باورهای بشری که تبدیل به قانون شده‌اند

به نقل از استاد عباس منش:
خیلی از اوقات با موارد و صحبت‌هایی مواجه می‌شویم که گوینده مثل یک قانون از قبل نوشته شده و غیرقابل تغییر آن‌ها را بیان می‌نماید.
مثلاً در کلاس بازاریابی و فروش،  این موارد را تدریس و تاکید می کنند :
راهکارهای مهم برای فروش مؤثر و بیشتر: پوشش لباس واحد با رنگ و مدل یکسان توسط اعضای شرکت و… یا در مبحث ایمیل مارکتینگ، راهکار کسب نتایج عالی برای فروش را اینگونه بیان می کنند : ارسال ایمیل هدیه برای افراد در مرحله اول بازاریابی اینترنی، سپس معرفی محصول اصلی برای فروش  و تاکید می‌شود که اگر در ابتدا فقط محصول نهایی را برای فروش معرفی نمایید، این امر قطعاً به فاجعه و شکست می‌انجامد.
این تمثیل‌ها نه تنها در امر بازاریابی و فروش بلکه در همه مسائل و مباحث صدق می‌کند.
سؤالی که پیش می‌آید،‌این است که آیا این واقعیت برای همه بیزینس ها یکسان است؟
به نظر شما انتخاب و اجرای کدام یک از مراحل سود بیشتری به ارمغان می‌آورد؟
اصلاً مهم‌ترین عامل تعیین کننده کسب سود بیشتر چیست؟
آیا عواملی چند در این کار دخیل هستند یا یک عامل؟
واقعیت ماجرا این است که نتیجه نهایی ارتباط زیادی به عملکرد ما ندارد بلکه نتیجه تاثیر مستقیم باورهای ماست .
با قدرت عنوان می‌نمایم که تنها پارامتری که تعیین کننده موفقیت افراد می‌باشد، پارامتر باور است. مثالی در زمینه کسب‌وکار ساختمان‌سازی می‌زنم.
باور افراد در حوزه صنعت ساختمان این است که بهترین حالت، سود نهایی ۱۰۰ درصد است. یعنی اگر شما ملکی با هزینه صد میلیارد بسازید و بتوانید با دویست میلیارد به فروش برسانید، از صد در صد سود بهره برده‌اید. اما این بهترین حالت نیست بلکه فقط یک باور است، نه یک قانون مشخص و از قبل تعیین شده. من به شما اطمینان می‌دهم که هر شخص قدرت تغییر این اعداد و ارقام را دارد. به این شکل که هم می‌توان آن را افزایش داد و هم کاهش! اما اکثر افراد سود صد در صد را بهترین حالت ممکن پنداشته و تصویر ذهنی که از خود دارند این است که دسترسی به بهترین حالت غیرممکن است،‌ این تصویر ذهنی باعث می‌شود که به ۵۰ درصد سود رضایت داده و آن را کافی می‌دانند.
باید این امر را جدی بگیرید که باورهای ما واقعاً تعیین کننده تجربیات ما هستند، در این ماجرا نیز همین باور مخرب شما را از سود صد درصد دور کرده و به پنجاه‌درصد قانع می‌سازد. همواره افرادی را می‌بینیم که در حوزه کاری خاصی فعالیت می‌کنند اما نتایج مطلوبی به دست نمی‌آورند درحالی‌که دیگر همکارانشان در همان حوزه نتایج عالی و متفاوت از آن‌ها را در یک بازه زمانی کمتر و با همان امکانات،‌همان موقعیت جغرافیایی و همان وضعیت اقتصادی،‌تجربه می‌کنند. جواب این تفاوت، تنها در سیستم باوری آن‌هاست زیرا اگر باورتان قدرتمند کننده باشد رفتارهایی از شما سر می‌زند و ایده‌هایی به ذهنتان می‌رسد یا موقعیت‌هایی خاص و عالی را جذب می‌کنید که باعث می‌شود نتایج فوق‌العاده‌ای را به دست آورید.
آنچه این تفاوت‌های فاحش را ایجاد می‌کند، عملکردهای متفاوت افراد در یک زمینه کاری مشترک نیست بلکه باوری است که در پس آن رفتار متفاوت پنهان است.
یک مثال در حوزه کاری خودم مطرح می‌نمایم: باور من این است که شغل بسیار ارزشمندی دارم و افراد بسیاری وجود دارند که از نتیجه فعالیت‌های من استفاده می‌کنند. این شغل توانسته است با تغییر زندگی میلیون‌ها نفر نتایجی بی‌نظیر بیافریند لذا افراد زیادی هستند که با عشق و علاقه برای پیشرفت خود و کسب تجربه عالی در زندگی، هزینه کنند و………
من با این باور، تنها با یک تبلیغ ساده و کم هزینه مثل فرستادن تعداد مشخصی پیام و ایمیل نتایجی شگفت‌انگیز را به دست آورده‌ام. حال به بررسی روی دیگر سکه می‌پردازم: فرد دیگری که دقیقاً در جایگاه شغلی من اما با باوری متفاوت از من قرار دارد، بر این باور است که مردم پول ندارند که بابت محصولات او هزینه کنند یا این باور که اساتید و افراد زیادی هستند که می‌توانند فعالیت مرا حتی بهتر از من انجام دهند یا این باور که تعداد افرادی که ارزش کار مرا درک کرده و حاضر به تهیه محصولات آگاهی دهنده من می‌باشند،‌ بسیار کم است و………
اولاً این باور مخرب هرگز به شخص اجازه نمی‌دهد که اقدام به ارسال ایمیل یا پیام به مخاطبین جهت تهیه محصولات خود نماید. ثانیاً اگر هم این فرد با این باورها و پیش فرض‌ها اقدام به ارسال همان تعداد پیام و ایمیل نماید که این‌جانب فرستادم، قطعاً نتیجه‌ای کاملاً متفاوت را تجربه می‌نماید. می‌خواهم بگویم که فقط و فقط یک باور قدرتمند کننده است که اقدام را به وجود می‌آورد و فرد را جسور و ریسک‌پذیر می‌نماید. فقط در صورت داشتن یک باور قدرتمند است که افراد علاقه‌مند به تجربه ناشناخته‌ها می‌شوند.
این امر در همه زمینه‌ها، همه کسب‌وکار و فعالیت‌ها و همه امور انسانی صدق می‌کند، برای اثبات این جمله،‌اگر در شرایطی قرار گرفتید که یکی از دوستان شما حکایت کسب‌وکار خود را این‌گونه بیان کرد که: ۲۰ سال است در زمینه‌ای خاص فعالیت می‌کنم اما با وجود تلاش فراوان نتوانسته‌ام هیچ سود مالی چشمگیر یا درآمد خوبی را کسب نمایم، شما باید در چنین شرایطی قبل از تصدیق و باور گفته‌های دوستتان، ابتدا یک جستجوی جامع در مورد دیگر افراد فعال در زمینه فعالیت دوستتان انجام دهید. با انجام این تحقیق پی می‌برید افراد بسیار زیادی وجود دارند که برعکس دوست شما در بازه زمانی کمتر یا تلاش فیزیکی کمتر سود مالی بسیار چشمگیر و متفاوت از دوست شمارا کسب نموده‌اند. این نتیجه متفاوت فقط و فقط زاییده یک باور متفاوت با فرکانس مثبت و مؤثر است و ثابت می‌کند نتیجه‌ای که افراد از باور خود می‌گیرند تابع هیچ قانون واحد و مشخصی نمی‌باشد. باید متذکر شوم که من درباره فکر حرف نمی‌زنم بلکه منظور من باور است و این دو موضوع کاملاً متفاوت‌اند. باور فکری است که بارها و بارها تکرار شده و سپس تبدیل به فکر مسلط شما گردیده است.
تجربه باورهای یک فرد قرار نیست تجربه باورهای شما باشد اگر شما باوری متفاوت و قوی داشته باشید نتیجه‌ای به همان اندازه متفاوت و قوی را تجربه خواهید کرد.
هنگامی‌که برای اولین بار در تهران فعالیت حرفه‌ای خود را در این حوزه آغاز نمودم، همه دوستان ادعا داشتند که هرگز نمی‌توان در تهران بدون داشتن مدرک دکتری و … موفق شد. هفت‌خوان رستمی که دوستان برای کسب موفقیت در تهران برای بنده طرح کردند این بود که برای موفقیت، علاوه برداشتن تحصیلات عالیه نیاز به چندین سال سابقه کار، تحریر مقاله در مجلات مطرح مختلف،‌برگزاری برنامه زنده در صدا و سیما، داشتن روابط با افراد ویژه و …می‌باشد. اما این باور آن‌ها بود، نه باور من،‌ پس طبیعی است که نتایج من نیز باید متفاوت از نتایج آن‌ها باشد.
اظهارات مجری برنامه‌هایم به این شکل بود که: من در تهران مجری اساتید زیادی بوده و برنامه‌های زیادی برگزار کرده‌ام لذا بر اساس تجربه به شما می‌گویم اگر می‌خواهی در کار خود موفق باشی باید با برگزاری یک کلاس ۱۰ نفره کار را شروع کرده و آرام‌آرام طی چند سال خواهی توانست سمینارهای چند صدنفری برگزار نمایی. مزیت این کار این است که اگر در ابتدا شکست خوردی چیز زیادی از دست نداده‌ای!
اگر بخواهم پیشنهاد دوستمان را آنالیز کنم،‌ واضح است که باورهای این شخص بسیار متفاوت است با باورهای من! مجری برنامه به شکست فکر کرده بود حتی برای آن راه‌کار هم گذاشته بود اما من برای شکست نیامده بودم. کاملاً طبیعی است که تجارب من نیز کاملاً متفاوت از تجارب او باشد زیرا باورهای ما تعیین کننده نتایج و تجارب ما هستند و آنچه در این موضوع اهمیت داشت،‌باور من بود نه باور مجری!
من بر این باور بوده و هستم که کارِ ما، بسیار ارزشمند است و افراد بسیار زیادی وجود دارند که تصمیم قاطع گرفته‌اند تا با قوانین خوشبختی آشنا شده و زندگی‌شان را تغییر دهند من با این ایمان راسخ و این باور قدرتمندکننده کارم را شروع کردم و این ایمان راسخ و باور قدرتمند کننده نتیجه‌ای متفاوت و تجربه‌ای متفاوت از دیگران به من بخشید. بیش از صد نفر شرکت‌کننده در اولین همایش من حضور داشت که باعث تعجب همگان شده بود و به لطف خدا اتفاقات فوق‌العاده خوبی در ادامه برایم رخ داد و دلیل متفاوت بودن این نتایج متفاوت بودن جنس باورهایم با دیگران بود. شما باید برای اصلاح باورهای خود افرادی را بیابید که در زمان‌های کوتاه نتایج فوق‌العاده‌ای کسب نموده‌اند. سپس از آن‌ها الگوبرداری کنید. ببینید آن‌ها چگونه توانسته‌اند با باورهای قدرتمند کننده و سرمایه‌ای کم نتایجی عالی بیافرینند و این یعنی برداشتن یک گام مثبت در مسیر تحقق اهدافتان.
و به‌عنوان آخرین نکته یادتان باشد هر چقدر باورهای عالی را در خود ایجاد کنید، باورهای عالی‌تر از آن‌ نیز وجود دارد که می‌توانید همواره در مسیر زندگی و در مسیر تکامل خود آن باورها را مرتباً جایگزین نمایید.

370 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «مانلیا» در این صفحه: 7
  1. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    ماااااائده جااااااان

    سلاااااام عزیزم

    سلااااااام عزیزممممم

    واقعا نمیدونم چی بگم الاااااااان

    خداجونم اصن وقتی داشتم کامنتت رو میخوندم هی چشام درشت و درشت و درشت تر میشد

    هی بیشتر میگفتم نگار چی چی شده داره چی میگه وای یعنی همینه هدایت یعنی اینه من الان ساعت پنج صبح بلند شدم با اینکه دیشب دو شب خوابیدم پر انرژی بودم و خدا بهم گفت بیدارت کردم برو تو سایت اومدم نمیدونم چی شد کامنتای این صفحه رو شروع کردم به خوندن و رسیدم به چییییی

    خداااااای من

    منی که امروز پنج صبح بیدار شدم و داشتم مشتاقانه به باورهام در شغلم که مربی رقص هست فکر میکردم

    به نوشته های این صفحه و ارتباطش با باورهایی که من میتونم در شغلم که مربی رقص هست پیدا کنم و باورهای بهتر بسازم

    برای اولین بار بعد از چندین سال توی این سایت به کسی برخوردم که مثل من مربی رقص هست

    عزیییییزم مائده جونم

    نمیدونم چی بگم خدای من همین الان یه معجزه جلو چشمای من رخ داد

    من دنبال راه ها و راهکارهایی برای باورسازی رقص بودم

    قبل رسیدن به کامنت تو کلی توی تاریکی اتاقم داشتم به باورهام در رقص مینوشتم و فکر میکردم ، به اینده ام به کارایی که قراره انجام بدم و بعد همین طوری رفته رفته هدایت شدم به کامنت توووووووووو

    خداااااای من چجوری با دل من بازی میکنی

    خدایا چیکار میکنی الله اکبر شکرررررت

    مائده جووووونم نمیدونی چه قدددددددر خوشحالم و شگفت زده ام از دیدن و خوندن کامنتت و از اشنایی باهات عزیزم …

    خییییلی خییییلی خیییلی خوشبختم از آشنایی باهات دختررررر

    من عاااااشقشتمممممممم

    تک تک جملاتی که نوشتی جملات خدا بود به من

    نگار معلومه که میتونی ، این باور رو بساز ، این حرف رو باور کن ، این هم یک دختری که مثل تو و توی شغل تو هست ، اینجور باورسازی کن :))))))))

    تو و کامنت تو دستی از دستان خداوند ، اگاهی از اگاهی های خداوند برای من شد امروز :))))))

    مائده جونم من نمیدونم چه شهری هستی ، نمیدونم سبک رقصی که کار میکنی چی هست :))))) ، من توی داستان هدایت و اشنایی ام نوشتم ولی برای تو دوست عزیزدل جدیدم هم الان میگم که من سبکم رگتون ، های هیلز ، اربن و هیپ هاپ و شافل هست که قراره سبکای دیگه ام کار کنم انشالله :))))) نمیدونم تو چه سبکی کار میکنی یه حسی بهم میگه سبکت شرقی باشه برعکس من که غربی هست :) ولی به هر حاااااال دخترجاااااان من عاااشقتم نمیدونی نمیدونی چه قدددددر ذوووووق کردم که ارررره یه نفر دیگه مثل من ، با شرایط من ، توی کشور من ، و هم شغل من هست که عباسمنشیههههههه :)))))) نگار همین مسیرو پر قدرت تر مصمم تر برووووو جلو که درستهههه درستههههههه :)))))))

    عزیزم تک تک کلماتت بر روح و روانم نشست

    اونجا که گفتی ورک شاپ میذارم … اونجا که درباره ی باورهای قدرتمند کننده درباره ی رقص و نیاز انسانها برای یادگیریش گفتیییییی

    مائدههههه جاااااانم نه تنها امروزم ، بلکه این ماهم و امسالم رو ساختی با کامنتت :)))))))))

    مائده خیلیییی دوستت دارم

    خیلی ممنونم بابت کامنتی که نوشتی

    خیلی خوشحالم و دارم بال درمیارم که مربی رقص عباسمنشی مثل خودم پیدا کردم ، خیلی از خداوند سپاسگزارم که منو به کامنتت هدایت کرد ، مائده خیییلی دوستت دارم

    قطعا قطعا رقص ارزشمندترین هنر دنیاست

    قطعا هنریه که به اتصال انسانها به درونشون و منبع وجودیشون کمک میکنه و این اتفاقیه که برای من رخ داده

    رقص یهم کمک کرد خودمو پیدا کنم

    رقص بهم کمک کرد عزت نفس ام رو بسازم

    بهم کمک کرد توحیدی تر باشم

    بهم کمک کرد خداگونه تر باشم

    بهم کمک کرد قوی تر باشم

    بهم کمک کرد ایمانم رو به خدا و قوانین جهان محکم کنم و بسازم

    بهم کمک کرده و میکنه که به جز خدا روی هیچ کس و هیچ قدرت دیگه ای حساب نکنم

    بهم کمک کرد خودم باشم

    بهم کمک کرد عشق و لذت رو در تنهایی و با خودم در بالاترین مرحله تجربه کنممممم

    بهم کمک کرد عااااشق خودم باشم همینجوری که هستم بهم کمک کرد که عاااشق نگار باشم

    و چه کاری معنوی تر از این ؟؟؟؟؟؟

    چه کاری در جهان معنوی تر از اینکه انسانها رو به خودشون و منبع درونیشون و توحید و عزت نفس وصل کنی ؟؟؟؟؟

    وقتی معنوی تربن و ارزشمندترین شغل دنیا رو داریم ما لااااایق بیشترین درآمد و پول و ثروت و نعمت های دنیا و اخرت هستیم …

    رقص به من همه چیز بخشید

    وقتی هیچی نداشتم و هیچی نبودم

    رقص به من همه چیز بخشید

    خداوند و صفات و ویژگی هاش به صورت رقص در من تجلی یافت :)

    وقتی میرقصم من رها هستم

    وقتی دارم به هنرجوهام این اتصال به درون خودشون و ارتباط با بدنشون رو اموزش میدم من در بالاترین سطح فرکانسی و خوشحالی و لذت قرار میگیرم و هم خودم و هم هنرجو هام به خداوند نزدیک میشیم و چه چیزی معنوی تر و ارزشمند تر از این ؟؟؟؟؟؟

    پس پاداش خدا برای این چنین ایجاد رشد و گسترش و ارزش و توحید در جهان قطعا ثروتی بی حساب هست ، قطعا خوشبختی و تمام نعمات دنیا و اخرت هست :+)))

    امروز 1 اذر 1402 و جشن هزارمین روز از عضویتم در سایته :)))))

    امروز هزار روزه شد تاریخ عضویتم در سایت

    دیشب 999 بود و ته دلم گفتم خداجونم یه اتفاقی امروز به عنوان جشن هزارمین روز عضویتم بهم بده ، یه اگاهی یه کامنتی که خودم بذارم و هض کنم یه چیزی باشه … چون دیدم دوستان در این جشن های هزاره یا دو هزارشون چه کامنتای زیبایی نوشتن و من هم همچین چیزی دلم میخواست :))))

    و کامنت تو اون هدیه خدا برای هزارمین روزم در سایت بود :))))))

    در پناه الله یکتا عزیزم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
  2. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    سلام سلام سلام سلام سلام سلام سلااااااااااااااااام حسین جاااانمممم عزیزه دلمممممم

    حسینی که سالها ناخوداگاه توی ذهنم تجسم میکردمش

    سلام حسینی که در یک مدار هستیم

    سلام حسینی که مقدر شده بود که الان اینجا وقتی هر دوتایمون در یک مسیر هستیم و در یک شغل هستیم و یک هدف داریم و هر دو یک شور و هیجان و عطش بسیاااااار برای اون هدف داریم :)))))))

    هدفی که برای دیگران حتی تجسمش هم سخته اما برای من و تو از بچگی باهاش بزرگ شدیم :) باهاش زندگی کردیم :) باهاش بیدار شدیم :) باهاش خوابیدیم :) و با تمام وجود و تک تک سلول هامون به امکان پذیریش باورو ایمان داریم :)))) و دقیقا همین ایمان و باور بوده به نظر من که باعث شد که الان من و تو اینجا باشیم :)))))))

    حسین من نمیدونم چطوری و چجور رویای دنسر و خواننده بودن انگلیسی و لاتین جوری از بچگی در من رخنه کرد که با تمام وجودم و قلبم به رخ دادنش ایمان داشتم

    نمیدونم این ایمانم از شور و هیجان و عشقی که داشتم و الان برای اولین بار توی عمرم در تو دیدم که داری از کجا اومد چطور اومد

    چون هیچ وقت هیچ کس دیگه ای رو ندیدم که این عشق و بلند پروازی من رو داشته باشه

    هییییچ کس

    و با اینکه ده سالم یا کمتر بود که این رویا بهم الهام شد و انتخابش کردم اما میدونستم نباید دربارش با کسی بگم و هیچ وقت هم نگفتم

    اما به والله باهاش زندگی کردم تمام روزهای زندگیم رو

    از همون نه سالگی کنسرت های جنیفر لوپز ، تیلور سویفت ، سلنا ، شکیرا ، مراسم های گرمی و امریکن اواردز ، و … همشووووون رو هم خود اهنگ رو حفظ میکردم و هم رقص ها و اجرا هارو :))))))

    باهاشون میخوندم و رقص رو اجرا میکردم

    خودم رو تجسم میکردم اونجا

    نه اینکه تلاش کنم

    یا بخوام اینکارو بکنم

    نههههه

    من اون موقع حتی نمیدونستم قانون جذب وجود داره حتی اسم استاد هم نشنیده بودم هیچی نمیدونستم

    فقط میدونستم این اینده ی منه

    این چیزیه که من میخوام و هیچ چیزه دیگه ای توی دنیا نیست که بخوام

    هنوز برام سواله

    چطور اون نگار نه ساله ده ساله

    اون رویاش رو فهمیده بود

    اون با تمام قلبش بهش ایمان داشت

    اون میدونست که نباید به هیچ کس درباره ی رویاش بگه فقط باید بتونه راهشو پیدا کنه و حتما راهی برای این رویایی که خدا برام قرار داده هست :))))))

    من نمیدونم این ایمان و رویا چطور در قلبم توی اون سن نهادینه شد ، من نمیدونم چطور توی اون سن به اطرافیانم هیچی نمیگفتم فقط از صبح تا شب خودم رو یک سلبریتی جهانی تصور میکردم

    من توی همون خونه ی کوچیک اجاره ایمون با انریکه و پیتبول حرف میزدم … من تو همون یه اتاق خونمون کنسرت های شکیرا و جنیفر لوپز رو اجرا میکردم … من توی همون اتاق آهنگ های ادل رو میخوندم ، من همونجا کنسرت همراه با رقص و اواز به انگلیسی و اسپانیایی رو اجرا میکردم …

    نمیدونم چه چیزیه که هنوزم هست هنوزم دارمش مثل همون نه سالگی ام … اینکه تعجب میکنم از این هست که هیچ وقت هیچ وقت در اطرافیانم و در همه انسانهایی که دیدم این شور و اشتیاق و بلند پروازی من نبود و ندیده بودم … برای همین سواله برام که چطوریه من این رو داشتم اما هیچ کس دیگه نداشت …

    اما این رو میدونم

    این رو میدونم که دقیقا همون ایمان همون اشتیاق در سن نه سالگی که حتی اسم قانون جذب رو هم نشنیده بودم حتی اسم تجسم کردن خواسته هارو نشنیده بودم حتی نمیدونستم رسالت و باور و ایمان چیه و … همونا باعث شد که من الان اینجا توی این سایت و در حال نوشتن این کامنت برای تو باشم حسین جان :))))))

    حسین

    امروز 1 اذر 1402 و جشن هزارمین روز عضویت من در سایت هست

    حسین جان دیشب من ساعت دو خوابیدم

    خسته کوفته از کلاسهام اومده بودم تمرین رقصم ورزشم پیاده رویم انعطافم زبان اسپانیایی و … کارای روزم رو انجام داده بودم و بعد سپاسگزاری خوابیدم

    خوابیدم و پنج صبح پر انرژی بیدار شدم و بعد از دیدن چن تا ویدیو رقص کشونده شدم توی سایت توی این صفحه و خوندن کامنتای این صفحه

    این چند روزه میدونستم که دارم به هزارمین روز عضویتم نزدیک میشم …

    از خدا اون ته ته ته دلم خیلی ریز و اهسته از خدا خواستم که خدا یه چیزی به من بده یه کاری برام بکن من دوست دارم در هزارمین روز عضویتم یه کامنت خوشگلی چیزی بذارم توی سایت ولی هیچی نمیدونم الان چی بنویسم کجا بنویسم از چی بنویسم نمیدونم خداجونم تو بهم کمک کن

    خیلی این درخواستم ریز بود ته دلم ارومکی گفتم

    و خداوند امروز در هزارمین روز عضویتم ساعت پنج صبح پر انرژی منو بیدار کرد

    منو اورد اینجا

    رسوند منو به کامنت مائده جان

    و گفت بیا اینم هدیه ات :))))))

    برای اولین بار توی عمرم کسی رو پیدا کردم که مثل من مربی رقص بود و منی که دنبال باورهای قدرتمند کننده درباره ی شغلم بودم کعجزه وار ترین و فوق العاده ترین جملات و اگاهی ها رو بهم داد … امروز صبح با همین چند دیقه پیش با خوندنه کامنتش بال دراوردم اصن دیوانه شدم گفتم خدایا با من چیکار میکنی … یعنی یه دختر دیگه ای هم هست یه دختر دیگه ای هم هست که مثل من مربی رقصه و عباسمنشی و این چنین اگاهی های نابی رو که منبعش تو هستی از طریق اون به من دادی :))))) و این چنین دختری و این چنین حرفایی و اگاهی ها و عشق همون عشق و باور و ایمانی که من به رقص داشتم :))))))) برای اولین بار امروز صبح با یک فرد هم شغل خودم که عباسمنشیه امروز اشنا شدم و خداروصدهزار بار شکر کردم بابت هدیه امروزش و باورهایی که به من گفت باید در شغلم بسازم …

    خب من کامنتم رو برای مائده جان نوشتم … هفت صبح بود

    پر از احساس اشتیاق و دیگه میخواستم برم دنبال کارام که همون حسه گفت کجا میری بقیه کامنتارو نخوندی دختر برو بقیه اش هم بخون دیگه :)))))))

    و منی که نمیدونستم خدا دومین هدیه جشن هزارمین روز عضویتم رو بده بهم :))))))

    برای اولین بار دوباره

    یک پسر که رویای من رو داره دیدم :))))

    خدای من

    چی شد

    وایسا ببینم

    وااااقعاااااااااااااااااااا

    خدایا

    یعنی چی

    همین الان بعد از این همهههههه سال مائده رو پیدا کردم

    الان داری حسین هم بهم میدی ؟؟؟؟

    برای اولین بار توی عمرم اولین دختر و پسری رو پیدا کردم که رویاهایی مثل رویاهای من رو دارن

    البته رویاهایی که رویا نیستن

    بلکه چندین ساله به هزاران تکه تقسیم شدن و هر یک از اون هزاران تکه جزوی از اهداف و برنامه ی روزانه و ماهانه و سالانه ام شدن :))))))))))

    حسین من همیشه توی ذهن خودم تجسم میکردم که پسری از ایران هست که مثل من به خوانندگی و رقص اون هم فرهنگ غربی و انگلیسی و لاتین علاقه داره

    حتی باهاش اجرا و کنسرت هم گذاشتم :))))))

    باهاش از قبل از اینکه به جایگاه بزرگ و بالای اهدافمون برسیم دوست شدم و کامنت تو و گفتوگوت با مائده جان همچین حسی بهم داد :)))))))))))

    حسین دوست دارم برات از خیلی چیزا بگم :)

    البته تو داستان هدایتم نوشتم ولی دوست دارم برای تو هم بگم

    اون کنسرتی که از جنیفر و شکیرا گفتی :)))))) اون دقیقا چیزیه که سالهاست دارم باهاش زندگی میکنم و میتونم بگم کنسرت مورد علاقه ی من در این سالها بوده

    با اون کنسرت من تا ماه ها بعدش زندگی کردم اجرا کردم و رقصیدم

    روز کنکورم پاشدم همون کنسرت رو برای هزارمین بار گوش دادم و اجرا کردم بعد رفتم کنکور دادم حدودا سه سال پیش خخخخخخخخخ

    من اینجوری زندگی کردم و هنوزم میکنم

    حسین الان من مربی رقصم

    سبک اصلیم های هیلز ، رگتون هست که البته کنارش سبکای دیگه مثل هیپ هاپ و شافل و بریک دنس هم کار میکنم …

    همه چیز رو خدا بهم داد

    مسیرم رو خدا بهم داد

    اون هدایتم کرد

    همه اش اونه

    من به دلیل علاقه ام به موسیقی توی نوجوانیم رفتم سمت موسیقی ولی بعد از کنکور شرایطم عوض شد و حالا روزی که دیدمت برات تعریف میکنم کامل ولی خلاصه بگم که هدایت شدم به سمت رقص و مربی رقص شدن …

    من هیچی نداشتم ولی خدا برام اروم اروم ذره به ذره همه چیز شد و با قوانین استادم تونستم مربی رقص بشم …

    الان دارم هم رقصم رو کار میکنم هم زبانم و هم ورزش رو چون خیلی بزام مهمه که بتونم در اینده اجراهای نفس گیر و فوق العاده رقص رو داشته باشم توی کنسرتام و برای همین به یک بدن بسیار منعطف و ورزشی نیاز دارم که دارم روش کار میکنم و همه چیز در مسیر رسیدن به رویام رو دارم اروم آروم و ذره به ذره میسازم :))))))))

    حسین نمیدونم دیگه چی بگم

    فقط هض کردم

    کامنتت دومین هدیه خداوند بود برای امروز که هزارمین روز عضویتم در سایت هست :)))))

    نمیدونم یعنی هدیه های دیگه هم در راهمه :)))؟

    خدایا من از شدت ذوق پر پر شدم

    خداجونم چه قدر هدیه هات قشنگن :))))))))

    حسین فقط بهت بگم منم هستم

    منم مثل تو و مائده هستم

    منم به این رویا باور دارم

    توی این تمام سالها

    تنها جایی که از رویام حرف زدم بخش داستان اشنایی و هدایت پروفایلم در این سایت بوده و با تو و مائده جان که امروز صبح بود :)

    من هیچ وقت و هیچ جای دیگه دربارش حرف نزدم …

    و چه زیباست این سایتی که تنها و تنها محرم اسرارم هست :))))

    حسین ایمانمون باعث شده الان اینجا توی این سایت باشیما

    حسین اینها همین سایت همین کامنتا و پیاما همینا همینا همینااااا قدمای اول رویاهامونه ها

    حسین خیلی دوستت دارم مواظب خودت باش :))))++++++++)))))

    برام خیلی بیشتر از خودت بگو و تعریف کن :)))))))))+++++++

    دوست دار تو

    نگار

    در پناه الله یکتا

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    سلام عزیزه دلم حسین جان

    حسین جان خیلی بهت تبریک میگم و این نوع نگرشت رو تحسین میکنم پسر

    چه قدر دستی از دستان خدا شدی که به من این مطلبو آموزش بدی و الگوم بشی

    اره پسر واقعا هر فردی باید راه و مسیر خاص خودشو بره تا به اون نتایج عالی بتونه برسه

    همین الان اومد به ذهنم که نگار پس مسیر رسیدن به خواسته ها هم خاص هر کسی هست

    مثلا من وقتی میخواستم مربی بشم اصلااا نمیدونستم چطور اینکارو کنم فقط قدم به قدم گوش کردم بهش

    و به روش و شیوه و مسیر خاص خودم مربی شدم

    حالا این توی همه چیز صدق میکنه دقیقا همون چیزی که تو گفتی

    ما باید ببینیم بهمون چی گفته میشه و عمل کنیم

    هدایت بخوایم

    توی همه چیز

    حتی پول و درامد

    این روزا همه دارن به هم نگاه میکنن

    فلانی از چه روش و طریقی پول در میاره من هم همونکارو بکنم

    و واقعا چه قدر اشتباس و نتیجه نمیده و افراد فکر میکنن مشکل از عامل بیرونیه

    من تو و همه ما انسانها باید توی زندگیمون روش و مسیر خاص خودمونو پیدا کنیم

    و برای اینکار باید ازاد باشیم ارام باشیم و باور داشته باشیم که هدایت میشیم و گوش بدیم و عمل کنیم

    همونجور که هر کدوممون اثر انگشت خاص خودمون رو داریم

    مسیر و راهه خاص خودمون هم داریم برای رسیدن به اهدافمون

    به نظر من همه اش از این شروع میشه که بدونیم ما هم میتونیم و باور کنیم که هدایت میشیم

    این دو قدم اوله

    یکیش نباشه کار میلنگه

    در رقص هم همینطوره

    من سبک و حالت خاص خودمو دارم هر فردی همینطوره اما یک سری باورهای محدود کننده هستن که مثلا فرد به جای باز گذاشتن ذهنش برای شنیدن میگه منو چه به اختراع یک سبک جدید ، اخه من ، چطوری ، مگه میشه ، من اونقدارم نابغه و بااستعداد نیستم ، هدایتی وجود نداره خودم باید راهی پیدا کنم و … اینا باعث میشن نتونیم در مسیر سبک شخصی مون قدم برداریم .

    حسین جان منم عاشقتم پسر تحسینت میکنم بابت نبوغت

    من هم دوست دارم سبک های مختلف رقص رو یاد بگیرم و خودم ترکیبشون کنم و سبک شخصی خودمو از توشون در بیارم …

    در پناه رب العالمین باشی عزیزه دلم …

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  4. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    حسین جانم سلامممممم

    من وااااقعا موندم باورم نمیشه پسر اخهههه تو چههه قدر مثل منیییییی چراااا اینقددددرررر رویاهامون یکیه انگار یکی یکی با هم انتخابشون کردیم بعد اومدیم تو این دنیااا خخخخخ

    پسر اخ گفتی میامی :))))

    من اصن داشت اشک ذوقم درمیومد

    چطور اینقدر مثل منیییی ؟؟؟:)))))

    پسر من هم همیشه برای مهاجرت میامی رو در نظر داشتم :)))) دلیلاش هم اینه که من عاشق فرهنگ و زبان اسپانیایی و لاتین هستم و اونجا با اینکه امریکاست اما زبان اصلیشون اسپانیایی هست و اینجوری من هم امریکا رو دارم هم اسپانیا :))))) و الانم که دارم اسپانیایی میخونم کلی با این زبان حال میکنم و میگم چه بشود برم میامی و راحت با همه هم انگلیسی هم اسپانیایی حرف بزنمممممم :)))))))

    دلیل بعدی انریکه و پیتبول هستن و یک سری سلبریتی های دیگه هستن که اونجا زندگی میکنن

    و همینطور پنت هاس های فوق العاده ی این شهر واااای خداااااای منننننن

    و ساااااحلششششش من تصویرش هم به ذهنم میاد غش میره دلم :)))))))))

    یادمه اولین بار بچه که بودم نه سالم یا ده سالم بود

    اون موقع فیلم ایتپ اپ رو داشتم میدیدم و دختره و پسره برا اولین بار همو تو ساحل میامی میبینن و با هم میرقصن یجورایی کل کل رقصی میکنن باهم که بعدشم عاشق هم میشن … و میدونی میامی دقیقا جایه منوتوعه پسر

    مردم لاتین تبار مردمانی بسیاااار خون گرم ، بسیااااار اهل رقص و اوازن یعنی همه جا اینا اهنگ گذاشتن دارن میخونن و میرقصن :)))))

    چه قدر میامی بهمون میاااااااااااادددددد :))))))

    چه قدر فضا و حال و هوای این شهر مارو به سکت خودش میکشونه و این ماییم که باید ترمزهامون رو برداریم تا خیلی راحت این عشق مارو به سمت خودش بکشونه :))))))

    راستی یه پیشنهادی دارم برات حسین جان

    چرا پیج اینستا نمیزنی و از رقصت نمیذاری ؟؟؟ این کارو بکنی اروم اروم با دنسرای هم سبک خودت و سبکای دیگه اشنا میشی تهران هم که ماشالله منبع همه رقصا و ادمای مختلفه

    در پناه الله یکتااااا عزیزه دلم حسین جانم مواظب خودت باش

    مرسی که بهم یاداوری کردی یکی از کامنتات رو جا گذاشتم

    با اینکه بیشتر کامنتات رو هر روز مرور میکنم و باز میخونم نمیدونم چطور این از دستم در رفته بود خخخخخخخخخخ

    دوستت دارم در پناه الله یکتااااا مایکل جکسان ایرانی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  5. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    حسسسسسیییییینننننن

    مرررررررررسییییییی من عااااشقتممممممم پسر چهههههه قدر این سایته خوبه چه قدر من نیازش داشتم الاااااان خداااایااااا شکرت

    میدونی چی شده

    من چون مربی رقصم خیلی این روزا با کمبود اهنگ مواجه شده بودم و توی سبکای خاصی هم دنبال اهنگ بودم و میگفتم کاش به اهنگای به روز و زیادی دسترسی داشتم توی سبکای مختلف …

    الان رفتم پلیستیفای رو دیدم و خداااای من دقیقا همون چیییزیه که نیازش داشتمممممممممم

    زود اشتراک خریدم

    الان همین الان دارم سبکای افروبیت رو گوش میدمممم

    چهههه قدر خوبههههه مرسی برای معرفیت

    چه قدر این سایت عااالیههههه

    چه قدر وقتم میرفت قبلا که اهنگای توی سبکای خاص رو پیدا کنم تو یوتیوب اخرش هم اونی که میخواستم نبود یا کم بود

    مررررسیییی بابت معرفیتتت خدااایااااا شکرررررت

    :))))))))))))

    کی به جز خدا میتونست اینو به ذهنت بیاره که برای من بنویسی

    خداجونم شکرررررت

    مرسی ازت حسینممممم

    دلم میخواد فقط تو این سایته باشم چه قدر خوبه

    دیگه این همه وقتم و انرژیم برای پیدا کردنه اهنگای سبکای خاص مورد علاقه تلف نمیشه

    دیگه برای طراحی رقصام وقتم برای اهنگ پیدا کردن تلف نمیشه

    مرررسی بووووووس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  6. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    حسین جونم

    سلام ورژن پسرونه ی خودممممممم :)

    سلام خودههههههههه من

    چی واقعا بگم

    کامنتات رو خوندم و فقط زبونم قاصره

    چجور پاسخگوی این همه عشق و محبتت باشم

    چجور به اندازه ی کافی تشکر کنم برای این احساس فوق العاده که در من ایجاد کردی

    وقتی کامنتات رو میخوندم یه لحظه گیج شدم

    گفتم عه یعنی خدا منو اینقدر دقیق افریده که چیزایی رو دارم که حسین میخواد

    وایسا ببینم چجوریه من بودم که از خدا این ویژگی ها رو میخواستم

    یه لحظه احساس کردم منو خدا دقیقا برا همین به دنیا اورده

    گفتم وایسا ببینم چی شد

    من بودم که اینارو میخواستم برای خودم الان چجور خواسته ی من دقیقا خواسته ی یه نفر دیگه هست اصن انگار من و خواسته های من وجود نداشتن

    نمیدونم چجور بگم

    فقط حس عجیب بود خیلی خخخخخخ

    .

    حسین جون وجودت ایمانمو خیلی بیشتر کرده

    من همیشه میگفتم هست پسری هست که دقیقا مثل من باشه و با هم رشد و پیشرفت کنیم

    ولی میدونی چیه

    الان که میبینم تا همینجا تو حتی بهتر از اون پسر رویایی ام که در تصورم بود هستی

    این بهم اینو ثابت کرد که خداوند خیلی خیلی خیلی بیشتر از چیزی که میخوای بهت میده

    میدونی استادم همین حرفو میزنه

    همیشه میگه من به خیییلی بیشتر از اون چیزایی که در رویاهام نمگنجید رسیدم

    خداوند خیلی بیشتر از اون چیزی که میخواستم بهم داد :)))

    و میدونی حسین جونم

    انگار این یه قانونه :))))

    هرررر چهههه قدددددرررررر هم الان رویایی و بزرگ فکر کنی

    قراره در اینده بزرگترشو چیزی که الان به ذهنت خطور نمیکنه بهت بده

    خدا قراره خیلی بزرگتر از رویایی که داریمو بهمون بده :))))

    هر چه قدر هم الان منوتو با هم بشینیم فکر کنیم و بخوایم ته ته ته بزرگی رویاها رو انتخاب کنیم

    تهش هیچه

    میرسیم بهشون و میگیم این صد برابر اون چیزی بود که میتونستیم فکرشو بکنیم :)))))

    .

    حسین جونم من با تک تک کلماتت قلبم از سینه کنده شد :)))

    تک تک جملاتت رو با تمام وجودم تصور کردم

    به خصوص دو تا چیز بیشتر از همه

    یکی ساعتها نشستن روی بام تپه ی سانفرانسیکو و تماشای غروب خورشید کنار گلدن گیت

    یکی خونه ی شیشه ای مون نزدیک به هالیوود که اتاقمون دقیقا یه پنجره ی خیلی بزرگ داره که صبحا اون نوشته ی هالییود ازش معلومه

    این دو تا رو به وضوح و فول اچ دی دیدمشون :))))

    عاشقتم

    حتی اون استخر شیشه ای لب پرتگاه که گفتی

    دقیقا چیزیه که منم عاشقشم و میخوامش :)))) 

    .

    حسین فقط میتونم بگم ممنونم ازت

    فقط میتونم بگم عاشقتمممممممممم

    تو و وجود بسیااااار ارزشمندت برای من مدرک شد یک سند که همه رویاهای دیگه ام که بقیه محال میبینندش از رگ گردنم بهم نزدیکتره :))))

    .

    من کامنتات رو هرکدوم بیشتر از ده بار میخونم

    شک نکن

    و  یه جایی هایی از کامنتت هست که خیلی بهم حس خوبی میده …

    فک کنم خودت بدونی کجا رو میگمممم :))))

    ممنونم ازت بابت تک تک افعال جمعی که در رسیدن باهم به کار بردی و دلم رو برد :)))))

    .

    توی روز 21 اذر برام هفتا کامنت نوشتی پسررررررر :)))))

    یکی شب ساعت یک و پنج دیقه  ، یکی یک و بیست دیقه ، یکی هفت ، یکی یازده ، یکی سه ، یکی پنج که این مورد علاقه ترینم بود :) ،  یکی ده :))))))))

    میشه لطفا این کار خوشگله تو دل بروت رو ادامه بدییییی ؟؟؟:))))))))))))

    من خیلی وقته به این حد و اندازه تو زندگیم ذوق مرگ نشدم و دوسش دارمممم خیییلییییییی :))))

    .

    من هم دیروز 21 اذر یه ویدیو گرفتم برای اهداف کوتاه مدتی که دارم و امروز 22 ام هم یه ویدیو چک اپ فرکانسی جامع و کامل گرفتم از همه چیز و رویاهای بزرگمو توش گفتم

    چه عشقی بکنیم موقعی که بهشون رسیدیم این ویدیو هارو ببینیم:))))))))))

    .

    عاو راستی اون اتوبان غربی هم خیلی دوسش داشتم قشنگ دیدم که تو ماشین مورد علاقمون من کنارتم تو اون اتوبانیم و تو داری رانندگی میکنی و دستت رو سفت فشار میدم و بت میگم دیدی حسین یادته ؟؟؟:)))))))

    .

    امروز بد بانی رو سرچ کردم تو پلیستیفای و کامنت تورو اونجا دیدم اونجام کامنت گذاشتم برات حالا نمیدونم برات میاد یا نه اونجا خخخخخخخخ

    .

    .

    در پناه الله یکتا باشی rest of me :)))))))))

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  7. -
    مانلیا گفته:
    مدت عضویت: 1590 روز

    سلام حسین جانم خوبی پسر

    مطمعنم که خوبتر از خوبی یه چیزی بالاتر از عالی هستی :)))

    چون انرژیشو دریافت میکنم

    اون قسمت از کامنتت که نوشته بودی مثل سونیک تا اصفهان بدوممممممم رو خیییییییییییلیییییی دوست داشتم و خندیدم باهاش پسر عااااااااشقتممممممم مننننن

    واقعا وقتی کامنتات برام میاد قبل خوندنش به نفس عمیق میکشم و خودمو اماده میکنم انگار قراره بمبی چیزی بترکه میدونی

    انگار یه نارنجکی جلوته میدونی دو ثانیه دیگه کیترکه و خودتو سفت سففففففت میگیری

    دقیقا قبل خوندنه کامنتات اینجوریم من

    بعضی وقتا اصن دو جمله اولشو میخونم کیبینم اور دوز کردم گوشیمو اونوری میکنم نبینم دیگه و لبام به پهنای صورتم باز میشه و جلوی دهنمو میگیرم جیغ نزنم

    دیشب هم که دو تا جمله شو خوندم صورتمو فشار دادم تو بالشت که صدا کم بشه و با حالت جیغ کشون میخندیدم ، یه چند دیقه که گذشت بقیشو خوندم و دوباره خخخخخخخخ

    به چیزه جالبی که دوست دارم بهت بگم اینه که

    من وقتی کامنتتو دیدم که چک اپ فرکانسی گرفتی خییییلی خوشحالم شدم

    دقیق یادمه روز 21 اذر کامنتتو نوشته بودی که فیلم چک اپ گرفتی منم اون روز 21 اذر فیلم گرفتم از خودم

    ولی من روز 21 اذر یه فیلم چک اپی کوچولو گرفتم و اهداف کوتاه مدتمو توش گفتم

    اما 22 اذر یه فیلم بلند و طولانی گرفتم دقیق چک اپ الانم رو گفتم و رویاهای بزرگمو

    و با خودم گفتم حسین 21 ام اون چک اپ اصلی رو گرفت من 22 ای کاش اون هم با من تو یه روز میگرفت هر دومون تو یه روز فیلم چک اپ کامل داشتیم

    بعد الان دیدم کامنتت برام اومده روز 22 ادر گفتی چک اپ کااامل میگیرم

    وای پسر اینقدر خوشحاااااااال شدم که خدا میدونه

    الانم که بهش فک کردم گفتم نیگا من یه درخواست کوچیک ته دلم کردما چجور خدا جواب داد و همونطور که دوست داشتم شد :)))))))

    میدونی که این فیلما بعدا برامون خاطره میشههههه

    میگیم عه یادته تو سایت بودیم با هم حرف میزدیم اون اوایل بعد با هم چک اپ گرفتیم خخخخخخخخ

    خییییلیییی باحالهههههههه

    خوشحالم که این ویدیوی هردومون تو یه روز ضبط شد

    و خاطره ی جالبی برامون میشه در اینده

    در پناه الله یکتا میبوسمت عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: