دورهی یک سالهی۱۲ قدم، ایدهای از طرف خداوند بود که، به من الهام شد تا زندگی به سبک قوانین خداوند را تمرین کنیم، شیوهی «طی شدن تکامل درباره هر خواستهای» را یاد بگیریم و نتایجی با ثبات و ادامه دار در تمام جنبههای زندگی ایجاد کنیم. زیرا موفقیت پایدار وقتی بهوجود میآید که، این روند تکاملی طی شود.
تا وقتیکه دربارهی هر خواستهای تکاملات را طی نکنی، تغییری بنیادین در باورهای ایجاد نمیشود. آنوقت حتی در صورت رسیدن به نتیجه، آن موفقیت بیدوام خواهد بود. مثلا:
چند ماه درآمدات چندبرابر میشود، اما دوباره اُفت میکند. مدتی رابطهات عالی پیش میرود اما دوباره با یک سوءتفاهم ساده، اوضاع قمر در عقرب و آن رابطه از دست میرود. چند روز با شور و شوق هدفگذاری میکنی و قدمها را یکی یکی برمیداری، اما با برخورد با یک مسئله، دوباره به روند بیانگیزهی و ناامید قبل برمیگردی. هرچند وقت یکبار مشکلاتی مثل سرماخوردگی، سردرد و …، سلامتیات را تحت تأثیر قرار میدهد.
دلیل این برگشت به عقبها این است که، فرد هنوز نتوانسته خودش، فرکانسهایش و دلیل اتفاقات را درست بشناسد. یعنی مدارهای قبلی درست طی نشده و باورهای قدرتمندکننده، تثبیت نشدهاند.
زندگی به سبک ۱۲ قدم، شیوهی طبیعی زندگی کردن است. شیوه صحیحی از خودشناسی است که، به تو یاد میدهد تا، ناظر بر فرکانسهایت باشی.
وقتی قانون این است که فرکانسهای تو، اتفاقات زندگیات را رقم میزند، باید بتوانی فرکانسهایت را بشناسی تا، دلیل اتفاقات زندگیات را بفهمی.
باید دلیل «ترس و نگرانیها» یا «امید و اطمینانهایت» را بدانی تا، بتوانی «باورهای توحیدی و ثروتآفرین» را بسازی.
باید دلیل «تحسین یا حسادتها»، «خساست یا دست و دلبازیهایت» را بشناسی تا، بتوانی فراوانی ثروت، فراوانی آدم خوب و امکان پذیریِ زندگی در نهایت سلامت تا پایان عمر را باور کنی.
باید بدانی چه باوری به ترسهایت قدرت میدهد و چه باوری انگیزه، امید و ایمانت را تغذیه میکند.
باید بدانی هر لحظه چه افکاری در ذهنت نشخوار میکنی و منشأ این افکار کجاست، تا بدانی افسار زندگیات در دست باورهای قدرتمندکننده است یا باورهای محدودکننده؟!
باید کانون توجهات را در هر لحظه بشناسی تا، بدانی چرا احساسات خوب یا بد شد. سپس «راه رسیدن به احساس خوب» را یاد بگیری.
در یک کلام، باید بتوانی رابطه میان «افکاری که در هر لحظه در ذهنت میچرخد» و «اتفاقات زندگیات» را بشناسی، ترمزهای ذهنیات را پیدا کنی، نقاط قوت و ضعف خود را پیدا کنی و اهداف و آرزوهایت را بشناسی.
اینها همه مراحل خودشناسی و تلاش برای خواندن فکر خداوند است که، باید در عمل تمرین شود تا باورهای قدرتمندکننده ساخته شود و به این شیوه، افسار زندگیات را در دست بگیری، ارباب ذهنت شوی و بر فرکانسهایت نظارت کنی. آنوقت است که میتوانی از زندگیات یک بهشت واقعی بسازی و طبیعی زندگی کنی.
تمرینات هر جلسه از هر قدم، مثل:
«تمرینات چکآپ فرکانس»،
«تمرین ستاره قطبی»،
«تمرین عملیِ هر قدم»،
«توانایی خواندن فکر خداوند»
و… به گونهای طراحی شده که، آرام آرام تو را از مدار کنونیات به مداری بالاتر صعود میدهد. در مدار بالاتر، نتایجات کمی بزرگتر میشود. سپس در آن مدار به ثبات فرکانسی میرسی و آن نتایج جدید برایت بدیهی میشود. سپس آمادهی صعود به مدار بالاتر و دریافت نتایج بیشتر میشوی. باورهای قدرتمندکنندهی جدید، به این شیوه در ذهنت ثابت میشود و تو را به خواستههای بیشتری میرساند. مثلاً:
ماشین بهتری میگیری. وسایل بهتری برای آشپزخانهات میخری. به محله باکیفیت تری نقل مکان میکنی. آدمهای بهتری وارد رابطهات میشوند. سلامت بدنت بیشتر میشود و هزینههای دوا و دکتر از زندگیات حذف میشود. هر روز با انرژی و امید بیشتری از خواب بیدار میشوی و کمتر نگران آینده میشوی. مشتریهای باکیفیتتری وارد کسب و کارت میشوند که، تا آن زمان اصلاً تجربه آنها را نداشتی. فرصتهای عالیتری را برای کسب درآمد شناسایی میکنی که، تا آن زمان حتی فکر هم نمیکردی میشود از آنها ثروت ساخت. ایدههایی برای رونق کسب و کار به ذهنت میرسد تا از همان امکاناتی که داری، ثروت بیشتری بسازی.
تجربه این خواستهها و آرزوها، خلأ های وجودت را پرتر میکند، ظرف وجودت را بزرگتر میکند و عزت نفس و ایمانت را برای قدم برداشتن در راستای تحقق خواستههای بزرگتر، افزایش میدهد. این یعنی صعود به مداری بالاتر و تجربهی شرایطی با کیفیتتر و انتهایی برای رشد این روند وجود ندارد.
مهم نیست الان در چه شرایطی هستی. یک سال و پیمودن ۱۲ قدم، فرصت مناسبی برای شناختن خودت، فرکانسهایت، خواستههایت و نحوه تحقق آنهاست. اگر عجله نکنی و اجازه دهی تا مدارهای تکاملیات طی شود، آرام آرام در روندی تکاملی، تغییری پایدار در تمام جنبههای زندگیات ایجاد میشود و زندگیات از هر لحاظ بهتر و باکیفیتتر میشود.
آنوقت در قدم ۱۲ ام، وقتی شرایط مالی، روابط، سلامتی و میزان آرامشات را با جایگاهت در قدم اول مقایسه میکنی و به یاد میآوری که، زندگی به شیوه ۱۲ قدم، آنقدر شرایط زندگیات را در تمام جنبهها تغییر داده که، نه تنها ربطی به یک سال گذشتهات نداری، بلکه به اندازه تمام سالهای زندگیات موفقیت کسب کردهای و رشد کردهای. این نتایج بزرگترین انگیزه میشود تا زندگی به سبک ۱۲ قدم را برای همیشه ادامه دهی.
متن بخشی از صحبت های استاد عباس منش در این قسمت:
خیلی صبر کردم تا خداوند به من بگه که این دوره رو چطور آماده کنم و چقدر فکر میکنم چقدر گذشته خودم رو بررسی میکنم که چطور شد که من اینقدر نتایج خوبی گرفتم و چطور میتونم اون تأثیری که توی زندگی خودم ایجاد شد رو به دیگران هم منتقل کنم، چطور این باورها رو ایجاد کنم؟ چطور این قوانینی که درک کردم رو توضیح بدم و از خداوند خواستم یه دوره کاملاً تاثیرگذار و متفاوت رو به من الهام کنه
زمان زیادی هم برد تا آماده بشم برای این دوره و این یک دوره فوق العاده است یک سال ما میخواهیم هر روز روی باورهامون کار کنیم. به خدا تصاعدی رشد میکنید، من توی این آگاهی هایی که کسب کردم خیلی روی قانون تکامل تاکید دارم، یعنی خیلی توضیح میدم که بچه ها تکامل رو طی کنید، به همین دلیل هم این دوره رو دوازده قدم اسم گذاشتم که دوازده ماه با هم باشیم، یعنی یک سال ما با هم یک مسیر رو ادامه بدیم، یکسال کار کردن روی باورمون شخصیت مون رو عوض میکنه، اگه دنبال نتایج پایدار هستیم باید به صورت بنیادین باورهامون عوض بشه، شخصیتمون عوض بشه، جهان بینی مون عوض بشه، طرز فکرمون عوض بشه، این نیست که من بگم یه روز، یه هفته روی خودم کار میکنم بعد دیگه زندگیم برای همیشه خوب میشه.
ما باید یک سری عادت های جدید رو در خودمون پرورش بدیم، یعنی عادت درست فکر کردن، عادت ایجاد باورهای خوب، عادت کنترل ورودی های ذهن، عادت بزرگ فکر کردن و بزرگ خواستن، عادت عزتنفس، اینا باید تبدیل بشه به عادت. ولی یک سال یه زمانیه که وقتی آدم یک سال توی مسیر درست میفته دیگه مسیر رو ادامه میده، یعنی شکلش عوض میشه، شکل فکر کردنش عوض میشه، یک سال به یک شکل جدیدی تلاش میکنه، شاید اون اوایل این هفته های اول یه ذره سخت باشه اون نوع نگاه، اما وقتی که ادامه میدیم مخصوصاً وقتی نتایج میاد اینقدر ذوق میکنید و خوشحال میشید و اینقدر احساس خالق بودن بهتون دست میده که ادامه میدید، بعد نتایج بزرگتر میشه بازی رو بهتر میفهمید، فکر خدا رو بهتر میخونید، قوانین رو بهتر درک میکنید و به همین شکل نتایج بزرگتر و بزرگتر میشه.
یعنی من بعید میدونم هیچ آدم عاقلی تو این دوره شرکت کنه و این همه نتیجه بگیره اما بعد از یکسال بخواد مسیرش رو عوض کنه.
یعنی اینقدر نتایج بزرگ توی زندگیتون میگیرید، اینقدر اتفاقات و معجزات رخ میده، بعید میدونم که بخواید تغییر بدید توی این روند و ادامه میدید. چون زندگی معناش فرق کرده و قدرتی که احساس می کنی توی خلق اتفاقات زندگیت داری، اینقدر لذت بخشه که اصلاً بازگشت به عقب نداری.
اینایی که من دارم میگم اینایی هستن که خودم دارم تو زندگیم تجربه میکنم، یعنی من خیلی فکر کردم و از خدا خواستم به من الهام کنه، این دوره ۱۲ قدم رو خداوند به من الهام کرد واقعاً. خیلی فکر میکنم که چطور میتونم آموزش بدم به افراد که نتیجش بشه اون چیزی که من توی زندگیم تجربه کردم یعنی اینقدر من زندگی فوق العاده ای دارم که اگه میخواستم مثلاً انتخاب کنم بهشت رو مثلاً خدا بگه بعد از مرگ تو یه سری گزینه داری میتونی انتخاب کنی که بهشت چه جوری باشه برای تو، اون چیزی رو انتخاب میکردم که الان دارمش، یعنی زندگی الان من در تمام جنبه ها یه بهشته واقعاً و خیلی دوست دارم که این اتفاق برای اونایی بیفته که متعهد هستن، اونایی که واقعاً باور دارن که میشه جور دیگه ای هم زندگی کرد، میشه زندگی رو در تمام ابعاد تغییر داد، فارغ از اینکه گذشته ما چی بوده، فارغ از اینکه شرایط خانوادگی من چی بوده، فارغ از اینکه کجا زندگی میکنیم، فارغ از اینکه سنمون چقدره، فارغ از اینکه اصلاً چه اشتباهاتی توی گذشتمون داشتیم، یعنی من همون آدمی هستم که با همه اون گذشته و این داستان هایی که خیلی توی فایل های مختلف گفتم جوری زندگی کردم که الان میگم بهشت من برام اینه، من اینو میخوام به عنوان بهشت و خیلی فکر کردم که چطور میتونم اون آگاهی هایی که من دریافت کردم و اون تغییری که توی زندگیم دادم به بقیه هم انتقال بدم و به همین دلیل خداوند الهام کرد که اگه میخواهی این کارو بکنی باید دوازده قدم باشه، باید یک سال باشه
نه به معنای اینکه حتماً ۱۲ قدم یا یک سال باشه
به این معناست که باید روند تکاملی طی شود، به این معناست که یادت باشه قانون تکامل اصلِ، و باید ما یک مسیری رو ادامه بدیم.
شاید هفته های اول اون رشد یه ذره آروم آروم باشه، اما وقتی که توی دور میفته وقتی سرعت میگیره، اصلا نمیتونید تصور کنید. من داشتم به داشته هام و نعمتهایی که خداوند بهم داده فکر میکردم و میگفتم اگه چند سال پیش مثلاً به من میگفتن تو میتونی یه خونه ای داشته باشی با این ویژگی ها یا با این قیمت یا با این ارزش من اصلاً نمی تونستم بپذیرم، اصلا برام غیر قابل باور بود.
اگه چند سال پیش به من میگفتید من می تونم شرایط الانم رو توی زندگی داشته باشم، باورم نمی شد. من اصلاً فکر نمیکردم که بتونه همچین شرایطی وجود داشته باشه کلاً، چه برسه که بخوامش.
یعنی اینقدر که دور بودم. من اون موقع که بندرعباس بودم ما مستاجر بودیم، یه جایی بود توی بندرعباس، اون خونه آخریه که مثلاً بهتر از همه بود، یه ذره اوضاع و شرایطم بهتر شده بود، یه خونه یه خوابه ای بود در حد ۵۰ ،۶۰ متر، بعد نوساز بود توی محله نوساز که اطرافش بیابون بود و یه شهرکی درست کرده بودن یه جای پرت تقریباً، بعد اون موقع فکر کنم قیمت خونه ۳۰ ،۴۰ میلیون تومان بود و میگفتم میشه یه روزی من یه همچین خونه ای بخرم؟ یعنی اینقدر برام بزرگ بود، اینقدر دور از دسترس بود، میشه یه روزی من یه همچین چیزی داشته باشم؟ خونه خودم باشه، چون خیلی از اسبابکشی بدم میومد هرچی میخواستم برای خونه بگیرم میگفتم خونه خودمون نیست میخواهیم اسباب کشی کنیم سخته خراب میشه، میشکنه، هی میگفتم اگه خونه خودم بود، اگه ۳۰ ،۴۰ میلیون داشتم این خونه رو میخریدم، اون موقع توی این فضا بودم، ولی الان چند سال از اون روزها گذشته ولی من چندین و چند تا خونه دارم.
اون موقع من یک خونه پنجاه، شصت متری رو نمیتونستم بخرم. میگفتم یعنی میشه، چه جوری میشه، اینقدر تغییر رخ داده، یعنی تکامل رو که آدم درست طی میکنه و میفته روی دور درست، میفته روی سرعت وقتی که جاده صاف میشه، وقتی که شما قوانین رو درک میکنید، باورهاتون درست میشه، دیگه همین جوری شرایط رقم میخوره، یعنی چیزهایی رو میتونید بهش برسید که اصلاً الان نمیتونید فکر کنید بهش، چون مدار تون یه ذره فاصله داره با اون جایی که در آینده بهش میرسید، به خاطر همین هم فکر کردن هم بهش سخته، ولی وقتی تکامل طی میشه وقتی شما قدم ها رو برمیدارید و اجازه میدین این موتور دور بگیره اونوقت دیگه اصلاً اتفاقات و معجزاتی رخ میده که اصلاً باور نکردنیه.
به همین دلیل این دوره به صورت یک ساله داره برگزار میشه، ولی چیزی که مطمئنم اینه که آخر این دوره ۱۲ قدم شما نمیتونید تصور کنید که چقدر تغییر کردید، یعنی توی این دوره من برنامه هایی رو چیدم که دقیقاً ردپا تون رو میزارید، یعنی جزء تمرینات تونه، مینویسید که الان توی قدم اول جایگاهتون توی شرایط مالی چیه، توی روابط عاطفی و سلامت جسمانی و معنویت چیه، توی کسب و کار چیه، همه اینها رو مینویسید بعد قدم دوم رو مینویسید، قدم سوم رو مینویسید، مقایسه میکنید که کدوم هاش داره تغییر میکنه، چرا داره تغییر میکنه، چرا کمتر تغییر کرده، چرا بیشتر تغییر کرده، چرا تغییر نکرده، بعد میفهمید که جهان چه جوری داره کار میکنه.
12 قدم دوره ای هست که آگاهی به شما میده در مورد خودتون، در مورد قوانین جهان هستی، در مورد اینکه چه اتفاقی میفته تغییرات سریع تر رخ میده، کجاها ترمز های شماست، کجاها نقاط قوت شماست، یه جورایی میخوام معجزاتی رو توی زندگی شما ببینم و میخوام اون احساسی رو که خودم تجربه میکنم رو توی زندگی شما ببینم که حاضرم یک سال تمام وجودم رو بزارم برای اینکه اون چیزی که الان توی زندگیم هست و اون درکی که از قوانین دارم و اون آرامشی که دارم، اون سلامتی که دارم، اون احساسی که نسبت به خداوند دارم رو توی وجود شما ایجاد کنم.
البته من نمیتونم اینکارو بکنم تا وقتی خودتون نخواهید، اگه خودتون بخواید مطمئن باشید که شرایط خیلی عالیه، مطمئن باشید که شرایط خیلی میتونه تغییر کنه و من میتونم به شما خیلی کمک کنم، ولی شما باید آماده باشید.
قدم اول تعهده. متعهد باشید که مسیر رو ادامه میدید و تمریناتش رو انجام میدید، یه دفتر خیلی قشنگ برای این دوره بردارید،اسمش رو بذارید دوره۱۲ قدم، تاریخ هم میزنید که شروع دوره از کی بوده، اسمتون رو مینویسید توی صفحه اولش، من متعهد هستم که این دوره رو تا آخر با تمام وجودم با باور قوی ادامه بدم و شرایط دوره هم جوریه که شما میفهمید هر ماه، هر هفته میفهمید روندتون رو، میفهمید تغییرات تون رو.
مثل کسی میمونه که داره ورزش میکنه، رفته باشگاه بدنسازی، اول نمیتونه حتی میله خالی رو هم پنج بار بزنه، بعد میفهمه که هفته بعد برنامه اش تغییر کرده، ماه بعد برنامه اش تغییر کرده، قبلا اگه ده کیلو بوده الان شده ۲۰ کیلو، اگه داشته پرس سینه میزده مثلاً N کیلو، الان شده دو اِن کیلو، یعنی قشنگ میفهمه که من روز اول اینجا بودم، روی پرس پا اینجا بودم، روی عضلات کمر اینجا بودم، روی هر کدوم از اون ابزارهایی که من داشتم کار میکردم وزنه هاش مشخصه، من روز اول اومدم اینقدر وزنه گذاشتم، مربی به من داده بود و توی دفترچه ام نوشته بودم بعد هفته بعد میفهمی که چه جالب عضلات من قوی تر شد، هفته بعد دوباره میفهمی، از سایز عضلات میفهمی، از وزنت میفهمی، از اون حجم و وزن اون وزنه هه میفهمی
عین همون کار رو توی این دوره ۱۲ قدم انجام میدیم، یعنی شما قشنگ میفهمی این رابطه داره بهتر میشه، یه ورودی مالی جدید وارد زندگیت شد، یه گشایشی توی کسب و کارت رخ داد، یه سری قرص هایی که قبلاً مصرف میکردی رو دیگه مصرف نمیکنی، یه سری آدمهای نامناسبی که قبلا توی زندگیت بودن دیگه نیستن، یه سری آدم های جدید باحال وارد زندگیت شدن، یه سری ایده های جدید داره به ذهنت میاد، یعنی این ها رو قشنگ میفهمی.
چون تغییرات رو مینویسید، چون قدم به قدم هم همه رو مکتوب میکنیم، یعنی هیچ راهی نیست که درک نکنید دلیل نتایج خوبتون رو، یعنی قشنگ میفهمید من روز اول اینجا بودم، الان یک ماه گذشته قدم اول رو تموم کردم اینجام. دلیلش حتماً همین کار هایی بوده که انجام دادم، بعد وقتی که قدم ها رو ادامه میدید با همین ذوق و شوق، با همین انرژی، با همین تعهد و وقتی به دوازدهم میرسید، اصلا میرید جلسات قدم اول رو نگاه میکنید و اون مطالبتون رو میخونید خنده تون میگیره، اصلاً باورتون نمیشه، میگید واقعا من اینجوری فکر میکردم؟ واقعا من این مشکلات رو داشتم؟ من این شرایط رو داشتم؟ اون موقع درگیر یه همچین مسائل پوچ و بیهوده بودم؟ یعنی این اتفاق برای شما میفته، همونطور که برای من اتفاق افتاد.
پس قدم اول برای اینکه این دوره رو شروع کنیم اینه که دفتر خوشگل بردارید و این تعهد رو بنویسید.
من متعهد میشم که این دوره ۱۲ قدم رو تمام جلساتش رو، تمام تمریناتش رو انجام بدم تاریخ و امضا.
باید هر وقت دفترت رو باز میکنی این تعهد رو بخونی بدونی که قراره که طرف خودت چه کارهایی انجام بدی که خداوند هم طرف خودش کارها رو انجام بده، یعنی ما با جهانی طرف هستیم که یه سری کارها رو، یه سری افکار رو باید ایجاد کنیم بقیه کارها رو جهان انجام میده ولی ما باید اینور رو خوب انجام بدیم، خداوند هیچ وقت کارش رو ناقص انجام نمیده، اون همیشه کامله، اما ما باید سمت خودمون رو خوب انجام بدیم
در قدم اول شما یک چکاپ فرکانسی میکنید خودتون رو، مثل کسی که میره چکاپ میکنه که سالی یکبار چکاپ میکنن که فشار خونم چقدره، قند خونم چقدره، اوره چقدره
ما این کارو از لحاظ فرکانسی انجام میدیم هر بار که ما دوره رو شروع میکنیم ما باید بدونیم که در چه جایگاهی هستیم، یعنی توی سلامتی چه نمرهای به خودمون میدیم، توی معنویت دوباره این چکاپ رو دارید، رابطه با خدا چه جوریه، بعد توی بحث روابط هم داریم که توی روابط جایگاهم چیه، چون میخواهیم شروع قدم دوم هم مقایسه کنیم این ها رو، روابطم با افراد نزدیک چه جوریه، با خانواده یه ذره دورتر چه جوریه، با همکاران و دوستان چه جوریه، چه نمرهای به خودم میدم، چرا رابطم خوبه، دلیلش چیه، چرا رابطم بده، دلیلش چیه، چه نقاط قوتی رو دارم، چه نقاط ضعفی رو دارم و این ها رو می نویسیم.
یه قسمت دیگه اش در مورد قرآنه که اسمش رو گذاشتم چگونه فکر خدا را بخوانیم در قرآن، ما توی هر قدم میایم قوانین مهم و آیه های بسیار بسیار تاثیرگذار رو که دید ما رو نسبت به اینکه خدا چطور این جهان رو خلق کرده، چطور قوانین جهان رو پایه ریزی کرده، میایم در مورد اونها صحبت میکنیم و درکی رو از خداوند پیدا میکنید که هیچ جوری نشه پیدا کرد غیر از این حالتی که همه باهم متمرکز میشیم روی یک مفهوم خاص
که قدم اول مفهومی که میخوام روش کار کنیم بحث هدایته، هدایت در قرآن.
چطور میشه انسان هدایت میشه، چطور میشه که انسان هدایت نمیشه، پس توی هر قدم ما یک قسمتی داریم که بیایم چگونه فکر خدارا بخوانیم در قرآن. میایم میشینیم روی یک موضوع خاص صحبت میکنیم.
یه کار دیگه ای که توی هر قدم انجام میشه تمرکز بر روی زیبایی ها یا تمرکز بر روی نکات مثبت، یک سری تصاویر و توضیحاتی میدم، چیزهای قشنگی که میتونه باورهامون رو قوی کنه، احساسمون رو بهتر کنه.
یه کار دیگه ای که توی هر قدم انجام میشه یک تمرین خیلی ساده ولی بی نهایت تاثیر گذار به نام تنظیم مسیر با ستاره قطبیِ.
ستاره قطبی یه تمرینی هست که صبح یک بار به محض بیدار شدن و شب قبل از خواب انجام میدیم که به محض اینکه بیدار میشیم فرکانس مون رو تنظیم کنیم روی موارد دلخواه و شب قبل از خواب هم دوباره تنظیمش کنیم که اصلاً بیفته روی دور درست، یعنی فرکانس ها وقتی که درست میشه، وقتی که شما بدونید اصلاً جهان داره چجوری اتفاقات رو رقم میزنه برای شما، وقتی شما تاثیر افکارتون رو روی اتفاقات اطرافتون بفهمید، اونوقت این تمرین ستاره قطبی رو خیلی جدی میگیرید پس یه بخشی داریم به نام تنظیم مسیر با ستاره قطبی توی هر قدم، برای اینکه خیلی خیلی افکارتون رو بتونید دقیقتر مدیریت کنید، بتونید فرکانس هاتون رو مدیریت کنید، مخصوصا به محض بیدار شدن و قبل از خواب بسیار بسیار تمرین فوق العاده ای هست.
و در نهایت هم هر قدم یک تمرین اساسی داره روی اون تمرین صحبت میکنیم، کار میکنیم، توی هر جلسه یک تمرین عملی داریم که میتونه به شما کمک کنه و توی این روند تکاملی مون شما بهتر میفهمید تمرین هر قدم کدومش خیلی تاثیر گذار تر بوده، کدومشون میتونه بهتر بشه با تغییرات کوچیکی که توش میدید و به این شکل ما قدم به قدم کار میکنیم. یعنی هر قدم مینویسید که جایگاهتون چیه، قدم های بعدی هم مینویسید،
آخرین قدم، قدم دوازده میاید قدم ۱۲ و قدم اول رو با هم مقایسه میکنید اون لحظه، لحظه فوق العاده ای هست، اشک همه مون در خواهد اومد از خوشحالی، خدا میدونه چه چیزهایی رو کشف میکنیم و میفهمید که قدرت انسان و قدرت افکار انسان چقدر زیاده، خدا رو بهتر میفهمیم و درک میکنیم، اونایی که باور دارن که میتونن زندگیشون رو تغییر بدن، اونایی که خداوند رو به عنوان فرمانروای کائنات باور دارن، اونایی که باور دارن که خداوند زمین و آسمانها رو مسخر ما کرده، اونایی که باور دارن که فارغ از هر شرایطی که توی زندگیشون بوده، اصلاً مهم نیست گذشته شما چی بوده، سنتون چقدره، چقدر بدهکار بودید، چقدر از لحاظ سلامتی مشکل داشتید، چقدر روابطتون بد بوده، تحصیلات دارید، ندارید، زن یا مرد، اصلا هیچ فرقی نمیکنه، اونایی که باور دارن فارغ از هر گذشتهای که داشتن و هر اشتباهی که توی گذشته شون کردن، میتونن آینده رو متفاوت رقم بزنن این دوره برای اونها آماده میشه، اونایی که تعهد دارن به انجام تمریناتش، اونایی که امید دارن به آینده.
با تمام قدرت به شما میگم که هیچ محدودیتی برای پیشرفت نیست، اما با قانون تکامل قدم به قدم، هیچ عجله ای نداریم. به همین دلیل این دوره یک ساله است. برای اینه که میخوام این دندون عجله رو بکشم از وجود شما بیرون. این عجله که میگه:
که نه من میخوام فردا نتیجه بگیرم، همین پس فردا میلیاردر بشم، روابط عاطفیم فلان بشه. نه، ما نیاز داریم همونجوری که عضله رو آروم آروم میتونیم قوی کنیم باورهامون هم همینه تغییر مدارمون هم همینه، قاعده جهان همینه، به همین دلیل اگه قدم به قدم پیش بیاید اگه عجله نداشته باشید اگه اجازه بدید به خداوند کارها رو برای شما انجام بده اونوقت متوجه میشید که در نهایت بیشتر از آنچه که فکرش رو میکردید به شما داده خواهد شد.
خیلی بیشتر از حد رویاهاتون به شما داده خواهد شد، اما اجازه بدید که مسیر طی بشه.
هر چند که تاکید میکنم از همین امروز نشونه هاش رو میبینید، یعنی اینجوری نیست که ما روی باورهامون کار کنیم مثلاً یک سال بعد نتیجه بگیریم، به اندازهای که روی باورهات کار میکنی به اندازه همون تغییر فرکانسی که اتفاق میفته نتیجه رخ میده، از وقتی که خداوند رو شناختم از وقتی که قوانین ثابت خداوند رو شناختم یعنی خداوند به عنوان یک موجود الهی دور از ما نه که به عنوان یک قانون، یک سیستم، یک انرژی که اگه بتونی درکش کنی، اگه بتونی بفهمیش، اگه بتونی استفاده کنی از اون سیستم و از اون قوانینش تو میشی جزئی از خداوند، تو و خدا یکی میشید.
این که توی قران خداوند میگه ما به تسخیر خودمون درآوردیم زمین و آسمان ها رو توی آیه های دیگه میگه ما به تسخیر شما درآوردیم کوه و باد و کشتی و زمین و آسمان و دوباره همونو میگه، یعنی اگه شما ریشه سَخَر رو توی قرآن سرچ کنید متوجه میشید که ما و خدا یکی هستیم، یعنی یه جاهایی گفته ما به تسخیر خودمون در آوردیم این چیزها رو، همون ها رو دوباره به تسخیر ما هم گفته در آورده، یعنی اصلاً متوجه میشیم که وقتی شما قانون رو بدونید شما و خداوند یکی هستید، به یک اندازه نیرو دارید، یعنی این وعده الهیه که من قدرتم رو به شما هدیه کردم.
و شیطان یه جوری حسودی کرد به این حد از قدرت انسان، این حد از توانایی انسان، همین قسمتیِ که انسان میتونه فکر کنه، میتونه قوانین رو درک کنه:
میتونه قوانین فیزیک رو درک کنه، قوانین چسبندگی مولکولی رو درک کنه، قوانین هستهای رو درک کنه، میتونه قوانین مکانیک رو درک کنه و با اون درکی که داره میتونه چیزهای جدید خلق کنه.
ما در این دوره در مورد قوانین جهان و کیهان صحبت میکنیم:
قوانین تغییر شرایط، تغییر اتفاقات اطرافمون؛ جهتدهی دادن و خلق کردن زندگی دلخواهمون، که خیلی بزرگتر از مکانیک و فیزیک و شیمی هست
این یک مهارتی که مثل هر کار دیگه ای هر چقدر بیشتر تمرین میکنی مهارتت بیشتر میشه، به اندازهای که تمرین کردم، به اندازهای که کار کردم، مهارتم بیشتر شده توی خلق زندگی دلخواهم که اون چیزی که الان هست که گفتم یک بهشتیِ برای خودم، به خاطر درک این قانون بوده که میخواهیم توی این دوره با هم کار کنیم با کمک خودتون.
تاکید میکنم این نیست که مثلاً من بگم یه آمپولی میزنم توی مغز شما و شما یهویی افکارتون عوض میشه، نه، اونایی که آمادگی دارن، اونایی که تعهد دادن، اونایی که میخوان زندگیشون رو تغییر بدن، اونایی هستن که تمرین هایی که گفته میشه رو انجام میدن، اونایی که باور میکنن این صحبت ها رو، من نیاز دارم به این باورها. من باور کردم تا نتیجه گرفتم، این نبوده که اول نتیجه بگیرم بعد بگم خب حالا بیا باور کنیم.
من اول دیدم توی زندگی بقیه، بعد باور کردم قانونمندی رو و بعد استفاده کردم، به اندازه اون باورهام نتیجه گرفتم، بعد نتیجه ها باعث شد که باورهام تقویت بشه و چیزی که الان هست توی زندگی من در تمام ابعاد، فقط هم بحث مالی نیست، خیلی ها عباس منش رو به عنوان یک آدم ثروتمند میشناسن، ثروتمند منظورشون از لحاظ مالیه، من خودم رو به عنوان یه آدمی میشناسم که زندگیم رو در تمام جنبه ها دارم خلق میکنم نه فقط بحث مالی، حالا برای خیلیها بحث مالی خیلی مهمه، اما برای من همه چی با همه. روابط، سلامتی، ثروت، معنویت، اینا همشون با همه برای من و این چیزیه که من برای شما هم عاشقانه میخوام اتفاق بیفته و توی دوره میبینید که من چقدر تلاش میکنم برای این کار، اما تلاش شما هم نیازه و ترکیب این دو تا با هم معجزات رو رقم میزنه.
هر روز خداوند داره ایدههایی رو بهم میده، راهکارهایی رو بهم میده، آگاهیهایی رو بهم میده، این که من این همه فایل آماده میکنم و همه تون هم میدونید که فایل های من هربار که گوش میکنید حتی اگه همون فایل رو ده بار گوش کنید دفعه یازدهمین بار احساس میکنید مطالب جدیدی رو دارید توش درک میکنید و فایل های بعدی همینطور، این کار من نیست، کار خدای منه، این تفاوتی که فایلها و دورههای من داره، تاثیرگذاری که داره، اتفاقاتی که داره رقم میزنه، این حسی که به شما میده، اینا همش کار اون خدایی هست که من ازش خواستم به من بگه. برای اینکه خودم اول توی زندگیم استفاده کنم، یعنی من دنبال این بودم که زندگیم رو متحول کنم، بعد که این اتفاقات افتاد، این به من گفتش که به بقیه بگو و این کارو من از همون بندرعباس شروع کردم و ادامه دادم، با عشق این کارو انجام دادم و دلیل تاثیرگذاری این آگاهیها اینه که جواب دارن میدن، دلیل اینکه همیشه برای شما جدیدن اینه که این از طرف خودِ خودِ خودِ خداست.
اگه سوالتون اینه که من دوره دوازده قدمی رو شرکت کنم یا نکنم؟!
پاسخ من این هست که:
اگه نشانهای برای شما اومد، یه نشانهای که از زبان خداوند بود، یه نشانهای که درکتون، حستون گفت معناش اینه که شرکت کنم، شرکت کنید توی دوره. اگه هیچ نشانهای نیومد شرکت نکنید توی دوره.
