هدفی متفاوت برای سال جدید

در این فایل استاد عباس منش، اصلی اساسی درباره هدف گذاری و نحوه تحقق اهداف را شرح داده است. اصلی که کلید تحقق خواسته های واقعی است اما در فرایند هدف گذاری اغلب نادیده گرفته می شود.

اگر تصمیم داری شروع سال جدید، شروع تغییرات اساسی در تمام جنبه های زندگی ات باشد، با تمرکز این فایل را گوش بده، کلیدهای آن را یادداشت کن و از این کلید ها برای هدف گذاری و تغییر زندگی ات در تمام جنبه ها، کمک بگیر.

منتظر خواندن نظرات زیبا و تأثیرگذارتان هستیم.


منابع کامل تر درباره محتوای این فایل: دوره احساس لیاقت

در اهمیت نقش ” احساس لیاقت” در میزان تجربه خوشبختی در زندگی، همین جمله کافی است که:

غالب‌ترین فرکانسی که هر فرد به جهان ارسال می کند، باوری است که نسبت به خودش و میزان ارزشمندی اش دارد. به همین دلیل شرایط زندگی هر فرد – به قطع یقین – بازتاب مستقیمِ میزان احساس لیاقت درونی اوست. فرکانس احساس لیاقت” – با اختلاف – تعیین کننده‌ترین عامل است برای اینکه: 

  • مسیر زندگی ما چقدر روان باشد؛ 
  • نعمت‌ها چقدر به راحتی و از مجراهای مختلف وارد زندگی ما بشود؛ 
  • چقدر راحت به سمت ایده ها و فرصت های پرثمر هدایت شویم ؛
  • و چقدر در رضایت درونی زندگی کنیم یا بالعکس؛

طبق قانون، به اندازه ای که فرد از درون احساس لیاقت دارد، به همان اندازه با نعمت های این جهان هم – مدار می شود. بنابراین، هر کوچکترین بهبودی که در احساس لیاقت خود ایجاد می کنیم، تغییراتی اساسی در کیفیت زندگی ما ایجاد می کند که قابل مقایسه با نقش هیچ فاکتور دیگر یا هیچ میزان تلاش فیزیکی نیست. 

ماموریت دوره «احساس لیاقت» هدایت شما در مسیر بازسازی احساس لیاقت است. این دوره فرایند این بازسازی را از خودشناسی شروع می‌کند تا دانشجوی دوره در قدم اول:

  • ارزیابی‌ای صحیح از احساس خود ارزشمندی حقیقتی خود بدست آورد؛ 
  • ایرادهای شخصیتی اش را پیدا کند؛ 
  • بداند چه عادت های شخصیتی محدود کننده ای را باید تغییر دهد و چه عادت های شخصیتی سازنده ای را باید ایجاد کند
  • و به این شکل بازسازی احساس خود ارزشمندی و “بهبود شخصیت” خود را در عمل یاد بگیرد.

سپس با هر بهبودی که فرد در احساس لیاقت درونی خود ایجاد می کند، ظرف وجودش بزرگتر می شود. به خاطر این ظرف بزرگتر است که جهان خود به خود شرایط بیرونی او را بهبود می‌دهد؛ مسیر را برایش هموار می‌کند؛ لاجرم هدف هایش محقق می شود؛ تلاش هایش به ثمر می نشیند و درهایی از خیر و برکت به زندگی اش گشوده می‌شود؛

زیرا طبق قانون، جهان طراحی شده تا در هر لحظه، کیفیت اتفاقات و شرایط زندگی ما را بر اساس “کیفیت احساس لیاقت ما” بروزرسانی کند.

اطلاعات کامل درباره محتوای آموزشی دوره ” احساس لیاقت “

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • فایل تصویری هدفی متفاوت برای سال جدید
    603MB
    40 دقیقه
  • فایل صوتی هدفی متفاوت برای سال جدید
    39MB
    40 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

1194 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «لی لی» در این صفحه: 8
  1. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام به استاد عزیزم و بانو شایسته عزیز

    سال نو رو به شما و همه دوستانم در این سایت بهشتی تبریک میگم

    استاد این فایل رو چند روز پیش گوش دادم ولی فرصت نشد که روش کامنت بنویسم

    استاد عزیزم بعد از گذروندن دوره مافوق عالی احساس لیاقت، یکی از تصمیمات بزرگی که گرفتم این بود که از کارم بیام بیرون

    به چندین دلیل:

    1. به دلیل اینکه احساس ارزشم رو به شغلم وصل کردم و دلم نمیخواد جز مشرکین باشم(من رئیس نرم افزار یه شرکت بزرگ و بنام خصوصی هستم)

    2.به این نتیجه رسیدم که من لایق کاری آسونتر و راحتتر هستم که از صمیم قلب عاشقش باشم

    3. زمان من ارزش داره و درسته که شغل فعلیم به من درآمد 45 میلیونی در ماه میده که نسبتا درآمد خوبیه برای کارمندی، ولی در برابر تقریبا 11_12 ساعت از روز با احتساب تایم رفت و آمدم، اصلا ارزشش رو نداره

    4. به دلیل تایم زیاد کاری، نمی تونم تایم زیادی رو روی دوره ها و فایلها بزارم و همینطور خیلی وقته که نتونستم تایمی رو برای پروسه یادگیری دانش یا مهارت جدیدی بزارم و همین به شدت حالم رو بد کرده و احساس در جا زدن میکنم

    5. در کل به شدت دارم احساس میکنم که مدارم تغییر کرده و دیگه یه جورایی با شغل فعلیم، احساس فاصله فرکانسی میکنم و با اینکه همه جوره با کارم و محیط کاریم و مدیریت و همکارانم اوکی هستم، ولی به وضوح احساس میکنم که الان زمان تغییره(قبلا هم توی این شرایط بودم و تجربه اش رو دارم که با بیرون اومدن از کارم به لطف دوره 12 قدم، باران رحمت الهی به سرم باریدن گرفته بود)

    6.اگر واقعا قانون جواب میده که میدونم و ایمان دارم که جواب میده و قبلا هم نتایجش رو دیدم، پس بشینم روی خودم کار کنم و منتظر اتفاقات عالی باشم(چیزی که استاد توی این فایل بهش اشاره کردند و باعث شدند که قلبم آرومتر بشه)

    اما نتیجه اعلام استعفام به مدیرم این بود که این موضوع رو نپذیرفتن و من بارها و بارها اصرار کردم

    تا نهایتا پذیرفتن که مسئله رو با مدیرعامل و مدیرمنابع انسانی مطرح کنن

    که باز هم این موضوع با مخالفت مدیرعامل هم مواجه شد(چون به شدت همه از نظر کاری و اخلاقی از من راضی هستند و بچه های تیمم هم خیلی دوستم دارند و باهام اوکی اند)

    من تنها سنگی که پیدا کردم که سر این راه بندازم این بود که بگم من برای سال آینده حقوق صد میلیونی میخوام

    نتیجه این شد که از 25 اسفند تا 25 فروردین بهم مرخصی دادن تا من یه مقدار استراحت کنم و قرار شد که بعد از مشخص شدن میزان درصد افزایش حقوق، در این خصوص تصمیم گیری کنند و یکسری موارد دیگه رو هم که مطرح کرده بودم بهبود بدن

    البته که این موضوع که دیگران بخوان در مورد من و خواسته هام تصمیم گیری کنند دیگه جز خط قرمزهای منه ولی توی رودروایسی نتونستم تصمیم قطعیم که خروج از کارم هست رو بهشون اعلام کنم و موکولش کردم به سال بعد

    البته توی همین ایام عید هم نشانه ها اومد و یکی از همکاران خواهرم که باورهای مالی نسبتا خوبی داره و جز آدمهایی هست که به خاکستر دست میزنن، طلا میشه و چندین بیزنس شخصی داره، برای یکی از بیزنسهاش نیاز به یه شخص معتمد داره که خواهرم بهش من رو گفته بود و اون هم خیلی استقبال کرده بود

    استاد نمی دونم این تصمیم من رو به کجا میکشونه ولی میدونم و ایمان دارم که هر اتفاقی بیفته به خیره منه، استاد ازت همه جوره ممنونم

    شما با آموزشهات کاری کردی که هر قدمی توی زندگیم برمیدارم دیگه دلم نلرزه که آیا درسته یا غلط، بلکه بدونم که خودم خالق زندگیم هستم و این درست و غلط رو خودم خلق میکنم

    استاد شما به من جسارت زندگی کردن با خیال تخت و با آرامش رو عطا کردید، اگر بدونید که این حرفها رو کسی داره میزنه که قبلا جرات خارج شدن از دایره کوچیک امنش رو نداشت، اونوقت میفهمید که معجزه کردید

    باز هم همه جوره ازتون ممنونم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 38 رای:
    • -
      لی لی گفته:
      مدت عضویت: 2246 روز

      سلام استاد عزیزم

      امروز هشتم خرداد ماهه و تقریبا دو ماه از این کامنتم میگذره

      خواستم آپدیتی روی کامنتم بزارم که برای خودم هم در آینده نشانه ای باشه از هدایتهای خداوند و درست کار کردن قانون

      همونطور که قبلا گفتم بعد از اعلام استعفام به مدیرعامل شرکت، ایشون به من یه مرخصی یکماهه دادن ولی من روز 15 فروردین به مدیرم اعلام کردم که من تصمیمم برای خروج قطعیه و برای همین از 18 فروردین رفتم سرکار برای اینکه تا آخر فروردین کار رو تحویل بدم، ولی هفته آخر فروردین مدیرم بهم گفت که پانزده روز از اردیبهشت رو هم بیا و ما بهت حقوق کامل با نرخ اینور سال رو میدیم(مبلغی نزدیک 60 میلیون) و من هم پذیرفتم، مدیرم وقتی دید من از این موضوع استقبال کردم بهم گفت میخوای یه مدت اینطوری کار کنیم؟ راستش وسوسه شدم چون آزادی زمانی بیشتری بهم میداد و از نظر مالی هم برام خوب بود ولی گفتم اجازه بدید فکر کنم، ولی خدا بهم گفت اگه تو دختر پادشاه هم بودی باز این پیشنهاد رو می پذیرفتی؟ و من جوابم خیر بود

      استاد نمی دونید توی این چند وقته چقدر از اطرافیانم انرژی های مثبت دریافت کردم چون توی پروسه جدایی بودم نهایت یه سری کارهای کوچیک رو انجام میدادم و بیشتر بیکار بودم، به مدیرم هم که میگفتم میگفت همین که هستید خوبه و مدام هم بهم میگفت من تا شش ماه هیچکس رو جای تو نمیزارم و فرصت داری که برگردی، یا بعد از عید رفتم دیدن مدیرعاملمون(دکتر)، کلی تحویلم گرفت و نصیحتم کرد که پشیمون بشم و بعد گفت دوباره یه جلسه داشته باشیم تا به حرفهای من فکر کنید، مدیرم میگفت هر کسی که میگه میخوام برم فوری از چشم دکتر میفته ولی نمی دونم شما چیکار کردید که برای شما اینطوری نیست و میگه من این دختر رو دوست دارم، منم گفتم خب منم دکتر رو دوست دارم

      یا یکی از همکارامون که اصلا زبون خوشی نداره برگشته بهم میگه تو دل من رو شکوندی، گفتم واسه چی؟ گفت به خاطر این رفتنت، یعنی یه شرایطی پیش اومد که من دیدم از لحاظ روابط هم من چقدر رشد کردم و چقدر آدمهایی که هیچکس فکرش رو هم نمیکردن دارن به من ریکشن های خوب نشون میدن، چون من مدام خدا رو برای وجود این آدمهای خوب توی زندگیم سپاسگزاری میکردم

      تازه روزهای آخر هم که دیگه رفتم از دکتر خداحافظی کنم، به محض اینکه وارد اتاقش شدم روی قلبش کوبید، و بعد هم ابراز ناراحتی کرد که من اصلا راضی نیستم که شما برید و هر موقع که خواستی برگرد و در اینجا همیشه به روی شما بازه و اگه این کامنت طولانی نمیشد می نوشتم که چه چیزهایی بهم گفت، استاد توی همه این مراحل خودمم مونده بودم این منم که توی این شرایط باز هم دارم به راحتی نه میگم و از تصمیمم منصرف نمیشم، یعنی به عینه دیدم که چقدر از لحاظ اعتماد به نفس هم رشد کردم و برای آینده ای که هنوز معلوم نبود قلب من اینقدر مطمئن بود، من حتی وقتی رفتم پیش دکتر، صداش رو هم یواشکی ضبط کردم تا برای خودم یه جور قوت قلب باشه که آدمی که بقیه براش مدام دم تکون میدن و چاپلوسی میکنن، برای منی که هیچکدوم از این کارها رو نکردم داره اینطور برخورد میکنه و این حرفها رو میزنه

      همکارانم برای رفتنم یه مدال طلا خریده بودن که تصویر یه دختر بالرین بود، یه جورایی برای من تداعی رها بودن توی زندگی بود، چند تا از بچه ها به خصوص یکی شون که به نظر آدم احساسی نمیرسه برام گریه کردن و همه اینها برای من نمود کارکرد قانون توی زندگیمه

      اما اگه بخوام از اتفاقات بعد از بیرون اومدن از کارم بگم اینکه، خواهر من یازده ساله که به خاطر کار شوهرش به یکی از شهرهای غرب کشور مهاجرت کرده ،مسئله ای که توی اون سالهای اول رفتنش یکی از بزرگترین مشکلات و ناراحتی های زندگی ما بود و علی الخصوص مامانم به شدت از این موضوع ناراحت بود، ولی امسال به لطف خدا کار شوهرش برای تهران درست شد و قرار شد که خواهرمینا برگردن، توی همه این یازده سال خواهرم همکاری داشت که از لحاظ مالی خیلی خوب بود ولی به اصرار همسرش، همچنان کنار بیزینس هایی که داشت کار کارمندی رو هم ادامه میداد، توی این یکسال گذشته خواهرم با این همکارش صمیمی تر شد و ایشون در مورد کارهایی که انجام میداده بعضا پیش خواهرم صحبت کرده بود، یکی از کارهایی که ایشون داشتن طلا فروشی بود، ایشون به خواهرم گفته بودن که خیلی دوست دارن که توی تهران یا کرج هم مغازه ای داشته باشن و عنوان کرده بودن که توی این شغل، سخت ترین چیز اطمینان کردن به کسیه که بخوای باهاش کار کنی، وقتی که من خواستم از کارم بیام بیرون، خواهرم درمورد من با این همکارش صحبت کرده بود و ایشون بدون اینکه من رو دیده باشه و تنها با شناختی که از خواهرم داشت کلی استقبال کرده بود که با من کار کنه و گفته بود این کار در برابر کاری که خواهرت قبلا انجام میده که چیزی نیست و مطمئنا از پسش برمیاد

      خلاصه ماجرا اینکه بعد از بیرون اومدم از کارم، من همراه پدر و مادرم رفتیم خونه خواهرم و خواهرم با این همکارش هماهنگ کرد تا من پیش برادرش که یه مغازه و کارگاه کوچیک طلافروشی و طلاسازی داره برم تا یه مقدار کار رو یاد بگیرم، استاد باورت نمیشه مغازه ایشون که بیشتر جنبه کارگاه بودن داره و کارهای تعمیرات مربوط به یک پاساژ طلا رو انجام میدن اونقدر کوچیکه ،طوری که تکون میخورم دور و برم پر از طلا و ورق طلا و پوله که ریخته(قشنگ احساس میکنم که با همه اینها هم فرکانس شدم و مدار مالیم رشد کرده) و ایشون بدون اینکه شناختی از من داشته باشن خیلی راحت به من اطمینان کردن، استاد هر بار این چیزها رو توی زندگیم میبینم یاد فایل سرمایه شما چیست میفتم، این فرکانس صداقت و اطمینانی که من دارم به جهان ارسال میکنم چه کارها که برای من نکرده، من رو مدیر نرم افزار یه هولدینگ بزرگ خصوصی کرد و حالا هم داره شرایطی رو ایجاد میکنه که این آقا میخواد یه مغازه 45 میلیاردی بخره و با سرمایه خودش پر از طلاش کنه و من به عنوان فروشنده، اونجا مشغول بشم، استاد از اول این هفته خواهرم و همسرش و دختر چهارساله اش و مامانم رفتن کرج، و من و پدرم و دختر 7 ساله خواهرم موندیم اینجا، یعنی اون غار حرایی که از خدا خواستم که روی خودم کار کنم رو هم خدا برام فراهم کرد

      این روزها من در آزادی مالی و زمانی و مکانی دارم فقط روی خودم کار میکنم و خواهرم از کرج برای من فیلم میفرسته که دنبال پیدا کردن مغازه اس و این آقا هم مشغول یه کاسه کردن سرمایه اش برای تهیه مغازه برای منه

      این چیزها رو که می بینم ایمان میارم که کار من فقط درخواست دادن به این جهانه و هیچ کاری به چطوریش نداشته باشم، استاد من روابط خودم رو خیلی وقته که محدود کرده بودم یه جورایی تعمدی هم بود که خداوند رو بیشتر محک بزنم هر چند ایمان داشتم که خدا دستهای یاریگرش رو از جایی که من نمیدونم میفرسته که واقعا هم فرستاد، خواهر من یازده سال با این آقا همکار بودن، چرا الان که من این همه تغییر کردم باید این اتفاقها بیفته ، به قول شما چون من وارد اون مدار شدم چون من تغییر کردم

      استاد وقتی شما میگفتید برید سراغ علاقه اتون، من جز اون دسته از بچه ها بودم که نمی دونستم علاقه ام چیه، فقط می دونستم که کار و رشته ای که توش هستم رو علاقه ای بهش ندارم با این که خیلی موفقیتها توش کسب کرده بودم، ولی روح من همیشه هنر و زیبایی رو دوست داشت و خدایی که بیشتر از خودم، من رو میشناسه داره من رو به این مسیر هدایت میکنه، رشته ای که هم هنره، هم زیبایی

      من سالها به خاطر کار کردن در محیط های مردانه، خیلی جاها سعی کردم ویژگی های زنانه خودم رو سانسور کنم ولی احساس میکنم خداوند داره من رو به مسیری هدایت میکنه که اون روحیه زنانه خودم رو هم بار دیگه احیا کنم و با زنانگی خودم آشتی کنم

      هنوز نمیدونم آخر این مسیر چیه ولی سعی میکنم رها باشم و همه چیز رو به خدا بسپارم که خودش به زیبایی داره همه کارهای من رو انجام میده و استاد عجیب صبور شدم و هیچ عجله ای هم ندارم که بخوام کارها سریعتر انجام بشه، کار من فقط درخواست دادن و کار کردن روی باورهام و لذت بردن از مسیر و نگهداشتن احساس خوبمه

      و کار خدای من انجام دادن کارها و آوردن آدمهاییه که کارهای من رو انجام بدن

      خدایا برای همه چیز شکــــــــــــرت

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 19 رای:
  2. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام دوست عزیز

    راستش خیلی توی کامنت نوشتن تنبل هستم وگرنه حرف زیاد دارم

    ممنون از ابراز نگرانیتون، راستش این تذکر شما رو دائم مدیرم که برام عین برادر میمونه و بیشتر از 12 ساله که میشناسمش مدام داره بهم گوشزد میکنه، اما فرق شما با ایشون اینه که ایشون توی این سایت الهی نیستن ولی شما هستید، ایشون از باورها و پس زمینه کار کردن من روی باورهام خبر ندارن

    دوست عزیز

    من عاشق تمامی نیروهام و مدیرم و حتی مدیرعامل شرکتمون هستم، بچه هامم خیلی من رو دوست دارن و یکی از نگرانی های مدیرم، کنار نگرانیهای شخصیش برای خودم، اینه که ممکنه با رفتن من مشکلی برای تیم به وجود بیاد

    ولی منی که قبلا اولویتِ اولم دیگران بودند، از استاد یاد گرفتم که خودم اولویت اول زندگیم باشم

    الان حسی که به محیط کارم دارم دقیقا مثل اینه که دو قطب یکسان یه آهنربا رو بزاری جلوی هم، ناخودآگاه همدیگه رو دفع میکنن و باورم اینه که چون مدارم تغییر کرده چنین حسی دارم و منم با اینکه واقعا بچه هام رو دوست دارم ولی هر کاری میکنم انگار دیگه خودم رو متعلق به اینجا نمی دونم، احساس میکنم باز منحنی رشدم یه خط صاف شده و از این جهت حالم خوب نیست

    دوست عزیز من تیرماه 1400 هم در شرایط مشابهی از شغل قبلیم اومدم بیرون،اون موقع یکی از همکاران سابقم که دیگه داشت توی حوزه پوشاک فعالیت میکرد به من گفت بیا تا با هم شریک بشیم، منم با دلگرمی ایشون اومدم بیرون تا بیزینس شخصی خودم رو داشته باشم، اون موقع سمت مدیریت پروژه استقرار نرم افزار رو در شرکت A داشتم و درآمد و شرایطم در مقایسه با یک کارمند مشابه خودم عالی بود، اون موقع هم هنگام خروج کلی آپشنهای مختلف بهم پیشنهاد دادند ولی من قبول نکردم

    بعد از بیرون اومدن از کارم، اون دوستی که گفته بود بیا شریک شیم دیگه حرفش رو تکرار نکرد و یه جوری برخورد کرد که فقط راهنماییم میکنه برای شروع کار و من اتفاقا خوشحالم شدم چون خودمم طبق آموزش های استاد به شراکت علاقه ای نداشتم و یه استارت کوچولویی در حد 10 میلیون هم برای شروع کار زدم، اون موقع داشتم دوره دوازده قدم رو میگذروندم و مدام با خودم این جمله رو تکرار میکردم که اگه حالت خوبه پس همه شرایط برای تو خوب پیش خواهد رفت و واقعا هم حالم عالی بود، طوری که هنوز هم مامان و بابام میگن اون تابستون که خونه بودی چقدر خوش گذشت

    20 روز بعد از بیرون اومدنم مدیر شرکت A باهام تماس گرفت که ساعتی باهامون کار میکنی و من پذیرفتم و روزی نهایت 4-5 ساعت تو خونه کار میکردم و باقی تایمم رو صرف کار کردن روی خودم میکردم،آخرای شهریور1400 از شرکتی که در حال حاضر در اون مشغول به کارم تماس گرفتند (شرکت B ( برای سمت رئیس واحد نرم افزار و با دو برابر حقوق شرکت A و کلی عزت و احترام بهشون ملحق شدم، من سال 90 تا 97 به عنوان یه کارشناس معمولی در این شرکت Bمشغول بودم و آخر سر هم با نارضایتی اومدم بیرون(اون موقع هنوز با استاد آشنا نشده بودم ولی تازه شروع کرده بودم به کار کردن روی خودم) و طبیعیه که بازگشتم به این شرکت با این شرایط شبیه یه بیگ بنگ بزرگ بود

    داخل پرانتز اینم بگم که شرکتهای A و B با هم نسبت فامیلی دارند و شرکت B، از نرم افزار تولیدی شرکت A استفاده میکنه و توی شرایطی که من از کارم اومده بودم بیرون، شرکت B که خیلی شرکت بزرگی هم هستند و در واقع یه هولدینگ هستند، با رئیس نرم افزارشون به دلیل بی صداقتی به مشکل خورده بودند و وقتی من بهشون پیشنهاد میشم حتی نظر مدیر شرکت A رو هم میپرسن و ایشون هم خیلی از من تعریف میکنند

    دوست عزیز من اگر با عقل خودم می سنجیدم، یک درصد هم فکر نمیکردم که خدا چنین سناریویی رو برام نوشته باشه که دقیقا توی تایمی که اونا احتیاج دارن من جایی مشغول نباشم، و به دلیل رفتارهای خوب و صداقتی که در گذشته از من تحت عنوان یه کارشناس ساده دیده بودند، من بشم بهترین گزینه براشون(هر بار به این قسمت میرسم، یاد فایل بهترین سرمایه شما چیست استاد میفتم)

    و منی که قبلا یکبار یه همچین تجربه خوبی رو داشتم و به قول استاد نتیجه توی دستمه، برای بار دوم تصمیم گیری برام خیلی راحتتره، به خصوص که توی این چند ساله خودمم تغییرات شخصیتی زیادی داشتم

    البته که باز به پیشنهاد استاد که ورودی مالی تون رو قطع نکنید، میخوام علی الحساب از بیمه بیکاری استفاده کنم و چون پایه حقوق بالایی داشتم، مبلغ بدی نخواهد بود و باز هم چون طبق آموزشهای استاد دیگه از وام استفاده نکردم، خیلی از قسط و قرضهام رو صفر کردم و نهایت 5 میلیون وام دارم در صورتی که همه میگفتن تو که میتونی قسط بالا بدی،وام های خوب بگیر یا ماشین اقساطی ، ولی به لطف این تصمیم الان راحتتر و آزادانه تر می تونم انتخاب کنم

    الان حتی روی اون پیشنهاد کاری که بهم شده هم خیلی دل نبستم براساس تجربه قبلیم و بیشتر یه نشونه دیدم که حتما باید تصمیمم رو عملی کنم ، همینطور می دونم همین که من از لحاظ شخصیتی تغییر کنم به قول استاد لاجرم اتفاقهای خوب میفته، تازه جلو جلو روی دوره شکرگزاری استاد هم حساب باز کردم(استاد منو ببخش که شاگرد فرصت طلبی هستم) چون اساس شکرگزاری اینه که نعمت بیشتر رو وارد زندگیت میکنه، پس من همچین هم روی هوا تصمیم نگرفتم بگذریم از نشونه هایی که خدا هر روز داره بهم نشون میده که مسیرم درسته

    انشاالله ادامه داستانم رو بعد از قطع همکاریم می نویسم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 13 رای:
  3. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام سعیده عزیزم

    همیشه از کامنتهای فوق العاده ات استفاده میکنم و کلی تحسینت میکنم

    از اونجایی که از لحاظ تغییر شرایط کاری در شرایط مشابهی قرار داریم لینک کامنتی که در این خصوص نوشتم رو برات میزارم

    لطفا کامنتی که به ایمان عزیز نوشتم رو بخون، نتونستم لینک اون رو بزارم

    abasmanesh.com

    میدونم که در شرایطی که هستی هر لحظه ممکنه به مسیرت شک کنی ولی به عنوان کسی که قبلا یکبار این مسیر رو رفتم و کلی منفعت الهی نصیبم شد، گفتم شاید برات نشونه ای باشه

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام دوست عزیز

    ممنون از دقت نظرتون در کامنت ارسالیم

    راستش نمی خواستم کامنتتون رو پاسخ بدم برای اینکه من تصمیمم رو برای قطع همکاری گرفتم و الان هم در پروسه تحویل کار تا آخر ماه هستم و کامنتتون بهم احساس تردید به مسیری که بهش ایمان دارم رو میداد و تصمیم داشتم وقتی به نتایج دلخواهم رسیدم پاسختون رو بدم ولی از اونجایی که دیدم ذهنم درگیر کامنتتون شده و داره مدام بهتون پاسخ میده، برای اینکه رها بشم گفتم براتون بنویسم

    چند روز پیش کامنت یکی از دوستان رو که تقریبا دوسال پیش نوشته بود و در اون اعلام کرده بودم که علاقه شخصی خودش رو پیدا کرده خوندم، یکی دیگه از دوستان از ایشون این سوال رو کرده بود که الان بعد از دو سال آیا از کارت اومدی بیرون یا نه؟ و ایشون خیلی قشنگ پاسخشون رو داده بودن که بهتون پیشنهاد میکنم از لینک زیر حتما کامنت ایشون رو بخونید

    abasmanesh.com

    راهی که من دارم طی میکنم و ایمان دارم که درسته، مطمئنا برای شخص دیگه ای ممکنه چاه باشه

    از اونجایی که خیلی وقتها هنوز برامون یقین حاصل نشده که اون باورهایی که فکر میکنیم در ما نهادینه شده یا فقط در حد چند تا جمله قشنگه که هی تکرارش کردیم (درست مثل تجربه سال 1400 ام که براتون تعریف کردم)، من اون موقع به نیت راه اندازی بیزینس شخصیم از کار اومدم بیرون ولی با شرایط خیلی بهتر باز به کارمندی برگشتم چرا؟ چون مطمئنا هنوز باورهای من برای راه اندازی کسب و کار شخصیم به یقین تبدیل نشده بوده ولی همین جا هم باور دیگه ای برای من درست کار کرده و اون هم اینکه اگه حالم خوب باشه به هر حال به هر شکلی که باشه اتفاقهای خوب میفته، به قول معروف الخیر فی ماوقع(در کل وقتی باورهای خوب میسازی اگه یکیشون برات کار نکنه، یکی دیگه اشون مثل چتر نجات کمک حالت میشه)

    کلا در این پروسه یکی از اهداف من که شاید مهم ترین هدفمم در اون برهه بود(یعنی افزایش درآمد ) به هر حال تامین شد حالا چه با کارمندی چه با بیزینس شخصی، و این رها بودن و خودت رو سپردن به جریان هدایتیه که خودت رو بیشتر از خودت می شناسه

    من شما رو نمی شناسم و حضور ذهنم ندارم که کامنتی ازتون خونده باشم ولی با مواردی که در خصوص خودتون مطرح کردید احساس میکنم هنوز خیلی از باورها در وجودتون نهادینه نشده، مثل یقین به اینکه خودمون خالق زندگی خودمون هستیم(البته من هم در این باور قوی نیستم ولی فکر میکنم حتی درصدی از پذیرفتن این باور هم در زندگیمون به همون میزان تاثیرگزاره)

    یا مورد دیگه ای که گفتید به کار کارمندی برگشتید با حقوق کمتر و تازه حقوقتون رو هم به موقع نمیدن

    احساس میکنمم شما هنوز با پول رفیق نیستید برای همینه که ازتون فرار میکنه، من چند وقت پیش هدایت شدم به کامنتی از دوست خوبمون غزل عطایی، در خصوص رفاقت با پول، که غزل گفته بود من اومدم برای پول یه شخصیت در نظر گرفتم و بررسی کردم ببینم که نسبت به این شخصیت چه احساسی دارم، مثلا بدم میاد ازش، یا مغرور می بینمش، یا خسیس و گدا و….

    من خودم در زمینه خرج پول برای خودم یه مقدار مشکل داشتم که کنار دوره لیاقت، این تمرین هم بهم کمک کرد واین بار وقتی پولی خرج میکردم تازه خوشحال هم میشدم که با دوستم، پولِ عزیز امروز مراوده داشتم و بی خبر ازش نبودم و ازش تشکر میکردم

    یا در خصوص کار کردن در اسنپ، ببینید واقعا این موضوع چه احساسی بهتون میده؟ راستش به خود من به شخصه احساس لنگ پول بودن و دنبال پول دویدن میده ولی خوب ممکنه احساس شما دریافت روزانه پول و لمس کردن درآمد لحظه ای باشه، که مهم هم احساسه نه نفس عمل

    مثلا من خودم باز برای اینکه جلوی نجواهای ذهنیم بعد از خروج از کارم رو بگیرم، مبلغی رو در حسابم ذخیره کردم، چند نفر مدام بهم میگفتن که با توجه به بالا رفتن دلار و طلا، اگه پولی داری به طلا تبدیلش کن که بی ارزش نشه، ولی من از اونجایی که دیدم طلاهایی که با این نیت خریدم همه اشون برای روزهای مبادا خرج شدن، و دیدن این مبلغ در حسابم به من حس بهتری میده تا خریدن طلایی که با نیت ترس تهیه اش کردم، به همین دلیل این کار رو نکردم چون ته ته این قضیه اون احساس ما به پول و طلاس که داره کار میکنه و نتیجه میاره نه خود پول و طلا و من هم دنبال نتایج موقت و رد کردن امروز و فردام نیستم بلکه دنبال نتایج دائمی در این حوزه ام

    بازم از شما ممنونم برای دقت نظرتون

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  5. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام رزیتای عزیزم

    این روزها عجیب قانون داره برای من کار میکنه

    من صبح توی کدنویسی روزانه ام درخواست یه نقطه آبی توی سایت رو به خدا دادم و الان خداوند با کامنت تو باز هم دلم رو روشن کرد

    دوست عزیزم برای تو هم شادی و موفقیت روز افزون در زندگیت رو آرزومندم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام آقای زرگوشی

    درسته که به تغییرات شخصیتی که توی این چند ساله داشتم کاملا واقفم، که بزرگترین نشونه اش آرامش و به صلح رسیدن با خودم بود ولی به دلیل کمبود وقتی که داشتم، شیوه فایل گوش کردن من بیشتر به این شکل بود که در مسیر رفت و برگشت به محل کار و یا وقتی که میومدم خونه بود که اونم خیلی کم می تونستم تایم بزارم ولی این مداومت به گوش دادنه همیشه بود، برای همین همیشه با خودم میگفتم که شاید اگه من هم می تونستم به صورت لیزری برای فایلهای استاد که گنجی هستن واسه خودشون وقت بزارم، مطمئنا نتایج بهتری می گرفتم، ولی این روزها دارم درک میکنم که من تکاملم رو هم باید در نظر بگیرم چه بسا یکسری چیزها باید در طی این مسیر در وجودم نهادینه میشد

    نکته دیگه ای که حاصل نتایج آموزشهای استاده اینه که، وقتی یه سری باورها در وجودمون نهادینه میشه، انقدر راحت یه سری رفتارها رو انجام میدیم که اصلا فکر نمیکنیم جسارتی انجام دادیم طوری که شاید چند وقت بعد تازه متوجه بشیم و بگیم ععععه این من بودم که این کار رو کردم، به خاطر همینه که استاد همیشه بر چکاپ فرکانسی تاکید میکنن چون این تغییرات اونقدر نرم و آهسته در وجودمون صورت میگیره که گاهی خودمون، خود قبلیمون رو اصلا نمی شناسیم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    لی لی گفته:
    مدت عضویت: 2246 روز

    سلام فاطمه عزیزم

    ممنون بابت ابراز لطف و محبتی که بهم داشتی

    منم همیشه خانواده فوق العاده شما رو تحسین میکنم که همگی با هم در مسیر قانون گام برمیدارید

    بله در جریانم که آقا رسول هم دارند مدتیه طلاسازی کار میکنند، خدا رو چه دیدی، همشهری که هستیم شاید در آینده همکار هم شدیم ;))

    فاطمه جان روزهایی که میرفتم اون کارگاه طلاسازی، وقتی اون آقا در مورد طلا و ارزش طلا صحبت میکردند و وسایل طلاسازی رو می دیدم که همه طوری طراحی شدن که ذره ای طلا هم هدر نشه، حتی خاک کف کارگاه رو جارو نمیزنن یا دستمال کاغذی های استفاده شده رو دور نمیریزن و سالی یکبار اینها رو جایی میبرن که بتونند طلای موجود در اون رو استخراج کنند

    اونجاها بود که مدام توی ذهنم دوره لیاقت تکرار میشد که ببین تو هم درست مثل این فلز هستی و در هر شرایط و هر موقعیتی که قرار بگیری فی الذات ارزشمند هستی اینو یادت نره

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای: