چرا بعضی افراد بدشانس هستند؟ - صفحه 88

1284 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    گوهر ناب گفته:
    مدت عضویت: 734 روز

    رد پای روز دهم سلام خدمت استاد گرانقدر و مریم جان،و خدمت تمامی دوستان و همراهان، و تشکر فراوان بابت این همه آگاهی، تغییر تمام حواس پنج گانه بر زیبایی ها کار سختیه ولی با طی کردن تکاملش ممکنه، واین تکامل هم میشه تصاعدی اتفاق بیفته به شرطی که خودمان بخوایم و تعهد داشته باشیم من از این لحظه به خودم تعهد میدم که تمام تلاشمو رو آگاهانه در جهت این تکامل بگذارم به امید اینکه خداوند نیز منو هدایت کنه، که زیبایها رو ببینم بشنوم بو کنم بچشم و لمس کنم انشاالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  2. -
    امیر علی گفته:
    مدت عضویت: 788 روز

    هو الرزاق

    به نام تنها قدرت مطلق جهان هستی.

    سپاسگزارم از خداوندی که حامی و هادی و حافظ من است.

    سپاسگزارم از استاد عباسمنش عزیزم که الگویی است عملی با زبان نتایج در درک و شناخت و عمل به قوانین جهان هستی.

    سپاسگزارم از خانوم شایسته مهربان و خانواده صمیمی عباسمنش که حامی من در درک بهتر قوانین و اجرای آنها هستند.

    امروز روز دهم سفرنامه ام و اول شهریورماه 1402.

    بنام خداوندی که خالق تمام زیبایی های جهان هستی است.

    امروزم با این جمله شروع شد:

    متعهد شدن به توجه کردن به خواسته‌ها و زیبایی‌ها. یعنی باید متعهد شوی فارغ از اینکه چه شرایطی را تجربه کرده‌ای‌، فقط آن بخش از آن تجربه برایت مهم باشد و آن‌را به خاطر بسپاری یا درباره‌اش صحبت کنی که‌، رخ دادن دوباره‌اش را دوست داری.

    امروز روز دومی بود که با خوابی نا جالب بیدار شدم ساعت 4:55 دقیقه صبح اما امروز اولین روز ماه بود و من هدفمند از زیر پتو اومدم بیرون دست و صورتم رو شستم و هدفون رو گوشم و شروع کردم فایل روز نهم رو گوش کردم و بعد مرور فایل ها از فایل روز هشتم تا به امروز و حدود 2 ساعت پیاده روی و گوش کردن فایل و دیدن زیبایی های اطرافم از پرنده ای که روی تخم خودش نشسته بود و پروانه های رنگارنگی که امروز زیاد دیدم و آسمان آبی پیاده روی ام تموم شد.

    اما تفاوت عمده اون با روزهای قبل این بود که کلی انرژی داشتم و کلید ساختن گنج و خوش شانس بودن رو فهمیده بودم و باید در عمل ازش استفاده میکردم پس شروع کردم به نوشتن سپاسگزاری های امروز و بعد از اون قسمت اول سفر به دور آمریکا رو دوباره شروع کردم و متن ها رو خوندم و کامنت ها و کامنتم رو نوشتم و مملو بود از زیبایی و زیبایی و زیبایی تازه شده بود ساعت 10 صبح مثل اینکه امروزم خیلی کش اومده بود امروز به خودم تعهد دادم بهترین روز عمرم باشه پس در مورد اتفاقات و شرایط نا جالب صحبت نکردم و وقتی ذهنم میرفت سمتش میاوردمش سمتی که میخواستم به خواسته هام برسم و در مسیر اهدافم بهش اطلاعات دادم برخلاف ساعت بیدار شدنم کلی انرژی داشتم ، امروز قرآنی که داشتم و چند ماهی کنار بود رو برداشتم و شروع کردم به خودن سوره فاتحه و 5 آیه اول سوره بقره و هرچی برداشت کردم رو تو صفحات قرآن نوشتم تا برام ردپا باشه خلاصه بگم امروز یک غذای مفصل عالی و خوشمزه به ذهنم دادم.

    امروز تو دفترم نوشتم من متعهد می شوم که از امروز تمام سعی ام رو بکنم به این قانون خوش شانسی و کلید ساختن گنج عمل کنم یعنی آگاهانه بشنوم ، ببینم ، فکر کنم ، حرف بزنم ، خاطرات گذشته رو یادآوری کنم و بنویسم.

    خدایا سپاسگزارم بابت این آگاهی های فوق العاده و سپاسگزارم بابت دست و صدا و تصویرت که در هر لحظه تو زندگیم جاری هستن و نعمت های بی کرانت از در و دیوار به آسانی و زیبایی و عزتمندانه جاری شدن.

    استاد عزیزم بی نهایت سپاسگزارم.

    خدایا تنها تو را می پرستم و تنها از تو یاری می جویم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  3. -
    سعید صادق زاده گفته:
    مدت عضویت: 1171 روز

    سلام به استاد عزیز

    سلام به دوستان خوب خودم

    ممنون از استاد بخاطر تهیه این فایل عالی

    این نکته را باید بدانم که هیچ وقت مسائل ناخوشایند را برای دیگران تعریف نکنم چرا که در مداری قرار می گیرم که سبب می شود همان وقایع را جذب کنم

    اما می توانم با تعریف وقایع خوب و حال خوبی ها و احساسات خوب برای خودم این حس و حال را به وجود بیاورم و حال خودم را خوب نگه دارم

    وقتی که به خودم قول می دهد از وقایع بد و خسته کننده خودم برای دیگران تعریف نکنم این سبب می شود که آن اتفاقات هم برای من رخ نده چرا که من توقع این را ندارد که بخواهد برایم رخ بدهد

    پس از حالا به خودم این قول را بدهم که هرکز از موضوعات و وقایع بد برای خودم و دیگران صحبت نکنم

    خوب صحبت کنم

    خوب تعریف کنم

    حس و حال خودم را خوب نگه دارم

    تا شرایط خوب و فوق العاده را همیشه دریافت کنم

    ممنونم استاد عزیز بخاطر این فایل عالی و پر از نکته

    سپاس از خدای هدایتگر خودم که امروز من را به این فایل عالی هدایت کرد

    سپاس از خدای زیبایی ها

    سپاس از خدای فراوانی ها

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  4. -
    مریم صابری گفته:
    مدت عضویت: 1303 روز

    بنام خداوند قادرمطلق وتوانمند

    سلام استادنازنینم ومریم جون مهربونم

    سلام بردوستانم

    دهمین برگ این سفرنامه

    صحبت کردن درمورد نکات مثبت اتفاقات زندگی فارغ ازاینکه درچه شرایطی هستی که اون شرایط شاید هرکسی دراون بود امید وایمانش رو ازدست میداد

    ومن در گذرازاون شرایط از درسهای استاد صحبت میکردم وحالم رو واحساسم رو خوب نگه داشتم وبرای دیگران هم از اتفاقات خوب اون شرایط توضیح میدادم

    امیدوارم برای همه همیشه سلامتی باشه واز بیماری وبیمارستان دورباشند

    برای من نکات مثبت شرایطی که بودم بسیار زیاده ودراون شرایط یادگرفتم ازاستاد که شکرگزارباشم واین شکرگزاری هرلحظه اتفاقات بسیار خوبی رو برامون رقم زد

    وسپاسگزارم از تمام کادر زحمتکش بیمارستان که انسانهای درستکار و مهربونی هستند

    وسپاسگزارخداوند هستم که فرصت دوباره زندگی به پدرم دادند که درکنارشون باشم وقتی به دورازتمام حرفها ایمانت رو ازدست ندی وتوکل کنی به تنها فرمانروای حاکم برجهان وهمه چیز رو بسپاری به دستان قدرتمندش دلت قرصه به این که خیر برایت مقدر میشه ومن احساس خوب داشتم دراین شرایط ودوری کردم از نکات منفی

    وخداوند خودش دستانش رو برای سلامتی پدرم بکارگرفت واورو دوباره به ما هدیه داد تا ازوجودش لذت ببریم وخونمون از حضورش پرنور شد

    خدایا سپاسگزارم که این مسیررو برام سهل وآسان میکنی

    سپاسگزارم که به من قدرت دادی تا بتونم ازپدرم مراقبت کنم وکنارش باشم

    سپاسگزارم که انسانهای درست و خوش قلب رو درمسیرم قراردادی

    سپاسگزارم که دوستان خوبی دراین مسیر پیداکردم

    سپاسگزارم که لحظاتی رو که اونجا هستم زمان بیشتری رو میتونم کامنت دوستانم رو بخونم

    واحساس خوب بگیرم وبرای تک تکشون خوشحالم

    که این ایمان رو درمن قویتر میکنن که راه درستی رو طی میکنم

    دوستتون دارم

    درپناه الله یکتا شاد،سلامت وثروتمند باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  5. -
    زکیه لرستانی گفته:
    مدت عضویت: 1729 روز

    بنام خدای بخشنده مهربانم

    سلام ب استاد جانم و هم سفران عزیزم

    وسلام ب زکیه عزیزم با ورژن جدید ومتفاوت با سال های گذشته

    روز10سفرنامه

    خداروشکر میکنم و خوشحالم باب تغییرات درونی ک درمن شکل گرفته وهرروز دارم بیشتر رشد میکنم و ظرف وجودم و بزرگتر میکنم ب لطف خدای مهربانم

    خدایا ازت هدایت میخوام ک بتونم بنویسم هرآنچه ک لازمه ب یادم بیار

    و بر قلمم جاری شو

    امروز مامانم و بابام داشتن درمورد پیاده روی اربعین صحبت میکردن

    و فک کنم تلویزیون هم داشت ی چیزایی ونشون میداد

    ک اینقد زائرا زیاد شدن ک حتی کرایه اتوبوس وماشین و بلیط هواپیما سه برابرشده

    بعد یاد گذشته افتادم چند سال پیش قبل از آشنایی با این مسیر الهی

    من اون موقع بزرگ ترین آرزوم زیارت امام رضا(ع) و رفتن ب کربلا بود

    یعنی رویام بود وهیچ آرزوی دیگه ای نداشتم واینکه فقط ازدواج کنم:))

    چقد سقف آرزوهام کوتاه بود

    حالا چرا مبخواستم برم زیارت واینقد مهم بود برام

    اول اینکه تو قیامت این عزیزان منو شفاعت کنند و از خشم وغضب خدای بی رحم و منتقم نجاتم بدن

    و دوم ابنکه فقط ازدواج کنم

    چون فک میکردم با ازدواج کردن دیگه خوشبخت میشم

    جالب اینجا بود ک هیچ تصوری از یک کیس ایده آل نداشتم یعنی اصلا نمیدونستم خواسته م چیه چه ویژگی هایی و میخوام همسرم داشته باشه

    ب عبارت دبگه خودمو نمیشناختم اصلا

    و تا اون موقع با هیچ پسری رابطه نداشتم

    از قضا ی خواستگارم اومد برام ک ایشونم همین دیدگاه داشت ب امام های عزیز

    و جالب اینکه همیشه تکیه امام حسین و داشتن

    ولی از لحاظ مالی اصلا شرایط خوبی نداشتن وهمیشه اتفاقات عجیب و غریبی برای خودش وخانواده ش میفتاد

    و من هم چون تکیه داشتن و انگار معیار ازدواجم این بود ک شخص مورد نظرم هم مذهبی باشه وعاشق امام حسین

    دیگه ب چیزی فک نکردم و قبول کردم بدون هیچ شناختی

    و رفتیم خون آزمایش ک جواب مثبت شد

    بعد یک هفته طول نکشید ک فهمیدم

    ما مناسب هم نیستیم

    چرا چون دقیقا مث هم بودیم

    خودمونو دوست نداشتیم

    عزت نفس نداشتیم

    امام پرست بودیم و یکتا پرست

    و هر دو میگفتیم پول چرک کفه دسته

    چقد قانون فرکانس دقیقه خدای من

    دقیقا ایشون نتیجه افکار باورها وفرکانسم بود

    و خداروشکر بیدار شدم

    و بعد یکسال ونیم دوسال هدایت شدم ب این مسیر خداروشکر

    امروز متوجه شدم چقد تغییر کردم

    چقدر آرامشم بیشتر شده

    چقد خدا دوسمداره ک منو با ابن تضاد بیدار کرد قبل ازاینکه فرصتم تموم بشه تواین دنیا

    امروز متوجه شدم چقد دنیام رنگی وشاد

    شده نسبت ب قبل

    چقدرخودمو بیشتر دوسدارم

    چقد اعتماد ب نفسم بیشتر شده

    چقد قشنگ دارم تکاملم و طی میکنم

    چقد خدا سریع جوابمو میده و هدایتم میکنه

    چقد توانایی دارم ک ارزشمند و مفیده

    چقد زیبا هستم حتی بدون آرایش هم خودمو دوست دارم

    چقد راحتتر میتونم نه بگم

    چقدر دیدم بزرگتر شده

    چقد راحت نشانه ها رو دریافت و درک میکنم

    و امروز متوجه شدم دقیقا چیو میخوام

    چ ویژگی هایی دوسدارم ک همسرم داشته باشه

    من دوسدارم رابطه رویایی مث استاد ومریم عزیزم داشته باشم

    پراز آرامش

    پراز عشق

    پراز صلح

    پراز تحسین

    پراز ازادی

    و باعث رشدم بشه هم از لحاظ روحی وهم لحاظ روانی هماهنگ باشیم باهم

    امروز فهمیدم من یکتا پرست شدم و تمام تلاشمو دارم میکنم ک قدرت و تنها ب خدا بدم تو ذهنم و همه چی و از خودش بخوام ن از هیچ واسطه ای

    خدای عزیزم ازت سپاسگزارم ک بیدارم کردی قبل از اینکه جاهل و نادان از ابن دنیا برم

    بمیرید بمیرید دراین عشق بمیرید

    دراین عشق چو مردید همه روح پذیرید

    بمیرید بمیرید وز این مرگ مترسبد

    کز این خاک برآید سماوات بگیرید

    بمیرید بمیرید وز این نفس ببرید

    ک این نفس چو بنداست وشما همچو اسیرید

    بمیرید بمیرید ب پیش شه زیبا

    بره شاه چو مردید همه شاه وشهیدید

    و…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    مصطفی یادگاری دهکردی گفته:
    مدت عضویت: 2402 روز

    سلام و درود خدمت استاد عزیزم و اعضای سایت الهی عباس منش

    خداوند را سپاسگزارم که من را به شنیدن و دیدن این فایل بی نظیر هدایت کرد

    می‌خوام یکی از تمرکز هوایی که دارم را بگم و اینکه چقدر بیشتر وارد زندگی ام میشه تا درسی برای خودم باشه و تائیدی بر درست بودن قانون تا باورهایمان بیشتر تقویت بشه

    یکی از مواردی که من همیشه تجربه میکنم و در موردش صحبت میکنم چاله چوله های خیابون هستش با خودم و دیگران در موردش صحبت می کنم از بی کفایتی شهرداری میگم از اینکه چقدر شهرسازی اینجا بد هستش و هر بار که توی یک چاله میرم دوباره غر می زنم و گاهی هم به شهرداری فحش می دم و باز چاله های بیشتر و بیشتر و باز صحبت های بیشتر

    من اصلا فکر نمی کردم که این حاصل تمرکز خودم روی چاله هاست تا امروز که این فایل را گوش دادم و تمام غر زدن ها و با دیگران صحبت کردن ها از جلوی چشمم گذشت و گفتم آره همینه تو داری با تمرکز بیشتر چاله های بیشتری را وارد زندگیت می کنی

    من امروز تصمیم گرفتم آگاهانه کانون توجه ام را به جاهای سالم خیابون ها بزارم و ایمان دارم که چاله ها کم کم از زندگی ام بیرون می‌ره و به جاهای بهتر هدایت میشم

    دیشب داشتم سفر به دور آمریکا را می‌دیدم که استاد داشت از زیبایی های آمریکا می‌گفت و الان می بینم استاد این نکته را خیلی خوب رعایت می‌کنه و منم می‌خوام از این لحظه آگاهانه بیشتر و بیشتر روی خواسته ها و زیبایی ها تمرکز کنم

    ممنونم از استاد عزیزم و خانم شایسته

    خداوند را باز هم سپاسگزارم که قدم های کوچک و متوالی را برای تغییر من از کلام استاد عزیزم قرار میده

    به امید روزی که از دستاوردهای فراوانم براتون بگم

    در پناه خداوند و به امید دیدار

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    Maryam گفته:
    مدت عضویت: 1421 روز

    سلاممم

    روز دهم

    دیروز حالم خیلی خیلی خوب بود ولی شب نمیدونم چی شد ک کلا حالم گرفته شد ب حدی ک انگار رسیدم ته خط هرچی فکر کردم که چی میتونه دلیل حال الانم باشه متوجه نشدم با خودم گفتم برم ببینم نشونم چیه شاید بفهمم دلیل ناراحتیم چیه نشونه دیروزم در مورد فرکانس و گفت‌وگو های ذهنی بود و وقتی گوش کردم یکم حالم بهتر شد و تا حدودی فهمیدم چی شده و گفت‌وگو های ذهنیم مخرب بودن که یکدفعه به آنی حالم خوبم ازبین رفت و ناراحت شدم و نشونه دومم امروز بود که فایل تحول زندگی روز دهمم هم در مورد همین فرکانس بود و دیگه مطمئن شدم که علت حال بد دیروزم افکار پوچم بود ک ناخودآگاه داشت منو از درون ازبین میبرد و خداروشکر میکنم که متوجه شدم و از الان علاوه بر توجه به خواستهام و زیبایی های اطرافم زمانی رو هم برای رسیدگی ب درونم اختصاص بدم تا از اون طریق نتونه منو از پا در بیاره.

    من هنوز کلی راه و هدف دارم که باید طی بشه و به این راحتی شکست نمیخورم تا خدارو دارم شکست ناپذیرم.

    تو توی مدار درستی فقط زیبایی هارو ببین و لذت ببر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  8. -
    مهلا یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 1049 روز

    به نام خداوند بخشنده‌ی مهربان

    سلام استاددد عزیزم

    سلام مریم جان عزیزم

    سلاممم خدای مهربونم

    قربونت برم من :)

    استاد چقدر این فایل به جا بود :) این دومین بار بود که این فایل گوش میکردم و برام یه نکته‌ بود که هی به خودم متذکر میشدم

    و امروز هم چقدر نیاز داشتم دوباره یکی بهم گوشزد کنه🫂

    خیلی دوستتون دارم استاد

    اره من موجودی فرکانسی ام. اصلا من یه جمله هست که هی به خودم یاداوریش میکنم همیشه نزدیک چیزهایی بمان که باعث میشوند احساس زنده بودن بکنی :)

    من وقتی با فکر کردن خواسته های قشنگم فکر میکنم اینقدر حالم خوب میشه چرا به چیزهای بد فکر کنم؟

    من که تسلیم خدای بی نهایت مهربون و بخشنده ی قدرتمندم و این خدا بیشتر از همه دوست داره من به خواسته هام برسم و من و بی نهایت دوست دارم و عاشق منه و همیشه من رو به سمت خواسته هام هدایت میکنه.

    خدای من چطور بگم اخه؟ چطور بگمممممم ازت ممنونم از اینکه هدایتم میکنی حالمو خوب میکنی

    الان اینقدر حالم خوبه و خوشحالم که اصلا نمیتونم چقدرر حالم خوبه

    من که میدونم امروز خدای مهربونم من رو به سمت خواسته های قشنگم هدایت میکنع

    خیلییی دوستتون دارم قربون تک تکتون

    استاد و مریم عزیزم فداتشون که انقدر مهربونید

    خدای من در وصف تو چی بگم؟ وصف کدوم از نعمت هات اصلا میتونم چیزی بگم؟

    خدایا شکرت برای همه ی نعمت هایی که بهم دادی

    برای پدر و مادرم که کنارمن و برای عزیزترین فردی که کنارمه برای خانوادم برای سلامتیم

    برای همه ی حال خوب این لحظه ای که دارم

    خدایا بی نعایت شکرت خیلیییییییییییییییییی خیلیییییییییی دوستت دارم.

    امروز روز قشنگیه و پر از خوبی و زیبایی و هدایت و خبرها و اتفاق های فوق العادست

    روز دهم روزشمار تحول زندگی من

    همتون رو به خدای بزرگ میسپارم🫂️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  9. -
    سیده ملیکا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 741 روز

    سلاممممممممم سلام سلام سلام خدایقشنگم سلام استاد خوبم ….حالتون چطوره….نمیدونید چقدر برای کامنت گذاشتن دلم تنگ شده بود ….اصلا اموزش هارو ول نکردم ولی خیلی کمتر مینوشتم البته خب یکیش بدون مبایلل بودنمه ….برای همین بیشتر فایل ها رو دانلود میکنم و گوش میدم ولی نمیدونیدبعد هرفایلتون دوست دارم یه ضبط صوت بردارم و دو ساعت دربارش صحبت کنم …..

    اصلا فایل هاتون انرژی بی نظیری داره ….

    درباره ی شانس و اینا باید بگم اره واقعا من لمسش کردم …دقیقا موقعی که درباره یه چیزی یا اتفاق بدی صحبت حس میکردم اونم داره درباره ی من صحبت میکنه داره خودشو به من میچسبونه تا هر موقع شرایطش شد دوباره اتفاق بیوفته ….. و واقعا هم میشد ….برای همین از یه جا به بعد دیگه سعی میکردم هم از گفته ها و هم شنیده های تلخ دوری کنم …حتی یک ماه پیش که کنکور دادم و شبش به یه مهمونی دعوت بودم….که خب بعد این همه وقت دوری حتما درباره کنکور ازم میپرسیدن …کنکور واقعا استرس زاس ولی میدونین من اونجا سعی کردم خوش بین باشم تا به خوبی یادش کنم ….راسش دوست دارم اونو اینجام تعریف کنم ….ولی قبلش دوتا چیز می خوام بگم ….اول اینکه تا قبلش یعنی قبل کنکور خیلی تجربه های عجیب و درد اوری شنیده بودم ولی هیچ وقت دوست نداشتم که جزو اونا باشم دوست داشتم وقتی یکی ازم میپرسه کنکور چطور بود یه خاطره ی خوب و خاص تعریف کنم …..و دوم اینکه واقعا هر باره هر لحظه ای که می خوام بنویسم براتون یه چیزیی ته ذهنم بهم میگه ملیکا تو رو خدا چرت و پرت ننویس استاد اینقدر برات ارزش قائله که وقتشو میزاره وتک تک این جمله ها رو میخونه ….نمیدونم چی بگم ولی از اون طرف خود علیه خودم پا میشم و میگم عه بس کن دیگه من اینجا می خوام خود خود خودم باشم میدونم استاد میخونه و این برام خیلی ارزشمنده ولی من دنیایی رو دوست دارم که مثل بچگیم جسارت از ته دل حرف زدن رو داشته باشم پس دیگه چیزی نگو و بزار از ته دلم بنویسم …..

    و اون میشینه سرجاش .. تا یه چند روز ساکته ولی دوباره برمیخیزه ….نمیدونم این مکالمه چقدر براتون عجیب بود ولی امید وارم واقعا حرفا وکلماتم موثر و درست باشه ….

    خب راسش الان یکم بد موقعی برای تعریف کردنه….این صفحه رو سیو میکنم و حتما درباره ی روز کنکورم براتون میگم شاید اینجا شاید توی یه صفحه مناسب تر دوستتون دارم و در پناه الله شاد باشد

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سیده ملیکا مرتضوی گفته:
      مدت عضویت: 741 روز

      به نام خدای زیبایی ها که هرچه دارم از اوست

      سلام سلام

      سلام به ملیکا کوچولو 18 مرداد

      باید بگم از اون موقع تا الان خیلی تغییر کردم …

      خیلی زیاد …

      بزرگ تر شدم …

      نمیدونم این جمله ها رو توی کامنتای قبلی گفتم یا نه ولی راسش من تا چند کامنت بعد از آشنا شدنم با سایت استاد عباسمنش دوست داشتم کوچیک بمونم …دوست نداشتم بزرگ بشم …چون حس میکردم وقتی کوچیک باشم و کوچیک بمونم خوشحال ترم …

      چون آدم های به ظاهر بزرگ اطرافم رو میدیدم و به خودم میگفتم من اگه بخوام بزرگ بشم، میشم یکی مثل اینا پس بزرگ شدن بی بزرگ شدن …

      حتی کامنتای قبلیم رو که میخوندم قشنگ می‌فهمیدم که مثل یه بچه ی کلاس سومی داشتم چیز می‌نوشتم…

      جالبه …!

      ولی بعد از اینکه تقریبا با نوع آموزش های استاد آشنا شدم استاد رو جزوی از نزدیک ترین کس به خودم دانستمو اسمشو گزاشتم پدر فافا …

      و از اون روز تصمیم گرفتم که بزرگ بشم و بزرگ شدن رو انتخاب کردمو بلند گفت پدر فافا عزیزم می خوام بزرگ بشم از الان دیگه دیگه نمیخوام بچه بمونم می خوام بلند بشم رشد کنم با ایمان بشم و مثل تو بزرگ بشم …چون تو از این به بعد الگوی من خواهی بود …

      .

      .

      .

      میدونم توی کامنتای جدیدم خیلی شده که به جای استاد عباسمنش مینویسم پدر فافا …

      گفت و گو های ذهنی من هم با همین کلمه هست …

      چون اینجوری دیگه الگوی من مشخصه دقیقا مثل یه راه درستی که هر موقع ازش خارج میشم به خودم میگم ملیکا الان اینجوری شده اگه پدر فافا بود چیکار می‌کرد؟ تو هم همینکار کن …یا اگه پدر فافا بود چی میگفت …یا به یاد بیار اون موقع و اون لحظه و اون مثالی که پدر فافا برات زد …

      یا وقتی یه نصیحتی می‌شنوم با خودم میگم پدر فافا چی گفت قراره حرف اونو بشنوی …

      یا وقتی استاد توی یکی از فایلهای دانلودی که نمیدونم کدوم بود گفتن که من اگه پسرم دوست داشته باشه یه چیزی رو بخره بهش پول نمیدم …بهش میگم بابا میتونی بری این سی دی هاتو بفروشی منم اگه این کارو کردی یه پولی به عنوان تشویقی بهت میدم که بری اونو بخری ولی اینکه بهت پول بدم اینا از این خبرا نیست …

      همون موقع یه صدای توی ذهنم به صدا در اومد و به خودم گفتم ..

      مگه دوره ی 12 قدم رو نمیخوای ؟

      اینکه از کسی پولی قرض کنی و اینا اصلااا

      پدر فافا گفت این وسایلو بردار برو بفروش پس اینکارو بکن به حرف هیچ کسی هم گوش نده …

      که همین جملات عزم منو بیشتر جذب کرد که ایده ی فروش پاکت نامه ها و شیشه های شادی رو اجرا کنمو برم توی خیابون بفروشم و حدودا 500 هزار تومن پس انداز کنم برای دوره ی 12 قدم ….

      تا به حال خیلی این جمله ها توی ذهنم تکرار شده که

      ملیکا پدر فافا رو به یاد بیار

      حرفاش رو به یاد بیار

      یادته میگفت باور

      میگفت فرکانس

      خودت زندگیت رو میسازی…

      .

      .

      .

      بار ها و بار ها شده صدای استاد توی گوشم میپیچه …

      مخصوصا تازگیا که هر موقع حس میکنم حرف مردم برام مهم شده

      این جمله با همون صدا و لحن استاد میپیچه توی گوشم ..؛

      (من ، من اصلا برام مهم نیست .، مهم نیست کی دربارم چی میگی ، هرچی میخواد بگه )

      یا موضوع الگو ها که گفتن هر موقع این جمله ها رو شنیدید گوشتون باید بهش حساس باشه که

      (قول میدم دیگه تکرار نمیشه )

      ..

      .

      .

      و درباره ی اتفاقی که سر کنکور افتاد و گفتم دوست دارم تعریفش کنم و تا حالا چند بار برای دیگران تعریف کردمو و اونا از مدل فکر و مثبت اندیشی من تعجب کردن …

      داستان از این قراره …

      .

      .

      .

      وقتی می خواستیم وارد سالن بشیم من یکم نگران بودم که به ساعت دیجیلاتیم گیر بدن ولی همچنان خودمو آروم میکردمو میگفتم خدایا تو بزار این ساعت روی دستم باشه …

      یه جورایی قایمش کرده بودم ولی اون مراقبه فهمید و گفت استینت رو بزن بالا و ساعتو دید و گفت برو و گیر نداد …

      از همون لحظه بود که من یه حس شادی و سپاسگزاری توی وجودم شکل گرفت …

      چون چند روز پیش به مشاورم که گفتم من رفتم این ساعتو خریدم گفت نه دیجیتالی میگرند و نمیزارند ببری داخل سالن آزمون و از این حرفا …

      و بعدم توی کانال چندین تا عکس از چت های شاگرداش فرستاد که گفته بودن نزاشتن ساعت دیجیتالی ببریم داخل…

      خلاصه من اون لحظه داشتم پرواز میکردم…

      رفتم داخل و صندلیم رو پیدا کردم …

      و وقتی دیدم توی کلاس افتادن خیلی خوشحال شدم و صندلی من آخر آخر چسبیده بود به دیوار و یک ستون

      و من میتونستم بدون هیچ مزاحمتی آزمون بدم …

      همون موقع که با خوشحالی روی صندلی نشسته بودم و اونجا رو برسی میکردمو نکات مثبت رو پیدا میکردمو خداروشکر میکردم …

      چشمم افتاد به ستون سمت چپم سرم رو آوردم جلو تا ببینم پشت ستون کسی میشینه؟ و دیدم بله …

      با لبخند بهش نگاه کردمو گفتم سلام همسایه …

      اون که انگار خیلی مضطرب بود به من نگاهی کردو لبخند کوتاهی زد …

      من داشتم آماده میشدم …

      طبق همون هدایت رنگ ها ،خودکارم رو تنظیم کردم و طولی نکشید که یکی از مراقب ها اومد دم کلاس و گفت بچه ها تا آزمون شروع نشده میتونید برید دستشویی ولی وسط آزمون نمیشه …

      منم که قبل آزمون معجون مامانی پر عسلو اینا خورده بودم حالم یه جوری بود ولی بهش بی توجه بودم و مراقب تا اینو گفت انگار یه چیزی درونم گفت پاشو برو …

      بلند شدمو با خوشحالی از کلاس خارج شدم …

      انگار که اون لحظات قرار بود بهتریم لحظات من باشه …

      وارد راهرو شدمو گفتم خب حالا دستشویی کجاست ..؟

      میریم پیدا می‌کنیم…

      رفتم جلو و تابلو سرویس بهداشتی رو دیدم و با خوشحالی گفتم آهان اینه هاش …

      فکر کنم نوشته بود مخصوص آقایان

      ولی بعد به خودم گفتم الان که اینجا آقا نیست پس بفرمایید مشکلی نیست …

      دسشویی واقعا تمیز بود جوری که فکر کردم مال اساتید باید باشه …

      بعد از شستن دستام خودم رو توی آینه دیدم که چقدر خندون و خوشحالم و پر از حس خوبم …

      به خودم افتخار میکردمو میگفتم تو میتونی تو عالی هستی این یه هدیه برای توعه …

      برو بترکون …

      بعد که حرفام با خودم تموم شد با خوشحالی اومدم بیرون …

      و رفتم توی کلاسم و نشستم سر صندلیم …

      اشتیاقی توی وجودم تشکیل داده بودم که برعکس بقیه من منتظر برگه های کنکور بودم …

      و

      اون لحظه فرا رسید …

      به ما یک برگه پاسخ نامه خالی دادن و یک دفترچه که انگار توی یک چیز پلاستیکی گذاشته باشن، گذاشتن کنار پامون …

      بعد از چند دقیقه گفتن داوطلبان کنکور شروع کنید …

      و ما اون دفترچه ها رو برداشتیم …

      خب منم با خوشحالی برداشتمو

      نگاهی کردمو گفتم خب چطور بازش کنم (از دو طرف پلم شده بود )

      منم مثل پفکی اینطرفو اونطرف اون پلاستیکارو گرفتمو بازش کردم …

      بعد با خوشحالی انگار که دارن کادوی تولدمو باز میکنم و اون کادو رو در میارم دفترچه رو برداشتمو اون پلاستیک رو مثل تمام کادو های تولد انداختم روی زمین …

      بدون اینکه نگران کثیف بودم جایی باشم …و شروع کردم با حس خوب و خوشحالی تست ها رو زدن ‌…

      این اولین باری بود که توی این همه سال به داوطلب ها 3 تا دفترچه در 3 زمان مختلف میدادن و من برای هر سه تاش همین کارو کردم …انگار که 3 تا جایزه بهم بدن و من با ذوق بازشون کنم …

      بماند که هر تستی رو که میدیدم بلدم چقدر ذوق میکردم …

      خلاصه بعدش با خوشحالی تموم کردمو اومدم بیرون …

      چند تا از دوستامو اونجا دیدم و باهاش صحبت کردم …

      خیلی خوشحال بودم …

      بعد وقتی هم مدرسه ای هام رو پیدا کردم اونا تصمیم گرفتن تا توی دانشگاه اصفهان هستن برن و دانشکده های پزشکی رو ببینن …

      خب منم به خدا گفتم برم .؟..

      گفت برو …

      و من رفتمو و حتی با یک استاد پیر و شریف هم آشنا شدم …

      اون بچه ها خیلی متفاوت عمل میکردن ولی من همچنان یه گردش زیبایی ها اینو میدیدم …

      گرچه این دفعه ی هزارمی بود که وارد اینجا میشدم ولی اولین بار بود که از نزدیک این ساختمون ها رو میدیدم

      همیشه یا از توی ماشین میدیدم یا اصلا این طرفا نمیومدم …

      خلاصه که عالی بود عالی …

      و بعدشم دانشگاه ازاد تهران قبول شدم و انتقالی گرفتم به داشگاه ازاد نجف اباد …

      که همون انتقالی هم یه مسیر هدایتی بود با کلی درس و اینا …

      خداروشکر واقعا …

      خدایاشکرت

      خدایاشکرت …

      خدایاشکرت

      مرسی ملیکای دوست داشتنی گذشتم،

      که اینقدر خوبی و هنوزم دوست داشتنی هستی …

      عاشقتم …

      بی صبرانه منتظر نتایج بی نظیرمون هستم …

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  10. -
    مصیب کمالی گفته:
    مدت عضویت: 1730 روز

    سلام عرص ادب خدمت استاد عباس منش توحیدی تحسین به شمابرای درک قوانین مخصوصا فایل قبل گربه چکمه پوش نمیدونی چه انقلابی به پاکردی خدابهت عمرخیر ثروت شادی بده مرد خوب این قسمت سفرنامه رو دهم من است وامروز دیگه بااین فایل گفتم دقیقا مسله ای اززندگی منه که باید تغیر کنه برای همین اومد بگم نقاب بردارم ازچهره ام که مدتی هست همش دارم صحبت میکنم مثلا اگه یه مشکلی یابیماری برام پیش میاد به همه میگم درموردش راه کارمی گیرم وخلاصه نگم وسگیااگه یه مشتری بدبرخورد کنه یاپول کم بده دیگه شهررامن خبردار میکنم وایمان دارم به حرفت استاد جهان همونو نشون میده یا رمورد مردم شهرم که درمورد اینکه این شهرم دم خشن بی فرهنگ وووو همش درمورد اینا حرف میزنم وخلاصه یک مسله نیست من مصیب امشب تاریخ 17.5.1402تعهد میدم که به هیچ وجه حتی هرمشکلی ومسله ای که دوستش ندارم برام راه افتاد درموردش حرف نزنم واین ردپامیزارم مهم نیست چندوقت روخودت کارمیکنی واینکه استاد گفت به محض اینکه این تصمیم رامیگیرد دیگه اصلا نمی‌خواهید اتفاقی بیفته که درموردش بری بابقیه حرف بزنی آخ که چقدرچک لغت این داستان خوردم دارم میخورم واین مسله باید حل بشه اگه حل نشه مثل دم بامنه همیشه وهمه جا وجهان ازاون جنس بیشترنشونم میده توی یه فایلی استاد ت ومحصولات فکرکنم 12قدم میگه آغا ذهنتو نمیتونی کنترل کنی زبونت راکه میتونی کلامت راکنترل کن یعنی برای کنترل ذهن استاد میدونه برای بعضی سخته میگه آغا زبونتو ببند وحرف نزن درمورد ناخواسته ها خدایاشکرت برای این آگاهی ها این فایل های رایگان که همه فکرمیکنن رایگان به الله که میپرسم چیزهای توی فایلهای دانلودی هست ت ومحصولات نیست برای من اینه نمیدونم بقیه چی من گنج میدونم فایلهای دانلودی راهی نگین محصولات محصولات ولله بااین فایلها میشه زندگیت رااز این روبه اون رویکرد واستاد ازشما سپاس گزارم وازخداوند میخوام دراین تمرین مراهدایت کند وکمک کند که بدون قدرت اوقادرنیستم خداراشکر

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: