هدفی متفاوت برای سال جدید - صفحه 1
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/03/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-03-18 06:29:522024-03-18 06:42:05هدفی متفاوت برای سال جدیدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِیمِ
رَسُولًا یَتْلُو عَلَیْکُمْ آیَاتِ اللَّهِ مُبَیِّنَاتٍ لِیُخْرِجَ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ ۚ وَمَنْ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ وَیَعْمَلْ صَالِحًا یُدْخِلْهُ جَنَّاتٍ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا أَبَدًا ۖ قَدْ أَحْسَنَ اللَّهُ لَهُ رِزْقًا(11طلاق)
رسولی به سوی شما فرستاده که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت میکند تا کسانی را که ایمان آورده و کارهای شایسته انجام دادهاند، از تاریکیها بسوی نور خارج سازد! و هر کس به خدا ایمان آورده و اعمال صالح انجام دهد، او را در باغهایی از بهشت وارد سازد که از زیر (درختانش) نهرها جاری است، جاودانه در آن میمانند، و خداوند روزی نیکویی برای او قرار داده است!
اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَمِنَ الْأَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْأَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ وَأَنَّ اللَّهَ قَدْ أَحَاطَ بِکُلِّ شَیْءٍ عِلْمًا(12طلاق)
خداست آن که هفت آسمان و همانند آنها زمین بیافرید. فرمان او میان آسمانها و زمین جارى است تا بدانید که خدا بر هر چیز قادر است و به علم بر همه چیز احاطه دارد.
=======================================================================================
سلام به استاد عباسمنش جانم،سلام به دلبرجانِ استادم،سلام به تموم رفیق های نازنین غارحرای من
استااااااد خووووش تشریییف آوررریددددددیییییید،قدم رنجه کرررردیییید،قدم روی چششششم های ما گذاشتید،خبر میدادید یک گاااوی گووسفندی قربونی میکرررردیممممم،چشم ما به بنر سایت خشششک شد تا روی ماه شما و این بهشت برین رو دیدیم و صدای یارِ بهشتی رو شنیدیییدم بااباااااا،استاد با ما به ازییین بااااش که با خلق جهاااااانی :)))
خدااارو صد هزار مرتبه شکر برای فرصت یک روز زندگی دوباره،برای تجربه عشق بازی با خدا برای دیدن روی ماه استاد برای هدف گزاری برای سال جدید ….خدایاااااا حواسم هست تموم زندگیم رو پر از نعمت کردی،بوس به کله ت، باشه؟؟
استاد جانم،یک پیشنهاد دارم براتون از روشنی قلبم…یک حرکت ایلان ماسکی بزن،قبل ازینکه پروژه ت آماده ی بهره برداری بشه،بزارش برای پیش فروش…
شما بیا بگو من دارم روی یک موضوعی کار میکنم(اسمش نگفتید،نگفتید:) )،تخمین میزنم تا فلان موقع آماده بشه ولی از الان میزارمش برای فروش…
بیا وببین چطور شاگردهات برای محصول نیومده صف میکشند ….
اینجاست که حافظ میگه:
بنمای رخ که خَلقی والِه شَوَند و حیران
بگشای لب که فریاد از مرد و زن برآید
یک خودافشایی هم بکنم،قبلنا که میخواستم کامنت بنویسم برام مهم بود،حتما فایل جدید باشه،حتما روی بنر سایت باشه،حتما همون دور اول کامنت ها منتشر بشه!!!چرا؟! چون بیشتر خونده میشه دیگه! بیشتر امتیاز میگیره دیگه!
این یعنی چییی؟!به قول اون استاد ریاضی:این یعنی نداشتن خودارزشمندی محض…:)))
البته تکامل دیگه…باید طی بشه…بعد کم کم به این موضوع رسیدم که سعیده برای خودت داری مینویسی یا برای بقیه؟
نوشته هات به خودی خود ارزشمنده؟یا اگر لایک بیشتری بگیره؟داری برای خودت ردپا میزاری یا میخوای جلب توجه کنی؟
اگر برات کامنت نوشتن صلاته؛جانمازت رو برمیداری بری وسط خیابون نماز بخونی تا همه ببینن؟یا ترجیح میدی توی اتاق تنهایی باشی و حتی کسی صداتو نشونه….؟
این شد که من دیگه برای کامنت نوشتن،منتظر فایل جدید نموندم هرجا قلبم باز میشد مینوشتم…دیگه تلاش کردم برام مهم نباشه کسی کامنت منو میخونه یانه مهم این بود که من بتونم از خودم رد پا بزارم وشرایط خودم رو با قانون و قرآن تحلیل کنم…دیگه اینجوری نبود وای الان اگر جواب کامنت بچه هارو ندم،دیگه برام کامنت نمیزارند…بلکه با عشق کامنت ها رو میخوندم،از روشنی قلبم با فایو استار ازشون تشکر میکردم و به خدا میگفتم این عشق هایی که میاد از طرف توعه…من کاره ای نیستم…هرجا هم خدا بهم الهام میکرد اینو جواب بده،با قلبم مینوشتم ….
و نتیجه این احساس خودارزشمندی درونی هم مشخصه دیگه…
وگرنه من که همون آدمم….فقط ذهنیت من درمورد این موضوع تغییر کرد،نمیگم پرفکت شد اما به میزانی که بهتر شد،جهان احساس ارزشمندی بیشتری برام به ارمغان آورد.
استاد جان من هنوز در جلسه آخر دوره احساس لیاقت کامنت نزاشتم،اونم اولا بخاطر کمال گراییه که میگم نه حتما باید فلان اتفاق بیفته،بعد بنویسم،و بعد اینکه درمورد اجرای قانون در عمل و کسب نتیجه وصحبت درمورد چیزهایی که به دست آوردم نه چیزهایی که میخوام به دست بیارم به شدت به خودم سخت گیرم!وگرنه دقیقا بعد از شروع دوره احساس لیاقت …قدم به قدم با ساختن احساس ارزشمندی درونی من ….جهان اطراف من با باور های جدیدم لود شد…
و این سعیده بعدِ دوره ی احساس لیاقت هیچ ربطی به سعیده قبل از شروع دوره نداره!
الان بیشتر درک میکنم چرا وقتی میخواستم دوره رو بخرم خدا گفت:إِلَّا رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ ۚ إِنَّ فَضْلَهُ کَانَ عَلَیْکَ کَبِیرًا
برای اینکه خدا بهتر از من میدونست من چه پاشنه ی آشیلی دارم…چقدر پام رو ترمز بی لیاقتی دارم فشار میدم!
8 سال تمام،توی شغل سخت پرستاری،شغلی که از همون اول دوسش نداشتم،چه شب ها وروز ها به مشقت گذشت!
چرا این همه سال ادامه دادم؟
چون من با داشتن شغل سخت،احساس ارزشمندی میکردم!
چرا برای دوقرون دوزار این همه سختی رو تحمل میکردم؟
چون من به شدت پاشنه ی آشیل حمایتگری دارم و جهان دقیقا شغل منطبق با باورهای من انداخت توی کاسه م!
چرا زودتر تغییر نکردم؟
چون خودمو لایق شغل بهتر و درآمد بالاتر نمیدونستم!!!
استاد شما توی جلسه 1 دوره میگید:
ازتون میخوام تا پایان دوره هیچ تصمیم بزرگی مثل انصراف از کار،مثل طلاق و یا ازدواج نگیرید،اجازه بدید دوره تموم بشه،شما در سطح درونی روی خودتون کار کنید،جهان به باور های جدید شما حتما پاسخ میده و شرایط رو برای شما تغییر میده!
نمونه ی عینی شاهد و حاضر!
من فقط و فقط و فقط روی خودم کار کردم!
هییییچ ایده ای نداشتم قراره چطور جهان اطراف من عوض بشه!
ولی دیگه بازی رو میدونستم!
یک عمر احساس بی لیاقتی میکردم و جهان اطرافم هم بازخوردش رو بهم داده بود!
من فقط باید اون طرف معامله رو عوض میکردم و توکل میکردم به خدایی که کارش رو خووب بلده!
مدیریت زندگیم رو بسپرم به خدایی که داره کیهان رو مدیریت میکنه!
دقیقا بعد دوماه از شروع دوره بود که ماموریت کاری الهی من شروع شد!
کاری که قرار بود توی ICU بزرگسالان باشه،و دستان خداوندی که از هرطرف ندا میدادن تو فقط بیا گرگان ما میبریمت قسمت اداری…
و اما احساس لیاقت ساخته شده،داشت کار خودش رو میکرد!
وقتی بهم گفتن برنامه کاریت عوض شد وباید بری اورژانس کودکان،وقتی همون موقع قرآن بهم گفت:یَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ یَسْعَىٰ نُورُهُمْ بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَبِأَیْمَانِهِمْ بُشْرَاکُمُ الْیَوْمَ جَنَّاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِینَ فِیهَا ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِیمُ
من فقط گفتم سعیده! سعیده! IN GOD WE TRUST!
تو فقط باید به جریانی که نمیبینی اعتماد کنی….باید بزاری جهان کار خودش رو انجام بده …
و استاد جان فقط بعد 3 ماه!
بعد ازین که من مسلط شدم به کار سخت اورژانس کودکان!
وقتی عزت نفسم هزار پله رشد کرد!
وقتی توحید عملیم صد پله بهتر شد!
وقتی مترون و هدنرس و همکار و پزشک و همراه مریض رو دقیقا عین محل کار قبلیم به تسخیر خودم در آوردم و همه بهترین رفتار رو باهام داشتند…
دقیقا زمانیکه !
بقیه داشتند برای داشتن یک روز مرخصی از هد نرس خواهش و التماس میکردند ولی همون هد نرس به من میگفت تو فقط بیا سرکار،هر شیفتی که تو میخوای برات میزارم!به خدا میگفت تو فقط ده روز بیا!تو فقط 7،8 تاشب بیا شیفت ولی بیا!
ندای الله رسید که تو از امتحانت سربلند بیرون اومدی و الان وقت انصرافه!
وَلَقَدْ أَوْحَیْنَا إِلَىٰ مُوسَىٰ أَنْ أَسْرِ بِعِبَادِی فَاضْرِبْ لَهُمْ طَرِیقًا فِی الْبَحْرِ یَبَسًا لَا تَخَافُ دَرَکًا وَلَا تَخْشَىٰ
با قدرت انصراف از کارت رو اعلام کن و نگران هیچی نباش!
حتی دنبال کارهای اداریت نرو!من انجامش میدم!
و من به حرفش گوش دادم …و عمل کردم….و خدا میدونه این احساس لیاقت چطور من رو آسون کرده برای آسونی ها …
چطور دستان خداوند خودشون کارهای اداری پایان ماموریت منو انجام دادند….
چطور به جای انصراف برام مرخصی استحقاقی رد کردند….
چطور جهان قدم به قدم درهارو برام باز کرد …
و درحالیکه یک ماه من د آزادی زمانی کامل،فقط دارم روی خودم و باورهام کار میکنم…
همین الان از ماه قبل که اون همه شیفت سنگین رفتم،توی حساب هام هم پول بیشتریه،هم برکت صد برابر …
من که همون آدمم…
کو اون سعیده ای که 8 سال برای داشتن یک مرخصی چند روزه باید هزارتا خواهش میکرد؟
کو اون سعیده ای که پول خرید دویست هزارتومنیِ سوپرمارکتش رو نداشت و نصف خرید هاشو برگردوند؟
کو اون سعیده ای که تموم پولش خرج بقیه میشد در حالیکه خودش هزار تا احتیاج برطرف نشده داشت؟
عوض شد دیگه…همه چیز عوض شد…
اما به قول استاد:
یک شبه این اتفاق نمیفته…ما باید صبر داشته باشیم…ما باید عاشقانه روی خودمون کار کنیم و ایمان داشته باشیم وقتی داریم روی خودمون کار میکنیم و جهان حتما به باور های جدید ما پاسخ میده …
چندروز پیش در جواب سوال یکی از دوستان در عقل کل،برای سال جدید هدف گزاری کردم،اما چند روز یک شعاری توی سرم میچرخه که برای امسالم انتخاب کنم…هربار میخواستم برم دوباره زیر همون سوال بنویسمش،وقتش پیدا نمیشد،احتمالا باید اینجا نوشته میشد…
ازونجا که حمایتگری،پاشنه ی آشیل منه،و منباید همیشه روش کار کنم و به جای احساس لیاقت وابسته به کمک به دیگران،احساس لیاقت و خود ارزشمندی بی قید و شرط داشته باشم.
من برای سال 1403 این شعار رو سر لوحه هر روز زندگیم میکنم:
هرچیز که برای دیگران میپسندی،اول برای خودت بپسند!
هرچیز که برای دیگران نمیپسندی،اول برای خودت نپسند!
همین!همین پاشنه ی آشیل رو اگر من قدم به قدم بهبود بدم و دست از حمایتگری بردارم و فقط حمایتگر خودم و خواسته های خودم باشم به خدا کل بازی رو میتونم باهاش عوض کنم!
دیگه اصل بازی دستم اومده دیگه!به قول استاد:دیگه خدا باید چیکار توی زندگی من میکرده که من باور کنم اتفاقات معجزه آسا میتونه بیفته؟!بخدا اگر مثل موسی،دریا رو برام باز میکرد من ایمانم انقدر قوی نمیشد!
خدایاشکرت…خدایا شکرت که همیشه رحمتت به عدالتت پیشی گرفته،شکرت که هیچ وقت خسته نمیشی،هیچ وقت خوابت نمیبره،هیچ وقت گمراه نمیشی،هیچ وقت احساساتی نمیشی،هیچ وقت لج بازی نمیکنی،خدایا شکرت که شبیه ما آدم ها نیستی …به خدا…من جای شما بودم اصلا حوصله نداشتم زندگی این همه آدمو مدیریت کنم تازه آخرش ازم دست بخواه هم باشن بگن چرا اونو ندادی! مرسی که با ما مثل خودمون رفتار نمیکنی!خدا وکیلی دمت گرم خدا…خیلی باحالی ….
استاد جونم مررررسی که وقت گذاشتید و مثل همیشه مارو سرمست کلام الهیتون کردید.
استاد شایسته جانم،قدر تموم زحمتاتو با چشم هامون میدونیم و برات و عشق و نور رو از روشنی قلبمون میفرستیم و بوس به کله ی مبارکِ مثل ماهت …
رفیق های ارزشمند غار حرای من…الهی که در پناه نورِ آسمون ها وزمین،غرق احساس عمیق خوشبختی باشید.
پیشاپیش ساااال نو همتون مبارک،خیییلی دوستون دارم و قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
رَبَّنَا إِنَّنَا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی لِلْإِیمَانِ أَنْ آمِنُوا بِرَبِّکُمْ فَآمَنَّا ۚ رَبَّنَا فَاغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا وَکَفِّرْ عَنَّا سَیِّئَاتِنَا وَتَوَفَّنَا مَعَ الْأَبْرَارِ
پروردگارا! بی تردید ما [صدای] ندا دهنده ای را شنیدیم [که مردم را] به ایمان فرا می خواند که به پروردگارتان ایمان آورید. پس ما ایمان آوردیم. پروردگارا! گناهان ما را بیامرز، و بدی هایمان را از ما محو کن، و ما را در زمره نیکوکاران بمیران.
دوستت دارم میددونننیییی
تا وقتی مهربونی
این قصه رو میتونی از تو چشااااام بخوننننی
یک عمری باهاتم،عاشق یک نگاااتم
میون صد تا عاااشق دربه در و فدااااتم
تووو نووور این چشااامی
خنده ی رو لباااامی
دنیا خیییلی قشششنگه
وقتتتتی که توووو باهااااامی
سلاااام به فاطمه ی جانم،سلام به داداش رسول عزیزم
سلام به روی ماه خانواده ی بهشتی
درحالی دارم برات مینویسم که با همین آهنگ منو خدا داریم شلنگ تخته میندازیم:)))
داره خوووش میگذره فاطمه …
عجیبه غریبه …ولی خدا میتونه به راحتی تورو آسون میکنه برای آسونی ها…
هیچیم ازت نمیخوادا!هیچی!
فقط میگه درسته تو منو نمیبینی ولی من میبینمت!
فقط ازت میخوام به چیزی که نمیبینی اعتماد کنی!
همین!
تو بیا جلو..تو توی این جاده ی مه گرفته قدم بردار…من خودم همه ی مه ها رو تبدیل به روشنایی میکنم…
میگه من تورو برای بندگی خلق کردم!تو بندگی کن!منم ارباب خوبیم برات!
نمیزارم آب توی دلت تکون بخوره!
فاطمه ی قشنگم…عید خانواده ی بهشتیتون مبارک
الهی که امسال بهترین سال زندگیتون تا به اینجا باشه
هرنقطه ی آبی از شما،مثل یک نوری که قسمتی از قلب منو روشن میکنه
راستی امسال دیگه این عینک دودی رو از چشم های نازنینت بردار:)) بزار ما چشم های قشنگت رو ببینیم،اینجوری خیلی بهتر میتونم تجسمت کنم،در نتیجه زودتر به مدار دیدنت میرسم و در آغوش میکشمت.
دوووستتت دارم بی نهایت
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکتی از تو
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سلام به دوست عزیز و یار غار حرای من
ازت سپاسگزارم که وقت ارزشمندت رو گذاشتی و برام نوشتی.
از تحسینت سپاسگزارم که تجلی قلب روشن خودته.
براتون سال پر از نور الله آرزو میکنم،الهی که هر روز غرق احساس عمیقِ خوشبختی بی قیدو شرط باشید.
در پناه الله یکتا باشید همیشه
سلام به برادر عزیزم آقا جمال
سپاسگزارم که همیشه وقت ارزشمندتون رو میزارید و برام مینویسید.
از تحسین شما سپاسگزارم که تجلی روشنی قلب خودتونه.
عیدتون مبارک برادر عزیز توحیدی من
از نورآسمون ها وزمین میخوام تو سال جدید،تموم زندگیتون رو غرق نور خودش کنه وهمیشه غرق احساس خوشبختی بی قید وشرط باشید.
دعا میکنم در پناه رب العالمین…الله یکتا…نورآسمون ها وزمین،تموم خواسته هاتون رو براحتی تیک مثبت بزنید.
سپاسگزارم ازتون و قلبِ فراوان
سلام به برادر عزیزم آقا اسدالله
سلام وسلامتی و نور و مودت الله رو از روشنی قلبم به امتداد رشته کوه البرز تا زاگرس برای خانواده ی بهشتیتون میفرستم الهی که به قلبتون بشینه
بینهایت از لطف ومحبت و تحسینتون سپاسگزارم،این عشق بی قیدو شرط که تجلی صلح درون شماست مثل نوری از سمت خدا،قلبم رو صد پله روشن کرد.
داداش اسدالله اون موقع که شما به قلبت الهام شد من اینجا موندنی نیستم،حتی خود من هم چیزی از پلن خدا نمیدونستم که قراره چه اتفاقاتی بیفته…تو رویاهامم تصور نمیکردم که اسفند ماه امسال من نشستم توی خونه با آزادی زمانی کامل،درحالیکه دارم حقوق هم میگیرم:)))
یاد مادر موسی افتادم که وقتی به ندای الله گوش کرد و بچه رو گذاشت روی آب…
نتنها بچه زنده موند…که خود مادرش رفت تو قصر فرعون در رفاه و امنیت بچه ش رو بزرگ کرد….آره..آره…خدای ما …همون خداست…
به خودِ خدا قسم،من اندازه ی مشت خودم هم توی این مسیر ایمان نشون ندادم،خسته شدم،نگران شدم،غر زدم،گریه کردم…اما با اینکه میترسیدم حرکت کردم…رفتم تو دل ترس هام…و خداوند اندازه ی مشت خودش بهم بخشید…
دعا میکنم با همین ایمان مسیر رو ادامه بدم و باز هم بتونم با نتیجه هام صحبت کنم.
دعا میکنم خداوند من رو در این مسیر ثابت قدم نگه داره …
ازت سپاسگزارم داداش اسدالله و دعا میکنم امسال برات بهترین سال زندگیت تا به اینجا باشه…
و با شما خداحافظی میکنم و ازت میخوام لطفا گوشی رو بدی به شیناجان :)))
================================================================
شینای دلنشینم،سلام به روی ماهت خاله
گاهی اوقات کلمات اصلا نمیتونن احساسات مارو به خوبی بیان کنند،فقط یک بغل محکم و یک بوس ممتد از صورت ماهت شاید میزان عشق و علاقه ی من رو بهت برسونه
این همه زیبایی و توانایی و دلنشینی رو خدا چه جوری توی وجود تو جا داد خاله؟
دعا میکنم یک روزی نیلا نیکاهم مثل تو قدم در راه توحید و زندگی هدایتی بردارند و مثل وجود خودت،نوری بشند برای روشن تر شدن خونه…
حتما خودت میدونی خاله،خدا تو قرآن میگه من مثل نورم…نوری که هیچی نمیتونه خاموشش کنه…میتونی تصور کنی یک جام شیشه ای پر از نور رو که حتی وقتی بهش نگاه میکنی چشمات اذیت نمیشه؟آره…یک همچین چیزی…
وقتایی که توی دفترت برای خدا مینویسی…وقتایی که با مامان بابا درمورد خدا و قوانینش صحبت میکنی،وقتایی که توی سایت کامنت میزاری،تو با قلب کوچیکت،نتنها خونه تون رو،که زندگی مامان بابا و خودت رو غرق نور خدا میکنی…اینو من نمیگما…خود خدا میگه…اگر اسم منو بیارید توی خونتون…نور منم باهاش میاد…
فکر کن تو دستات یک نوری داری که میتونی ازش بخوای تبدیل بشه به هرچیزی که خودت میخوای…مثل یک تمرین عالی شنا…مثل یک نمره ی خوب…مثل یک هدیه ی غیر منتظره…
اون نور توی دستات همه چیزه شیناجانم…
حتی منم وقتایی که میرفتم شیفت و میدونستم شیفتی سختی در راهه…به خدا میگفتم خدایا این نور رو مثل حباب اطراف من درست کن،تا هیچ اتفاق بدی،هیچ آدم بدی بهم دسترسی نداشته باشه…بعد چشامو میبستم و این حباب رو دور خودم تصور میکردم…
حتما باورت میشه خاله…که واقعا اون روز همه ی اتفاقات برام خوب پیش میرفت و هیچ مشکلی بهم دسترسی پیدا نمیکرد…
شینای نازنینم،ازت ممنونم که کامنتم رو با دقت خوندی…ازت ممنونم که حواست بود که من یک کلمه رو اشتباه نوشتم…قول میدم ازین به بعد بیشتر حواسم رو جمع کنم :-)
بزار یک رازی رو بهت بگم…من هروقت میخوام با خدا حرف بزنم چه توی دفترم چه توی سایت…هم وضو میگیرم،هم لباس خوشگلمو میپوشم و هم خودمو غرق عطر میکنم…برای اینکه میدونم میخوام به همون نور وصل بشم…این هارو امتحان کن،بهت قول میدم هربار که تمرینش کنی،با نور توی دستات میتونی چیزهای بزرگتر و قشنگتری رو خلق کنی.
منتظر خوندن کامنت هات هستم،ایمیل کامنت هات برام روشنه و هربار با چشم های قلبی میخونمش…
دوستت دارم خاله و دعا میکنم در بهترین زمان ومکان ببینمت.
قلب های رنگی رو برات از شمال میفرستم الهی که بیاد دور سرت بچرخه.
عیدت مبارک دلنشین ترین شینای دنیا
سلام به برادر عزیزم علی آقا
سلام و سلامتی و نور و عشق و رحمت الله به قلب سلیمت
ازت ممنونم برای این جملات روحانی که اینجا نوشتی…. آنچه از دل برآید…لاجرم بردل نشیند
سپاسگزار خدایی هستم که نورِ آسمون ها وزمینه…که حساب همه ی مخلوقاتش دستشه…که یک برگ بدون اجازه ش به زمین نمیفته…که مارو فقط برای بندگی آفریده…که به شدت روی ما احساس مالکیت داره!مارو فقط برای خودش میخواد…میگه فقط بنده ی من باش….و از من بخواه….
روی زمین راه نرو…خسته میشی..جای تو…روی دوش منه…
بیا این بالا بشین…من برات قدم بردارم…و تو فقط از مسیر زندگیت لذت ببر…تا زمانیکه برگردی به آغوش خودم…تو جان منی….یک تیکه از روح منی…من بخاطر تو همه رو به سجده انداختم…من بخاطر تو شیطان رو از درگاه خودم روندم…من بخاطر تو همه کار کردم…کجا،دنبال چی میگردی؟پدرت منم،مادرت منم،بچه ت منم،عشقت منم،شغلت منم…
بیا بغل خودم…تا خودم همه ش رو بهت بدم…نمیخوام اذیت بشی…نمیخوام درد بکشی…نمیخوام دلتو بشکونن..نمیخوام دست رد به سینه ت بزنن…
من جهان رو به تسخیر تو درآوردم…
از من بخواه ….ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ…
خدای عزیز و شیرین وقدرتمند و نازنینم…
آنی و کمتر از آنی …مارو به حال خودمون وانگذار….
خدایا ما به هر خیری که برامون بفرستی…سخت فقیریم…
علی آقا…نمیدونم چرا اینارو اینجا نوشتم…گفته شد…و نوشته شد…
درپناه نورِ آسمون ها وزمین باشید همیشه
عیدتون مبارک
برادر عزیزم علی آقا سلام
از لطف ومحبتتون سپاسگزارم که برام نوشتید،از تحسینتون که تجلی روشنی قلب خودتونه ازتون سپاسگزارم.
از خداوند براتون بهترین ها رو آرزو میکنم و دعا میکنم امسال،بهترین سال زندگیتون تا به اینجا باشه…
در پناه نورِ آسمون ها وزمین باشید همیشه
سلام به زیباترین عاطفه ی دنیا
ازت سپاسگزارم که لطف کردی وبرام نوشتی و قلب روشنت رو میبوسم که میتونه راحت به نور الله وصل بشه …
آره عاطفه جان..واقعا همینطوره …ما باید غرق بشیم در توحید…قدم به قدم …با تکامل…
استاد تو قدم نه از ماجراهای خودش و جاهایی که ایمان نشون داده و توحیدی عمل کرده تعریف میکنه و بعد میگه:این ها با تکامل به دست اومده….منم اولش میترسیدم…اولش این یک نهال بوده که با یک باد به اینور و اونور میرفته و کم کم شده یک درخت تنومند…
میدونی عاطفه؟من به خودم خیلی سخت گیرم توی توحیدی عمل کردن،تکامل طی نکرده،میخوام تو هر اتفاقی، بهترین عکس العمل توحیدی رو نشون بدم…بعد این کمال گرایی نمیزاره من از مسیر لذت ببرم…
ما باید طبق آموزش های استاد شایسته در دوره حل مسئله،اصل بهبودگرایی رو به جای بیماری کمالگرایی جایگزین کنیم…اینجوری نتنها راحت به خواسته هامون میرسیم…
که از مسیر لذت میبریم …
اینو سعیده ای داره بهت میگه که 24 ساعت پیش بخاطر کمال گرایی رفت توی در ودیوار …
ولی ازونجا که خوب روی خودم کار کردم،خیلی زود مچ ذهنم رو میگیرم و برمیگردم توی مسیر …یعنی تا میبینم دارم از مسیر خارج میشم،سریع گیوآپ میکنم…میگم خدایا من نمیدونم…تو میدونی…من بلد نیستم…تو بلدی … من باز روی عقل پوک خودم حساب کردم دارم چک و لگدی میشم… خدایا خودت بیا وسط این پیک رو رد کن…
و عاطفه…به محض اینکه تسلیم میشم و تمرین هایی که برای کنترل ذهن از استاد یاد گرفتم انجام میدم …واقعا میبینم خدا از هر طرف برام کمک میفرسته …
إِذْ تَسْتَغِیثُونَ رَبَّکُمْ فَاسْتَجَابَ لَکُمْ أَنِّی مُمِدُّکُمْ بِأَلْفٍ مِنَ الْمَلَائِکَهِ مُرْدِفِینَ
[یاد کنید] هنگامی را که ازپروردگارتان یاری خواستید، و او درخواست شما را اجابت کرد که من مسلماً شما را با هزار فرشته که پی در پی نازل می شوند، یاری می دهم.
عاطفه ی قشنگم،ازت ممنونم که برام نقطه ی آبی فرستادی،هم چشمام به دیدن صورت ماهت روشن بشه،هم بتونم این تجربیات رو برات بنویسم…
یکبار دیگه از شر بیماری کمالگرایی به الله پناه میارم و تسلیم میشم و اجازه میدم خودش تموم زندگیم رو مدیریت کنه.
وَأُفَوِّضُ أَمْرِی إِلَى اللَّهِ ۚ إِنَّ اللَّهَ بَصِیرٌ بِالْعِبَادِ
و من کار خود به خدا وامیگذارم، که او کاملا بر احوال بندگان بیناست.
دوستت دارم رفیق نازنین غارحرای من،به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازت…
قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
زهرای نازنینم سلام به روی ماهت
ازت سپاسگزارم که لطف کردی برام نوشتی،نقطه ی آبی شما قلب من رو روشن کرد،دعا میکنم نورِ آسمون ها و زمین تموم زندگیت رو روشن کنه…
من کجا و این عشق و محبت شما کجا؟ مَنْ کَانَ یُرِیدُ الْعِزَّهَ فَلِلَّهِ الْعِزَّهُ جَمِیعًا
زهراجان اگر کامنتی از من نوشته میشه و بالا میاد،اصلا اعتبارش از من نیس…از خدای منه..همین.. به الله قسم اگر من به عقل خودم بتونم یک جمله بنویسم که کسی بیاد بخونتش…همه چیز اونه…همه چیز…اول و آخر و ظاهر و باطن…
دوستت دارم عزیزم و به نورِ آسمون ها وزمین میسپارمت.
به امید دریافت یک نقطه ی آبی پربرکت دیگه ای ازتو…قلبِ فراوانِ فراوانِ فراوان
سلام به برادر عزیزم آقای نیکو،سلام و سلامتی و نور وعشق و رحمت الله به جسم و جان وروح توحیدی عزیزتون…
چقدر فامیلیتون قشنگه…خیلی احساس خوبی به آدم میده…
از لطف و محبتتون بینهایت سپاسگزارم.
تحسین شما،تجلی قلب روشن شماست…
از خداوند میخوام سال جدید براتون پر از خیر و برکت و ثروت و سلامتی و حال خوب باشه براتون و همیشه در پناه نورِ آسمون ها وزمین باشید.
بازم ازتون ممنونم،در پناه الله یکتا باشید.