چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 2 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-18.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-06-24 21:44:182021-11-09 05:11:00چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به استاد عزیز
سلام به دوستان خوب خودم
ممنون از استاد بخاطر تهیه این فایل عالی
این نکته را باید بدانم که هیچ وقت مسائل ناخوشایند را برای دیگران تعریف نکنم چرا که در مداری قرار می گیرم که سبب می شود همان وقایع را جذب کنم
اما می توانم با تعریف وقایع خوب و حال خوبی ها و احساسات خوب برای خودم این حس و حال را به وجود بیاورم و حال خودم را خوب نگه دارم
وقتی که به خودم قول می دهد از وقایع بد و خسته کننده خودم برای دیگران تعریف نکنم این سبب می شود که آن اتفاقات هم برای من رخ نده چرا که من توقع این را ندارد که بخواهد برایم رخ بدهد
پس از حالا به خودم این قول را بدهم که هرکز از موضوعات و وقایع بد برای خودم و دیگران صحبت نکنم
خوب صحبت کنم
خوب تعریف کنم
حس و حال خودم را خوب نگه دارم
تا شرایط خوب و فوق العاده را همیشه دریافت کنم
ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل عالی و پر از نکته
سپاس از خدای هدایتگر خودم که امروز من را به این فایل عالی هدایت کرد
سپاس از خدای زیبایی ها
سپاس از خدای فراوانی ها
به نام خداوند یکتای مهربان زیبا
سلام به استاد عزیزم و خانوم شایسته دوست داشتنی و خانواده فوق العاده عباسمنش
روز دهم سفر هیجان انگیز من
حتی وقتی هم با خدا صحبت میکنم از خوبی ها میگم از خاطرات زیبا از اتفاقات قشنگ ،
از اتفاقات مثبت میگم از زیبایی ها تعریف میکنم تا اتفاقات زیبای بیشتری رو تجربه کنم .
افراد فوق العاده همیشه سر راه من قرار میگیرند ،
من در زمان مناسب در مکان مناسب قرار میگیرم،
همیشه راحت همه کارها به خوبی و خوشی پیش میره
من متعهدم به صحبت کردن در مورد اتفاقات خوب ،من خودمو محکوم میکنم به تعریف زیبایی ها به تحسین کردن
من فقط در مورد اتفاقات مثبت صحبت میکنم و لاجرم اتفاقات مثبت و معجزه اسا برام رخ میده
حداقل نخوام از زیبایی ها صحبت کنم سکوت میکنم،
سکوت زبان خداونده
به هیچ عنوان با هیچ کس در مورد مسائلم صحبت نمیکنم
شانس و بخت آزمایی وجود ندارد ،شانس را من فقط با کانون توجهم به وجود میارم ،مادامی که زومم رو اتفاقات مثبت شانس همیشه در خونه من رو میزنه به شرط اینکه من عمل کنم به قوانین تا زمانی که در مسیر درستم
من خالق زندگیم هستم،پس امروز و فرداهایم را زیبا خلق میکنم
از استاد عزیزم بابت یاداوری این اصل مهم بی اندازه ممنونم ،و همچنین بابت نشان دادن زیبایی ها ی چشم نواز جاده رویایی به من ودیگر مسافران مسیر اگاهی سپاس گزار و قدردان هستم .
زندگیتون سرشار از اتفاقات مثبت و هیجان انگیز…
چرا بعضی ها بد شانس هستند؟
به نام خدا
با سلام خدمت استاد عزیزم و همه ی دوستان خوبم
خدا رو شکر که باز هم فرصتی فراهم شد تا با جریان این آگاهی ها همراه بشم و از اونها برخوردار
خدا رو شکر که امروز هدایت شدم به این فایل ارزشمند 5دقیقه ای که اگر دو تا اصلی که توش گفته شده رو رعایت کنم تمام عمرم در خوشبختی و سعادت زندگی میکنم
نکاتی که توی این فایل زندگی بخش مطرح شد:
آدم ها در برخورد با وقایع زندگیشون به دو دسته تقسیم میشن :
دسته اول افرادی که دوست دارن در مورد اتفاقات خوب زندگیشون صحبت میکنن
دسته دوم افرادی که دوست دارن در مورد اتفاقات بد زندگیشون صحبت کنند
و واکنش جهان به این دو دسته واکنش متفاوتی خواهد بود :
دسته اول چون آمادگی خودشون رو برای دریافت اتفاقات خوب اعلام کردن در مداری قرار میگیرند که همون ها رو تجربه میکنن
دسته ی دوم چون آمادگی خودشون رو برای دریافت اتفاقات بد اعلام کردن در مداری قرار میگیرن که همون ها رو تجربه میکنن
و این مکانیسم جهان هستی و سیستم هدایت خداونده که آدم ها رو به همون سمتی که میخوان هدایت میکنند و این عین عدالته :
فالهمها فجورها و تقویها
پس حالا که استارت هدایت از خود من شروع میشه اگر خودم رو دوست داشته باشم با تعریف کردن اتفاقات بد به خودم ظلم نمیکنم
من نسرین سلطانی متعهد میشم که از این به بعد فقط در مورد اتفاقات زیبای زندگیم صحبت کنم و ایگنور کنم اتفاقات بد رو تا همون ها رو هم تجربه کنم
سپاسگزارم استاد عزیزم
به نام خداوند مهربان
سلام به همگی عزیزانم
سپاس گزارخداوندم بابت یک فایل دیگه و یک کامنت دیگه که در حال نوشتنش هستم
سپاس گزار خداوندم که اینجام و جای دیگه ای نیستم .
چقدر مثال داریم هممون از افراد فامیل و دوست و اشنا که با کلام خودشون معصیت میکنن و به جهان سفارش میدن دوباره تا اتفاقات عجیب و غریب بیشتری رقم بخوره
استاد حرف قشنگی زد وقتی که شخص متعهد میشه که من درمورد مشکلات و بدبختی هرگز صحبت نمیکنم و توجهش رو از این موضوعات برمیداره طبق قانون جهان اصن کم کم از این چرخه معیوب خارج میشه چون در مورد مشکلات حرف نمیزنه و تمرکزی روشون نداره
درواقع توجه به هر چیزی اونو وارد زندگی ما میکنه
یه اشنایی دارم از من بزرگتره و متاهلم هست ، این هر دوسه روز یه بار یا هرروز یک بار امکان نداره که یه شخص ناشناس بهش زنگ نزنه ، اغلبم کسانی بهش زنگ میزنن که مثل خودش شوخن و اهل مسخره کردن و دست انداختن بقین ، بعضی موقع ها میبینی دختر زنگ میزنه ،بعضی موقع ها پسر
یه بار بهش گفتم فلانی تو چی تو ذهنت میگذره که اینا از بین چند میلیون شماره ،اشتباهی یا شانسی به تو زنگ میزنن ؟؟؟
توجه داره زندگی رو میسازه
یکیم داریم فک کنم تو کامنتی نوشتم که این و چند بار اشنباهی به جای یکی دیگه که مثلا بهشون بدهکار بوده یا هر چی گرفتن کتکش زدن اشتباهی
خب واقعا شانسیه؟؟؟
شانسی نیست افکار و توجه ما باورهای ما دارن اتفاقات رو رقم میزنن
درمورد هر چیزی صحبت میکنم در واقع دارم به جهان سفارشش میدم که برام مهیا کنه
حالا انتخاب بامنه
توجه خیلی قدرتمنده و قانون عالی. داره عمل میکنه
چند وقت پیش پسرخالم درگیر ام آ ای بود برای عمل پاش که فک کنم رباط پاره کرده و قراره عمل بشه ،
البته خالی از لطف نیست که اینجام یه نکته ای رو بگم
اینکه ثروت فقط اون پولی که میاد تو حساب نیست ،بلکه اون پولیه که برای ناخواسته ها خرج نمیشه و تو جیبمون میمونه
پسر خالم دکتر معالجش گفته دوتا سکه میگیرم برای فقط جراحی و حالا هزینه بیمارستان جدا
و دوتا سکه خرید و 110میلیون تومن ناقابل از جیب رفت برای یک کار ناخواسته یا تو ماشین که داشتم میومدم یه بابایی داشت تعریف میکرد که دستم شکسته و دکتر 80میلیون میخواد برا عملش ،فرد مسنّیم بود و چقدر این الگوها دارن به من میگن که رضا تو اصلا سپاس گزار نیستی و همه چیز انگار برات عادیه
اینکه چند ساله یک ریال هزینه غیر مترقبه نداشتی حتی یک ریال و ریال به ریال پولتو در راهی که خواستی خرج کردی .
حالا میخوام از توجه و دلسوزی مادرم و نشستنش پای درد و دل خالم راجب این موضوع بگم که مادرم تو خیال خودش مثلا براش مهمه حال پسرخالم و خالم و اینا و با توجهش به این موضوع الان به سلامتی پای داداشمم دقیقا پارگی رباطه و دکتر گفته زانوت کلا خالی میکنه و به خلاصی میره و یه بار دیگه عکسش رو بنداز که ببینم چه میشه کرد ؟؟؟
میبینید ؟؟؟؟؟
سفارش مادرم با پیک رایگان رسید براش
جهان گف عع چقد باحال دلسوزی میکنی ؟؟؟
چشم بزار اجابتت کنم و ازش بیشتر بدم بهت
اینو اگه به مادرم بگم پامیشه پاره میکنه منو
و اصلا زیر بارش نمیره ،اما خب جهان چه بخوایم چه نخوایم با توجه ما اتفاقات رو رقم میزنه ، البته خب داداشمم به شدت توی مدار ماخواسته ها بود و به همین دلیل میگم که قانون داره دقیق عمل میکنه .
ههمون ضعف داریم توی این قضیه
که اقا طرف دهن باز میکنه از مشکلات و بدبختیاش بگه ما گوش میکنیم و فک میکنیم که بی احترامیه حرفشو قطع کنیم یا هر چی ،اما از اونور جهان مثل ما که تعارف داریم و رومون نمیشه نیست ، جهان بر خلاف ما نه تعارف داره و نه رودربایستی داره و قشنگ میزاره توی کاسمون
همین دیشب یه دوستی هست که میرم ازش خرید کنم بحث باز میشه و حرف اینو و اونو وسط میاره برا خندیدن و نمیگم بد کسی رو میگیم ولی خب حرف از این و اونه توی مکالمه و از همون دیشب که ازش جدا شدم حسم گف که دیگه سراغش نرو و حذفش کن بره و گفتم چشم حتما
چرا حسم گف چون من درخواستم رشده فردیه رشد شخصیتیه تغییر باورهامه و صددرصد باید شهامت حذف افراد نامناسب و عادات نامناسب و اینارو داشته باشم ،باید تمرین کنم که از این افراد سمی دوری کنم اصن خیلی چیزا واضحه که باید انجام ندم ،خیلی ارنباط ها واضحه که به ذشد من کمک نمیکنه و بدتر هم میکنه ،خی اینارو انجام ندم و بعد هدایت میشم به پله ی بعدی
باید تمرین کنم تا تعارف رو بزارم کنار
اونروز یه اهنگ به شدت سمی توی ماشین پخش بود که خیلی راحت یه راننده گفتم که اونو یا عوض کن یا خاموشش کن ،
میخوام بگم ما با افراد غریبه انگار خیلی راحت تریم و تعارف نداریم ولی متاسفانه یه کم که رابطه صمیمی میشه یا شخص مقابل فامیله یا هر چی باهاش تعارف داریم ، شایدم من اینحوریم ، ولی باید تمرین کنم
چون تا تغییر بنیادین ایجاد نشه ،نتایج بنیادین تغییر نمیکنه
تا زمانی که هر شخصی به هر بهوونه ای با صحبت های سمی و چرت و پرت داره باک ما رو سوراخ میکنه ،نمیشه رشد کرد
تا زمانی که این نشتی های انرژی هست هر چقدرم روی خودم کار کنم با یک مکالمه همش میره پی کارش
یعنی خیلی وقتها وقتی پای صحبت چرت و پرت هستیم و نه توانایی مدیریت گفتگو و نه اعراض از اون رو داریم و داریم تعارف میکنیم و میگیم کاره زشتیه حرفشو قطع کنم ، اصن حواسمون نیست که این مواقع داریم سره هدفهامون و سره ایندمون معامله میکنیم و بهای نشستن و گوش دادن به این مزخرفات نابودی کانون توجه و اهدافمونه و احساس خوبمون که همه چیز ماست .
امیدوارم که متعهد باشم و با تمام وجودم روی خودم کار کنم تا با قدرت گرفتن فرکانس هام کلا از مدار این ادمای سمی خارج بشم
خدایا کمک کن تا شهامت داشته باشیم برای اعراض کردن از سخنان لغوبیهوده و ناخواسته ها
الهی سپاس گزارم
درپناه الله یکتا .
سلام دوست خوبم امیدوارم عالیییی باشی
اول از همه تحسینت میکنم برای سلامتی و بدن فیتنسی زیبایی که داری
چقدر ذوق کردم از نوع سپاسگزاریت که گفتی خدایا شکرت ک اینجام و جای دیگه ای نیستم … :)
الله من واقعا شکرت …
تحسینت میکنم برای اینکه انقدر موفقیت و آینده ات برات مهمه و تو این مسیر زیبا داری حرکت میکنی و تعهد داری برای هر روز بهتر از دیروز بودن ،تعهد داری برای اینکه مثل 99 درصد مردم دنیا نباشی
من امروز روز دهم تحول زندگیم بود به لطف خدا مدتیه استمرار پیدا کردم نسبت به تغییر باورهام ،فایلو ک دیدم و کلی لذت بردم از حرفای استاد مثل همیشه اومدم کامنت بذارم ک حسم گفت کامنت شما رو بخونم و چقدر لذت بردم از نگاه و نگرشت دوست خوبم
بخش هایی از صحبت هاتونو مینویسم که برای هممون یاد اوری بشه :
وقتی که شخص متعهد میشه که من درمورد مشکلات و بدبختی هرگز صحبت نمیکنم و توجهش رو از این موضوعات برمیداره،طبق قانون جهان اصن کم کم از این چرخه معیوب خارج میشه چون در مورد مشکلات حرف نمیزنه و تمرکزی روشون نداره
درواقع توجه به هر چیزی اونو وارد زندگی ما میکنه
درمورد هر چیزی صحبت میکنم در واقع دارم به جهان سفارشش میدم که برام مهیا کنه
تا تغییر بنیادین ایجاد نشه،نتایج بنیادین تغییر نمیکنه
یعنی خیلی وقتها وقتی پای صحبت چرت و پرت هستیم و نه توانایی مدیریت گفتگو و نه اعراض از اون رو داریم و داریم تعارف میکنیم و میگیم کاره زشتیه حرفشو قطع کنم،اصن حواسمون نیست که این مواقع داریم سره هدفهامون و سره ایندمون معامله میکنیم و بهای نشستن و گوش دادن به این مزخرفات نابودی کانون توجه و اهدافمونه و احساس خوبمون که همه چیز ماست
خدایا شکرت برای دوستان الهی
شکر برای این سایت الهی
شکر برای حال خوبمون
شکر برای تمام نعماتی ک برامون عادی شده و حواسمون بهشون نیس
شکر برای همه نعمت هایی ک با بزرگ شدن ظرف وجودمون بهمون عنایت میکنی الله من….
دوست خوبم ممنونم ک با مثال هایی ک زدی
درک حرفهای استاد رو بهتر کردی برامون
ثابت قدم در این مسیر زیبا و الهی باشی :)
بهترینها نصیب قلبتون …
خدایا تو آگاهی به قلبم
که من تنها تو را میپرستم و تنها
از تو یاری میجویم …
به نام خداوند وهابم
سلام
سلام به استاد عزیزم که شنیدن صداشون برای من یه عادت شده
این آگاهی های ناب جزئی از زندگی هر روزم شده و هر شب مشتاقم که بیام سراغ سایت و یک برگ دیگه از روزشمار تحول زندگی رو ورق بزنم(من شب ها به فایلها گوش میکنم)
سلام میکنم به مریم بانو عزیز و تشکر میکنم ازشون بابت ایده روزشمار تحول زندگی من
من امروز خیلی خوشحالم، چون اتفاقات خوب دارند وارد زندگیم میشن و متوجه شدم که پله پله دارم مدار هارو بالا میرم.
دو روز پیش، من تعهدی در سایت نوشتم که در مورد اتمام یک رابطه بود. توی اون تعهد نوشتم که با تموم کردن این رابطه، خودم را برای شروع زندگی با همسر الهی ام آماده میکنم. و دقیقا روز بعدش، یعنی دیروز، همزمان سه مورد معرفی برای ازدواج داشتم. یعنی یک نفر همزمان سه نفر رو به من معرفی کرد که هر سه نفر موقعیت های اجتماعی خیلی خوبی دارند و هر سه نفر مورد تایید اون شخص بودند و اون شخص هم فرد بسیار آگاهی هستند. و من حق انتخاب داشتم که یک گزینه رو بپذیرم.
مطمئنم که مدار ثروتم هم در حال افزایش هستش چون در موقعیت هایی قرار میگیرم و قرار گرفتم (هم دیروز و هم امروز) که در تمام عمرم هرگز برام اتفاق نیفتاده بودن!! خداوندا سپاسگزارم سپاسگزارم سپاسگزارم
متوجه شدم نعمت هایی از جاهایی که فمرشم نمیکردم وارد زندگیم میشن، که اینها هم قبلا نبودند.
قبلا توی خونه، در وعده های ناهار و شام که همه اعضای خانواده کنار هم جمع میشدیم، همیشه، بدون استثنا بحث از وضعیت اقتصادی و دولت و حتی غیبت بود. که این شرایط منو خیلی کلافه میکرد، اوایل که وارد مسیر شده بودم، با هدفون سر میز غذا حاضر میشدم و یکی از فایل های استادو پخش میکردم که صحبت های بقیه رو نشنوم. اما گاهی اوقات شرایط یجوری بود که نمیتونستم هدفون استفاده کنم. در اون شرایط به خداوند میگفتم، خدا جونم لطفا تو بحث هدایت کن، چون من اصلا دوست ندارم حرفای منفی بشنوم. تو کمکم کن که اون بحث ها پیش نیاد.
وااای نمیدونید چقدر جالب، دقیقا همون روز که این درخواستو میکردم، بحثی پیش نمیومد! اولش ذهنم میگفت: این طبیعیه دیگه امروز به فلان دلیل بحث های منفی سر میز غذا انجام نشد.
ولی من این درخواستمو در روزهای بعد هم تکرار کردم و دیدم که به طور باورنکردنی این روش داره جواب میده.
امروز هم که همه اعضا خانواده کنار هم بودیم، متوجه شدم که بحث سر میز غذا نه تنها منفی نبود که حتی خنده دار هم شده بود!
و متوجه شدم آرامش خونه امون خیلی خیلی بیشتر از قبل شده. چون قبلا شرایطی توی خونه داشتیم و در مورد اونها هم، از خداوند بارها درخواست کردم و حتی توی دفترم نوشتم که “خداوندا منو به شرایط آرامی هدایت کن، من این شرایطو دوست ندارم”
خداروشکر که زندگی من آروم آروم داره به سمت آرامش، خوشبختی و رضایت پیش میره.
حتی در بعد سلامتی هم، من هر روز بهتر و عالی تر از قبل هستم، خداوندا سپاسگزارم سپاسگزارم
اما در مورد فایل روز دهم، اولش میخواستم سرسری ازش بگذرم، چون از نظر خودم، این موضوع رو رعایت میکردم.
اما وقتی به زندگیم نگاه کردم، دیدم خیلی از اتفاقات با یک سناریو مشابه تکرار میشن! وقتی به خودم اومدم دیدم که بلههههههه! من بعد از هر اتفاق، با کلی سوز و گداز و آب و تاب اونهارو برای هزاران نفر تعریف میکردم و در تنهایی هام بهشون فکر میکردم و خودمو قربانی میدیدم و گریه میکردم و گله و شکایت میکردم. و خب این باعث میشد که کمی بعد همون سناریو، منتها با بازیگران دیگری تکرار شود.
یهویی یاد یه جمله از استاد افتادم که فرمودن”من هر کتابی رو میخوندم، دقیقا مثل وحی منزل مطالب اون کتابو میپذیرفتم و تمارین رو انجام میدادم”
این یعنی اقدس جونم شما هم باید آگاهی های این فایل رو به عنوان وحی منزل بپذیری و بهش عمل کنی!
تمرین من از همین لحظه اینه:
همه اتفاقات خوب رو با کلی آب و تاب برای هزاران نفر تعریف میکنم، و اتفاقات بد (که میدونم از این به بعد خیلی خیلی به ندرت رخ میدن) رو در همون لحظهی وقوع، دفن میکنم و از کنارشون میگذرم (شتر دیدی؟! ندیدی!).
این وحی منزله، این سبک جدید زندگی منه!! 😍😀
این هم از برگ دهم از روز شمار تحول زندگی من!
شاد باشید و سلامت
ثروتمند باشید و سعادتمند
در پناه الله یکتا باشید
سلام خدمت استاد و تمام دوستان هم فرکانسی ام❤❤
من این فایل رو به نظر خودم خیلی خوب درک کردم، اینقدر خوب درکش کردم که سریع رفتم تو دفتری که تصمیمات مهم زندگیم رو میگیرم یادداشت کردم و به خودم تعهد دادم که تنها درمورد مسائل و موضوعات خیلی خوب و عالی زندگیم صحبت کنم و همچنین در مورد موضوعاتی حرف بزنم که بهم احساس خوب میده و درمورد تمام موارد مثبت و درجه یک فکر کنم امیدوارم با احساس خوبی که برای نوشتن تعهد داشتم در این مسیر ثابت قدم بمونم🌹به امید کمک و هدایت پروردگارم🌹
خوب چرا میگم اینو خیلی خوب درک کردم؟؟!!
چند سال گذشته یه جمع صمیمی دوستانه داشتیم که متشکل از دوستان هم شهری و هم کلاسی بود و تقریبا هر شب با هم بودیم، در این جمع موقع صحبت کردن اکثریت در مورد اتفاقات بدشون صحبت می کردند منم به شخصه همیشه ذهنیتی مثبت داشتم یعنی سعی میکردم جنبه مثبت هر چیز را نگاه کنم ولی مگه اونا به حرفای مثبت من توجه میکردن!!! خوب من چندین دفعه تلاش کردم ولی فایده نداشت با این که اتفاقات طبیعی بودن اونا اصلا تعجب میکردن و براشون باور پذیر نبود و دیگه به جایی رسید که فکر میکردن من دروغ میگم پس منم تصمیم گرفتم مثل اونا بشم😑😐و شروع کردم به گفتن اتفاقات بد ساختگی🤥🤥 با این که اوایل هیچ اتفاق بدی برام نمیافتاد ولی کم کم شروع شد!!
بنزینم تموم میشد، موتورم پنچر میشد، خراب میشد و با افرادی برخورد می کردم که خیلی بداخلاق و نامناسب بودن وسایلم دزدیده می شد و بیشتر وسایلم رو گم میکردم. واقعا من از این شرایط ناراحت شده بودم و به فکر حل این مسئله ها افتاده بودن اصلا نمیدونستم دلیلش در فرکانس فرستادن منفی منه
(البته که دیگه داشت باورم میشد که بدشانسم) تا اینکه خداوند مهربانم منو هدایت کرد و به صورت خیلی معجزه آسا اون جمع به ظاهر صمیمی ترکید حالا میتونم بگم خدایا شکرت😃 و دیگه روابط ما با هم کم شد و منم خیلی سعی نکردم که باهاشون باشم و به هر بهونه ای دوری میکردم از اونا، اصلا دلیل این دوری رو نمیدونستم ولی اصلا دیگه باهاشون حال نمیکردم😉😃
از اون روز به بعد خودمو درگیر کارهایی کردم که از فکر درمورد اتفاقات بد کمی جلوگیری کنم این کار رو اینقدر انجام دادم تا اینکه؛
اتفاقات خوب شروع شد
دوباره ذهنیت من به صورت خیلی طبیعی و هدایت گونه به همان شکل قبل تغییر پیدا کرد تا چند سال هم به همین شکل شد که دیگه احساس میکردم که شرایط خیلی خوبه من خیلی خوش شانسم و دوباره با خداوند دوست شدم🥰
البته اینم بگم که من در مورد مسائل خوب کم صحبت می کردم ولی در مورد مسائل بدم هیچ صحبتی نمیکردم ولی همیشه به اتفاقات خوب فکر میکردم شاید میترسیدم که اگه درمورد اتفاقات خوب حرف بزنم دوباره منو دروغگو فرض کنن و کسی باورش نشه
این که گذشت و من با استاد عباس منش خیلی هدایتی و تکاملی آشنا شدم و شروع کردم به فایل نگاه کردن، خود فایل ها خود به خود این ذهنیت را در من به وجود آورد که باید به زیبایی ها توجه کنم و در هر چیز تنها به نکات مثبت اون فکر کنم، البته که با این کار خیلی خیلی احساسم خوب شده بود که زندکی لذتبخشتر شده بود برام؛
تا اینکه
این دسته بندی خیلی خوب که به همت خانم شایسته انجام شد که واقعا از ایشون سپاسگزارم و من به صورت خیلی هدایتی به قسمت روزشمار تحول زندگی من هدایت کرد و فایل روز دهم را که نگاه کردم واقعاً متوجه شدم که چرا اون اتفاق ها برای من می افتاد چه اتفاق های خوب و چه بد و چرا الان روز به روز و ساعت به ساعت داره اتفاقات خوب و معجزه آسا برام میوفته.
برای همین الان که فهمیدم که دلیلش چیه تعهد میدهم که تنها در مورد مسائل و موضوعات مثبت زندگیم که حالمو خوب میکنه صحبت کنم و اینو هر روز با خودم تکرار کنم و درموردش حرف بزنم که زندگیم مملو بشود از اتفاق های تک و عالی
استاد عباسمنش و خانم شایسته از هر دو شما تشکر میکنم و امیدوارم که همیشه سالم و با انگیزه باشید.
انشالله که همه در پناه الله یکتا خوب شاد و ثروتمند باشیم
سلام دوستان
برای دومین باره که امروز روی این فایل کامنت میزارم. الان یاد یه مطلب با حال افتادم که به این فایل بی ارتباط هم نیست. تو یک قسمت از مباحثه وین دایر و خانم استر هیکس یه جایی استر میخواد برداشتن تمرکز از روی ناخواسته ها و توجه به خواسته رو توصیح بده داستان جالبی تعریف کرد. گفت یک روز یک خانمی که حالس خوب نبود به استر زنگ میزنه تا ازش مشاوره بگیره و استر برای اینکه تمرکز خانم رو منحرف کنه میگه تا حالا فکر کردی یک ردیف از لیوان های آبی چقدر میتونه زیبا و جالب باشه؟ خانم در جواب میگه من علاقه ای به لیوان آبی ندارم. بعد استر میگه تا حالا یک دسته پروانه دیدی که با هم پرواز میکنند چه منظره قشنگیه.. خانم میگه من به پروانه ها و پرواز گروهیشون اهمیتی نمیدم. بعد استر میگه تا حالا به پَر فکر کردی؟ دیدی که همه جا هستند و انواع مختلف دارند.. خلاصه خانمه عصبانی میشه و گوشی رو قطع میکنه ولی نتیجه این مکالمه برای خود استر جالب هیت. چند روز بعد که استر و همسرش به سمت یک رستوران میرن که ناهار بخورن با اصرار استر میرن تو یک مغازه و اونجا چشم استر میفته به یک ردیف لیوان آبی خوشکل که تو ویترین مغازه چیده شده ولی متوجه نکته ای نمیشه. بعد ناهار میرن به یک چمنزار نزدیک ساحل که قدم بزنند و حین پیاده روی با یک دسته پروانه زیبا روبرو میشن که تعدادشون اونقدر زیاد بوده که مجبور میشن حرف زدنشون رو قطع کنند که پروانه ها تو دهنشون نرن و در نهایت موقع برگشت یک پسر بچه به ۴ یا ۵ ساله به طرف استر میدوه و پَری که تو دستش بوده رو به استر میده و از اونجا دور میشه .. و اینجا استر به یاد مکالمه اونروزش با اون خانم و مسیر جالبی که کائنات ایجاد میکنند که به تمرکز بدون مقاومت استر پاسخ بدند میفته… کافیه ما رها باشیم و تو هر مکان و زمان به چیزهایی که حالمون رو خوب میکنه توجه کنیم و بقیه رو بسپریم به خدا… اون از بینهایت مسیر ما رو به خواسته هامون میرسونه.
شاد، سلامت، ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت باشید
وای چقدر جالب بود واقعا به همین راحتی میشه حس خوب در خودمون ایجاد کنیم با صحبت کردن راجب به چیزهایی که دوس داریم. حالمونو خوب میکنه و اون در واقع اون چیز رو به زندگیمون دعوت میکنیم واقعا عالیه
سلام دوست عزیز
دقیقا همینه و هر چه مقاومت ما جلوی روند طبیعی خلق خواستمون کمتر باشه سریعتر وارد زندگیمون میشه.. من شبها برای دختر ۵ ساله ام قصه میگفتم تا بخوابه.. دختر من عاشق حرف زدن هست و هر جا میریم میگن این خونتون هم همینقدر حرف میزنه? جدیدا یک ابتکاری به خرج دادم و قبل خواب بهش میگم بیا به جای قصه در مورد چیزهایی که دوست داریم صحبت کنیم و اون هم که عاشق حرف زدن هست مشتاقانه قبول میکنه و ما حدود نیم ساعت تا یک ساعت در مورد چیزهایی که دوست داریم حرف میزنیم. کم کم داره رو قانون مسلط میشه و خودش مثال هایی میزنه از چیزهایی که میخواسته و خدا از یک راهی بهش داده… این توجه و صحبت در مورد خواسته ها تو همین مدت کم نتایج خیلی خوبی برامون داشته و مخصوصا برای دخترم که مقاومتش و نجواهای ذهنش کمتر هست نتایج فوق العاده بوده.
سلام به استاد عزیزم و گروه خوبشون
من مدتی هست که حواسم به حرفهایی که میزنم هست و اتفاقا چند روز پیش داشتم به این قضیه فکر میکردم چراکه من عادت کرده بودم که صبحها وقتی به محل کارم میرسیدم با همکارای خانم دور هم جمع می شدیم و یه نیم ساعتی با هم حرف می زدیم و این حرفها عموما شامل اتفاقاتی می شد که شب قبل برامون اتفاق میافتاد و معمولا برای اینکه حرفی برای گفتن باشه همراه اتفاقات بیشتر احساساتی بازگو میشد که به دلیل اون اتفاقات ناخوشایند در ما بوجود میومد . شاید در زمانی که اون اتفاق افتاده بود این قدر احساس بد وجود نداشت ولی بازگویی اون حس منفی زیادی داشت و دقیقا به ما یادآوری میکرد که من چقدر بدبختم و چقدر بدشانسم و یه جورایی ذهنم به من میگفت ببین خر چی بدبختی هست مال منه .
الان که فکر میکنم میبینم ما و خود من با اینکار این اتفاقات را جذب می کردم و کلا روزم رو با احساس بدی شروع می کردم البته از زمانی که با استاد عزیزم آشنا شدم دیگه صبحها با سر زدن به سایت شما و نوشتن در دفتر سپاسگزاریم کارم رو شروع می کنم و احساس خوبی هم دارم .
از خانم فرهادی عزیز ( اگه اشتباه نکنم ) بخاطر توجهشون بسیار سپاسگزارم و امیدوارم به همه آرزوهاشون برسن و برای استاد عزیزم هم طول عمر آرزومندم
سلام سیرای عزیزم ….. خیلی خوشال شدم اینجا نظرتو دیدم …… حس میکنم بعضی از بچه های گروه رو بهتر از بقیه میشناسم ….. مخصوصا بچه های دوره ی عشق و مودت رو ……. سیرای عزیزم من خودم الآن چند ماهه که دارم تمرین فانوس دریایی رو انجام میدم ….. صبح ها باید یه 10 – 15 دقیقه زودتر بیدار شم تا بنویسم ….. ولی خیلی خوبه …… صبح ها پر میشم از حس خوب ….. سیرای عزیزم میدونم میخوای با همکارات روابط خوبی داشته باشی اما یه راه بهتر پیدا کن ….. اینکه هر روز صبح راجب دیشب حرف بزنی و مخصوصا اتفاقات بد دیشب …… اصلا کار خوبی نیست و به قول خودت حست رو بد میکنه …… سیرای عزیزم دقیقا دیشب داشتم یه فایلی از استاد گوش میدادم که فایل انگیزشی بود و استاد داشت میگفت : اگه صبحها زودتر از خواب بیدار میشی و شبها دیرتر میخوابی و واسه زندگیت هدف داری یعنی از بقیه جلوتری …… اون قدر خوشحال شدم …..وقتی دیدم منم صبح ها زودتر بیدار میشم که تمرین فانوس دریایی رو انجام بدم و شبها میرم مشق مینویسم ……..گاهی از سر کار میام و تند تند آماده میشم و میرم بیرون و شب که میام خونه خیل خسته ام و خوابم میاد اما چایی دم میکنم و میشینم تو دفترم مشق مینویسم ….. مثل کلاس اول که سر مشق میداد معلممون و ما از روش بارها و بارها مینوشتیم …… میشینم جملات و عبارات تاکیدی رو مینویسم و مثل مشق نوشتن بارها و بارها مینویسمشون ……. خیلی خوبه ……. وقتی به قبل نگاه میکنم ….. وقتی میبینم چه روزها و شبهایی فقط نشستم و نوشتم ….. و سپاسگزاری کردم ……. سیرای عزیزم گاهی میگم نسبت به مشق نوشتن هام باید نتایجم بیشتر می بود …….. اما بعدش به خودم میگم این همه نتیجه گرفتم ….. این همه کار انجام دادم …… این همه هدفهامو تیک زدم …….. با خودم میگم وظیفه ی ما فقط تمرین کردن و تکرار کردن و ادامه دادن ……. باید ادامه بدیم و ادامه بدیم ……. فقط باید ادامه بدیم ………. وظیفه ی ما فقط ادامه دادن و تمرین کردنه ……. وقتی به این فکر میکنم که تنها وظیفم تکرار و تمرینه آروم میشم و میگم سمانه اگه میخوای به همه چیز برسی فقط باید تمرین کنی و تکرار کنی و ادامه بدی …….. سیرای عزیزم یه خاطره ست که من تو همین سایت تعریفش کردم ولی بازم اینجا برات مینویسم : یه روز داشتم میرفتم سر کار ….. آفتاب بود و من نشسته بودم تو تاکسی و نور آفتاب حتی از عینک رد میشد و میزد تو چشمام ….. من داشتم فایل گوش میدادم ….. بعد با خودم گفتم ول کن بابا حداقل یه آهنگ شاد گوش کن یه کم شاد شی …… ولی بازم تو دلم گفتم نه من باید فایل گوش کنم …… سمانه هر چی میشه تو فقط متعهد باش و فایل گوش کن ……. خلاصه اون روز گذشت …….. من بازم متعهد بودم و رو خودم کار کردم و فایل گوش میکردم …….. چند ماه گذشت و دوباره من سوار تاکسی بودم که برم سر کار…… یهو دوباره آفتاب زد تو چشمام و دوباره تیزی آفتاب از پشت عینک رد شد و میخورد تو چشمم …… اما این بار من حس و حالم خوب بود ….. بازم داشتم فایل گوش میدادم …….داشتم خدا رو شکر میکردم که یه عالمه فایل دارم واسه گوش دادن ……… داشتم فکر میکردم که خدا رو شکر دارم میرم سر کار ……. خلاصه اینکه به خودم گفتم چه قدر تغییر کردم …… شرایط همونه ولی من حس و حالم خوبه ……. امروزم تیزی آفتاب میزنه تو چشمام امروزم تو تاکسی نشستم …… همه چیز به ظاهر همون طوریه اما این بار حس و حالم خوبه و من بابت همه ی چیزایی که دارم خدا رو شکر میکنم ……. خلاصه گذشت و گذشت …… چند ماه گذشت و من ماشین خریدم …… و داشتم با ماشین خودم میرفتم سر کار ……. دوباره آفتاب صبح میزد تو چشمام ……ولی این بار من تو ماشین خودم نشسته بودم و داشتم با صدای بلند تو ماشین فایلهای استاد رو گوش میدادم ….. میزدم میرقصیدم و خوشحال بودم …… یاد روزای قبل افتادم …….. از خدا تشکر کردم که بار اول که نجواهای ذهنیم داشت میگفت: ول کن بابا فایل گوش نده من بهش توجه نکردم و کار خودمو کردم …….. و ادامه دادم ……… و ادامه دادم ……. سیرای عزیزم ….. به نظرم خدا تو قرآنش به قلم قسم خورده …… و خدا تو قرآنش نوشتن رو مساوی با مقرر شدن دونسته ……. این یعنی همون چیزی که با قلم نوشته میشه خیلی مهمه ……. خیلی مهمتر از اون چیزی که فکرشو بکنی …… سیرای عزیزم استاد تو صحبتهاش میگه : کلام تو عصای معجزه گر توست و یه شمشیر دو لبه ست ………. سیرای عزیزم اینا رو برای تو مینویسم که خودم یادم باشه ….. برای تو مینویسم که خودم یادم بمونه مهمترین چیز کلامه ……. این که میگی داری به صحبتهات فکر میکنی خیلی خوبه ……. سیرای عزیزم بابام میگه : از ناف تا دهن 60 تا پله هست ….. باید حرفو مزه مزه کرد و گفت خخخخخ از نصایح پدرم برات گفتم ههههههه
خلاصه اینکه یادمه استاد گفت : فقط سه ماه با من باشید …… فقط و فقط با من باشید ….. بعد نتایج رو ببینید …… اون موقع تصمیم بگیرید که میخواین این راه رو ادامه بدین یا نه …… من میخوام …… هههههه من میخوام تا آخر عمر همین راه رو ادامه بدم ……. خدا رو شکر زندگی من هر لحظه بهتر و بهتر میشه ……. خدا رو شکر قانون تو زندگی من که داره معجزه میکنه ……… سیرای عزیزم خیلی خوبه که من و شما داریم رو خودمون کار میکنیم ……….. دوست خوبم خوشحال شدم اینجا دیدمت …….. شاداب باشید
سمانه عزیزم
چقدر خوشحال شدم وقتی ایمیلی از سایت استاد دریافت کردم و وقتی اومدم و اسم شما رو دیدم خوشحال تر شدم .
یه لحظه به خودم گفتم من خیلی وقته که نظر نزاشتم نکنه سایت قاطی کرده ولی وقتی توجه کردم دیدم نظرم مربوط به سال 94 هست .
وای
سال 94 تازه با استاد و این مباحث آشنا شده بودم
این نظر منو برد به اون سالها چقدر با انگیزه و شوق زیاد گوش میکردم و عمل میکردم .
از خودم پرسیدم چه تغییراتی از اون زمان تا حالا داشتم
چی میخواستم اون موقع و چی دارم حالا
چه نتیجه ای دستمه ؟
راضی هستم یا نه ؟
نتیجه که گرفتم ولی بازم میخوام خیلی چیزا هست که میخوام
ولی خیلی چیزا هم تغییر کرده و چیزایی هم هست که باید تغییرش بدم
میخواستم روابطم با همسرم و فرزندانم و اطرافیانم بهتر بشه
خب الان خیلی نسبت به اون زمانها بهتر شده و البته اون همکارانی که ازشون تو نظراتم یاد کردن با اتفاقاتی همشون از کنارم رفتن و به جاش دوستان ناب تری دارم الان و زمانهای بیشتری برای کار کردن روی خودم .
خیلی خوشحالم
اتفاقاتی برام افتاد که در ظاهر خوشایند نبود اما نتایج خوشایندی برام داشت .و منو به آرزوهایی که مکتوب کرده بودم رسوند .
اون موقع ها آرزوی داشتن یک سایت اینترنتی رو داشتم و الان دارمش خودم راه اندازیش کردم
اونم برای خودش داستانی داشت و وقتی بهش فکر میکنم میبینم که چه اتفاقاتی افتاد تا من بتونم برای آموزش راه اندازی سایتم هر هفته با شوق و ذوق فراوان برم تهران و برگردم .
البته درآمدش هنوز قابل توجه نیست .ولی دوست دارم به درآمد بالایی برسه .
خیلی خوشحالم که برام نوشتی و یه جورایی نظر تو سمانه عزیزم که یادگاری از دوره عشق و مودتی برام، دعوتی بود برام تا دوباره بیام به اینجا و نظر بزارم
این رو یه نشونه میدونم و از خداوند سپاسگزارم .
سلام سمانه عزیز
من امروز از اینور به أونور رفتن توسایت که یکی از کارهای بسیار مورد علاقه من هست ( چرا که دقیقًا به چیزی هدایت میشم که برام لازم هست) در اون مقطع زمانی ، به فایل بی نظیر شما أذن ورود پیدا کردم و مطمئنم این نظرات هم که کلام نوشته شده هستن مثل هر چیز دیگه این دنیا انرژی دارن و من بوسیله میل خواستن و اشتیاق به آگاهی به سمتشون جذب میشم .
بسیار عالی ، زیبا و درست نوشتین و با خوندن کامنت شما و پاسخهای بقیه دوستان یه نکته بذهنم خطور کرد که اینجا بازگوش میکنم
یکی از دوستان نوشته بود الان ٩٩ هست و من دارم نظر شما رو میخونم وخانم سیرا هم گفتن در ٩۴ این مطلب رو نوشتن
میشه اینجا روند تکامل رو به عینه دید و إیمان و باور به نتیجه رو کاملا حس کرد و یاد انسانهای اولیه افتادم که بر روی دیوار غارها با کشیدن إشکالی یه ردی برای بقیه بجا میذاشتن که الان باستان شناسان اونها رو به زبان امروزی قابل فهم برامون ترجمه میکنن
این مقوله تو خون ما از بدو پیدایش بوده و علاقه داشتیم دانسته هامون رو اشاعه بدیم و الان بیش از پیش به راز توصیه استاد پی میبرم که حتمًا دیدگاهها رو بخونیم که خودشون اقیانوسی از علم و معرفتن
یقین دارم با جدیتی که از نوشتن خودتون و تعهد و التزامتون اینجا مطرح کردین الان در مدارهای بالاتر هستین
براتون بهترینها رو آرزو میکنم
🙏🏻🤗
سلام ثمانه عزیز من امروز تو سال ۹۹کامنتتو خوندم و خیلی لذت بردم و تحسینت میکنم بابت اینکه تونستی تو تضادها ذهنتو کنترل کنی و بعد ب موفقیت رسیدی آفرین احسنت منم خواسته ام اینه که ماشین داشته باشم و ویس ها رو تو ماشینم با صدای بلند گوش بدم و لذتشو ببرم
سلام سمانہ عزیز
دیدگاھت یادآورے خوبے برام بود ، حتما استفادہ میکنم ،
از این جملہ ( از ناف تا دھن ،،،،، ) کلے خندیدم ،،،،،
ان شاءاللہ ھمیشہ شاد و سلامت باشین
چقدر خوبی شمااا
سپاسگزارم ازت که با کامنتت دوباره انرژیم بیشتر شد و انگار جواب منو دادی
شاد و سلامت و ثروتمند باشی دوست خوبم 🌹💖😍
سلام سلام خدمت هم فرکانسی های عزیزم ،دوستایی که مثل یک گنجینه ی آگاهی هستن و واقعا خدارو شکر میکنم ک توی این مسیر زیبا با شما همراهم ،دوست عزیزم سمانه جان چقدر قشنگ تونسی خودتو هماهنگ کنی با قانون و چقدر قشنگ حستو انتقال میدی ،خداوند دوستدار شما باشه همیشه،ثروتمند و سلامت باشید در پناه الله
سلام سمانه جان چقد کامنتت مو رو به تنم سیخ کرد اونجایی که نوشتی که تو ماشین خودت فایل استادرو گوش میدادی خداروشکر
وتحسینت میکنم که به نجواهای ذهنت گوش ندادی من هم صبح ها موقع پیاده روی نجواها میان سراغم که آهنگ شادگوش بده فایل نمیخای گوش بدی ومن میزنم رو صدای ضبط شده باورهای درستی که خودم پرکردم یا فایل استاد یاصدای خودم همین ها رو گوش میدم عاشقانه ومن هم یکی از خواسته هام اینه که توماشین خودم صداوفایلهای استادرو گوش بدم وگوش میدم به زودی زود
شادوپیروز باشید
سلام سمانه عزیزم
سمانه جان واقعا هرچی بیشتر می گذره قدرت خدارو بهتر درک می کنم، هرچند که خدایی مهربانتر و قدرتمند تر از حد تصور من هست….
فک کنم امروز، از خدای خودم خواستم، تازه بلندم نگفتما، فک کنم فقط توی ذهنم یه بار تکرارش کردم
گفتم خدایا،خودت کمکم کن که مدارم بیاد بالاتر، باید چیکار کنم؟؟
و به این فایل هدایت شدم، می خواستم کامنت بنویسم ولی هی و هی این کامنت زیبات به من چشمک می زد که بیا منو بخونننننننننن، ببین چقدر قشنگ نوشته شدم😂😂💗
خلاصه، بعد از خوندن کامنتت، فهمیدم که باید چیکار کنم برای رشدم، همه چیو فهمیدم و می دونم با انجامش دوباره یه مدار بالاتر خواهم رفت، ممنونم ازت بابت اینک وقت گزاشتی و همچنین کامنت زیبایی نوشتی و از خدای خودم هم ممنونم که من رو هدایت کرد به کامنت زیبات
من و خدا عاشقتونیم💕
اول سلام
واااییی سمانه جون نگمممم برات که چقددددر حس فوق العاده گرفتم از کامنتت، چقدر لحن بیان و توصیف دستاورد هات و شیوه ی نوشتنت رفت و چسبید گوشه ی دلم😍
خیلی خیلی لذت بردم از اینکه یه بار دیگه بهم یادآوری کردی توی این راه باید تداوم داشته باشی… باید تمرین کنی،تکرار کنی، از رحمت خدا ناامید نشی، بهش اعتماد کنی…به این مسیر درستی که داری میری اعتماد کنی💪💎
سمانه جونم از وقتی این کامنت رو گذاشتی دو سالی گذشته و امیدوارم توی این دوسال دستاورد های فوق العاده گرفته باشی
بهترین هارو برات آرزو میکنم دوست مهربونم🗽
در پناه رب العالمین باشی🌈
رسیدم به دهمین روز از سفرنامه💃🏻
خیلی خوشحالم و خیلی سپاسگزار بابت تمام آرامش، رشد و تعهدی که طی این ده روز تجربه کردم!
استاد حرفهای امروز شما منو به فکر وا داشت، نه بخاطر اینکه پاشنه ی آشیلم بود، بلکه بخاطر اینکه دیگه درکی از تعریف اتفاقات بد زندگی برای بقیه نداشتم!! متوجه شدم که مدتهاست هیچچچ اتفاق بد عجیب غریبی برام رخ نمیده. تضاد وجود داره اما هیچ خبری از اتفاقات رندوم و وحشتناک نیست! با اینکه تا همین سه سال پیش همش در شرایطی قرار میگرفتم که به دلایل عجیب غریب و از راه های عجیب غریب بهم ظلم میشد! یادمه اونموقعا یا برای مامانم این اتفاقات رو با آبو تاب تعریف میکردم و یا توی دفترم مینوشتمشون و های های به حال خودم گریه میکردم. اما الان…
خیلی قابل پیشبینی شده برام زندگی.بخاطر درک ماهیت فرکانسیش! بخاطر اینکه دیگه میدونم باید انتظار چیو بکشم!!
هرچیز چیزی کشید، سرد سردی را و گرم گرمی را کشید!
اونموقعا انقدر کمبود داشتم که همش منتظر بودم یه اتفاقی بیوفته، بدوئم ادیویه اشو زیاد کنم و برای بقیه تعریف کنم! از اونجاییم که همیشه بهم توجه مثبت میشد و بهم میگفتن چقدر باحالو شیرینم هی بیشترو بیشتر این عادت درونم شکل گرفت. خداروشکر بخاطر تعهد بی قیدو شرطی که داشتم این خصوصیت توی کمتر از یکسال کااممللاا از بین رفت و دقیقا همونطور که شما گفتید دیگه هیچ اثری از اتفاقات مشابه نبود!
حالا بیاین یکم درباره ی اتفاقات خوبی که امروز خلق کردم حرف بزنیم D:
– امروز آخرین پروژه ای که به اتمام رسوندم (دیروز تمومش کردم) به شدت مورد استقبال و حمایت قرار گرفت. با اینکه میدونم هنوز خیلی جای کار دارم و خیلیا از من حرفه ای ترن، اما به نسبت خودم بسیار عملکردم خلاقانه و خوب بود. حتی یکی از دوستام بهم گفت پتانسیل فلانی شدن رو دارم.(و اسم یکی از موفقترین افراد توی حوزه ی کاریمو نام برد!!) و از بقیه خواست حمایتم کنن و به همه گفت بهم افتخار میکنه ولیاقت این حمایت رو دارم! (راستش اصلا شوکه نشدم!! توی ذهنم این حمایت بدیهی شده بود و بخاطر همین تونسته بودم خلقش کنم. موقع رخ دادنش، از دوستم تشکر کردم اما نگاهم به خدا بود. میدونستم این حمایت از طرف اونه🥺)
– امروز یه صبحانه ی خیلی مفصل و خوشمزه توی یه کافه ی باغی شکل به همراه دوستام میل کردم! چقدر احساس ثروتمند بودن میکردم که انقدری پول دارم که نه تنها برای خودم بلکه برای دوستامم صبحانه بخرم و مهمونشون کنم.
– بزارید از تاثیرات فرکانسهای دیشبم بهتون بگم! دیشب به شدت در فرکانس عشق نسبت به خودم غرق بودم، (با توجه به موضوع جلسه ی نهم کاملا با خودم “در صلح” بودم.) خیلی بابت کسی که بودم سپاسگزاری میکردم! سرانجام این فرکانس کار خودشو کرد و امروز با بمبارانی از تعریفو تمجید و عشق پاکو خالصانه روبه رو شدم. از هر طرف بقیه بهم ابراز علاقه و محبت میکردند و منو زیبا خطاب میکردند. فقط میتونم بگم واقعااا همه ی اتفاقات بیرونی نتیجه ی احساسات درونی مون هستن❤️
– پدرم که معمولا ادم بی تفاوتیه خیلی نسبت به کارهام علاقه نشون داد و حتی بدون اینکه حرف بزنم خودش بحثشو پیش گرفت و با ذوق احوال کارو بارمو پرسید❤️❤️❤️
همه ی اینا نشونه هایی هستن که من مورد حمایت الله یکتام و دارم در مسیر درستی پیش میرم. همه ی این اتفاقات جوانه هایین که قراره به موقعش به درختانی تنومند تبدیل بشن.
۵ آبان ۹۹
استاد جان واقعا چقدر فایل عالی بود دلیل حال بد کلی از روزهای زندگی ام دلیل یه عالمه از اتفاقات ناخواسته زندگیم تازه متوجه شدم واقعا این فایل یه گنج و با درک باورهای عالی که تو این فایل و عمل بهشون می تونیم از زندگیمو ن یه بهشت بسازیم و توش زندگی کنیم و چقدر شما در تمام لحظه های زندگیتون دارید این قوانین عملی می کنید انقدر خوب که وقتی من خودم سریال سفر به دور آمریکا یا زندگی دربهشت را می بینم حالم خوب می شد و این بخاطر اینکه شما قوانین در عمل در زندگیتون استفاده می کنید.
وای نمی تونم بفهمم چرا واقعا افراد وقتی در مورد خودشون صحبت کنند تو 99 درصد مواقع در مورد اتفاقات و مسائل منفی و ناخوشایندی که براشودر طول روز و زندگیشون اتفاق افتاده صحبت می کنند و این مسئله انقدر عادی که نمی دونیم چه بلایی داریم با دستهای خودمون سر خودمون میاریم . .
وقتی ما مسائل ناخوشایند و اتفاقات عجیب و غریب و بلاهایی که سرمون اومده را تعریف می کنیم و دوست داریم این چیزها را برای بقیه تعریف کنیم در مداری قرار می گیریم که از این دست اتفاقات را به خودمون جذب می کنیم .یعنی ما دوست داریم که این اتفاقات ناخوشایند و عجیب و غریب برامون اتفاق بیوفته مثلا یه شرایط و موقعیتهایی که در حالت عادی همیشه برای همه خوب ولی برای ما به صورت خیلی خاص شرایط عجیب و بد پیش میره.
وقتی برنامه اینکه در مورد مشکلاتی که برامون بوجود آمده صحبت کنیم داریم از جهان درخواست می کنیم که چنین اتفاقاتی برامون بوجود بیاد و اتفاقات عجیب و غریب هم برامون بوجود میاد اما اگر تمرکز کنم روی فقط اتفاقات خوب یعنی بیام متعهد بشم که فقط اتفاقات موقعیتها شرایط و رویدادهای خوب بازگو کنم و در موردشون صحبت کنم و به هیچ عنوان وتحت هیچ شرایطی فارغ اینکه چه اتفاقاتی برام افتاده در مورد اتفاقات بد صحبت نکنم همین که به خودم تعهد دادم که نمیخوام درمورد اتفاقات بد صحبت کنم چون نمی خوام در موردشون صحبت کنم انتظارشم ندارم که اتفاقات بد بیوفته تا بخوام در موردشون صحبت کنم
تو این چند که این فایل نگاه کردم آگاهانه رفتم سراغ آدمها و باهاشون صحبت کردم و بعد گذاشتم تا اونها یکم درمورد خودشون صحبت کنند مهم نبود از کجا شروع می کنم با نکته مثبت یا یه نکته منفی همشون وقتی شروع کردند به نظر دادن و صحبت کردن یا گفتن خاطراتشون به نحوی داشتند از اتفاقات بد و از جنبه منفی به همه زندگی خودشون خانوادشون شرایطی که توشقرار دارند نگاه می کردند ومن اینجا دلیل اینکه چرا الان تو این شرایط هستند را فهمیدم و به خودم نگاه کردم و گفتم علی ببین تو باید خیلی مواظب باشی خیلی باید متعهد باشی چون این مسئله برای همه بینهایت عادی و اگر به کسی بگی اصلا متوجه اش نمی شه و تو تواین جامعه بین این آدمها و با این فرهنگ بزرگ شدی و الان باید همه اینها را تغییر بدی وخودت با یه سیستم کاملا جدید سازگار کنی سیستمی که میگه باید همیشه حواست به کانون توجهت باشه و همیشه در مورد مسائل و اتفاقاتی صحبت کنی یا به یاد بیاری که احساس خوبی در تو ایجاد میکنه تا از اون جنس اتفاقات در زندگیت بیشتر بشه و این یک قانون و یکی از مهمترین قوانین و اصلی که نباید هیچوقت فراموشش کنی
وای چقدر عالی توی توضیحات این فایل نوشته شده بود که راز خوش شانس بودن این چقدر این کلمه به دلم نشست آره راز خوش شانس بودن اطرافیان و استاد عباسمنش اتفاقاتی که می بینم توی فایلها براشون می افته که معجزه آسا مثلا اون تعمیرکار میاد و پله RV درست میکنه و یا اون مرد عالی که من خیلی دوستش دارم که تو سن بالا دوباره ازدواج کرده بود و بچه دارم شده بود میاد و مشکل اینترنت حل میکنه همین استاد ، شما همیشه دارید از اتفاقات عالی معجزات و هدایت الهی که تو زندگیتون رخ داده صحبت میکنید و جهان هم برای اینکه شما حرفهای بیشتری برای گفتن داشته باشید از این دست اتفاقات وارد زندگیتون می کنه چقدر جالب
وقتی آدم می خواد در مورد یه موضوعی صحبت کنه و دوست داره در موردش صحبت کنه یه جورایی داره جذبش میکنه تا این اتفاقات در زندگیش بیوفته وقتی یکی دوست داره در مورد مشکلاتش حالا چه در مورد مشکلات خانوادگیش یا روابطش با همسر و فرزندش یا روابط کاری و فامیلی و برخورد بد افراد غریبه که باهاش داشتند صحبت کنه خب دوست داره همیشه یه حرفی برای گفتن داشته باشه یعنی از نظر فرکانسی دوست داره یکسری اتفاقات براش رخ بده تا حرفی برای گفتن داشته باشه و یعنی فرکانسی که ارسال می کنه این هست که من می خواهم در مورد اتفاقات ناخواسته صحبت کنم پس نیاز به حرف و داستانهایی از این بابت دارم پس از این قبیل اتفاقات وارد زندگیم بشود تا من حرفهایی برای گفتن داشته باشم دقیقا این اتفاق می افته من یه دوستی داشتم که همیشه در مورد اتفاقات بد عجیب و غریب وآدمهای نافرم و نادرست و مشکلاتی که این افراد براش تو طول روز بوجود می آوردند صحبت می کرد و واقعا تو 99 درصد این اتفاقات هم ظاهرا مقصر نبود چون اون آدمها می اومدند واین مشکلات براش بوجود می آوردند و من همیشه فکر می کردم که چرا این قضیه های پیچیده برای هیچ کدم از ما به جز این اتفاق نمی افته و تو ذهنم می گفتم این آدم چقدر بد شانس و منفی و ولی جواب این بود اون دوستم چون همیشه دلش می خواست حرفی برای گفتن داشته باشه پس در اصل دلش می خواست تا اتفاق ناخوشایندی براش بیوفته تا بتونه در موردش صحبت کنه پس در نتیجه همیشه جهان اون تو موقعیتی قرارمی داد تا این اتفاقات ناخوشایند هم برا ش بیوفته تا بتونه در موردشون صحبت کنه و به خواستش که صحبت کردن در مورد اتفاقات ناخوشایند برسه می بینیم واقعا ما چقدر راحت داریم این بلاها را سر خودمون می آریم و همیشه هم مقصر دیگران می دونیم وقتی ما قانون ندونیم چقدر راحت خودمون برای خودمون مشکل ایجاد میکنیم اینجوری که استاد میگه روند طبیعی این جهان خوشبختی و سلامتی و ثروت و روابط و اتفاقات خوب و ما خودمونیم که با راسال فرکانسهای نادرست اتفاقات ناجالب و نادلخواه وارد زندگیمون می کنیم و به نظرم این عملکرد از باورهایی شبیه این میادکه میگه :
– اگر من در مورد اتفاقات خوب زندگیم صحبت کنم و بقیه اونها را بفهمند چشمم می زنند و ممکن اون نعمتها از زندگیم برن بیرون
– اگر من از این اتفاقات صحبت کنم دارم فخر فروشی می کنم و این کار درستی نیست
– خودم خودم بدبخت و بد شانس می دونم و فکر می کنم آدم بدشانسی هستم وهمش اتفاقات ناخوشایند تو زندگیم می افته پس اصلا اتفاقات خوب نمی بینم که بخوام تعریفشونم کنم.
– فکر میکنم این کار درستی و من خالی می شم و احساس بهتری پیدا می کنم و نمی دونم دارم با این کار چه بلایی سر خودم و زندگیم میارم.
و وقتی انسان تمرکز کنه و بگه فارغ از اینکه چه اتفاقاتی توی زندگیم داره می افته توی ،محل کارم ،توی مسافرتی که رفتم توی روابطم با همسر و فرزندم و همکارام ، من فقط در مورد مسائلی صحبت میکنم که خیلی خوب مثبت و خوشایند بوده برام واز اتفاق افتادنشون لذت بردم و احساس خوبی در من ایجاد کرده و یکی از آرزوهام و خواسته هایی که میخواستم و بهش فکر میکردم برآورده کرده حالا که این فایل گوش می کنم می بینم اکثر تمرینهایی که استاد در موردشون در فایلها و محصولات مختلف صحبت کردند این روند درونشون جاری ، مثل نوشتن و صحبت کردن در مورد اتفاقات و خواسته هایی که با استفاده از قانون به دست میاریم و اصلا تمرین بسیار عالی که تو متن همین فایل نوشته شده است که بخاطرش واقعا ازتون سپاسگزارم و میگوید
برای امروز ،آگاهانه کانون توجه ات را تحلیل کن و درباره بخشی از آن بنویس و آن را بخاطر بسپار که به تو احساس بهتری بخشید این راهکار خوش شانس شدن است.
چقدر خواندن این جمله به دلم نشست چقدر انجام دادن این تمرین حال من را خوب کرد من خیلی وقت پیش این فایل را گوش کرده بودم ولی فقط برایم یک فایل جالب بود ولی وقتی بعد از کارکردن روی دوره کشف قوانین امروز که در روزشمار تحول زندگی دوباره آن را می بینم و تمریناتش را انجام می دهم می بینم این فایل یک گنج است (قدر زر زرگر بداند قدر گوهر گوهری) می خوام بگم نباید ساده از کنار این آگاهی ها بگذریم الان قدر این فایل خیلی زیاد می دونم بنظرم خیلی ارزشمند خیلی میتونه زندگیم تغییر بده به نظرم بهترین فایلی که الان تو این لحظه می تونست حالم خوب کنه و و عمل به تمریناتش تغییرات مورد نیاز زندگیم شکل بده همین فایل بود این فایل در زمان مناسب و در مکان مناسب به دستم رسید یاد فایل موفقیت مسیر رسیدن به خواسته هاست نه مقصد افتادم که متن انتخابیش از یه کامنت خیلی عالی و هدایتی استفاده شده که می گه فایل نگاه نکن تا برسی به تهش نه بهش عمل کن ازش استفاده کن و در عمل ببین چه کارهایی باید تو روزمرگی زندگیت بر اساس آگاهی های این فایل انجام بدی
جالب اینجاست که فایلهای زندگی خود استاد که در سریال سفر به دور امریکا و زندگی در بهشت و تمرکر بر نکات مثبت هستند یک نمونه عملی از استفاده از قوانین در زندگی و اتفاقات روزمره و سپردن خود به دست مسیر هدایت است که گنجی است که در دسترس ماست اگر توجه کنید استاد و خانم شایسته دائما تمرکزشون بر نکات مثبت و دلخواه و خوشایندی که داره براشون اتفاق افتاده یا در حال اتفاق اتفاق افتادن هست می باشد از تجربه خودم بخوام براتون بگم یه دوستی دارم که با هم خیلی صمیمی بودیم این دوستم هر موقع می دیدمش یه داستانی در مورد موفقیتی که تو حوزه کاریش به دست آورده داشت و برای من تعریف می کرد و من هر بار می دیدمش منتظر داستان جدیدش بودم و اونم یه داستان جالبی داشت تا برام تعریف کنه یادم یه بار اومد بهم گفت 50 میلیون توی بانک برنده شده و من حتی باورم نشد بعد که توی تلویزیون و رادیو فیلمش دیدم فهمیدم واقعا برنده شده بود ، این آدم من کل خانواده و همه کس و کارش می شناسمش و می دونم اصلا یه پارتی نداشته و باباشم راننده تاکسی الان تو زمینه کاریش کلی پیشرفت کرد و رفت تهران و با یه درآمد بالا و تو همون شغلی که همیشه می خواست و از دوران جوانی با من دربارش صحبت می کرد و خیلی هم بهش علاقه داشت رسید حالا دلش چی می خواست دلش می خواست بشه مسئول سانسور کردن فیلمهای خارجی ، چرا چون عاشق فیلم و فیلم دیدن بود و می گفت چی میشه من شغلم این باشه که بشینم صبح تا شب فیلمهای جدیدی که میان ببینم و یه حقوق خوبم در قبالش دریافت کنم و آزادی مالی و زمانی و مکانی هم داشته باشم و چون همش در مورد پیشرفت شغلیش صحبت می کرد جهان هم کم کم اون به این سمت هدایت کرد و در بهترین شرایط و به راحتترین حالت به این خواسته اش رسید که اگه بگم چی شد اصلا باور نمی کنید یا هزاران داستانی که استاد در مورد اتفاقات و خواسته هایی که می خواسته و براش رخ داده صحبت می کنند یکی از مهمترین دلائلش این که اونها خیلی در مورد اتفاقات خوب و خواسته هایی که تو طول روز و زندگیشون افتاده با دیگران صحبت می کنند یادم استاد تو یه فایلی می گفت یکسری دوست دارم هر بار زنگ می زنند می گن چه خبر من در مورد پیشرفتهام باهاشون صحبت می کنم و اونها دفعه بعد که زنگ می زنند ادامش می پرسند و این مثل یه سریال شده دلیل این نتایج اینها هست
خود من از زمانی که با این آموزشها آشنا شدم زندگیم از زمین تا آسمون متفاوت شده خیلی شجاع تر با ایمان تر جسورتر و آرام تر شدم و نتیجه عمل به قوانین تا اونجایی که تونستم عمل کنم در زندگیم تا همین الانشم دگرگونی بزرگی در زندگیم رخ داده مهم ترینش برای خودم احساس خوب احساس آرامشی که تو لحظات زندگیم دارم و دارم ازش لذت می برم و می خوام بگم این احساس آرامش ثروت میاره سلامتی و روابط و همه چیز با خودش تو زندگی میاره و بایدم بهاش بپردازیم من و همسرم برای خرید اولین محصول مقداری از طلای همسرم فروختیم و اون محصول خریدیم و با همسرم اسمش گذاشتیم موفقیت آمیزترین سرمایه گذاری زندگیمون چون خیلی چیزها از همه نظر در زندگیمون تغییر کرده است اونجاهایی که به قانون عمل کردیم در اون زمینه ها خیلی پیشرفت کردم و از امروز که این فایل نگاه کردم خیلی خیلی جدیتر می خوام حتما حواسم به کانون توجهم باشه چون صحبت کردن هم به نوعی توجه کردن و دائما کانون توجهم را روی نکات و اتفاقات مثبت بذارم و به خودم تعهد می دم که فقط و فقط در مورد مسائل و موضاعاتی صحبت کنم که خواسته ام بوده و با یاداوریشون احساس بهتری بهم دست میده اتفاقات خوبی که خودم با استفاده از قانون خلقشون کردم تا این اتفاقات توی زندگیم گسترش پیدا کند .
پس دلیل اینکه بعضی افراد اتفاقات بد عجیب و غریب براشون رخ می ده اینکه این افراد وارد هرجمعی می شوند اگر مشکلی براشون پیش اومده باشه در مورد اون مشکلات واتفاقات بدی که براشون افتاده صحبت می کنند و این موضوع بارها و بارها تکرار می کنند و انگار دوست دارند در مورد این موضوعات صحبت کنند و وقتی انسان دوست داره در مورد مشکلاتش صحبت کنه یه جورایی این اتفاقاتم برای خودش جذب می کنه و در شرایطی قرار می گیره که این اتفاقات در زندگیش اتفاق بیوفته وما باید بیشتر مراقب باشیم و بیشتر در مورد اتفاقات خوب صحبت کنیم و خودمون متعهد کنیم و بدونیم با وجود اینکه امکان داره یک سری مشکلات هم برای بوجود بیاد به هیچ عنوان با هیچ کس در مورد اونها صحبت نکنیم و اگر بتونیم خودمون متهعد کنیم به این موضوع مطمئنا در شرایطی قرار میگیریم که اتفاقات خوب برای ما بوجود میاد و در شرایطی قرار میگیریم که فقط شرایط خوب و فوق العاده را تجربه میکنیم.