مقدمه دوره ۱۲ قدم - صفحه 5 (به ترتیب امتیاز)

758 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    سمانه جان صوفی گفته:
    مدت عضویت: 1909 روز

    به نام خداوندِ بزرگ

    سلام.

    استاد جان دیروز با مامانم صحبت میکردیم، از شما بسیار یاد کردیم و بسیار دعایِ خیر کردیم براتون.

    که واقعاً خیر ببینین با فایل هاتون که باعث ایجادِ بهبودِ کیفیتِ زندگیِ ما شدین.

    مامانم شجاعت و اعتماد به نفس و احساس لیاقتش داره پله پله بالاتر میره و سپاس گزار شماست.

    دیروز که مطب بودیم و میزِ هفت سین رو دیدیم ذوق کردیم رفتیم جلو از نزدیک دیدیمش، بعد مامانم دید یه گلدون اونجاست برای سبزه و از اونجا که علاقه مند جدی هست به گل و گیاه، با جسارت و شجاعت رفت از پرسنل مطب داخل اتاق، سوال کرد که این گلدون چه گیاهی کاشتین؟

    پرتقاله؟

    که اونا هم با خوشرویی پاسخ دادن که هسته نارنج هست.

    فکر میکردم عجب مامان باحالی دارم من…

    تو اون مطب شلوغ که فرکانسش حولِ بیماری یا انتظار میچرخه واسه اومدن خانم دکتر، اینکه زودتر نوبتشون شه ویزیت شن، من و مامان توجهمون رفت روی زیبایی و تمیزیِ مطب، میز هفت سینش و گلدونِ خوشگلِ سبزه اش از هسته نارنج…

    هر کی باشه میگه عجب حوصله ای داری ها…

    حالا که چی؟

    سبزه گندم، عدس، نارنج یا هر چی، چه فرقی داره حالا؟

    نه دیگه، وقتی ما نگاهمون زیبا بینه، مطب رو کمتر مطب دکتر دیدیم…‌

    پروژه تفریحی نشاط دیدیم، دنبال شادی و قشنگی و هیجان انگیزی بودیم، از انتظار 3 ساعته انقدر خسته نشدیم، کنترل ذهن داشتیم نسبت به شنیده هامون، حرف های بقیه و …

    خیلی خوشم اومد از خودمون…

    اونجا با یه خانمه اشنا شدیم که اونم علاقه مند جدی گل و گیاه بود و یه عالمه گلدون داشت.

    و دیدم چقدر زیبا فرکانس های مشترک همدیگه رو جذب کردن.

    خلاصه که خواستم بنویسم براتون چقدر برای ما مهم و تاثیرگذار و ارزشمند هستین.

    تو هر تغییری در شخصیتمون، ردپایی از شما و صحبت های ناب تون هست.

    خیلی ممنون و سپاس گزارتونم.

    حالا بریم سراغِ این فایل…

    دیروز خیلی خوشحال شدم فایل اومد روی سایت…

    از گروه روزشمار، شماره 135.

    حرف از دوره 12 قدم شد و تکامل…

    تکامل، همون چیزی که من تازه همین اواخر، یکی دو ماه اخیر، تازه بهتر درکش کردم‌‌‌…

    اینکه تصمیم به بهبودِ هر عادتی یا رفتاری دارم، اصلِ مهمش توجه و رعایتِ روندِ تکاملیِ اونه.

    رعایتِ تکامله که باعث میشه ادامه بدم و دلسرد نشم.

    توقعم از خودم متعادل بمونه، نخوام از پله 1 بپرم پله 10، الکی به خودم دلسردی و ناامیدی و سرزنش ندم که چرا نمیشه، دیر میشه و فلان.

    کاملاً به خیر میگیرم رسیدنم به این فایل رو، چون تازه قدم 1 رو گرفتم و هنوز تو نوشتن چکاب فرکانسی هستم.

    نشونه بود برام که بشین پای نوشتنِ ادامه ی چکاب فرکانسی ات.

    چون دارم بازیگوشی میکنم و پشت گوش میندازم ادامه ی نوشتن هارو.

    تا یادم میاد هم میگم بنویس دیگه…

    بعد نجوا میگه اشکال نداره داری کار میکنی رو خودت دیگه و ماسمالی میکنه تاخیر نوشتنم رو.

    مشخصاً دارم لفتش میدم…

    امیدوارم با گوش کردن مکرر همین فایل انگیزه هامو جمع کنم و بنویسم.

    دست از کمال گرایی هم بردارم و هر چی به یادم میاد و بنویسم و برم سوال های بعدی…

    این یه کاری هست که تاخیرش میندازم این روزها…

    جالبه که شما از تکامل همیشه صحبت کردین، ولی تا وقتش نرسید و به تکامل نزدیک نشدم، حتی نشنیدم تو فایلهاتون…

    و الان ذوق میکنم میشنوم از تکامل.

    بسیار ممنونم و سپاس گزارتون هستم.

    تو فایل از جلسه ای گفتین تو هر قدم برای توجه به نکات مثبت…

    ذوق کردم که این تمرین رو هر روز دارم انجام میدم و خیلی باهاش شادم.

    ستاره قطبی هم صبح ها منظم انجام میشه، ولی شب ها خیلی مثلِ صبح منظم نیست.

    صبح ها اشتیاق فراوان تری دارم واسه نوشتن، و در طول روز تا شب زیاد مینویسم، شب هم مرور میکنم و تیک میزنم خواسته های تیک خورده ام رو و لذت میبرم.

    متوجه شدم خیلی مهمه در انجام یه کار، نظم داشته باشم و استمرار، تا نتایج بهتر آشکار شن.

    اینکه چقدر رعایتش میکنم و جواب میگیرم رو تو مثالهای زندگیم میبینم، اینکه کجاها دارم بهتر یا ضعیف تر عمل میکنم…

    قشنگیش چیه؟

    الان متوجه شدم چقدر راحت شدم با خودم و اینکه از ضعف هام دیگه خجالت نمیکشم بنویسم.

    بله که یه جاهایی خوب تر درک میکنم و بهتر عمل میکنم، یه جاهایی هم با اینکه میدونم روش درست چیه ولی براش اقدامی نمیکنم…

    آرامشی که با خود حقیقیم برقرار شده باعث شده خودمو کمتر سرزنش کنم، شتابم بیاد پایین و روی خیلی چیزها تمرکز کنم برای اجرای حقیقی و با جزییاتشون تو زندگیم.

    چک و لگدهایی هم که میخورم گاهی برای پشت گوش انداختن برخی تغییرها، به روی دیده.

    درس هاشو میگیرم و میام تو راه.

    از یه تجربه باحال هم بگم:

    من خونده بودم تو کامنت بچه ها که نوشته بودن تو یه دوره ای (شاید همین دوره 12 قدم) استاد گفتن:

    شما داری رو خودت کار میکنی، فرکانس میفرستی مثلا فلان خواسته رو داری، بعد برعکس میشه، اتفاقاً تضادِ سختی میاد سر راهت…

    بعد تو تعجب میکنی که چرا برعکس شده، چرا وارد سختی شدم به جایِ راحتی؟

    بعد میفهمی این ظاهرشه.

    دقیقا فرکانسی که فرستادی داره تو رو جدا میکنه از شرایط قبلیت و هدایتت میکنه به شرایط جدید و بهبودی که خودت خواستارش بودی…

    مثلا شغلی داشتی، بعد اخراج میشی…

    ناراحت میشی بعد میفهمی در راستای رسیدن به خواسته ی پیشرفتت بوده.

    یعنی خدا داره مسیر جدید و بهبود رو بهت نشون میده…

    این تو ذهنم بود و برام جالب بود تا سر یه مسیله به چشم دیدمش:

    تو درخواست هام در رابطه با موضوعی در حیطه ی سلامتی درخواست بهبود و آسانی کردم…

    نوشتم و فرکانسشو ساختم و سعی کردم باورش کنم…

    بعد به چالش بزرگ خوردم تو همون مسیله…

    پزشک و فرآیند درمانی و بهبود و …

    و یهو دیشب برام اشکار شد که بله.

    تضاد اومد بگه بله، تو اون مسیله رو داشتی و بهبود خواستی و همون تضاد درسته ظاهرش دردسر رو خبر میداد ولی باطنش دقیقاً هدایتت میکنه به روشِ صحیح برای بهبود در اون مسیله.

    و بسیار مشعوف شدم از این نگاه به زندگی و تجربه ی درس های استاد تو زندگی شخصی ام.

    کلا خیلی مشعوفم که نگاهم به اکثر چیزها با بهبودی، شادی، خیری، آرامش همراه شده و تعبیر به خیر میکنم و البته که برای من خیر هم میشه.

    اینطوری اضطراب و ترس و استرسم به شدت پایین اومده تو زندگیم.

    استاد از این بابت هم بسیار سپاس گزارم از شما.

    مرسی که صحبت از تکامل و دوری از عجله کردین تو این فایل…

    تکامل یعنی قدم به قدم جلو رفتن…

    این عالیه.

    این کامنت عین آش شد:)))

    اشکالی نداره، احساساتِ الانم بود و رسیدم که اینجا بنویسمشون.

    همین کامنت ها تو هر فایلی هم مثلِ چکاب فرکانسی می مونه برای من.

    که وقتی بخونمش نشونم میده هر لحظه چطور فکر میکردم، چطور عمل میکردم و می کنم…

    درکم چطوری شده؟ رفتارهام چطوری هستن و چطوری میشن؟

    همش خیره و برکت.

    الهی شکر.

    استاد جان و مریم جان، نی نی هم با من همراهه و سلام میرسونه خدمتتون :)

    صدای استاد، صدایی که نی نی خیلی براش آشناست، چون استاد یکی از بهترین دوستانِ مامان باباشه، یکی از بهترین معلم های مامان باباش و ان شاالله خودش :)

    استاد جان خیر دنیا و عاقبت نصیب خودتون و عزیزانتون بشه هر لحظه.

    در پناه خدا جانمون باشین، همه مون باشیم.

    این تقویتِ ارتباط با خدا و صمیمیت بیشترم در روابط با الله رو هم از شما و درس هاتون دارم، بسیار سپاس گزارم ازتون معلمِ نازنین و ارزشمندم.

    خدایا شکرت که تو زندگیمی هر لحظه.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  2. -
    سعادت گفته:
    مدت عضویت: 2152 روز

    به نام خدای خالق زیبایی ها

    من دانشجو دوره هستم

    از عید پارسال شروع کردم و درحال حاضر تو قدم 12 هستم

    استاد جان من این یکسااال خیلی تغییر کردم

    این دختری که الان هستمو خیلیییی دوس دارم

    استاددد

    خیلی خیلی نتیجه گرفتممم

    خدایاااا شکرررت

    ممنونتم استاد جانم

    حالا یسری از نتایجم رو بنویسم

    خودمو بیشتر دوس دارم و اعتماد بنفس و عزت نفسم بیشتر شده من انقدر خجالت میکشیدم باروتون نمیشه جلو همکارام نمیتونستم با مشتری حرف بزنم در حال حاضر جلو مدیر و همکارام ویدئو اموزشی ضبط میکنم با اعتماد بنفس کامل

    از لحاظ مالی درآمدم 5 برابرشده وهر روز داره بیشتر میشه .

    استاد امسال اولین سفر خارجیم رو داشتم خیییلی تجربه خوبی بود

    لباسهایی که دوس دارم رو برای خودم میخرم و میخام گوشی مورد علاقمم واسه سال جدید بخرم

    با پول راحت شدم و خداروشکر پس انداز میکنم

    کنترل ذهنم خیلی راحت تر شده و برام

    و تازه میخام سال 1403 نتایجم بیوفته رو دوررر و سرعت بگیره ان شالله که در این مسیر ثابت قدم بمونم

    با انگیزه تر شدم از پارسال و واقعااا احساس خالق بودن میکنم .

    پروژه های خفن خارجی میگیرم و راحت میتونم از پسش بر بیام

    کلی کلی اتفاقات خوب رو تجربه کردم

    ایشالله تکاملمو طی کنم و کلی از خواسته هامو خلق کنممممممممم

    خداجووون کلی ذوق و کلی شوق و کلی بووووس

    دوست دارم استاد . عشقی عشق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  3. -
    B گفته:
    مدت عضویت: 1988 روز

    سلام

    به دلایل مختلف که یجای دیگه گفته بودم

    دقیقا 8 شهریور انگار بیدار شدم و یه اکانت دیگه ساختم برای شروع خوب بود و انگار تعهد دادم که از نو شروع کنم

    اما بعدش دیدم که الان بهش نیازی نیس دیگه

    چون دوره هام رو این اکانت بود و کار رو برام سخت میکرد

    البته متوجه شدم نگران نظر بقیه هم بودم

    در مورد تاریخ عضویت این اکانتم

    اما تو این یک هفته که تعهد دادم حسابی دارم با دوره عزت نفس پیش میرم

    همون روزی که تعهد دادم یه کامنت با اون اکانتم رو مقدمه کتاب رویاها گذاشتم

    کل کامنتم در مورد تجربیاتم از عدم درک قانون تکامل بود

    نه تنها درکش نکردم دوسش نداشتم!

    انگار قانون طبق میل من عوض میشه!

    خلاصه هدایت شدم کلا از اون اکانت خارج شدم و با اکانت اصلی خودم همه جا باشم

    حسم گفت اون کامنت رو روی یکی از فایلای مربوط بع تکامل بذار

    البته هنوز این فایل رو ندیدم

    راستی درسته عدم درک قانون تکامل یکی از ایراداتم بود اما اصلی ترینش عزت نفس بود

    متن کامنت:

    سلام استاد

    من 3 سال و نیمه شما رو میشناسم و تو سایت هم بودم

    اما مثال همون فردی بودم که انگار اومده باشگاه ثبت نام کرده چندماه یبار میاد میره

    دوسه ماه تمرکزی هر ساعت تمرین میکنه

    ولی یسال میره ی عالمه فست فود و…میخوره ورزش نمیکنه و ….

    تازه توقع سیکس پک هم داره!

    تمرکز رو همه اینها میدونم فقط در صورتی بهم کمک میکنه که درسهاش رو بگیرم و به عنوان تجربه نگاهش کنم

    و البته نتایج و خوبی ها و نقاط قوتمم مرور کنم

    تصمیم گرفتم از نو توی این دانشگاه ثبت نام کنم

    بنظر خودم باید اخراج میشدم

    چون یه عالمه درس پاس نشده داشتم

    بگذریم‌..

    شروع کردم از کتاب رویاها

    این قسمت از کتاب در مورد من حرف میزد

    آیا شما تجربه کوبیدن خانه ی قدیمی ِ تان و ساختن دوباره اش را داشته اید؟!

    اگر خانه ی شما آنچنان هم بد نباشد و ساختارش به گونه ای باشد که بتوان هنوز آن را تحمل کرد، شما نهایت

    ِ کاری که برای بهبود آن انجام میدهید، تعمیراتی جزئی است که آن را بهتر نماید و همچنان به زندگی در آن

    خانه ادامه میدهید…

    اما اگر ساختار خانه آنچنان کهنه، پوسیده و ویران باشد که هیچ تعمیراتی جوابگوی رو به راه ساختنش نباشد،

    ِ آنگاه دل را به دریا زده، خانه را در هم کوبیده و ساختن بنای جدیدی را آغاز میکنید.

    درست است که این کار نسبت به تعمیر، با سختی بیشتر و هزینه بیشتری همراه است اما نتیجه کار، خانه ای کاملا متفاوت است که هیچ ربطی به بنای قبلی ندارد

    من داشتم اون خونه قبلی 18 سال پیش رو که نیمه داغون بود زیباسازی میکردم

    حدودا 3 سال و نیم هم هی خراب میشد هی من میخواستم ظاهرش رو قشنگ کنم

    توقع بهترین سازه جهان رو هم ازش داشتم

    خانه از پای بست ویران است/خواجه در فکر نقش ایوان است

    خواجه ی ما که من باشم انقدر چک خورد از جهان تا اینکه فهمید اینطوری فایده نداره

    حتی این کار به قوانین هم بدبینم کرده بود

    دیدم به استاد عباسمنش هم بماند

    میخوام بگم چه تجاربی برای من داشت

    و اینکه فکر نکنیم مسیر اشتباه حتی به ظاهر قشنگ نتایج خوب داره

    حتی اگه 300 سال هم منتظر بمونی نه تنها اوضاع خوب نمیشه بلکه بدتر میشه

    چون یه مسیری رو داری میری و فکر میکنی درسته و خیلی هم متوقعی ولی کاملا اشتباه فکر میکنی

    در متن قسمت خوش آمد گویی اومده:

    نخواه و انتظار نداشته باش که یک شبه این ساز کار را تمام و کمال درک کنی و به کار ببندی و یک شبه، باورهای محدودکننده و شرک‌آلود ذهن -که نتیجه ورودی‌های نامناسب در طی سال‌ها بوده- را تبدیل به باورهای قدرتمند کننده و توحیدی نمایی.

    درک این ساز و کار و اجرای آن در زندگی، یک فرایند تکاملی است و این عجله، فقط تو را ناامید و بی‌انگیزه می نماید و لذت بردن از مسیر را از تو می رباید و در نهایت تو را از مسیر خارج کرده و حتی ممکن است به شیوه قبلی‌ات باز گرداند

    راستش من اینو میدونستم که همیشه انقد عجله دارم که حتی نمیتونم نفس عمیق و آرام بکشم

    ولی درکش نمیکردم دلیلش هم این بود در گفته های استاد اصلا تعمق نمیکردم حتی اگه چندبار خونده میشد انگار فقط انجام وظیفه بود که فقط انجام بشه ولو با هرکیفیتی

    فکر میکنم دلیلش هم همین عدم فهم تکامل بود

    باید اول دندون این عجله رو میکشیدم بعد به هر کار دیگه ای حتی فکر میکردم

    تنها هدف از نوشتن اینها اینه که بدونم اشکال از کجا بوده و اصلاح بشه

    اولین کار مهم اینه که ارام ارام این عادته جایگزین بشه با صبر

    آخ که بی دلیل نیست اینقدر قران از صبر گفته

    جالبه الان که مینویسم آرومم

    و انگار کم کم این بذر رو دارم میکارم

    من برای تغییر عجله داشتم

    فکر میکردم یه شبه ست

    به جای اینکه تمرکزم رو بهبود خودم باشه

    ثمره اون کارکردنا برام مهم بود

    عجله من رو نتیجه گرا و ناسپاس کرده بود

    بهبود برای من معنی نداشت

    تغییری بزرگ در شخصیتم و نتایجم میخواستم

    کمی بهتر برام ارزشمند نبود

    به خاطر همین نتایج بزرگ نمیشد

    چون سپاسگزاری و تمرکز رو داشته ها و شدنها نبود

    بلکه تمرکز روی کمبود بود

    و عجله باعث اون شده بود

    باعث شده بود کمالگرا بشم

    خوبی ها به چشمم نیاد

    و همیشه شکارچی منفی ها باشم

    چون من کمالگرا بودم و به جای 90 درصد پر لیوان تمرکزم رو 10 درصدخالی بود

    عجله برای من در ذهنم از بهشت جهنم ساخته بود

    من تو بهشت زندگی میکردم اما نمیدیدم

    عجله کور و کر م کرده بود

    عجله باعث شد تصمیمات اشتباه بگیرم

    تصمیمات احساسی

    دمدمی مزاج بشم

    یروز یچیز بگم

    فرداش یچیز دیگه

    و نجواهای ذهن خودم و بقیه باورهای شرک آلود در این مورد به من تزریق میکرد و داشت قوی تر میشد

    که دلیلش اینه تو متولد فلان ماهی

    فلان ماهیا اینجوری ان

    در این حد مسخره

    ولی در آن زمان منطقی

    عجله باعث شده بود

    از نعمتها لذت نبرم

    و همیشه بگم پس چرا نشد

    راستشو بخواید عجله باعث نشد برم دنبال پیشرفت بلکه حتی باعث پسرفتم شد

    برخلاف تصورم

    چون انقد تمرکزت رو نداشته هاست

    که از مدار پیشرفت خارج میشی

    عجله باعث میشه گه تند گه اهسته بری

    عجله باعث افسردگی من در مقطع هایی شد

    فکر نمیکردم قانون تکامل انقد مهم باشه

    کلا من اصلا حرف های استاد رو گوش ندادم

    شنیدم

    خیلیم شنیدم اما به قول خودشون

    انگار مثل یه آهنگ بوده

    مثل یه قصه

    که همینجوری بشنوی و رد شی

    عجله باعث میشه که تمرکز نذاری روی یک کار خاص

    مدام از این شاخه به اون شاخه بری

    عجله باعث میشه زندگی برات زجر و زجر و زجر بشه

    و آسون بشی برای سختی ها

    انقد کتک خورت ملس میشه که تعجب میکنی

    عجله باعث میشه نذاری خدا هدایتت کنه

    و با ذهن محدود و بسیار بسیار محدود کننده خودت پیش بری

    عجله باعث میشه به قول قران تلاشهات پراکنده باشه

    فایده ای نداره

    عجله باعث میشه زود ناامید بشی و دست بکشی از کنترل ورودی هات و خودتو بندازی تو دل کثیفی و ی عالمه ورودی بد به خودت بدی

    که مثال فیزیکیش میشه خوردن یه عالمه سوسک و… در این حد چندش

    چون نمیتونی صبر کنی که اون خوراک های خوب به ثمر بشینه

    و هی برگردی به مثبتها

    و دوباره ناامیدی

    دوباره منفی بشی

    تمام اینها تجربه خود منه

    و باید ازشون درس بگیرم

    عجله بهت احساس گناه میده

    باعث خود سرزنشیت میشه

    چون تکامل رو نفهمیدی و نمیذاری اروم اروم تغییر کنی

    و مهم نیس چقد دوره و فایل داری و گوش دادی

    چون در عمل تغییرات پایدار نداشتی نتیجه ها نادلخواهه

    انقد خودم خودم رو سرزنش کردم تو این یکسال

    که مهم ترین تعهدم به خودم اینه

    هرکاری از دستت براومد انجام بده

    بقیه ش مهم نیست

    چون دیگه خودم خسته شده بودم واقعا

    بنظرم دوسال اولی که در سایت حضور داشتم بهتر بود عملکردم

    البته بازم اون عجله بود ولی خیلی کمتر

    فرض کن اون موقع 40 درصد بود

    ولی یه سال و نیم اخیر به 99 درصد رسیده بود!!!!!

    دلیلش هم این بود یادمه من از یجایی به بعد گفتم اینجوری فایده نداره نتایج باید خیلی بزرگ باشه

    فکر میکردم اون نتیجه حالا به زعم من بزرگ

    یهویی اتفاق میفته و من باید یه کاری بکنم

    ولی راه اصلیش همون اروم اروم گوش دادن فابلا و هی یه ذره بهتر و بهتر و بهتر شدناست

    که البته تا ابد هم ادامه داره

    ولی تو ذهن من این بود که به اینا برسم و تموم

    دیگه زندگی کنم و راحت باشم و اینا

    همون مثال یه سال بخور نون و تره…

    اما اون روش نه تنها جواب نداد بلکه من رو کامل از مسیر خارج کرد

    و کلی تجربه های دیگه که بالاتر گفتم و در ادامه هم میگم

    همیشه یکی از نجواهای اصلیمم این بود

    که بقیه با استاد دارن هی پیشرفت میکنند

    تو چرا از یه جایی به بعد هی اومدی پایین

    و حالت هم انقد بده

    کلا حس و حالم برگشته بود به چندین سال قبل که یه عالمه تضاد داشتم و به نوعی تو دل جهنم بودم

    اما این بار ذهنم برام جهنم ساخته بود ولی اوضاع اونقدر بد نبود

    اصلا بد نبود

    فقط با تمرکز بر کمبودها و ناسپاسی که عادت شده بود حس و حالم به شدت بد بود و این حس بد اتفاقای بد رو ارام ارام داشت جذب میکرد

    چون حتی در روند منفی هم سرعتی وجود نداره

    کلا تو دنیای مادی که بعد زمان وجود داره همه چیز روند داره و تکاملش باید طی بشه

    البته اگر فرض رو بر این بگیریم که سایر عوامل فراهم هستند

    خیلی وقتها همونطور که قبلا گفتم منتظریم تکامل طی بشه

    مثل این میمونه که دونه ای کاشته نشده باشه و منتظر باشم سبز بشه

    و حتی بدتر از اون متوقع باشم و بگم پس میوه هاش کجاست؟

    در این حد خنده دار

    ولی واقعا این ذهن من بود

    و از خودم فرار نمیکنم

    چون این بار میخوام با خودم به صلح برسم

    عجله نمیذاشت من خودم رو تجربه کنم

    خودم رو بشناسم

    فقط یک چیز رو می شناخت آن هم نتایج ظاهری بود

    به هر حال خواستم مسیری که تا حالا اومدم رو برای خودم مرور کنم و شروعی نو داشته باشم

    آرام ولی ادامه دار

    من بارها به ایمان رسیدم و به خدا و قانونش ایمان آوردم یعنی مطمئن شدم که حقیقت چیه

    ولی دوباره دچار شک شدم و مشرک شدم

    چون عجله داشتم

    و البته آن ایمان نبود

    ایمان یعنی همیشگی یعنی هرروز هر لحظه تکرار بشه

    یومنون یعنی همیشه ایمان میاورند

    درسته من کلی قدم برداشتم

    کارای مثبت کردم افکار مثبت داشتم

    حتی ی روزایی خیلی خیلی زیاد نهایت توانم را گذاشتم

    اما استمراره که مهمه

    حتی اگه هرروز یک قدم برمیداری اما همون رو فردا هم ادامه بده

    باید به تثبیت برسه ثابت بشه عادت بشه بعد برم سراغ قدم بعد

    من نباید الان انتظار مثبت اندیشی و اقدامات عملی استاد رو از خودم داشته باشم

    من فقط باید در حد توانم هرنکته ای شنیدم اولا خوب درکش کنم مرورش کنم تا بفهممش بعد بهش عمل کنم

    و اون عمل رو اونقد تکرارش کنم که به عادت تبدیل بشه

    مثل دست شستن

    مثل غذا خوردن

    اگه به عادتهامون نگاه کنیم میبینیم هرروز در حال انجام کلی کار هستیم

    بدون اینکه بهشون فکر کنیم برنامه داشته باشیم یا حتی برامون سخت باشه

    چون اونا دونه دونه عادت شدند

    پسرخاله کوچکم الان میدونه دستاش کثیف شد باید بشوره و این به عادت تبدیل شده براش

    اما هنوز غذا خوردن براش عادت نشده و مقاومت میکنه

    یه وقتایی اصلا نمیخواد غذا بخوره

    و مثلا به اصرار والدین و اطرافیان و….این کار رو انجام مبده

    چرا؟چون هنوز این رفتار براش عادت نشده

    که باید غذا بخوره

    این بهترین مثال برای خود منه

    که یاد بگیرم چطوری عادت های خوب رو تو وجود بسازم

    دیگع کاری به قبلا ندارم

    ولی تا حد امکان از تجربیاتم استفاده میکنم

    و باید درسهاش رو بگیرم

    من همیشه دوست دارم بتونم از تجربیات بقیه استفاده کنم و لزوما همه چیو خودم تجربه نکنم

    اما انقد مقاومت داشتم که باید اینا رو تجربه میکردم تا به صورت کاملا ملموس برای همیشه توذهنم بمونه که چه افکاری و چه عادتهایی چه نتایجی رو به همراه داره

    عجله باعث میشه بدون درک درست از صحبتای استاد بخوای یهویی تصمیم بگیری

    یا حتی به نجواهای ذهنیت گوش بدی و یادت نباشه احساست بده و این الهام نیست

    راه درست بهت آرامش میده

    عجله باعث میشه از بقیه توقع داشته باشی که راهنماییت کنند تا تو زود به مسیر برسی

    و نخوای خودت تفکر و تعمق کنی و تجربه کنی

    و این اعتماد به نفست رو نابود میکنه

    همین من رو به شدت وابسته چندنفر از عزیزانم که تو این سایت بودند کرده بود

    و نظر اونا برام خیلی مهم بود جوری که ازشون میترسیدم و هی بازم تصمیم اشتباه میگرفتم چون ترس و…من رو تو مسیر غلط قرار داده بود

    و خودمم نمیدونستم دلیل اون رفتارام چی بود و چرا ثبات ندارم

    چون من دنبال تایید بودم و هی عجله داشتم یه نتایجی بگیرم و هویتم رو تو اونا میدیدم

    عجله باعث میشه خودت رو مقایسه کنی

    و بدون توجه به مدار الانت قدمهایی برداری که اصلا برای شرایط الانت نیس و سازگار نیست با مدار الانت و توهم بزنی که داری به الهاماتت گوش میدی

    عجله باعث میشه که خودت رو نشناسی و فقط ببینی این و اون چی میگن

    حتی افراد مثبت و حتی استاد

    دنبال این باشی اونا بهت بگن چه راهی بری بهتره و سبک شخصی خودت رو نداشته باشی

    و به این دقت نکنی که حرفهای اون ادم طبق شرایط خودش هست نه برای همه

    منظورم در مورد مثلا علاقه و شغل و خواسته هاست

    نه خود قانون که ثابت و برای همه یکیه

    مثلا بارها استاد گفته کنکور و مسیر اکادمیک و…راه ایشون نبوده و خارج شده ازش

    یا مثلا یه فرد خواسته ش اینه همیشه تو سفر زندگی کنه

    منم چون این ادمها رو قبول دارم ناخوداگاه میخوام هر رفتاری از اون ادماا رو تکرار کنم میگم خب منم همونیو میخوام که اینا میگن

    البته ابنجا میفهمم دلیلش کمبود اعتماد به نفسه

    چون من خودم رو باور ندارم

    یه برگی در بادم که هر سمتی من رو میشه برد

    یعنی نه خواسته ای دارم نه هیچی

    به قول کامنت یکی از دوستان که امروز گفته بودند وقتی هدف جدی نداری جهان برات دغدغه درست میکنه که اونا رو حل کنی

    یعنی نمیشه بیکار بود تو این جهان

    اون وقت این همه ادم هدف نداریم

    و هدفی هم باشه مقطعی و کپی از روی بقیه ست

    من تمام این موارد رو میگم که ازشون درس بگیرم و شروعی باشه برای بهبود

    اینجا متوجه شدم به شدت اعتماد به نفس مهمه و قدم اول هست

    تا این اعتماد به نفسه نباشه اصلا منی نیست که بخواد هدفی هم داشته باشه

    بخدا اصلا نه ادم مشکل داری وجود داره نه عجیب غریب

    همه مثل همیم فقط باید بفهمیم که چطور این قوانین ثابت رو درک و عملی کنیم

    بارها و بارها ذهنم بهم میگفت تو فرق داری

    برای تو نمیشه

    یجورایی اون زیرا به شدت معتقد بودم به خدای انسانی

    نه خدای سیستمی

    این اواخر فهمیدم که چقد این ذهنیت رو داشنم که تهش خدا انتخابگره یجورایی باید تایید کنه و بخواد بعد بشه

    یه چیز ظریف و ریزی بود

    خیلیم به ظاهر مخالف اون نوع تفکر بودما

    اما خودم به شدت توذهنم اجرا میشد

    یه درس دیگه ای که تو این مدت گرفتم

    میرزا غلط گیر بودن بقیه و اصلاح حرفای اوناست

    یجورایی فکر میکردم با اینکار باورای خوب میسازم

    اما با بحث و حتی مقاومت و انکار چه تو ذهنم چه حرف زدن بیشتر وارد مدار اونا شدم و اون باورا رو تقویت کردم

    بهترین کار اعراض بود

    باید تماما روت رو برگردونی اونور

    با هرروشی که بلدی

    ذهن که رفت جای دبگه ای دیگه تمومه

    اصلا روش تمرکز نمیکنه

    ولی من میدیدم که با اون کارا هی احساسم بدترمیشه

    و نتیجه هم نمیگیرم

    راهم اشتباه بود

    یه وقتایی هم تایید ادمها برامون مهمه دنبال یار و پایه و همراهیم

    من به شدت برای یکی از عزیزانم این دیدگاه رو داشتم

    خب با قوانین تونسته بودم رابطه ای رویایی خلق کنم باهاش و خیلیها تعجب میکردند و غبطه میخوردند

    این باعث شده بود فکر کنم خب با هم باید پیشرفت کنیم و این حرفها

    یادم رفته بود من تنها هستم و یه روح مجردم

    اونقد وابسته بودم و حق رو به خودم مبدادم

    که حتی خود خدا هم میگفت اشتباهه نمیفهمیدم

    یروز خیلی واضح خدا هدایتم کرد و انگار داشت همینجوری نداها میومد

    که شدیدا وابسته ای و باید قطع بشه و….

    و خیلی حس بدی بود

    مثل این میمونه ی دختر کوچولو باشی

    و بهترین و زیباترین عروسکی که داری رو ازت بگیرن ولی به جاش بهترین عروسک جهان رو بهت بدن

    اما تو ندیش و فکر کنی اونی که داری بهترینه

    در حالی که اینطور نیست

    میدونستم خداوند چی میگه و انگار برام جا افتاد

    قبلا حتی یک درصد شک نداشتم که رفتارم غلطه در مورد اون ادم

    تازه بهش افتخارم میکردم

    الان میفهمم باورها انقد جزوی از ما میشن که باید دقت کنی تا تشخیصشون بدی

    خیلی خوبه

    خوشحالم که دارم مینویسم

    خوشحالم که از نو میخوام شروع کنم

    آرام آرام

    آهسته

    هدفم فعلا کشیدن دندون عجله ست

    آرام آرام میخوام بِکِشَمِش

    حسم خیلی خوبه

    از وقتی شروع کردم به نوشتم کامنت حدودا ساعت 9 بود فکر کنم و چندتا جوش رو صورتم داشتم نیم ساعت پیش دقت کردم محو شده بودند

    حال خوب انقد اثر گذاره

    من خیلی خوشحالم که اینا رو نوشتم

    همونطور که بالاتر گفتم از ی تایمی به بعد نگران بودم که چرا من شیب مثبت رو به بالا ندارم و همش سینوسی ام

    ولی الان قلبم میگه تو تنها نیستی و این مشکل خیلیاست چون کامنتهایی رو هم در این مورد خوندم

    و دلیلش رو تو کل کامنت گفتم

    عجله

    مخرب ترین عادت جهان

    خداروشکر که نوشتم

    به عنوان قسمت پایانی کامنت

    خواستم در مورد قدمهایی که این مدت برداشتم و به نتایج خوب منجر شد بگم به طور خلاصه

    تو کامنتای بعدی کامل تر میگم

    کلمه عذاب رو تو قران سرچ کردم و کل ایاتش رو نوشتم برای خودم

    اون تایم حسم خیلی خوب بود که میفهمیدم برای چیا عذاب اومده و چقد قانون رو تو جای جای اون ایات دیدم

    چندین روز باری فراوانی انجام دادم و چه چیزایی نوشتم که عینا همونا یا بهتر از اونا رو تونستم داشته باشم

    سپاسگزاری نوشتم و حسم خیلی خوب میشد

    رو روابط به طور عملی تمرین اجرا کردم و همون چند روز اول نتیجه محسوس رو دیدم

    با این باور که تمام ادمها روح خدا رو تو وجودشون دارن فارغ از ذهنشون همه خوبن

    وقتی درکش کردم یکم عمل کردم خیلی تاثیرش رو دیدم روی رابطم با چندتا ادم که قبلش نادلخواه بود

    در مورد پول هروقت فراوانی رو فهمیدم و به پول متمرکز شدم صحبت از فراوانی و….شد یه عالمه فکت که نشونه بود و مهرتایید بر قوانین

    و البته پول های بیشتر وارد حسابم شد

    تو دوسال اول خیلی وقتا ستاره قطبی انجام دادم و واقعا خلق ها کردم و حسم خوب بود در طول روز

    این مدت هم یبار انقد واقعی بود که مو به مو خلق کردم و ایمان آوردم چقد میتونیم خلق کنیم

    اصلی ترین نکته این تمرین و کلا خلق هزخواسته اون احساس واقعی و خوب موقع تجسمشه

    یه وقتایی اصلا تجسم نمیکنیم یا در حد انجام وظیفه ست

    اما اون حس خوب و لذت و اینکه ایمان میاری که میشه وقتی اونجوری تصور کنی صد درصد میشه

    من اینا رو تجربه کردم

    و اون حس خوب یجورایی ادامه دار میشه و در ادامه راه هم حست خوبه و حس خوب هی خواسته هات رو برات میاره

    جوری که میفتی تو صراط مستقیم و هرلحظه ت نه تنها لذته بلکه هی میری جلو میگی عه این خواستم و بعد بهت داده میشه تیک میزنی و بعدی و بعدی و بعدی….

    از خودم میپرسم خب تو که اینا رو میدونستی

    و انقد واضح همه چی ام دیدی و تجربه کردی

    چرا از مسیر خارج شدی و اون داستانا و‌

    جواب :عجله

    همیشه استاد میگه همون اتفاقات خوب اولیه برام شد ایمان و باور برای ادامه راه

    اما دقت که کردم برای من عادی بود و یچیزی که انگار باید می بوده

    ی چیزی به اسم ناسپاسی

    ندیدن نعمتها ندیدن نشانه ها

    فقط و فقط وابسته بودن به یه سری نتایج

    که اونم زود بیاد اگه دیر باشه فایده نداره

    یه عالمه ریشه داره بنظرم هر اتفاق خوب یا بدی

    نمیشه گفت فقط این عامل یا فقط اون عامل

    اما برای من اصلی ترینش عدم درک قانون تکامل بود چون از یجایی به بعد من به این رسیده بودم که همه چی همین جاست و باید ادامه داد

    اما من ی راه های دیگه ای میرفتم

    و تا ب ی تضاد برخورد میکردم سریع خدافظی میکردم یجوری ام بودم که ببین نمیشه و نمیذارن و‌..

    فکر میکردم برای بقیه همه چی گل و بلبله

    و یا اینکه درستش اینه یهویی همه چی متحول شه و اینا چیه و از این حرفا

    البته بازم برمیگرده به نداشتن هدف جدی که تو راه درست نگهت داره

    و نداشتن اون هدفم برمیگرده به عدم اعتماد به نفس

    خب حالا چی نمیذاره اون اعتماد به نفسه رو قوی کنم و هی بهتر بشم؟

    عجله و عدم درک قانون تکامل

    باید بفهمم کم کم و اروم اروم هی این ذهنه ساخته میشه قشنگ میشه

    باید یاد بگیرم تمرکزم رو مثبتها باشه و رو اون قسمت پر لیوان

    تو هر موضوعی

    در مورد خودم،اتفاقات و ادمها.

    چطوری این عادت رو بسازم؟فقط باید اینجا بمونم

    خیلی این سایت ایزوله و پر از امکاناته

    باید درست استفاده کنم از این امکانات

    و به تغییرم کمک کنه

    هربار ورودی مورد نیازی که حسم رو خوب میکنه به ذهنم بدم

    و خوب بفهممش و درکش کنم

    اینجا این امکانات برای استفادست نه اینکه هرکی بیشتر همه چیو تست کنه برنده شه بلکه کمیت مهمه و اصلا مسابقه ای در کار نیست

    کمیت و اون درک و عمل مهمه

    نه تعداد

    خیلی مهمه که بفهمم اینو

    خیلی مهمه بدونم اصلا هدف چیه

    چرا اینجا ام چرا این مطالب رو میخوانم یا گوش میدم دلیلم چیه؟صرف مطالعه یا شنیدن به من کمک نمیکنه

    مثل ی امتحانه که کسی که خوب نفهمیده باشه حتی اگه تمام کتابم حفظ باشه به درد نمیخوره چون نمیتونه سوال حل کنه

    الان هم موضوع همینه

    من باید درک کنم که هدفم چیه از وقت گذاشتن برای این مطالب

    هدف این نیست که بیشتر و بیشتر بدونم و به همه جا سرک بکشم

    هدف اینه خوب درک کنم و به دردم بخوره

    من تازه دارم متوجه میشم

    فرق واقعی این دوتا رو

    4 بار رفتم تمرین آگهی تبلیغاتی انجام دادم

    ساز یادگرفتم

    کلی نرم افرار یادگرفتم

    کلی کار با اپلیکیشن های مختلف یادگرفت

    یه عالمه مهارت مختلف یادگرفتم

    خیلی خلاصه میگم ولی تمرکزم رو روی جرئیاتشون میذارم بعدا که بدونم چقد توانا ام

    اقدامات عملی زیادی انجام دادم

    تو دوسال اول به صورت پیوسته به شدت مو به مو عمل میکردم هر ایده ای که به ذهنم میومد

    و این مدت هم مسیری که در اصل علاقه قلبیم از سن کم بود رو خواستم شروع کنم همون اول چقد ایده داشتم و انجامش دادم

    اونجاهایی بود که قلبم میگفت و انجام دادم

    و البته ذهنمم کلی مسیر و راهکار داد که انجامش دادم و حس بد داد و تو مسیر من نبود

    اما نکات خوبی داشت که میگم

    مثلا اون تجارب و دانسته ها و اموزشها بهم در بقیه مسیرها کمک میکنه

    یا مسیرهای خلاف قوانین درستی قانون رو برام اثبات میکنه

    جاهایی که با تمام وجود خواستم بهش رسیدم

    و فهمیدم باید واقعا بخوای تا بشه

    و زورکی نیست

    بلکه خواسته از قلبت میاد راهکاراش هم از قلبت میاد قدمها رو هم بهت میگه و شرایط و…. رو هم برات فراهم میکنه

    البته قبلش اومدی تو مسبر درست

    و باورهای خوبی ساخته شده

    و ایده ها رو که بهت میگه تو فقط انجام میدی

    و میبینی چقد عالی و راحت و دلچسب بود

    هم مسیر هم مقصد

    این یعنی خواسته واقعی

    و ترکیبش با باورای درست

    خیلی حس خوبیه من تجربه ش رو داشتم

    در مورد رسالت یا علاقه یا هرچیزی

    میخوام بگم خیلی سخت گرفتم

    و هی گوش دادن و اجرای ایده های ذهن هم من رو از مسیر منحرف میکرد

    چون تقلا میکردم و عجله داشتم برای شروع و ورود به مسیر علاقه و فکر میکردم اونجا سریع نتیجه میگیرم

    کلا نذاشتم با ارامش هدایت بشم

    فکر میکردم خودم سریعتر درستش میکنم

    اما هی دورتر شدم و حالمم که نگم

    تنها کاری که باید میکردم همون جایی که بودم بهترینم رو میذاشتم و کار فیزیکی رو رها نمیکردم بلکه خودشناسی میکردم و رو اعتماد به نفسم کار میکردم اروم اروم هدایت میشدم همونطوری که قبلش شدم

    در مورد تصمیم

    من دقت کردم هروقت خواستم تصمیم بگیرم هدایت خواستنم جوری بود که خدایا تو برای من تصمیم بگیر

    یجوری که انگار خدا انسانه و اون انتخاب کنه

    من این رو درک نکرده بودم که من خواسته م باید واضح باشه و خدا قدم به قدم من رو هدایت مبکنه

    من ناخودآگاه مبخواستم خدا انتخاب کنه

    همون بحث صلاح و غیر صلاح

    با اینکه به ظاهر مخالف اون دیدگاه بودم

    و از اونور فکر میکردم سریع باید انتخاب کنی کدوم راه رو میخوای بری

    بدون خودشناسی و با اعتماد به نفس پایین!!!

    مثل اینه حتی 1 میلیون هم نداری.بشینی فکر کنی 1 میلیارد رو چجوری سرمایه گذاری کنم

    و خیلیم خودت رو اذیت کنی و تقلا کنی برای فهمبدنش و راهکار پیدا کردن

    اگه به حرف استاد گوش کنم از این اتفاقات پیش نمیاد

    چاره فقط بودن درست تو مسیره

    و گوش دادن فایلا جوری که درک بشه به فهم برسه و بعدش عمل و هی تکرار اون عمل

    فایلا نباید قطع بشن هیچ وقت

    اینا اگاهی های خالصی ان که از قلب استاد میاد از سمت خدا

    نه چیزی که فکر شده باشه و از قبل سناریو داشته باشه

    این کامنت تماما برای خودم بود جوری که نمیدونم چی نوشتم چون اصلا برنگشتم به قبل

    و باید بارها بخونمش

    به عنوان کلام اخر

    من از نو متولد شدم امروز

    کاملا احساسش میکنم

    وشاید همه اون ها باید تجربه میشد و لازم بود

    چه برای من الان

    چه برای من سالها بعد

    راستی من قبلا نمینوشتم

    خیلی دلایل هم برای خودم داشتم

    که دیگه مهم نیست

    الان میخوام باشم و بنویسم

    و چقد بهم کمک کرد این نوشتن

    با اینکه اولین بارم بود

    خدایاشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 11 رای:
    • -
      جمال خسروی گفته:
      مدت عضویت: 1277 روز

      سلام وصد سلام وسپاسگذارم

      دوست خوبم بهناز عزیز ممنون وسپاسگذارم بابت این مکتوبات بی نظیر وحرفهای زیبایت .سپاسگذارم

      شما بی نظیرید عالی تشکر دست گلت رو میبوسم سپاسگذارم

      از اول تا آخر بسیار مرا تکان داد واین حرفهای خدا بود امروز مرا بسمت الوهیت روان کرد خیلی دلم گرفته بود استرس داشتم نگرانی داشت از پا در می‌آورد روحیه ام رو اما با خواندن کامنت شما نازنین آرامش زیبا وعمیق رو دارم وسپاسگرذارم

      آیا شما تجربه کوبیدن خانه ی قدیمی ِ تان و ساختن دوباره اش را داشته اید؟!

      اگر خانه ی شما آنچنان هم بد نباشد و ساختارش به گونه ای باشد که بتوان هنوز آن را تحمل کرد، شما نهایت

      ِ کاری که برای بهبود آن انجام میدهید، تعمیراتی جزئی است که آن را بهتر نماید و همچنان به زندگی در آن

      خانه ادامه میدهید…

      اما اگر ساختار خانه آنچنان کهنه، پوسیده و ویران باشد که هیچ تعمیراتی جوابگوی رو به راه ساختنش نباشد،

      ِ آنگاه دل را به دریا زده، خانه را در هم کوبیده و ساختن بنای جدیدی را آغاز میکنید.

      درست است که این کار نسبت به تعمیر، با سختی بیشتر و هزینه بیشتری همراه است اما نتیجه کار، خانه ای کاملا متفاوت است که هیچ ربطی به بنای قبلی ندارد

      من داشتم اون خونه قبلی 18 سال پیش رو که نیمه داغون بود زیباسازی میکردم

      حدودا 3 سال و نیم هم هی خراب میشد هی من میخواستم ظاهرش رو قشنگ کنم

      توقع بهترین سازه جهان رو هم ازش داشتم

      خانه از پای بست ویران است/خواجه در فکر نقش ایوان است

      خواجه ی ما که من باشم انقدر چک خورد از جهان تا اینکه فهمید اینطوری فایده نداره

      حتی این کار به قوانین هم بدبینم کرده بود

      دیدم به استاد عباسمنش هم بماند

      میخوام بگم چه تجاربی برای من داشت

      و اینکه فکر نکنیم مسیر اشتباه حتی به ظاهر قشنگ نتایج خوب داره

      حتی اگه 300 سال هم منتظر بمونی نه تنها اوضاع خوب نمیشه بلکه بدتر میشه

      چون یه مسیری رو داری میری و فکر میکنی درسته و خیلی هم متوقعی ولی کاملا اشتباه فکر میکنی

      در متن قسمت خوش آمد گویی اومده:

      نخواه و انتظار نداشته باش که یک شبه این ساز کار را تمام و کمال درک کنی و به کار ببندی و یک شبه، باورهای محدودکننده و شرک‌آلود ذهن -که نتیجه ورودی‌های نامناسب در طی سال‌ها بوده- را تبدیل به باورهای قدرتمند کننده و توحیدی نمایی.

      درک این ساز و کار و اجرای آن در زندگی، یک فرایند تکاملی است و این عجله، فقط تو را ناامید و بی‌انگیزه می نماید و لذت بردن از مسیر را از تو می رباید و در نهایت تو را از مسیر خارج کرده و حتی ممکن است به شیوه قبلی‌ات باز گرداند

      راستش من اینو میدونستم که همیشه انقد عجله دارم که حتی نمیتونم نفس عمیق و آرام بکشم

      سپاسگذارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
      • -
        B گفته:
        مدت عضویت: 1988 روز

        سلام به دوست عزیزم

        چقد خوشحالم و سپاسگزار خدای خودم هستم که اینقد زیبا من رو هدایت کرد تا بنویسم اعتبار تک تک کلمات از خودشه عاشقتونم

        دوست مهربانم پیامتون نشانه ی بسیار زیبایی برای من بود

        واقعا واقعا به مدت طولانی این احساس شما را داشتم

        اما تسلیم شدم در برابر خدا ک الان احساس زنده بودن دارم

        خدایاشکرت

        براتون ارزوی ثروت و سلامتی و خوشبختی دارم شاد و موفق باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رها گفته:
      مدت عضویت: 929 روز

      درود بهناز جانم

      حال دلت کوک و متصل به الله

      .

      چه نوشته ای

      چه درکی

      چه عمقی

      خودش ی کتاب هست

      افرین از شناختی که به خودت پیدا کردی و سپاسگزارم که راهنمای من شدی

      چقدر لذت بردم از درکتون از عجله

      ممنون که اینقدر با حوصله برامون نوشتی

      دیدگاه عمیقت رو ذخیره کردم برای خودم تا دوباره و سه باره بخونم

      خوش بدرخشی و امیدوارم که تکامل رو انچنان نرم و روان طی کنی که بیای و برامون از رشدت بگی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        امیرحسین بابایی گفته:
        مدت عضویت: 1208 روز

        سلام میکنم بهت و افتخار میکنم دوستی در اسن سایت الهی دارم به اسم رها

        خیلی خیلی خیلی خیلی درس گرفتم از کامنتت و افتخار میکنم که به چنین خودشناسی و درکی رسیدی

        کامنتت رو ک میخوندم هر خطش دقیقا اینجوری بودم که…

        اععع دقیقا حرف منه، دقیقا تجربه منه… منم همین اشتباه و داشتم

        و سپاسگذار خداوند که هدایتم کرد تا این کامنت رو بخونم

        درخواست ستاره قطبی امروزم بود که خدا میخوام من و از این سردرگمی بیاری بیرون

        و رقم خورد خواستم

        سردرگمی من عجله بود، نفهمیدن قانون تکامل بود،

        مرسی رها جان امیدوارم ‌هرجا هستی در کمال آرامش در مسیر درست درحال حرکت و طی کردن تکاملت برای رسیدن به مدارهای بالاتر باشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        B گفته:
        مدت عضویت: 1988 روز

        سلام عزیزم

        من کامنت تون رو دیده بودم

        اما انگار الان زمانش بود براتون بنویسم

        بعد از تمام اون ریشه یابی ها

        رسیدم به احساس عدم لیاقت

        همه چیز همینه

        همیشه میگفتم چرا ادامه نمیدم چرا یه کاری درسته ولی انجامش نمیدم چرا از مسیر خارج میشم دور میشم و…..

        دیدم کلا برای خودم ارزش قائل نبودم تا برای زمانم،زندگیم و هرچیزی که مربوط به منه ارزش قائل باشم

        و عجله فقط بخش کوچکی بود

        همیشه به جای حل یک ترمز یا هرچیزی فقط خودمو سرزنش میکردم و این باعث بدتر شدن میشد به خودم میومدم مدت زیادی متوقف مونده بودم و از خودم می‌پرسیدم پس این همه مدت چکار میکردم؟؟؟جوابش فقط نشخوار فکری بود.به صورت خیلی شدید

        هرچند حسم میگه بهتره آخرین باری باشه که در موردش حرف میزنم و به جای تمرکز کردن روش بهتره کلی ورودی خوب بدم وگرنه هربار فقط همه چی بدتر میشه

        تفاوت تو نوع نگاه منه به خودم و زندگیم و جهان

        وگرنه ظواهر فقط یه بازیه یه توهمه که به راحتی قابل تغییره

        کاش انقد درگیر ظواهر نشم و با این ذهن یکی نشم که مدت‌های طولانی وقتم به overthink بگذره

        عاشقتونم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  4. -
    سید عادل رضا مرتضوی گفته:
    مدت عضویت: 3985 روز

    سلام واقعا برای من خیلی سواله که چرا اکثرا دوستان از حال و هوای خوبشون میگن ولی هیچ حرفی از موفقیت‌های مالی ندارند که بزنن!!

    پشت سر هم ،در توجیه اعتراضات گاه و بیگا هشان بلافاصله صحبت از این میکنند که در مدارش نیستیم که الان اینگونه زبان به اعتراض گشوده‌ایم. آخه دوستانه عزیز،شخصی که ۲ یا چند سال به صورته منسجم روی باورهایش کار میکنه،مگه میشه اون اتفاق براش نیفته که الان به نوعی به اصطلاح عامیانه لنگ تامین هزینه‌ی دوره ها باشه!!!!

    واقعا گیره کار کجاست!!؟صرفا همینکه حالتون خوب باشه و به نوعی تمام سعی و تلاشتون صرف صلح با جهان هستی باشه،کفایته؟؟؟ خروجیتان کجاست؟؟؟

    شخصی که در عرض ۲ یا چند سال لا اقل ۱۵۰۰ دیدگاه گذاشته،کی وقت میکنه به کار و زندگی و تمرکز روی بحث کار و قضیه مالیش بپردازه!!

    استاد هم ،مسلما تو کارش بی نظیره!کاری به مسیره درست یا غلطش ندارم.اصل اینه که خودشو با تمام وجود باور داره و میدونه حتی اگه یه کتابه ۵۰۰ صفحه‌ای بدون اینکه کلمه‌ای هم در آن نوشته باشه رو برای فروش بذاره،مسلما جمعیته انبوهی هستن که بخرن و بعد کامنت بذارن که عجب صفحه‌ی سفیدی بود،عجب دمه مسیحایی از اون بیرون زد و….

    دوستان عزیز،به آدما گیر نکنین بلکه فقط به جریانی که از اون‌ها براتون ساطع میشه،توجه کنین.ولی واقعا اگه جوابی برای اینکه پول تو زندگیتون کمرنگه،پیدا کردین این برادره کوچیکتون رو بیخبر نذارین.

    ارادتمند

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      بهروز پرواز گفته:
      مدت عضویت: 4021 روز

      سلام دوست عزیز.باورهاتو کشف کن نسبت به موضاعات .ببین نسبت به اون موضوعات در همون لحظه ای که صحبتش میشه ببین چه واکنشی در لحظه نشون میدی (ذهنی ,عملی ,گفتاری )همون جا دکمه توقف مغزت ذهنت رو بزن اون میشه باورت .شاید بعدش با خودت چالش داشته باشی که ایا درست بود یا نبود ولی اون باورت هست .بیا اون رو بسنج با باورهای استاد یا هرکی که در اون موضوع به موفقیت رسیده .بنظر شما تو این اوضاع اقتصادی کسانی نیست که دارن به درامدهای بالا میرسند ,هستن همچین کسانی ,حتی یک نفر هم که باشه اون موضوع قابل تعمیم هست برای همه .حالا تو بحث موفقیت های مالی دوست عزیز باید همیشه پلی بک به گذشته ات داشته باشی و خودت رو با گذشته خودت مقایسه کنی نه با موفقیتهای دیگران. چون کسانی که وارد سایت شدن با در مدارهای مختلف در زمینه مالی شدن .خودم به. شخصه موقعی که وارد سایت شدن نه پولی نه کاری نه درامدی نه اعتباری و با بسیاررررر باورهای اشتباه که الان دارم به اون موضوعات فکر میکنم خندم میگیره .من درسطحی بودم که حتی با ادمهای ثروتمند که حتی اونا اگه میخاستن ارتباط برقرار کنن من کناره میگرفتم از اونها چون بر این باور که ثروتمندها ثروتشون رو از راه نامشروع بدست اوردن و این هم برمیگشت به باورهای مذهبی من که از کودکی با اینها بزرگ شدم یه ضربالمثل که اخیرا هم تکرار میکردم و طبق صحبتهای سید عزیز نسبت به ترمزهای ذهنی پی بردم این بود که هرجادیدی کاخی برافشته شده حتما خانه ای ویران شده .شما هم دوست عزیز روی خودت کار کن انشالا که شما هم. به موفقیتهای دلخواهت میرسی .نمونش سید بزرگوار هست که داره با صدای بلند همه روند تکاملش رو داد میزنه .شماهم از تکاملت فراموش نکن و هرچی باورهاتو خالص کنی سرعت پیشرفتت زیاد زیادتر میشه …

      به امید موفقیت در همه زمینه ها برای استاد عزیز و شما وهمه دوستان عزیز

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
    • -
      امیر بوالحسنی گفته:
      مدت عضویت: 3519 روز

      سلام دوست عزیز

      راستش من خیلی اتفاقت خاص برام‌نیوفتاده اما من زندگیم از رابطه نزدیک به طلاق و قطع ارتباط با خانواده خودم و همسرم به یک زندگی خوب رو به عالی کشیده شده و اون ارتباطها هم ترمیم شدند و دوتا گل زیبا هم خدا بهمون هدیه داده اما در مورد مالی خب بدون هیچ پرداخت اولیه‌ای خونه خریدم(البته خونه برادرم بود اما همون موقع سند زد بنامم گفت هر وقت داشتی پولش بده ) جالبه عرض سه ماه پولش جور شد و الان بعد از سه ماه خونه‌ام ۳ برابر شده که البته میتونی بگی همه چی گرون شدن و امسال هم ماشینم خیلی اذیتم میکرد و واقعا نمیتونستم تعویضش کنم اما واقعا براحتی و دقیقا قبل از گرون شدن ماشینها من ماشینم رو فروختم و یک ماشین مدل بالاتر از پدرزنم خریدم اونم بهم گفت که بقیه پولش رو هر وقت تونستم بدم(یادت باشه که من چند وقت باهاش قطع رابطه بودم)

      میتونی بگی خوش شانسی میتونی بگی اطرافیانت خیلی بهت حال دادن اما من میگم باور میگم مدارم عوض شده پس چرا قبلا اینا نبود

      تازه الان که نوشتم حس بهتر شد چون میدونم اول راهم و اوضاعم بهتر میشه خیلی بهتر

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      مریم سادات اسلامی پور گفته:
      مدت عضویت: 3836 روز

      با سلام ب دوست ارجمند اقای مرتضوی من با شما موافقم..

      مشکل مالی و ساختن پول یکی از اون مسائلی هست ک افراد زیادی درگیر اون هستن و این قضیه به این خاطر هست ک روی باورهای ثروت آفرین خوب کار نشده ک یکی از اون باور های قدیمی و مخربی هست ک در ذهن ما وجود داره واقعا همینطوره ک اگر ما روی باورهامون ب درستی و مداوم کار میکنیم نباید دغدغه ی تهیه محصولات رو داشته باشیم و اینم ب خاطر ترمز ها وایرادهایی هست ک در ما وجود داره ک باید ب طور بنیادین روی اون کار بشه ک با تغییر باور ها بتونیم نتایج متفاوتی رو دریافت کنیم

      ان شالله در آینده نه چندان دور من میام و از نتایج مالی ام هم صحبت میکنم و که چه موفقیتهایی رو بدست اوردم ک هم ب خودم موفقیتهام رو متذکر بشم و هم ب دوستان عزیزم انگیزه و امید بدم.

      با تشکر از شما دوست عزیز به خاطر یادآوری این نکته ی مهم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        بهروز پرواز گفته:
        مدت عضویت: 4021 روز

        ممنون تشکر هادی جان. موفق باشی .جهان ,جهانه فرکانس و باوره. عکس العمل جهان به ما نسبت به ایمانمون به این قانون دیده میشه. یعنی هرچقدر روی خودت از لحاظ باور و ایمان کار کنی مطمن و یقینا توی زندگیت خودش رو نشون میده ,روی باورهای ثروت تمرکز کنی نمودش صددرصد توی زندکیت دیده میشه اگه ماتوی زندگی الاکلنگی عمل میکنیم از قانون فراموش میکنیم فکر میکنیم دیگه قانون رو یاد کرفتیم در حالا که به قول سید عزیز اگه کار نکنی علفهای هرز میاد بالا ,اونجاست که داری درجا میزنی.و داری دنبال عوامل بیرون از خودت مثل مشتری ,تورم .بدی بازار .قدرت خرید میچرخی .میرسه تا یه جایی که مستاصل میشی شروع به واکاوی خودت میکنی .ذهنت رو شخم میزنی میبینی که در ابتدای رشد با چه باورهایی شروع کردی در مسیر فراموش کردی که از کجا شروع کردی …یعنی اینقد طبیعی همه چیز داره جلو میره که فکر میکنی داری خودت همه عوامل پیشرفت رو انجام میدی در حالی که اون باورهای اولیه بوده که با اونا شروع کردی مثل گیاه که ابتدا اب و مواد مغذی بهش میدی که شروع به رشد کردن کنه وای وسط راه ولش میکنی.همه چی ایمانه ایمان و عمل به باورهایی که ایمان داری بهش.

        شاد و پیروز باشی .

        خیلی باحالی سید عزیز….

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    حسین و نرگس گفته:
    مدت عضویت: 1810 روز

    سلام خدمت استاد عزیزم و دوستان آگاهم

    سوال: از کجا بفهمیم باید در این دوره شرکت کنیم یا نه؟ بنده خیلی هدایتی قدم اول این دوره رو تهیه کردم و فوق العاده بود

    اما متوجه شدم هنوز بخشی از تکاملم رو طی نکردم، با اینکه بعد از گذشت دو هفته از شروع دوره اتفاقات شروع شد و

    ورودی های مالی خوبی داشتیم و تقریبا ده درصد به حقوقم افزوده شد و علاوه بر اون مبالغ زیادی که پیش بینی براش

    نداشتیم وارد زندگیمون شد، الحمدلله… اما متوجه شدم باید تمرکز بزارم روی فایل های رایگان توحیدی استاد و بعد از

    اینکه رابطه و درکم نسبت به خداوند بیشتر شد برگردم و دوره رو ادامه بدم و با همون تعهدی که به دوره داشتم الان یک

    ماهه دارم روی مباحث عزت نفس و توحید و ارتباط این دو با هم که فکر میکنم در دوره احساس لیاقت بیشتر بهش پرداخته

    شده کار میکنم، میدونین چرا؟ … تو تمرین ستاره قطبی دو تا موضوع رو فهمیدم… اول اینکه اصلا ایمانم مشکل داره چون

    وقتی میخوام از خداوند در شروع (بخشی از تمرین ستاره قطبی) روز درخواست کنم در حالی که احساس اجابت رو ندارم

    پس اصلا ایمان ندارم و باید روی ایمانم کار کنم، موضوع دیگه این که فهمیدم احساس لیاقت ندارم چون وقتی میخوام

    درخواست کنم چیزی به ذهنم نمیاد و خواسته هام رو نمیشناسم که به این موضوعات تو دوره عزت نفس پرداخته شده

    و من متوجه شدم باید برگردم روی عزت نفس و توحیدم کار کنم و بعد ادامه بدم با اینکه نتیجه ها اومده و توی همین

    قدم اول معجزه ها رخ داده و خدا شاهده حداقل نزدیک 20 میلیون تومان با اینکه کارمند هستم تو این دو ماه گذشته

    ورودی مالی داشتم درحالی که خیلی هاش پیش بینی نشده بود و من قبل دوره از مشکلات مالی رنج میبردم… اما دوستان

    من خودمو متعهد کردم به اصلی که حتی 12 قدم رو هم برای همون اصل میخوام و اون رابطه با خدای نازنینمه… پول، روابط

    سلامتی و … همه نمودی هستن از این رابطه و فقط نتیجه رو نشون میدن، چیزی که از خود نتیجه مهم تره خود این رابطه

    و این مسیر مقدسه… در مسیر باشید همیشه ان شااالله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  6. -
    سارا عظیمی گفته:
    مدت عضویت: 2938 روز

    پیشرفت من از زمانیکه به آموزه های شما عمل کردم_

    میخواستم از نامزدم جدا بشم، الان با توجه به نکات مثبت خودم و ایشون، نکات مثبت اش خیلی زیاد شده بدون اینکه من چیزی بگم

    یکی از هدف های من این بود که قدم رو افزایش بدم، الان همه لباسام کوتاه شده با وجود اینکه تو اینترنت که سرچ میکردم میگفتن تو این سن صفحات رشد بسته میشن و دیگه نمیشه و فلان و فلان..من هدایت شدم…

    ایده های جدید تو ذهنم میاد که قبلا اصلا توی ذهنم خطور نمیکرد…چیزهایی رو که میخام، در موردش حرف میزنم با خودم با خدای خودم، چیزهایی که از نظر ذهنم کوچک باشه فوری زمینه بدست اوردن اش خود بخود فراهم میشه و چیزهایی که بزرگ باشند نشانه هاش رو میبینم.. راستی الان هم با خودم میگفتم برم یه تن ماهی بخرم الان مامانم رفت آورد بدون اینکه من حتی چیزی بگم..من با گوش کردن به فایل های شما بصورت مکررا خودبخود احساسم خوب میشه بدون اینکه بخام کاری کنم که احساسم خوب بشه…

    استاد شما میگید ما با دیدن نتایج اشک مون در میاد من با حرف های شما اشکم در میاد…

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 12 رای:
  7. -
    مطهره یعقوبی گفته:
    مدت عضویت: 405 روز

    هوالرزاق

    سلام به استاد عباسمنش و استاد شایسته ی عزیز

    وتمام دوستان توحیدی که متعهد شدند

    برای تغییر زندگی شون

    استاد جان وقتی تصمیم گرفتم که قدم اول دوباره شروع کنم

    (من فقط قدم اول رو خریدم و یک دور کامل اون 7 جلسه رو کار کردم و نتایج خوبی گرفتم )

    به دلم افتاد برم و از اولین کامنتی که اومده بودروی محصول شروع کنم به خوندن

    کامنت ها برای حدود 6 سال پیش بود

    همه از فایل مقدمه ای صحبت میکردن که گویا شما برای معرفی دوره در سایت بارگزاری کرده بودید

    حسم بهم الهام کرد که برو

    وتو هم از اون فایل مقدمه شروع کن

    رفتم سرچ کردم و فایل رو پیدا کردم درسایت

    تااومدم دانلود کنم دیدم قبلا دانلودش کردم

    باخودم گفتم احتمالا اون دوران که داشتم فایل های هدیه رو شخم میزدم گوشش دادم

    ولی وقتی رفتم تو لیست فایل های گوشیم پیداش کردم

    و پلی کردم دیدم مطالبش کاملا جدیده

    و من اصلا تاحالا نشنیده بودمش

    پلی کردم و گوش کردم همزمان هم کار میکردم و هم به فایل گوش میدادم

    (مرور اصل سپاسگزاری :

    چقدر هربار خدارو شکر میکنم که شغلم این امکان رو داره

    که هم همزمان فایل گوش بدم و کار کنم

    این خودش یک نعمت خیلی بزرگه

    من هرروز 8،9 ساعت گاها بیشتر پشت چرخ خیاطی هستم

    و همزمان فایل هم گوش میدم ..)

    فایل مقدمه پربود از اگاهی هایی که هر کلمه ش مهر تاییدی بود روی تصمیمم برای شروع دوباره ی قدم اول

    و من بارها و بارها

    بابت این کلمات که از زبان استاد جاری میشد

    و همه رو در قالب هدایت هایی میدیدم

    که خدا داشت بامن حرف میزد و میگفت

    الان باید این کار رو انجام بدی یا این کار رو انجام ندی ؛

    خدارو شکر کردم

    یک جمله که شاید بیش از هزار بار از شما شنیدم اینه که

    از لحظه ای که شروع میکنید

    روی باورهاتون کار کردن

    و تعهد میدید نشونه ها میاد

    اول نشونه های کوچیک تر میاد

    که باید مدام تحسین بشن و سپاسگزارشون باشیم

    تا پله پله طبق مداری که درش قرار میگیریم

    نشونه هاهم بزرگتر بشن …

    خب من هم دوسه روزی هست باخودم عهد بستم که قدم اول رو شروع کنم هنوز توی دفتر ننوشتم ولی توی دلم ثبت کردم

    (که به زودی مکتوب هم میکنم انشالله )

    حالا میخوام ازهمون نشونه ای بگم که ب محض تعهد خدا برام فرستاد

    دیشب ما قرار بود بریم خونه ی خواهرم شام ،

    ولی نشد و من هم چون صبح توی تمرین ستاره قطبی از خدا خواسته بودم که امشب دوست دارم بریم اونجا

    خیلی دلم میخواست بریم

    و اون خواسته مم تیک بخوره

    (ولی گاهی ما غافل میشیم وبه گمان خودمون بهترین خواسته رو اعلام کردیم و چقدر برای داشتنش پافشاری میکنیم ولی خدا از به خواسته های ما از خود ماهم اگاه تره)

    حالا برنامه ی خدا چی بود

    ما نرفتیم خونه ی خواهربزرگم و داداشم گف که بریم بنگاه ادرس یه خونه رو داده بریم ببینیم چطوره چون ما تازگی باید ازین خونه اثاث کشی کنیم ودنبال خونه میگردیم

    بااینکه این خونه رو خیلی دوست دارم و برام حکم پرادایس رو داره

    (مرور اصل سپاسگزاری :

    یه خونه اپارتمانی نقلی جمع و جور حدودا 90 متری

    با بهترین اپشن ها:

    مینویسم برای خودم به پاس سپاسگزاری ازین خونه در اخرین شبهایی که توش زندگی میکنیم

    قطعا دلم برای تک تک قسمت های این خونه تنگ میشه…

    کولر گازی که قبلا نداشتیم ،

    اسانسور که ما توی این خونه برای اولین بار تجربش کردیم ومن هرروز سپاسگزارشم،

    کف خونه سرامیکه که بازهم اولین تجربه مونه ،

    پنجره های دوجداره ی بزرگ که خونه مون رو غرق نور کرده ،

    یه تراس کوچولوی خوشگل که من خیلی شبا وقتی همه میخوابن میرم اونجا و تمرین هامو مینویسم یا قرار های شبانه م رو با خدا اونجا میزارم و کلی حال و هوای معنوی و روحانی داره همون تراس 1×1 شابدم کوچیک ترر،

    اتاق 9متری که دوتا کمد بزرگ و جادار دیواری داره که کل وسیله هامون توش جا میشه به راحتی

    سرویس های بهداشتی و حمام بزرگ که طراحی کاشی سرامیک هاش بینظیره که مجهز به توالت فرنگی هم هست

    اشپزخونه با کلی کابینت های بزرگ و جادار که حتی یکسری هاشون خالی هم هست چون دیگه وسیله نداشتیم توش بزاریم

    و و و…..

    کلی زیبایی که من چند وخته مدام سپاسگزاری میکنم بابتشون )

    وقتی میخواستیم بریم خونه ی پیشنهادی بنگاه رو ببینیم به داداشم گفتم خونه ای که قراره بریم نشونش اینه که ازینجا قطعا باید بهتر باشه از نظر امکانات و اشپزخونش پنجره نورگیر داره

    من همیشه توی رویام اشپزخونم یه پنجره بزرگ داره که یا پشت سینک ظرفشوییِ یا پشت گازه چون من بیشترین تایمم رو این دوجا هستم و دوست دارم از طبیعت بیرون لذت ببرم حین ظرف شستن ویا غذاپختن

    خلاصه مارفتیم اون خونه هارو دیدیم ولی مورد پسند نبود یا مسیرش اوکی نبود و یا کوچیک بودن و هرکدوم یه مشکلی داشت

    داداشم گف بیا خودمون تو محدوده دور میزنیم هرجا بنگاه دیدیم میریم و سوال میکنیم

    توی ماشین به خدا گفتم ببین خودت فرمون رو دست بگیر

    ما از پس این پروژه برنمیایم

    ما هیچ توانی نداریم

    خودت ماروببر به خونه ی جدیدمون

    چندجا رفتیم که بامبلغ پیشنهادی ما موردی نبود بعد از دویا سه بنگاه وارد یک بنگاه خیلی شیک وپیک شدیم وقتی داداشم داشت اپشن های مورد نظرمون رو به اقای بنگاه دار میگفت چشمم افتاد به یک تابلو روی دیوار روش نوشته بود :

    والله یعلم ما فی قلوبکم

    پیام رو دریافت کردم

    خدا از دلت باخبره مطهره …!!!!

    دیگه کاریت نباشه

    توکل پروسه ی گشتن خونه به طرز عجیبی اروم بودم و خوشحال ولی این پیام یه ارامش عجیبی رو به وجودم سرازیر کرد حسش یه چیزی بود شبیه اسپرسو دبل…

    واقعا ارامش ولی از نوع دبل به سلول هام تزریق شد

    ومن فهمیدم به زودی قراره یه اتفاقی بیوفته

    فقط سکوت کردم

    و اپارتمان های شیک و بزرگ رو تحسین میکردم

    تااینکه به اخرین بنگاه رسیدیم که اقای بنگاه دار یه خونه رو معرفی کرد

    با شرایط 300 میلیون رهن و 6 تومان اجاره

    مبلغ اجاره از خونه ی فعلی مون کمی بیشتر بود

    ولی خب این خونه ی جدید متراژش بیشتر بود

    رفتیم برای بازدید خونه

    از در که وارد شدیم چشمم که به خونه افتاد

    دلم میخواست داد بزنم از خوشحالی

    خیلی قشنگ بود

    نوساز بود

    بزرررررگ تر از خونه ی الان مون

    دو خواب بود با کمد های دیواری تمیز و نورگیر

    سرویس هاش هم بزرگ و تمیز و عالی

    حالا از سوپرایز رب العالمین بگم براتون

    (یه ربع پیش پیام فرستاده بودحواسم هست توی قلبت چی میگذره )

    من فقط چرخیدم و سمت چپ ،اشپزحونه رو ببینم یهو یه پنجره بزرگ سرتاسری بهم چشمک زد

    دوجداره بزرگگگگگگگگ هااااا

    ازینا که کل اشپزخونه ت رو غرق نور میکنه

    اصلا یه ضلع اشپزخونه پنجره بود فک کنم

    دورتادور اشپزخونه پراز کابینت های نوبود و کلا خود اشپزخونه از مال این خونه خیلی بزرگتر بود

    من چقدر برای این اشپزخونه مون خوشحال بودم و میگفتم که چقدررر بزرگه ولی دیدم بازم بهتر هست

    (مرور قانون :

    اینه قانونی که من یاد گرفتم ازت استاد:

    این جهان همیشه رو به بهتر شدن هس

    این سازوکار جهانه!!!)

    ومن گفته بودم نشونه ی خونه مون اینه که ازینجایی که هستیم بازم باید بهتر باشه

    تصورم این بود مثلا فقط دوخواب باشه باهمین امکانات

    ولی بازهم خداوند برام فراوانیها شو ازنوع دبل فرستاد

    ندادر سرتاسر قلبم اکو شد

    والله یعلم ما فی قلوبکم

    والله یعلم ما فی قلوبکم

    دیگه نمیتونستم روی پا بایستم

    نیاز داشتم برم یه جای خلوت و فقط باخدا حرف بزنم

    من باهاش خیلی حرف داشتم

    خیلی زیادددددد

    صاحب خونه مون

    (البته هنوز قرارداد ننوشتیم و منتظر تایید نهایی پدرم هستیم ولی من میدونم ما قطعا میریم همونجا و اون اقای مهربون خنده رو میشه صاحب خونه مون ؛)

    خیلی دوست داشتنی بود واگه اسلام به خطر نمی افتاد من همونجا میپریدم و ماچش میکردم واسه اینکه این خونه رو ساخته تا اینطوری من رو سوپرایز کنه

    اصلا من نوکرشم هستم ..

    تو چشمای داداشمم میدیدم که حسابی خوشش اومده

    وقتی اومدیم توی ماشین بهش گفتم برو توی یک کوچه فرعی میخوام فقط داد بزنم بهم میخندید میگف همینجا داد بزن..و فقط مسخرم میکرد

    داداشم گف مبلغ کرایه ش کمی زیاده

    گفتم اصلا بهش فک نکن

    درست میشه!!! همه چی حل میشه …

    و من میدونم همه چی حل میشه

    چون پیامش رو فرستاده

    والله یعلم ما فی قلوبکم

    درپناه حق باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
    • -
      Leili گفته:
      مدت عضویت: 577 روز

      به نام خدا

      سلام به مطهره عزیزم

      واقعآ لذت بردم از کامنتت

      چقدر قشنگ نوشته بودی و قانون هم مرور میکردی .

      توجه ات به آیه قرآن ملموس بود ولی حواسم بهش نبود

      دیروز باید به مراسمی میرسیدیم که البته دیرمون شده بود و همسرم تندتر میرفت که برسیم

      و نگران بود دیر برسیم

      منم بهش میگفتم عزیزم اینقدر نگران نباش

      ما در بهترین زمان در بهترین مکان هستیم

      یهو ی اتوبوس جلومون اومد

      الا به ذکرالله تطمئن القلوب

      قلبها فقط با خدا آرام میگیرد

      الان کامنت شما اینو به یادآورد که خدا داشت بهم میگفت راست میگی نگران نباش آرام باش با یادم

      ممنونم ازت و از خداوند میخوام همزمانیهای قشنگو برات

      انشاالله خونتون پر از نور و حس عالی باشه

      درپناه الله یکتا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
    • -
      Rouzbeh somayeh گفته:
      مدت عضویت: 1245 روز

      به نام خالق هستی

      سلام به شما دوست عزیز

      والله یعلم ما فی قلوبکم

      هدایت امروزم و کامنت شما در ادامه

      دقیقا والله یعلم ما فی قلوبکم، جمله ایی که خداوند خواست آگاه تر بشم بهش

      و بدونم تو چه مسیری هستم

      ماجرای خونه جالب بود و اینکه منم دنبال خرید خونه هستم و هدف از خرید خونه رو آرامش،آسایش و پیشرفت قرار دادم و بقیه با خداوند

      از کامنت شما لذت بردم و به امید خدا زودتر میخرین .

      در پناه خداوند ناب ترین هارو تجربه کنید

      درپناه حق باشید.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      رسپینا گفته:
      مدت عضویت: 1700 روز

      سلام خدمت دوستان علی الخصوص مطهره عزیز

      تاریخ پیامتون رو که دیدم دیدم مال یک ماه پیشه

      چقدر خوشحال شدم براتون

      اشک از چشام جاری شده

      من اولین باره دارم تو سایت پیامی میذارم

      دیدگاهتون با دیدگاه من در مورد پنجره آشپزخونه تقریبا یکی بود

      چون منم خیلی دوست دارم پشت سینک آشپزخونه ام یه پنجره دلباز باشه

      با اینکه الان مستاجرم اونم توی یه زیرزمین ولی امیدوارم و درخواستش رو برای الله یکتام فرستادم کی چی میخوام اونم خونه ای که مال خودمون باشه و مستاجر نباشیم

      و ان شاءالله روزی میام و منم اینجا مینویسم از آون چیزی که خدا برام فراهمش کرد

      خوشحالم براتون و امیدوارم خوشیهاتون خیلی خیلی بیشتر بشه

      به قول استاد عزیزم در پناه الله یکتا شاد باشین و ثروتمند و سعادتمند در دنیا و آخرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        مطهره یعقوبی گفته:
        مدت عضویت: 405 روز

        سلام به توحیدی ترین نقطه ی کیهان

        سلام رسپینا عزیز

        نقطه ی ابی ت سرصبح وقتی دقیقا میخواستم ستاره قطبی بنویسم نمایان شد و مثل نوری قلب و جانم رو نورانی کرد

        ممنونم ازت که دیدگاهت رو برام نوشتی

        امیدوارم شما هم به خواسته تون در بهترین زمان و مکان برسید.

        حس کردم باید بیام و اینجا تمرینم رو بنویسم

        و سپاسگزاری روزانه م رو به ردپا بگذارم

        اول ار همه خدارو شکر میکنم بابت این سایت بهشتی

        بابت این نعمت بیکران

        این امن ترین نقطه ی توحیدی در کیهان

        که همیشه هست و این همه انرژی بینظیر ازش میگیرم

        خدایا شکرت واسه دوره ی جدید هم جهت باجریان خداوند

        اونطوری که تو نظرات نوشته شده بود تا الان 957 نظر روی دوره اومده تو همین مدت کم

        مشخصه که اگاهی های این دوره واقعا شگفت انگیزه

        هرچند من هنوز در مدار دریافت این اگاهی ها نیستم ولی برای تک تک دوستانی که شرکت کردند و قراره چندین پله رشد کنند خیلی خوشحالم

        خدایا ازت میخوام من رو در بهترین زمان ومکان به سمت این اگاهی ها هدایت کنی

        خدایا شکرت واسه دیدگاه رسپینا عزیز

        چه اسم قشنگی داره فک نمیکنم تاحالا شنیده باشم خدایا ازت میخوام همونطور ک منو خوشحال کردی رسپینا جان هم سوپرایز بشه

        خدایا شکرت واسه این اتوبوس خفن چه صندلی های راحتی چقدر تمیزه به راحتی میشه با یه مبلغ خیلی کم کلی مسیر رو باهاش بری من همیشه عاشق اتوبوس سواری هستم چون میشه تو اون تایم کلی فایل گوش داد ز غوغای جهان فارغ

        خدایا شکرت امروز بدون اینکه من بفهمم دوباره تک تک سلول های بدنم رو مدیریت میکنی و هرکدوم دارن عین ساعت کار میکنند و من میتونم راه برم بشینم تایپ کنم و احساس عالی رو تجربه کنم

        اگر فقط یک کدوم از مفصل ها کار نمیکرد مثلا نمیشد به این راحتی پاهات رو حرکت بدی ولی این لطف در حق من شده و من امروز دوباره فرصت زندگی دارم

        خدایا شکرت واسه اینکه امروز وقتی ساعت 6ونیم از خواب بیدار شدم ولی هنوز خیلی حسته بودم به راحتی دوباره نیم ساعت تا ساعت 7 خوابیدن و واقعا انرژیم بیشتر شد

        من این ازادی زمانی رو مدیون توام خدا برخلاف بقیه خواهربرادرام من با استرس و عجله وبدو بدو نمیرم سرکار چون کار مال خودمه وقتم مال خودمه

        و اینها همش ار برکات توئه

        خدایا شکرت واسه حسابم که به اندازه ی کافی توش پول هست والان چند ماهه که دارم به راحتی کرایه مو پرداخت میکنم و کم کم داره بدهی ها پرداخت میشه

        چیزی نمونده تا اتمام بدهی ها و من طبق خواسته ام ازت خواسته بودم ک تا لحظه ی تحویل سال 1404 این بدهی تسویه بشه ومن با روح و جانی پاک و بدون دغدغه وارد سال جدید بشم

        ستاره قطبی روز شنبه 4 اسفند 1403

        خدایا ازت میخوام که امروز من رو در بهترین رمان در بهترین مکان قرار بدی

        خدایا چقدر دوست دارم ک امروز محبوبه خواهرم زنگ بزنه و اون پولی که قراره بهم بده رو بده

        خدایا چقدر خوب میشه اگه امروز یگانه همکارم خیلی راحت و تمیز کار کنه و کارهایی که براش مشخص کردم رو تااخر وقتش به راحتی بدوزه و تکمیل کنه

        خدایا چقدر خوب میشه اگه امروز زهرا با روی خوش با حال عالی توکارهام بهم کمک کنه

        خدایا چقدر خوب میشه اگه امروز نمونه های فراوانی ثروتت رو بهم نشون بدی و من تحسینشون کنم و خوشحال بشم

        خدایا ازت میخوام امشب که میرم خونه فاطمه اون لباس هامو که گذاشتم تو لباسشویی شسته باشه

        خدایا ازت میخوام امروز اون مبلغی ک قرار بود مشتری بزنه اون 5 تومان رو بزنه و بدهیم نصف بشه

        خدایا ازت میخوام امروز بدنم عالی کار کنه و اخر وقت که میخوام برم خونه کمتر احساس خستگی داشته باشم دلم میخواد بدنم فرش تر و پرانرژی تر باشه

        خدایا امروز من رو بزلر روی دوشت و ببر به جاهای خوب

        امروز کارها باتو لذت بردن از من

        در پناه حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
    • -
      افرین گفته:
      مدت عضویت: 1314 روز

      سلام مطهره عزیزم

      امیدوارم الان که این پیام رو مینویسم به سلامتی وخوشی در خانه جدیدت ساکن شده باشی چقدر خوب تعریف کردی و چه جانی گرفتم از کامنتت

      از امروز تصمیم گرفتم که دوباره دوره قدم رو شروع کنم .

      دنبال یک نشانه بودم البته من قبلا این دوره رو تا قدم سه رفتم ولی ادامه ندادم چند وقته خیلی دلم میخواد دوباره شروع کنم دنبال نشانه بودم که به کامنت شما هدایت شدم

      والله یعلم ما فی قلوبکم

      احساس کردم که بار اولم هست که میشنومش به جانم نشست و در تمام سلول‌ هایم رخنه کرد .

      با آرزوی موفقیت های روز افزون وپیشرفت در مسیر زندگی ات

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  8. -
    هاشم داداشی گفته:
    مدت عضویت: 1372 روز

    به نام خداوند بخشنده هدایتگرم

    عرض سلام و احترام خدمت استاد عزیزم و خانم شایسته مهربون و دوستان هم فرکانسم

    روز شمار زندگی من روز 135

    امروز یه روز بسیار خوبی برای من هست بابت اینکه به یکی از اهدافی که داشتم رسیدم جراحی فک همسر عزیزم که الان دارم کامنت می‌نویسم جلو اتاق عمل نشستم و با عشق چهره زیبا و تغییر یافته همسرم و ببینم خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم بابت امروزم که اتفاق بسیار خوبی برای من هست همسری که در تمام لحظه های زندگیم در کنار من و پشتیبان من در تمام لحظه لحظه ی زندگیم بود و هست و خواهد بود ما در کنار هم بسیار خوشبختیم و از بودن در کنار هم لذت می‌بریم دوره 12 قدم برای من بسیار عالی و بی‌نظیر هست با این دوره زندگیمو دارم می‌سازم شخصیتی که به هیچ وجه به قبل ام ربطی نداره و روز به روز بهتر و بهتر میشه تازه وقتی که دوره تموم بشه تغییر شخصیت شروع میشه و روز به روز با طی کردن دوره تکامل اتفاقات خوب در مسیر زندگیم قرار میگیره اتفاقاتی مثل امروزم که نقطه عطفی در زندگی من خواهد داشت رسیدن به این هدفم بعد 26 سال اتفاق افتاد بنا به دلائلی که به تعویق افتاده بود این اتفاقات نشانه های زیبایی در زندگی من هست در زندگی هر چقدر به خودمون ارزش قائل بشیم به همان اندازه جهان به ما واکنش نشان خواهد داد چیزی که من به خانواده ی خودم همیشه یادآوری میکنم ما هرچقدر به خودمون احترام بزاریم بهترین و پر ثمرترین کارو انجام دادیم که آرام آرام اتفاقات خوب رو وارد زندگیمون میکنیم و همیشه در احساس خوب قرار خواهیم گرفت مثل زندگی استادم با خانوم شایسته مهربون چیزی که داریم هر روز می‌بینیم و یه الگوی به تمام معنا برای تک تک ما بچه‌ های سایت که دور هم جمع شدیم بهترینها رو براتون از درگاه خداوند متعال خواهانم چون لایق بهترین‌ها هستید

    من حالم بسسسسسییییار خوبه خداوند و هزاران میلیارد بار سپاسگزارم بابت زمان حالم رد پای امروزم

    یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      پری سیفی گفته:
      مدت عضویت: 2536 روز

      سلام آقای داداشی بزرگوار

      اینقدر خوشحال شدم بخاطر عشق و علاقه‌ای که بین شما و همسرتون هست نتونستم ابرازش نکنم. دیدن چنین علاقه پاک و الهی خیلی خیلی احساس خوبی بهم میده. یه جور احساس امنیت که با وجود روابط ناجوری که بین زن و شوهرها می‌بینم افراد زیادی هستن که مهمترین انگیزه در کنار هم بودنشون نه بچه‌ها نه شرایط مالی که علاقه وافرشون به همدیگه هست.

      امیدوارم همسر مهربانتون سلامتیشون رو کامل به دست اورده باشن و شاد و سلامت در کنار هم باشید. با آرزوی خوشبختی و سعادت روزافزون برای شما و همسر بزرگوارتون.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        هاشم داداشی گفته:
        مدت عضویت: 1372 روز

        سلام دوست عزیز وگرامیام

        چقدررررر خوشحالم کردی

        وقتی که کاراتو به خدا بسپری و خودت در مسیر درست باشی لاجرم اتفاقات خوب برات رخ خواهد داد ازدواج من و همسرم هدایت الله مهربانم بوده و من تو زندگیم هیچ وقت سر خود کاری نکردم و اگه هم انجام داده باشم تاوانشو دادم ولی یاد ندارم خداوند خییییییییلی بهتر و زیباتر از خودمون می‌تونه پازل زندگیمون و بچینه وقتی که بهش ایمان داشته باشی و منم مستثنا از این جریان نیستم خیلی ممنون و سپاسگزارم بابت ابراز محبتتون بله همسرم انقدر زیبا شده و مهمتر از اون دیگه خیلی بهتر می‌تونه غذا بخوره و راحتر هضم کنه چون دیگه می‌تونه غذا و بجوه و روز به روز حالش بهتر میشه عمل فک سخته و زمان می‌بره تا کاملا خوب بشه خداوند و هزاران میلیارد بار شکر میکنم که این اتفاق افتاد

        ممنونم و از خداوند متعال بهترین‌ها رو براتون آرزو دارم چون لایق بهترین‌ها هستید

        یا حق

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
  9. -
    حسن کفاش دوست گفته:
    مدت عضویت: 2934 روز

    سلام استاد عزیز و دوستان گرامی

    من با خودم عهد می بندم که تمام دوازده قدم این برنامه را مو به مو و با تمام وجود انجام دهم و همانطور که استاد عزیزم گفتند و با توکل و ایمان به خدای بزرگ و مهربان پایان سال 1398 کسی باشم که هیچ شباهتی از همه لحاظ به این ” حسن ” الان نداشته باشم . عصر از سر کارم اومدم و پس از کمی استراحت تا گوشی رو ورداشتم دیدم که فایل مقدمه رو سایته و بدون هیچ شکی جلسه اول رو خریداری کردم و الان دومین نفری هستم که دارم دیدگاه میازرم ، البته شاید کسانی دیدگاه شون در انتظار تایید است ولی مهم اینه که من بی نهایت شور و شوق دارم واسه شنیدن و عمل کردن به مطالب این دوره . شور و شوق و اشتیاق . با توکل بر رب العالمین خودم شروع میکنم . یا حق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
  10. -
    شکیبا کیانی فر گفته:
    مدت عضویت: 2373 روز

    به نام خداوند جان و جهان

    ۵ اسفند ماه ۱۳۹۷

    خدای من، معشوق من

    سپاسگزارم از برای نفس کشیدن امروزم. این بنده ات برایت می‌نویسد در ساعت ۷ صبح. وقتی چشمانم را باز کردم لبخندی بر لبانم نشست و یک حس شادی بی نظیری تمام سلول های تنم را فرا گرفت.

    خدای مهربان من، چیزی به آمدن سال جدید نمانده. تا چند وقت دیگر بهار به زمین خواهد نشست و گره از شکوفه ها باز خواهد کرد. آنوقت نسیم میشوی و در گیسوی بیدِ افشان فرو می‌پیچی. غنچه ها شکفتن را آغاز می‌کنند و سبزه می‌دمد.

    گل با لبخندی گشاد و مهربانی فراوان در آغوش چمن می‌شکفد.

    و تو ای بهارِ آرزوهای من، خدای من، بی آنکه از من بگذری در شکوفه ها گردش می‌کنی‌، به دوشِ نسیم پرواز می‌کنی، از دریاها می‌گذری و در نغمه ها می‌چمی.

    و با دیدن این صحنه ها اشک های من همچون شبنمی در صحرای خشکِ چشمانم، کوچک ترین رودخانه جهان را به شوق تو جاری می‌سازد، بر پهنای صورتِ مهتابی‌ام.

    و امّا امروز، گیلان مثل همیشه بوی تو می‌دهد. گَله های گوسفند و گاوهای شیرده بر‌میگردند. از پایین کوه عبور می‌کنند و پاهایشان را بر زمینِ گِل آلودی که شب قبل با باران خیسش کردی میکوبند و با متانت به محله وارد می‌شوند و پشت سرشان، کارگران و زارعان و کشاورزان، با همان قیافه ها و گونه های آفتاب سوخته‌شان، بیل به دوش، خسته اما خوشحال و راضی از نعماتت، به محله برمی‌گردند.

    آنطرف آقا مرتضی، نانوای محله، خمیرها را ورز می‌وهد و آرد می‌پاشد. بوی مطبوع نان تنوری و تازه هوای محله را پر کرده. صبح زلالت چون آبِ سفید رودِ گیلان بر می‌تراود و روشنایی خود را بر زمین می‌پاشاند، اهل کوهستان چنین هوایی را گرگ و میش می‌نامند.

    و من همان دخترک شهرستانی ام که موهایش را می‌بافد و به تو فکر می‌کند، در فکر تو بزرگ می‌شود و دوباره زاده می‌شود کودکِ صبح.

    شکیبایی جدید، امروز می‌خواهد کمی بیشتر با تو باشد و در آغوشت جان دهد. کمی بیشتر تو را ببوید.

    احساس مرا در قلم نبین! من به چیزی مانند یک کودک لجباز شده ام که دقیقه ای نمی‌تواند جدایی را تحمل کند!

    صبحت را شکر، ظهر و عصر و غروب و طلوعت را شکر. شکر از برای جان سالم.

    نه دستانم توان کافی برای شکرگزاری دارند و نه این قلم، مرکب کافی…

    همین چند جمله را داشته باش خدای مهربانم، قول می‌دهم فردا با دستانی قوی تر و قلمی پررنگ تر برایت بنویسم، زیرا احساس خوشبختی امان نمیدهد اشک نریزم…

    الان همه فکر میکنند دیوانه شده ام، مهم نیست مردم چه فکر میکنند. دیوانگی در راه تو، شیرین تر از کلوچه های خانگی و خوش عطر دارچینی است.

    برای تو نوشتم عشق ابدیم، زندگی من، دلیل نفس کشیدنم، شادی زندگیم، خدای من…

    از طرفِ بنده عاشقت

    “شکیبا”

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 14 رای:
    • -
      طیبه مرادی گفته:
      مدت عضویت: 2997 روز

      به نام خدای عاشق

      عطر خوش یارم آمده اینک در قلم زیبای پر معنا و قدرتمند بنده ای عاشق وزیبا چون شکیبا ??????

      چه زیبا نوشتی عزیزم عجب روح الهی در نوشته هایت موج میزند و چشمانم را خواندن عاشقانه هایت تر کرده به همان خیسی برگهای درختان بعد از باران .

      دلم امروز طوفانی تر از همیشه مشتاق لمس عشق معبود م است تا ترکهایش را با مرهم عشق دوا کند و بگویید به جهان جز طبیب م حبیب م کسی را بر بالینم راه ندهید برایم او حکم پیراهن یوسف را دارد .

      خدای عزیزم معبود مهربانم که داشتن نگاهت وعشقت سرمایه زندگانیم شده به همین عاشقانه های که از قلب های ساده و مهربان تراوش میکند سوگند همیشه مرا فقط عاشق ودیوااانه خودت نگه دار که امانت داری راستگو و مهربان تر از تو ندیده ام در جهان .

      سپاسگزارم عشق دل خواهرررر چه متن عالی خدای درونت نوشت هوایم هوای دیگریست غریب اما خیلی نزدیک نزدیک تر از نزدیک به اندازه یک نفس تا تولد تا مرگ تا عشق .

      دوستت دارم عزیزم ? برایت جان جانان بهترین ها را آرزو دارم خدا را آرزو دارم که بالا و بهتر در جهان م نیست .???????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
    • -
      اعظم جم نژاد گفته:
      مدت عضویت: 2616 روز

      بی نظیررررررررررر بود شکیبای عزیزم چقدر عالی می نویسی دوستم و این نشون میده که روح پاک و زلالی داری، چقدر توی نوشتن مهارت داری… تو میتونی یه نویسنده ی بزرگ باشی??????????????

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: