش هنوز قابل توجه نیست .ولی دوست دارم به درآمد بالایی برسه .

        خیلی خوشحالم که برام نوشتی و یه جورایی نظر تو سمانه عزیزم که یادگاری از دوره عشق و مودتی برام، دعوتی بود برام تا دوباره بیام به اینجا و نظر بزارم

        این رو یه نشونه میدونم و از خداوند سپاسگزارم .

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
      • -
        سیدمحمد لایق گفته:
        مدت عضویت: 2265 روز

        سلام ثمانه عزیز من امروز تو سال ۹۹کامنتتو خوندم و خیلی لذت بردم و تحسینت میکنم بابت اینکه تونستی تو تضادها ذهنتو کنترل کنی و بعد ب موفقیت رسیدی آفرین احسنت منم خواسته ام اینه که ماشین داشته باشم و ویس ها رو تو ماشینم با صدای بلند گوش بدم و لذتشو ببرم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        نازنین خلفی گفته:
        مدت عضویت: 2108 روز

        سلام سلام خدمت هم فرکانسی های عزیزم ،دوستایی که مثل یک گنجینه ی آگاهی هستن و واقعا خدارو شکر میکنم ک توی این مسیر زیبا با شما همراهم ،دوست عزیزم سمانه جان چقدر قشنگ تونسی خودتو هماهنگ کنی با قانون و چقدر قشنگ حستو انتقال میدی ،خداوند دوستدار شما باشه همیشه،ثروتمند و سلامت باشید در پناه الله

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        نداء عرب گفته:
        مدت عضویت: 2283 روز

        سلام سمانه عزیز

        من امروز از اینور به أونور رفتن توسایت که یکی از کارهای بسیار مورد علاقه من هست ( چرا که دقیقًا به چیزی هدایت میشم که برام لازم هست) در اون مقطع زمانی ، به فایل بی نظیر شما أذن ورود پیدا کردم و مطمئنم این نظرات هم که کلام نوشته شده هستن مثل هر چیز دیگه این دنیا انرژی دارن و من بوسیله میل خواستن و اشتیاق به آگاهی به سمتشون جذب میشم .

        بسیار عالی ، زیبا و درست نوشتین و با خوندن کامنت شما و پاسخهای بقیه دوستان یه نکته بذهنم خطور کرد که اینجا بازگوش میکنم

        یکی از دوستان نوشته بود الان ٩٩ هست و من دارم نظر شما رو میخونم وخانم سیرا هم گفتن در ٩۴ این مطلب رو نوشتن

        میشه اینجا روند تکامل رو به عینه دید و إیمان و باور به نتیجه رو کاملا حس کرد و یاد انسانهای اولیه افتادم که بر روی دیوار غارها با کشیدن إشکالی یه ردی برای بقیه بجا میذاشتن که الان باستان شناسان اونها رو به زبان امروزی قابل فهم برامون ترجمه میکنن

        این مقوله تو خون ما از بدو پیدایش بوده و علاقه داشتیم دانسته هامون رو اشاعه بدیم و الان بیش از پیش به راز توصیه استاد پی میبرم که حتمًا دیدگاهها رو بخونیم که خودشون اقیانوسی از علم و معرفتن

        یقین دارم با جدیتی که از نوشتن خودتون و تعهد و التزامتون اینجا مطرح کردین الان در مدارهای بالاتر هستین

        براتون بهترینها رو آرزو میکنم

        🙏🏻🤗

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مریم گفته:
        مدت عضویت: 2317 روز

        اول سلام

        واااییی سمانه جون نگمممم برات که چقددددر حس فوق العاده گرفتم از کامنتت، چقدر لحن بیان و توصیف دستاورد هات و شیوه ی نوشتنت رفت و چسبید گوشه ی دلم😍

        خیلی خیلی لذت بردم از اینکه یه بار دیگه بهم یادآوری کردی توی این راه باید تداوم داشته باشی… باید تمرین کنی،تکرار کنی، از رحمت خدا ناامید نشی، بهش اعتماد کنی…به این مسیر درستی که داری میری اعتماد کنی💪💎

        سمانه جونم از وقتی این کامنت رو گذاشتی دو سالی گذشته و امیدوارم توی این دوسال دستاورد های فوق العاده گرفته باشی

        بهترین هارو برات آرزو میکنم دوست مهربونم🗽

        در پناه رب العالمین باشی🌈

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        من و خدا گفته:
        مدت عضویت: 1665 روز

        سلام سمانه عزیزم

        سمانه جان واقعا هرچی بیشتر می گذره قدرت خدارو بهتر درک می کنم، هرچند که خدایی مهربانتر و قدرتمند تر از حد تصور من هست….

        فک کنم امروز، از خدای خودم خواستم، تازه بلندم نگفتما، فک کنم فقط توی ذهنم یه بار تکرارش کردم

        گفتم خدایا،خودت کمکم کن که مدارم بیاد بالاتر، باید چیکار کنم؟؟

        و به این فایل هدایت شدم، می خواستم کامنت بنویسم ولی هی و هی این کامنت زیبات به من چشمک می زد که بیا منو بخونننننننننن، ببین چقدر قشنگ نوشته شدم😂😂💗

        خلاصه، بعد از خوندن کامنتت، فهمیدم که باید چیکار کنم برای رشدم، همه چیو فهمیدم و می دونم با انجامش دوباره یه مدار بالاتر خواهم رفت، ممنونم ازت بابت اینک وقت گزاشتی و همچنین کامنت زیبایی نوشتی و از خدای خودم هم ممنونم که من رو هدایت کرد به کامنت زیبات

        من و خدا عاشقتونیم💕

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        فاطمه علیرضایی گفته:
        مدت عضویت: 1516 روز

        سلام سمانه جان چقد کامنتت مو رو به تنم سیخ کرد اونجایی که نوشتی که تو ماشین خودت فایل استادرو گوش میدادی خداروشکر

        وتحسینت میکنم که به نجواهای ذهنت گوش ندادی من هم صبح ها موقع پیاده روی نجواها میان سراغم که آهنگ شادگوش بده فایل نمیخای گوش بدی ومن میزنم رو صدای ضبط شده باورهای درستی که خودم پرکردم یا فایل استاد یاصدای خودم همین ها رو گوش میدم عاشقانه ومن هم یکی از خواسته هام اینه که توماشین خودم صداوفایلهای استادرو گوش بدم وگوش میدم به زودی زود

        شادوپیروز باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      سمیه اسفندیاری گفته:
      مدت عضویت: 1874 روز

      سلام،خداروشاکرم که با این سایت و استاد عزیزم و دوستانی که فرکانس بالایی دارند دارم آشنا میشم،این اولین کامنتی هست که دارم میگذارم و چقدر خرسندم،در حال خواندن سایت بودم وهدایت شدم به کامنت سمانه جان

      امشب حالم خوب بود،امشب تونستم توی مهمونی ورودی ذهنم رو کنترل کنم و همش دارم خودم رو تحسین میکنم و خوشحالم

      و برخورد کردم به کامنت سمانه جان که منم تازه کارم رو شروع کردم و چقدر خوشحالم که با آگاهی دارم کاری تازه رو شروع میکنم

      اون کفشه که استاد گفتند پیدا کردم چقدر خوبه و مزه میده

      خداروهزاران بار شاکرررم که میتونم خالق زندگی خودم باشم

      این مطالب رو اول برای جایزه امشبم اینجا نوشتم چون به سمیه عزیزم قول یه هدیه داده بودم

      اینم هدیه

      هدایت به یک محرک عالی برای حرکت به جلو

      سپاسگزارم خدای مهربان و بزرگم

      سپاسگزارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      گروه تحقیقاتی عباس‌منش گفته:
      مدت عضویت: 4009 روز

      دوست گرامی

      دوستان زیادی روزانه در حال دانلود این فایل هستند

      دلیل این مشکل برای شما، کوکی های مرورگرتان است. بنابراین هر گاه به این مشکل برخورد نمودیدف لطفا کلید های (

      کنترل، شیفت و دیلیت) را همزمان فشار داده و دکمه clear browsikg data را کلیک نمایید تا کوکی هایتان پاک شود.

      سپس مجددا وارد سایت شوید.

      موفق و سلامت باشید

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: