دیدگاه زیبا و تأثیرگذار مهشید عزیز به عنوان متن انتخابی این قسمت:
خداوند به شکل فوق العاده ای این سوره رو به عنوان نشانه امروز من فرستاد.
فکر میکنم هر کس که این سوره رو میخونه، میتونه با شرایط و موقعیت هایی که خودش توی زندگیش داشته، تطبیقش بده و مصداق هایش رو توی زندگی خودش ببینه.
یعنی احتمالا برای خیلیا پیش اومده که یه زمانهایی یه بارِ گرانی، به شکل نگرانی ها و ترسها و مسائل و مشکلات داشتن، که نه تنها خیلی آسون و ساده حل شدن، بلکه کلی خیر و برکت هم، از قِبَل اونها بدست اومده: همون برداشته شدن بار گران و بلند شدن آوازه.
الان توی یه برهه ای از زندگیم هستم که دنبال راه حل برای برداشتن ترمزی هستم که تازه پیداش کردم. توی کامنتها، توی متن فایلها، توی صحبتهای استاد، همش دنبال یه راهی هستم که اصولی و درست حلش کنم.
بعد از یه مدت کلنجار رفتن و دست و پا زدن، هدایت شدم که توی عقل کل از دوستانم بپرسم و پیشنهادهای که میگن رو انجام بدم.
بعدش، هدایت شدم به دسته فایلهای دانلودی «ایمانی که استمرار در عمل میآورد». دارم فایلهایی که توجهم رو جلب میکنن گوش میدم. متن هاشون رو میخونم. قسمتهای مهمش رو توی دریم بردم کپی میکنم.
من مصمم که این ترمز رو بردارم. من نمیخوام آشغالا رو بزارم زیر مبل. من از خدای خودم درخواست کردم که راه حل این کار رو جلو پام بزاره، و ان شا الله با هدایت خودش این موضوع رو حل میکنم.
حالا که همزمان با این تلاشها، خدا این سوره رو برای نشانه ام فرستاد، حالا که داره میگه «باباجون مگه هربار خودم بار گرانت رو برنداشتم؟! هنوز هم شک داری که این بار هم خودم راه رو بر تو آسون میکنم؟!» خیلی انرژی و انگیزه ام بیشتر شده.
خدایا من میخوام اینقدر ایمانم قوی بشه، که الهامات تو رو به سرعت اجرا کنم. دست دست نکنم. دو دوتا چهارتا نکنم. الهامات رو سریع تشخیص بدم. نگم از کجا معلوم الهام باشه. من میخوام از ترسهام بزرگتر بشم. خدایا من دارم سعی میکنم بنده بهتری برات باشم.
خدایا قلب من رو باز کن. میخوام صدات رو بلندتر و واضح تر بشنوم. با همه وجودم بشنوم. خدایا از شر نجواهای شیطان به تو پناه میبرم. میدونم که اون بر من تسلطی نداره. چون این وعده توئه و چه کسی از تو به عهدش وفادار تره.
خدای من، همین الان که داشتم این کامنت رو می نوشتم، یه خبر فوق العاده دریافت کردم. چیزی که 4 ماه منتظرش بودم. خدایا قلب من رو باز کن که من هم زمره اون بندگان صالحت قرار بگیرم، که اصل رو از فرع تشخیص میدن. من میخوام یاد بگیرم، مسلط بشم به اینکه بیام آگاهانه از قدرت خلق زندگیم استفاده کنم. و این جملات فوق العاده استاد قلبم رو آروم کرد:
هیچ هدفی نیست که بزرگتر از خداوند باشه؛
همه چی دست یافتنیه؛
همه چی دست یافتنیه؛
منابع بیشتر درباره محتوای این فایل:
- نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
- فایل تصویری قلبی که به سوی خداوند باز می شود480MB30 دقیقه
- فایل صوتی قلبی که به سوی خداوند باز می شود28MB30 دقیقه
بسم الله الرحمن الرحیم
پاکترین درود و تحیت خداوند از اعماق وجودم تقدیم به قلب نازنین استاد عباسمنش عزیزم.
چه حسن انتخابی! منو بردید به ابتدای سال گذشته، زمانی که نقطه عطفی در زندگیم رقم خورد، به واسطه وصل شدن به نور هدایتی که تازه بعد از حدود 3 سال عضویت در سایت به قلبم تابیده شد و من شروع کردم به شاگردی کردن.
قبلش فقط یک عضو خنثی و حاشیه ای بودم. در کنار اولویتهای دیگه گهگاهی به سایت سر می زدم و حتی دوره 12 قدم رو هم با اینکه خریده بودم و گوش می دادم ولی عمقش رو درک نکرده بودم.
سال گذشته از لحظه سال تحویل، انگار که بعد از 38 سال تازه معنای «حول حالنا الی احسن الحال» رو درک کردم.
انگار که تازه دو ریالیم افتاد که کجای داستانم و باید چکار کنم.
از خدا خواستم که بهش نزدیک بشم. فهمیدم که چقدر بهش محتاج و به هر ذره ای از خیرش فقیرم.
و چه دلبری کرد برام!
چه برکتها و نعمتها و شادیهایی به زندگیم روانه کرد!
اگر تمام عمر سر از سجده برندارم و دائم ذکر شکرگزاری به لبم جاری باشه بیراه نیست.
چه تغییرات عظیمی در زندگیم رقم خورد که فقط بخشیش توسط دیگران قابل دیدنه. و همون هم خیلی واضح و بزرگه.
این روند خیلی کند از دو سه سال قبلش شروع شده بود و یادمه سه سال پیش دوتا فایل خیلی روم تاثیر گذاشته بود و اولین بار با اون دوتا فایل قلبم شستشو شد و اشک ریختم.
1- نامه 31 حضرت علی به فرزندشون امام حسن
2- دعای کمیل از زبان حضرت علی
این دو فایل شروع تغییرات نرم من بود.
اما فایلی که سال گذشته نور بسیار قدرتمندی در دلم ایجاد کرد و منو هفته ها بنده سربه زیر و سجده گزار درگاه خدا کرد همین فایل بی نظیر سوره انشراح بود.
اصلا تا چند روز کار من فقط اشک ریختن بود.
هنوز هم توی گوشیم دارمش.
چقدر این خدا عجیب مهربانه. چقدر زیبا و منطقی در زمانی که سینه محمد تنگ شده بهش دلداری میده و به یادش میاره بارهای گرانی که از روی دوشش برداشته.
بهش یادآوری میکنه که زمانیکه در اوج غم و درماندگی بودی من اینجا بودم کنارت، می دیدم، می شنیدم، و من بودم که اون بار رو از دوشت برداشتم. بدون و آگاه باش که تو نبودی، تو نمی تونستی، این من بودم که با سبک کردن بارت آوازه ات رو در جهان گسترده کردم.
محمد که به دنبال شهرت و اعتبار نبود، اما توکلش به منبع قدرت باعث شد هم غمش مرتفع بشه، و هم در عین حال نام نیکش عالمگیر بشه.
چه شباهت معناداری هست بین بندگان خالص خدا.
استاد عباسمنش عزیزم، ما همه انسانیم و گاهی دچار وسوسه های شیطان میشیم.
نفس اماره همیشه کار خودش رو میکنه، اما به قول همیشگی خود شما، به میزانی که سرمون جلوی خدا پایین باشه، سرمون جلوی غیر خدا بالاست.
و من وقتی سربلندی شما و آوازه ی نام نیکتون رو می بینم فقط و فقط تحسین می کنم این حد از بندگی و کوچکی کردنتون رو به درگاه عالی مرتبه خدا.
هرکسی که ارج و قربی دائمی در بین قلبهای مردم داره قطعا از همین فرمول استفاده کرده.
همنشین خدا بوده و خودش آگاهانه انتخاب کرده که محتاج رب باشه.
به یاد میارم جاهایی که با گوشت و پوست و استخونم درمانده و محتاج خدا شدم و ازش با عجز درخواست کردم. چقدر نیکو پاسخ داد.
عجز که میگم نه فقط گریه و زاری، بلکه تسلیم و ابراز ناتوانی.
اذعان به اینکه من نمی دانم و تو می دانی.
اقرار به هیچ بودن و هیچ ندانستن.
اونجاها بود که خودش هم برام امید شد.
هم توانایی جسمی شد.
هم قوت قلب و روحم شد.
هم پارتی شد.
هم زبانِ گویا شد.
هم گوشِ شنوا شد.
هم چشمِ بینا شد.
هم آبرو و اعتبار شد.
هم احترام و صمیمیت و عزت شد.
و هم نتیجه عالی شد.
خدا با کلام استاد ذره ذره بیشتر وارد دریچه های مختلف زندگیم شد. مثل نسیم ملایمی که با خودش عطر شکوفه های بهاری رو آورد. اون نسیم درختهای خشکیده وجودمو بارور کردند. شکوفه ها تبدیل به میوه شدند.
میوه ها بذر شدند و دوباره روییدند و باز هم ثمر دادند.
اینها به خدا شعر نیست واقعیت زندگی منه.
نتایج به اندازه ای که بندگی کردم تو دستمه.
همین الان روی تشک نرم ویلای بسیار زیبایی دراز کشیدم که با خانواده خوب و بسیار مهربان همسرم اجاره کردیم.
شبی در نهایت آرامش و در ویلایی در نهایت زیبایی. در طبیعت خوش آب و رنگ اطراف کرج. پر از باغهای میوه، با استخری پر از آب زلال و خنک که منتظره تا صبح بشه و ما بپریم توش و صدای خنده هامون فضا رو پر کنه، در معرض خنکی نسیم شهریورماه زیبا، با خوشقلب ترین آدمهایی که می تونستم از خدا بخوام.
این روابط زیبا قبل از تغییر من اصلا وجود نداشت. من منفور این خانواده بودم چون خودم ساخته بودمش. اما الان محبوبیتم رو با تمام وجود حس می کنم. ما قرار نبود امروز اینجا بیاییم اما تک تک اعضای خانواده همسرم هر کدوم چند بار زنگ زدن و گفتن جاتون خالیه پاشید بیایید. بالای 10 بار با من و ابراهیم تماس گرفتن تا بالاخره اومدیم.
این یعنی عشق.
یعنی ردپای خدا.
یعنی برداشتن بار گران از روی دوش من که سالهای اول زندگیم داشت کمرم رو می شکست. من واقعا اذیت بودم. اما روابط اینگونه تغییر کرد وقتی من انتخاب کردم که تغییر کنم.
از نتایج مالیم که قبلا هم گفتم. باز هم میگم.
ما سال گذشته تا نیمه اول سال ماهی حدود 5 تا 7 میلیون تومن درآمد داشتیم و ابراهیم مجبور شده بود علاوه بر بنگاه املاک اسنپ هم کار کنه.
بسیار در مضیقه بودیم.
اما الان درآمد هر روز ما 3 برابر یک ماه از سال گذشته است. تقریبا بین 15 تا 22 میلیون تومن در یک روز. اونم سود خالص….
یک نتیجه عالی دیگه تمرکز بیشتر من روی بازی و شادی کردن با دخترمه.
چه اوقات خوشی رقم خورد و چه قهقهه هایی با هم زدیم. چه بازیهای خلاقانه ای کردیم و چه درسها از این مسیر من آموختم.
من اصلا مادر شادی نبودم. شاید کسی باورش نشه ولی امسال موقع سال تحویل تنها دعایی که برای تمام سالم کردم این بود که مادر شادی باشم و توی خونه ام خودم بشم منبع انرژی مثبت و شادی و بازی. هدف امسالم فقط شاد بودن بوده و اینکه یاد بگیرم بی بهانه از همه چیز لذت ببرم.
سخت نگیرم و ساده بگذرم. دیدم رو به همه اتفاقات و شرایط باز بگذارم و بتونم انقدر همیشه حال خودمو خوب نگه دارم که مقاومتهام برای دریافت هدایتها کمتر و کمتر بشه.
و البته که شد.
این رشد رو در وجود دخترم دیدم. به واسطه رشد خودم. تغییرات بسیار بزرگی در وجود نازنینش رخ داد که قشنگ حس می کنم بخاطر تغییر ذهن منه.
نوشتن جزییاتش طولانی میشه.
برکت بزرگ دیگه ای که در راهه فرزند نازنینمه که ان شاالله به وقت خودش در آبان ماه قراره متولد بشه و نور چشم ما بشه.
اسمش رو «نوا» انتخاب کردم که بشه نوای خوش زندگیمون.
برگردم به عقبتر…
یادم میاد موقعی که دانش آموز پشت کنکوری بودم. چه ارتباط قلبی عمیقی به خدا داشتم. یک سال و نیم با تمام وجودم درس خوندم. روی هدفم موندم و این فقط خدا بود که سختی های مسیر رو برام هموار می کرد. با جسم و جون نحیفم روزی بین 8 تا 10 ساعت درس می خوندم ولی اون نور امید بود که منو در مسیر «فإلی ربک فارغب» نگه می داشت.
یادمه وقتی دلشکسته بودم و تنهایی داشتم بار غم یک جدایی خیلی سخت رو به دوش می کشیدم، با عجز و امید صداش زدم. گفتم دیگه بسه خدایا تو برام تمومش کن. تو جایگزین همه نداشته هام شو.
و چه پاسخ زیبایی بهم داد. یک سال طول کشید تا من به مرور در مسیر درست دریافت قرار بگیرم اما هیچوقت فراموش نمی کنم که چطور آروم آروم بار سنگین خفت و غم و ترس رو از روی دوشم برداشت و بجاش بهم آرامش و امنیت و عشق عطا کرد.
قطعا «همراه با» هر سختی آسانی است.
این منم که بلد نبودم راه آسون رو انتخاب کنم.
من از استاد عباسمنش برای اولین بار شنیدم و چهارستون بدنم اینو خواست. خواستم که راه های آسون و وجه راحت این دنیا رو طلب کنم.
الانم گهگاهی به خودم میام و می بینم از راه سخت دارم به دنبال خواسته هام میرم.
در صورتیکه اولا راه های راحت و کم هزینه و کمنر زمانبری قطعا وجود دارند.
دوما من اگر در مدار صحیح دریافت نعمت باشم، نعمتها به دنبال من میان و لازم نیست من به دنبالشون بگردم.
الهی باز هم از تو درخواست می کنم، مثل درخواست کردن یک عاشق از معشوق، مثل درخواست موسی در دل بیابان آوارگی، که راحت ترین راه ها و زیباترین و سرراست ترین مسیرها رو برای من هموار کنی و منو در آغوش خودت بگیری و بگذاری در صرلط المستقیم.
به صورتیکه که اصلا متوجه این تغییرات نشم و فقط لذت ببرم. پاهام منو ببرن و ذهن منطقیم از تعجب انگشت به دهان بمونه.
من می خوام یار تو باشم، بنده خاشع و بی ادعای درگاه تو باشم. می خوام همیشه فقیر خیرات تو باشم و تو بی نیازم کنی.
الهی به من بسیار بخشیدی و هر روزم رو با شکرگزاری تو آغاز می کنم و به پایان می برم، تو شاهدی.
از فضل معنوی و مادی خودت بی حساب و بی نهایت بر من ببخش و توفیق بده بی حساب و بی نهایت شکرگزارت باشم.
خدایا به استاد عزیزم، این بنده صالحت که بانی این خیر عظیم شد به مراتب بیشتر ببخش و کمک کن همیشه شاگرد خوبش باشم.
::::::::::::::::::::::::::::::؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛::::::::::::::::::::::::::::::
همه عمر برندارم سر از این خمار مستی
که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی
تو نه مثل آفتابی که حضور و غیبت افتد
دگران روند و آیند و تو همچنان که هستی
چه حکایت از فراقت که نداشتم ولیکن
تو چو روی باز کردی دَرِ ماجرا ببستی
نظری به دوستان کن که هزار بار از آن بِه
که تحیّتی نویسی و هدیتی فرستی
دل دردمند ما را که اسیر توست یارا
به وصالْ مرهمی نِه چو به انتظار خستی
نه عجب که قلب دشمن شکنی به روز هَیجا
تو که قلب دوستان را به مفارقت شکستی
برو ای فقیه دانا به خدای بخش ما را
تو و زهد و پارسایی من و عاشقی و مستی
دل هوشمند باید که به دلبری سپاری
که چو قبلهایت باشد بِه از آن که خود پرستی
چو زمام بخت و دولت نه به دست جهد باشد
چه کنند اگر زبونی نکنند و زیردستی
گِله از فراق یاران و جفای روزگاران
نه طریق توست سعدی کم خویش گیر و رستی
بسم الله الرحمن الرحیم
الا بذکر الله تطمئن القلوب
هر در که زدم صاحب آن خانه تویی تو/ هرجا که روم پرتو کاشانه تویی تو
در میکده و دیر که جانانه تویی تو/مقصود من از کعبه و بتخانه تویی تو
مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه
پروردگار عشق… ازت بی نهایت سپاسگزارم، حالا که طلب توحید کردم بی وقفه آدرس کوچه پس کوچ های توحید میاد.
استادم عزیزم نازنینم سلام…. مریم جانم که خورشید کم میاره جلوی نور وجودت خوش برگشتی به چشمان منتظر من. احساس می کنم یکی دو هفته ای پارادایس نبودی و الان داری برمی گردی. چشم ما روشن.
عشق و ارادت و تحسین منو بپذیرید.
عاشق اون تیپ سِت مشکی و ساعتهای بندزرد خوشگلتون شدم.
الهی با چه زبانی با چه ادبیاتی تشکر کنم برای اینهمه سرسبزی و حاصلخیزی و نعمتی که آفریدی. آخه مگه میشه تکه ای در زمین اینقدر زیبا باشه. جاده ای که تا بی نهایت کشیده شده میون اینهمه جنگل و آبادانی. اتومبیلی با این حد از استاندارد و شیکی و راحتی که وقتی از روی ریل قطار عبور میکنه یه ناز به بدن سرنشیناش میده و رد میشه.
آیا اینها جز این آیه است که میگه:
أَفَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَىٰ نُورٍ مِنْ رَبِّهِ ۚ فَوَیْلٌ لِلْقَاسِیَهِ قُلُوبُهُمْ مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ ۚ أُولَٰئِکَ فِی ضَلَالٍ مُبِینٍ
آیا کسی که خدا سینه اش را برای [پذیرفتن] اسلام گشاده است، و بهره مند از نوری از سوی پروردگار خویش است [مانند کسی است که سینه اش از پذیرفتن اسلام تنگ است؟] پس وای بر آنان که دل هایشان از یاد کردن خدا سخت است، اینان در گمراهی آشکار هستند.
شما زوج بی نهایت زیبا و روشن روان که ایمان دارم در تمام کیهان بگردیم، حتی اگر به جز این زمین زمینهای دیگری هم باشه که موجودات زنده ای روش باشن که قدرت تفکر و اختیار داشته باشن، من به جرأت قسم می خورم الهی تر و نزدیکتر به اصل و ذات پروردگار نسبت به شما دو استاد وجود نداره.
———————————————————————————————-
به محض اینکه عنوان فایل رو دیدم اشکم سرازیر شد. قلبی که به سوی خدا باز می شود
این روزها که تنها دغدغه ام شده نزدیک شدن و هماهنگتر شدن با رب، این روزهایی که تازه داره چشمم به حقیقت جهان باز میشه که هرچی اراده کنم داشته باشم فقط باید اول به منبع و سرچشمه نعمت وصل بشم تا خودش دست منو بگیره و قدم به قدم هدایتم کنه،
این روزها و هفته ها و ماه هایی که هر روز و هر ساعتش که می گذره بیشتر به عمق این واقعیت پی می برم که همه چیز رو ول کن و فقط به دریافت الهامات تکیه کن…..
مثل زندانی که دنبال خروج از زندان خودساخته اش هست، دارم بوی نور رو استشمام می کنم، و خداوند امروز به من گفت له مقالید السماوات و الأرض تمام کلیدها به دست اوست.
پس درست اومدم.
اوایل حرکتم برای بهبود شخصیت با ذهن خودم می خواستم مسائلم رو حل کنم و همیشه در کوچه پس کوچه های پر از ابهام، در این هزارتوی دوری از نور، در کلاف سردرگم باورهای کژ و زنگ زده راه خروج رو گم می کردم.
به مرور در محضر استاد نازنینم و با جدی گرفتن درسهاشون دارم یاد می گیرم همه چیز اوست و هیچ نیست جز او.
هر باری که در قلبم رو آگاهانه به سوی نور باز کردم خودش با شیواترین بیان کاملترین معانی رو به قلبم سرازیر کرد و من فقط ذوب شدم و اشک ریختم.
خودشه که بار سنگین ناآگاهی و بی ایمانی رو از دوش من برداشته. خودشه که روح منو باصفا و ذهن منو جویا کرده تا بتونم هدایت های بیشتر، آموزه های کاراتر، دوستان توحیدی تر، نوشته های خالصتر رو ببینم.
الهی شکر که میتونم زمانهایی رو در زندگیم به خاطر بیارم که هنوز اطلاع دقیقی از این قوانین نداشتم ولی تونسته بودم با روح الهیم ارتباط برقرار کنم و معنی توحید رو عملی کنم و نتیجه البته که شگفت انگیز شد. جهان به من اعتبار می داد در صورتیکه ناآگاهانه می دونستم خدا برام اون تاج زرین رو ساخته بود و روی سرم گذاشته بود. همیشه شکرگزارش بودم و هستم. ولی شکرگزاری اندک من کجا و اینهمه منتی که بر سر من داره از ابتدای آفرینشم تا ابد کجا…
وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعًا قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَهِ وَالسَّمَاوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ ۚ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَىٰ عَمَّا یُشْرِکُونَ
و خدا را آن گونه که سزاوار اوست نشناختند، در حالی که زمین در روز قیامت یکسره در قبضه قدرت اوست، و آسمان ها هم درهم پیچیده به دست اوست؛ منزّه و برتر است از آنچه با او شریک می گیرند.
امان از شرک که موذیترین نفوذها رو در قلبمون کرده و جز با اتصال و یاری خودش توانایی از بین بردنشون رو نداریم.
——————————————————————–
زمانی که تنها هدف و آرزوی زندگیم گذشتن از سد کنکور بود و اعتبار و موفقیت رو در اون می دیدم که دانشگاه دولتی قبول بشم، بر خلاف اکثر دوستانم که درگیر رقابت و حواشی شده بودند من فقط سرم رو به کار خودم گرم کردم و هر آنچه در توان داشتم به کار گرفتم. اونجا بود که یادم میاد فقط از خدا می خواستم و باهاش خیلی حرف می زدم. و چه نتیجه بزرگتری از اونچه انتظار داشتم به من هدیه کرد.
همون رشته ای که دوست داشتم (فیزیک اتمی) اما نه شهرستان بلکه تهران. با اینکه از قبل تواناییش رو در خودم نمی دیدم. و جالبه که نتیجه من از همه اون دوستان پرحاشیه ام بهتر شد.
هرجا خودم حس کردم به واسطه کار ناشایستم از خدا دور شدم در باتلاق خود ساخته بیشتر فرو رفتم. و دقیقا زمانیکه خودم رو پذیرفتم و بخشیدم شرایط به نفعم تغییر کرد.
تا جایی که دیگه توی شبهای قدر برای بخشش گناهان گریه نمی کردم بلکه بخاطر بزرگی و بخشایندگی خداوند اشک می ریختم. از حساب نعمتهایی که خدا بهم داده بود عاجز بودم و از روی سپاسگزاری اشک شوق می ریختم. همون زمانها بود که خدا دلم رو از غم جدایی از محبوبم رها کرد. چون ازش خودش رو طلب کردم. چون خواستم که دلم رو از غیر خودش خالی کنه.
و او به زیباترین شکل هدایتم کرد به ازدواجی شیرین و پر از نعمت. بصورتیکه در همون سال اول ازدواجم به هرآنچه در اون زمان از نعمتهای دنیا آرزو داشتم رسیدم. (عشق، فرزند، خونه، ماشین، راحتی و آسایش)
این ماه ها و روزهای اخیر که در مرحله جدیدی از زندگیم هستم و قصد تغییر انقلابی خودم رو دارم با هر آگاهی و هر احساسی که تجربه کردم بیشتر و بیشتر به این نتیجه رسیدم که ذهن فقط یک ابزار برای اجرای اون دستوریه که از طرف فرمانروا میرسه. رب العالمین از طریق روح من بهم وحی میکنه و من وظیفه دارم برای سعادت خودم با استفاده از مهندس ذهن اجراش کنم. اگر از منبع فرستنده دور بشم سیگنال قطع میشه و ذهنم منو کورکورانه به قعر دریا میکشونه. به همین سادگی!
دریافته ام که ذهن نور نداره. وظیفه اش فقط حفظ حیات منه. و اگر درست هدایت نشه خودش باعث نابودی حیات من میشه.
این روزها دارم بیشتر حس می کنم همزمان ان مع العسر یسری هست. این شیفت از عسر به یسری فقط با ذهن و باور من انجام میشه. مثلا همین الان من در کرج خوش آب و هوا زندگی می کنم در صورتیکه خانواده ام که باور درستی راجع به مهاجرت ندارن در هوای جهنمی اهواز دارن گرما تحمل می کنن.
بله، قلب و روح الهیه که میتونه به سوی نور باز بشه و بشه رهگشای ذهن. پس من برای نجات خودمم که شده باید هر روز و هر ثانیه روحم رو به منبعش، به سرمنشأ خیر جهان متصل نگه دارم.
این هم سند تاییدش:
وَیُنَجِّی اللَّهُ الَّذِینَ اتَّقَوْا بِمَفَازَتِهِمْ لَا یَمَسُّهُمُ السُّوءُ وَلَا هُمْ یَحْزَنُونَ
و خدا کسانی را که پرهیزکاری پیشه کردند، به سبب اعمالی که مایه رستگاری شان بود نجات می دهد، عذاب به آنان نمی رسد، و اندوهگین هم نمی شوند.
اللَّهُ خَالِقُ کُلِّ شَیْءٍ ۖ وَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ
خدا آفریننده هر چیزی است و او بر هر چیزی نگهبان و کارساز است.
لَهُ مَقَالِیدُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ۗ وَالَّذِینَ کَفَرُوا بِآیَاتِ اللَّهِ أُولَٰئِکَ هُمُ الْخَاسِرُونَ
کلیدهای آسمان ها و زمیندر مالکیّت اوست، و کسانی که به آیات خدا کفر ورزیدند، هم آنان زیانکارند.
قُلْ أَفَغَیْرَ اللَّهِ تَأْمُرُونِّی أَعْبُدُ أَیُّهَا الْجَاهِلُونَ
بگو: ای نادانان! آیا به من فرمان می دهید که غیر خدا را بپرستم؟!
وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ
بی تردید به تو و به کسانی که پیش از تو بوده اند، وحی شده است که اگر مشرک شوی، همه اعمالت تباه و بی اثر می شود و از زیانکاران خواهی بود.
بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَکُنْ مِنَ الشَّاکِرِینَ
بلکه فقط خدا را بپرست و از سپاس گزاران باش.
———————————————————————————–
خدایا ازت عذرخواهی می کنم و می دونم که همین الان از گناهم درگذشتی. اون زمانهایی که حرف لغو و بی منطق اون عده نادان رو پذیرفتم که می گفتن خانمها در چند روز از ماه ناپاک هستن و اجازه نماز خوندن و روزه گرفتن و حتی لمس قرآن رو ندارن. با اینکه هیچ آیه ای در تاییدش پیدا نکرده بودم.
خدایا منو ببخش که زودتر نفهمیدم صلوه جدای از جسمه و تو منو اینگونه خلق نکردی که مجبور به دوری از تو باشم.
خدایا شکرت که در هر وضعیتی صلوه رو به جا میارم و گرفتار نادانی گمراهان نمیشم.
خدایا شکرت که جسارت گفتن این حرف رو به من دادی.
—————————————————————————————–
استادم بی نهایت تحسینتون می کنم که در موردی که اختلاف نظر داشتید اینقدر صبورانه و محترمانه نظرتون رو بیان کردید. منظورم اون مساله انتخاب شما از طرف خداست.
چقدر زیبا صبر کردید تا صحبتشون تموم شه و به حرف عزیزدل همه ما احترام گذاشتید و بعدش فقط گفتید من با این مساله مقاومت دارم نه اینکه بگید این حرف اشتباهه. چقدر من از این رفتار شما درس گرفتم.
وجودتون برای این جهان برکته. خدا شما رو برای ما حفظ کنه.
مریم جانم گوارای وجودت اینهمه نعمت. عاشق این روحیه پژوهشگری و شاگردی کردنتم که ازت یه پا استاد ساخته. مگه هر کسی لیاقت داره که نفس به نفس استادمون با این حجم از توحید و ایمان، زندگیش دریایی سراسر لذت و نعمت و آگاهی باشه؟
می بوسمتون و خوشحالم که دارمتون.
به امید فالی ربک فارغب