من خیلی به نشانه ها اعتقاد دارم، من خیلی به هدایت الله اعتقاد دارم، من همه کارهام رو با نشانه ها انجام میدم، اونایی که با منن میدونن که عباس منش یه آدمیه که میپرسه از خداوند برای حتی قدم های خیلی ساده، حتی برای یه غذا درست کردن میپرسم که مثلا این غذارو چجوری درست کنم خوشمزه تر میشه؟ بعد یهو یه ایده ای، یه نشانه ای، یه حسی، یه تصویری، اتفاقی میفته. زبان نشانه ها رو هرکدوممون به صورت شخصی میفهمیم. اینقدر قلبتون واضح نشونه رو درک میکنه، اینقدر مهر تایید خداوند روش هست که اصلاً تردیدی نمی مونه که توی دوره شرکت کنید یا نکنید.
با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- دانلود با کیفیت HD484MB47 دقیقه
- فایل صوتی مقدمه دوره ۱۲ قدم31MB47 دقیقه
سلام
به دلایل مختلف که یجای دیگه گفته بودم
دقیقا 8 شهریور انگار بیدار شدم و یه اکانت دیگه ساختم برای شروع خوب بود و انگار تعهد دادم که از نو شروع کنم
اما بعدش دیدم که الان بهش نیازی نیس دیگه
چون دوره هام رو این اکانت بود و کار رو برام سخت میکرد
البته متوجه شدم نگران نظر بقیه هم بودم
در مورد تاریخ عضویت این اکانتم
اما تو این یک هفته که تعهد دادم حسابی دارم با دوره عزت نفس پیش میرم
همون روزی که تعهد دادم یه کامنت با اون اکانتم رو مقدمه کتاب رویاها گذاشتم
کل کامنتم در مورد تجربیاتم از عدم درک قانون تکامل بود
نه تنها درکش نکردم دوسش نداشتم!
انگار قانون طبق میل من عوض میشه!
خلاصه هدایت شدم کلا از اون اکانت خارج شدم و با اکانت اصلی خودم همه جا باشم
حسم گفت اون کامنت رو روی یکی از فایلای مربوط بع تکامل بذار
البته هنوز این فایل رو ندیدم
راستی درسته عدم درک قانون تکامل یکی از ایراداتم بود اما اصلی ترینش عزت نفس بود
متن کامنت:
سلام استاد
من 3 سال و نیمه شما رو میشناسم و تو سایت هم بودم
اما مثال همون فردی بودم که انگار اومده باشگاه ثبت نام کرده چندماه یبار میاد میره
دوسه ماه تمرکزی هر ساعت تمرین میکنه
ولی یسال میره ی عالمه فست فود و…میخوره ورزش نمیکنه و ….
تازه توقع سیکس پک هم داره!
تمرکز رو همه اینها میدونم فقط در صورتی بهم کمک میکنه که درسهاش رو بگیرم و به عنوان تجربه نگاهش کنم
و البته نتایج و خوبی ها و نقاط قوتمم مرور کنم
تصمیم گرفتم از نو توی این دانشگاه ثبت نام کنم
بنظر خودم باید اخراج میشدم
چون یه عالمه درس پاس نشده داشتم
بگذریم..
شروع کردم از کتاب رویاها
این قسمت از کتاب در مورد من حرف میزد
آیا شما تجربه کوبیدن خانه ی قدیمی ِ تان و ساختن دوباره اش را داشته اید؟!
اگر خانه ی شما آنچنان هم بد نباشد و ساختارش به گونه ای باشد که بتوان هنوز آن را تحمل کرد، شما نهایت
ِ کاری که برای بهبود آن انجام میدهید، تعمیراتی جزئی است که آن را بهتر نماید و همچنان به زندگی در آن
خانه ادامه میدهید…
اما اگر ساختار خانه آنچنان کهنه، پوسیده و ویران باشد که هیچ تعمیراتی جوابگوی رو به راه ساختنش نباشد،
ِ آنگاه دل را به دریا زده، خانه را در هم کوبیده و ساختن بنای جدیدی را آغاز میکنید.
درست است که این کار نسبت به تعمیر، با سختی بیشتر و هزینه بیشتری همراه است اما نتیجه کار، خانه ای کاملا متفاوت است که هیچ ربطی به بنای قبلی ندارد
من داشتم اون خونه قبلی 18 سال پیش رو که نیمه داغون بود زیباسازی میکردم
حدودا 3 سال و نیم هم هی خراب میشد هی من میخواستم ظاهرش رو قشنگ کنم
توقع بهترین سازه جهان رو هم ازش داشتم
خانه از پای بست ویران است/خواجه در فکر نقش ایوان است
خواجه ی ما که من باشم انقدر چک خورد از جهان تا اینکه فهمید اینطوری فایده نداره
حتی این کار به قوانین هم بدبینم کرده بود
دیدم به استاد عباسمنش هم بماند
میخوام بگم چه تجاربی برای من داشت
و اینکه فکر نکنیم مسیر اشتباه حتی به ظاهر قشنگ نتایج خوب داره
حتی اگه 300 سال هم منتظر بمونی نه تنها اوضاع خوب نمیشه بلکه بدتر میشه
چون یه مسیری رو داری میری و فکر میکنی درسته و خیلی هم متوقعی ولی کاملا اشتباه فکر میکنی
در متن قسمت خوش آمد گویی اومده:
نخواه و انتظار نداشته باش که یک شبه این ساز کار را تمام و کمال درک کنی و به کار ببندی و یک شبه، باورهای محدودکننده و شرکآلود ذهن -که نتیجه ورودیهای نامناسب در طی سالها بوده- را تبدیل به باورهای قدرتمند کننده و توحیدی نمایی.
درک این ساز و کار و اجرای آن در زندگی، یک فرایند تکاملی است و این عجله، فقط تو را ناامید و بیانگیزه می نماید و لذت بردن از مسیر را از تو می رباید و در نهایت تو را از مسیر خارج کرده و حتی ممکن است به شیوه قبلیات باز گرداند
راستش من اینو میدونستم که همیشه انقد عجله دارم که حتی نمیتونم نفس عمیق و آرام بکشم
ولی درکش نمیکردم دلیلش هم این بود در گفته های استاد اصلا تعمق نمیکردم حتی اگه چندبار خونده میشد انگار فقط انجام وظیفه بود که فقط انجام بشه ولو با هرکیفیتی
فکر میکنم دلیلش هم همین عدم فهم تکامل بود
باید اول دندون این عجله رو میکشیدم بعد به هر کار دیگه ای حتی فکر میکردم
تنها هدف از نوشتن اینها اینه که بدونم اشکال از کجا بوده و اصلاح بشه
اولین کار مهم اینه که ارام ارام این عادته جایگزین بشه با صبر
آخ که بی دلیل نیست اینقدر قران از صبر گفته
جالبه الان که مینویسم آرومم
و انگار کم کم این بذر رو دارم میکارم
من برای تغییر عجله داشتم
فکر میکردم یه شبه ست
به جای اینکه تمرکزم رو بهبود خودم باشه
ثمره اون کارکردنا برام مهم بود
عجله من رو نتیجه گرا و ناسپاس کرده بود
بهبود برای من معنی نداشت
تغییری بزرگ در شخصیتم و نتایجم میخواستم
کمی بهتر برام ارزشمند نبود
به خاطر همین نتایج بزرگ نمیشد
چون سپاسگزاری و تمرکز رو داشته ها و شدنها نبود
بلکه تمرکز روی کمبود بود
و عجله باعث اون شده بود
باعث شده بود کمالگرا بشم
خوبی ها به چشمم نیاد
و همیشه شکارچی منفی ها باشم
چون من کمالگرا بودم و به جای 90 درصد پر لیوان تمرکزم رو 10 درصدخالی بود
عجله برای من در ذهنم از بهشت جهنم ساخته بود
من تو بهشت زندگی میکردم اما نمیدیدم
عجله کور و کر م کرده بود
عجله باعث شد تصمیمات اشتباه بگیرم
تصمیمات احساسی
دمدمی مزاج بشم
یروز یچیز بگم
فرداش یچیز دیگه
و نجواهای ذهن خودم و بقیه باورهای شرک آلود در این مورد به من تزریق میکرد و داشت قوی تر میشد
که دلیلش اینه تو متولد فلان ماهی
فلان ماهیا اینجوری ان
در این حد مسخره
ولی در آن زمان منطقی
عجله باعث شده بود
از نعمتها لذت نبرم
و همیشه بگم پس چرا نشد
راستشو بخواید عجله باعث نشد برم دنبال پیشرفت بلکه حتی باعث پسرفتم شد
برخلاف تصورم
چون انقد تمرکزت رو نداشته هاست
که از مدار پیشرفت خارج میشی
عجله باعث میشه گه تند گه اهسته بری
عجله باعث افسردگی من در مقطع هایی شد
فکر نمیکردم قانون تکامل انقد مهم باشه
کلا من اصلا حرف های استاد رو گوش ندادم
شنیدم
خیلیم شنیدم اما به قول خودشون
انگار مثل یه آهنگ بوده
مثل یه قصه
که همینجوری بشنوی و رد شی
عجله باعث میشه که تمرکز نذاری روی یک کار خاص
مدام از این شاخه به اون شاخه بری
عجله باعث میشه زندگی برات زجر و زجر و زجر بشه
و آسون بشی برای سختی ها
انقد کتک خورت ملس میشه که تعجب میکنی
عجله باعث میشه نذاری خدا هدایتت کنه
و با ذهن محدود و بسیار بسیار محدود کننده خودت پیش بری
عجله باعث میشه به قول قران تلاشهات پراکنده باشه
فایده ای نداره
عجله باعث میشه زود ناامید بشی و دست بکشی از کنترل ورودی هات و خودتو بندازی تو دل کثیفی و ی عالمه ورودی بد به خودت بدی
که مثال فیزیکیش میشه خوردن یه عالمه سوسک و… در این حد چندش
چون نمیتونی صبر کنی که اون خوراک های خوب به ثمر بشینه
و هی برگردی به مثبتها
و دوباره ناامیدی
دوباره منفی بشی
تمام اینها تجربه خود منه
و باید ازشون درس بگیرم
عجله بهت احساس گناه میده
باعث خود سرزنشیت میشه
چون تکامل رو نفهمیدی و نمیذاری اروم اروم تغییر کنی
و مهم نیس چقد دوره و فایل داری و گوش دادی
چون در عمل تغییرات پایدار نداشتی نتیجه ها نادلخواهه
انقد خودم خودم رو سرزنش کردم تو این یکسال
که مهم ترین تعهدم به خودم اینه
هرکاری از دستت براومد انجام بده
بقیه ش مهم نیست
چون دیگه خودم خسته شده بودم واقعا
بنظرم دوسال اولی که در سایت حضور داشتم بهتر بود عملکردم
البته بازم اون عجله بود ولی خیلی کمتر
فرض کن اون موقع 40 درصد بود
ولی یه سال و نیم اخیر به 99 درصد رسیده بود!!!!!
دلیلش هم این بود یادمه من از یجایی به بعد گفتم اینجوری فایده نداره نتایج باید خیلی بزرگ باشه
فکر میکردم اون نتیجه حالا به زعم من بزرگ
یهویی اتفاق میفته و من باید یه کاری بکنم
ولی راه اصلیش همون اروم اروم گوش دادن فابلا و هی یه ذره بهتر و بهتر و بهتر شدناست
که البته تا ابد هم ادامه داره
ولی تو ذهن من این بود که به اینا برسم و تموم
دیگه زندگی کنم و راحت باشم و اینا
همون مثال یه سال بخور نون و تره…
اما اون روش نه تنها جواب نداد بلکه من رو کامل از مسیر خارج کرد
و کلی تجربه های دیگه که بالاتر گفتم و در ادامه هم میگم
همیشه یکی از نجواهای اصلیمم این بود
که بقیه با استاد دارن هی پیشرفت میکنند
تو چرا از یه جایی به بعد هی اومدی پایین
و حالت هم انقد بده
کلا حس و حالم برگشته بود به چندین سال قبل که یه عالمه تضاد داشتم و به نوعی تو دل جهنم بودم
اما این بار ذهنم برام جهنم ساخته بود ولی اوضاع اونقدر بد نبود
اصلا بد نبود
فقط با تمرکز بر کمبودها و ناسپاسی که عادت شده بود حس و حالم به شدت بد بود و این حس بد اتفاقای بد رو ارام ارام داشت جذب میکرد
چون حتی در روند منفی هم سرعتی وجود نداره
کلا تو دنیای مادی که بعد زمان وجود داره همه چیز روند داره و تکاملش باید طی بشه
البته اگر فرض رو بر این بگیریم که سایر عوامل فراهم هستند
خیلی وقتها همونطور که قبلا گفتم منتظریم تکامل طی بشه
مثل این میمونه که دونه ای کاشته نشده باشه و منتظر باشم سبز بشه
و حتی بدتر از اون متوقع باشم و بگم پس میوه هاش کجاست؟
در این حد خنده دار
ولی واقعا این ذهن من بود
و از خودم فرار نمیکنم
چون این بار میخوام با خودم به صلح برسم
عجله نمیذاشت من خودم رو تجربه کنم
خودم رو بشناسم
فقط یک چیز رو می شناخت آن هم نتایج ظاهری بود
به هر حال خواستم مسیری که تا حالا اومدم رو برای خودم مرور کنم و شروعی نو داشته باشم
آرام ولی ادامه دار
من بارها به ایمان رسیدم و به خدا و قانونش ایمان آوردم یعنی مطمئن شدم که حقیقت چیه
ولی دوباره دچار شک شدم و مشرک شدم
چون عجله داشتم
و البته آن ایمان نبود
ایمان یعنی همیشگی یعنی هرروز هر لحظه تکرار بشه
یومنون یعنی همیشه ایمان میاورند
درسته من کلی قدم برداشتم
کارای مثبت کردم افکار مثبت داشتم
حتی ی روزایی خیلی خیلی زیاد نهایت توانم را گذاشتم
اما استمراره که مهمه
حتی اگه هرروز یک قدم برمیداری اما همون رو فردا هم ادامه بده
باید به تثبیت برسه ثابت بشه عادت بشه بعد برم سراغ قدم بعد
من نباید الان انتظار مثبت اندیشی و اقدامات عملی استاد رو از خودم داشته باشم
من فقط باید در حد توانم هرنکته ای شنیدم اولا خوب درکش کنم مرورش کنم تا بفهممش بعد بهش عمل کنم
و اون عمل رو اونقد تکرارش کنم که به عادت تبدیل بشه
مثل دست شستن
مثل غذا خوردن
اگه به عادتهامون نگاه کنیم میبینیم هرروز در حال انجام کلی کار هستیم
بدون اینکه بهشون فکر کنیم برنامه داشته باشیم یا حتی برامون سخت باشه
چون اونا دونه دونه عادت شدند
پسرخاله کوچکم الان میدونه دستاش کثیف شد باید بشوره و این به عادت تبدیل شده براش
اما هنوز غذا خوردن براش عادت نشده و مقاومت میکنه
یه وقتایی اصلا نمیخواد غذا بخوره
و مثلا به اصرار والدین و اطرافیان و….این کار رو انجام مبده
چرا؟چون هنوز این رفتار براش عادت نشده
که باید غذا بخوره
این بهترین مثال برای خود منه
که یاد بگیرم چطوری عادت های خوب رو تو وجود بسازم
دیگع کاری به قبلا ندارم
ولی تا حد امکان از تجربیاتم استفاده میکنم
و باید درسهاش رو بگیرم
من همیشه دوست دارم بتونم از تجربیات بقیه استفاده کنم و لزوما همه چیو خودم تجربه نکنم
اما انقد مقاومت داشتم که باید اینا رو تجربه میکردم تا به صورت کاملا ملموس برای همیشه توذهنم بمونه که چه افکاری و چه عادتهایی چه نتایجی رو به همراه داره
عجله باعث میشه بدون درک درست از صحبتای استاد بخوای یهویی تصمیم بگیری
یا حتی به نجواهای ذهنیت گوش بدی و یادت نباشه احساست بده و این الهام نیست
راه درست بهت آرامش میده
عجله باعث میشه از بقیه توقع داشته باشی که راهنماییت کنند تا تو زود به مسیر برسی
و نخوای خودت تفکر و تعمق کنی و تجربه کنی
و این اعتماد به نفست رو نابود میکنه
همین من رو به شدت وابسته چندنفر از عزیزانم که تو این سایت بودند کرده بود
و نظر اونا برام خیلی مهم بود جوری که ازشون میترسیدم و هی بازم تصمیم اشتباه میگرفتم چون ترس و…من رو تو مسیر غلط قرار داده بود
و خودمم نمیدونستم دلیل اون رفتارام چی بود و چرا ثبات ندارم
چون من دنبال تایید بودم و هی عجله داشتم یه نتایجی بگیرم و هویتم رو تو اونا میدیدم
عجله باعث میشه خودت رو مقایسه کنی
و بدون توجه به مدار الانت قدمهایی برداری که اصلا برای شرایط الانت نیس و سازگار نیست با مدار الانت و توهم بزنی که داری به الهاماتت گوش میدی
عجله باعث میشه که خودت رو نشناسی و فقط ببینی این و اون چی میگن
حتی افراد مثبت و حتی استاد
دنبال این باشی اونا بهت بگن چه راهی بری بهتره و سبک شخصی خودت رو نداشته باشی
و به این دقت نکنی که حرفهای اون ادم طبق شرایط خودش هست نه برای همه
منظورم در مورد مثلا علاقه و شغل و خواسته هاست
نه خود قانون که ثابت و برای همه یکیه
مثلا بارها استاد گفته کنکور و مسیر اکادمیک و…راه ایشون نبوده و خارج شده ازش
یا مثلا یه فرد خواسته ش اینه همیشه تو سفر زندگی کنه
منم چون این ادمها رو قبول دارم ناخوداگاه میخوام هر رفتاری از اون ادماا رو تکرار کنم میگم خب منم همونیو میخوام که اینا میگن
البته ابنجا میفهمم دلیلش کمبود اعتماد به نفسه
چون من خودم رو باور ندارم
یه برگی در بادم که هر سمتی من رو میشه برد
یعنی نه خواسته ای دارم نه هیچی
به قول کامنت یکی از دوستان که امروز گفته بودند وقتی هدف جدی نداری جهان برات دغدغه درست میکنه که اونا رو حل کنی
یعنی نمیشه بیکار بود تو این جهان
اون وقت این همه ادم هدف نداریم
و هدفی هم باشه مقطعی و کپی از روی بقیه ست
من تمام این موارد رو میگم که ازشون درس بگیرم و شروعی باشه برای بهبود
اینجا متوجه شدم به شدت اعتماد به نفس مهمه و قدم اول هست
تا این اعتماد به نفسه نباشه اصلا منی نیست که بخواد هدفی هم داشته باشه
بخدا اصلا نه ادم مشکل داری وجود داره نه عجیب غریب
همه مثل همیم فقط باید بفهمیم که چطور این قوانین ثابت رو درک و عملی کنیم
بارها و بارها ذهنم بهم میگفت تو فرق داری
برای تو نمیشه
یجورایی اون زیرا به شدت معتقد بودم به خدای انسانی
نه خدای سیستمی
این اواخر فهمیدم که چقد این ذهنیت رو داشنم که تهش خدا انتخابگره یجورایی باید تایید کنه و بخواد بعد بشه
یه چیز ظریف و ریزی بود
خیلیم به ظاهر مخالف اون نوع تفکر بودما
اما خودم به شدت توذهنم اجرا میشد
یه درس دیگه ای که تو این مدت گرفتم
میرزا غلط گیر بودن بقیه و اصلاح حرفای اوناست
یجورایی فکر میکردم با اینکار باورای خوب میسازم
اما با بحث و حتی مقاومت و انکار چه تو ذهنم چه حرف زدن بیشتر وارد مدار اونا شدم و اون باورا رو تقویت کردم
بهترین کار اعراض بود
باید تماما روت رو برگردونی اونور
با هرروشی که بلدی
ذهن که رفت جای دبگه ای دیگه تمومه
اصلا روش تمرکز نمیکنه
ولی من میدیدم که با اون کارا هی احساسم بدترمیشه
و نتیجه هم نمیگیرم
راهم اشتباه بود
یه وقتایی هم تایید ادمها برامون مهمه دنبال یار و پایه و همراهیم
من به شدت برای یکی از عزیزانم این دیدگاه رو داشتم
خب با قوانین تونسته بودم رابطه ای رویایی خلق کنم باهاش و خیلیها تعجب میکردند و غبطه میخوردند
این باعث شده بود فکر کنم خب با هم باید پیشرفت کنیم و این حرفها
یادم رفته بود من تنها هستم و یه روح مجردم
اونقد وابسته بودم و حق رو به خودم مبدادم
که حتی خود خدا هم میگفت اشتباهه نمیفهمیدم
یروز خیلی واضح خدا هدایتم کرد و انگار داشت همینجوری نداها میومد
که شدیدا وابسته ای و باید قطع بشه و….
و خیلی حس بدی بود
مثل این میمونه ی دختر کوچولو باشی
و بهترین و زیباترین عروسکی که داری رو ازت بگیرن ولی به جاش بهترین عروسک جهان رو بهت بدن
اما تو ندیش و فکر کنی اونی که داری بهترینه
در حالی که اینطور نیست
میدونستم خداوند چی میگه و انگار برام جا افتاد
قبلا حتی یک درصد شک نداشتم که رفتارم غلطه در مورد اون ادم
تازه بهش افتخارم میکردم
الان میفهمم باورها انقد جزوی از ما میشن که باید دقت کنی تا تشخیصشون بدی
خیلی خوبه
خوشحالم که دارم مینویسم
خوشحالم که از نو میخوام شروع کنم
آرام آرام
آهسته
هدفم فعلا کشیدن دندون عجله ست
آرام آرام میخوام بِکِشَمِش
حسم خیلی خوبه
از وقتی شروع کردم به نوشتم کامنت حدودا ساعت 9 بود فکر کنم و چندتا جوش رو صورتم داشتم نیم ساعت پیش دقت کردم محو شده بودند
حال خوب انقد اثر گذاره
من خیلی خوشحالم که اینا رو نوشتم
همونطور که بالاتر گفتم از ی تایمی به بعد نگران بودم که چرا من شیب مثبت رو به بالا ندارم و همش سینوسی ام
ولی الان قلبم میگه تو تنها نیستی و این مشکل خیلیاست چون کامنتهایی رو هم در این مورد خوندم
و دلیلش رو تو کل کامنت گفتم
عجله
مخرب ترین عادت جهان
خداروشکر که نوشتم
به عنوان قسمت پایانی کامنت
خواستم در مورد قدمهایی که این مدت برداشتم و به نتایج خوب منجر شد بگم به طور خلاصه
تو کامنتای بعدی کامل تر میگم
کلمه عذاب رو تو قران سرچ کردم و کل ایاتش رو نوشتم برای خودم
اون تایم حسم خیلی خوب بود که میفهمیدم برای چیا عذاب اومده و چقد قانون رو تو جای جای اون ایات دیدم
چندین روز باری فراوانی انجام دادم و چه چیزایی نوشتم که عینا همونا یا بهتر از اونا رو تونستم داشته باشم
سپاسگزاری نوشتم و حسم خیلی خوب میشد
رو روابط به طور عملی تمرین اجرا کردم و همون چند روز اول نتیجه محسوس رو دیدم
با این باور که تمام ادمها روح خدا رو تو وجودشون دارن فارغ از ذهنشون همه خوبن
وقتی درکش کردم یکم عمل کردم خیلی تاثیرش رو دیدم روی رابطم با چندتا ادم که قبلش نادلخواه بود
در مورد پول هروقت فراوانی رو فهمیدم و به پول متمرکز شدم صحبت از فراوانی و….شد یه عالمه فکت که نشونه بود و مهرتایید بر قوانین
و البته پول های بیشتر وارد حسابم شد
تو دوسال اول خیلی وقتا ستاره قطبی انجام دادم و واقعا خلق ها کردم و حسم خوب بود در طول روز
این مدت هم یبار انقد واقعی بود که مو به مو خلق کردم و ایمان آوردم چقد میتونیم خلق کنیم
اصلی ترین نکته این تمرین و کلا خلق هزخواسته اون احساس واقعی و خوب موقع تجسمشه
یه وقتایی اصلا تجسم نمیکنیم یا در حد انجام وظیفه ست
اما اون حس خوب و لذت و اینکه ایمان میاری که میشه وقتی اونجوری تصور کنی صد درصد میشه
من اینا رو تجربه کردم
و اون حس خوب یجورایی ادامه دار میشه و در ادامه راه هم حست خوبه و حس خوب هی خواسته هات رو برات میاره
جوری که میفتی تو صراط مستقیم و هرلحظه ت نه تنها لذته بلکه هی میری جلو میگی عه این خواستم و بعد بهت داده میشه تیک میزنی و بعدی و بعدی و بعدی….
از خودم میپرسم خب تو که اینا رو میدونستی
و انقد واضح همه چی ام دیدی و تجربه کردی
چرا از مسیر خارج شدی و اون داستانا و
جواب :عجله
همیشه استاد میگه همون اتفاقات خوب اولیه برام شد ایمان و باور برای ادامه راه
اما دقت که کردم برای من عادی بود و یچیزی که انگار باید می بوده
ی چیزی به اسم ناسپاسی
ندیدن نعمتها ندیدن نشانه ها
فقط و فقط وابسته بودن به یه سری نتایج
که اونم زود بیاد اگه دیر باشه فایده نداره
یه عالمه ریشه داره بنظرم هر اتفاق خوب یا بدی
نمیشه گفت فقط این عامل یا فقط اون عامل
اما برای من اصلی ترینش عدم درک قانون تکامل بود چون از یجایی به بعد من به این رسیده بودم که همه چی همین جاست و باید ادامه داد
اما من ی راه های دیگه ای میرفتم
و تا ب ی تضاد برخورد میکردم سریع خدافظی میکردم یجوری ام بودم که ببین نمیشه و نمیذارن و..
فکر میکردم برای بقیه همه چی گل و بلبله
و یا اینکه درستش اینه یهویی همه چی متحول شه و اینا چیه و از این حرفا
البته بازم برمیگرده به نداشتن هدف جدی که تو راه درست نگهت داره
و نداشتن اون هدفم برمیگرده به عدم اعتماد به نفس
خب حالا چی نمیذاره اون اعتماد به نفسه رو قوی کنم و هی بهتر بشم؟
عجله و عدم درک قانون تکامل
باید بفهمم کم کم و اروم اروم هی این ذهنه ساخته میشه قشنگ میشه
باید یاد بگیرم تمرکزم رو مثبتها باشه و رو اون قسمت پر لیوان
تو هر موضوعی
در مورد خودم،اتفاقات و ادمها.
چطوری این عادت رو بسازم؟فقط باید اینجا بمونم
خیلی این سایت ایزوله و پر از امکاناته
باید درست استفاده کنم از این امکانات
و به تغییرم کمک کنه
هربار ورودی مورد نیازی که حسم رو خوب میکنه به ذهنم بدم
و خوب بفهممش و درکش کنم
اینجا این امکانات برای استفادست نه اینکه هرکی بیشتر همه چیو تست کنه برنده شه بلکه کمیت مهمه و اصلا مسابقه ای در کار نیست
کمیت و اون درک و عمل مهمه
نه تعداد
خیلی مهمه که بفهمم اینو
خیلی مهمه بدونم اصلا هدف چیه
چرا اینجا ام چرا این مطالب رو میخوانم یا گوش میدم دلیلم چیه؟صرف مطالعه یا شنیدن به من کمک نمیکنه
مثل ی امتحانه که کسی که خوب نفهمیده باشه حتی اگه تمام کتابم حفظ باشه به درد نمیخوره چون نمیتونه سوال حل کنه
الان هم موضوع همینه
من باید درک کنم که هدفم چیه از وقت گذاشتن برای این مطالب
هدف این نیست که بیشتر و بیشتر بدونم و به همه جا سرک بکشم
هدف اینه خوب درک کنم و به دردم بخوره
من تازه دارم متوجه میشم
فرق واقعی این دوتا رو
4 بار رفتم تمرین آگهی تبلیغاتی انجام دادم
ساز یادگرفتم
کلی نرم افرار یادگرفتم
کلی کار با اپلیکیشن های مختلف یادگرفت
یه عالمه مهارت مختلف یادگرفتم
خیلی خلاصه میگم ولی تمرکزم رو روی جرئیاتشون میذارم بعدا که بدونم چقد توانا ام
اقدامات عملی زیادی انجام دادم
تو دوسال اول به صورت پیوسته به شدت مو به مو عمل میکردم هر ایده ای که به ذهنم میومد
و این مدت هم مسیری که در اصل علاقه قلبیم از سن کم بود رو خواستم شروع کنم همون اول چقد ایده داشتم و انجامش دادم
اونجاهایی بود که قلبم میگفت و انجام دادم
و البته ذهنمم کلی مسیر و راهکار داد که انجامش دادم و حس بد داد و تو مسیر من نبود
اما نکات خوبی داشت که میگم
مثلا اون تجارب و دانسته ها و اموزشها بهم در بقیه مسیرها کمک میکنه
یا مسیرهای خلاف قوانین درستی قانون رو برام اثبات میکنه
جاهایی که با تمام وجود خواستم بهش رسیدم
و فهمیدم باید واقعا بخوای تا بشه
و زورکی نیست
بلکه خواسته از قلبت میاد راهکاراش هم از قلبت میاد قدمها رو هم بهت میگه و شرایط و…. رو هم برات فراهم میکنه
البته قبلش اومدی تو مسبر درست
و باورهای خوبی ساخته شده
و ایده ها رو که بهت میگه تو فقط انجام میدی
و میبینی چقد عالی و راحت و دلچسب بود
هم مسیر هم مقصد
این یعنی خواسته واقعی
و ترکیبش با باورای درست
خیلی حس خوبیه من تجربه ش رو داشتم
در مورد رسالت یا علاقه یا هرچیزی
میخوام بگم خیلی سخت گرفتم
و هی گوش دادن و اجرای ایده های ذهن هم من رو از مسیر منحرف میکرد
چون تقلا میکردم و عجله داشتم برای شروع و ورود به مسیر علاقه و فکر میکردم اونجا سریع نتیجه میگیرم
کلا نذاشتم با ارامش هدایت بشم
فکر میکردم خودم سریعتر درستش میکنم
اما هی دورتر شدم و حالمم که نگم
تنها کاری که باید میکردم همون جایی که بودم بهترینم رو میذاشتم و کار فیزیکی رو رها نمیکردم بلکه خودشناسی میکردم و رو اعتماد به نفسم کار میکردم اروم اروم هدایت میشدم همونطوری که قبلش شدم
در مورد تصمیم
من دقت کردم هروقت خواستم تصمیم بگیرم هدایت خواستنم جوری بود که خدایا تو برای من تصمیم بگیر
یجوری که انگار خدا انسانه و اون انتخاب کنه
من این رو درک نکرده بودم که من خواسته م باید واضح باشه و خدا قدم به قدم من رو هدایت مبکنه
من ناخودآگاه مبخواستم خدا انتخاب کنه
همون بحث صلاح و غیر صلاح
با اینکه به ظاهر مخالف اون دیدگاه بودم
و از اونور فکر میکردم سریع باید انتخاب کنی کدوم راه رو میخوای بری
بدون خودشناسی و با اعتماد به نفس پایین!!!
مثل اینه حتی 1 میلیون هم نداری.بشینی فکر کنی 1 میلیارد رو چجوری سرمایه گذاری کنم
و خیلیم خودت رو اذیت کنی و تقلا کنی برای فهمبدنش و راهکار پیدا کردن
اگه به حرف استاد گوش کنم از این اتفاقات پیش نمیاد
چاره فقط بودن درست تو مسیره
و گوش دادن فایلا جوری که درک بشه به فهم برسه و بعدش عمل و هی تکرار اون عمل
فایلا نباید قطع بشن هیچ وقت
اینا اگاهی های خالصی ان که از قلب استاد میاد از سمت خدا
نه چیزی که فکر شده باشه و از قبل سناریو داشته باشه
این کامنت تماما برای خودم بود جوری که نمیدونم چی نوشتم چون اصلا برنگشتم به قبل
و باید بارها بخونمش
به عنوان کلام اخر
من از نو متولد شدم امروز
کاملا احساسش میکنم
وشاید همه اون ها باید تجربه میشد و لازم بود
چه برای من الان
چه برای من سالها بعد
راستی من قبلا نمینوشتم
خیلی دلایل هم برای خودم داشتم
که دیگه مهم نیست
الان میخوام باشم و بنویسم
و چقد بهم کمک کرد این نوشتن
با اینکه اولین بارم بود
خدایاشکرت
سلام به دوست عزیزم
چقد خوشحالم و سپاسگزار خدای خودم هستم که اینقد زیبا من رو هدایت کرد تا بنویسم اعتبار تک تک کلمات از خودشه عاشقتونم
دوست مهربانم پیامتون نشانه ی بسیار زیبایی برای من بود
واقعا واقعا به مدت طولانی این احساس شما را داشتم
اما تسلیم شدم در برابر خدا ک الان احساس زنده بودن دارم
خدایاشکرت
براتون ارزوی ثروت و سلامتی و خوشبختی دارم شاد و موفق باشید
سلام عزیزم
من کامنت تون رو دیده بودم
اما انگار الان زمانش بود براتون بنویسم
بعد از تمام اون ریشه یابی ها
رسیدم به احساس عدم لیاقت
همه چیز همینه
همیشه میگفتم چرا ادامه نمیدم چرا یه کاری درسته ولی انجامش نمیدم چرا از مسیر خارج میشم دور میشم و…..
دیدم کلا برای خودم ارزش قائل نبودم تا برای زمانم،زندگیم و هرچیزی که مربوط به منه ارزش قائل باشم
و عجله فقط بخش کوچکی بود
همیشه به جای حل یک ترمز یا هرچیزی فقط خودمو سرزنش میکردم و این باعث بدتر شدن میشد به خودم میومدم مدت زیادی متوقف مونده بودم و از خودم میپرسیدم پس این همه مدت چکار میکردم؟؟؟جوابش فقط نشخوار فکری بود.به صورت خیلی شدید
هرچند حسم میگه بهتره آخرین باری باشه که در موردش حرف میزنم و به جای تمرکز کردن روش بهتره کلی ورودی خوب بدم وگرنه هربار فقط همه چی بدتر میشه
تفاوت تو نوع نگاه منه به خودم و زندگیم و جهان
وگرنه ظواهر فقط یه بازیه یه توهمه که به راحتی قابل تغییره
کاش انقد درگیر ظواهر نشم و با این ذهن یکی نشم که مدتهای طولانی وقتم به overthink بگذره
عاشقتونم