"قدرت اراده" در مقابل نحوه عملکرد مغز انسان - صفحه 21

سلام به استاد عزیزم که هر موقع پریشان و سردرگمم میام توی سایت و هدایت میشم به یک فایل بی‌نظیر..

واقعا خداروشکر میکنم برای وجود شما و همچین فضایی

استاد من مشکل کارم رو فهمیدم..

من 24سالمه توی سن خیلی کم ازدواج کردم از همون ابتدا مشکلات خیلی جدی با همسرم داشتم اما همیشه سعی بر این داشتم تحمل کنم و واقعا لذت هم می‌بردم که اینقدر خوب صبر دارم و شرایطی تا این حد افتضاح که کابوس هر زن دیگه ای هست رو به راحتی تحمل میکنم که هیچ تازه خیلی هم تلاش میکنم برای پیشرفت همسرم.

الان فهمیدم که من به واسطه ی باور هایی که از کودکی و طی زندگی مشترک از بقیه شنیدم و به ذهنم سپردم دارم با تحمل یه پاداش اشتباه به مغزم میدم.

باورهایی مثل..

زن خوب کسیه که بساز باشه

شرط اینه که تو شرایط سخت کنار بیای

مادر بودن یعنی فداکاری برای بچه ها

طلاق یعنی نابودی

بخت بخت اوله

زندگی اولت خراب بشه دیگه یه عمر نمیتونی زندگی بسازی

مرد زورش زیاده زن باید همیشه ساکت و حرف گوش کن باشه

و…….

خیلی باورهای اشتباه دیگه ای که خودتون بهتر میدونید.

همه ی اینا باعث شده بود من با انجامشون و تحمل و دم نزدن به مغزم پاداش اشتباه بدم تا حدی که حتی متوجه شدم شوهرم خیانت کرده به روی خودم نیاوردم بهم توهین میکنه به بدترین شکل تحقیرم میکنه تحمل میکنم.

الان چند ساله فهمیدم که همجنس بازی میکنه باز سعی کردم برم توی فاز دلسوزی و حمایت و کمکش کنم برگرده اما اون بدتر شده که بهتر نشده..

دوره ی عشق و مودت در روابط و دوره ی عزت نفس رو خریداری کردم..بسیار بسیار عالی بودن و خیلی از باور های اشتباهم رو متوجه شدم اما باز هم با اینکه میدونستم این زندگی تموم شده ست از تحملش احساس رضایت بهم دست می‌داد.

جدیدا متوجه شدم که با همون آقایی که با هم رابطه ی جنسی دارن قرار گذاشتن که سکس های سه نفره و چهارنفره رو تجربه کنن یعنی پای من و خانوم اون آقا رو هم وسط بکشن و یواشکی از خانوم هم عکس های خصوصی میگیرن و برای هم میفرستن…

این موضوع برای هر شخص دیگه ای چه مرد چه زن حتی شنیدنش یه کابوس بزرگه..

اما من فقط هاج و واج عکس العمل خودم بودم که چطور باز دارم تحمل میکنم..

فقط تکرار میکردم که خدایا خودت راهنماییم کن خدایا خودت هدایتم کن چرا نمیتونم مسیر درست رو برم؟؟

الان هدایت شدم به این فایل و فهمیدم که بله من با باورهایی که داشتم پاداش اشتباه به مغزم میدادم و مغز من با تحمل این جریانات احساس قهرمان بودن میکرده و باز برخلاف چیزی که باید انجام می‌دادم تحمل رو ترجیح می‌داده چون برای من بیرون رفتن از زندگی معنای رنج داشن و تحملش معنای لذت..

حالا فهمیدم که باید یه اهرم رنج و لذت کاملا متفاوت برای مغزم بسازم..

بدونم که موندن من مساوی با از بین رفتن تمام ارزش هامه

سلامتی جسمی و روحی من با تحمل از بین میره

اما اگر برم فرصت یه زندگی مالی و عاطفی جدید رو به خودم میدم..

با تحمل من بچه هام هم تحمل زندگی و آدم های بد رو یاد میگیرن

اما اگر تحمل نکنم و یه زندگی جدید و عزتمندانه برای خودم بسازم که واقعا شایستگی هاش رو هم دارم بچه هام هم یاد میگیرن که میشه خواست و رسید و باید زندگی با عزت رو انتخاب کنن..

استاد من خیلی چیزها رو یاد گرفتم

ایراد بزرگ خودم که چند ساله تو خواب و بیداری از خدا خواستم و دنبالش هستم رو فهمیدم.

خدایا هزاران مرتبه شکرت

استاد من میتونم و یک روز میام توی همین سایت از خبرهای خوب و دستاورد های بی‌نظیری که از حالا پایه ریزی شو انجام دادم براتون مینویسم و با هم لذت میبریم و باور های قوی تر می‌سازیم.