هدفی متفاوت برای سال جدید - صفحه 2
https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2024/03/abasmanesh.jpg
800
1020
گروه تحقیقاتی عباسمنش
/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.png
گروه تحقیقاتی عباسمنش2024-03-18 06:29:522024-03-18 06:42:05هدفی متفاوت برای سال جدیدشاید این موارد نیز مورد علاقه شما باشد
به نام نامی الله
سلام
چندتا اتفاق و همزمانی امروز برای من رخ داده که احساس می کنم به صورت ملموس و واضح یک مدار امروز به سمت خداوند و لطیف شدن روحم (در واقع به صلح رسیدن با خودم) حرکت کردم
امروز می خواستم دو سه تا مسئله رو حل کنم ، دیدم نمی توانم ، خیلی سریع تا دیدم احساسم داره بد میشه و دارم تقلا می کنم … رهاش کردم و بعد به طرز خیلی آسان و با هدایت الله اون مسئله رو حل کردم (با فاصله زمانی نیم الی یک ساعت بعدش)
یعنی رفتار خداوند با خودم رو در فاصله زمانی کوتاه دیدم و متوجه شدم که چقدر در صلح بودن با خودم مهمه
و
وقتی که من حالم خوبه و با خودم رفیقم
رفاقت با خودم یعنی چی ؟ یعنی با خودم در صلح و قشنگ رفتار می کنم ، به خودم لبخند میزنم و مهربان با خودم رفتار می کنم
رفاقت با خودم یعنی چی ؟ یعنی با آدم های دیگه هم مثل پدر و مادر و خواهر و خواهر زاده ها ، همکار هایم ، راننده تاکسی و اتوبوس و سوپری سر کوچه و … هم قشنگ و درست رفتار می کنم یعنی مثل یه آدم پخته و خردمند و زیبا اندیش با طمانینه رفتار می کنم
رفاقت با خودم به این معناست که با اشیا مثل موبایلم در کمد دیواری درب کمد در آساسنور درب ورودی مجتمع و … و… و… درست رفتار می کنم با آرامش و مکث رفتار می کنم، رفتار های تهاجمی از خودم نشون نمی دهم ، مثلاً وقتی میام خونه موبایلم رو با آرامش و خیلی زیبا میام روی میز کنار اتاق قرار میدهم نه اینکه پرتش کنم یه گوشه ای و … یک عالمه مثال دارم برای گفتن که اگه بخواهم بگم فقط دیدگاهی طولانی تر میشه
دارم یه سری نشونه ها می بینم که میگه این دیدگاه رو همین الان تمومش کن و ارسال کن ادامه اش رو تو یک دیدگاه دیگه بنویس من بیرون هستم به شدت باد و خاک قبل از بارش یه بارون شدید داره شروع میشه
پس از اونجایی که آرومم و با خودم در صلحم تسلیم این هدایت الهی میشم و میگم چشم
در پناه خدای مهربان و هدایتگر باشید
به نام خداوند یکتای هدایتگر
سلام به تمام دوستان گرامی ، استاد عباس منش عزیزم و خانم شایستهی گرامی
چند تا همزمانی و هدایت الهی امروز برای من رخ داد که همشون مرتبط به آگاهی های این فایلِ و دوست داشتم این رد پا رو اینجا مکتوب کنم (بدون شک در آینده کمکم می کنه)
امشب یه جایی تو ایستگاه اتوبوس خط واحد نشسته بودم
یه اتوبوس اومد ، مسیر من نبود که سوار بشم ولی
یه دختر (حدود بیست سال) خیلی خیلی زیبا و خوش اندام و با نجابت از اتوبوس پیاده شد
از همون لحظه اول مهرش به دلم نشست و ازش خوشم اومد
بهش نگاه کردم چشم تو چشم شدیم ، ناخودآگاه داشتم با نگاهم تحسینش می کردم و این حس رو از لبخند عمیقی که روی لب هام بود ایشون هم دریافت کرد
من برگشتم نشستم روی صندلیم ، (صندلی های ایستگاه اتوبوس خیلی بزرگه و فضا برای نشستن زیاد داره)
یه حدود سی ثانیه کنار صندلی ها وایساده بود ، بعد اومد نشست روی صندلی کنار من ، با فاصلهی کمتر از نیم متر
نه موبایلش رو در آورد از کیفش نه کتاب نه هیچی … فقط یادمه نگاهش کردم … داشت با موهاش بازی می کرد:) ، دو سه دقیقه همینجوری گذشت و من هیچی نگفتم و اتوبوس بعدی که اومد مسیر من بود رفتم سوار شدم و رفتم
بعد متوجه شدم که ایشون منتظر بود من یه لینک بدهم برای آشنایی و اون هم از من خوشش اومده بود
من امشب به این موضوع با احساس خوب و بدون سرزنش خودم فکر کردم که چرا؟
چرا لینک ندادم برای آشنایی وقتی اون بنده خدا هم تمایل نشون داد؟
حالا آخر های دیدگاهم میگم که به چه نتیجه ای رسیدم و فکر کنم دلیلش رو فهمیدم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
دو تا اتفاق جالب دیگه ای که افتاد این بود که نشسته بودم تو پارک محله و داشتم با عشق سپاسگزاری های امروزم رو مکتوب می کردم و حال دلم خیلیییی خوب بود
یه دخمل خیلییی خیلییی ناز و خوشگل ، اصلاً یه فرشته به خداااا، 4 سالش بود با مامان و باباش اومدن ماشین و پارک کردن اومد پایین از ماشین اومد تو چمن های رو به روی من می دوید اینور اونور و می چرخید و نگاه به آسمون می کرد و می خندید ، لباس هاش خیلی خوشگل بود موهاشم طلایی بود خیلی خوشگل تا توی کمرش ریخته بود ، یه پاپیون هم با رمان سفید روی سرش به موهاش بسته بود
اصلا از زیبایییی و نازززز بودن این دخمل هرچی بگم کم گفتم ، یه فرشته … یه فرشتهی ناز و مهربون رو تو ذهنتون تصور کنید
بعد خیلی با نمک رفت از بین چمن ها کلی گشت دو تا گل زرد کوچولو پیدا کرد و دوید اومد جلوی ماشین … مادرش تو ماشین نشسته بود و داشت ازش با موبایل فیلم می گرفت ، اومد گفت مامان برایت یه دونه گل آوردم :))) با خنده و ذوق و شوق ها … بعد یهویی اون یکی دستش هم از پشت کمرش آورد بیرون گفت این یکی گلم برای خودم آوردم :))) خودش هم زد زیر خنده
من بچه کوچولوها رو خیلی دوست دارم ، همیشه روح الهی و قلب و پاک و مهربون و ذوق و شوقشون رو تحسین می کنم
اصلا بچه ها شگفت انگیزن واقعاً نگاه کردن به بازی کردن بچه های کوچیک توی پارک برای من مراقبه کردنه و اونقدرررر تحسین می کنم و کیف می کنم که اشکم از خوشحالی در میاد
یه دختر بچه دیگه هم با خانواده اش اومد از جلوی من رد شد ، 6 سالش بود و با این موتور شارژی ها خفن ها خوشگلا بود :)) جالبه این دختر هم خیلی شیک پوش و خوشگل بود و موهاشم خرمایی طور بود و بلند تا توی کمرش بود
رفتن با خانواده اش یه دور زدن تو پارک و برگشتن دوباره از جلوی من رد بشن که برن بیرون
از اونجایی که وقتی زیبایی ها و نکات مثبت یه فردی رو تحسین می کنی ، جهان زیبایی های بیشتری از همون آدمه یا صحنه های بیشتری شبیه به همون رو بهت نشون میده
و از اونجایی که فرکانس های حال خوب و تحسین من خیلی قوی بود و خیلییی حالم خوب بود ، جهان خیلی زود بهم پاسخ میداد ، اصلا دیدن همین دختره به خاطر تحسین اون دختر کوچیک تره قبلیه بود
وقتی داشتن بر میگشتن بیان از جلوی من رد بشن دختره نمیدونم برای چی (هندزفری تو گوشم بود) ولی غش کرده بود از خنده داشت بلند بلند همینجوری که با موتورش از جلوی من رد میشد می خندید
من باز هم با تمام وجودم تحسینش کردم
بعد با خانواده اش رفتن بیرون از پارک و دوباره برگشتن توی پارک ولی اینبار جلوی پارکینگ ماشین ها ایستادن (پیاده بودن و بدون ماشین ، پارکینگ هم تو راستای دید من بود و فاصله اش با من حدود ده متر بود) بعد این دختر خیلی خیلی باحال با اعتماد به نفس گاز میداد به موتورش (البته اسباب بازی بود دیگه ، تند که نمیرفت سرعتش خیلی پایین بود) و تجسم می کرد که یه موتور سوار حرفه ای هستش و با موتورش داره توی خیابون لایی می کشه و هی فرمون و اینور و اونور می کرد ، دلا میشد روی باک و سرش رو دقیقا مثل موتورسوارهایی که سوار موتور سنگین میشن ، می آورد پایین نزدیک صفحه کیلومتر ، یعنی یه همچین استایلی رو به خودش می گرفت و فارغ از غوغای جهان که کی داره نگاهش می کنه و چه فکری می کنه و این ها … داشت تو تجسم های خودش ، دنیای خودش ، رویاهای خودش کییییف می کرد و بی نهایت حال دلش خوب بود
بر میگردم به صحبت های استاد توی همین فایل که می گفت
بچه های کوچیک رو ببینید چقدر احساس لیاقت دارند …
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
یه همزمانی دیگه ای که رخ داد این بود که امشب توی خط واحد با راننده اتوبوس که یه آقای واقعا شیکپوش و خوش استایل و با شخصیت بود و قبلاً هم تو این مسیر دیده بودمش و یه سری هم باهاش گپ زده بودم و صحبت می کردم
این بار دومی بود که آگاهانه رفتم پیشش و باهاش صحبت می کردم
جالبه چقدرررر ایشون زبان بدن رو خوب بلد بود و همونجوری که پشت فرمون بود با بدنش متمایل می شد به سمت من و با تأیید کردن (تکان دادن های سر) و با لبخند نشون میداد که چقدر مشتاقه برای هم صحبتی با من و داره از این مکامله لذت می بره
و البته که تو گپ و گفتی هم که داشتیم با کلامش بارها به این موضوع اشاره کرد
صحبتامون رو با تمرکز بر نکات مثبت ایشون و اینکه چقدر عزت نفس و احساس لیاقت بالایی داره شروع کردم و با موضوع شاکر بودن در مورد خدا باعث میشه درهای رحمتش به روی ما باز بشه ، تموم کردم
ما یه مسافت کوتاه با هم بودیم ، شاید حدود ده دقیقه
و نکتهی جالبش اینجاست که من برای خودم جالب بود که چقدر قشنگ دارم از خودم و تونایی منحصر به فردی که دارم تعریف می کنم (این ها همش نشونست که من دارم خیلی خوب تو این چند وقته روی بالا بردن احساس لیاقتم کار می کنم)
توانایی ای که داشتم ازش تعریف می کردم اینه که من خیلی خوب می توانم با کلام و با اَکت هایی که دارم به آدم ها احساس ارزشمندی بدهم این حس خوب رو مثل یه کادو بسته بندی کنم و کاغذ کادو کنم و تقدیم به اون آدم کنم
من خیلیییی خوب می توانم تواناییها و مهارت های فردی و زیبایی های درونی و بیرونی یه آدم رو ببینم (چه دختر و چه پسر) و بهش بگم … بگم که چقدر ارزشمنده …
و نمی توانم بهتون بگم این ویژگی فوقالعادهی من (که البته آگاهانه درون خودم ایجادش کردم و هنوزم که هنوزه دارم پرورشش میدهم) چقدرررر بهم کمک کرده روابط با کیفیت و سطح بالا و لذت بخشی رو با آدم های مختلف تجربه کنم
نکته اینجاست من خودم رو در این زمینه خیلی خیلیییی توانمند می بینم و خیلی به خودم شک ندارم که تو این زمینه عاااااالیم
ولی
چیزی که هست باید به همین شکل ان شا الله با کمک دورهی احساس لیاقت
یاد بگیرم که همیشه و هربار همین هدیهی ارزمشند رو به خودم هم تقدیم کنم و به این شکل عاشق خودم بشم
•••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
امروز عصر یه مشتری تهرانی با یه شاسی بلند پلاک تهران اومد دم در خونهی من دنبالم که با هم بریم یه ملک ببینیم
همون اتفاقی که دقیقاً صبح 28 اسفند هم افتاد و من تو یه دیدگاه دیگه (نمیدونم کجای سایت) نوشتم
اون بندهی خدا هم یه ماشین شاسی داشت تازه تو قم هم نبود از شهرستان اومده بود و مستقیم اومد دم در خونه دنبالم
اجازه بدهید یه فلش بک بزنم به دیشب …
من یه ملک خیلی خیلی اوکازیون با قیمت خوب و با کمسیون عالی که با مالک بستم دارم
این رو به یکی از همکار ها ، آقا ابوالفضل که یه کانال حدود 200 نفر عضو در حوزهی ملک داره گفته بودم ، اون هم اجازه گرفته بود و آگهیش کرده بود توی کانالش
دیشب بهم پیام داد: سلام یه مشتری هست برا فردا بازدید میخواد.
گفتم مستقیم هستی؟ (یه اصطلاحه تو شغل ما یعنی مشتری خودته یا همکار؟)
گفت: خودم مستقیم هستم ولی اینکه بدرد بخور هست یا نه نمیدونم!
گفتم: شک به دلت راه نده ، توکلت به خدا باشه ، ان شاالله که مشتری بخر و خوبیه
برگردیم به امروز ، این بنده خدا با من تماس گرفت ، من گفتم شما برو به این لوکیشن منم تا بیست دقیقه دیگه خودمو میرسونم ، می خواهم اسنپ بگیرم
ایشون گفت نمیخواهد، من میام دنبال شما، گفتم اوکی
ما رفتیم ملک رو دیدیم و برای برگشت ایشون من رو رسوند جلوی دفتر
نکتهی این ماجرا می دونید کجاست ، وقتی من اومدم از جلوی دفتر با سرعت کم رد شدم و چند متر جلوتر ماشین رو نگه داشت، همکارها من رو دیدن ، دو سه دقیقه ای هم تو ماشین نشسته بودیم و صحبت می کردیم و بعد من پیاده شدم و اومدم سمت دفتر
دوتا از همکار ها گفتن این کی بود؟؟ گفتم فلان ماشینه؟ گفت آره گفتم مشتریم بود (من خیلی ریلکس و عادی حرف زدم)
و بعد به این وقایع فکر کردم ، دیدم من واقعا خودم رو تو حوزهی کاری خودم خیلی دسته بالا میگیرم و تو صحبتهای خودمونی خودم با خودم همیشه به خودم بابت مهارت های فردیم و تخصصی که دارم افتخار می کنم و با حس خوب خودم رو تحسین و تشویق می کنم
خب
به طبع جهان هم داره به فرکانس های من پاسخ میده دیگه چیز خیلی عجیب غریبی نیست …
یعنی اینجوری این دیدگاه منه ها … همکارانم اینجوری فکر نمی کنند
خیلی هاشون رو مشتری های لو کلاس و ملک های قدیمی لو کلاس قیمت مناسب کار می کنند … روی ملک های بدون آسانسور حتی طبقه دوم و سوم کار می کنند!!
ولی من اومدم آگاهانه تو ذهن خودم ساختم که من می خواهم فقط روی ملک های قیمت بالا و متراژ بالا (ترجیحاً بالای صدمتری و ترجیحاً سند دار) کار کنم ، و در همین راستا می خواهم با مشتری های ثروتمند و های لول کار کنم ، می خواهم با کسایی کار کنم و توی ملک هایی رفت و آمد کنم که لایق من باشند ، می خواهم باورهای قدرتمندم رو قدرتمند تر کنم و از کار کردنم لذت ببرم
توی خونه های متراژ پایین و بدون آسانسور اغلب فقر رو می بینم و اینجور مشتری ها هم اغلب بنده های خدا اوضاع مالی خوبی ندارن
من میخواهم روی خونه های متراژ بالا کار کنم که ثروت رو ببینم و لذت ببرم و همش به خودم بگم ببببین ثروتمند شدن چقدرررر با شکوه است
می خواهم با مشتری های ثروتمند رفت و آمد کنم تا هم بیشتر احساس لیاقتم تقویت بشه هم باورهای محدود کنندم رو در مورد افراد ثروتمند (اینکه آدم های پولدار مغرور هستند و …) پیدا کنم و بر طرف کنم و به این شکل کمک کنم به خودم که حسم نسبت به ثروت بهتر و بهتر بشه و باهاش رفیق بشم و توی زندگی خودمم بیاد
فقط فکر می کنم یه جای کار ایراد داره که اونم دارم روش کار می کنم
اینکه خودم رو و مهارت ها م تخصصم رو بیشتر و بیشتر ارزشمند بدونم و به خودم کردیت بدهم
و البته خودم رو لایق دریافت پول های 50 و 100 میلیون و رقم های خیلی بزرگ برای هر قرار داد بدونم
••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••
حالا بر میگردم به بخش اول دیدگاهم
من توی خیلی زمینه ها خودم رو لایق می بینم و برای خودم نوشابه باز می کنم …
برای دوستی با دختر هم همینطور
من خودم رو همینجوری با همین اندامی که دارم و چهره ای که دارم پذیرفتم و عاشق خودم هستم
البته می توانم خیلی خیلی بهتر از این هم باشم ها و مطمئناً با دورهی احساس لیاقت خیلی خیلی بهترم میشم ولی می خواهم بگم همین الانش هم خوبم
همون دختر زیبایی هم که اومد نشست کنار دستم ، من رو قشنگ دید و برانداز کرد دیگه…
من حتی الان موهای بلند و خفن خاصی هم ندارم
گفتم که … روز اول عید من کچل کردم.
خیلی از پسر ها فکر می کنند مدل موی خاص و استایل خاص و این ها … باعث میشه بتوانند رابطهی خوبی رو شکل بدهند ولی من نه … من این شکلی فکر نمیکنم
دلیلی که من بهش رسیدم اینه که من باورهام تا حدود زیادی در این حوزه خوبه و خودم هم ارزشمند می دونم و باورهای تعصبی مذهبی هم ندارم …
من فقط ترسیدم !! از اینکه نکنه من لینک آشنایی بدهم بعد ضایع بشم … اگه بگه نه چی؟؟
یاد جلسه 9 عزت نفس می افتم
باید روی درخواست کردن توی وجودم بیشتر کار کنم
اونقدرررر خوب کار کنم که برسم به این مرحله که باور کنم «درخواست های من از شخصیت من جداست»
باید یاد بگیرم وقتی به نفر تو هر موضوعی ها … نه فقط در شکل گیری یه رابطهی عاطفی … بهم میگه نه … صرفاً داره به اون درخواسته میگه نه ، همین ، چیزی از شخصیت و ارزش های من کم نمیشه …
خدایا شکرت ، خوشحالم به خاطر این روز پر باری که داشتم
خوشحالم که این مسئله هم متوجه شدم و از این به بعد آگاهانه روش کار می کنم و ان شا الله حلش می کنم
در پناه خداوند مهربانی ها ، خداوند سفر باشید
سلام محدثه خانم عزیز
الهی شکر چقدر خوشحالم که می بینم دارید زمینی رو که دوست دارید می خرید
امیدوارم به زودی زود این خبر رو بشنوم که زمین رو خریدید و کلی کیف کنم و تحسینتون کنم
محدثه خانم ، اسم شما خیلی قشنگه ها … کسی تا حالا بهت گفته بود :))
محدثه خانم این مسیر این خیلی قشنگ و زیباست و دارم کیف می کنم و این نقطه نقطههای آبی هم که از شما دوستای نازنین و مهربونم دریافت می کنم قوت قلب بیشتر برایم میشه
مرسی که هستی :)
مرسی که می نویسی :)
در پناه خدای مهربانی ها ، خدای سفر باشی
سلام الهام جان
خدا رو شاکرم به خاطر شما دوستای عزیز و زیبای خودم
نمی دونی هر بار که یه نقطهی آبی دریافت می کنم و توسط شما آدمهایی که انعکاس قلب زیباتون رو برای من هدیه میارید و تحسینم می کنید ، چقدررر خوشحال میشم
الهام جان شما هم اسم خیلی زیبا و الهیِ ، هم چهره و استایل خیلی زیبایی داری
یاد صحبت های استاد توی 12 قدم افتادم که میگفت مدیر فنی سایت آقا ابراهیم ، اونقدر باورهایش قوی شده که دیگه من (استاد) هر درخواستی ازش می کنمو هر تغییری می خواهم توی سایت ایجاد بشه ، دیگه نمیگه نمیشه !! میگه استاد میشه ، از الهام خانم سوال می پرسم اون کمکم می کنه:)) منظورش الهامات الهیه.
بهت تبریک میگم برای خودت ارزش قائل هستی و بهت تبریک میگم که داری رشد می کنی
امیدوارم باز هم از دیدگاه های دلنشین شما بخوانم
بدرود
در پناه خداوند مهربانی ها ، خداوند سفر باشی
سلام مرجان خانم عزیز
خدا رو شاکرم به خاطر دوست های خوب و مهربون خوش قلم و خوش زبانی همچون شما
ممنونم که انعکاس قلب زیبای خودت رو با تحسین کردن من توی دل نوشته هایت میاری
ممنونم که راجع به نتایج خودت از دورهی فوقالعاده احساس لیاقت نوشتی
بدون شک به زودی همین کار رو خواهم کرد و من رو توی دوره خواهید دید
منتظر نشونه هام …
در پناه خداوند مهربانی ها ، خداوند سفر باشی
سلام دوست عزیزم
ممنونم بابت نظر لطفت و دیدگاه پر محتوایی که برای من نوشتی
من هم به شما تبریک میگم که اینقدر عالی داری روی خودت کار می کنی
خدا قوت و تبریک من رو پذیرا باش
به شما پیشنهاد میدهم طبق گفته های استاد اسم و فامیلیت رو کامل بنویس
اینجوری ما دانشجو های سایت بیشتر با دل نوشته های سما ارتباط قلبی برقرار می کنیم
در پناه خداوند مهربانی ها ، خداوند سفر باشی
به نام خداوند یکتا و هدایتگرم
سلام به شما مرجان خانم عزیز دوست ارزمشند و مهمون نواز یزدی ام
چقدرررر خوشحال شدم که هدایتی دیدگاه شما رو خواندم
جالبه توی پاسخی که به پاسخ شما دادم ، گفتم منتظر نشونه هام و در کمتر از یک ساعت بعدش اومدم این دیدگاه شما رو خواندم
مرجان خانم، تبریک صمیمانهی من رو پذیرا باشید
چقدرررر تحسینتون کردم برای احساس لیاقت درونی ای که ساختید ، شجاعت هایی که در کسب و کارتون به خرج دادین
و
چقدرررر من خوشحال شدم که گفتید رابطهی شما با همسرتون و پسرتون بهتر شده
وقتی از نتایج آدم ها توی زمینهی روابط عاشقانه و روابط خانوادگی و … می خوانم خیلییی خوشحال میشم و خدا رو شکر می کنم
این موضوع رو مفصل تو دیدگاه همین امشبم در قسمت 152 سفر به دور امریکا هم گفتم
امیدوارم باز هم از دل نوشته های دلنشین شما بخوانم و لذت ببرم
در پناه خداوند مهربانی ها خداوند سفر باشید
به نام خداوند مهربان و هدایتگر
سلام عباس آقا
ممنونم بابت نگاه زیبابینت
این پاسخت باعث شد بیام یه بخش هایی از دیدگاه خودم رو دوباره بخوانم
و چقدر خوشحال شدم و چقدر خدا رو شکر کردم
اعتبار تمام این کارهایی که انجام میدهم و اعتبار همین دیدگاه هایی که می نویسم ، همه و همه بر میگرده به خدای مهربانی که همواره در حال هدایتم به بهترین ها هستش
خوشحالم که با شما آشنا شدم و امیدوارم باز هم با هم گپ بزنیم و مخصوصاً توی سایت از نتایج شما بخوانم و لذت ببرم و تحسینت کنم
به نام خدای مهربان و هدایتگر
سلام به شما سعیده خانم عزیزم
خوبی؟!
امیدوارم حال دلت عالی باشه و غرق در آرامش الهی باشی
دختر اصلاً خودت حواست هست داری چی کار می کنی؟
امروز ظهر تو یک فضای روحانی و ملکوتی سرشار از انرژی پاک خدا داشتم یه دیدگاهی برای سید علی خوشدل می نوشتم
یه حسی بهم میگه قسمت آخر اون دیدگاه رو کپی کنم و اینجا برای تو هم قرار بدهم برم ، چون دقیقاً همون احساسی که نسبت به سید علی دارم نسبت به توام دارم سعیده جان
مواظب قلب مهربونت باش
به امید دیدارت در بهترین زمان و مکان …
دوست داشتم این دیدگاه رو برای شما بنویسم و بهت بگم اولاً چقدر دوستت دارم با این که تا حالا ندیدمت و حتی تلفنی هم صحبت نکردیم
دوماً شاید شما خودت ندونی ولی خیلی ها با دیدگاه هات تو جای جای سایت حس خوب می گیرند ، انگیزه هاشون رو پیدا می کنند ، باورهای خوب میسازند ، از شما الگو برداری می کنند و … در کل خیلی به رشد و گسترش آدم ها داری کمک می کنی ، دمت گرم
دلیل اینکه میگم شما رو خیلی دوست دارم هم بگم ؟؟
من خیلی آدم قدرشناس و سپاسگزاری هستم نسبت به آدم ها، هم در عمل و هم در حرف هام
این جزو ویژگی های بارز من هستش از سال ها قبل، حتی قبل از اینکه با قانون جذب و آموزه های استاد آشنا بشم ، این صفت مقدس چیزی که از خانوادهام مخصوصاً الگو برداری از پدر و مادر عزیزم در من ایجاد شده، دلیلش که شما رو خیلی دوستت دارم اینه که خیلی ازت چیز یاد گرفتم و خیلی توی زندگیم تأثیر گذار بودی
به نام خدای مهربان و هدایتگر
سلام سعیده جان خوبی؟
الهی شکر به خاطر این هدایت های بی نظیر خداوند
الهی هر جا هستی غرق در آرامش الهی باشی
هدایت شدم اومدم تو این صفحه و دارم دیدگاه هات رو به ترتیب می خوانم و میام و پایین
چقدر خوشحالم و بهت تبریک میگم بابت نتایج فوق العاده ای که در تمام زمینه ها داری کسب می کنی
چقدر بهت افتخار می کنم و ایستاده برای شما دست میزنم
ماشاالله دمت گرم
جالبه بیش از یک ماهه که کامنت ها رو تو سایت نمی خواندم و متمرکز بودم روی یک سری از کارهای شخصی خودم
البته خیلی با دقت فایلهایی که می دونستم بهم کمک می کنه رو گوش میدادم و می دیدم و دیدگاه هم می نوشتم …
حالا بعد از این همه مدت خداوند بهم گفت که دوباره بیام متمرکز بشم روی آگاهی های این فایل و آگاهانه بیام دیدگاه های شما رو بخوانم
چقدر هم دقیق و درست هدایت شدم و واقعاً این دیدگاه ها داره بهم یه سری کلید میده
سپاسگزارم و به الله قدرتمند و توانا می سپارمت
مواظب قلب مهربونت باش