روزشمارِ تحول زندگی من | فصل 1 - صفحه 10 (به ترتیب امتیاز)

4447 نظر
توجه

اگر می‌‌خواهی تجربیات خود را درباره موضوعات این فایل بنویسی، لازم است عضو سایت شوی و اگر عضو هستی، می‌توانی با ایمیل و رمز عبورت از اینجا وارد سایت شوی.

بازکردن همه‌ی پاسخ‌هانمایش:    به ترتیب تاریخ   |   به ترتیب امتیاز
  1. -
    Ms Mohadese گفته:
    مدت عضویت: 2600 روز

    سلام همسفران این سفر پر برکت

    نکته روز بیست و یکم:

    تمام تجربه های ما و اتفاقات پیرامون ما حاصل فرکانس و افکارشان می باشد. فرکانس های ما مربوط به مدارمان میباشد و اگر میخواهیم به مدار ثروت برویم باید فرکانس ثروت را ارتعاش دهیم و وارد مدار ثروت شویم .خواه یا ناخواه ما در حال ارسال فرکانس هستیم و این ما هستیم که به اختیار خود انتخاب میکنیم چه فرکانس را ارسال کنیم. معنوی ترین کار جهان ثروتمند شدن می باشد. تنها راه اینکه به خدا برسی باید ثروتمند شوی . زیرا اگر ثروتمند نباشی نمیتوانی ببخشی و اعمال نیک و ایمان از راه ثروتمند شدن میگذرد. اگر متعهد به انجام اعمالی باشیم که به قدرتمند کردن باورهایمان کمک میکند و اگر باورهای ثروت آفرینی که ساخته ایم آماده باشد جریانی از نعمت و ثروت وارد زندگیمان میشود و رزقی را تجربه میکنیم که به سمت ما می اید . خداوند حامی کسانی است که میخواهند ثروتمند شوند .

    نکته روز بیست و دوم:

    بزرگترین نعمت و موهبت زندگی ما و بزرگترین سپاسگزاریمان از خداوند این است که ما خالق اتفاقات زندگیمان هستیم.چیزی به اسم شانس وجود ندارد. و به خودت بگویی که حاضر هستی برای خلق شرایط دلخواهت از انرژی و وقت و هزینه ات بگذری؟؟ با این باور که تو خالق زندگی ات هستی؟؟

    چون در هر صورت تو وقت و هزینه و انرژی ات را مصرف میکنی پس چه بهتر که آنها در جهت اهداف و خواسته هایت پیش رود. این تو هستی که انتخاب میکنی دنباله رو چه نحوه ی تفکری باشی و افسار زندگی ات را در دست چه باورهایی بدهی و چه نگرشی به عنوان مشاور برگزینی.

    نکته روز بیست و سوم:

    همه ما برابر هستیم و به یک اندازه به قدرت و نعمت و رحمت الهی دسترسی داریم و تفاوت انسان ها در باور کردن این نعمات و موهبت هاست.خداوند مارا اشرف مخلوقات آفریده و تاج بندگی اش را بر سر ما نهاده ،از روح خود در انسانها دمیده و از آنجایی که خداوند دارای صفات عالی رزاق و بخشنده و زیبا وتواناو صاحب قدرت و ثروت است و از آنجایی که ما جزئی از او هستیم پس طبیعی است همه این صفات را داشته باشیم . خداوند خالق و قدرتمند است ما نیز جزءی از این قدرت و خلق کردن را دارا میباشیم ،خداوند توانا میباشد ما نیز میتوانیم ،رحمان و رحیم است و ما نیز جزئی از این رحمت الهی و مهربانی او هستیم.

    هر آنچه که داریم از اوست و اوست که با لطف خود راهنمای ماست و اگر باورش کنیم زندگی بی نهایت آسان و پر از لذت و فراوانی و نعمت و ثروت است. سهم ما از عشق به اندازه ای است که می توانیم توحیدی شویم و توحیدی بمانیم. نیروی درون و خداگونه ات بیرون و محدودیت اش را نمیشناسد و بزرگی و کوچکی خواسته برایش فرقی ندارد و.نگاه او نگاه ان مع العسر ی سری می باشد و این امید را به تو میدهد که هیچ محدودیتی را باور نکن زیرا فرصت ها روز به روز بیشتر میشوند و جهان هر روز ثروتمند تر میشود.

    نکته روز بیست و چهارم:

    بجای اینکه خواسته هایمان را کوچک کنیم باید باورهایمان را بزرگ کنیم ،قانع نباشیم و تلاش کنیم. یک سری باورهاست که یک سری چیز ها را رقم میزند. فرکانس متفاوت=نتایج متفاوت.

    با کنترل ورودی ها هر حرفی را نشنویم و هر فکر و احساسی که احساس نگرانی، دلشوره و ترس میدهد را باور نکنیم زیر اهرچه حس بد ایجاد کند از طرف شیطان و یک دروغ محض میباشد. باید به ذهن مان متفاوت تجزیه و تحلیل کردن را آگاهانه بیاموزیم.مانعی بزرگتر از نجواهای ذهنی وجود ندارد ،ذهن همیشه با دیده ها، شنیده ها و تجاربش قضاوت می کند .جهان همیشه باورهای تورا به تو اثبات میکند و داستان زندگی تک تک ما داستان باورهایمان است ،پس اگر نتایج بزرگتر و متفاوت تری میخواهی باید باورهای قدرتمند کننده تر بسازی و متفاوت تر . وقتی این اصل را بپذیری قدرت تغییر باورهایت را داری انوقت میتوانی انهارا تغییر دهی . اولین قدم نیز برای تغییر باور پذیرفتن این اصل (تمام اتفاقات زندگی ت بلا استثنا نتیجه باورهای خودت است)است .

    شاد و پیروز باشید.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
  2. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2277 روز

    🌷🌼به نامِ خداوندِ هدایتگرِ بی هههمتاااا🌼🌷

    سلاااام به همه ی همکلاسی های عزیزم.براتون گل آوردم….😊😊😊

    🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷

    سلام به مریمِ نااااز و شایسته م.برای شماهم گل دارم که بزنیش گوشه ی موهات🌻

    و استادِ عزییییزم.سلااااام برای شماهم گل آوردم.🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

    روزِ شانزدهم از سفرنامه

    و

    ردِّ پای من،👣👣👣👣

    آرزو

    در روزِ شانزدهم….

    به نامِ الله…

    این فایل پپپر از ردِّ پاست….

    که من باید فقط پام رو بزارم جای پای استاد و ردِّ پاهای وااااضحی که بچه ها با کامنت هاشون توو این مسیر برای ما تازه واردِ مسیر شدا ها گذاشتن.

    چچچقدر احساساتی شدم.

    امروز کلی ذهنِ نجواگرم اون تَه مَهای وجودم داشت منو میکوبید که هه ارزو داری کامنتِ بچه هارو میخونی و میبینی که چه نتایجی دارن تو کجا و باران کجا….

    تو کجا و این راهِ بی پایان کجا….

    مثلِ وِز وِزِ یک حشره ی مزاحم توو اعماقِ وجودم در حالِ پرتابِ تیرهاش بود و من پناه بردم به خداوند…خداوند دستم رو گرفت و آورد توی سایت تا دوپینگ کنم….خداوند من رو به یکی از کامنتِ بچه ها کامنتِ ((نرگسِ پرورشِ عزیزم)) هدایت کرد که دقیقا شاید سالِ گذشته باشه تاریخش

    ولی

    این کامنتها تاریخِ انقضا ندارن و همیشه تااااازه س…..هههمیشه قابلِ استفاده……

    و خوندنِ کامنتش برای من بود انگار….

    من در زمانِ درست در مکانِ صحیح قرار گرفتم…

    خدایاشششکرررررت…..

    خداروشششکررر که خداوند کمک کرد و این تبحّر رو دارم هر روز بیشتر از قبلا هام بدست میارم که حالم که یه کم بد شد بایه آهنگِ قشنگ حالم رو خوب کنم…

    خداروشششکرررر بابتِ کامنتِ دوستِ عزیز…

    چقدر منو کمک کرد که منم اینجوری بودم..منم نتیجه نداشتم..منم کوبیده شدم توسطِ شیطان….منم دووم آوردم..حالا دیگه نتیجه رو دارم…

    علاوه بر اینکه بببمااااند که من حااالم عااالی شد بعد از خوندنِ این کامنت در روزِ شانزدهمِ سفرنامه ش…

    جونم براتون بگه که به این نکته رسیدم که چرا همه ی ما تقریبا میگیم ااااا استااااد چچچقدر شبیهِ هم بود این تیکه ی زندگیمون…فلان دوستمون در جوابِ اون یکی هم کلاسیمون توو دیدگاه ها میگن اااااا فلان مساله رو منم داشتم…اینکه من مثلا میگم اااا زندگی توو این شرایطِ استاد توو اتاقِ سیمانی و باچند تا خانواده و نوبتی حموم و فلااان و بَهمان….اااااا چچچه شباهتی….

    از دست دادنِ عزیز و حااالِ بعدش و بببلند شدن و ممممحکم بودنِ بعدش و یادآوریِ انا لله و انا الیهِ راجعونش و اااا چچچقدر شبیهِ همیم…

    چقدر شبیهِ همیم ها یعنی چچچقدر باورهای شبیه به هم داشتیم….

    این چچچچقدر شبیهِ هم بودن ها یعنی ما توو یه مسیر بودیم

    مسیرِ پراکندگی ها

    مسیرِ بی خدایی ها

    مسیرِ دنبالِ خواسته ها بودن ها ولی توو در و دیوار

    مسیرِ تقلیدها از بزرگترها

    مسیرِ گم شدن ها

    مسیرِ بی ایمانی ها

    مسیرِ باورهای غلط

    آاااااره ما شبیهِ هم هستیم

    ما درک میکنیم همدیگه رو

    ما کشیدیم دردِ محدودیت رو…

    ما کشیدیم گرسنگی رو…

    ما کشیدیم دردِ دویدن های سسسسخت رو

    ما کشیدیم گاری های سسسسخت و فرسوده رو

    ما همه کشیدیم بی پولی هارو…

    تتتحقیرهارو…

    ما خوردیم همه به تضاد…

    اما…نمیدونستیم که این تضادها داره مارو رشد میده…لطفِ خدا شاملِ حالمون شد…مایی که راه افتادیم دنبالِ استاد دنبالِ کسی افتادیم که خودمون خواستیمش….دیدیم داره جای خوبی میره…

    جای خوبیه….

    دیدیم چچچقدر شبیه بودیم به هم….

    دیدیم استاد عباسمنش ففففهمید که خدا مارو آفریده تا جهانش رو گسترش بده…راهش هم ثروتمند شدنه…

    برنده برنده…

    بُرد بُرد…

    جاده ی دوطرفه س..

    آرزو!

    ایمان بیار….

    ثروت ببر…

    ایمان بیار…

    عشق و رابطه ی عالی ببر….

    ایمان بیار….

    سلامتی ببر….

    ایمان بیار…

    نعمت ببر…

    ما فففهمیدیم خدا خواسته گسترش بده جهانش رو یااار میطلبیده…

    ککییی میخواد رشد بده خودشو؟؟؟؟

    استاد دستش رو بُرد بالا….

    مممن👋👋👋

    کییی میخواد ثروت؟؟؟؟

    ما هم دست بلند کردیم…👋👋👋من آقااا من…

    کککی نعمت میخواد؟؟؟؟

    آقااا…مممن👋ممااااا👋👋👋👋👋

    کی سلامتی میخواد؟؟؟؟

    خدااای سرور…ممن 👋ممااااااا👋👋👋👋👋👋

    …ما خواستیم که رشد کنیم…

    وگرنه که من کجا باران کجا…

    من کجا راهِ بی پایانِ ثروت و نعمت کجا…

    خخخواستیم که خدا هدایت کرد….

    خواستیم….

    استاد یه کُدِ دیگه این شباهت ها به من داد با دیدنِ این فایلهای سه قسمتیِ

    رویاهایت را باور داشته باش

    و

    اون یک نَویده…

    و

    اون

    اینکه

    آرزوووو باهوش بااااش…..

    مگه زندگیِ قبلیت شبیهِ استاد و مریمِ شایسته و نرگسِ پرورش و رضا و الهام و علی و …..نبوده؟؟؟🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔

    خخب خخب؟؟؟؟؟؟

    پس

    اگر بیای شبیهِ استاد عمل کنی🤔🤔🤔🤔🤔🤔🤔

    😉😉😉آهههاااان.اگر شبیهِ استاد عمل کنم منم میرسم به خواسته هام…

    زندگیِ الآنم هم میشه شبیهِ استااااد….

    آااااره

    ههههمیییینه💪💪💪💪💪

    ماهم میشیم شبیهِ استاد…

    چون ماهایی که توو این سایت هستیم و البته

    متعهّد….متعهّد….متعهّد….متعهّد….متعهّد….

    یعنی ماهم دست بلند کردیم توو کلاسِ گسترشِ جهانِ خدا…

    کی ثروت میخواد؟؟؟

    آرزو👋اصغر👋نرگس👋مریم👋علی👋معصومه👋رضا👋حسین👋…..

    هووورااااا خدااایااااشششکررررت.

    استاد….

    این فایلها

    این کامنت ها

    برای من

    مصداقِ پپپرررررررنگ و بارزِ

    🛑🛑اللهُ مَعَ الصّابرین🛑🛑 ِ خداست

    استاد..

    زندگیِ شما در این فایل برای من مثلِ یک کُلِکسیونی از خواسته هاست.🕶👠👑🛍👞👗🐎🐣🐔🐥🐤🦋🦋🌳🚵‍♀️🚵‍♂️🏊‍♀️🏘🏕🏜🌋🏞🏔🚘🛳🚲🚲🛵🛫

    خواسته های دست یافتنی…

    دست یافتنی دیده میشه برام بخاطرِ قضیه ی شباهت که گفتم…

    اینکه توو این فایلها زندگیِ قبلِ شما رو داریم میبینیم و نتیجه ی حالِ حاضر رو…

    نتیجه ی باورهای قبلیِ شبیه به باورهای قبلیِ ما باهم

    توو فایل داره دیده میشه…

    نتیجه ی باورهای الانتون که قراره شبیهش رو ماهم بسازیم هم توو فایلها داره دیده میشه…

    الله اکبر….

    قشنگیش اینجاست که این جمله رو میگین که:

    🦋🦋تنهانیروی حاکم بر جهان،نیروی خیر است🦋🦋

    این یعنی به محضِ حرکت و تصمیم برای تغییر …

    به محضِ نشان دادنِ ایمان…

    به مممحضِ داوطلب شدن توو این مسیرِ خداوند برای گسترشِ جهان و دست رو بالا بردن🖐🖐🖐

    نتایج آشکار میشن

    و

    چه نتیجه ای بالاتر از اینکه

    من

    آرزو

    حححااااالم خوبه…

    الآن

    توو هههمین لحظه حااالم خوبه…

    این لحظه م رو آگاهانه زندگی کردم…

    با هههرشرایطی…باهههرشرایطی….الله مع الصابرین…

    با هههرششششرایطی…

    شرایط تغییر میکنه اگر من تغییر کنم…

    موقعیت ها تغییر میکنن اگر من تعییر کنم…

    استاد!

    شما هم بارها گفتین که اولش وضعیتِ مالیه اوووونجور تغییری نداشت ولی

    ولی

    ولی

    حااااالم خوب بود…یه حالِ خوووبِ باحال…

    از اون حال خوبایی که هههرکسی نداره….

    خدایاشششکررررت….

    مرورِ فایلِ اولِ رویاهایت را باور داشته باش مُهرِ مممحکمی بود بر دهانِ ذهنِ نجواگر….

    و

    اما فایلِ دوم و سوم…

    این فایل یه نمایشگاهه.

    نمایشگاهی لوووکس از سلامتی…خداروشششکر

    نمایشگاهی لوکس از نتیجه ی تاییدکردن ها با دیدنِ نتایجِ کوووچک….الله اکبر….

    نمایشگاهی لوکس از هذا من فضلِ ربّی….

    نمایشگاهی از عزّت ،توو آجُر به آجُرِ دیوارهای خونه ی فلوریدا….

    سواری گرفتن از موتورهای فففوق العاااده زیبا که دددلبرییی ممممیکنن😍😍

    نمایشگاهی زییییبا از یک رابطه ی زیییبا و پایه بودنِ آقای پرِدایس نشین با بانوی پردایس نشین…رابطه ی عااااشقانه ای که در پناهِ خداست و چچچون در پناهِ خداست😋😋😋جاش اَمنه😉😉😉

    این دوتا فایل از زندگیِ قبل و بعد…هههمون چکابِ فرکانسی در قدمِ اوّل و قدمِ دوازدهم هستن به زبانِ تصاویر…

    خیابان های خاکیِ بندرعباس=قبل از عمل…

    خیابان های زیییبای فلوریدا که هههرروز با آب و جاروی خدا شسته میشه=بعد از عمل…

    ایییینه فرقِ نتایجِ باورهای مشابهِ قبلیمون با نتایجِ باورهای الآن…تفاوت از کجا به کجا….

    به به👏👏👏👏استاد چه زیییبا بندگی کردی..

    چچچقدر ایمان بُردی که هههمچین پاداشی گرفتی👏👏👏👏👏👏👏

    چه متعهّداااانه….طَبَق طَبَق ایمان بردی و چه خوش قول تر ،خداوند دریا دریا ثروت و نعمت به زندگیِ شما جاری کرد…الله اکبر….

    نماااایشی از بندگی و اربابی😍😍😍

    جرات رو میشه دید توو این فایلها…جسارت…قیچیِ دائم به دست گرفته….چیدنِ دااائمِ علف های هرزِ منفی…

    یاااخداااا….

    جاااانم چچه گااازی میخوره این موتورِ آلبالوییِ زیییبااا توو پارکینگ…توو هههر گازش کلّی حححرف هههستاااااا بخخخداااا….کلّی باورِ قشششنگ…بخخخداااا….

    اون بنزِ سسسفییید و خوشششگل رو اونجوری نبییین…کلی قدم های پی در پی در تمرکز روی خواسته ها و زیبایی ها توش دیده میشه….

    موتور و خونه و ماشین و پردایس و رابطه ی زیبا…

    پپر از صصصبره هاااااا…پپپر از ایمان به این جمله ی وعده مانندِ خدای خوش قول که:

    صدَقَ بالحسنی…

    بگوووو که از ممممن داری…هههرچی داری….

    بگو که هذا من فضلِ ربّی….

    تا بگم بهت نننشون بدم بهت که

    اللهُ مَعَ الصّابرین….

    این فایلها خوش قولِ خدا رو نشون میده هااااا…..اینکه خدا ….خدا حححرف نمیزنه هاااااا….

    خدا سرااااسر عمله…سرااااسر عملکرده…..

    بااید هم نوووشِ جونِتون باشه استاد اییینهمه نعمت.

    باااید هم نعمت های این ارباب به کامِ بنده ای سربه راه ومُطیع و مُرید و تسلیم باشه.

    بنده ی تسلیییم….

    واااقعا ارزش داره اعترافِ ناتوانی در برابرِ خداوند…ارزشش به اندازه ی رهِ صدساله رو یک شبه رفتنه….

    باااید هم قربون صدقه ی همچین اربابی رفت😍….

    باااید هم دورش گَشت…😍

    باااید هم نااازش رو خرید….😍

    بااااید هم پَرَستیدِش….😍

    بااید هم 🦋ایاک نعبد و ایاک نستعین🦋 شد

    باااید هم به همچین خدایی توکل کرد…😍

    باااید هم چشم بسته اییمان داشت به غیبش….😍

    باااید هم تلاش کرد که فففقط و فقط چنگ زد به ریسمانِ مممحکمِ این الله☝️

    بااید هم صداش کرد و واسش پَر پر زد😍

    بااید هم تنها رفیقت بشه خدا😍

    اللهُ اکبر…

    این فایل هم

    مُهرِ مممحکمی دیگر بر دهانِ ذهنِ نجواگر…

    اینها برای من گفته شده…برای من ضبط شده…برای من کُده…فااارغ از جنسیت…سن و سال…فاارع از گذشته ….فااارغ از تحصیلات….فااارغ از شرایطِ حااالم و الآنم…

    این فایلها مصداقِ مصرعِ شعرِ حافظه که:

    آرزو!

    ✋✋دائما یکسان نننباشد حالِ دوران،غم مممخور…..

    خداروشششکر که

    من – یک – عباسمنشی ام😎😍

    چه افتخاری🎖🥇🏅😎

    آرزومندِ آرزوهاتون ،آرزو😙😙😙

    در پناهِ خدای وهّاب👋👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      نرگس نوشادي گفته:
      مدت عضویت: 2495 روز

      آرزو جانم دوست ارزشمندم سلام

      دختر تو تازه واردی؟ با این کامنتی که نوشتی من فک کردم سالهاست که عباسمنشی هستی

      خیلی خیلی خیلی عالی نوشتی کامنتت رو

      هر خطش رو که میخوندم بیشتر حظ میکردم از اینهمه آگاهی و درک بالات

      مطمئنم با همین فرمون بری جلو به زودی نتایج همه جانبه آشکار میشه

      من خودم امروز ۵۵۵ امین روزیه که عضو سایتم ولی اعتراف میکنم در یکسال اول فقط شنونده بودم و درک خاصی نداشتم و الان چند وقتی میشه که متعهدانه دارم عمل میکنم به قوانین

      همین الانکه دارم کامنتت رو جواب مینویسم در منزل پدری ام همه دارن از کرونا و گرونی و بدبختی حرف میزنن دیدم اینها خوراک مناسب ذهنم نیستن پس وارد سایت شدم و دیدگاه های لایک رو شده رو میخونم و کامنت زیبای تو رو میخونم و تحسینت میکنم

      دوست ارزشمندم آرزو ، منم آرزوی بهترین ها رو برات دارم

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        آرزو ملک زاده گفته:
        مدت عضویت: 2277 روز

        سلام نرگسِ زیییبااااا🌼🌷⚘

        خانوم خانوما‌

        خداروشششکرررر بابتِ داشتنِ همکلاسیِ باارزشی مثلِ تو.

        خداروششکررر که از کامنتم خوشت اومد گلِ من.

        خداروشکر

        ممرسی که وقت گذاشتی و با چشمانِ زیبات کامنتم رو خوندی.

        ممنونم دخترِ قشنگ👋👋

        در پناهِ خدا باشی دوستِ عباسمنشیِ من😙😙😙

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  3. -
    لیلا بشارتی گفته:
    مدت عضویت: 2485 روز

    باسلام

    ششمین برگ سفرنامه

    تجربه ی من در رابطه با اجرای قانون تکامل در شغلم و شروع آن شغل بدون تجربه، بدون آگاهی، بدون سرمایه زیاد، بدون مشتری قبلی…..

    سال 85 اوضاع نابه سامانی بر زندگیم حاکم بود واینقدر از خداوند کمک خواستم ویقین داشتم که بجای درستی هدایت خواهم شد، چون در اون سالها با کتاب قانون توانگری، نوشته ی کاترین پاندر وترجمه ی گیتی خوشدل کمی باورهایم تغییر کرده بود، البته اعتراف میکنم که من در آن کتاب به قانون تغییر باور ویا اینکه جهان به صورت فرکانسی کار می‌کند، اصلا بر نخوردم وشاید هم بود ومن درک نکردم وفقط یک جمله در ذهن وقلب من نقش بست که منتظر هرچه باشی برایت اتفاق می افتد وبه هرچه بیاندیشیم همان را جذب خواهیم کرد…..

    خداوند یک آشنای قدیمی را سر راهم قراداد که توسط ایشون بهم پیشنهاد راه انداختن یک مغازه ی لوازم آرایشی را دادومن باوجود نداشتن هیچ آشنایی با این شغل وداشتن هیچ گونه سرمایه اولیه، قدم در این راه برداشتم، چون در دعاهایم خیلی از خداوند راه نجات از آن وضعیت عصف باررا خواسته بودم، ویقین داشتم این همان راه نجات است، وتوکل بخدا قدم برداشتم وپیشنهاد اون دوست قدیمی رو قبول کردم ورفتم تو یه جایی توی حومه ی تهران در مسیر جاده ساوه دنبال مغازه برای اجاره گشتم، چون به من الهام شد که درآنجا مغازه ی خوب با اجاره ی کم پیدا میشه وهمان روز اول در یک خیابان شلوغ یک مغازه ی نقلی ولی تر وتمیز پیدا کردم که یک ملیون پول پیش داشت وداروندار من کلا از فروش چند تکه طلا که داشتم، نیز یک ملیون نمیشد، وهمان را به عنوان بیانه دادم وقرار داد نوشتم وبقیه ی پول هم از طریق پدرم که الان فهمیدم دست خداوند بودند ایشون، جور شد…..

    حالا باید به بازار میرفتم وجنس میخریدم،اما با کدوم پول، با کدوم اعتبار؟!

    یک دست از دستان الهی همان آشنای قدیمی که انشالله هر جا هستند سربلند وسلامت باشند «آقای سعید مهدوی وخانم کشوری عزیز» برای من شدند اعتبار، برای من شدند راهنما، برای من شدند مشاور، سه روز تمام برای من از بازار جنس جور کردند، چک دادن، واسه آشنایی من با لوازم آرایشی، مارک خوب، جنس خوب، کلی موقع خرید بهم توضیح دادند…..

    حالا جنس وخریدم ریختم تو مغازه، نه قفسه ای هست ونه میز کاری، منم که صفر صفرم، حالا ببین چطور آدم وقتی امیدش رو از همه قطع میکنه وچشمشو بخدا میدوزه، صفر صفر میشه صد صد، هزار هزار، کمک از جایی که فکرشو نکرده باشی، خلاصه یکی از آشناهای برادرم شنیده بود که من چنین مغازه ای دارم میزنم وایشون هم توکار نصب قفسه بودند، گفتند من نصابم واگر برای اونجا قفسه خریدین ندین به غریبه میام نصب میکنم، بهش گفتم من فعلا پول برای خرید قفسه ندارم وایشون هم گفتند نگران نباش من تو بازار قفسه اعتبار دارم، براتون خرج میکنم، اعتبارم وبرام قفسه خریدند ونصب هم که خودشون انجام دادن……

    حالا مغازه آماده، با یک عالمه جنس که چیدم، خدای خوبم برام مشتری میفرستاد، میفرستاد، میفرستاد……

    منی که از لوازم آرایشی خوب ورنگ مو و عطر و ادکلن وترکیب رنگ مو و…. هیچی نمیدونستم به مرور زمان دوستان آرایشگری پیدا کردم که بهم خیلی چیزهارو یاد دادند، مشتریهای خوبم که هر وقت میومدند مغازه هم از من خرید می‌کردند وتجربیات خوبشون رو در رابطه با مارکهای مختلف بهم می‌دادند، به مرور زمان در بازار هم آنقدر خوش حسابی کردم وآقای مهدوی وهمسرشو ن سفارش منو به بازار یا کردن که این خانم دوست ماست وخیلی خوش حسابه، که به لطف خدا، وبه اعتبار خدا، کلی ابرو واعتبار جمع کردم، بدون چک ودفتری بهم جنس میدادن…

    خلاصه آنقدر پیش رفتم وتکاملم رو طی کردم که بعدش یه مغازه ی خیلی بزرگ گرفتم وچون اکثر مشتریان من آرایشگران بودند، یک مزون لباس عروس زدم وخلاصه خیلی درآمدم بالا بود، خیلی موفق وخیلی عالی….

    این بود مسیر تکامل من بعداینکه از جایی که بودم واز هیچ، فقط شروع کردم وقدم برداشتم، بخدا توکل کردم و…..

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  4. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2277 روز

    به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مممهربان.

    سلام🥀🌷⚘🌼

    شاید مدتِ عضویتِ من در کلاسِ درسِ سایتِ پر از احساسِ عباسمنش بعنوانِ آرزو ملک زاده ۳۰۳ روز باشه امّا باهربار ورودم به سایت و رفتن و گشتن و چرخیدن توی این جادّه انگار روزِ اوّلم هست که واردِ این کلاسِ درس شدم و کشفش کردم و هههر روز برام هواش تازگی داره.

    کوله پشتیم رو برداشتم،

    دفتر و خودکارم رو داخلش گذاشتم و لقمه م رو هم توو کیفم دارم🤗😋

    و امروز

    روزِ اوّلِ کلاسه.

    استاد((عباسمنش)) واردِ کلاس شده و و برای من که شاگردش هستم از آگاهبهای نااااب و تاثیرگذاری ک خودش بااارها امتحانشون کرده و انجام داده در زندگیش و نتیجه رو در دستش داره و حتّی برای اینکه من هم شاگردِ ممتازِ کلاس بشم آگاهیهاش رو دراختیارم گذاشته

    تنها راهِ رسیدن به شاگرد ممتازی،حفظ و انجامِ تکالیف هست و این ردّپا هم نشون دادنِ تکالیفی ک توو خونه انجام دادمشون و ببینه استاد که زحمتاش بی نتیجه نمیمونه و من به سهمِ خودم قدردانی میکنم با تمرینات و بتونم ذرّه ای از عشقش رو جبران کنم.این عشق،دو طرفه س.❤❤❤

    هربار لپ تاپ رو باز میکنم و استاد رو میبینم و

    درس شروع میشه،سراپاگوش میشم همیشه سعی میکنم اوّل برای خودم و بعد برای کلاس،کاملا مودّبانه و آماده بشم،مرتّب کنم خودمو و اتاق رو تا حسِّ استاد شاگردی درمن زنده بشه.

    روزِ اوّلِ سفرنامه:

    درسِ اوّل درباره ی عزّتِ نفسه

    در این جلسه دارم یاد میگیرم که مهمترین عاملِ پیشرفتم در زندگی داشتنِ اعتماد به نفس و عزّت نفس هست که آرزوی وااااقعی رو در من بیدار میکنه.تا جسارتم از اینی ک هست بیشتر بشه.باید ارزشمندی رو در خودم از درون ایجادکنم.

    طبقِ آگاهی های این جلسه،من در قدمِ اوّل باید ببخشم افرادی که من رو سرکوب کردن و انگشتِ اتّهام رو از روی اونها بردارم و روی قفسه ی سینه ی خودم بگذارم و حتّی خودم رو هم ببخشم.

    پس مهم نیست که مقصّر کیه مهم اینه که هههرکس حتّی خودم و کسانیکه مقصّر میدونستم رو ببخشم.

    که این برمیگرده به دیدگاهِ بزرگترین پذیرش در جهان:من مسوول هستم

    وگرنه همه ی انسانها پاک به دنیا میان و خالص

    شخصیتِ ما از اطرافیان شکل میگیره و رفتارهامون بصورتِ ناآگاهانه هست.

    پس قدمِ اول:

    بخشیدن

    خالی کنم از درونم عقده هاونفرت هارو چرک هارو آشغالهایی ک فکر میکنیم دیگران درظرفِ وجودمون ریختن و خودم رو رها کنم.بخشیدن مساویه با رهاشدن و سبک شدن.بالُنم رو خالی کنم سبک کنم از عقده ها و نفرتهایی ک هیچوقت به دردم نخورد و فقط گوشه ای از انبار بلااستفاده مونده بود تا بالُنم اوج بگیره.

    تا فضا برای آگاهی های با ارزشِ استاد باز بشه.

    ببخشم مثلِ خدا

    اَدای خدارو دربیارم.

    تمرینِ بعدی ویژگیِ افرادِ باعزّتِ نفسِ بالاست و اینکه خودم چقدر اون شکلی هستم؟

    #راحت نه میگن.

    #باقدرت و رَسا و باصدای بلند حرف میزنن.

    #نگرانِ افکار و نظرِ بقیه نیستن.

    #خودشون تصمیم میگیرن و سریع اقدام میکنن.

    #شجاع و شاد وسرخوش هستن.پرانرژی…باقدرت راه میرن.

    #مسوپوولیت پذیرن.شاکرن.خدا و خودشون رو باور دارن.مستقل هستن.خجالتی نیستن و توو جمع راااحت حرف میزنن.احساساتشون رو راحت بُروز میدن.به خودشون احترام میزارن.

    #خودشون رو زیبامیبینن.جرآت و جسارت دارن.

    خودشون لباس و رفتارشون رو انتخاب میکنن.

    #وابسته نیستن.

    خودشون رو لایقِ بهترینهامیدونن.ازخودشون تعریف میکنن.

    ###فنجونشون خااالیه و هر روز دنبالِ آگاهی و یاد گرفتن هستن.

    …….

    درباره ی

    ^احساسِ گناه^

    خداروشکر چندسالِ پیش تونستم خودم رو ببخشم.

    همش خدارو دووووور میدیدم.احساس میکردم تماااامِ بدبیاری ها و زجرهام بخاطرِ خطاهامه و چون خطا کردم خدا منو فراموش کرده و منو دوست نداره و بیخیالم شده و پذیرفته بودم که زندگیِ من هههمینه…

    خدا منو به حالِ خودم رها کرده و اثری از مهربانی و بخشندگیِ خدا نمیدیدم.دلم میخواست

    میخواستم ک کمک بهم بشه از طرفِ خدا و منو ببخشه

    تا اینکه یک روز خداوند بابام رو واسطه قرار داد

    بابام دستی از دستانِ خدا شد و این احساسِ گناه ک تجربه ش خخخخیلی وحشتناکه رو از من گرفت.

    (((((انّا لله و انّا الیهِ راجعون

    این جمله ی خدا مثلِ یک دیازپامِ قوی برای منه یه آرام بخشِ قوییییی ک آرامشم رو بیشتر کرده.خداروشکر.

    بابام یک سالی هست که الآن بصورتِ ظاهر و جسم

    نداریمش و برگشته به منبعِ عشقِ مطلق و با مهربونیش و آگاهی هاش رو ۳ سالِ پیش بهم داد و من خودم رو بخشیدم.

    دوستی ک این کامنت رو میخونی و داری از احساسِ گناه رنج میبری و زیرِ سنگینِ فشارش داری لِه میشیداری خووورد میشی

    درسِ اوّلی که از بابام یاد گرفتماین بود ک

    آیا پدری ب فرزندش وقتی نون درخواست میکنه سنگ بهش میده ب جای نون؟

    پس چقدر خداوند به ما مهربانه و مارو میبخشه

    فففقط باید از خودش بخوای فففقط خودش

    بدونِ واسطه بدونِ خوندنِ وِردهای عجیب و غریب

    تکرارِ اعمالی خاص که

    آخرش هم مطمئن نباشی تو رو بخشیده

    رااااحت میبخشه

    بابام ۳ سالِ پیش یکتاپرستی رو یادم داد.

    درس دیگه اینکه تو انسانی

    همونطور ک بچّه ت اشتباه میکنه بااارها و تو میبخشیش خودت رو هم مهربانانه ببخش.

    مُچ نمیگیره.مگر تو مُچ گیر ببینیش.به قولِ استاد تو خدا رو یا سیستم رو مُچ گیر ببینی مُچ گیر میشه

    مهربان و ستّار العیوب ببینی همون میشه…

    خدا بی انصاف نیست ک فقط جریمه و تنبیه کنه خوبیهات رو یادش بره و تو رو با بَدی هات قضاوت کنه.

    واااای خدا چیارو قبول کردیم ناآگاهانه.کم کم رفت توو خُردِ وجودمون.

    ولی خداروشششکر که ممممیتونم تغییر بدم.

    دوستام!

    میتونیم تغییر بدیم.خوووبه.

    اصلا این خووووبه که هیچ عاملِ بیرونی رو ما تاثیر نداره چون تغییرِ عواملِ بیرونی مثلِ جامعه و دولت و دیدگاه ها و افکار و قوانین و مدرسه و معلّم ها خخخخیلی سسسسخته و هزااااراااان ساااال عمر میخواد

    تازه این تلاشِ هزاران ساله بی فایده میمونه.

    اما خودم رو ک میتونم تغییر بدم.ما اوووونقدر قدرتمند هستیم که میتونیم نه تنها خودمون بلکه خدامون رو تغییر بدیم.و اونجوری ک میخوایم بسازیم خدارو و ببینیمش.

    پس این خوبه خخخخیلیهم خوبه.

    خدایا ششششکرررررت.🤗😍😍😍😍😍😙😗😚😘

    دوستم!

    عزیزِ خدا!

    تو تنهانیستی

    ببین

    من هم اینجور بودم.و فکر میکردم آب از سرم گذشته و به خطاهام حتّی با گریه و بیزاری از اون خطا ادامه میدادم…😐😐😐😣😣😣

    و خودم رو ناتوان میدیدم.

    اما با همه ی اینها و کمکهای بابا و آگاهی های استادِ جااااان خودم رو بخشیدم.

    صدبار اگر توبه شکستی باز آ

    باز آ ههههر آنچه هستی بازآ

    خداروششششکررررررر

    چه در اوج باشی چه زیر،

    چه در عرش باشی چه فرش،

    چه بالا باشی چه پایین

    راهی جُز خداوند نداری

    آرزو

    از موسی و زلیخا غافل نشو هیچکس کامل نیست

    کامل فففقط خودِ خداست

    یادِ داستانِ عیسی مسیح میفتم:

    موقعِ سنگسار کردنِ زنِ خطاکار

    سنگی برداشت از زمین و به سمتِ مردمی بُرد ک آماده ی سنگسار کردن بودن

    و سنگ رو به سمتِ مردم گرفت و گفت:

    سنگِ اوّل رو کسی بزنه که تا به حال گناهی نکرده…

    خداوند ایییینقدر مهربونه.

    در موردِ فایلِ سوّم

    به سوالتِ خوب فکر کنم.

    استاد گفتن بعضی بچه ها جواب دادن که نذر بده تا امیدوار باشه همه چیز خوب بشه

    این کار هم دقیقا به قولِ استاد پشتش احساسِ گناه هست احساسِ عذاب وجدان هست. ک برمیگرده به فرهنگ ها.

    مثلا من همیشه فکر میکردم ک حجاب یه چیزِ شخصیه و آخه مگه میشه بخاطرِ چهار تا تارِ مو ک دیده بشه میندازنمون جهنّم و آتیش؟؟؟؟؟

    خدا اییینقدر کوته فکره؟؟؟؟

    در حالیکه توو اروپا اصلا این چیزا مهم نیست

    ما خوبیم فقط اونا میرن جهنّم.🤔🤔🤔🤔😄😄😄

    پس این ها همه بخاطرِ تفاوت در فرهنگ هاس

    پس جهانی تر نگاه کنم.

    هرچیزی رو چشم بسته قبول نکنم.

    در آخر اینکه

    من و دیگران تا خودمون نخوایم ننننمیتونیم رو هم تاثیر بزاریم.

    خداروشکر بابتِ این مسیر این جادّه ی زیییبا و خوش آب و هوا بابتِ همسفرهای پایه و خوش حال و خوش گذرون

    خداروشکر بابتِ این صندلیِ شاگردی

    این رو هم خودم خواستم

    این هم از اونهاییه که خودم خواستم وگرنه استاد عباسمنش نیومده جلوی درمون و دستم رو بگیره و به زور بگه آااارزووووووو بیااااااا بریم توو مسیرِ خوشبختی

    من خواستم

    خداوند هدایتم کرد

    با استاد آشنا شدم

    با دستِ پپپرقدرتِ خدا روی زمین در مبحثِ جذب و مثبت اندیشی

    چون کتاب ها راهکار ندارن و بیشترِ اساتید و کتاب ها فقط قشنگ حرف میزنن.ولی کسی راه رو نشونم نداد توو اییینهمه سال.

    خدایاشششکررررت

    بابتِ وجودِ خودت خدایا شکرت

    خدایاشششکررررت بابتِ استاد عباسمنش

    خدایاشکرت بابتِ آرزو

    بابتِ دوستانم

    ممنونم که خوندین👧🙆‍♀️🙆‍♀️🙆‍♀️🙇‍♀️🙇‍♀️🙇‍♀️

    این هم ردِّ پای من در روزِ اوّلِ سفرنامه

    در پناهِ خدا👋👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2298 روز

      سلام خواهر نازنین عباس منشی ام 🌼

      آرزو ملک زاده ی عزیزم 🌸

      خیلی خیلی عالی بود رد پا ت در روز اول سفر .👌👏

      سپاسگزارم که اینقدر عالی وقت گذاشتی و هم برای خودت و هم برای من نوشتی .

      خصوصا اپن قسمت هایی که منو خطاب قرار دادی خیلی دوست داشتم .

      انگار برای خود خودم نوشته شده بود .

      و من به شنیدن این صحبت ها تا هزاران سال نیاز دارم .

      و اینکه گفتی هربار که میای انگار روز اول هست برات ، پر از کشف جدید ، دقیقا این احساس رو من هم دارم . هربار که اینجام پر از هیجان و شور و حال م ، مثل یه بچه در شهر جادویی دیزنی ، پر از شادی ام .

      خدا رو شکر می کنم 🙏 که اینجام . که اینجاییم .

      امروز ستاره ی قطبی من شد هدایت شدن به این صفحه و خواندن کامنت ها .

      انگار خدا بهم می گفت بخونم ، خط به خط ، و فقط کافیه با دقت هزاربرابری جواب بدی . اون میشه درخواست هایی که هرروز به من میدی . کافیه عمیقأ سپاسگزار خط به خطی باشی که به چشم ت می آرم و به ذهن ت می رسونم . اون میشه سپاسگزاری هرروزه ت …

      الان می فهمم چرا استاد اینقدر با عشق میگه این اولین کار من در شروع هرروز ه است .خوندن کامنت ها .

      من با این کامنت ها به اوج میرم .

      یه سفر پرماجرا رو تجربه می کنم .

      چه حس نابی رو استاد در حال تجربه کردن هست که شاگردان نابی چون آرزو جان داره . یه جمع هزاران نفره .

      همون که خودش یه روز از خداوند خواست .

      کسانی که تکلیف انجام میدن .کسانی که عمیقأ از استاد می خوان ، عطش شنیدن و دریافت کردن دارن .

      هزاران بار شکر خدای من که اینجا هستم . که این چنین خانواده ای رو بهم هدیه دادی 🙏🌸

      « چه در اوج باشی چه زیر،

      چه در عرش باشی چه فرش،

      چه بالا باشی چه پایین

      راهی جُز خداوند نداری »

      این قسمت از نوشته ت طوفانی در وجودم به پا کرد .

      من راهی جز خداوند ندارم . این رو باز هم خداوند امروز برای چندمین بار در نوشته ی تو بهم یادآوری کرد .

      تحسین و تبریک من به تو که چنین پدر آگاهی داشتی آرزو جان . خدا رو شکر 🙏🌸

      « که این برمیگرده به دیدگاهِ بزرگترین پذیرش در جهان:من مسوول هستم

      وگرنه همه ی انسانها پاک به دنیا میان و خالص

      شخصیتِ ما از اطرافیان شکل میگیره و رفتارهامون بصورتِ ناآگاهانه هست.»

      بخشیدن رو چقدر خوب برای خودت شرح ش دادی و منطق براش ساختی. .

      « اما خودم رو ک میتونم تغییر بدم.ما اوووونقدر قدرتمند هستیم که میتونیم نه تنها خودمون بلکه خدامون رو تغییر بدیم.و اونجوری ک میخوایم بسازیم خدارو و ببینیمش.»

      چقدر خیالم راحت میشه هربار که این تیکه از قانون بهم یادآوری میشه : خودم رو می تونم تغییر بدم . و تو چقدر عالی بیان ش کردی . و خداوند چقدر عالی از زبان تو بیان ش کرد .

      آفرین 👏🌸

      نوشت ها بی نظیر بود آرزو جان .

      تبریک میگم بهت .

      تحسین ت می کنم .

      خوشحالم برای خودم که چون تو خواهر آگاهی دارم.

      دوستت دارم ⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        آرزو ملک زاده گفته:
        مدت عضویت: 2277 روز

        سلااام نرگسِ قشنگم.خواهرِ مممهربونِ عباسمنشیِ من.

        بییینهااایت ذوق کردم که برام پاسخ گذاشتی و بیشتر ذوق کردم که ایییینقدر باعشق پیامم پیام های طوووولااااانیِ من رو خوندی و به کنفرانسم با تمامِ حواست گوش کردی.

        خداروشششکر که تونستم طوفانی که در دلم بود رو در دلِ تو هم به جریان بندازم.

        این طوفان ننننباید بخوابه ننننمیزااارم بخوابه ننننمیییخواااام دیگه بخوابه….این آتش نبااااید سسسرد بشه واین تشنگی هههیچوقت سیرابی نداره.

        دوستت دارم عزیییزم.

        خداوند پناهِ تو باشه❤🌷🌷🌷

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      آرزو ملک زاده گفته:
      مدت عضویت: 2277 روز

      سلام و روزِ قشنگِ بهاریتون بخیر.🌼🌼🌼🌼🌼🌼🌼

      امروز خداوند یک پیام توو جیمیلم فرستاد و وقتی لینکش رو باز کردم دیدم دیدگاهم لایک خورده

      خخخخیلیییی خوشحال شدم خخخخیلی ذوق کردم

      نه صرفا فففقط بخاطرِ لایکی که گرفتم.بلکه

      مُهرِ تایید خورده پای تکلیفم.پای مَشقم.

      این لایک همون امضای معلّم امضای استاد پای تکالیفمونه.

      این لایک یعنی یه پیام برای من

      که آرزو !

      داری مسیر رو درست میری خداروشکر وگرنه فقط واسه گرفتنِ لایک نبوده تمرین.قراره جانِ کلام رو دریافت کنی آرزو

      قطعا حححتما اثری که این آگاهی ها برای من داره،

      قطعا هدفِ استاد از رسیدنِ من،رسیدنِ آرزو و امثالِ آرزو به آگاهی های ناب،

      بالاتر و وااالاتر از لایک گرفتن هست.

      و احساسِ خوشحالیم بابتِ مُهرِ تاییدی بود که پایِ تکالیفم خورده

      نه فقط اینکه ذوق مرگ بشم که وااااوووووو استاااااد منو لاااایک کرده.و برم توو حاشیه و از مسیر دور بشم و دفعه ی بعد بخوام باز بخاطرِ لایک گرفتن بیام و دیدگاهی رو بنویسم.

      طبقِ آموزش های خودِ استادِ جان،

      این هم برگرفته از عدمِ اعتماد به نفسه که نتونیم احساساتمون رو کنترل کنیم.امّا این هم از اموزه های همین استادِ جااان هست که احساست رو راااااحت بیان کن و احساسم رو بیان کردم و تشکّر دارم و حواسم باشه که این لایک

      یعنی

      آرزو در مسیرِ کوهِ الماس قدم گذاشتی

      💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎💎

      *یعنی که آرزو ممممحکم به دژِ محکم بچسب

      به این ریسمان چنگ بزن و توو مسیر بمون *

      خدایاششششکرررررت بخاطرِ این مسیر.

      سپاسگزارم که صمیمانه برای دیدگاهم برای مشقم وقت گذاشتین و اون رو

      با عشق

      با عشق

      با عشق

      باعشق

      خوندین و پای ردّپای تکلیفم مُهر زدین.

      این مُهرها که زیاد بشه ((آخرِ دوره ی تحصیلیِ چهل روزه م))

      استاد میبینه مُهرهارو و نمره ی انظباطم رو طبقِ تکالیفِ انجام شده بهم میده.و چچچچقدر خدااااوند استااااادِ همه ی استااد ها برکت و نعمت به زندگیِ من جاری کنه.

      ممنوووونم استادِ عزیزم استاد عباسمنشِ عشق🌷🌷🌷

      خداروشکر

      این یعنی پیامی در دیدگاهم به عزیزی رسید

      خواه استادِ عزیزم

      خواه مریمِ شایسته ی شاااایسته ام

      خواه دوستی از همکلاسی های خوبم🌻🌻🌻

      در پناهِ الله😍😍😍👋👋👋

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
    • -
      اسماء ملک زاده گفته:
      مدت عضویت: 2413 روز

      سلام دوستان گرامی و خانواده ی عزیزم و استاد عباسمنش فوق العاده ی منننن.

      من راستش همیشه از سال ها پیش این برام عجیب بود که چرا یه سری ها که نه از لحاظ ظاهری خیلی خاصن و نه فرقی دارن، چرا اینهمه همه جا جایگاه های خاص دارن..من اصلا اسم اعتمادبنفس رو هم نمیدونستم.ولی همش میگفتم که آخه دلیلش چیه که انقدر دورشون شلوغه و…

      الان بااین سوال، یاد اونجور صحنه ها و آدم ها افتادم.

      به نظر من کسی که اعتمادبنفس بالایی داره،همه چیزش باهمه فرق داره..با فاصله ی خیلی زیادی جلوتر از بقیس..

      محکم حرف میزنه.محکم قدم برمیداره وقتی راه میره.

      صاف میشینه.صدای رسا و واضحی دارن و خیلی رااااحت نظرشون رو میگن.

      روی احساساتشون در هرلحظه و شرایط و مکان،کنترل دارن.چه احساسات شادی چه ناراحتی و…

      به خودشون احترام زیادی قائل هستن.

      قدرت تصمیم گیری خوبی دارن و خوب و راحت تصمیم میگیرن و سریع اقدام به عمل میکنن.

      برای همه خوب میخوان.به علایقشون احترام‌میزارن وسراغ خواسته هاشون میرن و کلا شروع کننده ی خوبی هستن.بهترین هارو برای خودشون میخوان چون خودشون رو لایق عالی ترین ها میدونن.نیازی به تایید دیگران ندارن و نگران قضاوت دیگران نیستن و به فکر این نیستن که مردم دارن دربارشون چه حرفایی میزنن و چه فکرایی میکنن.

      خیلی راحت《بله》یا《خیر》 میگن.

      انسانهای زیادی خواهان رابطه با اونها هستن و مورد احترام افرادی زیادی هستن.

      بسیار به روز هستن چون اعتمادبنفس رفتن به سراغ ابزار و حرفه های جدید رو دارن.

      تیپ های سلیقه ی خودشون رو استفاده میکنن.

      وابستگی به دیگران ندارن و با تنهایی مشکلی ندارن و بعضا” ازتنهایی لذت هم می برن.

      شادتر هستن چون به سبک خودشون زندگی میکنن و لذت می برن. بسیار بسیار خلاق هستن.

      خودشون رو به کسی ثایت نمیکنن و قصد توچشم بودن ندارن و خودشون ناخودآگاه بخاطر عزت نفسشون خیلی توچشم و موردتوجه هستن.

      باخودشون درصلح هستن و خودشون رو دوست دارن و سرزنش نمیکنن.

      بسیار تیز و پرانرژی هستن و مسئولیت پذیر هستن و مسئولیت کارهاشون رو خودشون عهده دار هستن و هیچوقت هیچ شرایط یا هیچکسی رو مقصر نمیدونن.

      خیلی زود خودشون رو‌می بخشن و به خودشون فرصت میدن.

      💎💎💎💎💎💎💎💎

      درمورد فایل دوم اعتمادبنفس،که درمورد راهکار ما برای کسی که احساس گناه زیاد داره چیه…

      من خیلی ذهنم مشغول این سوال شد. وااااقعا سوال سختی بود.

      به نظرم وقتی به این موضوع عمیق و عمیق تر که فکر میکنم،می بینم فوق العاده سوال سختیه.

      مثلا مثلا کسی که قتل نفس،عمدی از روی خشم لحظه ای و یا غیرعمدی انجام میده، واقعا دائما درحال سرکوب خودشه.

      شاید یکبار قتل کسی رو انجام داده باشه، ولی لحظه به لحظه درحال قتل خودشه!

      واقعا احساس سختی میتونه باشه.

      شاید فقط یک احساس گناه نباشه،بلکه بدتر باشه،یعنی شاید تلفیقی از عذاب وجدان و احساس دین و تنفر از خودشه.

      درذهن ما آدم ها گناه ها رده بندی شدن. گناه های کوچک، متوسط، بزرگ، بسیار بزرگ و گناه های نابخشودنی.

      شاید اصلا مشکل همینجاست که ازنظر ما گناه با گناه خیلی فرق داره.شاید از نظر خدا اینجوری نیست و هرگناهی ازنظرش فقط یک اشتباه و کاملا قابل بخششه.

      به نظرمن یه راهکاری که میشه داد، اینه که فرد، رابطه ی قوی تری با پروردگار،منبع بخشش و گذشت داشته باشه.شناخت بیشتر از پروردگار خیلی کمک میکنه.

      خداوند نشانه های زیادی داره. این رو درتاریخ بشر میشه دید.این خیلی کمک میکنه.اینکه خداوند چطور کسی به نام‌موسی که قتل نفس کرده بود رو به پیامبری برگزید.این یعنی از نظر خداوند، تا هرجایی از مسیر گناه و خطا که بریم و هر نتیجه ی اشتباهی که به بار آورده باشیم، باز هم میتونیم دور بزنیم و برگردیم و مسیر جدیدی رو شروع کنیم.

      ازنظر ما خطاها رده بندیه؛؛ شکستن لیوان،تهمت،کتک زدن بچه یا بزرگ،قتل بچه یا بزرگ و…..

      و ما فکر میکنیم که ازنظر خداوند هم خیلی باهم فرق داره‌‌.درحالیکه شاید خداوند اینطور فکر نمیکنه.

      سطح بخشش خداوند رو با خودمون می سنجیم.

      درحالیکه این دو اصلا قابل قیاس نیست.

      میتونیم برای این فردی که اینقدر شدید احساس گناه داره،تاریخ بشر و سوابق بخشیدن ها و چشم پوشی های خداوند رو مثال بزنیم که بدونه که با چه خدای مهربانی طرفه و میشه باهاش در ارتباط باشه.

      ازهمگی ممنونم..

      دوستون دارم.

      خداروشکر بخاطر همچین استادی.

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  5. -
    آرزو ملک زاده گفته:
    مدت عضویت: 2277 روز

    🌷🌻به نامِ خداوندِ هدایتگرِ مممهربان🌻🌷

    سلام و درود به استادِ فَهیم و خردمند.

    سلام به مریمِ عزیییزِ شایسته.

    و

    هم کلاسی های قدرتمند و خاااصّ و با اراده م.

    خداروشششکررر که توو این مسیر هستین و من هم باشما همسفر هستم.

    خدارو صصصدهزااار مرتبه شکر.

    فایلِ تدریسیِ روزِ سیزدهمِ این سفر مربوط میشه به چگونگیِ کمک به دیگران.

    همین همین هههمین کارِ شما همکلاسی های عزیزم که میاین و کامنت میزارین و از نتایجتون میگین بسیااار بسیااار بببسیااار به من کمک میکنه.

    اما در صورتیکه من بخوام…

    استادِ عزیزم!

    هروقت توو این سفرنامه ههر فایلی که مربوط به اون روز هست رو اسمش رو میبینم که چیه و در موردِ چی هست محتواش

    و اینکه متنش رو شروع میکنم به خوندن،

    سریع یه سری مثالها و نکته ها به ذهنم میاد که برای دیدگاهم بهشون نیاز دارم و سسسسریع واردِ یه کاغذ میکنم تا یادم نره و بعد میام و فایل رو نگاه میکنم و وسط های اون هم همینجور…

    اما

    نکته ی بسیااااار با ارزشی که در این هست اینه که توو فایل، یهو مثالهایی رو میزنین که شبیه به مثالِ من توو چک نِویسَمه و من اووووونقدر اوووونقدر ذوق میکنم که میبینم افکارم داره درست میشه و جَهت پیدامیکنه در مسیرِ درست اوووونقدر که شبیهِ شما که استاد هستین فکر میکنم و این نَوید رو به من میده که دارم مسیر رو درست میرم و خداروشکر میکنم بابتش…نه اینکه اینجوری فکر کنم یا دست و پام بلرزه و کنترلِ احساس نداشته باشم بگم وااااای وااااای استااااد اُ اُ اُستاد د د د داره ممممثلِ م م م من فففکررر می می می کنه…

    نشون میده که من دارم درست درک میکنم.خداروششکررررررررر

    خداروششششکررررر بابتِ این رُشدم.

    و طبقِ قانونِ سپاسگزاری بابتِ هههرچیزی اون رو گسترش میدی.خداروشششکرررر.

    من عااااشقِ این آگاهی هاهستم وچچچچجقدر دنبالشون توو کتابهامیگشتم.

    اوووووه توو مدرسه تا یه آخوندی رو میدیدم آخودنهایی که خب مافکرمیکردیم اینها همه چیزدان هستن به هرحال و خب الان میدونم که اونها هم تقصیری ندادن و همون قضیه ی تقلیدِ همگانی هست که مارو به تباهی میکشید… و اومدن که امام جماعتِ نمازِ مدرسه باشن،تاااا میدیدمشون توو زنگِ تفریح بیخیالِ بازی و استراحتِ اون لحظه میشدم و چچچچقدر دوستام مسخره میکردن منو و من بیتفاوت به اونها دنبالِ آگاهی ها بودم سسسسرییییع جلوشون رو میگرفتم و سوالاتم رو میپرسیدم در موردِ همین چیزهایی که اینجا پیداشون کردم. خداااروشششششکررررررر

    اماخب اون بنده خداها اونها هم ننننمیدونستن جوابِ هههمچین سوالاتی چیه اصلا.سوالاتی که مناسبِ نه سنِّ عددی و و نه سنّی که بخوام دنبالِ این جور مسائل باشم….

    و میگفتن دختر جان وقت ندارم باید برم….

    و این دختر جان مووووند با کلّی سوال و کنجکاوی های سرکوب شده که موکول شد به زمانی دیگر و اون زمان رسید…خدایاااششششکرررررت بخخخدااااا

    اما این عطش ههرگز نخوابید….

    خداروششششکرررررر…

    🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑🛑

    هر چه کویَت دورتر…دل،تنگ تر،مممشتااااق تر…

    هر روز مشتاق تر میشدم

    *

    یک تخمِ مرغ اگر از بیرون بشکنه جوجه ای که داخلِ اون تخم هست نابود میشه ولی اگر از درون بشکنه با تلاشِ خودش که بخواد بخواد زندگی کنه یک زندگی آغاز میشه…

    یا

    حتی کمکِ بیهوده برای اینکه پروانه زودتر از پیله ش بیرون بیاد،مممرگِ پروانه رو صصصد در صصصد تضمین میکنه و پروانه از بین میره.

    همونطور که باید بزاریم همه ی موجودات،روندِ طبیعیِ خودشون رو طِی کنن،درباره ی عزیزان و دوستانمون هم همینه.

    کسی که هنوز آماده ی دریافتِ این آگاهی ها نیست،

    من حالا هِی بخوام بگم بابااااا بیا فلان مسیر،ثروتمند میشی سعادتمند میشی و در حالیکه اون نخواد،نننمیشنَوه.

    دقیقا مثلِ یک معتادی که تا خودش نخواد و قبول نکرده باشه باور نکرده باشه که معتاد شده و داره بیراهه میره،سعی نمیکنه به مسیرِ درست برگرده.

    همونطور که من باخودم گ

    میگم که من باخودم میگم که من مسوولم،عزیزانم هم یک مَنی در وجودشون دارن که مسووله…منِ اونها هم مسوولِ زندگیِ خودشونه.

    من چند وقتی هست باوجودیکه خخخخیلی سسسسسسسخته ولی دارم تلاش میکنم فقط و فففقط انرژی بزارم رو تغییرِ خودم.عَوَضِ اینکه خرجِ یکی دیگه کنم که ننننمیخواد.

    و احتمالِ زیاد اینجوری کمک کنم بهشون که ببینن من رشد کردم همیییشه سلامتم همیشه توو کارهام موفّقم…

    اینجوری اون آدم خودش مممیاد میگه وات دوو یو دوو؟؟؟؟

    چیییکار داری میکنی آخه…..و خودش میاد توو مسیر اگر بخواد.

    خدا توو قرآن هم انگار همین رو میگه…

    یَهدی مَن یَشاء

    هدایت میکند هههرکس را که بببخواهد(یعنی خودِ اون فرد بخواد)

    یا

    یضِلُّ من یَشاء

    گمراه میکند هههرکس را که خخخخودش بخواد

    کلّا نُمِد…

    خودِ خدا هم تتتاااا من نخوام ننننمیتونه من رو کمک کنه

    خودِ شخص باید بخواد که تغییر کنه.بخواد که زندگیش رو خلق کنه.بخواد باااور کنه که اصلا ههههمچین مسیری ههههست .باید گوشِ شنوا و چشمِ بینا داشته باشه.ما ننننمیتونیم گوش و چشمِ کسی رو ببندیم یا بازکنیم…

    توی قرآن هم خداوند میفرماید که کورند و کَرَند…

    میگن زندگی کن و بگذار دیگران هم زندگی کنند…

    من باید سرم توو لاکِ خودم باشه.

    شیطان پیشنهاد میده.

    خداهم پیشنهاد میده.

    هههیچ کدوم به زوووور من رو واردِ مسیرِ بدبختی یا خوشبختی نمیکنن.

    ما شنیدیم که اینجاییم.این فرصتِ شنیدن برای همه هست.

    من خوااااستم توو هم سن و سال هام بینِ رمان های عاشقانه ی پپپر از شکستِ عشقی و کتاب های مثبت اندیشی ،دوی رو انتخاب کنم.

    که بخوام روحم رو بزرگ کنم.

    این انتخابمون باعث شده استاد به ما بگه که با خخخخیلی ها تفاوت دارین….بگن که بچه ها آفرین که میخواین زندگیتون رو عوض کنین…آفففرین که هههمین الآن که دارین توو سایت میچرخین و دنبالِ آگاهی هستین ففففرسنگ ها با عَوام فاصله دارین…

    خداروششششکررررر…..

    برداشتِ بَد نشه خدایی نکرده…من خخخیلی از همکلاسی هام تعدادِ زیاد بچه ی قد و نیم قَد دارن و فقط فکرِ این هستن که مادرشوهر چی گفت و…این که منتظرن که یکی بیاد و باهاشون ازدواج کنه و ازلحاظِ مالی هم اوکی باشه و توو این طور فازها…

    و خودشون حاضر نیستن ذهنشون رو تغییر بدن….

    اینها و تولیدِ مثلِ صِرف هدفِ متعالیِ خداوند از خلق و انتخابِ انسان بعنوانِ اشرفِ مخلوقات نبوده…

    درسته من باید فرزندی داشته باشم درسته

    اما

    چی دارم که بهش یاد بدم؟؟؟؟

    باید خودم رو رشد بدم یا نه؟

    باید آگاه باشم یا نه؟؟؟

    باید بتونم از وجودِ خودم بیل گِیتس ها…

    عباسمنش ها….

    هاجرها….

    موسی هاااا….

    و

    و

    وبسازم و به این شکل به جهان خدمت کنم…

    اما کِی…

    وقتی خودم بزرگ شده باشم…

    دنیا مثلِ یک مهمانی توی یک رستوران هست که هههمممه جور غذای خوششششمزه هست برای هههمه جور آدم از هر قشر و قبیله ای و همه ی ما به این غذاها بصورتِ یکسان دسترسی داریم

    حالا من ببینم وقتِ غذاخوردنه و مثلا داداشم داره بازیگوشی میکنه و هِی بِدُوَم دنبالش که بیا غذاتو بخور…تایمِ غذاست و بیااا رستوران میبنده و اینجوری

    مثلا تایم تموم بشه و نه من غذام رو بخورم و نه برادرم…اینجوری به اون که کمکی نکردم هییییچ به خودم بیشتر ضرر رسوندم بماند که تلاش برای دیگری هم به جور حمایت کردن از اون فرده و این خیانتی ست اوّل به خودم…

    به قولِ معروف:

    چشمه باید از خودش چشمه باشه و بِجوشه….

    اینکه کسی رو که خوابیده رو میییشه بیدار کرد ولی کسی که خودش رو به خواب زده رو،هههرگز…

    نمیشه بیدار کرد

    پس

    نتیجه هم برای کسیکه تلاش میکنه با کسی که تلاش نمیکنه متفاوت خواهد بود‌

    این مصداقِ بارزِ همین موضوع هست :

    کسیکه حتی پولِ توو جیبیش رو هم از دیگری میگیره…

    به ما میگفتن غیرت اینه که رو خواهرت و زَنِت داد بزنی که موهاتو بزن توو و این چه لاکیه زدی و چچچرا زدی و از این قبیل بحث ها

    اما چچچقدر فراتر از این حرف هاست،غیرت داشتن روی خودمون.

    ارزشمندی رو در خودمون ایجادکردن….

    خودمون رو تربیت کردن…

    من احساس میکردم میتونم دنیارو نجات بدم…

    از خودگذشتگی هایی که کردم اووووووه.

    فکر میکردم میتونم جامعه ی خانواده م رو حداقل،

    نجات بدم اما اووووونهمه تلاش و دریغ از ذرّه ای نتیجه!!!!!!!!!….

    من عشقم این بود و هست که بتونم خانواده م رو بی نیاز کنم و در آسایشِ کااامل باشن ولی این شُدنیه در صورتی که مممن رشد کنم….

    پس باید روی خودم کارکنم و بعد این هدف رو تیک بزنم.

    اما چرا ما به حرف های شما بی برو برگرد گوش میکنیم و البته نتایجِ حاصل شده مون ،یه جور تحقیق و سند هست درباره ی آموزه های شما…

    چرا؟

    چون خودتون نتیجه گرفتین

    من

    چه مثبت

    چه منفی

    ننننمیتونم‌ به زوووور کسی رو خوشبخت یا بدبخت کنم…

    من خودم باید رشد کنم تا حححرفی برای گفتن داشته باشم.

    من باید خودم ماهیگیری بَلَد باشم تا بتونم به کسی یاد بدم..

    وگرنه به قولِ اِنجیل:

    یه کور چطور میتونه به یه کورِ دیگه کمک کنه….

    من اگر بیل زنم باغچه ی خودم رو بیل بزنم….

    چچچقدر با ندونم کاری هامون،عزیزانمون رو تنبل کردیم…

    با سرویس هایی که دادیم….

    اووونهمه از خود گذشتگی های بی موردمون…

    و فداکاری های بیجا و مُضِر…

    کمک کردن با سرویس دادن و فراموش کردنِ خودمون خخخیلی فرق داره…

    از نگاهِ قانون هم بخوایم بگیم اینها تضاد هست که مارو به چالش بکشونه تا رشد کنیم…

    درس هامون رو باید بگیریم بلا استثناء همه مون وگرنه با ماهی دادن به کسی بهش کمک نمیکنیم….

    و اگر به هههردلیلی روزی ما نباشیم،اون شخص قطعا

    یا

    از گرسنگی میمیره

    یا

    خخخیلی زرنگ باشه و بیدار شده باشه ،حالا که مارو نداره،دیگه مممجبوره که خودش ماهیگیری یاد بگیره…

    سسسسسخته

    سسسسسخته

    خخخخیلی سسسخته ولی ننننباید دخالت کنیم

    سسسخته ولی ننننباید حمایت کنیم….

    سسسسسخته چون ممکنه خواهرت باشه،برادرت باشه،عزیزت باشه…

    ولی سسسخته و نننمیتونی قانون رو زیرِ پابزاری…

    از ما حمایت نشده که الآن توو این مسیر هستیم…

    ما دنبالِ ماهیگیری بودیم که الآن اینجییم…

    ما بیدار بودیم که الآن اینجاییم…..

    ما غیرت داریم رو خودمون که الآن اینجاییم….

    ما تششنه ی موفقیت بودیم که الآن اینجاییم….

    خخواااااستیم رشد کنیم و به اینجاهدایت شدیم….

    ما تضادهارو فرصت کردیم…سسسختی هارو پلّه کردیم و داریم بالا میریم….

    پُل کردیم برای رد شدن از سختی ها….

    دنبالِ لقمه ی حاضری نبودیم…..

    چون

    انگار لقمه ی حاضری بهمون نمیچسبه….

    نه که واسه لقمه سختی بکشیم نع…

    مثلِ کشفِ یه غذای جدیده…به سبکِ خودت با دست پُختِ خودت…

    اگر غذا بدیم به پرنده ها اون هارو از طبیعتشون دور کردیم….

    اصلشون رو ازشون گرفتیم….

    چااق میشن و دیگه نننمیتوتن پرواز کنن….

    درباره ی ماهم همینه…طبیعت پر از درسه برامون که الهام بگیریم برای زندگیِ بهتر داشتن.

    مثلِ من خودم و همکلاسی ها چچطور به سایت هدایت شدیم؟؟؟

    اکثرا حتی همدیگه رو ندیدیم اما همه عباسمنش هستیم…و داریم توی یک مسیر قدم برمیداریم ..

    روی میزهای یک کلاسِ وااااحد نشستیم….

    آیا غیر از هدایتِ الله بوده.اینکه ما روزی خواااااستیم که از همه لحاظ رشد کنیم و هدایت شدیم وگرنه استاد ههههیچکس رو به زوووور دستش رو نگرفته بیاره توو مسیر….مگر خودِ طرف خواسته باشه….

    الآن استاد به مامیگه شما این کار رو نکن.چون تجربه کرده و دیده که نیتِ خیرِ ما ههههیچ کمکی به هههیچکس نمیکنه و معمولا رفته توو در و دیوار این کمک ها….

    به قولِ دعای آرامش در جلساتِ معتادانِ گمنام:

    خداوندا!

    آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه (دیگران) را که ننننمیتوانم تغییر دهم…

    شهامتی که تغییر دهم آنچه را مممیتوانم(فففقط خودم)

    و بینش و آگاهی ای که تفاوتِ این دو رابدانم….

    آمین

    آرزومندِ آرزوهاتون آرزو🌷🌼🌻👋👋👋

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
  6. -
    رضا حسینی گفته:
    مدت عضویت: 1190 روز

    روز پانزدهم

    بنام فرمانروای جهان هستی

    سلام به استاد عزیزم و شایسته بانو مریم خانم

    درود بیکران بر اعضا خانواده صمیمی ام

    رفقای جان و دل، من حدود 90 روزه که با آموزه های استاد زندگی میکنم، خدارو شاکرم که من رو به این سایت هدایت کرد که در جمعی چنین خداگونه باشم و تحولی عظیم در من ایجاد شده، با قرآن بسیار مانوس شدم و لحظه به لحظه هدایت من توسط مهربانترین مهربانان در حال انجامه، نتایج بسیار خوبی گرفتم، آرامش عجیبی دارم از وقتی دوره دوازده قدم رو خریدم دیگه نقش حمایتگری دیگران رو ایفا نمی کنم، بدنبال تغییر کسی بجز خودم نیستم، خالق شرایط خودم هستم، و بلحاظ مادی و معنوی نه تنها رشد چشمگیری داشتم بلکه هرروز می بینم که چگونه شرایط و اتفاقات به نفع من و به اذن خدا رقم میخوره…

    خدایا صد هزار مرتبه شکرت…

    زندگی منم مثل استاد دوست داشتنی مون فراز و نشیب زیادی داشته، از ورشکستگی در بازار تهران تا اوج پست و مقام و درآمد و امکانات خوب و دوباره سقوط به ورطه خودخواهی و کبر و غرور و ترک رفاقت با خدا و اسارت در زندان اوین برای هیچ…

    اما اکنون از اون روزها خیلی فاصله گرفتم، خدایی که در همین نزدیکیست دوباره دستمو گرفت و حتی نذاشت خودم قدم بردارم و کاملا منو رو شونه های خودش گذاشت و من فقط رد پای خدا رو میدیدم…

    اینقدر منو برد تا رسیدم به ابتدای جاده…اسم جاده ” پی جویی خدا بود ” وجه الله…

    خدا بهم گفت: برو بنده من برو زندگیتو بساز…

    گفتم: کجا برم؟ مگه تو نمیای؟…

    گفت: انی قریب

    بالاخره راه افتادم اما پاهام میلرزید هنوز برمیگشتم و پشت سرم رو نگاه میکردم هنوز نمیدونستم انی قریب یعنی چی؟…

    تلو تلو راهم رو ادامه دادم تا اینکه ندا اومد چرا مسیر به این همواری رو نمیتونی درست طی کنی؟…بگو چی میخوای ؟…چرا هیچی نمیگی؟…گفتم خجالت می کشم چیزی ازت بخوام؟…خیلی گند زدم..گفت: مگه نمیدونستی من غفور و رحیم ام؟ مگه بنده نوازی منو از روزی که بدنیا اومدی حس نکردی؟… گفتم چرا میدونستم ولی من خیلی گناه کردم…گفت: اشکالی نداره بنده من، حداقلش اینه تو مشرک نبودی همیشه ته دلت بیاد من بودی…گفتم خدایا شکرت که چون تویی دارم… خدایا شکرت که تو حسبنا لله نعم الوکیل نعم المولی و نعم المصیری

    و من هجرت کردم نه از شهری به دیاری بلکه از منیت و اعتبارهای زودگذر دنیایی به آغوش عرش خدایی

    خدایا چه ها کردی با من، چقدر صراط مستقیم تو شگفت انگیزه، چقدر عبد تو بودن دل انگیزه…

    درونم رو با ایمان و توکل به تو همچون جاده ای که توسط لودر تخت و هموار میشود اماده میکنم تا روز به روز و قدم به قدم عبد و عبید تو باشم تا فوز عظیم که همان بسلامت رسیدن به سرمنزل مقصود است، نصیبم شود

    و چه زیباست منزلی که تو معمار تزیین آن باشی و…

    به از این چه شادمانی که تو جانی و جهانی

    خدای جان و جهانم بی نهایت بار شکرت

    بی نهایت بار شکرت که دستم رو گذاشتی در دستان بنده توحید شناست سید حسین

    بی نهایت بار شکرت که در خیل عظیم موحدان قرارم دادی

    عاشقتم خدای خوبم…عاشقتم

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 8 رای:
    • -
      محمد حسینی گفته:
      مدت عضویت: 1158 روز

      بسیارلذت بردم رضاجان امیدوارم درهمه امورزندگی موفق باشی وپله های ترقی وپیشرفت دراین مسیرباتوکل به خدابرای هممون هموارباشه

      متن بسیارتاثیرگذاربوددرودبرشما

      منم دوماهه که به لطف ایزدمنان به این مسیرهدایت شدم وازاموزه های ارزشمنداستاداستفاده میکنم

      خداروشاکرم که روزبه روزحال دلم بهترمیشه ودرمسیرالهی قرارمیگیرم

      به امید موفقیت برای همه خانواده استاد عباس منش

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 3 رای:
    • -
      حسین یزدانی گفته:
      مدت عضویت: 2654 روز

      به نام خداوند یکتا.

      سلام به رضای عزیز.

      امشب داشتم به امتیازهای بچه ها تو صفحه ی اصلی سایت نگاه میکردم، چشمم افتاد به پروفایل شما. از روی چهرتون متوجه شدم سن و سالتون کمی از من بیشتره. کنجکاو شدم ببینم چند مدته که عضو سایت هستین، دیدم تو عضویت من یه مدت از شما بیشترم. رفتم کامنتها تون رو نگاه کردم، گفتم خدای من چه تغییراتی، دمش گرم،

      رضای عزیز، یه موضوعی که من رو اذیت میکنه و هنوز نتونستم تو وجودم حلش کنم با اینکه الگوهای زیادی برای منطقی کردن به خورد ذهنم دادم همین بحث سن هست. که میگم سنم رفته بالا.و تو این سن سخته که موفق بشم. امشب که شما رو دیدم کلی انرژی گرفتم و بهتون احسنت گفتم و یه الگوی هم مدار دیگه پیدا کردم که می‌شود.

      خیلی دوستت دارم رضای عزیز. انشاالله که بیشتر از آنچه که از دست دادی بهت برمیگرده.

      در پناه الله یکتا باشی

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
      • -
        رضا حسینی گفته:
        مدت عضویت: 1190 روز

        پیرانه سَرَم عشقِ جوانی به سر افتاد

        وان راز که در دل بِنَهفتم به درافتاد

        از راهِ نظر مرغِ دلم گشت هواگیر

        ای دیده نگه کن که به دامِ که درافتاد

        سلام به حسین عزیزم

        خیلی خیلی خوشحالم که کامنتم تونسته حس خوب به عزیزی مثل شما بده.

        حسین جان یکی از الگوهای بزرگی که اهمیت سن رو برای کمرنگ کرد، سریال سفر به دور آمریکا بود که در خیلی از قسمت‌هاش پیرمرد پیرزنهایی رو می بینیم که در حال کوهنوردی و طبیعت گردی هستند یا در فستیوال ها در حال رقصیدن می باشند.

        الگوهای قرآنی زیادی داریم که در سن بالا موفق شدند ، مثل زکریا که در 93 سالگی دعا کرد خدا بهش بچه بده و بالاخره بچه دار شد، یا نوح که800 سال فقط کشتی ساخت و قومش رو به حق دعوت می کرد، موفقیت اینها هم در گرو رسالتشون بود، درواقع انگیزه شدیدی داشتند تا مردمشون رو به یکتاپرستی دعوت کنند و هیچوقت بخاطر سن بالا ناامید نشدند.

        چرا راه دوری بریم حسین جان ، پیامبر تازه از سن چهل سالگی آب دستش بود گذاشت زمین و بیزنسش رو تعطیل کرد و چسبید به امر رسالت، همون ثروتی هم که با سرمایه همسرش خدیجه جمع کرده بودند صرف تبلیغ رسالتش شد. همین سه پیامبری که مثال زدم مثل منو شما انسان بودن و برای کاری که بهش علاقه داشتند سنگ تموم گذاشتن و موضوع سن اصلا و ابدا براشون مهم نبوده.

        خیلی لذت بردم از کامنتت حسین جان انشالله همیشه سالم و برقرار باشی عزیزم

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  7. -
    سلما مصدق گفته:
    مدت عضویت: 2867 روز

    سلام خانم شایسته عزیز و مهربان

    از تلاش شما واقعا سپاسگزارم

    من همین یکی دوماه پیش یه حسی بهم گفت این همه فایل رایگان تو سایت هست چرا ازشون استفاده نمیکنی؟ بعد کلی به تکاپو افتادم که فایلهای رایگان رو مرور کنم تقریبا همه فایلها رو حداقل یکبار دیدم ولی خیلی خوشحالم که انگار دلم به دل شما راه داشت و شما این سفرنامه رو شروع کردین تا همه باهم فایلها رو مرور کنیم.

    قربون دستتون بوسسس

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
  8. -
    علی هاشم بیکی گفته:
    مدت عضویت: 3029 روز

    سلام استاد گرامی و دوستان عزیز

    نمیدونم امشب چرا تا این موقع بیدارم من که به زور تا نهایت ۱ صبح بیدار میموندم.

    ۹ سالم بود که به اتفاق خانواده به یزد اومدیم در ۱۵ سالگی مادرم را بعلت سرطان از دست دادم. رفتم جبهه و زخمی شدم و پدرم خیلی زود ازدواج کرد. بعداز خدمت سربازی ازدواج کردم و صاحب دو فرزند پسر شدم. از همون اوایل مجردی یزد را دوست نداشتم و میخواستم به تهران برگردم. گفتم ازدواج میکنم و با همسرم میریم تهران زندگی میکنیم. الان ۳۰ از زندگی متاهلی من میگذره و همچنان توی فکر هجرتم‌ هربار یک جایی را در نظر میگیرم ولی باز عقب نشبنی میکنم. در این مدت هیچوقت نتوانستم طعم درست ثروت را بچشم. در یک موقعیتی وضع مالیم خوب میشد ولی باز اوضاع احوال بهم میریخت و یه جورایی بی پول میشدم. اینسری آخر هم که بد جور ورشکست شدم و حدود ۵۰۰میلیونی کم آوردم که هنوز یه مقداریش مونده.

    از پارسال که با سایت استاد آشنا شدم خدارا شکر خیلی تغییرات خوبی توی زندگیم افتاده و واقعا توی این مدت بجز فایلهای ثروت که تهیه نکردم اغلب فایلهای استاد را یا خریداری کرده و یا دانلود رایگان کردم و مرتب به آنها گوش دادم و تمرینهاش را انجام دادم.

    گاهی به سن و سال دوستان که کامنت میزارن توجه میکنم میگم خوش بحالشون که از حالا با استاد آشنا شدند و زندگیشونو دارن تغییر میدن. اما باز به خودم که نگاه میکنم حدا را شکر میکنم که همین حالا هم که وارد این مسیر شدم خیلی عالیه و همین که با نادانی نمیمیرم خیلی خوبه.

    دارم میخونم کنکور ارشد رشته روانشناسی را امتحان بدم و امیدوارم که قبول بشم. و امسال اجاره منزلم تموم میشه میخوام به یکی شهرهای اطراف یزد(تفت) برم خیلی فاصله ای نداره و آب هوای خوبی هم داره و آرامش ببشتری اونجا حکم فرماست. حداقل نتونستم تهرون یا خارج از کشور برم میتونم از محیط شهری یخورده دور بشم.

    تا حالا خیلی کار آزاد از همه شغلی انجام داده ام و توی برخی موفق و خیلی هاش هم ناموفق بودم اما دیگه دنبال آرامش هستم کار مشاوره را هم دوست دارم. فعلا این هدفمه و بقول استاد خدا خودش هدایت میکنه تا ببینم چی پیش میاد.

    اینسری تصمیم گرفتم برای هر روز این سفر پربرکت یک کامنت بزارم و اینکارو انجام دادم و ۳۰روزو پر کردم و منتظر فایل بعدی استاد و ۳۰رور بعدی ام. تازگیها که بیشتر وارد سایت میشم و کامنت دوستان را میخوانم چقدر انرژی و انگیزه میگیرم.

    سپاس که هستید

    دوستتون دارم.

    یاخق

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2298 روز

      سلام بر علی هاشم بیگی عزیز🌼

      برادر نازنین عباس منشی ام 🌸

      لذت بردم از نوشته ی صمیمی و با انرژی مثبت تون 🌼

      تحسین تون می کنم بابت این هدایت الهی و آشنایی و درک قوانین کیهانی 👏👌

      و تحسین تون می کنم برای این تعهد و خواستن تون 👏👌

      یقینا تا این لحظه اتفاقات عالی و رشد عالی تر رو تجربه کردید به لطف بودن در این مسیر و‌تعهد و ایمان تون 👌👏

      خدا رو شکر می کنم 🙏🌸

      برای خودم و همه مون از خداوند طلب هدایت به سمت زیبایی ها رو دارم 🙏🌼

      دوستتان دارم ⁦❤️⁩

      خداوند عاشق شماست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
      • -
        علی هاشم بیکی گفته:
        مدت عضویت: 3029 روز

        سلام و درود بر دوست هم فرکانسی خوبم سرکار خانم پرورش

        بطور اتفاقی اومدم سراغ این کامنت و کلا یادم رفته بود که همچون کامنتی را گذاستم و بینهایت خوشحال شدم از جواب شما و عنایتی که به بنده داشتید

        من الان ترم ۲ روانشناسی را تموم کردم و برای خودم هدفهای زیادی دارم.

        به امید موفقیتهای روز افزون برای همه

        شاد و سلامت و ثروتمند باشید

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
  9. -
    B گفته:
    مدت عضویت: 2082 روز

    سلام به استاد خوبم

    سلام به همه دوستان عزیزم

    این کامنت رو مینویسم

    امید که افرادی که لازمه بخوننش به سمتش هدایت بشن

    من حدودا 3 ساله با شما همراهم

    و نتایج خوبی گرفتم

    بالا پایین ولی زیاد داشتم به دلیل عدم درک قانون تکامل

    من خیلیی ادم سخت گیر و کمالگرایی ام

    میگم هستم چون این چندروز متوجه شدم چقد شدید تو وجودم بوده و من نمیفهمیدمش

    این ویژگی برای من از قانون هم کلی ترمز ساخت

    که وای بدووو همه کامنتا رو بخون

    وای بدو هیچی فایل ندیدی

    وای دوره نداری

    وای تغییر نکردی نتایجت

    تمام روز ذهنم به این افکار میگذشت(همیشه نه)اما یه وقتایی کلا از مسیر خارجم میکرد

    و حالم بد بود

    بدترین مرحله احساسیه بنظرم

    الان براتون میگم چرا

    چون ربط داره به احساس گناه

    اره دقیقا فهمیدم اصلا خود این ویژگی ها ریشه ش از احساس گناهه

    یچیزی درون من بود که باید تهش به سرزنش کردن خودم میرسید

    این ترمزو تازه کشف کردم

    هی میگفتم اخه چیه نمیذاره هیچی اونجوری باشه که میخوام؟

    فهمیدم من همیشه احساس مقصر بودن دارم

    احساس گناه دارم

    و این حسه باید جوری تغذیه میشد

    پس نمیتونستم کارهام رو تموم کنم که باز اون باوره اثبات بشه دیدی تو نمیتونی خودتم تغییر بدی مقصر تویی

    قانون میگه همه چی ماییم

    من از دو کوچه اونورتر از بوم افتاده بودم

    نمیگفتم همه چی منم میگفتم من مقصرم من نمیتونم تغییر کنم تازه اینا رو فهمیدم

    فکر میکردم چقدم خوبه من سخت گیرم تو اجرای قانون

    اما اگه خوب بود نتیجه ش کجاست؟حداقل مهم ترین نتیجه ش که حال خوبه نبود

    براتون بگم که یه حسی که منو هدایت کرد بنویسم اصلا نمیدونستم چی میخوام بگم

    حتی این ترمزو به این شکل دقیق تو نوشتنم پیدا کردم

    جل الخالق

    خب

    الان که منبع آلودگیو پیدا کردم باید بیفتم به جونش

    هرچی فکرم میکنم میبینم واقعا واقعیتههه

    همیشه حس میکردم من باید یکاری کنم برای اطرافیانم

    رابین هود بقیه باشم

    در مورد احساس قربانی بودن هرچی فکر میکنم اونم دارم اما حس گناه و مقصر بودن خیلییی بیشتره

    یعنی غلبه میکرد به قربانی بودن

    چون یادمه قربانی بودنو هیچ وقت بروز نمیدادم

    ولی الان که فکر میکنم باز یه ارتباط تنگاتنگی نسبت به هم دارند

    چون وقتی احساس مقصر بودن داشتم تهش احساس قربانی شدن هم داشتم

    ولی نسبت به خدا و جهان

    نه نسبت به مردم

    ببینید چقد ریزه

    وای الان که دارم مینویسم میان بالا همه ترمزا

    حس من اینجوری بود(و هست )که خدا دوسم نداره ارزشمند نیستم و کلییی جملات دیگه

    من تو این جهان جایی ندارم و کلیی جملات منفی دیگه

    وای خدای من

    حداقل خوشحالم کشفش کردم

    جالبه که هردو مورد از کمبود عزت نفسه

    هردوتاش

    هم احساس گناه

    هم احساس قربانی بودن

    حتی بنظرم توحید زمانی میاد که عزت نفس داشته باشی اینو امروز وقتی فایل توحید عملی 5 رو گوش دادم فهمیدم برای اولین بار

    کی ما فلانی و فلانی رو بت میکنیم و مشرک میشیم؟؟؟

    وقتی حس کنیم از اونا پایین تر و بی ارزش تریم

    اما وقتی خودمونو با همه ادمها برابر بدونیم با همه شون

    با هر پیامبر و مامور و کله گنده ای که فکرشو میکنیم

    اون وقت دیگه شرک نداریم

    چرا؟

    چون ناخوداگاه میفهمیم که نیرویی درون ما هست که اون ما رو یاری میکنه

    حالا اسمش هرچی که هست باشه

    خدا،انرژی منبع،درون،خدای درون،هرچی هرچی

    به خاطر همین میگن همه چی عزت نفسه

    آب دستمه بذارم پایین برم روش کار کنم

    رو هرچی بگی وقت گذاشتم(البته خیلی اساسی نه هرچند که اونم از سخت گیریم میاد وگرنه بالای بگم چندساعت نشمردم ولی تا تونستم اگاهی به ذهنم دادم کامنت فایل هرچی تو این سایته

    خیلیم همه چی خوب بود به نسبت تا اینکه یجاهایی میفتادم زمین

    سینوسی و افتان و خیزان بود روندم

    اخریش همین چند روز پیش بود که من چم شده؟؟؟و این بود که با اینکه حداکثر سالی یبار ی سرماخوردگی کوچولو میگرفتم این چندسال که باشمام

    این سری شدید شد

    دیدم اوضاع خیلی خیطه(خنده)

    و از خدا کمک گرفتم که بهم بگه مشکلم چیه

    مطمئنم بارها بهم نشونه داده بود اما من یا دقت نمیکردم یا هرچی

    این سری فهمیدم قضیه چیه

    تا درستش نکنم دست از سرش برنمیدارم حتی اگه تا ابد طول بکشه

    هرچند میدونم این روند دائمیه اما با لذت و حال خوبه دیگه از رو اجبار نیس

    ولی اولش باید بیفتم به جون منبع کثیفی

    همون که براتون گفتم

    همون که نمیذاشت پیش برم

    همون ک تو همون قدم اول دوره متوقفم کرد

    همون که چقد ترمز برام ساخت از قانون که بیخیالش بشم و بازم غرق بشم

    تنها چیزی که باعث شد بمونم مطمئنم خداونده

    چون اینقد این ترمزه قوی بود که حتی زنده م نذاره

    خدایا چقد تو عظیمی تو واقعا رحمان و رحیمی

    ممنونم جان جانان من

    بخدا دوستان انقد ارومم

    انقد ارامش پیدا کردم

    الان میفهمم هرچی راهکار بود سطحی بود

    که خب بیا 5 صب بیدار شو

    کمالگراییت رو کم کن

    قانون 5 ثانیه

    نمیدونم هرچی که هست و نیست حاشیه بود و به من کمکی نکرد چون ماجرای من خیلی فراتر بود ریشه اصلی مشکل داشت

    من میومدم شاخه ها رو هرس میکردم

    خانه از پای بست ویران بود

    خواجه در فکر نقش ایوان بود

    تو فکر عبارت تاکیدی و باورای ثروت بود خواجه که من باشم

    ولی این که درست نباشه حالا هرکاری بکن تهش هیچیه

    من این سفرو شروع میکنم

    کنارش هرچی از اگاهی و کامنت و فایل و کتاب که بهم کمک کنه عزت نفسم بیاد بالا رو می بلعم

    می بلعم

    و میفتم به جون منبع کثیف این احساس گناه که بهم احساس بی ارزشی میده

    وقتی خودتو لایق ندونی به هیچی نمیرسی هیچییییییییی

    یه جمله از استاد بود که میگن اگه عزت نفس و توی یه کفه ترازو بذاری بقیه عواملم تو کفه دیگه بذاری عرت نفس بارها و بارها مهم تره

    فرض کن

    از کل اون یکی کفه ترازو چند درجه بالاتره .

    اون کفه که همه باورای درست ثروت و روابط و سلامتی رو مثلا روش کار کردی کتاب خوندی فایل گوش دادی صبح اصلا 4 بیدار شدی هرکاری همه گفتن کردی

    اما کفه ی عزت نفس نداری

    یعنی هیچی

    هیچی

    هیچی

    به خاطر همینه گاها میبینیم افراد موفق شاید حرفاشون یچیزاییش با اون انتظاری که ما داریم یکی نباشه

    من فکر میکنم

    انقد احساس لیاقت قوی داره که هرچی عامل دیگه ست رو خود به خود انجام میده

    و هرچی ترمزه رو برمیداره

    انقد نیرومند میشه

    حالا این احساس لیاقت رو اگاهانه یا نااگاهانه ایجاد کرده

    اینجا اهمیتش مشخص میشه

    چقدر خوبه بعد مدتها بفهمی پاشنه اشیلت چیه

    استاد جونم حقیقتش من فکر میکردم شاگرد زرنگم چون خوب میخوندم درسایی که میدادیو

    اما میتونستم توضیحشون بدم تا اینکه عمل کنم

    البته عملم میکردم اما نه اون شکلی که خیلی بهم کمک کنه

    اما قانون خوب جواب میده خیلی دقیق جواب میده و من نتایج خوبی گرفتم

    تو کامنتای قبلیم هست نمیخوام باز بنویسمشون

    فقط اینو میخوام بگم

    این سری تمرکزم رو خودمه

    این اصل خیلی ساده رو به یاد بیارم که همه چی خودمم

    که شما تو تمام فایلا فریادش میزنین

    همه چی منم یعنی چی؟

    یعنی اون ادما که دورمن

    اگه عشق بهم میدن

    یعنی قبلش عشق به خودم دادم

    نفرت میدن یعنی قبلش نفرت به خودم دادن

    اونا در مورد من اختیاری از خودشون ندارن

    در مورد رفتار با من اونا تصمیم نمیگیرن

    ابنو از کامنت یکی از بچه ها خوندم

    که قبلا فکر میکردم اونا هم اختیار دارن خب میتونن بد یا خوب باشن با من

    اما بعدا فهمیدم اینطور نیس

    اونا در مورد رفتار با مننننن هیچ اختیاری ندارند

    من تعیین میکنم چطوری با هام رفتار بشه

    چرا ی ادم با بقیه خوبه به من میرسه مثلا اخماش میره تو هم

    بعد من میگم ببین فلانی با من این رفتارو کرد

    یا برعکسش

    با همه بد قلقه یا با یسریها بد قلقه ب من میرسه لبخند رو لباش میاد

    اینا دلیلش چیه؟؟؟؟؟؟؟

    قسم میخورم که من تعیین میکنم اون با من چه رفتاری داشته باشه

    و اینم لحظه ای نیست

    بلکه برایند فرکانس های اون مدتمه

    من قبلا دید اشتباه داشتم فکر میکردم خب یبار دوبار سه بار ده بار من مثبتم پس تمومه و از اونور توقع داشتم

    اصلا خود توقع یعنی قانونو قبول نداری

    چرا منتظر جوابی؟

    اون همه منفی بودی تو افکارت که اگه به اونا بود الان باید پودر می شدی اما اروم اروم اتفاقات بد رخ داد

    چرا با یکم تغییر که استمرار هم نداره هنوز ناامید میشی و میخوای سریع نتایج بزرگتر رو بگیری؟؟؟

    مگه قانون تکامل رو نمیدونی؟

    اینجا هم باز اروم اروم اتفاقات خوب رخ میده

    خودت که تجربه ش رو داشتی

    من قانون تکامل رو نمیفهمیدمش بخدا

    این فایلا رو جدی نگرفتم منظم گوش بدم

    بخاطر همین وقتی قدم اول رو هم گرفتم همین اش و کاسه بود

    مطمئنم تمام محصولاتم میگرفتم همین میشد

    چون من تکامل رو طی نکرده بودم

    خوب استفاده نمیکردم از فایلا

    اروم اروم گوش بدم بفهمم استفاده کنم

    بعد کم کم انقد پیشزفت میکردم که یک دهم درامدم بشه پول تمام دوره ها

    نه اینکه تقلا کنم تا محصول بخرم و فرجی بشه

    هیچ خبری نیست هیچ جا

    اصل احساس خوب و ارامشه

    یکم ریلکس تر اروم تر

    زندگی در جریانه

    طبیعتو نگاه کن

    چقد ریلکسه

    چقد همه چی ارومه

    درختا پرنده ها گلها اسمون ابرها

    روند شب و روزو ببین

    چقد اروم عوض میشه

    طبیعت یعنی ارامش

    من درک نمیکردم که این روند یه روند ابدییه

    یه مسیره که انتخابش کردم و میخوام پیش برم تا زمانی که زنده ام

    به دورنماش نگاه نمیکردم میگفتم(ناخوداگاه)که زود به اینا برسم که بگم منم تونستم

    بیشتر هدفم این بود واقعیتش

    عجله عجله عجله

    از همون احساس گناهه میاد باز که بهتون گفتم

    که انگار پاک بشم از اون همه گناه بگم منم خوبم

    شایدم تهش میرسید به کمک به اطرافیانم که ثابت کنم چقد خوبممممم که براشون خرج کنم و..

    خیلی جالبه

    اصلا مگه من مسئول خوشبختی یا خوشحالی بقیه ام؟من رابین هود بقیه ام؟

    مگه بقیه خدا ندارن؟مگه همه به یک اندازه به نعمتها دسترسی نداریم؟

    مگه اونا منو خلق کردند یا من اونا رو خلق کردم؟مگه ما روح های مجرد نیستیم؟

    این احساس دین نسبت به بقیه از کجا میاد؟

    (منظورم نسبت به عزیزانمه)

    خب؟

    اینا رو کی گفته؟شاید اصلا در عالم بچگی پذیرفتم ی چرت و پرتهاییو

    اون زمان زود باور بودم و عین ضبط صوت فقط ضبط کردم

    اون زمان خیلی راحت برای خودم نتیجه گیری کردم و ی چیزایی رو پذیرفتم

    ولی الان باید بسنجمش

    ببینم اینی که من تو مغزم دارمش چیه؟به خود اون باید شک کنم اصلا

    اول بفهمم که وجود خارجی نداره

    ساخته ذهن منه

    توهمه

    وجود نداره

    باورا اینجوری ان

    ی زمانهایی یچیزایی شنیدی که مربوط ب اون موقع بوده الان خیلیی چرته ولی بازم نمیپذیریش چون باورت شده باید با دلایل منطقی انقد بهش ضربه بزنی سیمانش کنده بشه

    مثلا تو بحث ثروت

    بریم قبلترها

    حالا نسل من بهترن

    ولی بخدا باز کلی محدودیت ذهنی داریم

    ولی

    فرض کن شماهایی ک 40 سالتونه پدر مادراتون 60،70 سالشونه

    خب طبق اون زمانها و حرفهایی ک ازشون شنیدیم باورتون مثلا ایناست

    چندتاشو میگم

    فرضا زن باید تو خونه باشه و نمیتونه درامد داشته باشه

    بعد الان میبینی شما ی خانم هستی که تو این دوران زندگی میکنه

    اطرافیانت رو هم میبینی زنن و پول میسازن

    تو هم شرایطشو داری همه چیم اوکی ولی خودت نمیپذیری

    تو هنوز تو اون زمانا موندی

    انگار سنت اینه و تو این دورانی ولی حقیقتا تو همون 50سال پیشی

    یعنی خیلی از ماها تو این زمان زندگی نمیکنیم

    و خودمون ذهنمونو مدیریت نمیکنیم

    ی سری ادما تو ما دارن زندگی میکنن

    دیگه ما نیستیم

    اونا زحمت میکشن قضیه رو پیش میبرن

    نظر اونا ما رو جلو میبره تو هر موردی هرکدوم

    بسته به چیزی که البته ماااااا ازشون پذیرفتیم اونا مقصر نیستن

    خود ماییم

    ب قول لایو مشترک استاد و استاد عرشیانفر

    اونجا استاد عرشیانفر حرف خوبی زدند که این ذهن مشاور خوبی برای من نیست این اخر منو میکنه شبیه بابام(برای مثال)

    حالا برای ما هرکی میتونه باشه

    مادر و عمه و خاله و هر خانباجی دیگه ای

    به خصوص خانم ها خوب منو درک میکنن

    که چقد بیشتر عجینیم با افکار فرابیهوده ی زنها

    خب؟اینو درک کنیم خیلی عالیهههههه

    و من خیلی خوشحالم

    انقد خوشحالم سبک بال شدم بخدا تو همین قدم کوچولویی ک برای تغییر برداشتم

    فارغ از چندمدتی که گذشت

    که با اینکه تو مسیر بودم به شدت خودمو ناتوان میدیدم تو تغییر بعضی جنبه های زندگیم

    این سری کلا از ریشه فکر کردم بهش

    که ایا خود این فکره اصلا درسته؟؟؟چرا نه چرا من تغییر نکنم؟اصلا چرا ذهنم میگه نمیشه و برامم عادیش کرده ؟

    تغییر که میگم در حد استاد به شکل پایدار منظورمه(که البته اونم روند تکامل داشته)

    بخدا انقد برام طبیعی بود بهش شک نمیکردم ک نه منم میتونم خیلی رشد کنم

    همیشه تا یجایی حتی تو ذهنم خودمو محدود میکردم

    اینم دلیلش همون حرفاست ک شنیدیم که ب اندازه گلیمت پاتو دراز کن

    که اونا برای از ما بهترونه

    جوری شده بود از اعضای نزدیک من تغییر میکردند من میگفتم نه اون میتونه من نههه من نههههه من نهههه

    گلیم من اندازه ش چقدره؟؟؟؟؟کی تعیینش کرده

    من میخوام گلیمم اندازه کل جهان هستی باشه

    گلیم من اندازش اینه دوست دارم اینجوری باشه

    وقتی خدا میگه از روح خودش ب من داده و جهان و مسخر من کرده

    من چرا ارزش خودمو نمیفهمم؟اون با اون همه عظمت منو اینجوری میبینه

    اون راهو بازگذاشته

    من جلوشو میگیرم؟

    خنده داره واقعا

    تمام این ها توهمه

    تمام اون ترسها

    نشدن ها

    حس های منفی

    افکار منفی

    تماما نجواها بود

    نجواها از طرف کی ان؟اونی ک قسم خورده گمراه کنه منو

    قسم خورده وظیفش اینههه

    جزو ساعت کاریشه اصن

    اونوقت من میومدم افسار خودمو رندگیمو همه چیمو میدادم دست اون ک تو منو ببر

    اونم خوب جاهایی میبرد(خنده)

    اوکی؟

    پس چیز عجیبی نبود ادم و حوا هم وسوسه شدند

    از این مدل نجواها بود

    جالبه براتون بگم من تو نوت گوشیم از خیلی قبلترها ی صفحه درست کردم ب اسم منطق هایی قوی برای تغییر باورهام

    وقتی قدم اول رو گرفتم اروم اروم شروع کردم به نوشتن ک کجاها چ نجواهایی داشتم و چقد دروغ بودند

    اما چون مرورشون نکردم بازم به نجواها اعتماد کردم

    خلاصه

    کل چیزی که میخوام بگم این روند ی روند مستمره

    سخت نیس ولی باید مداوم باشه

    هرررررر روز باشه

    مثلا برای همین تمرین من روزی 10 دقیقه وقت بذارم ولی هرروز

    اون وقت معجزه میشه

    این سفرنامه ها یکی از راه های عالی استمرار داشتنه

    امروز اولین روز ثبت نام من تو دانشگاه استاد عباسمنشه

    امروز تولد دوباره ی منه

    شروع یه تغییر مستمره

    خودمو دوست دارم

    دوستون دارم

    تاریخ 3 بهمن سال 1401

    ساعت 6 عصر️

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 9 رای:
    • -
      B گفته:
      مدت عضویت: 2082 روز

      آمده ام خسته به مهمانی ات

      از همه کندم که همه فانی اند

      (خدایا تنها رابطه با توست که دائمیه تو تنها پشتوانه ای چون پشتوانه باید جوری باشه با مرگ هم از بین نره تو نه به دنیا اومدی نه میمیری همیشه هستی

      اومدم به درگاه خودت

      تنها و تنها من و توییم

      بقیه انعکاس این رابطه اند)

      تشنه خودم روی خودم آب بست

      (ظلم به خود)

      بر سر این سفره مرا آب هست

      (فراوانی)

      لب به غذایی نزده ام قاضی ام

      هرچه تو نانم بدهی راضیم

      (میخوام از دست تو بگیرم تو بهم بده همه چیو)

      قصه میان من و تو فرق داشت

      با آنکه برا خیر العمل شرط داشت

      (خدایا تو بی قید و شرط دوستم داری منو خلق کردی تا فقط عشق کنم و لذت ببرم از روح خودت بهم دادی قدرت اختیار بهم دادی)

      بنده ای خانه خرابم تو مرا دریابم

      دیده بودم که تو پس می نزنی در خوابم

      (تو همیشه بودی و هستی و خواهی بود تو نزدیکی

      من بودم که نبودم…..همه جا بودم جز پیش تو

      البته خودم فکر میکردم نیستم چون خواه ناخواه بهت وصلم مثل دستم که جدا از بدنم نیست اما فراموش کرده بودم….)

      تکیه بر هر که زدم خالی و چون دیوار ریخت

      (شرک هایی که داشتم)

      تو ولی اما اگر شاید نداری

      جنس تو دیوار نیست

      (تو بی قید و شرط دوستم داری و بهم می بخشی هیچی نمیخوای جز اینکه از تو بخوام و بندگیتو بکنم تا سعادتمند بشم که به نفع منه

      تو چقد عاشقمی خدای من و نمیدونستم انگار یه عشق یطرفه داشتم و تازه خبردار شدم

      من کجا بودم خدایا؟

      که نفهمیدم

      روز اول_3بهمن 1401

      کامنتم رو با بخشی از این آهنگ شروع میکنم

      چقد قشنگه و چقد مرتبطه با روز اول سفرم به درون

      فایل روز اول در مورد احساس گناهه چیزی که قبل از شروع هم در موردش تو کامنت قبلیم گفته بودم

      احساس گناه مخرب ترین احساسیه که یه آدم میتونه داشته باشه چون لیاقت رو ازت میگیره و بهت احساس بی ارزشی میده

      پس اولین قدم از چالش مون اینه که شروع کنیم به ساخت عزت نفس که اولین آجرش هم احساس لیاقته

      حالا احساس لیاقت رو چجوری بسازیم؟

      با حل ریشه ای دقت کن ریشه اس احساس گناه که یه باور سمی هست

      مثل سم تو خون و حتی خطرناکتره اروم اروم نابودت میکنه

      زیر چرخهای جهان له میشی

      نابود میشی

      احساس گناه سد راه تمااااااام موفقیت هاته

      هرچی

      از ریز و درشت

      یه سد معبر قوی

      فقط باید نابودش کنی

      بیفتی به جونش

      تا وقتی این تو وجودت باشه خبری از عزت نفس نیست

      و اگه عزت نفس هم نداشته باشی موفق نمیشی

      پس بیایم ریشه خرابی رو نابود کنیم احساس گناه رو باید نابود کنیم

      یادت باشه عزت نفس یه مدافع به شدت قویه در مقابل نجواهای ذهن

      و همینطور میدونی که تقوا یا کنترل ذهن راه سعادت توئه

      خداوند فرموده

      إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ (الحجرات13)

      همانا گرامی ترین شما در نزد خدا با تقواترین شماست

      پس خیلیی مهمه بتونیم ذهنو کنترل کنیم

      اصلا کلید سعادت و خوشبختی و همه خیر و خوبیهای دنیا و اخرت کنترل این ذهنه

      انگار کلییی گنج دستمونه که کلید هرکدوم کنترل ذهنه

      خوشحالم که این یه مهارته که میشه یادش گرفت و مختص هیچ فرد یا گروه خاصی نیست

      پس تا اینجا همه مون با هم برابریم چون همه هم ذهن داریم هم توانایی کنترلشو

      ذهنامون بسته به ورودیهاش چموش بودنشون با هم فرق داره اما در نهایت ما اختیار داریم و توانایی کنترلش رو داریم به شرط اینکه یادمون باشه ما ناظر بر اونیم ما کنترلگر اونیم ما مدیر اونیم نه اون مدیر ما

      ما اون افکار نیستیم

      ما مشاهده گریم

      باید یه سطح بیایم بالاتر

      اینجوری همه چی راحتتره

      و خیلی خوشحالترم که اینجام

      تو این بهشت و خدا هدایتم کرده که جواب تمام سوالهام رو بگیرم و به هرچی میخوام برسم

      یادمه چقد همیشه سوال داشتم و جواب قانع کننده ای براش نبود

      شانس،قسمت،روزی تعیین شده

      هرچی میگفتن قانع نمیشدم

      اما میگفتم روزی میفهمم

      میفهمم بالاخره

      یادمه تو کلاسای دبیرستان بحث بود همیشه سر حجاب و ارث و …هیچ تعصبی نداشتم و تو هیچ گروهی نبودم

      جوابها ولی قانعم نمیکرد و حس میکردم روزی بالاخره میفهمم

      شاید فکر میکردم باید سنم بیشتر شه

      و اونقد درخواست فرستادم تا خدای من هدایتم کرد

      رب هدایتگرم دستمو گرفت و اوردم اینجا

      گفت بیا قشنگم بیا همه چی اینجاست

      خدایاشکرت

      پس تا اینجا فهمیدیم چقد کنترل ذهن مهمه برای ما

      و راه کنترل این ذهن در مقابل نجواها داشتن یه عزت نفس قویه

      تا افسار این ذهن چموش رو به دست بگیره

      عزت نفس کارشو خوب بلده

      باعث میشه خودت رو به هرموفقیتی بسیااار نزدیک ببینی

      خیلی راحت باشه برات

      همه موفقیت های ما میاد رو پایه ای به نام عزت نس

      خدایا چقد مهمه این عزت نفس

      البته که هیچ وقت نمیشه گفت 100 درصدیه

      و باید تا ابد روش کار بشه

      و هرچی بیشتر کار میکنیم نتایجمون بیشتر میشه بزرگتر میشه

      یه رونده

      وقتی باور احساس لیاقت رو بسازیم نتایجی میگیریم که تمام ناکامی های گذشته رو جبران میکنه

      چقد لذت بخشه خدای من

      عزت نفس انتخاب ها رو تغییر میده از رشته ای که انتخاب میکنم همسری که انتخاب میکنم سایر روابطم شغلم رفتار دیگران با من سلامتیم و موفقیت مالیم رو حساااابی خونه تکونی میکنه و تغییرات اساسی میده

      چون تعریفم از احساس لیاقت کلا عوض میشه(الان خیلی نمی فهممش مطمنم جلوتر برم میام میگم چه دستاوردهایی داشت برام قطعا زندگیم بهشت میشه

      درها رو باز کردم اماده ی انواع خوشبختی ها هستم)

      حتی خیلی فرق میکنه قبل از ساخت عزت نفس اهدافم رو مشخص کنم یا بعد اون

      عزت نفش ابعاد ظرف وجودم و اون سطلم رو میسازه

      حتی اندازه ی اون ظرفه به اندازه ی عزت نفسمه

      عزت نفس همه چیه همه چیه همه چیه همه چیه همه چیه بخدا

      به همین دلیل به اندازه عزت نفسم نعمتها رو دریافت میکنم

      تفاوت تجربه زندگی با عزت نفس و بدون عزت نفس از زمین تا آسمان است(بی صبرانه منتظرم بفهممش و تجربش کنم زندگی سراسر از عزت نفسو)

      ارزشش را دارد که برای ساختن عزت نفس خود وقت بگذاری و این جهاد اکبر را برپا و ادامه دهی. زیرا جهان همیشه در برابر چنین حدی از عزت نفس، فقط کرنش می کند و چاره‌ای جز آوردنِ بهترین‌ها به زندگی‌ات ندارد

      خدای من

      بی صبرانه منتظرمممممم منتظر معجزات زندگیمم

      از همین لحظه شروع میکنم با هرچیزی که در اختیار دارم

      فایلا مقالات عقل کل

      کلی گنج دستمه برم استفادشون کنم

      فکر کردن خیلی خوبه

      حتی میگن یک ساعت فکر کردن بهتر از 70 سال عبادت است

      اما فکرای خوب

      نه هر فکری

      فکرهایی که نتیجه مناسب دارن

      فکر خوب مثل اینکه جهان هستی چطور کار میکنه؟؟قوانین خداوند چطور کار میکنن؟چه قوانینی وجود داره؟؟

      سوالاتی بپرسیم که نتیجه اونها بهمون احساس بهتری بده کمک کنه نتیجه بهتری بگیریم بیایم به چیزایی فکر کنیم که بهمون کمک میکنه

      مثلا

      چطور میتونیم زندگی بهتری داشته باشیم

      آرامش بیشتری داشته باشیم

      ارتباطات بهتری داشته باشیم

      سلامتی بیشتری داشته باشیم

      به ثروت و موفقیت بیشتر برسم

      در هر لحظه ایمانمون به خداوند بیشتر بشه

      شادتر باشیم

      و تو این زندگی مادی از تمام نعمتهای خداوند استفاده کنیم

      احساس گناه خیلی مرتبطه با عذاب وجدان

      این وجدان چیه که اگه مخالفش عمل کنیم عذاب وجدان میگیریم؟

      وجدانو کی تعریف میکنه؟کی به وجودش اورده؟

      خب تو فرهنگی یه نوع وجدان وجود داره

      فرهنگ به فرهنگ کاملا متفاوته

      منطقه به منطقه و شهر به شهر تغییر میکنه

      پس همچین چیز متغیری آیا میشه روش حساب کرد اصلا؟؟؟

      که اونچه که تو براش عذاب وجدان میگیری تو یه فرهنگ دیگه براش شادی میکنن

      خیلی جالبه!!!!!!!

      این وجدانه از کجا داره به وجود میاد؟

      کی داره به وجودش میاره؟

      اصلا شاید این وجدان اشتباه باشه

      اون اصلش ایراد داشته باشه و غلط باشه

      کی برای ما وجدان و گناه رو تعریف میکنه؟؟چه مرجعی هست؟؟؟؟

      خیلی از مواردی که ما بهش گناه میگیم

      گناهیه که وجدان برای ما ساخته و وجدان رو هم جامعه به وجود آورده و واقعا وجود نداره بلکه ساختنش!!!!!

      اگر ملاک رو قران و کلام خدا قرار بدیم خداوند بارها خودش رو تواب و غفور معرفی کرده و گفته من فقط شرک رو به خودم نمی بخشم ولی بقیه گناهان رو می بخشم

      از همون لحظه که توبه کنیم خدارو توبه پذیر خواهیم یافت انقد خدا رحمان و رحیمه

      حتی حضرت موسی با اینکه کار اشتباهی انجام داد اما به پیامبری رسید

      خداوند منو دوست داره عاشق منه به فکر منه من قسمتی از خداوندم چیزی جز او نیستم پس هرچه که در ذات خدا نیست در من هم نیست من نمی توانم بد باشم من ارزشمندم من فوق العاده ام چون بخشی از خداوندم اگر به خودم توهین کنم به خدای خودم توهین کرده ام اگر این رو درک کنم و لیاقت واقعی ام رو بفهمم اون وقته که زندگی سراسر عشق و خوشبختی میشه

      تکه ای از یه ویسی که همیشه گوش میدم رو براتون مینویسم

      خداوند صورت ندارد

      بی صورت و بی تعریف است

      خدا را نمیتوان تعریف کرد

      او را نمیتوان توصیف کرد

      درباره خدا چیزی نمیتوان گفت

      او را فقط باید تجربه کرد

      گرچه خداوند صورتی ندارد اما در تمام صورت های ممکن خود را ظاهر میکند

      باید هنر نگریستن به چهره بی چهره ی او را در تمامی چیزها فرا بگیری

      باید بتوانی اقیانوس را در قطره و قطره را در اقیانوس ببینی و وحدت انها را مشاهده کنی

      (ما همون قطره ایم و خداوند اقیانوسه ما جزئی از اوییم در اونیم چیزی جدا از او نیستیم)

      هر موجی تمامی اقیانوس را در خود دارد و اقیانوس هم جدا از موج های خویش نیست

      به مفهومی هیچ صورتی خدا نیست و به مفهومی دیگر همه صورتها خداست(قلب)

      برای فهم ان بی صورت یگانه باید از ذهن فراتر برویم

      روزانه حداقل چند لحظه از اسارت ذهن بیرون بیا

      در همین 0ند لحظه ست که واقعا زندگی میکنی

      لحظات دیگر زندگی بطالت محض است

      تنها لحظاتی را که با خدا گذرانده ای به حساب می آورند

      باقی همه ییهودگی ست

      چقد قشنگه این خدای من

      چقد راحت گرفته

      چقد درکش سخته ولی آرامش میده

      به شدت آروم میشم در موردش فکر میکنم

      چقد خوبه اینقد دوستت داره

      چقد خوبه پشتت انقد گرم باشه بهش

      اون یه ارباب قدرتمند و ثروتمند کله گنده ست

      کله گنده ترین فرد جهانه

      از پس همه بر میاد

      همه ما به همچن نیرویی دسترسی داریم

      چرا غمگین میشیم چرا میترسیم؟

      خودش حمایت میکنه

      خودش هدایت میکنه

      به شرط اینکه در لحظه باشم و آرام باشم

      همچون طبیعت که همواره آرام است

      از قالبها بیرون بیام

      کار راحتی نیست اما باید تلاشم رو بکنم زمانهای ببشتری تو این حالت بمونم اون وقت زندگی بهشت میشه

      همونجوری که تو سریال زندگی در بهشت میبینیم

      وقتی این ادمها تونستند منم میتونم

      من لایقم من ارزشمندم

      من انسانم

      قرار نیست هیچ وقت اشتباه نکنم بلکه باید از تجربه ها درس بگیرم تا تکرار نشن

      و ببخشم و بگذرم تا تکرار نشن

      اگه اینکارو نکنم هی بیشتر و بیشتر تو مدارش قرار میگیرم و تکرار بیشتر و تکرار بیشتر

      پس بهتره زنجیره ش رو قطع کنم از یجایی

      من لایق دریافت بهترین ها هستم من فوق العاده ام من پرنسس خداوندم

      یه بابایی قدرتمند و ثروتمند دارم که دنیا رو به پام میریزه

      دنیاااا رو

      اون برام کافیه کافیه

      تمام داراییم اونه

      اون برام همه چی میشه

      او عاشق منه

      حامی منه

      پشتوانه ی منه

      رازق منه

      هادی منه

      هدایتگر منه به سمتی که میخوام

      خواستنم رو با افکارم بهش نشون میدم

      روش اون یکم فرق داره

      کاری نداره به ظاهر چی میگم

      به توجهم دقت میکنه

      به هرچی بیشتز توجه کنم میگه اها اینو میخوای بیا بهت بدم

      خیلی دقیقه خیلی

      همیشه هم میگه برگرد سمت خودم

      و واقعا چه کسی مثل اونه؟هست کسی؟بهتر از اون کیه؟

      که بشه بهش تکیه کرد

      که بشه با خیال راحت بهش بسپاری

      اون همه برات کار انجام داده

      اون تا اینجا تو رو آورده

      خودت خوب میدونی

      از این به بعدشم هرچی بخوای میشه فقط باید تیز باشی

      و طبق قانونش عمل کنی

      چون اون خیلی مقرراتیه و طبق قانون باید تو خونه ش رفتار بشه

      که اونم در نهایت به نفع خودته

      به خاطر خودت اینا رو گذاشته

      چون اگه قانونش ثابت نبود هربار سردرگم میشدی

      اما ی قانون ثابت و بدون تغییر گذاشته که تا ابد طبق اون معادله پیش میری و نتیجه میگیری

      ورودی میدی و خروجی متناسبش رو دریافت میکنی

      چی بهتر از این؟؟

      عدالت بهتر از این هست؟؟

      بخدا که نیست

      نیست

      نیست

      خیلی همه چیو راحت و اسون گذاشته مثل باقلوا

      ما دلمون میخواد سختش کنیم

      طبق حرفای گذشتگانمون پیش میریم

      همشو ول کن بیا به حرف ارباب گوش بدیم

      نع یه مشت ادمی که تو کار خودشونم موندن چه برسه به من و تو کمک کنن

      به حرف خالق مون گوش بدیم

      به حرف فرمانروای کل جهااااان گوش بدیم

      که حرفش معتبرترینه

      او میگه گناهی بر تو نیست ازاد شو از بند خویش زنجیر را باور نکن

      او میگه من غفور و رحیمم

      او میگه من نزدیکم بهت

      او میگه هرچی بخوای اجابتت میکنم میگم چشم

      هرچی

      هرچی

      هرچی

      خوب و بد

      با توجهت میگی چی میخوام منم بهت میدم

      خیلی راحت مثل باقلوا

      میگه من این همه نعمت رو برای تو افریدم

      همشونو مسخر تو کردم

      از روح خودم بهت دادم

      قانون ثابت برات گذاشتم

      هر امکاناتی بگی برات فراهم کردم تا بری زمین و تجربه کنی و لذت ببری

      در اصل من خودمو میخوام گسترش بدم از بی نهایت طریق

      ارزوی قلبی تو خواسته ی منه

      من بیشتر از تو میخوام ب اونا برسی چون جهان رو رشد میدی جهان رو گسترش میدی

      پس فقط تو نیستی

      این منم که میخوام

      ببین چه خدایی داریم

      فراتر از حد تصور

      هرچی میبینی توهم و دروغه

      هیچ واقعیتی نیس

      تو تنهایی در این جهان

      تو فقط میسازی

      تو شکل میدی

      تویی و گوی و میدان

      از همین لحظه اگاه باش بر این

      که فقط تویی

      بقیه آینه اند

      جهان آینه ست

      آدمها آینه اند

      هیچ چیزی وجود نداره

      تو شکل میدی بهشون

      وای اگر اینو درک کنی

      وای اگر بهش اعتماد کنی

      بهشتو میسازی

      این همونیه که استاد و مریم و امثالهم فهمیدنش

      این همون رازه

      خیلی نکته مهمیه

      خیلی

      جهان سراسر انرژیه

      تو فقط انرژی ها رو شکل میدی

      حتی خدا رو شکل میدی که چجوری وارد رندگیت بشه

      به شکل چ مدل ادمهایی؟

      به شکل چه مدل اتفاقاتی؟

      چی میخوای

      دوست داری چجوری باشه

      تو تعیین کن

      تعیین کننده تویی

      غول چراغ جادوی جهان همیشه چشم میگه

      منتظرته

      کمی تیزتر باش

      دقت کن

      یکی از راه های تعیین کردنت ورودیهاته چیزاییو ببین و بشنو و بگو که دوست داری

      اونجوری شکل میدی به سمتی که میخوای

      بنویس در مورد خواسته هات

      صحبت کن حتی با خودت

      کی مهم تر از توئه؟

      تو باید اصلی ترین فرد زندگیت باشی همونطوری ک بهت گفتم تنها تو هستی بقیه آینه ن

      خونوادت هم جزو آینه ها هستن

      در اینده همسر و فرزندانت هم همینطور

      تو تنهایی در این جهان

      تویی و خدا

      خدایاشکرت

      این تمرین روز اول بود

      من خیلی با اراده و توانمندم

      من به طور مستمر ادامه میدم

      تا ابد باید رو خودم کار کنم

      این یه روند ابدیه

      الهی شکرت

      دوستتون دارم️

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای:
  10. -
    بهاره گفته:
    مدت عضویت: 3265 روز

    سلام دوستان؛

    امروز، روز 13 ام سفره. موضوع فایل امروز در مورد چگونگی کمک کردن به دیگران هست. باید اعتراف کنم با اینکه این فایل رو پارسال دانلود کردم و همون موقع با دقت دیدم، ولی امروز انگار یه فایل و یه سری آگاهی های جدیدی رو دریافت می کردم!

    چقدر توی خانواده و مدرسه و جامعه و رسانه های مختلف، گوش ما رو پر کردن که باید به افراد ناتوان و بدبخت بیچاره کمک کرد. عبادت به جز خدمتِ خلق نیست. هر روز یه کد دستوری * چند تا عدد # درمیاد تا کمک های مالی مردم رو جمع کنه و …

    آگاهی هایی که تو این فایل دریافت کردم، انگار یه جورایی خطِ بطلان کشید روی باورهای قبلی ام. یه کم سخته برام باور کردنش. به نظرم این آگاهی ها با اینکه یک سال و خرده ای از انتشارش روی سایت میگذره، برام خیلی جدیده. دارم یه چیزای جدیدی رو یاد می گیرم و پذیرش اش کمی برام سخته. به قول مهندس شعبانعلی: “پذیرش آگاهی های جدید، درد داره. چون اگه درد نداشته باشه، یادگیری توش نیست”. بله دوستان، فرآیند یادگیری درد داره. و چه دردی لذت بخش تر از درد یادگیری قوانین توحیدی زندگی. چقدر حرفهای این فایل برای خود من جدید بود:

    ما نمی تونیم به دیگران کمک کنیم. همه ما به یک اندازه به نعمت ها و ثروت های خداوند دسترسی داریم. اگه می خوایم به کسی کمک کنیم، باید قبلش به خودمون کمک کرده باشیم. باید به جایگاه ها و نعمت های بی نهایت خداوند دسترسی پیدا کنیم تا هر فردی که طالب موفقیت و آرامشه، بیاد سراغ ما و از ما کمک بخواد تا راز موفقیتمون رو بهش بگیم. باید دیگران تشنه یادگیری باشند تا به سمت آگاهی ها هدایت بشن. اعضای خانواده صمیمی عباسمنش، همه تشنه یادگیریِ باورهای توحیدی هستند که اینجا دور هم جمع شدن و روزانه ساعت ها وقتشون رو اینجا سپری می کنن. در مورد مطالب این سایت تفکر می کنن، از همدیگه سوال می پرسن و به سوالات همدیگه جواب میدن.

    شنیدن نکته های این فایل خیلی بهم آرامش داد. چون مشخص کرد که ما مسئولیتی در قبال اعمال دیگران (چه خوب و چه بد) نداریم، حتی نزدیکترین افراد خانواده مون.

    و اینکه مدام من رو تشویق می کنه که روی خودم و باورهام کار کنم و باورهام رو توحیدی تر کنم و تسیلم یگانه معبود آفرینش باشم.

    امروز همه اش با خودم می گفتم که ای کاش این آگاهی های ناب رو از بچگی به ما یاد می دادن تا با این آگاهی ها بزرگ بشیم و بشه بخشی از وجودمون.

    راستی این دوره 12 قدم که امروز استاد معرفی کردن و یه دوره یکساله مبتنی بر آیات قرآن هست، عجب دوره ای بشه!

    ای کاش بتونم تهیه اش کنم.

    میانگین امتیاز به دیدگاه بین 10 رای:
    • -
      نرگس پرورش گفته:
      مدت عضویت: 2298 روز

      سلام بهاره ی عزیزم 🌸🌼

      سپاسگزارم برای نوشتن دیدگاه ت و اشتراک ش با من .

      ردپایی که هنوز هم تاثیرش هست و این جای شکر داره .

      امروز یکی از دوستان در کامنت سریال زندگی در بهشت در مورد شگفتی های این سایت ارزشمند ، این سرزمین شگفتی و بهشتی گفته بودن و واقعا هرچی از شگفت انگیزی این کامنت ها بگیم کم هست .

      خدا رو شکر می کنم 🙏🌸

      چقدر خوب از تجربه ت و درک ت از آگاهی ها گفته بودی و این قابل تحسین ه .

      ما نمی تونیم به دیگران کمک کنیم. همه ما به یک اندازه به نعمت ها و ثروت های خداوند دسترسی داریم. اگه می خوایم به کسی کمک کنیم، باید قبلش به خودمون کمک کرده باشیم. باید به جایگاه ها و نعمت های بی نهایت خداوند دسترسی پیدا کنیم تا هر فردی که طالب موفقیت و آرامشه، بیاد سراغ ما و از ما کمک بخواد تا راز موفقیتمون رو بهش بگیم. باید دیگران تشنه یادگیری باشند تا به سمت آگاهی ها هدایت بشن. اعضای خانواده صمیمی عباسمنش، همه تشنه یادگیریِ باورهای توحیدی هستند که اینجا دور هم جمع شدن و روزانه ساعت ها وقتشون رو اینجا سپری می کنن. در مورد مطالب این سایت تفکر می کنن، از همدیگه سوال می پرسن و به سوالات همدیگه جواب میدن

      عالیه 👌👏

      سپاسگزارم عزیزم 🌸🙏

      از خداوند برای همه مون بودن در این فضای بی نظیر که بهترین ورودی ذهن هست برای ساخت باورهای قدرتمند کننده رو طلب می کنم 🙏🌸

      دوستت دارم⁦❤️⁩

      خداوند عاشق توست⁦❤️⁩

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 1 رای:
    • -
      وحید احمدیان گفته:
      مدت عضویت: 2465 روز

      سلام.شما از ی طرف میگی به دیگران کمک کردن اشتباهه از ی طرف دیگ میگی اینجا دور هم جمع شدیم به سوالات هم پاسخ بدیم اونوقت اسم این وقت گذاشتن کمک کردن نیست؟؟ من نمی دونم کی لایک زده واستون ولی کل حرفاتون سرشار از تضاده.حرف از توحید میزنی بعد میگی ما مسئول در قبال اعمال دیگران نیستیم ؟ تو جامعه سکولارشم چنین دیدگاهی ندارن.جالبه…

      میانگین امتیاز به دیدگاه بین 0 رای:
      • -
        بهاره گفته:
        مدت عضویت: 3265 روز

        سلام

        دوست عزیز پیداست نوشته من رو به دقت نخوندید.

        من کجا گفتم کمک کردن به دیگران اشتباهه؟!

        منظور نوشته من و فایل استاد این بود که کمک کردن به کسی که خودش کمک نمی خواد اشتباهه. همونطور که همسایه استاد به پسر برادر شوهرش کمک کرد، در صورتیکه اون پسر در مدار دریافت کمک نبود.

        ما باید از هر لحاظی پیشرفت کنیم، اونوقت افرادی که به دنبال پیشرفت (اعم از مالی و …) باشند به دنبال ما میان و اونجاست که کمک کردن به اونها نه تنها بد نیست، بلکه عین حلاوت و آرامشه.

        همونطور که تو متن قید کردم، آگاهی های این فایل استاد برای من خیلی جدید بود. چون قبلا منم فکر می کردم همه اش باید به دنبال کمک به دیگران بود و احساسات خودم رو نادیده می گرفتم.

        کمااینکه زندگی خودم هم سرشاره از کمک به دیگران به اَنحاء مختلف.

        اما در مورد جمله “حرف از توحید میزنی بعد میگی ما مسئول در قبال اعمال دیگران نیستیم ؟”

        اصلا عین توحید اینه که ما در قبال زندگی دیگران مسئول نیستیم. توحید همون مسئولیت پذیری در قبال خودمون و افکار و اعمال خودمون هست، نه کس دیگه!

        اون لایک رو هم فکر می کنم خانم شایسته زدند.

        در ضمن، متوجه نشدم که صحبت از نظام سکولار چه ربطی به بحث ما داشت؟!

        موفق باشید.

        میانگین امتیاز به دیدگاه بین 2 رای: