ترمزی مخفی بنام «انکار دستاوردهای دیگران»

این فایل در مرداد ماه 1399 بروزرسانی شده است

همه ما می خواهیم آدم های موفق، محبوب و شایسته ای  باشیم، خواه موفقیت در کسب و کار باشد، خواه درس، ورزش، ارتباطات و هر جنبه ی دیگری

اما سوالی که باید از خودت بپرسی این است که:

چقدر توانایی تحسینِ موفقیت های دیگران را داری؟!

آیا می توانی به جای انکار موفقیت های دیگران، یا ناکارآمد و بی ارزش جلوه دادنِ دستاوردهایشان، آنها را تحسین کنی؟

آیا می توانی فارغ از ویژگی های شخصیتی آن فرد موفق، “موفقیت” را درباره او، تحسین کنی؟

“تحسین موفقیت”، توانای بزرگی است که از هر فردی بر نمی آید. زیرا اساس این نوع رفتار، باورهای قدرتمند کننده ای است که آن فرد توانسته ایجاد نماید.

وقتی می توانی موفقیت فردی را تحسین کنی که توانسته به موفقیت مالی برسد، یعنی باورهای قدرتمند کننده ای درباره ثروت ساخته ای:

باور اینکه، جهان به اندازه کافی برای همه ما ثروت دارد.

باور اینکه با ثروتمند شدن هر فرد، فرصت ها برای ثروتمند شدن دیگران، بیشتر و بیشتر می شود.

باور اینکه با ثروتمند شدن هر فرد، الگوهای بیشتری ایجاد می شود تا امکان ثروتمند شدن را در نظرمان، امری بدیهی نماید.

و…

حسادت، از ناکامی های فرد نشأت می گیرد. به همین دلیل معمولاً، افراد حسود و منتقد، افرادی اند که  نه تنها آن موفقیت ها را ندارند، بلکه تحمل دیدن افرادی که آن موفقیت ها را کسب نموده اند را نیز ندارند!

درست است که عادت به تحسین موفقیت های دیگران به جای انکار یا انتقاد آنها، کار ساده ای نیست،

اما آیا اگر به شما بگویم:

وقتی به دست آوردهای فردی حسادت می ورزی، یا به جای تحسین آنها، شروع به انتقاد یا کم ارزش جلوه دادن شان می نمایی، در حقیقت منکرِ “موفقیت” می شوی، آیا باز هم همین روش را ادامه می دهی؟!

اگر به شما بگویم، طبق قانون، نمی شود همزمان هم خواستار موفقیت بود و هم آن را انکار کرد”.

و اگر بگویم، طبق قانون، وقتی موفقیت را نقد می کنی، دقیقاً با دستان خودت، راه ورود موفقیت را به زندگی ات می بندی! آیا باز هم این روش را ادامه می دهی؟!

و اگر خود خداوند بگوید:

جهان را به گونه ای طراحی نموده ام که:

شما با سرعت به سمت موفقیتی هدایت می شوی، که تحسین اش می کنی و با سرعت از موفقیتی دور می شوی، که آن را انکار یا بی ارزش تلقی می کنی.

در این صورت، آیا باز هم خیلی راحت، انتقاد، انکار یا حسادت را به جای تحسین انتخاب می کنی؟!

تصمیم با توست:

مشخص کن که چه تجاربی را می خواهی داشته باشی و از چه تجاربی دور شوی!  سپس بر اساس این تشخیص، حسادت یا تحسین را برگزین! و نتیجه را بسنج

به شما قول می دهم، به وضوح در میابی که:

باید موفقیت را تحسین نمود، حتی اگر از آن شخص موفق خوشت نمی آید.

یاید موفقیت را تحسین نمود، حتی اگر خودت با وجود تلاش زیاد، موفق به کسب آن نشده باشی.

سید حسین عباس منش

  • نمایش با مدیاپلیر کلاسیک
  • دانلود با کیفیت HD
    173MB
    16 دقیقه
  • فایل صوتی ترمزی مخفی بنام «انکار دستاوردهای دیگران»
    15MB
    16 دقیقه
توجه

این فایل تا مدت محدودی به صورت رایگان قابل استفاده است. در صورت نیاز آن را دانلود کرده و روی سیستم خود ذخیره نمایید.

489 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
    تعداد کل دیدگاه‌های «خداهست» در این صفحه: 2
  1. -
    خداهست گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    شوهرم6صبح بخاطرکارش به مدت یک هفته رفت شهردیگه،ناخوداگاه خونه رو مرتب کردم همه اسباب ووسایل خونه رو سرِ جاشون تثبیت کردم بجز آینه های بزرگ کنسول ومیزآرایش،وسایل ضروری ومدارک وطلاهارو گذاشتم توکیفم،به بابام زنگ زدم گفتم بیاد دنبالم که شوهرم تایک هفته نیس،شب شد بابا وداداش اومدن منوببرن وسایلامو برداشتم تاخواستم ازدر خارج بشم یه حسی بهم گفت برگرد اینه های بزرگ کنسول ومیزآرارایش رو بذار زمین…..،سه باربرگشتم داخل خونه که آینه هارو بذارم زمین ولی نجوای شیطانی نذاش گفت هیچی نمیشه…..درو قفل کردم وداشتیم میرفتیم یه زلزله شدیدی اومد(1401/11/8)وهمه چیوآوارکرد،ازهمونجابرگشتیم به سمت خونه ام که ترکیده بود انگاربمب زده بودن،پاهام یه لحظه خشک شد،خونه ریخته بود ولی هیچ کدوم ازاسباب ووسایل خونه نشکسته بود بجز اون دوتا آینه ….

    ومن بودم وچشمایی که اشکشون بندنمی اومد،نه اشک ناراحتی ،اشک خوشحالی ازلطف خدا…

    چطوری پدرم که همیشه شب دیروقت ازسرکاربرمیگشت اون شب زوداومد؟چطوری خونه ای که ریخته وسایلاش نشکسته؟

    اگه همسرم نمیرفت باهم میمومدیم خونه،خونوادمم نمی اومدن دنبالم وهمگی میموندیم زیرآوار….

    اگه پدرم فقط چنددیقه دیرمیرسید الان دیگه این کامنتونمیتونستم بنویسم….

    خدایاچقدرحواست بهم هس ومن حواسم نیس

    چقدردوسم داشتی ومن نمیدونستم

    چقدرهوامو داری ومن بی هوا درهیاهوی دنیاغرق شده بودم

    عجب جایی به دادمن رسیدی…

    باتمام وجودم تجربه کردم خدا هیچ وقت دیرنمیکنه

    خودتو بهش بسپر

    هرکسی منو خونمو میدیدناخوداگاه بابغض میگف خداچقددوستت داشته…وگرنه زنده نمیموندی…

    تواین زلزله خونمو ازدست دادم ولی خدامو پیداکردم واین بزرگترین دارایی من بودکه داشتنش به همه نداشته هام می ارزید

    خدایاشکرت که نشدم ناشکرت

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 7 رای:
  2. -
    خداهست گفته:
    مدت عضویت: 997 روز

    سلام زهراجان دوست همفرکانسی قشنگم،امشب ذهن یکم نجوامیکرد،دیدن کامنتت حالمو خوب کرد وباعث شدمجددابعضی چیزها یاداوری بشه برام که ازکجا به کجارسیدم واین نجواهاخاموش بشه

    کامنتت نشونه ای بود برام ازطرف الله یکتام

    چقدرخوبه که ترستو زیرپاگذاشتی

    وبه خدااعتمادکردی

    استادمیگن ترس بزرگترین سلاح شیطانه

    وقتی میخام تصمیمی بگیرم وترس میادسراغم این سوال جادویی رو میپرسم اگه نمیترسیدی چیکارمیکردی؟

    یجاخونده بودم بدترین عذاب بعدِ مرگ اتش جهنم واینچیزا نیس،

    وقتی روح ازبدن جداشدوارتباطمون بااین دنیاقطع شد،اون شخصی که میتونستی باشی برات نمایان میشه،ینی اون توانایی هایی که داشتی،اون موفقیت هایی که میتونستی بهش برسی ونرسیدی، رو میشه،وبدترین لحظه ممکنه هرانسانیه که اون لحظه متوجه میشه کی میتونس باشه ونشده ،به کجاهامیتونسته برسه ونرسیده

    بدترازهمه دستش ازدنیاکوتاهه وهیچ کاری ازدستش برنمیاد…

    خوندن این جمله دنیامو دگرگون کرد

    ممنون که وقت گذاشتی خوندی

    وممنون که کامنت زیبارو برام نوشتی

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای: