https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2014/04/belive15.jpg400510گروه تحقیقاتی عباس منش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباس منش2014-04-30 06:11:062024-06-08 20:55:01باورهای بشری که تبدیل به قانون شدهاند
370نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
اره راست میگی هر کی داره اندازه ی باوراش نعمت دریافت میکنه
هر کی هر اندازه باور خوب داره نتیجه ی خوب میگیره
چقد این حرفا واقعیه ولی چرا تو کت ما نمیره چقد پوستمون کلفت شده اصلا به سختی این باورای خوب رو باید فرو کنیم تو مغزمون
خدایا کمکمون کن
هدایتمون کن
یعنی ما بدون کمک تو هیچی نیستیم
باورهای ثروت سازی که استاد تو ثروت ۱میگه
باور فراوانی
باور ارزشمندی شغلمون
باور لیاقت
و هزارتا باور دیگه وقتی هر فایلی و که گوش میدم از همه شون یک نتیجه میگیرم اونم اینه که به اندازه ی باورهای خوبی که داری دریافت میکنی نتیجه میگیر بیشتر علاقه مند میشم به سایت یعنی اگه هر مدل سایتی بود هر برنامه ای بود ادم خسته میشد که نتیجه یکی بود ولی این مسیر انگاری تکراری نمیشه هر کجای سایت میری و فایل گوش میدی نتیجه همونیه که قانون میگه
این نه تنها خسته کننده نیست بلکه ایمان ادم رو نسبت به قانون جهان هستی بیشتر میکنه
خداوند همه ی مارو هدایت کن به سمت نعمتهای فراوان
تنها تو را میپرستم و از تو یاری میجوبم مرا به راه راست هدایت فرما به راه کسانی که به انها نعمتهای فراوان عطا فرمودی امیییین🙏
من نمیدونم چرا این فایل اینقدر دور از دسترس مونده چون به محض پرسیدن سوالم جوابشو اینجا پیدا کردم
سوال من این بود که شنیده بودم و دیده بودم که افراد وقتی نمایشگاهی برگزرا میکنن حداقل 20 تا اثر رو نمایش میدن و از طرفی به من گفته بودن یه چند سالی قایم باش خودتو نشون نده بعد یهو طوفانی شروع کن که یهووی معروف شی و همه بشناست و من میگفتم با خودم یعنی با 4 تا اثر نمیشه نمایشگاه راه انداخت؟اینطوری بازدهیش هم بالاتره یا اینکه حتما باید اول تو خفا باشم اون اول تا اینکه اینجا جوابم رو پیدا کردم
اینکه یکسری صحبت هایی هست در هر حوزه ی کاری که افراد فکر میکنن قانونه و باید به این شیوه عمل بکنن در صورتی که میشه به بقیه شیوه ها هم عمل کرد در صورتی که با ورهای درستی داشته باشی
باورهایی مثل باور لیاقت در مورد خودت کارت و محصولت و همراهی خداوند
باورهایی مثل باور فراوانی در مورد سبک محصولاتت و سلیقه ها و افراد آماده ای که تو کل دنیا وجود دارن
و یک عالمه باور دیگه که الان نمیدونم و تو روند تکاملی باید فهمیدشون
دقیقا مثل همون باور مالی ای که در مورد یهودی ها پیدا کرده بودین که چیزی رو نمیفروشن برای اینکه چیزی رو بخرن در صورتی که داخل خیلی جوامع میگن نه باید چیزی فروخته بشه تا یک چیز بهتر خریداری بشه
اون قانون در جامعهی یهودی هاست و این قانون هم در کل دنیا هست حداقل ولی نتایجش متفاوته اونم زمین تا آسمون
پس میشه اینطوری گفت که این مواردی که برای من سوال در موردشون پیش اومده بود که اولین نمایشگاهم بتونه 4 تا از کارهام باشه یا اینکه من نمیخوام یهو بعد چند سال خودم رو نشون بدم و دوست دارم کارهام دیده بشه در نمایشگاه ها یک کار درستیه .حالا درسته که من نشنیدم کسی این باورها رو داشته باشه ولی این دلیل نمیشه که منی که با قدرت خلق کنندگی به این دنیا اومدم نتونم این شرایط رو برای خودم خلق کنم آروم آروم
یکی دیگه از ترمزهای ذهنیم برداشته شد
یک قانون نانوشته ای که نمیدونم چرا ولی خیلی از افراد انجامش میدادن و میدن در صورتی که به نظرم این طرز فکری که من دارم خیلی بهتره خیلی بازده ای بالاتری داره خیلی برای خودم بیشتر پیشرفت داره چون اعتماد به نفسم رو میبره بالاتر
چه قدر حال عالیم عالی تر شد
ممنون استاد بابت برداشتم امکان کامنت های لایک شده با اینکه اون اوایل سخت بود برام ولی بعدش به خدا بیشتر تکیه کردم و راحت تر نشونه هاش و درساش رو میفهمم.
چون خودم علاقه مند به هنر هستم بار ها و بارها این باورهای محدود کننده رو شنیدم و همین باورهایی که دیگران به خوردم دادند متاسفانه نتایج خوبی به همراه نداشتند.
خوشحالم که به این نتیجه رسیدم که با تغییر باورها,نتایج به شدت تغییر میکنند
امیدوارم اتفاقات خوبی در انتظار شما و دیگر دوستان باشه…
سلام استادجان هر دفع که این متن رو میخونم احساس قدرت میگیرم باور من باید باور بسازم که شغل من ارزشمند هست وافراد زیادی میاند تا من موهاشون رنگ کنم نیاز به تبلیغ ندارم خدا خودش برای من تبلیغ میکنه مشتری میاره
درست من الان هیچ منبع مالی ندارم که برای خودم مغازه اجاره کنم اما من باور میسازم و بقیه رو خدا برای من انجام میده همه چیز باور هست
فقط من باید بپذیرم وبه خدا اعتماد کنم باید تکرار کنم تا تبدیل به باور بشه
از دیشب مغزم داره میترکه چون ذهنم مقاومت میکنه اما من میتونم با کمک خدا وبعدش فایلهاتون این مقاوت ذهنمو بشکنم الهی به امید تو
که تمام موجودات با سیستم ارتعاشی و موج بودن شون در مقیاس کوچیک تر میتونن این به حقیقت منجر شدن و تجربه کردن اونا در عالم واقعیت رو توضیح بده.
اما موضوع باور خیلی عمیق تر از یک کلمه است و انگار باوجودی که من خیلی شنیدم و کار کردم هنوز گاهی میمونم که درست متوجه شدم یا نه.
اما اینو خوب متوجه شدم که همه چیز در ابعاد خیلی کوچیکتر انرژی هستن از سنگ گرفته تا هوا تا حتی فکر و جسم ما…
وقتی ریز بینانه و دقت کوچکتر از نانو به چیز مادی در این دنیا نگاه میکنیم به عنصر و اتم و الکترون و پروتون میرسیم و به کوآرک. حتی سلول های زنده ما از این قضیه مستثنی نیستن.
یعنی مثلا یک سلول پوست ما یا یک سلول گیاهی که از هسته و میتوکندری و … تشکیل شدن. حتی همون مولکول DNA ما که در تمام سلول های ما تکثیر شدهاون مولکول از اتم و … تشکیل شده.
حتی در ابعاد بزرگتر مثل ستاره ها و سیارات و کهکشان ها و … همه و همه رو خوب و با دقتی شرف نگاه کنیم به چیزی مشترک میرسیم.
حالا اینجا انسانی که اشرف مخلوقات شده چطور میتواند به مانند خالق خودش بیافریند. بله قطعا از یک قانون جهان شمول وکلی در تمام ابعاد پیروی میشود تا فارغ از رنگ و ملیت و زبان و مکان همه ی این اشرف مخلوقات با عدالت از این توانایی بهره ببرن.
اون توانایی ما انسان ها چیزی نیست جز قدرت تنظیم این انرژی و دریافت و پرداخت این انرژی و این اساسی ترین چیزی که در تمام چیزهای موجود در جهان مادی یکسان است.
پس خالق انرژی و خالق این اساس هستیم ما میتوانیم تغییر بدهیم و تغییر کنیم.
حالا سوال اینجاست چگونه؟ ما انسان ها به عنوان موجوداتی که قدرت تعقل و تفکر و اختیار داریم پس باید از طریق همین چیز نادیده شدنی در وجود خودمون تنظیمات اساسی این خلق ها را انجام دهیم. حالا از کجا بدونیم این چیزی که دیده نمیشه داره کار میکنه یا اصلا واقعا درست متوجه شدیم. مسلما از نتایجی که به بار می آید.
نمیدونم چی شد این جملات تو ذهنم اومد برای دیدگاه این مقاله و نقل قول از استاد با عنوان “باور” ولی قطعا دانسته ها و شنیده های خودم رو مرور کردم. حالا چقدر درست یا چقدر غلط کم کم در مسیر اصلاح میشم.
مسیر زیبای زندگی که سرشار از تجربه کردن و کنجکاویی کردن و کشف کردن است. اکنون من در مسیر کشف قوانین زندگی و عملکرد ها هستم…
و این مقاله مثال حال و روز من است برای کسب و کاری که میخواهم ازش پول دربیاورم.
من هیچ وقت کسب و کاری نداشته ام و همیشه در شرکت یا دفتری مشغول به کار بودم. اما در حال حاضر امکانی رو دارم که خودم قرار هست خلق کنم.
واقعا جالبه نمیدونم چه باوری دارم که الان شرایط کاری من اینطور پیش رفته.
من در شرکتی که عاملیت فروش محصولات ساختمانی هست مشغول به کار شدم از پارسال اوایل پاییز ۹۸ و اوایل سال ۹۹ توسط مدیر عاملیت به من پیشنهاد شد تا به جای افزایش حقوق (بعد از تعهد چندماهه ابتدای شروع همکاری ام) با ایشان شریک در سهم فروش شوم.(ناگفته نماند من اصلا از کار فروش خوشم نمیاد یا اینکه بخوام به عنوان بازاریاب باشم اما اکنون این تضاد و ادامه دادن در این مسیر منو به جای دیگه داره میکشونه) خلاصه که من اتفاقا پیشنهاد کاری دیگه اییهم بهم شد که اصلا فکرش رو نمیکردم،چون اصلا دنبال کار نبودم. از طرف بچه های خانه معدن(محیط و افرادی مرتبط با رشته تحصیلی من که زمین شناسی هست) کار پیشنهاد شد برای مصاحبه هم رفتم و اتفاقا با حقوق بالاتر از پیشنهاد دفتر فعلی ام به من کار پیشنهاد شد.(در همین زمان ها روی باور خودم کار میکردم و سفر به دور آمریکا رو میدیدم)
با وجود تصمیم سخت بین موندن در دفتر فعلی و این شرایط حقوقی جدید رو تجربه کردن تــــا رفتن به کار جدید و به ظاهر مرتبط با علایق و رشته من. خلاصه که من موندن در این دفتر رو قبول کردم و انتخاب کردم تا همین کاری که ظاهرا بیشتر داشتم یادش میگرفتم رو ادامه بدم با شرایط پورسانت و …
من همیشه برای امنیت خاطر و اینکه بتونم برنامه ریزی برای پرداخت بدهی ها داشته باشم ترجیح میدادم که حقوق مشخص داشته باشم و اصلا سمت کارهای پورسانتی یا اینکه حقوق نامشخص و تعیین شده خاص نداشته باشه نمیرفتم.(در حقیقت شاید میترسیدم نمیدونم،شاید فقط این راه رو بلد بودم.شاید منطقی تر بود چون مرتبط بود با علاقه و رشته ی تحصیلی من)
جالبه در سال جدید با شیوع این بیماری که برای من فقط همه اش خیر داشت(واقعا ازت ممنونم ویروس کرونا) محل دفترمون هم جابجاشد(قبل از سال ۹۹ خونمون رو هم عوض کردیم.) محل جدیدی که جناب مهندس قرارداد بستن کمتر از ۵ دقیقه پیاده راه هست تا خونه ما (برای شرایط موجود فرصت عالی پیش اومد واقعا خداروشکر. چون من در بهترین زمان و بهترین مکان هستم.واقعا عجب هدایتی بود در این داستانم بهش توجه نکرده بودم. پس درست تصمیم گرفتم با ندای قلبم نه منطقم) بعد آخرین صحبت قرار شد در دفتر جدیدنیروی جدیدی هم بگیریم که همه چی با من باشه،آموزش، مدیریت و هماهنگی و پیگیری و آگهی زدن هم بامن باشه و بعد سه الی چهار ماه حقوق پرسنل نصف نصف با مهندس داشته باشم.
تمام امکانات و کلید و وسایل و لپ تاپ(همینی که با خودم خونه هم میارم و فایل دانلود میکنم و الانم این دیدگاه رو تایپ میکنم. واقعا خداروشکر) و تلفن و میزها و … در اختیار من شده بود.
فقط من مونده بودم که تنهایی مدیریت کنم و تلاش کنم(دیگه خود آقای مهندس کمتر دفتر میومدن و بهتره بگم به کارها کار نداشتن مگر مشتری رو با هماهنگی به ایشون ارجاع بدم) و بعد گرفتن نیرو جدی شد. من مصاحبه میگرفتم من نظر میدادم و من فکرمیکردم(واقعا انگار تکاملی پیش رفتما…) با وجود این صحبت ها من هنوز درآمد بالایی ندارم ولی بدون حقوق نبودم.
اما قطعا یک سری ایرادات در باورها و رفتارهام دارم یا شاید دارم سیر تکاملی و یادگرفتن و داشتن یک دفتر کوچیک کاری رو پیش میبرم نمیدونم.
اما الان که نیروی قبلی قراردادش تموم شد و کارایی مناسبی هم دیگه نداشت باید دوباره نیرو استخدام کنم و نصف حقوقش از من میره و خودمم باید درآمد خوبی با فروش بسازم.
باید قبول کنم که منم یک فروشنده هستم اونم یک فروشنده تخصصی روی یک محصول با مشتری خاص خودش.
من یک مدیر هم هستم. چون اول از همه باید خودمو مدیریت کنم و بعد دفتر و نیرویی که قراره استخدام کنم. من قراره دوباره آگهی استخدام بزنم. اما کمی این ماه ترسیدم چرا چون قضیه نصف حقوق نیرو رو من هم باید بدم و یکم نگران شدم. یک نجواهایی به گوشم میاد…اما من باید خودمو باور کنم و خدای خودم رو باور کنم که اگر منو تا اینجا به این راحتی هدایت کرده بعد از این هم هدایت میکنه.
نیرویی با توانمندی بالا و کارآمد که بلده پول بسازه. و منم ازش چیزی یادمیگیرم و میتونم چیزهایی هم بهش یاد بدم و مدیریتش کنم.
بازهم باید بنویسم تا باورهای مخرب و ترمزهام رو دربیارم.
آخه تضاد دیگه اینکه احساس میکنم کسب و کاری رو دارم در حد کوچیک و الان بصورت جدی باید هزینه های نیرو و دفتر هم متقبل بشم و یکم تو خودم نمیبینم. شاید اعتماد بنفس یا عزت نفسم مشکل داره نمیدونم. شاید خودمو دست کم میگیرم. شاید چون تا حالا اینجوری کار نکردم و جدید هست میترسم که نشه. شاید این کمال گرایی من مانع میشه چون مثل پارسال خودم نمیتونم کار کنم چون کارهای فاکتور و موارد دیگه هم منو درگیر میکنه…نمیدونم خلاصه که هر چی هست باورهای من رفتارها و نتایج منو رقم زده و از این بعد هم میزنه و من متعهد هستم تا باورهای خوب بسازم باورهای بد رو پیدا کنم و مسائلم رو حل کنم…. خدایا مثل همیشه منو هدایت کن. منو راهنمایی کن و به من شجاعت اقدامات بزرگتر و تصمیمات بزرگتر بده. منو آماده دریافت نعمت های بیشتر بکن…. خدا جونم ممنونم بخاطر نعمت تفکر و تعقلت. بخاطر این دنیای قانون مندت. بخاطر بی نهایت دستانی داری بخاطر این لپ تاپ که بی منت بی هیچ حرفی دارمش.خدایا چقدر اتفاقات راحت میفتن وقتی فقط به تو بسپارم. خدایا منو خودمم به خودت میسپارم….
پیش بسوی شناخت قوانین
پیش بسوی شناخت بیشتر کلمه باور و شناسایی باورها و عملکردشون
پیش بسوی پیشرفت و در جریان هدایت الهی قرار گرفتن….
اول از همه با همین هیجانی که خوشحال شدم تا صبح لپ تاپ رو بازکردمو اومدم دیدم تو سایت نقطه آبی رنگ دارم، ازتون تشکر میکنم با خوشحالی هیجان دیدن این لحظه ایی که برام ایجاد کردین واقعا سپاس گزارم.
برای من داشتن نقطه آبی رنگ به معنای این هست که دارم در مسیر درست قدم برمیدارم ودوستانی که توی این مسیر هستن برام دست تکون میدن که برو داری خوب پیش میری، دست تکون میدن یعنی ما هم با تو هم مسیر هستیم و پیش برو و لذت ببر.
با این دیدگاهی که برای خودم ساختم دیدن نقطه آبی رنگ برام خیلی خیلی ارزشمند و انرژی بخش تر میشه.
حالا این قسمت اول انرژی که خودم برای خودم تعریف کردم و هربار از دیدن نقطه های ابی رنگ به وجد میام و مثل روز اول خوشحال میشم.
قسمت بعد برای این ذوق زده شده بودنم برای این بود که امروز در تمرین “فانوس دریایی من” یکجورایی از خدا خواسته بودم که منو هدایت کنه به دوستان هم فرکانس ترم، اگرقرار هست دیداری حرفی چیزی باشه با دوستان هم فرکانسی ام باشه.(مدتی هم هست که انگار بخاطر در ارتباط بودن با بعضی دوستانم که در اول مسیر تغییر هستن گیر کردم واتفاقا هربار هم هماهنگ کردیم نشده همو ببینیم. برای همین از خدا هدایت خواستم و خدا با من حرف زد گفت دوستان هم فرکانس تو در اینجا هستن.برگرد و مجدد کامنت بخون و کامنت بذار. و دیدن نقطه آبی منو شگفت زده کرد از این هماهنگی و تمرینی که هربار دارم در انجامش مصمم تر میشم خدایا شکرت)
و نکته بعدی خوشحال شدنم تاریخ کامنتم بود که مبوط به آذر99 بود
و رفتم کامنتم رو خوندم و یاد چه اتفاقاتی افتادم و مسیری که امروز هستم رو بیشتر دیدم واقعا ممنونم که باعثا این همه اتفاق شدین حجت عزیز. الان که مینوسیم یک بغض شیرین در گلوم اومده که میدونم اینا هدایت های خداست و شما هم دستی از دستان خدا شدی که ازش خواستم هر لحظه با من حرف بزنه و منو هدایت کنه.
و نکته شیرین تر نکته ایی بود که شما از کامنت من اشاره کرده بودین.
خدایا متشکرم به من شجاعتی در سال 99 دادی که بزرگترین تصمیم زندگی ام رو گرفتم رها کردن همه چیز و بخشیدن با ایمان به اینکه قانون اگر درسته پس دوباره با همسرم میسازیم و مهاجرت کردیم در اوج زیبایی و راحتی تصمیم شجاعانه ایی گرفتیم. خدایا شکرت برای این یادآوری ها. برای دیدن پاشنه های آشیلم اینکه چرا متوقف شدم.
من تازه 13 روز هست که دوره روان شناسی ثروت 2 رو دارم.کاری هم اکنون ندارم اما مطمئنم اینا نشونه هایی برای یک تحول جدید هست.
واقعا ازتون ممنونم که باعث شدین نویسم، باعث شدین به یاد بیاروم آنچه که باید یادآوری میشد. متشکرم برای این حس خوبی که الان دارم . واقعا ممنونم برام کامنت گذاشتی حجت عزیز واقعا صمیمانه سپاس گزارم برای ردپایی قشنگی که گذاشتی.
ممنونم که اینقدر عالی دارین روی خودتون کار میکنید تا جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنید، ممنونم که هستین.
براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از خداوند یکتا میخوام
عرض ادب و احترام خدمت استاد بزرگوارم، و خانم شایسته محترم و تمامی دوستان عزیز.
استاد عزیز نه تنها در کسب و کار و شغل بلکه در تنامی جنبه های زندگی، گویا یک قوانین نانوشته ایی وجود داره، که اکثر بصورت ترمزهای ذهنی در افراد بشکل های مختلف عمل میکنه، و بعضی از اینها، بصورت خرافات، چه بدلایل پیش زمینه های دینی و اعتقادی غلط، و یا بدلیل، نتایج ناخواسته پیشیان ما بوجود آمده، مثل اینکه دب شده همه میگن، اول افتتاح یک مغازه شش ماه طول میکشه تا به سود دهی بیوفته، و کسانی که این باور رو دارن، نه تنها ۶ماه، بلکه در اکثر اوقات ماههای زیادی، کسادی بازار رو تجربه میکنند، درحالی که من خودم هرگز این باور رونداشتم حتی وقتی مغازه ای برای دوستان و آشنایان میخوایم سروسامان بدیم تا راه بیوفته، من همیشه میگم، از وقتی وسایل رو میخوایم بچینیم مشتری میاد و ملت صف خواهند کشید واسه خرید، و اگثرا اینو تجربه کردیم، شاید ملت صف نبستند واسه خریدشون، ولی اکثرا مغازه از همون روز اول پررونق ، پر رفت و آمد و حتی پر فروش و پرسود بود، و یا تو بحث سربازی بیشتر پسرا واهمه دارند و همش میترسن یه جای خیلی بدی خواهند رفت که از هر نظر براشون بدخواهد بود، و اکثرا این تجربه رو هم میکنن، ولی از اونجایی که من خودم همیشه خوش بین بودم به مقوله سربازی، خداوند جوری داستان منو چید که من نه تنها لباس شخصی و بی نهایت بی نهایت آسان خدمت سربازیم رو سپری کردم، حتی تو اون دوران از پادگانی که درش بودم، از راه طراحی و چاپ بنر و کارهای فرهنگی، پول خیلی خوبی میساختم، و اونقد تو کارم پیشرفت کرده بودم که به زور منو میخواستن استخدامم کنن، که تو واسه مجموعه ما لازم حیاتی هستی، در حالی که من داشتم اونکارهارو برای سود خودم انجام میدادم.
زیاده، مثال خیلی خیلی زیاده، و با تکرار هر مثالی، این باور در انسان قویتر و قویتر میشه که همه چیز تو این جهان باوره.
امروز به لطف خداوند فایل دوم رو خوندم فایلی بود بسیار دلنشین فایلی بودکه من فکر کردم استاد از ته دلش برامون این مطالب رو گفته درسته که تمام فایلهای استاد همتا نداره وهمشون کاملا دلی هستن…
داشتم فکر میکردم که واقعا چقدر قشنگ وراحت میتونیم باخوندن این مطالب ارزنده وبا دیدن این فایلهای بینظیر و مطالب ناب ناب به زندگیمون رونق بدیم وجهت بدیم به سمت پیشرفت .استاد جانم امروز حسابی بخاطر وجود پربرکت وپرمهر شما بزرگوار حسابی از خداوند سپاسگزاری کردم وشکر کردم که گنجینه ای چون شما عزیز را وارد زندگی ما کرده ..خدایا شکرت، شکرت، شکرت
یعنی واقعا این صحبتهای شما رو کاملا قبول دارم چون وقتی به عقب برمیگردم وفکر میکنم تمام حرفهای شما رو تو زندگیم، من تجربه کردم .
من آرایشگر هستم یعنی از بچگی تو این کار بودم بعضی وقتها میگم من وقتی چشم باز کردم یه آرایشگر بودم چون ابتدا مادربزرگم وبعد مادر عزیزم تواین شغل بودن واز اونها به من این شغل ارث رسیده اوایل بخاطر باورهایی که داشتم که من میتونم و شغلم رو باارزش میدیدم خیلی سریع داشت کارم رشد میکرد ولی برای مدتی بخاطر تغییر شرایط زندگیم ودیدن الگوهای نادرست وشنیدن حرفهای نادرست خیلی کسب وکارم از رونق افتاد وکم کم به جایی رسیدم که میخواستم شغلم رو بعداز ۱۴،۱۵سال تغییر بدم منکه نمیدونستم ولی وقتی به صحبتهای شما گوش دادم وبا دنبال کردن شما وقتی فکر میکنم واقعا قبول دارم که بدون اینکه ما متوجه بشیم چقدر یواش یواش و نامحسوس باورها بوجود میان ..اما حالا دیگه حواسم هست چهار چشمی که چه عرض کنم با هزارتا چشم حواسم به شنیدهام ،دیده هام وشنیدهام هست مدام میگم خدایا میخوام الگوهای خوب و روب رشدی رو ببینم میخوام مطالبی رو بشنوم که به پیشرفتم کمک کنه خدایا کمکم کن تا با افرادی وارد رابطه بشم وهم صحبت بشم که باورهای خوب وپررونقی رو به من بدن ..قبلا یکی از باورهام این بود که ای بابا هی کی میاد برای خودش خرج کنه ،مردم ندارن ،نمیتونن،اصلا مگه برای آرایش میشه خیلی هزینه کرد ،،و حتی اگه مشتریم میومد پیش من مدام تو ذهنم این بود که مبادا دیگه نیاد به همین خاطر حتی شده بود ضرر میکردم وفقط میخواستم مشتریم رو راضی کنم ،اینقدر به مشتریم اهمیت میدادم واینقدر سرویس خارج از عرف میدادم که خودم خسته میشدم وجالب بود همون مشتری های که خیلی تحویلشون میگرفتم ازم شاکی بودن خلاصه چی بگم خودم از رفتارهای اشتباهم خسته شده بودم دیگه ..اصلا لذت نمیبردم از کارم ….
ولی الان واقعا خودم را یک هنر مند میبینم ،به مشتری احترام میذارم و اون مواردی رو که باید تو کارم بهش توجه کنم و رعایت کنم را انجام میدم، مثلا :مثل نضافت وبهداشت واستفاده از مواد تاریخدار ووو.،ولی برای خودم هم ارزش قاعلم ،برای وقتم ،برای سلامتیم ،برای کارم
الان شرایطم فرق کرده واقعا میبینم که مشتریام بیشتر منو دوست دارن و احترام متقابل دریافت میکنم ..من متوجه شدم ویاد گرفتم که کارم ارزشمند هست ،خودم ارزشمند هستم ،همیشه خدا ناظر بر اعمال ما هست کار درست با حس ارزشمندی انجام میدم خدا هم خودش برام بهترینها رو به ارمغان میاره ..
چقدر جالبه چند روزی هست که دارم میگم خدایا چطور باور بسازم ..تمام فایلهای استاد عزیزم رو گوش دادم ومیدونم که باید فکرهای درست را تکرار وتکرار کنیم تا باور ما بشن ولی میخواستم بهتر بدونم و چندین بار حتی همین یک ساعت پیش با خودم گفتم خدایا آیا باورهای من تغییر کردند یانه …چقدر قشنگ جهان هستی جواب میده خدایا شکرت.،الان فهمیدم تو همین کامنت چقدر باورهام تغییر کرده ،چقدر من عوض شدم ،باور بفرمایید اگه بخوام بنویسم باید روزها وروزها وهفته ها وسالها بنویسم درباره باورهای اشتباهی که یواش یواش وارد وجود من شدن اون وقت به چه چیزهایی فکر میکردم والان که بهشون فکر میکنم خندم میگیره وبعضی وقتها خجالت میکشم تو وجود خودم ها ،،که چه فکرهایی داشتم …
خدایا شکرت که تونستم این کامنت رو بنویسم خیلی خوشحالم واز خدا بخاطر وجود مرد بزرگی چون شما تشکر میکنم که با این ایده های خلاقانه دارید به رشد ما کمک میکنید این ایده که کامنت بنویسیم عالیه عالی ،عاااالی ..چقدر ذهنم باز شد وای خدایا چقدر انرژی گرفتم خدایا شکرت ،خدایا شکرت میلیاردها بار شکرت ..ممنونم ..
کاش میتونستم دباره بنویسم وبنویسم وبنویسم ولی باید برم سرکار خدارا شکر
از خداوند برای همه انسانها تجربه حسهای ناب با ارزشی رو آرزو دارم واز خدا وند میخوام شما استاد عزیزدلم و مریم جان نازنینم و تمام دوستان باصفام تو این سایت سالم وسرحال باشید ،زنده وپاینده باشیددوستون دارم وشادم که کنارتون هستم وکنار من هستید .
این قسمت: «باورهای بشری که تبدیل به قانون شده اند»
موضوع این مقاله اینه که در سطح جامعه باورهای متفاوتی وجود داره و به همون نسبت نتایج متفاوتی نیز وجود داره
قسمت جالب این اتفاق اینه که تمام افراد، شرایط کل جهان، رویدادهای جهان، اتفاقات زندگیشون، اتفاقای زندگی بقیه و هر چیزی رو با معیار باورهای خودشون میسنجن…
یعنی طرف یک سری باور داره در باره موضوعات، و دلیل همه ی اتفاقات رو هم با همون باورها میسنجه و در ظاهر بسیار هم منطقی هست…در واقع هر استدلالی از هر کسی از نظر خودش منطقیه….
موضوع بسیار بسیار مهم اینه که ما در مواجهه با افراد گوناگون، باید بشدت مراقب باشیم، تا باورهای اونا در ما اثر نزاره…
قانون اصلی جهان اینه که باورهای ما تعیین کننده ی نتیجه ی زندگی ما هستن….باور های هر فرد عامل اصلی برای ایجاد نتایج اون فرد هستن…نه چیز دیگه ای….فقط باور های اون فرد هست
همیشه باید این نکته رو در نظر داشت…هرکسی هر نوع باوری داشته باشه به همون نسبت نتایجش هم شبیه باوراشه
به همین دلیل در مواجهه با افراد باید این نکته یادمون باشه که چیز ثابتی وجود نداره که بخواد برای ما هم اتفاق بیفته…اگر کسی داره تجربیات خودش رو در مورد موضوعات مختلف به ما میگه….باید در هر لحظه به خودمون بگیم که این فرد بخاطر باورهاش این نتایج رو گرفته…
اگر فرد مقابل نتایجی گرفته که ما نمیخوایم بگیریم، باید این نکته رو به خودمون گوشزد کنیم و اگر فرد مقابل نتایج دلخواه مارو گرفته، باید برای خودمون الگو برداری کنیم و منطقی کنیم که این فرد تونسته پس منم میتونم…
در واقع ممکنه ما در مواجهه با افراد ناخودآگاه ازشون تاثیرات منفی یا مثبت بگیریم و این میتونه روی باورهای ما بسیار تاثیرگزار باشه
پس حواسمون باشه که:
اولا تمام نتایج افراد چه خوب چه بد، بخاطر جنس باوراشونه و نه هیچ عامل دیگه ای
ثانیا ما باید آگاهانه الگوهای مناسب رو انتخاب کنیم و ازشون الگو بگیریم و مراقب باشیم افراد به ما باورهای نادرست خودشون رو تحمیل نکنن…و مراقب ورودی هامون باشیم و آگاهانه سعی کنیم الگوها و باورهای مناسبی که برای تحقق خواسته هامون نیاز داریم رو خودمون انتخاب کنیم
باز هم تاکید میکنم…وقتی یک فرد میاد از تجربه ی مثلا 20 ساله ی خودش میگه، این تجربیات برای ذهن ما بسیار منطقیه، ذهن ما میگه خب این فرد 20 سال تو این حوزه تلاش کرده و این شده نتیجش
خیلی مهمه که الگوهای درست که نتایج عالی گرفتن رو ببینیم و تحسین و تایید کنیم…چون بسیار تاثیرگزار در باورهای ما هستن
ورودی ها بسیار مهم هستن تو اینکه چه باوری در ما شکل بگیره…
درس این قسمت:
تو هر زمینه ای هر تجربه ای میتونه وجود داشته باشه
ممکنه یک فرد تو یک حوزه ای 20 سال فعالیت کرده باشه و تمام این 20 سال سرشار از موفقیت و ثروت و لذت و عشق بوده باشه
و ممکنه فرد دیگه ای در همین زمینه 20 سال فعالیت کرده باشه و تمام تجربیاتش شکست و فقر و احساس بد بوده باشه
هیچ چیزی در این دنیا ثابت نیست….فقط و فقط باورهای ما تعیین میکنن که ما چه تجربه ای داشته باشیم….بنابراین: الگوهای مناسب و در جهت خواسته هامون رو ببینیم و تایید کنیم و بدونیم هرنوع باوری داشته باشیم همون رو تجربه میکنیم
سلام مریم جان
سلام به دوستان سایت بی نظیر
اره راست میگی هر کی داره اندازه ی باوراش نعمت دریافت میکنه
هر کی هر اندازه باور خوب داره نتیجه ی خوب میگیره
چقد این حرفا واقعیه ولی چرا تو کت ما نمیره چقد پوستمون کلفت شده اصلا به سختی این باورای خوب رو باید فرو کنیم تو مغزمون
خدایا کمکمون کن
هدایتمون کن
یعنی ما بدون کمک تو هیچی نیستیم
باورهای ثروت سازی که استاد تو ثروت ۱میگه
باور فراوانی
باور ارزشمندی شغلمون
باور لیاقت
و هزارتا باور دیگه وقتی هر فایلی و که گوش میدم از همه شون یک نتیجه میگیرم اونم اینه که به اندازه ی باورهای خوبی که داری دریافت میکنی نتیجه میگیر بیشتر علاقه مند میشم به سایت یعنی اگه هر مدل سایتی بود هر برنامه ای بود ادم خسته میشد که نتیجه یکی بود ولی این مسیر انگاری تکراری نمیشه هر کجای سایت میری و فایل گوش میدی نتیجه همونیه که قانون میگه
این نه تنها خسته کننده نیست بلکه ایمان ادم رو نسبت به قانون جهان هستی بیشتر میکنه
خداوند همه ی مارو هدایت کن به سمت نعمتهای فراوان
تنها تو را میپرستم و از تو یاری میجوبم مرا به راه راست هدایت فرما به راه کسانی که به انها نعمتهای فراوان عطا فرمودی امیییین🙏
سلام استاد عزیز
من نمیدونم چرا این فایل اینقدر دور از دسترس مونده چون به محض پرسیدن سوالم جوابشو اینجا پیدا کردم
سوال من این بود که شنیده بودم و دیده بودم که افراد وقتی نمایشگاهی برگزرا میکنن حداقل 20 تا اثر رو نمایش میدن و از طرفی به من گفته بودن یه چند سالی قایم باش خودتو نشون نده بعد یهو طوفانی شروع کن که یهووی معروف شی و همه بشناست و من میگفتم با خودم یعنی با 4 تا اثر نمیشه نمایشگاه راه انداخت؟اینطوری بازدهیش هم بالاتره یا اینکه حتما باید اول تو خفا باشم اون اول تا اینکه اینجا جوابم رو پیدا کردم
اینکه یکسری صحبت هایی هست در هر حوزه ی کاری که افراد فکر میکنن قانونه و باید به این شیوه عمل بکنن در صورتی که میشه به بقیه شیوه ها هم عمل کرد در صورتی که با ورهای درستی داشته باشی
باورهایی مثل باور لیاقت در مورد خودت کارت و محصولت و همراهی خداوند
باورهایی مثل باور فراوانی در مورد سبک محصولاتت و سلیقه ها و افراد آماده ای که تو کل دنیا وجود دارن
و یک عالمه باور دیگه که الان نمیدونم و تو روند تکاملی باید فهمیدشون
دقیقا مثل همون باور مالی ای که در مورد یهودی ها پیدا کرده بودین که چیزی رو نمیفروشن برای اینکه چیزی رو بخرن در صورتی که داخل خیلی جوامع میگن نه باید چیزی فروخته بشه تا یک چیز بهتر خریداری بشه
اون قانون در جامعهی یهودی هاست و این قانون هم در کل دنیا هست حداقل ولی نتایجش متفاوته اونم زمین تا آسمون
پس میشه اینطوری گفت که این مواردی که برای من سوال در موردشون پیش اومده بود که اولین نمایشگاهم بتونه 4 تا از کارهام باشه یا اینکه من نمیخوام یهو بعد چند سال خودم رو نشون بدم و دوست دارم کارهام دیده بشه در نمایشگاه ها یک کار درستیه .حالا درسته که من نشنیدم کسی این باورها رو داشته باشه ولی این دلیل نمیشه که منی که با قدرت خلق کنندگی به این دنیا اومدم نتونم این شرایط رو برای خودم خلق کنم آروم آروم
یکی دیگه از ترمزهای ذهنیم برداشته شد
یک قانون نانوشته ای که نمیدونم چرا ولی خیلی از افراد انجامش میدادن و میدن در صورتی که به نظرم این طرز فکری که من دارم خیلی بهتره خیلی بازده ای بالاتری داره خیلی برای خودم بیشتر پیشرفت داره چون اعتماد به نفسم رو میبره بالاتر
چه قدر حال عالیم عالی تر شد
ممنون استاد بابت برداشتم امکان کامنت های لایک شده با اینکه اون اوایل سخت بود برام ولی بعدش به خدا بیشتر تکیه کردم و راحت تر نشونه هاش و درساش رو میفهمم.
درود بر شما و دیگر دوستان
کاملا با شما موافقم
چون خودم علاقه مند به هنر هستم بار ها و بارها این باورهای محدود کننده رو شنیدم و همین باورهایی که دیگران به خوردم دادند متاسفانه نتایج خوبی به همراه نداشتند.
خوشحالم که به این نتیجه رسیدم که با تغییر باورها,نتایج به شدت تغییر میکنند
امیدوارم اتفاقات خوبی در انتظار شما و دیگر دوستان باشه…
خدایا شکرت که هر لحطه باورهای زیباتری پیدا میکنم…
سلام دوست همفرکانسی
خیلی ممنونم بابت پیامی که نوشتید برام چون باعث خودم یکبار دیگه بازهم این صفحه رو بخونم و نقش واقعی تاثیر باورها رو توی زندگیم بفهمم
اشتباهاتم رو متوجه بشم
و بدونم که باید برای موفقیتم فقط باور داسته باشم من موفق میشم چون خودم خالقشم
سلام استادجان هر دفع که این متن رو میخونم احساس قدرت میگیرم باور من باید باور بسازم که شغل من ارزشمند هست وافراد زیادی میاند تا من موهاشون رنگ کنم نیاز به تبلیغ ندارم خدا خودش برای من تبلیغ میکنه مشتری میاره
درست من الان هیچ منبع مالی ندارم که برای خودم مغازه اجاره کنم اما من باور میسازم و بقیه رو خدا برای من انجام میده همه چیز باور هست
فقط من باید بپذیرم وبه خدا اعتماد کنم باید تکرار کنم تا تبدیل به باور بشه
از دیشب مغزم داره میترکه چون ذهنم مقاومت میکنه اما من میتونم با کمک خدا وبعدش فایلهاتون این مقاوت ذهنمو بشکنم الهی به امید تو
سلام و عرض ارادت به استاد عباسمنش
این مقاله و مطلب در مورد باور واقعا عالی بود.
من این فایل رو در راستای فایل های بخش “قوانین بدون تغییر خداوند” باز کردم و مطالعه کردم.
بنظر بـــاور همون سنـــگ مبنـــای عدالـــت خداونـــد هست.
که تمام موجودات با سیستم ارتعاشی و موج بودن شون در مقیاس کوچیک تر میتونن این به حقیقت منجر شدن و تجربه کردن اونا در عالم واقعیت رو توضیح بده.
اما موضوع باور خیلی عمیق تر از یک کلمه است و انگار باوجودی که من خیلی شنیدم و کار کردم هنوز گاهی میمونم که درست متوجه شدم یا نه.
اما اینو خوب متوجه شدم که همه چیز در ابعاد خیلی کوچیکتر انرژی هستن از سنگ گرفته تا هوا تا حتی فکر و جسم ما…
وقتی ریز بینانه و دقت کوچکتر از نانو به چیز مادی در این دنیا نگاه میکنیم به عنصر و اتم و الکترون و پروتون میرسیم و به کوآرک. حتی سلول های زنده ما از این قضیه مستثنی نیستن.
یعنی مثلا یک سلول پوست ما یا یک سلول گیاهی که از هسته و میتوکندری و … تشکیل شدن. حتی همون مولکول DNA ما که در تمام سلول های ما تکثیر شدهاون مولکول از اتم و … تشکیل شده.
حتی در ابعاد بزرگتر مثل ستاره ها و سیارات و کهکشان ها و … همه و همه رو خوب و با دقتی شرف نگاه کنیم به چیزی مشترک میرسیم.
حالا اینجا انسانی که اشرف مخلوقات شده چطور میتواند به مانند خالق خودش بیافریند. بله قطعا از یک قانون جهان شمول وکلی در تمام ابعاد پیروی میشود تا فارغ از رنگ و ملیت و زبان و مکان همه ی این اشرف مخلوقات با عدالت از این توانایی بهره ببرن.
اون توانایی ما انسان ها چیزی نیست جز قدرت تنظیم این انرژی و دریافت و پرداخت این انرژی و این اساسی ترین چیزی که در تمام چیزهای موجود در جهان مادی یکسان است.
پس خالق انرژی و خالق این اساس هستیم ما میتوانیم تغییر بدهیم و تغییر کنیم.
حالا سوال اینجاست چگونه؟ ما انسان ها به عنوان موجوداتی که قدرت تعقل و تفکر و اختیار داریم پس باید از طریق همین چیز نادیده شدنی در وجود خودمون تنظیمات اساسی این خلق ها را انجام دهیم. حالا از کجا بدونیم این چیزی که دیده نمیشه داره کار میکنه یا اصلا واقعا درست متوجه شدیم. مسلما از نتایجی که به بار می آید.
نمیدونم چی شد این جملات تو ذهنم اومد برای دیدگاه این مقاله و نقل قول از استاد با عنوان “باور” ولی قطعا دانسته ها و شنیده های خودم رو مرور کردم. حالا چقدر درست یا چقدر غلط کم کم در مسیر اصلاح میشم.
مسیر زیبای زندگی که سرشار از تجربه کردن و کنجکاویی کردن و کشف کردن است. اکنون من در مسیر کشف قوانین زندگی و عملکرد ها هستم…
و این مقاله مثال حال و روز من است برای کسب و کاری که میخواهم ازش پول دربیاورم.
من هیچ وقت کسب و کاری نداشته ام و همیشه در شرکت یا دفتری مشغول به کار بودم. اما در حال حاضر امکانی رو دارم که خودم قرار هست خلق کنم.
واقعا جالبه نمیدونم چه باوری دارم که الان شرایط کاری من اینطور پیش رفته.
من در شرکتی که عاملیت فروش محصولات ساختمانی هست مشغول به کار شدم از پارسال اوایل پاییز ۹۸ و اوایل سال ۹۹ توسط مدیر عاملیت به من پیشنهاد شد تا به جای افزایش حقوق (بعد از تعهد چندماهه ابتدای شروع همکاری ام) با ایشان شریک در سهم فروش شوم.(ناگفته نماند من اصلا از کار فروش خوشم نمیاد یا اینکه بخوام به عنوان بازاریاب باشم اما اکنون این تضاد و ادامه دادن در این مسیر منو به جای دیگه داره میکشونه) خلاصه که من اتفاقا پیشنهاد کاری دیگه اییهم بهم شد که اصلا فکرش رو نمیکردم،چون اصلا دنبال کار نبودم. از طرف بچه های خانه معدن(محیط و افرادی مرتبط با رشته تحصیلی من که زمین شناسی هست) کار پیشنهاد شد برای مصاحبه هم رفتم و اتفاقا با حقوق بالاتر از پیشنهاد دفتر فعلی ام به من کار پیشنهاد شد.(در همین زمان ها روی باور خودم کار میکردم و سفر به دور آمریکا رو میدیدم)
با وجود تصمیم سخت بین موندن در دفتر فعلی و این شرایط حقوقی جدید رو تجربه کردن تــــا رفتن به کار جدید و به ظاهر مرتبط با علایق و رشته من. خلاصه که من موندن در این دفتر رو قبول کردم و انتخاب کردم تا همین کاری که ظاهرا بیشتر داشتم یادش میگرفتم رو ادامه بدم با شرایط پورسانت و …
من همیشه برای امنیت خاطر و اینکه بتونم برنامه ریزی برای پرداخت بدهی ها داشته باشم ترجیح میدادم که حقوق مشخص داشته باشم و اصلا سمت کارهای پورسانتی یا اینکه حقوق نامشخص و تعیین شده خاص نداشته باشه نمیرفتم.(در حقیقت شاید میترسیدم نمیدونم،شاید فقط این راه رو بلد بودم.شاید منطقی تر بود چون مرتبط بود با علاقه و رشته ی تحصیلی من)
جالبه در سال جدید با شیوع این بیماری که برای من فقط همه اش خیر داشت(واقعا ازت ممنونم ویروس کرونا) محل دفترمون هم جابجاشد(قبل از سال ۹۹ خونمون رو هم عوض کردیم.) محل جدیدی که جناب مهندس قرارداد بستن کمتر از ۵ دقیقه پیاده راه هست تا خونه ما (برای شرایط موجود فرصت عالی پیش اومد واقعا خداروشکر. چون من در بهترین زمان و بهترین مکان هستم.واقعا عجب هدایتی بود در این داستانم بهش توجه نکرده بودم. پس درست تصمیم گرفتم با ندای قلبم نه منطقم) بعد آخرین صحبت قرار شد در دفتر جدیدنیروی جدیدی هم بگیریم که همه چی با من باشه،آموزش، مدیریت و هماهنگی و پیگیری و آگهی زدن هم بامن باشه و بعد سه الی چهار ماه حقوق پرسنل نصف نصف با مهندس داشته باشم.
تمام امکانات و کلید و وسایل و لپ تاپ(همینی که با خودم خونه هم میارم و فایل دانلود میکنم و الانم این دیدگاه رو تایپ میکنم. واقعا خداروشکر) و تلفن و میزها و … در اختیار من شده بود.
فقط من مونده بودم که تنهایی مدیریت کنم و تلاش کنم(دیگه خود آقای مهندس کمتر دفتر میومدن و بهتره بگم به کارها کار نداشتن مگر مشتری رو با هماهنگی به ایشون ارجاع بدم) و بعد گرفتن نیرو جدی شد. من مصاحبه میگرفتم من نظر میدادم و من فکرمیکردم(واقعا انگار تکاملی پیش رفتما…) با وجود این صحبت ها من هنوز درآمد بالایی ندارم ولی بدون حقوق نبودم.
اما قطعا یک سری ایرادات در باورها و رفتارهام دارم یا شاید دارم سیر تکاملی و یادگرفتن و داشتن یک دفتر کوچیک کاری رو پیش میبرم نمیدونم.
اما الان که نیروی قبلی قراردادش تموم شد و کارایی مناسبی هم دیگه نداشت باید دوباره نیرو استخدام کنم و نصف حقوقش از من میره و خودمم باید درآمد خوبی با فروش بسازم.
باید قبول کنم که منم یک فروشنده هستم اونم یک فروشنده تخصصی روی یک محصول با مشتری خاص خودش.
من یک مدیر هم هستم. چون اول از همه باید خودمو مدیریت کنم و بعد دفتر و نیرویی که قراره استخدام کنم. من قراره دوباره آگهی استخدام بزنم. اما کمی این ماه ترسیدم چرا چون قضیه نصف حقوق نیرو رو من هم باید بدم و یکم نگران شدم. یک نجواهایی به گوشم میاد…اما من باید خودمو باور کنم و خدای خودم رو باور کنم که اگر منو تا اینجا به این راحتی هدایت کرده بعد از این هم هدایت میکنه.
نیرویی با توانمندی بالا و کارآمد که بلده پول بسازه. و منم ازش چیزی یادمیگیرم و میتونم چیزهایی هم بهش یاد بدم و مدیریتش کنم.
بازهم باید بنویسم تا باورهای مخرب و ترمزهام رو دربیارم.
آخه تضاد دیگه اینکه احساس میکنم کسب و کاری رو دارم در حد کوچیک و الان بصورت جدی باید هزینه های نیرو و دفتر هم متقبل بشم و یکم تو خودم نمیبینم. شاید اعتماد بنفس یا عزت نفسم مشکل داره نمیدونم. شاید خودمو دست کم میگیرم. شاید چون تا حالا اینجوری کار نکردم و جدید هست میترسم که نشه. شاید این کمال گرایی من مانع میشه چون مثل پارسال خودم نمیتونم کار کنم چون کارهای فاکتور و موارد دیگه هم منو درگیر میکنه…نمیدونم خلاصه که هر چی هست باورهای من رفتارها و نتایج منو رقم زده و از این بعد هم میزنه و من متعهد هستم تا باورهای خوب بسازم باورهای بد رو پیدا کنم و مسائلم رو حل کنم…. خدایا مثل همیشه منو هدایت کن. منو راهنمایی کن و به من شجاعت اقدامات بزرگتر و تصمیمات بزرگتر بده. منو آماده دریافت نعمت های بیشتر بکن…. خدا جونم ممنونم بخاطر نعمت تفکر و تعقلت. بخاطر این دنیای قانون مندت. بخاطر بی نهایت دستانی داری بخاطر این لپ تاپ که بی منت بی هیچ حرفی دارمش.خدایا چقدر اتفاقات راحت میفتن وقتی فقط به تو بسپارم. خدایا منو خودمم به خودت میسپارم….
پیش بسوی شناخت قوانین
پیش بسوی شناخت بیشتر کلمه باور و شناسایی باورها و عملکردشون
پیش بسوی پیشرفت و در جریان هدایت الهی قرار گرفتن….
سلام به دوست عزیز هم فرکانسی و استاد گرامی
که این مقاله را برای ما نوشتن
که بیایم باور های درست هم جهت با خواسته و ارز هامون بسازیم
دوست عزیز واقعان لذت بردم از کامنت زیبایت
اینجای که گفتین
خدای مثل همیشه منو هدایت کن منو راهنمای کن وبه من شجاعت بده اقدامات بزرگ تصمیمات بزرگتر بده
منو اماده دریافت نعمت های بیشتری بکن
دوست عزیز می سپارمت به اغوش عاشق گرم پروردگار ماه باشی
سلام به شما دوست عزیز هم فرکانسی
سلام آقا حجت احمدی دوست داشتنی
اول از همه با همین هیجانی که خوشحال شدم تا صبح لپ تاپ رو بازکردمو اومدم دیدم تو سایت نقطه آبی رنگ دارم، ازتون تشکر میکنم با خوشحالی هیجان دیدن این لحظه ایی که برام ایجاد کردین واقعا سپاس گزارم.
برای من داشتن نقطه آبی رنگ به معنای این هست که دارم در مسیر درست قدم برمیدارم ودوستانی که توی این مسیر هستن برام دست تکون میدن که برو داری خوب پیش میری، دست تکون میدن یعنی ما هم با تو هم مسیر هستیم و پیش برو و لذت ببر.
با این دیدگاهی که برای خودم ساختم دیدن نقطه آبی رنگ برام خیلی خیلی ارزشمند و انرژی بخش تر میشه.
حالا این قسمت اول انرژی که خودم برای خودم تعریف کردم و هربار از دیدن نقطه های ابی رنگ به وجد میام و مثل روز اول خوشحال میشم.
قسمت بعد برای این ذوق زده شده بودنم برای این بود که امروز در تمرین “فانوس دریایی من” یکجورایی از خدا خواسته بودم که منو هدایت کنه به دوستان هم فرکانس ترم، اگرقرار هست دیداری حرفی چیزی باشه با دوستان هم فرکانسی ام باشه.(مدتی هم هست که انگار بخاطر در ارتباط بودن با بعضی دوستانم که در اول مسیر تغییر هستن گیر کردم واتفاقا هربار هم هماهنگ کردیم نشده همو ببینیم. برای همین از خدا هدایت خواستم و خدا با من حرف زد گفت دوستان هم فرکانس تو در اینجا هستن.برگرد و مجدد کامنت بخون و کامنت بذار. و دیدن نقطه آبی منو شگفت زده کرد از این هماهنگی و تمرینی که هربار دارم در انجامش مصمم تر میشم خدایا شکرت)
و نکته بعدی خوشحال شدنم تاریخ کامنتم بود که مبوط به آذر99 بود
و رفتم کامنتم رو خوندم و یاد چه اتفاقاتی افتادم و مسیری که امروز هستم رو بیشتر دیدم واقعا ممنونم که باعثا این همه اتفاق شدین حجت عزیز. الان که مینوسیم یک بغض شیرین در گلوم اومده که میدونم اینا هدایت های خداست و شما هم دستی از دستان خدا شدی که ازش خواستم هر لحظه با من حرف بزنه و منو هدایت کنه.
و نکته شیرین تر نکته ایی بود که شما از کامنت من اشاره کرده بودین.
خدایا متشکرم به من شجاعتی در سال 99 دادی که بزرگترین تصمیم زندگی ام رو گرفتم رها کردن همه چیز و بخشیدن با ایمان به اینکه قانون اگر درسته پس دوباره با همسرم میسازیم و مهاجرت کردیم در اوج زیبایی و راحتی تصمیم شجاعانه ایی گرفتیم. خدایا شکرت برای این یادآوری ها. برای دیدن پاشنه های آشیلم اینکه چرا متوقف شدم.
من تازه 13 روز هست که دوره روان شناسی ثروت 2 رو دارم.کاری هم اکنون ندارم اما مطمئنم اینا نشونه هایی برای یک تحول جدید هست.
واقعا ازتون ممنونم که باعث شدین نویسم، باعث شدین به یاد بیاروم آنچه که باید یادآوری میشد. متشکرم برای این حس خوبی که الان دارم . واقعا ممنونم برام کامنت گذاشتی حجت عزیز واقعا صمیمانه سپاس گزارم برای ردپایی قشنگی که گذاشتی.
ممنونم که اینقدر عالی دارین روی خودتون کار میکنید تا جهان رو جای بهتری برای زندگی کردن میکنید، ممنونم که هستین.
براتون بهترین پیشرفت های درونی و بیرونی رو از خداوند یکتا میخوام
ارادتمند شما فهیمه پژوهنده
باسلام خدمت دوست همفرکانسی
که باعث ایجاد انگیزه و حس خوبی که در شما شدم
و از شما هم سپاسگزارم که باعث ایجاد اعتمادبه نفس و خود باوری در خودم شدم وتمام تمرکزم را روی سرمایه خودم و
کانون توجهم را روی زیبایها جهان بگزارم
دوست عزیز این جهان جهان فرکانسها هست
هرچه قدر که روی باور هامون کار کنیم به همون اندازه
نتیجه میگیریم
این جهان کاری به کار فیزیکی نداره به فرکانس هامون پاسخ میدهد
که چه فرکانسی یا چه ارتعاشی به جهان ارسال میکنیم
دوست عزیز میسپارمت به آغوش عاشق گرم پروردگار
سلام به شما حجت عزیز
سال نو مبارک
بقول استاد امسال بهتر از پارسال و هرسال بهتر از سال قبل باشه براتون….
چقدر این فانوس دریایی و هدایت خواستن از خدا هممیشه جواب میده فقط کافیه با ایمان در مسیر بمونیم. واقعا این جهان جهانی ارتعاشی است.
خدایا شکرت برای داشتن دوستان خوبی مثل شما
برای بودن در این بهترین جای دنیا در این جمع خانواده صمیمی استاد عباسمنش خدایا شکرت
استادعزیز وهم فرکانسی های عزیزم سلام
من می خوام باحرفامدتاییدکنم حرفهای استادرو که:
من درسن کم تصمیم گرفتم واردکاری که عاشقش بودم بشم
نوجوانی ونترس بودن⭕
گوش ندادن به بقیه⭕
خودم قبول داشتن⭕
غرق دررویابودن⭕
باعث شد که هرهییییچ کس حتی محدودیتها که اقا یه زن جون کم سن وسال نبایدبره سرکار و…
نتونست منومتوقف کنه
من باسرعت عجیب بی مهاباجلومی رفتم
❌اصلا یه نیرویی منوبه جلومی برد❌
اصلا چیزی به نام نمی توانم یابلدنیستم درمن وجودنداره..من اماده بودم
نه اموزش اساسی
نه انگارمادرزادبلدبودم این شغلو
وباورتون بشه که من ازهمون روزهای اول پرمشتری بودم بااینکه ۱۷ تا پله می خوردمی رفت پایین توی یه زیرزمین
زیرپلع..حتی صندلی که گرفته بودم دست دوم بودن ویکیشون سوخته
ولی انگارمن معجزه می کردام
باعشق میومدن ومی گفتن همه جاصحبت ازتو
چیکارمی کنی تو
حتی یکی ازهمکارام اومد دعوام کرد
که منوبدبخت کردی
ومن حتی نمی دونستم بهش چی بگم
که مشتری ها خودشون گفتن که مردم حق انتخاب دارن و…
خلاصه همچی عااالی وپرهیجان وپرپول حلومی رفت
ومن باشوق حتی غذانمی خوردم یعنی وقت نمی کردام
شبا لهههه می رفتم خونه بدون شام می خوابیدم
وصبح دوباره شروع
خونه ماشین مغازه…و ودوباره خونه بزرگتر ماشین مدل بالا تر و
…و….من دیگه دنبال این بودم کی یه تعطیلی پیش میاد عاشق تعطیلی شدم وناله می کردام کع من خیلی کارمی کنم
اطرافیان هم می گفتن بابا مگه ادم تاکی بایدزحمت بکشه
ازپامیفتی و…خلاصه…شوق کاردرمن وفراربودن
ازکارخستگی باعث باورهای مخرب درمن شد شکل گرفتن کم کم..
ومن کم مشتری شدم🤷🏼♀️
وبعدش عزاگرفتم که چرااینجوری شد!!!
وهی می پرسیدم وسوال بود برام
که دوباره حجمی ازباورهای مخرب درمن باجان ودل شکل گرفت
که راست میگن اینا
اقتصادکشور روبه نابودی
پول نیست مردم پول ندارن
اولویت مردم خوراک وپوشاکه
وهزاران باورافتضاح دیگه که خودم می دونم قبولشون کردام
ومن هرروزبی مشتری تر
ازاونطرف دنبال سرخلوت وروزهای تعطیل
وحالا که کم مشتری بودم ووقت ازاد زیاد ناااراااحتتت
خلاصه برای خودم یه طناب کشی راه انداخته بودم
ومتوجه این داستان نبودم
مثل کودکی که یه اسباب بازی خطرناک دردستش بوده واونوگرفتن وگریه می کنه
چون نمی دونه داستان چیه واصلا کارش اشتباه بوده
گریه می کنه..من بحال خودم گریه می کردلم وواقعاا روی روحوروانم تاثیرگذاشت
چون ازاونطرف من دوس داشتم کارکنم خسته بشم که بع بقیه جوانب زندگیم فکرنکنم
وحالا فقط وقت ازاد داشتم وقصه..عصبانیت به شددت
وهییچ کنترلی روی عصبانیتم نداشتم
ودایما می گفتم خدایا اخه چراااا
منکه بهترینم توی کارم
ازهررلحاظ چی شده!!!
وخداوند منوبهدسمت دنیای جذب هدایت کرد
ومن غافل ازاینکه این هدایت بوده
واردشدم وبه دلم نشست کلمه به کلمه
بعدازدوسال فهمیدم که توی این همه استادعباسمنش یعنی کل..یعنی استاداستادهاا
ومن درایندسایت نورانی دارم خودموبازسازی می کنم..تا حتی بهترازقبلم بشم
والبتع تابه الان من خییلی موفق بودم درموردشناخت خداا
.اصل قوانین
کنترل خشم
شادبودن بدون دلیل
اینکه کی هستم برای ماموریتی اینجا هستم
وروزی بازمی گردام
درک واقعی خدا..دنیا..ادمهاش
درصلح بودن باخودم
شاااادبودن بدون دلیل
این شادبودن برای من معضلی بود واقعاا
ولی اینجا نه یک معجزه بلکه هرروزمعجزه برای من داره
خدایاشکرت بابت عباسمنش ومریم
واین سایت..وبرق..واینترنت…وگوشی..وتماام عواملی که منوبهداینجا اورده وساکن کردن
شادی می خوام براتون😍😍😍
بنام خداوندبخشنده ومهربان
سلام برپادشاهان توحیدوآگاهی وعمل جهان
سلام برپادشاهان ثروت وسلامتی جهان
فایل شماره2 قدم شماره 2
استاد جان چقدر زیبا گفتین از اینکه
واقعیت ماجرا این است که نتیجه نهایی
ارتباط زیادی به عملکرد ماندارد بلکه نتیجه تاثیر مستقیم باورهای ماست
باقدرت عنوان می نمایم که تنها پارامتری که تعیین کننده موفقیت افرادی می باشد
پارامتر باور است
این یعنی باید تمام وجودتت رو بزاری
تا این قضیه رو درک کنیم
باور باور باور
هیچ چیزی بیرون از این نیست
اصلا خوب بخواهی نحوه آشنایی خودت به سایت رو مرور کنی متوجه باور وهدایت میشوی
به خودت به بال ازاینکه درتنها سایت برتر فرکانسی جهان هستی
لازمه این موضوع رو اضافه کنم
تنها سایت سلامتی جهان هم همین سایت
آقا این سایت همه چی توش هست
وباهاش به همه چی میرسی
ثروت وسلامتی وتوحید وآگاهی وعشق
خب بریم سرتمرین فایل دوم
که باید با عشق انجامش بدم
1-تحقیق کنیم ازاینکه 5شغل رو ببینم
که در اون شغل افراد با باورهای خوب مالی به ثروت رسیدن
2-چند باور قدرتمند در مورد ثروت بساز
وبا احساس خوب تکرار کن
خیلی خیلی ممنونم از استادعزیزم وخانوم شایسته عزیز ازبه اشتراک گذاشتن این جملات ناب استاد
سلام
عرض ادب و احترام خدمت استاد بزرگوارم، و خانم شایسته محترم و تمامی دوستان عزیز.
استاد عزیز نه تنها در کسب و کار و شغل بلکه در تنامی جنبه های زندگی، گویا یک قوانین نانوشته ایی وجود داره، که اکثر بصورت ترمزهای ذهنی در افراد بشکل های مختلف عمل میکنه، و بعضی از اینها، بصورت خرافات، چه بدلایل پیش زمینه های دینی و اعتقادی غلط، و یا بدلیل، نتایج ناخواسته پیشیان ما بوجود آمده، مثل اینکه دب شده همه میگن، اول افتتاح یک مغازه شش ماه طول میکشه تا به سود دهی بیوفته، و کسانی که این باور رو دارن، نه تنها ۶ماه، بلکه در اکثر اوقات ماههای زیادی، کسادی بازار رو تجربه میکنند، درحالی که من خودم هرگز این باور رونداشتم حتی وقتی مغازه ای برای دوستان و آشنایان میخوایم سروسامان بدیم تا راه بیوفته، من همیشه میگم، از وقتی وسایل رو میخوایم بچینیم مشتری میاد و ملت صف خواهند کشید واسه خرید، و اگثرا اینو تجربه کردیم، شاید ملت صف نبستند واسه خریدشون، ولی اکثرا مغازه از همون روز اول پررونق ، پر رفت و آمد و حتی پر فروش و پرسود بود، و یا تو بحث سربازی بیشتر پسرا واهمه دارند و همش میترسن یه جای خیلی بدی خواهند رفت که از هر نظر براشون بدخواهد بود، و اکثرا این تجربه رو هم میکنن، ولی از اونجایی که من خودم همیشه خوش بین بودم به مقوله سربازی، خداوند جوری داستان منو چید که من نه تنها لباس شخصی و بی نهایت بی نهایت آسان خدمت سربازیم رو سپری کردم، حتی تو اون دوران از پادگانی که درش بودم، از راه طراحی و چاپ بنر و کارهای فرهنگی، پول خیلی خوبی میساختم، و اونقد تو کارم پیشرفت کرده بودم که به زور منو میخواستن استخدامم کنن، که تو واسه مجموعه ما لازم حیاتی هستی، در حالی که من داشتم اونکارهارو برای سود خودم انجام میدادم.
زیاده، مثال خیلی خیلی زیاده، و با تکرار هر مثالی، این باور در انسان قویتر و قویتر میشه که همه چیز تو این جهان باوره.
موفق و شاد و پیروز باشید
🌺❤️🙏
به نام خداوند وهاب بینظیرم
سلام ،سلام
به استاد عزیز دلم، استاد عاشقتوووووووونم
به مریم خانم نازنین
به تمام دوستان همراه
امروز به لطف خداوند فایل دوم رو خوندم فایلی بود بسیار دلنشین فایلی بودکه من فکر کردم استاد از ته دلش برامون این مطالب رو گفته درسته که تمام فایلهای استاد همتا نداره وهمشون کاملا دلی هستن…
داشتم فکر میکردم که واقعا چقدر قشنگ وراحت میتونیم باخوندن این مطالب ارزنده وبا دیدن این فایلهای بینظیر و مطالب ناب ناب به زندگیمون رونق بدیم وجهت بدیم به سمت پیشرفت .استاد جانم امروز حسابی بخاطر وجود پربرکت وپرمهر شما بزرگوار حسابی از خداوند سپاسگزاری کردم وشکر کردم که گنجینه ای چون شما عزیز را وارد زندگی ما کرده ..خدایا شکرت، شکرت، شکرت
یعنی واقعا این صحبتهای شما رو کاملا قبول دارم چون وقتی به عقب برمیگردم وفکر میکنم تمام حرفهای شما رو تو زندگیم، من تجربه کردم .
من آرایشگر هستم یعنی از بچگی تو این کار بودم بعضی وقتها میگم من وقتی چشم باز کردم یه آرایشگر بودم چون ابتدا مادربزرگم وبعد مادر عزیزم تواین شغل بودن واز اونها به من این شغل ارث رسیده اوایل بخاطر باورهایی که داشتم که من میتونم و شغلم رو باارزش میدیدم خیلی سریع داشت کارم رشد میکرد ولی برای مدتی بخاطر تغییر شرایط زندگیم ودیدن الگوهای نادرست وشنیدن حرفهای نادرست خیلی کسب وکارم از رونق افتاد وکم کم به جایی رسیدم که میخواستم شغلم رو بعداز ۱۴،۱۵سال تغییر بدم منکه نمیدونستم ولی وقتی به صحبتهای شما گوش دادم وبا دنبال کردن شما وقتی فکر میکنم واقعا قبول دارم که بدون اینکه ما متوجه بشیم چقدر یواش یواش و نامحسوس باورها بوجود میان ..اما حالا دیگه حواسم هست چهار چشمی که چه عرض کنم با هزارتا چشم حواسم به شنیدهام ،دیده هام وشنیدهام هست مدام میگم خدایا میخوام الگوهای خوب و روب رشدی رو ببینم میخوام مطالبی رو بشنوم که به پیشرفتم کمک کنه خدایا کمکم کن تا با افرادی وارد رابطه بشم وهم صحبت بشم که باورهای خوب وپررونقی رو به من بدن ..قبلا یکی از باورهام این بود که ای بابا هی کی میاد برای خودش خرج کنه ،مردم ندارن ،نمیتونن،اصلا مگه برای آرایش میشه خیلی هزینه کرد ،،و حتی اگه مشتریم میومد پیش من مدام تو ذهنم این بود که مبادا دیگه نیاد به همین خاطر حتی شده بود ضرر میکردم وفقط میخواستم مشتریم رو راضی کنم ،اینقدر به مشتریم اهمیت میدادم واینقدر سرویس خارج از عرف میدادم که خودم خسته میشدم وجالب بود همون مشتری های که خیلی تحویلشون میگرفتم ازم شاکی بودن خلاصه چی بگم خودم از رفتارهای اشتباهم خسته شده بودم دیگه ..اصلا لذت نمیبردم از کارم ….
ولی الان واقعا خودم را یک هنر مند میبینم ،به مشتری احترام میذارم و اون مواردی رو که باید تو کارم بهش توجه کنم و رعایت کنم را انجام میدم، مثلا :مثل نضافت وبهداشت واستفاده از مواد تاریخدار ووو.،ولی برای خودم هم ارزش قاعلم ،برای وقتم ،برای سلامتیم ،برای کارم
الان شرایطم فرق کرده واقعا میبینم که مشتریام بیشتر منو دوست دارن و احترام متقابل دریافت میکنم ..من متوجه شدم ویاد گرفتم که کارم ارزشمند هست ،خودم ارزشمند هستم ،همیشه خدا ناظر بر اعمال ما هست کار درست با حس ارزشمندی انجام میدم خدا هم خودش برام بهترینها رو به ارمغان میاره ..
چقدر جالبه چند روزی هست که دارم میگم خدایا چطور باور بسازم ..تمام فایلهای استاد عزیزم رو گوش دادم ومیدونم که باید فکرهای درست را تکرار وتکرار کنیم تا باور ما بشن ولی میخواستم بهتر بدونم و چندین بار حتی همین یک ساعت پیش با خودم گفتم خدایا آیا باورهای من تغییر کردند یانه …چقدر قشنگ جهان هستی جواب میده خدایا شکرت.،الان فهمیدم تو همین کامنت چقدر باورهام تغییر کرده ،چقدر من عوض شدم ،باور بفرمایید اگه بخوام بنویسم باید روزها وروزها وهفته ها وسالها بنویسم درباره باورهای اشتباهی که یواش یواش وارد وجود من شدن اون وقت به چه چیزهایی فکر میکردم والان که بهشون فکر میکنم خندم میگیره وبعضی وقتها خجالت میکشم تو وجود خودم ها ،،که چه فکرهایی داشتم …
خدایا شکرت که تونستم این کامنت رو بنویسم خیلی خوشحالم واز خدا بخاطر وجود مرد بزرگی چون شما تشکر میکنم که با این ایده های خلاقانه دارید به رشد ما کمک میکنید این ایده که کامنت بنویسیم عالیه عالی ،عاااالی ..چقدر ذهنم باز شد وای خدایا چقدر انرژی گرفتم خدایا شکرت ،خدایا شکرت میلیاردها بار شکرت ..ممنونم ..
کاش میتونستم دباره بنویسم وبنویسم وبنویسم ولی باید برم سرکار خدارا شکر
از خداوند برای همه انسانها تجربه حسهای ناب با ارزشی رو آرزو دارم واز خدا وند میخوام شما استاد عزیزدلم و مریم جان نازنینم و تمام دوستان باصفام تو این سایت سالم وسرحال باشید ،زنده وپاینده باشیددوستون دارم وشادم که کنارتون هستم وکنار من هستید .
خدایا شکرت ،شکرت ،شکر ت
خدانگهدار .
به نام خدا
سلام به زهرای عزیزم
فایل های مصاحبه استاد با آزاده رو حتما ببین که توی فلوریدا هست
خیلی خیلی عالیه و جالب این هست که آزاده هم دقیقا توی شغل شما هست و واقعا این دختر تحسین بر انگیزه
برات آرزوی بهترین هارو دارم و امیدوارم هروز بدرخشی
در پناه خدا شاد و موفق باشید
منم که یکی از مشکلات زندگیم چاقیم بود وهمش میخاستم با عوامل بیرونی مثل ورزش و رژیم و… وزن خودمو کم کنم .
وهرچی بیشتر تلاش میکردم اوضاع بدتر میشد وحرص و ولعم برای خوردن بیشترمیشد .
تا اینکه اومدم ایمانم رو به خدا بیشترکردم ودست عوامل بیرونی یا همان باورهای محدودکننده رو قطع کردم .
مثل کم تحرکی یا پشت میز نشینی یاکم کاری تیرویید یا پایین بودن سوخت ساز بدنیا مزاج سرد و… رو کاملا رد کردم .
وکلی نمونه آوردم که فلان همکارم داخل شرکت که ساعت کاریمون حتی خوردن غذامون مثل هم هست ولی اون منناسبه .
یا ازپزشکی پرسیدیم میگه دربدترین حالت ممکن کم کاری تیرویید در عرض ۳۰ سال فقط سه الی ۵ کیلو وزن رواضافه میکنه.
ویا ….
پس دلیلش چیه ؟
خوب معلومه مثل ثروتمندشدن که آگاهیهای مربوط به فقر رو سالها درذهنمون ثبت کردیم . ما از بدو کودکی آگاهیهای مربوط به چاقی رو در ذهنمون گذاشتیم .
آگاهی مثل این که بچه تپل خوشگله . بچه تپل سالم تره . بچه تپل قوی تره . و والدینمان با ترفندهای مختلف از زمان کودکی به ما پرخوری رو آموختن .
اومدم چندماه روی خودم کارکردم و آگاهیهای لاغری به خودم دادم .
بعد چندماه تا الان روزبه روز درحال کاهش وزنم .
واین یعنی ایمان . یعنی دست عامل بیرونی رو قطع کردم .
و بدون پیاده روی . رژیم . گیاهخواری و …. همون کار متوجه شدم اتوماتیک وار میل غذاییم کم شد بدون اینکه من فشاری به خودم بیارم .
مثلا قبلا دوتابشقاب برنج میخوردم الان یه بشقاب رو هم نمیتونم بخورم اگه بخورم به زور کلا بالا میارم .
اگرچه این آموزشها رو بایک استاد محترم انجام دادم وبه نتیجه رسیدم.
به نام رب العالمین
این قسمت: «باورهای بشری که تبدیل به قانون شده اند»
موضوع این مقاله اینه که در سطح جامعه باورهای متفاوتی وجود داره و به همون نسبت نتایج متفاوتی نیز وجود داره
قسمت جالب این اتفاق اینه که تمام افراد، شرایط کل جهان، رویدادهای جهان، اتفاقات زندگیشون، اتفاقای زندگی بقیه و هر چیزی رو با معیار باورهای خودشون میسنجن…
یعنی طرف یک سری باور داره در باره موضوعات، و دلیل همه ی اتفاقات رو هم با همون باورها میسنجه و در ظاهر بسیار هم منطقی هست…در واقع هر استدلالی از هر کسی از نظر خودش منطقیه….
موضوع بسیار بسیار مهم اینه که ما در مواجهه با افراد گوناگون، باید بشدت مراقب باشیم، تا باورهای اونا در ما اثر نزاره…
قانون اصلی جهان اینه که باورهای ما تعیین کننده ی نتیجه ی زندگی ما هستن….باور های هر فرد عامل اصلی برای ایجاد نتایج اون فرد هستن…نه چیز دیگه ای….فقط باور های اون فرد هست
همیشه باید این نکته رو در نظر داشت…هرکسی هر نوع باوری داشته باشه به همون نسبت نتایجش هم شبیه باوراشه
به همین دلیل در مواجهه با افراد باید این نکته یادمون باشه که چیز ثابتی وجود نداره که بخواد برای ما هم اتفاق بیفته…اگر کسی داره تجربیات خودش رو در مورد موضوعات مختلف به ما میگه….باید در هر لحظه به خودمون بگیم که این فرد بخاطر باورهاش این نتایج رو گرفته…
اگر فرد مقابل نتایجی گرفته که ما نمیخوایم بگیریم، باید این نکته رو به خودمون گوشزد کنیم و اگر فرد مقابل نتایج دلخواه مارو گرفته، باید برای خودمون الگو برداری کنیم و منطقی کنیم که این فرد تونسته پس منم میتونم…
در واقع ممکنه ما در مواجهه با افراد ناخودآگاه ازشون تاثیرات منفی یا مثبت بگیریم و این میتونه روی باورهای ما بسیار تاثیرگزار باشه
پس حواسمون باشه که:
اولا تمام نتایج افراد چه خوب چه بد، بخاطر جنس باوراشونه و نه هیچ عامل دیگه ای
ثانیا ما باید آگاهانه الگوهای مناسب رو انتخاب کنیم و ازشون الگو بگیریم و مراقب باشیم افراد به ما باورهای نادرست خودشون رو تحمیل نکنن…و مراقب ورودی هامون باشیم و آگاهانه سعی کنیم الگوها و باورهای مناسبی که برای تحقق خواسته هامون نیاز داریم رو خودمون انتخاب کنیم
باز هم تاکید میکنم…وقتی یک فرد میاد از تجربه ی مثلا 20 ساله ی خودش میگه، این تجربیات برای ذهن ما بسیار منطقیه، ذهن ما میگه خب این فرد 20 سال تو این حوزه تلاش کرده و این شده نتیجش
خیلی مهمه که الگوهای درست که نتایج عالی گرفتن رو ببینیم و تحسین و تایید کنیم…چون بسیار تاثیرگزار در باورهای ما هستن
ورودی ها بسیار مهم هستن تو اینکه چه باوری در ما شکل بگیره…
درس این قسمت:
تو هر زمینه ای هر تجربه ای میتونه وجود داشته باشه
ممکنه یک فرد تو یک حوزه ای 20 سال فعالیت کرده باشه و تمام این 20 سال سرشار از موفقیت و ثروت و لذت و عشق بوده باشه
و ممکنه فرد دیگه ای در همین زمینه 20 سال فعالیت کرده باشه و تمام تجربیاتش شکست و فقر و احساس بد بوده باشه
هیچ چیزی در این دنیا ثابت نیست….فقط و فقط باورهای ما تعیین میکنن که ما چه تجربه ای داشته باشیم….بنابراین: الگوهای مناسب و در جهت خواسته هامون رو ببینیم و تایید کنیم و بدونیم هرنوع باوری داشته باشیم همون رو تجربه میکنیم
25 تیر 1400
03:59 PM