https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-19 06:08:272024-09-08 08:12:02قلبی که به سوی خداوند باز می شود
742نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
خدای من از تو سپاسگزارم که من رو هدایت کردی،از تو سپاسگزارم که وقتی من آماده دریافت بودم،دریافت کردم،نه وقتی زور زدم،نه وقتی تقلای الکی کردم،نه وقتی درگیر عجله و بدو دیر شدهای ذهنم بودم.
خدای من بارهای زیادی بود که من فکر میکردم باید تنهایی حمل کنم ،بارهایی که بی خودی روی دوش خودم حس میکردم،اما اونها واقعی نبودن.من این احساس رو داشتم،اما تو ای پروردگار من به درون سینه ی من آگاهی و تو میدانی که اون لحظه من به چی نیاز دارم.
همین چند وقت قبل بود که تو رابطه ام با همسرم احساس می کردم به در بسته خوردم،از هر دری وارد میشدم اون در بسته بود،احساس میکردم هیچ راهی ندارم هیچ راهی،،،
توی دل یه شب زیبای تابستونی وقتی بعد از چند هفته تعهد سفت و سخت دادن به خودم و تمرکز روی نکات مثبت و آروم بودن،،،یه لیوان آب برداشتم و به خدا گفتم من نمیدونم خودت درستش کن،تو به من بگو جریان چیه،تو بگو من چیکار کنم و آب رو نوشیدم ،گویی همه چیز به سادگی این درخواست و این نوشیدن آب بود.
اینقدر مصمم این درخواست رو کردم که احساس قدرت داشتم،احساس کردم اگه الان بهم بگه برم سر قله قاف حاضرم برم،حس عجیبی بود…لحظاتی بعد همسرم رو در آغوش گرفتم و بهش گفتم نمیدونم علت سردی رابطه مون چیه،اما من به خدا سپردمش،هر چی باشه من تسلیمم،تسلیم شدنی از جنس قدرت،قدرت ربّم
همون موقع حسی در درونم بهم گفت همسرت احساس تنهایی میکنه،یه جمله بود و فقط همین
اینقدر خالص این حرف بهم گفته شد که نگو،من جنس این الهام خالص رو میفهمم،می شماسمش،بارها احساسش کردم،بدون شک بدون تردید،خالص خالص،،،نور بود و شیرین،گل دنیاست و خالص،یه حسی از من به من نزدیکتر ،ندایی از عمق من…ندایی که وقتی چیزی بگه دیگه نه شکی میکنم و نه تردیدی
گفت و من غرق در گریه در آغوش همسرم شدم،بهش گفتم چرا احساس تنهایی میکنی؟گفت من که چیزی نگفتم ،گفتم قلبت بهم گفت و دیگه هیچی نگفتیم و من آروم شدم،بار از دوشم برداشته شد
من دونستم که هیچ قدرتی ندارم،من ناتوانایی خودم رو با تمام قدرت پذیرفتم،خالصِ خالص،من مسؤل نیستم،من فقط مسؤل حال خوب خودم هستم،و بعد از اون شب من مدام این باورها رو تکرار میکنم،،،و رابطه مون هر روز داره ترمیم میشه،هر روز کمی بهتر میشه .
این بزرگترین باری بود که این چند وقته خدا از روی دوشم برداشت.
و بعد من چشمانم بینا شدند،بینا به احوال خودم،و بعد من دیدم مسیرم چقدر راحته،من نیازی نیست تقلا کنم،چرا میخوام همه چیز رو درست کنم؟
من صبح ها مینشینم لب پنجره،مست صدای یا کریم میشم،مست لذت نوشیدن چای سر صبح میشم،و لذت هام رو مینویسیم برای پروردگارم و او مرا میبیند و میشنود و باد میشود برایم میپیچد در لابه لای برگ درخت توت حیاط،،،هو هویی میکند و مرا دلگرم میکند…همین،مگر من از زندگی چه میخواهم؟
به قول استاد وقتی تو حالت خوبه و داری لذت میبری تو پاداشت رو در همون لحظه گرفتی،،،ثروت و خونه و ماشین و رابطه یه پاداشِ اکسترا هست.عاشقتونم
باورتون نمیشه نمیتونم حسی که دارم رو با کلمات بیان کنم
فقط هر ثانیه میگم خدایا شکرررت ، خدااایااا شکرررت
و بنده شاکر واقعی خداوند باشم
چقدر زیبایی همه جا هست
چقدر نعمت داریم
نعمتهایی که نمیشه شمردشون
نعمت هایی که در تصورمون هم نمیگنجید
در مسیر آگاهی قرار گرفتن
شعوره فهم آگاهی
دیدن و درک زیبایی ها
شناخت و آگاهی که استادم داره
زندگی خوبی که ایشون داره و برای ما در همه جهات زندگیمون الگو هستش
آشنایی ما با استاد عباسمنش عزییییزم
وجود اینهمه امکانات و تکنولوژی که باعث آسان شدن مسیرمون میشه
حضور مریم عزیزم که چقدررر کمک میشه به استاد و همه ما بچههای سایت
سلامتی تک تک اعضای بدنمون که ما رو یاری میکنه برای دیدن و درک آگاهی
هدایت الله که همیشه در تک تک لحظات زندگیمون بوده و هست
فراوانی و ثروتی که برای رشد بندگانش عطا کرده
و کلام الله
که برای کمک به تکامل ما فرستاده
بارالها ، پروردگارا ، معبودا ، خداوندا
تمام قد و با تمام سلولهای بدنم و با روح و جانم
سپاسگزار تو ام
سپاسگزارم برای تمام نعمتهای پیدا و پنهانی که به ما عطا کردی
خداوندا
من بنده در برابر عظمت و بزرگی این جهان ، حتی به حساب هم نمی آیم
این تویی که به من ارزش دادی
این تویی که خواستی مرا مطرح کنی
این تویی که لباس خلقت به تن من کردی
این تویی که مرا هدایت و حمایت کردی
این تویی که سینه مرا گشاده کردی تا بتوانم پیامت را دریافت کنم ، تا بتوانم در مسیر رسیدن به تو و رضایت تو قدم بردارم
این تویی که دل بندگانت را برایم مهربان کردی تا دستی از دستان تو باشند
این تویی که موانع را از سر راهم برداشتی
تویی که موقعیت های عالی را در مسیرم قرار دادی
معشوقا
و چه نعمتی بهتررر از این که من تو را دااارم
یا رب العالمین
بابت همه نعمت هایت و بودن هایت سپاسگزارم
استاد جان
مریم جانم
سپاسگزارم از بودن شما
سپاسگزارم از صداقتی که در همه گفتار و رفتار و کردارتون دارین
و در نهایت
سپاسگزارم از همه دوستان هم فرکانسی خودم که هر دفعه کامنت های شما رو میخونم که با عششششق نوشته شده ، لذت میبرم و کلی خوشحال میشم که در جمع دوستان پاک و آگاه که شماها هستین ، منم هستم
سلام استاد عزیزم خیلی دوستتون دارم و بی نهایت از شما سپاسگزارم که انقدر خوب قوانین رو به ما یاد میدید و یک نعمت بزرگی بر روی زمین برای ما هستید که میخوایم بدونیم میخوایم یاد بگیریم که چطور باید زندگی کرد چطور باید خدا رو شناخت چطور باید روی خدا حساب کنیم و چطور توکل کنیم بجایی اینکه بترسیم از آینده و با اعمال درست و نگرش مثبت و حال خوب و امید و ایمان رو به جلو و با قدم های عملی در جهت خواسته هامون رشد کنیم و امروز شما پیام آور حق هستید بر روی زمین برای من که میخواهم بشنوم که میخوام فراونی نعمت ها رو ببینم و رشد کنم و به رشد جهان کمک کنم رها باشم از هر بند و قیدی رها باشم از هر آنچه که از گذشتگانم آموختم و بیام آگاه بشم از این خدای بزرگی که همیشه در تمام لحظات زندگی کنارم بوده و همیشه بار هایم را از دوشم برداشته و کمکم کرده و بیام فقط و فقط از خودش بخوام …خدایا شکرت
خدایا شکرت که من امروز هزار روزه که شما رو در زندگیم دارم و بالا و پایین های زیادی داشتم توی این روز ها و به مو رسیده ولی پاره نشده و هر بار با ایمان قوی تر و محکم تر وارد شدم در این مسیر نور و روشنایی در این مسیر علم و آگاهی در این مسیر کامل و یکتا که بر اصل تاکید دارد و قوانینش ثابت است و من هر لحظه با افکار و باورهایم زندگیم را آنطور که میخواهم با تغییر باورهام رقم میزنم و خداوند هم مرا حمایت و هدایت میکند خداوند مهربانم را بی نهایت سپاسگزارم که مرا به این مسیر نور و آگاهی هدایت کرده و از او میخواهم تا ابد در این راه مرا ثابت قدم نگه دارد و هر لحظه بر رشد و آگاهی و علم و ثروت و سلامتی من بیفزاید و منتظر روز های قشنگی هستم که خداوند را بدرستی درک کرده ام و با رفتار و کردار توحیدی ام زندگی زیبایی را برای خودم رقم میزنم آمین
الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک و رفعنا لک ذکرک فانّ مع العسر یسرا انّ مع العسر یسرافاذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب
با سلام به استاد عزیز و همه دوستان
خدای مهربان تو سینه محمد را شرح صدر عطا کردی زمانی که غم قلب او را میفشرد و دردهای سنگین دلش شانه هایش آزرده بود زمانی از غم دوری تو فریاد برآورده بود و به دنبال بهترین ، مهربانترین و قدرتمندترین غمخوارش بود زمانی که تو را با تمام وجود می طلبید و ندای توحیدی خویش را بلند کرده بود ودر تنهایی خویش به وصال یار رسیده بود و بار سنگین غربت و تنهایی کمر مبارکش را آزرده بود و از دست مردم جاهل زمان خویش به تو پناهنده شده بود واما تو ای جان جانان ای مهرباترین مهربانان با لطف و کرمت سینه او را گشودی و با دستان یداللهی خود این بارسنگین اندوه را از دوش نازنینش برداشتی و فرمودی ای طاهای من اینقدر غم این جماعت را مخور و اینقدر خود را قربانی این خلایق مکن من آغوشم را به سوی تو باز کردم به آغوش امن من بیا و آرام بگیر و من بخاطر عشقی که به تو دارم و رنجی که تو کشیدی نام نکوی تو را در عالم بلند میکنم و آن را تا ابدیت پایدار و جاویدان میکنم و بدان که ای بنده خوب من که به حق بندگی کردی بدان که با تمام سختیها آسانی است و قطعا با تمام سختیها آسانی است پس تو نگران نباش و هدف دیگرت را آغاز کن و عاشقانه به خدای خود توجه کن و بدان که من از تو به خودت مشتاقترم
ای عزیز دلم ای جان جانانم همانطور که شانه های محمد را از فشار بار سنگین غم نجات دادی یک گوشه چشمی در گوشه ای از این جهان گسترده به بنده ات مریم بینداز و او را نیز مورد رحمت خویش قرار ده که سخت نیازمند مهرت هستم گر چه بندگی نکردم ولی دلم همیشه برایت می تپید و به دنبالت سالها حیران و سرگردان به هر کوی و برزن میدوید
آری بار سنگین سادگی ، مهربانی ، دلسوزی ببش از حد ، مسئول شاد کردن بندگانت ، قربانی شدن و اما فشار احساس گناه شانه هایم را خم کرده و قلبم را پاره پاره کرده و استخوانهایم را خورد کرده و توان بلند شدن را از من گرفته و من نیز مثل محمد فقط نگاهم به توست که قلبم را باز کنی تا ببینی از فراقت شرحه شرحه گشته است و با دستان مهربانت این بار را از دوش من بردار تا پینه های ضخیم احساس گناه و عذاب وجدان را ببینی
آری من خودم و فقط خودم این بلاها را سر خودم آوردم و همیشه میخاستم به همه کمک کنم و خودم را مسئول غمهای مردم و کمبودهای مردم میدانستم و بیشترین چیزی که آزارم میداد کج فهمی آنها بود که قلبم را آزار میداد و مرا در غمی جانکاه فرو میبرد و مرا مورد تمسخر و غیبت و تهمت قرار میدادند و من مات و حیران فقط نگاه میکردم و قلبم میشکست میشکست میشکست و چیزی نمیگفتم و فقط شب تا سحر برای مظلومیت خودم اشک میریختم و آنقدر جهان ظالمانه مرا زیر مشت و لگدهای خود له کرد و تنها چیزی که به جا ماند آه و حسرت بود
اما خداوند را شاکرم که مرا در این مسیر قرار داد و اینگونه بالهای رحمت خود را باز کرده و میخواهد مرا روی شانه های خود قرار دهد و استخوانهای خورد شده مرا ترمیم کند و این اشکها که همینجور سرازیرن و باعث میشوند اشتباه بنوییسم و به عقب برگردم مرحمی باشد بر دل شکسته من
آری دوستانم من از این کتکها زیاد خورده ام اشکها زیاد ریخته ام و بی مهریها زیاد دیده ام و جرمم این بود که زیادی مهربان و دلسوز بودم و میخاستم کل دنیا خوشی را لمس کنند غافل از اینکه من هیچ نقشی در این مورد نمیتوانستم داشه باشم و خداوند با یکی از بزرگترین دستان خود استاد عزیزم مرا آگاه کرد و هدایتم کرد اشک امانم نمیدهد و شما دوستان همفرکانسیم خوب متوجه میشوید من از چه دردی صحبت میکنم
از خداوند میخواهم همه ما را مورد رحمت خاصه خود قرار دهد
خداروشکر که با هر جمله ی شما تیکه هایی از قلبم رو مثل پازل در کنار هم میزارم و زخم های وجودم رو التیام میدم .
چقدر زیبا نوشتین و منو احساساتی کردین .
چقدر از خوندن متنتون لذت بردم و با اشک هایی که ریختم سبک شدم .
چقدر شما در نزد خدا محبوب و دوست داشتنی هستید و چقدر روحیه و شخصیت زیبایی دارین .
خدمت کردن به انسان ها قشنگه اما نه زمانی که من از وجود خودم بکنم .
وقتی که عشق در وجودم کم باشه و من اون رو به دیگران ببخشم جای خالیش در وجودم حس میشه .
زمانی من حق کمک دارم ، زمانی من حق عشق ورزیدن دارم که لبریز شده باشم و این عشق و حس مودت خود به خود بروز پیدا کنه .
زندگی به من درس های زیادی داد و همینطور درس های بیشتری که باید یاد بگیرم اما هنوز یاد نگرفتم و هنوز دارم تضاد هاشو تحمل میکنم و جز یادگیری چاره ای نیست ، چون انقدر فشار هاشو بر من وارد میکنه تا مجبور بشم ، تا تسلیم بشم .
از خدا میخوام که قبل از اینکه واقعا خرد بشم منو آگاه کنه و هدایتم بکنه تا در حل تضاد های زندگیم استاد بشم .
ممنونم که حوصله کردین و کامنت من خوندین و خوشحالم ازاینکه تونستم ی کوچولو حس شمارو خوب کنم
از نکات بسیار خوبی که نوشتین لذت بردم و استفاده کردم و درست فرمودین که زمانی ما حق عشق ورزیدن داریم که لبریز از عشق شده باشیم و این عشق خودبخود بروز خواهد کرد واقعا درس گرفتم
از این به بعد هم دل خوشدار که بعد از هر دشوارى گشایشى است (5).
بلکه با هر دشوارى دو گشایش است (6).
پس هر گاه از کار روزانهات فراغت یافتى به نماز و شکرانه پروردگارت بایست (7).
وقتی سوره انشراح را می خونیم انگار اون نعمت هایی که آیه آخر سوره مبارکه ضحی آمده بود که خطاب به پیامبر می فرمود: نعمت هایت را حدیث کن، این جا نعمت ها رو خداوند خودش بر شمرده است.
و به سوى پروردگارت تمایل کن (8).
خدای من ، چه آیاتی چه عظمتی چه اگاهی هایی توی این آیات آسمانی هست..
چقدر همه چی کامل و جامع گفته شده ..
12 روز عضو سایت شدم اما آشنایی که با سایت دارم حدودا دوماه هست..
این مدت با کامنت های بچه ها که دریایی اگاهیی هستن در حال خودسازی و خداشناسی بودم ..هرچی بخونم هرچی بیشتر میخونم ..تشنه تر هستم
الان دقیقا میدونم من فقط و فقط توحید رو میخوام
توی همه چیز دنبال توحید هستم …
به خواهر زاده م نگاه میکنم انگار سمبلی از خداوند جلومه ..از بس که این بچه ها نورانی و روحانی و الهی هستند …
با تمام وجودم بغلش میکنم …انگار خدارو بغل کردم…
من اینجوری دارم چشمم رو وجودم رو درکم رو میزارم روی خدا شناسی….روی دیدن خدا توی همه هستی وجهان….
دلم میخواد اونقدر به من نزدیک بشه دلم میخواد به جایی برسم که فقط و فقط چشم و گوشم و وجودم خدارو ببینه و لمس کنه..
دلم میخواد احساسات سعیده شهریاری عزیز رو حس کنم تجربه کنم ..دلم میخواد منم بی نهایت با خدا عاشقی کنم…
میدونم اگه توی دلم گذاشته شده ..حتما خدا میخواد و توی این راه ثابت قدم ومحکم اومدم و دیگه نمیخوام حتی یه روزنه برای برگشت باشه ….حتی اگه برخلافش کلی خوشبختی و ثروت منتظرم باشه …
این راه اینقدر لطیفه که فقط همین راه و مسیر الهی رو میخوام
چون که عین خوشبختیه این مسیر ..
آرامش …خدا همه چیز رو میشود همه کس را…
الهی شکرت خدای خوبم
توی سوره انشراح خداوند متعال نعمتها را به رسولش یادآوری میکنه.
این سوره یه حس دلداری داره
آنگار خدا داره به آدم میگه غصه نخور عزیزم من هستم?
تو فقط بیا همه چی درست میشه
همه چی آسون میشه
تو ففط بیا
توی فارسی میگیم اغوش باز. یعنی آغوش گشودن برای پذیرفتن کسی. ولی در زبان عربی میگن سینهاش گشاده شد. گویی از دیدن کسی که محبوب اوست نفس راحتی کشیده…
هر بار که مشکلی رو حل میکنیم باید منتظر مشکل بعدی باشیم. اینه که میگه برو به استقبال دشواری بعدی. آدم طبیعتاً وقتی یک سختی رو پشت سر گذاشت و به راحتی رسید، میخواد مدتی خستگی در کند. همیشه بعد از پیروزی همینه
اما فرمانِ فانصب میگه که هیچ وقت کار رو تمام شده فرض نکن؛ قطعش نکن
زندگی ما هم به همین صورت سعه صدر یا به قول خودمون دریادل بودن و تحمل بالا در انجام تکالیف و وظایف بهمون کمک میکنه
قرار نبوده که انسان همیشه آسایش داشته باشه و حتی آیه داریم که خدا می فرماید.اگه اشتباه نکنم: و ما خلقنا الإنسان إلى فی کبد
که معناش اینه که ما انسان رو جز در سختی نیافریدیم.
من خودم وقتی زندگیمو نگاه میکنم تا الان که 35 سالم هست خیلی سختی کشیدم..
نمیدونم ولی مطمعنم که سختی و درد هرکسی برای خودش بزرگترین سختی هست،
امروز که داشتم مثل همیشه با خواهر توحیدی عزیزم که بوسیله ایشون به سایت الهی عباسمش آشنا شدم صحبت میکردم، داشت میگفت فرزانه من 5 سال توی این مسیر هستم بارها بهت گفتم بیا توهم ایمان بیار …ولی قبول نکردی..بهم خندیدی..حتی بنده خدا رمز و کلمه عبور خودش برام میفرستاد میگفت برو عقل کل رو بخون..
خلاصه و نت برداریهاش رو میفرستاد ..باز ذهن سرکشم قبول نمیکرد..بهش گفتم باشه بزار مدارس تموم شه .من تابستون حتما به سایت سر میزنم اینگار برای اون من سود یا منفعتی داشتم که از اون سر اروپا التماس میکرد که من کمی روی خودم کار کنم..بقول خودش اینقدر از دست جهان چک و لگد خوردم اینقدر به این درو اون در زدم تا بالاخره گفتم:
خدایا من تسلیمم…هدایتم کن..
الان دوماه توی این مسیر هستم .اونقدر تشنه هستم اینقدر این سایت الهی و نورانی هست که خواب و خوراکم شده..
من فقط میدونم ایمان همه چیزه ..شرک نقطه مقابل ایمانه
من فقط خوب میدونم من که مخلوق خدا هستم من که روح خدا توی جسممه .نمیتونم بی ارزش و پست باشم
من خوب میدونم همون خدایی که اینهمه آدم عاشقش هست …بخاطر چی هستش؟؟ بخاطر بزرگی بخاطر عظمت بخاطر جلال و جمال و …………..
پس مطمعنم همه اینارو من هم دارم…
منم ارزشمندم …
من یه قطره از دریای بی کران وجود خدا هستم…
پس من باید عزت نفس داشته باشم
پس من باید قدر خودمو بدونم و بنده ی یکی از بندگان خدا نشم
من فقط میدونم بعد ایمان …عزت نفس باید حفظ بشه ..همون ارزش های والای انسانی ..خدا هم فقط همین انتظار رو از ما داره
ایمان و عزت نفس!!!!!
من با یاد گرفتن اینا با باور کردن اینا دارم خودمو میسازم وچقدر هم موفق بودم…
الهی هزار مرتبه شکررررت که همیشه پشت در بودی تا من راه بدم…خدایا عاشقانه تورا میپرستم
همین یک ساعت پیش داشتیم باهم صحبت میکردیم که میگفت فرزانه نتایجی که داری میگیری اندازه 5 سال منه..اونقدر تو لطیف شدی اونقدر قلبت بزرک شده ظرفیتش که توی دو ماه اینقدر نتیچه گرفتی ..منم فقط هی حظ میکردم از این تعریفات و تحسینات و قربون صدقه اش میرفتم…
اره همینه .. باید قلبمون پذیرش بزرگی خداوند و درک عظمتش رو داشته باشه …
نمیخوام به خودم غره بشم اما به خودم افتخار میکنم که فرزانه عصبی زودرنج پرخاشگر گذشته نیستم فرزانه ای که تا تقی به توقی میخورد ساک به دست خونه رو ترک میکرد…
من اینقدر با خودم توی صلح هستم که هرجا باشم اطرافیان اصرار میکنن که بیشتر بمونم …تماس میگیرن که باهاشون سفر برم…
همکارانم اصرار میکنن که امسال هم بمونم پیششون و سازماندهی پر نکنم
دیروز همکارم میگفت خوشبحال اون کسی که امسال با تو توی یک آموزشگاه افتاده ..
توی این مسیر دارم کیف میکنم ….دیگه مطمعنم خدا قشنگ ایستاده کنارم و هر قدمی برمیدارم داره برام فرش قرمز پهن میکنه…اما من نمیخوام برای این خدا مغرور باشم من میخوام بندگشو بکنم
میخوام فقط دستور بده من بگم چشممممممممم خدای من…
میخوام به اون جایی برسم از توحید که فقط اونو ببینم …
امروز الهامات قشنگی بهم شد
از اطرافیانم دارم عشق میگیرم و تحسین …
همین صبح بود که آقایی که در زمینه ازدواج داریم باهم اشنا میشیم بهم گفت:
من بهت قول میدم همونقدر که تو خدارو دوست داری …منم تورو دوست داشته باشم …
قشنگ ترین زیبا ترین الهی ترین جمله دوستت دارمی بود که تا الان شنیده بودم و دیده بودم
من از شنیدن این واقعا لذت بردم ..
نمیدونم خیلی شگفت زده نشدم
بلکه خودمو لایق این جمله دونستم ..
هرچی اون تعریف و تمجید کرد من ذره ای شک نکردم به درستی حرفاش
قسم میخورم به الله که هرکلمه میخواستم بهش بگم اول توجه میکردم ببینم شرک توش هست یا نه …
توجه میکردم ببینم این کلمه با توحید و عزت نفسم هماهنگ هست یا نه؟!!
میخوام بگم اگه خدارو توی همه لحظه هامون گواه بگیریم…چقدر همه چی آسون تر میشه ..چقدر قشنگ کلمه هارو ایده هارو مسیرهارو میچینه میزاره دمدستت..
دیگه هیچ ترسی نداریم …
چون اون قدرت مطلق کنار ماست …
خدای بزرگ عاشقانه دوستت دارم که انیس مونسم شدی..
توی این دنیا سختی و آرامش باهمه….بنظرم هرچی انسان بیشتر سختی بکشه بیشتر قدر نعمت ها و آرامشی که در لحظه بهش داده میشه رو میدونه و سپاسگزار تره..
همه میدونیم این دنیا خوبیها، خصلت های نیکو و آبرو و عزت وخیلی چیزای باارزش دیگه جز با سختی بدست نمیاد.
دقیقا مثل یه دانش آموز که با درس خوندن و تلاش به هدف که تحصیلات عالی هست میرسه.
سنّت و برنامه الهى اینه که بدنبال هر سختى، آسانى است. و همیشه سنت خدا این بوده که موفقیت با صبر حاصل می شود.
صبر و پیروزی هر دو دوستان قدیمند
انسان باید بعد از فارغ شدن از هر کار و مسئولیّتى، آماده پذیرش مسئولیّت دیگر و تلاش و کوشش دیگر باشد.
در همه حال صبر یا تلاش کار رو برای خدا انجام بدیم.همون بندگی کردن برای خدای بزرگ
راستش جدیدا به این باور رسیدم من هرچی کار کنم و هرچه بدست میارم امتیازش مربوط به خداست و مال خداست…و هرچی ازش در راه خدا انفاق کنم مال خودش هست و من حقی ندارم ازش و همش لطف الله به منه
پیمودن راه خدا باید عاشقانه و با رغبت باشد. «الى ربّک فارغب»
مسلما کار وقتی دلی و عاشقانه باشه نه تنها سخت نیست بلکه واسمون لذت بخش میشه
آدمها گاهی نمیخوان در هوا و فضای حق تنفس کنن گاهی وقتا هم هست که برعکس، میخوان هوای حق را استشمام کنن سینهشان بازه فضای سینهشان برای حقیقت گشاده مثل اینکه عطر حق را با تمام وجود استشمام می کنن
هستند آدمهایی که از حق و حقیقت تنفر دارند و میخوان ازش فرار کنن.
طبق قرآن چنین کسانی سینهشان برای تسلیم به خدا باز نیست. کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء (5) و آن قدر تسلیم حق شدن براشون سخته مثل اینکه میخوان له آسمان صعود کنند. طبق قرآن کسانی سینهشان را برای کفر باز میکنن نمیتوانند به آسمان صعود کنند
پ.ن:
از همینجا سلام و درود میفرستم به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان …چقدر تصویر شما زیباست ..چه ست زیبایی زدین باهم شما دوتا عشقاا
چقدر چشم نواز هست دیدن شما ..تحسین میکنم شمارو استاد عزیزم تحسین میکنم عشق شمارو ..تحسین میکنم اینهمه زیبایی و الهی بودن شمارو.. دوستتون دارم که بی منت این مکان الهی رو در اختیار ما گذاشتید ..عاشقتونم
.خداوند یکتا پشت و پناه شما باشه الهی
استاد عزیز اونجایی که مریم جان شروع کردند و سوره رو تلاوت کردن چه ارامشی توی چهره شما بود ️️️️️️ قلب فراوووننن
از همه دوستانی که منت سرم گذاشتن و کامنت بنده رو میخونن و وقت میزارن و عشق میپاشن به اینجا …بی نهایت متشکرم …
دوست تون دارم و بی نهایت خوشحالم احساس میکنم توی بهشت با بهترین بنده های خدا دارم زیر همون درختان و همون رود ها که توی قرآن بهشتی توصیف شده گفت و گو میکنم
باورتون نمیشه نمیتونم حسی که دارم رو با کلمات بیان کنم
فقط هر ثانیه میگم خدایا شکرررت ، خدااایااا شکرررت
و بنده شاکر واقعی خداوند باشم
چقدر زیبایی همه جا هست
چقدر نعمت داریم
نعمتهایی که نمیشه شمردشون
نعمت هایی که در تصورمون هم نمیگنجید
در مسیر آگاهی قرار گرفتن
شعوره فهم آگاهی
دیدن و درک زیبایی ها
شناخت و آگاهی که استادم داره
زندگی خوبی که ایشون داره و برای ما در همه جهات زندگیمون الگو هستش
آشنایی ما با استاد عباسمنش عزییییزم
وجود اینهمه امکانات و تکنولوژی که باعث آسان شدن مسیرمون میشه
حضور مریم عزیزم که چقدررر کمک میشه به استاد و همه ما بچههای سایت
سلامتی تک تک اعضای بدنمون که ما رو یاری میکنه برای دیدن و درک آگاهی
هدایت الله که همیشه در تک تک لحظات زندگیمون بوده و هست
فراوانی و ثروتی که برای رشد بندگانش عطا کرده
و کلام الله
که برای کمک به تکامل ما فرستاده
بارالها ، پروردگارا ، معبودا ، خداوندا
تمام قد و با تمام سلولهای بدنم و با روح و جانم
سپاسگزار تو ام
سپاسگزارم برای تمام نعمتهای پیدا و پنهانی که به ما عطا کردی
خداوندا
من بنده در برابر عظمت و بزرگی این جهان ، حتی به حساب هم نمی آیم
این تویی که به من ارزش دادی
این تویی که خواستی مرا مطرح کنی
این تویی که لباس خلقت به تن من کردی
این تویی که مرا هدایت و حمایت کردی
این تویی که سینه مرا گشاده کردی تا بتوانم پیامت را دریافت کنم ، تا بتوانم در مسیر رسیدن به تو و رضایت تو قدم بردارم
این تویی که دل بندگانت را برایم مهربان کردی تا دستی از دستان تو باشند
این تویی که موانع را از سر راهم برداشتی
تویی که موقعیت های عالی را در مسیرم قرار دادی
معشوقا
و چه نعمتی بهتررر از این که من تو را دااارم
یا رب العالمین
بابت همه نعمت هایت و بودن هایت سپاسگزارم
استاد جان
مریم جانم
سپاسگزارم از بودن شما
سپاسگزارم از صداقتی که در همه گفتار و رفتار و کردارتون دارین
و در نهایت
سپاسگزارم از همه دوستان هم فرکانسی خودم که هر دفعه کامنت های شما رو میخونم که با عششششق نوشته شده ، لذت میبرم و کلی خوشحال میشم که در جمع دوستان پاک و آگاه که شماها هستین ، منم هستم
امروز بعد باشگاه طبق روال همیشه که میام و گزینه به دنباله نشانه ام هدایتم کن رو میزدم ، دیدم فایل جدید گذاشتید گفتم ببینیم خدا به کجا هدایتم میکنه ! دقیقا نیاز اکنونم که به این نقطه رسیدم همین بود ، کلید معمام این بود باید شرح صدر داشته باشم و بعد منتظر هدایت خدا باشم و بعد برای نشون دادن ایمانم حرکت کنم و بعد نشانه ها ، اتفاقها و شرایط و آدمهای کم کم خودشون نشون میدن و اون موقع اس که بعد اونهمه سختی سرشار میشی از آسونی و بهجت و خوشحالی و ثروت و نعمت و بهشت !کل ماجرا اینه !
قلب منبع دریافت فرکانس هاست پس خیلی مهمه که حتما باز باشه برای دریافت الهامهای خداوند که مایه هدایت ماست.
چطور قلبمون باز کنیم ؟
توی فایل دیگه ایی که پریشب هدایت شدم بهش تو نتایج شاگردهای استاد قسمت 3 فوق العاده ترین و بینظیرترین راهکار داده شد ، دقیقا دیدگاهی که اصلا به ذهنم نمیرسید ….
استاد گفتند باید به نقطه عجز برسید !
نقطه عجز کجاست ؟
نقطه ایی که بفهمید شما با عقل و روش و باور خودتون که تا الان داشتید به نتایج ناجالب رسیدید و الان خسته ایید و به نقطه عجز و ناتوانی رسیدید و حالا تو این لحظه مثل حضرت موسی که در شرایط سخت بعد از کشته ژدن اون فرد و آوارگی به خداوند فرمود خدایا من به هر خیری که از تو میرسد فقیرم ! باید عاجزانه از خدا بخواهید که حالا نوبته توعه که منو هدایت کنی و قلب منو باز کنی تا سخنانت رو فهم کنم و به قول قرآن بهم “فرقان” بدی که بد رو از خوب تشخیص بدم ! من پشت فرمون این فایل ک گوش میکردم اشک بود که از چشمهام بی محابا میریخت چقدر حرفِ خدا بود تو اون لحظه برای من ! خداروشکر میکنم بابت تمام هدایتهایی که متوجه اش میشیم و بکار میبندیمش ! توی زندگی خودم همیشه اونجاییکه به سختی بزرگی برخوردم و عاجزانه خواستم که این سختی برداشته بشه، ارحم الراحمینِ دلم دستانمو گرفت و به زیباترین شکل حلش کرده منتها من یادم رفته بود که همه چیز قدرت خودش رو از خدا میگیره پس چرا نیام از منشا قدرت کمک بگیرم و قلبمو باز بزارم برای هدایتش !
و یه نکته مهم دوستان هروقت خواستید و قلبتون رو باز کردید و شرح صدر به شما عطا شد به” هدایتها عمل کنید” حتما حتما “عمل کنید” حتی اگر از نظر شما اشتبا بنظر برسه !
این تجربه رو داشتم که با کلی قسط وقتی روی خودم کار کردم از یه محیط کاری سمی خداوند منو هدایت کرد خیلی براحتی که از کار بیرون بیام و من بدون توجه به قسطاهم با ایمان به اینکه حتما به جای بهتری هدایت میشم از اونجا استعفا دادم با خوشحالی! شاید این استعفا در جاییکه من کلی قسط دارم از نظر بقیه اشتباه باشه ولی بهترین هدایت بود که انتخابش کردم .و به دو روز نکشید که یکی از آشنایان یه کار خیلی بهتر با حقوق دوبرابر قبلی و محیط عالی بهم پیشنهاد داد و این جایزه اعتماد من به خداوند بود !
امید دارم در مسیر سفر زندگی همیشه حواسمون به تابلوهای راهنما باشه و صدای خدا رو بشنویم !
من دوره 12قدم رو قبلا خریداری کردم و وقتی به جلسه قرانی این سوره رسیدم اتفاقا بجای اینکه به فکر استاد بیفتم به فکر خودم افتادم،استاد هم اشاره کرد خدا برای استاد فقط نخواسته برای هر کدوم از ما خواسته،منم دقیقا خدا باری از رو دوشم برداشت،من وقتی ادمی بودم که اصلا نمیدونستم خدا کیه چیه،قران چی گفته اصلا،و یک راننده اینترنتی بودم و چقدر اون روزا سخت بود برام و یک روز از اون روزا که واقعا بریدم دیگه و گفتم خدایا من دیگه نمیتونم راه برم دست منو بگیر،خداوکیلی نجاتم بده، از خدا خواستم،واقعا خواستم انتخاب کردم که راهی جز پناه اوردن به خدا ندارم،گفتم که خدایا هدایتم کن،بهم الهام کرد که دوره 12قدم بخرم،دقیقا تو پرایدم بودم یادمه واقعا 283هزارتومن برام ته پول موند وقتی قدم اول رو خریدم، ولی گفتم خدا گفته پس باید عمل کنم،انجامش دادم دقیقا قدم3یک اتفاقی افتاد که یه مسافری دزد سوار کردم گفت بریم پوشاک این جای شهر ببریم اونجا،منم کرایمو گرفتم رفتم خونه،فردا اطلاعات زنگم زد به جرم همدستی،خشک شدم قسنگ و گفتم بمیرمم دیگه سر اون کار نمیرم،و یادم به دزدی پیکان استاد افتاد گقتم این یه نشونس که دیگه حتی مسافرکشی که خرج و اجاره خونه رو باهاش میدادم هم انجامش ندم،تو همون قدم 3یاک لحظه یادم افتاد که استاد گفته از همون جای که داری هر شغلی که با شرایط اون لحظت سازگار هست انجامش بده،و رفتم یه شغل دیگه و با حقوق3میلیون شروع کردم
وقتی که قدم12که این سوره رو استاد برام بازش کردم نگاه کردم واقعا چقدر منو از باری که رو دوشم بود نجات داد،اشکم سرازیر شد،منو از کاری که بدم میومد نجاتم داد چقدر نام منو پر اوازه کرد تو کار جدیدم،همه میگفتن احمد خدا هوانو داره چجور اینقدر تونستی ویزیت کنی،و من میگفتم خدا داره میفروشه،و همه میخندیدن،و من باز یاد حرف استاد میفتادم،و الان میفهمم همراه همه اون سختی ها آسونی بود من سختی هارو انتخاب میکردم اونم ناخوداگاه،چون قبلا رو خودم فقط حساب میکردم بعد امدم رو خداهم حساب کردم که بابا من از توانم خارج هست به همه امور زندگیم برسم خودت حلش کن خودت منو به عملی وا دار کن که به نفعم بشه،بعد الان بعد از سه سال میفهمم چقدر بدهیام پرداخت شد،چقدر الان ارامش دارم اون موقع همش دعوا بود چقدر حقوقم زیاد شد اون موقع لنگ نون شب بودم خداوکیلیا،واقعا پول نون شب نداشتم،مثل چی هم همه جا کار میکردما اما باز بدهکاریم تموم که نمیشد هیچ بیشتر هم میشد،خیلی الکی خیلی الکی،بیشتر هم میشد،اما الان میبینم واقعا بدون اینکه کار خاصی بکنم خداوند روزیمو میرسونه و اروم اروم حس میکنم که من دیگه اصلا نمیپذیرم 1تومن هم بدهکار باشم،من قدرت بی انتها پشتمه هیچ کسی وکود نداره که روزی منو بده جز الله، این آیه خدا منظورش به پیامبر نیست،یا با استادعباسمنش،منظورش به همست،اگر انتخاب کنم که خدا میتونه منو هدایت کنه ارومم کنه منو به ثروت میرسونه،،، پس تسلیم باشم متوکل باشم واقعا از اینکه الان هم دارم و هست هم میتونه آسون ترم کنه برای آسونی ها،پس برم به مرحله بعد ،بسوی چالش های بعدی،مثلا بگم خدایاشکرت الان همه چی عالی،خوب خداوندا ممنونم ازت،
اما تو نامحدودی من از اینم بهتر میخوام بیشتر میخوام آسون تر میخوام،چجور راحت تر،چجور تسلیم تر،چجور ببینم الهاماتت رو،پس منو هدایت کن به بی نهایت نعمت،مثل همه اونها که نعمت دادی،مثل استاد منش ها که دادی،من حتی از این آیه باور فراوانی هم درک میکنم،که خدا میخواد برسونه این مفهومه که زندگی روی خوش روی اسونی روی زمدگی بدون بار بدون سختی هم داره البته که با سختی ها آسونی هم هست همراهش هست اما تو میتونی آزادانه انتخاب کنی،ومن هر کدوم تو انتخاب کردی رو به قدر ایمانت کارگشا میکنم،به قدر فهمت قابل درکش میکنم کوچیکش میکنم،به قدر آرزوت گسترشش میدم،به قدر نیازت فرود میام و پیشتم،دیگه چی میخوایم،به قول استاد و ملاصدرا،خداوند همه چیز میشود همه کس را،
سپاسگذارم ازت خدای من و این اعتبار زندگیمو به تو میدم،
والان استاد میفهمم چی میگفتید،واقعا من حتی همین الان هم بمیرم مهم نیست برام چون با خدا عشق بازی کردم تو این 3سال،
این روزها بشدت تمرکز دارم روی تمرینات دوره حل مساعل و دوره کشف قوانین و البته دوره ی فایلهای هدیه ای که این روزها روی سایت قرار میگیره و الحق و الانصاف شده یه ترکیب بینظیر و یک معجون جادویی برای پیدا کردم طبیعی ترین روش زندگی.
خیلی دوست داشتم تو این چند تا فایل اخیر کامت بزارم و کلی حرفهای خوب بزنم اما بیشتر از خوندن کامنتها برام وقتی نمیموند.
خودمو متعهد کردم که انجام تمرینات توی اولویت باشه
ممکنه چشمامو بزور باز نگه دارم که خوابم نبره تا حتما بتونم پای تعهدم بمونم
یا حتی یکساعت زودتر از موعد ساعت کوک کنم و زودتر بیدار بشم تا به تمرینات بپردازم.
ولی این فایل دیگه منو از خود بیخود کرد.
ایم دفعه چهارم بود که گوش میدادم و هربار یه چیز جدید میفهمیدم. که دیگه مجبور شدم و فایل استاپ کردم و شروع به نوشتن کردم.
استاد چی بگم و از کجا بگم که هر بار دوره ایو شروع میکنم میگم زندگی من تقسیم میشه به زندگی قبل ازین دوره و بعد ازین دوره.
چقدر تک تک نکاتی که اشاره کردید برای اینروزهای من بود.
چقدر این آیات شرح حال منو میداد.
تو دوره حل مساعل جلسه دوم گفتم که ریشه تمام مساعل و مشکلاتمو پیدا کردم و این ریشه ، یک خدای اشتباه بود.
در آدامه این کشفیات و این شخم زدن ها در جلسه دوم کشف قوانین فهمیدم که یک ریشه عمیق و عجیب و غریب دیگه هم وجود داره که اونهم درخواست رنج و سختی بصورت آگاهانه است. و البته اینکه من بصورت کاملا مشخصی با خود پول و ثروت مشکل داشتم.
که البته تمام این موارد آمیخته باهمه و در واقع در هم تنیده شده.
حالا ممکنه سوال پیش بیاد که مگه ممکنه یه نفر با خود پول مشکل داشته باشه یا اینکه چرا برای خودت سختیو درخواست میکردی.
طبق تمرین جلسه اول دوره کشف قوانین که شروع به کد نویسی کردم دیدم که به طرز بسیار روان و واضحی تمام خواسته های غیر مالی ام خیلی راحت تیک میخوره و تقریبا تمام خواسته های مالیم نه.
به طرز معجزه آسایی هم من هر روز درخواست آگاهی و الهامات جدید رو از خدا میکردم و خدا هم خیلی شخصی جوابمو میداد یعنی باز میتونم بگم الهاماتی که توی این یک ماه دریافت کردم بیش از کل این سه سال بوده که شما رو شناختم استاد جان.
با تمام توانم تمرکز کرده بودم روی این موضوع تا بفهمم چرا انقدر همه جیز سخت پیش میره
حدود بیست و سه تا ترمز اساسی پیدا کردم که باز طبق روش های جل مساله برای هر کدومشون مراجعه کردم به قرآن و آیاتی که میتونست باورهای شرک آلود منو نقض کنه پیدا کردم و هر روز حدود سه یا چهار ساعت بصورت خاص روی این اهرمهای رنج و لذت تار میکردم تا جایگاه تفکر من نسبت به اون موضوع عوض بشه.
حالا میخام در مورد این بگم که چرا من به صورت آگاهانه از خدا رنج و سختی و مشقت رو میخاستم؟
باز هم مذهب و باز هم درگ نادرست قوانین خدا و باز هم نگاه انسان گونه به خدا.
مطالب خیلی درهم آمیختست ولی سعی میکنم چکیده شو بگم تا شاید کسی که در مدار شنیدنش ازش استفاده کنه.
در دوره حل مساعل من تونستم به مقدار کاملا خوبی نگاهم راجع به کثیف بودن ناپاک بودن حرام بودن و غیر الهی بودن پول و مال و ثروت رو تغییر بدم. که تمام اینها از مذهب میومد.
فهمیدم درسته که پول از نگاه مذهب نجس و کثیفه اما نگاه خدا کاملا متفاوته و اصولا بزرگترین اولویت خدا کسب ثروته.
اما چرا هنوز من دوست داشتم تمااااااااام امور زندگیم با رنج پیش بره؟
علی الخصوص کسب ثروت؟؟؟؟
یه باوری وجود داره که از فرهنگ و مذهب و خرافه ها باهم شکل گرفته.
بزارید اینجوری بگم که ، رنج ، سختی و مشقت قادره هر ناپاکی رو پاک ، هر کثیفی رو تمیز ، هر بدی رو خوب و هر حدمرامیو حلال کنه.
انگار یه فیلتر یا یه کاتالیزوری به اسم رنج و سختی تو ذهن ما هست که ازین طرف پول کثیف رو میریزی توش بعد فاکتور سختی و رنج رو بهش اضافه میکنی و ازون طرف پول تمیز و پاک رو تحویل میگیری.
مثلا یادتونه قدیما میگفتن پول راننده تاکسی ها یا پول نونواها که پای آتیش هستند حلاله تمیزه پاکه؟؟؟
یا حتی چون مامان من معلم بود همیشه عقیده داشت پول معلمها پاک تره.
احتمالا چون حقوقشون کمه و کلی با سختی کفاف مخارجو میده پاکتره
و مثلا پدرم که نجومی پول در میآورد پولش ناپاک بوده و دقیقا به خاطر همین باورها همین هم به ما ثابت میشد.
پدرم نجومی پول میساخت و کهکشانی از دست میداد خخخخخخخ
کلا مثل یویو بودیم.
یعنی تو ذهن منِ مذهبی اینطوری شکل گرفته بود ادویه سختیو اگه چیزی بزنی حلال میشه .پاک میشه. به پول بزنی پاک میشه به زندگی زناشویی بزنی پاک میشه به کار و پروژه بزنی پاک میشه و …
و دنبال پول های گنده هم نباش که اون دیگه کلا حرامه و هیچگونه پاک نمیشه.
بااااز طبق گفته های خانم شایسته در انتهای جلسه دوم حل مساعل یادم افتاد که نکنه یه زمانی برای اینکه بخام پولو پاک کنم سختیو رونجو آگاهانه درخواست میکردم ولی الان که فهمیدم به صورت بای دیفالت پول پاک و بقول خدا طیبه چه احتیاجی به این رنج هست دیگه؟
گفتم ای دل غافل
من نه تنها در زمینه پول بلکه در زمینه های بسیار زیادی کلا خودم رنجو میخام تا بتونم نتیجه و بازده اون مساله رو پاک کنم
مثلا درمورد الگوهای تکراری من آگاهانه دوست داشتم مشتریهای بیان پیشم که مشکلات عجیب و غریب دارن تا من به سختی مشکلشون حل کنم تا اون پروژه به دلم بشینه و با خودم بگم اخییییش سخخخخخت بدستش آوردم ولی در عوض حلاله.
آدمهای سخت گیر و ایرادگیر به خودم جذب میکردم که دهنم سرویس بشه که کارمو بپسندند که بگم اخیششششش حالا که دهنت سرویس شد پس کارت حلاله
آدمهای محتاج توجه و محتاج حمایتو به خودم جذب میکنم که آخرش بگم اخیییششششش یه آب خوش از گلوم پایین نرفت پس خدا ازم راضیه.
انگار کلا خدا مریضه و وایستاده بالای سر من که نکنه یوقت یه قطره آب خوش از گلوم پایین بره. چرا؟
چون خدا مثل انسانها لجوج و مریض و عوضیه
و کلا همیشه باید هواشو داشته باشی که اگه باهات چپ بیفته دیگه کارت تمومه.
تو ذهن من اینطوری بود که خدایا ببین من با چه بدبختی و رنج و سختی دارم پول در میارم تو رو جون مادرت منو به سرنوشت بابام مبتلا نکن.
من آرامش میخام من دوست ندارم انقدر عذاب بکشم
به خودم بدبختی میدادم و همه جا هم فریاد میزدم که اااااای ملت ای مادر ای خواهر ای خانواده ببینید من دارم رنننننج میکشم تا دوزار پول در بیارم
پس خدایا به در میگم که دیوار بشنوه ، تو هم گوش کن که من خودم بخودم رنج میدم تو دیگه بیخیال ما شو.
وقتی فکر کردم دیدم من اصولا این طرز فکرو به همه زندگیم سرایت دادم و کلا سختیو میخام که درستی کارمو باهاش تضمین کنم.
اما حالا که فهمیدم اولا، پول پاکه
دوما خدا قانونه و انسان نیست که دلش برام بسوزه پس چرا هنوز رنجو میخام؟
فقط طبق عادت.
ذهن هنوز داره مثل قبل عمل میکنه
وقتی تو این مدت اگاهیهایی رو دریافت میکردم میدیدم من تو اکثر مساعل که ترمزی نداشتم اراده گردم و معجزه آسا هنه جیز بدست آوردم
حالا بیشترشو تو دوره حل مساعل توضیح دادم که اصلا چیزهایی برام حل شده که تقریبا غیر ممکن بوده.
اونهم به چه آسونی.
پس چرا من هنوز دارم اینطوری فکر میکنم.
تو آیه هایی که بیان کردید بیاد آوردم که کجاها خدا بارهاییو از دوشم برداشته که بجز خودش کسی تواناییش نداشته.
مثلا یکیش همین سلامتی بود.
من حدود سه سال پیش یه کامنتی هز آقا ابراهیم عزیز مدیر فنی سایت خوندم که نوشته بودن یه بیماری ظاهرا لاعلاجی داشتن و زمانی که دیگه به اون بیماری گفتن من نیازی بهت ندارم به شکل عجیبی اون بیناریشون هز بین رفته.
از کودکی اقوام میگفتن تو کف پات صافه و هز خدمت معاف میشی
زمانی که من میخاستم برم دفترچه بگیرم که برم خدمت دکتر نظام وظیفه گفت آیا موردی هست که فکر کنی بتونی معاف بشی.
گفتم والا میگن کف پات صافه
گفت کفشتو در بیار و پاتو بزار روی موزائیک
پا تو کفش کمی عرصه میکنه و روی موزائیک های طوسی رنگ باعث ایجاد یه رد پا میشد که دکتر گفت احتمالا معاف میشی .
اما ممکنه یکم جدیدا سختگیری زیاد تر باشه
یدفعه یادم اومد من دیابت هم دارم.
با این که براممسخره بنظر میومد که دیابت چه ربطی به خدمت داره ولی گفتم آقای دکتر دیابت هم دارم.
گفت دیابتتتتتتت؟ گفت باید آزمایش بدی و اگه راست بگی قطعا معاف میشی.
هیچی دیگه من چند تا کمسیون پزشکی رفتم و چند روزی تحت نظر تو بیمارستان ارتش بستری شدم تا صحت آزمایشات توسط خودشون تایید بشه و به راحتی معاف شدم.
حدود پونزده ماه پیش یادمه با خودم گفتم دیابت برای من چه منفعتی به همراه داشت؟
خیلی فکر کردم همش بدبختی و رنج بود بجز بحث معافیت از خدمت.
گفتم خدایا من استفادمو از دیابت کردم و دیگه بهش نیازی ندارم
انگار منی که یک عمر با خدا جنگیدم و با بیماریم جنگیدم و به زمین و زمان فحش دادم که چرا من تو جوونی مریض شدم ، در بیماریم یه نقطه کوچولوی روشن دیدم.
و گفتم خدایا شکرت. من کارم انجام شده و دیگه بهش نیازی ندارم انکار باهاش به صلح رسیدم
و سه ماه بعدش من دیگه دیابت نداشتم ، بزرگترین و لاعلاج ترین بیماری قرن.
تو این سه سال انقدر اتفاقات مشابه داشتم که خدا حتی قوانین کشورو بدام عوض کرده تا من به خواستم برسم که دیگه قادر به نوشتنش نیستم
امروز دوباره یاد همون حرفهای آقا ابراهیم افتادم
گفتم خدایا تا آنروز رنجو میخاستم تا پولو پاک کنم
الان دیگه کارم راه افتاده
تک خودت پولو پاک کردی .اصلا پول رو ذاتا مقدس و پاک خلق کردی من احتیاجی به سختی ندارم.
دیگه اخراجش میکنم
دیگه تو تمام مراحل زندگیم این کاتالیزور احمقانه رو اخراج میکنم
چون فهمیدم تو دنیا رو محل آرامش قرار دادی ( آیه قرآنه )
فهمیدم تو دنیا رو مسخر من کردی .انگار کلی نیرو تحت امر تو باشن ولی چون تو نمیدونی خودت بری کارلتو به سختی انجام بدی.
اقااااا این نیروها گوش به فرمان تو هستن
چیکار میکنی با خودت.
چرا انقدر مقاومت داری در مورد ایات تسخیر،
اونجا که استاد گفتن من مقاومت دارم که بگم خدا منو انتخاب کرده ، دوباره تو گوشم زنگ زد
حمییییید خدا این دنیا رو مسخر تو یه نفر که نه ، بلکه مسخر همه کرده. بقول قرآن میگه تمام فرزندان آدم.
حالا تو چرا انقدر مقاومت داری
دنیا مسخر همست . فقط هر کسی به اون شکلی که دوست داره ازین قدرت استفاده میکنه
یکی برای تسخیر رنج و سختی برای خودش و قوی برای تسخیر آسانی.
یکی خودش رو آسان میکنه برای اسانی و بکی آسان میکنه برای سختی .
حتی من دریافت اگاهیهارو با سختی میخاستم
یعنی میگفتم خدایا نکنه این مشکل مالیه حل بشه دیگه در الهامات بروم بسته بشه؟؟؟
یعنی ذهن من سختیو یه جور رشوه دادن به خدا میدید که آقا هر جا کارت گیره یکم سختی بکش خدا دلش میسوزه حلش میکنه.
که خداروشکر تونستم دلیل تمام رنج هارو یکبار دیگه پیدا کنم.
حالا موضوع دوم اینکه من بصورت کاملا مشخصی با خود پول مشکل داشتم.
چرا؟
باز بخاطر الگوهای کودکی که تو ذهن من شکل گرفته بود.
ذهن من میگفت ببین عمو و عمه و خاله و …. که پول خاصی ندارن چقدر زندگیشون راحته
ببین مثل یویو بالا و پایین نمیرن
ببین آرامش دارن،
درسته دوسال سه سال ما تو قصر زندگی میکنیم ولی باز ببین از قصر مجبوریم بریم تو خونه مستاجرش پایین شهر تو دو تا اتاق.
درسته امروز بابات مثلا بیست تا بیشتر ماشین داره که یک دونش آرزوی کل شهره.
باز دوسال دیگه روزی میرسه که پول کرایه تاکسی هم نداری
تک تک اینها تجریه زندگی منه ها
درسته خیلی شبیه قصه هاست ولی عین واقعیته
درسته امروز بی انتها میتونی پول خرج کنی باز سه سال دیگه یه روزی میرسه که مامور برق میاد برق خونرو فطع میکنه چدن پنجاه هزار تومن نداشتین که فیش برقو پرداخت کنید
خخخخ بقول مامانم میگفت نشد یبار این قبض هارو مثل آدم پرداخت کنیم که انقدر مأمورا از در و دیوار این خونه بالا نرن و آب و برق و گازمونو قطع نکن.
ذهن من میگفت یه چیزایی خیلی کثیفه که میشه با یکم سختی پاکش کرد و یه رشوه به خدا داد و پاکش کرد
ولی ببین پول دیگه چقدر کثیفه که هر چی سختی میکسه پاک نمیشه.
پس نخواستیم اقااااا
پول نخواستیم این یکی خیلیییی کثیفه اصلا پاک بشو نیست.
یعنی کلا با پول مشکل داشتم چون عامل تمام اون بدیختیهارو عنصری به اسم پول میدیدم.
اماااا استقامت ورزیدم و ادامه دادن تمرینات چشمهامو بروی حقایق باز کرد
یه مثال ساده اینکه ذهن من پول رو عامل بدبختی میدید. وقتی فهمیدم پول خیلی هم پاکه ولی ذهنم هنوز داشت مثل قبل عمل میکرد
کم کم انگار یه مرده از جلوی چشمم کنار رفت
گفتم حمید چرا داری خودتوگول میزنی
روزهای سخت درسته به پول ربط داشت ولی روزهایی بود که پول وجود نداشت.
روزهایی که وجد داشت که همه چی عالی بود
بخدا قسم ذهن من نسبت به پول انقدر سیاااااه بود که اصلا به نکته به این واضحی توجه نمیکرد.
دقیقا مثل همون موردی که استاد تو فایل قبلی در مورد ژن دوقلوها گفتن
ذهن گول میخوره و همون یه موردی که در مدار دریافتش هست میشنوه و چشمشو روی حقایقی میبنده و به میلیونها دوقلوی دیگه که تو شرایط یکسان نتایج مختلف گرفتن میبنده
ذهن من هم در مدار دریافت این مساله نبود.
انقدر توجهش روی کثیفی پول بود که نکته یه این واضحی نمیدید
چون در مدارش نبود
چون پیش فرضهاش اصلا اجازه نمیداد از یک دریچه حدید به موضوعات نگاه کنه.
خدارو خیلی خیلی شکر میکنم که فرصتی شد باز کامنت بنویسم.
عاشقتان هستم استاد عزیزم
و عاشق شما خانم شایسته عزیز، باز هم ازشما ممنونم بخاطر این سلسله فایلها که ارزش بینهایت دارن.
خیلی فایل ارزشمندی بود بعد از هر سختی آسانی هست خدایا شکرت بابت راهنمایی و هدایتت من هم بعد از سختی های زیادی از موقعی که با سایت استاد عباس منش آشنا شدم زندگی ام عوض شده از گاری به خودم بسته بودم وزجر میکشیدم از بدهکاری از فوت دختر چهار ساله ام از مستأجری از بی پولی همه و همه با تغییر باورم با شناخت خودم وخدای خودم به آرامشی که هیچ وقت نداشتم ب فکرو خیال ک شبا خوابم نمی برد از غم فرزندم ک افسردگی گرفته بودم به یه آدم دیگه تبدیل شدم
آدمی ک فقط تو دفتر شکرگزاریم از خداوند بابت استاد عباس منش که منو با قانون جهان هستی آشنا کرد
به نام خداوند جان و دل
الم نشرح لک صدرک ،و وضعنا عنک وزرک ،الذی انقض ظهرک
خدای من از تو سپاسگزارم که من رو هدایت کردی،از تو سپاسگزارم که وقتی من آماده دریافت بودم،دریافت کردم،نه وقتی زور زدم،نه وقتی تقلای الکی کردم،نه وقتی درگیر عجله و بدو دیر شدهای ذهنم بودم.
خدای من بارهای زیادی بود که من فکر میکردم باید تنهایی حمل کنم ،بارهایی که بی خودی روی دوش خودم حس میکردم،اما اونها واقعی نبودن.من این احساس رو داشتم،اما تو ای پروردگار من به درون سینه ی من آگاهی و تو میدانی که اون لحظه من به چی نیاز دارم.
همین چند وقت قبل بود که تو رابطه ام با همسرم احساس می کردم به در بسته خوردم،از هر دری وارد میشدم اون در بسته بود،احساس میکردم هیچ راهی ندارم هیچ راهی،،،
توی دل یه شب زیبای تابستونی وقتی بعد از چند هفته تعهد سفت و سخت دادن به خودم و تمرکز روی نکات مثبت و آروم بودن،،،یه لیوان آب برداشتم و به خدا گفتم من نمیدونم خودت درستش کن،تو به من بگو جریان چیه،تو بگو من چیکار کنم و آب رو نوشیدم ،گویی همه چیز به سادگی این درخواست و این نوشیدن آب بود.
اینقدر مصمم این درخواست رو کردم که احساس قدرت داشتم،احساس کردم اگه الان بهم بگه برم سر قله قاف حاضرم برم،حس عجیبی بود…لحظاتی بعد همسرم رو در آغوش گرفتم و بهش گفتم نمیدونم علت سردی رابطه مون چیه،اما من به خدا سپردمش،هر چی باشه من تسلیمم،تسلیم شدنی از جنس قدرت،قدرت ربّم
همون موقع حسی در درونم بهم گفت همسرت احساس تنهایی میکنه،یه جمله بود و فقط همین
اینقدر خالص این حرف بهم گفته شد که نگو،من جنس این الهام خالص رو میفهمم،می شماسمش،بارها احساسش کردم،بدون شک بدون تردید،خالص خالص،،،نور بود و شیرین،گل دنیاست و خالص،یه حسی از من به من نزدیکتر ،ندایی از عمق من…ندایی که وقتی چیزی بگه دیگه نه شکی میکنم و نه تردیدی
گفت و من غرق در گریه در آغوش همسرم شدم،بهش گفتم چرا احساس تنهایی میکنی؟گفت من که چیزی نگفتم ،گفتم قلبت بهم گفت و دیگه هیچی نگفتیم و من آروم شدم،بار از دوشم برداشته شد
من دونستم که هیچ قدرتی ندارم،من ناتوانایی خودم رو با تمام قدرت پذیرفتم،خالصِ خالص،من مسؤل نیستم،من فقط مسؤل حال خوب خودم هستم،و بعد از اون شب من مدام این باورها رو تکرار میکنم،،،و رابطه مون هر روز داره ترمیم میشه،هر روز کمی بهتر میشه .
این بزرگترین باری بود که این چند وقته خدا از روی دوشم برداشت.
و بعد من چشمانم بینا شدند،بینا به احوال خودم،و بعد من دیدم مسیرم چقدر راحته،من نیازی نیست تقلا کنم،چرا میخوام همه چیز رو درست کنم؟
من صبح ها مینشینم لب پنجره،مست صدای یا کریم میشم،مست لذت نوشیدن چای سر صبح میشم،و لذت هام رو مینویسیم برای پروردگارم و او مرا میبیند و میشنود و باد میشود برایم میپیچد در لابه لای برگ درخت توت حیاط،،،هو هویی میکند و مرا دلگرم میکند…همین،مگر من از زندگی چه میخواهم؟
به قول استاد وقتی تو حالت خوبه و داری لذت میبری تو پاداشت رو در همون لحظه گرفتی،،،ثروت و خونه و ماشین و رابطه یه پاداشِ اکسترا هست.عاشقتونم
سلام مبینای عزیز
خداروشکر بابت نزدیکی هر چه بیشتر به خدا
خداروشکر بابت درک بالای شما از قوانین
خداروشکر که تمام آدم ها قسمتی از وجود منن و از بودن باهاشون لذت میبرم .
چقدر زیبا و خالصانه صحبت کردی مبینا جان ، اشک منو درآوردی .
همینطور که داشتم کامنت شما دوست عزیزم رومیخوندم بی اراده گریه کردم ، چقدر خوب تونستی ذهنت روکنترل کنی .
چقدر همه چیز راحت میشه وقتی که خودت رو میسپاری به خدا ، غرور چیزه خوبی نیست ، من انسان مغروری هستم .
گاهی باید آرام و رها بود به ندای قلبت گوش بدی ، ندایی که از قلبت ، از حال و احساس خوبت نشئت گرفته ، باقیش دیگه کاره جهانه ، هرچی که شد مهم نیست .
خدایاشکرت
سلام به شما علیرضا ی عزیز
ممنونم که دیدگاه ارزشمندتون رو واسم نوشتید.
سپاسگزارم که نوشته ام رو با قلب و با احساس خوندید،سپاسگزار قلب خالص شما هستم که احساس من رو از راه دور درک کردید.
چقدر عالی بود که واسم نوشتید «گاهی باید آرام و رها بود و به ندای قلبت گوش بدی» امروز این جمله تون تو ذهنم می چرخید
به نام الله
درود بر شما استاد عزیزم و مریم جان گلم
الهی همیشه سلامت و شاد و پر انرژی باشید مثل همیشه
باورتون نمیشه نمیتونم حسی که دارم رو با کلمات بیان کنم
فقط هر ثانیه میگم خدایا شکرررت ، خدااایااا شکرررت
و بنده شاکر واقعی خداوند باشم
چقدر زیبایی همه جا هست
چقدر نعمت داریم
نعمتهایی که نمیشه شمردشون
نعمت هایی که در تصورمون هم نمیگنجید
در مسیر آگاهی قرار گرفتن
شعوره فهم آگاهی
دیدن و درک زیبایی ها
شناخت و آگاهی که استادم داره
زندگی خوبی که ایشون داره و برای ما در همه جهات زندگیمون الگو هستش
آشنایی ما با استاد عباسمنش عزییییزم
وجود اینهمه امکانات و تکنولوژی که باعث آسان شدن مسیرمون میشه
حضور مریم عزیزم که چقدررر کمک میشه به استاد و همه ما بچههای سایت
سلامتی تک تک اعضای بدنمون که ما رو یاری میکنه برای دیدن و درک آگاهی
هدایت الله که همیشه در تک تک لحظات زندگیمون بوده و هست
فراوانی و ثروتی که برای رشد بندگانش عطا کرده
و کلام الله
که برای کمک به تکامل ما فرستاده
بارالها ، پروردگارا ، معبودا ، خداوندا
تمام قد و با تمام سلولهای بدنم و با روح و جانم
سپاسگزار تو ام
سپاسگزارم برای تمام نعمتهای پیدا و پنهانی که به ما عطا کردی
خداوندا
من بنده در برابر عظمت و بزرگی این جهان ، حتی به حساب هم نمی آیم
این تویی که به من ارزش دادی
این تویی که خواستی مرا مطرح کنی
این تویی که لباس خلقت به تن من کردی
این تویی که مرا هدایت و حمایت کردی
این تویی که سینه مرا گشاده کردی تا بتوانم پیامت را دریافت کنم ، تا بتوانم در مسیر رسیدن به تو و رضایت تو قدم بردارم
این تویی که دل بندگانت را برایم مهربان کردی تا دستی از دستان تو باشند
این تویی که موانع را از سر راهم برداشتی
تویی که موقعیت های عالی را در مسیرم قرار دادی
معشوقا
و چه نعمتی بهتررر از این که من تو را دااارم
یا رب العالمین
بابت همه نعمت هایت و بودن هایت سپاسگزارم
استاد جان
مریم جانم
سپاسگزارم از بودن شما
سپاسگزارم از صداقتی که در همه گفتار و رفتار و کردارتون دارین
و در نهایت
سپاسگزارم از همه دوستان هم فرکانسی خودم که هر دفعه کامنت های شما رو میخونم که با عششششق نوشته شده ، لذت میبرم و کلی خوشحال میشم که در جمع دوستان پاک و آگاه که شماها هستین ، منم هستم
در پناه معشوق یکتا و در سلامت روح و جان باشید
بنام خدا
سلام استاد عزیزم خیلی دوستتون دارم و بی نهایت از شما سپاسگزارم که انقدر خوب قوانین رو به ما یاد میدید و یک نعمت بزرگی بر روی زمین برای ما هستید که میخوایم بدونیم میخوایم یاد بگیریم که چطور باید زندگی کرد چطور باید خدا رو شناخت چطور باید روی خدا حساب کنیم و چطور توکل کنیم بجایی اینکه بترسیم از آینده و با اعمال درست و نگرش مثبت و حال خوب و امید و ایمان رو به جلو و با قدم های عملی در جهت خواسته هامون رشد کنیم و امروز شما پیام آور حق هستید بر روی زمین برای من که میخواهم بشنوم که میخوام فراونی نعمت ها رو ببینم و رشد کنم و به رشد جهان کمک کنم رها باشم از هر بند و قیدی رها باشم از هر آنچه که از گذشتگانم آموختم و بیام آگاه بشم از این خدای بزرگی که همیشه در تمام لحظات زندگی کنارم بوده و همیشه بار هایم را از دوشم برداشته و کمکم کرده و بیام فقط و فقط از خودش بخوام …خدایا شکرت
خدایا شکرت که من امروز هزار روزه که شما رو در زندگیم دارم و بالا و پایین های زیادی داشتم توی این روز ها و به مو رسیده ولی پاره نشده و هر بار با ایمان قوی تر و محکم تر وارد شدم در این مسیر نور و روشنایی در این مسیر علم و آگاهی در این مسیر کامل و یکتا که بر اصل تاکید دارد و قوانینش ثابت است و من هر لحظه با افکار و باورهایم زندگیم را آنطور که میخواهم با تغییر باورهام رقم میزنم و خداوند هم مرا حمایت و هدایت میکند خداوند مهربانم را بی نهایت سپاسگزارم که مرا به این مسیر نور و آگاهی هدایت کرده و از او میخواهم تا ابد در این راه مرا ثابت قدم نگه دارد و هر لحظه بر رشد و آگاهی و علم و ثروت و سلامتی من بیفزاید و منتظر روز های قشنگی هستم که خداوند را بدرستی درک کرده ام و با رفتار و کردار توحیدی ام زندگی زیبایی را برای خودم رقم میزنم آمین
️️️خدایا شکرت
بسم الله الرحمن الرحیم
الم نشرح لک صدرک و وضعنا عنک وزرک الذی انقض ظهرک و رفعنا لک ذکرک فانّ مع العسر یسرا انّ مع العسر یسرافاذا فرغت فانصب و الی ربک فارغب
با سلام به استاد عزیز و همه دوستان
خدای مهربان تو سینه محمد را شرح صدر عطا کردی زمانی که غم قلب او را میفشرد و دردهای سنگین دلش شانه هایش آزرده بود زمانی از غم دوری تو فریاد برآورده بود و به دنبال بهترین ، مهربانترین و قدرتمندترین غمخوارش بود زمانی که تو را با تمام وجود می طلبید و ندای توحیدی خویش را بلند کرده بود ودر تنهایی خویش به وصال یار رسیده بود و بار سنگین غربت و تنهایی کمر مبارکش را آزرده بود و از دست مردم جاهل زمان خویش به تو پناهنده شده بود واما تو ای جان جانان ای مهرباترین مهربانان با لطف و کرمت سینه او را گشودی و با دستان یداللهی خود این بارسنگین اندوه را از دوش نازنینش برداشتی و فرمودی ای طاهای من اینقدر غم این جماعت را مخور و اینقدر خود را قربانی این خلایق مکن من آغوشم را به سوی تو باز کردم به آغوش امن من بیا و آرام بگیر و من بخاطر عشقی که به تو دارم و رنجی که تو کشیدی نام نکوی تو را در عالم بلند میکنم و آن را تا ابدیت پایدار و جاویدان میکنم و بدان که ای بنده خوب من که به حق بندگی کردی بدان که با تمام سختیها آسانی است و قطعا با تمام سختیها آسانی است پس تو نگران نباش و هدف دیگرت را آغاز کن و عاشقانه به خدای خود توجه کن و بدان که من از تو به خودت مشتاقترم
ای عزیز دلم ای جان جانانم همانطور که شانه های محمد را از فشار بار سنگین غم نجات دادی یک گوشه چشمی در گوشه ای از این جهان گسترده به بنده ات مریم بینداز و او را نیز مورد رحمت خویش قرار ده که سخت نیازمند مهرت هستم گر چه بندگی نکردم ولی دلم همیشه برایت می تپید و به دنبالت سالها حیران و سرگردان به هر کوی و برزن میدوید
آری بار سنگین سادگی ، مهربانی ، دلسوزی ببش از حد ، مسئول شاد کردن بندگانت ، قربانی شدن و اما فشار احساس گناه شانه هایم را خم کرده و قلبم را پاره پاره کرده و استخوانهایم را خورد کرده و توان بلند شدن را از من گرفته و من نیز مثل محمد فقط نگاهم به توست که قلبم را باز کنی تا ببینی از فراقت شرحه شرحه گشته است و با دستان مهربانت این بار را از دوش من بردار تا پینه های ضخیم احساس گناه و عذاب وجدان را ببینی
آری من خودم و فقط خودم این بلاها را سر خودم آوردم و همیشه میخاستم به همه کمک کنم و خودم را مسئول غمهای مردم و کمبودهای مردم میدانستم و بیشترین چیزی که آزارم میداد کج فهمی آنها بود که قلبم را آزار میداد و مرا در غمی جانکاه فرو میبرد و مرا مورد تمسخر و غیبت و تهمت قرار میدادند و من مات و حیران فقط نگاه میکردم و قلبم میشکست میشکست میشکست و چیزی نمیگفتم و فقط شب تا سحر برای مظلومیت خودم اشک میریختم و آنقدر جهان ظالمانه مرا زیر مشت و لگدهای خود له کرد و تنها چیزی که به جا ماند آه و حسرت بود
اما خداوند را شاکرم که مرا در این مسیر قرار داد و اینگونه بالهای رحمت خود را باز کرده و میخواهد مرا روی شانه های خود قرار دهد و استخوانهای خورد شده مرا ترمیم کند و این اشکها که همینجور سرازیرن و باعث میشوند اشتباه بنوییسم و به عقب برگردم مرحمی باشد بر دل شکسته من
آری دوستانم من از این کتکها زیاد خورده ام اشکها زیاد ریخته ام و بی مهریها زیاد دیده ام و جرمم این بود که زیادی مهربان و دلسوز بودم و میخاستم کل دنیا خوشی را لمس کنند غافل از اینکه من هیچ نقشی در این مورد نمیتوانستم داشه باشم و خداوند با یکی از بزرگترین دستان خود استاد عزیزم مرا آگاه کرد و هدایتم کرد اشک امانم نمیدهد و شما دوستان همفرکانسیم خوب متوجه میشوید من از چه دردی صحبت میکنم
از خداوند میخواهم همه ما را مورد رحمت خاصه خود قرار دهد
دوستون دارم
درود به شما مریم عزیز
خداروشکر که با هر جمله ی شما تیکه هایی از قلبم رو مثل پازل در کنار هم میزارم و زخم های وجودم رو التیام میدم .
چقدر زیبا نوشتین و منو احساساتی کردین .
چقدر از خوندن متنتون لذت بردم و با اشک هایی که ریختم سبک شدم .
چقدر شما در نزد خدا محبوب و دوست داشتنی هستید و چقدر روحیه و شخصیت زیبایی دارین .
خدمت کردن به انسان ها قشنگه اما نه زمانی که من از وجود خودم بکنم .
وقتی که عشق در وجودم کم باشه و من اون رو به دیگران ببخشم جای خالیش در وجودم حس میشه .
زمانی من حق کمک دارم ، زمانی من حق عشق ورزیدن دارم که لبریز شده باشم و این عشق و حس مودت خود به خود بروز پیدا کنه .
زندگی به من درس های زیادی داد و همینطور درس های بیشتری که باید یاد بگیرم اما هنوز یاد نگرفتم و هنوز دارم تضاد هاشو تحمل میکنم و جز یادگیری چاره ای نیست ، چون انقدر فشار هاشو بر من وارد میکنه تا مجبور بشم ، تا تسلیم بشم .
از خدا میخوام که قبل از اینکه واقعا خرد بشم منو آگاه کنه و هدایتم بکنه تا در حل تضاد های زندگیم استاد بشم .
خدایاشکرت
سلام به دوست عزیزم
ممنونم که حوصله کردین و کامنت من خوندین و خوشحالم ازاینکه تونستم ی کوچولو حس شمارو خوب کنم
از نکات بسیار خوبی که نوشتین لذت بردم و استفاده کردم و درست فرمودین که زمانی ما حق عشق ورزیدن داریم که لبریز از عشق شده باشیم و این عشق خودبخود بروز خواهد کرد واقعا درس گرفتم
موفق و شاد باشید
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
أَ لَمْ نَشْرَحْ لَکَ صَدْرَکَ (1) وَ وَضَعْنا عَنْکَ وِزْرَکَ (2) الَّذِی أَنْقَضَ ظَهْرَکَ (3) وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَکَ (4) فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (5) إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْراً (6) فَإِذا فَرَغْتَ فَانْصَبْ (7) وَ إِلى رَبِّکَ فَارْغَبْ (8)
به نام خداى رحمان و رحیم.
آیا ما سینه تو را گشاده نساختیم؟ (1).
و بار سنگین را از تو برنداشتیم؟ (2).
همان بارى که پشتت را مىشکست (3).
و نامت را بلند آوازه کردیم (4).
از این به بعد هم دل خوشدار که بعد از هر دشوارى گشایشى است (5).
بلکه با هر دشوارى دو گشایش است (6).
پس هر گاه از کار روزانهات فراغت یافتى به نماز و شکرانه پروردگارت بایست (7).
وقتی سوره انشراح را می خونیم انگار اون نعمت هایی که آیه آخر سوره مبارکه ضحی آمده بود که خطاب به پیامبر می فرمود: نعمت هایت را حدیث کن، این جا نعمت ها رو خداوند خودش بر شمرده است.
و به سوى پروردگارت تمایل کن (8).
خدای من ، چه آیاتی چه عظمتی چه اگاهی هایی توی این آیات آسمانی هست..
چقدر همه چی کامل و جامع گفته شده ..
12 روز عضو سایت شدم اما آشنایی که با سایت دارم حدودا دوماه هست..
این مدت با کامنت های بچه ها که دریایی اگاهیی هستن در حال خودسازی و خداشناسی بودم ..هرچی بخونم هرچی بیشتر میخونم ..تشنه تر هستم
الان دقیقا میدونم من فقط و فقط توحید رو میخوام
توی همه چیز دنبال توحید هستم …
به خواهر زاده م نگاه میکنم انگار سمبلی از خداوند جلومه ..از بس که این بچه ها نورانی و روحانی و الهی هستند …
با تمام وجودم بغلش میکنم …انگار خدارو بغل کردم…
من اینجوری دارم چشمم رو وجودم رو درکم رو میزارم روی خدا شناسی….روی دیدن خدا توی همه هستی وجهان….
دلم میخواد اونقدر به من نزدیک بشه دلم میخواد به جایی برسم که فقط و فقط چشم و گوشم و وجودم خدارو ببینه و لمس کنه..
دلم میخواد احساسات سعیده شهریاری عزیز رو حس کنم تجربه کنم ..دلم میخواد منم بی نهایت با خدا عاشقی کنم…
میدونم اگه توی دلم گذاشته شده ..حتما خدا میخواد و توی این راه ثابت قدم ومحکم اومدم و دیگه نمیخوام حتی یه روزنه برای برگشت باشه ….حتی اگه برخلافش کلی خوشبختی و ثروت منتظرم باشه …
این راه اینقدر لطیفه که فقط همین راه و مسیر الهی رو میخوام
چون که عین خوشبختیه این مسیر ..
آرامش …خدا همه چیز رو میشود همه کس را…
الهی شکرت خدای خوبم
توی سوره انشراح خداوند متعال نعمتها را به رسولش یادآوری میکنه.
این سوره یه حس دلداری داره
آنگار خدا داره به آدم میگه غصه نخور عزیزم من هستم?
تو فقط بیا همه چی درست میشه
همه چی آسون میشه
تو ففط بیا
توی فارسی میگیم اغوش باز. یعنی آغوش گشودن برای پذیرفتن کسی. ولی در زبان عربی میگن سینهاش گشاده شد. گویی از دیدن کسی که محبوب اوست نفس راحتی کشیده…
هر بار که مشکلی رو حل میکنیم باید منتظر مشکل بعدی باشیم. اینه که میگه برو به استقبال دشواری بعدی. آدم طبیعتاً وقتی یک سختی رو پشت سر گذاشت و به راحتی رسید، میخواد مدتی خستگی در کند. همیشه بعد از پیروزی همینه
اما فرمانِ فانصب میگه که هیچ وقت کار رو تمام شده فرض نکن؛ قطعش نکن
زندگی ما هم به همین صورت سعه صدر یا به قول خودمون دریادل بودن و تحمل بالا در انجام تکالیف و وظایف بهمون کمک میکنه
قرار نبوده که انسان همیشه آسایش داشته باشه و حتی آیه داریم که خدا می فرماید.اگه اشتباه نکنم: و ما خلقنا الإنسان إلى فی کبد
که معناش اینه که ما انسان رو جز در سختی نیافریدیم.
من خودم وقتی زندگیمو نگاه میکنم تا الان که 35 سالم هست خیلی سختی کشیدم..
نمیدونم ولی مطمعنم که سختی و درد هرکسی برای خودش بزرگترین سختی هست،
امروز که داشتم مثل همیشه با خواهر توحیدی عزیزم که بوسیله ایشون به سایت الهی عباسمش آشنا شدم صحبت میکردم، داشت میگفت فرزانه من 5 سال توی این مسیر هستم بارها بهت گفتم بیا توهم ایمان بیار …ولی قبول نکردی..بهم خندیدی..حتی بنده خدا رمز و کلمه عبور خودش برام میفرستاد میگفت برو عقل کل رو بخون..
خلاصه و نت برداریهاش رو میفرستاد ..باز ذهن سرکشم قبول نمیکرد..بهش گفتم باشه بزار مدارس تموم شه .من تابستون حتما به سایت سر میزنم اینگار برای اون من سود یا منفعتی داشتم که از اون سر اروپا التماس میکرد که من کمی روی خودم کار کنم..بقول خودش اینقدر از دست جهان چک و لگد خوردم اینقدر به این درو اون در زدم تا بالاخره گفتم:
خدایا من تسلیمم…هدایتم کن..
الان دوماه توی این مسیر هستم .اونقدر تشنه هستم اینقدر این سایت الهی و نورانی هست که خواب و خوراکم شده..
من فقط میدونم ایمان همه چیزه ..شرک نقطه مقابل ایمانه
من فقط خوب میدونم من که مخلوق خدا هستم من که روح خدا توی جسممه .نمیتونم بی ارزش و پست باشم
من خوب میدونم همون خدایی که اینهمه آدم عاشقش هست …بخاطر چی هستش؟؟ بخاطر بزرگی بخاطر عظمت بخاطر جلال و جمال و …………..
پس مطمعنم همه اینارو من هم دارم…
منم ارزشمندم …
من یه قطره از دریای بی کران وجود خدا هستم…
پس من باید عزت نفس داشته باشم
پس من باید قدر خودمو بدونم و بنده ی یکی از بندگان خدا نشم
من فقط میدونم بعد ایمان …عزت نفس باید حفظ بشه ..همون ارزش های والای انسانی ..خدا هم فقط همین انتظار رو از ما داره
ایمان و عزت نفس!!!!!
من با یاد گرفتن اینا با باور کردن اینا دارم خودمو میسازم وچقدر هم موفق بودم…
الهی هزار مرتبه شکررررت که همیشه پشت در بودی تا من راه بدم…خدایا عاشقانه تورا میپرستم
همین یک ساعت پیش داشتیم باهم صحبت میکردیم که میگفت فرزانه نتایجی که داری میگیری اندازه 5 سال منه..اونقدر تو لطیف شدی اونقدر قلبت بزرک شده ظرفیتش که توی دو ماه اینقدر نتیچه گرفتی ..منم فقط هی حظ میکردم از این تعریفات و تحسینات و قربون صدقه اش میرفتم…
اره همینه .. باید قلبمون پذیرش بزرگی خداوند و درک عظمتش رو داشته باشه …
نمیخوام به خودم غره بشم اما به خودم افتخار میکنم که فرزانه عصبی زودرنج پرخاشگر گذشته نیستم فرزانه ای که تا تقی به توقی میخورد ساک به دست خونه رو ترک میکرد…
من اینقدر با خودم توی صلح هستم که هرجا باشم اطرافیان اصرار میکنن که بیشتر بمونم …تماس میگیرن که باهاشون سفر برم…
همکارانم اصرار میکنن که امسال هم بمونم پیششون و سازماندهی پر نکنم
دیروز همکارم میگفت خوشبحال اون کسی که امسال با تو توی یک آموزشگاه افتاده ..
توی این مسیر دارم کیف میکنم ….دیگه مطمعنم خدا قشنگ ایستاده کنارم و هر قدمی برمیدارم داره برام فرش قرمز پهن میکنه…اما من نمیخوام برای این خدا مغرور باشم من میخوام بندگشو بکنم
میخوام فقط دستور بده من بگم چشممممممممم خدای من…
میخوام به اون جایی برسم از توحید که فقط اونو ببینم …
امروز الهامات قشنگی بهم شد
از اطرافیانم دارم عشق میگیرم و تحسین …
همین صبح بود که آقایی که در زمینه ازدواج داریم باهم اشنا میشیم بهم گفت:
من بهت قول میدم همونقدر که تو خدارو دوست داری …منم تورو دوست داشته باشم …
قشنگ ترین زیبا ترین الهی ترین جمله دوستت دارمی بود که تا الان شنیده بودم و دیده بودم
من از شنیدن این واقعا لذت بردم ..
نمیدونم خیلی شگفت زده نشدم
بلکه خودمو لایق این جمله دونستم ..
هرچی اون تعریف و تمجید کرد من ذره ای شک نکردم به درستی حرفاش
قسم میخورم به الله که هرکلمه میخواستم بهش بگم اول توجه میکردم ببینم شرک توش هست یا نه …
توجه میکردم ببینم این کلمه با توحید و عزت نفسم هماهنگ هست یا نه؟!!
میخوام بگم اگه خدارو توی همه لحظه هامون گواه بگیریم…چقدر همه چی آسون تر میشه ..چقدر قشنگ کلمه هارو ایده هارو مسیرهارو میچینه میزاره دمدستت..
دیگه هیچ ترسی نداریم …
چون اون قدرت مطلق کنار ماست …
خدای بزرگ عاشقانه دوستت دارم که انیس مونسم شدی..
توی این دنیا سختی و آرامش باهمه….بنظرم هرچی انسان بیشتر سختی بکشه بیشتر قدر نعمت ها و آرامشی که در لحظه بهش داده میشه رو میدونه و سپاسگزار تره..
همه میدونیم این دنیا خوبیها، خصلت های نیکو و آبرو و عزت وخیلی چیزای باارزش دیگه جز با سختی بدست نمیاد.
دقیقا مثل یه دانش آموز که با درس خوندن و تلاش به هدف که تحصیلات عالی هست میرسه.
سنّت و برنامه الهى اینه که بدنبال هر سختى، آسانى است. و همیشه سنت خدا این بوده که موفقیت با صبر حاصل می شود.
صبر و پیروزی هر دو دوستان قدیمند
انسان باید بعد از فارغ شدن از هر کار و مسئولیّتى، آماده پذیرش مسئولیّت دیگر و تلاش و کوشش دیگر باشد.
در همه حال صبر یا تلاش کار رو برای خدا انجام بدیم.همون بندگی کردن برای خدای بزرگ
راستش جدیدا به این باور رسیدم من هرچی کار کنم و هرچه بدست میارم امتیازش مربوط به خداست و مال خداست…و هرچی ازش در راه خدا انفاق کنم مال خودش هست و من حقی ندارم ازش و همش لطف الله به منه
پیمودن راه خدا باید عاشقانه و با رغبت باشد. «الى ربّک فارغب»
مسلما کار وقتی دلی و عاشقانه باشه نه تنها سخت نیست بلکه واسمون لذت بخش میشه
آدمها گاهی نمیخوان در هوا و فضای حق تنفس کنن گاهی وقتا هم هست که برعکس، میخوان هوای حق را استشمام کنن سینهشان بازه فضای سینهشان برای حقیقت گشاده مثل اینکه عطر حق را با تمام وجود استشمام می کنن
هستند آدمهایی که از حق و حقیقت تنفر دارند و میخوان ازش فرار کنن.
طبق قرآن چنین کسانی سینهشان برای تسلیم به خدا باز نیست. کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء (5) و آن قدر تسلیم حق شدن براشون سخته مثل اینکه میخوان له آسمان صعود کنند. طبق قرآن کسانی سینهشان را برای کفر باز میکنن نمیتوانند به آسمان صعود کنند
پ.ن:
از همینجا سلام و درود میفرستم به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان …چقدر تصویر شما زیباست ..چه ست زیبایی زدین باهم شما دوتا عشقاا
چقدر چشم نواز هست دیدن شما ..تحسین میکنم شمارو استاد عزیزم تحسین میکنم عشق شمارو ..تحسین میکنم اینهمه زیبایی و الهی بودن شمارو.. دوستتون دارم که بی منت این مکان الهی رو در اختیار ما گذاشتید ..عاشقتونم
.خداوند یکتا پشت و پناه شما باشه الهی
استاد عزیز اونجایی که مریم جان شروع کردند و سوره رو تلاوت کردن چه ارامشی توی چهره شما بود ️️️️️️ قلب فراوووننن
از همه دوستانی که منت سرم گذاشتن و کامنت بنده رو میخونن و وقت میزارن و عشق میپاشن به اینجا …بی نهایت متشکرم …
دوست تون دارم و بی نهایت خوشحالم احساس میکنم توی بهشت با بهترین بنده های خدا دارم زیر همون درختان و همون رود ها که توی قرآن بهشتی توصیف شده گفت و گو میکنم
در پناه الله شادو سلامت و ثروتمند باشید
به نام الله
درود بر شما استاد عزیزم و مریم جان گلم
الهی همیشه سلامت و شاد و پر انرژی باشید مثل همیشه
باورتون نمیشه نمیتونم حسی که دارم رو با کلمات بیان کنم
فقط هر ثانیه میگم خدایا شکرررت ، خدااایااا شکرررت
و بنده شاکر واقعی خداوند باشم
چقدر زیبایی همه جا هست
چقدر نعمت داریم
نعمتهایی که نمیشه شمردشون
نعمت هایی که در تصورمون هم نمیگنجید
در مسیر آگاهی قرار گرفتن
شعوره فهم آگاهی
دیدن و درک زیبایی ها
شناخت و آگاهی که استادم داره
زندگی خوبی که ایشون داره و برای ما در همه جهات زندگیمون الگو هستش
آشنایی ما با استاد عباسمنش عزییییزم
وجود اینهمه امکانات و تکنولوژی که باعث آسان شدن مسیرمون میشه
حضور مریم عزیزم که چقدررر کمک میشه به استاد و همه ما بچههای سایت
سلامتی تک تک اعضای بدنمون که ما رو یاری میکنه برای دیدن و درک آگاهی
هدایت الله که همیشه در تک تک لحظات زندگیمون بوده و هست
فراوانی و ثروتی که برای رشد بندگانش عطا کرده
و کلام الله
که برای کمک به تکامل ما فرستاده
بارالها ، پروردگارا ، معبودا ، خداوندا
تمام قد و با تمام سلولهای بدنم و با روح و جانم
سپاسگزار تو ام
سپاسگزارم برای تمام نعمتهای پیدا و پنهانی که به ما عطا کردی
خداوندا
من بنده در برابر عظمت و بزرگی این جهان ، حتی به حساب هم نمی آیم
این تویی که به من ارزش دادی
این تویی که خواستی مرا مطرح کنی
این تویی که لباس خلقت به تن من کردی
این تویی که مرا هدایت و حمایت کردی
این تویی که سینه مرا گشاده کردی تا بتوانم پیامت را دریافت کنم ، تا بتوانم در مسیر رسیدن به تو و رضایت تو قدم بردارم
این تویی که دل بندگانت را برایم مهربان کردی تا دستی از دستان تو باشند
این تویی که موانع را از سر راهم برداشتی
تویی که موقعیت های عالی را در مسیرم قرار دادی
معشوقا
و چه نعمتی بهتررر از این که من تو را دااارم
یا رب العالمین
بابت همه نعمت هایت و بودن هایت سپاسگزارم
استاد جان
مریم جانم
سپاسگزارم از بودن شما
سپاسگزارم از صداقتی که در همه گفتار و رفتار و کردارتون دارین
و در نهایت
سپاسگزارم از همه دوستان هم فرکانسی خودم که هر دفعه کامنت های شما رو میخونم که با عششششق نوشته شده ، لذت میبرم و کلی خوشحال میشم که در جمع دوستان پاک و آگاه که شماها هستین ، منم هستم
در پناه معشوق یکتا و در سلامت روح و جان باشید
سلام و نور
خدمت استاد و خانم شایسته عزیزم
امروز بعد باشگاه طبق روال همیشه که میام و گزینه به دنباله نشانه ام هدایتم کن رو میزدم ، دیدم فایل جدید گذاشتید گفتم ببینیم خدا به کجا هدایتم میکنه ! دقیقا نیاز اکنونم که به این نقطه رسیدم همین بود ، کلید معمام این بود باید شرح صدر داشته باشم و بعد منتظر هدایت خدا باشم و بعد برای نشون دادن ایمانم حرکت کنم و بعد نشانه ها ، اتفاقها و شرایط و آدمهای کم کم خودشون نشون میدن و اون موقع اس که بعد اونهمه سختی سرشار میشی از آسونی و بهجت و خوشحالی و ثروت و نعمت و بهشت !کل ماجرا اینه !
قلب منبع دریافت فرکانس هاست پس خیلی مهمه که حتما باز باشه برای دریافت الهامهای خداوند که مایه هدایت ماست.
چطور قلبمون باز کنیم ؟
توی فایل دیگه ایی که پریشب هدایت شدم بهش تو نتایج شاگردهای استاد قسمت 3 فوق العاده ترین و بینظیرترین راهکار داده شد ، دقیقا دیدگاهی که اصلا به ذهنم نمیرسید ….
استاد گفتند باید به نقطه عجز برسید !
نقطه عجز کجاست ؟
نقطه ایی که بفهمید شما با عقل و روش و باور خودتون که تا الان داشتید به نتایج ناجالب رسیدید و الان خسته ایید و به نقطه عجز و ناتوانی رسیدید و حالا تو این لحظه مثل حضرت موسی که در شرایط سخت بعد از کشته ژدن اون فرد و آوارگی به خداوند فرمود خدایا من به هر خیری که از تو میرسد فقیرم ! باید عاجزانه از خدا بخواهید که حالا نوبته توعه که منو هدایت کنی و قلب منو باز کنی تا سخنانت رو فهم کنم و به قول قرآن بهم “فرقان” بدی که بد رو از خوب تشخیص بدم ! من پشت فرمون این فایل ک گوش میکردم اشک بود که از چشمهام بی محابا میریخت چقدر حرفِ خدا بود تو اون لحظه برای من ! خداروشکر میکنم بابت تمام هدایتهایی که متوجه اش میشیم و بکار میبندیمش ! توی زندگی خودم همیشه اونجاییکه به سختی بزرگی برخوردم و عاجزانه خواستم که این سختی برداشته بشه، ارحم الراحمینِ دلم دستانمو گرفت و به زیباترین شکل حلش کرده منتها من یادم رفته بود که همه چیز قدرت خودش رو از خدا میگیره پس چرا نیام از منشا قدرت کمک بگیرم و قلبمو باز بزارم برای هدایتش !
و یه نکته مهم دوستان هروقت خواستید و قلبتون رو باز کردید و شرح صدر به شما عطا شد به” هدایتها عمل کنید” حتما حتما “عمل کنید” حتی اگر از نظر شما اشتبا بنظر برسه !
این تجربه رو داشتم که با کلی قسط وقتی روی خودم کار کردم از یه محیط کاری سمی خداوند منو هدایت کرد خیلی براحتی که از کار بیرون بیام و من بدون توجه به قسطاهم با ایمان به اینکه حتما به جای بهتری هدایت میشم از اونجا استعفا دادم با خوشحالی! شاید این استعفا در جاییکه من کلی قسط دارم از نظر بقیه اشتباه باشه ولی بهترین هدایت بود که انتخابش کردم .و به دو روز نکشید که یکی از آشنایان یه کار خیلی بهتر با حقوق دوبرابر قبلی و محیط عالی بهم پیشنهاد داد و این جایزه اعتماد من به خداوند بود !
امید دارم در مسیر سفر زندگی همیشه حواسمون به تابلوهای راهنما باشه و صدای خدا رو بشنویم !
در پناه من رفیق من لارفیق له!
بنام خداوند بخشنده مهربان
من دوره 12قدم رو قبلا خریداری کردم و وقتی به جلسه قرانی این سوره رسیدم اتفاقا بجای اینکه به فکر استاد بیفتم به فکر خودم افتادم،استاد هم اشاره کرد خدا برای استاد فقط نخواسته برای هر کدوم از ما خواسته،منم دقیقا خدا باری از رو دوشم برداشت،من وقتی ادمی بودم که اصلا نمیدونستم خدا کیه چیه،قران چی گفته اصلا،و یک راننده اینترنتی بودم و چقدر اون روزا سخت بود برام و یک روز از اون روزا که واقعا بریدم دیگه و گفتم خدایا من دیگه نمیتونم راه برم دست منو بگیر،خداوکیلی نجاتم بده، از خدا خواستم،واقعا خواستم انتخاب کردم که راهی جز پناه اوردن به خدا ندارم،گفتم که خدایا هدایتم کن،بهم الهام کرد که دوره 12قدم بخرم،دقیقا تو پرایدم بودم یادمه واقعا 283هزارتومن برام ته پول موند وقتی قدم اول رو خریدم، ولی گفتم خدا گفته پس باید عمل کنم،انجامش دادم دقیقا قدم3یک اتفاقی افتاد که یه مسافری دزد سوار کردم گفت بریم پوشاک این جای شهر ببریم اونجا،منم کرایمو گرفتم رفتم خونه،فردا اطلاعات زنگم زد به جرم همدستی،خشک شدم قسنگ و گفتم بمیرمم دیگه سر اون کار نمیرم،و یادم به دزدی پیکان استاد افتاد گقتم این یه نشونس که دیگه حتی مسافرکشی که خرج و اجاره خونه رو باهاش میدادم هم انجامش ندم،تو همون قدم 3یاک لحظه یادم افتاد که استاد گفته از همون جای که داری هر شغلی که با شرایط اون لحظت سازگار هست انجامش بده،و رفتم یه شغل دیگه و با حقوق3میلیون شروع کردم
وقتی که قدم12که این سوره رو استاد برام بازش کردم نگاه کردم واقعا چقدر منو از باری که رو دوشم بود نجات داد،اشکم سرازیر شد،منو از کاری که بدم میومد نجاتم داد چقدر نام منو پر اوازه کرد تو کار جدیدم،همه میگفتن احمد خدا هوانو داره چجور اینقدر تونستی ویزیت کنی،و من میگفتم خدا داره میفروشه،و همه میخندیدن،و من باز یاد حرف استاد میفتادم،و الان میفهمم همراه همه اون سختی ها آسونی بود من سختی هارو انتخاب میکردم اونم ناخوداگاه،چون قبلا رو خودم فقط حساب میکردم بعد امدم رو خداهم حساب کردم که بابا من از توانم خارج هست به همه امور زندگیم برسم خودت حلش کن خودت منو به عملی وا دار کن که به نفعم بشه،بعد الان بعد از سه سال میفهمم چقدر بدهیام پرداخت شد،چقدر الان ارامش دارم اون موقع همش دعوا بود چقدر حقوقم زیاد شد اون موقع لنگ نون شب بودم خداوکیلیا،واقعا پول نون شب نداشتم،مثل چی هم همه جا کار میکردما اما باز بدهکاریم تموم که نمیشد هیچ بیشتر هم میشد،خیلی الکی خیلی الکی،بیشتر هم میشد،اما الان میبینم واقعا بدون اینکه کار خاصی بکنم خداوند روزیمو میرسونه و اروم اروم حس میکنم که من دیگه اصلا نمیپذیرم 1تومن هم بدهکار باشم،من قدرت بی انتها پشتمه هیچ کسی وکود نداره که روزی منو بده جز الله، این آیه خدا منظورش به پیامبر نیست،یا با استادعباسمنش،منظورش به همست،اگر انتخاب کنم که خدا میتونه منو هدایت کنه ارومم کنه منو به ثروت میرسونه،،، پس تسلیم باشم متوکل باشم واقعا از اینکه الان هم دارم و هست هم میتونه آسون ترم کنه برای آسونی ها،پس برم به مرحله بعد ،بسوی چالش های بعدی،مثلا بگم خدایاشکرت الان همه چی عالی،خوب خداوندا ممنونم ازت،
اما تو نامحدودی من از اینم بهتر میخوام بیشتر میخوام آسون تر میخوام،چجور راحت تر،چجور تسلیم تر،چجور ببینم الهاماتت رو،پس منو هدایت کن به بی نهایت نعمت،مثل همه اونها که نعمت دادی،مثل استاد منش ها که دادی،من حتی از این آیه باور فراوانی هم درک میکنم،که خدا میخواد برسونه این مفهومه که زندگی روی خوش روی اسونی روی زمدگی بدون بار بدون سختی هم داره البته که با سختی ها آسونی هم هست همراهش هست اما تو میتونی آزادانه انتخاب کنی،ومن هر کدوم تو انتخاب کردی رو به قدر ایمانت کارگشا میکنم،به قدر فهمت قابل درکش میکنم کوچیکش میکنم،به قدر آرزوت گسترشش میدم،به قدر نیازت فرود میام و پیشتم،دیگه چی میخوایم،به قول استاد و ملاصدرا،خداوند همه چیز میشود همه کس را،
سپاسگذارم ازت خدای من و این اعتبار زندگیمو به تو میدم،
والان استاد میفهمم چی میگفتید،واقعا من حتی همین الان هم بمیرم مهم نیست برام چون با خدا عشق بازی کردم تو این 3سال،
ممنونم ازتون استاد گرانبها
سلام به استاد عزیزم و سلام به خانم شایسته نازنین
و سلام به حواریون این سایت الهی.
این روزها بشدت تمرکز دارم روی تمرینات دوره حل مساعل و دوره کشف قوانین و البته دوره ی فایلهای هدیه ای که این روزها روی سایت قرار میگیره و الحق و الانصاف شده یه ترکیب بینظیر و یک معجون جادویی برای پیدا کردم طبیعی ترین روش زندگی.
خیلی دوست داشتم تو این چند تا فایل اخیر کامت بزارم و کلی حرفهای خوب بزنم اما بیشتر از خوندن کامنتها برام وقتی نمیموند.
خودمو متعهد کردم که انجام تمرینات توی اولویت باشه
ممکنه چشمامو بزور باز نگه دارم که خوابم نبره تا حتما بتونم پای تعهدم بمونم
یا حتی یکساعت زودتر از موعد ساعت کوک کنم و زودتر بیدار بشم تا به تمرینات بپردازم.
ولی این فایل دیگه منو از خود بیخود کرد.
ایم دفعه چهارم بود که گوش میدادم و هربار یه چیز جدید میفهمیدم. که دیگه مجبور شدم و فایل استاپ کردم و شروع به نوشتن کردم.
استاد چی بگم و از کجا بگم که هر بار دوره ایو شروع میکنم میگم زندگی من تقسیم میشه به زندگی قبل ازین دوره و بعد ازین دوره.
چقدر تک تک نکاتی که اشاره کردید برای اینروزهای من بود.
چقدر این آیات شرح حال منو میداد.
تو دوره حل مساعل جلسه دوم گفتم که ریشه تمام مساعل و مشکلاتمو پیدا کردم و این ریشه ، یک خدای اشتباه بود.
در آدامه این کشفیات و این شخم زدن ها در جلسه دوم کشف قوانین فهمیدم که یک ریشه عمیق و عجیب و غریب دیگه هم وجود داره که اونهم درخواست رنج و سختی بصورت آگاهانه است. و البته اینکه من بصورت کاملا مشخصی با خود پول و ثروت مشکل داشتم.
که البته تمام این موارد آمیخته باهمه و در واقع در هم تنیده شده.
حالا ممکنه سوال پیش بیاد که مگه ممکنه یه نفر با خود پول مشکل داشته باشه یا اینکه چرا برای خودت سختیو درخواست میکردی.
طبق تمرین جلسه اول دوره کشف قوانین که شروع به کد نویسی کردم دیدم که به طرز بسیار روان و واضحی تمام خواسته های غیر مالی ام خیلی راحت تیک میخوره و تقریبا تمام خواسته های مالیم نه.
به طرز معجزه آسایی هم من هر روز درخواست آگاهی و الهامات جدید رو از خدا میکردم و خدا هم خیلی شخصی جوابمو میداد یعنی باز میتونم بگم الهاماتی که توی این یک ماه دریافت کردم بیش از کل این سه سال بوده که شما رو شناختم استاد جان.
با تمام توانم تمرکز کرده بودم روی این موضوع تا بفهمم چرا انقدر همه جیز سخت پیش میره
حدود بیست و سه تا ترمز اساسی پیدا کردم که باز طبق روش های جل مساله برای هر کدومشون مراجعه کردم به قرآن و آیاتی که میتونست باورهای شرک آلود منو نقض کنه پیدا کردم و هر روز حدود سه یا چهار ساعت بصورت خاص روی این اهرمهای رنج و لذت تار میکردم تا جایگاه تفکر من نسبت به اون موضوع عوض بشه.
حالا میخام در مورد این بگم که چرا من به صورت آگاهانه از خدا رنج و سختی و مشقت رو میخاستم؟
باز هم مذهب و باز هم درگ نادرست قوانین خدا و باز هم نگاه انسان گونه به خدا.
مطالب خیلی درهم آمیختست ولی سعی میکنم چکیده شو بگم تا شاید کسی که در مدار شنیدنش ازش استفاده کنه.
در دوره حل مساعل من تونستم به مقدار کاملا خوبی نگاهم راجع به کثیف بودن ناپاک بودن حرام بودن و غیر الهی بودن پول و مال و ثروت رو تغییر بدم. که تمام اینها از مذهب میومد.
فهمیدم درسته که پول از نگاه مذهب نجس و کثیفه اما نگاه خدا کاملا متفاوته و اصولا بزرگترین اولویت خدا کسب ثروته.
اما چرا هنوز من دوست داشتم تمااااااااام امور زندگیم با رنج پیش بره؟
علی الخصوص کسب ثروت؟؟؟؟
یه باوری وجود داره که از فرهنگ و مذهب و خرافه ها باهم شکل گرفته.
بزارید اینجوری بگم که ، رنج ، سختی و مشقت قادره هر ناپاکی رو پاک ، هر کثیفی رو تمیز ، هر بدی رو خوب و هر حدمرامیو حلال کنه.
انگار یه فیلتر یا یه کاتالیزوری به اسم رنج و سختی تو ذهن ما هست که ازین طرف پول کثیف رو میریزی توش بعد فاکتور سختی و رنج رو بهش اضافه میکنی و ازون طرف پول تمیز و پاک رو تحویل میگیری.
مثلا یادتونه قدیما میگفتن پول راننده تاکسی ها یا پول نونواها که پای آتیش هستند حلاله تمیزه پاکه؟؟؟
یا حتی چون مامان من معلم بود همیشه عقیده داشت پول معلمها پاک تره.
احتمالا چون حقوقشون کمه و کلی با سختی کفاف مخارجو میده پاکتره
و مثلا پدرم که نجومی پول در میآورد پولش ناپاک بوده و دقیقا به خاطر همین باورها همین هم به ما ثابت میشد.
پدرم نجومی پول میساخت و کهکشانی از دست میداد خخخخخخخ
کلا مثل یویو بودیم.
یعنی تو ذهن منِ مذهبی اینطوری شکل گرفته بود ادویه سختیو اگه چیزی بزنی حلال میشه .پاک میشه. به پول بزنی پاک میشه به زندگی زناشویی بزنی پاک میشه به کار و پروژه بزنی پاک میشه و …
و دنبال پول های گنده هم نباش که اون دیگه کلا حرامه و هیچگونه پاک نمیشه.
بااااز طبق گفته های خانم شایسته در انتهای جلسه دوم حل مساعل یادم افتاد که نکنه یه زمانی برای اینکه بخام پولو پاک کنم سختیو رونجو آگاهانه درخواست میکردم ولی الان که فهمیدم به صورت بای دیفالت پول پاک و بقول خدا طیبه چه احتیاجی به این رنج هست دیگه؟
گفتم ای دل غافل
من نه تنها در زمینه پول بلکه در زمینه های بسیار زیادی کلا خودم رنجو میخام تا بتونم نتیجه و بازده اون مساله رو پاک کنم
مثلا درمورد الگوهای تکراری من آگاهانه دوست داشتم مشتریهای بیان پیشم که مشکلات عجیب و غریب دارن تا من به سختی مشکلشون حل کنم تا اون پروژه به دلم بشینه و با خودم بگم اخییییش سخخخخخت بدستش آوردم ولی در عوض حلاله.
آدمهای سخت گیر و ایرادگیر به خودم جذب میکردم که دهنم سرویس بشه که کارمو بپسندند که بگم اخیششششش حالا که دهنت سرویس شد پس کارت حلاله
آدمهای محتاج توجه و محتاج حمایتو به خودم جذب میکنم که آخرش بگم اخیییششششش یه آب خوش از گلوم پایین نرفت پس خدا ازم راضیه.
انگار کلا خدا مریضه و وایستاده بالای سر من که نکنه یوقت یه قطره آب خوش از گلوم پایین بره. چرا؟
چون خدا مثل انسانها لجوج و مریض و عوضیه
و کلا همیشه باید هواشو داشته باشی که اگه باهات چپ بیفته دیگه کارت تمومه.
تو ذهن من اینطوری بود که خدایا ببین من با چه بدبختی و رنج و سختی دارم پول در میارم تو رو جون مادرت منو به سرنوشت بابام مبتلا نکن.
من آرامش میخام من دوست ندارم انقدر عذاب بکشم
به خودم بدبختی میدادم و همه جا هم فریاد میزدم که اااااای ملت ای مادر ای خواهر ای خانواده ببینید من دارم رنننننج میکشم تا دوزار پول در بیارم
پس خدایا به در میگم که دیوار بشنوه ، تو هم گوش کن که من خودم بخودم رنج میدم تو دیگه بیخیال ما شو.
وقتی فکر کردم دیدم من اصولا این طرز فکرو به همه زندگیم سرایت دادم و کلا سختیو میخام که درستی کارمو باهاش تضمین کنم.
اما حالا که فهمیدم اولا، پول پاکه
دوما خدا قانونه و انسان نیست که دلش برام بسوزه پس چرا هنوز رنجو میخام؟
فقط طبق عادت.
ذهن هنوز داره مثل قبل عمل میکنه
وقتی تو این مدت اگاهیهایی رو دریافت میکردم میدیدم من تو اکثر مساعل که ترمزی نداشتم اراده گردم و معجزه آسا هنه جیز بدست آوردم
حالا بیشترشو تو دوره حل مساعل توضیح دادم که اصلا چیزهایی برام حل شده که تقریبا غیر ممکن بوده.
اونهم به چه آسونی.
پس چرا من هنوز دارم اینطوری فکر میکنم.
تو آیه هایی که بیان کردید بیاد آوردم که کجاها خدا بارهاییو از دوشم برداشته که بجز خودش کسی تواناییش نداشته.
مثلا یکیش همین سلامتی بود.
من حدود سه سال پیش یه کامنتی هز آقا ابراهیم عزیز مدیر فنی سایت خوندم که نوشته بودن یه بیماری ظاهرا لاعلاجی داشتن و زمانی که دیگه به اون بیماری گفتن من نیازی بهت ندارم به شکل عجیبی اون بیناریشون هز بین رفته.
از کودکی اقوام میگفتن تو کف پات صافه و هز خدمت معاف میشی
زمانی که من میخاستم برم دفترچه بگیرم که برم خدمت دکتر نظام وظیفه گفت آیا موردی هست که فکر کنی بتونی معاف بشی.
گفتم والا میگن کف پات صافه
گفت کفشتو در بیار و پاتو بزار روی موزائیک
پا تو کفش کمی عرصه میکنه و روی موزائیک های طوسی رنگ باعث ایجاد یه رد پا میشد که دکتر گفت احتمالا معاف میشی .
اما ممکنه یکم جدیدا سختگیری زیاد تر باشه
یدفعه یادم اومد من دیابت هم دارم.
با این که براممسخره بنظر میومد که دیابت چه ربطی به خدمت داره ولی گفتم آقای دکتر دیابت هم دارم.
گفت دیابتتتتتتت؟ گفت باید آزمایش بدی و اگه راست بگی قطعا معاف میشی.
هیچی دیگه من چند تا کمسیون پزشکی رفتم و چند روزی تحت نظر تو بیمارستان ارتش بستری شدم تا صحت آزمایشات توسط خودشون تایید بشه و به راحتی معاف شدم.
حدود پونزده ماه پیش یادمه با خودم گفتم دیابت برای من چه منفعتی به همراه داشت؟
خیلی فکر کردم همش بدبختی و رنج بود بجز بحث معافیت از خدمت.
گفتم خدایا من استفادمو از دیابت کردم و دیگه بهش نیازی ندارم
انگار منی که یک عمر با خدا جنگیدم و با بیماریم جنگیدم و به زمین و زمان فحش دادم که چرا من تو جوونی مریض شدم ، در بیماریم یه نقطه کوچولوی روشن دیدم.
و گفتم خدایا شکرت. من کارم انجام شده و دیگه بهش نیازی ندارم انکار باهاش به صلح رسیدم
و سه ماه بعدش من دیگه دیابت نداشتم ، بزرگترین و لاعلاج ترین بیماری قرن.
تو این سه سال انقدر اتفاقات مشابه داشتم که خدا حتی قوانین کشورو بدام عوض کرده تا من به خواستم برسم که دیگه قادر به نوشتنش نیستم
امروز دوباره یاد همون حرفهای آقا ابراهیم افتادم
گفتم خدایا تا آنروز رنجو میخاستم تا پولو پاک کنم
الان دیگه کارم راه افتاده
تک خودت پولو پاک کردی .اصلا پول رو ذاتا مقدس و پاک خلق کردی من احتیاجی به سختی ندارم.
دیگه اخراجش میکنم
دیگه تو تمام مراحل زندگیم این کاتالیزور احمقانه رو اخراج میکنم
چون فهمیدم تو دنیا رو محل آرامش قرار دادی ( آیه قرآنه )
فهمیدم تو دنیا رو مسخر من کردی .انگار کلی نیرو تحت امر تو باشن ولی چون تو نمیدونی خودت بری کارلتو به سختی انجام بدی.
اقااااا این نیروها گوش به فرمان تو هستن
چیکار میکنی با خودت.
چرا انقدر مقاومت داری در مورد ایات تسخیر،
اونجا که استاد گفتن من مقاومت دارم که بگم خدا منو انتخاب کرده ، دوباره تو گوشم زنگ زد
حمییییید خدا این دنیا رو مسخر تو یه نفر که نه ، بلکه مسخر همه کرده. بقول قرآن میگه تمام فرزندان آدم.
حالا تو چرا انقدر مقاومت داری
دنیا مسخر همست . فقط هر کسی به اون شکلی که دوست داره ازین قدرت استفاده میکنه
یکی برای تسخیر رنج و سختی برای خودش و قوی برای تسخیر آسانی.
یکی خودش رو آسان میکنه برای اسانی و بکی آسان میکنه برای سختی .
حتی من دریافت اگاهیهارو با سختی میخاستم
یعنی میگفتم خدایا نکنه این مشکل مالیه حل بشه دیگه در الهامات بروم بسته بشه؟؟؟
یعنی ذهن من سختیو یه جور رشوه دادن به خدا میدید که آقا هر جا کارت گیره یکم سختی بکش خدا دلش میسوزه حلش میکنه.
که خداروشکر تونستم دلیل تمام رنج هارو یکبار دیگه پیدا کنم.
حالا موضوع دوم اینکه من بصورت کاملا مشخصی با خود پول مشکل داشتم.
چرا؟
باز بخاطر الگوهای کودکی که تو ذهن من شکل گرفته بود.
ذهن من میگفت ببین عمو و عمه و خاله و …. که پول خاصی ندارن چقدر زندگیشون راحته
ببین مثل یویو بالا و پایین نمیرن
ببین آرامش دارن،
درسته دوسال سه سال ما تو قصر زندگی میکنیم ولی باز ببین از قصر مجبوریم بریم تو خونه مستاجرش پایین شهر تو دو تا اتاق.
درسته امروز بابات مثلا بیست تا بیشتر ماشین داره که یک دونش آرزوی کل شهره.
باز دوسال دیگه روزی میرسه که پول کرایه تاکسی هم نداری
تک تک اینها تجریه زندگی منه ها
درسته خیلی شبیه قصه هاست ولی عین واقعیته
درسته امروز بی انتها میتونی پول خرج کنی باز سه سال دیگه یه روزی میرسه که مامور برق میاد برق خونرو فطع میکنه چدن پنجاه هزار تومن نداشتین که فیش برقو پرداخت کنید
خخخخ بقول مامانم میگفت نشد یبار این قبض هارو مثل آدم پرداخت کنیم که انقدر مأمورا از در و دیوار این خونه بالا نرن و آب و برق و گازمونو قطع نکن.
ذهن من میگفت یه چیزایی خیلی کثیفه که میشه با یکم سختی پاکش کرد و یه رشوه به خدا داد و پاکش کرد
ولی ببین پول دیگه چقدر کثیفه که هر چی سختی میکسه پاک نمیشه.
پس نخواستیم اقااااا
پول نخواستیم این یکی خیلیییی کثیفه اصلا پاک بشو نیست.
یعنی کلا با پول مشکل داشتم چون عامل تمام اون بدیختیهارو عنصری به اسم پول میدیدم.
اماااا استقامت ورزیدم و ادامه دادن تمرینات چشمهامو بروی حقایق باز کرد
یه مثال ساده اینکه ذهن من پول رو عامل بدبختی میدید. وقتی فهمیدم پول خیلی هم پاکه ولی ذهنم هنوز داشت مثل قبل عمل میکرد
کم کم انگار یه مرده از جلوی چشمم کنار رفت
گفتم حمید چرا داری خودتوگول میزنی
روزهای سخت درسته به پول ربط داشت ولی روزهایی بود که پول وجود نداشت.
روزهایی که وجد داشت که همه چی عالی بود
بخدا قسم ذهن من نسبت به پول انقدر سیاااااه بود که اصلا به نکته به این واضحی توجه نمیکرد.
دقیقا مثل همون موردی که استاد تو فایل قبلی در مورد ژن دوقلوها گفتن
ذهن گول میخوره و همون یه موردی که در مدار دریافتش هست میشنوه و چشمشو روی حقایقی میبنده و به میلیونها دوقلوی دیگه که تو شرایط یکسان نتایج مختلف گرفتن میبنده
ذهن من هم در مدار دریافت این مساله نبود.
انقدر توجهش روی کثیفی پول بود که نکته یه این واضحی نمیدید
چون در مدارش نبود
چون پیش فرضهاش اصلا اجازه نمیداد از یک دریچه حدید به موضوعات نگاه کنه.
خدارو خیلی خیلی شکر میکنم که فرصتی شد باز کامنت بنویسم.
عاشقتان هستم استاد عزیزم
و عاشق شما خانم شایسته عزیز، باز هم ازشما ممنونم بخاطر این سلسله فایلها که ارزش بینهایت دارن.
سلام خدمت استاد عزیزم ومریم جون
خیلی فایل ارزشمندی بود بعد از هر سختی آسانی هست خدایا شکرت بابت راهنمایی و هدایتت من هم بعد از سختی های زیادی از موقعی که با سایت استاد عباس منش آشنا شدم زندگی ام عوض شده از گاری به خودم بسته بودم وزجر میکشیدم از بدهکاری از فوت دختر چهار ساله ام از مستأجری از بی پولی همه و همه با تغییر باورم با شناخت خودم وخدای خودم به آرامشی که هیچ وقت نداشتم ب فکرو خیال ک شبا خوابم نمی برد از غم فرزندم ک افسردگی گرفته بودم به یه آدم دیگه تبدیل شدم
آدمی ک فقط تو دفتر شکرگزاریم از خداوند بابت استاد عباس منش که منو با قانون جهان هستی آشنا کرد
تامسیر ایاک نعبد وایا ک نستعین رو بفهمم
از خداوند می خوام برای استاد سلامتی طول عمر
اعطا کنه انشاالله ،️