آگاهی های «قدم اول | دوره 12 قدم» در یک نگاه

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

متن بخشی از صحبت های استاد عباس‌نش در این قسمت:

کل دوره 12 قدم فلسفه‌اش این بود که قانون تکامل رو در عمل اجرا کنیم در مسیر پیشرفت. یعنی یک گروهی جمع بشیم و شروع کنیم به اجرای قانون در زندگیمون به صورت خیلی جدی.

این دوره من به دانشجوها زیاد تمرین میدم. همون تمرین هایی که خودم انجام دادم که باعث شد اینقدر تغییر توی زندگیم ایجاد بشه. من بارها گفتم که کارکردن روی خودتون و اصلاح و بهبود باورهاتون مثل نفس کشیدنه، مثل غذا خوردنه، مثل آب خوردنه، اینجوری نیست که من بیام بگم من دیروز رفتم یه بشکه آب خوردم برای اینکه تا چهار روز بعد نیاز به آب نداشته باشم☹⚘

یعنی تغییرات توی زندگی ما به واسطه افکاریه که ما داریم به جهان هستی ارسال میکنیم، قانون کلی جهان اینه که جهان داره به افکار هر لحظه ما واکنش نشون میده، یعنی در هر لحظه با توجه کردن به موضوعات مختلف، اتفاقات مختلف، ما داریم فرکانس‌هایی رو به جهان ارسال میکنیم، جهان هم داره از جنس همون فرکانس‌ها اتفاقات زندگی ما رو رقم میزنه، شرایط، آدمها، ایده ها، اتفاقاتی رو وارد زندگی ما میکنه که هم جنس با فرکانس های ارسالی ماست، ما در هر لحظه داریم زندگی خودمون رو خلق میکنیم.

مثل یه ورزشکاری که همیشه داره ورزش میکنه تا بدن آماده ای داشته باشه، یعنی حتی یه فوتبالیستِ خیلی مطرحی اگر توی باشگاهش با مربی به مشکل بر بخوره و مربی اصلاً توی تیم راهش نده یعنی بگه تو روی نیمکت هم نمیخواد بشینی، جزء لیست 18 نفره تیم هم نیستی، اصلاً دوست نداریم با تو کار کنیم، ولی قرارداد داری با تیم فوتبال ما، با باشگاه ما، اون فوتبالیست هر روز خودش تمرین میکنه برای این که بدنش آماده باشه، حتی زمانی که بازی نمیکنه، یعنی بازی نمیکنه میدونه که لج کردن باهاش و داستان شده و مشکل شده، هر چی که هست قرار نیست تا آخر فصل هم بهش بازی برسه، اما میدونه اگه قراره برای فصل بعد که به فرض قراردادش با این باشگاه تموم میشه آماده باشه برای تیمهای دیگه از لحاظ جسمی از لحاظ ذهنی باید همیشه در حال تمرین باشه، به همین دلیل خودش خصوصی برای خودش تمرین میکنه. یعنی قاعده بازیه.

برای اینکه ما همیشه سیراب باشیم همیشه آب میخوریم، برای اینکه سیر باشیم همیشه غذا میخوریم، یعنی این نیست که من بیام یک هفته آب بخورم، یک هفته غذا بخورم، بگم برای یک ماه آینده نیاز ندارم. در واقع خیلی از دوستان در مورد مباحث ما اینجوری فکر میکنن، من یه دوره ای کار کردم، یه فایلی رو گوش کردم، یک کتابی از آقای عباسمنش خوندم، فلان دوره‌ رو بودم، کار کردیم دیگه همون یه دوره رو کار کردیم، یه مدت هم خیلی خوب بود و شرایط خیلی خوب بود، یعنی این تیکه رو همه تون شنیدین از توی کامنت های دوستان: من فلان دوره رو اومدم خیلی اتفاقات خوبی افتاد و عالی بود، اما بعدش دیگه جواب نداد، دیگه اون نتایج خیلی خوب برای من اتفاق نیفتاد.

دلیلش اینه من توی تمام دوره ها گفتم افکار ما داره اتفاقات رو رقم میزنه، داره شرایط رو رقم میزنه، وقتی که ما هر لحظه داریم افکارمون رو به سمت مثبت جهت‌دهی میکنیم، داریم باور های مناسب میسازیم، زندگی ما روی غلتکه، وقتی که ما این کارو نمیکنیم معلومه دیگه نتیجه هم تغییر میکنه وقتی که شما کود مناسب، نور مناسب، آب مناسب به یک گیاه ندی مهم نیست که چند سال این کارو درست انجام دادی، اگه شما 20 سال یک باغی رو آماده کرده باشی با بهترین کیفیت، کافیه چند ماه روی این باغ کار نکنی آب بهش ندی، کل اون 20 سال از بین میره. فرکانس هم همینه، خوبیه فرکانس همینه، اصلاً زیبایی جهان هستی همینه که ما در هر لحظه داریم اتفاقات مون رو خلق می‌کنیم، بنابراین اگر می‌خواهیم نتایج نتایج پایداری باشه باید همیشه روی خودمون کار کنیم، کاری که من دارم انجام میدم، کار کردن روی خودمون و شخصیتمون هم به معنای شاخ غول شکستن نیست. یعنی مواظب ورودی های ذهن مون هستیم، روزی یکی دو ساعت روی ذهنمون کار میکنیم، توی راه رفتن به سرکار توی راه برگشت از سرکار به جای اینکه بشینیم پای شبکه‌های اجتماعی به جای اینکه بشینیم پای برنامه های تلویزیونی به جای اینکه وقتمون رو با افراد نامناسب پر کنیم میشینیم روی باورهای خودمون کار می‌کنیم کاری که من انجام دادم.

من وقتی روی باورهام کار کردم یه سری آدم های نامناسب خود به خود حذف شدن، یه سری ها رو هم خودم حذف کردم، وقتی شروع کردم به کار کردن روی خودم، قشنگ جهان به صورت کاملاً واضح نشون داد که من دارم تغییر می کنم. چطور نشون داد؟ از حذف شدن آدم های نامربوط به منِ جدید، یعنی یه آدمهایی بودن توی زندگی من. دوست ها، رفیق ها، قبلا خیلی باهم حال میکردیم، اما وقتی من تغییر کردم دیگه توی فرکانس اونا نبودم، به محض اینکه من تغییر کردم خود به خود یه سری اتفاقات افتاد اصلا رفتن از مدار من، دیگه خبری ازشون ندارم، کسایی که اگه دو روز همدیگه رو نمی دیدیم شاکی میشدیم. نشستم به جای این داستان‌ها، تلویزیون رو الان چند ساله قطع کردم و الان تلویزیون برای ایکس باکس هستش، ولی اینکه بشینیم پای برنامه های تلویزیونی و وقت بذاریم که اصلاً وقتش رو ندارم، علاقه ای هم ندارم که وقت برای این چیزها بذارم. اگه که افکار من داره اتفاقات رو رقم میزنه اگه توجه من داره نتایج زندگی منو رقم میزنه باید مراقب توجهم باشم، اگه من خوراک منفی به ذهنم بدم، باورهای نادرست به ذهنم بدم، از سریال ها از برنامه ها از افراد از کتاب های نامناسب، از موضوعات نامناسب، خب منم همون نتیجه رو میگیرم که بقیه مردم دارن میگیرن، به همین دلیل من اومدم خیلی جدی کلا اون سیستم تلویزیون نگاه کردن که قبلاً میشستیم سریال ها رو نگاه میکردیم، برنامه ها رو نگاه می کردیم اونها رو حذف کردم.

دوستایی که توی فرکانس من نبودن نمیخوام بگم نامناسب میخوام بگم من یه مسیر دیگه رفتم اونا توی یه مسیر دیگه. مثل کسی که میخواد بره دانشگاه برای دکترا داره کار میکنه، خب یکسری بچه ها هستن اصلاً علاقه به درس ندارن، خب این وقت کمتری رو باید با اونها بگذرونه، وقت بیشتری رو باید برای درس هاش بزاره، دیگه اونها رو هم رها کردم تمرکزم رو گذاشتم روی کار کردن روی خودم، یعنی اینو کی من شروع کردم، از موقعی که راننده تاکسی بودم توی بندرعباس، اینا مال اون موقع است، من از اون موقع شروع کردم هیچی هم نداشتم ولی وقتی که قانون رو درک کردم و فهمیدم قانون اینجوری عمل میکنه دیگه تصمیمم رو گرفته بودم و تعهد داده بودم به خودم، بعد دیگه خیلی راحت آدم های مناسب وارد زندگی من شدن، اتفاقات و شرایط زندگی من تغییر کرد، سلامتی جسمانی، ارتباطاتم، وضعیت مالی.

یعنی کاری که من دارم کل زندگیم انجام میدم، هیچوقت هم فکر نمی کنم که خب حالا منی که این همه سال با تمام وجود دارم روی قانون کار می کنم دیگه کافیه. نه منی که دارم تدریس می کنم یه ذره که از این فضا دور میشم، یه ذره که از این نوع تفکر دور میشم احساس می کنم که علفهای هرز شروع کردن به رشد کردن، قشنگ میفهمم که یه ذره اخلاقم داره تند تر میشه، یه ذره ترس هام داره بیشتر میشه، یه ذره مثلاً اون تمرکز روی مسائل زندگیم داره کمتر میشه، هدایت های الهی رو کمتر دریافت می کنم، اصلاً نتیجه خیلی واضح خودش رو نشون میده، به همین دلیل با همه این تجربه ها که من داشتم تصمیم گرفتم که یه دوره ای رو حداقل دوازده قدم شروع کنیم و تمام اون تجربیاتم، تمام اون نتایج و تمام اون چیزایی که باعث پیشرفتم شده باهاشون در میون بذارم و ازشون بخوام تمرین کنن و پیگیری کنن و اونایی که دوره های قبلی رو تهیه کردن به مراتب آماده ترن و سریع تر پیشرفت می‌کنن. اما اگه کسی دوره های قبلی رو هم تهیه نکرده ولی با تعهد شروع کنه و واقعا همون تعهدی که من به خودم دادم شروع کنه ورودی هاش رو کنترل کنه و خودش رو غرق کنه توی این آگاهی‌ها، اصلاً توی همون روزهای اول نتایج خودش رو نشون میدن.

در جلسه اول ار دوره 12 قدم یک چکاپ فرکانسی برای شما طراحی کردم تا قبل از اینکه این دوره رو شروع کنید مشخص بشه که وضعیت شما توی نقطه شروع چی بوده؟! توی وضعیت مالی و روابط و سلامتی و معنویت کجا هستید، توی چه جایگاهی هستید، اینو بنویسید که عکس قبل از عمل داشته باشیم که توی قدم دوازده یه بار دیگه چکاپ فرکانسی کنیم ببینیم چقدر تغییر کردیم و خیلی از دوستان میگفتند ما تا به حال اصلا اینطور به خودمون و باورهامون و به ذهنمون نگاه نکرده بودیم ما تازه داریم خودمون رو میشناسیم، افکارمون رو میشناسیم، باورهامون رو میشناسیم، دلیل واکنش هامون رو میشناسیم، دلیل رفتار هامون رو میشناسیم، دلیل نتایج زندگیمون رو داریم میشناسیم با چکاپ فرکانسی⚘

بچه هایی که دارن بهای محصولات رو پرداخت میکنن از محصولات استفاده میکنن اصلاً توی یک فرکانس متفاوتی هستن، درکشون از دنیا فرق میکنه، به همین دلیل کل کامنت محصولات رو گذاشتیم برای اونایی که توی دوره ها شرکت کردن، چون اصلاً فضای فرکانسی این دو نوع افراد همون تفاوت بین یا ایها الناس با یا ایها الذین آمنو هست توی قرآن برید کل آیه هایی که با یا ایها الناس شروع شده بخونید توی قرآن بعد مقایسه کنید با کل آیه هایی که با یا ایها الذین آمنو شروع شده توی قرآن، درک می کنید نگاه خداوند رو وقتی که با یا ایها الناس استفاده کرده و تفاوتش رو با وقتی که با یا ایها الذین آمنو استفاده کرده، این همون تفاوتیه که من توی کامنت های بچه ها توی فایل های دانلودی و محصولات میبینم به همین دلیل گفتیم این کامنت ها رو جدا میکنیم اون دوستانی که از لحاظ مداری از لحاظ فرکانسی آماده بودن میان محصولات رو تهیه میکنن، بعد با دوستان دیگه کار میکنن و تجربیاتشون رو به اشتراک میذارن و بعد می فهمن که چقدر فکرشون، نحوه تفکرشون، آگاهی شون تغییر کرده از وقتی که دارن به صورت جدی و با تعهد با پرداخت بها دارن روی خودشون کار می‌کنن.

تاریخ عضویت در سایت به تنهایی کافی نیست، چون که ممکنه یه نفری بیاد بره توی دانشگاه ثبت نام کنه ولی اصلاً سرکلاس نره بگه شیش ساله توی این دانشگاهم ولی هیچ کلاسی رو نرفته، این مهم نیست. اونایی که تاریخ عضویت بالایی دارن و کار کردن. از کجا میفهمیم که کار کردن؟ از جنس کامنت هاشون، یعنی ممکنه یه نفر باشه 1500 روز تاریخ عضویتش باشه ولی اصلاً نرفته باشه فایل گوش کنه فقط اومده ثبت نام کرده و رفته و اصلاً هیچ کار نکرده روی فایل ها. از کامنتهاش میفهمم که این بنده خدا قوانین رو درک نکرده که این نوع نگاه رو داره یا این دیدگاه رو در مورد این موضوع خاص داره این اون چیزایی هست که هی به من نشون میده که وقتی که تفکر تغییر میکنه این باورها تغییر میکنه، این نوع نگاه تغییر میکنه، بعد نتایج تغییر میکنه به صورت پایدار. یعنی اول نوع نگاه، باورها، عقاید، به صورت بنیادین تغییر میکنه و بعد نتایج تغییر میکنه به صورت بنیادین این اتفاقی بود که برای من افتاد.

همونجوری که ما برای زنده موندن هر روز غذا میخوریم هزینه هم می کنیم براش، مگه کسی هست که برای غذا خوردن هزینه نکنه، برای لباس خریدن هزینه نکنه، برای مکان زندگی کردن هزینه نکنه، همه داریم هزینه می‌کنیم، برای همه چی داریم هزینه می‌کنیم به همون شکل باید برای افکار درست، باورهای درست، آگاهی‌های درست، هزینه کنیم این هزینه هم زمانیه، هم مالیه، هم تعهده، که من می خوام حتماً روی خودم کار کنم که نتیجش چیه؟ نتیجش خوشبختیه، نتیجش شادیه.

چرا هر روز تعداد بیشتری از افراد عضو سایت ما میشن و با ما ادامه میدن چون نتیجه دارن می گیرن، چون دارن میفهمن که حالشون بهتر شده، روحیه شون بهتر شده، درآمدشون بیشتر شده، روابط عاطفی‌شون بهتر شده، آگاهی شون از خداوند، از جهان، از کارکرد جهان بهتر شده، افرادی که دارن از برنامه ما استفاده می کنن خیلی راحت دلیل اتفاقات زندگیشون رو می فهمن، خیلی راحت دلیل اتفاقات زندگی دیگران رو می فهمن، خیلی راحت میتونن پیش بینی کنن که چه نوع تفکری چه نتایجی رو به وجود میاره، این آگاهی خودش ارزشمنده، مثل یک پیشگو شما زندگیت رو پیشگویی میکنی، میگی اگه من با این نوع تفکر و از این مسیر برم به این نتیجه میرسم. اگه میخوام نتیجه رو عوض کنم باید نحوه تفکر و مسیرم رو عوض کنم. این اون چیزیه که انگیزه منه برای کار کردن که افراد بیشتری خالق زندگی خودشون باشن. چه افرادی؟ افرادی که واقعاً مشتاقن ادامه بدن، همونجوری که مشتاقن هر روز نفس بکشن، همونجوری که مشتاقن هر روز آب بخورن، هر روز غذا بخورن، به همون شکل مشتاق باشن که افکارشون رو کنترل کنن، باورهای درست ایجاد کنن، به همون اندازه که مراقبن غذایی که می‌خورن فاسد نباشه، به همون اندازه که مراقبن آبی که می خورن فاسد نباشه، به همون اندازه مراقب باشن که چه ورودی هایی رو دارن به ذهنشون میدن، چه اخباری رو دارن گوش می کنن، با چه آدم هایی دارن رفت و آمد می‌کنن، چه باورهایی رو دارن، چه دیدگاهی رو نسبت به خداوند دارن، به همون اندازه مهم باشه براشون⚜

این افراد رو آدم باهاشون لذت میبره کار کنه چرا؟؟ چون نتیجه می‌گیرن، یعنی شما اگه مدیر یک مدرسه باشید خیلی مشتاقید که افرادی توی اون مدرسه ثبت نام کنن که مشتاق درس خوندن باشن، نه دانش آموزانی که اصلا علاقه‌ای به درس ندارن، پدر مادرشون به زور برداشتن آوردنشون اونجا، اصلاً علاقه ای ندارید که یه همچین مدرسه ای رو مدیریت کنید و هر روز جنگ و دعوا باشه و بچه هایی که هیچ علاقه‌ای به درس ندارن و میخوان از در و دیوار فرار کنن، شما باید تازه اونها رو آماده کنید. نه، ترجیح اینه حتماً ترجیح همه اینه که من می خوام با آدم هایی کار کنم که خودشون هم دوست دارن پیشرفت کنن، خودشون هم دوست دارن توی مثال مدرسه درس بخونن.

منم یه همچین ترجیحی دارم دوست دارم با افرادی کار کنم که خودشون علاقه مندن به تغییر زندگیشون، همونقدری که من علاقه داشتم، خودشون امیدوارن به تغییر زندگی شون، خودشون امیدوارن به رحمت خداوند، ناامید نمیشن از رحمت خداوند، همون جوری که من علاقه داشتم، همون جوری که من امید داشتم به همین دلیل دوره 12 قدم به این شکل آماده شد من خیلی راضیم، اصلاً فکر من برای آموزش خیلی جهت‌دهی شد توی این دوره، یعنی خیلی تکلیف من روشنِ و میدونم که هیچ عجله‌ای نیست توی روند آموزش و ما میخواهیم 12 قدم رو با هم ادامه بدیم و آروم آروم کار کنیم، مفاهیم پایه ای رو کار کنیم، تمرین کنیم، آماده بشیم، بریم سراغ مرحله بعد، دوباره توی قدم های بعدی برگردیم قدمهای قبلی رو دوباره با هم مرور کنیم، تمریناتش رو باهم فِرِش کنیم، تازه کنیم و بعد قدم دوازده مقایسه کنن دوستان زندگیشون رو اصلاً یه آدم دیگه ای میشید، من قول میدم اگه شما این دوره رو جدی بگیرید و کار کنید روی خودتون، اصلاً زندگیتون در تمام ابعاد هیچ ربطی به زمانی که این دوره رو شروع کردید نخواهد داشت.

از وقتی که من سعی کردم جور دیگه ای نگاه کنم به دنیا، باورهای درست رو در ذهن خودم ایجاد کنم، افکارم رو به مسیرهای درست جهت‌دهی کنم، نپذیرم هرچی که از قبل به من گفتن، اون وقت نتایج اتفاق افتاد خیلی از ماها راحت فراموش میکنیم دلیل موفقیت هامون چیه، یعنی وقتی که نمی نویسیم، وقتی که مکتوب نمیکنیم، بعداً فکر میکنیم شانسی شده، یا بلاخره موقش بود که این نتایج به وجود بیاد، اما وقتی که مینویسی قبل از اینکه وارد دوره 12 قدم بشم جایگاهم چی بوده، نوشتید، مکتوب کردید و بعد از دوره جایگاهمونو می نویسیم و مقایسه می کنیم بدون تردید درک می‌کنیم که دلیل این تفاوت چی بوده، اون وقت که درک کردیم اتفاقی که برای من میفته وقتی که من درک کردم دلیل تفاوت‌های زندگیم چیه، دیگه این مسیر رو رها نکردم، دلیل اینکه این مسیر رو رها نمیکنم و هر روز روی خودم کار می کنم و ساعت ها وقت میزارم برای بهبود باورهام، دلیلش اینه که فهمیدم این روند، این نوع نگاه باعث این نتایج شده.

قسمت دوم تمرین ستاره قطبی که بسیار تمرین فوق العاده ای هست برای جهت دهی افکار، برای باز کردن در نعمت ها، برای دریافت الهامات، برای کمک گرفتن از خداوند که کارهامون رو انجام بده، این تمرین بسیار ساده اما بسیار بسیار تاثیرگذاره که هر قدم روش کار میکنیم

جلسه سوم تمرکز بر روی نکات مثبت و زیبایی ها بود که در هر قدم جاهای زیبایی که بهش برخورد می‌کنم توضیح میدم در موردش و به بچه ها میگم نکات زیباشو پیدا کنید و در موردش صحبت کنید و یاد بگیریم توی هر شرایطی که هستیم زیبایی هارو ببینیم. هر چقدر اوضاع بد باشه فکر نکنید به همون میزان نیازه که زمان ببره تا اوضاع خوب بشه چون تجربه زندگی من همین بوده واقعا میتونه خیلی خیلی زود تمام اون کمبودها جبران بشه تمام این مسائل جبران بشه وقتی شما تغییر می کنید. یعنی این نگاه مثبت به یک حادثه طبیعی مثل سیل هست که اسمش رو گذاشتن بلاهای طبیعی، این همه نعمت و آب و ثروت وارد زندگی همه مردم ایران شده، اینا ازش استفاده خواهد شد، این مواد غنی که الان با این آب رودخانه که به شکل گل و لای اومده اینا مواد غنی کشاورزیه، اینا گنجِ داره میاد، الماسِ که داره میاد، الان خیلی ها که توی مدارش نیستن شاید درک نکنن، به همین دلیل استفاده نمیکنن ازش، اما اونایی که باورهای درست دارن و توی هر شرایطی تمرکز بر روی نکات مثبت دارن از این گنج ها استفاده خواهند کرد، از این موقعیت‌ها استفاده خواهند کرد.

خداوند میتونه همه چیز رو درست کنه مهم نیست که چقدر اوضاع خراب باشه همه چیز میتونه تغییر کنه، حتی به این شکل که توی یک هفته چنین حجمی از باران بیاد که رودخونه ها پر بشه، سدها پر بشه، مایی که همش می شنیدیم آب نیست. مادر من بس که این اخبارو نگاه میکرد توی ایران که من بودم، میومد میگفت جنگ جهانی سوم بر سر آبه! می گفتم اینا رو از کجا داری میگی؟ میگفت اخبار، دکتر فلانی گفته. این یک اتفاقیه که میشه اینجوری بهش نگاه کرد، میشه نگاه کرد که چقدر بدبخت شدیم بیچاره شدیم!

اون کسی که مثل من و بچه هایی که با من هستن تصمیم میگیره به شرایط جوری نگاه کنه که احساس بهتری پیدا کنه، باورهای درستی توش پیدا کنه، اون هدایت میشه به مسیرهای بهتر، اون از همین مسائل ایده میگیره برای ثروت ساختن، تمام پیشرفت های بشری بر اساس همین اتفاقات طبیعی بوده، کشتی ها چه جوری پیشرفت کردن؟ کشتی ها غرق شدن. روند جهان همینه. همه تغییرات، تکنولوژی، همه پیشرفت های بشری، همه قطار های مدرن، همه دستگاه ها، همه ماشین ها، همه پیشرفت‌ها، همه این ترمز ای بی اس، هرچی که شما می‌بینید توی اطرافتون، بعد از یکسری حادثه ها اتفاق افتاده و فکر شده بهش و تغییر پیدا کرده بنابراین تضادها مایه بدبختی نیست. اما برای اون عده ای که میتونن جور دیگه‌ای به مسائل نگاه کنن، این تفاوت نگاهه که نتیجه رو به وجود میاره.

اون موقع که بارون میومد میگفتن خداوند عذاب کرده که خشکسالی بشه، بعد که بارون اومد می‌گفتن خداوند عذاب کرده که سیل بیاد، یعنی در هر دو حالت یک سری آدم‌ها هر اتفاقی بیفته عذاب میبینن، یک سری آدم‌ها توی هر اتفاقی فرصت میبینن. از همون خشکسالیش هم فرصت می بینن، خشکسالی هم نعمت خوبی بوده، این نیست که باران نعمت خوبی بوده خشکسالی نعمت نبوده. اینا همشون نگاه ماست که داره دسته بندی میکنه این ها رو. میگه خشکسالی ضرره، باران نعمته، نه همون خشکسالی کلی ایده برای شرکت ها، برای مهندس ها، برای کشاورز ها ایجاد میکنه که از این فضا پول بسازن، موفقیت ایجاد کنن، پیشرفت ایجاد کنن، خشکسالی برای دبی نممت بوده، مگه دبی جنگل داره، مگه دبی کوه داره، مگه باران داره، مگه رودخونه داره، همون خشکسالی براش نعمت بوده، نشسته از فضاهای دیگه اش استفاده کرده، از موقعیت تنگه هرمز استفاده کرده برای باربری، برای دپو کردن محصولات کشورهای دیگه، برای واردات برای صادرات جاذبه های طبیعی کوه و جنگل و دریا و رودخانه زیبا نداشته، اما اومده جاذبه های مصنوعی ایجاد کرده، اون نعمت بوده براش. نگاه متفاوت افرادی که اونجا بودن باعث شد که از این نعمت استفاده کنن⚘

همه مردم اونجا از این نعمت استفاده نکردن، اونایی که متفاوت نگاه میکردن به قضایا، و فرصت هارو توی هر شرایطی میدیدن از اون نعمت ها استفاده کردن، بنابراین برچسبی که ما به اتفاقات میزنیم نشون دهنده نتیجه ایه که ما از اتفاقات میگیریم. اگه شما توی هر شرایطی فرصت ها رو ببینی و بگی یه فرصته من باید پیداش کنم اسمش هرچی هست، اسمش زلزله است، همون داستانی که توی جنگ جهانی دوم بود بمب می ریختن رو سر مردم ژاپن،سوئیچی رو هوندا با همون بمب های عمل نکرده با موتور همون بمب های عمل نکرده آنها رو وصل میکرد به دوچرخه، موتور سیکلت درست می کرد می فروخت، این نگاه افراده که متفاوته نسبت به اتفاقات یکسان که نتایج متفاوت ایجاد میشه

حالا اونی که تو سر خودش میزنه خشکسالیه، سیل هم بیاد دوباره تو سر خودش میزنه. اونیکه تو خشکسالی نعمت و فرصت رو میبینه سیل هم که بیاد نعمت و فرصت رو میبینه. حالا چی میشه که بتونیم اینجوری فکر کنیم این نیاز داره به تمرین، دلیل اینکه دوره 12 قدم خیلی نتایج بزرگی خواهد داشت به خاطر اینه که تمرین می‌کنیم برای اینکه اینجوری فکر کنیم. یک شبه این نوع تفکر به وجود نمیاد اما وقتی کار میکنیم، ورودی هامون رو کنترل می‌کنیم، باورهامون رو ایجاد می‌کنیم، نتایج رو میگیریم از این نوع تفکر‌مون بهتر و بهتر میتونیم روش کار کنیم،

هر قدم یک جلسه تمرکز بر روی نکات مثبت داریم که یاد بگیریم زیبایی هارو ببینیم قدم اول تمرکز بر روی نکات مثبتِ یک نمایشگاه هنرهای دستی بود، من به بچه ها گفتم که اگه شما یکی از غرفه داران این نمایشگاه بودید یکی از هنرمندان این نمایشگاه بودید که اومدن توی این شهر جنساشون رو میفروختن شما چه باورهایی ایجاد می‌کردید که محصولات تون رو بهتر بفروشید؟ چه باورهایی ایجاد می کردید که فروش خیلی بالایی داشته باشید؟

یعنی گنجینه‌ای از باورهای فوق العاده توی این جلسه کامنت گذاشتن که اگه کسی به 5 درصد اونها عمل کنه کسب و کارش واقعاً متحول میشه، یعنی 5% اون باور هایی که دوستان نوشتن اگه کسی بهشون عمل کنه واقعا زندگی مالیش توی هر بیزینسی که باشه، اصلاً مهم نیست که توی چه بیزینسی هست توی هر بیزینسی باشه زندگی مالیش از زمین تا آسمون تفاوت خواهد کرد.

جلسه بعدی توضیحات بیشتری دادم بر روی تمرکز بر روی زیبایی ها که یک جهت‌دهی بدم افکار رو، یه ذره بازم باورهای مناسبی رو تو ذهن بچه‌ها ایجاد کنم که بسیار بسیار تونستن کمک کنن به درک بهتر بحث نوع نگاه ما به اتفاقات و شرایط و نحوه تمرکز بر روی نکات مثبت.

جلسه بعدی قدم اول چگونه فکر خدارا بخوانیم در قرآن است.

در هر قدم یک جلسه داریم که میاییم قوانین خداوند رو توی قرآن پیدا می کنیم همون مسیری که باعث شکوفایی زندگی من شد، من نگاهم به قرآن یک کتابی هست، من همون موقع هم به خدا گفتم من فرضم بر اینه، نگاه من اینه که من وسط بیابونی به دنیا اومدم، هیچکس هم پیش من نیست، یک کتابی از اون بالا افتاده پایین، تو گفتی این کتاب راهنمای هدایت متقینه، این راهنمای زندگیِ، من با این دیدگاه دارم از این کتاب استفاده می کنم، با این دیدگاهی که راهنمای نحوه زندگی کردنه، حالا توی این کتاب یه سری از افراد خود قرآن سوره آل عمران آیه 7 میگه، این کتاب خودش اذعان میکنه که این کتاب دو قسمته، یک قسمتش آیه های محکمه هُنَ اُمُ الکتاب یک قسمتش آیه‌های متشابه هست، اُخَر متشابهات

میگه اونایی که در قلبشون بیماریه یا مرضه، رفتن سراغ تفسیر و تأویل آیات متشابه، یعنی این کتابی که راهنماست من به ضرس قاطع میگم بالای 98 درصد مسلمان های دنیا که اذعان میکنن که مسلمونن و قرآن میخونن و دین اسلام و از این صحبت‌ها، اصلاً بویی از آیات محکم نبردن، تموم تمرکز بر آیات متشابه است و دنبال تفسیر کردن اون آیاتن که خودِ خدا توی قران گفته که تفسیر این آیات رو هیچ کس جز الله نمیدونه.

بارها و بارها من دیدم بچه ها پرسیدن استاد خدا خودش توی قرآن گفته ما شما رو در رنج آفریدیم: لقدخلقنا الانسان فی کبد: ما شما رو در رنج آفریدیم. پس این چیه؟

جواب این هست که:

کلمه‌ای که ریشه اش یک بار توی قران اومده و  غیر از بحث سختی و رنج معنای دیگری هم داره که یعنی: روی دو پا بودن هم هست، یعنی کبد دوتا معنی داره رنج و سختی و یا حیوان یا انسانی که بر روی دو پا حرکت میکنه

حالا اینکه چرا اون معنا و معنای رنج رو ازش استنباط کردن این بماند و چرا کل این آیه های دیگه رو رها کردن و رفتن سراغ این، کل آیه هایی که گفته قرآن رو برای شما آسان کردیم، ما به شما این نعمت ها رو دادیم، ما شما رو هدایت داریم میکنیم، لا خوف علیهم ولا هم یحزنون. اگه این مسیر رو برید همه چی زیباست، شما بصورت فیها خالدون در بهشت هستید، اگه این مسیر رو برید و اونا رو همه رو ول کردن، کاری بهش ندارن و این چرا اینجا اینو گفته.

خب ما اومدیم توی دوره 12 قدم، هر قدم یک جلسه‌ای رو اختصاص میدیم به موضوعاتی که اصل و اساس قرآن و اساس زندگی ماست و آیه هایی که بارها و بارها و بارها تکرار شده، یعنی آیه های اصلی قرآن آیه هایی نیست که یک بار توی قران اومده باشه، بارها و بارها به شکل های مختلف از زوایای مختلف تکرار شده، اونا رو کسی نمیخونه میره سراغ بحث‌های حاشیه‌ای. یعنی این کاری که داعش و گروه‌های افراطی مسلمانان انجام دادن، طالبان، القاعده، اینا اسمشون استفاده از قرآنه، اینا قران رو نخوندن اصلاً. اصلاً هیچ کدومشون آیه های محکم رو ندیدن، اصلاً تموم تمرکز روی آیه های متشابه است، آیه هایی که یک بار توی قرآن اومده و اصلاً موضوعیتش چیز دیگه‌ایه، اما برداشت اینا، اینا اومدن به قول قرآن تفسیرش کردن، تاویلش کردن. کیا؟ اونایی که خودِ خداوند میگه قلبشون مرض و بیماریه، تو قلبشون مرضِ، کسی که قلبش بیماری باشه میره سراغ سوء استفاده، میره سراغ برداشت های نادرست.

توی دانشگاه هم همینه، یه دانشجویی اومده اذیت کنه، اومده استاد رو اذیت کنه، مچ بگیره، تو قلبش بیماریه، اون میاد فقط منتظره یه چیزی استاد بگه که اذیتش کنه، مچ بگیره، حرف هاش رو یه جور دیگه تعبیر کنه، بگه شما اون موقع اینو گفتی چرا الان اینو میگی، یعنی توی تمام زندگی ما داریم یه همچین آدمهایی که توی قلبشون مرض و بیماریه، کتاب میخونه برای این میخونه که اذیت کنه طرف رو، نمیخونه که چیزی یاد بگیره، میخونه که تضاد توش پیدا کنه، میخونه که توش مشکل پیدا کنه، میخونه که مسخره کنه، تو درس هست، تو دانشگاه هست، تو کار هست.

طرف رفته سرکار یه عالمه موضوع هست برای یادگیری ولی میخواد فقط نکات منفی رو ببینه، تو قلبش بیماریه دیگه، ما میاییم به یک شیوه جدید و متفاوتی که من ندیدم تا حالا توی دنیا اصلاً انجام شده باشه، توی آمریکا مسجد های خیلی خوبی هست توی این کشور، یعنی پول های خوبی خرج میشه و برادران اهل تسنن هستن، مسجد های خیلی شیک و باکلاس، من بارها رفتم، چه دوستان شیعه و اهل تسنن سوالاتی که من از قرآن پیدا کرده بودم و مواردی که پیدا کرده بودم و بهش رسیده بودم ازشون می پرسیدم حتی طرف فردی که از بالاترین مراجع دینی اومده توی این کشور و امام جماعته و داره تدریس میکنه مباحث قرآنی رو، نمی تونست جواب بده، اصلا جوابی براشون نداشت که من میگفتم مثلاً تفاوت بین شیءَ و رودَ در قرآن تفاوت بین الله و رب در قرآن، تفاوت بین ذنب و اثم و جناح در قرآن، تفاوت بین یا ایها الذین آمنو و یا ایها الناس در قرآن، این سوال ها رو وقتی می پرسیدم با اینکه عرب زبان بودن و زبانشون زبان قرآنه ولی جواب این بود که مثل همن. من گفتم اگه مثله همن پس چرا متفاوت استفاده شده. میگفتن نه مثل همن، یک کاربرد دارن☹

خلاصه یک قسمت از کار ما اینه که ما درک کنیم فکر خدا رو، اسمش رو هم گذاشتیم چگونه فکر خدارا بخوانیم در قرآن و نمیدونید چه استفاده هایی کردم از آیه های محکم، آیه هایی که بارها و بارها تکرار شده و چه ایمانی در من ایجاد کرده که خدایی که خالق این زمین و آسمونه آگاهی‌های رو به صورت واضح و صریح داده که استفاده کنید که خوشبخت بشید در دنیا و آخرت. ما میگیم که ربنا آتنا فی الدنیا حسنه و فی الاخره حسنه و قنا عذاب النار: در دنیا و آخرت بهمون میده، نه فقط بحث آخرت. کی گفته که کل قرآن و کل دین برای آخرته؟ نه! بهت آموزش میده چه جوری ثروتمند بشی، قران بهت آموزش میده چه جوری خوشبخت باشی، چطور سلامت باشید، چه نگاهی باعث چه نتایجی میشه، چطور هدایت رو دریافت کنیم، ریشه هَدَیَ بارها در قران تکرار شده و همه نتایجی که من گرفتم هدایت الله بوده.

جلسه 6 قدم اول در مورد هدف گذاری با استفاده از قانون تکامل هست، تمرینی که ما دادیم تمرین هدف‌گذاری بود و من اومدم گفتم چه روشهایی هدف گذاری جواب نمیده و چه روشی جواب میده، تجربه من گفته، نتایج من گفته و اومدم گفتم با استفاده از قانون تکامل چطور هدف گذاری کنیم، یعنی روشی که میتونه قدم به قدم مارو به هر خواسته‌ای برسونه چی هست و چطور باید انرژی بگیریم از هدف هایی که بهش رسیدیم برای هدف های بعدی، مکانیزم حرکت ما چیه، بسیار بسیار جلسه مفیدی بود که دوستان چقدر متحول شدن.

و در نهایت جلسه هفتم جلسه پاسخ به سوالات بود و بحث تعهد برای موفقیت مالی من توی دوره 12 قدم خیلی دوست دارم روی بحث موفقیت مالی هی تاکید کنم یعنی برنامه دارم که ماتوی قدم ها حداقل یک جلسه رو به صورت خیلی جدی روی بحث موفقیت مالی کار کنیم چون مسئله ای هست که خیلی ها باهاش درگیرن، یعنی خیلی علاقه دارم که این باور رو در شما ایجاد کنم که باید ثروتمند بشید، ثروتمند شدن معنوی ترین کاریه که توی زندگیتون میتونید انجام بدید. از از هر کاری که توی دنیا فکر میکنید معنوی تره. از هر چیزی که فکر میکنید، از هرکاری که فکر میکنید ثروتمند شدن معنوی تره. یعنی فقط فکر کنید اگه شما یا مردم دنیا ثروتمند باشن چقدر کارهای درست بیشتری انجام میدن و چقدر کارهای نادرست کمتری انجام میدن. معنوی ترین کار دنیا ثروتمند شدنه. تنها راه رسیدن به خداوند ثروتمند شدنه. تنها راه گذر از دنیای مادی، گذشتن از مادیات، رسیدن به اونهاست. اینها راهش اینه. هیچ راه دیگه ای نیست، هر کسی میگه خودش به هیچ نتیجه‌ای نرسیده، تنها راهی که تو خدا رو باور کنی اینه که ثروتمند بشی باورهای خدای گونه ایجاد کنی، به قول سلیمان انک انت الوهاب. که نعمت هایی رو دریافت کنی که باعث بشه خدا رو تو زندگیت احساس کنی، یک انسان ثروتمند میتونه خدا رو احساس کنه.

یک انسان فقیر باید فقط دنبال قرض و قوله و اجاره خونه و یه لقمه نون باشه، وقت نمیکنه خدا رو توی وجود خودش پیدا کنه من موقعی که قدم اول رو گذاشتم روی سایت گفتم که اونایی که توی مدار هستن بیان، اونایی که متعهد هستن برای اینکه بدونید آمادگیش رو دارید یا نه نشونه ها رو ببینید، خداوند به شما میگه، خداوند شما رو هدایت میکنه، یه سری اتفاقات میفته، یه سری نشونه‌ها رخ میده که قلبت بهت میگه باید توی این دوره شرکت کنی. اگه نشونه ها رخ داد که فقط خودت میفهمی یعنی توضیحش برای بقیه سخته، فقط خودت میفهمی. این اتفاق به صورت عجیبی افتاد، این پول به صورت عجیبی وارد حسابم شد، این اتفاق، این خواب، این موفقیت، این یک نشونه است که خدا میگه توی این مسیر ادامه بده اگه این نشونه برات اتفاق افتاد، من که خدا نیستم که نشانه ها رو توی زندگیت ایجاد کنم⚘

این که من اینقدر اعتماد دارم به برنامه خداوند اینه، اگه این اتفاق برات افتاد بیا توی دوره شرکت کن، اگه بعد از شنیدن این فایل و صحبت کردن و تکرار این مطالب، چند بار این فایل رو به صورت صوتی گوش کن اگه نشونه ای توی زندگی دیدی، اگه یک اتفاقی افتاد که قلبت بهت گفت این نشونشه، قلبت بهت گفت، هیچ کس دیگه ای هم نمیتونه بهت بگه دوره رو شروع کن، اگه هیچ اتفاقی نیفتاد هیچ نشونه‌ای ندیدی فعلا آمادگی برای دوره نداری، از فایل های دیگه استفاده کن.

من دوست دارم با آدم هایی کار کنم که واقعاً متعهد هستن برای تغییر، اونایی که متعهد هستن حتماً نشونه ها رو دریافت می کنن و شرایط براشون فراهم میشه که بتونن ادامه بدن، این اون رفتاریه که من در مقابل خداوند داشتم، اعتماد به خداوند که میگفتم خدایا خودت آدم های مناسب رو برای من بیار، توی تمام قسمت ها. یعنی تمام موارد من از خدا خواستم که آدم های مناسب، شرایط مناسب، اتفاقات مناسب رو برای من بیار و همیشه اینکارو کردم. این نبوده که من بخوام خیلی دست و پا بزنم و خودم انتخاب کنم بگم نه این باشه اون نباشه. یعنی من تقریباً هیچ چیزی رو به این شکل که من بیام وسواس‌گونه انتخاب کنم که نه این نیاد، این بیاد، این فلان بشه، اینجا نریم، من میگم خدا هدایتم میکنه، خدا آدم های مناسب رو میاره، اون کسی که مناسب باشه میاد. یکی از کارهایی که اتفاق میفته بارها و بارها پیش میاد آدم دعوت میکنه افراد رو به خونه اش، من میگم من دعوتم رو می کنم، اگه اینا توی مدار باشن میان، فقط آدم های مناسب میان،  یعنی من نگران نیستم که الان یه آدمی رو دعوت کنم آدم نامناسبی باشه بعد بلند شه بیاد توی خونه من. میگم اگه توی مدار من نباشه اصلا نمیاد توی خونه من، چه دعوتش کنم چه دعوتش نکنم. اصلاً کار من اینه، زندگی من اینه، به خاطر همین نگران این مسائل نیستم، یعنی اینقدر من دیدم برنامه خداوند رو توی زندگیم که اصلاً نگران این مسائل نیستم. توی کارم، توی دوره هام، فایل ها و توی سایتم هم همین روند هست. به همین دلیل هم میگم من اصلاً تبلیغ ندارم و نمیرم توی سایت های دیگه تبلیغ کنم، توی شبکه‌های اجتماعی تبلیغ کنم پول بدم برای من تبلیغ کنید، کاربر بیارید. مثل کاری که همه دارن انجام میدن، التماس میکنن تو رو خدا بیایید برنامه های ما رو استفاده کنید هیچ کدوم از این کارها رو من نکردم، به این دلیل که مطمئن بودم، یعنی از وقتی که من قانون رو درک کردم دیگه تبلیغات نداشتم، الان چندین ساله از وقتی که من قانون رو درک کردم من یک ریال تبلیغات نداشتم. چرا نداشتم؟ به خاطر این که میگفتم من روی خودم کار می کنم آدم های مناسب وارد زندگیم میشن، آدم های مناسب وارد سایت من میشن، آدم های مناسب وارد برنامه های من میشن و اینم نتیجه ای که الان هست. این همون چیزیه که اتفاق افتاده توی زندگی من. به همین دلیل هم هیچ اصراری نیست که شما توی دوره 12 قدم باشید. اگه نشونه ها رو دیدید خودتون هدایت میشید.

با تشکر از ساحل عزیز برای نوشتن متن بخشی از صحبت های استاد در قسمت نظرات.


اطلاعات بیشتر درباره دوره 12 قدم و نحوه شرکت در این دوره

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    676MB
    57 دقیقه
  • فایل صوتی آگاهی های «قدم اول | دوره 12 قدم» در یک نگاه
    52MB
    57 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

789 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «طیبه» در این صفحه: 6
  1. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 15 بهمن رو با عشق مینویسم

    خوابم پرید

    من الان از ساعت 3 تا 5 دارم جلسه اول قدم اول دوره 12 قدم رو گوش میدم

    وای خدای من

    روز جمعه 12 بهمن ،خدا با نشونه ای بهم گفت ، برو از اول دوره 12 قدم شروع کن تمرکزی بنویس

    و من تو رد پام نوشتم که چجوری بهم گفت از شنبه شروع کن، یعنی من از پاسخ دوستان در سایت ،یه پیامی دریافت کردم که نشونه این بار در رد پای خودم بود که نوشته بودم :

    و این فایل بهم گفت که شنبه حتما دفتر بخر و دوره رو جدی شروع کن

    و این سبب شد من تصمیم گرفتم شب ها 10 بخوابم و 3 بیدار بشم

    من از 14 بهمن ،یعنی دیروز تصمیم رو گرفتم

    یا اینکه شبا 9 بخوابم و 12 بیدار بشم و تا صبح روی دوره ها کار کنم و بعد صبح ها هم به پیشرفتم در مهارت نقاشی و تمرینات زمان بذارم و گوش بدم به باورهایی که ساختم و ضبط کردم با صدای خودم

    حالا اینا بماند

    من الان کم کم داشت چشمام سنگینی میکرد و خوابم میگرفت یهویی خوابم پرید

    من وقتی میخواستم از روز شنبه شروع کنم گوش بدم، هی ذهنم میگفت از جلسه دو شروع کن

    جلسه یک که چکاپ فرکانسیه و تو نوشتیش ،چرا میخوای دوباره گوش بدی

    اما امروز مقاومتم رو شکستم و گفتم خدا گفته از اول

    پس منم از اول شروع میکنم

    چون از 1 آذر ماه ، فقط دو قدم رو گوش دادم

    حالا دو قدم رو هم چجوری گوش دادم؟!

    اینجوری بود که فقط گوش میدادم و سعی میکردم تمرینات رو انجام بدم و نمیتونستم برم تو سایت قسمت تمریناتش بنویسم

    اما رد پاهامو هر روز در فایلای رایگان میذاشتم

    و البته به یه سری از تمریناتش به دقت انجام ندادم که هدف گذاری بود

    وقتی شروع کردم به گوش دادن

    این بار مدل نوشتنم رو تغییر دادم

    مثلا قبلا تو دفتر مینوشتم و تنبلی میکردم بنویسم

    اما دوسه روز پیش که شروع کردم تمرین ستاره قطبیم رو تو گوشیم قسمت گوگل درایوم بنویسم

    با خودم گفتم گوشی برای من راحت تره

    پس چیزی که هموار تره برام و آسونه رو انتخاب میکنم

    و الانم شروع کردم تو گوگل درایوم بنویسم

    الان که گذاشتم و گوش دادم تا دقیقه 21

    کلی باور جدید نوشتم

    با خودم گفتم اینجا که پر از آگاهی بود من چرا نمیخواستم گوش بدم

    و خوشحال بودم که گوش دادم از همون اولین جلسه

    حالا بخش حیرت انگیزش اینجاست که من وقتی نوشته هامو میخوندم خواب از سرم پرید !؟

    من شروع کردم به خوندن تک تک نوشته هام برای چکاب فرکانسی و چون ایتاد هم زمان توضیح میدادن منم میخوندم که چی نوشتم

    وقتی به ترسا رسیدم

    گفتم وای خدایا من چه ترسایی داشتم و خیلیاشونو توی این دوماه

    دو ماه چیه طیبه

    چی داری میگی

    در ماه اول ، تو بزرگترین ترست رو که داشتی و نوشته بودی تو چکاب فرکانسی ، پشت سرگذاشتی

    یعنی رهایی از اصرار به خدا برای بدست آوردن یک فرد خاص

    و اون اصرار من به خواسته عشق از خدا بود که میخواستم فرد خاص باشه

    ولی، خدای من ، فکرشو نمیکردم من درمورد این موضوع قدم های بزرگی بردارم

    به قدری میترسیدم که حتی فکر کردن به این که رها بشم از این خواسته سبب میشد باز بترسم

    حتی مقاومت داشتم و به اصرار پنهانی در درونم آگاه نبودم

    اواخر آذر ، جلسه دو، قدم دو بود، که یه صحبت از استاد شنیدم که میگفت اگر به یک فرد خاص فکر میکنید مسیر رو کاملا دارین اشتباه میرین ، و درسته که جزء تمرینات نبود ،اما من پیام خدا رو گرفتم و سعی کردم با ترسم روبه رو بشم

    انگار خدا به شجاعتی بهم داد و اون لحظه من تو جمعه بازار بودم و نقاشی برده بودم بفروشم که تصمیم گرفتم

    قدم هایی برداشتم و قدم نهایی رو، اونم 2 دی ماه برداشتم که همون فردای اون روز یعنی 3 دی ماه خدا به من دوره عشق و مودت رو هدیه داد و بعد 14 دی دوره عزت نفس

    و بعد از نظر افکاری هم وابستگی داشتم که خدا کمکم کرد و نشونه داد و در دوره عشق و مودت و عزت نفس مطالبی شنیدم که سبب شد از این وابستگی افکاری رها بشم

    که شنیدم درمورد حضرت ابراهیم ،استاد گفت که خدا میخواست ببینه تا چه حد وابستگی داره به فرزندش

    و من اینو که شنیدم گرفام منظور خدا چی بوده

    چون خدا بعد از رهایی من ،گفته بود که جایزه ات رو خودت انتخاب کن ،که در اصل من باید میگفتم من دوباره تو رو انتخاب میکنم خدای من

    که با این فایل ها به من فهموند که منظورش چی بوده و میخواسته با اون آزمایش ببینه که من باز هم میگم خدارو انتخاب میکنم یا نه

    حتی با اینکه گفتم خدا تورو انتخاب میکنم

    اما بعدش گفتم چون خودت گفتی و اختیار انتخاب رو دادی به من اول از همه تو رو میخوام بعد خواسته عشق رو

    در صورتی که من باید یاد میگرفتم مثل حضرت ابراهیم ،در هر صورتی فقط خدارو انتخاب کنم

    و اونجا بود که فهمیدم و درک کردم

    که فقط و فقط جای خداست در قلب من

    و اون روز گفتم رها میشم و نمیخوام دیگه در افکارم هم فکر کنم

    و تا به امروز خیلی آرام تر شدم

    که خدا بهم گفت حتی در افکارت هم باید به من وابسته بشی

    که در جلساتی که در دوره عشق و مودت در مورد وابستگی میگفت فهمیدم و قدم برداشتم

    خدای من

    من ترسای زیادی هم داشتم که همه رفع شدن

    خدایا من باید دوباره به این قسمت گوش بدم و دوباره بنویسم

    وقتی رسیدم به گوش دادن به سوال 4

    من نوشته بودم توانایی خرید پوشه a3، فلش 128 گیگ ، بخرم

    و من دیدم جدا از اینا من تو این مدت کلی دوره خریدم

    دوره عزت نفس ،عشق و مودت ،دوره نقاشی طبیعت رنگ روغن

    تقریبا مبلغی حدود 9 میلیون

    حالا بماند که خیلی چیزای دیگه هم خریده بودم

    میگم تو این مدت ،متعجب میشم ،مدت شاید براش درست نباشه ،چون مدت رو وقتی میگی طولانیه انگار

    ولی همه اینا تو یک ماه رخ داد

    و یک ماه بعدی دو تا روزه خریدم که روابط و برانگیختگی روابط واقعا بی نظیر بود و من نتایجش رو هر روز دارم میبینم

    خدای من

    چیکار کردی با من

    من حتی درمورد عزت نفس نوشته بودم

    من 14 بهمن ماه تمرین عزت نفس رو هر روز دارم سعی میکنم انجام بدم

    با اینکه میتونستم خودم بوم بزرگ بخرم

    رفتم از مسئول ورکشاپِ رایگان پاساژی که یک شنبه ها میرم برای نقاشی ،درخواست کردم که یه بوم بزرگ بهم بدن و قبول کردن

    دیگه خانواده ام از من پولی نمیگیرن

    این موضوع رو تو هزینه های غیر مترقبه نوشته بودمش

    تو این دوماه مادرم خودش از فروش گل سرا که بهش تحویل دادم کار رو ،هر هفته درآمد داره و دیگه از من پول نمیگیرن

    خدای من

    خدایا همه این نتایج تو دو ماه رخ داده !!!!!

    در طول روز من به قدری پر انرژی شدم که حتی 14 بهمن استاد طراحی وقتی دید که من از مسئول ورکشاپ رایگان ،بوم بزرگ گرفتم برگشت بهم گفت انرژیت خوبه همه به خواسته هات جواب میدن و کارت راه میفته

    وگرنه اون مسئول به کسی بوم بزرگ نمیده که ببره خونه اش

    حتی من هر روزم بیشتر و بیشتر شده که با خدا به قدری عشق میکنم، که حتی یادم میره مسیرم کجاست

    از نظر سلامتی و حال خوب واقعا حالم فوق العاده شده

    خدای من ، من با خواهرم به قدری مشکل داشتم و نمیتونستم کنار بیام باهاش ،الان توی این دوماه به قدری روابطمون عالی شده که احترام میذاریم به همدیگه

    حتی خودش به میل و اختیار خودش دیگه کمتر میاد خونه مون و مشغول کارش هست که فروش گل سر رو با مادرم هر هفته جمعه میرن جمعه بازار

    و به کل رفتارهاش عالی شده

    خندم میگیره به قدری من متعجب شدم که خوابم پریده و هی دارم میگم در عرض دو ماه ؟؟؟

    پس اگه این دوماه از جنبه های مختلف پیشرفت داشتم ،پس اگر بیشتر روی خودم کار کنم ،از نظر مالی هم پیشرفتم بیشتر میشه و از همه جنبه ها

    خدای من درمورد احساس گناه چه چیزهایی نوشته بودم که فکر میکردم میرم جهنم ، که همه و همه رفع شده بود وهر روز من تو خود خود بهشت زندگی میکنم و لذت میبرم ، از دوره عشق و مودت و عزت نفس ترس های من تبدیل به یه نوری شد که خدا عاشقانه دوستم داره

    حتی با خودم بیشتر دوست شدم و هر موقع یه کاری رو درست نشد انجام بدم میگم اشکالی نداره بعدا دقت و تمرکزت رو بالا ببر عزیزم

    و خدا داره میبینه که من تلاش میکنم برای بهتر شدن

    و کمکم میکنه

    الان بعد دوماه این افکار رو دارم که خدا ریز به ریز داره کمکم میکنه و به باور رسیدم چون واقعا ریز به ریز و ریز به ریز و کاملا با عشق داره هدایتم میکنه

    الان میفهمم چرا ذهنم مانع میشد که من از جلسه اول دوباره گوش ندم ،میخواست شاهد این تغییراتی که حتی فقط با گوش دادن به دو قدم ، فقط در دوماه بودم رو نبینم ،

    وحتی خیلی عمیق هم گوش ندادم ، اما سعی کردم هرچی درک کردم در عمل قدم بردارم که بزرگترینش رهایی از عشق و اصرار بر بدست آوردن یک فرد خاص بود رو رها شدم

    ذهنم میخواست من باز هم بگم که من تغییر خاصی نداشتم و نتیجه ای نداشتم و خودمو سرزنش کنم که چرا نتیجه مالی نداشتم

    برای من این نتایج یکی از بزرگترین نتایج های زندگیم هست

    وامروز اینا تبدیل به یک سکوی پرتاب شد برای من ، که برای ادامه مسیرم قدم بردارم و حرکت کنم و باورهای قوی رو با تمرکز ادامه بدم و گوش بدم

    تا از همه جنبه ها به خصوص مالی ،به آزادی مالی و مکانی و زمانی و آزادی در عشق برسم

    خدایا شکرت

    5:37 دقیقه هست و الان اذان گفته شد

    برم با خدای ماچ ماچیم صحبت کنم و بیام

    دوباره بنویسم

    با خودم عهد کردم

    از امروز 15 بهمن که بیدار شدم و از ساعت 3 شروع کردم به گوش دادن و نوشتن ، ادامه بدم و شب ها از 3 تا اذان صبح بنویسم و گوش بدم به دوره ها

    و بعد باخدا صحبت کنم

    و بعد دوباره تا ساعت 7 یا 8 گوش بدم به صحبت های استاد و از ساعت 8 شروع کنم به تمرین رنگ روغنم

    وای من اینجوری چقدر زمان اضافه میارم

    حتی در طول روز هم با تمرکز سعی میکنم باورهایی که ضبط کردم گوش بدم و احساسشون کنم

    دقیقه 49 که استاد گفتن

    خود شناسی مرحله اول تمام موفقیت هاست

    چقدر زیباست این جمله

    وقتی استاد گفت :

    اینا فرای موفقیت مالیه

    اینا خیلی خیلی بزرگتر از ثروته

    میرسید بهش ،متوجه میشید حرفای من چیه

    وقتی نماز صبحم رو میخوندم دو تا ترسم هم یادم اومد و از دلم گذشت ،گفتم پاشم بنویسم در دفترم اما گفتم صبر کن با خدا اول صحبت کن بعد

    که فراموشم شد در دفترم بنویسم

    صبح که بیدار شدم و تمرینم رو انجام دادم قرار بود تمرین جدید کلاس رنگ روغنم رو که یه جمجمه انسان بود با پرده قرمز و چند تا کتاب رو بوم انتقال بدم و شروع کنم

    بعد من مشغول انجام کاراش بودم

    که رفتم تلگرام و یه چیزی دیدم که عجیب بود یه لحظه سبب شد بهش فکر کنم

    بعد اومدم به همکلاسیم پیام بدم دیدم پیامی اومده

    دقیقا جمله ای که من تصورش کرده بودم و لحظه پایانی رو تجسم کرده بودم فردی در پیام نوشته بود

    به قدری متعجب شدم

    که حتی صبح سر نماز من گفته بودم که میترسم پیدا نشه

    و نوشته این بود پیداش کردم

    چی داشتم میدیدم

    همین امروز من تمرکزی گوش دادم فایل جلسه یک دوره 12 قدم رو و شاهد نتایجم بودم

    و دوباره داشتم میدیدم اتفاقات ناب رو که حتی من در مورد برانگیختگی در روابط با آرامش و صلحی که با خودم داشتم طبق خواسته من داره همه چی پیش میره

    بعد من از خدا خواستم کمکم کنه ، من نشونه خواستم

    و «راهنمای عملی دستیابی به رویاها»

    برای من باز شد و فایلش رو نگاه کردم

    وقتی باز کردم گوش بدم

    مقدمه دوره بود ، مقدمه دوره «راهنمای عملی دستیابی به رویاها»

    استاد میگفتن

    باور کنید همه چیز از راه های طبیعی خودش ،به شکل درستش ، خیلی به موقع اش وارد زندگیتون میشه

    یعنی وقتی تکاملتون رو طی کردین ،اتفاقات خوب براتون رخ میده

    به موقع اش بهتون داده میشه وقتی که از مسیر درست حرکت میکنید ،وقتی که روی باورهاتون کار میکنید و احساس سپاسگزاری دارید وقتی تمرکزتون رو روی چیزای مهم میذارید

    خیلی حرفا گفت که برای من نشونه بود و وقتی شنیدم گفتم هرچی تو بگی خدای من

    من دیگه ازت یاد گرفتم ،هرچی بشه به خیر تو محتاجم

    من به خدا گفتم الان وقتشه من باید ایمانم رودر عمل بهت نشون بدم

    بعد من میخواستم یه کاری انجام بدم ، یاد حرفی افتادم

    که استاد عباس منش گفته بود که خاطره ای از گذشته نگه ندارید

    و من سریع عمل کردم و کاری که میخواستم انجام بدم رو انجام ندادم و به خودم گفتم طیبه چند روزی بود خدا با نشونه هایی داشت درس یادت میداد ،الان وقتشه که در عمل نشون بدی که چقدر یاد گرفتی و حاضری به درس هایی که یاد گرفتی ،عمل کنی

    و بعد گفتم خب من تو رو انتخاب میکنم ربّ من

    بعد قشنگ معلوم بود همه چی طبق خواسته من هست

    بعد نشانه ام دوره «راهنمای عملی دستیابی به رویاها» و مقدمه رو گوش دادم و آروم شدم

    حس خوبی بود شنیدنشون

    خدا به وضوح به من میگفت عجله نکن به وقتش رخ میده همه چیز

    به خودم گفتم تو باید الان ایمانت رو نشون بدی که وقتی گفتی از افکارت هم وابستگیت رو گذشتی باید در عمل اجرا کنی و نگه نداری هیچ چیز رو نه در افکارت و نه در زندگیت

    شب ساعت 10 داشتم به فایل برانگیختگی یا جلسات قبل بود فکر کنم ، گوش میدادم که حس کردم باید ، خوبیای یه فردی رو بنویسم

    و نوشتم وتکرار کردم به قدری حالم خوب شد که حتی تمرکزم هم بالا رفت

    خواهرم و خواهر زاده ام اومدن و شیرینی گرفته بود و گفت بردار، گفتم نه من دیگه شکر و شیرینی نمیخوردم ،گفت یه باره بردار گفتم نه

    و یهویی به کیسه خریدش نگاه کردم گفتم برای من به جای شیرینی یه دستمال کاغدی بده

    ما نگرفتیم تموم شده

    و گفت بردار

    وقتی داشتن میرفتن ،من بازم تمرینم رو انجام دادم و احترام گذاشتم و از اینکه توانایی به عمل رسوندن تمرینات رو دارم خوشحال بودم

    و همیشه خواهر زاده ام دوست داره روبوسی کنه و صورتشو همیشه میاورد نزدیک اما من روبوسی نمیکردم ،اما الان چند روزه دارم تمرین میکنم و این کارم سبب شده که خواهرزاده ام بیشتر لبخند به لب داشته باشه و انگار یه حس خوب داره وقتی بهش توجه میشه

    البته من بیشتر برای خودم این کار رو انجام میدم چون حس خوبی میگیرم و حالم خوبه از اینکه میتونم احترام بذارم

    من از اینکه دارم یاد میگیرم احترام بذارم به بچه ها ،خانواده ،آشنا و غریبه و همه و همه خیلی خوشحالم

    بعد مامانم بعد رفتنشون اومد گفت طیبه متعجبم کردی

    درخواست کردی ازش دستمال کاغذی بده بهت

    آفرین

    چه عجب

    و من خندیدم و گفتم خب دیگه تمرینات رو دارم انجام میدم ،درخواستمو میکنم بشه خوشحال میشم و نشه هم اشکالی نداره

    امروز تابلوهای تمرینات کلاس رنگ روغنم رو به دیوار اتاقم نصب کردم و عکسشو گرفتم خیلی خوب شد

    خیلی لذت بخش بود

    من تازه فهمیدم چقدر تابلو کار کردم توی این یک سال که از کار کردنم به شدت راضیم و خیلی زیبا بودن

    از اینکه امروز کلی چیز یاد گرفتم و از اینکه دارم عمل میکنم و سعی میکنم خوشحالم

    وقتی امروز پیامی رو دریافت کردم بابت پیدا شدن امانتی ،با خودم گفتم طیبه الان وقتشه و باید درس هایی که از جلسات 6 تا 12 عشق و مودت یاد گرفتی ،به خصوص درمورد وابستگی ،باید در عمل به خدا نشون بدی که چقدر وابستگی داری و رها شدی از خواسته ات

    و باید وقتی قدمی برداشتی این بار متفاوت تر باشه دیدگاهت

    اینکه خودخواهانه عشق بورزی

    اینکه لذت ببری از همون لحظه ای که داری و بدونی که همه چی گذراهست و از لحظه ات نهایت عشق و لذت رو ببری و خودت باشی و رها باشی

    هرچی خدا برای تو میخواد تماما خیر و عشق بی نهایته

    ببینم چیکار میکنی طیبه

    اگر یادت باشه که این دنیا گذرا هست دیگه هیچ چیزی رو جدی نمیگیری

    پس بسپر به خدا که خودش میدونه چجوری کمکت کنه

    خدایا شکرت

    بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت و نعمت و زیبایی خدا رو برای استاد عزیز و مریم خانم شایسته و دوستان و کسانی که درمدار دریافت این همه نعمت هستن از خدا طلب میکنم برای تک تکشون

    دوستتون دارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  2. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 20 آذر رو با عشق مینویسم

    امروز وقتی داشتم به دوره 12 قدم گوش میدادم یه تصمیم خیلی بزرگ گرفتم

    منم مثل استاد تصمیم گرفتم خلق کنم

    و از این به بعد چیزی رو نفروشم و اگر میخوام چیزی بخرم باید خلق کنم

    و با اینکه تو حسابم و پس اندازم پول داشتم برای شهریه های کلاس رنگ روغنم

    ولی تعهد دادم که دیگه از اون پولا خرج نکنم و از این به بعد اگر میخوام مثلا برای ایده تابلوی برگ درخت و طراحی طلا و جواهرات چیزی بخرم ، اول باید پول رو خلق کنم و بعد برم قاب عکس بگیرم

    و نباید به پولایی که دارم دست بزنم

    چقدر حس خوبی داشتم

    این حرف رو از فایلای رایگان هم شنیده بودم اما دقت نکرده بودم

    انگار الان وقتش بود

    و من تمام سعیمو میکنم تا به این تعهدم عمل کنم ،حتی اگر شده ورودی مالیم کم هم اگر باشه هر روز سعی میکنم حرکت کنم

    امروز من تا ساعت 12 تمرین جلسه دوم قدم اول رو در دفتر نوشتم تمام صحبت های استاد رو

    و خوشحالم که از وقتی تمرکزم رو روی نقاشی گذاشتم به طرز شگفت انگیزی زمان زیاد دارم و میتونم روی تمرینات دوره 12 قدم کار کنم

    و البته امروز تا جلسه هفتم قدم اول دوره 12 قدم گوش دادم توی این 20 روز که این فایل هارو گوش دادم

    به خودم زمان دادم تا قشنگ گوش بدم و درک کنم و مقاومت هایی که در من هست کمی شکسته بشن تا بتونم درست فکر کنم به تک تک رفتارهام

    و دوباره از اول شروع کردم قدم اول رو ،این بار مینویسم و تمریناتش رو یادداشت میکنم و باور های جدید رو مینویسم

    چقدر آگاهی نابی داشت قدم اول

    وقتی فکر میکنم میبینم هیچ کدوم از حرفای قدم اول تکراری نبود

    یادمه قبلا تو نظرات افرادی که خریده بودن یه بار خوندم نوشته بودن هرچی استاد تو فایلای رایگان میگن تو دوره ها هم میگن ، ولی از نظر من اینطور نبود چون من تازه داشتم میشنیدم آگاهی های نابی رو که اصلا نشنیده بودم

    درسته که اصل رو در تمام فایل ها میگن ولی باز هم برای من تازگی داشتن و اصلا نشنیده بودم و تازه درک کردم

    امروز با دقت کار کردم تمرین رنگ روغنم رو چقدر خوشحالم که انرژیمو برای نقاشی میذارم

    فایل جدید آیا من می توانم زندگی دیگران را تغییر دهم؟ | قسمت 2

    این فایل که به سایت اومد دیدمش و قسمت یک رو چند روز پیش گوش داده بودم و چون جلسه های دوره 12 قدم رو گوش میدادم فرصت نشد بیام بنویسم

    وقتی امروز دیدم فایل جدید اومد دانلودش کردم و گوش دادم اما رد پایی نذاشتم چون یه سری درک هایی داشتم که احساس میکنم باید دوباره گوش بدم

    و خوشحالم که فایل جدید اومده و آگاهیاش فوق العاده عالی بود

    خدایا شکرت

    برای تک تک اعضای خانواده صمیمی عباس منش بی نهایت عشق و شادی و سلامتی و آرامش و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  3. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 5 آذر رو با عشق مینویسم

    چقدر ساده خدا هدایت میکنه به راه راست وقتی داری توجه میکنی به اینکه درمسیر باشی که سعی کنی به قوانین دقت کنی

    روان و ساده و طبیعی ترین شکل ممکن برات رخ میده

    چه زمانی رخ میده

    زمانی که باورهات تثبیت بشن و قوی بشن

    زمانی که عاجز بودنت رو در مقابل ربّ و صاحب اختیارت هر لحظه یادآوری کنی به خودت

    زمانی که قدم برداری و عمل کنی

    عمل کنی

    عمل کنی

    ایمانت رو در توحید در عمل نشون بدی

    طیبه یادت باشه

    و روزهایی رو به یادت بیار که همه چیز به راحت ترین روش ممکن طبیعی ترین شکل ممکن رخ داد و تو فقط داشتی لذت میبردی از مسیرت

    امروز خدا یه نشانه خیلی خیلی قوی ، به من عطا کرد

    وای وقتی دیدم فقط گفتم خدا

    فقط گفتم ببین چه راحت رخ داده

    پس برای تو هم رخ میده

    حتی اگر تو در حراجی نقاشی هم نباشی در این مدارها که داری تکاملت رو طی میکنی هم به راحتی رخ میده همه چیز

    و وقتی به مدارهای بالاتر رسیدی باز هم راحت و طبیعی رخ میده

    تو فقط ادامه بده

    تو‌فقط حرکت کن

    تو فقط عمل کن

    تو فقط ایمان داشته باش به خدا ،از چی ایمان داشته باشی ؟؟؟؟

    از یادآوری تک تک روزهایی که بهت کمک کرد و از همه جنبه ها به تو عشق داد

    تا میتونی به یادت بیار

    تا میتونی قرآن بخون و فکر کن که درکش بهت داده بشه تا بفهمی تا عمل کنی تا قدم برداری

    امروز دوشنبه روزی بود که من از صبح تا شب کار داشتم و اول تمرین رنگ روغنم رو انجام دادم و بعد رفتم بازار

    خندم میگیره راستش سرماهم خورده بودم که باز هم متوجه شدم باورم هنوز محدوده و نتونستم باورم رو قوی کنم و دلیل سرماخوردگیم رو در خواهر زاده ام میدیدم‌که اون دوباره سرماخورده و منم از اون گرفتم

    و هنوز نتونستم اینو درست فکر کنم و تکرار نشه که الگوی تکرار شونده شده باید بیشتر درموردش بنویسم و سعی کنم باور درست جایگزینش کنم

    من از روز جمعه تا الان کمی بینیم و گلوم درد داشت

    ولی معجزه خدا نذاشت حالم ناخوب تر بشه ،حتی من عسل هم نخوردم

    جالبه من از روزی که فهمیدم گلوم درد داره از جمعه شب تا الان که دارم رد پتی روزم رو مینویسم 6 آذر هست و سه شنبه

    من دوتا پیاز رو هر شب رنده کردم و یکم آبش رو با آب ترکیب کردم و غرغره کردم و فرداش هیچ اثری از گلو درد نداشتم فقط بینیم بود و تقریبا خوب شدم خوب خوب

    چون وقتی حس کردم سرما خوردم سریع گفتم من حوصله تو ندارما ،درسته باید فکر کنم باورای محدودمو نسبت به تو پیدا کنم ،ولی انقدر کار دارم که زمان ندارم به تو فکر کنم

    و صبح رنگامو از فریزر برداشتم و پالتمو گذاشتم و شروع کردم به رنگ کردن

    و همزمان شروع کردم به گوش دادن فایل جلسه سوم قدم اول دوره 12 قدم

    و بی نهایت سوالات مختلف میومد به سرم و جوابش یدونه بود برای همه سوالا

    آره میشه

    برای تو هم رخ میده طیبه که درخواست کردی نقاشی هات به بالاترین قیمت به فروش برسه

    وقتی برای خیلیا شده برای تو هم‌ میشه

    وقتی ساعت 13:30 تموم کردم

    مادرم گفت میره دوشنبه بازار خرید کنه ،اصلا یادم نبود قراره یکی از خانما بیاد در خونمون بهش گل رو یاد بدم که چجوری میبافه

    وقتی جمع کردم وسیله هامو خانمی که قرار بود بیاد اومد و من رفتم پایین و بهش یاد دادم

    وقتی برگشتم خونه قلموهای زیبام رو شستم و حاضر شدم تا با خواهرم برم‌بازار کاموا بگیریم

    خواهر زاده ام گفت منم میام ،با مادرم رفته بود دوشنبه بازار و برگشت خونه منم عصبانی شدم و گفتم نه تورو نمیبریم

    میدونم که نباید عصبانی میشدم ‌، چون وقتی ما بازار میرفتیم همیشه ،و با ما میومد خسته میشد و غر میزد و با خواهرم تو خیابون دعواشون میشد

    الان که دارم فکر میکنم یاد صحبت های استاد عباس منش میفتم که میگفت خدا از شیطان پرسیده دلیل نافرمانیت چیه ؟؟؟

    و استاد گفت ما بدون اینکه دلیل بپرسیم سریع عصبانی میشیم و یا اینکه حکم صادر میکنیم

    منم یه بار نشد خودمو جای خواهر زاده ام بذارم که بگم طبق باورهاش یا هرچیز دیگه سبب این رفتارش و خستگیش شده و همیشه از این غر زدنش تو بازار اذیت میشدم و میگفتم با من نیا بازار

    ما کلی تو بازار راه میریم و نمیخوام با غر زدنای تو خودمو اذیت کنم

    خلاصه از طرف دیگه هم سبب سرماخوردگیمو میدونستم و بهش گفتم وقتی سرما میخوری میای خونه ما ،به ما سرایت میدی

    با اینکه میدونستم افکار من سبب سرماخوردگیمه اما مقصرش کردم و دیدم با بغض گفت من میرم پیش مادرم

    و به خواهرم زنگ زدم گفتم اگر غر بزنه خودتون برید بازار من نمیخوام بیاد

    خیلی مقاومت میکردم

    باید بیشتر فکر کنم تا دلیل این رفتارهامو و مقاومتمو عمیقا پیدا کنم که چرا نتونستم در این مورد با خودم به صلح برسم

    وقتی رفتیم سوار بی آر تی شدیم خواهرم گفت طیبه اون خانم مسن رو ببین دیشب دیدیمش تو محله ماست که تو مترو دستفروشی میکنه

    وقتی دقت کردم دیدم آره خودشه که دیشب دیدیمش و کمکش کردیم

    وقتی پیاده شدیم بهش گفتم کمک میخواین یهویی دیدم سریع شناخت منو گفت شما دیشب دیدمتون هستین

    جالب بود برام یادش مونده بود گفتم بله و وسیله هاشو گرفتیم و رفتیم مترو تو راه گفت شما کجا میرین بفروشین

    گفتم ما میریم کاموا بخریم

    چون من داشتم کل مسیر رو گل میبافتم حتی وقتی داشتم راه میرفتم و دستم نایلون گرفته بودم

    وقتی وایسادیم قطار بیاد بهم گفت برای منم کاموا میخری من پولشو بهت بدم ؟ گفتم باشه آدرس خونه تونو بگو میگیرم میارم در خونه تون پولشو اونموقع میدی

    اصرار داشت پولشو ازش بگیریم و گفت 200 هزار تمن بدم بخر و رنگای سبز و نارنجی و قرمز و سفید خواست

    یه درس خیلی خیلی بزرگی داشت برای من

    اینکه مطمئن بود

    با اطمینان پولش رو در اختیار من که منو نمیشناخت میخواست قرار بده تا براش خرید کنم و ببرم به خونه اش بدم

    نمیدونم ولی اینو میدونم که باور عمیقی از این صحبتش متوجه شدم که باور داشت پولش از دستش نمیره

    یا اگرم از دست بره باورش به خدا بود

    ولی من وقتی فکر کردم گفتم من تاحالا این فکر رو نکردم و اگرم پولم رو به کسی دادم ته فکرم این بود که نکنه پولمو نیاره یا اینکه وسیله ای که سپردمو نگیره

    این رفتارش به من یاد داد تا بسپرم به خدا

    یاد صحبت های استاد عباس منش میفتم که میگفت انقدر باید روی خودتون کار کنید که اگر پولی رو به کسی دادین فکر این نباید که کی پس میده

    خدایا شکرت سپاسگزارم که از خانم فروشنده مسن این رو به من یادآوری کردی

    کمکم کن قلبم رو باز کن تا بتونم به این آگاهی در زمان مناسبش عمل کنم

    وقتی رفتیم بازار و کامواهامونو گرفتیم خیلی گرفتیم و بعد رفتیم 15 خرداد تا از بازار کفش دوزک و نمد و انار و زنجیر استیل بخرم تا برای شب یلدا انارایی که خریدم و صدفایی که همکار داداشم داده بود با اونا گوشواره درست کنم

    نزدیک اذان مغرب بود رفتم خرید کنم انقدر فروشنده ها مودب بودن و با احترام واقعا خداروشکر میکنم

    الان یهویی یه صحنه از روز یک شنبه اومد جلو چشمم حس کردم باید بنویسمش ،چون تو رد پای روز 3 آذر فراموش کردم بنویسم

    روز یکشنبه من و مادرم که رفتیم بازار تجریشو بگردیم مادرم گفت بیا سبزی خورد شده بخریم وقتی رفتیم مشتری داشت وایسادیم تا کارشو راه بندازه

    دیدم ما بقی پول مشتری رو با دو دستاش گرفت و گفت بفرمایین برکت باشه

    چی داشتم میدیدم

    انقدر خوشحال بودم که دارم فروشنده ای رو میبینم که انقدر مودبانه و با احترام پول رو به مشتری میداد با دو دستش و پولارو صاف گرفته بود دستش

    وقتی داشتم از اون روز مینوشتم ،الان یه حسی بهم گفت آره طیبه خوب ببین خوب به یادت بیار

    تو هم از وقتی داری میفروشی کاراتو همین کار رو داری با احترام انجام میدی و پول رو صاف میگیری با دو تا دستات و به مشتری میدی و میگی پر برکت باشین

    ببین طیبه

    خوب ببین

    همه چی در این جهان مثل آینه عمل میکنه تو اگر دستت رو با احترام جلو آینه دراز کنی و بگی بفرمایین آینه هم همون احترام رو به تو نشون میده

    یاد بگیر که برای همه جنبه های زندگیت اینجوری تمرین کنی ،میدونی که چی میگم

    منظورم در ارتباط برقرار کردن با خانواده و خواهر و خواهر زاده ات هست و حتی تک تک انسان ها

    و ما وقتی سبزی رو خریدیم سپاسگزاری کردم و برگشتیم

    و دوباره امروز که رفتم 15 خرداد و از مشیر خلوت انار بخرم ، دوباره احترام رو میدیدم

    از تک تک فروشنده ها

    خدایا شکرت

    وقتی برگشتم همیشه نماز ظهر و مغرب تو مسجد بازار فکر کنم اسمش امام خمینی باشه ، چای میدن بعد نماز

    خیلی دلم میخواست چای بخورم بعد خریدم رفتم نشستم و دوتا چای گرفتم و خوردم و برگشتم مترو و با خواهرم و خواهر زاده ام برگشتیم خونه

    امروز قرار بود مادر بزرگ و عمو و پسر عموم شام بیان خونه مون وقتی برگشتیم رسیدیم خونه ،من دلم نمیخواست برگردم خونه انقدر هوا خوب بود و عالی که من دلم میخواست به فایل استاد گوش بدم و بعد به آهنگ گوش بدم و فقط راه برم

    یه بار مادرم منو فرستاد شام ببرم به خواهرم

    یه بار رفتم عابر بانک

    یه بار رفتم از خانمایی که برام میبافن تحویل بگیرم و کاموا بدم

    یه بار هم وقتی برگشتم ،مادر بزرگم گفت دارن تو ایستگاه صلواتی چای میدن میشه بری بگیری ، با پسر عموم رفتیم خرما و شیرینی و نون گرفتیم و چای

    و با پله ها 8 طبقه رو بالا اومدیم

    من کل روزم رو این همه جا رفتم ولی انقدر انرژی داشتم که باز هم دلم میخواست کار کنم و لذت ببرم

    درسته با پله ها که اومدیم کل 8 طبقه رو کلی نفس نفس زدیم اما لذت بخش بود

    وقتی اومدیم

    و شام رو خوردیم و من آوردم گل ببافم ،مادرمم داشت برگارو درست میکرد

    مادر بزرگم هم تحسین میکرد

    جالبه مادربزرگی که همیشه میگفت طیبه تو از هنر به هیچ جا نمیرسی امروز داشت تحسینم میکرد

    بعد شام دوباره با پسر عموم رفتیم چای گرفتیم

    وقتی برگشتیم یهویی عموم گفت طیبه دیدی اون حراجی نقاشی رو ؟؟؟

    نمیدونم نقاشی بود یا حراجی چیزای دیگه تو خارج

    گفتم نه

    گفت ببین یه چیزی برات تعریف میکنم هنگ کنی

    گفت یکی اومده یه موز رو چسبونده به دیوار و در حراجی فروخته وقتی مبلغشو گفت من گفتم وای خدای من چرا نشه و فقط به این فکر میکردم که باورش به خدا بوده که خدا بهش گفته این کارو بکن و انقدر به فروش رسیده

    حتی عموم هم به زبانش جاری شد که طرف که این کارو کرده ببین با خدا چه حرفی داشته که این ایده رو بهش داده

    چقدر ساده و راحت با یه موز

    و به خودم گفتم طیبه خوب ببین چی داشتم میدیدم

    و میشنیدم

    من کل روز رو داشتم جلسه سوم قدم اول دوره 12 قدم رو گوش میدادم که استاد درمورد نقاشی و فروش صحبت میکردن

    این یه نشانه خیلی خیلی قوی بود از طرف خدا برای من

    با یه ایده ساده میتونم تو رو ثروتمند ترین کنم از نظر مالی و فراوانی

    طیبه به این نشانه قوی دقت کن

    مخصوص تو بود این گفته

    امروز داشتم از صبح تا شب فایل جلسه سوم قدم اول دوره 12 قدم رو گوش میدادم

    که درمورد فروش تابلوهای نقاشی بود

    وقتی این صحبت عموم رو شنیدم گفتم بله این یعنی تایید

    این یه تایید هست برای من که تابلوهای منم به همین سادگی به راحتی به فروش میرسه ،اون هم با قیمت خیلی خیلی بالا

    و کنجکاو شدم و رفتم تو گوگل نوشتم فروز موز چسب خورده در حراجی

    و متنش این بود

    از نظر منطقی ما باور نکردنی بود اما از نظر خدا کاملا ساده و راحت و طبیعی

    یک اثر هنری که چیزی جز یک موز چسب‌خورده به روی دیوار نیست، روز چهارشنبه 20 نوامبر (30 آبان) در حراج ساتبیز نیویورک با قیمت 6 میلیون و 200 هزار دلار به فروش رفت.

    به گزارش دیده بان ایران؛ یک اثر هنری که چیزی جز یک موز چسب‌خورده به روی دیوار نیست، روز چهارشنبه 20 نوامبر (30 آبان) در حراج ساتبیز نیویورک با قیمت 6 میلیون و 200 هزار دلار به فروش رفت.

    و با پول دلار ایران حساب کردیم

    434 میلیارد به پول ایران میشد

    عموم میگفت تو میتونی با این پول یه عالمه ماشین فراری و لامبورگینی بخری ،چون عاشق این ماشیناست همیشه به اینا فکر میکنه عموم

    و همیشه میگه به جت شخصی فکر میکنم

    عموی من اون دسته از آدماییه که درسته از قانون هیچی نمیدونه و استاد عباس منش میگفت تو لایو احساس خوب

    که کسانی که بی خیالن و هرچی رخ میده میگن بابا ولش کن اتفاقیه که افتاده

    و دقیقا اون آدما همه چیز رو به راحتی بدست میارن

    و عموی من خیلی راحت خیلی چیزارو به نسبت برداری دیگه اش بدست میاره

    و برگشت به من‌گفت‌طیبه تو‌هم از این حرکتای ساده بکن

    یهویی یه تابلو بکش که اینجوری به فروش برسه

    گفتم باشه به وقتش خدا به منم الهام‌ میکنه و اون روزو میبینم

    ومادر بزرگم تایید کرد حرفمو گفت آره برای تو هم‌ میشه

    در صورتی که قبلا همه مسخره ام میکردن اما الان خود عموم میگفت طیبه ت هم از این کارا بکن

    و میگفت هرچی فکر میکنم در حیرتم چه ارتباطی با خدا داشته که به فکرش رسیده یه موز رو بچسبونه به دیوار با چسب خاکستری و اون فرد به اون قیمت ازش بخره

    و میگفت و حیرت میکرد

    و من ادامه توضیحات فروش موز چسب خورده رو خوندم :

    این اثر هنری مفهومی با عنوان «کمدین» اثر مائوریتزیو کاتلان، هنرمند ایتالیایی برای نخستین بار در نمایشگاه «آرت بازل» میامی در سال 2019 معرفی شد و چنان جمعیت زیادی را جذب کرد که برای حفظ ایمنی عمومی و حفاظت از سایر آثار به نمایش درآمده مجبور شدند آن را بردارند.

    با خودم گفتم ببین پس میشه و ادامه شو خوندم :

    در حراج ساتبیز این اثر با نرخ پایه 800 هزار دلار به فروش گذاشته شد و ظرف پنج دقیقه به قیمت 5.2 میلیون دلار رسید. با احتساب هزینه‌های اضافی خریدار، قیمت نهایی موز 6.2 میلیون دلار چکش خورد.

    فروش این موز زرد که با نوار چسب نقره‌ای به دیوار سفید چسبانده شده در حالی از 6 میلیون دلار فراتر رفت که برآورد اولیه حراجی ساتبیز برای آن 1.5 میلیون دلار بود.

    این موز توسط خریداران حاضر در سالن، تلفنی و آنلاین به مزایده گذاشته شد و نام جاستین سان، کارآفرین ارزهای دیجیتال، به عنوان خریدار این اثر هنری مدرن اعلام شده است.

    با خودم گفتم چقدر راحت

    عموم میگفت ازش پرسیدن که چرا خریدیش گفت میخواستم بخورمش

    چقدر راحته

    پس یعنی هستن انسان هایی که در مدار بالای ثروت هستن و به راحتی حاضرن برای اثری این همه هزینه کنن

    پس وقتی برای اونا میشه صد در صد برای نقاشی های من هم رخ میده

    حتی بالاتر از قیمتی که من برای نقاشی هام میذارم

    نقاشی هام به فروش میرسن

    خدایا بی نهایت سپاسگزارم شکرت که این نشانه بسیار قوی رو بهم دادی بعد از گوش دادن به جلسه سوم قدم اول دوره 12 قدم

    دقیقا تازه شروع کردم به گوش دادن و چقدر سریع داره نشانه ها به من داده میشه که میشود

    خدایا شکرت

    هنوزم وقتی فکرشو میکنم واقعا سپاسگزارم از خدا که هدایتم‌کرد به این دوره زیبا

    بی نهایت از استاد عباس منش عزیز سپاسگزارم

    بی نهایت ممنونم از مریم جان

    بی نهایت سپاسگزارم از همکاران عزیزتون و برای تک تکتون و خانواده صمیمی عباس منش بی نهایت شادی و سلامتی و آرامش و عشق و ثروت عظیم از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    رد پای روز 9 آبان رو با عشق مینویسم

    صبح که بیدار شدم دفتر 12 قدم رو باز کردم و اول اومدم سایت تا توضیحات مربوط به دوره رو بخونم

    که به اینجا که رسیدم

    البته عجله‌ای در کار نیست و باید تکامل طی شود. اما نتیجه همین تکامل‌ حتی در پایان همان قدم اول، آنقدر است که‌، نه تنها به صورت واضح متوجه می‌شوی قدرت خریدت افزایش یافته‌، بلکه به راحتی امکان خرید قدم بعدی را نیز برایت فراهم می‌کند.

    به خودم گفتم

    پس طیبه اصلا عجله ای نداشته باش

    تو با فروش جمعه هفته پیشت ،تا قدم 5 رو خرید کردی و الان اصلا به این فکر نکن که 15 آبان قراره که قیمت اصلی روی سایت بیاد و قیمت افزایش پیدا بکنه

    مطمئن باش که خیلی خیلی راحت تا کمتر از 25 روز از همین لحظه که داری قدم اول جلسه اول رو مینویسی ،به طرز شگفت انگیزی قدرت خرید قدم 6 هم بهت عطا خواهد شد و تا فرصتی که بهت داده شده برای خرید قدم بعدی با تخفیف خیلی راحت خرید میکنی

    پس اول تو از قدم اول و جلسه اول شروع کن تا ببینی معجزات بی نظیرش رو

    وقتی ادامه دادم به سوالاتی که پرسیده شده بود

    به یک سوال رسیدم که از سایت پرسیده شده بود که در مورد خرید دوره 12 قدم بود ، حتما باید تمرکز بر روی دوره 12 قدم باشه و یا میشه از دوره های دیگه هم استفاده کرد در کنار این دوره

    که جوابش این بود

    بنابراین هیچکدام از این آموزش‌های‌، نه تنها هیچ تداخلی با هم ندارند‌، بلکه دید وسیع‌تری درباره شیوه اجرای قوانین در زندگی‌، به شما می‌بخشد.

    تمام دوره‌ها و آموزش‌های استاد عباس‌منش مثل یک کتاب است که صفحاتش هیچ شماره‌ای ندارد و مناسب‌ترین صفحه برای شروع برای شما همان صفحه‌ای است که در آن لحظه به سمت آن هدایت شده‌اید.

    و من دقیقا اینجا که گفت مناسب ترین صفحه برای شروع برای شما همان صفحه‌ای است که در آن لحظه به سمت آن هدایت شده‌اید.

    یعنی دقیقا خدا هم بهم گفت که فعلا باید هرچی فایل از فایل های دانلودی رایگان تو گوشیت داشتی رو انتقال بدی به فلش و تا زمانی که من بهت نگفتم به فایل های رایگان گوش نده و الان تمرکزت رو روی گوش دادن به دوره 12 قدم و انجام تمریناتش قرار بده

    اگر نیاز بود که تو از فایل های رایگان چیزی رو بفهمی و درک کنی مطمئن باش که هدایتت میکنم تا ظرف وجودت رو بزرگتر کنم

    پس با آرامش دوره رو با تمرکز شروع کن طیبه جانم

    این جملات رو که خوندم تازه فهمیدم که خدا چرا منو هدایت کرد که من بیام و اولین دوره ای که خرید کردم ،دوره 12 قدم باشه :

    به خاطر تمرینات بسیاری که در دوره 12 قدم انجام می‌دهید‌، مهارت تمرین کردن قوانین را می‌آموزید. در نتیجه نحوه‌ی بهتر انجام دادن تمرینات سایر دوره‌ها را نیز یاد می‌گیرید.

    این دوره به شما تکامل را در عمل و در تمرین یاد می‌دهد. در نتیجه یاد می‌گیرید چگونه قانون تکامل را در روند آموزش‌های سایر دوره‌ها اجرا کنید.

    خدا میخواسته من که تو این یکسال با انجام دادن تمرینات تکاملم رو تا به این لحظه طی کردم و تونستم 5 قدم از دوره 12 قدم رو بخرم

    خواسته بهم بیشتر یاد بده عمل کردن و تمرین هارو انجام دادن رو تا تکاملم بهتر و عمیق تر و پایه ای تر طی بشه

    و خواسته منو آماده کنه برای دریافت آگاهی های دوره های بعدی تا یاد بگیرم چگونه باید عمل کنم

    چقدر خدا باحاله آخه

    من اولش میخواستم دوره قانون سلامتی رو تهیه کنم ولی گفتم هرچی تو بگی خدا ،منم میگم چشم و ازش درخواست کردم که هدایتم کنه و هدایتم کرد به این دوره ناب

    وای خدای من هرچی بیشتر توضیحات رو میخونم بیشتر شگفت زده میشم از این چیدمان خدا

    من تو صحبتام با خدا میگفتم که من دلم میخواد از همه جنبه ها پیشرفت داشته باشم چیکار باید بکنم

    که اینجا تو توضیحات نوشته بود که

    مهم‌ترین ویژ‌‌گی منحصر به فرد دوره 12 قدم‌، فرایند تکاملی‌ است که فرد برای بهبود کیفیت شرایط زندگی‌اش (شرایط مالی‌، روابط‌، سلامتی و…) با کمک این دوره قدم به قدم طی می‌کند. به همین دلیل بهترین دوره برای شروع تغییر همه جنبه‌های زندگی است

    دقیقا خدا داره هرچی که من ازش خواستم رو یکی یکی بهم عطا میکنه

    و من باید سعی و تلاشمو بکنم که این همه محبتش رو در عمل و قدم برداشتنم بهش نشون بدم و تمرینات رو متعهدانه تر از قبل انجام بدم

    و در آخر خدا بهم تاکید کرد که

    اگر عجله نکنی و اجازه بدی تا مدارهای تکاملی‌ات طی شود‌، در جایی از مسیر‌، نتایج‌ات به صورت توانی رشد می‌کند.

    و من سعی میکنم هرچی خدا بگه عمل کنم بهش و با عشق از مسیر تکاملم و این مسیر زیبا و بی نهایت عشق و ثروت لذت ببرم

    من کل امروز رو تمرین رنگ روغنم رو کار کردم و خیلی حس خوبی داشتم

    خدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  5. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق برای شما

    اراده

    اراده

    اراده

    من دیشب بعد از اینکه رد پای روز 27 خردادم رو نوشتم و در مورد آهنگی که خدا هدایتی بهم گفت ،تو رد پام نوشتم بعد خیلی دوست داشتم درمورد آهنگ بنویسم و درمورد جمله به جمله آهنگ که وقتی گوش میدم و انقدر خوشحالم میکنه که انگار دارم با خدا حرف میزنم و خدا حرف میزنه و حتی انقدر حس نزدیکی میکنم که خود به خود میخندم و شادم از درون اعماق قلبم و یهویی گریه میکنم

    دیشب گفتم خدا من میخوام در مورد این آهنگ بنویسم کجا باید بنویسم تو کدوم فایل سایت و خودم تصمیم داشتم که بیام و نشانه هارو بزنم و هرچی که اومد بنویسم تو قسمت دیدگاه همون فایل

    ولی به یکباره بدون اینکه اراده ای از خودم داشته باشم بلند شدم و رفتم سمت کتابی که ،تو نمایشگاه کتاب مصلی که روز آخرش بود و باز هم هدایتی و با نشانه دقیق خدا از طریق یه دختر خانم بهم کتاب هدیه داد

    و اون کتاب متنش این بود

    عشق خدا

    و من اون لحظه که این کتاب رو گرفتم گریه کردم دقیقا موقع اذان مغرب بود و داشتم نقاشیامو میفروختم و نشسته بودم

    از اون روز که همون لحظه کتاب رو هدیه گرفتم 20 صفحه اش رو خوندم ، و دقیقا جواب چند تا سوالمو که اون لحظات داشتم و یا چند روز قبلش، خدا جوابشو بهم داد تو اون 20 صفحه اول

    و وقتی رسیدم خونه هی خواستم که کتاب عشق خدا رو که آستان مقدس امام رضا چاپ کرده بود و به نظرم کتاب فوق العاده بود رو بخونم ولی نمیشد انگار مانعی بود بین من و این کتاب

    و الان که فکر میکنم ،میبینم مانعش مداری بود که من درش بودم و مانع از دریافت آگاهی های این کتاب میشد

    و یک اراده ای فوق اراده ها که مانع از خوندن من میشد و حتی هر بار که با اراده خودم میگفتم این کتاب رو بخونم به طرز عجیبی فراموشم میشد

    و دیشب وقتش بود که من برم سراغ کتاب عشق خدا

    وقتی بدون اراده خودم رفتم کتابو برداشتم و نشستم تا شروع کنم از صفحه 20 ، گفتم خدا من میخواستم درمورد آهنگ بنویسم تو سایت استاد عباس منش

    ولی تو منو به سمت این کتاب بردی ،حتما یه چیزی هست که باید قبلش بهم بگی و چشم گفتم و شروع به خوندن کتاب کردم

    قبل از اینکه بگم در مورد کتاب ، اینو بگم که من از بعد از ظهر دیروز که داشتن دعای عرفه رو میخوندن و میگفتن از امام بخواه ، جوری گریه کن که خدا صداتو بشنوه و پیش خودم میگفتم چرا گریه من که خدا رو شناختم همین الان که باهم حرف میزنیم جوابمو میده چرا زار بزنم ددد بزنم تا صدام بهش برسه و بعد نجوای ذهنم گفت چه فرقی داره تو هم گریه میکنی

    زود جوابشو دادم گفتم گریه من با این نوع گریه که میگن بلند داد بزن تا خدا صداتو بشنوه هرچی بیشتر زار بزنی خدا بیشتر خریدارته ،فرق میکنه

    من جدیدا وقتی باخدا حرف میزنم گریه که میکنم یه شادی عمیقی ته گریم هست و انقدر خوشحالم و سپاسگزار که از سپاسگزاری و اینکه حسش میکنم گریم میگیره

    و میگفت که ،امام حسین یا امامای دیگه شفاعت و یا توسل بخواه ، باز تو دلم گفتم خدا من هنوز جواب سوالمو دقیق ازت نگرفتما

    بهم بگو چجوری باید نگاهم به اماما جوری باشه که تو دوست داری و درستش همونه و اینو میدونم که باید از اماما یاد بگیرم و رفتاراشونو ببینم و من هم تلاش کنم تا رفتارم خداگونه بشه ، یا اینکه برام سوال بود چجوری اماما همه رو دوست داشت عاشق آدما بودن؟؟؟ در صورتی که میگن باید به خدا عاشق بود

    حتی استاد عباس منش که میگفت برای کسی که دوستش دارین وابسته اش نشین یا برای خانواده چجوریه که استاد عباس منش مریم خانم رو دوست داره ولی وابسته اش نیست

    اینا برام سوال بود که جوابشو تو صفحال 20 تا 40 کتاب عشق خدا ،بهم گفته شد و من فقط اشک میریختم و یاد درخواست روز 27 خردادم که گفتم تو رد پای روزم نوشتم ، و قشنگ یادم اومد و گریه میکردم

    نگو خدا داشت با این صفحات میگفت طیبه شروع کن حتی یه ذره هم اگر وابستگی داری به خواسته ات باید رهاش کنی

    و در ادامه حرفام گفتم که برای اماما چجوریه و سوالای دیگه

    نه اینکه بیام همه اش گریه کنم و شرک داشته باشم که اماما حرف منو به خدا بگن و…

    از صفحه 20 تا صفحه 40

    وقتی به صفحه 40 رسیدم انگار دوباره اراده ای من رو متوقف کرد و نمیذاشت پیش برم

    و هدایتم کرد به سمت سایت و نشانه ها

    وقتی از صفحه 20 شروع کردم به خوندن با هر سطری که میخوندم اشک میریختم ، هی میخواستم اشکامو پاک کنم ولی باز میشنیدم که اشک چشماتو پاک نکن

    ولی گوش نمیدادم و وقتی پاک میکردم میشنیدم مگه نگفتم پاک نکن اشک چشمتو، و در جواب میگفتم خب اذیت میشم چشمم پف میکنه بعدش

    و گفته میشد چیزی نمیشه تو به من بسپر تو فقط بذار اشک جاری بشه

    وقتی میخوندم صفحات رو به جواب سوالام میرسیدم و فکر میکردم و بلند اشک میریختم

    موضوعش در صفحات 20 به بعد به این ترتیب بود

    عقل و عشق خدا

    که در موردش توضیح میداد و گفت همه چیز در این دنیا فانی هست وقتی کتاب رو مخوندم یاد تک تک حرفای استاد عباس منش هم میفتادم انگار با خوندن این کتاب برای من قرار بود یه سری اصل ها تکرار بشه تا فکر کنم

    و مهم ترینش توحید رو در عمل به خدا نشون دادن بود که در این کتاب میگفت

    وقتی خوندم هرآنچه که داریم فانی و گذراست و توضیحاتش رو ادامه دادم ، یاد درخواستم از خدا افتادم که این چند روزو ازش خواستم که کمکم کنه چجوری از این جهان هستی که فانی زود گذره بگذرم و بهم یاد بده که چه کارایی لازمه بکنم

    و بعد ادامه دادم و فقط اشک میریختم

    از این اشک میریختم که خدا جوری هدایتم کرد که اول بگه ببین، درسته تو اینو دوست داشتی اول بنویسی در مورد آهنگی که حس خوب ازش میگرفتی ، ولی من برات یه حس خوب تر سراغ داشتم و میخواستم اول بیای این کتاب رو بخونی و وقتی فکر کردی بهتر درک کنی و بعد بیای صحبت کنی درمورد رب و صاحب اختیارت، که هر لحظه خداست که داره حرکتت میده و اراده ای فوق اراده تو هست که تو رو به سمت چیزی که باید انجام بدی سوق میده و چیزی که برات بهتر از اونیه که میخوای

    و بهت میگه چیکار کنی و تو طیبه ، باید بگی چشم، هرچی که بود، چون درخواست کردی که تسلیم ترش باشی و بیشتر چشم بگی تا بیشتر صداشو بشنوی

    در ادامه کتاب نوشته بود

    انسان عاقل از ابتدا دل به همانی میدهد که همیشگی است

    و در ادامه نوشته بود که انسان باید فقط عاشق خدا باشد

    برام سوال شد که خدا چجوریه اگر فقط عاشق تو باشیم پس یعنی اطرافیانمونو دوست نداشته باشیم ؟چجوری اونا رو دوست داشته باشیم ولی تو رو هم دوست داشته باشیم ؟؟؟

    ولی تاحالا اینجوری جواب نگر4ته بودم که قانع بشم و منطقی بشه برای ذهنم و قبولش کنم ،همین که خوندمش بلافاصله قبولش کردم و دوباره تمام حرفای استاد عباس منش برام تکرار

    و یاد حرفای استاد میفتم که میگفت تو فایلا که یه سریا بد متوجه میشن و میگن که اگر کسی کاری برام انجام داد اون نبوده که انجام داده و خدا بوده و دستی از دستای خداست و من چند ماه پیش اینجوری بد متوجهش شده بودم و وقتی این فایل رو که درمورد این موضوع میگفت گوش دادم انگار به یکباره اون تفکر من از بین رفت و دیگه اونجوری فکر نکردم

    که بگم فلان کارو کردم شرک هست مثلا بگم فلانی این کارو کرد بخوام شرک بورزم و کلی چیزای دیگه

    که استاد بعدش گفت هرکس کاری برای شما انجام داد تا میتونید بیشتر ازش تشکر کنید ولی درون قلبتون بدونید که همه اینا کار خداست

    خیلی دوست دارم تمام کلمات کتاب رو اینجا بنویسم ولی یه حسی بهم میگه از چیزایی که درک کردی به زبون خودت بنویسم

    اگر کسی دوست داشت کتاب عشق خدا رو که آستان مقدس مشهد چاپ کرده بخونه

    اولین سوالی که برای من بارها تکرار میشد و این بود که

    خدا ؟؟ الان که متوجه شدم توسل به اماما که قبلا میکردم و انگار به اونا قدرت رو میدادم و میگفتم فقط اونا میتونن که به تو بگن و درخواستم رو از اماما میکردم و حتی به اینم باور نداشتم که اماما هم میتونن کاری کنن و تمام این باورا شرک آلود بوده

    و وقتی متوجه شدم دیگه به اماما متوسل نشدم ، ولی یه خلاء رو حس میکردم و میگفتم خب، پس الان چجوری و با چه نگاهی به اماما و زندگیشون نگاه کنم تا جور دیگه ای خدارو بشناسم و وقتی به امامی ادای احترام میکنم ، دیگه برای امام نباشه و خدارو ببینم اول از همه

    مثلا با خودم میگفتم خب الان که من میرم مشهد یا کربلا و به امامای دیگه ادای احترام میکنم باید جوری باشه که شرک نورزم که فکر کنم اونا هستن که برای من کار انجام میدن

    این تکامل رو به مرور زمان و یکی یکی خدا برای من میفهموند و درکش رو میداد تا اینکه من این کتاب رو هدیه گرفتم

    و اول کتاب نوشته بود که همه جا به ما گفتن به اماما توسل کنید و اشک بریزید ولی کسی به ما نگفته به خدا بگید و اشک بریزید و دقیق جمله هاش یادم نیست هر کس دوست داشت کتاب عشق خدا رو بخونه بهتر درک میکنه

    و جواب تمام سوالاتم تو این کتاب بود

    و درسته بارها استاد عباس منش گفته بود و من فقط شنیده بودم ولی انگار زمان درکش در این کتاب و خوندن این کتاب بود

    که بهم داده شد

    بعد در ادامه کتاب نوشته بود که اراده ای هست که شمارو جوری حرکت میده که تصمیماتتون به یکباره تغییر میکنه

    و مثالی زد و اول اراده رو گفت که یه چراغ سالم هست که از خود نور میده و اگر با عقل خودمون بگیم ،میگیم که نور این چراغ به واسطه برق و چیزای دیگه هست که کار میکنه و اگرم خراب بشه حتما یه چیزی خراب شده ولی در ادامه گفت

    یه اراده هست که پشت تمام اینها هست و اراده خداست که اگر نباشه چراغ کار نمیکنه یا چراغ خراب یهویی کار میکنه

    و در ادامه مثال زد گفت یه دکتر تعریف میکرده که مریضی آوردن و نیاز به شوک داشت و وقتی دستگاه شوک رو آوردن و طبق روال همیشه قبل از استفاده حتما چک میشه که دستگاه کار میکنه یا نه

    گفت هرچی خواستیم شوک بدیم کار نکرد دستگاه

    دستگاه دوم رو آوردیم اونم کار نکرد

    دستگاه سوم رو آوردیم اونم کار نکرد و مریض جانش رو از دست داد

    و اونجا بود که فهمیدیم یک اراده ای فوق اراده ها هست

    من وفتی داشتم این کتاب رو میخوندم و مثالاشو میخوندم تک به تک تمام اتفاقایی که خدا جلو چشمم میاور و میگفت که فلان جا تو میخواستی این کارو بکنی و من مسیرت رو تغییر دادم بدون اینکه تو بخوای

    و من فقط اشک میریختم

    بعد رسیدم به اصل موضوع که جواب قلنع کننده سوالم بود و گفته شد که از این به بعد توجه کن که در هرچیزی خدا رو ببینی صاحب تصویر رو

    اینو مثال زد گفت که

    اگر در آینه تصویر زیبایی ببینید عاقلانه کدام است آیا خود تصویر را دل میبینید یا صاحب تصویر ؟؟؟

    اگر عاقل باشید به صاحب تصویر دل میبندید زیرا هر چه هست از آن اوست

    تصویر داخل آینه در واقع انعکاس زیبایی صاحب تصویر است

    من اینو خوندم گریم شدید تر شد

    و تمام ردزهایی اومد جلوی چشمم که وقتی تصویر خودم رو در آینه میدیدم عیب و ایراد میگرفتم یا میگفتم زیبا نیستم

    در صورتی که تمام عیب و ایرادایی که میگرقتم به خدا میگرفتم

    جدا از دوست نداشتن جسم و روحم

    ولی یه دلیل گریم هم این بود که خوشحالم که از وقتی آگاهی پیدا کردم خودم رو دوست دارم و به صلح رسیدم با خودم تا جایی که هر روز دارم تلاش میکنم

    و بعد خدا اینو یادم آورد خواسته چند ساعت قبلم که بعد اذان مغرب درخواستم یادم اومد و گفتم اگر برای حضرت یوسف شده برای من هم میشه

    و این متن رو که خوندم پر رنگ شد

    گفته شد که طیبه تو هنوز در مورد اون خواسته ات وابسته تصویری ،دل به تصویر دادی نه دل به خدا

    گریه کردم کمکم خواستم که خدا کمکم کنه تا کاپل خواسته ام رو رها کنم

    چون امروز، بعد چند روز که صدای خدا رو نمیشنیدم و واضح نمیگفت که چیکار کنم و اذیت میشدم و وقتی شنیدم خوشحال شدم ، الان که به این قسمت کتاب رسیدم گفتم خدا من تو رو میخوام کمکم کن تا بتونم بگذرم از تمام خواسته هام

    تو رو ببینم ، به تو دل ببندم

    و میگفتم و گریه میکردم بی اراده اشک جاری میشد

    انقدر حرف دارم که نمیدونم چجوری بنویسمشون

    بند بند کتاب منو یاد تک تک چیزهایی مینداخت که دوست داشتم داشته باشم

    مثلا یه چیزی از خدا درخواست کردم که فهمیدم بهتر از اونم هست و اون خداست و باید یاد بگیرم دل به خدا ببندم

    میدونم باید تکاملم طی بشه ، اسراری به زود و سریع گذشتنش ندارم که بخوام به زور بگم از خواسته ام گذشتم

    دلم میخواد که یاد بگیرم و مهم تر از همه عمل کنم چون اگر عملی در کارم نباشه مفت نمی ارزه

    و البته تمام سعیمو میکنم خدا هم یه وقتایی که باهاش حرف میزنم میشنوم میگه که میبینم تلاشتو بیشتر ادامه بدی بیشتر کمکت میکنم

    و تشویقم میکنه به ادامه مسیر

    یه جمله ای نوشته بود تو کتاب

    ما تصور میکنیم موجوداتی که در پیرامون ما هستند ،اعم از انسان ،حیوان ،جمادات و بقیه موجودات ، هرکدام برای خود مستقلا منشاء اثر هستنید و هرکدام‌جدا جدا کار انجام می دهند

    وفتی چنین حسی داشته باشیم‌ به آنها دلبسته و وابسته میشویم

    و دوباره مثال چراغ رو زد و گفت اگر پشت این چراغ اذن و اراده خدا نباشه چراغ اصلا روشن نمیشه

    و مثال شوک مریض که جانش رو از دست داد

    این نوشته ها به من باوری رو میداد که ببین قدرتی که این مدت تو رو تا اینجا آورده و در قران گفته تا خود شما نخواین خدا هدایتتون نمیکنه

    خدا انقدر مودبه که صبر میکنه تو بری به سمتش و تو ازش کمک بخوای وگرنه هیچ دخالتی نمیکنه تو زندگی تو

    و یاد آیه ای که هیچ برگی بدون اذن خدا از درخت پایین نمی افته افتادم

    یه سوال برام پیش اومد گفتم خب ، وقتی بدون اذن تو هست چجوریه که گفتی اختیار زندگیمون رو با باور هامون به ما دادی

    پس چجوریه قضیه؟؟؟

    بعد بلافاصله یادآوری شد بهم این حرف استاد در توضیحات نچسبیدن به خواسته که میگفت من وقتی خونه میگرفتم دوست داشتم خونه رو بخرم ولی نتیجه رو سپرده بودم به خدا گفتم اگر بشه خوشحال میشم و اگر نشه حتما خیریتی توش بوده که بعدا میفهمم

    و گفتم آره درسته همینه ،اراده خدا

    همه چیو اختیارت گذاشته ولی اگر تو طبق تکامل و درخواستت از خدا بخوای که کمکت کنه تا تسلیم ترش باشی و اراده ات رو تمام به اختیارش بذاری اونموقع همه چیو خودش خوب میچینه حتی اگر خواسته ات رو نداد ،صد در صد بهتر از اوم خواسته رو بهت میده

    مثل الان که گفتی میخوای درمورد آهنگی که وقتی گوش میدی جست فوق العاده میشه مسیرت رو تغییر داد و اراده ات رو در دست خودش گرفت

    یه جا تو آهنگ میگفت که

    دوباره تو سرمه سمت تو بیام

    خالین دستامو دستتو میخوام

    که وقتی خواستی دستتو بگیره و اراده ات رو سپردی بهش شروع کرد به تغییر دادن مسیرهات و بهت داره چند روزه یاد میده که طیبه یادت میدم ببین ، هر روز خواستی جایی بری یه جوری مسیرت تغییر کرد و بهترش برات رخ داد

    و الان داری کم کم یاد میگیری و با خوندن این کتاب تا صفحه 40 مدارت داره تغییر میکنه با هر قبول کردنی که میخوای بسپری به اراده خدا

    حتی در مورد آتشی که سرد شد برای حضرت ابراهیم هم در این کتاب نوشته بود ، وقتی میخوندم تمام گفته های استاد عباس منش دوباره تکرار میشد برام

    در ادامه صفحه 30 کتاب در مورد محبت میگفت

    و جواب سوالم رو گرفتم

    که اگر مثلا کسی رو دوست داریم ببینیم آیا خود اون فرد رو دوست داریم یا صاحب اون فرد رو که خداهست

    و مثال از امام حسین زد که برای فرزندش اشک میریخت وقتی شهید شد

    جملاتش زیاد بود ولی این رو مینویسم که

    گفت به همان مقدار که بنده های خدا به خدا منسوب هستن و تکه ای از خدا هستند باید دوست بداریم و فقط خود اون فرد رو نبینیم ، چاشنی محبت خدارو در اون ببینیم

    اینجوریه که وقتی کسی رو دوست داریم و با این نگاه که خدارو در درونش میبینیم ، دوستش داشته باشین

    اینگونه هست که به خدا نزدیک تر میشیم

    و بعد گفت علامت اینکه بدونیم دیگران رو به خاطر خدا دوست داریم یا مال و ثروت و ….

    همه اینهارو فدای محبت خدای متعال میکند

    و یاد تک تک گفته های استاد عباس منش که میگفت فرزندش رو از دست داد و تنها دوساعت گریه کرد و گفت خدا داده و برای خدا بوده و الان گرفته و سپاسگزاری کرده

    و من از خدا خواستم کمکم کنه تا اینگونه بشه نگاهم و میدونم کمکم میکنه در تکامل این موضوع که سعی کنم نگاهم رو تغییر بدم

    به خودم گفتم خب یه مثال ساده بزنم طیبه

    تو الان از این کتابی که هدیه گرفتی خوشت اومده و این همه اشک ریختی برای 40 صفحه اش

    اگر کسی بیاد و بگه این کتاب رو بهش بده آیه حاضری بهش بدی ؟؟؟

    اگر ازش بگذری در اصل به خدا نزدیک تر میشی

    اگر نگذری هنوز وابسته اش هستی و نمیتونی به خدا نزدیک تر بشی

    باید رها و رها و رهاتر بشی

    جوری که دیگه ذره ای وابستگی درونت نباشه در مورد همه چیز ،انسان ها ،عزیزانت ، و هر آنچه که دوستش داری

    تو یه قسمت نوشته بود که اگر خدا گفت این آینه رو بشکن درنگ نمیکنه و آن را رها میکند

    یاد حرف استاد عباس منش افتادم که میگفت وقتی دیدین جایی مسیرتون اشتباهه ، هرجایی که بودین حتی اگر یک قدمی رسیدن به اون چیز باشه یا مثلا یه مهارتی یاد گرفتین و فهمیدین و گفته شد که رهاش کن باید همونجا رهاش کنی

    اینجوریه که ایمانت رو در عمل نشون میدی

    حتی مثالی که استاد میگفت در رودخانه باید رها بشی تا تو رو به درسا برسونه نه اینکه تقلا کنی یا حتی پارو بزنی

    مثالی هم درمورد این در کتاب بود

    و دقیقا خدا داشت بهم حرفای استاد عباس منش رو تکرار میکرد که طیبه الان وقتشه که درک کنی و شروع کنی عمل کنی و سعیتو بکن کمکت میکنم

    و در صفحه 40 که رسیدم و این متن رو خوندم گفته شد دیگه بسه ادامه نده برو سایت و نشانه ات رو بزن

    وقتی نشانه رو زدم

    این توضیحات اومد

    قدم هشتم دوره 12 قدم

    که اصلا پایین توضیحات کادری برای نوشتن دید گاه نداشت

    من شروع کردم به خوندن توضیحات

    نوشته بود

    همواره در مسیری هدایت می‌شویم و با اتفاقات‌، شرایطی و آدمهایی هم‌مدار می‌شویم که‌، با اساس باورهای‌مان در آن جنبه‌، هماهنگ و همسنگ باشد

    که یهویی بهم گفته شد یه مدته فایلایی که ضبط کردی با صدای خودت برای باورهات درمورد همه چیز گوش نمیدی و سعی کن گوش بدی تا هماهنگ بشی و خدا بهت کمک میکنه با این نشونه ها تا الان کمکت کرده بازم کمکت میکنه

    تو فقط ادامه بده و هماهنگ بکن خودتو

    و بعد این متن

    به عبارت ساده‌تر‌، اگر درباره هر جنبه‌ای از زندگی‌مان‌، باورهای قدرتمندکننده‌ای داشته باشیم‌، قانون این جهان تظمین می‌کند که‌، به محض شکل گرفتن خواسته‌ای‌، اوضاع‌، شرایط و اتفاقات به گونه‌ای رقم می‌خورد که آن خواسته به صورت بدیهی وارد تجربه‌ی زندگی‌مان شود.

    دقیقا مثل چراغ زوشن شد تمام خواسته هایی که نوشتم و از خدا خواستم گفته شد که باوراتو با تکرارشون قدرتمند کن تا وارد تجربه زندگیت بشن و البته اینم یادت باشه اراده خدارو خواستی که گفتی خدا تو هرچی بگی سعی میکنم بگم چشم و بدون که خدا یادت میده در مسیر تکاملت

    و تو فقط ادامه بده همین

    ادامه و استمرار و ادامه و استمرار اوایل سخت بود ولی دیدی با ادامه دادن آسونتر شد برات اگر همچنان هر روز ادامه بدی آسونتر و آسومتر هم میشه

    و بعد انقدر گریه کرده بودم به ساعت نگاه کردم دیدم 1:11 شب هست و خود به خود چشمام بسته میشد حس کردم که ادامه رو نخون و بخواب

    و اشکامو پاک میکردم گفته شد دست نزن به چشمات برو آب نمک قرقره کن رفتم یهویی گفته شد قرقره نکن از بینیت نفس بکش تا نمک به بینیت بره و انجامش دادم و اومدم خوابیدم

    خیلی خوشحالم از اینکه خدا لحظه به لحظه داره بهم کمکم میکنه در تغییر مدارم و داشتن خواسته هام که بی نهایت ازش سپاسگزارم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  6. -
    طیبه گفته:
    مدت عضویت: 713 روز

    به نام ربّ

    سلام با بی نهایت عشق

    58. پنجاه و هشتمین روز از روز شمار تحول زندگی من

    من فکر میکنم این فایل هدایتی امروز رو قبلا گوش ندادم چون تو گالری گوشیم نبود و الان دانلودش کردم خداروشکر میکنم که از آگاهی هاش قراره استفاده کنم

    وای من دارم الان اوایلشو گوش میدم همزمان

    چند روزی بود میگفتم ستاره قطبی چیه الان استاد گفت چقدر خوشحال شدم

    من الان که اومدم رد پامو بذارم دیدم فایل جدید اومده قسمت 3 از فایل ذهنیت قدرتمند کننده در برابر ذهنیت محدود کننده

    گفتم اول رد پامو بذارم بعد برم ببینمش

    من که دیروز از خدا ایده جدید گرفتم که بهم گفت توی بازار که با جاکلیدیات کش سر درست کن با همون طرحا من دست به کار شدم و رنگ کردم دیشب چوبا رو صبح هم طرحاشونو کشیدم و رنگ کردم و 7 جین درست کردم

    الان متوجه یه موضوعی شدم

    از وقتی من متوجه باور غلطم شدم که باور محدود کننده ام این بود که کارای ریز نقاشی مچ دستمو به درد میاره

    از وقتی متوجه این باور محدود شدم و شروع کردم به تکرار و فکر کردن درمورد باور قدرتمند کننده اش که من هر وقت کارای ریز نقاشی انجام میدم عضلات دستم قوی و قوی تر میشن و دارن ورزش میکنن و هر بار که کار میکردم میگفتم که خدا به دستام قوت میده خدا خودش نقاشیامو میکشه و من به فایلای استاد عباسمنش گوش بدم حتی میگفتم خدا آفرین تو شروع کن نقاشیارو بکش من به فایلا گوش بدم

    و سپاسگزاری میکردم

    الان که میبینیم یادم اومد که من چقدر قوی شدم و سریع تو نقاشی کشیدن و همه اش صفر تا صدش کار خداست و من هیچ کاری نکردم همه شو خدا برام قشنگ و سریع انجام داد

    و من چقدر زمان زیاد دارم برای انجام کارام انقدر زمان برام دیر میگذره احساس میکنم خدا برای من زمان رو متوقف کرده تا من کارامو انجام بدم

    حتی سرعتم بیشتر شده و همه اینا کار خدای ماه و مهربون و قدرتمند و نیرومند خودمه خیلی دوستش دارم

    بعد من کش لازم داشتم ،مادرم برام لطف و محبت کرد رفت بازار کش گرفت منم تو خونه بودم از ظهر تا بعد از ظهر نزدیک اذان تمرین رنگ روغنم رو کار کردم

    و کلی کیف کردم

    من یه چیزیو متوجه شدم که دیگه وقتی دارم نقاشی میکشم بومم رو سه پایه هست اصلا کمر و گردن درد یا دست درد یا شونه درد ندارم

    هر وقت شروع به کار کردن میکنم میگم که به به عضلاتم با هر تکون دادن قلمو و نقاشی کشیدن دارن ورزش میکنن و عضلات کل بدنم دارن قوی تر میشن

    حتی وقتی رنگ میکنم با لبخند میگم به به بدنم داره ورزش میکنه و قوی میشه انگشتام مچ دستم داره قوی میشه

    و خیلی لذت بخش تر شده نقاشی کشیدن

    وقتی داشتم کار میکردم یه لحظه ذهنم هی گفت سخته ،آخه من تازه رنگ روغنو شروع کردم خب طبیعه سخت باشه اولشه به ذهنم گفتم ببین من تو هرچی بگی دیگه گوش نمیدم چون من دارم تلاش میکنم و نتیجه این تکرار و تمرینای نقاشی باعث میشه من یه نقاش حرفه ای نسبت به هر روز قبلم باشم

    و هر روز دارم پیشرفت میکنم قشنگ از نقاشیام معلومه

    و داشتم دوتا از فایلای استاد رو گوش میدادم یکی

    توانایی کنترل ذهن

    یکی هم هم مدار شدن با خواسته به کمک استعاره گاز و ترمز

    و با هر بار گفتن استاد که درمورد نقاشی مسال میزد میگفت یه نقاش کنترل ذهن انجام داده که حرفه ای شده تو کارش

    اگر کنترل ذهن انجام نمیداد نمیتونست نقاش بشه

    مثلا اگر میگفت نمیتونم یا به حرفای ذهن گوش میداد و با هر بار سختی نقاشی که مواجه میشد میگفت نمیشه کنار میذاشت ولی کنترل کرده ذهنشو

    و من چقدر انگیزه میگیرم وقتایی که از نقاشی مثال میزنه استاد

    و با کلی عشق رنگ کردم و بعدش من که کارامو انجام دادم الان کلی انرژی هم دارم و احساس فوق العاده ای دارم و خدارو بی نهایت سپاسگزارم

    استاد برای شما بی نهایت عشق و شادی و آرامش و سلامتی و ثروت از خدا میخوام

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای: