هدفی متفاوت برای سال جدید

به نام الله یکتا

سلام من به استاد مهربون و نازنینم و مریم دوست داشتنی

وی به بیست سالگی نزدیک میشود(:

ی سال و خرده ای میگذره از وقتی با شما اشنا شدم

در حد خودم تا جایی که باورام اصلاح کرذم در حدی خواسته‌هام قابل باور کردم توی ذهنم بهشون رسیدم

هدف گذاری سال قبلم ک چند لحظه قبل سال تحویل نوشته بودم ک میخوندم واقعا اشک تو چشام جمع شد

اون موقع شاید ی ماه از اشنایی من با شما میگذشت

توی نت گوشیم برای خودم متنی نوشتم از قدرتم از خدایی که هرانچه بخوای بهت میده از قدرت ندادن به دیگران از رها بودن از .. خیلی چیزایی ک تازه به گوشم خورده بود نوشتم و به خودم یاد اوری کردم ی جور دلداری بود

خط اخرش نوشته بودم ک

(خدایا من سال دیگه این موقع دانشجوی پزشکی کرمانم

خدایا میشه ینی؟)

و شد

و منی ک مدتی غافل شده بودم از کجا به کجا رسیدم

منی ک میخواستم مستقل بشم شدم . میخواستم هم زندگی تو خوابگا تجربه کنم هم خونه رو ، تجربش کردم

منی که میخواستم به جایی برسم خودم برم دنبال خریدای کوچیک خودم وابسته به کسی نباشم که بره بخره برام

رفتن و دیدن دریا

کلی چیزایی که فقط سعی کردم قابل باورش کنم برای خودم تجربه کردم

شنیده بودم که خدا اونی ک دقیق تو میخوای بهت نمیده خودش هر چی صلاح بدونه برات رقم میزنه

برای شکستنش بارها اسم دانشگاه و جایی که میخواستم نوشتم بارها متنی مینوشتم حتما تهش ی امضا میکردم و کنارش ی دکتر امینه امیری هم مینوشتم(:

گاهی برام خنده دار بود ولی دست نکشیدم

من به خواسته ای ک شاید اون موقع برام خیلی بزرگ بود رسیدم ولی خیلی راحت بعد چند وقت برام عادی شد بیشتر ک گذشت ذهنم شروع کرد به راحت جلوه دادن موفقیتم به اینکه همه میتونن به اینکه خیلی هم شاهکار نکردی

افتادم تو جامعه و دغدغه زندگیم شد گرفتن تایید از دیگران

من با کسایی که دوست داشتم ارتباط داشته باشم دوست شدم ولی خیلی زود بتشون کردم که خیلی خوبن این دوستام حتما باید نگهشون دارم و هرجور شده خودمو بهشون میرسوندم و بهشون میچسبیدم

و نتیجش مشخصه وقتی احساس نیاز به جهان میدی جهان ترو نیازمند‌تر و فقیر تر از اونی هستی میکنه

و الان بشدت دلم میخواد هدف امسالم بزارم تغییر شخصیتم و احساس ارزشمندی

میخوام امتحانش کنم

چون تا الان ذهنتیم این بوده که کسی که قیافش خوبه روابط خوبی داره تونسته با پسرا هم ارتباط خوبی بگیره

و هر بار تو اینه نگاه میکنم سختمه به خودم عشق بی نهایت بدم ذهنم و چشمام همش دنبال ایراد میگرده

مثلا چشای خوشگلی دارم ولی منافذ صورتمو چکار کنم..

وقتی با کسی حرف میزنم و تو جمعی قرار میگیرم کل فکر ذهنم اینه از نگاه بقیه چطور دیده میشم و چکار کنم و بهتر باشم

کل اهداف و ذهن منو همینه الان

همین هدفی که پوچیش هرکسی میدونه

و میدونی چیه استاد وقتی نیازمند باشی وقتی دیگ کسی نباشه و احساس پوچی کنی دوست داری خودتو بزنی به درو دیوار . پناهت بشه چیزای پوچ تر و خودتو سرگرم کنی و مشکل همچی قیافت و ظاهرت بدونی و فرار کنی از مشکل اصلی!

از خدای مهربونم میخوام که کمکم کنه دوباره متولدم کنه دوباره مشتاقم کنه متعهدم کنه ایمانمو تقویت کنه و کمکم کنه این اگاهی ها بیشتر باور کنم و به قلبم بشینه

مهم ترین خواستم خدا اینه رهام کن رهام کن از هیاهوی جهانت منو غرق خودت و انسان‌های با ایمانت بکن و کمکم کن به درستی ازشون درس بگیرم و عمل کنم

و خودمو وجودی که خدای بزرگم در اختیارم گذاشته از ظلمی که بهش کردم ببخششم و سعی کنم ازش محافظت کنم و به بهترین شکل ازش استفاده کنم

خودمو هرجوری که هستم بپذیرم و عاشقانه خودمو دوست داشته باشم و ارزشمو وابسته به چیزای بی‌اهمیت گره نزنم

الهی من بدون تو ناتوان‌ترینم خودت کمکم کن تا بنده مفیدی باشم و قدر خودمو بدونم

من دوست داشتنی تولدت مبارک باشه (:

دوستت دارم اونم زیاد .

برات بهترین شخصیت و بهترین باورها و بهترین و ناب ترین ارامش دنیارو ارز‌و میکنم امینه قشنگم.