چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 35 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-18.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-06-24 21:44:182021-11-09 05:11:00چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام و درود
ردپا
موضوعی که خیلی میبینیم و از اتفاقات چنان تعریف میکنند که حس دلسوزی بهت دست میده ولی دیگه اگاهانه سعی میکنم زیاد صحبت ها رو نشنوم و مسیر رو عوض کنم
من همیشه خاطرات دوست داشتی و خنده ام رو تعریف میکردم و همین اتفاق هم بیشتر می افتاد
پسرم شیطون هست نه ولی فقط به وسایل من کار داره و هر روز یه چیز جدید برای برداشتن و قائم کردن پیدا میکنه
و یا
در مورد عکس دوستی دارم قدیمی سالی یکبار زنگ میزنه و گاهی چیزهای تعریف میکنه که شاخ در میاری و دقیقا اتفاقات عجیب غریب براش میفته فقط به این دلیل که دائم در حال تعریف کردن و حق به جانب بودن است
امروزیعنی الان اتفاق جالبی افتاد دوستان می نویسند گاهی کامنت رو لایک میکنیم متوجه میشیم قبلا خوندیم و متوجه میشویم چقدر آگاهی ما فرق کرده من امروز کامنت خوندم که دیدم در جواب دوستمون جواب هم دادم و خیلی برام جالب بود
واقعا هر زمان این فایلها و این کامنتها رو بخونیم باز هم جذاب جدیدو پر از آگاهی است
استاد دقیقا دقیق میگویید به هر چه صحبت کنیم همان میشود و هر چه باور کنیم همان اتفاق می افتد و بس
خدایا شکرت بابت قوانین ثابت کائنات و زیبایی های جهان
شاد و موفق و ثروتمند باشید
به نام خداوند خالق زیبایی خالق من
روز دهم از سفرنامه
بهار عزیزم خودم دارم متوجه میشم که چقدر داری بزرگ میشی و این بزرگ شدنت خیلی قشنگه چون کاملا ملموسه …
یکی از رشد هایی که امروز و این روزها واسم اتفاق میفته رابطه ی عالی که باخانوادم پیدا کردم مخصوصا پدرم که عاشقشم ، خیلی راحت تر باهاش حرف میزنم بحث هایی که دوست داره رو راحت تر بهش گوش میکنم ،سعی میکنم باهاش همراه باشم ،
امروز مثل سه شنبه قبلی با بابا رفتم کوه ،انقدر صبح زود بود که نمازمون و اون بالا خوندیم ،وااای که چه تصویر لذت بخشی از ماه دیدم ،جاتون خالی .
بعدش خیلی با آرامش اومدم و روزمو شروع کردم ، دفترمو برداشتم و مثل هروز توش نوشتم که دوس دارم امروز چه اتفاقاتی بیفته و به قول استاد بهش نچسبیدم و توکل کردم به خدای بزرگ و دفتر و کنار گذاشتم ،
دقیقا ظهر همون جوری شد که میخواستم به همراه بابا رفتم سازمو از استاد تحویل گرفتم خیلی راحت و بی دردسر ،
بلافاصله اومدم تمرین کردم که چقدر حال داد عشق کردم با سازم ،
بعدش اومدم یه ناهار دلچسب خوردم واااای که چه پلو عدس خوش مزه ای بود جاتون خالی ،
بعد یکمی نشستم کلیپ های کلاس و دیدم ،دقیقا این روزا اصلا باخودم شوخی ندارم در عین حال که به خودم انگیزه کارو فعالیت میدم اما به ذهنم استراحت میدم ،بهش اجازه میدم خودش بگه الان کتاب بخون ،الان بخواب ،الان تمرین کن ،الان برو پیاده روی و…
اینجوری قشنگ حس میکنم ذهن و روحم و دارم باهم منطبق میکنم که هردوشون در کمال آرامش تصمیمات ریز و درشت و بگیرن ،
خیلی راحت به دوستام نه میگم و میگم باهاتون بیرون نمیام (البته دوستایی که توی مسیر من نیستن) خیلی راحت و با آرامش میشینم خونه یا خودم به تنهایی پیاده روی میکنم ،خیلی حس خوبی بهم میده ، (پیاده روی من و زنده و تازه میکنه )
این روزا داریم تصمیم میکیریم که به یه مسافرت بریم مسافرت به جنوب کشور که تا حالا اصلا نرفتیم و ندیدیمش ، خدایا شکرت که این روزا داره اتفاقات پشت سرهم میفته ،
این روزا دارم میشنوم که حتی پدرم که روزای اول زیاد با استاد عباس منش موافق نبود اما الان داره نرم میشه ،حتی شنیدم که داره حرفاشو تکرار میکنه ولی حواسش نیست ،
این روزا دارم درون خودم میبینم به محض اینکه مبام غیبت کنم یا کسی و قضاوت کنم انگار یکی حرفمو قطع میکنه یا میگه الان نگو ، واااای خیلی حس خوبی دارم ،
امروز نوشته ای که داخل سایت دیدم و سریعا داخل گوشیم نوشتمش که من باید تاکید کنم هر لحظه فقط و فقط تحسین کنم و این تحسین به طوری واقعی باشه که من و به احساس خوب برسونه نه اینکه الکی تحسین کنم ،
(قبلا سعی میکردم تمام فابل ها رو ببینم و اکثر کامنت هارو بخونم ، اما از شروع این سفرنامه یه نکته یا باوری که بهش برخورد میکنم ، حتی وقتی دارم کامنت میخونم یا فایل میبینم یا حتی داخل ویس ها به نکته ای برخورد میکنم ، سریعا متوقفش میکنم و مینویسم و باخودم تکرارش میکنم ،
آره این راهشه ، این مسیریه که میتونه منو تغییر بده نه اینکه مدام و پشت سرهم گوش کنم و هیچی به هیچی …
من حتی کلمه آگاهاااااااااانه رو تازه انگار متوجه. شدم یعنی چی ، آقا یعنی کاملا آگاه باش و انجامش بده یعنی اگه قراره حرفی و نشنوی بلند شو برو ، حرف و عوض کن خودتو سرگرم کاری کن که اون موضوع و ماهیتش کلا عوض بشه این یعنی تغییر یعنی حرکت ،
آرههههه تازه دارم میفهمم بهاااااار تو داری تغییر میکنی تو داری تکامل طی میکنی ، فقط کافیه آروم باشی و ادامه بدی بله از همه چیز لذت ببر و ادامه بده …
خیلی حس خوبی دارم که دارم یاد میگیرم خدایا شکرت ، شکرت که دارم شکر گذاریتو باورسازی میکنم ، دارم یاد میگیرم که چه چیزاهایی و توی این چند سال از عمرم ندیدم و نمیدونستم ،
خدایا شکرتتتتتتت برای آفرین استاد عباس منش…
سلام
به همه دوستان عزیز و سلام به استاد عزیز و خانم شایسته عزیز
روز شماره دهم
تو این مدت اتفاقات ناخوشایند برام رخ داد
و یک اتفاقی بود که چند بار برای اطرافیان با آب تاب توضیح میدادم و من تصلا فکر نمی کردم که دارم بر خلاف قانون عمل می کنم
اتفاقا همین امروز بعد ظهر واسه برادر زاده ام تعریف می کردم
و نمیدونستم دارم چکار با خودم و زندگیم می کنم
و خداروشکر امروز که این فایل رو گوش دادم و کامنت دوستان دو خواندم یهو انگاری از خواب بیدار شدم
که اکرم داری چکار می کنی داری با تعریف کردن
داری از اون مدل اتفاقات دعوت میکنی
داری توجه می کنی
هر چند من تو این چند وقت آگاهانه تمرکزم رو روی زیبایی ها گذاشته بودم و سعی میکنن بیشتر بزارم
ولی در این مورد اصلا یادم شده بود
حالا دارم میفهمم که دقتی تو با جزئیات اون ماجرا رو توضیح می دهی کائنات و قوانینش کاری نداره از همون مدل دو بهت میدهد
هم این جا به خودم تعهد می دهم که دیگه تا میتوانم در مورد چیزهای که ناخوشایند است
در هر مورد ی حرفش رو نزنم حتی با خودم
و تا می توانم فقط فقط تمرکزم رو بزارم روی زیبایی ها و نکات مثبت و فراوانی ها و چیزهای قشنگ و ماجراها ی قشنگ زندگیم که خدایش خیلی زیاد شد و با تمام وجود فقط روی باورهایم کار کنم
از استاد عزیز بسیار سپاسگذارم که با تمام وجود قوانین جهان هستی رو به ما آموزش میدهند
و از خداوند هم سپاسگذارم که قوانین بدون تغییر رو برای ما خلق کرد و ما با رعایت کردن به این قوانین می توانیم زندگی زیباتر وبهتری رو بدای خودمان خلق کنیم
روز دهم سفرنامه نسترن خوش شانس ترین انسان روی زمین و معشوقه خداوند
سلام استاد عزیزم
عجب جمله نابی بود: وقتی شما دوست دارین درباره مشکلات صحبت کنید، بخاطر این اشتیاقی که به صحبت کردن درباره ی مشکلات دارین مشکلات بیشتری رو به سمت خودتون جذب میکنید چون دوست دارین ی اتفاق بدی براتون رخ بده که تو جمع حرفی برای زدن داشته باشین.
بقره:62
مسلماً کسانی که ایمان آوردند و کسانی که یهودی گشتند و نصاری و صابئین، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان آورد و عمل شایستهای انجام دهد، پاداش چنین کسانی نزد پروردگارشان است و نه ترسی بر آنهاست و نه اندوهگین میشوند.
نترسی دارند و نه ناراحت میشوند…
سلام به دوستای عزیزم
خیلی خوشحالم بخاطر اینکه هر روز دارم فایلی از شما استاد عزیز رو میبینم و کامنت هم مینویسم.
این فایل 6 دقیقه بود … اما چقدر حس خوبی بهم دادین.
احساس بچه داشتن، خیلی دوست دارم ازدواج کنم، بچه دار بشم… با پسر یا دخترم و همسرم مسافرت برم . تجربیاتم رو از زندگی در اختیارشون بزارم و بهم افتخار کنن.
احساس ثروتمند بودن، خیلی راحت شما به فرانسه سفر کردین بدون اینکه نگران کار کردن و پول درآوردن باشین،و برای همیشه دغدغهی پولرو از زندگیتون حذف کردین.
حس خوب، احساس خوب = با اتفاقات خوب
وقتی من حالم خوبه… دوس دارم با خودم باشم، با خودم از تنهایی خودم لذت میبرم. خودمو دوست دارم. وقتی حالم خوب باشه سعی میکنم واسه پیشرفت خودم قدم بردارم. واسه زندگیم ارزش قائل میشم پس دیگه نمیام در مورد چیزایی که حالم رو بد میکنه بیشتر صحبت کنم یا خودمو توی موقعیت بد دیگه تصور نمیکنم که بخوام تو ذهنم جلب توجه کنم. اصن دیگه بقیهای در کار نیستن.
واقعا وقتی حالم خوب میشه ذهنم بهتر کار میکنه و به قولی مثل یک اقیانوسی میشم که اگر هم بدی دیدم از کسی، یا چیزی ناراحتم کرد، تو وجودم هضمش میکنم، تو وجودم از بین میبرمش. غرقش میکنم تو وجودم.
خدایا میخوام کمکم کنی تا بتونم از این زندگیای که دارم،
…
به زندگیای که میخوام هجرت کنم.
کمکم کن
به امید خودت
00:03
سلام به همه ی دوستان و استاد عزیز :
منم قبل از اینکه با قوانین آشنا بشم همیشه در مورد نامهربانی های افرادی که تو زندگیم بودن خیلی زیاد صحبت میکردم و یه جورایی لذت می بردم از اینکه بگم در مقابل خوبی هایی که کردم کسی قدرمو نمی دونه و واقعا توی یه چرخه ی معیوب بودم و این موضوع همیشه تکرار میشد و گاها فکر میکردم شاید من خیلی حساس و شکنندم .اما از زمانی که قبول کردم مسولیت اتفاقات زندگیم رو و توجه کردن به حس خوبم و خوبی های افراد . یه سری از انسان ها کاملا از زندگیم حذف شدن و یا خودم با شهامت تمام ارتباطم رو قطع کردم و کسایی که باهاشون در ارتباطم ,رابطه ی عالی داریم که میشه گفت همه چی متقابل هست . و پی بردم که جایی که قرار از منفی ها بگم بهتره سکوت رو انتخاب کنم و سعی کنم تو دلم به نعمت های خوب زندگیم توجه کنم . (و یا به خودم میگم غر نزن بگو چی میخوای و شروع میکنم به شمردن چیزایی که واقعا میخوام )
سلام
استاد بنظرم علاوه بر اینکه با دیگران نباید از تضادهاو اتفاقات ناخوشایند گفت بلکه بایدحتی تو ذهنمون هم باخودمون هم در مورد چیزایی ک دوس داریم یا لحظه های خوبمون صحبت کنیم.قانون،قانونه
حتی نباید پیش خدا هم گلایه شکایتی کنیم.
اونوقت حتی اگه پیامبرم باشیم نمیتونیم جلوی ناخواسته ها رو بگیریم.مثل یعقوب پیامبر.
درپناه حق
به نام خدای خوشبختی ها
خدای من اگر هیچ وقت با این آگاهی ها آشنا نمی شدم ودر جهالت و ندانستن قانون ها همان چیزهایی که از بدو ورود م به جهان میدانستم خیر دار نمی شدم چه ها را میشد دنیا واخرتم به فنا بود …..
خدایا من طیبه باید روزی هزاران بار بگو یم شکرت که دراین مسیر زیبا قرارم دادی تا راه نیکان وصالحانت را در پیش گیرم …
به یگانگی خدایم وقتی فهمیدم خداییم چه موهبت و لطفی ومنتی بر سرم قرار داده وزندگی خودم را با اطرافیانم میبینم اشک در چشمانم حلقه میزند و میگویم :اگه تو کمک م نمی کردی چه میشد تقدیرم?????
این فایل منو یاد اتفاقات عجیب و غریبی که تو گذشته برای من و خانواده میفتاد می افتم ….
باور قربانی شدن و ترحم جلب توجه دیگران ما رو تو فامیل با اتفاقات عجیبی و غریبی شهره کرده بود ….یادمه دختر عموم یا زن عموم بود گفت به من که این همه بلا چرا آخه باید خونواده شما بیاد …..
اون موقع من جوابی نداشتم ….خیلی خودمم تو فکر بودم آخه چرا ؟
باور کنید موهای بدنم سیخ میشه وقتی میفهمم ارسال فرکانس قربانی شدن و احساس ترحم و توجه و صحبت راجب اونها چه حوادثی رو برامون رقم نزد …تازه من به یه سری دیگه شون پی بردم دوسه هفته قبل دیدم بلللللللللله این گل کاشتن های من برای خاص و قوی بودن چه بلاهایی سرم آورده .??????
استاد عزیزم دوستت دارم این آگاهی هااایی که خدای درون شما و همه مون داره بهتون میگه که بگید بی نظیرن و هیچ کجا نمیشه پیداشون کرد من بهشون میگم محصولات الماس گونه استاد که خیلیییییییی ارزشمندن برام بخدا همون موقع ها درکتون کردم چه پیغام رسان خوب وعزیزی هستید …..
دوره ی عزت نفس فایل دومتون که کولاکیه من هربار گوشش میدم تازه میفهمم مجاهدات لطمه های زیاد خوردم وهر بار به شکرانه خدای عزیزم بهتر و بهتر میشم …..
از اونجایی که خداروشکر برای خانواده ما و خودم با تغییرات وشروعش از سال 95اتفاقات خوب و خوب خوبتر افتادن و تازه من منتظر بهتر و بهتر وبهتراش هستم به لطف الله …بخدا هرچی رویایی فکر میکنم بازم کمه از آینده پر از خوشبختی و سلامتی وثروتم .
برایت ای مرد خوب خدا ای رفیق خدا ی عزیزم ارزوهای زیبا سلامتی های با سلام عشق های بی قید ثروتی ابدی و سعادتی در دنیا واخرت از رب العالمین درخواست دارم …
خانم گلی استادم از شما هم سپاسگزارم و همین آرزوها را برای تمامی دوستان عزیز و الهی و مردم جهان از صمیم قلبم دارم ….
در زیر سایه الهی امانی آرام تنی سالم ثروتی روز افزون و عشقی مادام وارامشی خدایی آرزو دارم ….
دوستتان دارم .???????????????
با نام و یاد خدا
سلام به عالی ترینها
در تحلیل امروزم باید عرض کنم که من هر شب که تجزیه و تحلیل روزم را در سایت می نویسم به روز بعدی مراجعه و فایل را دانلود و بهش گوش میدم فایل را دیشب را گوش کردم چندین دفعه تکرارش کردم حسم خیلی خوب بود و به نکته ای رسیدم آن هم اینکه من تا به حال عدم موفقیتم در تمام کسب و کارهایی که انجام دادم و بخصوص در مورد کسب و کار آخریم که به کلی ورشکست شدم واقعا همین صحبت کردن از چیزهایی بود که نمی خواستم خودم به یاد دارم از بی بازاری و قرض و نشدنها یه جوری صحبت می کردم که احساس می کردم طرف شنونده واقعا دنبال راه فرار می گرده خودم هم بیزار می شدم و چیزی هم که می گفتم واقعیت زندگیم بود ولی شکر خدا و به لطف شما الان یه جور دیگه ای شدم البته با شروع کردن پروسه تغییر باورهایم خیلی بهتر شدم و به خاطر این میگم که حسم عالیه چون یکی از پاشنه آشیل هایم را با تاکید پیدا کرده و آگاهانه روی تغییرش کار خواهم کرد.
من صبح که به مغازه رفتم چندین بار متوالی باز هم فایل را گوش دادم و با این احساس خوب رفتم توی تجسم که می خواستم بعد از اون فایلهای دیگر استاد را گوش بدم که آنقدر غرق تجسم بودم نمی تونستم تمرکزم را به فایل بدم استاد واقعا ممنونم خانم شایسته سپاسگزارم اگر این برنامه شما نبود من به این زودیها این فایل را نمی دیدم و شاید اصلا نمی دیدم واقعا سپاسگزارم .
????????????
سلام استاد خوبم سلام مریم بانو.این چند روزه همش تو دورم و میریم عید دیدنی خلاصه خیلی خوش میگذره بهم خدایا شکرت.
راستی استاد دیشب خوابتون دیدم چه خوابی بود من اومده بودم امریکا اصلا کلی ادم بود و اومده بودن اونجا دقیق یادم نمیاد ولی همش تو دور بودم و به دوربریام نتایج شمارو نشون میدادم ویلاهاتون کاخ هاتون انقد زیاد بود.نمیدونم یک جا جمع شده بودیم و مریم بانو عزیزمم اونجا بود و برای ما حرف میزد من ایشون ندیده بودم ولی توخوابم یه خانم خوش هیکل قد بلند و اروم بود لبخند به لب بود.خلاصه بعدش نمیدونم چی شد همه داشتیم میرفتیم ازمون بدیم اونم نمیدونم ازمون چی.انقد کاخ های سفید و قشنگ بود که نگو هرکدوم مثل یک دانشکده بود و میحواستن امتحان بگیرن یکی مربوط به علوم قضایی بود یکی خلبانی یکی پزشکی وخیلی زیاد بود من از همشون گذشتم و فقط ادرس شما رو میپرسیدم تا اینکه رسیدم اولش فقط من اومدم بعدش انقد شلوغ شد که اصلا جا نبود از همه هم پذیرایی میشد که یکدفعه از خواب پریدم.
شاید خوابم مفهومی نداشته باشه و دلیلش فکر کردن و تکرار فایلهای شما باشه ولی انقد برای من شیرین بود که شمارو تو خوابم بببنم و انقد انرژی بگیرم.و انقد دلم میخواد از نزدیک ببینمتون و دسته جمعی بریم بیرون تو دشت و جنگل.
استاد میشه یک دانشگاه بزنین از ماهم دعوت کنین بیایم.خخخ.
درمورد فایل چرا بعضی ها بدشانسن.خدارو هزار مرتبه شکر من از این خصلت ها ندارم و خاطرات بد به دیگران نمیگم .ولی عاشق اینم که هروقت میرم خونه مامانم کیک و دسر درست میکنم دوستای بچگیم دعوت میکنم و کلی از خاطرات بچه گیامون میگیم انقد میخندیم که نگو.حیاط مامنم خیلی با صفاست.مام که انقد خاطرات شیرین داریم یعنی از ۲۴ ساعت ۲۵ ساعتشو در حال بازی بودیم و پیاده به همه جای شهرمون میرفتیم.هروز جایی کشف میکردیم.یادمه با داداشام تیله بازی میکردیم.اون موقع کف اتاق خونمون سرامیکی یا حداقل سیمانی هم نبود.خاکی بود و وقتی مامان بابا میخابیدن میرفتیم اتاق دگ و فرشهای نمدی رو جمع میکردیم و داداشم گودی درست میکرد تا تیله بندازیم توش و فرداش که تو اتاق راه میرفتیم پامون گیر میکرد و میوفتادیم.خودکرده را تدبیر نیست…خخخ.
وقتی واس هم دانشگاهیام خم از خاطراتم تعریف میکردم میگفتن خوشبحالت.
استاد عزیزم واس فایلاتون ممنونم هروز که بکیسو نگاه میکنم قشنگ منو میبره به دورانی که کلی شاد بودم و کلی بهن انرژی میده خدایا شکرت.