چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 53 (به ترتیب امتیاز)
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2020/08/abasmanesh-18.gif
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2015-06-24 21:44:182021-11-09 05:11:00چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟شاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
سلام به همه ی خانواده ی عزیزم
فایل دهم
ان قسمتی را مینویسم که دوست دارم دوباره تکرار شود
من همیشه دوست دارم همه جا ها ی دنیا را ببینم ، جنگلها ، کوهها، دریاها ، حیوانات و شهرها…….
خاطرات من از زندگی در اردبیل ، ورامین فنلاند
همه جای دنیا زیبایی های خاص خودش را دارد نمیتوانم بگویم کجا زیباتر است ، طبیعت متفاوت ، انسان های متفاوت ، زبان متفاوت همه نشان از قدرت بزرگ خداوند است
زمانی که در والکا زندگی میکردم بیشترین چیزی را که دوست داشتم سنجاب هایی بودن که مثل گربه های ایران در خیابان ها راه میرفتند و از این سو به آن سوی درخت می پریدند ، غذای انها میوه های درخت کاج بود ، اردک هایی که حیرت مرا برمی انگیختند و حتی موقع خوابیدن روی یخ ها می رفتند انگار آنجا برایشان گرم تر بود
دریاچه های فروان ، در هر منطقه ای که می رفتم چندین دریاچه بود ، سرسبزی چمنها ، آسمان صاف ، مردم ی که برخلاف شنیده هایم خیلی گرم و صمیمی بودند
تاریکی مطلق در ساعت 3 ظهر عجیبترین چیزی بود که میدیدم ، بارانهای فروان ، افتاب تنها آروزی مردم از جمله خودم بود.
یادش بخیر همیشه افتاب ورامین را با افتاب فنلاند مقایسه میکردم ، پرنده های به شدت تشنه ، درخت های نیمه خشکیده ، چیزی که حیرت مرا بر می انگیخت درختان میوه ی ورامین بود که با اینکه بارانی در کار نبود هیچ وقت بدون میوه نمی ماند اما در فنلاند با آن باران فراوان از درختان میوه به جز سیب خبری نبود ،خدایا سپاسگزارم چقدر دنیا زیباست
از ان سمت اردبیل را مقایسه میکنم ، که هم باران دارد هم افتاب و پر از نعمت و برکت خداوند است
حالا شهر تهران را با هلسینکی قلب فنلاند مقایسه میکنم ، شهری تمیز و زیبا جالب است بدانید امکانات تهران بیشتر از این شهر اروپایی است ،
خدایا سپاسگزارم که به من فرصت دادی تا قسمت های مختلف دنیا را ببینم ، خدایا این فرصت را دوباره به من بده تا بتوانم زیبایی های تو را ببینم .
به نام خالق هستی
سلام استاد
چه خوب میگید
درباره مشکلات صحبت کردم یعنی
توجه بر نکات منفی
خب قانون ثابت جهان
حس خوب اتفاقات خوب
حس بد اتفاقات بد
این قانون بدون تغییر خداوند است
و مطلب دیگه وقتی نمی تونیم کاری انجام بدیم بهانه نیاوریم که بوی کمبود و بوی نداشتن بدهد
این بهانه ها وارد زندگیمان میشود
بگیم میتونیم و دلیل نتوانست در انجام کار دو بزاریم به عهده دیگه
حتی نگیم وقت نکردم
واقعا وقت کم میاد بگیم انجام میدم ک انجام بدیم به بهترین شکل
این که از حرفهای خودمون قضاوت میشیم
حتی جهان هم ما رو نصبت به حرفهای خودمون قضاوت و به میر هدایت میکنه
پس بیشتر از قبل
زمانی که مراقب افکار هستیم مراقب حرفهایمان نیز باشیم
استاد گرامی و مریم جان خدا قوت
شاد موفق و ثروتمند باشید در دنیا و آخرت
سلام خدمت همهی دوستان هم فرکانسی :)
ردپای من از روز دهم سفرنامه
قانون اینه : به هرچیزی که توجه کنی اتفاقات، شرایط و آدمهای هم سطح و هم فرکانس با همون موضوع رو وارد زندگیت میکنی. اصلا مهم نیست به چی توجه میکنی؛ به هرچیزی که توجه کنی داری همون چیز رو در زندگیت بیشتر و بیشتر میکنی. خواه دلخواه باشد خواه نادلخواه! کسی که در تمام روز کانون توجهش رو کنترل میکنه و فقط به زیبایی ها، نعمات و خوبی ها توجه میکنه، روز به روز زیبایی های بیشتری رو تجربه میکنه. آدمی که صبح تا شب از بدبختی ها و مشکلات و اخبار و اتفاقات بدی که براش افتاده صحبت میکنه شرایطی از همون جنس رو تجربه میکنه. این یک قانونه!
خدایا شکرت… شکرت که روز به روز به زیبایی های بیشتری هدایتمون میکنی. شکرت که هرچه برایمان رقم میزنی خیر است و نعمت و برکت. شکرت که تو خدای مایی و ما بندهی تو ایم :)
بنام خدای مهربان
سلاااااااام
سلام به استاد عزیزم و سلام به همرهان عزیز سایت
با تشکر از استاد عزیز برای به اشتراک گذاری این سخنان و راهکارهای عالی
من با گوش کردن به این فایل یه تصمیم گرفتم و همینجا میخوام به خودم تعهد بدم که یه چالش 7روزه برای خودم بزارم که توی مدت 7روز به هیچ عنوان در مورد اتفاقات بد نه صحبت کن و نه چیزی بنویسم و فقط طی 7روز آینده در مورد اتفاقات و زیباییها صحبت کنم و بنویسم
الان ساعت 15 و 45 دقیقه هست و انشالله اولین کامنت درباره اتفاقات مثبت رو امشب در این سایت گوهربار به اشتراک میزارم
انشالله که نتایجی خوبی برام رقم میخوره و این چالش رو ادامه میدم
با تشکر فراوان
خدانگهدار
سلام عزیزایه دل و استاد دوست داشتنی. خیلی خوشحالم از اینکه تویه جمع شما هستم و دارم تو این سفر همراهیتون میکنم. یکم دیر متوجه شدم که این سفرو شروع کردین و تصمیم گرفتم برم از اول مسیر شروع کنم و با سرعت هرچه تموم تر خودمو به شما برسونم و باهم ادامه مسیرو طی کنیم و لذتشو ببریم. خانوم شایسته مرسی. هر موقه میام و مینویسم خیلی حالم خوب میشه تمام وجودم سرشار از انرژی میشه روحیم بالا میره و انگیزم بیشتر میشه واسه ادامه دادن تو این مسیر و کلی ذوق میکنم از اینکه میتونم همراه با این اعتماد به نفس و صمیمت باهتون ارتباط برقرار بکنم و حرفامو بزنم حتی بدون اینکه یه نفرتونو دیده باشم ولی اینقد خودمو از شما میدونم که اصلا احساس غریبگی نمیکنم سپاس گذارم اول از ربم بعد از استاد گلم و شماها که ایقد باحالین. فایلو گوش کردم و طبق عادتم با هر جمله ای استاد که میگفت یه چیزی به یادم میومد و باورها و رفتارهایه اشتباهمو در گذشته متوجه میشدم که چقدر من نخواسته به خودم ظلم کردم شرایط بد و ناخواسته هارو برایه خودم خلق کردم البته اینو بگم تویه افراد اطرافم من از همه کمتر از اینجوری بودم نمیخوام ناشکری بکنم چون انصافا تا قبل از آشناییم با قانون هم به قول قدیم زیاد هم بد شانس نبودم ولی بی هیچم نبود الان که استاد به این نکته اشاره کرد و فهمیدم با حرف زدن در مورد خواسته هام و شرایط دلخواهم سرعت خلق اونارو میتونم بیشتر کنم متعهد شدم که از این به بعد تمام سعیمو میکنم که درمورد اون چیزایی که دوست دارم حرف بزنم چون میدونم که ۱.همونارو تو زندگیم خلق میکنم ۲.احساسم خوب میشه و اونم مساویه با اتفاقایه خوب ۳.باعث یادآوری میشه بهم و احساس لیاقتم بیشتر میشه ۴.باعث سپاس گذاری بیشتر میشه از رب مهربونم ۵.و اینکه میتونم صدها برابر این اتفاقارو برایه خودم آگاهانه خلق کنم و حالشو ببرم. تمام سعیمو میکنم که خوب زندگی کنم و دنیارو جایه بهتری برایه زندگی کردن بکنم اینو قول میدم اول به خودم و بعد به شماها. سالم و شاد و ثروتمند در پناه رب باشید.
سلام
روز دهم
من اولین بار این فایل دیدم با اینکه چندین بار تو سایت به اینجا هدایت شدم ولی هر دفعه فکر میکردم گوشش دادم
من فرحناز قلعه متعهد میشم که در طول زندگیم دیگه از اتفاقات بد حرفی نزنم و به هیچ عنوان بیانشون نکنم و فقط درباره اتفاقات خوب و مثبت حرف میزنم
به نام خدا
به لطف خدا
و در راه خدا
خدای خوبم ازت ممنونم بابت نعمت هدایتم و ازتون ممنونم اساتید عزیزم.
دهمین برگ از سفرنامه توحیدی من:
چقد جالب بود برام دقیقا روزای اولی که این فایل رو شنیدم همش با خودم میگفتم اره بخدا راست میگه همیشه همینجوریه مخصوصا یکی ازدوستان نزدیکم رو که خیلیییییی روش زوم کردم دیدم دقیقا زندگیش همینه و ازهمون اوایل شروع کردم به تغییر رفتار خودم.
ایقد اولاش سخت بود که نگو چقد بهم فشار میومد که تو جمع یه چیزی میومد رو زبونم و همیشه میگفتم اما الان دیگه داشتم کنترل میکردم زبونمو که نگم و چقدر عالی میشد بعدش چقد قند تو دلم آب میکردن که بهله تونستم حالا چقد بهتره بیام از خواسته هام حرف بزنم و خدا شاهده همین کار ساده چقدرررررررر باعث پیشرفت من شد چقد حال دلمو خوب کرد.
خدایا شکرت بابت همه چیز💙
سلام به استاد عزیز و مریم جان عزیزم و همه ی همسفران گلم.امروز روز ۱۰ ام از این سفر نامه است که من بخاطر یه اتفاق تکراری و آزار دهنده که دیروز برام پیش اومد بعد ۶ ماه اومدم که فایل امروز رو ببینم و دیدم که اِ چه هماهنگ شده قشنگ با اون اتفاق ناخواسته یا بهتره بگم تضادی که میگه ببیییییین منم یکی از ترمزهاتم ها بدو بیا منو رفعش کن.خیلی به موقع اومد چون قبلا بهش رسیدگی کرده بودم و خداییش خوب از پسش براومده بودم ولی خب ۱ ماه بیشتر بود که دوباره ول کرده بودم. که دوباره سر و کله اش پیدا شده ولی نه به شدت و ناراحتی قبل خییلی کمتره تا با رفعش خدا باز هم به بهتر شدن رابطه عاشقانه ام کمک کنه و اینکه بهم بگه ببیییین عزت نفست هنوووز جای کار داره ها! خدایی وقتی این پیش اومد فوری اومد تو ذهنم که نگاه کن سارا دوباره اومده بالا ها بهش برس این ترمز رو دیگه تکلیفش رو روشن کن که دیگه برعکسش و چیزی که میخوای بجاش بیاد.ولی اینم بگم که دارم روی باور اینکه خالق زندگیمم و بعد خدا فرشته ها به دستور خدا به من سجده کردن و باورهای خفن دیگه کار میکنم که دقیقا تو اون زمینه ها نتایج خوبی داره میاد دوباره خدا رو شکر میکنم که ترمز مخفیم پیدا شد.حالا از ترمزم بگم: از بچگی فکر میکردم اطرافیانم مخصوصا مادرم و پدرم بقیه رو به من ترجیح میدن.و فک میکردم همه بهم حسادت میکنن 😶توی جمع فامیلم فک میکردم خاله هام به بقیه دختر خاله هام توجه میکنن و اونا رو دوست دارن و منو دوست ندارن. کلا میگفتم همه بقیه رو به بودن با من ترجیح میدن و اگه کسی به من بگه میخوامت در ظاهره ولی تو خفا و خلوتش داره برضد من کار میکنه🙄.خلاصه بگم یه ترمز چررررت.یه خودناباوری یه کمبود از اینکه آدم ها باهام ۱ رو نیستن. درظاهر باهامن ولی اون نفر دوم رو ترجیح میدن🤔. الان که دارم مینویسم میگم آخه مگه خودآزاری داری 😅.یه بار تونستم درستش کنم با باورسازی ولی خب نذاشتم تا اون باور جدیده ریشه دار بشه. درستش کردم اینبار که دوباره اومده رو هم بهتر از قبل از پسش برمیام و میخوام تمرکزم رو بذارم رو حل این. استاد نمیدونی اونموقع که خفن روی باور توحیدی و عزت نفسم کار کردم و اصلا کلا بیخیال این پاشنه آشیله شده بودم. خدا شاهده چه اتفاقات عاااالی رو تجربه میکردم. خودم خلق کردم. دوباره هم خلقش میکنم چون خیلی با خودم تو صلح بودم.اصن یه وضع خوبی😎😎. همسرم که بازیگوشیهایی میکرد اصلا خبری از اون کاراش نبود. چون من روی خودم کار میکردم اونم کم کم روی من و خوبیهام زوم شده بود و فقط تحسینم میکرد. ازم بابت گذشته معذرت خواهی میکرد بابت شیطنتهاش. میگفت من انگار تازه تو رو پیدا کردم. استاد من هییییییچ صحبتی در این مورد ها باهاش نداشتم .زندگی روزمرمون رو میگذروندیم ولی اینبار با آرامش درونم با دیدن خوبیهام. با کار کردن روی باورهام و با خدا صحبت کردن و ازش خواستن و در کل با خودم تو صلح بودم. نگاهم رو از روی همسرم فقط برداشتم و گذاشتم روی خودم .خیلی خوبه خیلی. جالبه خیلی از چیزایی که قبلا درگیرش بودم و ناراحتشون که چیکار کنم برن گم شن از زندگیم بیرون، دیگه برام مهم نبودن اصصصصصلا و جالبتر اینجاست اصلاااا نفهمیدم چطور محو شدن . و تا الان که این باور غلطه اومده رو نمیذارم بمونه فک کرده میتونه منو دوباره گول بزنه😏😏 اوموقع من بچه بودم بروبرو من خدا رو پیدا کردم. فهمیدم جایگاهم کجاست حنات رنگی نداره.من از تو بچه پرو ترم😏 سارا نیستم خودمو نکشونم دوباره به مدارهای خفنتر. خلاصه کار دارم باش. یه جوری حلش میکنم که منتظر باشید بیام و از نتایج حذف این باور و جایگزینیش براتون تعریف کنم. استاد واقعا وقتی میام و کامنت میذارم چقدر انرژی میگیرم. من با نوشتن و گوش دادن صدای خودم خیلی دوباره باورهای خوبم تقویت میشن. مرسی که خودتو و عزیزدلت و دوستان تا اینجای کامنتم همراهم بودید. اگه برید تو کامنتام و طبق تاریخشون بخونید قشنگ تکاملم رو حس میکنید. چقدر خوبه این رد پا گذاشتن . قبلا فقط توی دفترم بود ولی الان توی سایت هم رد پا میذارم و جالب اینجاست وقتی به یه نتیجه ای میرسم و برمیگردم عقب نگاه میکنم خیلی این تکامله معلومه.یه خواسته ای هم که این روزا از خدا دارم اینه که من وافع دلم میخواد با همسرم با عشقم بشینم و خیلی راحت در مورد این قوانین و حل مسئله و این مسایل با هم صحبت کنیم یه همصحبتی که با عشق تحسینم کنه و به صحبتهام گوش بده و اونم از خودش و تغییراتش بگه. یه مدت کمی توجه کردم و باورش کردم، از رفتارا و حرف های همسرم نشونه هایی دیدم که گفتم هدا رو شکر کی بهتر از خودش که بشینیم با هم گپ بزنیم چقدر عالی ولی متاسفانه شل گرفتم.اینو هم بگم همسرم قبلا اعتقادی به این مباحث نداشت کلا فازش یه چیز دیگه بود. خب من برم فعلا تا کامنت بعدی خدا نگهدار
سلام استاد عزیزم
سفر روز دهم
به خدا درسته ، من یه روزایی بود که میگفتم خوب چه اتفاق بدی افتاده که تعریف کنم و همش هیجان داشتم که اتفاق بد رو تعریف کنم و همه توجه کنن یعنی اگه چیزی هم برای گفتن نمیداشتم از مسائل و مشکلات دیگران صحبت میکردم و دقیقا درسته زندگیم هم گواه این صحبتهاست که حاصل فرکانس خودم بوده اما خداروشکر الان در هر صورت هر کسی میپرسه میگم خداروشکر و البته یه باور غلط هم دارم میگم اتفاقات خوب رو تعریف نکنم نکنه دیگه برام رخ نده 🤔🤔
این باور مخرب رو الان پیدا کردم اون زیر زیرا قایم شده بود😂😂
در هر صورت خداروشکر که الان میدونم هر توجه ای فرکانس منه پس اگه میخوام اتفاقات خوب برام بیوفته همینجا متعهد میشم که تمرکز کنم روی اتفاقات خوب و متعهد میشم که هیچ وقت واسه هیچ کس ، هیچ اتفاق بدی رو تعریف نمیکنم 💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖💖
روز دهم سفرنامه
سلام عزیزان . سلام زهرا جان . سلام استاد مهربانم.
فکر کردم که من چطور هستم ! من هم در مورد اتفاقات بد و عجیب صحبت میکنم! دوستدارم این شکلی جلب توجه کنم یا نه ؟ و تمام این مسائل که استاد گفت فکر کردم .
خداروشکر این عادت رو خیلی شدید و زیاد ندارم . بوده ولی نه آنقدر زیاد . بنظرم تعریف هایی که میکردم بیشتر بخاطر مظلوم نمایی و از طرفی نشان دادن صبر و حوصله ام بوده که توانستم در آن مشکلات پیروز شوم . ولی نمیدونستم که کلا فکرم و راهم اشتباه و فرعی .
از وقتی هم که با استاد آشنا شدم نا خودآگاه اتفاقاتی رو تعریف میکنم که از موفقیت ها و تجربه های لذت بخش . و خدایی توجه ام به زیبایی ها بوده . من هم مثل خانم شایسته عاشق فیلم گرفتن هستم . از همون بچگی .
دیشب حافظه گوشیم پر شده بود داشتم خالی میکردم پر بود از فیلم های طبیعت و زیبایی و جمع های خانوادگی خداروشکر.
اما تعهدی که اینجا به خودم میدم و غیر قابل مذاکره است اینه که باید بیشتر به زیبایی ها و ثروت ها و نعمت ها توجه کنم و تعریف کنم و زبان تحسین و تشکر رو پرورش بدم .
هروقت هم که خواستم با اتفاقات ناخوشایند جلب توجه کنم به خودم بگم
《 زهرا اگه تعریف کنی بازم تجربه اش میکنی 》
《 تو احتیاجی به جلب توجه نداری ، همین که از زندگی لذت ببری ، با خودت تو صلح باشی و نتایج خوب بگیری همه اونایی که در مدار هستن میان سمتت از درون انرژی بزار نمیخواد انرژی و وقتت رو صرف همچین کار بیهوده ای بکنی برو انقدر ثروتمند شو که بقیه بیان ازت بپرسن تو چکار کردی زهرا رمز موفقیتت چی بوده منم بگم .
tasvirkhani.com
راستی استاد یه نکته گفتین که برای ذهن من تبدیل شد به یک منطق خیلی قوی .
من از شما و خانم شایسته یادگرفتم برای اینکه زیپ دهنم رو ببندم و خیلی حرفا رو نگم باید برای ذهنم منطق قوی بیارم که قانع بشه . اون نکته این بود که
وقتی ما همش از تجربه های ناخوشایند میگیم دیگه ذهنمون منتظر تا بازم اتفاقات ناخوشایند تجربه کنه که بعدا پیش کسی رفت یه حرفی برا گفتن داشته باشه . انگار ذربین میگیره دستش و حتی چیزای کوچیکم با پیاز داغ تعریف میکنه تا همه بگن واووو چه خفن …
دقیقا ما برای اینکه مثبت اندیش بشیم و در راه هدایت قدم برداریم اون اوایل هیچ حرف خواصی از تجربه های خوب نداریم چون برامون یجورایی بی معنی و ناشناخته اس چون عادت به اون اتفاق بد ها کردیم به همون ناخوشایند ها ولی اگه استمرار به خرج بدیم رفته رفته ماهم به تجربه های خوب و خوش توجه میکنیم و به خاطر میسپاریم تا بعدا تعریف کنیم و این میشه تمرین برای ذهن .
فعلا خدانگهدار