قلبی که به سوی خداوند باز می شود - صفحه 19

742 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    زینب حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1397 روز

    سلام به استاد عزیزتر از جان مریم شایسته واقعا دوست داشتنی

    وقتی این عکس شما رو با باز کردن سایت دیدم یه انرژی خاصی داشت یاصلا نمیدونم فقط دانلود کردم که بدون مکثی اونو ببینم فقط از اول فایل تا اخر فایل گریه کردم اصلا وقتی مریم جون داشت از شما میگفت و شما فقط یه لبخند زیبا و داشتید ولی تا عمق نگاهتون رو میشد دید عمق نگاهی که در صورت شما بود زیبایی که من میدیدم من این نگاه این عشقو میخوام خدا جونم این چه چیزی تو نگاه شما والبته مریم جون هست از درون خالی شدم من اینو میخوام یعنی چی اصلا انگار با تمام ثروت دنیا نمیشد بخریش کامنتهاای قشنگ بچه هارو خوندم واین اشکها بند نمی اومد خدایا خدابا خودت قلبم رو برای هدایت باز کن منی که دو سه ساله توی سایت شمارو دارم ونتی چند تااز محصولات رو دارم میگفتم خدا چرا من نتیجه نمیگیرم چرا زندگیم سینوسیه بالا و پایینداره من چه کاری باید بکنم که نتایج پایدار باشه من تو سایت بودم ولی توهمون شیوه قبلی بودم حالا این سریالو ببینم حالا تو شبکه های اجتماعی باشم بعد میدیدم اه یه روز حالم خوبه یه روز دیگه تو تضاد هستم چند روز که به خودم تعهد دادم که نه تلویزیون ببینم نه تو شبکهای اجتماعی وقتم رو هدر ندم از وقتی به تعهدم عمل کردم شروع کردم به دیدن سریال سفر به دور امریکا یعنی از وقتی این فایلهارو به جای تماشای فیلمهای تلویزیون میبینم اصلا نمیتونم زیاد توی نوشخوارهی منفی ذهنم بمونم شما تو دوره دواز ده قدم در مورد جاده اسفالت و زیبا یی گفتید که دورو برش پر از درختو گل وزیبایی فقط باید از مسیر لذت ببرید یا میگفتید 6 ماه فقط بامن باشید گفتم من بیشتر از 6ماه بودم پس نتایج کو خدا به سادگی گفت تا حالا میزدی جاده خاکی تا حالا حوایت فقط به دیگران بود حالا میفهمم جاده اسفالت کجاست سایت شما جاده خاکی کجاست تلویزیون و شبکه های اجتماعی کنترل نکردن ذهنت تازه میفهم تعهد دادن فقط با استاد بودن یعنی چی تو فقط باید ادامه بدی لذت ببری و اگه به تضادی برخوردی یا اعراض کنی یا حلش کنی نشه دلیل حال بدت فقط هر طوری شده حال خودم رو خوب نگه دارم الان درک میکنم که حضرت زینب چطور گفتن من جز زیبایی هیچی ندیدم دقیقا من اینو توی نگاه استاد دیدم حتی وقتی داشتن در مورد خاطرات بندر عباس صحبت میکردن از حرفهاشون جز زیبایی نمیشنیدم

    استاد و مریم عزیز سپاسگزار شما و خدای مهربون هستم جهان رو جای بهتری برای زندگی کردید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  2. -
    حامد محمدی گفته:
    مدت عضویت: 1483 روز

    به نام خدای مهربان

    و سلام به همه دوستان

    در قسمتی از فایل استاد درمورد اینکه زمانی که به یک هدف رسیدیم سریع هدف بعدی رو مشخص کنیم توضیحی دادند و من بعد از فایل یکسری درس هایی که مربوط میشه به هدف گذاری برای خودم داخل Google keep نوشتم و بعد باخودم گفتم خیلی خوب میشه که این درس هایی که نوشتم با بقیه بچه ها هم به اشتراک بزارم .

    امیدوارم حسابی کمکتون کنه.

    زمانی که برای خودت یک هدف مشخص میکنی که از نقطه A برسی به نقطه z یعنی برای این هدفی که انتخاب کردی باید از نقطه B وCو… هم رد بشی خب این از این این کاملا مشخص و بدیهیه.

    خب ، حالا کاری که باید انجام بدی اینکه کار B هم به اندازه هدف Z یک هدف اصلی بدونی که نه تنها کار B باعث میشه به نقطه Zنزدیک تر بشی بلکه خودش هم یک هدف بزرگ و زیباست که رسیدن به اون هم زیبایی های خودش رو داره و بایستی جوری کار Bرو در ذهنت بسازی که انگار در حال حاضر هدف اصلی اونه و زمانی که بهش میرسی حسابی به خودت افتخار کنی و بگی من نه تنهاا به یکی از اهدافم رسیدم بلکه به هدف بزرگ تر هم نزدیک تر شدم و این هدف Bمیتونه یک هدف روزانه باشه که داره در راستای هدفZانجام میشه .

    و در واقع این توضیحات مفهوم لذت بردن از مسیر رو داره به نمایش میزاره.

    به عنوان مثال هدفی انتخاب میکنی مثلا ساخت یک اپلیکشین یا سایت؛

    خب،این از هدف، حالا سوالی که قاعدتا الان از خودت میپرسی اینکه باید چه کار هایی انجام بدم تا به این هدف برسم و خب جوابشم اینکه هر روز باید وقت بزاری و در بارش مطالعه کنی و زبان های برنامه نویسی رو یاد بگیری.

    حالا باید جوری ذهنت رو برنامه ریزی کنی که هروز زمانی که کار های مشخص شده رو انجام داد ی جوری به اون کاری که انجام داده نگاه کنه که انگار خودش یه هدف بوده و بهش رسیده و نه تنها به اون هدف رسیده بلکه به هدف بزرگ تر هم نزدیک تر شده و زمانی که تو این نوع نگاه رو داشته باشی باعث میشه که از مسیر رسیدن به اهداف به شدت لذت ببری و به واسطه لذتی که از رسیدن به اهدافی که در راستای هدف بزرگ ترت داری شوق و انگیزه برای اینکه فردا برای هدفت بیشتر مطالعه و کار کنی هم بیشتر میشه و زمانی که همینطور این نوع نگاه رو ادامه بدی و تبدیل به یک باور کنی وارد یک حلقه بینهایت مثبت میشی که در مرحله اول این باعث میشه که هروز از زندگیت لذت ببری و در مرحله دوم باعث میشه که هروز شوق و اشتیاق بیشتری برای رسیدن به هدفت داشته باشی و در مرحله سوم این نوع نگاه و باور باعث میشه خیلی سریع تر و زیبا تر به اون هدف اصلی که مشخص کردی برسی و تمام این صحبت هایی که انجام شده در واقع همون لذت بردن از مسیر و در لحظه زندگی کردن هست،یعنی واقعا اگه به قول استاد هدفمون فقط این نباشه که یک نقطه مشخص برسیم بکه هدف اصلیمون این باشه که از مسیر رسیدن به اون هدف لذت ببریم.

    امیدوارم لذت برده باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  3. -
    Malek_success گفته:
    مدت عضویت: 2946 روز

    بنام رب وهاب

    سلام استاد عزیز خانم شایسته و دوستان خوبم

    این چند روزه یه کم اوضاع برام سخت پیش میرفت و امروز این فایل رو که دیدم دلم باز شد و انشراح اتفاق افتاد..

    چقدر قوت قلبم رو افزایش داد و با یادآوری مسائل گذشته م دریافتم که همون خدایی که در اون اوضاع به دادم رسید پس الان هم در کنار من حضور داره ..فقط کافیه از اون هدایت بخوام.. خداست که میتونه “وزر ” رو از روی دوشم برداره و من رو سبک کنه..

    اونه که میتونه اسمم رو بالا نگه داره و کاری کنه خونواده م به من افتخار کنن صرفنظر از هر کاری که بقیه دارن انجام میدن…

    انتخابگر من هستم..کدوم رو میخوام سختی یا آسونی؟

    هر دو هستند ..یکجا..هر وقت احساس کردی داری سختی میکشی اون طرف قضیه رو هم ببین که برای بعضی از افراد مسئله تو به اسونترین شکل ممکن پیش میره..

    هر وقت کاری رو به سرانجام رسوندی یک هدف و چالش جدید انتخاب کن و به سمتش حرکت کن..

    و همیشه از خدا کمک بخواه..

    این فرایند زندگیست..

    کاش استاد یک دوره تخصصی قرآن برگزار می‌کردند..به نظر من ترمزهای دینی در دین و اعتقادات مذهبی وجود داره خیلی قوی و عمیق هستند…

    همین فایل و بررسی چند آیه خیلی روشنگر بود برام و درک من رو از قوانین بیشتر کرد.

    خدا رو شاکرم امروز هم تونستم کامنت بزارم

    در پناه رب

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  4. -
    فهیمه طاهری گفته:
    مدت عضویت: 1417 روز

    سلام به استاد عزیزم وخانم شایسته عزیزم

    چی بگم از حس و حال این روزام که هر دفعه که سایت رو باز میکنم میبینم فایلی که استاد گذاشته مربوط به مدار منه خدایا ازت ممنون بخاطر هدایتت بخاطر بودنت که هر لحظه بیشتر دارم حست میکنم

    استاد نمیدونی چه حسی دارم که بعد از یه چالش یه ماه که خودم ایجاد کردم واقعا به خودم ظلم کردم الان خدارو پیدا کردم وهر روز ازش می‌خوام که ایمانم بهش بیشتر باشه .تسلیمش باشم وتوکلم بهش بیشتر بشه الان فهمیدم توحید که می‌گفتید یعنی چی.مشرک بودن یعنی چی الان فهمیدم که اون روزهای که برای خداشریک قرار دادم و قدرت رو به عوامل بیرونی دادم چه بلای داشت سرم میومد واما خدای که همیشه تو صحنست و نذاشت بیشتر از این غرق بشم و دستم و گرفت هر لحظه داره آسان می‌کنه من رو بر آسانی هاخدایا شکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
  5. -
    مهسا قاسمی گفته:
    مدت عضویت: 1184 روز

    سلام استاد عزیزم

    تا الان دوبار فایل گوش دادم واقعااا لذت بردم و چقدر نیاز داشتم ب این محتوا الحق ک حرفاتون در زمان مناسب گفته میشه

    من الان خودم هنوز اون بار گران بر دوش دارم اما امید دارم که میتونم با افزایش ایمانم اون گشایش قلب تجربه کنم و‌ آسان بشم برای آسانی ها انشاالله

    با اینکه حرف خیلی پشتتون زده شده اما من خودم از اون افرادی هستم ک با وجود همه اینها باز دوباره برگشتم ب این مسیر و واقعا

    حسی ک صحبت های شما برام داره بینظیره همین ک صداتون میشنوم امید در دلم زنده میشه و ایمانم بیشتر میشه

    از خدا میخوام من هم بتونم مثل شما خودمو لایق نعمت ها و‌ آسانی ها کنم ب لطف الله

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  6. -
    محبوبه گفته:
    مدت عضویت: 1487 روز

    بسم الله الرحمن الرحیم

    به نام خداوند بخشاینده ی مهربان

    سلام به تمامی انسان های آگاه، شاد ،ثروتمند و مومن

    استاد عزیزم همین سر شب بود که ته دلم آرزو کردم کاش استاد فایل های بیشتری در رابطه با معنی قرآن بزاره تا مثل منی که تازه شروع کردم و دارم قرآن رو میخونم بهتر بهره ببرم…

    آخه من هر روز دوتا سه تا سوره رو میخونم معنی هاشو میخونم طبق پیشنهاد خودتون استاد…

    البته استاد جان من قبلا قرآن رو میخوندم اصلا متوجه نمی‌شدم خیلی برام سنگین و غیر قابل هضم بود عربی شم که میخوندم درکی نداشتم

    فقط طبق باورهایی که داشتم فک میکردم کلمات قرآن همون عربی ها قدرت خاصی دارن و اینا….

    ولی از وقتی از فایل های شما استفاده کردم هم فایل های رایگان هم دوره عزت نفس و قانون آفرینش که تهیه کردم و قدم اول …

    و استفاده کردم خیلی خیلی قرآن برام ساده تر شده و ولع من برای خواندنش بیشتر شده

    چون خیلی بهتر درکش میکنم و همش به خودم میگم خدایا چقدر قرآن واضح بوده و ساده و چقدر ما نمیفهمیدیمش…

    خلاصه بگم طبق عادت هر شب که میام بخوابم اومدم سراغ سایت تا کامنت بخونم که دیدم استاد فایل جدید گذاشتین و چه عنوان قابل توجهی …

    وقتی گفتین قراره در مورد یکی از سوره های قرآن صحبت کنین …کلی ذوق زده شدم و خداروشکر کردم که چقدر زود ارزومو برآورده کرد..

    واستاد یه دوزاری کج انگار تو ذهنم بود که امشب جاافتاده…اونجا که گفتین سختیه بوده ،آسونی هم بوده …

    قبلا هم اینو تو فایل هاتون شنیده بودم ولی انگار امشب قششششنگ جا افتاد تو ذهنم که منظورتون چیه و منظور خداوند چیه …

    قبلا فک میکردم خوب خدا گفته با هر سختی آسانی هست و وقتی توی شرایط سختی قرار می‌گرفتم همش دنبال اون اتفاق خوبه و مثبته که نمیدونستم چیه میگشتم که هیچوقت هم پیداش نمیکردم…

    الان متوجه شدم منظور اینه توی شرایط سخت میتونی با ذهنیت مشرک و پر از ترس و نگرانی وکلی احساس های بد تو فرکانس سختی‌ها بمونی

    یا با ذهنیت توکل و سپردن دل به خدا و باورهای توحیدی و احساس آرامش بری تو فرکانس آسانی ها و اتفاق های خوب ..

    انگار این که این دو فرکانس رو موازی هم دیدم تو ذهنم مثل دوتا راه که تو کدوم رو انتخاب میکنی و قدم میزاری توش…

    خلاصه استاد جان امشب انگار قلب من باز شده بود برای دریافت این آگاهی های ناب …

    ومن استاد این حرفتون رو که گفتین خدا پیامبران رو انتخاب نمیکنه بلکه پیامبران خدا رو انتخاب کردن رو وقتی اولین بار شنیدم انگار مغز من جابه جا شد…

    واقعا استاد شما چقدر دیدتون درسته و چقدر خودتون رو رشد دادید حرف هایی می‌زنید که من هرگز تو زندگی نشنیدم و نخوندم و برای حرفهاتون چه منطق های قوی دارید …..

    خدا حفظتون کنه استاد جان و در کنارخانوم شایسته عزیز هر روز بهتر از دیروز هستید ماشاالله

    خدایا بی نهایت از لطفت که به من داشتی امشب و قلبم رو باز کردی و این آگاهی ها رو بهم هدیه کردی ممنونم

    و سپاسگزارم از تمامی دوستانی که کامنت منو میخونن

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 5 رای:
  7. -
    آمنه رضائیان گفته:
    مدت عضویت: 1801 روز

    بنام خدای زیبایی ها

    سلام به استاد عزیزم

    خانم شایسته زیبا

    به به چشمون به جمال مریم جون روشن شد چه زیبا شدید چقدر موهاتون قشنگ بستید

    چه زوج زیبا و دوست داشتنی چه زیبا و بی آلایش

    چقدر حس خوبیه که دو تا زوج باهم توی یک مسیر هستند و انقدر با هم دیگه هم فرکانسن تمام حرفهاشون کاراشون برنامشون زندگیشون یکیه بسیار عالیه و دوست داشتنی

    مخصوصا اونجاهایی که استاد صحبت میکنند و خانم شایسته عزیز با تمرکز بالا گوش میدن خیلی لذت بخشه که عشقت توی ی مسیر درست و مخصوصا توحید استاد باشه و تو این جوری با جون و دل بشنوی حرفهاشو ، حرفهایی که از جنس خداست براتون آرزوی بهترینها را دارم امیدوارم همیشه همینطور عاشقانه کنار هم باشید ی عشق خدایی و بدون وابستگی و شرک

    اما موضوع این فایل زیبا

    تمام فایلهاتون زیباست و احساس خوبی به آدم میده ولی استاد فایلهای توحیدی اصلا ی حس عجیبی داره که نمیتونم اسمی براش پیدا کنم

    ی حسی دارم موقع گوش دادن به فایلهای توحیدی که انگار خود خدا داره باهام حرف میزنه و دلیل اینکه اولین دوره ای که خریدم 12 قدم بود همینه که فایل قرآنی داشت من خوب خیلی قرآن خوندم البته عربی و چندبار هم فارسیشو خوندم ولی با باورهایی که دیگران توی ذهنم خوندن و وقتی ترجمه قرآن رو میخوندم خدای مهربون برام تبدیل به خدای خشمگین و انتقام گیرنده میشد و کاملا احساسم بد میشد برای همین نمیخوندم ولی از وقتی که دوره زیبای 12 قدم رو گرفتم و فایلهای زیبای قرآنی رو گوش دادم کلا باورم نسبت به قرآن و خداوند عوض شد

    فایلهای توحیدی بسیار بسیار آرام بخشه و فقط گوش دادن بهش کلی باورهامو نسبت به خداوند عوض کرده

    آرزومو که در رابطه با توحید روزی به جایگاه شما برسم وقتی انقدر شجاعانه صحبت میکنید و خدا تنها قدرت زندگیتون میدونید لذت میبرم و کاملا مشخصه که فقط حرف نیست و در عمل هم همینه

    منم کاملا با حرفهاتون موافقم ولی خب انرژی و تکامل میخاد تا به این درجه برسم امیدوارم هر چه سریعتر برسم به این جایگاه

    خیلی تفاوت داره خوندن قران با چه باوری باشه با چه دیدگاهی من هنوز نمیتونم خوب تجزیه و تحلیلش کنم برای همین هنوز نرفتم ترجمه فارسیشو بخونم ( بعد شروع دوره 12 قدم) چون هنوز باورهای قبلی از ترجمه قرآن در درونم ریشه داره و حسمو بد میکنه

    ارامشتون و ساده بودنتون و هدف داشتنتون هم مسیر و هم مدار بودنتون و … خیلی لذت بخشه

    مرسی ازتون بابت این فایل زیبا

    خیلی حس خوبی رو منتقل کردید هم شما هم خانم شایسته عزیز

    برلتون آرزوی بهترینها را دارم

    میبوسمتون موفق باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  8. -
    Fatima گفته:
    مدت عضویت: 817 روز

    به نام خدا

    ردپای 81

    سلام استاد جان و دوستای خوبم

    خداروشکر بابت فایل جدید و آگاهی های جدید

    خداروشکر برای این قاب دوس داشتنی استاد و خانم شایسته و سرسبزی بی پایان

    امیدوارم همه ما هم شیرینی ،باز شدن قلب و برداشتن بار ها از دوش به لطف دست های خدا رو در دنیا تجربه کنیم

    که خب رسیدن به این جایگاه هم به خودمون بستگی داره

    اولین بار از شما شنیدم که میگفتید همراه با سختی آسونی

    چقدر چشمامو باز کرد

    وقتی سختی به سراغم میومد پس ذهنم دنبال آسونی بودم دنبال زیبایی بودم دنبال درس بودم دنبال قوانین بدون تغییر بودم

    حتی این سوال مهم ،چی شد که بین سختی و آسونی، من سختی انتخاب کردم؟

    با چه باورهایی به این راه وارد شدم ؟

    چه باوری منو از مسیر راحتی دور کرد

    و باز هم اینو از شما آموختم، نمیگم اولین بار شنیدم

    نه ولی اولین بار ذهنم اجازه شنیدن داد

    اینکه اگه میخوای درجا نزنی و بی انگیزه نشی ،خیلی سریع هدف بعدی انتخاب کن و حسابی رو اون هدف تمرکزی کار کن

    ●امروز درسی برای من داشت، بحث مدار ها ،من امروز با چند تصمیم تقریبا بد شروع کردم مثلا صبحانه بیشتر خوردم یا یک ساعت بیشتر خوابیدم ،یا به خاطر بی حوصلگی دوتا کارم عقب انداختم

    و به خوبی لمس کردم که مدار من داره پایین و پایین تر میاد !دیگه راحت تر انتخاب اشتباه میکردم و راحت تر انرژیم میومد پایین !

    و تو بعضی از کارها برگشتم به عادات بد

    درک من از این پروسه :انتخابات و تصمیم های کوچیک باعث تغییر مدار میشه

    مدار پله پله تغییر میکنه نه یه دفعه

    تو مدار خاص اتفاقات مربوط به اون مدار وجود داره و خواه ناخواه تو درگیر اون اتفاقات میشی

    [مثلا وقتایی که من خیلی کار دارم به راحتی ساعت 3،4 صبح از خواب بیدار میشم حتی اگه دیر خوابیده باشم ،به راحتی هم کارهام میکنم هم درس میخونم هم زبان کار میکنم هم آموزش میبینم هم ورزش میکنم هم به روتین زندگی میرسم

    در حالی که امروز با وجود وقت آزاد هیچ کدوم از اونارو نرسیدم انجام بدم !تازه خوابم موندم ! اونم منی که بسیار سحرخیزم !

    حتی تو این مدار ،در برابر آدم هایی قرار گرفتم که ویژگی های مشترکی با چیزایی که گفتم داشتن]

    با توجه به درک من هر روز مدار و فرکانس خاصی داریم!جدا از مدار کلی ما در دنیا

    و با توجه به حرف استاد (و اندازه ظرف من برای درک این موضوع)وقتی میخوابیم فرکانس ارسال نمی‌کنیم و بعداز خواب راحت تر میتونیم تغییر فرکانس بدیم !

    خلاصه درس امروز همون حرف های استاد درباره کنترول ورودی کنترول کانون توجه

    که اگه حواسمون نباشه بیشتر در باتلاق فرو میریم

    ●خداروشکر بابت اینکه میتونم عشق پاک بین دو نفر ببینم تا به کلی همه روابط نازیبا که اطرافم دیدم ،بشوره ببره

    یک تنه باور های گذشته من نسبت به روابط ،زیرسوال میبره و من خوشحالم بابت داشتن الگو مناسب

    ●تو ردپای امروز میخوام خودم تحسین کنم، به طرز فوق العاده ای تو روابط اجتماعی خوب شدم !به راحتی درخواست میکنم ،حرفم میزنم ،نه میگم،مخالفتم اعلام می‌کنم

    و ترس هامو زیرپا میزارم

    یه لول آپ خیلی عالی تو بخش روابط و صلح با خود داشتم که دستاورد بسیار خوبیه

    درسته امروز از مدار خارج شدم اما چندتا کاری که قبلا سختم بود انجام دادم و حتی در روز نازیبا زیبایی هست

    خداروشکر بابت همه زیبایی هایی که توان دیدنش پیدا کردم به لطف خدا و استاد عزیزم

    درپناه خدا باشید

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      سلام فاطمه جانم

      بسیار بهت افتخار میکنم، تحسینت میکنم برای دستاوردهات، تغییراتت، بهبودهات:

      تو ردپای امروز میخوام خودم تحسین کنم، به طرز فوق العاده ای تو روابط اجتماعی خوب شدم !به راحتی درخواست میکنم ،حرفم میزنم ،نه میگم،مخالفتم اعلام می‌کنم و ترس هامو زیرپا میزارم.

      آفرین بهت.

      آفرین که تو مسیر هستی و تو مسیر می مونی، به نظرم همگی نوسان داریم چون تازه کار هستیم، درست میشه، خدا خودش کمکمون میکنه.

      میدونی چیه؟ حس میکنم کمال گرایی از یه در میاد، خدا رو شکر از یه در دیگه هم بهبودگرایی میاد شکرِ خدا…

      امروز همسرم به نقل قول از استاد عباس منش گفت: هر بار یه کوچولو تغییر میکنی، خوشحال باش، که بشه انگیزه و اشتیاق برای ادامه دادنِ راه…

      این کلام باید به گوشم می‌خورد تا یادآوری شه مجدد برام.

      من دائم باید یادآوری شه برام بهبودگرایی.

      دائم باید یادآوری شه تحسین کنم خودمو برای تک تک و جزئیات بهبودها و پیشرفت هام که وجدانا خیلی زیاده و باید بیارم بیرون از ذهنم و تحسینشون کنم….

      منم تو حیطه ی عزت نفس، روابط، ارتباط با خدا، صلح با خودم، سلامتی، امنیت، حال خوب و … خیلی رشد کردم، بهبود پیدا کردم، خوشحالم و سپاس گزارِ خدا.

      خدایا شکرت برای امروز و روزی های غیر حسابِ فراوانی که بهم دادی، منم تونستم درکشون کنم، حسشون کنم.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
      • -
        Fatima گفته:
        مدت عضویت: 817 روز

        سلام سمانه جان امیدوارم حالت عالی باشه

        نقطه آبی همیشه باعث میشه ذوق کنم ،بهم میگه از بین کلی آدم تو دنیا از بین کلی آدم تو همین سایت یه همسفر فرکانسی ،در خونه قلبت میخواد بزنه ،حرف ها آموزه ها نصایح و تیپ هاشو بگه تا باهم هم مسیر شیم به سمت فرکانس بالاتر

        از اون قشنگ تر ،دیدن اسم سمانه صوفی

        همسفری که هر بار میاد در خونه قلبم ،بهترین و به موقع ترین حرف هارو میزنه

        آگاهی هاشو سخاوتمندانه با من کم تجربه به اشتراک میزاره

        و بهم اجازه بزرگ شدن و رشد سریع تر میده ،با کلامش با نوشته هاش ،آگاهی هارو از زبان دیگه باهام دوره میکنه

        خداروشکر بابت دوستای خوب و مهربون

        ممنونم که با نوشته هات حس خوب بهم منتقل میکنی

        ما آدما سال ها خودمون از تحسین کردن خودمون محروم کردیم

        همیشه چشمامون تیزتر کردیم تا عیب و ایرادامون بیشتر تو سر خودمون بزنیم

        بی رحمانه ترین کمال‌گرایی هارو ودر حق خودمون اجرا کردیم

        منم مستثنی از این داستان تکراری نیستم ،حالا خودمو برازنده تایید و تحسین از جانب خودم میبینم ،فارغ از نوع نگاه بقیه و معیار های جهانی !و معیار های خاله و عمه :)

        حتی اگه نتیجه شگرفی حاصل نشه بازهم باید خودم تحسین کنم ،میتونم الان مثل بقیه هم سن و سال هام باشم

        اما روح من تازه جای درستش پیدا کرده و حالش خوبه

        همین برای من خوبه ،سلامت روح و جسم

        خداروشکر که انقدر قدرتمند بودی که خودت تا این حد بهبود دادی بهت تبریک میگم عزیزم خوشبختی و ثروتمندی چیزی جز این نیس

        موفق باشی دوست عزیزم ،ممنون بابت پیام زیبات

        درپناه خدا

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
        • -
          سمانه جان صوفی گفته:
          مدت عضویت: 1908 روز

          سلام فاطمه جانم.

          منم مثل تو، مثل اکثر بچه ها خیلی از دیدن نقطه آبی (به قول سعیده جان)، خوشحال میشم…

          این قسمت نوشته ات خیلی توجهم رو جلب کرد در رابطه با نگاهت به نقطه ی آبی:

          نقطه آبی همیشه باعث میشه ذوق کنم ،بهم میگه از بین کلی آدم تو دنیا از بین کلی آدم تو همین سایت یه همسفر فرکانسی ،در خونه قلبت میخواد بزنه ،حرف ها آموزه ها نصایح و تیپ هاشو بگه تا باهم هم مسیر شیم به سمت فرکانس بالاتر

          چقدر قشنگ نگاه میکنی به نقطه آبی، آفرین بهت.

          اوایل فقط هول میزدم بخونم، ببینم کی چی نوشته و رد میشدم، بعد که درکم کمی بیشتر شد تمرین کردم به نوشتن پاسخ برای پیام های پرمهر دوستام، از سعیده جان یاد گرفتن چون دیدم جواب مینویسه با عشق برای کامنت‌هایی که به دستش میرسه، بعد الان یه طوری شده عاشق دیدن نقطه آبی شدم و اینکه ببینم یکی از دوستام پیک شده برای رسوندن چه پیامی از خدا برام…

          مخصوصا دو پیام دریافتیِ امروزم که روزی های غیر حساب امروزم محسوب میشن رو با تأمل و عشق بیشتری خوندم…

          چقدر کیف کردم که برام نوشتی.

          خیلی خوشحال شدم.

          خوشحال از این بابت که دسترسیِ تو و من با هم باز شد که بتونیم پیام بنویسیم و بخونیم با همدیگه.

          از حالم پرسیدی…

          فاطمه جان، من عالی هستم به لطف و مهرِ خدای مهربون و هدایتگرم، یه سمانه ی 10 ماهه هستم، دارم سینه خیز میرم، تا چند وقت دیگه به لطف خدا میشینم روی زمین، بعد کم کم می ایستم، بعد کم کم راه میرم و برو جلو…

          یعنی کم کم دارم بزرگ میشم…

          بارها میخورم زمین، بلند میشم، اشتباه میکنم یا بلا سرم میاد گریه می کنم، بلند میشم، درست جلو میرم میخندم، بلند میشم، خسته و کلافه میشم، بلند میشم و ادامه میدم …

          من 36 سالم نیست، من 10 ماهه هستم…

          و انقدر آروم دارم جلو میرم ولی نتایج دارم، کلی نتایج…

          که گاهی یادم میره 10 ماهه هستم الان، و یهو فکر میکنم باید اندازه 36 سال نتایج داشته باشم…

          نه…

          آروم آروم

          دوری از شتاب

          طی کردن روند تکاملی

          لذت بردن طی مسیر

          اینا اصله، اصل…

          این سمانه ی 10 ماهه گاهی یه سری رشدها کرده به سادگی…

          آسان شدم بر آسانی ها که این اتفاق افتاد…

          گاهی عقب گرد داشتم، یا شاید هم توقف، یا شاید هیچکدوم…

          لازم بوده روندم متوقف بشه، به هم بریزم، فکر کنم عقب گرد دارم تا یه چیز دیگه رو بفهمم و درک کنم…

          چیو؟

          بهت میگم…

          هر جایی هستم بهترین جائیه که باید باشم الان…

          در هر حالتی

          حالت مثبت باشم، یعنی جای درستی هستم، نتایج اومدن و شادم و …

          حالت نامثبت باشم، یعنی چالش اومده، تضاد اومده، اومده بگه یه درس پشتِ در ایستاده تا اجازه بدم وارد شه که یاد بگیرم، که یه جای کارم اصلاح میخواد، یا یه چیزی رو باید از این شرایط بفهمم و درک کنم تا برای بهبودم بهم کمک کنه، یه ضعف از عملکرد و رفتار و افکارم اومده که بگه منو درست کن سمانه لطفا …

          فاطمه جان، چند روز پیش دقیقا تو چالش بدی گیر کردم…

          تله ی کمال گرایی که داشت همه ی نتایجمو به خاطر یه نتیجه زیر سوال می‌برد انگار هیچی که هیچی…

          خدا خودش کمکم کرد…

          خود تو با پیام دیشبت کمکم کردی و دوباره یادآوری کردی نتایج و بهبودهامو ببینم…

          که آقا انگشت اتهام روی ضعف هام نذارم فقط و بولدشون کنم…

          انگشت تشکر و تحسین رو بذارم روی محاسن و بهبودهام اونا رو بولد کنم…

          زیادن، زیاد…

          این سمانه خیلی فرق کرده

          خیلی

          خیلی

          سمانه نذار عادی شه

          نذار عادت کنی

          فکر کنی هیچی نشده

          از اول همینطوری بودی…

          نه این نبودم…

          ببین تلاش هاتو

          ببین پشتکارت رو

          ببین حال و حس خوبت رو

          اینا ثروت هستن به قول سید علی جان مون، خوشدل جان مون.

          میدونی داشتم یه سوتیِ ریزِ دیگه میدادم

          در ظاهر متوجه شدم رعایت روند تکاملی رو

          دوری از شتاب رو

          سپاس گزاری رو برای الان و داشته های الان، مادی و معنوی…

          فکر کردم تصمیم به بهبود بگیرم خب باید سریع آشکار شه

          یا سریع باید عادت ترک شه

          یا بهبود به سرعت خودشو نشون بده

          بعد تذکر دادم به خودم که:

          از 15 بار انجام غلط یه رفتار 4 بار درست انجام بدی 11 بار غلط عالی هستی، تو مسیری…

          توقع و انتظار نداشته باش بشی سریع 1 یا هیچ…

          امان از این تله ی کمال گرایی…

          دائم باید مچش رو بگیرم

          خیلی آب زیر کاهه…

          خیلی مخفیه، خیلی حق به جانبه…

          خدا رو شکر که هر بار خودش نجاتم میده از مسیر خارج نشم…

          و اما حالا…

          از استاد یاد گرفتم حتی تقصیر رو گردن کمال گرایی هم نندازم

          همینکه فهمیدم مشکل از کجاست، منم که باید حلش کنم، کمال گرایی از خودش اختیار نداره، ناتوانه، من با غذا ندادن بهش میتونم ضعیف و ضعیف ترش کنم…

          من قدرت دارم

          اختیار دارم

          اون نداره

          میشه، درست میشه، خدا کمک همه مون میکنه که برسیم به خواسته های قلبمون…

          یه چیزی هست یه اسم امید به اسمِ درست میشه به اسمِ خدا هست همیشه و کمک میکنه*…

          اینا نیروی محرکه ی منن.

          بمب انرژی منن…

          ممنونم از تحسین هات، از انرژیِ مثبتی که منتقل کردی بهم.

          تو این 10 ماه نوسان هایی رو تجربه کردم، چون تو مسیرم…

          اشکم در اومده، هم از عشق، هم از غم…

          اما بلند شدم، ادامه دادم، چون هر بار درست شده…

          از این به بعدم درست میشه، منتها هر بار بهتر میشم نسبت به قبل به دلیلِ تجربه ها…

          بذار یه اعترافی کنم …

          انقدر تو حس های خوب بودم، اتفاقات خوب میوفتاد…

          کم کم یادم رفت لذت ببرم ازشون…

          معنیِ لذت بردن رو یادم رفت، کمرنگ شد…

          به همون میزان نتایج ریز ریز افت کرد…

          حال خوش من هم افت کرد…

          نفهمیدم از کجا دارم میخورم…

          انگار عادی باشه، روتین باشه، وظیفه باشه، نه عشقِ زندگیم…

          یعنی تو درک لذت ها و نعمات هم دچار کمال گرایی میشم که یعنی این یکی که عادیه، کمه، کوچیکه…

          کم، معنی نداره

          کوچک، معنی نداره

          لذت و شادی، کوچک و بزرگ نداره

          همینکه هست یعنی سپاس گزار باش که داریش…

          تا فایل 9 دوره کشف قوانین که استاد با اون فرکانس خالص و ناب و محشر گفتن:

          لذت ببرین از زندگیتون، همه چیز حتی بیشترش بهتون داده میشه، این اصله.

          و انگار یه پرده ای کنار رفت‌…

          میدونی چیه فاطمه جان

          در ظاهر دارم برای تو پاسخ مینویسم.

          اما مخاطبش خودِ خودِ خودمم…

          معجزه های من تو زندگی ام وقتی ساکتم، صبورم، تسلیم خدا هستم اتفاق میوفتن…

          این فرمولِ رسیدن من به خوشبختی از همه ی لحاظ ها هست…

          خدا منو به شیرینی به خواسته هام میرسونه

          طوریکه اصلا متوجه نمیشم.

          بعدش یهو یادم میوفته این خواسته ام بوده ها…

          اما چون ذهنم اسیرِ رسیدن به مواردِ خاصی هست کمتر اجازه میده چشمهام همه چیز رو با هم ببینه…

          مثال: میره سراغ کمبود ( که تازه درک کردم چقدر تو همه چیز نفوذ کرده نه فقط مالی) و باعث میشه چشم بر فراوانی های الانم ببندم یا کمتر سپاس گزارشون باشم…

          بعد خود خدا دوباره منو میندازه تو جاده ی توجه به فراوانی، سپاس گزاری برای داشته هام که خیلی زیادن ‌…

          بعد گیر کارم رو متوجه میشم…

          نمیگم کامل متوجه میشم.

          قدر درک الانم متوجه میشم

          جای کار زیاد داره…

          این ایام دارم زندگی کردن رو تجربه میکنم، تجربه های جدید، متفاوت از سمانه و باورهای قبلیش…

          خوشحالم که سکان هدایت کشتیِ زندگیم دست خودم نیست، چون حتما به بیراهه میرم اینطوری…

          سکان هدایت دست خداست، میدونم هر جا برم، هر چیو تجربه کنم، برام خیر و شادی و برکت و ثروت میاره…

          طی مسیر برام بهترینها رو میاره

          شک ندارم…

          از جایی متوجه میشم که در حال لذت بردن از زندگیم هستم یا نه، که وقتی قشنگی رو میبینم حسم نسبت بهش خوبی و شادیه، یا بی تفاوتی.

          وقتی بی تفاوت شم به شنیدن صدای آواز پرندگان، یا زیبایی گلها و طبیعت، یعنی از مسیر لذت بردن از زندگیم دور شدم، باید برگردم تو مسیر

          همین امروز وقتی چند ساعت در معرضِ کم آبی و بی آبی قرار گرفتم، در معرضِ گرما قرار گرفتم، تازه قدرِ نعمت آب رو فهمیدم که همیشه به راحتی در دسترسمه.

          خدایا شکرت برای نعمتِ آب و یه عالمه نعمتِ دیگه ات.

          میخوام یه مثالِ ساده از خودم برات بزنم از کمال گرایی که الان یادم اومد، مچ خودمو گرفتم و رهاش کردم…

          داشتم به خاطرِ یه دونه ناخنم که لاکِش کمی فقط کمی خراب شده بود، فکر میکردم برم کلِ ناخن هامو ژِلیش اش رو آرایشگاه پاک و ریموو کنم…

          چرا چون به کمال گرایی ام حمله کرد همین مثال کوچولو

          که وقتی یه دونه ناخن، یه ذره گوشه اش، لاک اش پاک شده، دیگه قبول نیست، قشنگ نیست، معیوب شده، آسیب دیده، دوست داشتنی نیست و …

          و نادیده بگیرم حضور 9 تا ناخن عزیزم با لاک های سالم شون رو…

          عجبااااا

          بعدش که متوجه شدم، رها کردم این فکر رو و الان شاد و سالم و خوشبخت 10 انگشتم و لاک های رنگی رنگی و شاد و خوشحالمون دارن با خوشی کنار هم زندگی میکنن.

          خدا رو شکرت بی نهایت.

          آگاهی یعنی همین

          به همین سادگی

          به همین خوشمزگی.

          مای گاد، ببین کمال گرایی تو چه چیزهایی نفوذ کرده بلا نگرفته :)

          البته که ریشه اش رو بزنم، همه ی این پیچک ها و علف هرزهاش با هم نابود میشه…

          چقدر عالی که میشه روی اصل، روی ریشه کار کرد، تا پیچک ها بریزن…

          الان، این روزها، ماه محرم آغاز شده و توجه من به سمت مفهومِ عبادت جلب شده…

          عبادت از نظر من یعنی چی؟

          نگاه قبلیم میگفت فقط اینا:

          نماز، روزه، تلاوتِ قرآن، زیارت خانه خدا و ائمه، زکات، خمس، حجاب و …

          و اما الان….

          علاوه بر موارد بالایی که البته شرطِ اصلیِ عبادت حضور قلب هست نه فرمالیته و سفارشی، موارد زیر بهش اضافه شده:

          کمک به خلق

          لبخند به روی مخلوقات خدا

          مهربانی با انسان ها، حیوانات، طبیعت، جهان

          سلام دادن به مخلوقات خدا

          آرزوی خیر کردن برای همه

          کار کردن روی باورهای توحیدی و خوب

          خوش رویی، خوش خلقی، مهربانی، ادب، احترام، عطوفت

          بخشش

          عذرخواهی، وقتی فهمیدی اشتباه کردی

          صداقت، راستگویی

          صبوری، دوری از شتاب

          تسلیم خدا بودن، دوری از غرور و شرک

          سپاس گزاری

          تحسین، دوری از غیبت و بدگویی و قضاوت

          توجه به زیبایی ها

          گفتگو با خدا، به صورت بی واسطه، قلبی، شفاهی، مکتوب

          لذت بردن از داشته ها در لحظه

          خلق حس خوب

          دستِ خدا شدن

          تلاش برای بهبودِ خود

          کنترل ذهن

          خوندن و نوشتن کامنت این سایت

          دیدن و شنیدن آگاهی های ناب این سایت

          سفره ی اطعام باز کردن

          کمک به مخلوقات خدا، با روی گشاده

          اگه کمک نمیکنی، همچنان گشاده رو باش

          سعه ی صدر

          هدیه دادن، هدیه گرفتن، درخواست کردن با عزت نفس

          امید داشتن به بهبود

          توبه

          سبکِ شخصی داشتن

          خلقِ ثروت

          آزار نرسوندن به مخلوقات خدا

          و …

          همه اینا عبادت هستن.

          اما من میتونم انتخاب کنم با کدومشون سیم ام قوی تر به خدا وصل میشه، روی همونا بیشتر کار کنم و جلو برم…

          رسیدن به بعضیاشون هم روند تکاملی داره، فرکانسِ بعضیاش از من دورن، بعضیا نزدیک…

          من از نزدیکها شروع میکنم…

          به یاریِ خدا…

          خودش هدایتم کنه…

          از لیستی که نوشتم چه قبل چه جدیدها، بعضیا اصل و برخی فرع هستن…

          از خدا میخوام کمکم کنه توجه و تمرکزم رو بذارم روی اصل تو همه ی جنبه های زندگیم…

          خدایا شکرت، ماچ بهت، بغلِ سفت بهت

          میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
          • -
            Fatima گفته:
            مدت عضویت: 817 روز

            سلام سمانه جون خیلی ممنون بابت اینکه برام مینویسی

            از گفت و گو باهات لذت میبرم و درس میگیرم

            خوشحالم که حالت عالیه ،چقدر ذوق کردم گفتی سمانه 10 ماهه ،یاد انیمیشن بچه رئیس افتادم ،اون کوچولوها آدم بزرگ دنیای خودشون بودن ،اونا با زبونی با هم حرف میزدن که خیلیا متوجه نمیشدن ،لایف استایل و نقشه های خاص خودشون داشتن

            درست مثل دنیای جدید ما !خوشحالم وارد این دنیا شدم

            منم هر روز درگیر کمال‌گرایی ام در حال فرار ازش

            از کامنت بچه ها یاد گرفتم نگاهم عوض کنم

            اصلا چرا من کمال گرام؟چرا دنبال بی نقصی ام ؟

            چطور ازش استفاده کنم ؟

            نسلِ من انسان باید کمال گرا میبود تا زنده بمونه وگرنه یه جای پا اشتباه ،اونو از دره مینداخت پایین

            یه نقض کوچیک مساوی بود با مرگ عزیزاش

            پس کمال گرایی که در دنیای امروز یه موهبت نیس !روزی منو نجات داده

            مثل خیلی از واکنش های مغز ما!

            ما از تکامل جلو زدیم واس همین همون ویژگی ها امروز ازارمون میده

            اول باید حتی برای کمال گرایی شکرگزار باشم و بعد دنبال کمال باشم

            کمال من به عنوان آدمیزاد منو به خدا نزدیکتر میکنه

            جای کمال‌گرایی تو کار

            ازش در بهبود خودم استفاده کنم،امروز تا جای ممکن به الگو خودم نزدیک تر باشم

            نشد فدای سرم ،ولی سعیم بکنم

            تا جای ممکن کمال‌گرا باشم در شکر نعمت های خدا تو دیدن زیبایی ها تو کنترول ذهن تو تغییر باورهام تو ساخت ویژگی های خدای گونه

            با همون کمال گرایی جلوی خیلی از ویژگی‌های بد بگیرم مثل غیبت دروغ ریا و…کمال گرایانه مواظب باشم دلی نرنجونم و…

            فقط باید یادبگیریم ازش کجا استفاده کنیم تا به قول استاد از ضعف ها و تضادها هم ،ثروت خلق کنیم

            من باید یادبگیرم حتی با نقص ها خودم هم در صلح باشم

            سخته خیلی سخته !حتی خیلی از شخصیت الانم دوره

            اما قابل رسیدنه حتی شده یک قدم نزدیک تر

            قشنگی مسیر اینکه ممکنه بالا پایین تجربه کنی اما از نگاه دورتر ،سیرتکاملی نمودار رشد ،صعودیه

            و تو خوش شانسی برای خودت خلق کردی که توان تحلیل و بازخورد و بازنگری راجب خودت رو داری

            این یعنی همیشه به دنبال بهبود و آزمون خطایی برای ساخت سمانه رویایی تر

            بلیط بخت آزمایی تو دستاته که میتونی خودت خودتو آنالیز کنی و بهبود بدی ،مراقبه واقعی !

            خیلی ازت ممنونم که لیست عبادت و شکرگزاری واقعی از خدا رو برام نوشتی

            خدا این دنیا خلق کرده تا لذت ببریم و کیف کنیم و کاری کنیم موجودات دیگه هم کیف کردن تجربه کنن

            امید که لایق شکرگزاری باشیم

            ممنون که با برای خودت نوشتن ،برای من هم نوشتی

            لذت بردم از نوشته هایی که از دل برآمده و بر دل من نشسته

            در پناه خدا

            میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
    • -
      سمانه جان صوفی گفته:
      مدت عضویت: 1908 روز

      سلام مجدد فاطمه جانم.

      برای تحسینِ خودم، ایده اومد الان اینجا بنویسم.

      چون تو دست خدا شدی و با این کامنتت دیشب باعث شدی دوباره یادم بیوفته کجاها تغییر کردم و تحسین کنم خودم رو.

      ماچ بهت که نوشتی و هم برای خودت رد پا گذاشتی، هم برای من و بقیه ی بچه ها.

      سمانه جانم تحسینت میکنم که راحت حرف و سلیقه ی شخصی و راحتی تو ابراز میکنی، فارغ از نظر و سلیقه ی دیگران، که خوشایند هست براشون یا نیست.

      مثال: بندِ ساعت مچی مو مطابق با راحتی و کاربریِ راحتش برای خودم انتخاب کردم و استفاده میکنم نه فقط توجه به زیبایی اش.

      الویت من راحتی و سادگیِ استفاده کردن ازش هست، اینطوری بیشتر لذت میبرم‌.

      یه بنده خدایی گفت بند مشکی با این ساعت شکیل تره، گفتم ضمن احترام به سلیقه و نظرت که درست هم هست، من از چیزی استفاده میکنم که راحت باشم باهاش.

      بستگی به شرایط و راحتی و انتخاب خودم داره، که چی خوشحال ترم میکنه.

      اینو از استاد جان یاد گرفتم:

      چطوری از این راحت تر

      چطوری از این ساده تر

      چطوری از این لذت بخش تر

      استاد جان، کلام شما پر از باورهای آسان کننده برای آسانی هاست.

      سمانه صوفی به شخصه سپاس گزارِ شماست تا همیشه برای دونه به دونه ی آگاهی هایی که بهم یاد دادین و باعث شدن کیفیتِ زندگیم بالاتر بره، زندگیم شیرین تر شه.

      یه بنده خدایی در مورد موهامم گفت چرا انقدر کوتاه و …

      گفتم تجربه، تنوع، راحتیِ خودم…

      وای که چقدر لذت بخشه اونطوری زندگی میکنم که خودم دوست دارم، خودم لذت میبرم، فارغ از اینکه تو نظر مردم چطوری به نظر میرسم یا نمیرسم….

      یا با توجه به باور عمومیِ دیگران، زیبا به نظر میرسم یا نه…

      میدونی زیبا الان به باور من یعنی چی؟

      یعنی شجاع باشم، اینطوری زیبا هستم.

      یعنی برم تو دل ترس هام، اینطوری زیبا هستم.

      یعنی عزت نفسم بالا بره، اینطوری زیبا هستم.

      یعنی مدلی که راحتم، مدلی که ساده تره، قشنگ تره زندگی کنم، اینطوری زیبا هستم.

      یعنی احترام بذارم به خودم و بقیه، اینطوری زیبا هستم.

      یعنی خوشرو هستم خوشروتر شم، صبرم بهتر شه هر لحظه، اینطوری زیبا هستم.

      زیباییِ حقیقی، از درونم میاد و به بیرون گسترش پیدا میکنه، اینطوری فقط مربوط به صورت و ظاهر، تیپ، هیکل و … هم نمیشه، یه پکیج عالی خواهم داشت از مجموعه ی ویژگی های انسانی و زیبا.

      خدایا شکرت برای این آگاهی ها

      من با همین موهای ماشین شده خیلی راحت و خوشحال و راضی ام، خدا رو شکر که تجربه اش کردم، با ماشین کردن موهام فقط موهام منو ترک نکردن، مقداری از رودربایستی، عزت نفس پایین، غرور، نیاز به تایید و توجه و تحسین دیگران، مقداری خوب به نظر رسیدن از چشم بقیه و ‌‌‌… هم منو ترک کردن.

      خوشحالم از این تجربه ی به شدت پر بار و پر برکت و جلوبرنده ی من در رشدم.

      یه تغییر دیگه که واقعا خودمو تحسین میکنم:

      دیشب یه بنده خدایی در مورد چیزی ازم پرسید که تمایلی نداشتم در موردش صحبت کنم، خیلی مودبانه و رُک گفتم در مورد این موضوع نمیخوام صحبت کنم…

      همونجا کات شد، بحث عوض شد…

      منِ قبلا روم نمیشد اگه نمیخواستم جواب بدم، جوابی ندم، فکر میکردم بی ادبیه پاسخ ندم، توضیح ندم، جواب میدادم با رودربایستی، بعد از خودم ناراحت میشدم چرا جواب دادم …

      یا از دست فرد هم ناراحت یا عصبانی میشدم چرا اصلا اون سوال رو پرسیده؟

      چرا آدما رعایت نمیکنن؟ چرا ورود میکنن به مسائل دیگران؟ چرا خودشون متوجه نیستن که نباید بپرسن؟

      بعدها فهمیدم کمی، که، اون کسی که چیزی میپرسه اون لحظه، مثل من فکر نمیکنه، تو یه فرکانس دیگه است، که بخواد درک کنه اون سوالی که میپرسه خوبه یا ممکن هست تولید حساسیت کنه، پس عمدی در کار نیست.

      دومش هم اینکه چرا من گاهی ناراحت میشم گاهی نه از نظر یا سوال دیگران؟

      دلیلش خود منم.

      حالم خوب باشه با خودم، راحت با همه چیز کنار میام، عبور میکنم جلو میرم…

      وقتی صلح درونی ندارم، همه چیز رو به خودم میگیرم، فکر می‌کنم فرد منظور بدی داره و …

      وقتی ناراحت میشم، دقیقا کُد میفرسته که داخلم یه چیزی از حالت سلامت و تعادل خارج شده.

      پس به قولِ استاد، هر چی هست از درونِ خودِ منه، نه جهانِ بیرون.

      خوب ببینم و باور کنم، برای من خوب میشه.

      یه تحسین دیگه برای سمانه جانم: دیشب کنترل ذهن جذابی داشتم، به سرعت گفتم خیره، برای ما همه چیز در مدار امنیت هست، ما سپردیم به خدا، خدا حواسش هست…

      و چقدر راحت بودم، چقدر حالم خوب بود، چقدر ریلکس بودم…

      یه تحسین دیگه: قبلا سر پاک بودن و … حساس بودم به شدت، الان تحتِ تمرین و ریلکسی و صبر خیلی بهتر شدم، یعنی وسواسِ فکری داشتم، دمپایی دستشویی رو همیشه میشستم و تکرارهای شستشو و طهارت با آب، مدتی هست که خیلی بهتر شدم، میگم پاکه، و برام پاک هم میشه…

      یعنی خودم تو کارها و تغییرات و بهبودهای خودم میمونم گاهی و میگم خدایا چه کردی با من؟

      استاد چقدر شما تو جزء به جزء زندگی ما و بهبودهامون نقش و سهم دارین.

      هر بار که من یه نفس راحت میکشم برای یه باور خوب که جایگزین باور نازیبا شده، بی نهایت خیر وارد زندگی شما خواهد شد.

      دقیقا شما دارین خودتون خوب زندگی میکنین، و کاری میکنین بقیه هم یاد بگیرن خوب زندگی کنن.

      جهان رو به جای زیبایی برای زندگی تبدیل میکنین با آگاهی های ناب و خالصی که به اشتراک میذارین.

      تحسین دیگه: رودربایستی، ترس از ابراز نظر و سلیقه ام شاید چون باعث ناراحتیِ دیگری بشه، مخصوصا کسی که محبت میکنه بهم، جزو خصوصیات من بوده و هست، الان خیلی بهتر شدم، اصلا عشق میکنم با خودم وقتی آسان میشم برای آسانی ها تو این زمینه، راحت حرفمو میزنم، درخواست می کنم با عزت نفس و اعتماد به نفس، بدون خجالت کشیدم، شرمنده شدن، بدون صغری کبری چیدن، قرمز و بنفش شدن، ناراحت شدن، عصبانی شدن…

      البته که گاهی میشه گاهی نمیشه، اما دارم تمرین میکنم برای موفقیت هام شاد شم، تحسین کنم خودمو، که بهتر و بهتر شم.

      فاطمه ی نازنینم، تو از این نوشتی که دیرتر پاشدی، کمتر به کارهات رسیدی و …

      من یه راهِ خوب پیدا کردم برای خودم، برای ایامی که راندمان و خروجی ام شاید به کیفیت قبل نمیشه…

      میگم یه روز 1/5 ساعت پیاده روی میکنی، سپاس گزار باش، وقتی هم 30 دقیقه پیاده روی میکنی سپاس گزار باش، اون روز همون 30 دقیقه هم عالیه، حست رو خوب نگهدار با باورهای امیدبخش تا برگردی روی دور مجدد.

      یه روز حس و حالت شگفت انگیزه و رگباری حس خوب اتفاقات خوب میاد، وقتی حسم داره به سمت نازیبا میره با روش هایی که بلدم سعی میکنم حسم رو بهتر کنم تا کم خوب بشم و از حالت نازیبا خارج شم.

      یه روز صدای پرنده جان هارو میشنوی، غرق لذت میشی، وقتی یه روز متوجهشون نمیشی ناراحت نشو ببین چه چیز دیگه ای شنیدی؟ همون میشه روزیِ اون روزِ تو…

      قرار نیست یه الگوی ثابتی رو جذب کنی از زیبایی و نعمت.

      دست خدا رو باز بذار، بذار بهترین هارو در بهترین زمان و مکان بده دستت…

      اصلآ لذت همینه، نه لزوما شاد شدن با مواردِ یکسان…

      هر لحظه میشه با هر چیزی از این وسعتِ پهناورِ جهان شاد شد و لذت برد، با تنوعِ به شدت بالا.

      گر خداوند من آنست که من می دانم

      شیشه را در بغلِ سنگ نگه میدارد

      خدایا شکرت برای نتایجِ عالی ام

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 6 رای:
      • -
        Fatima گفته:
        مدت عضویت: 817 روز

        سلام سمانه جان

        خوشحالم که اجازه دادی منم دستاورد هاتو ببینم و همزمان با جهان ،تحسینت کنیم

        خداقوت

        چقدر ذوق کردم اونجایی که از موهای جدیدت گفتی !تو یه سمانه با ظاهر جدید به دنیا تقدیم کردی !کاری که خیلی ها از جمله من جرئت فکر کردن بهش رو هم نداریم

        ظاهر جدید سمانه نشون از باطن جدیدشه

        نشون از جسارت ساخته شدشه،مبارکت باشه عزیزم تولد دوباره سمانه جدید

        میتونم تصور کنم الان چقدر آزادی، چقدر سبکی

        حتی تصورش هم لذت بخشه !بعدها بیشتر نتایج این کار تو زندگیت میبینی

        حس درونی که انجامش دادی درهای خیلی زیادی برات باز میکنه

        چون بهت ثابت کرد پشت خیلی از ترس ها ،حرف ها،نگرانی ها،خبر خاصی نیس ،اتفاقا خیلی هم خوبه

        منم تحسینت میکنم عزیزم

        بخش بعدی پیامت ،باز هم تو زبان خدا شدی برای من :)

        حالا میفهمم چرا هدایت شدی که دوباره برام بنویسی

        چطوری قربون خدا نرم آخه؟

        تو ردپای امروزم به این بخش پرداختم

        خیلی ازت ممنونم این سبک نگاه دوباره در من زنده کردی

        ممنونم بابت راه حلی که گفتی ،این بخش پیامت کپی کردم که یادم نره اینم یه قانون قشنگه از زبان سمانه

        بازم مرسی که آگاهی هات باهام تقسیم میکنی ،حقا که یک معلم هنرمندی

        شادباشی

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 4 رای:
  9. -
    اعظم م گفته:
    مدت عضویت: 1345 روز

    سلام وآرزوی سلامتی برای استاد نازنینم وهمه ی دوستان متعهد

    پروردگار مهربانم! درهای قلبم را باز کن

    ای خدای مهربان !

    کمکم کن تا بتوانم علف های هرز و درختان کرم خورده و شاخه های ریز و سمی ذهنم راکنار بزنم

    تاروزنه های قلبم به بینهایت خردمندیت باز شوند

    و الهامات تورا بشنوم

    پروردگارا کمکم کن تا متعهدانه روی خود کار کنم و بی نهایت تورا دریابم

    ای خدای مهربان دیدگانم را به فراوانیت باز کن

    وزبانم را به شکر گذاریت عادت ده

    پروردگار مهربانم! کمکم کن سادگی ها,آسانی هاو زیباییها را انتخاب کنم

    ای والای حقیقی! کمکم کن در مسیر حقیقت از حرکت وعمل باز نمانم

    ای حقیقت وصف ناپذیر کمکم کن متعهد باشم

    پروردگار مهربانم بارهای سنگین شانه هایم را به دوش قدرتمند وپر مهر تو میسپارم

    پناهی ندارم جز پناه قدرتمند تو

    وتکیه گاهی مطمعن تر از تو نمی‌شناسم

    ایخدای مهربانم کمکم کن بازی زندگی را عالی روی صحنه باشم

    ای خدای مهربانم !

    ای آرامش ناب ! ای زیبای وصف ناپذیر !ای سخاوتمند بی بدیل !

    ای همه ی هستیم!

    دوستت دارم.

    مهربان حقیقی!

    میدانم همه چیز بازی است ولی باز فریب میخورم

    میخواهم هر لحظه از این بازی لذت ببرم

    همه چیز تویی و هر لحظه تویی و هدف تویی

    وباقی همه بازیست

    نگارم! ای همه بخشش و مهر

    فقط باید متعهد باشم و حرکت کنم

    وحرکت یعنی ایمان به تو

    و عمل به

    نشانه هایت

    و رهاشدن

    باتشکر وسپاس فراوان

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
  10. -
    متین گفته:
    مدت عضویت: 1643 روز

    به نام خالق جهانیان هرچه دارم از اوست و تنها اوست سزاوار پرستش

    سلام استاد عزیزم و مریم جان و دوستان همراه

    این فایل برای من نشانه ای از سمت خدا بود .

    شما تو تمام اینمدت انقدر با توحید منو جلو بردید که به این مرحله رسیدم در فرکانس بالاتر هستم و با دکترهای خوبی برای درمانم اشنا شدم که توحیدی و معنوی هستند و آگاهی بالا و بسیار حرفه ای در کارشون .

    داستان این مدت که چی بر من گذشت رو میگم و

    من از 3شنبه هفته پیش تا همین امروز درد های بدی بسراغم اومد که اصلا نمیدونستم چیه و بخاطر استرسهام تحت نظر دکتر بودم

    و این درد باعث تنگی نفس ، لرزش سر ، تپش قلب شدید ، درد در بدنم ، مخصوصا کمرم ،

    جوری که نمیدونستم این انرژی بالای من هست احساس شدید هست یا ترس

    چون ترس درون احساس شدید دیگه مخفی شده بود

    و من پیدا نمیکردم من 6 روز درد کشیدم تا خودمو به دکترم رسوندم جوری که با گریه و درد و حتی کمر درد شدید همراه بود ..

    دکترم کارهای لازم رو انجام داد ، صحبت کرد درمان کرد …

    و باید بگم اینمدت من برای اینکه کسی از خانواده متوجه نشود هیچی نمیگفتم و علایم رو تو تنهایی خودم داشتم و انقدر بخودم فشار میامد چون یکم خوب بودم و دوباره بیقراری ها بوجود میومد

    همش با خدا حرف میزدم که منو آسان کنه برای آسانیها و میگفتم این یه چالش هست و مطمانم که خدا دیر نمیکنه و دستمو میگیره …

    روز اول که دکتر درمان انجام داد بهتر شدم و گفتم تموم شد ولی دوباره فرداش شروع شد تمام اون دردها حتی شدیدتر جوری که نفسم بالا نمییومد و من که همیشه خودم با ماشین میرفتم این دو روز با اسنپ رفتم و توانایی نداشتم ..

    انقدر این مدت آگاهیم بالا رفته بود و نشانه میدیدم که خودم تعجب میکردم …

    اسنپ که نشسته بودم بخاطر حالم ترسیدم بیهوش بشم تو ماشین برای همین ادرس مطب رو نوشته بودم و میترسیدم بدم و اگاهی بهم گفت بهش اعتماد کن و وقتی من برگه رو دادم و کمی با من صحبت کردند و چقدر جالب که ایشون گفتن من همیشه بخودم میگم تو یه روزی آدم ثروتمندی میشی و من همونجا شمارو معرفی کردم و گفتم سایت استاد عباسمنش پر از فایلهای رایگان هست و حتما با آموزشهاشون به خواسته هاتون میرسید .

    اونروز هم باز دکتر کارهای لازم رو انجام دادند و من احساس سبکی کردم و ارامش و فکر کردم دیگه تموم شده حالم خوبه .

    و فردا پیش یه روانکاو فوق العاده که ایشون مشاور معنوی هم بودند‌مراجعه کردم . چه صحبتهای فوق العاده ای زدیم و چقدر من که همیشه با روانکاو مشکل داشتم و نمیرفتم .

    مراجعه به ایشون فقط بخاطر همون تحصیلات بالا. روانکاو معنوی بودنشون رفتم .

    اونروز هم تا ساعت 9 خوب بودم ولی دوباره شروع شد حال بد من ، گریه ها ، درد که اصلا نمیتونستم بیان کنم این احساس چیه یه چیز درونم داشت تمام بند بند وجودم رو پاره میکرد من تو این یک هفته یک کیلو و خورده ای وزن کم کردم . و هر دوبار که رفتم دکتر بهم گفتن چقدر داغی ولی من اصلا متوجه نمیشدم ..

    و اون شب هم من درونم انرژی رو حس میکردم ولی نمیدونستم مشکلم چیه . کمر درد شدید ، ضعف ، تنگی نفس وخیلی خوب نتونستم بخوابم و صبح با کوفتگی شدید بدنم بیدار شدم و فقط به خانواده گفتم سرماخوردم و چون دیگه توانایی نداشتم …

    کاری که کردم عود روشن کردم ، از خدا کمک خواستم و من که اصلا تو تمام سالهای زندگیم به تعداد انگشتان دستم پدر و مادرم رو بغل نکرده بودم من در آغوششون گرفتم و بعد احساس کردم کمی سنگینی از روی سینه م برداشته شد …

    بعدالظهر خوابیدم و تو خواب بهم آگاه شد که دارم میگم من یه ترس عظیمی درونم دارم …

    و بیدار شدم شروع کردم نوشتن ، (من تو تمام این 2ماه که دکتر میرفتم کمک شد ترسهای گذشته برام روی سطح میومد و با برون ریزی تمام میشد ولی این ترس انقدر تلخ بوده برای کودک درونم که 9 روز طول کشید و من فقط درد داشتم و نمیدونستم این ترس هست که درونم هست و باید روی سطح بیاد ..

    و با نوشتن شروع کردم و گفتم بگو که تموم بشه و این بار سنگین رو زمین بزاریم بگو و من ازت حمایت میکنم و یکی یکی نوشته ها معمارو حل کرد

    چون انقدر سنم کم بود من هیچ تصویری نمیدیدم ‌ولی نوشته ها معمارو حل کرد و چه زجری چه ترس عظیمی رو من در قبل از 5 سالگی تحمل کردم و به هیچکس نگفتم و یا گفتم و توجه نشد …

    و گریه ها گریه هاا بار سنگین رو از روی دوشم بر داشتن ، بار سنگین از روی کمرم برداشته شد از 4 سالگی تا الان که 38 سال دارم درون چه زندانی بودم که الان صحبت مریم جان رو کاملااا با تمام وجود درک کردم که اون درخت که ریشه ش قطع میکنی اون درختچه های دیگه هم باهاش قطع میشن .

    و من امروز ریشه بزرگترین ترسم رو قطع کردم ریشه اون ترس عظیم که برای من خیلی مشکلات دیگه بوجود اورده بود مثل دل دردهای داعمی که اصلا فکر میکردم طبیعیه درحالیکه امروز اون درد معده من خوب شد ..

    ترسهای دیگه مثل ترس از بیرون رفتن ، دوست پیدا نکردن ، تجربه رها شدگی بسیار ، همیشه فرار میکردم از هر اتفاقی ،

    دستشویی رفتنهای زیاد قبل از اینکه برم بیروون .

    حتی فهمیدم چرا از اون فرد فامیل همیشه بدم میومد هیچوقت دوست نداشتم برم خونشون ، یا اینکه از ادمهایی که چهره جالبی ندارن بدم مییاد ،

    فهمیدم دلیل اینکه از همیشه دوست داشتم پسر باشم یا از دختر بودنم بدم میومد از بدنم از قیافم از اینکه چقدر عزت نفس پایین داشتم خودمو بی ارزش میدونستم ، دلیل بی انرژی بودنم خستگیهای زیاد از بچگی تا الان و اینکه هرچقدر دکتر میرفتم میگفتن خوبی ولی من انرژی در بدنم نداشتم

    حتی دلیل اینکه من فایلهای شمارو بصورت مدام یکسال هست گوش میدم ولی به اون فرکانس بالا که بقیه توضیح میدادن نمیرسیدم . حالا دلیل پیشرفت نکردن در شغل ، رابطه عاطفی نداشتن و تجربه ها شدن بسیار ،

    دلیل اینکه چرا همه چی انقدر کند برام پیش میره چرا من تا 3 سال پیش همش آرزوی مرگ میکردم ، به خودکشی فکر میکردم آخه یه دختر بچه کوچیک چرا باید همش غمگین باشه ، چرا به دنیای تاریک زیر زمینی رفته بودم و نور رو دوست نداشتم واقعا از نور فرار میکردم …

    من اون‌ریشه درخت بزرگ درونم رو با کمک کودک درونم قطع کردم امروز من با کمک خدا از پسش براومدم من با فایلهای شما و توحید‌و خدایی که به من آموختید به آدمهای فوق العاده هدایت شدم برای کمک کردن بهم ، من با شما یاد گرفتم وقتی نیاز به کمک دارم برم و کمک بگیرم و به درستترین ادمها هدایت شدم خدارو سپاسگزارم بابت این درد که من‌ ازش پیروز بیرون اومدم …

    خودمو تحسین میکنم افتخار میکنم بخودم اتقدر قوی شدم که با جرات اومدم پیام بزارم …

    کینه ای نیست از اون فرد ، افراد بسیاری تو موقعیت وحستناک قرار گرفتن ، تجربه من در حد لمس بدن یه دختر بچه ای بود که الان بزرگ شده و میفهمه تمام اون ترسها و نشدنهای زندگیشو …

    چقدر خوب که تصویر ندیدیم و با نوشته معما حل شد ..

    حتما با روانکاوم صحبت میکنم و حتما مسیرمو ادامه میدم و حتما شمارو اولین و فوق العاده ترین استادم میدونم و هرجا آگاهی بهم بشه شما رو به آدمها معرفی میکنم .

    حالا میخوام قوی تر بشم ببخشم ، زندگی رو بهتر تجربه کنم و الان در فرکانسی هستم ، اموزشهای شمارو بهتر متوجه خواهم شد .

    روانکاوم جلسه اول گفت متین جلسه دیگه یه لباس غواصی میپوشیم و شیرجه میزنیم به اون عمق وج‌دت تا پیدا بشه و ببینیم چی پیدا میکنیم . گفت میریم از عمیق شروع میکنیم چون آگاهیت بسیار بالاس و تواناییشو داری .

    حالا من تنهایی با خدا شیرجه زدم و خودم پیداش کردم . دلیل سالهای پر از درد و تنهاییمو و درک نشدنهامو …

    جلسه دیگه که برم میگم ایناهاش پیدا کردم حالا بگو

    چیجوری تمومش کنم و خاکش کنم .

    هرچند که انقدر شما استاد بزرگم ایمان رو برام عالی بیان کردید که فکر کنم خیلی چیزها در من حل شده .

    قبل از شروع سال 1402 همیشه میگفتم امسال سال فوق العاده ای هست برای من سال رسیدن به تمام خواسته هام و من پر از آگاهی و نشانه بودم برای تمام قدمهایی که تا الان برداشتم …

    آیا برای تو سینه ات را نگشاده ایم

    و بار گران را از روی دوش تو برنداشتیم

    همان بار گرانی که گویی پشت تو را می شکست

    سینه ام گشاده شد . بار سنگین ترس از روی دوشم برداشته شد . دردهای کمرم که 9 روز درد کشیدم از بین رفت و اون خمیدگی صاف شد .

    تو این چند روز قران رو باز کردم بهم گفت در پرستش من صبور باش .

    و من صبر کردم نه تحمل … صبر با ایمان به خودش

    و این تولد دوباره من هست …

    ایمان دارم به خدایی که هرگز دیر نمیکنه

    تمام این دردها نیاز روح من بوده و من درک میکنم و این تجربه های انسانی فقط برای رشد روح من پیش اومده و مییاد و یروزی میرسه که منم مثل شما آسان میشم برای آسانیها

    قبلا آسان بودم برای دردها

    ولی از این به بعد آسان میشم برای آسانیهااا

    امروز لباس سفید تنم کردم و من که اکثرا مشکی پوش بودم تصمیم گرفتم از این به بعد اولویتم سفید باشه ، یادمه قبلا میگفتم من از همه رنگا خوشم مییاد ولی سفید دوست ندارم ولی حالا دلم میخواد فقط سفید بپوشم.

    خدایا شکرت

    ممنونم استاد و مریم عزیز من قدردانتون هستم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای: