چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 58

1284 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    عباس بهارزاده گفته:
    مدت عضویت: 2862 روز

    سلام درود بیکران روزتون بخیرو شادی… از دو روز پیش دارم فکر میکنم خودم کیه که باهاش به صلح برسم؟

    حتی برخلاف همیشه نه فایلی گوش کردم نه هیچی، انگار منتظر به سکوت هستم، به سکوت قوی تا درونم شروع کنه خودش را متجلی کنه و نشون بده، ولی خوب دیگه امروز ادامه دادم برنامه رو جواب اون سوال رو دنبالش میگردم و مسیر را پیش میرم…

    میدونی چرا؟

    چون خیلی قشنگه، من تصمیم گرفتم همه آموزه هام را نادیده بگیرم و روی خودم زیبا و منسجم کار کنم، خوب خدا هدایتم کرد به سمت خانواده عباس منش بعدش فایل هدایت و بعدش و پیکج های خریدنی، که وقتی به خدا گفتم تو این اوضاع پول از کجا بیارم بخرم…

    انگار دستم و بگیره بیاره گذاشته روز اول تقویم روز شمار من و شروع کردم، دارم میبینم خیلی جالب برنامه بهم میده روزگار زندگیم را تغییر میده، عادتهام را تغییر میده…

    فعالیتم را بیشتر می‌کنه میدونی انگار یه طورایی داره پاکم می‌کنه و آماده ام می‌کنه برای اون روزی که بتونم هدفم را بنویسم و بخوامش و بدستش بیارم، حس میکنم درخت بامبو هستم… الان دارم از زیر رشد میکنم و از درون…

    ولی خیلی حس قشنگیه، هر روز آموزش و تمرین…

    دقیقا منم همین آدم خاصه داستان بودم…

    برای توجه و جذابیت پوست خودمو کندم..ولی جالب بود برام وقتی داشتیم فایل را گوش میدادم خوب هر روز نکات مهم فایل هارو می‌نویسم، اگر کاری گفته بشه حتما می‌نویسم تمرین و جلوش کار را می‌نویسم که بعدا تو مرور و الان تو ذهنم قویتر بمونه…

    خلاصه دارم یه سبک زندگی حسابی با عادت میسازم… خیلی جذابه و حس قشنگی داره، فقط میتونم بگم نصیبتون بشه که تجربه کردن حس زیبا کی بود مانند خواندن و شنیدن…

    اره همین که داشتم گوش میکردم اتفاقات باحال دیروز تا حالا رو نوشتم، باورتون بشه حدود ده مورد و جذاب و خوب که خودم از نوشتنتش به وجد اومدم و حس زیبا داشتم ذوق دارم یه گوش پیدا کنم براش بگم…

    بذار برای شما بگم:

    من هر روز صبح تا شب میام کتابخانه درس خواندن و شبها هم‌دو ساعت تو خونه از صبح ساعت شش که بیدار میشم ساعت هشت کتابخانه شروع به مطالعه میکنم تا نه شب و بعد نه نیم تا یازده و نیم بعدشم غش صبح زود دوباره…

    خوب روزهای اول جالب بود و جذاب ولی به مرور داشت میشد تکراری و منم یه شخصیت شیطون و پویا یه جا نشستن سختم بود، گفتم بذار جذابش کنم، با خودم گفتم بببن( این حرفها مال سه ماه پیشه) تو فکر کن وکیل شدی خوب هر روز باید پاشی بری دفتر و مطالعه کنی و روی خودت کار کنی،پس از همین الان هر روز کتابخانه رفتن مثل دفتر رفتن و مطالعه کار روزانه اته پس زیبا و با حس خوب انجامش بده لذت ببر…

    و حالا هر روز میام سرکار و برای رشد کسب و کارم تلاش میکنم، خوب حالا علمیه، مگه چیه خیلیم قشنگه تجربه کنین خیلی حس خوبیه…

    پریشب گفتم جمعه روز استراحته، صبح زود بیدار شدم مثل هر روز ولی دوباره خوابیدم، گفتم امروز لذت میبرم یکم دیگه خوابیدم و بیدار شدم دلم معجون میخواست، یکی از دوستان زنگم زد گفت بیا همو ببینیم بعدش دعوتم کردم معجون، بعدش ناهار دعوت شدم جایی دیگه، بعدش چایی و شیرینی نارنجکی خیلی دوست دارم، دیگه اومدم خونه استراحت کردم و تا شب خوب بود دوستان رو دیدم و خندیدم…

    امروز صبح رفتم قهوه خوردم پیاده بودم، یکی از دوستان(غریبه بودا، فقط هرروز دهه مغازه قهوه فروشی میدیدمش)منو رسوند دمه کتابخانه خیلی خوب بود از خدا خواسته بودم یه وسیله باشه، بعدش مامانم اومد دمه سالن بهم سر زد(خیلی برام جالب بود)، بعدش رفتم دمه مغازه آب بخرم با یه دوستی آشنا شدم خیلی خوب بود دوست جدید و خوش برخورد( دنبال رشد بود تو زندگیش)، بعدش یه مغازه دار بد اخلاق بالاخره باهام خیلی خوب و گرم رفتار کرد، از روز اول گفته بودم خوش اخلاقش میکنم…

    و خیلی اتفاقات دیگه، خوشحالم بابت امروز و اینکه. دیدم چقدر اتفاق خوب برام می افته،‌خداروسپاس‌..‌.

    روز خوبی داشته باشین، عالیه من متعهد شدم از امروز فقط در مورد خوبی هام بگم و بشنوم…

    راستی دلم میخواد خودم را بشناسم تا به صلح برسم، هر کسی کمکی داره بگه…

    امیدوارم روزی که کامنت هام دیده و خونده بشه‌‌‌…

    روزگارتان شاد و موفق و سربلند و سرافراز و پیروز و رو به رشد…

    با عشق به هدف که زیباترین لحظات زندگی را می سازه…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    نگین اخباری گفته:
    مدت عضویت: 1418 روز

    👈 روز دهم سفرنامه🌸

    سلام به همسفران عزیز و استاد گرامی

    خداروشکر بابت فایل جدید و آگاهی های جدید و ناب👌

    راستش به خودم و گذشتم رجوع کردم که کجاها از ناخواسته ها صحبت کردم

    کجاها برای تایید شدن و جلب توجه کردن شروع به صحبت درمورد منفی ها کردم

    و واقعا خلاف جریان حرکت کردن سخته چون خیلی طبیعی شده بین مردم صحبت درمورد منفی ها اما مراقبت از شنیدن و صحبت نکردن درمورد منفی ها به نظرم پاداشش خیلی بزرگه و ارزشش رو داره

    و اینها از خلأها نشات میگیره وقتی درونم خالیه دوست دارم هرکاری کنم تا دیده بشم و به این شکل درونم پر کنم

    و همیشه به خودم میگم که فقط خداوند می‌تونه خلأهای من رو پر کنه

    اون اصله اون منبع هر عشق و نیکی هست💓

    البته خودم در مسیر رشدم و هر روز در تلاشم قدمی به سمت جلو بردارم به امید روزی که اونقدر رشد کنم که ذره ای برام حرف و نظر بقیه مهم نباشه

    البته که این مسیر رشد بی انتهاست

    و ایدۀ قشنگی که موقع دیدن فایل به ذهنم اومد😃

    اینکه یه کانال شخصی برا خودم باز کنم و هر لحظه هر اتفاق مثبتی که می افته اونجا ثبت کنم و خودم رو متعهد کنم به انجام اینکار

    چون ذهن من ناخودآگاه دوست داره بره سمت منفی ها و باید افسار ذهنم رو بگیرم

    و من خودم به شخصه سعی میکنم کمتر در جمع خانواده باشم و بیشتر سرگرم کارهای خودم و یا کمک به خانواده باشم چون خیلی بحث غیبت و منفی ها میشه

    و یا گوشم هندزفری بزارم و به نحوی از ورودی ها مراقبت کنم

    با دوستانی که می دونم تو فاز منفی اینها هستن سعی میکنم مکالمه ام در حد نیاز باشه

    و خودم تا اونجایی که بتونم اصلا وارد بحث غیبت و اینا نمیشم صحبت درمورد منفی ها چون خیلی تأثیرات بد داره و حالم شدیداً بد می‌کنه

    انگار زباله های سطل آشغال رو وارد روحم میکنند

    همش کار خداونده همش معجزه خودشه که من رو وارد مسیر رشد کرد و هر لحظه مراقبمه و ازم مراقبت می‌کنه سپاسگزارشم🙏🥰

    سپاسگزارم از استاد عزیز و مریم‌جان❤️

    در پناه خداوند یکتا شاد، سالم، ثروتمند باشید🙌

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  3. -
    مژگان گفته:
    مدت عضویت: 2317 روز

    سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته و دوستانم

    ✍🏻الان دیگه خیلی خوب درک میکنم که همه اون بظاهر درد و دل کردنا و از مشکلات گفتنا همش بخاطر دیده شدن،بخاطر احساس دلسوزی دیگران،بخاطر نداشتن عزت نفس بود

    چون قدرت رو بیرون از خودم میدیدم و یه آدم بی اراده در برابر اتفاقات زندگیم

    اما الان به لطف هدایت خداوند و استاد که راهنمای راهم شده خیلی بهتر درک میکنم که همه اون سلسله اتفاقات بد بخاطر توجه خودم روی مشکلات بود که همش از کمبود عزت نفس و شرک میاد چون من نه خودم رو باور داشتم و نه نیروی برتر جهان رو

    ✍🏻استاد الان یه مدته که نشتی انرژیمو میفهمم و کم کاری خودم رو میبینم اما تا این فایل رو شنیدم به خودم تعهد دادم با تمرکز بیشتر روی فایل ها و با تمرکز فقط درباره اتفاقات مثبتی که برام میافته حرف بزنم تمرکزم فقط روی زیبایی ها باشه تا اتفاقات خوب بیشتری برام رخ بده چون منم که با فرکانسم اتفاقات زندگیم رو رقم میزنم.

    ❤️استاد جانم از خدا میخوام هر روز بیشتر از قبل اتفاقات مثبت رو تو زندگیتون بیاره.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  4. -
    مهدیار عباسی گفته:
    مدت عضویت: 2580 روز

    خدارو سپاس گزارم که این روز ها خیلی بیشتر توجه و تمرکزم بر روی کارم و درآمدم و قشنگیه ها و کارهای مفیدی که انجام می‌دهم و از مشکلاتم بزرگ تر شده ام می گزارم و این که درآمد من هروز بیشتر و بیشتر می‌شود. وبه لطف خدا هروز آرام تر درآمدی بیشتر و زندگی برایم شاد تر می‌شود خدایا شکرت که هر روز خوبی ها بیشتر می شود و من آن را می‌نویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    فرهاد سلطانی گفته:
    مدت عضویت: 2021 روز

    سلام به دوستان عزیز

    استاد و خانوم شایسته

    رد پای روز دهم

    من از بچگی خیلی عادت نداشتم که در مورد مشکلاتم حرف بزنم و به صحبت های دیگران در مورد مشکلاتشان گوش دهم و همیشه سعی میکردم با گفتن چیزی بحث را خاتمه دهم.ولی باز شرایطی پیش میامد که در مورد اتفات بدی که برایم پیش امد بود حرف میزدم.چند ماهی است که خیلی جدی کنترل ورودی های ذهنم را انجام میدهم و اصلا نه حرف از اتفات بد میزنم نه یادشان میافتم و نه اجازه میدهم کسی از مشکلاتش جلوی من چیزی بگوید.این کار ها باعث شده که به طرز عجیبی کسی از مشکلاتش جلوی من حرف نزند و هر وقت که به یک مشکلی بر میخورم به خودم میگم که عیب نداره این یک تجربه جدیده و قرار که در ایند به درت بخوره.

    یک سوال اینجا هست که چرا ما از بین هزاران هزار خاطره ای که در زندگی داریم چرا فقط بد هایش را به زبان می اوریم و انها را با دیگران به اشتراک بگذاریم؟چرا تا زمانی که میتوانیم از خوبی ها بگوییم از بد میگیم؟؟؟

    چرا باید همیشه غصه گذشته رابخورم و نگران اینده باشم؟؟چرا همیشه فکر من روی مشکلات در اینده قفل شده و همیشه یک سوال از خودم مپرسم که چه اتفاقی در ایند قرار بیوته؟؟؟

    جواب خیلی واضحه تا وقتی که من به خدای نادرست ایمان نادرستتر دارم معلوم که باید این احوال الانم باشه وقتی که من همیشه به بدبختی فکر کنم و از اون همیشه و همجا در موردش حرف بزنم چه چیزی جز اون میتونه در انتظارم باشه ؟؟؟؟

    استاد عزیز چند وقتی است که دارم ارام ارام مسئولیت تمام زندگی ام را میپذیرم و به خودم قول داده ام که خدای واقعی رابشناسم و خود را تسیلم او کنم و به جلو حرکت کنم.خدا را شکر در این موضوع که باید ورودی های ذهنم را کنترول کنم و مراقب کانون توجه ام باشم زیاد مقاومت نداشتم و خیلی ارام و روان درام این کار را انجام میدهم و همیشه از خودم این سوال را میپرسم که ایا موضوع بهتری نیست که من به ان فکر کنم؟؟؟واقعا مبارزه ی سختی است ذهن خیلی کار بلد و به این اسانی ها رام نمیشود اما من انتظار این رو ندارم که ظرف مدت کوتاهی فرمان ذهن را در دست بگیرم و ان را مثل موم در دست کنترل کنم خیلی ارام پیش میرم. و از شما سپاس گذارم که با تهیه این فایل ها راه را برای ما اسان کردید.

    سپاس از مهربانیتان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    فاطمه جهانی گفته:
    مدت عضویت: 1930 روز

    سلام به همه دوستان

    چیزی که دارم سعی میکنم یاد بگیرم اینه که وقتی فکرم یا کلامم میره سمت این که بدی ها رو بگه سریع توی ذهنم میگم دختر دلت میخاد تکرار بشه یا اتفاق بیوفته؟؟؟؟؟ بعد سعی میکنم مثلا از ی عددی توی ذهنم برگردم به 1 یعنی مثلا بگم 139913981397و…تا تمرکزم رو از روی اون مسئله بردارم

    یه وقتای هم به قول ی دوست عزیزی فکر میکردم که تمرکزم رو برداشتم از روی ناخواسته اما هی توی ذهنم حواسم بهش بود،،،،، اما چند وقتی هست که سعی میکنم با تمام وجودم.با تمام ایمانم تمرکزمو بذارم روی خواسته ها و احساس خوب داشته باشم و باور کردم که فرکانس های ما جهان ما رومیسازه……

    خدایا شکر بخاطر این همه خوبی و زیبایی و بخاطر شنیدن و باور کردن این مفاهیم،،،،

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  7. -
    زینب گفته:
    مدت عضویت: 1424 روز

    سلام به همه دوستان🥰🌱

    روز دهم سفرنامه.خدایا شکرت🙏🏻

    ده روز از سفرنامه ام گذشت و من تو این ده روز چقدر درس یاد گرفتم و چقدر هر روز این درس هارو با خودم مرور میکنم.خدایا شکرت🥰

    درس امروز این بود که فقط راجب خواسته هام صحبت کنم👌🏻من تقریبا میشه گفت خیلی اهل حرف زدن نیستم یعنی زیاد حرف نمیزنم بیشتر با خودم صحبت میکنم راجب هر مسئله ای.اینکه بخوام فقط راجب اتفاقات خوب زندگیم صحبت کنم یه راهنمای خوب بود که بدونم دارم چی میگم🌱

    راجب اتفاقات خوب با خودمم صحبت میکنم و اون هارو هی تو ذهنم مروز میکنم و البته بگم که راجب اتفاقات بد هم متاسفانه با خودم صحبت میکنم.الان سعی میکنم وقتی اتفاق ناخواسته ای برام میوفته از خودم بپرسم این اتفاق میخواد چی رو بهم بگه یعنی یجورایی سعی میکنم از اون اتفاق درسشو بردارم.تاحدودی موفق شدم اما بعضی وقتا میبینم رفتم تو قعر اون داستان و جالبه از اون جنس اتفاق رو بیشتر تجربه کردم👀همین اتفاقات داره بیشتر به ذهنم نشون میده که جهان قانونمنده و کم کم ذهنم داره همراهیم میکنه.ولی از حق نگذریم قبلا خیلی خودخوری میکردم.تو بعضی مسائل پیشه پا افتاده اما الان اگه همون اتفاق بیفته خیلی زود فراموش میکنم😃این نشونه خوبیه🙃دلیلش هم خلا های درونیم بود که الان هم دارم روش کار میکنم🥰

    وقتی میام اینجا از روزم بنویسم.قبلش میگم اینو بگم اونو بگم ولی بعد از اینکه دیدگاهم رو ارسال میکنم و میره یادم میوفته که اااا اینو نگفتم 😅خیلی چیزها جامیمونه که بگم😅

    تو قسمت دیدگاه ها هم سعی میکنم از خواسته ها و اتفاقات قشنگی که برام افتاده بنویسم حتی تو دفتر شکرگزاریم هم همین طوره و وقتایی که حالم خوب نیست باز سعی میکنم باخودم صحبت کنم و قوانین رو مرور کنم تا حالم بهتر بشه.نمونه اش دیشب.رفته بودم در قعر افکار پوچ موقع خواب بود با خودم گفتم اگه بااین حال بخوابم روز خوبی نخواهم داشت پس شروع کردم به نوشتن درباره قوانین که اینجوریه تو باید الان این شکلی کنی این کارو انجام بدی خلاصه یه نیم ساعتی شد باخودم و خدای خودم تو دفتر شکرگزاری ایم صحبت کردم و به طرز معجزه آسایی حالم خیلییی بهتر شد😍😍😍😍😍😍😍

    یه فایلی از استاد بود که تو کپشن میشه فکر کنم🤔 قسمت توضیحاتش👀نوشته بود تغییر یک بازی تک نفره است.یه همچین جمله ای بود…خیلی به دلم نشست👌🏻واقعا باید از ریشه تغییر کنم صرفا چندتا حرف جدید و رفتار جدید خیلی نمیتونه باعث تغییر بشه.الان بیشتر این جمله رو درک میکنم.شاید قبلا فقط این حرف هارو می‌شنیدم و به به چه چه میکردم اما موقع عمل میشدم همون آدم قبلی.همونجا بهم گفته شد تو که انقدر قشنگ سر تکون میدی و بشکن میزنی پس چرا موقع عمل که رسید در رفتی😂😂😂

    خلاصه که هرچی بیشتر میگذره بیشتر بهم ثابت میشه که همه چیز از من شروع میشه.

    خداروشکر میکنم.از این به بعد خیلی بیشتر مراقب گفتگو های درونیم هم هستم و همچنین صحبت هایی که با بقیه دارم😊😇😘

    دوستون دارم و خدا یار و یاور و هدایتگر هممون باشه🙏🏻😇😍🥰😘

    راستی من سریال سفر به دور آمریکا رو هم دوباره دارم میبینم.خیلی زیباست.از خانوم شایسته خیییلی تشکر میکنم بابت این فیلم برداری عشقولانتون.منکه کیف میکنم.عااااشقتونم😍🥰😙💙💛🧡❤💜🤍💚💙💛🧡❤💜🤍💚

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  8. -
    Zahra گفته:
    مدت عضویت: 2161 روز

    سلام به همه دوستان و استاد عزیز و مریم مهربان

    الان که دارم این متن و مینویسم دارم به آسمونی نگاه میکنم که خورشید رنگ زیباشو پاشیده به زیر ابر ها و یه فضای زیبایی رو نقاشی کرده و خدارو شکر میکنم از پنجره خونم میتونم این زیبایی رو ببینم، از صبح این آسمون داره برای ما دلبری میکنه خدایا شکرت، کمکم کن بهتر بشناسمت، قدم تو جاده ای گذاشتم که از خدا خواستم ارامش سهم من باشه، ازش خواستم خودشو بهم بشناسونه، ازش خواستم کمکم کنه وقتی همه چیز خوبه بتونم ذهن نجواگرمو کنترل کنم تا لحظه حال و از دست ندم، خدایا کمکم کن، به گذشتم نگاه میکنم میبینم اصلا ادم بدشانسی نبودم، از دید خیلی ها و حتی خودم تو خیلی چیزا غیر از ثروت که البته اونم داشتیم ولی ثروتمند نبودیم خوش شانس بودم، و یه جوری باورم شده بود خوش شانسم و همیشه خدارو جوری میدیدم که کاری میکنه واسه من اتفاق بدی نیفته، به خاطر این فکرم خیلی جاها خدا کمکم کرده، خدا جاها دستمو گرفته، وقتی اومدم تو این مسیر از یه جایی به بعد همه چی و اشتباه برداشت کردم و کم کم از خدا دور شدم و ازش ترسیدم، میخوام بگم قبلا بدون دونستن قانون فقط با این فکر که خدا هوای من و داره همشم میگفتم نمیدونم چرا ولی خدا همش هوای من و داره اتفاقای خوبی رو تجربه میکردم، الانم میخوام قدرت و بدم به خدا و ازش بخوام و خیالم راحت باشه بهم میده، بازم یه قولی میدم که فقط از چیزایی حرف بزنم که حالم خوب میشه اگه به خاطر افکار منفی نمیتونم آینده خوب مجسم کنم به خودم قول بدم اصلا مجسم نکنم فقط حالم خوب باشه آینده خوب خودش اتفاق میفته، طبیعی طبیعی طبیعی، اتفاقی که حالمو بخواد بد کنه دیگه رخ نمیده، طبیعی زندگی میکنیم طبیعی رشد میکنیم طبیعی لذت میبریم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    نیلوفر افشون گفته:
    مدت عضویت: 1430 روز

    به نام خدای هدایت گر

    سلام استاد جانم سلام مریم عزیزم

    میدونید استاد من یاد خیلی چیزا افتادم یادمه رفته بودیم روضه خونه دوستم مادر دوستم بشدت مشکلات سلامتی داشت بعد مراسم مامانم با مامان دوستم داشتن صحبت می کردن یه یک ساعتی فکر کنم حرف زدن امدیم خونه دیدم مامانم گفت زن بیچاره چقدر مشکل ( دلسوزی کرد ک داشت به صورت جدی محکم اون مشکل مریضی وارد زندگیش می کرد) بعد گفت منم نشستم از مشکلات مریضیام گفتم فکر نکنه تنهاس درواقع دلداریش دادم ک اروم بشه همون موقع ک چیزی از قانون نمی دوسنتم پیش خودم گفتم واه چه مسخره ولی خودمم یاد گرفته بودم دوستام ک ناراحت بودن منم از مشکلاتم می گفتمو جالبه حالم به شدت بد می کرد ولی می گفتم ن ادم خوب اونه ک دوستش این طوری اروم کنه الان فهمیدم استاد این یه باور عمقی وجودیه درون ما ک نباید از خوشی گفت از خوشیمون بگیم همه بگن اره چقدر خوشبختن واقعا همیشه برام سوال بود چه اشکال داره خوب بعد خوندن کامنت یکی از عزیزان یاد این چشم زخم معروف باستانی افتادم دلیل همه چیز فهمیدم یا استاد فکر می کنند خوشبختی ثروتت کسی ببینه زندگیت خراب میکنه و ناخواسته چقدر شرک ورزیدیم ک زندگیمون دسته همه کس همه چیز جز خدا می دیدیم بعد می گفتیم ن ما مومنیم ما مسلمانیم و خدا قبول داریم عبادت می کنیم

    استاد جان بعد دیدن این کلیپ یاد یه موضوع دیگه افتادم ک شما هم بهش اشاره کردین گفتین برای یکسریا یک اتفاقات عجیب غریبی میوفته بعد ناخواسته میشینی فکر میکنی ک ا چرا برای من پیش نمیاد چرا این فکر میکنی چون نقل مجلس میشی خوشت میاد همه کس همه جا دربارن صحبت باشه ناخواسته پیش خودت میگی کاش منم این اتفاقات داشتم ک همه دربارم حرف بزنن وای ک این جلب توجه تو چشم بودن با ادم چه کارها نمیکنه

    استاد من مدت هاست ک جایی هستم مهمانی چیزی دارن درباره چیزای منفی صحبت می کنند منم نمیتونم جلوی ورودیم بگیرم اصلا تو بحث شکت نمیکنم حتی یک کلمه گاهان شده میگن نظری نداری میگم ن چی بگم و خوشحالم ک از این وخامت در امدم و مثله بقیه نیستم و خداروشکر ک یک چیز جدید یاد گرفتم همیشه می گفتم ن بابا من از مشکلات کار های احمقانه دیگران بگم چیزی نیست الان فهمیدم ن بابا اونم باز من جذبش می کنم و هزاران مرتبه شکر ک فهمیدم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    عباس حیدری گفته:
    مدت عضویت: 1381 روز

    سلام خدمت دوستان؛

    شاید مهم ترین موضوعی که از این فایل فهمیدم این بود که نباید در مورد مواردی که دوست نداریم برایمان تکرار شود صحبت کنیم و اگر این کار را بکنیم به سرعت ؛ان اتفاقات در زندگیمان سریع تر و با شدت بیشتری رخ میدهد.پس بیاییم فقط با کنترل یکی از حواس 5 گانه خود راه خودمان را برای رسیدن به مسیر موفقیت راحت تر بکنیم

    انشالله که بتوانیم از این قانون استفاده کنیم و خداوند در این مسیر مارا یاری کند ؛ دوست دار شما

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: