https://tasvirkhani.com/fa/wp-content/uploads/2023/07/abasmanesh-9.jpg8001020گروه تحقیقاتی عباسمنش/fa/wp-content/uploads/2015/12/logo-with-title-340x85.pngگروه تحقیقاتی عباسمنش2023-07-19 06:08:272024-09-08 08:12:02قلبی که به سوی خداوند باز می شود
742نظر
توجه
اگر میخواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، میتوانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.
هنوزمن دارم ازفایل بازشدن قلب کامنت مینویسم ولی خداسریع منو موردامتحان قرارم داد.
به خداکه خنده داره!!! خخخخخخخخخخخ.
وهمین الان که کامنت مینویسم عزیزدلم از راه رسید!!!!
خیلی بی موقعه بود.
پرسیدم: چرااین وقت روزاومدی خانه!!!!!!
میخندیدمیگفت: پسرصاحب ماشین ،خیلی ادعاش شده به خاطرخبرکشی رانندهاکه مدام میگن پسرحاجی خیلی باسرعت بالارانندگی میکنه!!!!!
میگفته: پسرت باسرعت بالارانندگی میکنه میخواسته درگیری بالابره عزیزدلم گفته :عفب تربرو،چون این هم جونه تااندازه ای احترامت رو نگه میداره بعدازاحترام دیگه اختیاردستش رونداره،دستش میره بالاروی صورتت میادپائین!!!!!!!
پسرصاحب ماشین گفته: ماشین روبذاره بره!!!!!!
عزیزدلم گفته :چشم پسرم که سوئیچهاروتحویل بده من بزرگترم قبلش خودم ماشین روتحویل میدم!!!!!!!!!
هرچی همکارهای دیگه گفتن حاجی برگرد.
باعزت نفس واعتمادبه نفس گفته: ماازجایی که بریم دوباره برنمیگردیم.
خوب چون همفرکانس نبودن آخه اینهاراننده میخوان که آشمال چی باشه پسرمن باپدرش سرشون توکارخودشون بوده.
که حتی اون راننده ای که شوهروپسرم رو،به اینهامعرفی کرده.
تاشنیده این دوستت پدروپسرماشین روگذاشتندرفتند!!!!!
بنده خدا پشت فرمون بوده حالش بدمیشه ماشین روکنارخیابون پارک میکنه میشینه به گریه کردن که چرابااین پدروپسرباعزت واحترام هستند.
این گونه برخوردشده چرا؟؟؟چرا؟؟؟چرا؟؟؟؟؟¡!!!!!!!!
عزیدلم کفت: بنده خدامدیونی برای ماغصه بخوری چون خداجای بهتری برای ماگذاشته.
خداروشکرالان رفتم سفره ی ناهارپهن کنم .
به پسردومم خبردادن کاربرنده شدی.
چقدرهمگی خندیدیم یک خریدبرنده شده یک قلم جنس بخره ببره تحویل بده هرچندهزینه کنه 10برابرش روتحویل بگیره.آره این همون خدای قانون منده ازاینطرف به عزیزدلم میگم :شادباش هرچی خیره همون میشه،ازاین طرف خدابرای خریدکردن لوازم به پسر2میگه 10برابرش رودادم.
الهی شکرت عاشقتونم خدایامیدونم برامون بهترینهارو
تومشتت داری.
الذین یومنون بالغیب برای ماس.
آرزوی سعادت وخوشبختی رو برای همه دارم.
اینم سختی وسستی باهم.خخخخخخ.
الهی شکرت بازهم جهان هستی به نفع ما رأی روصادرکرد.
حدوا 27الی28سال پیش هم دقیقاهمین اتفاق برای عزیزدلم رخ داد.
چندسال بودروی جرثقیل کارمیکرد.
بعدبه درخواست من توسط دوست خواهرم معرفی شدبه شرکت اتوبوسرانی خط واحداونم ازصبح تاظهرساعت کاراداری ازخونه رفت به کمتراز یک ساعت آزمایشی کارکرده وقبولش کردن وبرای ناهاربرگشت خونه!!!!
استخدام درعرض کمترازیک ساعت واقعابرای شوهرمن اتفاق افتاد.
ولی کی بودکه قدرشوبدونه!!!!!!
ازبس که عزیزدلم دوست داشت جمعه هاوتعطیلی ها خودشوبرسونه روستامون ازصبح باخط واحد روستابره وتاشب وقتشو،بادوستاش سرکنه .!!!!!!
بعدشب که دیگه بی دروپیکربودباهمون خط واحدروستابرمیگشت خونه!!!!!!!
کلا5شنبه وجمعه تاروزشنبه یکشنبه باهم قهربودیم.
یعنی جهنم داشتیم نه زندگی!!!!!!!
وقتی استادمیگن بگوگذشته ام رو، دوست دارم.
میگم واقعاکه!!¡!!!!
ولی چون سکوی پرتاب بوده دوستش دارم.
انگارنه انگارزن وبچه داره!!!!!!!
صاحب جرثقیل آمدگفت: حقوقت رو زیادمیکنیم و……
وعده های سرخرمن دادن.که توفقط برای ماکارکن وجرثقیل هم جمعه هادراختیارخودت باشه باخانواده برو، تفریح.
وجنابعالی سرکاردولتی نرفت.
منم هموزسنی نداشتم که مقاومت کنم که این کار،اتوبوسرانی به سادگی قبول شدی رو ادامه بده!!!!!
ولی خودش دوست نداشت بره کاردولتی به فکرخوشگذرانی خودش بود.
فکرمیکردفقط بره سرکاربخورونمیربیاره کرایه خونه روبده دیگه تموم زندگی همینه!!!!!!!
نه تفریح نه سرگرمی واقعاکه به خودم وبچه هام ظلم کردم.
ومن که نمیتونستم تغیرش بدم.
اون زمان که نمیدونستم.وتمام کارهامون بااسترس وجنگ ودعوابود.
وچیزی نداشتیم که به ماشین تبدیل کنیم که شغل خودش رانندگی رو، ادامه بده.
حالاهرجوربودگذشت!¡!!!!!!!
الهی تابی نهایتهاکه تو خودت اندازه اش رو ،میدونی فقط به خاطراین اتفاق که خدمتتون عرض میکنم شکرت.
این شروع اتفاق به ظاهربی احترامی وبدکه 27الی28سال پیش رخ داد.
استادمیدونم که همه باوردارید دقیقامثل اتفاقی که برای شماافتادازکاراومدین بیرون.
برای عزیزدلم هم اتفاق افتاد.برگردیم عقب ترچندسال قبل تر،توی اداره ی کاربرای رانندگی پایه ی یک ثبت نام کرده بود.وآدرس خانه ی فکرکنم برادرش روداده بود.توی روستا.
ونامه ی درخواست کار رفته روستاوبه مااطلاع دادن.
عزیزدلم ازموقع که یک سرویس رفت شمال هنوزبرنگشته بود.
خودم حامله هم بودم.
صبح زودبلندشدم اول رفتم سرخط شرکت واحد پسردایی عزیزدلم که تواین شرکت راننده بود مشورت کردم که این اتفاقات رخ داده واین نامه هم برامون رسیده که اتوبوسرانی به راننده نیازداره.
سلام بر مریم شایسته همیشه در صلح و همه دوستان خوبم
خدایا چطوری باید شکرت کنم مهربان من که بار سنگین برداشتی از دوشم
ی روز ی آدم گمشده بودم تو ناله ها و کردارهای خودم در تلاش و جستجوی خوشبختی
آدمی که فقط نق میزد و دلش میخواست ی گونی پول بیفته جلو راهش
غرق بر کفر ناشکری همرو خدا میدونست جز خدا
همه براش گنده بودن
دنبال دعا نویس که طلسم باطل کنه براش
و بعد بیماری ام اس و بعد اومدن اساس زندگیش هز طبقه پنجم ی خونه خوب به ی پارکینگ
بلخره تو 28 سالگی جاه جلالی داشت دوتا ماشین خونه کار اما دریغ از ی ذره آرامش
و بعد اون آدم الا ی موتور داره با ی ذهن ثروتمند
کلی دوره که خریده و داره کار میکنه
آدمی که انقد فرش تو راه پلهای خونه ها جابه جا کرده بود استخوناش خوردد شده بود
و دقیقا اون آدم دو روز راننده نبود بارش رو جابه جا بکنه خودش رفت و کلی لذت برد چون
از دوسال پیش که اومد تو سایت عباس منش خداوند قلبش رو باز کرد
زندگیش رو زیبا گرد و بار سنگین از روی دوشش برداشت آره خدا براش کرد از اون رو به بعد خدا براش همه کس شد
خداروشناخت و هرچی خواست به خداش گفت
خدایا تنها و تنها و تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
چقد زندگیم روان شده
دستان خداوند اومدن و کارهای منو به آسانی دارن انجام میدن
آسان میشوی برای نعمت ها ثروت ها و آسانی ها
خداوند آسانی میکنه خداوند قلبت رو باز میکنه
وقتی فکر میکنم میبینم خدا همیشه با من بود
من باید خدارو انتخاب میکردم استاد جان درست میکنه
من از اون روز خدا رو انتخاب کردم و خدا هروز بهتر خودش رو به من شناختون که هر چی میخوام تو خدایی خدا هست
خدایا ببخش وقتی خیلی خسته میشم و نمیتونم ذهنمو کنترل کنم خدایا سپاس گذارم ازت مهربان من
خدایا میدونم در هر حالی کنار منی مهربان من
خدایا هروز که بیدار میشم اجازه میدهم تو منو هدایت کنی من هیچی بلد نیستم
درسته وقتی از مهمی فارق میشی باید به مهمی دیگه بپردازی
آدمهای موفق زود زود مسیر رو برای خودشون مشخص میکنن تا قبل اینکه جهان مشخص کنه چون کارهایی که جهان برای ما مشخص میکنه جالب نیست برای ما و دلخواه ما نیست
من هنوز فایل رو گوش ندادم اومدم کامنت بزارم چون این فایل در جواب سوال من اومد و تو همون قسمت اول جوابمو خداوند خیلی واضح داد. من یه باوری در مورد کارم دارم که میخان تغییرش بدم. من محقق هستم و کارم رو دوست دارم، حقوق خوبی هم میگیرم اما دلم میخاد بیشتر از این مسیر پول دربیارم. باوری که دارم اینه که شغل من یه حقوق مشخص شده توسط دولت داره و من میتونم ترفیع بگیرم اما با ترفیع هم خقوق من نهایت یک سوم افزایش پیدا کنه. و با خودم فکر میکنم باید شرکت یا استارت اپ داشته باشم یا کتاب بنویسم تا پول زیاد دربیارم. جدیدا هم به ذهنم افتاده که توی یوتیوب اگر ویدیو بسازی میتونی خوب پول دربیاری که البته درست هست ولی خب باید علاقه داشته باشی. من حوصله یوتیوب رو ندارم چون خیلی طول میکشه تا به پول برسه.
خلاصه خداوند با این فایل نشانه ای فرستاد که انشالله خودش راه رو به من نشون میده که چطور باور بهتری بسازم.
خدایا شکرت بخاطر یک روز بی نظیر دیگه خدایا شکرت بخاطر این آگاهی های ناب
امروز که تصمیم خودمو قطعی کردم برای هدف بعدی چقدر جالب که این فایل یه قوت قلب بود برام که در مسیر درستی هستم و تصمیم درستی گرفتم
اینکه من یه هدفی تقریبا چندماه پیش مشخص کردم که مسلط بشم به نرم افزار و طراحی و پروژه بگیرم و خداروشکر گرفتم و هرروز دارم خودمو بهبود میدم و دیگه نشانه ها حدود 2ماه که داره میاد که باید هدف بعدی و انتخاب کنم به قول شما استاد قبل از فتح قله هدف و تارگت بعدی و نشونه بگیر و منم دقیقا دارم همین کار ومیکنم
اینکه گفتید باید ترس و با توکل جایگزین کنیم
اینکه توحید و جایگزین شرک کنیم
برای من یعنی از ناشناخته ها نترسم و به خدا توکل کنم و ایمان وباوردارم که خدای مهربونم مسیر و هموار میکنه و میدونم که فقط خداوند میتونه کمکم کنه نه غیر خدا
خیلی ها به من گفتن نترس و تصمیم بگیر و ما هستیم
اول اینکه خداروشکر کردم که خداوند به من عزت داده که دیگران دوست دارند به من کمک کنند و دوم اینکه توی دلم میگفتم خدایا من نمیدونم تو میدونی و قطعا خودت ادما و شرایط هارو وسیله میکنی برای کمک به من خودت بهترین کارفرماها بهترین پیمانکاران و کارگرها رو در مسیرم قرار میدی
استاد عزیزم چقدر این حرفتون بی نظیر بود که هیچ هدفی بالاتر ازخدا نیست .
وقتی ما این باور و تقویت کنیم دیگه از هیچی نمیترسیم ودیگه نگران نیستیم دیگه حسرت نداریم و پراز آرامش و لذت و خوشبختی هستیم خدایا شکرت
چقدر برام با ارزشه وقتی میبینم خیلی از دوستای خوبم به طرق مختلف در موقعیتی قرار گرفتن که دوست داشتن این مطالب رو از طرف خداوند مهربانم بشنوند
و شما استاد عزیز و شایسته جانم با زبان شیرین خودتون ما رو کلی ذوق زده کنید
درست زمانی که بخاطر اندک کمکی که میتونستم به یک فرد بکنم تحقیر شدم و چقدر دلم از این موضوع شکست .. بجای اینکه قضاوتی کنم اومدم اینجا و فقط از خداوند خواستم که منو به سوی نشانه ام هدایت کنه
اون لحظه ای که دلم شکست گفتم چرا من نمیتونم بیشتر اون مبلغ کمک کنم که تحقیر نشم
و وقتی اومدم اینجا دیدم خداوند داره اشاره میکنه به اینکه تو قبلا همین مقدارم نمیتونستی و الان میتونی این مقدار رو به راحتی قبول کنی و به دیگری ببخشی مگر ما به تو عطا نکردیم بیشتر از قبل..
و اینکه مهم اصل کار من بود که با شوق و ذوق اون مبلغ کمکی رو تقبل کردم و نباید بخاطر تحقیر شدنم بابت مبلغ کم کمک بغض میکردم
من اصل رو درست انجام دادم و از این بابت دیگه ناراحت نبودم بلکه به خودمم افرین گفتم که الان تونستم و قطعا بعدا میتونم مبلغای خیلی بیشتری رو کمک کنم
استاد عبامنش عزیزم و شایسته جانم در پناه خداوند باشید
سلام و سپاس از شما بابت حرف های زیبا و چراغ افروزتان.
همه چیز در سیطره ی خداوند است و او به همه چیز محیط است.
تمام ما ذرات عالم هستیم و اگر هر بنده ای را عزیز می کند به یاد این شعر می افتم:
به ذره گر نظر لطف بوتراب کند به آسمان رود و کار آفتاب کند.
خدایا شکر که در این فرکانس هستم فرکانس هم سویی با انسان های در جستجوی معنا و فرکانس شکرگزاری.
شما چشمک های خداوند هستید و عشق به خدا را یادآور می شوید.
سربلند و دلارام در پناه خدا و زیر سایه ی مهدی علیه السلام باشید.
188مین گام سربلندی روی مدار روزشمارزندگی.
به نام خدا ،یاهمین قانون الهی، سلام به خدا.
سلام به بهشت پارادایس،سلام به استادومریم جون وهمکلاسیهای عزیزم.
خداروشکرمیکنم به خاطر هرآنچه دارم.
بابت سلامتی خانواده ی سایت بهشتی.
وخانواده ی خونی و فرشته ی عزیزخانواده دخترگلم.
دمت گرم خداجون که درابعاددختربرامون، توبهشت خاکی سروری میکنی.
من این فایل زیباروخیلی گوش میکنم.
البته فایلهاهمه برام درس دارن الّافایلهایی که ازتوحیدوقرآن برام ،گفته :میشه وای نمیدونیدچقدرتمام کوارکهای وجودم پرازکیف ولذت میشه فقط خدادرکم میکنه.
چون ازبچگی راه کج رو، دیدم وشنیدم باخداوقرآن بود.
ولی پرازشلوغی ونجواهای شیطان بود.
وگرنه منم که دنبال کفروشرک ورزی نبودم!!!!!!
دیگه همینی که بودوازکسی اولًاسوال نمیپرسیدم.
وچیزهایی رو که می گفتن: ازروی دل میشنیدم.به دلم نمی نشست.
چون الهی نبود.
گاهی ازمرگ وبعدازمرگ،ازمادرم سوال میکردم چندکلمه ی به ظاهرخوب میگفت :ولی نه جواب من اون نبود.
خدارحمت کنه مادربی سوادمن هم همین دانش وعلموآگاهی،را ازآخوندهای قدیمی شنیده بود.
نه ازبچه های امروزی!!!!!!!! بدون سندومدرک اونی که توذهنشون هست رومیگن.
دوست دارم اینجورفایلهاروببلعم میدونیدکه چی میگم !!!!!!؟؟؟؟؟واقعیتِ.
الان بازهم سردمیشم،خسته میشم،تومسیرکم میارم.
گریه میکنم به صورت کمرنگ.بیحال یواش.
ولی دیگه ناامیدنمیشم ،استرس روازپامیندازم.
فقط شکرگذاری فقط الخیروفی ماوقع فقط ازکنارسختی میگم سستی هم داره اون روی سست سکه رو، نگاه میکنم.
دیگه بعدازسختی، آسونی درکارنیست!!!!!!!!!!!!!
چون همراه با سختی آسونی وجودداره من بایدشکارچی مثبتهاباشم که الحمدوالله دارم روخودم بهصورت شبانه روزی روی خودم کارمیکنم.
وای! وای! وای! وای !وای !وای! وای! وای !وای! وای !
وای! خدای من چی سریع همین الان .
ان مع العسریسری شد.
چقدرسریع اتفاق افتاد.
هنوزمن دارم ازفایل بازشدن قلب کامنت مینویسم ولی خداسریع منو موردامتحان قرارم داد.
به خداکه خنده داره!!! خخخخخخخخخخخ.
وهمین الان که کامنت مینویسم عزیزدلم از راه رسید!!!!
خیلی بی موقعه بود.
پرسیدم: چرااین وقت روزاومدی خانه!!!!!!
میخندیدمیگفت: پسرصاحب ماشین ،خیلی ادعاش شده به خاطرخبرکشی رانندهاکه مدام میگن پسرحاجی خیلی باسرعت بالارانندگی میکنه!!!!!
میگفته: پسرت باسرعت بالارانندگی میکنه میخواسته درگیری بالابره عزیزدلم گفته :عفب تربرو،چون این هم جونه تااندازه ای احترامت رو نگه میداره بعدازاحترام دیگه اختیاردستش رونداره،دستش میره بالاروی صورتت میادپائین!!!!!!!
پسرصاحب ماشین گفته: ماشین روبذاره بره!!!!!!
عزیزدلم گفته :چشم پسرم که سوئیچهاروتحویل بده من بزرگترم قبلش خودم ماشین روتحویل میدم!!!!!!!!!
هرچی همکارهای دیگه گفتن حاجی برگرد.
باعزت نفس واعتمادبه نفس گفته: ماازجایی که بریم دوباره برنمیگردیم.
خوب چون همفرکانس نبودن آخه اینهاراننده میخوان که آشمال چی باشه پسرمن باپدرش سرشون توکارخودشون بوده.
که حتی اون راننده ای که شوهروپسرم رو،به اینهامعرفی کرده.
تاشنیده این دوستت پدروپسرماشین روگذاشتندرفتند!!!!!
بنده خدا پشت فرمون بوده حالش بدمیشه ماشین روکنارخیابون پارک میکنه میشینه به گریه کردن که چرابااین پدروپسرباعزت واحترام هستند.
این گونه برخوردشده چرا؟؟؟چرا؟؟؟چرا؟؟؟؟؟¡!!!!!!!!
عزیدلم کفت: بنده خدامدیونی برای ماغصه بخوری چون خداجای بهتری برای ماگذاشته.
خداروشکرالان رفتم سفره ی ناهارپهن کنم .
به پسردومم خبردادن کاربرنده شدی.
چقدرهمگی خندیدیم یک خریدبرنده شده یک قلم جنس بخره ببره تحویل بده هرچندهزینه کنه 10برابرش روتحویل بگیره.آره این همون خدای قانون منده ازاینطرف به عزیزدلم میگم :شادباش هرچی خیره همون میشه،ازاین طرف خدابرای خریدکردن لوازم به پسر2میگه 10برابرش رودادم.
الهی شکرت عاشقتونم خدایامیدونم برامون بهترینهارو
تومشتت داری.
الذین یومنون بالغیب برای ماس.
آرزوی سعادت وخوشبختی رو برای همه دارم.
اینم سختی وسستی باهم.خخخخخخ.
الهی شکرت بازهم جهان هستی به نفع ما رأی روصادرکرد.
خدایاخودت میدونی الان واحدپیش فروش روبایدپول بریزیم وخرجش روفقط تومیتونی جورکنی .
عاشقتونم وخیلی هم حالِ دلم خوبه ازاین اتفاق.
چون خداباماست تعهدداده. همه رقمه خدمتمون کنه.
حدوا 27الی28سال پیش هم دقیقاهمین اتفاق برای عزیزدلم رخ داد.
چندسال بودروی جرثقیل کارمیکرد.
بعدبه درخواست من توسط دوست خواهرم معرفی شدبه شرکت اتوبوسرانی خط واحداونم ازصبح تاظهرساعت کاراداری ازخونه رفت به کمتراز یک ساعت آزمایشی کارکرده وقبولش کردن وبرای ناهاربرگشت خونه!!!!
استخدام درعرض کمترازیک ساعت واقعابرای شوهرمن اتفاق افتاد.
ولی کی بودکه قدرشوبدونه!!!!!!
ازبس که عزیزدلم دوست داشت جمعه هاوتعطیلی ها خودشوبرسونه روستامون ازصبح باخط واحد روستابره وتاشب وقتشو،بادوستاش سرکنه .!!!!!!
بعدشب که دیگه بی دروپیکربودباهمون خط واحدروستابرمیگشت خونه!!!!!!!
کلا5شنبه وجمعه تاروزشنبه یکشنبه باهم قهربودیم.
یعنی جهنم داشتیم نه زندگی!!!!!!!
وقتی استادمیگن بگوگذشته ام رو، دوست دارم.
میگم واقعاکه!!¡!!!!
ولی چون سکوی پرتاب بوده دوستش دارم.
انگارنه انگارزن وبچه داره!!!!!!!
صاحب جرثقیل آمدگفت: حقوقت رو زیادمیکنیم و……
وعده های سرخرمن دادن.که توفقط برای ماکارکن وجرثقیل هم جمعه هادراختیارخودت باشه باخانواده برو، تفریح.
وجنابعالی سرکاردولتی نرفت.
منم هموزسنی نداشتم که مقاومت کنم که این کار،اتوبوسرانی به سادگی قبول شدی رو ادامه بده!!!!!
ولی خودش دوست نداشت بره کاردولتی به فکرخوشگذرانی خودش بود.
فکرمیکردفقط بره سرکاربخورونمیربیاره کرایه خونه روبده دیگه تموم زندگی همینه!!!!!!!
نه تفریح نه سرگرمی واقعاکه به خودم وبچه هام ظلم کردم.
ومن که نمیتونستم تغیرش بدم.
اون زمان که نمیدونستم.وتمام کارهامون بااسترس وجنگ ودعوابود.
وچیزی نداشتیم که به ماشین تبدیل کنیم که شغل خودش رانندگی رو، ادامه بده.
حالاهرجوربودگذشت!¡!!!!!!!
الهی تابی نهایتهاکه تو خودت اندازه اش رو ،میدونی فقط به خاطراین اتفاق که خدمتتون عرض میکنم شکرت.
این شروع اتفاق به ظاهربی احترامی وبدکه 27الی28سال پیش رخ داد.
خوب حالا پسرهای صاحب ماشین جرثقیل بزرگترشدن پدرشون هرچی ازتوجیبشون پیدامیکرده سریع میگفتن ازآقای(؟)راننده است!!!!!!!!!!!
وهمین شازده پسرصاحب جرثقیل که تاحالازیردست عزیزدلم شاگردی میکرد.
بحث شون شده خیلی شیک گفته :ماخودمون بزرگ شدیم .
دیگه به راننده نیازنداریم !!!!!!!!!!سوئیچهاروبذاروبروووووووووووو!!!!!!!!!
آخ که الان دلم چقدرخنک شدکه اون موقع خودم وکل خانوادم میگفتم:این کاردولتی اتوبوسرانی رو برو.ادامه بده.
میگفت :جمعه هاروچکارکنم!!!!!!؟؟؟؟؟؟خخخخخخخخخخخ
همون 27الی28سال پیش هم سرظهرآمد خانه یعنی خیلی بی موقع!!!
تعریف کردپسرصاحب ماشین این حرف رو زده.
خوب آگاهی که نداشتیم ولی ناراحت بودیم.
گوشی وتلفن هم نداشتیم ! سریع رفت روستامون پیش دوستش که باماشین مشهدوشمال کارمیکردن.
جریان روگفته: بود.دوستش گفته: اشکال نداره، فرداد ماشین میرسه بیاباهم بریم، خوش میگذره!
استادمیدونم که همه باوردارید دقیقامثل اتفاقی که برای شماافتادازکاراومدین بیرون.
برای عزیزدلم هم اتفاق افتاد.برگردیم عقب ترچندسال قبل تر،توی اداره ی کاربرای رانندگی پایه ی یک ثبت نام کرده بود.وآدرس خانه ی فکرکنم برادرش روداده بود.توی روستا.
ونامه ی درخواست کار رفته روستاوبه مااطلاع دادن.
عزیزدلم ازموقع که یک سرویس رفت شمال هنوزبرنگشته بود.
خودم حامله هم بودم.
صبح زودبلندشدم اول رفتم سرخط شرکت واحد پسردایی عزیزدلم که تواین شرکت راننده بود مشورت کردم که این اتفاقات رخ داده واین نامه هم برامون رسیده که اتوبوسرانی به راننده نیازداره.
اونم بنده ی خدا گفت :معطل نکن هرکاری که بایدانجام بدی بروانجام بده.
ازجایی که من خیلی توزندگیم فعال بودم واین کارهارومثل آب خوردن انجام میدادم .
هوای گرم ولی باعشششششقققق فراوان، ولی باامیدبی نهایت که اصلا خدارونمیشناختم!!!!!
فقط همون خدای ذهن خودم بود.
ولی خداپشت وپناهم بود.
حالابعضی جاهاپیاده وبعضی جاهاباخط واحدمیرفتم.توی اتوبوسهای خط واحد بیشترپسردایی عزیزدلم رومیشناختن معرفی میکردم که حتی یک بلیط واحدهم پرداخت نکنم .
الهی شکرتوی دوروز، درساعت اداری،اداره ی کارمشهدرفتم راهنمایی کردن که تشریف ببرین به این مکانهای اداری، شهرداری، مدرسه ی روستامون، آموزش پرورش طرقبه،استانداری مشهدوبعدنامه روبیارین اداره ی کار.
تموم این کارهاروازجون ودل انجام دادم باپاکه نمیرفتم با، بالهام پروازمیکردم میرفتم.
کارهاانجام گرفت درمشیت الهیه الان!!!
نه اون زمان !!¡!!!! خخخخخخخخخخخ.
دیگه گفتن: حالافقط بایدشوهرتون تشریف بیارن وبقیه ی کارهاروانجام بده.
وقتی عزیزدلم آمدجریان روگفتم وتمام اتفاقات این دوروز، روکه انجام دادم تعریف کردم .
پرسیدم حالاچی میگی؟ میری تواتوبوسرانی!!!!!؟؟؟؟؟؟
گفت آره چراکه نرم!!!؟؟؟؟
ودرحین انجام کارهای اداری وآزمایش رانندگی و کارکردن توی تعمیرگاههای اتوبوسرانی غیره که اینبار3ماه طول کشیدکه پشت فرمان اتوبوس نشست.
وبرعکس سری اول صبح رفت کمتراز یک ساعت امتحان الکی چون معرفی شده بودقبول کردند.
وشب گفتن فردابیااتوبوس تحویل بگیر!!!!!
بلاخره توی این 3ماه باعزیزدلم رفتیم اداره کاربرای شکایت حق وحقوقاتمون ازصاحب جرثقیل.
زمان دادگاهی رسید.
رفتیم اداره ی کارخودم پابه پای شوهرم بودم وگرنه خودش که(؟؟؟؟!!!!)نداشت.
توی اداره ی کارصاحب جرثقیل که خیلی مثلا زرنگ بوده یک نامه ای میزاره روی میزقاضی!!!!!
باامضای عزیزدلم که بنده حق وحقوقاتم رو، دریافت کردم.!!!!!!!!
آقای قاضی میپرسن این برگه چیست؟؟؟!!!!
آقاجواب دادن این راننده تمام حق وحقوقاتش روازمادریافت کردن!!!!!!
عزیزدلم میگه: من اصلا نمیدونم این امضاءرو کی ، وکجاوبرای چی ازمن گرفتن!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
آقای قاضی میگه: آقای فلانی این کاغذروببر، بذارلب کوزه آب سردش رو، بخور!!!!!!!!!
شماحق بیمه برای راننده پرداخت نمیکنی برای من نامه آوردی !!!!!!!!!
خیلی شیک رأی روصادروبه آدرسشون ارسال شده وپول ماروتحویل دادن.
وهمون اولین هفته ای که اتوبوس راتحویل عزیزدلم داده بودن برای رانندگی.
7مین شب کاری پسر4باخیروبرکت به دنیااومدقربون قدمهای پربرکتش بشم که هنوزخیروبرکتش ادامه دارد.
خوب همون توگوشی جهان رو عزیزدلم خرد!!!!!کلاازتعطیلات گذشت وکارکردحتی تعطیلات رواگه میخواستی، تعطیل کنی بایدبااداره هماهنگ میکردی وتعهدمیدادی کلا تعطیلیهاروسرکارنمیام.
ولی کل تعطیلات روکارکردچون تعطیلات حقوق دوبله بود.
میگفت: ماکه جایی نمیریم کارمیکنم.
آره میخواست بره دمِ قهوه خونه بشینه که چی بشه؟؟!!!
وهمیشه میگفت :خوب باب دلت شده دیگه جمعه هاسرکارم!!!!
من تاهمین چندوقت پیش از5شنبه هاوجمعه هانفرت نفرت نفرت تابی نهایت داشتم.
الهی بازهم تا بی نهایتها توراسپاسگذارم که که جمعه ها هم سرکاربود.
به خدا دلم خنک شدولی خب زندگی یک جورایی گذشت.
امیدوارم بقیش خوش باشیم.آمین.
واقعاخیلی طول کشیدخودم حالم یک جوری شدخوابم گرفت امیدوارم ردپای خوبی بوده باشه.
وخداازکوتاهترین مسیرهابرامون رزق بی نهایت میرسونه.
ارزق ورزقان/ارزق ویطلبک.
عاشقتونم.
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام بر استاد ابراهیم نشانم
سلام بر مریم شایسته همیشه در صلح و همه دوستان خوبم
خدایا چطوری باید شکرت کنم مهربان من که بار سنگین برداشتی از دوشم
ی روز ی آدم گمشده بودم تو ناله ها و کردارهای خودم در تلاش و جستجوی خوشبختی
آدمی که فقط نق میزد و دلش میخواست ی گونی پول بیفته جلو راهش
غرق بر کفر ناشکری همرو خدا میدونست جز خدا
همه براش گنده بودن
دنبال دعا نویس که طلسم باطل کنه براش
و بعد بیماری ام اس و بعد اومدن اساس زندگیش هز طبقه پنجم ی خونه خوب به ی پارکینگ
بلخره تو 28 سالگی جاه جلالی داشت دوتا ماشین خونه کار اما دریغ از ی ذره آرامش
و بعد اون آدم الا ی موتور داره با ی ذهن ثروتمند
کلی دوره که خریده و داره کار میکنه
آدمی که انقد فرش تو راه پلهای خونه ها جابه جا کرده بود استخوناش خوردد شده بود
و دقیقا اون آدم دو روز راننده نبود بارش رو جابه جا بکنه خودش رفت و کلی لذت برد چون
از دوسال پیش که اومد تو سایت عباس منش خداوند قلبش رو باز کرد
زندگیش رو زیبا گرد و بار سنگین از روی دوشش برداشت آره خدا براش کرد از اون رو به بعد خدا براش همه کس شد
خداروشناخت و هرچی خواست به خداش گفت
خدایا تنها و تنها و تنها تورا میپرستم و تنها از تو یاری میجویم
چقد زندگیم روان شده
دستان خداوند اومدن و کارهای منو به آسانی دارن انجام میدن
آسان میشوی برای نعمت ها ثروت ها و آسانی ها
خداوند آسانی میکنه خداوند قلبت رو باز میکنه
وقتی فکر میکنم میبینم خدا همیشه با من بود
من باید خدارو انتخاب میکردم استاد جان درست میکنه
من از اون روز خدا رو انتخاب کردم و خدا هروز بهتر خودش رو به من شناختون که هر چی میخوام تو خدایی خدا هست
خدایا ببخش وقتی خیلی خسته میشم و نمیتونم ذهنمو کنترل کنم خدایا سپاس گذارم ازت مهربان من
خدایا میدونم در هر حالی کنار منی مهربان من
خدایا هروز که بیدار میشم اجازه میدهم تو منو هدایت کنی من هیچی بلد نیستم
درسته وقتی از مهمی فارق میشی باید به مهمی دیگه بپردازی
آدمهای موفق زود زود مسیر رو برای خودشون مشخص میکنن تا قبل اینکه جهان مشخص کنه چون کارهایی که جهان برای ما مشخص میکنه جالب نیست برای ما و دلخواه ما نیست
استاد عزیزم ممنونم ازت سپاس گذارم مهربان من
در پناه خداوند متعال
شاد سلامت ثروتمند و سعادتمند باشید
با عرض سلام خدمت دوستان عزیزم و استاد کرامی
من هنوز فایل رو گوش ندادم اومدم کامنت بزارم چون این فایل در جواب سوال من اومد و تو همون قسمت اول جوابمو خداوند خیلی واضح داد. من یه باوری در مورد کارم دارم که میخان تغییرش بدم. من محقق هستم و کارم رو دوست دارم، حقوق خوبی هم میگیرم اما دلم میخاد بیشتر از این مسیر پول دربیارم. باوری که دارم اینه که شغل من یه حقوق مشخص شده توسط دولت داره و من میتونم ترفیع بگیرم اما با ترفیع هم خقوق من نهایت یک سوم افزایش پیدا کنه. و با خودم فکر میکنم باید شرکت یا استارت اپ داشته باشم یا کتاب بنویسم تا پول زیاد دربیارم. جدیدا هم به ذهنم افتاده که توی یوتیوب اگر ویدیو بسازی میتونی خوب پول دربیاری که البته درست هست ولی خب باید علاقه داشته باشی. من حوصله یوتیوب رو ندارم چون خیلی طول میکشه تا به پول برسه.
خلاصه خداوند با این فایل نشانه ای فرستاد که انشالله خودش راه رو به من نشون میده که چطور باور بهتری بسازم.
با تشکر
1403/10/18روز185
به نام خداوند بخشنده مهربان
سلام به استاد ومریم عزیز ودوستان گل
خدایا شکرت بخاطر یک روز بی نظیر دیگه خدایا شکرت بخاطر این آگاهی های ناب
امروز که تصمیم خودمو قطعی کردم برای هدف بعدی چقدر جالب که این فایل یه قوت قلب بود برام که در مسیر درستی هستم و تصمیم درستی گرفتم
اینکه من یه هدفی تقریبا چندماه پیش مشخص کردم که مسلط بشم به نرم افزار و طراحی و پروژه بگیرم و خداروشکر گرفتم و هرروز دارم خودمو بهبود میدم و دیگه نشانه ها حدود 2ماه که داره میاد که باید هدف بعدی و انتخاب کنم به قول شما استاد قبل از فتح قله هدف و تارگت بعدی و نشونه بگیر و منم دقیقا دارم همین کار ومیکنم
اینکه گفتید باید ترس و با توکل جایگزین کنیم
اینکه توحید و جایگزین شرک کنیم
برای من یعنی از ناشناخته ها نترسم و به خدا توکل کنم و ایمان وباوردارم که خدای مهربونم مسیر و هموار میکنه و میدونم که فقط خداوند میتونه کمکم کنه نه غیر خدا
خیلی ها به من گفتن نترس و تصمیم بگیر و ما هستیم
اول اینکه خداروشکر کردم که خداوند به من عزت داده که دیگران دوست دارند به من کمک کنند و دوم اینکه توی دلم میگفتم خدایا من نمیدونم تو میدونی و قطعا خودت ادما و شرایط هارو وسیله میکنی برای کمک به من خودت بهترین کارفرماها بهترین پیمانکاران و کارگرها رو در مسیرم قرار میدی
استاد عزیزم چقدر این حرفتون بی نظیر بود که هیچ هدفی بالاتر ازخدا نیست .
وقتی ما این باور و تقویت کنیم دیگه از هیچی نمیترسیم ودیگه نگران نیستیم دیگه حسرت نداریم و پراز آرامش و لذت و خوشبختی هستیم خدایا شکرت
بنام خداوند بزرگ و مهربانم
سلام به استاد عزیزم و خانم شایسته مهربان
چقدر برام با ارزشه وقتی میبینم خیلی از دوستای خوبم به طرق مختلف در موقعیتی قرار گرفتن که دوست داشتن این مطالب رو از طرف خداوند مهربانم بشنوند
و شما استاد عزیز و شایسته جانم با زبان شیرین خودتون ما رو کلی ذوق زده کنید
درست زمانی که بخاطر اندک کمکی که میتونستم به یک فرد بکنم تحقیر شدم و چقدر دلم از این موضوع شکست .. بجای اینکه قضاوتی کنم اومدم اینجا و فقط از خداوند خواستم که منو به سوی نشانه ام هدایت کنه
اون لحظه ای که دلم شکست گفتم چرا من نمیتونم بیشتر اون مبلغ کمک کنم که تحقیر نشم
و وقتی اومدم اینجا دیدم خداوند داره اشاره میکنه به اینکه تو قبلا همین مقدارم نمیتونستی و الان میتونی این مقدار رو به راحتی قبول کنی و به دیگری ببخشی مگر ما به تو عطا نکردیم بیشتر از قبل..
و اینکه مهم اصل کار من بود که با شوق و ذوق اون مبلغ کمکی رو تقبل کردم و نباید بخاطر تحقیر شدنم بابت مبلغ کم کمک بغض میکردم
من اصل رو درست انجام دادم و از این بابت دیگه ناراحت نبودم بلکه به خودمم افرین گفتم که الان تونستم و قطعا بعدا میتونم مبلغای خیلی بیشتری رو کمک کنم
استاد عبامنش عزیزم و شایسته جانم در پناه خداوند باشید